بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحیمْ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى سَیدِالْاَنْبِیاءِ وَالْمُرسَلینَ حَبِیبِ اِلهِ الْعالَمینَ اَبِىالْقاسِم مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِهِ الطَّیبینَ الْطّاهِرِینَ الْمَعْصُومین
اَللهُّمَ كُنْ لِوَلِیكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَعَلَى آبَائِهِ فِی هذِهِ الْسَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سّاعَةٍ وَلِّیا وَ حافِظاً وَقآئِدَاً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَینَا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَویلاً
تقدیم به روح پرفتوح امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا مىكنيم.
خداوند متعال را شاكرم كه توفیق داد در خدمت شما عزيزان باشم. حضور بنده فقط براى عرض تشكر از عزيزانى است كه وقت گذاشتهاند و از راههاى دور و نزديك آمدهاند وگرنه نه سن و حال و نه موقعيت بنده اقتضاء نمىكند كه زياد مزاحم شوم. نكتههای پراکندهای به ذهنم خطور مىكند؛
ما خيلى چيزها را مىدانيم اما بين دانستن تا آگاهى و توجهى كه منشأ اثر در رفتار باشد خيلى فرق است. همه مىدانيم که ما صاحب داريم؛ اما چه اندازه به اين مسأله توجه داريم؟! آن توجهى كه منشأ اثر باشد؛ مثل بچهاى كه لااقل معتقد است پدرش حيات دارد و مىتواند با او ارتباط برقرار كند، اگر مشكلى داشته باشد مىتواند با او در ميان بگذارد و كسى مهربانتر، دلسوزتر و كارآمدتر از او نيست. بنده اعتراف مىكنم با اينكه از اين چيزها مكرر مىگويم و مىشنوم اما در عمل خيلى قصور دارم! آن وقتى كه بايد دستم را به خاك پاى آن حضرت دراز كنم يادم مىرود و سراغ چيزهاى ديگر مىروم! سعى كنيم از خداوند توفيقِ آمادگى براى توسل به ذيل عنايت آن بزرگوار را طلب کنیم. ایشان بسیار بيشتر از آنچه ما تصور مىكنيم به ما نزديك هستند و بسیار فراتر از آنچه ما مىپنداريم از ایشان كار برمیآید؛ كوتاهى از ماست.
همه ما نسبت به نياز جامعه بشرى به معارف اسلامى اطلاع داريم و اگر از ما بپرسند مىتوانيم توضيح دهيم که دنيا تشنه اسلام و حقايق اسلام است و نمونههايش را هم مىتوانيم بيان كنيم اما در عمل، اين را بهعنوان يك آرمان که دارای منشأ اثر باشد تلقی نمیکنیم و برای رسیدن به آن، جهتگيرى و برنامهريزى نمیكنيم و به طرف تحقق آن حركت نمیكنيم. مسائل روزمره، مسائل شخصى و خانوادگى، مسائل سياسى و اقتصادى و انواع و اقسام مسائلى كه ذهن ما با آن درگير شده، باعث شده خيلى از اموری که بايد يادمان باشد را فراموش كنيم؛ ازجمله تكليف قطعى خودمان را كه معرفى اسلام به دنيا به بهترين شكل ممکن است. تلاشهايى كه در شهر و كشور خودمان و در يك نهاد خاص انجام مىدهيم مانع از توجه به این نشود كه فوق اين وظايف، يك وظيفه فراگيرتر، عالىتر، مهمتر، مؤثرتر و پربركتتر وجود دارد و اين وظايف خاص بايد در جهت آن وظيفه عالى تنظيم شود.
اگر ارتباط اين فعاليتهايمان را با آن فعاليت نهايى و فراگير فراموش كنيم خيلى خسران کردهایم. فرض کنيد بنده و شما كتابى مطالعه مىكنيم، بحثى مىكنيم و درسى مىگوييم و مىخوانيم؛ كارمان فقط همين است اما مىتوانيم برنامه و ماده درسى و كيفيت و جاى تدريس و مخاطبان خودمان را بهگونهای انتخاب كنيم كه براى آن هدف اصلی، مؤثر باشد و البته نیز مىتوانيم آن هدف را فراموش كنيم و درسى را كه مىدهيم بگوييم فعلاً مشترى اين درس در حوزه بيشتر است، حالا اینکه نتيجهاش چه خواهد شد خيلى مهم نيست. حتی گاهى تكليف شرعى برای انسان درست مىشود؛ مىگويد امر داير است بين اينكه ده نفر از من استفاده كنند يا بيست نفر؛ خوب بيست نفر اولى است. چرا من وقتم صرف كارى بشود كه تعداد كمترى استفاده ببرند؟! اما ديگر بُرد كار را ملاحظه نمىكنيم؛ آن چند نفرى كه استفاده مىكنند بعد چه خواهد شد و چه تأثيرى در آينده و در پهنه جهان و پهنه زمان خواهد داشت؟ اگر اين محاسبات را هم انجام دهیم، شايد در خيلى از رفتارهايمان تجديدنظر كنيم. رشته و درس و كتاب و مخاطبانى را انتخاب كنيم كه براى رسيدن به آن هدف، مؤثرتر باشند. غذايى را انتخاب كنيم كه ما را به آن هدف نزدیکتر کند.
