انقلاب اسلامی و ریشههای آن
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی
تدوین و نگارش:
قاسم شباننیا
مصباح یزدی، محمدتقی، 1313 ـ
انقلاب اسلامی و ریشههای آن / محمدتقی مصباح یزدی؛ تدوین و نگارش: قاسم شباننیا. – قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1392.
288ص.( انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)؛ 423؛ علوم سیاسی؛ 26).
کتابنامه پایان هر درس و همچنین به صورت زیرنویس.
1. ایران ـ تاریخ ـ انقلاب، 1357ـ ، علل. الف. شباننیا، قاسم، گردآورنده. ب. عنوان.
8 الف 6م/ 1551 DSR
انقلاب اسلامی و ریشههای آن
مؤلف: آیتالله محمدتقى مصباح یزدى
تدوین و نگارش: قاسم شباننیا
ناشر: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)
چاپ: نگارش
نوبت و تاریخ چاپ: هفدهم، تابستان 1401
شمارگان: 1000 قیمت: 110000 تومان
دفتر مركزی پخش: قم، خیابان شهدا، کوی ممتاز، پلاك 38، تلفن و نمابر: 37742326 ـ 025
شعبه مؤسسه امام خمینی(ره): قم، بلوار امین، بلوار جمهوری اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)،
تلفن: 32113629ـ 025
كلیه حقوق براى ناشر محفوظ است
شابک: 0ـ252ـ411ـ964
حقیقت اصیلترین، جاودانهترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است كه سلسلهٔ مؤمنان و عالمان صادق چه جانها كه در راه آن نباخته، و جاهلان و باطلپرستان چه توطئهها و ترفندها كه برای محو و مسخ آن نساختهاند. چه تلخْواقعیتی است مظلومیت حقیقت، و چه شیرینْ حقیقتی است این واقعیت كه در مصاف همیشگی حق و باطل، حق سربلند و سرفراز است و باطل از بینرفتنی و نگونسار. این والا و بالانشینیِ حقیقت، گذشته از سرشت حق، وامدار كوششهای خالصانه و پایانناپذیر حقیقتجویانی است كه در عرصهٔ نظر و عمل كمر همت محكم بسته و از دام و دانهٔ دنیا رستهاند، و در این میان، نقش و تأثیر ادیان و پیامبران الهی، و بهویژه اسلام و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و جانشینان برحق و گرامی او(علیهم السلام)، برجستهترین است.
دانشمندان نامآور شیعه، رسالت خطیر و بینظیر خویش را بهرهگیری از عقل و نقل و غوص در دریای معارف قرآن و برگرفتن گوهر ناب حقیقت از سیرهٔ آن پیشوایان و عرضهٔ آن به عالم بشری و دفاع جانانه در برابر هجوم ظلمتپرستان حقیقتگریز دانسته و در این راه، دیدهها سوده و جانها فرسودهاند. اكنون در این عصر بحران معنویت كه دشمنان حقیقت و آدمیت هر لحظه با تولید و انتشارِ فزون از شمارِ آثار نوشتاری و دیداری و بهكارگیری انواع ابزارهای پیشرفتهٔ سختافزاری و نرمافزاری در عرصههای گوناگون برای
سیطره بر جهان میكوشند، رسالت حقیقتخواهان و اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی، بهویژه عالمان دین، بس عظیمتر و سخت دشوارتر است.
در جهان تشیع، پژوهشگران حوزوی در علوم فلسفی و كلامی، تفسیری و حدیثی، فقهی و اصولی و نظایر آن كارنامهٔ درخشانی دارند، و تأملات ایشان بر تارك پژوهشهای اسلامی میدرخشد. در زمینهٔ علوم طبیعی و تجربی و فناوریهای جدید نیز پژوهشگران ما تلاشهایی چشمگیر كرده، گامهایی نویدبخش برداشته و به جایگاه درخور خویش در جهان نزدیك شدهاند، و میروند تا با فعالیتهای روزافزونشان مقام شایستهٔ خویش را در صحنهٔ علمی بینالمللی بازیابند. ولی در قلمرو پژوهشهای علوم اجتماعی و انسانی تلاشهای دانشمندان این مرز و بوم آنگونه كه شایستهٔ نظام اسلامی است بهبار ننشسته و آنان گاه به ترجمه و اقتباس نظریههای دیگران بسنده كردهاند. در این زمینه كمتر میتوان ردّ پای ابتكارات و بهویژه خلاقیتهای برخاسته از مبانی اسلامی را یافت و تا رسیدن به منزلت مطلوب راهی طولانی و پرچالش در پیش است. از این روی، افزونبر استنباط، استخراج، تفسیر و تبیین آموزههای دینی و سازماندهی معارف اسلامی، كاوش در مسایل علوم انسانی و اجتماعی از دیدگاه اسلامی و تبیین آنها از مهمترین اهداف و اولویتهای مؤسسات علمی بهویژه مراكز پژوهشی حوزههای علمیه است.
مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله) در پرتو تأییدات رهبر كبیر انقلاب اسلامی و حمایتهای بیدریغ خلف صالح وی، حضرت آیتالله خامنهای «مد ظله العالی» از آغازِ تأسیس بر اساس سیاستها و اهداف ترسیم شده از سوی حضرت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی «دامت بركاته» به امر پژوهشهای علمی و دینی اهتمام داشته و در مسیر برآوردن نیازهای فكری و دینی جامعه، به پژوهشهای بنیادی، راهبردی و كاربردی پرداخته است. معاونت پژوهش مؤسسه برای تحقق این مهم، افزونبر برنامهریزی و هدایت دانشپژوهان و
پژوهشگران، در زمینهٔ نشر آثار محققان نیز كوشیده و بحمدالله تاكنون آثار ارزندهای را در حد توان خود به جامعهٔ اسلامی تقدیم كرده است.
كتابِ پیش روی، بخشی از مباحث نظری و عملی مربوط به انقلاب اسلامی استاد فرزانه، حضرت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی «دامت بركاته» است كه با تلاش پژوهشگر ارجمند جناب حجت الاسلام آقای قاسم شباننیا در قالب متن درسی تدوین و نگارش یافته است. هدف اصلی كتاب ارایهٔ مباحث بنیادین انقلاب اسلامی و ریشههای آن برای استفاده در مراكز آموزشی و پژوهشی است. معاونت پژوهش، دوام عمر پربركت معظمله و توفیق روزافزون پژوهشگر محترم این اثر را از خداوند متعال خواستار است.
معاونت پژوهش
مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. تعریف جامعی از انقلاب ارایه دهد؛
2. مفهوم اعتصاب را تبیین و آن را با مفهوم انقلاب مقایسه کند؛
3. مفهوم کودتا را تبیین و آن را با مفهوم انقلاب مقایسه کند؛
4. مفهوم شورش را تبیین و آن را با مفهوم انقلاب مقایسه کند؛
5. مفهوم اصلاح را تبیین و آن را با مفهوم انقلاب مقایسه کند؛
6. مفهوم جنبش یا نهضت را تبیین و آن را با مفهوم انقلاب مقایسه کند.
«فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الاُُمَمَ الْمُسْتَكْبِرِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَصَولاَتِهِ وَوَقَائِعِهِ وَ مَثُلاَتِهِ وَاتَّعِظُوا بِمَثَاوِی خُدُودِهِمْ وَمَصَارِعِ جُنُوبِهِمْ وَاسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ لَوَاقِحِ الْكِبْرِ كَمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْر؛(1) مردم! از آنچه که بر ملتهای متکبر گذشته، از کیفرها و عقوبتها و سختگیریها و ذلت و خواری فرود آمده، عبرت گیرید، و از قبرها و خاکی که بر آنچه ره نهادند، و زمینهایی که با پهلوها بر آن افتادند، پند پذیرید و از آثار زشتی که کبر و غرور در دلها میگذارد به خدا پناه ببرید، همانگونه که از حوادث سخت به او پناه میبرید!»
مطالعهٔ انقلاب اسلامی ایران، بهعنوان یکی از تحولات سرنوشتساز تاریخ، برای هر آن کس که در عرصهٔ سیاست و تاریخ گام مینهد، از اهمیت فراوانی برخوردار است. شناخت این پدیده مستلزم شناخت پدیدهٔ «انقلاب» است. در این رهگذر شناخت واژهٔ «انقلاب»، قبل از هر بحث دیگری در این نوشتار ضرورت دارد. پس از ارائهٔ تعریفی از انقلاب، بایسته است تعریفی از تحولات مهم اجتماعی دیگر نظیر اعتصاب، کودتا، شورش، اصلاح، و
1. نهج البلاغه، خطبهٔ 192.
نهضت یا جنبش ارائه گردد تا وجه تمایز آنها از انقلاب مشخص شود و در نتیجه، این واژگان در مباحث، با یکدیگر خلط نگردند.
«انقلاب»، از واژگانی است که از گذشتهٔ دور، هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی، یكی از اصطلاحات نجومی و به معنای «حركت دورانی منظّم و قانونمند ستارگان»، «دور» و «گردش» بوده است. در قرآن کریم نیز این کلمه در دو معنای «رجوع و بازگشت» و «تحوّل و دگرگون شدن» استعمال شده است. اروپاییان برای القای معنای نجومی این کلمه از دیرباز، لفظ «Revolution» را بهكار میبردهاند. از سال1660میلادی بدینسو، این لفظ در غرب معنای جدید دیگری نیز یافت و برای قیام سریع، پرشور، و همگانی مردم بر ضدّ نظام حاكم بهكار رفت. اینكه چرا غربیان برای نامگذاری این قسم از حركتهای اجتماعی از اصطلاح نجومی استفاده كردند، خود، ادلّه و عللی دارد كه در کتب مختلف به آنها اشاره شده است.(2) مترجمان فارسیزبان نیز، به پیروی از غربیان، قیام همگانی مردم را بر ضدّ نظام حاكم، «انقلاب» نام نهادند.
به هر حال، كلمه «انقلاب» در پهنه علوم انسانی و اجتماعی به دو معنا استعمال میشود: یكی به معنای تحوّل سریع، شدید و بنیادین كه بر اثر طغیان عموم مردم در اوضاع و احوال سیاسی جامعه روی میدهد و در نتیجه یك نظام سیاسی، حقوقی و اقتصادی جای خود را به نظام دیگری میدهد؛ و دیگری به معنای تحوّل شدید و ریشهای و غیر سیاسی که به
1 . Revolution
2. ر.ك: بهمن آقایی و غلامرضا علیبابایی، فرهنگ علوم سیاسی، ج1، ص 34 و: شهریار زرشناس، واژهنامهٔ فرهنگی، سیاسی، چ1، 1383، ص32 و: هانا آرنت، انقلاب، ص57.
كندی و بدون خشونت صورت میگیرد. مانند انقلاب علمی، انقلاب صنعتی، انقلاب فرهنگی، انقلاب ادبی و انقلاب هنری. وجه مشترك دو معنای لفظ «انقلاب» همان «تحوّل شدید، اساسی و كلّی» است. در این نوشتار مقصود از واژهٔ «انقلاب» فقط معنای اوّل آن است، و معنای دوم به هیچروی، مراد نیست.
واژهٔ انقلاب از واژگانی است كه در علوم مختلف دیگر همچون فلسفه و فقه نیز از آن یاد شده است. آیا میتوانید برخی از این تعاریف را به دست آورده ارتباط آنها را با تعریفی که در بالا ذکر گردید، مشخص سازید؟
با تعریفی که از واژهٔ انقلاب داده شد، میتوان به تفاوت آن با انواع دیگر حرکتهای اجتماعی، که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود، پی برد:
اعتصاب،(1) در دامنهدارترین معنای خود، به هر نوع تعطیلی گفته میشود كه به عنوان اعتراض به تجاوز به یكی از حقوق اجتماعی به عمل آید. بهعنوان مثال ممكن است همهٔ سكنهٔ ناحیهای پس از وقوع زمینلرزه یا طغیان رودخانه، به كندی و غیر مؤثّر بودن كمكهای ضروریای دولت، اعتراض داشته باشند و دست به «اعتصاب» بزنند.
