· مقدمه
· شبههٔ منكرین حركت در جوهر
· حل شبهه
· دلایل وجود حركت در جوهر
چنانكه اشاره شد فلاسفهٔ پیشین، اعم از مشائی و اشراقی، حركت را ویژهٔ اعراض میدانستهاند و نهتنها حركت در جوهر را اثبات نمیكردهاند، بلكه آن را امری محال میپنداشتهاند. از فلاسفهٔ یونان باستان هم كسی را نیافتهایم كه صریحاً حركت در جوهر را مطرح و آن را اثبات كرده باشد. تنها از هراكلیتوس سخنانی نقل شده كه قابل تطبیق بر حركت جوهریه است، و حداكثر به كسانی از فلاسفه و متكلمین اسلامی و غیراسلامی كه قائل به آفرینش مستمر و نوبهنو بودهاند نیز میتوان گرایش به حركت جوهریه را نسبت داد. اما كسی كه صریحاً این مسئله را عنوان كرد و برخلاف فیلسوفان بنام جهان، شجاعانه بر اثبات آن پای فشرد، فیلسوف عظیم اسلامی صدرالمتألهین شیرازی بود.
ما در اینجا نخست به بیان شبههٔ منكرین حركت در جوهر و حل آن میپردازیم، سپس نظریهٔ صدرالمتألهین و دلایلی را كه وی برای اثبات آن اقامه كرده است بیان میكنیم.
سخنان كسانی كه حركت در جوهر را محال میپنداشتهاند، بر این محور دور میزند كه یكی از لوازم بلكه مقومات هر حركتی، وجود متحرک و بهاصطلاح موضوع حركت است، چنانكه وقتی میگوییم كرهٔ زمین به دور خودش و به دور خورشید میچرخد، یا سیب از سبزی بهزردی و سرخی تحول مییابد، یا نهال درخت و نوزاد حیوان و انسان رشد و نمو میكند، در همهٔ این موارد ذات ثابتی داریم كه صفات و حالات آن تدریجا
دگرگون میشود. اما اگر بگوییم خود ذات هم ثَباتی ندارد و همانگونه كه صفات و اعراض آن دگرگون میشوند، جوهر آن هم تحول مییابد، این دگرگونی را به چه چیزی نسبت بدهیم؟ به دیگر سخن، حركت در جوهر، حركتی بیمتحرك و صفتی بیموصوف خواهد بود، و چنین چیزی معقول نیست.
خاستگاه این شبهه، نارسایی تحلیلی است كه دربارهٔ حركت انجام دادهاند و در نتیجه بعضی مانند شیخ اشراق آگاهانه، و بعضی دیگر ناخودآگاه، آن را از اعراض خارجیه بهشمار آوردهاند و ازاینرو برای آن، موضوع و موصوف عینی مستقلی را لازم دانستهاند كه در جریان حركت باقی و ثابت باشد، و حركت و دگرگونی بهعنوان عرض و صفتی به آن نسبت داده شود.
اما همچنانكه قبلاً روشن شد، حركت همان سیلان وجود جوهر و عرض است، نه عرضی در كنار سایر اعراض. به دیگر سخن، مفهوم حركت از قبیل مفاهیم ماهوی نیست، بلكه از قبیل معقولات ثانیهٔ فلسفی است، و به عبارت سوم، حركت از عوارض تحلیلیهٔ وجود است نه از اعراض خارجیهٔ موجودات. چنین مفهومی نیاز به موضوع، بهمعنایی كه برای اعراض اثبات میشود، ندارد و تنها میتوان منشأ انتزاع آن را كه همان وجود سیالِ جوهری یا عرضی است، موضوع آن بهشمار آورد، بهمعنایی كه موضوع به عوارض تحلیلیه نسبت داده میشود، یعنی موضوعی كه وجود خارجی آن عین عارض است و انفكاك بین آنها جز در ظرف تحلیل ذهن محال است.