دور بودن ما از فضای خارج از کشور باعث مىشود كه كمتر به اين وظيفه توجه كنيم. البته خوشبختانه در سالهاى اخير، بهخصوص بعد از پيروزى انقلاب، پاى خيلى از دوستان به كشورهاى خارجی باز شد و از نزديك ديدند كه چه نيازهايى وجود دارد و بعداً براى ديگران نقل كردند و زمينههاى مختلفى پيش آمد كه اهميت اين وظيفه را شناختند. غير از این، راههاى جنبى ديگرى نیز وجود دارد كه چهبسا بتوان با اطمينان بيشترى براى بعضىها اهميت اين مسأله را اثبات كرد كه وجود مقدس صاحبالامرعجلاللهفرجهالشریف توجهشان فقط به كشور يا شهر ما نيست. در سراسر دنيا كسانى هستند كه لياقت دريافت هدايت و معرفت و ايمان را دارند و طبعاً آن امامى كه مسئوليت هدايت همه خلايق را دارد دوست دارد كه زمينههای بيشترى براى هدايت همه فراهم بشود. حالا گفته شده كه حتى پيغامهايى هم رسيده مبنی بر اینكه زبانهاى ديگران را ياد بگيريد و اسلام را به زبان خودشان به آنها برسانید.
بههرحال ما بايد نگاهمان را از چهارديوارى خانه و مدرسه و شهر خودمان فراتر ببریم و ببينيم در گوشهوكنار دنيا چه نفوس مستعد و چه عطشهايى براى شناختن اسلام و مذهب تشيع وجود دارد. متأسفانه عَرضه اين كالاى شريف بسيار كم است. اين هم نكتهاى است كه جاى بحث گسترده دارد. الحمدلله همه در اين زمينهها كموبيش اطلاعاتى دارند ولى ما باید بدانيم نسبت به خارج از مرزهاى كشورمان هم وظيفه داريم و وظيفه ما فقط منحصر به همان افرادى كه مىشناسيم نيست.
در يكى، دو سال اخیر، شرايط خاصى پيش آمده كه يك مقدار تكليف ما را سنگينتر كرده است. ما دستكم از اوايل پيروزى انقلاب، آرزو داشتيم شرايطى فراهم شود كه بتوانيم نقش مؤثرى در دانشگاهها داشته باشيم زیرا نوك پيكان دشمن متوجه دانشگاههاست. البته دشمن هم خوب فهميده كه اگر بتواند دانشگاه را تسخير فكرى كند، ديگر بارش را بسته است و سایر مشكلاتش خودبهخود حل مىشود. مسئولان كشور از آن دانشگاه، بلند مىشوند و افكار آنهاست كه ايدئولوگها، نويسندگان، محققان، پژوهشگران و سياستمداران را توجيه مىكند. اگر توانستند سرچشمه را بگيرند مىتوانند در همهجا نفوذ كنند. متأسفانه كموبيش توفيقاتى هم پيدا کردهاند. اخيراً مقدارى امكانات بيشترى براى نفوذ در دانشگاهها فراهم شده است.
عزيزان من! مطالبى وجود دارد كه براى ما پيشپاافتاده و مثل روز، روشن است بهگونهای که گاهى من شرمم مىآيد آنها را مطرح كنم؛ میگویم اين چيزها را که ديگر همه مىدانند و مطالبی تكرارى است، چرا اینها را بگويم؟! اما عملاً مىبينيم كه نهتنها آن مخاطبان بلكه در عالىترين سطوح، همان مسائلى كه ما فكر مىكنيم پيشپاافتاده است براى آنها هنوز حل نشده است! اين حل نشدن هم امرى نيست كه بگوییم حالا مهم نيست؛ شد، شد، نشد هم نشد. اين در تصميمگيرىها، سیاستگذاریها و مديريتها بسيار اثر دارد؛ ولی متأسفانه ما فرصتى نكرديم يا اهميتى نداديم يا بالأخره مشاغل و واجبات ديگرى ما را احاطه كرد و نتوانستيم درست به اين كارها بپردازيم.
