بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهاى از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدى (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاریخ 1387/06/18 مطابق با شب هشتم ماه مبارک رمضان 1429 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
فرازهای نخستین دعای آغاز ماه رمضان در صحیفه سجادیه، به ستایش خداوند میپردازد تا آنجا كه امام سجاد(ع) خدا را حمد میفرمایند به این دلیل كه ما را به دین خود و به راههایی كه به رضوان خودش میانجامد، هدایت كرد. از جمله این راهها، ماه مبارك رمضان است. حضرت سجاد(ع) در این دعا اوصافی برای ماه رمضان ذكر میفرمایند كه آخرین آنها این است: «الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ». بزرگترین فضیلت ماه رمضان نزول قرآن است. در این باره خداوند در سوره دخان میفرماید: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَكَةٍ»1؛ در یك شب مبارک از ماه رمضان قرآن نازل شد. قرآن آن قدر دارای اهمیت است كه به واسطه نزول آن، ظرف و وقت نزول آن نیز شرافت پیدا كرده و چه بسا، دیگر فضیلتهای ماه رمضان، نیز در سایه فضیلت نزول قرآن شكل گرفته باشد. پرسش این است: آیا به خودی خود بخشی از زمانها بر بخش دیگر، برتری دارند یا به واسطه حوادثی كه در آن اتفاق میافتد، برتری مییابند؟ آیا چون شب قدر فضیلت داشت، قرآن در آن شب نازل شد؟ یا چون قرآن در آن شب نازل گشت، شب قدر فضیلت پیدا كرد؟ این مجهولات را نیز اضافه كنید به سایر مجهولات فراوانی كه ما داریم. در این باره هر چه را كه پیغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بیان فرموده باشند، برای ما حجت است.
اگر بدانیم كه قرآن بزرگترین هدیه الهی برای انسان است، میتوانیم بفهمیم كه قرآن در هر زمان و مكان مشخصی نازل میشد، آن زمان و مكان نیز شرافت پیدا میكرد. امکان معرفت به اینكه قرآن در حقیقت تا چه اندازه فضیلت و مقام دارد برای همه افراد، یكسان نیست. به اعتقاد ما مسلمان و به ویژه شیعیان، قرآن با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. قرآن به اندازهای عظیم است كه امیرالمؤمنین(ع) در مقام توصیف قرآن تعبیراتی میفرمایند كه نشان میدهد با كلمات و تعبیرات نمیشود حقایق قرآن را درست بیان نمود «إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ»2؛ این عظمت قرآن است كه اصحاب و یاران راستین پیامبر خدا(ص) به آن اعتراف دارند.
اگرچه در صدر اسلام نیز از اطرافیان پیامبر (ص) كسانی بودند كه تا آیات بر پیغمبر نازل میشد و ایشان آنها را قرائت میفرمودند آن افراد با شنیدن آیات؛ با تمسخر میگفتند «أَیكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً»3؛ این آیات چه چیزی را بر ایمان انسان میافزاید؟ اینها اشخاص ضعیف الایمان و منافق صفتی بودند كه در جمع مؤمنین حاضر شده و در نماز جماعت نیز شركت میكردند، اما به آیات الهی پوزخند میزدند. این تمسخرها و طعنهها از سوی منافقها به هنگام نزول آیاتی كه در ظاهر معانی سادهای داشت، دیده میشد. به عنوان مثال خدا در قرآن به پشه مَثل میزد: «إِنَّ اللّهَ لا یسْتَحْیی أَنْ یضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها»4؛ منافقین و انسانهای ضعیف الایمان با تعجب و تمسخر به یكدیگر مینگریستند و میگفتند خدا، به پشه و مگس مثل میزند «إِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ»5؛ با شنیدن این آیات بود كه میپرسیدند «أَیكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً»؛ در برابر این عده از مسلمانان ضعیف الایمان، عدهای از اهل كتاب و علمای آنان بودند كه با شنیدن آیات قرآن بر خود میلرزیدند و اشك میریختند «تری أَعْینَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»؛ ، اشك از چشمان آنان سرازیر میشد «مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا»6؛ با این كه آنان یهودی و مسیحی بودند اما چون صادق و راستگو بودند هنگامی كه آیات قرآن را میشنیدند، اشك شوق میریختند و میگفتند: «ما حق را شناختیم»؛ مسلمان مدعی اسلام به قرآن پوزخند میزد اما یهودی و مسیحی كه هیچ ایمانی به پیامبر خدا نداشتند، هنگامی كه آیات قرآن را میشنیدند و میفهمیدند كه كلام حق و كلام خداست، اشك از چشمان آنان جاری میشد و ایمان میآوردند.
