(1)
اَلّلهُمَّ اِنّی اَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِكَ وَاَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِّكَ وَ اَیْقَنْتُ اَنَّكَ اَنْتَ اَرْحمُ الّراحمینَ فی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحمَةِ وَ اَشَدُّ المُعاقِبینَ فی مَوْضِعِ النَّكالِ و النَّقِمَةِ وَ اَعْظَمُ المُتَجَبَّرِینَ فی مَوْضِعِ الكْبریاءِ وَالْعَظَمَةِ. اَلّلهُمَّ اَذِنْتَ لی فی دُعائِكَ وَ مَسْئَلَتِكَ فَاسْمَعْ یا سَمیعُ مِدْحَتی وَاَجِبْ یا رَحیمُ دَعْوَتى وَ اَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتی.
پروردگارا، ستایش را با حمد تو آغاز مىكنم، در حالى كه تو با احسان خود، دیگران را در راه راست استوار میدارى و یقین دارم كه تو از همه مهربانان مهربانترى، در جاى بخشش و مهربانى و از همه كیفر دهندگان سخت گیرترى، در مقام عقاب و كیفر و بزرگترین جبارانى در جاى بزرگى و كبریایى. پروردگارا، به من اجازه دادى تو را بخوانم و از تو بخواهم؛ پس اى خداى شنوا، سپاس مرا بپذیر واى خداى مهربان خواسته ام را اجابت كن و اى خداى آمرزنده، از لغزشم در گذر.
زندگى به سرعت در گذر است و انسان توجه ندارد كه چه سرمایه اى را از
دست مىدهد. گاهى كه موفق مىشود گذشته هاى خود را مرور كند مىبیند كه روزگارى از او گذشته، نیروهایى صرف كرده و تلاشهایى انجام داده است، ولى چیزى به دست نیاورده است.
در طول سال، پیوسته به دنبال به دست آوردن فرصتى هستیم تا درباره زندگى خود و آغاز و انجام آن بیندیشیم مسیرى را انتخاب كنیم كه زندگى ابدى را براى ما رقم زند؛ اما كمتر چنین فرصتى به دست مىآوریم. شاید بهترین اوقاتى كه مىتوان براى این منظور از آن استفاده كرد «ماه مبارك رمضان» باشد. همواره، به خود وعده مىدهیم تا ماه رمضان فرا رسد و بهتر از سایر اوقات به عبادت بپردازیم، از دنیا و دنیا پرستى تا حدى چشم بپوشیم و به سوى خدا برویم و بیندیشیم كه كیستیم، از كجا آمده ایم، به كجا مىرویم و در این سرا چه باید بكنیم.
سرانجام، انتظار پایان مىپذیرد و ماه رمضان از راه مىرسد، اما شیطان مىكوشد تا چون گذشته، انسان نتواند از این اوقات شریف و لحظات گران بها استفاده كند و به توفیقات الهى دست یابد. همه جا دست پیدا و پنهان او در كار است تا انگیزه انسان به اغراض نفسانى و دنیوى آلوده شود و دعا، مناجات و عبادت او با سنگینى و كسالت توأم گردد و حال راز و نیاز از او سلب شود. در این كشمكش و تضاد بین عوامل الهى و عوامل نفسانى و شیطانى، انسان باید از خدا توفیق بخواهد و فرصتهاى پیش آمده را مغتنم بشمرد و عبادت و دعا را به اوقات دیگر موكول نكند. باید تلاش نماید هر قدر كه ممكن است گامى مثبت در مسیر تكامل خود بردارد و به خدا نزدیك شود. یكى از اعمالى كه در ماه مبارك رمضان
بسیار به آن سفارش شده و این ماه بهار آن است، دعا و مناجات است. رمضان و دعا پیوندى ناگسستنى با یكدیگر دارند.
براى اینكه بهتر بتوانیم از اوقات این ماه پربركت استفاده كنیم، ابتدا، باید از خود دعا كمك بگیریم؛ یعنى باید از خدا بخواهیم كه به ما توفیق راز و نیاز عطا فرماید البته ما نیز باید در حد توان خود تلاش كنیم تا حال عبادت و توفیق آن را به دست آوریم؛ سعى كنیم در این ماه قدرى از كارهاى روزانه كم كنیم و بخشى از وقت خود را به دعا و عبادت اختصاص دهیم. باید در وضع خواب و خوراك دقت كنیم؛ خواب و خوراك ما به گونه اى نباشد كه موجب كسالت و سنگینى شود. باید برنامه غذایى خود را به گونه اى تنظیم نماییم كه بتوانیم روزه بگیریم و در عین حال، به انجام وظایف ماه رمضان و عبادت نیزموفق گردیم. مصرف غذاى مورد نیاز غیر از پرخورى است؛ اوقات خواب را نیز باید به گونه اى تنظیم نماییم كه در وقت عبادت، نشاط داشته باشیم، نه اینكه كار مستمر روزانه در جاى خود باشد و توقع داشته باشیم كه در عبادت سحر نیز حالى داشته باشیم.
مناسب است قبل از خواندن دعا اندكى فكر كنیم كه كیستیم، مىخواهیم با چه كسى روبرو بشویم، دعا یعنى چه. این چه مقام ارزشمندى است كه انسان به تكلم و راز و نیاز با خداى خود موفق شود! لازم است در مضامین
دعا دقت كنیم و دست كم، پیش از خواندن دعا، در ترجمه فارسى آن تأمّل نماییم تا از مضامین آنچه مىخوانیم اجمالا آگاه باشیم و صرفا تلفظ مشتى الفاظ عربى نباشد، به طورى كه نفهمیم چه مىگوییم و چه مىخوانیم. در دعاهایى كه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده، مضامین عالى و بلندى نهفته است كه اگر حال دعا و مناجات نیز مطرح نباشد مطالعه آنها بسیار ارزنده است. بنابراین، بجاست كسانى كه با زبان عربى آشنایى ندارند پیش از شروع به خواندن دعا، بخصوص دعاهایى كه براى این ماه وارد شده است، ترجمه فارسى آن را مطالعه كنند و از مضامین آن مطلع گردند.
اندیشیدن در محتواى دعا، پیش از خواندن آن، موجب مىگردد كه بهتر بتوانیم از آن استفاده كنیم. استفاده از دعا نسبت به افراد گوناگون داراى چنان اختلاف مراتبى است كه براى ما قابل درك نیست. دعایى كه صرف خواندن الفاظ باشد و حداكثر تلفظ صحیح حروف آن مراعات شود با دعایى كه به مضامین آن نیز توجه مىشود و حال انسان هم در هنگام دعا مساعد باشد بسیار متفاوت است، آنچنان كه قابل توصیف نیست. چه بسا، دو نفر دعایى را مىخوانند و هر دو آداب ظاهرى آن، مانند با وضو بودن، روبه قبله نشستن، مؤدّب بودن و امثال آن، را رعایت مىكنند، ولى استفاده اى كه این دو از دعا مىبرند ممكن است چنان متفاوت باشد كه ما نتوانیم اختلاف آن را تصور كنیم. پس استفاده از دعا به حال انسان و توجهات قلبى او نسبت به خداى متعال و صفات او، بخصوص صفاتى كه در دعا به آنها اشاره شده، بستگى دارد.
دعاهاى فراوانى براى این ماه وارد شده است. تنها در كتاب «مفاتیح الجنان»، كه گلچینى از دعاهاى منقول از معصومین علیهم السلام است، دعاهاى بسیارى وارد شده است كه شاید ما در طول عمر خود موفق نگردیم، حتى براى یك بار، همه آنها را بخوانیم؛ چه رسد به دعاهاى دیگرى كه در كتابهاى بزرگ ادعیه، مانند «اقبال» سید بن طاووس و دیگر كتابهاى ادعیه نقل شده است؛ مثلاً، دعاهایى طولانى براى قرائت در بین نوافل ظهر و عصر ماه رمضان وارد شده است كه ما حتى به خواندن اصل آن نافله ها نیز كمتر موفق مىشویم تا چه رسد به دعاهاى آن. اگر گاهى نیز موفق شویم دعایى بخوانیم روح دعا یعنى حضور قلبى كه در هنگام خواندن دعا لازم است، در ما وجود ندارد.
یكى از دعاهاى بسیار مناسب و پرمحتوا، كه براى قرائت در شبهاى این ماه وارد شده، «دعاى افتتاح»1 است. این دعا از مضامینى عالى
1ـ علامه مجلسى در كتاب زاد المعاد مىنویسد: به سند معتبر، از حضرت صاحب الامر(علیه السلام) منقول است كه آن حضرت به شیعیان خود نوشتند كه در هرشب ماه رمضان این دعا (دعاى افتتاح) را بخوانند كه دعاى این ماه را ملائكه مىشنوند و براى صاحب آن استغفار مىكنند. مرحوم حاج شیخ عباس قمى نیز در كتاب هدیة الزائرین همین مطلب را تأیید كرده است.
سید بن طاووس در كتاب «اقبال» در ذكر اسناد ادعیه ماه رمضان، سند این دعا را پس از ذكر یك سلسله از ناقلان، از رجال معاریف، از قول نصر السكونى آورده كه گفت، از ابوبكر احمد بن محمد بن عثمان بغدادى رحمه الله خواستم كه بیرون آور براى من دعاهاى ماه رمضان را كه ابوجعفر محمد بن عثمان ـ رضى الله عنه ـ یكى از نواب اربعه امام زمان(علیه السلام) به آنها دعا مىكرده است. پس بیرون آورد براى من دفترى را كه جلد آن سرخ بود و من از آن نسخه اى نوشتم كه از جمله، «دعاى افتتاح» بود كه توصیه شده بود خواندن آن در هر شب ماه رمضان و اضافه كرده بود: به درستى كه این دعا را ملائكه مىشنوند و براى صاحبش استغفار مىكنند.
برخوردار مىباشد و مطالب آن به گونه اى است كه به داعى مىآموزد كه در هنگام دعا، چه آدابى را باید رعایت كند و متوجه چه مسائلى باشد.
این دعاى شریف با حمد و ستایش الهى شروع مىشود:
اَللَّهُمَّ اِنّی اَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِكَ ...»
پروردگارا، ستایش را با حمد تو آغاز مىكنم.
در این جهان پرهیاهو موانع بسیارى در سر راه توجه به خدا وجود دارد. با اینكه تنها راه سعادت انسان، بندگى خدا و پرستش اوست و سایر چیزها در حكم مقدمه این حقیقت است، ولى جاى بسى تأسف است كه غالب مردم از این واقعیت غافلاند؛ به همه چیز توجه دارند به جز خدا و آنچه تكامل و سعادت واقعى انسان را تأمین مىكند.
با رسیدن رمضان؛ موانع توجه به خدا كاهش مىیابد و زمینه لازم براى دعا و عبادت فراهم مىگردد در این بهار دعا و عبادت مشتاقان به یاد معبود خویش زمزمه سر مىدهند. و با تمام وجود او را مىخواهند و مىخوانند. حال در این بهار، كه خداوند زمینه هاى لازم براى دعا و عبادت را براى ما فراهم آورده است دعا را چگونه شروع كنیم؟ برترین سخنى كه مىتوان دعا را بدان شروع كرد ستایش خدا و حمد و ثناى
اوست: اى خدایى كه همه چیز از توست؛ هر كه هر چه دارد تو به او عطا كرده اى. هر كس به هر كمالى رسیده به خواست تو بوده است. توفیق خواندن دعا را نیز تو باید عطا كنى. خدایا، دست ما را بگیر و به ما توفیق دعا مرحمت فرما. چه بسیار بندگانى كه در سراسر جهان از یاد تو غافلاند! پروردگارا، اگر دست ما را نگرفته بودى ما نیز در زمره غافلان بودیم. آنچه هست در پرتو توفیقات توست؛ «بِیَدِكَ الْخَیْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَدیر» 1
پس باید دعا را ابتدا با حمد و ستایش خدا شروع كرد كه توفیق توجّه به خود را به ما عطا فرموده است.
«وَاَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِكَّ» ؛
تو با احسان خود، دیگران را به راه راست هدایت مىكنى و استوار میدارى.
اگر كسى توفیق یابد كه راه حق و صواب را بپیماید در واقع منّتى است كه خدا بر او نهاده و او را در این راه یارى رسانده است. این فراز از دعا اشاره دارد به اینكه گرچه انسان آزاد آفریده شده تا خود راه خوب و بد را انتخاب كند، ولى اگر راه صحیح را برگزید خدا او را تأیید مىكند. در حدیث قدسى آمده است:
«مَنْ تَقَرَّبَ اِلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَیْهِ ذِراعاً» ؛2
1ـ آل عمران /26.
2ـ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 87، ص 190، روایت 5.
هر كس یك وجب به من نزدیك شود من یك ذراع (= دو وجب) به او نزدیك مىشوم.
این لطف مضاعفى است از سوى خداوند كه هر كه راه او را انتخاب كند خدا او را تأیید مىنماید.
ممكن است این سؤال به ذهن خطور كند كه اگر خدا منبع همه خیرات و كمالات است و جز خیر و خوبى از او سر نمىزند پس چرا برخى بلاها و گرفتاریها و حتى عذابهاى اخروى نصیب بعضى از بندگان مىشود؟
حقیقت این است كه ما افعال الهى را با معیارها و مقیاسهایى كه ساخته و پرداخته ذهن و عقل ناقص مان مىسنجیم و انتظار داریم كه همانگونه كه ما فكر مىكنیم خدا با ما رفتار كند، در صورتى كه فكر و علم ما بسیار محدود و ناقص است؛
« وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّ قَلیلاً» 1
و جز اندكى از علم به شما داده نشده است.