بنابراین هنگامیكه میگوییم: «جوهری دگرگون میشود»، مانند آن است كه بگوییم: «رنگ سیب(ونه خودسیب)تغییرمییابد» و روشن است كه در جریان تحول رنگ، رنگ ثابتی وجود ندارد كه تحول به آن نسبت داده شود. حتی موضوع مستقلی كه بهحركات عرضی نسبت داده میشود، به لحاظ عرض بودن است نه به لحاظ حركت بودن، و ازاینرو
اگر اعراض مورد حركت، ساكن هم باشند، نیازمند به موضوع خواهند بود، چنانكه رنگ سیب، خواه ثابت باشد و خواه در حال تغییر، نیازمند به خود سیب میباشد.
حاصل آنكه: حركت و ثَبات دو وصف تحلیلی برای وجودِ سیال و ثابت هستند و چنین اوصافی نیاز به موصوف عینی مستقل از وصف ندارند و همچنانكه وصف ثَبات عرضی نیست كه در خارج عارض موجودی شود، بهگونهای كه صرفنظر از عروض آن متصف به عدم ثَبات باشد، وصف حركت هم عرضی خارجی نیست كه بر وجود خاصی عارض شود، بهگونهای كه صرفنظر از عروض آن متصف به ثبات و عدم حركت باشد. به تعبیر اصطلاحی، عوارض تحلیلیه نیازی به موضوع مستقلی ندارند، بلكه وجود آنها عین وجود معروضشان میباشد.
شایسته است در اینجا به نكتهٔ ظریفی اشاره كنیم كه بنابر اصالت وجود، باید حركت را بهعنوان «عارض تحلیلی» به وجود نسبت داد و نسبت دادنِ آن به ماهیت جوهر یا عرض، نسبتی بالعرض میباشد.
مرحوم صدرالمتألهین برای اثبات حركت جوهریه، به سه صورت استدلال كرده است:
1. نخستین دلیل وی بر حركت جوهریه از دو مقدمه تشكیل میشود: یكی آنكه تحولات عرَضی معلول طبیعت جوهری آنهاست، و مقدمهٔ دوم آنكه علت طبیعی حركت باید متحرك باشد. نتیجه آنكه: جوهری كه علت برای حركات عرَضی بهشمار میرود، باید متحرك باشد.
اما مقدمهٔ اول، همان اصل معروفی است كه در درس قبلی به آن اشاره شد، یعنی فاعل قریب و بیواسطهٔ همهٔ حركات، طبیعت است و هیچ حركتی را مستقیماً نمیتوان به فاعل مجرد نسبت داد.
و اما مقدمهٔ دوم به این صورت قابل توضیح و تبیین است كه اگر علتِ قریب و
بیواسطهٔ معلول امر ثابتی باشد، نتیجهٔ آن هم امر ثابتی خواهد بود. برای تقریب به ذهن میتوان از این مثال بهره گرفت كه اگر چراغی در مكانی ثابت باشد، نوری كه از آن میتابد تا شعاع خاصی را روشن میكند، اما اگر چراغ حركت كند، روشنایی آن هم تدریجاً گسترش مییابد و به پیش میرود. پس جریان اعراض متحرك كه در گسترهٔ زمان پیش میروند، نشانهٔ این است كه علت آنها همراه خود آنها جریان دارد.
ممكن است سؤال شود كه اگر طبیعت جوهری ذاتاً متحرك است، پس چرا گاهی معلولات آن كه همان اعراض باشند ساكن و بیتحرك هستند؟ و چرا نمیتوان سكون اعراض را دلیل بر سكون طبیعت جوهری دانست؟
از این سؤال به این صورت میتوان پاسخ داد كه طبیعت جوهری علت تامهٔ حركت نیست، بلكه تأثیر آن منوط به شرایط خاصی است كه با فراهم آمدن آنها حركات عرضی هم تحقق مییابد، و حركت، فعلی است كه نیازمند به فاعل طبیعی میباشد، هرچند فاعل آن علت تامه برای انجام آن نباشد، برخلاف سكون كه امری عدمی (عدم ملكهٔ حركت) است و نمیتوان آن را فعلی نیازمند به فاعل بهحساب آورد.