اعتصاب، به معنای خاصّ كلمه، یعنی معلّق ساختن هماهنگی كار از طرف كارگران و دستمزد بگیران، تا بهاینوسیله، یا بهطورمستقیم به كارفرما فشار وارد شود و یا قدرتهای
1. Gre've,Strike
محلّی یا دولت مجبور به دخالت شوند تا در این صورت كارفرما را در تنگنا بگذارند و به هر تقدیر، همه یا لااقلّ، قسمتی از درخواستهای كارگران و مزدبگیران برآورده شود. (1)
اعتصاب چه عمومی باشد و چه صنفی، چه اعتراضی بر ضدّ تجاوز به حقوق طبیعی (غیر وضعی) باشد و چه اعتراضی بر ضدّ تجاوز به حقوق شناخته شده و قانونی و یا این كه چه اعتراضی بر ضدّ تخطّی از عرف و عادات وآداب و رسوم معمول و متعارف باشد و چه باهدف تغییر تصمیمات كارفرمایان یا مدیران صنعتی باشد و چه قصد تغییر سیاستهای اقتصادی دولت را و چه قصد درهم شكستن و واژگون كردن نظام حاكم را داشته باشد، به هرحال، كم یا بیش با امور و شؤون سیاسی ارتباط و سر و كار مییابد. بنابراین، «اعتصابی وجود ندارد كه كم و بیش جنبه سیاسی نداشته باشد»(2) و با نظام حاكم، اصطكاك پیدا نكند.
نظام حاكم ممكن است به سبب آگاهی از اوضاع و احوال عمومی جامعه و عمق و وسعت اعتراض اعتصابیّون و خطرات ناشی از بیالتفاتی به خواستههای آنان یا سركوبی آنان، شیوهای مسالمتجویانه در پیش گیرد، با اعتصابگران به تبادل نظر و گفتوگو پردازد، و با جرح و تعدیل و حكّ و اصلاح خواستههایشان، به قسمتی از آنها تن دردهد و آنان را به ترك اعتصاب راضی كند. همچنین ممكن است، از سر بیخبری از واقعیّتها یا ترس از واكنشهای كارفرمایان، مدیران صنعتی و سرمایهداران، از توجّه به خواستههای اعتصابكنندگان یكسره سر باز زند و به قوه قهریّه و اعمال زور و خشونت متوسّل شود.
در اینصورت، بسته به اوضاع و احوال مختلف اجتماعی، قدرت اعتصابكنندگان، رهبری آنان، قدرت آنان، قدرت نظام حاكم، تدابیر و چارهاندیشیهای آنان و...، یا
1. توماس سووه، فرهنگ اصطلاحات اجتماعی و اقتصادی، ص173ـ171.
2. همان، ص172.
اعتصابكنندگان، اگرچه بهطور موقت، شكست میخورند و خاموش میشوند و یا اعتصاب، عمق، وسعت و اوج بیشتری میگیرد و موجبات تزلزل و سقوط و زوال نظام حاكم را فراهم میآورد.
كودتا،(1) كه در اصل واژهای فرانسوی است، در معنای عام خود، یعنی شورش گروهی از دستگاه حاكمه بر ضدّ گروه دیگر و تلاششان برای بركنار كردن آنان از صحنه قدرت. اگر كودتا به ابتكار گروهی از مقامات دولتی یا صرفاً توسط آنان صورت گیرد، «كودتا» به معنای واقعی، نام میگیرد، و اگر به ابتكار گروهی از مقامات ارتشی و نظامی یا صرفاً به وسیله آنان انجام پذیرد، «كودتای نظامی» نامیده میشود. بنابراین، فرق كودتا با انقلاب این است كه كودتا از بالا و به دست افرادی از نظام حاكم انجام میگیرد، در حالیكه انقلاب، طغیان عموم مردم و قشرهای پایین بر ضدّ نظام حاكم است.
كودتا، چون نتیجه نزاع بر سر قدرت است و به انگیزه از میان برداشتن حریفان و رقباست، بهطور طبیعی نمیتواند به خیر و صلاح عموم افراد جامعه منجر شود، اگرچه كودتاگران برای اینكه از تأیید و حمایت مردم برخوردار شوند، دست به یك سلسله فعّالیّتهای بهظاهر اصلاحگرانه و خیرخواهانه میزنند. البته میتوان فرض كرد كه در اوضاع و احوالی كه مهیّای یك تحوّل بنیادی و انقلابی است، گروهی از مقامات دولتی یا ارتشی، نظام حاكم را ناگهان ساقط كنند و سپس قدرت و حكومت را به دست مردم بسپارند و خود نیز كنارهگیری كنند؛ ولی این فرضی است كه لااقل اكنون به وقوع نپیوسته است.
1. Coup d'Etat
کودتای خزنده پیچیدهترین صورت کودتاست که عمدتا مبتنی بر سیاست نفوذ در نهادهای قدرت، از جمله سه قوۀ مجریه، مقننه و قضاییه و تشدید فضای اختلاف جناحهای حکومتی، پیش بردن پروژههای فعال و پرفشار جنگ روانی و تبلیغی و ترور شخصیت و حتی ترور فیزیکی علیه آنهایی که ممکن است توان مقاومت در برابر کودتا را داشته باشند و نیز استفاده از تاکتیکهای پیچیدۀ نفوذ از درون با بهرهگیری از جوّ بیتفاوتی مردمی، غفلت حاکمان و نارساییهای اقتصادی است.(1)
به نظر شما، دشمنان نظام جمهوری اسلامی، با چه شگردهایی میتوانند این نوع کودتا را در ایران عملی سازند؟ آیا میتوانید به نمونه یا نمونههایی از کودتای خزنده، در طول عمر نظام جمهوری اسلامی، اشاره کنید و نتایج و بازتابهای آن را تشریح نمایید؟ در گفتوگو با دوستان خود، ابعاد مختلف این بحث را مطرح سازید.
شورش،(2) رفتار خشونتآمیزی است که توسط تودهای از مردم یک منطقه علیه حکومتی خاص برای رهایی از سلطۀ سیاسی آن حکومت شکل میگیرد.
از مقایسهٔ ماهیت «شورش» و «انقلاب» میتوان تفاوتهای ذیل را به دست آورد:(3)
1. وسعت و عمق یك انقلاب، بهمراتب بیش از شورش است، زیرا انقلابها از یكسو مبتنی بر ارزشهای ایدئولوژیكی بوده و از دیگر سو، حجم عظیمی از آحاد یك كشور را در بر میگیرند؛ ولی در شورش تنها اقشار معدودی از جامعه در صحنه حاضر خواهند گردید و عامل عمده در ایجاد آن، از یكسو، قدرت رهبری و از دیگر سو، میزان
1. شهریار زرشناس، واژهنامه فرهنگی، سیاسی، ص211.
2. Revolt, Insurrection, Insurgency, Rebellion, Backlash.
3. مجید كاشانی، جامعهشناسی انقلاب، [بیجا]: ص78.
فشارهای اقتصادی و نارضایتی است. از اینرو، شورش در مقایسه با انقلاب، بسیار زودگذر است و به شیوههای مختلف میتوان جلوی آن را گرفت.
2. حركات اعتراضی در شورشها از سرعت بیشتری برخوردارند. از اینرو دامنهٔ آشوب در مدت كوتاهتری جامعه را در بر میگیرد، در حالیكه انقلابها ریشه در حیات تاریخی یك ملت داشته و چه بسا سالهای طولانی جهت شروع اولین جرقهٔ رفتارهای انقلابی لازم باشد.
3. در شورشها، رفتارهای بسیار خشونتآمیز و جنگ مسلحانه، از عناصر اصلی بهشمار میروند؛ لیكن در انقلابها، انقلابیون اصولاً با نوعی برنامهٔ سیاسی و تا حدودی از طریق تاكتیكهای نظامی حساب شده و بعضاً در قالب احزاب سیاسی عمل میكنند.
كلمهٔ «اصلاح»(1) كه در مقابل كلمهٔ «افساد» به كار برده میشود، به معنای سامان بخشیدن و به صلاح آوردن میباشد. معنای اینگونه كلمات كه به اصطلاح ادیبان، از اضداد شمرده میشوند، به كمك یكدیگر روشن میشود؛ همانند كلمات روز و شب كه مفهوم هر یك از آنها با توجه به مفهوم دیگری شناخته میشود. با مقایسهٔ مفهوم روز، بهمعنای روشنایی، و مفهوم شب، بهمعنای تاریكی، بهتر میتوان مفهوم هر یك از این كلمات را شناخت. كلماتی همچون خیر و شر، خوبی و بدی، و اصلاح و افساد نیز از همین قبیل كلمات شمرده میشوند. بنابراین كلمات اصلاح و افساد را باید با یكدیگر مقایسه كرد تا بتوان مفهوم روشنی از آنها به ذهن آورد.
باید به این نكته نیز توجه داشت كه مفاهیم «صلاح» و «فساد» دو مفهوم ارزشی هستند و تعریف آنها جز با توجه به مبانی ارزشی هر جامعه امكانپذیر نمیباشد. از اینرو، با نیكو شمردن اصلاحات و ناپسند شمردن افساد، نمیتوان مصداقهای آنها را نیز مشخص نمود؛
1. Reform.
بلكه باید هدفهای مطلوب هر جامعهای را در نظر گرفت و در مسیر تحقق آن اهداف حركت كرد. حركت بهسوی هدف مطلوب، اصلاح شمرده میشود، خواه آن حركت به تدریج، آرام و خواه بهصورت جهشی و ناگهانی تحقق پذیرد؛ هرچند كه در اصطلاح، تنها به حركت نوع اول «اصلاح» اطلاق میگردد و حركت نوع دوم «انقلاب» شمرده میشود.
نهضت یا جنبش،(1) عبارت است از «حرکت یا رفتار گروهی بهنسبت منظم و بادوام برای رسیدن به هدف اجتماعی ـ سیاسی معین و بر اساس نقشۀ معین که ممکن است انقلابی و یا اصلاحی باشد».(2)
مفهوم «نهضت» یا «جنبش» از مفاهیم بسیار نزدیك به انقلاب است؛ ولی میتوان برخی از وجوه مهم افتراق آنها را در امور ذیل خلاصه كرد:(3)
1. در انقلاب، مفهوم «خشونت» از شروط اصلی و ضروری بهشمار میرود و هر گونه تغییر و تحول در جامعه را نمیتوان انقلاب محسوب كرد؛ ولی خشونت شرط لازم برای تحقق نهضت یا جنبش بهشمار نمیرود.
2. تغییر و دگرگونی در ساخت سیاسی یك جامعه، از عناصر مهم انقلاب بهشمار میرود و بر این اساس تعویض حاكمان سیاسی و بههم ریختن شیرازهٔ وجودی یك حكومت از اهداف هر انقلابی است؛ ولی در یك نهضت ممكن است تنها به اصلاح بخشی از یك ساخت سیاسی اكتفا شود.
3. گستردگی یك انقلاب و در بر گرفتن اقشار و اصناف مختلف یك كشور، به مراتب بیشتر از یك نهضت میباشد.
1. Movement.
2. علی آقابخشی و مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، ص 369.
3. مجید كاشانی، جامعهشناسی انقلاب، ص78.
با توجه به تعاریفی که از واژگان دالّ بر حرکتهای مختلف اجتماعی گذشت، مثالهایی را برای برخی از وقایع مختلفی که در جهان به وقوع پیوسته است، ذکر نمایید و بر تعاریف ارایه شده در این درس تطبیق نمایید تا نشان دهید که آیا آن تحول اجتماعی، درخور نام انقلاب است یا آنکه باید نام اعتصاب، کودتا، شورش، اصلاح یا جنبش بر آن نهاد.
1. انقلاب در اصطلاح علم سیاست عبارت است از تحوّل سریع، شدید و بنیادین كه بر اثر طغیان عموم مردم در اوضاع و احوال سیاسی جامعه روی میدهد و در نتیجه یك نظام سیاسی، حقوقی و اقتصادی جای خود را به نظام دیگری میدهد.