تمام افعال الهى براساس حكمت و بهترین نظام ممكن استوار است، و از چند و چون و كمّ و كیف آن بى اطلاع ایم. در جایى كه خدا باید نسبت به بندگان خود عطوفت و رأفت داشته باشد، آن قدر رئوف و مهربان است كه فوق آن تصور نمىشود؛ اما گاهى محلى براى رأفت و رحمت وجود ندارد. در آنجا عظمت، جبروت و كبریاى الهى متجلى است. در این گونه
1ـ اسراء /85.
موارد، مجازات و عقاب مشهود است و اظهار عظمت خداوند درباره كسانى كه مستحق عقاب هستند كامل مىباشد. لذا، در ادامه دعا مىفرماید:
«وَأَیْقَنْتُ اَنَّكَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ فی مَوضِعَ الْعَفْوِ وَ الرَّحمَةِ»؛
خدایا، بر این باورم كه وقتى جایى براى عفو و رحمت باشد تو از همه مهربانترى.
«وَاَشَدُّ الْمُعاقِبِینَ فی مَوضِعِ النَّكالِ وَالنَّقِمَةِ وَ اَعْظَمُ المْمُتَجَبِّرینَ فی مَوضِعِ الْكْبرِیاءِ وَ الْعَظَمةِ»؛
و آنجا كه جاى عقاب و عذاب است تو از همه كیفر دهندگان سخت گیرترى و در جاى اظهار بزرگى و كبریایى از همه با عظمت ترى.
آنچه موجب سعادت انسان مىگردد این است كه بفهمد در مقابل خدا و عظمت او بنده اى ذلیل است كه از خود چیزى ندارد.تمام خوبیها متعلق به خداست. و هر چه گرفتارى و بدبختى است در اثر سوء اختیار خودش گرفتار آن شده است. باید بداند كه اگر با سوء اختیار خود راه غلطى را در پیش گیرد، عملا به جنگ خدا رفته است و خدا او را به سختى گوشمالى خواهد داد. انسان باید همواره بین خوف و رجا باشد و چنین بیندیشد كه ممكن است با اینكه عبادتهاى بسیارى انجام داده، در اثر یك لغزش به بزرگترین مكرهاى الهى دچار گردد و با عاقبت بد از دنیا برود و یا با اینكه بسیار گنهكار و پست است، خدا او را از این حالت نجات دهد و از حسن عاقبت برخوردار گردد.
احساس امنیت نسبت به مكرالهى، خود از گناهان كبیره است. انسان اگر تمام عمر خود را به عبادت پرداخته باشد نباید بدان خرسند باشد و به خود مغرور شود و از عاقبت كار خود مطمئن گردد. مغرورشدن و به خود بالیدن در پیشگاه خداى متعال، گناه بسیار بزرگى است، بلكه باید همواره خائف باشد كه اگر خدا یك لحظه او را به حال خود واگذارد به پایین ترین درجات سقوط مىكند.
از اینرو كسانى كه نزد خدا مقرّبترند، مانند انبیا و اولیا، ترسشان از خدا بیشتر است؛ آنان عظمت خدا را بیش از دیگران درك مىكنند و با وجود مقامى كه خداوند به آنها عنایت كرده است از اینكه حتى یك لحظه در برابر او مغرور شوند در هراسند.
از سوى دیگر، خداوند یأس از رحمت خود را از گناهان بزرگ به حساب آورده است. انسان هر قدر گنهكار باشد نباید از رحمت خدا مأیوس گردد. رحمت الهى آن قدر وسیع است كه اگر انسان واقعاً توبه نماید و به سوى او باز گردد مورد بخشش خدا قرار مىگیرد. آنگاه كه بنده نهایتِ ذلت خود را در برابر خداوند ابراز دارد و حالت خوف و رجاى او به كمال رسد، در مسیر تكامل قدم گذاشته است:
اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْد مُؤمِن اِلاّ فی قَلْبِهِ نُوران؛ نُورُ خیفَة و نُورُ رَجاء؛ لَو وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلى هذا وَ لَو وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلى هذا. 1
هیچ بنده مومنى نیست مگر آنكه در قلبش دو نور وجود دارد: نور خوف و نور رجاء؛ اگر سنجیده شوند هیچ یك بر دیگرى برترى ندارد.
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 352، روایت 1.
پس از توجه به صفات الهى و ستایش او به دلیل توفیقاتى كه به انسان عطا فرموده است، مىفرماید:
«اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لی فی دُعائِكَ وَمَسْئَلَتِكَ»
خدایا، (این تو بودى كه) اجازه دادى با تو سخن بگویم و از تو درخواست كنم
نكته اى كه در این فراز از دعا به آن اشاره شده بسیار لطیف است، ولى غالبا از آن غافل ایم، ما تصور مىكنیم كه با دعا و مناجات خود كار بزرگى انجام داده ایم و باید بر خدا منّت بگذاریم؛ اما در این فراز امام(علیه السلام) مىگوید: خدایا چه منت بزرگى بر من نهادى كه اجازه دادى درِ خانه تو بیایم، دعا كنم و خواسته هاى خود را بازگو كنم. شاید متوجه نباشیم كه خداوند چه لطف بزرگى به ما كرده كه اجازه داده با او صحبت كنیم، بخصوص با توجه به انبوه گناهانى كه در طول عمر خود مرتكب شده ایم. از این رو، امام سجاد(علیه السلام) به خدا عرض مىكند:
مِنْ اَعْظَمِ اَلنِّعَمِ عَلَیْناجَرَیانُ ذِكْرِكَ عَلى اَلْسِنَتِنا وَ اِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ؛
خدایا، از بزرگترین نعمتهایت بر ما این است كه ذكر تو بر زبان ما جارى مىشود و اینكه اجازه دادى تا تو را بخوانیم و با تو راز و نیاز كنیم. 1
براى روشن شدن این نكته لطیف و تقریب بیشتر آن به ذهن ـ گرچه باید اعتراف نمود كه نمىتوان حق مطلب را بدرستى ادا نمود ـ شخصى را تصور كنید كه در طول سالیان دراز، از هیچ محبتّى در حق دوستش
1ـ مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشره، مناجات سیزدهم.
كوتاهى نكرده و در حد امكان او را یارى نموده است؛ اما اكنون دوست او نه تنها خدمات و زحمات او را پاس نمىدارد، بلكه بنا دارد با او دشمنى و مخالفت كند. اگر چنین رفتارى از كسى سرزند، ممكن است تا چند مرتبه قابل تحمل باشد، ولى سرانجام صبر انسان به سر مىرسد و دوست خود را رها مىكند. این قدر جسارت و بى ادبى در مقابل آن همه خدمت؟! ولى خداوند با وجود آنكه این همه نعمت به ما ارزانى داشته كه اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند تنها نعمتهایى را كه خدا به یك بنده عطا نموده است شماره كنند نمىتوانند، در عین حال، وقتى همین بنده با خداوند مخالفت مىكند، خدا نه تن او را از خود نمىراند؛ بلكه توفیق عبادت به او مىدهد تا او را بخواند.
پس از آنكه لطف خدا را در اجازه حضور دادن برشمرد، آنگاه درخواست بخشش مىكند و به ذكر صفات الهى و بیان حاجات خود مىپردازد:
فَاسْمَعْ یا سمیعُ مِدْحَتی وَ اَجِبْ یارَحیمُ دَعْوَتَی وَاَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتی؛
پس اى خداى شنوا، سپاس مرا بپذیر و اى خداى مهربان، خواسته ام را اجابت كن و اى خداى آمرزنده، از لغزشم در گذر.
تمام اعضاى انسان، از چشم و گوش و سایر اعضاى ظاهرى تا قلب او، همه معصیت خدا مىكنند؛ با همان نعمتهایى كه خدا به انسان ارزانى داشته است، به جنگ او مىرود و او را معصیت مىكند. اكنون چنین
بنده اى مىخواهد با خدا انس بگیرد و خواسته هایش را مطرح كند، امید اجابت هم دارد! چنین توقعى كه انسان از خدا دارد با رفتار و گناهان او سازگار نیست، جا دارد كه خدا چنین بنده اى را از خود براند و به دلیل معصیتهایش او را فراموش كند؛ اما نه تنها خدا بنده اش را از درگاه خود طرد نمىكند و دست رد به سینه اش نمىزند، بلكه از او دعوت مىكند كه به نزد او برود. در حدیث قدسى وارد شده است:
«لَو عَلِمَ المُدْبِرُونَ عَنّی كَیْفَ اِشْتیاقی بِهِمْ لَماتُوا شَوْقاً» ؛
اگر بندگان گنهكار من بدانند كه چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان هستم، از شدت شوق مىمیرند.
آرى، اگر انسان درست دقت كند، در مىیابد كه این بزرگترین لطف خداست كه به بنده گنهكار خود اجازه مىدهد تا از او درخواست كند و خواسته هاى او را نیز اجابت مىكند.
(2)
فَكَمْ یَا اِلهی مِنْ كُرْبَةِ قَدْ فَرَّجْتَها وَ هُمُوم قَدْ كَشَفْتَهَا وَعَثْرَة قَدْ اَقَلْتَهَا وَ رَحْمِة قَدْ نَشَرْتَهَا وَ حَلْقَةِ بَلاء قَدْ فَكَكْتَهَا.
خداى من، چه اندوهها را كه برطرف نمودى و چه غمها را كه زایل ساختى و چه لغزشها را كه بخشیدى و چه رحمتها را كه گستردى و چه زنجیرهاى بلا را كه گسستى.
دعا تنها تلفظ برخى كلمات و مراعات آدابى خاص نیست، حقیقت و روح دعا توجه قلبى انسان به خداوند متعال است. شدت و دامنه این توجه به میزان محبت و معرفت انسان به خدا بستگى دارد. پیش از دعا و نیز در حال دعا انسان باید صفات خدا، بویژه آن صفاتى را كه در متن دعا به آنها اشاره شده است و لطف و نعمتهایى را كه خدا به انسان عنایت فرموده، مورد نظر قرار دهد تا بهتر بتواند رابطه خود را با خدا درك نماید و حضور قلب بیشترى كسب كند.
در دعاى شریف «افتتاح» پس از تذكر این نكته لطیف و دقیق، كه خدایا تو بر ما منت نهادى و اجازه فرمودى تا با تو سخن بگوییم، به یادآورى نعمتهاى گوناگون خدا مىپردازد كه غالبا انسان از آنها غافل است.
دسته اى از نعمتها به گونه اى است كه اگر اندكى درباره آنها تفكر كنیم به اهمیت آنها پى مىبریم و هر قدر معلومات و دانش ما افزون گردد تأثیر و جایگاه آنها را در زندگى خود بیشتر درك مىكنیم و ارزش آنها را بهتر مىفهمیم. اما دسته اى دیگر نیاز به توجه عمیقتر دارد. از جمله نعمتهایى كه غالبا انسان از آن غافل است، نعمت دفع و رفع بلاها و گرفتاریهاست، چه انسان به گرفتارى مبتلا گردد و خدا وى را نجات بخشد و چه پیش از گرفتارى بلا را از او دفع نماید. مىفرماید:
فَكَمْ یا اِلهى مِنْ كُرْبَة قَدْفَرَّجْتَها وَهُمُوم قَدْ كَشَفْتَها وَ عَثْرَة قَدْاَقَلْتَها وَ رَحْمَة قَدْنَشَرْتَها وَ حَلْقَةِ بَلاء قَدْ فَككْتَها...»
خداى من چه بسیار اندوهها كه بر طرف نمودى و چه غمها كه زایل ساختى و چه لغزشها كه بخشیدى و چه رحمتها كه گستردى و چه زنجیرهاى بلا كه گسستى.
انسان تا گرفتار مشكلات نشود و در تنگنا قرار نگیرد اهمیت نعمتهایى را كه خدا به او ارزانى داشته درك نمىكند. همه ما،كم و بیش، در زندگى خود به گرفتاریها و مصایبى مبتلا شده و پس از چندى دیر یا زود از آنها رهایى یافته ایم؛ اما بسادگى از كنار آنها گذشته ایم ، بدون آنكه درباره آنها فكر و تأمّل نموده باشیم. تفكر در اطراف این گونه حوادث انسان را بیدار
مى سازد و رابطه او را با خدا قوت مىبخشد.
فرض كنید در یك موقعیت سخت (مثلاً زمانى كه به پول، دكتر و دارو نیاز است، ولى بدانها دسترسى نیست) بیمارى سختى براى انسان یا یكى از افراد خانواده او پیش آید، بطورى كه اگر به سرعت اقدام نكند، خطرى جدى متوجه او مىشود. در این وضعیت، او به هر وسیله اى دست مىزند راه نجاتى نمىیابد. لذا، گرفتارى را بخوبى درك مىكند. در این هنگام كه به هیچ چیز دسترسى ندارد و همه راهها به روى او مسدود شده و نزدیك است كه كاملا مأیوس گردد و به بلا تن در دهد، به گونه اى مشكل او حل مىشود و، از مهلكه و گرفتارى نجات مىیابد.
این گونه حوادث، كم و بیش، در زندگى هر كس رخ مىدهد، لكن غالبا آنها را اتفاق و تصادف به حساب مىآوریم، نه مشیت خدا. وقتى هم كه مشكلمان بر طرف مىگردد توجه نمىكنیم كه لطف خدا شامل حالمان گردیده است. اگر هم آن را به خدا نسبت دهیم، تنها یك لقلقه زبان است و این مطلب را به دل باور نداریم، در صورتى كه لطف او بوده كه شامل حال ما گردیده و مشكل ما را برطرف كرده است.