چندین سال پیش بنده سفری به برزیل در آمریكای جنوبی داشتم. در پایتخت برزیل، ریودوژانیرو، در یكی از دانشگاه؛ كلیسایی برای دانشگاهیان قرار داشت. (البته آن دانشگاه نیز مربوط به كلیسا بود.) یك شب از بنده دعوت شد تا برای كشیشها، اسقفها و زنهای راهبه درباره دعا و مناجات از دیدگاه اسلام سخن بگویم. در ردیف جلو جلسه پیرمردهایی حضور داشتند كه یا اسقف و یا كشیشهای مسنّ جاافتاده با محاسنهای سفید بودند. در آن جلسه فرازهایی از دعای عرفه را خوانده و توضیح دادم. كشیشها و اسقفهایی كه در ردیف جلو نشسته بودند اشك از چشمانشان سرازیر شد. با اینكه كشیش مسیحی بودند. در آرژانتین نیز یك كشیش هر روز سراغ برنامه ما را میگرفت و هر كجا كه سخنرانی بود میآمد و گوش به سخنان میسپرد. با اینكه ما زبان اسپانیولی را نمیدانستیم و صحبتها باید ترجمه میشد، اما بسیار علاقهمند بود تا مطالب را بشنود.
قرآن میفرماید «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یسْتَكْبِرُونَ»7؛ آنهایی كه اهل غرور نیستند و جویای حق هستند هر جایی كه باشند زمینه پذیرش در وجود آنها هست. خدا نیز كسانی را كه لیاقت داشته باشند، به حال خود رها نمیكند. بعضی از اینان كه كشیش هستند، نسبت به مسائل و معارف اسلامی احترام و خضوع میكنند؛ اما در بین مسلمانها كسانی هستند كه به گونهای دیگر فكر میكنند. اینكه خدای متعال میفرماید دست زدن بیوضو روی «واوی»؛ كه به نیّت قرآن نوشته شده، حرام است، مطلب كم اهمیتی نیست. درست است كه از نظر فلسفی وجوب و حرمت، مفاهیم و احكام اعتباریست، اما اعتبار بیهوده و گزافی نیستند. این اعتبار تابع یك حقیقت است و آن حقیقت عظیم قرآن است. حقیقت والایی كه اگر «واوی»؛ به نیت قرآن نوشته شد، به همان اندازهی نوری كه بر آن «واو»؛ میتابد، آنقدر عظمت پیدا میكند كه ما باید در مقابل آن احترام و خضوع كنیم. این احترام برای آن است كه ما را به عظمت و قداست قرآن متوجه سازند.
با این همه عظمت آن وقت برخی میگویند: «قرآن اعتبار و حجیتی ندارد. آیات قرآن برای دوران زندگی عشیرهای بوده و امروز به كار نمیآید و تاریخ مصرف قرآن پایان یافته است!»؛ این طرز فکر نتیجه آن است كه خدا نور ایمان را از كسی بگیرد «وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»8؛ میگویند كه «نباید به قرآن عمل كرد، چون نمیشود به آن استناد كرد.»؛ آنهم به چه دلیل؟ به دلیل اینكه میگویند: «قرآن با عقل من سازگار نیست. به این علت كه مردم نمیپسندند!»؛ با این وصف در دل چنین انسانی دیگر ایمان باقی میماند؟ ایمان به چه؟ آیا وقتی آیات از نظر كفار تأیید شدند آن وقت قرآن برای ما كتاب معتبری میشود؟! آیا درست است كه كسانی به نام اسلامشناس كتاب بنویسند و قرآن را نقد كنند و بگویند «همه آیات قرآن صحیح نیست. ما باید قرآن را نقد كنیم و ببینیم كه علم تجربی كدام یك از آیات را تأیید میكند!»؛ اگر ملاك علم است پس چه احتیاجی به قرآن داریم؟ خدا میفرماید: «ما قرآن را میزان قرار دادیم تا همه امور را با قرآن محك بزنید»؛ آن وقت كسی بگوید: «قرآن را با تجربه علمی غربیها، محك بزنید. هر كدام از آیات با آنها موافق بود، آن آیه صحیح است. هر كدام از آیات موافق نبود، درست نیست!»؛ به راستی این شیوه میشود ایمان؟ «هُمْ لِلْكُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ»9؛ این چه ایمانی است؟
آیا ایمان چنین كسی كه چنین اعتقادی دارد با ایمان كربلایی كاظم بیسواد كه هرچه از آیات را میبیند میگوید نور دارد، یكی است؟ چشمان كربلایی كاظم بیناست كه میبیند. ما همه كوریم كه این نورانیّت را نمیبینیم. اگرچه خدا ما را كور خلق نكرده. گناهان است كه ما را كور كرده است. تعلقات دنیایی است كه چشم ما را بسته است. خدا نكند روزی بیاید كه قلب انسان بسته شده و بر آن قفل نهند. «و جَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ وَ سَواءٌ عَلَیهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤمِنُونَ»10، «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»11؛ ما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم. این خطرها برای همه وجود دارد.
