ـ یاد خدا و تكلم با او، بهترین لذت اولیاى خدا
در ادامه حدیث معراج، خداوند در خطاب به پیامبرش مىفرماید:«یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ فی الْجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤ فَوْقَ لُؤْلُؤ وَ دُرَّة فَوْقَ دُرَّة لَیْسَ فیها قَصْمٌ ولا وَصْلٌ. فیها الْخَواصُ أَنْظُرُ اِلَیْهِمْ كُلَّ یَوْم سَبْعینَ مَرَّةً فَاُكَلِّمُهُم كُلَّما نَظَرْتُ اِلَیْهِمْ وَ اَزیدُ فى مِلْكِهِمْ سَبْعینَ ضِعْفاً وَ اِذا تَلَذَّذَ اَهْلُ الْجَنّةِ بِالطّعامِ والشَّرابِ، تَلَّذَّذُوا اُولئِكَ بِذِكْرى وَ كَلامى وَ حَدیثى. قالَ: یا رَبِّ؛ ما عَلامَةُ اُولئِكَ؟ قالَ مَسْجُونُونَ قَدْ سَجَنُوا اَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْكَلامِ وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ»
«اى احمد؛ در بهشت قصرى است كه از لؤلؤ و دُر و مروارید ساخته شده و آنها روى هم انباشته شدهاند و شكستگى و گرهى ندارند. در این قصر خاصان درگاه من بسر مىبرند و هر روز هفتاد بار به آنها مىنگرم و با ایشان سخن مىگویم و به وسعت و گستره ملكشان هفتاد برابر مىافزایم و آنگاه كه اهل بهشت از طعام و شراب بهشتى لذت مىبرند، آنان از یاد، سخن و كلام من لذت مىبرند.پیامبر گرامى اسلام سؤال مىكند: خداوندا؛ علامت و نشانه آنها چیست؟ خداى متعال در جواب مىفرماید: آنان زندانیانى هستند كه زبانهاى خود را از پرحرفى و شكم خود را از پرخورى زندانى و حبس كردهاند»سخنى كه برایشان مفید نیست نمىگویند و از غذایى كه بىفایده است و براى تكامل آنها سودى ندارد و باعث نیرو گرفتن بر عبادت و طاعت خدا نمىشود، به شدت پرهیز مىكنند. بنابراین اگر سخنى مىگویند در جهت رضاى خداست و نیز براى انجام وظیفه، تغذیه مىكنند.
با توجه به جمله اول این فراز از حدیث شریف معراج كه ویژگىهاى یكى از قصرهاى بهشتى در آن ذكر شده، پیداست كه ما نمىتوانیم از حقایق جهان آخرت تصوّر دقیق و روشنى داشته باشیم. ویژگىهاى آن جهان با حقایق این عالم متفاوت است و ما با تصوّرات و ادراكات و تخیّلاتى كه داریم، نمىتوانیم به حقیقت و چگونگى آن واقف گردیم: آنچه ما از رنگها و شكلها و خواصّ یك موجود تصور مىكنیم، در ارتباط با امورى است كه در این جهان، از طریق حواس پنجگانه خود، با آنها تماس داریم و از این طریق حقیقتشان را درك كردهایم، در حالى كه نظام آن جهان بكلّى با نظام این جهان متفاوت است. ما هیچ حقیقتى از آن عالم را احساس نمىكنیم، چون حقایق آن عالم دور از دسترس است و حواس ما را به قلمرو آنها راهى نیست.ویژگىها و خصوصیّاتى كه از جهان و عالم آخرت در روایات و آیات بیان شده، تنها شماى مبهمى از آن عالم را براى ما ترسیم مىكنند و از شباهتهاى محدودى كه آن عالم با جهان ما دارد و از مقایسه نعمتهاى آن عالم با جهان خاكى، تصویر مبهمى از آن عالم به دست مىآوریم والاّ حواس و قواى ادراكى ما، ضعیفتر از آن است كه بتواند حقایق آن جهان را درك كند.