اولاً بايد بدانيم كه بسيارى از مسئولان ما نسبت به بسيارى از مسائل مهم اسلامى كه پايه و بنياد حركت هستند و به یک معنا ستونهاى انقلاب را تشكيل مىدهند يا غافل هستند يا منكر. گهگاهى از لابهلاى كلماتشان ظاهر مىشود که اين مسأله كه احكام اسلام بايد هميشه اجرا بشود را قبول ندارند! اين احكام که نسخ نشده است. به شما بگويم كسى كه بيش از بيست سال سابقه تحصيل در حوزه دارد و ارتباط و بحث زيادى با هم داشتيم به من زنگ زد و گفت: دليل اينكه احكام اسلام ثابت است چيست؟ يك روايت هست که حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ؛[1] با اين روايت كه نمىشود مسأله اعتقادى اثبات كرد! تصورش اين است كه ابديت احكام اسلام با اين يك روايت درست مىشود. اين روايت، خبر واحد است و خبر واحد هم نمىتواند عقايد را اثبات كند؛ پس دليلى بر ابديت احكام اسلام نداريم. همانى كه منافقين از روز اول مىگفتند و بعد هم ديگران كموبيش در عمل و در كلام از آنها پيروى كردند كه احكام اسلام تاریخمصرف دارد و حكمى كه 1400 سال پيشتر وضع شده به درد امروز نمىخورد و بايد این را بپذيريم! حالا مقدسها و افراد متعصب زير بار نمىروند. خوب حالا براى آنها نگوييد ولى بدانيد امروز دیگر زمانى نيست كه بشود دست دزد را قطع کرد! يك كسى که يك پايى در آب زده را بياورند وسط خيابان شلاق بزنند؛ اینها ديگر گذشته! يك روزى مىگفتند يك رفتار زشت جنسى از کسی، حدش اين است كه گردنش را بزنند يا او را با آتش بسوزانند يا او را از كوه پرت كنند. حالا دنيايى است كه افرادی و دولتی افتخار مىكند كه ما هزينه شما را برای این کارها كم مىكنيم! در كشور هلند به ايرانىهايى ويزا مىدهند كه همجنسباز باشند؛ چون آنها مىتوانند بگويند كه اگر ما برگرديم ايران قوانين ايران ما را محكوم مىكند و امنيت نداريم؛ مىگويند خوب پس چون امنيت نداريد ما براى رعايت احترام و كرامت بشر شما را مىپذیريم! يكى بهايىها را راحت مىپذيرند و يكى هم همجنسبازها را! این مسأله در كشورهاى اروپایی داستانها دارد. حالا كسانى از نزديك یا در كتابخانهها، مجلات و در انواع و اقسام فيلمها و وسايل تبليغاتى این مسئله را مشاهده کردهاند. در كشورهاى ديگر معمولاً تظاهرات سياسىشان 100 نفر، 150 نفر است؛ يك نوشتهاى مىنويسند و مىآيند آنجا مىايستند؛ اما در تظاهرات براى اين موضوع، گاهی بيش از 50 هزار نفر بهعنوان طرفدار شرکت مىكنند! خوب آقايان مىگويند آقا! وقتی در دنيا اينگونه است ما مىتوانيم در كشور بگوييم این کار حد دارد و حدش هم چنين چيزى است که گردن طرف را بزنند يا با آتش بسوزانند؟! اینها ديگر وقتش گذشته است! منتها جرأت نمىكنند خيلى تصريح كنند؛ مىگويند حالا فعلاً اجرا نكنيد!
آن وقتى كه بنده در شوراى عالى انقلاب فرهنگى شركت مىكردم، در يك مورد، كنوانسيون تساوى حقوق زنها مطرح شد. كسانى هم جدى پيگيرى مىكردند كه ايران هم اين كنوانسيون را امضا كند. بالأخره مسئله به شوراى انقلاب فرهنگى كشيده شد و آنجا يك كميته را تعيين كردند که به اين مسئله رسيدگى كند. بنده هم در آن كميته حضور داشتم. براى بررسى اين مسئله، آقايى كه طلبه فاضل درسخواندهاى بود و دكتراى حقوق و مقام رسمى معتبرى هم در جمهورى اسلامى داشت مىگفت مگر از طرف قوه قضائيه بخشنامه نكردند كه حكم رجم را اجرا نكنيد؟! خوب بیایید قانونش را هم برداريد! وجود اين قانون در فقه ما باعث مىشود ما را در دنيا محكوم كنند! شما كه اجرا نمىكنيد بیایید قانونش را هم برداريد و به صورت رسمی بنويسيد كه قانوناً نبايد اجرا شود.