اگر انسان مهار خود را به دست هوس بسپارد، به مرحله بیایمانی میرسد. «وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها»12؛ بلعم باعورا یكی از اولیا و بزرگان بنیاسرائیل و عالم به اسم اعظم و مستجابالدعوه بود. قرآن میفرماید «آتَیناهُ آیاتِنا»؛ درباره او تعبیری میآورد كه درباره انبیاء به كار میبرد «لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ»13؛ خدا میفرماید ما آن آیات و معرفت را به او داده و او را دارندة علم و مقام نمودیم، تا اینكه مستجابالدعوه شد، اما با این حال به دنیا دل سپرد، زمینی شد، و پیرو هوا و هوس گشت. نتیجه آن چه شد؟ «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یلْهَثْ»؛ همان كسی كه ما آن مقام عالی را به او دادیم، خود را تا جایگاه سگ پائین آورد. هر كسی در پی هوا و هوس رفته، عاقبت و سرانجام ذلیلانهای همچون بلعم باعورا داشته است. خدا با كسی عقد اخوت نبسته است. «لَیسَ بَینَ اللَّهِ وَ بَینَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ»14؛ خداوند سنتهایی دارد كه هر كسی از او اطاعت كند در نزد خدا عزیز و هر كسی با او مخالفت كند و تابع هوا و هوس شود، پست و ذلیل میشود. خدا انسان هوسران را رها میكند «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»، برای آنكه ما به این آفتها دچار نشویم، باید سعی كنیم به همان عقیده و درستی كه والدین ما به ما آموختهاند، عمل كنیم.
قرآن محترم است و باید جلدش را نیز بوسید و بالای سر گذاشت. مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه، شبهای پنجشنبه و جمعه جلسات هفتگی با بعضی از شاگردان خود داشتند. در خانه بیشتر طلبهها كتاب و قرآن و كتابخانه وجود دارد. هنگامی كه میخواستند در اتاق بنشینند، مواظب بودند تا پشت به قرآن ننشینند. حتی اگر كتاب روایت اهل بیت (ع) مثل بحارالانوار، روی زمین بود، آن؛ را برداشته و بوسیده و كنار میگذاشتند. این نشانه تقوی است.
خدا درباره قربانی میفرماید «لَنْ ینالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤها»15؛ خدا كه میفرماید قربانی كنید، برای این نیست كه خون یا گوشت قربانی به خدا میرسد. خدا به گوشت و خون قربانی كاری ندارد «وَ لكِنْ ینالُهُ التَّقْوی مِنْكُمْ»؛ آن تقوایی كه در دل شما وجود دارد با خدا ارتباط برقرار میكند. تقوا نشانه آن است كه برای خدا و دین خدا احترام قائل شدهاید. احترامی كه به قرآن میگذارید نیز شما را در نزد خدا عزیز میكند وگرنه بوسیدن و این سو و آن سو نهادن قرآن كه تأثیری برای خدا ندارد.
قرآن میگوید «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا»16؛ با این حال عدهای در هنگام قرائت قرآن میگویند و میخندند و اصلاً توجه و احترامی به قرآن نمیكنند. عالم هستی اسراری دارد. این كاغذ كه میبینید بر روی آن قرآن چاپ شده است. آنچه به صورت نوشته بر روی آن است نمایانگر آن چیزی است كه بر پیغمبر خدا نازل شده است. به همین دلیل خدا در این نوشته نوری قرار میدهد كه اگر این نور، مردهای را زنده كند، نباید تعجب كرد. ایمان ما ضعیف است.