یكى از ویژگىهایى كه در حدیث بیان شده و ما درست نمىتوانیم آن را تصور كنیم، كاخى است كه از لؤلؤ و جواهرات ساخته شده و این جواهرات به اندازهاى شفافند كه هیچ لكّه و گرهى بر روى آنها مشاهده نمىشود و بندبند نیستند! تعبیرى كه در این روایت از آن كاخ شده، فراتر و والاتر از چیزى است كه ما تصوّر مىكنیم. در برخى از روایات، درباره خانههاى بهشتى آمده است كه از خشت طلا و نقره ساخته شدهاند و در جاى دیگر گفته شده كه در بهشت قصرهایى است كه درون آن از بیرون پیداست، همین كافى است كه ما بدانیم تمام كاخهاى عظیم دنیا كه تاكنون ساخته شده و یا بعد از این ساخته خواهد شد، در برابر كاخهاى بهشت، كوخى بیش نیست. محقرترین و پستترین خانهها و قصرهاى بهشتیان، هزاران بار از بهترین كاخهاى دنیا دلپذیرتر است. در میان آن كاخها یك كاخ ممتاز و برجسته وجود دارد كه ویژه خواص است. ساكنان این كاخ به طعامها و شرابهاى بهشتى دلخوش نیستند، با اینكه
طعام و شرابهاى بهشتى بسیار ارزندهتر از خوردنىها و نوشیدنىهاى دنیاست و كسانى كه داراى همت بلندند، از لذتهاى حرام دنیا چشم مىپوشند تا به آن طعامها و شرابهاى بهشتى برسند، ولى در میان بهشتیان افرادى هستند كه هیچ توجهى به آنها ندارند ـ اینكه طعام و شراب بهشتى تا چه حد بر طعام و شراب دنیا امتیاز دارد خود جاى بحث دارد، در اینباره قرآن كریم مىفرماید: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»(1)در جاى دیگر مىفرماید:«یُسْقَوْنَ مِنْ رَّحیق مَخْتُوم. خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فى ذلِك فَلْیَتَنافَسِ المُتَنافِسُونَ»(2)به آنها شراب ناب سر به مهر بنوشانند كه به مشك مهر كردهاند و بر این نعمتهاى بهشتى، باید راغبان بر یكدیگر پیشى گیرند.
به هر ترتیب گروهى از بهشتیان به طعام و شراب بهشتى كه خداوند براى بندگان خاص خود مهیا ساخته، توجّه و اعتنایى ندارند:
«اِذا تَلَذَّذَ اَهْلُالْجَنَّةِ بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ تَلَذَّذُوا اُولئِكَ بِذِكْرى وَ كَلامى وَ حَدیثى» لذت این دسته از اهل بهشت به طعام و شراب بهشتى نیست، بلكه به یاد خداوند و گفتگوى با اوست.آنها در ذكر خدا و سخن گفتن با او چه یافتهاند كه باعث گردیده، به دیگر لذایذ اعتنایى نداشته باشند؟ براى توضیح مطلب و تقریب به ذهن، مثالى ذكر مىكنیم: اگر انسان سرسفرهاى بنشیند كه انواع و اقسام غذاهاى لذیذ و خوش طعم در آن چیدهاند، به گونهاى كه هر كدام لذتبخشتر از دیگرى است، مثلا یك نوع از این غذاها 10 درجه لذت دارد، دوّمى 20 درجه، سوّمى 30 درجه و...، آیا شخص عاقل با وجود غذایى كه 100 درجه لذّت دارد، بدون هیچ دلیل و مرجّحى، غذاى كم لذت را تناول مىكند؟! حال اگر چیزى باشد كه لذّتش از
1-الانسان/21.
2- المطففین/25.