از سوی دیگر ممكن است سؤال شود كه قائلین به حركت جوهریه هم ناچارند حركت در جوهر را به فاعل مجردی نسبت دهند كه ثابت و غیرقابلتغیر و حركت است، پس چرا استناد حركات عرَضی را به جوهر ثابت صحیح نمیدانند؟
پاسخ این است كه حركت جوهریه عین وجود جوهر است و تنها نیازمند به فاعل الهی و هستیبخش میباشد و ایجاد جوهر عیناً همان ایجاد حركت جوهری است، ولی ایجاد جوهر عین ایجاد اعراض و حركات عرضی نیست و بههمین جهت است كه به طبیعتِ جوهری نسبت داده میشود و فعلی برای آن بهشمار میرود و چنین فعلی است كه احتیاج به فاعل طبیعی دارد و تغیر آن نشانهٔ تغیر فاعل میباشد.
اما دربارهٔ این دلیل اشكال دقیق دیگری را میتوان مطرح كرد كه پاسخ به آن به آسانیِ پاسخ به دو اشكال قبلی نیست، و آن این است كه حركت ـ همچنانكه خود صدرالمتألهین
تبیین فرموده است ـ مابازاء عینی مستقلی از منشأ انتزاعش، یعنی وجود سیال جوهری یا عرضی، ندارد، پس حركت چه در جوهر فرض شود و چه در عرض، عین وجود آن خواهد بود و علت آن هم همان علت وجود جوهر یا عرض میباشد. بنابراین چه مانعی دارد كه وجود سیال عرض را مستقیماً به فاعل الهی و ماوراء طبیعی نسبت دهیم و نقش جوهر را در تحقق آن، نظیر نقش ماده برای تحقق صورت بهحساب آوریم نه بهعنوان علت فاعلی؟ و اگر چنین فرضی صحیح باشد، دیگر از راه فاعلیت جوهر برای اعراض و حركات آنها نمیتوان برای اثبات حركت در جوهر استدلال كرد، و در واقع بازگشت این اشكال به تردید در مقدمهٔ اول است. ولی به هر حال، این دلیل دستكم بهعنوان یك بیان جدلی برای كسانی كه فاعلیت طبیعت جوهری را برای اعراض و حركات آنها پذیرفتهاند نافع خواهد بود؛
2. دلیل دوم نیز از دو مقدمه تشكیل میشود: یكی آنكه اعراض وجود مستقلی از موضوعاتشان ندارند، بلكه در واقع از شئون وجود جوهر میباشند، و مقدمهٔ دوم آنكه هرگونه تغیری كه در شئون یك موجودی روی دهد، تغیری برای خود آن و نشانهای از تغیر درونی و ذاتی آن بهشمار میرود. نتیجه آنكه حركات عرضی، نشانههایی از تغیر وجود جوهری است.
صدرالمتألهین در توضیح این دلیل میگوید: هر موجود جسمانی، وجود واحدی دارد كه خودبهخود متشخص و متعین است (چنانكه در درس بیست و پنجم بیان شد) و اعراض هر موجودی نمودها یا پرتوهایی از وجود آن هستند كه میتوان آنها را «علامات تشخص» آن بهشمار آورد و نه علت تشخص آن. بنابراین دگرگونی این علامات، نشانهٔ دگرگونی صاحب علامت میباشد، پس حركت اعراض نشانهای از حركت وجود جوهری خواهد بود.