اصولا در نظام آفرینش، هر آنچه واقع مىشود، چه مثبت و چه منفى، همه به اراده الهى است و هیچ چیز بدون اراده او رخ نمىدهد. اگر نعمتى به انسان مىرسد به خواست و اراده خداست، اگر بلایى نیز از او رفع مىگردد به امر خداست. او اسباب و شرایط كار را فراهم آورده است، خواه آنها را بشناسیم و خواه نشناسیم، چه اسباب عادى فراهم باشد و چه فراهم نباشد. اما اگر مشكلات ما با اسباب غیر عادى حل شود مورد
نظر ما واقع خواهد شد و ما را بیشتر تحت تأثیر قرار خواهد داد، همان كه نامش را «اتفاق» مىنهیم.
خداست كه همیشه به انسان روزى مىدهد، یا به وسیله اسباب عادى، از راه كسب و تجارت و امثال آن، یا به وسیله اسباب غیر عادى، مانند مائده آسمانى یا جز آن. در هرحال، روزى از اوست؛ روزى دهنده هم هموست . دفع و رفع گرفتاریها نیز به دست اوست. بیمارى از اوست؛ شفا نیز به خواست اوست، خواه از راه طبابت دكتر و مصرف دارو باشد یا از راههاى دیگر. قرآن مجید به نقل از حضرت ابراهیم(علیه السلام) مىفرماید:
«اَلَّذى خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ وَ اِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ وَالَّذی یُمیتُنی ثُمَ یُحیینِ» 1
همان خدایى كه مرا بیافرید و به لطف خود به راه راست هدایت مىفرماید (مى پرستم)؛ همان كه چون گرسنه شوم مرا غذا مىدهد و چون تشنه گردم سیراب مىسازد؛ همان كه چون بیمار گردم مرا شفا مىدهد؛ همان كه مرا مىمیراند، سپس زنده مىكند.
اگر انسان اندكى پیرامون حوادثى كه براى او رخ مىدهد و پس از چندى بر طرف مىشود، بیندیشد متوجه مىگردد كه خداوند تا چه حد نسبت به او لطف دارد. حتى گاهى حوادثى را پیش از آنكه به او رو آورد از او دفع مىكند. بنابراین، بجاست كه درباره حوادثى كه براى ما پیش نیامده ولى براى دیگران اتفاق افتاده است، تفكر كنیم. اگر صبح از خانه بیرون
1ـ شعراء /78 ـ 81.
مى آییم و شب به سلامت باز مىگردیم، خواست خدا بوده كه صدها بلا و گرفتارى را از ما دور سازد. همان گونه كه به ما چشم داده، هزاران خطر را نیز از آن دور نموده است تا نابینا نگردیم. همان گونه كه به ما بدن عطا كرده است، صدها بلا را نیز از آن دفع مىكند تا سالم بمانیم.
بالاتر از همه، نعمتهاى معنوى خداوند است؛ به ما نعمت ایمان و عقل داده، ضمن آنكه آنها را براى ما حفظ كرده است. بسیارند كسانى كه صبح با ایمان از خانه خارج مىشوند؛ اما شب هنگام با ایمانى متزلزل و یا حتى ایمان بر باد رفته به خانه بر مىگردند، رمضان امسال را روزه مىگیرند؛ اما سال آینده موفق به روزه دارى نمىگردند. بسیار بودهاند كسانیكه در ابتدا در راه مستقیم بودهاند، ولى پس از مدتى منحرف شده و در دام مسلكها و مكتبهاى انحرافى و التقاطى گرفتار آمدهاند. آیا سراغ ندارید كسانى را كه عقل و فكر خود را از دست دادهاند؟
نعمت هدایت، معرفت خدا و ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز از خداست. محفوظ ماندن آنها نیز به دست اوست. خداوند پیوسته باید كمك كند تا این نعمتها باقى بماند. نكته اینكه ما هر روز در نمازهاى خود تكرار مىكنیم: «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقیم» در خواست تداوم و بقاى نعمت هدایت است، و گرنه، (ان شاءالله) راه مستقیم را شناخته ایم و در مسیر آن گام برمى داریم، ولى اگر خدا نخواهد ادامه آن هیچ ضمانتى ندارد. لذا، تنها شناخت راه صحیح كافى نیست، بلكه این شناخت همواره باید باقى
باشد؛ اگر خداوند كمك نكند این شناخت از بین مىرود. پس همیشه باید از خدا بخواهیم كه ما را به صراط مستقیم هدایت فرماید و كمك كند كه در آن راه باقى بمانیم.
افراد بسیارى در راه راست بودهاند، ولى به گناه مبتلا شدهاند؛ ابتدا یك معصیت، سپس دوتا، سه تا و بتدریج به گناه عادت كرده و از مسیر درست منحرف گردیدهاند. تنها اوست كه انسان را حفظ مىكند و از معصیت دور مىسازد. حتى گاهى انسان تصمیم به گناه مىگیرد، بر انجام آن همت مىگمارد، مقدمات كار نیز فراهم مىشود ولى خدا، از سر لطف و محبت نسبت به بنده خود، مانع از ارتكاب گناه وى مىگردد. همه این موارد، لطف خدا و از نعمتهاى اوست. اگر انسان از این نعمتها قدردانى نماید خداوند آنها را دوام خواهد بخشید و گرنه او را به حال خود وامى گذارد.
بنابراین، اگر زمینه گناه مساعد بود و ما مبتلا نشدیم، نباید برخدا منت بگذاریم، بلكه باید شكرگزار و منت پذیر او باشیم كه ما را از ارتكاب معصیت بركنار داشته است.
لذا لازم است هنگام دعا توجه داشته باشیم كه با چه كسى رو به رو هستیم؛ با كسى كه در هر لحظه ما را در نعمتهاى خود غرق ساخته است، اعم از نعمتهاى مادى و معنوى. هزاران توفیق به ما عطا كرده تا نعمتها را در مسیر صحیح به كار گیریم و اگر نمىتوانیم دست كم معصیت نكنیم. ولى انسان ناسپاس است و این همه نعمت را نادیده مىانگارد.
اگر در هنگام یك گرفتارى دوستى به فریاد ما برسد، تا وقتى زنده
هستیم به یاد او خواهیم بود و از او سپاسگزارى مىكنیم، با آنكه رفع همین گرفتارى نیز بواقع به تدبیر خداوند انجام گرفته و آن دوست تنها وسیله انجام كار بوده است؛ اما نعمتهاى بى شمارى را كه خدا به ما داده به یاد نداریم و حتى با زبان نیز از او تشكر نمىكنیم.
آیا شایسته نیست كه با وجود نعمتهاى بى شمارى كه خداى تعالى به انسان عنایت كرده است، در هر روز چند دقیقه درباره نعمتهاى او به تفكر بپردازد؟ ما چیزى نداریم كه در مقابل این همه نعمت به خدا عرضه كنیم؛ دست كم آنها را بشناسیم و اعتراف كنیم كه خدا آنها را به ما داده است. لذا، در این قسمت از دعا به ذكر برخى از آنها مىپردازد:
«فَكَمْ یا اِلهی مِنْ كُرْبَة قَدْ فَرَّجْتَها» ؛
چه بسیار گرفتاریهایى كه تو آنها را برطرف كردى، چه بسیار كه در تنگنا قرار گرفته بودم و تو مرا نجات دادى.
«وَهُمُوم قَدْكَشَفْتَها»؛
چه غصه ها و غمهاى زیادى كه تو آنها را برطرف نمودى.
«وَ عثْرَة قَدْاَقَلْتَها وَ رَحْمَة قَدْنَشَرْتَها وَحَلْقَةِ بَلاء قَدْ فَكَكْتَها» ؛
چه بسیار كه از لغزشهایم در گذشتى و چه بسیار رحمتهایى كه براى من گستردى و چه بلاها و گرفتاریهایى كه حلقهوار مرا احاطه نموده بودند، و تو آنها را شكستى، باز نمودى و مرا نجات بخشیدى.
وقتى انسان تا حدّى در این فرازها تأمّل كند و نسبت به گرفتاریها و
مصیبتهایى كه براى او پیش آمده و خدا او را از آنها نجات داده است بیندیشد حال او براى دعا و مواجه شدن با این فقرات مساعدتر مىشود.
وقتى انسان همه نعمتها را از خدا بداند دلش به سوى او گرایش پیدا مىكند و علاقه مند مىشود كه با او انس بگیرد؛ اما انسانى كه نعمتهاى خود را از خدا نمىداند و به این واقعیت هیچ توجهى ندارد و حتى خدا را به عنوان موجودى مىشناسد كه مانع رسیدن او به خوشى ها و لذّات است و او را به دوزخ مىبرد، چنین كسى چگونه مىتواند با خدا صحبت كند؟ چگونه مىتواند با او انس بگیرد؟ در حالى كه توجه ندارد كه خداوند چه نعمتهایى به او عطا فرموده است تا محبت او در دلش جاى گیرد.
خوف از خدا نیز از نعمتهاى الهى است؛ اما جهل ما مانع از درك این نعمت شده است. وقتى خداوند ما را مىترساند و خطرات را به ما نشان مىدهد، در واقع، آثار بد اعمال زشت را به ما مىنمایاند، آثارى كه بیش از همه دامنگیر خودمان خواهد شد. این عقوبتها و حوادث ناخوشایندى كه نتایج اعمال ناشایست مىباشد، هشدارى است تا از ارتكاب اعمال زشت خوددارى كنیم؛ مانند پدرى كه فرزند خردسال خود را از دست زدن به آتش مىترساند. هشدار او براى ناراحت كردن فرزند خود نیست، بلكه براى جلوگیرى از بروز حادثه اى نامطلوب است. بنابراین، گوشزد كردن، در اینجا، نوعى لطف است.
تشریع واجبات و محرمات نیز چیزى جز جلب نفع و دفع ضرر براى خود انسان نیست. بنابراین، تكالیف الهى همه لطف اویند؛ مثلاً، روزه كه ممكن است باتحمل گرسنگى و تشنگى براى ما كار مشكلى به نظر برسد، از بزرگترین الطاف خداست؛ فواید بسیارى در بر دارد و در سعادت ابدى ما مؤثر است. اگر خداوند تنها به ذكر منافع و فواید آن اكتفا مىكرد، معلوم نبود كه ما به انجام آن بپردازیم و به نتایج حاصل از آن دست یابیم. از اینرو، بر ما منّت نهاده و آن را بر ما واجب نموده است تا با كراهت هم كه شده به نتایج آن دست یابیم و ظرفیت بیشترى براى دریافت رحمتهاى الهى و فیوضات معنوى به دست آوریم و سعادتمند گردیم. همچنین است سایر واجبات و محرمات.
بنابراین، تمام تكالیف معیّن شده از سوى خداوند الطاف و نعمتهاى او هستند تا ما به نتایج و منافع حاصل از آنها دست یابیم؛ استعداد و ظرفیت بیشترى براى دریافت رحمت خدا در خود ایجاد كنیم تا فیوضات بیشترى را دریافت كنیم. اگر وجوب تكالیف الهى نبود، به انجام آنها اهتمام نداشتیم و استعداد دریافت آن رحمتها را پیدا نمىكردیم.
فَاِنْ اَبْطَاَعَنِّی عَتَبْتُ بِجَهْلی عَلَیكَ و لَعَلَّ الذّى اَبْطَاَعَنَّی هُوَ خَیرٌ لی لِعِلْمِكَ بِعَاقَبِةِ اْلاُمُورِ فَلَمْ اَرَمَوْلىً كَریماً اَصْبَرَ عَلى عَبْد لَئیم مِنْكَ عَلىَّ.
اگر حاجتم را دیر برآوردى، از سر نادانى بر تو عتاب كردم، در صورتى كه تأخیر (در اجابت) حاجتم برایم بهتر بوده است؛ زیرا تو به عاقبت
امور آگاه هستى. من هیچ مولاى كریمى كه بیش از تو بر بنده لئیم خود صبر كند ندیده ام.
وجود كمبود در زندگى نباید موجب سوء ظنّ بنده نسبت به خدا شود، چرا كه او صلاح بنده اش را بهتر مىداند. انسان نباید انتظار داشته باشد كه هر چه زودتر خواسته اش عملى شود و دعایش مستجاب گردد. چه بسا مصلحت انسان در این باشد كه خواستهاى او اندكى دیرتر اجابت شود، حتى در مواردى مصلحت انسان شاید در این باشد كه دعاى او در دنیا مستجاب نشود، بلكه ذخیره اى براى دنیاى دیگرش باشد. پس هیچ چیز نباید باعث شود كه ما نسبت به خدا سوء ظن پیدا كنیم.
«و لَعَلَّ الذّى اَبْطَاَعَنَّی هُوَ خَیرٌ لی لِعِلْمِكَ بِعَاقَبِةِ اْلاُمُورِ»
چه بسا تأخیر در استجابت دعا برایم بهتر بوده است، چون تو از عاقبت امور آگاهى.
شاید اینكه اجابت خواسته هاى مرا به تأخیر انداختى به مصلحت من بوده و براى من بهتر باشد، چرا كه تنها تو عاقبت كارها را مىدانى و از مصالح و مفاسد آن خبر دارى، من از روى جهل و نادانى خویش تعجیل مىكنم.