خوردن و آشامیدن بیشتر است و نیاز مبرمى نیز به خوردن و آشامیدن ندارد، بالطبع آن را انتخاب خواهد كرد.بنابراین عقلایى نیست كه انسان سر سفره از آنچه لذّت بیشترى دارد صرفنظر كرده و به غذاى بىارزشترى قناعت كند. قطعاً اولیاى خدا از لذت خوردنىها و آشامیدنىهاى بهشتى بىخبر نیستند و صرفنظر كردن آنها علّتى ندارد، جز اینكه لذتى كه از یاد و سخن گفتن با خدا مىبرند، به مراتب بیش از طعام و شراب بهشتى است. براى توضیح و بیان فزونى لذت یاد و سخن گفتن با خدا، باید گفت: وقتى شكم انسان سیر است، اگر غذاى بسیار لذیذى نیز تناول كند، نه تنها لذت نمىبرد، بلكه ممكن است حالت تهوّع نیز به او دست دهد. انسان وقتى از غذا لذت مىبرد كه بدنش بدان احتیاج دارد و گرسنگى نشانه احتیاج بدن است و نیز زمانى كه تشنه است از نوشیدن آب خنك لذت مىبرد.اكنون مىتوان این سؤال را مطرح كرد كه انسان به چه چیز بیشتر نیازمند است؟ طبیعى است بدن ما نیاز به آب و غذا دارد و این یك نیاز مادّى و حیوانى است، بلكه از آنجا كه گیاهان نیز به غذا احتیاج دارند، مىتوان گفت نیاز به غذا یك نیاز نباتى است. اما انسانیت انسان به شكم نیست كه وقتى خالى شود و مواد غذایىاش تحلیل رود، نیاز انسانى پیدا كند، بلكه همانطور كه گفته شد نیاز به غذا، نیاز جسمانى و حیوانى است و هرچه نیاز بیشتر باشد در صورت تأمین، لذّت بیشترى حاصل مىشود. باید گفت: هیچ نیازى براى انسان برتر از نیاز به خداوند نیست، چرا كه همه نیازها به وسیله یكى از نعمتهاى خدا تأمین مىشود و این در حالى است كه همه عالم هستى با یك اراده او تحقق مىیابد:«اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ»(1)فرمان نافذ خدا چنان است كه چون آفرینش چیزى را اراده كند، به محض اینكه بگوید: موجود باش، بىدرنگ موجود مىشود.وجود همه عوالم هستى، ظهور اراده خداست و اگر لحظهاى اراده او قطع گردد، همه عوالم نابود خواهند شد. ما به مظاهر اراده الهى، از خورشید و آسمان گرفته، تا زمین و آب و سایر
1. یس/82.
چیزهایى كه از آنها پدید مىآید، نیازمندیم و مجموعه اینها به اذن و اراده الهى موجودند. وقتى نیاز ما با یك لقمه نان كه در نظام آفرینش سرسوزنى هم به حساب نمىآید برطرف مىشود و از آن لذّت مىبریم، پس احتیاج ما به كسى كه تمام عوالم هستى به یك اراده او موجود مىگردد تا چه حد خواهد بود؟!ما اگر به هوا نیاز داریم در واقع به خدا احتیاج داریم كه آن را براى ما بیافریند و در اختیارمان قرار دهد؛ اگر احتیاج به غذا داریم، در واقع به خدا احتیاج داریم و نیز در سایر نیازمندیها، كه بشر هرگز از آنها خالى نیست و نمىتوان آنها را شماره كرد و حدّى برایشان معیّن ساخت. اگر انسان بتواند به كمك ابزارهاى دقیق علمى و با كامپیوترهاى پیشرفته، مقدار نیاز خود را محاسبه كند، رقم عجیبى بدست مىآورد و تازه همه اینها وابسته و نیازمند به یك اراده الهى است؛ یعنى به یك فعل خداوند كه آن خود جلوه محدودى از ذات بىنهایت خداست. بنابراین هر اندازه ما فكر كنیم و به مغز خود فشار آورده و عقلمان را به كار اندازیم و از تمامى ابزارها و وسایل پیشرفته و مدرن دنیا بهره بگیریم، قادر نخواهیم بود میزان نیازمان به خداوند را حساب كنیم.اگر ما اصل نیاز و راه تأمین آن را درك كنیم، پى خواهیم برد كه چقدر مىتوان از ارتباط با خداوند لذّت برد. عالىترین لذتهاى دنیوى، نمود ضعیفى است از موجود بىنهایتى كه ما سراپا به او نیازمندیم. اگر نیازهایمان را مىشناختیم و مىدانستیم كه تنها او این نیازها را برآورده مىكند، آن چنان لذّتى از رفع نیازها مىبردیم كه سایر لذّتها نزد ما ارزش نمىیافت. اهل بهشت این دو چیز را خوب فهمیدند: اینكه نیازهایشان چیست و تنها خدا نیازشان را برطرف مىكند.اهمیّت این جمله كه خدا مىفرماید: «اَنْظُرُ اِلَیْهِمْ كُلَّ یَوْم سَبعینَ مَرَّةً» از آنجا روشن مىشود كه وقتى قرآن مىخواهد سختترین و بدترین عذابهایى را كه متوجه بندگان پست، منافق، لجوج و كسانى كه بالاترین جنایتها را مرتكب مىشوند و زیربار حق نمىروند و به ساحت مقدس الهى توهین مىكنند، بیان كند مىفرماید:
«وَ لایُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلایَنْظُرُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ»(1)
1. آل عمران/77.
