بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1388/06/21 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در ادامه بررسی روایتی که نوف بکالی از امیرالمؤمنین(ع) نقل كرده، به این فراز رسیدیم: یَظَلُّ دَائِماً نَشَاطُهُ بَعِیداً كَسَلُهُ قَرِیباً أَمَلُهُ قَلِیلًا زَلَلُهُ مُتَوَقِّعاً أَجَلَهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ ذَاكِراً رَبَّهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ عَازِباً جَهْلُهُ مُحْرِزاً دِینَهُ مَیِّتاً دَاؤهُ كَاظِماً غَیْظَهُ صَافِیاً خُلُقُهُ آمِناً مِنْهُ جَارُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ مَعْدُوماً كِبْرُهُ بَیِّناً صَبْرُهُ كَثِیراً ذِكْرُهُ؛ شیعیان حقیقی روز را به شب میآورند در حالی که همواره با نشاط و از تنبلی و کسالت دور هستند، آرزوی آنها نزدیک و لغزشهایشان کم است و در انتظار اجل به سر میبرند. نكته جدید كه در این فراز مورد تأكید قرار گرفته این است كه شیعیان آرزوهایشان کوتاه است و در انتظار اجل و مرگ هستند.
مسأله پرهیز از آرزوهای دور و دراز در بسیاری از روایات مورد توجه قرار گرفته است. حضرت امیر(ع) در حدیث معروفی میفرمایند: إِنَّمَا أَخَافُ عَلَیْكُمُ اثْنَتَیْنِ اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ1؛ حضرت فرمودند من نسبت به امت خودم از دو چیز خائف هستم: یکی پیروی از هوای نفس و دیگری آرزوهای دور و دراز. در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا آرزو داشتن بد است؟ مراد از اینکه آرزوهای طولانی مذموم است، چیست؟
اصل امید و آرزو یکی از نعمتهای خداست. اگر انسان نسبت به آیندهاش امیدوار نباشد و خواسته ارزشمندی را آرزو نكند، خود به خود تنبل و کسل میشود. نقل شده كه روزی حضرت عیسی(ع) از راهی عبور میکردند. پیرمردی را در حال کشاورزی دیدند. به ذهن حضرت عیسی خطور کرد که كسی كه در این سن، با این تلاش و جدیت مشغول شخم زدن زمین است، حتماً آرزو دارد که محصول خوبی برداشت کند. ایشان از خدا خواستند که این آرزو از دل پیرمرد برداشته شود. خدای متعال هم خواسته آن حضرت را مستجاب كرد و آن پیرمرد با خود اندیشید که من برای چه کار میکنم و كار كردن من چه فایدهای دارد؟ لذا بیل را بر زمین انداخت و همان جا خوابید. با مشاهده این صحنه حضرت عیسی(ع) از خداوند خواست كه امید و آرزوی پیرمرد را به او بازگرداند. خداوند مجدداً خواسته آن حضرت را مستجاب كرد و پیرمرد كه امید در دل او زنده شده بود، از جا برخاست و دوباره مشغول به کار شد2.
از این داستان چنین استفاده میشود که امید و آرزو در زندگی انسان چه نقش مهمی دارد. اگر آرزو در دل انسان وجود نداشته باشد، هیچ کس کار نمیکند و امور جامعه تعطیل میشود. همچنانكه آرزو در رسیدن به سعادت اخروی نیز نقشی مهم دارد. زیرا اگر انسان آرزوی رفتن به بهشت را نداشته باشد، نسبت به انجام عبادتهای طولانی، سخت و طاقتفرسا اقدام نمیکند. پس داشتن امید و آرزو به عنوان عامل تحرک و فعالیت، نعمتی است از جانب خداوند برای انسان و كسی آن را مذمت نمیکند؛ بلکه باید خدا را شکر کرد که چنین نعمتی به انسان داده، تا انگیزهای برای تلاش، تحرك و فعالیت او در امور دنیا و آخرتش ایجاد كند. آنچه در این میان مذموم است این است که آرزویهای دنیوی انسان بهقدری زیاد شود که از آخرت غافل شود.