2. اعتصاب، در دامنهدارترین معنای خود، به هر نوع تعطیلی گفته میشود كه بهعنوان اعتراض به تجاوز به یكی از حقوق اجتماعی به عمل آید و در معنای خاص خود، به معنای معلّق ساختن هماهنگی كار از طرف كارگران و دستمزدبگیران برای فشار بر كارفرما، بهمنظور برآوردن حداقل بخشی از خواستههایشان میباشد.
3. كودتا، در معنای عام خود، یعنی شورش گروهی از دستگاه حاكمه بر ضدّ گروه دیگر و تلاششان برای بركنار كردن آنان از صحنه قدرت.
4. شورش رفتار خشونتآمیزی است که توسط تودهای از مردم یک منطقه علیه حکومتی خاص برای رهایی از سلطۀ سیاسی آن حکومت شکل میگیرد.
5. اصلاح عبارت است از: تغییر در عرصههای اقتصادی و سیاسی یك جامعه، حكومت، آیین، نهاد، و یا ساختار، بدون آنكه روح كلی و شاكله و ساختار سیاسی آن را دگرگون سازد.
6. نهضت یا جنبش عبارت است از حرکتی كه از سوی گروهی بهطور نسبی منظم و بادوام برای رسیدن به هدف اجتماعی ـ سیاسی معین و بر اساس نقش معین شكل میگیرد.
1. سیر تطور واژهٔ انقلاب را بیان نمایید.
2. دو معنای انقلاب در عرصهٔ علوم انسانی و اجتماعی را ذكر كرده، مقصود از آن را در این نوشتار مشخص نمایید.
3. اعتصاب را تعریف و با توجه به تعریف انقلاب، این دو واژه را مقایسه نمایید.
4. ضمن تعریف كودتا، نقاط افتراق آن را از انقلاب مشخص نمایید.
5. شورش چیست و چه تفاوتی با انقلاب دارد؟
6. واژهٔ اصلاح را از نظر لغت و اصطلاح تشریح نموده، آن را با مفهوم انقلاب مقایسه كنید.
7. نهضت یا جنبش چیست و چه تفاوتی با انقلاب دارد؟
1. آقایی، بهمن و غلامرضا علیبابایی، فرهنگ علوم سیاسی، كتاب دوم: ترمینولوژی انقلاب، جنگ، كودتا،...، ج1، تهران: نشر ویس، چ1، 1366.
2. آقابخشی، علی و مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: نشر چاپار، چ1، 1379.
3. آرنت، هانا، انقلاب، ترجمهٔ عزّتاللّه فولادوند، تهران: شركت سهامی انتشارات خوارزمی، چ 1، 1361.
4. زرشناس، شهریار، واژهنامۀه فرهنگی، سیاسی، تهران: کتاب صبح، چ1، 1383.
5. كاشانی، مجید، جامعهشناسی انقلاب، [بی جا]: مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، چ3، 1376.
6. مصباح یزدی، محمدتقی، اصلاحات، ریشهها و تیشهها، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1382.
7. ـــــــــــــــــــــــــــــــ، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1368.
8. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم، 1361.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. تئوری افلاطون و ارسطو را از انقلاب تبیین نموده، آنها را به بوتهٔ نقد گذارد؛
2. اصول نظریهٔ مارکس پیرامون انقلاب را بیان نماید و نقدهای اساسی آن را تشریح کند؛
3. تئوری کارکردگرایان را تبیین و آن را مورد ارزیابی قرار دهد؛
4. نظریهٔ جامعهٔ تودهوار را تشریح نموده، آن را مورد بررسی و نقد قرار دهد؛
5. تئوریهای روانشناسانهٔ انقلاب را توصیف و آنها را مورد سنجش قرار دهد.
مطالعه و تجزیه و تحلیل انقلابها سنت سحرآمیز و پرافتخاری است که فلاسفه، تاریخدانان، دانشمندان علوم اجتماعی و مفسران اجتماعی برای قرنها با لذت از آن تغذیه [علمی] نمودهاند. حکایت تودههای در حال قیام همواره برای به هیجان آوردن یا به هراس افکندن کسانی که کارشان بررسی وقایع بزرگ اجتماعی و بیان علت وقوع اینگونه رخدادهاست، کافی بوده است. معهذا، شگفت آنکه پس از ارسطو، که برای نخستینبار «سرچشمهها و منابع واقعی انقلاب» را برای ما تشریح کرد، نظریهپردازان بعدی سؤالات بیشماری را دربارهٔ ماهیت اینگونه وقایع مطرح ساختهاند که خود توانایی پاسخگویی به همهٔ آنها را نداشتهاند. مهمتر آنکه نظریهپردازانی که پدیدهٔ انقلاب را مورد ملاحظه قرار دادهاند بر سر ماهیت آن دچار اختلاف نظر میباشند و به علاوه هنوز به نتایج عموماً پذیرفته شدهای دربارهٔ علت وقوع انقلابها دست نیافتهاند.(1)
در درس گذشته، از واژهٔ انقلاب سخن به میان آمد و تفاوت آن با حركات اجتماعی دیگر مطرح گردید. در آن بحث مشخص شد كه انقلاب حركتی بنیادین از سوی عموم مردم برای تغییر یك نظام سیاسی، حقوقی یا اقتصادی به نظامی دیگر است.
1. آلوین استانفورد کوهن، تئوریهای انقلاب، ص 13.
اكنون مناسب است تا نظریات و تئوریهای گوناگونی كه علل موجده، فرآیند و روند انقلاب را مطرح كردهاند، مورد بررسی قرار گیرند. در این درس تلاش خواهد شد تا تئوریهای مهم در این زمینه كه از سوی اندیشمندان غیر مسلمان مطرح گردیده است، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و در آینده نظریهٔ اندیشمندان مسلمان مطرح خواهد گردید.
تئوری یا نظریه(1) همواره درصدد است تا قوانین تکامل [یا: تحوّل] در طبیعت یا جامعه را توجیه نماید و برای آن توضیح علمی بیابد.(2) از اینرو، از تئوریهای مربوط به انقلاب نیز انتظار میرود تا این پدیدهٔ مهم اجتماعی را تبیین نموده، درک و فهم چرایی و چگونگی آن را تسهیل نمایند. این تئوریها تلاش میکنند تا وقایع مختلف انقلاب را تفسیر کنند، برای پیدایش این پدیده، عللی را شناسایی نمایند، و در نهایت حرکتهای اجتماعی بعدی از جمله انقلاب را پیشبینی کنند؛ به عبارت دیگر، نظریههای انقلاب، متکفل بیان علل موجده، فرآیند و روند انقلاب است. البته ضرورت ندارد که هر نظریهای این سه بخش را در درون خود جای دهد؛ چراكه پردازش یکی از این سه محور میتواند اساس یک نظریه را شکل دهد؛ ولی نظریهای میتواند جامعتر و به حقیقت نزدیکتر باشد که کلیهٔ این محورها را مورد توجه و ملاحظه قرار داده باشد. بنابراین تئوریهای انقلاب، به تبیین و تشریح علمی جایگاه این حركت اجتماعی میپردازند و منشأ تحولات در جامعه را منعكس میسازند.
1. Theory.
2. غلامرضا علیبابایی، فرهنگ سیاسی، ص181.
پیشینهٔ ارائهٔ نظریههای انقلاب را باید به زمان یونان باستان برگرداند، دورهای كه افرادی همچون افلاطون و ارسطو نظریاتی را در كتب خود مطرح ساختند كه تا آن زمان در كمتر نوشتهای سخن از آن به میان آمده بود.
از نظر افلاطون، حکومت مطلوب، حكومتی است که حکیمان عهدهدار رهبری آن باشند. برای آنکه بتوان جامعهای را به خوبی اداره کرد، باید كسانى كه مدیر جامعه مىشوند، افراد برترى باشند كه جامعِ علوم مختلف و از لحاظ تربیتی و اخلاقى ممتاز باشند. به عبارت دیگر، ممكن است كسانى علم زیادى هم داشته باشند و خیلى از مسایل مردم را بدانند؛ ولی منفعتطلبى و سودجویى خودشان مانع از آن شود که مصالح مردم را تعیین كنند. از اینرو حاکمان علاوه بر حكمت نظرى باید داراى حكمت عملى هم باشند؛ یعنى تقوا، وارستگی و شایستگى هم داشته باشند، زیرا چنین کسانی بهتر میدانند كه چه راهى را باید انتخاب كنند. از آنجاییكه چون متخلق به اخلاق حسنه هم هستند، مصلحت جامعه را رعایت کرده، مصالح عموم مردم را فداى مصالح شخصى خود نمیكنند.
افلاطون در نظریه خود، اهمیت ویژهای را برای تعلیم و تربیت جسمی و روحی در تحكیم و تثبیت یك نظام سیاسی قایل شد و كمتوجهی به این مسأله را زمینهساز بروز آشوب وناامنی در مدینهٔ فاضله دانست.(1) او وجود شكاف در میان اعضای طبقهٔ حاكم را سبب تبدل حكومتها دانسته، معتقد است كه مدینهٔ فاضله در اثر عدم تعلیم و تربیت صحیح به حكومت «تیمارشی» تبدیل خواهد شد و در صورت افزونیافتن جاهطلبی در این نوع حكومت، حكومتی دیگر به نام «الیگارشی» جایگزین آن خواهد شد. روی آوردن به
1. افلاطون، جمهور، ص219.
سمت ثروت و توجه بیش از حد به آن نیز زمینه را برای حكومت «دموكراسی» فراهم خواهد ساخت و این نوع حكومت نیز كه آزادی در آن به حد افراط كشیده میشود، جای خود را به حكومتهای «استبدادی» خواهد داد.(1)
در ارزیابی نظریهٔ افلاطون باید گفت كه متأسفانه این نظریه هیچگاه فرصت مناسبى پیدا نكرد تا در یك دوره تاریخى تجربه شود و افرادى در رأس حکومت قرار گیرند که از نظر حكمت علمى و عملى، از برجستگان جامعه باشند. از اینرو مدینهٔ فاضلهاى را که او در ذهن خود ترسیم كرد، یك تئورى بود كه در كتابهاى او باقى ماند و هیچگاه در طول تاریخ حكومت به دست برترین حكیمان نیفتاد، مگر در دورانى كه حكومت در دست انبیا و دوران كوتاهى در دست ائمه معصومین(علیهم السلام) قرار گرفت. همچنین بر اساس متون دینى، اداره كردن جامعه تنها با یك گروه معدودى بهنام حكیمان یا نخبگان شایسته دیگر عملى نیست. درست است كه فكر و مدیریت باید از كسى باشد كه عقل، تجربه و مهارت بیشترى دارد؛ ولى وقوع خارجى چنین نظامى تنها با وجود حكیمان و نخبگان سامان نمىگیرد.
پس از افلاطون باید از نظریهٔ ارسطو در زمینهٔ انقلاب یاد كرد. او در رسالهٔ سیاست خود، كه كتاب پنجم آن اختصاص به بحث انقلاب یافته است، نظریهٔ خود را مطرح ساخته است. او اهداف انقلاب را در تغییر تمام یا جزیی از وضع موجود و نیز رفع نابرابری خلاصه میكند(3) اما باید توجه داشت كه ارسطو، در تعابیر خود از واژهٔ «انقلاب»، برداشت
1. همان، ص453.
2. ارسطو، سیاست، ص203.
3. همان، ص205.
صریح و واحدی ارائه نداده است، بهطوری كه حتی این واژه را به مواردی تعمیم داده است که هماینک اصطلاحاتی همچون «اصلاح» به آن اطلاق میگردد. البته ذکر این نکته نیز اهمیت دارد که در آثار حکمای یونان باستان، واژهٔ «انقلاب»، با مفهوم اصطلاحی کنونی آن، کاملاً به یک معنا نیست و تفاوتهایی در این زمینه وجود دارد و بههمین خاطر بسیاری از کتب، که متکفل بیان نظریات انقلاب گردیدهاند، این نظریات را در قالب نظریات انقلاب مطرح نساختهاند.