متأسفانه ما به حكمت الهى توجه نداریم و در واقع به صفات الهى ایمان كافى نداریم، باور نداریم كه خداوند «رئوف» و «رحیم» است. تصور مىكنیم از روى بخل ـ نعوذ بالله ـ خواسته هاى ما را برآورده
نمى كند. ولى جمله فوق اشاره دارد كه هر كس در خانه خدا برود و از خدا نیازى طلب كند، خداوند به لطف خود مصلحت واقعى او را در نظر مىگیرد و به سخن و زبان بنده توجه نمىكند. و این خود لطف بزرگ دیگرى است كه خداوند با توجه به كمال و سعادت و مصلحت انسان، خواسته هاى او را اجابت مىكند. در هر صورت كمال و سعادت آدمى در دعا و توجه به خداست. خداوند نیز بر اساس حكمت خود عمل مىكند.
(3)
یَا رَبِّ اِنّكَ تَدْعُونی فَاُوَلّی عَنْكَ و تَتَحَبَّبُ اِلَىَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَیكَ وَ تَتَوَدَّدُ اِلَىَّ فَلاَ اَقْبَلُ مِنْكَ كَاَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَیْكَ فَلَمْ یَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لی و الاْحِسَانِ اِلَىَّ وَ التَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجَاهِلَ وَ جُدْ عَلَیْهِ بِفَضِلِ اِحْسَانِكَ اِنَّكَ جَوَادٌ كَریمٌ.
پروردگار من، تو مرا دعوت مىكنى ولى من از تو روى بر مىگردانم، تو همیشه محبّت مرا جلب مىكنى؛ اما من با تو رفتارى خصمانه دارم و تو اظهار مودّت مىكنى؛ ولى من قبول نمىكنم، گویا من بر تو منّتى دارم؛ اما هیچ یك از بى اعتناییها و پستى هاى من موجب نشد كه مرا از رحمت بى پایان و احسان و كرم خود محروم سازى. پس براین بنده نادان خود ترحّم نما و با فضل و احسانت بر او كرم كن كه تو بسیار با جود و كرامتى.
در این فقرات، به موقعیت انسان در قبال خدا نظر دارد تا انسان جایگاه خود را در نزد او بشناسد؛ از یك سو، لطف خدا را نسبت به خود ببیند و از سوى
دیگر، ناسپاسى و پستى خود را نسبت به خداوند دریابد. لذا مىفرماید:
«یا ربِّ اِنَّكَ تَدْعُونی فَاُوَلیّ عَنْكَ» ؛
پروردگارا، تو مرا دعوت مىكنى ولى من از تو روى بر مىگردانم!
همین كه خداوند به ما اجازه داده است تا با او سخن بگوییم و او را بخوانیم بزرگترین لطف و بزرگوارى را در حق ما اظهار داشته است. اگر او اجازه نمىداد ما را لیاقتى نبود كه با او هم سخن شویم. نه تنها اجازه داده كه او را بخوانیم، بلكه با همه خطاهایى كه از ما دیده ما را دعوت مىكند و بر دعوت خود نیز اصرار مىورزد كه به سوى او برویم. اما در مقابل این لطف بزرگ الهى، چه مىكنیم؟ بجاى پذیرش دعوت او، روى بر مىگردانیم و به او پشت مىكنیم.
«وَ تَتَحبَّبُ اِلَىَّ فَأَتَبَغَّضُ اِلَیْكَ» ؛
تو همیشه محبّت مرا جلب مىكنى؛ اما من با تو رفتارى خصمانه دارم.
ما به او احتیاج داریم و باید در پیشگاه او صورت به خاك بساییم تا به ما عنایت كند؛ اما بعكس، او به ما اظهار محبّت و دوستى مىكند و ما با او اظهار دشمنى!
«وَ تَتَودَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْكَ» ؛
تو اظهار مودّت مىكنى؛ ولى من قبول نمىكنم.
آیا تا كنون اتفاق افتاده است كه با كسى به دوستى اظهار محّبت و صمیمیت كنیم اما او اعتنایى نكند؟ این حال چقدر بر ما گران است! آیا در مقابل بى اعتنایى و بى لطفى او، از اظهار محبّت مأیوس نخواهیم شد؟ شاید اظهار علاقه انسانى به دیگرى براى برخى اغراض دنیوى باشد؛
ولى آیا در محبت حضرت حق نسبت به بندگان چنین اغراضى مقصود است؟ ما از ابراز محبتّهاى الهى تصورّى اشتباه داریم، آنچنان كه:
«كَاَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَیكَ» ؛
گویا من بر تو منّتى دارم.
بجاى آنكه احساس نیاز كنیم و بدان اعتراف نماییم تا به ما عنایت كند، به او بى توجه ایم و تصوّر مىكنیم كه بر خدا حقّى داریم و یا در مقابل خواندنش، بر او منّت مىگذاریم.
چه نابجاست تكبر و غرور ما در مقابل خوان گسترده رحمت الهى! مگر چه داریم كه به آن بنازیم؟ هر وقت كه ما را مىخواند خود را با كارى سرگرم مىكنیم. اما با وجود این، رفتار بد ما مانع از ادامه رحمت و احسان پروردگار نمىشود.
«فَلَمْ یَمْنَعَكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لی وَالاْحْسانِ اِلَىَّ وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ» ؛
خداوندا هیچ یك از بى اعتناییها و پستیهاى من موجب نشد كه مرا از رحمت بى پایان و احسان و كرم خود محروم سازى.
«فَاْرَحْم عَبْدَكَ الجْاهِلَ وَجُدْ عَلَیْهِ بِفَضْلِ اِحْسانِكَ اِنَّكَ جَوادٌ كَریمٌ» ؛
پروردگارا، بر این بنده نادان خود ترحم نما و با فضل و احسانت بر او كرم كن كه تو بسیار با جود و كرامتى.
مناجات با خدا و انس با او در روح انسان داراى چنان اثرى است كه اگر
كسى به واقع با خدا ارتباط برقرار كند در هنگام دعا به مسائل مادّى و دنیوى توّجه پیدا نمىكند تا آنها را از خدا بخواهد. از اینرو، از ارزش والایى برخوردار است. گرچه لطف خداوند ایجاب مىكند كه انسان به هر دلیل كه او را مىخواند دست رد بر سینه داعى نزند، ولى وسعت كرم خدا مطلبى است و بلند همّتى انسان مطلبى دیگر. منظور این نیست كه انسان نباید براى تأمین حوایج دنیوى خود در خانه خدا برود، بلكه سخن در این است كه آنان كه لذّت مناجات بااو را دریافتهاند هرگز آن را با اغراض مادى نمىآلایند. اما گذشته از این مطلب، بنده اى كه خود را فاقد همه چیز مىبیند باید هر حاجت و نیازى كه دارد از او بخواهد، هرچند اسباب عادى آن نیز فراهم باشد. حتى شایسته است كه انسان هنگام احساس نیاز از همان ابتدا به خدا رو آورد و همه چیز را وسیله و سبب بداند؛ اما مهمترین مطلوب، نفس سخن گفتن و راز و نیاز با خداست كه از درخواست از خدا بسى بالاتر است.
یكى از بزرگان مىفرمود: «براى بنده زشت است كه از مولاى خود وسایل تأمین مادّیات را بخواهد؛ غذاى خوب، لباس مطلوب و مسكن مناسب، بلكه بنده دانا كسى است كه همواره در اندیشه انجام فرمان مولاى خود باشد. مولا خود راه و رسم بنده نوازى و نیازهاى بنده را مىداند؛ نباید به او یاد داد كه من به چه چیزى نیازمندم.» درخواست این قبیل چیزها از دون همتّى است. بنده باید متّوجه فرمان مولا و اجراى آن باشد، نه در فكر خود. باید از خدا توفیق بندگى بخواهیم، از او بخواهیم به ما توفیق عطا كند تا آن گونه باشیم كه او مىپسندد. اگر درخواستى هم از خدا داریم این گونه باشد.
گذشته از اینها، آنچه مهمتر است اینكه بنده لیاقت پیدا كند كه با مولاى خود سخن بگوید. راز و نیاز و معاشقه با معبود از هر ارزشى والاتر است. اگر بنده در نظر مولا ارزشمند باشد به او اجازه راز و نیاز و درددل مىدهد تا با او خلوت كند و سخن بگوید، مولا نیز به سخن او توّجه مىنماید. در بین افراد بشر چنین فرصتها و حالاتى كمتر پیش مىآید، بخصوص اگر خواجه از افراد پر مشغله نیز باشد. در این صورت، فرصتى پیدا نخواهد كرد تا با غلامان خود خلوت كند و به سخن آنان گوش فرا دهد. بنده نیز اگر حتى شیفته و عاشق آقاى خود باشد و بخواهد با او سخن بگوید مجالى پیدا نمىكند.
اما خدا چنان مولایى است كه با عظمت بى كرانى كه دارد و در وصف نمىگنجد باز هم منتظر است تا بندگان او هر چند پست و روسیاه باشند، آنان را بپذیرد و به راز و نیازشان گوش فرا دهد. وقتى بنده او را مىخواند او را مىپذیرد و به او خوش آمد مىگوید. در حدیث قدسى، خداوند خطاب به یكى از پیامبران بنى اسراییل مىفرماید: «چقدر چشمم در پى یندگانم باشد و منتظر باشم تا رو به من بیایند. آنان به من پشت كردهاند و در حال دور شدن هستند؛ اما باز هم منتظر بازگشت آنان هستم»
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الذَّی لایُهْتَكُ حِجابُهُ وَلایُغْلَقُ بابُهُ وَلایُرَدُّ سائِلُهُ» ؛
سپاس خدایى را كه پرده اش دریده نمىگردد و درب خانه اش بسته نمىشود و دست رد به سینه درخواست كننده اش نمىخورد.
هر شخص كریمى تنها در مواقعى خاص دیگران از كرم او بهره مند مىشوند، حتى سلاطین مشهور به عدل و بزرگوارى نیز تنها یك روز در
سال بار عام مىدادند و همه مردم را به حضور مىپذیرفتند، نه هر روز و هرساعت و در هر مكان؛ اما درهاى رحمت الهى همیشه به روى طالبان فیض او باز است، هرگاه او را بخوانند پاسخ مىشنوند.
امام سجاد(علیه السلام) در مناجات با خدا مىگوید:
«نامَتِ الْعُیُونُ وَ عَلَتِ1 النَّجُومُ وَ اَنْتَ الْمَلِكُ الْحَىُّ الْقَیُّوم غَلَّقَتِ الْمُلُوكُ اَبْوَابُها وَ اَقَامَتْ عَلَیْهَا حُرَّاسُها و بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلسَّائِلینَ جئتُكَ لِتَنْظُرَ اِلَىَّ بِرَحْمَتِكَ یَا اَرْحَمَ الرَّاحمِینَ» 2
چشمها خفتهاند و ستارگان بر فراز و تو پادشاه زنده و توانایى همه پادشاهان دربهاى قصرهاى خود را بسته و بر آنها پاسبانان گماردهاند؛ اما در (رحمت) تو به روى سؤال كنندگان باز است. آمده ام تا به دیده رحمت به من بنگرى، اى مهربانترین مهربانان.
در برخى دعاها مىخوانیم: «پروردگارا، اكنون زمانى است كه هر عاشقى با معشوق خود خلوت كرده و به راز دل مشغول است» كسانى هم كه سرى خالى از عشق دارند، خفتهاند؛ حیوانات نیز خموش و خواباند، همه درها بسته است، اما درهاى جود و كرم تو گشوده است. هیچ دربانى مانع از ورود به بارگه فیض تو نمىگردد. هر كه تو را بخواهد مىخواندت و تو او را پذیرایى. نه تنها این، بلكه تو خود از بندگان بى مقدارت دعوت مىنمایى و آنان را به سوى خود مىخوانى و نداى «هَلْ مِنْ تائب » تو پیوسته بلند است؛ آیا كسى هست كه از كار زشت خود پشیمان باشد و قصد
1ـ غارت (ظ).
2ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 46، ص 78، روایت 75، باب 5.
بازگشت داشته باشد تا او را بپذیرم؟ چقدر رحمت و كرم، آن هم در حق گنه كارانى را كه تو را نادیده انگاشته و دامن عصمت به رذیلت آلودهاند! «جَلَّت عَظَمَتُكَ وَ تَقَدَّسَتْ اَسْمائُكَ !» بجاى آنكه بنده به التماس و التجاء درخواست كند كه او را بپذیرد، از او دعوت مىكند كه بیا، بیا كه پذیراى توام.
باید ببینیم كه مولایمان كیست؟ باید او را بشناسیم، معرفت بیشترى نسبت به او پیدا كنیم. او همه را مىپذیرد و نوبت تعیین نمىكند. امام سجاد(علیه السلام) مىفرماید:
«لایَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن» ؛1
هیچ كارى او را از پرداختن به كارى دیگر باز نمىدارد.
در همان حال كه پیامبران و فرشتگان مقرّب و اوصیاى او مشغول راز و نیاز با اویند، از دیگران غافل نیست. اگر موجود حقیرى در گوشه اى از ملك وجود او را بخواند لبیك مىشنود. آیا كسى كه چنین مولایى دارد سزاوار است كه ماه ها سپرى شود، سالها بگذرد و به فكر او نباشد؟ آیا بجاست كه در وقت نماز و دعا به همه توجه داشته باشیم جز به خدا؟ آیا بى ادبى نیست كه با كسالت و بى حالى و احساس سنگینى او را عبادت كنیم و حتى بر او منّت بگذاریم كه عبادتش نموده ایم؟
اگر خوب دقت كنیم پى مىبریم كه نمازها و دعاهاى ما گناهى بیش نیست. این مطلب را با مثالى ساده بیان مىكنیم، هرچند خداوند منزّه
1ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 90، ص 154، روایت 111، باب 9.