اين طرز تفكر منحصر به يكى دو نفر نيست. در تحصيلكردههاى امروز ما رواج فراوان دارد. 28 ـ 27 سال هم از عمر انقلاب مىگذرد ولی ما هنوز نتوانستهایم اين فكر را در دانشگاهها تغيير بدهيم. شايد در بعضى از جاها آنچنانتر هم شده باشد! حالا ديگر من نمىتوانم از اشخاص يا از ويژگىهايى كه بر افراد خاصی منطبق مىشود پردهبردارى كنم. بالأخره من و شما مسلمان و معتقد به اینها هستيم يا نه، مىخواهيم بگوييم احكام اسلام تاريخمند است و خيال خودمان را راحت كنيم؟! اگر تاريخمند نيست آیا ما هيچ وظيفهاى براى جلوگيرى از بدعت نداريم؟! پس بدعت يعنى چه؟!
طلبهاى كه بيشتر از بيست سال در حوزه درس خوانده، از من سؤال مىكند آقا! دليل اينكه احكام اسلام ابدى است چيست؟! با يك حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ كه نمىشود يك امر اعتقادى را اثبات كرد! من و شما در اين زمينه چقدر كار كرديم؟! خدا فقها را طول عمر و توفيقات بيشتر بدهد. اینهمه كتابهاى فقه داریم كه شايد بعضى از كتابها بيش از 90 درصد مشترك هستند. حتى گاهى در عبارات هم مشترك هستند. مرتب كتابها و تقريرات دروس بعضى بزرگان با قلم خودشان يا با قلم شاگردانشان چاپ مىشود و مبالغى از وجوهات شرعيه هم صرف چاپ اين كتابها مىشود؛ اما در چنین مسائل اعتقادیای كه قوام دين ما است چقدر كار مىشود؟! ما هيچ مسئوليتى نداريم؟! پس اينكه فرمودهاند إِذَا ظَهَرَتِ اَلْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ إِلاَّ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللّهِ،[2] يا اينكه قرآن مىفرمايد أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ،[3] اینها مربوط به كیست؟! مربوط به چيست؟! آیا در عالم مصداق ندارد؟!
من خيال مىكنم بهترين گروهى كه میتوانند در اين حوزه مقدس به اين مسائل توجه كنند و امكانات و شرايط علمى آن را تا حدودی در اختیار دارند و بينش اجتماعىشان وسيع است و تنگنظر نیستند و مسائل دنيا و عالم اسلام را درك میكنند همین جمع شماست. لااقل من بهتر از جمع شما سراغ ندارم؛ بنابراين اين يكى، دو مرتبهاى كه در سال جمع میشوید و دور هم مىنشينيد، با هم درد دل كنيد و مقدارى به اين مسائل بپردازيد. حالا اگر ممکن است، بيشتر هم بشود و فقط يك روز نباشد. بعد از 27 سال، اين فكر مطرح شده كه ما يك برنامه كلى براى فرهنگ كشور لازم داريم؛ يك برنامه جامع فرهنگى. البته هنوز من درست نمیدانم آقايان كه مىگويند برنامه جامع فرهنگى، منظورشان از فرهنگ چيست. شايد خيلىهايشان هنوز فرهنگ را به همان معنى نغمهها و حركات موزون مىدانند ولى اگر منظورشان از فرهنگ، آن تفسيرى است كه مقام معظم رهبرى از فرهنگ فرمودهاند یعنی اعتقادات و اخلاق و باورها و ارزشها، در این صورت انتظار داريد چه كسى بيايد برنامه جامع فرهنگى را تنظيم و تدوين كند؟! آیا همان كسانى كه میگویند دين، تاريخمند است و شأن دين بالاتر از اين است كه راجع به احكام دنيا بحث کند، میخواهند اين كار را بكنند؟! يا اين وظيفه شماست كه بايد به فكر اين باشيد؟! اصلاً به فرض که از شما نخواستند و مطالبه هم نكردند و هرچه هم عرضه میكنيد خريدار نداشته باشد اما آیا وظيفه خود ما نيست كه اين كار را بكنيم و بگوييم که يك كشور اسلامى كه انقلابش براساس اسلام صورت گرفته، چنين برنامه جامع فرهنگىای لازم دارد؟! حالا بخرند و قبول كنند یا قبول نکنند، اقلاً شما اتمام حجت کردهاید؛ ولى مىبينيم فكرش هم در ذهن ما نمىآيد و پیش خود میگوییم امكانات عمل به این وظیفه که نيست، وقتش را هم که نداريم، گرفتارىهاى زندگى و بهخصوص مسائل اقتصادى و... هم كه روزبهروز گستردهتر مىشود و سطح زندگى بالاتر مىرود و مشكلات و ويرانىها هم افزوده مىشود، پس ديگر مجالى برای ما نمیماند!