کارل مارکس، مباحث پیرامون انقلاب را در چندین حوزه پی گرفته است؛ حوزههای فلسفه، اقتصاد، سیاست و جامعهشناسی مورد مطالعه و تحقیق مارکس بودهاند؛ لیکن وی قویترین و مهمترین مباحث خود را در مطالعات مربوط به جامعه ارائه داده است. وی روابط تولید را محور بحث خود قرار داده، معتقد است که شیوهٔ تولید مبتنی بر روابط تولید و روابط تولید نیز تحت تأثیر طبقات جامعه میباشد؛ به عبارت دیگر، روابط تولید زیربنای هر جامعه است و مظهر و نماد روابط تولید، طبقات اجتماعی است. بنابراین از نظر مارکس نیروهای تولیدی و روابط تولید، زیربنا و روابط سیاسی و اجتماعی، روبنا محسوب میشود.
نظریهٔ انقلاب مارکس حاصل همین اندیشه است. از نظر وی، در جامعهٔ سرمایهداری، سرمایهدار، به دلیل عدم پرداخت مزد واقعی کارگر، باعث بهوجود آمدن ارزش اضافی میشود و این امر زمینهٔ انباشت سرمایه را فراهم میسازد. با تداوم این روند، کارگر به وضعیت خود، بیش از پیش، آشنا میشود و به فقر خود و غنای روزافزون سرمایهدار پی میبرد. این آگاهی سبب انقلاب طبقهٔ کارگر میشود. بنابراین از نظر ماركس بایستی انقلاب در جوامعی رخ دهد كه بیشتر صنعتی شدهاند.
به عبارت دیگر، مارکسیستها معتقدند كه ماركسیسم علم انقلاب است و در عالَم، هیچ نوع جهانبینی دیگری را نمیتوان یافت كه به انسانها علم انقلاب كردن و طریقهٔ ایجاد تحول در جامعه را بیاموزد. ماركسیستها در مباحث خود جایگاه خاصی را برای منطق دیالكتیك قایلند. به نظر آنان، هر پدیدهای در این جهان، اعم از پدیدههای طبیعی، اجتماعی، فكری و فرهنگی، محكوم به این قانون دیالكتیكی است. براساس این قانون، هر پدیدهای كه در عالم محقق میشود، ضد خود را در درون خود به وجود میآورد. این پدیده با ضد خود تركیب شده، پدیدهٔ جدیدی را در طبیعت به وجود میآورد. بهعنوان نمونه، زمانی كه پدیدهای بهنام تخم مرغ به وجود میآید، عاملی نیز در درون آن وجود دارد كه خواهان تغییر تخم مرغ است و آن عامل همان نطفهای است كه در داخل تخم مرغ قرار دارد. زمانی كه این تخم مرغ در شرایط و حرارت خاصی قرار گیرد، این دو با یكدیگر تركیب شده، در درون هم هضم میگردند و در نتیجه پدیدهٔ جدیدی به نام جوجه به وجود میآید. در این فرآیند، تخم مرغ را تز، ضد آن را آنتی تز و آن جوجه را سنتز مینامند.
طبق اعتقاد ماتریالیستها، این قانون علاوه بر طبیعت، در فكر انسانها نیز حكمفرما است. بهاین ترتیب كه ابتدا در مغز انسان، یك فكری پدیدار میگردد. این فكر، در درون خود، ضد خود را به وجود میآورد و پس از تركیب این دو، فكر كاملتری به وجود میآید. در جامعه نیز به همینگونه است، در ابتدا جامعه، شكلی پیدا میكند كه در درون خود ضد خود را به وجود میآورد و این ضد، به مرور، رشد كرده، از طریق تركیب با تز، به صورت سنتز درمیآید.
براساس این دیدگاه، بشر در ابتدا به صورت یك جامعهٔ بدوی زندگی میكرده است. در آن زمان، كه انسان درجنگلها میزیست، عدهای باهم و در كنار یكدیگر كار میكردند و نتیجهٔ كار خود را نیز با هم مورد استفاده قرار میدادند. این جامعهٔ اشتراكی بدوی، كه «كمون
اولیه» نامیده میشود، ضد خود را در درون خود به وجود آورد و منجر به پیدایش جامعهٔ بردهداری شد. در اینگونه جوامع، آنانی كه قویتر از دیگران بودند، افراد ضعیف را به نوكری خود درآوردند. این جوامع نیز به مرور ایام، تكامل یافت و جامعهٔ فئودالیسم یا جامعهٔ ارباب و رعیتی به وجود آمد. باز هم جامعهٔ مذكور، ضد خود را در درون خود به وجود آورد و به جامعهٔ سرمایهداری منتهی گردید. جامعهٔ سرمایهداری نیز در درون خود، ضد خود را به وجود آورد جامعهٔ كمونیستی سامان داد. این فرآیند، یك مسیر اجتنابناپذیر در طول تاریخ است و با پیدایش مراحل نخستین، ایجاد جوامع كمونیستی قطعی خواهد بود.
ماتریالیستها در توضیح این روند اظهار میدارند كه در جامعهٔ سرمایهداری، سرمایهداران ناگزیرند كه برای استفاده از سرمایهٔ خود، دیگران را بهعنوان كارگر استخدام كنند. با افزایش سرمایهها، كارگرها نیز بهتدریج افزایش مییابند. سپس این كارگرِ ضد سرمایهدار، در درون آن جامعهٔ سرمایهداری رشد میكند و بهتدریج، سرمایهدار را كنار میزند و خود، مالك سرمایه میشود. در این مرحله آنان بهطور اشتراكی زندگی میكنند و مالكیت، به طور كلی، برداشته میشود و جامعه به كمون نهایی ـكه همان اشتراك عمومی استـ نایل میآید.
در ارزیابی نظریهٔ مارکس میتوان گفت که اولاً تئوری ماركسیستها در عمل با مشكل مواجه شده است. هر جا كه كمونیسم به وجود آمد، پس از چندی، عقب نشست و به سمت سرمایهداری بازگشت. وقایع بسیاری در جهان، پیشبینیهای نظریهپردازانی همچون ماركس را خلاف واقع نشان داد. سرنوشت شوروی كمونیستی، فروپاشی بود و چین نیز، كه به همراه شوروی، از قطبهای كمونیسم در دنیا بهشمار میرفت، به سمت سرمایهداری گرایش پیدا كرده است و اقتصاد خود را بر آن اساس هدایت میكند. همین امر مارکسیستهای بعدی را وادار ساخت تا تغییراتی در آن نظریه به وجود آورند.
اگر از پیروان مكتب ماركس در مورد چگونگی وقوع انقلاب اسلامی سؤال شود، آنان در پاسخ خواهند گفت كه مردم فقیر، آنتیتز جامعهٔ سرمایهداری ایران بودند كه علیه طبقهٔ سرمایهدار قیام كردند به پیروزی رسیدند. در واقع، با تركیب تز و آنتیتز، سنتز به وجود آمد. اما كمونیستها در مورد انقلاب اسلامی معتقدند كه این انقلاب، هنوز، بهطور كامل، به نفع كارگران نبوده است. از اینرو انقلاب كمونیستی دیگری محقق خواهد شد كه این خلأ را جبران كند. نظر شما راجع به این پیشبینی چیست؟ آیا با توجه به اشتباه مارکسیستها نسبت به پیشبینی موارد دیگر، آیا این پیشبینی نیز محقق خواهد شد؟ در صورتی که جواب مثبت است، علّت ناکامی این نظریه را در چه میدانید؟ این بحث را با دوستان خود به گفتوگو گذارید.
علاوه بر اشکالی که ذکر گردید، مارکس نظریهٔ خود را بر مبنای دیدگاه تضاد و مادیگرایی دیالکتیک بنا نهاد که بر آن اشکالات فراوانی وارد است. (1)
از دیدگاه اسلام نیز مادیگرایی مارکسیسم به شدت رد میشود. بر اساس آموزههای اسلامی، دو عامل لازم برای پیروزی واقعیِ جامعه، ایمان و عمل صالح است:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُون؛(2) خدا به كسانی از شما كه ایمان آورده، كارهای شایسته كردهاند، وعده داده است كه حتما آنان را در این ســرزمین جــانشین [خـــود] قرار دهــد، هــمانگونه كه كســـانی را كــه پیش از
1. رك: مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص361 ـ 456. و: محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص275 ـ 305. و: محمدتقی مصباح یزدی، نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم، ص13 ـ 267. و: آلوین استانفورد کوهن، تئوریهای انقلاب، ص109 ـ 116.
2. نور (24)، 55.
آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد و آن دینی را كه برایشان پسندیده است، به سودشان مستقر كند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چیزی را با من شریك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گراید، آنانند كه نافرمانند.
مطابق این آیهٔ شریفه، در اثر ایمان و عمل صالح است كه یك جامعه، جانشین جامعهٔ دیگر میشود، بهخصوص جامعهٔ اسلامی كه در این آیه مخاطب قرار گرفته است. هدف از این جایگزینی نیز تنها رسیدگی به امور مادی و اقتصادی افراد نیست؛ بلكه جانشین شدن مؤمنان در روی زمین و برداشته شدن خوف و ناامنی از بندگان، وسیلهای برای رسیدن به هدف نهایی میباشد كه همان پرستش خداوند در روی زمین است. پس عامل اصلی تكامل جامعه، از دیدگاه اسلام، ایمان و عمل صالح است.
تفاوت دیگری میان مكتب اسلام و اندیشهٔ كمونیستی وجود دارد. در زمینهٔ بقای انقلاب، از آنجا كه ماتریالیستها، جریان تاریخ را جبری میدانند، وقوع انقلاب را قانون طبیعت میشمارند و واهمهای از نابودی نظام موجود ندارند. ولی از نظر اسلام همواره باید از دست رفتن نظام ترسید، زیرا هیچگاه نباید دشمنان خارجی را منفعل و مرده تلقی كرد. دشمنان همیشه وجود دارند و در حال دسیسه و فعالیت هستند. برخلاف دیدگاه ماتریالیستها، اسلام به جبر تاریخ وقعی نمینهد؛ بلكه انسان را موجود آزادی میداند كه با ارادهٔ خود كار میكند و توان پیشرفت و امكان عقبگرد را دارد.
این نظریه که ریشههای فکری آن به دورکهایم بازمیگردد، در نقطهٔ مقابل نظریات مارکسیستی قرار دارد، چراکه مارکس بر تضاد اساسی جامعه تأکید داشت و حال آنکه کارکردگرایان، تعادل و رضایت راچهرهٔ اساسی جوامع میپندارند.دورکهایم معتقد بود که
در جوامع ابتدایی و اولیه، روابط میان افراد بر اساس «همبستگی مکانیکی» است؛ ولی تقسیم کار اجتماعی منجر به ایجاد تمایزی خواهد شد که افراد را به سمت «همبستگی ارگانیکی» سوق خواهد داد. در جوامعی که هنوز تقسیم کار به حد بالای خود نرسیده باشد، همچنان همبستگی حفظ خواهد شد. اما اگر تقسیم کار تشدید گردد، گسست اجتماعی نیز شدت خواهد گرفت و همین امر سبب «کجروی اجتماعی (انومی)» خواهد شد.
دورکهایم معتقد بود که جامعه دارای نظم اخلاقی است که از درون خود آن میجوشد و همین امر جامعه را به سمت یکپارچگی و همبستگی سوق خواهد داد. برخلاف مارکس که انقلاب را امری اجتنابناپذیر میپنداشت، کارکردگرایانی همچون دورکهایم، انقلاب را امری استثنایی بهشمار میآوردند که در خلاف روند عادی جامعه به وقوع میپیوندد.
یکی دیگر از کارکردگرایان، پارسونز بود. از نظر او چهار مقوله میتواند سبب همبستگی در اجتماع شود: ارزشها، هنجارها، نقشها و جمعها.