سعدی نقل میکند شخصی کوزهای داشت كه در آن مقداری روغن ذخیره کرده بود. روزی در حالی که چوبدستی در دست داشت، كنار كوزه نشسته و مشغول خیالبافی بود و با خود میگفت: فردا روغنها را میفروشم و با پول آن گوسفندی میخرم. این گوسفند بعد از چندی میزاید و بعد از مدتی بچههایش بزرگ میشوند و هر کدام از آنها نیز زایمان میکنند. کم کم گلهای از این گوسفندان به دست میآورم و هر روز از شیر گوسفندانم روغن میگیرم و آن را میفروشم و بعد از مدتی كه از این طریق ثروتی بهدست آوردم، کاخی میخرم و نوکران و خدم و حشمی را بهكار میگیرم و خودم روی تختی مینشینم و به خدمه خود دستور میدهم و اگر کسی تخلف کند، با این چوب توی سرش میزنم؛ و در همین خیال چوب را بلند کرد تا بر سر نوکر متخلف بزند؛ اما به جای نوكر متخلف خیالی، چوب به كوزه خورد و آن را شکست. با شكستن كوزه روغنها هم بر زمین ریخت و همه چیز تمام شد.
آنچه مورد مذمت است چنین خیالپردازیها و آرزوهای دور و دراز برای امور دنیا است که طبعاً انسان را از رسیدگی به کارهای آخرتش باز میدارد؛ انسان فراموش میکند كه مرگ در انتظار اوست و سرنوشت او پس از مرگ چه خواهد شد.
خداوند هم در قرآن كسانی را كه مبتلا به چنین آروزهایی هستند مذمت كرده و میفرماید:؛ ذَرْهُمْ یَأْكُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ3. خداوند در این آیه خطاب به حضرت رسول(ص) میفرماید: کسانی که دعوت تو را استجابت نمیکنند و حاضر نیستند كلام تو را بشنوند و نصیحتهای تو را گوش کنند، به واسطه گناهانی که مرتکب شدهاند خدا بر دلهایشان مهر زده و کوردل شدهاند؛ آنها را رها کن؛ بگذار بخورند و بچرند و به دنبال لذتها، آرزوها و منافع دنیا كه باعث سرگرمیشان و موجب فراموشی آخرت و وظایف دینی، فردی، و اجتماعی میشود بروند. اما به زودی خواهند فهمید؛ روزی که کار از کار گذشته و دیگر زمینه جبران برای آنها باقی نمانده است. از همین آیه میتوان دریافت آرزویی مذموم است كه انسان را از آخرت و وظایف دینی غافل کند.
اما اگر آرزویی از یاد خدا در امور دنیایی برخاسته باشد، مثل آرزوی ساختن یک بیمارستان یا مدرسه برای خدمت به مردم، چنین آرزویی مذموم نیست، زیرا این آرزو انسان را از یاد خدا غافل نمیکند؛ بلكه برخاسته از یاد خدا و قیامت است و تلاش برای رسیدن به آن هم ـاگر به قصد اطاعت از خدا باشدـ عبادت و آخرت طلبی است.
برخی در نتیجه برداشتهای غلط و یا از سر غرضورزی و برای زیر سؤال بردن ارزشهای اسلامی و الهی روایاتی را که آرزوی طولانی را مذمت كرده به غلط تفسیر كرده و میگویند دین مردم را تنبل و بیکاره بار میآورد. حدود 20 سال پیش یکی از نویسندگان معروف دگراندیش با نوشتن مقالاتی به اصطلاح علمی و با استناد به اصول روانشناسی و جامعهشناسی چنین القا میكرد که ما برای پیشرفت اقتصادی و صنعتی باید با دین و مفاهیم دینی خداحافظی کنیم. انسان نمیتواند از یک سو طالب فتح کره مریخ باشد، و از سوی دیگر اهل زهد و دینداری باشد؛ این دو با هم نمیسازند! ادعا میکرد: اگر ما به دنبال تکنولوژی جدید هستیم، باید فرهنگ آن را هم بپذیریم، چون پیشرفتهای سریع اروپا و مغرب زمین نتیجه فرهنگ حاكم بر آن جوامع است؛ اما اگر بخواهیم بر فرهنگ خودمان و ارزشهای اسلامی و معنوی آن پافشاری كنیم، باید از پیشرفت صنعتی و دسترسی به تکنولوژیهای جدید چشم بپوشیم!