به نظر من، يكى از بزرگترين خسارتهايى كه حوزه بعد از انقلاب دیده اين است كه اخلاص را در كارهاى علمى و تحقيقى از دست دادهایم! درسخواندن ما براى مدرك شده و مدرك هم وسيلهاى براى درآمد شده است! نياز و ضرورت است ديگر؛ خرج زندگى و اقساط و كرايه خانه است و چيزهاى ديگر. حالا آیا واقعاً اینهایی كه ما براى خودمان حجت مىشماريم و ديگران را هم اقناع مىكنيم براى خدا هم قابل قبول است؟! آن كسانى كه در طول 1400 سال زحمت کشیدهاند و اسلام و دين را براى ما حفظ کردهاند آیا شرايط زندگىشان خيلى بهتر از ما بوده است؟!
در سفر هندوستان داستانى شنيدم و خدمت مقام معظم رهبرى نقل كردم. ايشان جزئياتش را مىدانستند و خودشان بهصورت كاملتر ذكر فرمودند. ايشان اسم و ويژگىها و خانواده و شهرش را مىدانست. من آنجا شنيدم كه در هندوستان ـکه هيچوقت هم آنچنان مركز تشيع نبوده برخلاف نجف و قم و مثلاً مشهدـ يك عالم شيعه، هنگامی که مىخواست براى اثبات حقانيت مذهب شيعه بحثها و احتجاجاتى داشته باشد، نیاز به كتابى داشته تا به عنوان مستند به آن تکیه کند. اين كتاب در كتابخانهاى در یک شهر ديگر در دست عالمی سنى بوده است. نظير اين مسئله براى مرحوم علامه امينى هم اتفاق افتاده بود كه ايشان براى الغدير به هندوستان رفتند و يك ماه آنجا ماندند تا از كتابخانه آنجا استفاده كنند. آنوقتها دستگاههاى تكثير و اين چیزها نبود، يا بود و در اختيار ايشان نبود. ايشان يك ماه تمام استنساخ مىكرد. بههرحال آن آقا هيچ راهى نداشت؛ هر چه واسطه مىفرستاد كه اين كتاب را شما مدت كوتاهى امانت بدهيد فایدهای نداشت. آن فرد هم يك سنى متعصب بود و مىدانست كه شيعه مىخواهد از آن استفاده كند و به همین دلیل اجازه نمیداد. آن عالم سنى هم يك دستگاه و خدمه و كاركنانى داشت؛ عالم شیعه تصميم مىگيرد بهعنوان يك كارگر از آن شهر مهاجرت كند و از آن سنی بخواهد بهعنوان خادم و جاروکش و آبدارچى استخدام شود. اينقدر التماس مىكند تا اين عالم دلش به رحم مىآيد و مىگويد حالا اين اينجا غريب است، لقمه نانى بخورد و كفشى جفت كند و جارويى بكشد. اين اجازه را مىگيرد و خادم مىشود. مدتى آنقدر خوشخدمتى مىكند كه خيلى مورد توجه صاحبخانه قرار مىگيرد. آنقدر احترام مىكند و كارها را درست انجام مىدهد كه به آن علاقهمند مىشود. بعد كه خوب در دل اين شخص جا مىكند، مىگويد من يك سوادى دارم و اينجا هم غريب و تنها هستم، اجازه بدهيد من گاهى به كتابخانه شما بروم و كتابى مطالعه كنم تا از غربت و تنهایی دربیایم. از بس خوشخدمتى كرده بوده اين هم نمىپرسد كه مذهبت چيست و چه كارهاى؟ باور نمىكرد كه اين شخص، سوادى داشته باشد. مىگويد خوب حالا شبها برو در كتابخانه بخواب! شبها به كتابخانه مىرفت؛ با يك شمع، گشت و آن كتاب را پيدا كرد. خيلى سخت است كسى بخواهد بدون اينكه وسيلهاى داشته باشد يك كتاب را استنساخ كند، آن هم محرمانه كه كسى نفهمد. خيلى با زحمت نيمهشبها با يك نور شمع اين كتاب را استنساخ مىكند؛ مدتها طول مىكشد تا اين كتاب تمام مىشود. بعد كه تمام مىشود و خيالش جمع مىشود، آن كتاب را بهصورت امن از آنجا بيرون مىبرد. بعد پيش آن عالم مىآيد كه من ديگر دلم براى خانوادهام تنگ شده است، يك سال گذشته و خبرى از آنها ندارم، اجازه مرخصى مىخواهم. از بس خوشخدمتى كرده بوده، عالم سنی سختش مىآيد اما بالأخره چيزى به او هديه مىدهد تشكر مىكند و مىگويد اگر باز هم يك وقتى اين طرفها آمدى سراغ ما بيا! كتاب را برمىدارد و مىرود. وقتى به شهر خودش برمیگردد نامهاى براى آن عالم مىنويسد که من همان عالم شيعهاى هستم كه از تو كتاب مىخواستم و سالها نمىدادى؛ آمدم به صورت كارگر در خانهتان كار كردم تا بتوانم از كتابخانه استفاده كنم؛ کتاب را استنساخ كردم و الآن نسخهاى از آن پيش من است. از تو مىخواهم كه گذشت كنى و رضايت بدهى. او بسیار تعجب مىكند كه اين شخص چه همتى داشته که براى داشتن یک نسخه از این کتاب، آمده اينجا يك سال خدمتكارى كرده است. مىگويد با اينكه خيلى ناراحت شدم از اينكه تو بدون اذن من اين كار را كردى ولى واقعاً از همت تو تعجب كردم و به خاطر همتت تو را بخشيدم.
يك عالم شيعه براى پيدا كردن يكى، دو تا حديث در يك كتاب سنى، مىرود يك سال بيگارى مىكند. براى دين اينگونه زحمتها کشیدهاند. حالا ما مثلاً بگوييم فلان جا ده درصد بيش از فلان جا به ما حقوق مىدهند! اين انصاف است؟! يك مقدار به ارزش كارمان پى ببريم. بدانيم اين كار مشترىای دارد كه خيلى گرانتر از اینها کار ما را مىخرد. اگر ما هر ساعت از كارمان را يك ميليون دلار هم بفروشيم در مقابل بهايى كه او مىپردازد چيزى نيست؛ او بسیار گرانتر مىخرد. متأسفانه اين خسارت را دیدهایم و اخلاصى كه در پيشينيان ما بود حالا كمتر يافت مىشود. نمىگويم نيست؛ الحمدلله هنوز هم هست ولى سعى كنيم اخلاصمان را تقويت كنيم.
اول اینکه به كارهاى علمىمان بيشتر بها بدهيم اما بهايش پول نيست. بهاى بالاتر از اين هم وجود دارد. خريدار توانمندترى هم هست كه كار علمى و تحقيقى ما را بخرد.
دوم اینکه فكر نكنيم كه كار علمى ما و تبليغ دين، منحصر در چهارچوبه شهر يا كشورمان است. بدانيم كه زمينه تبليغ دين اسلام در سطح جهان بسيار گسترده است.
سوم اینکه در فعاليت علمى و تحقيقاتى خود، از جمله درس خواندن و درس دادن، انتخاب ماده درسى و رشته تحصيلى و استاد و هممباحثه، آن هدف عالى را در نظر داشته باشيم. جهت و برنامهريزى فعالیتهای ما باید به سمت هدفى فراگيرتر، بابركتتر و ارزشمندتر باشد.
و نکته آخر، همان كه اول عرض كردم را حالا آخر هم مىگويم كه هم اول و هم آخر شده باشد؛ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ؛ اينكه يادمان باشد كه ما صاحب داريم؛ صاحب ما هم يك كارى از او برمىآيد. اطلاع پيدا كردن او از حال ما سخت نيست. ارتباط پيدا كردن ما هم با او خيلى سخت نيست. وجود زمينه این ارتباط را بسیار غنيمت بشماريم. مشكلاتمان را قبل از همه با ایشان مطرح كنيم و مطمئن باشيم كه ایشان ما را يارى خواهند كرد.
والسلام عليكم و رحمةالله