دراین دلیل چنانكه ملاحظه میشود،برمعلول بودن حركات عرضی نسبت به طبیعت جوهری تكیه نشده، بلكه اعراض بهعنوان نمودها و شئون وجود جوهر معرفی شدهاند، و این مطلب در مورد كمیتهای متصل قابل قبول است؛ زیرا ابعاد و امتدادات
موجود جسمانی چیزی جز چهرههایی از آن نمیباشد، چنانكه در درس چهل و هفتم توضیح داده شد، و میتوان آن را در مورد كیفیتهای مخصوص به كمیات، مانند اشكال هندسی، نیز جاری دانست. اما مقولات نسبی چنانكه بارها گفته شده، مفاهیم انتزاعی است و تنها منشأ انتزاع بعضی از آنها، مانند زمان و مكان، را میتوان از شئون وجود جوهر بهشمار آورد كه بازگشت آنها هم به كمیات متصل است. اما كیفیاتی از قبیل كیفیات نفسانی كه بهمعنای دقیق كلمه، «اعراض خارجیه» میباشند، هرچند به یك معنا نمودها و جلوههایی از نفس بهشمار میروند، ولی وجود آنها عین وجود نفس نیست، بلكه نوعی اتحاد (و نه وحدت) میان آنها با نفس برقرار است. ازاینرو جریان این دلیل در چنین اعراضی دشوار است؛
3. سومین دلیل صدرالمتألهین بر وجود حركت در جوهر، دلیلی است كه از شناختن حقیقت زمان بهعنوان بُعدی سیال و گذرا از ابعاد موجودات مادی بهدست میآید. شكل منطقی آن این است:
هر موجود مادی، زمانمند و دارای بُعد زمانی است، و هر موجودی كه دارای بُعد زمانی باشد، تدریجیالوجود میباشد. نتیجه آنكه: وجود جوهر مادی، تدریجی یعنی دارای حركت خواهد بود.
اما مقدمهٔ اول در درس چهل و سوم روشن شد و حاصل بیان آن این است كه زمان، امتدادی است گذرا از موجودات جسمانی، نه ظرف مستقلی از آنها كه در آن گنجانیده شوند، و اگر پدیدههای مادی دارای چنین امتداد گذرایی نبودند، قابل اندازهگیری با مقیاسهای زمانی، مانند ساعت و روز و ماه و سال، نمیبودند؛ چنانكه اگر دارای امتدادهای مكانی و مقادیر هندسی نبودند با مقیاسهای طول و سطح و حجم اندازهگیری نمیشدند؛ و اساساً اندازهگیری شدن هرچیزی با مقیاس خاصی، نشانهٔ سنخیت بین آنهاست و ازاینرو هرگز نمیتوان وزن چیزی را با مقیاس طول، یا برعكس، طول چیزی را با مقیاس وزن سنجید، و بههمین دلیل است كه مجردات تام دارای عمر زمانی نیستند و
نمیتوان آنها را زماناً مقدم بر حادثهای یا مؤخر از آن دانست؛ زیرا وجودِ ثابتِ آنها سنخیتی با امتداد گذرا و نوشوندهٔ زمان ندارد.
و اما مقدمهٔ دوم با این بیان قابل توضیح است كه زمان امری است گذرا كه اجزاء بالقوهٔ آن متوالیاً بهوجود میآیند و تا جزئی نگذرد جزء دیگری از آن تحقق نمییابد، در عین حال كه مجموع اجزاء بالقوهاش وجود واحدی دارند. با توجه به حقیقت زمان، به آسانی میتوان دریافت كه هر موجودی كه در ذات خودش چنین امتدادی را داشته باشد، وجودی تدریجیالحصول و دارای اجزائی گسترده در بستر زمان خواهد داشت و امتداد زمانی آن قابل تقسیم به اجزاء بالقوهٔ متوالی خواهد بود كه هیچگاه دو جزء زمانی آن با یكدیگر جمع نمیشوند و تا یكی از آنها نگذرد و معدوم نشود، جزءِ دیگری از آن بهوجود نمیآید.
با توجه به این دو مقدمه، نتیجه گرفته میشود كه وجود جوهر جسمانی، وجودی تدریجی و گذرا و نوشونده است، و همین است معنای حركت در جوهر.
صدرالمتألهین در توضیح این دلیل میگوید: همچنانكه جوهر مادی دارای مقادیر هندسی و ابعاد مكانی است، همچنین دارای كمیت متصل دیگری بهنام زمان است (كه بُعد چهارم آن را تشكیل میدهد)، و همانگونه كه امتدادهای دفعیالحصول آن، اوصاف ذاتی وجودش بهشمار میروند و وجود منحازی از وجود جوهر مادی ندارند، همچنین امتداد تدریجیالحصول آن، وصفی ذاتی و انفكاكناپذیر برای آن است، و همانگونه كه هویت شخصی هیچ جوهر جسمانی بدون ابعاد هندسی تحقق نمییابد، بدون بُعد زمانی هم تحقق نمیپذیرد و نمیتوان هیچ موجود جسمانی را فرض كرد كه ثابت و منسلخ از زمان باشد و در نتیجه، نسبت آن به همهٔ زمانها یكسان باشد. پس زمان مقوم وجود هر جوهر جسمانی است و لازمهاش این است كه وجود هر جوهر جسمانی تدریجیالحصول باشد و اجزاء بالقوهٔ آن متوالیاً و نوبهنو بهوجود بیایند.