است از آنكه مصداق این گونه مثالها باشد؛ ولى سطح درك ما پایین است و باید با این قبیل مثالها آمادگى ذهنى پیدا كنیم. فرض كنید پس از مدتها كه از دوستى دور بوده ایم او را مىبینیم و قرار است ساعتى در كنار هم باشیم؛ ولى در هنگام ملاقات از او روى برگردانیم و به كار خود مشغول گردیم. چنین رفتارى چقدر توهین آمیز است! حال اگر كسى كه قصد ملاقات با او را داریم انسان بزرگى باشد این كار چقدر زشت تر و ناپسندتر است! عدم توجه مابه خدا در نماز و حضور قلب نداشتن، بسیار زشت تر و قبیح تر از چنین عملى است. با آنكه خدا توفیق حضور و اجازه انس و صحبت با خود را داده اگر به او بى توجهى كنیم مستحق مجازاتى عظیم خواهیم بود كه اگر ما را از خود براند بجاست؛ اما با اینهمه ما را طرد نمىكند و پیوسته از ما دعوت مىكند تا بر خوان ضیافت او بنشینم.
نباید عفو و گذشت خداوند ما را مغرور سازد. ما وظیفه داریم به اندازه معرفت خود و تا آنجا كه مىتوانیم در انجام وظیفه خود كوتاهى نكنیم. نماز و دعایى كه صرف تلفظ برخى كلمات و بدون روح عبادت باشد خالى از لطف است. البته اگر به ارزش آنها پى نبرده ایم یا معانى آنها را نمىدانیم نباید تركشان كنیم، بلكه باید سعى كنیم تا عبادات ما، نماز و دعاى ما، روح پیدا كند، حضور قلب داشته باشیم و معانى آنها را درك كنیم. و گرنه چنانچه همین عبادات سطح پایین را نیز ترك كنیم چیز بهترى نخواهیم یافت كه جانشین آنها نماییم.
تأخیر درانجام عبادات، بویژه نمازهاى واجب نیز بسیار غلط است. تصور نشود كه اگر مدتى نماز به تأخیر افتد نشاط ما براى اقامه آن بیشتر
مى گردد. چه بسا، همین تأخیر نیز وسوسه شیطان باشد، به بهانه خستگى، كار و مانند آن و نمازى كه پس از گذشت وقت فضیلت آن خوانده مىشود بى روح تر و ناقص تر باشد.
بنابراین، همین عبادات سطح پایین، مانند دعا، قرآن، ذكر و مانند آن، را نیز نباید ترك كرد، بلكه باید كوشش كنیم تا بهتر شوند و با تدبر و ادب بیشتر با خدا روبرو شویم، نه آنكه آنها را رها كنیم كه آن نیز خود گناه است و بى ادبى. ترك عمل هنر نیست، كسب ادب بیشتر در مقابل خدا و تكمیل عمل مهمّ است.
برخى از كوته فكران مىگویند: نماز یا دعایى كه خالى از فهم معناى آن باشد بى فایده است. اما بواقع چنین نیست، بلكه باید بدنبال این باشیم كه آنها از محتواى بالاترى برخوردار گردند. باید اقرار داشته باشیم كه در انجام وظیفه بندگى خدا كوتاهى كرده ایم و همت و درك انجام بهتر از آن را نداریم؛ اما چون به عبادت امر فرموده ظاهر عابدان و بندگان او را به خود گرفته ایم، هرچند دلمان با او بیگانه است. باید از خدا بخواهیم كه به ما حضور قلب، توجه و توفیق عبادت بهتر عطا كند و فهم و ادب و محبت ما را نسبت به خود افزون فرماید.
بسیارى از مضامین ادعیه و نماز ناظر به معرفت خداست. اگر محبت الهى در دل انسان پدیدار گردد او را به سوى خدا مىكشاند و در آن صورت، نیازى نیست كه انسان به اجبار و اكراه به عبادت او بپردازد، بلكه بعكس
در صورت عدم موفقیت برانجام عبادت نگران خواهد بود. بنابراین، بندگان عاشق خدا با بدست آوردن فراغتى مختصر به فكر نماز، دعا و توجّه به خدا مىافتند. اما اگر غیر از این باشد بیجاست كه تصور كنیم همیشه با نماز و دعاى خود خدا را بندگى مىكنیم. و از این جهت، بنده شایسته اى هستیم. ما با این پندارها خود را گول مىزینم و گرنه چنانچه كسى واقعا دیگرى را دوست داشته باشد نمىخواهد لحظه اى از او جدا شود و دوست دارد كه پیوسته با او انس داشته باشد و خلوت كند، و اگر معشوق از او بخواهد كه كارى را انجام دهد براى خشنودى او دنبال آن كار مىرود ولى خودش دوست دارد كه همیشه با او باشد و از او جدا نگردد. حضرت امام حسین(علیه السلام) مىفرمایند:
«اِلهی اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلِىَ الآثارِ...» 1
پروردگارا، امر كردى كه براى شناسایى ات به آثار قدرت تو رجوع كنند.
با آنكه خداوند چنین امر فرموده، ولى خواسته قلبى بندگان عاشق او این است كه دایماً با او در حال راز و نیاز باشند. آنها حضور او را طالبند و از او در خواست توفیق مىنمایند، گرچه مجبورند به اسباب مادى توجه داشته باشند و در ظاهر، دلشان از یاد او منقطع گردد.
غیر ممكن است كه انسان خدا را دوست داشته باشد و او را بندگى كند ولى با او انس نگیرد. كسى كه علاقه ندارد ساعتى را به راز و نیاز و
1ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، دعاى امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه.
مناجات با خدا بگذراند چه محبّتى نسبت به خدا دارد؟ آیا مىتوان گفت كه تمام حبّ و بغضهاى ما، جهاد، انفاق و سایر كارهاى دیگر ما براى خداست ولى او را دوست نداشته باشیم؟ هرگز، اگر اعمال ما براى خداست ممكن نیست كه او را نخواسته باشیم و كارى را مطلوبتر از نماز بدانیم. اولیاى خدا منتظر بودند تا چند دقیقه فرصتى بدست آورند و در گوشه اى با خدا راز و نیاز كنند؛ وقتى كارهاى اجتماعى و وظایف آنان انجام مىگرفت كنج خلوتى مىجستند تا با محبوب خود به نجوا بپردازند. آنان لبیك الهى را به درخواستها و مناجات خود مىشنوند و همین نیرویى مضاعف در آنان ایجاد مىكند و علاقه آنان را دو چندان مىسازد.
اِلهی كَمْ تَتَحَبَّبَ اِلَیْنا بِالنَّعَمِ وَ اَنْتَ عَنّا غَنِىٌّ وَ نَتَبَغَضُّ اِلَیْكَ بِالْمَعاصِىَ وِ اِنّا اِلَیْكَ مُحْتاجونَ!
(4)
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا یُهْتَكُ حِجابُهُ وَلا یُغْلَقُ بابُهُ وَ لا یُرَدُّ سائِلُهُ وَ لا یُخَیَّبُ امِلُهُ ؛
سپاس خداى را كه پرده اش دریده نمىگردد و در خانه اش بسته نمىشود و دست ردّ به سینه درخواست كننده اش نمىخورد و هر كه به او امید بندد نومید نمىگردد.
از مطالبى كه در دعاى افتتاح بدان توجه داده شده این است كه خداوند هیچ گاه بنده اش را از خود طرد نمىكند و درِ رحمت خود بر او نمىبندد و او را نومید نمىسازد. البته این به شرطى است كه بنده بسوى خدا برود و امید و توكلش به خدا باشد وگرنه نمىتوان به خدا نیرنگ زد.
ممكن است ما براى اغراض شخصى كارى را براى دیگرى انجام دهیم و بر او منّت بگذاریم كه «بخاطرتو این كار را كردم»، ولى با خداوندى كه از نیّات و كردار ما آگاه است نمىتوان چینن كرد. عبارت «به امید خدا»، كه ورد زبان ماست، شعار خوبى است، ولى در گفتار و كردار
خود باید صادق باشیم. چه بسا از هر صد بارى كه این سخن را بر زبان جارى مىكنیم، تنها یك بار راست گفته باشیم. از اینرو، اگر كسى واقعاً به خدا امیدوار باشد، همچنان كه در دعا مىفرماید:
«لاَیُخَیَّبُ آمِلُهُ» ؛
امید هر كه به او امید بندد نومید نمىسازد.
اگر امید ما نومید مىگردد به این دلیل است كه بواقع به او امیدوار نبوده ایم و به امید او اقدام به انجام كار نكرده ایم. اگر كارى مطابق میلمان باشد بدان همّت مىگماریم؛ اما اگر مخالف خواستمان باشد یا زحمت و مشكلات داشته باشد یا آن را انجام نمىدهیم و یا در انجام آن سستى مىكنیم؛ مثلاً، در انجام كارى، اگر وسیله یا واسطه اى را در نظر داشته باشیم به دنبال انجام آن مىرویم در غیر این صورت، انجام آن را ممكن نمىشماریم. یا اگر كسى را كه به امید حمایت و كمك او دست به كارى زده ایم، نیابیم یا از او پاسخ رد بشنویم، دلتنگ مىشویم و از انجام كار مأیوس مىگردیم، حتى در كارهاى ساده دنیوى خود به دنبال دوست و آشنا مىگردیم تا ما را شفاعت كند اینها بیانگر این است كه توكّل ما بر خدا نبوده است. خداوند ضمانت نكرده است كه چنین امیدهایى را محقق گرداند.
حضرت على(علیه السلام) درباره این گونه امیدها مىفرماید:
یَدَّعى بِزَعْمِهِ اَنَّهُ یَرجُو اللّهَ كَذَبَ وَالْعَظیمِ ما بالُهُ لا یَتَبَیَّنُ رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ؟ فَكُلُّ مَنْ رَجا عُرِفَ رَجاؤُهُ فى عَمَلِهِ... یَرْجُو اللّهَ فِى الْكَبیرِ وَ
یَرْجُوا الْعِبادَ فِى الْصَّغیرِ فَیُعْطِى الْعَبْدَ ما لا یُعْطِى الرَّبَّ.
به گمان خود مدعى است كه به خدا امیدوار است. به خداى بزرگ [سوگند ] دروغ گوید. چرا امیدوارى او در كردارش ظاهر نمىشود؟ هر كه امیدوار است امید او در كردارش آشكار است... در كارهاى بزرگ به خدا امید بسته است و در كار خُرد به بندگان، پس حق بنده را ادا مىكند و حق خدا را نه چنان. چه شده است كه باید در حق خدا كوتاهى شود و كمتر از حق بندگان رعایت گردد! 1
حضرت مىفرماید: اگر كسى به چیزى امیدوار باشد براى رسیدن به آن تلاش مىكند. امید، انسان را به تكاپو و تلاش وا مىدارد. جوان محصّل به امید اینكه با گرفتن مدرك شغل مناسب و موقعیت اجتماعى خوبى به دست آورد، سالها زحمت مىكشد، شب و روز، گرما و سرما، رنج دورى از وطن و... را تحمل مىكند. چرا؟ چون امید دارد با گرفتن فلان مدرك موقعیت مناسبى بدست آورد. پس امید مایه حركت است نه رخوت و تنبلى.
برخى به بهانه اینكه به خدا امید دارند، شانه از هر تكلیفى خالى مىكنند. نه در انجام مستحبات كوشا هستند و نه در ترك مشتبهات. وقتى از آنها سؤال شود در پاسخ مىگویند، رحمت خدا وسیع است. خدا با رحمتش با ما رفتار خواهد كرد، نباید از فضل خدا مأیوس بود! آیا امید اینها به خدا از امید اولیا و انبیا بیشتر است؟ آن بزرگواران با اینكه نهایت امیدوارى را به خدا داشتند در عین حال از انجام كوچكترین اعمال كوتاهى نمىكردند. آیا امید و رجاءِ ما از امید آنها بیشتر است كه بدون
1ـ نهج البلاغه، خطبه 160.
عمل امید داریم خداوند ما را در بهترین قصور بهشت جاى دهد!؟
ما معمولاً خیال مىكنیم امیدمان به خدا زیاد است. اما امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشت همه را باز كرده و همه را رسوا نموده؛ مىفرماید: شما نه خوف دارید، نه رجا. اگر به خدا امید داشته باشید، باید اثرش در عمل شما آشكار شود. وقتى به بنده اى امید دارید و انتظار دارید كارى براى شما انجام دهد، چگونه با او رفتار مىكنید؟! مواظبید كارى كه موجب رنجش خاطر او شود از شما سر نزند، همواره به او احترام مىگزارید و... آیا هرگز در مقابلش به او هتّاكى مىكنید! یا دشمنى و مخالفت مىكنید؟ اما با خدا چطور؟
حضرت مىفرماید: با اینكه امیدى كه به این بنده دارید در امور كوچك و خرد است، اما رفتارى كه با او مىكنید، با خدا ندارید در حالى كه امیدى كه به خدا دارید در امور بزرگ و عظیم است.