ارزشها عبارتند از: اصول، معیارها و صفاتی که ارزشمند و مطلوب بهشمار میآیند. هنجارها نیز قواعدی هستند که وسیله نیل به ارزشها بهشمار میروند. همچنین نقشهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... برای ایجاد همبستگی در جامعه ضروری مینمایند و در نهایت جمعها، مجموعهٔ نهادینهشدهٔ ارزشها، هنجارها و نقشها بهشمار میروند.
شارحنظراتپارسونز،فردی به نامجانسون استکه معتقد بود، ناهماهنگی میان ارزشها و محیط، زمینه را برای انقلاب فراهم میسازد. او چهار عامل را منشأ ناهنجاری و عدم تعادل میداند. الفـ منابع بیرونی تغییر در ارزشها (مانند ورود یک ایدئولوژی بیگانه)، بـ منابع درونی تغییردرارزشها (مثل بدعتگذاری رهبران)، جـ منابع درونی تغییر در محیط ( مانند ازدیاد جمعیت)، دـ منابع برونی تغییر در محیط ( مانند تهاجم فرهنگی). ورود این عوامل به درون جامعه،منجربه کارکرد نامناسب چند جانبه خواهد شد. برای برخورد با این عوامل،
نخبگان میتوانند دو راه را در پیش گیرند: 1. آنان خود را با شرایط موجود وفق دهند و بهعنوان نمونه، ایدئولوژی وارداتی یا تهاجم فرهنگی را بپذیرند. كه بیتردید این امر سبب کاهش اعتبار آنان خواهد شد. 2. نخبگان در برابر این فشارها مقاومت نمایند که در اینصورت، باید از ابزار مناسب برای پیروزی خود بهره برند. در غیر این صورت قدرت آنان با رکود مواجه خواهد شد و در نتیجه مشروعیت نظام زیر سؤال خواهد رفت. بنابراین، تورّم قدرت و از دست دادن اقتدار، زمینه را برای انقلاب فراهم خواهد ساخت.
اما در ارزیابی نظریه مذکور باید گفت که اولاً اجتنابپذیر بودن انقلاب، که اساس نظریهٔ این دسته از اندیشمندان را تشکیل میدهد، با دیگر بخشهای این نظریه همخوانی ندارد؛ چراکه در بخشی دیگر از این نظریه بر ضروری بودن انقلاب و اجتنابناپذیر بودن آن در صورت فراهم بودن شرایط تأکید شده است. ثانیاً برخلاف نظریهٔ جانسون، روند همواره بدینگونه که او پیشبینی کرده است، پیش نخواهد رفت؛ بلکه انعطافپذیری نخبگان حکومتی میتواند گاه ثبات و گاه بیثباتی و تشدید روند انقلاب را در پی داشته باشد. علاوه بر این، وی برای خصوصیات فردی یک رهبر انقلاب، نقش چندانی قایل نیست و حال آنکه این نقش را نمیتوان در نظریهپردازیهای انقلاب، نادیده گرفت.
جانسون در کتاب «تحول انقلابی»، تلاش نموده تا این نظریه را تشریح و از آن دفاع نماید. مطالعهٔ مجموعهٔ مطالب این کتاب میتواند نظریات این دسته از نظریهپردازان را به خوبی انعکاس دهد.(1) از سوی دیگر اندیشمندان صاحبنظر در این عرصه، اشکالهای فراوان دیگری را متوجه این دیدگاه نمودهاند که میتواند از اعتبار آن نظریه بکاهد.(2)
1. جانسون، چالمرز، تحول انقلابی (بررسی نظری پدیدهٔ انقلاب).
2. ر. ک: مصطفی ملكوتیان، سیری در نظریههای انقلاب، ص 110. و: آلوین استانفورد کوهن، تئوریهای انقلاب، ص 200.
هانا آرنت و ویلیام کورن هازر، دو شخصیتی هستند که این نظریه را پی گرفتند. بر اساس این نظریه، تودهٔ مردم از مباحث سیاسی بیاطلاعند، بههمینرو زمینهٔ پیوستن آنان به گروههای مختلف آشوبگر وجود دارد. در نظریهٔ جامعهٔ تودهوار، یا از موقعیت نخبگان حکومتی کاسته میشود و آنان آلت دست مردم میگردند و یا تودهٔ مردم از هویت خود تهی شده، آلت دست نخبگان میگردند. از اینرو، در راستای منافع برخی از نخبگان، به آسانی، اعتصاباتی را شکل میدهند و یا اعتراضاتی را به راه میاندازند.
یکی از مفاهیمی که در این نظریه از جایگاه خاص برخوردار است، بسیج اجتماعی است. کورن هازر در تحلیل خود از انقلاب، چهار نوع جامعه را برمیشمارد: جامعهٔ همبستهٔ سنّتی، جامعهٔ تکثرگرا، جامعهٔ تودهای و جامعهٔ توتالیتر. در اولین نوع از جوامع، به دلیل حاکمیت سنتها، بسیج تودهای رخ نخواهد داد. در جوامع کثرتگرا نیز به دلیل تعدد مراکز قدرت، بسیج تودهای رخ نخواهد داد و هر یک از افراد جامعه به یکی از این مراکز وابستهاند. از این طریق میتوان تودهها را به کنترل خود درآورد. اما در دو نوع جوامع دیگر، امکان بسیج تودهای وجود دارد.
این نظریهپردازان، بر این اعتقادند که انقلاب در جوامعی رخ میدهد که ویژگیهای ذیل را دارا باشند: وجود حکومتی که توانایی اجبار و کنترل تسلیحات را در دست دارد، منافع حکومت، گروههای معارض و نیز منابع مادی (نظیر تسلیحات) و معنوی (نظیر وفاداری).
از جمله انتقاداتی كه بر این نظریه وارد شده است(1) آنکه: این نظریه بر اساس یک رخداد تاریخی شکل گرفته و نمیتوان آن را در عرصههای دیگر به اثبات رساند؛ علاوه بر
1. ر.ک: همان، ص 235 ـ 238.
اینکه اثبات این مطلب که متلاشی شدن پیوندهای گروهی یا طبقاتی باعث رشد انقلابی تودهای میشود، بسیار دشوار است.
این دیدگاه، جنبهٔ دیگری از رفتار اجتماعی را در نظر میگیرد و بیشتر تمرکز خود را بر روی نخبگان قرار میدهد. مطالعات در این زمینه را میتوان در چهار بخش خلاصه نمود:
1. مطالعاتی که شخصیت رهبر یا نخبهٔ جامعه را زیر ذرهبین خود قرار میدهد؛ در این نوع مطالعات بیشتر به سابقهٔ افراد اشاره میشود و از آنجا که غالب این مطالعات توسط حامیان آن اشخاص انجام میشود، گاهی نوشتههای آنها پر از اغراق و دروغ است و چه بسا تا حد افسانه نیز افرادی مورد اشاره قرار میگیرند.
2. مطالعاتی که سرکوب غرایز را محور قرار میدهد؛ سورکین، که بهعنوان یکی از حامیان این نظریه به شمار میرود معتقد است که دگرگونی در جامعه یک امر بههنجار است و انقلاب تغییری بهنسبت ناگهانی، سریع و خشونتآمیز است که نهادهای ارزشی یک جامعه را متحول میسازد. از نظر او زمانی انقلاب به وقوع خواهد پیوست که ارزشهای جامعه از یکنواختی به درآیند. در واقع، هستی اجتماعی روکشی بر روی جنبههای فردی انسان است و در انقلاب، این روکش برداشته میشود و انسان به همان جنبههای فردی خود که وحشی منفرد است، بازمیگردد.
3. مطالعاتی که بر افزایش انتظارات و توقعات فزاینده متمرکزند. نظریهپرداز اصلی این دیدگاه، جیمز دیویس است. وی از دو نظریهٔ فقر فزایندهٔ مارکس و رفاه نسبی دوتوکویل به نظریهٔ جدیدی دست یافت که بر اساس آن، هر چه که انتظارات و توقعات افراد افزایش یابد و از نیازهای واقعی آنان فاصله بگیرد، توان رژیم بر پاسخگویی به خواستههای مردم
کاهش مییابد. از اینرو، زمینه برای انقلاب فراهم میشود و هر چه شکاف میان خواستهها و نیازهای واقعی افزایش یابد، عمق انقلاب بیشتر خواهد شد. البته این نظریه در نهایت، از دادن معیاری برای انتظارات معقول و انتظارات فزاینده عاجز است و در واقع مفاهیم به کار رفته در نظریهٔ جیمز دیویس مبهم و تعریف نشده هستند.
4. مطالعاتی که بر محرومیت نسبی تأکید میورزند. بر اساس نظریهٔ تدگار، خشونتهای مدنی عبارتند از: آشوب، توطئه و جنگ داخلی. انقلاب از قسم اخیر شمرده میشود، زیرا این نوع خشونتها سازمانیافتهاند و بخش وسیعی از جامعه را دربر میگیرند. از نظر تدگار برای ارزیابی هر خشونتی باید سه ملاک را در نظر داشت: حجم و میزان افراد در خشونتها، مدت زمان خشونتها و ضایعات نیروی انسانی در این خشونتها.
این نظریات نیز با چالشهای مختلفی مواجه شده است و عمدهٔ اشکال این طیف از نظریات این است که در تحلیل نهایی خود به مسألهٔ دگرگونی اجتماعی و یا انقلاب نمیپردازند؛ بلکه توجه خود را به علل و عوامل بروز خشونت از سوی تودهها در مقابل نخبگان سیاسی متمرکز ساختهاند و این مسأله با بررسی علل و عوامل بروز یک انقلاب یکسان نخواهد بود.(1)
با توجه به تئوریهایی که در زمینهٔ انقلاب مطرح گردید، تلاش نمایید تا هر یک از این تئوریها را با انقلاب اسلامی ایران تطبیق نمایید و بر اساس این رویداد مهم تاریخی، نقاط ضعف و قوت هر یک از آنها را نشان دهید. با دوستان خود، این مطلب را بحث نمایید.
1. رك: همان، ص288.
1. تئوریهای انقلاب متکفل بیان علل موجده، فرآیند و روند انقلاب هستند.
2. افلاطون، که حکومت آرمانی حکیمان را در ذهن خود داشت، اهمیت ویژهای را برای تعلیم و تربیت جسمی و روحی در تحكیم و تثبیت یك نظام سیاسی قایل شده است و كمتوجهی به این مسأله را زمینهساز بروز آشوب وناامنی در مدینهٔ فاضله دانسته است.
3. ارسطو از علل عمومی و خصوصی انقلاب نام برده و اهداف انقلاب را در تغییر تمام یا جزیی از وضع موجود و نیز رفع نابرابری خلاصه كرده است.
4. ماركس انقلاب را ناشی از روابط تولید میداند و آشنایی كارگر با فقر خود و غنای روزافزون سرمایهدار را زمینهساز انقلاب طبقهٔ كارگر معرفی كرده است.
5. كاركردگرایان بر این اعتقادند كه با تشدید تقسیم كار در جوامع، گسست اجتماعی پدید خواهد آمد و همین امر سبب بروز کجروی اجتماعی خواهد شد.
6. از مفاهیم اساسی در نظریهٔ جامعهٔ تودهوار و کثرتگرا، «بسیج اجتماعی» میباشد. وقوع انقلابْ مشروط به وجود این عناصر است: حکومتی که توانایی اجبار و کنترل تسلیحات را در دست دارد، منافع حکومت، گروههای معارض و نیز منابع مادی و معنوی.
7. نظریات چهارگانهٔ روانشناسانهٔ انقلاب، جنبهٔ دیگری از رفتار اجتماعی را در نظر میگیرد و بیشتر تمرکز خود را در بحث از انقلاب، بر روی نخبگان قرار میدهد.
8. نقدهای بسیاری بر نظریاتی كه پیرامون پدیدهٔ انقلاب ارایه شده، وارد گردیده كه حاكی از ضعف آنها در تبیین پدیدهٔ انقلاب است. از اینرو، بایسته است در درس بعدی، پدیدهٔ انقلاب، از منظر دینی مورد توجه قرار گیرد؛ نظریهای كه اولاً نقاط ضعف تئوریهای دیگر در زمینهٔ انقلاب را ندارد و ثانیاً ما را در تبیین بهتر انقلاب اسلامی یاری خواهد رساند.