این دلیل متقنترین دلایل حركت جوهریه است و هیچ اشكالی دربارهٔ آن بهنظر نمیرسد.
1. منكرین حركت در جوهر استدلال كردهاند كه وجود موضوع ثابت برای هر حركتی لازم است، ولی برای حركت در جوهر چنین موضوعی را نمیتوان در نظر گرفت.
2. پاسخ این است كه موضوع بهمعنایی كه در مورد اعراض بهكار میرود، مخصوص وجود عرض میباشد و چنین موضوعی برای حركت لازم نیست؛ زیرا حركت از قبیل اعراض خارجیه نمیباشد.
3. حركت از عوارض تحلیلیهٔ «وجود» است و بالعرض به ماهیت جوهر یا اعراض نسبت داده میشود.
4. نخستین دلیل بر وجود حركت در جوهر این است كه دگرگونیهای اعراض، معلول طبیعت جوهری آنهاست و فاعل طبیعی این دگرگونیها باید مانند خود آنها متغیر باشد. پس طبیعت جوهری كه فاعل طبیعی برای حركات عرضی بهشمار میرود باید متحرك باشد.
5. طبیعت جوهری، علت تامه برای حركات عرضی نیست و بههمین جهت است كه همیشه همهٔ اعراض در حال دگرگونی نیستند. اما سكون اعراض، امری عدمی است و نیاز به فاعل ندارد.
6. حركت جوهریه عین وجود جوهر است و نیازی به فاعل طبیعی ندارد و فقط نیازمند به علت هستیبخش میباشد، برخلاف حركات عرضی كه نیازمند به فاعل طبیعی هم هستند.
7. ولی شاید بتوان گفت كه طبیعت جوهری فقط بهعنوان «موضوع» مورد نیاز اعراض و حركات عرضی كه عین وجود آنهاست میباشد و نه بهعنوان علت فاعلی.
8. دلیل دوم بر وجود حركت در جوهر این است كه اعراض از شئون وجود جوهر و علامات تشخص آن هستند و تحول آنها علامت تحول در ذات جوهر است.
9. این دلیل درموردعوارض تحلیلیه، مانند كمیتها و لوازم آنها، روشن است، اما در
مورد اعراض خارجیه، مانند كیفیات نفسانی و كیفیات محسوسه، قابل مناقشه میباشد؛ زیرا نمیتوان وحدت وجود آنها را با موضوعاتشان اثبات كرد.
10. سومین و متقنترین دلیل بر وجود حركت جوهریه این است كه هر موجودِ جسمانی دارای بُعد و امتداد گذرا و اجزاء گسترده در بستر زمان است و تا جزء بالقوهای از آن معدوم نشود، جزء دیگری بهوجود نمیآید، و همین است معنای حركت در جوهر.
1. منكرین حركت جوهریه چه دلیلی برای نفی حركت در جوهر آوردهاند؟
2. منشأ این شبهه چیست؟ و چگونه حل میشود؟
3. چه فرقی بین اعراض خارجیه و عوارض تحلیله وجود دارد؟
4. آیا حركت را میتوان از عوارض ماهیت جوهری یا عرضی بهحساب آورد؟ چرا؟
5. دلیل صدرالمتألهین بر وجود حركت جوهریه را بیان كنید.
6. با فرض فاعلیت جوهر برای حركات عرضی، چگونه میتوان اعراضِ ساكن را توجیه كرد؟
7. اگر علت هر متغیری باید متغیر باشد، چه علت متغیری را برای حركت جوهریه میتوان در نظر گرفت؟
8. اشكال دقیق این دلیل را بیان كنید.
9. دلیل دوم صدرالمتألهین بر وجود حركت در جوهر را بیان و نقادی كنید.
10. متقنترین دلیل حركت جوهریه را شرح دهید.