مگر امیدى كه انسان به بنده اى مىتواند داشته باشد در چه امور است؟ معمولاً در امور خیلى جزیى و حقیر است. مشكلى از انسان برطرف كند یا وساطت در انجام امرى شود یا اگر خیلى بزرگ باشد در هنگام نیاز آبروى انسان را حفظ كند. یا حتى در هنگام خطر جان انسان را نجات دهد، تا اینكه مدت بیشترى در دنیا زندگى كند. در هر صورت همه اینها محدود است. مدركى كه جوان محصل سالها از بهترین دوران عمر خود را صرف دستیابى به آن مىكند، مگر چقدر ارزش دارد؟ صد میلیون، یك میلیارد، صد میلیارد تومان؟ هر چه رقم بزرگ باشد بالاخره محدود است و طرف نسبت با نامحدود و بى نهایت نیست. آنچه ما از خدا
انتظار داریم یك زندگى ابدى نامحدود است. آیا متناسب با این امید و این خواسته عمل مىكنیم؟ اگر امید داریم چرا آثارش در رفتار ما نمایان نیست؟ پس بهتر است صادقانه با خدا روبرو شویم و خود را فریب ندهیم. خدا كه فریب نمىخورد گرچه متأسفانه عده اى در صدد فریب دادن خدا و خدعه و حیله نسبت به او هستند، غافل از آنكه خدا فریب نمىخورد:
«یُخادِعُون اللّهَ وَالَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ الاّ اَنْفُسَهُمْ» 1؛
مى خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند. در حالى كه جز خود را فریب نمىدهند.
باید با خدا با صداقت باشیم. خلاف زرنگى است كه انسان با خدا زرنگى كند، زرنگ در برابر خدا كسى است كه نیت خود را خالص گرداند و صادقانه با خدا روبرو شود.
آنچه را از روى هواى نفس انجام مىدهیم و نام خدایى بر آن مىنهیم، ممكن است مردم را فریب دهد، ولى خدا فریب نمىخورد. اگر تا كنون حال ما چنین بوده به دلیل ناخالصى اعمال و نیاتمان بوده است. اگر بخواهیم حال ما تغییر كند باید دگرگون شویم؛ امیدمان فقط به خدا باشد، وگرنه خدا ما را رها مىكند تا چنان با هم درآویزیم كه بیچاره شویم و راه به جایى نبریم. باید بدانیم كه تنها خدا مىتواند تكیه گاه مطمئن و امن باشد و غیر او به هر كه امید بندیم ناامید مىشویم.
در روایتى از امام صادق(علیه السلام) نقل است كه خداى تبارك و تعالى مىفرماید:
1ـ بقره /9.
«به عزت و جلالم و مجد و رفعتم بر عرش سوگند، هركس به غیر من امیدوار باشد امید او را به یأس مبدل خواهم كرد و در نزد مردم لباس خوارى به او خواهم پوشاند و او را از نزد خود دور خواهم ساخت و به وصال خود نخواهم رساند. آیا در مشكلات به جز من امید بسته است، در حالى كه مشكلات در دست من است؟ و به جز من دل بسته است و در خانه دیگرى را مىكوبد، در حالى كه كلید همه درهاى بسته به دست من است و در خانه من به روى آنكه مرا بخواند باز است؟ چه كسى را مىتوان یافت كه در گرفتاریهاى خود به من امیدوار بوده، ولى امیدش را نومید ساخته ام؟ و چه كسى را مىتوان یافت كه در امر مهمش به من دل بسته بوده ولى او را محروم ساخته ام؟... .» 1
بنابراین باید تنها و تنها به خدا امید داشت. و معناى امیدوارى به خدا آن است كه همه نیروها را از خدا بدانیم و آنها را به كار گیریم و توجه داشته باشیم كه تا اراده خدا در كار نباشد كارى انجام نمىگیرد؛ باید نزد پزشك رفت و دارو مصرف كرد، ولى شفا به دست خداست. اگر خدا نخواهد تشخیص پزشك درست از كار در نمىآید و داروى دیگرى تجویز مىكند، یا با درست بودن همه وسایل شفا حاصل نمىگردد. این بدان معنى نیست كه نیازى به مراجعه به پزشك نمىباشد. در همان حال كه به خدا امیدواریم، باید به دستور پزشك هم عمل كنیم؛ زیرا اینها از وسایل و مجارى فیض الهىاند. در هر حال شفا از جانب اوست.
اتكاى به خدا یعنى ایمان به اینكه همه امور و اسباب آن به دست
1ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 130، روایت 7، باب 63.
خداست، انسان قلباً متوجه خدا باشد، به این واقعیت ایمان داشته باشد كه او همه امور را سامان مىدهد و اسباب را فراهم مىسازد، اگر در جایى هم اسبابى نبود او از سبب سازى عاجز نیست و حتى بدون اسباب هم مىتواند كارى را انجام دهد. بنابراین، انسان مؤمن، در هیچ حالى، امیدش از خدا قطع نمىگردد، چه اسباب عادى فراهم باشد و چه نباشد. اگر به واسطه یا وسیله اى، كه در نظر گرفته است، دست نیافت نومید نمىگردد، خواه این واسطه یا وسیله پول باشد یا شفیع یا دكتر و دارو و یا امثال آن. پس نباید انتظار داشته باشیم كه حتماً از طرق غیر عادى خداوند نیازهاى ما را برطرف كند. خودپرستى است كه اسباب عادى را نادیده بگیریم از خدا بخواهیم كه از غیر طرق عادى مشكل ما را برطرف سازد؛ زیرا اراده خداوند بر این تعلق گرفته است كه از طریق اسباب عادى به مقصود خود برسیم.
مى فرماید:
«اَبَى اللّهُ اَنْ یُجْرِىَ الاَْشْیاءَ اِلاّ بِالاَسْبَابِ» ؛1
خداوند ابا دارد از اینكه اشیا از غیر طریق سببهاى خود تحقق پیدا كند.
آرى، اگر درجایى اسباب عادى فراهم نبود با استفاده از اسباب غیر عادى كار خود را انجام مىدهد؛ همچنان كه براى گروهى از بنى اسرائیل مائده آسمانى فرستاد، حضرت ابراهیم(علیه السلام) را در آتش زنده نگاه داشت و بسیارى از موارد دیگر.
1ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 90، روایت 14، باب 14.
(5)
اَللّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ الَیْكَ فی دَوْلَة كَریمَة تُعِزُّ بِهَا الاِسْلاَمَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ اَهَلَهُ و تَجْعَلُنَا فَیها مِنَ الدُّعَاةِ اِلى طَاعَتِكَ وَالقَادَةِ الِى سَبیلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْیَا وَالاْخَرِةِ.
پروردگارا، ما سخت مشتاق دولت كریمه اى هستیم كه در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت خود را باز یابند و نفاق و منافقان به ذلت كشیده شوند و در آن (دولت) ما را از دعوت كنندگان به طاعت و فرمانبردارى و پیشوایان راه خودت قرار دهى و به وسیله آن كرامت و بزرگوارى دنیا و آخرت را نصیب ما نمایى.
یكى از فقرات دعاى افتتاح كه بر آن بسیار تأكید شده درباره اظهار علاقه نسبت به دولت اسلامى است كه در پرتو ظهور حضرت ولى عصر ـ عجل الله فرجه ـ برقرار خواهد شد. در ضمن جملات این فقره از دعا، هدف حكومت اسلامى و وظیفه ما نسبت به آن نیز بیان شده است. خوشبختانه همه ما مشمول این نعمت بزرگ الهى هستیم كه معرفت
حضرت ولى عصر(عج) و انتظار ظهور او به ما ارزانى گردیده است.
اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عج) از معتقدات مشترك بین تمام فرق اسلام، اعم از شیعه و سنّى است. (حتى در غیر مسلمانها نیز به نوعى مسأله انتظار فرج و ظهور مصلح مطرح است) گرچه ما در پاره اى از مسایل امامت با برادران اهل تسنّن اختلافاتى داریم، ولى در مورد اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عج) اختلاف خیلى كمتر است.
دانشمندان زیادى از اهل تسنّن در باره حضرت مهدى(عج) كتاب نوشته و اعتراف كردهاند كه روایات آنان درباره مهدى(عج) در حدّ تواتر است، (یعنى جاى هیچ شك و شبهه اى در صدور این روایات از پیغمبراكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نیست.) اما درباره خصوصیات شخصى آن حضرت اختلافاتى وجود دارد. برخى از اهل سنّت اجمالا، معتقدند كه در آخرالزمان، شخصى به نام مهدى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) ظهور مىكند، اما اینكه او چه كسى است، فرزند كیست و آیا متولد شده یا نه؟ با ما اختلاف دارند. گروهى از اینها اعتقاد دارند مهدى در آخرالزمان تولد خواهد یافت.
البته در بین اهل تسنّن برخى گروهها دقیقاً همان اعتقادى كه ما نسبت به حضرت داریم، دارند؛ یعنى معتقدند مهدى یازدهمین فرزند از نسل فاطمه(علیها السلام) و على(علیه السلام) است و حتى برخى از آنها تصریح كردهاند كه حضرت متولد شده و در حیات هستند و افرادى به حضور ایشان شرفیاب مىشوند و در این زمینه از كسانى نام مىبرند كه به حضور حضرت رسیدهاند.
بنابراین، تنها شیعیان به آن حضرت اعتقاد ندارند. البته آنها حضرت را به عنوان امام و كسى كه خلیفه رسول خداست و داراى ولایت تكوینى الهى و علم و قدرت الهى است نمىشناسند. همان گونه كه برخى از اهل سنّت (بویژه گروههایى از شافعیّه) نسبت به سایر معصومین(علیهم السلام) ارادت دارند و آنها را به عنوان فقها و فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) قبول دارند و احترام زیاد و علاقه وافرى نسبت به آنها دارند، ولى براى آن بزرگواران مقام عصمت و ولایت قایل نیستند. و در این زمینه معرفتشان ناقص است.
لكن با همه این اعتقادات، تقریباً اهل سنّت ظهور ایشان را به فراموشى سپردهاند و نمىتوان آنها را از منتظران دولت مهدى(عج) محسوب كرد. لذا تنها شیعیان در انتظار فرج آن حضرت لحظه شمارى مىكنند. بر ماست كه بیندیشیم كه:
اولا، انگیزه انتظار ما از ظهور امام عصر(عج) و دولت حقّه او چیست؟ چه چیزى است كه ما را به حضور در زمان ظهور آن حضرت علاقه مند مىسازد؟
ثانیاً، وظیفه ما در دوران انتظار و غیبت او چیست؟ چه باید بكنیم تا از منتظران حقیقى آن حضرت به حساب آییم؟
ثالثاً، پس از برقرارى دولت او، چه نقشى را ایفا خواهیم كرد؟
حالات نفسانى انسان به قدرى پیچیده است كه گاهى خود او نیز از زیر و بم آن غافل است. گاهى انسان چیزى را دوست دارد، ولى خود نیز از راز
این دوستى بى اطلاع است. درباره انتظار ظهور حضرت مهدى(عج) و علاقه به برپایى دولت ایشان نیز، افراد داراى انگیزه هاى گوناگونى هستند؛ مثلاً، در بین عوام مشهور است كه در زمان ظهور آن حضرت، نیازمندیها وما یحتاج روزمره انسان به صورت رایگان و به اصطلاح، به صورت «صلواتى» تأمین مىشود. به عبارت دیگر، نیازهایى كه تأمین آنها مستلزم زحمت است، تنها با ذكر صلوات بر محمد و آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) تأمین مىگردد. بنابراین، ممكن است عده اى به این دلیل یا دلایلى مانند این به ظهور امام عصر(عج) علاقه مند باشند و اساسا، به همین دلیل، در انتظار ظهور ایشان باشند.
عده اى منتظر ظهور اویند تا بیاید و امور آنها را اصلاح كند و بار مشكلات را از دوش انسان بردارد. حقیقت این است كه انجام برخى وظایف شرعى، بخصوص وظایف اجتماعى، مانند امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ظلم و فساد، كار مشكلى است. ممكن است عده اى با این تصوّر كه با آمدن آن حضرت این زحمات از گردن انسان برداشته مىشود، منتظر ظهور آن حضرت باشند.
ممكن است كسانى به دلیل اینكه از ظلم و ستم رنج مىبرند، منتظر برپاشدن دولتى باشند كه ریشه ستمگران را بركند و هركس به حق خود دست یابد (طرفداران عدالت، مساوات و برابرى).
بالاخره، گروهى نیز براى پیروزى اسلام و دین حق، پیاده شدن احكام خدا، عملى شدن احكامى كه متروك مانده است، احیاى سنّتهاى پیامبر و نابودى آثار كفر و شرك، در انتظار ظهور حضرت مهدى(عج) بسر مىبرند.
ما باید به درون خویش بنگریم كه با چه انگیزه اى منتظر ظهور امام عصر علیه السلام هستیم؟ آیا نان صلواتى مىخواهیم یا از ظلم ستمگران به تنگ آمده ایم؟ آیا انجام وظایف دینى بر دوش ما سنگینى مىكند یا چون اسلام و مسلمانان در خطر قرار گرفتهاند در انتظار فرج ایم؟ باید بیندیشیم و ببینیم كه انگیزه واقعى ما از انتظار، كدامیك از اینهاست.