1. تئوری یا نظریه را تعریف كنید و نقش تئوریهای انقلاب را در درك پدیدهٔ انقلاب تشریح نمایید.
2. نظریهٔ افلاطون و ارسطو در زمینهٔ پدیدهٔ انقلاب را تشریح نموده، نقدهای متوجه آنها را بیان كنید.
3. تحلیل جامعهشناختی ماركس از پدیدهٔ انقلاب را بیان كنید.
4. چرا پیروان تفكر ماركس، به ترمیم نظریهٔ ماركس اقدام كردند؟
5. نظریهٔ كاركردگرایان در بحث از انقلاب را توضیح داده، نقدهای جدی متوجه آن را بیان نمایید.
6. هانا آرنت و ویلیام كورن هازر، چه تحلیلی از پدیدهٔ انقلاب دارند؟ نظریهٔ ایشان را ارزیابی نمایید.
7. چهار محور مطالعات نظریهٔ روانشناسانهٔ انقلاب را ذكر نمایید. اشكال كلی این نظریه چیست؟
1. ارسطو، سیاست، ترجمهٔ حمید عنایت، تهران: امیر كبیر، چ4، 1364.
2. افلاطون، جمهور، ترجمهٔ فؤاد روحانی، [بیجا]: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چ5، 1368.
3. جانسون، چالمرز، تحول انقلابی (بررسی نظری پدیدهٔ انقلاب)، ترجمهٔ حمید الیاسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، چ1، 1363.
4. شجاعیان، محمد، انقلاب اسلامی و رهیافت فرهنگی(تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر نظریههای انقلاب)، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی، چ1، 1382.
5. كاشانی، مجید، جامعهشناسی انقلاب، [بیجا]: مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، چ3، 1376.
6. كوهن، آلوین استانفورد، تئوریهای انقلاب، ترجمهٔ علیرضا طیب، تهران: قومس، چ2، 1381.
7.« مصباح یزدی محمد تقی ایدئولوژی تطبیقی، قم: مؤسسهٔ در راه حق، 1361.
8. ــــــــــــــــــــــ، پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک، قم: مؤسسهٔ در راه حق، 1361
9. ــــــــــــــــــــــ، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، [بیجا]: مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ2، 1372.
10. ــــــــــــــــــــــ، نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم، قم: مؤسسهٔ در راه حق، 1367.
11. مطهری، مرتضی، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، بخش جامعه و تاریخ، قم: انتشارات صدرا، [بیتا].
12. ملكوتیان، مصطفی، سیری در نظریههای انقلاب، تهران: نشر قومس، 1372.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. چگونگی ایجاد جامعهای متعادل را توضیح دهد؛
2. عوامل دخیل در ایجاد تحولات اجتماعی را تشریح و نظر اسلام در این زمینه را بیان کند؛
3. زمینههای پیدایش بحران اجتماعی را با توجه به دیدگاه اسلام بررسی نماید؛
4. چارهاندیشیهای نظام حاکم برای حفظ وضع موجود را مورد ارزیابی قرار دهد؛
5. نظر اسلام را پیرامون صعودی یا نزولی بودن تحولات اجتماعی منعکس نماید.
وَلَوَْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیز؛(1) و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمىكرد، صومعهها و كلیساها و كنیسهها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسیار برده مىشود، سخت ویران مىشد و بهیقین خدا به كسى كه [دین] او را یارى مىكند یارى مىدهد، همانا كه خدا سخت نیرومند شكستناپذیر است.
در دروس گذشته، پس از بیان تعریف واژهٔ «انقلاب» و تفاوت آن با سایر حركاتهای اجتماعی، نظریههای مهم انقلاب، مورد اشاره قرار گرفت. این نظریات كه درصدد بیان علل موجده، فرآیند و روند انقلاب بودهاند، هر یك، توجه خود را به زاویهٔ خاصی معطوف ساختهاند و مدعی كشف حقیقت انقلاب و علل و پیامدهای آن گردیدهاند. ولی این تئوریها با نقدهای جدّیای مواجه گردیدهاند و اعتبار خود را از دست دادهاند. بهویژه آنكه در این نظریات به ابعاد دینی حركتهای اجتماعی كمتر توجه شده است؛ از اینرو ضرورت دارد تا برای تبیین واقعیت ماهیت انقلاب، و بهویژه انقلاب اسلامی، نظریهٔ صحیح را از منظر دینی مطمح نظر قرار داده، علل ایجاد این پدیده را در جوامع مختلف، مورد
1. حج (22)، 40.
بررسی قرار دهیم. بهاین منظور بایسته است تا نقطهٔ تمرکز بحث را بر روی تعادل و بحران اجتماعی قرار دهیم و از این طریق، به فهم تحولات اجتماعی، و به ویژه انقلاب، نایل آییم.
جامعه دارای وجود، وحدت و شخصیّتی حقیقی و جدای از افراد نیست؛ و ملاك وجود، وحدت و شخصیّت اعتباری آن، وجه اشتراك افراد آن است. بنابراین، میتوان گفت كه هر گروهی از انسانها كه جهت مشتركی داشته باشند، به اعتبار همان جهت مشترك، یك «جامعه» را میسازند؛ و این جهت مشترك میتواند نژاد، رنگ پوست، جنسیت، زبان، دین و مذهب، ملّیّت، وضع اجتماعی، وظیفه اجتماعی، پایگاه اجتماعی، موطن و یا هرچیز دیگری باشد.
از آنجا که جامعه، وجود، وحدت و شخصیّت حقیقی ندارد و فرد در حقیقت یاختهای از پیكر آن نیست، عضویّت یك جامعه و پذیرش نظام سیاسی، اقتصادی و حقوقی حاكم بر آن، به هیچوجه، از عنصر اختیار و انتخاب خالی نیست. اینكه یك فرد از جامعهای میگسلد و به جامعهای دیگر میپیوندد، تابعیّت كشوری را ردّ میكند و تابعیّت كشور دیگری را میپذیرد، و به نظام سیاسی، اقتصادی و حقوقیای تن در میدهد و از نظام دیگری سرمیپیچد، بهترین دلیل است بر اینكه قبول عضویّت یك جامعه، جبری، قهری و اجتنابناپذیر نیست. در واقع قبول عضویّت یك جامعه اختیاری است و از آنجا كه هر کار اختیاری انگیزهای دارد، جای این سؤال كه انگیزهٔ هرفرد در پیوستن به جامعهای خاصّ چیست؟ جواب اجمالی این سؤال اینكه، هر فردی همواره درپی تحصیل و تأمین منافع و مصالح خویش است؛ ولی به زودی درمییابد كه نمیتواند هم استقلال و آزادی فردی خود را حفظ كند و هم منافع و مصالح ممکن را
تحصیل و تأمینكند؛ بلكه برای صیانت نفس، لازم است كه با فرد دیگری متّحد شود و در تشكیل جامعه تشریك مساعیكند و البتّه در این راه، بخشی از استقلال و آزادی خود و قسمتی از سایر حقوق و منافع خویش را از دست بدهد. اینجاست كه فرد اقدام بهگونهای محاسبه و مقایسه میكند و اگر مجموع منافع حاصل از ورود به جامعه را بیشتر از مجموع مضارّ ناشی از آن یافت، به جامعه میپیوندد و تكالیف و محدودیّتهای اجتماعی را میپذیرد و در غیر این صورت، محدودیتهای اجتماع را بر خود نخواهد پذیرفت.
این محاسبه و سنجش، كه در آن هم منافع مادّی و هم منافع معنوی (به وسیعترینمعنای كلمه)منظور شده، ممكن است آگاهانه باشد و ممكن است، چنانكه در اغلب موارد پیش میآید، ناآگاهانه(همینكه فرد با نظام سیاسی، حقوقی و اقتصادی حاكم بر جامعه سازگار است و سر مخالفت ندارد، دلیلی بر پذیرش اختیاری عضویّت آن جامعه كه بر اساس نوعی محاسبه و سنجش ناآگاهانه صورتگرفته است،میباشد)؛ نیز ممكن است بهدرستی و از سر واقعبینی و ژرفنگری انجام یافته باشد و ممكن است خاماندیشانه و نادرست، و احیاناً تحت تأثیر تبلیغات فریبكارانه نظام سیاسی حاكم باشد. بنابراین، مادام كه همه افراد جامعه یا اكثریّت آنان منافع عضویّت در جامعه خود را بیشتر از مضار آن بدانند، خواه، سنجش و داوریشان صحیح باشد و خواه نتیجه ناآگاهی و بیخبریشان از اوضاع واحوال واقعی باشد، جامعه، «متعادل» یا «متوازن» خواهد بود.
آیا شما نیز محدودیتهای عضویت در اجتماع را برخود پذیرفتهاید؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا این عمل خود را آگاهانه و سنجیده میدانید یا ناآگاهانه به عضویت در اجتماع خود درآمدهاید؟ در این خصوص با دوستان خود نیز گفتوگو کنید تا نظر ایشان را نیز جویا شوید.
اصولاً عواملی كه موجب شكل گرفتن زندگی اجتماعی و تحولات در شؤون مختلف و از جمله شؤون سیاسی، میشود، به چند دسته تقسیم میگردد:
این دسته از عوامل سبب به وجود آمدن شكل خاصّی از زندگی برای یك جامعه شده، تغییر آنها موجب تغییر در سیستم، روش و برنامههای آن جامعه میشود. عوامل جغرافیایی و اقلیمی از جملهٔ این عوامل است؛ چرا كه برای مردمی كه در منطقهٔ خاصی از زمین با شرایط اقلیمی خاص زندگی میكنند، نوعی از زندگی را ایجاب میكند كه در مناطق دیگر كه آن شرایط فراهم نیست، چنین ایجاب نمیكند؛ به عنوان نمونه، زندگی كسانی كه در مناطق سردسیر كوهستانی یا پوشیده از یخ زندگی میكنند، به طور طبیعی با مردمی كه در مناطق استوایی و گرمسیر زندگی میكنند، متفاوت است و این تفاوت، در شؤون مختلف زندگی اجتماعی و حتی در مسایل سیاسی آنها نیز اثر میگذارد. حوادث طبیعیِ دیگر نظیر آتشفشانها، سیلها و طوفانها نیز از جمله عوامل طبیعیِ غیر اختیاری است كه میتواند زمینهساز تحوّل در زندگی اجتماعی انسانها باشد. این عوامل، غیر اختیاری است، از اینرو نمیتوان برای آنها برنامهریزی كرد و یا آنها را تغییر داد، مگر آنكه عدّهای از منطقهای به منطقهٔ دیگر كوچ كرده، شرایط اقلیمی خود را تغییر دهند.
این دسته از عوامل، عواملی خدادادی هستند كه خداوند در درون انسان قرار داده است تا با كمك عوامل بیرونی زمینهساز پدیدآمدن تحولات شود. مراد از این دسته از عوامل، عمدتاً،
عوامل عقلانی، فكری و نظری است كه انسان با بهكار گرفتن نیروهای ادراكی، عقلی و فكری خویش، از طریق تعاملی كه با شرایط طبیعی دارد، میتواند زمینهساز تحولاتی در زندگی افراد شود. تجربههایی كه انسانها، در طول زندگی خود از طریق دست و پنجه نرم كردن با عوامل طبیعی كسب كردهاند و از آن طریق، به راز و رمز علوم پی بردهاند و در نتیجه، صنایعی را پدید آوردهاند، بهگونهای تحت تأثیر عوامل فكری و عقلانی بوده است.