آیات قرآن تا آنجا قدرت دارد كه خدا میفرماید «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی»17؛ چه بسا كسانی هستند كه با استفاده از چند آیه قرآن به صورتی خاص، میتوانند طیالارض داشته یا بیماری لاعلاجی را شفا داده و یا مشكلاتی لاینحل را حل كنند. قرآن دارای چنین عظمتی است. خوشبختانه پس از انقلاب اسلامی اهمیت یادگیری و فراگیری قرآن وترویج آن برای همه آشكار شده است. اما آنچه مایه تأسف است عمل نكردن به تعالیم قرآن است. با اینكه میدانیم قرآن و محتوای آن چیست اما برای عمل و به كارگیری آن تلاش نمیكنیم. بعضی از دستورات قرآن هست كه شاید انسان در طول عمر یك مرتبه یا دو مرتبه هم، موفق به اجرای آن نشود. مثل آیه سوره مزمل كه خدا میفرماید «إِنَّ رَبَّكَ یَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَكَ»18؛ قرآن درباره عدهای از اهل كتاب میفرماید «إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِیًّا»19؛ تاكنون چند نفر از مسلمانان را دیدهاید كه همچون این دسته از اهل كتاب با شنیدن آیات قرآن بر روی زمین بیافتند و سر به سجده بگذارند؟ «وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْكُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»20؛ آیا در طول عمر خود به چنین دستوری عمل كردهایم؟ این نشانه ضعیفی ایمان است. این ایمانها با ایمان كربلایی كاظم، خیلی فاصله دارد. ایمان به خدا هیچ ارتباطی به این ندارد كه ما چه میزان اصطلاحات و الفاظ، یا چند زبان خارجی میدانیم، یا اینكه درجه دكتری یا پرفسوری یا حجت الاسلام یا آیتاللهی داشته باشیم. یك یهودی ممكن است، ایمان قوی داشته باشد و اسلام بیاورد و از اولیاءالله شود تا جایی كه قرآن از او تعریف كند. عالم مستجابالدعوهای نیز ممكن است، تا جایی تنزل پیدا كند كه قرآن بگوید مثل سگ میماند. این ویژگی انسان است میتواند تا اعلی علیین اوج بگیرد و میتواند تا اسفل السافلین تنزل كند. این به اراده انسان بستگی دارد.
باید قدر لحظههای عمر را بدانیم، قدر نفسهایی كه در ماه رمضان میكشیم. هر نفسی در ماه رمضان عبادت است. حساب کنیم از صبح تا شام درباره چه چیزهایی صحبت كردیم و این صحبتها چه فایدهای داشته؟ درباره چه چیزهایی فكر كردیم و چه نتیجهای گرفتیم؟ آیا درباره قرآن و خدا فكر كردیم؟
بدون محاسبة نفس، انسان آن قدر سقوط میکند که نبوت پیامبر و نورانیت قرآن و حتی وجود خدا را انكار میكند و با تصور غلط خود میگوید: «پیغمبر(ص) همچون مرتاضها برای چلهنشینی به كوه حرا میرفت و پس از یافتن خلسهای عرفانی و روحی، در حالت خلسه و توهم، میپنداشت كه كسی به او گفته است «اقرء»؛ بخوان! برای همین میگوید قرآن مجموعهای از ذهنیتهایی است كه پیامبر در آن دوران داشته است! چون در زندگی عشیرهای، چند همسری اشكالی نداشته او نیز گفته «مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»21، این ربطی به خدا ندارد! از سویی چون مردم عرب خشونتطلب بودند و پیامبر میخواست جلوی كارهای زشت و ناپسند آنها را بگیرد، دستور داد تا بعضی مجرمین را صد بار با تازیانه و چوب بزنند. این برای زندگی خشونت بار آن زمان است! اكنون حقوق بشر میگوید هرگز به كسی كه تخلفی نموده بیاحترامی نكنید. انسان بدكردار را به زندان ببرید تا آسایش داشته و كار زشت نكند. چوب زدن برای چهار پایان است! حقوق بشر اجازه نمیدهد تا به كرامت انسان بیاحترامی شود! اینكه قرآن میگوید «فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ»22؛ برای زمانه ما نیست! این سخنان را كه خدا نگفته است. بلكه همان خلسهای است كه برای پیامبر(ص) پیدا شده است. ذهنیتهای جامعه زمان پیامبر(ص) بود كه به او القاء میكرد اینگونه سخن بگوید. چه ربطی به خدا دارد!؟»