اگر انگیزه ما یكى از سه مورد اول باشد، در واقع، دل ما به حال خودمان سوخته است، نه دیگران! در واقع، ما انتظار راحتى خود را مىكشیم، نه ظهور حضرت حجّت(عج) را! اگر كس دیگرى، غیر از امام عصر(علیه السلام) ، خواسته هاى ما را تأمین كند، ما مرید و علاقه مند به او خواهیم شد. بنابراین، امام زمان و ظهور ایشان براى ما موضوعیتى نخواهد داشت و مقصود اصلى تأمین راحتى خودمان است، نه چیز دیگر. انتظارى كه ناشى از راحت طلبى و تنبلى باشد، چه ارزشى دارد؟ اگر ما در انتظار روزى باشیم كه امام عصر ـ عجل الله فرجه ـ ظهور كند و بار وظایف از دوش ما برداشته شود، خود او با كفر و نفاق بجنگد، امر به معروف ونهى از منكر نماید، كارها را اصلاح كند و سرانجام، ما وارث دست آوردهاى تلاش او باشیم تا بدون هیچ زحمت و رنجى از ثروتها و دیگر امكانات دولت اش بهره بردارى نماییم، چنین انتظارى بى ارزش است و امتیازى به حساب نمىآید. انتظارى واقعى و با ارزش است كه انسان براى پیروزى و عظمت اسلام و گسترش آن در انتظار فرج باشد و ظهور حضرت مهدى(عج) را بخواهد. این انتظار باارزش و انتظارى واقعى است و روایات بر ارزش والاى آن دلالت دارد. گرچه در سایه حكومت و انقلاب
جهانى حضرت حجت(علیه السلام) امنیت و آسایش و وفور نعمت و نابودى ظلم و ظالمان و از بین رفتن فقر و بدبختى حاصل مىشود، لكن اینها نباید انگیره اصلى مؤمن براى انتظار فرج آن حضرت باشد.
در این فقره از دعا، هم به انگیزه انسان در انتظار فرج اشاره شده و هم هدف از حكومت آن حضرت بیان گردیده است:
«اَللّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ الَیْكَ فی دَوْلَة كَریمَة تُعِزُّ بِهَا الاِسْلاَمَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ اَهَلَهُ»
پروردگارا، ما سخت مشتاق دولت كریمه اى هستیم كه در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت خود را باز یابند و نفاق و منافقان به ذلت كشیده شوند
«و تَجْعَلُنَا فَیها مِنَ الدُّعَاةِ اِلى طَاعَتِكَ وَالقَادَةِ الِى سَبیلِكَ»
و در آن (دولت) ما را از دعوت كنندگان به طاعت و فرمانبردارى و پیشوایان راه خودت قرار دهى
در زمان ظهور آن حضرت نیز، نباید از وظایف خویش دست برداریم. چنین نیست كه پس از ظهور ایشان، مردم بدون تبلیغ ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، بلكه در آن زمان نیز، به دعوت و تعلیم و تربیت نیاز دارند. امیدواریم در آن زمان در تحقق و پیاده كردن اهداف آن حضرت پیشرو و پیشاهنگ باشیم و مردم را به سوى او دعوت نماییم.
«وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْیَا وَالاْخِرَةِ» ؛
و آرزو داریم كه در (پرتو آن حكومت) به عزّت و كرامت دنیا و آخرت دست یابیم.
ما، به عنوان منتظر واقعى، چه وظایفى بر عهده داریم؟ چه باید بكنیم تا در زمان ظهور آن حضرت بتوانیم نقش خود را بدرستى ایفا نماییم:
مهمترین وظیفه یك منتظر واقعى این است كه هرچه مىتواند در شناخت حقیقت و عمل به آن تلاش نماید تا بتواند به آسانى از عهده حل مشكلات برآید. چنین كسى است كه مىتواند آرزوى پیشوایى مردم را در زمان ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) داشته باشد. آن كه در شناخت حقّ و عمل به آن سهل انگارى مىكند، چگونه مىتواند پیشواى دیگران باشد؛ بنابراین ما باید پیش از ظهور آن حضرت، خود را آماده كنیم و در بعد علم و عمل پرورش دهیم.
در طول تاریخ، به امّتهاى الهى پیوسته وعده دولت حق داده مىشده است و آنها همیشه انتظار ظهور آن را مىكشیدهاند. اما پس از ظهور آن دولت، مشخص مىشده كه آنان در ادعاى خود چندان صادق نبودهاند. به عنوان نمونه، در زمان فرعون، تولد و ظهور حضرت موسى(علیه السلام) به بنى اسرائیل وعده داده شده بود. (این داستان مكرر در قرآن نقل شده است) فرعون آنقدر بنى اسرائیل را در تنگنا قرار داد كه شاید كمتر ملتى اینچنین مورد اذیت و آزار قرار گرفته باشد؛ آنان به حدى شكنجه مىشدند كه علما و صلحاى آنان گرد هم جمع شدند و مردم را به دعا براى نزدیك شدن ظهور حضرت موسى(علیه السلام) دعوت كردند. برطبق روایاتى كه در این زمینه نقل شده است، به دلیل گریه و زارى بیش از حد بنى اسرائیل، ظهور
حضرت موسى(علیه السلام) نزدیك شد. او به دنیا آمد، بزرگ شد و پس از چندى بر علیه فرعون قیام نمود و سرانجام بنى اسرائیل را از دست او نجات داد و آنان را از دریا عبور داد. آنان با چشم خود مشاهده كردند كه به دنبال آنها فرعون و درباریانش، با آن همه عظمتى كه داشتند، نتوانستند از دریا بگذرند و در دریا غرق شدند.
اینان كه روزى تعجیل در ظهور حضرت موسى(علیه السلام) را از خدا مىخواستند تا از شر فرعون نجات یابند و بتوانند خدا را بندگى كنند، پس از رهایى از چنگال فرعون تا زمانى كه حضرت موسى(علیه السلام) از دنیا رفت، چه رفتار ناشایستى كه انجام ندادند؟! به جاى سپاس و تشكر از خداى متعال، كه آنها را از شر فرعون رهانید و به جاى آنكه گوش به فرمان حضرت موسى(علیه السلام) باشند، همان كسى كه سالیان دراز در انتظار ظهور او بودند، به كارهاى ناشایست و درخواستهاى نابجا از آن حضرت پرداختند. اولین كار زشت آنها این بود كه در مسیر مصر به فلسطین، به شهرى رسیدند كه مردم آنجا بت پرست بودند. با مشاهده وضع مردم آن شهر، نزد حضرت موسى(علیه السلام) آمدند و به او گفتند: این خدایى كه تو به او معتقدى و ما را به پرستش او دعوت مىكنى، نمىبینیم، ما خدایى مانند معبود این بت پرستان مىخواهیم:
«اِجْعَلْ لَنَا اِلهاً كَماَلَهْم آلِهَةٌ» 1.
براى ما معبودى قرار ده، همان گونه كه آنها معبودان دارند.
آنان همان كسانى بودند كه از جور فرعون به تنگ آمده و از خدا
1ـ اعراف /138.
تعجیل در ظهور حضرت موسى(علیه السلام) را درخواست مىنمودند.
پس از این واقعه، حضرت موسى(علیه السلام) (براى عبادت) به كوه طور رفت. او دعوت شده بود تا سى روز در آنجا بماند؛ اما این مدت تا چهل روز ادامه یافت. زمانى كه او به مناجات رفته بود، بنى اسرائیل پیش سامرى رفتند و به او گفتند: براى ما خدایى درست كن! سامرى هم قبول كرد و براى آنها گوساله اى از طلا ساخت و گفت:
«هذَا اِلهُكُمْ وَالِهُ مُوسى» 1.
این خداى شما و خداى موسى است!
آن خدایى كه موسى مىگوید همین است. بنى اسرائیل هم در مقابل آن به سجده افتادند. سرانجام منتظران بى تاب حضرت موسى(علیه السلام) چنین بود.
داستانى نیز مربوط به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) است. بسیارى از اهل كتاب در اطراف و اكناف سرزمین حجاز بخصوص در مدینه، در انتظار ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) بسر مىبردند. آنان در مدینه و اطراف آن متمركز شده بودند تا وقتى آن حضرت ظهور مىكند، زودتر از دیگران به او ایمان بیاورند. قرآن كریم در این باره مىفرماید:
«یَعْرِفُونَهُ كَمَا یِعْرفُونَ اَبْنَائَهُمْ» 2؛
پیامبر اسلام را به خوبى مىشناختند (و از خصوصیات و مشخصات او آگاهى داشتند) همان گونه كه فرزندان خویش را مىشناختند.
1ـ طه /88.
2ـ بقره /146.
ولى وقتى آن حضرت آنان را به دین اسلام دعوت نمود، اهداف او را با خواسته هاى خویش سازگار ندیدند، زیر بار نرفتند و دعوت او را نپذیرفتند.
این جریانات تاریخى براى ما درس عبرتى است تا خداى ناكرده ما هم كه در انتظار ظهور حضرت مهدى(عج) هستیم دچار چنین سرنوشتى نشویم آنها هم مانند ما بودند. چنین نیست كه حسن عاقبت ما تضمین شده باشد. در بعضى از روایات آمده است كه، پس از ظهور حضرت مهدى(عج) برخى از مردم به ایشان نامه مىنویسند كه ما به شما احتیاجى نداریم!
بنابراین، باید خود را از هر نظر بسازیم؛ از هواهاى نفسانى دورى گزینیم و خود را آماده پذیرش او و انقلاب و قیام ایشان نماییم. اگر به آن حضرت علاقه اى داریم و با شنیدن نام مبارك ایشان اشك از چشمانمان جارى مىشود نباید به خود مغرور شویم و از عاقبت خود غافل بمانیم.
بر این اساس انتظار زمانى ارزشمند است كه واقعا به امام عصر ـ عجل الله فرجه ـ علاقه مند باشیم و خواستار ظهور آن حضرت باشیم تا اسلام و مسلمانان را عزّت ببخشد و احكام الهى را زنده كند و از اینكه احكام خدا در سراسر جهان معطل مانده است ناراحت باشیم. باید خود را نیز براى پذیرش حكومت آن حضرت و دستورات ایشان از هر نظر آماده سازیم و از خداوند متعال، چنین توفیقى را خواستار باشیم.
(6)
«اَللّهُمَّ اِنَّا نَشْكُو اِلَیْكَ فَقْدَ نَبِینَّا صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَغَیْبَةَ وَلِیِّناوَكَثْرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنَا وَشِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَتَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا»
خداوندا، ما از فقدان پیامبراكرم، كه درود تو بر او و برخاندانش باد، و غیبت مولایمان و كثرت دشمنان و كمى تعداد خویش و فتنه هاى سختى كه متوجه ماشده و از اینكه شرایط زمانى بر ضدما پشت به پشت هم داده است به سوى تو شكایت مىكنیم.
از مطالبى كه قبلا بیان شد معلوم گردید كه انسان باید پیوسته به نیازهاى خویش توجه داشته باشد و براى تأمین آنها، تنها از خداى متعال استمداد نماید. و همچنین گفته شد كه نیازهاى انسان منحصر به نیازهاى مادى و دنیوى نیست. یكى از بزرگترین نیازهاى ما، كه از سایر نیازها مهمتر است احتیاجى است كه به وجود پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و جانشینان آن حضرت داریم. اگر تمام نعمت هاى دنیوى براى انسان فراهم باشد، ولى از هدایت پیامبر اكرم و حضور امام محروم باشد آن همه نعمت در مقابل این
محرومیت بسیار اندك و ناچیز است.
ما در صورتى مىتوانیم این نیاز را بخوبى بفهمیم كه بركت وجود پیامبر اكرم و امام زمان علیهم السلام را درك كرده باشیم و بواقع بدانیم كه پیامبر اكرم و امام معصوم كیست و چه بركاتى از وجود این عزیزان نصیب امت اسلام مىشود.
درك عظمت و مقام ائمه(علیهم السلام) براى ما ممكن نیست، تنها مىتوانیم بگوییم همه هستى به طفیل وجود مبارك آنها آفریده شده است. (لَولاكَ لَما خَلَقْتُ الاَْفْلاكَ ؛ اى محمد! اگر تو نبودى گیتى را نمىآفریدم) 1 در مورد سایر ائمه(علیهم السلام) نیز وارد شده است كه: «لَولاهُمْ لَما خُلِقَ الاَْفْلاكُ» حال اینكه ما بتوانیم این مطلب را درك و هضم كنیم، بستگى به ظرفیت و میزان معرفت ما نسبت به آن بزرگواران دارد.
در بركت وجود آنان همین بس كه اگر ائمه(علیهم السلام) نبودند از اساس اسلام خبرى نبود؛ انحرافاتى كه بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پدید آمد دلیل خوبى بر این مدّعاست. اگر تلاش و زحمات 250 ساله ائمه معصومین(علیهم السلام) نبود امروز ما نشانى از حقایق اسلام نداشتیم. حتى آنچه در بین اهل سنّت از حقایق اسلام باقى مانده به بركت ائمّه هداى(علیهم السلام) مىباشد. وگرنه خلفا و حكّامى كه در روز چهارشنبه، نماز جمعه مىخواندند و با مستى حاصل از شراب نماز صبح بجا مىآوردند، عامل حفظ و بقاى اسلام نبودهاند. خون سیدالشهدا و تلاشهاى سایر ائمه هدى(علیهم السلام) بود كه موجب بقاى اسلام شد.
1ـ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 406، روایت 1.
البته بركت ائمه هدى(علیهم السلام) منحصر به زمان حیاتشان نبوده و نیست؛ بلكه بعد از وفات نیز همواره منشأ بركت بودهاند. نه تنها مشكلات دوستان و محبّان خود را، بلكه گاهى حتى به غیر مسلمین هم نظر نموده و مشكلات آنان را برطرف مىكنند؛ كرامات زیادى كه از هر یك از معصومین(علیهم السلام) در طول تاریخ اسلام بروز كرده اگر گردآورى شود چندین كتاب قطور خواهد شد. و بالاخره مهمترین بركت ائمّه(علیهم السلام) كه همواره پایدار است، سخنان و سیره زندگى (سنّت) آنان است. این احادیث نورانى و بابركت مایه حفظ و گسترش اسلام و سعادت انسان است. آنچه در سعادت آدمى نقش دارد، در قرآن و سنّت یافت مىشود. مگر غیر از این است كه ما براى دستیابى به كمال و سعادت (اخروى) آفریده شده ایم. بالاترین چیزى كه ما را در این زمینه یارى مىكند، احادیث باقیمانده از ائمّه و رسول خدا(علیهم السلام) است. از این رو اگر كسى به هدف اصلى خلقت توجه كند درمى یابد كه نعمت ائمّه(علیهم السلام) با هیچ نعمتى قابل مقایسه نیست و قدردانى از این نعمت نیز باید متناسب با خود نعمت باشد.