این دسته از عوامل برای تمام انسانها بهطور یكسان فراهم است، هرچند كه میزان شدّت و ضعف آنها در افراد مختلف، متفاوت میباشد؛ به عبارت دیگر، تمامی انسانها دارای نیروی فكری و عقلانیاند و میتوانند با استفاده از تجربیات خود در طبیعت، علومی را كشف كرده، به رازهایی از طبیعت پی ببرند و راههای بهرهبرداری بیشتر از طبیعت را بهدست آورند. در زندگی اجتماعی و سیاسی نیز میتوان با بهكار بستن تجربههای مختلف و تصحیح اشتباهات و خطاها، راههای بهتری را آموخت. انسانها در طول تاریخ از نیروی فكری خود برای ایجاد تحولات در زندگی و بهبود شرایط آن استفاده كردهاند. این امر میتواند بهتدریج شكل زندگی بشر را تغییر داده، به سمت تكامل سوق دهد. به عنوان نمونه، انسانهایی كه در ابتدا از قوانین كشاورزی و فواید انواع درختها و كودها اطلاع نداشتند، بهتدریج در اثر كسب تجربیات، از نحوهٔ بهرهبرداری بیشتر از درختها، چگونگی پیوند زدن و خاصیّت محصولات مختلف مطلع گردیدند. این تجربیات زمینهساز برخی از تحولات در زندگی بشر گردید.
این عامل از جمله عواملی است كه اختصاص به گروه خاصی از انسانها دارد و هر كسی نمیتواند از آن برای ایجاد تحولات عظیم استفاده كند.
بر اساس آیهٔ شریفه:
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم؛(1) مردم امّتی یگانه بودند، پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان كتاب [خود] را به حق فروفرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری كند و جز كسانی كه [كتاب] به آنان داده شد، پس از آنكه دلایل روشن برای آنان آمد، به خاطر ستم [و حسدی] كه میانشان بود [هیچكس] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ایمان آورده بودند به توفیق خویش به حقیقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدایت كرد و خدا هركه را بخواهد به راه راست هدایت میكند.
انسانهای اولیه كه بهصورت یكنواخت میزیستند، امّت واحدهای بودهاند. زندگی انسانها درآغاز، زندگی سادهای بوده است و در آن عهد و دوران، پیچیدگیهای كنونی كه در سایهٔ پیشرفت علوم، پیچیده شدن روابط اجتماعی و درهم تنیده شدن مسایل مختلف زندگی به وجود آمده، در زندگی اجتماعی بشر وجود نداشته است. شاید این سخن اشاره به آن دسته از عوامل طبیعی باشد كه در نهاد انسانها و شرایط محیطی آنها وجود داشته و تغییرات آن بسیارآرام و در سایهٔ تجربههایی بوده است كه بشر با بهكار گرفتن نیروی فكری و عقلانی خویش بر روی طبیعت، به آن دست یافته است. البته قرآن، تاریخ و مدت زمان آن دوران را مشخص نفرموده است؛ زیرا در دأب قرآن نیستكه بهصورت وقایعنگاری، زمان و مبدأ و منتهای
1. بقره (2)، 213.
آن را از جهت زمانی معین كند و اصولاً هدف از نزول قرآن امری فراتر از ذكر اینگونه امور است.
به تعبیر قرآن كریم، پس از سپری شدن آن دوران اولیه و بهرهگیری از عوامل طبیعی و ایجاد تحولاتی آرام در زندگی بشر، عامل جدیدی به نام «وحی» وارد زندگی بشر گردید. این عامل، عاملی عمومی و همگانی نیست؛ بلكه عاملی الهی است كه اختصاص به انبیای الهی دارد. خداوند متعال، پیامبرانی را بهسوی مردم گسیل داشت تا با تبشیر و انذار، افراد را برانگیخته، وادار به حركت كنند. ارسال پیامبران از سوی خداوند متعال موجب شد تا از سویی مطالب حقی را كه خداوند متعال به آنها وحی فرموده بود، به مردم برسانند و از سویی با تبشیر و انذار، انگیزهٔ عمل به آن مطالب را در مردم ایجاد كنند. به عبارت دیگر، پیامبران الهی موظّف بودند تا پیام خدا را به مردم رسانده، یك ضامن اجرایی قوی درونی برای این پیامها بهوجود آورند. این تبشیر و انذارها حاكی از آن است كه در صورت عمل به این دستورات، سعادت دنیا و آخرت انسانها تأمین خواهد شد و در غیر اینصورت، گرفتاری در عذاب، هلاكت و بدبختی دنیا و آخرت را در پی خواهد داشت.
خداوند متعال پس از آنكه از آن دوران اولیهٔ زندگی انسانها سخن به میان آورده است، به بیان بعثت انبیا و هدف از آن پرداخته است: فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیه. مطابق این بخش از آیه، خداوند متعال، همراه با هر یك از انبیا، كتابی را نازل فرمود كه بیان كنندهٔ حق است. باید حقّ و باطل كه در زندگی انسانها همواره وجود دارد، به درستی شناخته شود تا بتوان از این طریق از باطل گریخت و بهسوی حق گام برداشت.
از آنچه گذشت میتوان دریافت که از دیدگاه اسلام و ادیان الهی، آنچه كه فلاسفهٔ تاریخ و جامعهشناسان برای تعیین عوامل مؤثر در تحولات زندگی اجتماعی انسانها بیان
كردهاند، كامل نیست. تكیهٔ آنان عمدتاً بر روی یك سلسله عواملی بوده است كه در دسترس همگان بوده، میتوانستند بر روی آنها تجربه داشته باشند. طبیعی است كه هرگاه یك جامعهشناس در مقام بیان یك تئوری برمیآید، برای اثبات آن باید از تجربههای اجتماعی كمك بگیرد. عوامل اجتماعی متعارف از مواردی است كه پژوهشگران میتوانند روی آن تجربه كنند؛ ولی وحی از اموری است كه در اختیار هر كسی نیست و از اینرو جامعهشناس نیز نمیتواند دربارهٔ ماهیّت و تأثیرات وحی تحقیق كند؛ بلكه تنها میتواند آن را بهعنوان یك عامل تاریخی مورد مطالعه قرار دهد. به عبارت دیگر، جامعهشناس تنها میتواند از طریق مطالعهٔ تاریخ به شناسایی افرادی بپردازد كه در یك زمانی چنین اعتقادی داشتند و بهواسطهٔ این اعتقادشان، رفتارهای متناسب با آن را هم انجام دادند. امّا این از حیطهٔ كار جامعهشناس خارج است كه در مورد حقیقت و ماهیت وحی مطالعه كند. در واقع فعالیت یك جامعهشناس، فعالیت دستوری نیست تا در مورد «چه باید كرد» و «چه نباید كرد» سخن به میان آورد، بلكه فعالیت او، یك فعالیت توصیفی است. پس جامعهشناس، اگر هم بخواهد برای بهبود زندگی اجتماعی، راهكاری را نشان دهد، از اموری میتواند بهره گیرد كه قابل تجربه باشد؛ ولی پدیدهٔ وحی، حتی در زمانی كه عینیت داشته باشد و بر پیغمبری نازل شده باشد، برای دیگران قابل تجربه نیست، زیرا وحی رابطهای شخصی و باطنی میان پیامبر و خداوند متعال است و قابل تجربه برای دیگران نیست.
باید توجه داشت كه این امر را نمیتوان به عنوان نقصی در كار جامعهشناسان دانست، زیرا حوزهٔ فعالیت آنها بررسی پدیدههای قابل تجربه است و پرداختن به اموری غیر قابل تجربه نظیر وحی، در حیطهٔ كاری آنان نمیباشد. سپس در پاسخ به این سؤال كه واقعاً چه عواملی در زندگی انسان مؤثر است و باید به چه عواملی بها داد و از چه موانعی احتراز نمود؟ نهتنها جامعهشناس؛ بلكه روانشناس اجتماعی نیز مطلب قابل توجهی برای ارایة
ندارد، چون حوزهٔ فعالیت اینگونه رشتهها مسایل تجربی است و شناخت ماهیت وحی و اموری از این قبیل، از حوزهٔ تجربه خارج است.
حاصل آنكه، برای بررسی عوامل تحولات اجتماعی نمیتوان تنها به عوامل وراثتی، محیطی، اقلیمی و پدیدههای ناگهانی و طبیعی از قبیل آتشفشان، طوفان و اموری نظیر آن اكتفا كرد؛ بلكه باید به عامل دیگری بهنام «وحی» نیز توجه داشت، عاملی كه از دیدِ دانشمندانی كه تكیهشان فقط بر دستاوردهای تجربههای حسی است، دور مانده است. این عامل نقش بسیار زیادی در تحولات اجتماعی داشته و دارد. به همینرو ما كه به وجود وحی و آثار و پیامدهای آن ایمان داریم، باید نقش مهمّی را برای آن در زندگی خود و تحولات اجتماعی در نظر بگیریم.
بدون تردید، عامل وحی از طریق تجربه قابل اثبات نیست. پس چگونه است که معتقدان به قرآن و بعثت انبیا، وحی را پذیرفته، به آن به عنوان یکی از عوامل تحولات اجتماعی نظر میکنند؟
از نظر قرآن کریم و کتب آسمانی دیگر، عواملی که پیش از این ذکر گردید و نقشی اساسی در ایجاد تحولات اجتماعی ایفا میکنند، نمیتوانند علّت تامه برای تعیین رفتار فردی و اجتماعی انسانها قلمداد شوند؛ زیرا در كنار این عوامل، یك عامل مهمّ دیگر به نام ارادهٔ انسانها نیز وجود دارد. حتی در صورتی كه شرایط برای انتخاب كردن یكی از راهها فراهم باشد و عقل آن را تشخیص دهد، وحی نیز آن را بیان كند و همچنین تعلیم و تربیت هم انجام گیرد و عوامل ارثی نیز فراهم باشد؛ لیكن باز هم انسان میتواند با ارادهٔ خویش
برخلاف تمام مقتضیات این عوامل رفتار كند؛ خواه مقتضای آن عوامل، رفتارهای شایسته باشد كه در اینصورت انسان میتواند با ارادهٔ خویش عصیان كرده، از آنها سرپیچی نماید و خواه مقتضای آنها رفتارهای ناشایست باشد كه انسان میتواند در مقابل آنها مقاومت نموده و راه صحیحی را در پیش گیرد.
عامل اراده، یكی از عواملی است كه باید اهمیّت ویژهای برای آن قایل شد و در واقع، مهمترین عامل مورد تأكید انبیا نیز میباشد. انبیای الهی همواره انسانها را به واسطهٔ ارادهٔ خود آنها مخاطب قرار داده، آنان را تحسین و یا توبیخ میكردند و هیچگاه شخصی را برای اینكه آبا و اجداد او چنین رفتاری داشتهاند و یا عامل ارثی او چنین اقتضا میكرده است، توبیخ یا مجازات نمی كردند؛ بلكه معتقد بودند كه به هر فردی درصورت انجام كار نیك باید پاداش داده شود و در صورت انجام كار ناشایست باید توبیخ كرد، یا به مجازات رساند، چرا كه ارادهٔ شخص است كه نقش تعیینكنندهای در انجام رفتارهای مختلف از سوی او دارد. قرآن كریم همواره انسانها را به واسطه همین مشیّت و اراده، مورد عتاب و خطاب یا مورد تشویق و تحسین قرار میدهد.
«بحران اجتماعی» هنگامی آغاز میشود كه نظام سیاسی، حقوقی و یا نظام اقتصادی حاكم، بهتدریج، دارای مفاسد و نابههنجاریهایی شود كه محدودیتها، دردها و رنجها، و ضررهایی كه متوجّه همه یا اكثر مردم میگردد، بیشتر از حظها و نصیبها، لذتها و خوشیها، و نفعهایی باشد كه عاید آنان میشود و یا پردههای ناآگاهی و بیخبری مردم یا فریب و نیرنگ دستگاه حاكمه چنان دریده شده و به یكسو رفته باشد كه همگان دریابند كه از ابتدا دچار خسران بودهاند.
احساس غبن و خسرانزدگی اگر به درجهای معیّن از عمومیّت و سیطره برسد، میتواند منشأ بحران اجتماعی و خروج جامعه از وضع و حالت «تعادل» یا «توازن» باشد و مردم را به اندیشه براندازی نظام حاكم و بر سر كارآوردن نظامی دیگر فرو تواند برد، خواه، نظام حاكم از سر علم و عمد، مصالح و منافع عمومی را پایكوب و لگدمال كرده باشد و چه به سبب جهل و بدون سوء نیّت، زمینهٔ ضایع شدن حقوق مردم را فراهم آورده باشد.