اینها به قدرى از رحمت خداوند دورند كه خدا با آنان سخن نمىگوید و به آنها نظرى نمىافكند.از اینجا باید فهمید كه سخن نگفتن خداوند و نگاه نكردن او به بندگان چه عقوبت بزرگى است و برعكس نگاه كردن و سخن گفتن او چه رحمت بزرگى است. البته درك این معنا امرى است مهم و قابل توجه. اتفاقاً این مطلب را بچهها خوب درك مىكنند: وقتى یكى از دو بچهاى كه با هم دوستند و به یكدیگر انس دارند، دیگرى را اذیّت كند، او اگر بخواهد دوستش را تنبیه و مؤاخذه كند، بالاترین كار این است كه با او قهر مىكند. وقتى با او روبرو مىشود به او نگاه نمىكند و سربرمىگرداند، اگر حرف بزند جوابش را نمىدهد. این براى بچههایى كه با هم انس دارند بدترین عقوبتهاست و هر قدر انس بیشتر باشد، این عذاب دردناكتر خواهد بود. متأسفانه وقتى انسان بزرگتر مىشود، به جاى اینكه ادراكات لطیفش رشد كند، ادراكات حیوانىاش رشد مىكند. آن بچه با فطرت خود دریافته كه نگاه مهربان دوستش از همه لذّتهاى دیگر با ارزشتر است و ما چون تنها به شكم و زندگى حیوانى توجه داریم، این نحو نیازها را درك نمىكنیم و غافلیم از اینكه چه لذّتهایى براى ما مفید است و خود را در حدّ حیوانات تنزّل دادهایم. لذّت ما به خوردن و آشامیدن و غرایز جنسى محدود گردیده است و از اینكه لذّتهاى انسانى چقدر با ارزشتر و لذّتبخشتر و لطیفتر است و اگر اندكى از آن نصیب انسان شود از لذّتهاى مادى و حیوانى صرفنظر مىكند، غفلت داریم.متأسفانه لذّتهاى مادى ما را به خود مشغول ساخته و از درك لذّتهاى معنوى و انسانى باز مىدارد و نمىگذارد انسان پى ببرد كه سر تا پا نیاز به خداست و رابطه با خدا، بزرگترین لذّت براى انسان است و نیز باعث مىگردد كه او همواره به زندگى حیوانى توجه كند و از زندگى روحى و معنوى و در عین حال از ترقّى و تكامل محروم مىگردد.مایه تأسف است كه هرچه از زمان سپرى مىشود به جاى اینكه اوج بگیریم و به ملكوت نزدیك شویم و از فرشتگان فراتر رویم و به مقام اولیاى خدا دست یابیم، بیشتر در امور مادى فرو مىرویم، مثل حیوانى كه در گل فرو مىرود. اگر ما بخواهیم از این حالت پست نجات پیدا كرده و از این ذلّت رهایى یابیم، باید تلاش كنیم، توجه و دلبستگىمان به دنیا و مادیات كم
شود. بدیهى است، انسان به هرچه بیشتر توجه كند و بدان اُنس گیرد،از آن لذت بیشترى مىبرد.كسانى كه شب و روز سعى مىكنند كه غذاى لذیذترى پیدا كنند، وقتى مىشنوند در فلان جا غذاى لذیذى وجود دارد، بىدرنگ به دنبال آن رفته و خود را به آن مىرسانند. هر روز توجه آنها به خوردنىها و نوشیدنىها بیشتر مىشود و لذّتهایشان بیشتر به اینها منحصر مىگردد و ماوراى آن را درك نمىكنند. اگر انسان بخواهد خود را از این حالت نجات دهد، باید از لذایذ مادى صرفنظر كند، تا انس به مادیات كمتر شود، آنگاه توجه او به ماوراى ماده و لذایذ معنوى جلب مىگردد. چنانكه گفته شد، گروهى از اهل بهشت، در آخرت نیز به طعام و شراب بهشتى توجه ندارند؛ لذّت آنها در یاد خدا و شنیدن سخن اوست. لذّتشان در مشاهده آثار رحمت الهى است و اینكه خداوند به آنها عنایت دارد و با آنها سخن مىگوید و از احوالشان جویا مىشود.