ما نباید چنین شبهاتی را ساده بگیریم. مبادا تدریجاً در ذهن افراد ساده رسوخ کند و ناخودآگاه آنها را نسبت به دین و ارزشهای دینی سست كند. البته روشن است كه ادعای جداییناپذیری تکنولوژی از فرهنگ ابتذال مغالطهای بیش نیست و میتوان تکنولوژی جدید و پیشرفته را بدون فروغلتیدن در منجلاب فرهنگ مبتذل غربی به دست آورد. مگر نه اینكه زمانی که مغرب زمین در توحش به سر میبرد، مسلمانان در دنیا پرچمدار علم و صنعت بودند؟ آیا بعد از پیروزی انقلاب، زمانی كه به تعبیر امام ـرضوان الله علیهـ فقط بویی از اسلام در كشور پیچید، فرهنگ دینی مانع پیشرفت علمی و صنعتی كشور شد؟ نه تنها چنین نشد؛ بلکه حتی رواج فرهنگ دینی کمک کرد که ایران از عقب افتادگی ـیا به تعبیر درستتر عقب نگهداشتگیـ؛ ناشی از نفوذ غربیها نجات پیدا کند و به پیشرفتهای علمی برسد که امروز چشم جهانیان را خیره کرده است. و شاید اگر ما بیشتر به ارزشهای دینی پایبند باشیم، در علوم و صنایع مادی هم پیشرفت بیشتری خواهیم کرد.
بنا بر این مذمت از آروزها به معنای پرهیز از آرزوهایی است که صرفاً در جهت لذتهای مادی و دنیوی باشد. اما آرزوهایی كه در نتیجه آنها اسلام عزیزتر شود و جامعه اسلامی در مقابل دشمنان سربلندتر و سرفرازتر گردد، چنین آرزوهایی نه تنها مورد مذمت نیست، بلكه پسندیده و مورد تأیید است. چون این آرزوها انسان را از خدا غافل نمیکند.
حال ما چه كنیم كه به طولالأمل كه پیامبر اكرم(ص) از آن نهی فرموده، مبتلا نشویم؟ ما معتقدیم رفتارهای اختیاری انسان، مبتنی بر اعتقادات و ارزشهاست. یعنی کسی که آگاهانه یا نیمهآگاهانه راهی را انتخاب میکند، در واقع جهانبینی و ارزشهایی را پذیرفته و رفتارش را بر اساس آن بینشها و ارزشها تنظیم میکند. گاهی این اصول شناختی و ارزشها تدوین شده است و انسان آگاهانه سراغ آنها میرود؛ گاهی نیز این اصول به صورت مدون در اختیار انسان نیست و خود او هم متوجه نیست که چه عاملی او را وادار به انجام كاری میکند؛ اما در عمق دلش بینشها و ارزشهایی حاکم و معتبر است كه او را به انجام رفتاری خاص سوق میدهد. روشن است كه بینش الهی نسبت به هستی و زندگی با بینش دنیاپرستانه متفاوت است. دنیاپرستان اصالت را با زندگی چند روزه مادی و لذتهای گذرای دنیا میدانند، و توجهی به عالم دیگر ندارند. از نظر آنها مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا4.؛ این همان منطقی است که در اکثریت مغرب زمین حاکم است. وَمَا یُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ؛ میگویند: اینکه گفته میشود خدا برای انسانها اجلی تعیین کرده و بعد از آن نیز عالم دیگری در كار است، حرفی پوچ است؛ زندگی و مرگ جریانی طبیعت است. ما مثل یك گیاه در زمین میروییم؛ بعد از مدتی پژمرده میشویم و سرانجام خشک میشویم و همه چیز تمام میشود. چیز دیگری در كار نیست؛ وَمَا یُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ! بر اساس چنین بینشی من فقط باید در پی این باشم که هر مقدار كه زنده هستم، بیشتر لذت ببرم و خوش باشم. دیگران هم به من چه؟! پدرم، مادرم، خواهرم، برادرم و خانوادهام، هر چه میخواهند بشوند! لازمه بینش ماتریالیستی، فردگرایی است و انسان فردگرا فقط به فکر زندگی و لذت خودش است.