؛ اگر از این انسان مدعی بپرسید كه آیا اصلاً خدا را قبول داری و به چه دلیل معتقد به خدا هستی؟ میگوید: «هیچ دلیلی بر وجود خدا نداریم و تمام براهین و ادله اثبات خدا، مخدوش است. به فرض اینكه خدایی وجود داشته و سخنی هم گفته باشد، هیچ دلیلی بر اینكه خدا راست گفته باشد، نداریم. چون راست گفتن، اعتباری است و اعتبارات برهانی نیستند! برای اینكه خدا دروغ نگوید هیچ برهانی وجود ندارد. ممكن است همه؛ سخنان خدا دروغ باشد!»؛ این مطالب در كلاس دانشكده الهیات جمهوری اسلامی ایران گفته میشود! آن هم از زبان یک مدعی اسلامشناسی! كه مدعی علم و اندیشه است. فاجعهآمیزتر آنكه رییس جمهور پیشین و دولتمردان آن زمان در مجلس میآمدند و در تمجید از این ایدئولوگ اسلام شناس! میگفتند «؛ ما به وجود چنین افرادی افتخار میكنیم!»
انسان وقتی تنزل میكند، به زیر صفر رسیده و از چهارپایان هم پستتر و بیشعورتر و نفهمتر میشود. چهارپا بر افراد گمراه و هتّاك به قرآن شرف دارد. قرآن هم میفرماید «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»23؛ و در جایی دیگر میفرماید «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»؛ اگر كسی، مدتی درس خواند یا از اسلام سخن گفت و یا عبادتی انجام داد و حتی به درجه اولیاء رسید، این دلیل نمیشود تا آخر عمر از اولیاء الله باقی بماند. این سخنان آقای ایدئولوگ انكار ضروریات قرآن است.
اگر ما بخواهیم از قرآن استفاده كنیم از همین احترامها باید آغاز كنیم، باید جلد قرآن را ببوسیم و روی چشم بنهیم. وقتی صدای قرآن میآید سكوت كنیم و بشنویم و احترام كنیم. اینها زمینهای میشود تا انسان ایمان پیدا بكند، و آن را تقویت نماید. رشد ایمان به عمل است نه با حرف و نه با جدل. البته باید پاسخ شبهات را برای اتمام حجت بیان كرد ولی باید دانست چنین افرادی با این پاسخها از گمراهی بیرون نمیآیند «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ، فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّهُ»24، «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ»25؛ خدا او را گمراه كرده است. البته در مورد كسی كه گرفتار شبهه شده و به دنبال هدایت است، باید شبهه را پاسخ گفت. با این اوصاف اگر احترام به قرآن از همین مراحل ابتدایی شروع شد، به معنای كلام آن بیشتر توجه كرده و سعی میكنیم معنی آن را فهمیده و به آن عمل كنیم. وقتی به قرآن عمل كردیم از نورانیت آن استفاده میكنیم و هر لحظه بر توفیقات ما افزون میشود تا گام به گام به سمت خدا نزدیكتر شویم. اما وقتی درست بر ضد قرآن عمل كنیم «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤا السُّوای أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ»26؛ سرانجامِ گناه، ضعف ایمان خواهد بود و سرانجامِ ضعف ایمان، كفر.
1. دخان / 3.
2. نهجالبلاغة، ص 61، خطبه 18.
3. توبه / 124.
4. بقره / 26.
5. حج / 73.
6. مائده / 83.
7. مائده / 82.
8. نور / 40.
9. آلعمران / 167.
10. یس / 9-10.
11. بقره / 7.
12. اعراف / 175.
13. اعراف / 176.
14. الكافی، ج 2، ص 74، باب الطاعة و التقوی.
15. حج / 37.
16. اعراف / 204.
17. رعد / 31.
18. مزمل / 20.
19. مریم / 58.
20. اسراء / 109.
21. نساء / 3.
22. نور / 2.
23. اعراف / 179.
24. روم / 29.
25. جاثیه / 23.
26. روم / 10.