كسانى كه در آخرت به طعام و شراب بهشتى و لذایذ دیگر توجهى ندارند، در دنیا نیز بدانها توجه نداشتهاند وگرنه چنانكه در دنیا به خوردنىها و نوشیدنىها علاقه مىداشتند، در آخرت نیز به خوردنىها و نوشیدنىهاى بهشتى علاقهمند مىبودند، چرا كه خواسته انسان در آخرت به مثابه خواسته دنیوى اوست. لذّتهایى كه در آخرت به افراد مىدهند، هم سنخ حالات و درخواستهاى دنیوى آنهاست. خداوند در قرآن مىفرماید:«كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَة رِّزْقاً قالُوا هذَا الَّذى رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً...»(1)
و چون آنها (مؤمنین) را از میوههاى بهشتى روزى دهند، گویند این مانند میوههایى است كه پیش از این، در دنیا، به ما مىدادند و هر میوه و خوردنى كه براى آنان بیاورند به یكدیگر شبیهاند.پس نعمتهایى كه در آخرت به انسان مىدهند، هم سنخ نعمتهایى است كه در دنیا به آن علاقه داشته است، چون اگر نعمتى به او بدهند كه مزه آن را درك نكرده باشد، قدرش را نمىداند و این برایش نعمت نیست (نعمت براى هر كس، همان چیزى است كه بدو علاقه دارد).
1- بقره/25.
«وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الاَْنْفُسُ...»(1) در بهشت هر چه نفوس بدان میل و اشتها دارند مهیاست.كسانى همچون انبیا كه در آخرت لذّتشان در سخن گفتن با خداست، در دنیا دل به نعمتهاى حلال نمىبستند؛ چرا كه به دنبال لذّت بزرگترى بودند و طعام و غذاى روحشان از توجهات الهى تأمین مىگشت. گرچه در دنیا در حدى نبودند كه خدا با آنها سخن گوید و تنها انبیا چنین صلاحیتى داشتهاند: «وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَكْلِیماً ...»(2) و خدا با موسى به طور آشكار و روشن سخن گفت.مؤمنینى كه دوست داشتند با خدا سخن گویند و به این كار عشق مىورزیدند و از سخن گفتن با مردم و سخنان بیهوده گریزان بودند، گرچه در دنیا چنین لیاقتى نداشتند؛ ولى در آخرت به آرزوى خود خواهند رسید.برخى وقتى وارد مجلس مىشوند، منتظرند حرفى به میان آید و مشغول سخن گفتن شوند و نیز هستند كسانى كه وقتى فرصت فرا مىرسد و مانعى براى خود نمىبینند، بىدغدغه به شكمچرانى مىپردازند و از شیرینىها و غذاهاى لذیذ لذّت مىبرند؛ ولى در مقابل هستند كسانى كه وقتى در محل خلوتى قرار مىگیرند، نفس راحتى مىكشند و مشغول مناجات با خدا مىشوند. آن گاه كه در اجتماع بودند، اشتغال به وظایف اجتماعى مانع توجه كامل به خدا مىگشت و اكنون فرصتى فراهم گشته كه با محبوب خود مناجات كنند. از اینجاست كه وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)سؤال مىكند: «ما عَلامَةُ اُولئِكَ؟» علامت و نشانه آنها چیست؟ خداوند در جواب مىفرماید:«قَدْ سَجَنُوا اَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْكَلامِ وَبُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ» زبانشان را از سخنان بیهوده و شكمشان را از غذاى زیادى باز داشتند.آنها اگر سخن مىگویند براى این است كه خدا پسندانه است و اگر غذا تناول مىكنند، به جهت خوشمزه بودنش نیست، بلكه از آن جهت است كه مرضىّ خداست و با آن توان مىیابند به اطاعت و عبادت خدا بپردازند.
1- زخرف/71.2-.
2- نساء/164.