اما اگر بینش ما این باشد كه هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ5؛ خدا به ما حیات داده و خدا ما را میمیراند و دوباره زنده خواهد کرد؛ اگر نپذیرفتیم كه این زندگی بیهوده است؛ ـأَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ6ـ؛ و پذیرفتیم كه این عالم نقشه و هدفی دارد؛ و اگر باور كردیم كه این عالم به بازیچه خلق نشده ـلَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِینَ7ـ؛ و بعد از این زندگی، زندگی ابدی در پیش است، نسبت این زندگی با زندگی ابدی چه خواهد بود؟ قطعاً این زندگی مقدمهای برای زندگی ابدی است. یعنی ما باید اینجا خود را بسازیم، تا نتیجه آن را در جهان دیگر ببینیم. این دیدگاه با دیدگاه مادی بسیار متفاوت است. آفرینش هستی سرسری و گترهای نیست؛ خداوند بر اساس حساب و کتاب این عالم را برای هدفی خلق كرده و ما هم باید در این عالم خود را برای حیات حقیقی و ابدی آماده كنیم؛ زیرا وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ8؛ زندگی حقیقی آنجاست. كافران هم وقتی پا به عرصه قیامت گذاشتند، میگویند: یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی9؛ کاش برای «زندگی»؛ فکری کرده بودم. زندگی این دنیا نسبت به حیات آخرت حكم دوران جنینی را دارد. ما یک دوره جنینی 9 ماهه داشتیم كه در آن اختیاری از خود نداشتیم. این جهان نیز دوره جنینی دیگری است كه در آن باید با اختیار خود را بسازیم تا در جهان دیگری که جایگاه همیشگی ما است زندگی کنیم.
نگاه مؤمن به زندگی این دنیا مثل استراحتگاهی بینراهی است كه انسان مدت كوتاهی را برای تأمین زاد و توشه در آن توقف میكند. با چنین نگاهی امیرالمؤمنین(ع) آخر شب میگفت: آه! من قلة الزاد و بعد الطریق. او میفهمید چه نسبتی بین زندگی دنیا و آخرت است. اما کسانی که چنین بینشی ندارند، از آخرت غافل میشوند. قرآن هم میفرماید: ذَرْهُمْ یَأْكُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ. آنها را رها كن كه در آرزوهای دور و دراز خود بمانند.
ما برای نجات از این آرزوها باید بینش معنوی خود را تقویت کنیم و عاملی که میتواند این بینش را در ذهن ما زنده نگه دارد، یاد مرگ است. باید توجه داشته باشیم که مرگ خبر نمیکند. پیغمبر اکرم(ص) میفرمود: قسم به کسی که جان من در دست اوست، من وقتی چشمم را میبندم امید اینکه چششم را باز کنم، ندارم؛ و وقتی چشمم را باز میکنم، امید اینکه بتوانم دوباره چشمم را ببندم ندارم. این یاد مرگ است. چنین کسی فریب دنیا را نمیخورد، دل به زخارف آن نمیبندد و در فکر ظلم به دیگران نیست. او همیشه در این فكر است که در این لحظه باقیمانده از عمرش چه وظیفهای دارد و این فكر با وظیفهای كه او در طول زندگی در جهت خدمت به خلق خدا متعهد شده است، منافاتی ندارد. این طول امل نیست؛ بلكه خداخواهی و آخرتخواهی است. چون در عین اینكه توجه دارد به این كه هر لحظه ممکن است جان به جانآفرین تسلیم کند، در همان لحظه مراقب است كه وظیفهاش را درست انجام دهد؛ سستی و تنبلی نکند؛ در تمام لحظات عمرش دائماً با نشاط کار میکند. اما دلبستگیاش به امور دنیا و آرزوهای مادی؛ آن بسیار کم است.
1؛ . وسائلالشیعة، ج 16، ص 58، باب تحریم اتباع الهوى.
2؛ . بحارالأنوار، ج 14، ص 329، باب 21، مواعظه و حكمه و ما أوحی إلیه.
3؛ . حجر / 3.
4؛ . جاثیه / 24.
5؛ . غافر / 68.
6؛ . مؤمنون / 115.
7؛ . انبیاء / 17.
8؛ . عنكبوت / 64.
9؛ . فجر / 24.