اما متأسفانه اكنون شرایط زمانى به گونه اى است كه كمتر كسى به این مسأله توجه دارد. غالب جمعیت دنیا مسلمان نیستند. بسیارى از كسانى كه مسلماناند به حیات امام زمان سلام الله علیه اعتقاد ندارند. تنها اقلیت تشیع به حیات آن حضرت معتقد مىباشد، گرچه از این اقلیت، بسیارى نیز اسماً شیعه هستند، نه در عمل، از این رو، اینان نیز كمتر به امام عصر(علیه السلام) توجه دارند و كمتر از آن حضرت یاد مىكنند. فقط تعداد قلیلى از مسلمانان
چنین توفیقى نصیب آنان شده كه گاهى از آن حضرت یادى نمایند و در هنگام هجوم گرفتاریها به او متوسل شوند. حال ما باید بیندیشیم كه در سال و ماه و هفته چند مرتبه به یاد آن حضرت هستیم؟ چه اثرى براى وجود مقدسش در زندگى خویش قائل ایم؟ محرومیت از زیارت امام عصر(علیه السلام) را براى خود چه بلایى مىدانیم؟
معمولاً ما از این كه امام زمانمان غایب است و از زیارت او محروم هستیم كمبودى احساس نمىكنیم؛ نان و آبى مىخواهیم كه فراهم است، مسائل دینى خود را نیز از علما و مجتهدان مىپرسیم. با این وجود، چه نیازى به امام عصر سلام الله علیه داریم؟! چرا احساس كمبود نمىكنیم؟ چرا از غیبت ایشان نگران نیستیم؟ دلیل این مسأله غفلت و ضعف ایمان ماست؛ نه اینكه واقعا نیاز نداریم، نیاز داریم ولى آن را درك نمىكنیم. توجه نداریم كه به چه بلایى گرفتار شده ایم؛ بلایى كه با دست خود براى خود ایجاد كرده ایم. رفتار ناشایست مردم و ناسپاسى نسبت به وجود ائمه اطهار علیهم السلام، منشأ غیبت امام زمان(علیه السلام) شده است. آیا این اختلافاتى كه در گوشه و كنار جامعه اسلامى به چشم مىخورد بلا نیست؟1
قرآن شریف مىفرماید: یكى از بزرگترین بلاهایى كه خدا بر مردم
1ـ خوانندگان عزیز توجه داشته باشند كه این سخنرانى ها قبل از انقلاب ایراد گردیده است.
نازل مىكند، ایجاد اختلاف و تفرقه بین آنها مىباشد:
«قُلْ هُوَالْقَادِرُ عَلىَ اَنْ یَبْعثَ عَلَیْكُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِكُمْ اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِكُمْ اَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعاً وَ یُذیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْض...» 1
اى پیامبر، بگو خدا تواناست بر آنكه از بالا و پایین بر شما عذاب فرو فرستد یا شما را به اختلاف كلمه و پراكندگى و مخالفت با یكدیگر گرفتار سازد و بعضى را به عذاب بعضى گرفتار سازد.
امروزه به وضوح مشهود است كه دلها از هم پراكنده و افكار، مسلكها و روشها مختلف است. روشن است كه این اختلافات و دسته بندى ها همه ناشى از غیبت امام زمان(علیه السلام) مىباشد.
در ماه مبارك رمضان كه مىخواهیم با خدا راز و نیاز و درددل كنیم، این فقرات دعاى افتتاح را بخوانیم و از اینكه در زمان غیبت او واقع شده ایم و از زیارت آن حضرت محرومیم، اظهار تأثر و نگرانى كنیم. شایسته است كه این فقرات دعا را صادقانه بخوانیم و كمى تفكر كنیم كه وجود ایشان براى ما چه بركات عظیمى در بر دارد و اكنون كه از این نعمت بزرگ محروم گشته ایم، به چه گرفتاریها و مشكلاتى دچار شده ایم.
همین كه نمىدانیم چگونه عمل كنیم كه موجب رضاى خداوند متعال و امام عصر(علیه السلام) باشد براى ما مشكل بزرگى است.
البته خداوند با فرستادن كتاب (قرآن) و ارسال پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام و ارزانى داشتن نیروى تعقل و تفكر راه را بر ما هموار ساخته
1ـ انعام /65.
است و اگر خوب دقت كنیم خواهیم دید كه در همه موارد اختلاف و تفرقه مىتوانیم تا حدود زیادى راه صحیح را برگزینیم و آنچه را كه موجب رضاى خدا و امام زمان(علیه السلام) است، برگزینیم در عین حال از فیض بسیار بزرگى محرومیم. در این زمان، مشكلات گوناگونى از داخل و خارج عرصه را بر ما تنگ كرده است؛ از یك سو، بین خود دچار اختلاف شده ایم و از سوى دیگر، شرق و غرب با ما سر مخالفت دارند. هیچ طائفه و مكتبى به اندازه تشیع در غربت نیست. همه مكتب ها و مسلكها یا به شرق وابستهاند و یا به غرب؛ در این میان، تنها شیعه است كه دل به رهبر و مولاى خود بسته است و به امید ظهور اوست. حال باید ببینیم كه امام زمان(علیه السلام) چه كارى را دوست دارد و چه رفتارى را از ما مىپسندد.
از جمله اعتقادات ما این است كه امام عصر(علیه السلام) از كارهاى امّت، بویژه شیعیانش، آگاه است. در كتب روایى ما بابى تحت عنوان «باب عرض الاعمال» وجود دارد. روایات زیادى در این باب گردآورى شده كه مضمون آنها این است كه كارهاى مؤمنین هفتگى (و طبق برخى روایات روزانه) به اطلاع امام زمان(علیه السلام) مىرسد. و در شب «قدر» تمام مقّدرات مردم به حضرت ارایه مىشود. امام واسطه فیض بین خدا و خلق هستند و فیوضات الهى از مجراى ایشان به مردم مىرسد. آیا وقتى از اعمال ما مطلع مىشود خاطر شریفش مكدّر نمىشود؟ باید كارى كنیم كه وقتى نامه عمل ما را مىبیند خوشحال شود، نه اینكه خداى ناكرده بفرماید من چنین شیعه اى نمىخواهم.
بسیارى از كارها كه، مورد رضایت آن حضرت است، ما بدانها عمل
نمى كنیم و مىدانیم كه اگر آن كارها را انجام دهیم، آن حضرت خوشحال مىشوند و عنایت بیشترى به ما مىنمایند، ولى چون با هواى نفس ما سازگار نیست به آن توجهى نداریم.
هیچ یك از ما شك نداریم كه پیامبر اكرم و ائمه علیهم السلام براى حفظ دین و احكام خدا آمدهاند؛ تمام سعى و تلاش آنان در دعوت به بندگى خدا و نزدیك ساختن مردم به خداست. همچنین هیچ یك شك نداریم كه آنچه موجب حفظ دین واحكام الهى مىشود، مورد رضایت امام زمان(علیه السلام) نیز مىباشد و آنچه موجب دورى مردم از دین خدا، تحریف دین، اعتقادات اسلامى و احكام خدا مىشود، مورد رنجش و غضب ایشان است. آیا در این حقایق شك داریم؟ آیا شك داریم كه آنچه باعث متروك ماندن سنّت هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و یا تأویل آیات الهى مىگردد، آن حضرت را نگران مىسازد؟ آیا شك داریم كه كسانى كه زمینه تضعیف دین و ایمان مردم را فراهم مىآورند، مبغوض آن حضرت هستند؟ آیا نمىدانیم كه اگر بگوییم فلان حكم باید عوض شود، به درد امروز نمىخورد، مربوط به زمان خاصى بوده است، ... و بدین صورت، ایمان مردم را نسبت به ثابت بودن احكام الهى تضعیف كنیم گناه است؟
اگر بخواهیم این فراز از دعاى افتتاح را صادقانه اظهار كنیم و از فقدان پیامبر و غیبت امام زمان علیهماالسلام اظهار نگرانى نماییم، باید در حفظ دین، از هر آنچه مىتوانیم، دریغ نورزیم. حالِ ما باید به گونه اى باشد كه
اگر امام زمان (علیه السلام) تشریف آوردند، آنچه به ما دستور مىدهند، بدون چون و چرا، پذیرا باشیم؛ آماده باشیم كه در خدمت آن حضرت از مال و جان و همه دلبستگى هاى خود بگذریم و همه را در اختیار ایشان قرار دهیم. آیا این گونه هستیم؟ چنین آمادگى را در خود مىبینیم؟
اصحاب معاویه در راه باطل از همه چیز مىگذشتند، ولى اصحاب حضرت على(علیه السلام) همیشه از زیركار شانه خالى مىكردند؛ وقتى جنگى پیش مىآمد به بهانه سردى هوا یا گرمى آن از معركه مىگریختند(خدا نكند كه ما اینگونه باشیم) تا آنجا كه در نهج البلاغه آمده است «واللّه لوددت ان معاویة ....» بخدا قسم دوست داشتم معاویه با من معامله كند بدین صورت كه بیست نفر از شماها را بگیرد و یك نفر از اصحاب خود را به من بدهد!
در یكى از دعاهاى شبهاى ماه رمضان مىخوانیم:
«وَ قَتْلا فی سَبیلِكَ فَوَفِّقْ لَنَا» ؛
بار خدایا، شهادت در راه خودت را نصیب ما بفرما
باید چنان خود را بسازیم كه از كشته شدن در راه خدا هراسى نداشته باشیم، بلكه طالب آن باشیم، باید از خدا بخواهیم كه نیتى خالص به ما عطا كند، صادقانه و خالصانه با او صحبت كنیم و واقعا از او بخواهیم كه ما را آنچنان قرار دهد كه حیات و ممات ما مورد رضاى او و امام زمان(علیه السلام) باشد. باید از او بخواهیم كه ما را از یاوران آن حضرت قرار دهد؛ به ما توفیق دهد كه آنچه خشنودى آن حضرت را فراهم مىكند، انجام دهیم و آنچه را نمىدانیم به ما بفهماند.
ما علاقه مندیم كه امام زمان(علیه السلام) ما را رهبرى كند، چیزهایى را كه نمىدانیم به ما بیاموزد. چه بسا، در بین ما، كسانى باشند كه دوست دارند امام زمان(علیه السلام) را حتى در خواب زیارت كنند. پس یكى دیگر از كارهایى كه باید انجام داد این است كه هر انسانى باید براى بهره گیرى بیشتر از وجود امام عصر(علیه السلام) خواستار زیارت ایشان باشد. بنابراین، باید چنین لیاقتى را كسب كنیم تا بتوانیم آن حضرت را زیارت نماییم. وجود امام عصر(علیه السلام) اكنون هم براى ما بركاتى دارد، كسانى كه لایق باشند به آن نایل مىشوند:
«هَلْ اِلَیْكَ یَابْنَ اَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى؟ هَلْ یَتَّصِلُ یُومُنا مِنْكَ بِغَدِهِ فَنَحْظى؟ مَتى نَرِدُ مَناهِلَكَ اَلرَّویَّةَ فَنَرْوى؟ مَتى نَنْتَفِعُ مِنْ عَذْبِ مائِكَ فَقَدْ طالَ الصَّدى؟ مَتى نُغادیكَ وَ نُراوِحُكَ فَنُقِرَّ عَیْناً مَتى تَرانا وَ نَراكَ؟
خداوند توفیق شناخت امام عصر(علیه السلام) و قدردانى از ایشان را به ما عنایت كند؛ توفیق محبت داشتن نسبت به ایشان و انتظار واقعى حكومت و ظهورشان را نصیب ما بگرداند؛ ما را به وظایف خویش در زمان غیبت آشنا سازد. توفیق استفاده از محضرش را در زمان غیبت و ظهور به ما مرحمت نماید.
اَللّهُمَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ اَنْجِزْ لِوَلیِّكَ ما وَعَدْتَّهُ، اَللّهُمَ اَظْهِرِ كَلِمَتَهُ وَ اَعِلْ دَعْوَتَهُ وَانْصُرْهُ عَلى عَدُوِّهِ وَ عَدُوِّكَ، اَللّهُمَ بَلِّغْهُ مِنّا تَحِیَّةً وَ سَلاماً وَامْنُنْ عَلَیْنَا بِرِضاهُ وَ هَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ. اَللّهُمَ انْفَعْنا بِحُبِّهِ وَاحْشُرْنا فى زُمْرَتِهِ وَ تَحْتَ لِوائِهِ، آمینَ یا رَبَّ الْعالَمینَ. 1
1ـ مفاتیح الجنان فرازهایى از دعاى ندبه و زیارت حضرت صاحب الامر(علیه السلام) .
پروردگارا، رحمت فرست بر محمد و آلش و محقق فرما آنچه به ولیت وعده دادى، خدایا، آشكار ساز كلمه اش (آئین حق) را برافراز دعوتش را و یاریش فرما بر دشمنش و دشمنت، خدایا، سلام ها و درودهاى ما را به او برسان و منّت نِهْ بر ما به رضامندیش و ببخش به ما مهر و رحمت اش را. خدایا، ما را به دوستى اش سود ده و محشور فرما ما را در گروهش و زیر پرچمش.
آمین رب العالمین