عوامل مهمی که میتواند منشأ بحران در جوامع مختلف گردد را میتوان در موارد ذیل خلاصه نمود:
«فقر» محسوسترین عامل بحرانزا است، زیرا فهم و شناخت آن نیازمند هیچگونه استعداد و معلوماتی نیست. و زن و مرد، كوچك و بزرگ، عارف و عامی آن را به یكسان درمییابند و ازآن رنج میبرند. برانگیزندگی این عامل نیز بسیار قوی است. از اینرو، نابسامانیها و كمبودهای اقتصادی بیش و پیش از هر نابسامانی و كمبود دیگری زنگ خطر را برای نظام حاكم به صدا درمیآورند.
ممكن است همه یا اكثر جامعه از تنعّم و رفاه كافی برخوردار باشند؛ ولی احساس كنند كه از سوی دستگاه حاكمه یا كسانی كه مورد حمایت آن دستگاهاند، مورد ظلم وتعدّی قرار گرفته و از بسیاری از حقوق مادّی یا معنوی خویش محروم گشتهاند، به گونهای كه از میان رفتن آن ستمگران و متجاوزان، آنان را به تنعّم و رفاه بیشتری میرساند و یا اینكه حرمت و كرامتشان را تأمین میکند.
ممكن است عموم افراد یك جامعه احساس كنند كه در میان سایر اقوام و ملل از وجهه و آبروی چندانی برخوردار نیستند. این احساس بهویژه در نزد مردمی یافت میشود و یا قوّت میگیرد كه استقلال و آزادی سیاسی خود را کمابیش از كف داده باشند و پنهان یا آشكار، تحت استعمار قوم ملّت دیگری قرار گرفته باشند. چنین مردمی، حتّی اگر وضع معیشتی و اقتصادی رضایتبخشی هم داشته باشند و از طرف بعضی از افراد یاگروهها یا قشرهای جامعه خود نیز مورد استثمار و بهرهكشی اقتصادی یا مورد بیحرمتی و هتك شخصیت واقع نشده باشند، بعید نیست كه بهپا خیزند و نظام حاكم را، كه موجبات بردگی و بندگی آنان را نسبت به بیگانگان فراهم آورده است، ساقط سازند، تا به اینوسیله، قدرت، شوكت، عظمت و عزّت خود را در سطح بینالمللی و جهانی بازیابند.
این احساس بسیار به ندرت و فقط برای كسانی دست میدهد كه به صورت عام از تعالیم انبیای الهی(صلى الله علیه وآله) و بهگونههای خاص از آموزههای پیامبرگرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) بهره كافی و وافی برگرفته باشند و بدانند كه انسانی بودن زندگی فردی و اجتماعی در گرو بینشها و گرایشهای بسیار والا و ارجمندی است كه جز بر اثر پیروی از اوامر و نواهی الهی حاصل نمیآید. چنین كسانی اگر احساس كنند كه نظام حاكم بر جامعهشان، امور و شؤون مردم را چنان تدبیر و اداره میكند كه نتیجهای جز دور ماندن انسانها از كمالات باطنی وحقیقی بهبار نمیآورد، قیام میكنند و تا آنجا كه میتوانند در تضعیف و سقوط آن نظام میكوشند، حتّی اگر نظام مفروض، فقر را ریشهكن كرده باشد، ظلم را در جمیع اشكال و صُوَرش نابود ساخته باشد، شأن و حیثیّت بینالمللی و جهانی جامعه را حفظ كرده و ارتقا بخشیده باشد.
البته باید به خاطر داشت که در هر مقطع تاریخی و در هر جامعهای، شمار كسانی كه در اندیشه مصالح معنوی و ارزشهای والای اخلاقیاند و به قدر و قیمت و اهمیّت اینگونه امور، به تفكیك از امور مادّی و معیشتی، واقفند و از نابسامانیها و كمبودهایی كه در این زمینه پدید میآید رنج میبرند، بسیار اندك است. از اینرو، اگرچه فرض اینكه نهضت اجتماعیای فقط به انگیزه دفاع و حمایت از مصالح معنوی و ارزشهای متعالی اخلاقی پدید آید، فرضی نامعقول نیست؛ ولی در اكثریّت قریب به اتّفاق موارد نهضتهای اجتماعی چنین نبودهاند. لكن، از آنجا كه مفاسد معنوی و مفاسد مادّی معمولاً پیوندی استوار و ناگسستنی با یكدیگر دارند و در هر جامعهای كه دچار مفاسد معنوی است، مفاسد مادّی نیز رواج و شیوع تامّ دارد، مصلحان اجتماعی میتوانند، حتّی اگر هدف نهاییشان تنها اصلاح وضع و حال معنوی و اخلاقی مردم باشد، بر نقاط ضعف مادّی و معیشتی جامعه انگشت تأكید بگذارند و با ارائه فقر و بیعدالتی اقتصادی موجود در جامعه مشروعیّت و حقانیّت نظام سیاسی، اقتصادی و حقوقی حاكم را در محل شكّ و شبهه وچون و چرا آورند، و بهاین طریق، جماعات فراوانی را با خود همدست و همداستان سازند و موجبات تزلزل اركان نظام حاكم و فروپاشی آن را فراهم آورند.
از دیدگاه اسلامی، هرچند اصل «هدف وسیله را توجیه میكند» مقبول نیست، بهرهبرداری از نقاط ضعف مادّی جامعه برای برپا كردن نهضت اجتماعیای كه هدف اصلیش اصلاحات معنوی است، به دو دلیل موجّه و مشروع است:
نخست آنكه اساساً ادیان الهی فقط با معابد و پرستشگاهها سر و كار ندارند؛ بلكه اصلاح جمیع امور و شؤون حیات، اعمّ از فردی و اجتماعی، مادّی و معنوی، دنیوی و اخروی را قصد كردهاند، بهگونهایكه اقامهٔ یك نظام اجتماعی الهی و مطلوب، مستلزم اصلاح همه امور و شؤون زندگی انسانها، و از جمله امور و شؤون مادّی و معیشتی
آنان است، اگرچه هدف اعلای نظام مذكور، تهذیب نفوس و تتمیم مكارم اخلاق و تكمیل آدمیان است.
دوم آنكه، كمبودها و نابسامانیهای اقتصادی، بیشتر به این علّت كه تأثیر مستقیمتر و بیواسطهتری در زندگی مردم دارند، به مراتب محسوستر و ملموستر از سایر كمبودها و نابسامانیها هستند. بنابراین، میتوانند انگیزهای نیرومند و فراگیر برای جنبش و قیام همگانی پدید آورند، و حال آنكه كمبود و نابسامانیهای معنوی، قدرت ایجاد چنین انگیزه عام قویای را ندارد. ارائه فقر و بیعدالتی اقتصادی، در اینجا، وسیلهای است كه استفاده از آن با هدف، هیچگونه منافات و ناسازگاری ندارد.
همچنین باید توجه داشت که چون نهادهای اجتماعی با هم ارتباطهایی محكم و تعاملهایی عمیق دارند، مفاسد پدید آمده در هر یك ازآنها، سایرین را نیز دستخوش فساد میسازد. بهطور طبیعی كسانی كه در فقر و محرومیّت مادّی و اقتصای دست و پا میزنند، از تعلیم و تربیت صحیح و كافی بیبهره میمانند و واجد آرا و عقاید، اخلاق، و نیز افعال فردی و اجتماعی فاسد و نادرست میگردند. این افراد هستندكه آلت دست سیاستمداران و دولتمردان فریبكار و خائن و وسیلهٔ پیشرفت اهداف پلید آنان میشوند و چهبسا بزرگترین سدّ راه اصلاحات و نهضتهای اجتماعی اصلاحگرانهای میشوند كه خیر و سعادت خودشان را در بر دارد. (تأكید میكنیم كه تأثیر عامل فقر و محرومیّت، در ایجاد سایر مفاسد، قطعی و غیر قابل تخلّف نیست).
انحطاط فرهنگی و سقوط معنوی و اخلاقیِ بخش قابل توجهی از مردم نیز میتواند در نابسامان ساختن وضع معیشتی و اقتصادی جامعه و به تباهی كشیدن نظام حقوقی و سیاسی حاكم بر آن تأثیر قاطع داشته باشد. زمامداران ناصالح یا بیكفایت، علاوه بر اینكه نمی توانند رفاهبخش و عدالتگستر باشند، زمینه اجتماعی انواع و اقسام مفاسد عقیدتی،
اخلاقی، و عملی را نیز مهیّا میسازند. ملاحظه میشود كه فسادهای گوناگون با یكدیگر پیوند دارند و از یك نهاد به نهادی دیگر سرایت میكنند.
نظام حاكم بر جامعه برای وادار ساختن مردم به اطاعت از احكام و مقرّرات خود از سه طریق ذیل سود میجوید؛ و چون ثبات و بقای نظام حاكم در گرو اطاعت و عدم عصیان همه یا اكثریّت قریب به اتّفاق مردم است، میتوان چارهاندیشیهایی را كه هر نظام بهمنظور تقویت و تحكیم موضع و موقف خود و حفظ وضع موجود میكند، در این سه شیوه خلاصه نمود:
هر نظامی برای جلوگیری از عصیان مردم و برای اطاعت آنان از برنامههای خود، كمابیش، از «پلیس» و «ارتش» كه دو نیروی عمده قهریّهاند، استفاده میكند و با توسّل بهخشونت و زور، قدرت مردم را درهم میكوبد و خرد میكند. از اینرو، هر دستگاه حاكمهای كه به مردم و به آینده خود اعتماد واطمینان كمتری داشته باشد، بیشتر میكوشد تا قدرت نظامی، تسلیحاتی، انتظامی و امنیّتی خود را افزون سازد.
قدرت اقتصادی یكی از بزرگترین و مؤثّرترین نیروهای برانگیزنده و بازدارنده است. هرچه قدرت دستگاه حاكمه بر سازمانها و مؤسّسههای اقتصادی بیشتر باشد، دستگاه مزبور بهتر میتواند مردم را به بالا بردن میزان اشتغال، تثبیت یا تقلیل نرخها، وكاستن مالیّات بر درآمدنویددهد و یا از تعطیل كردن در كارخانهها و كارگاهها و بیكار كردن كارگران، بر
سركار آوردن كارگران و كارمندان اعتصابشكن، و از میان بردن اتّحادیّههای صنفی بترساند و با این تطمیعها و تهدیدها آنان را هوادار و موافق خود كند یا دستكم، از همراهی عملی با مخالفان نظام بر حذر دارد. همچنین، دستگاه حاكمه اگر امكانات مالی و اقتصادی عظیمی داشته باشد، میتواند با تامین و تطمیع منافع مادی بسیاری از افراد برجسته، ممتاز و ذینفوذ جامعه را، با خود همرأی و همراه سازد.
نیروهای فکری سودمندترین و كارآمدترین نیروهایی هستندكه یك دستگاه حاكمه میتواند در اختیار داشته باشد، دستكم بهاین دلیل كه نیروهای نظامی و اقتصادی، نهایت كاری كه میتوانند انجام دهند، «قدرتمند» ساختن دستگاه حاكمه است، حال آنكه نیروهای «باوراننده» دستگاه حاكمه را، هم «قدرت» و هم «مشروعیّت»(1) میبخشد و «مشروعیّت» داشتن یك نظام، بهترین ضامن ثبات و بقای آن است. نیروهای فکری و باوراننده، همهٔ نیروهایی هستند كه درچهارچوب نهاد «آموزش و پرورش» ـ به وسیعترین معنای كلمه كه شامل « تبلیغات» یا (« آوازهگری») هم میشود ـ دستاندركار تعلیم و تربیت افراد جامعه و نفوذ در عقاید و باورهای آنانند. بعضی ازفعّالیّتهایی كه نظام حاكم با استفاده از نیروهای فکری و در جهت منافع و خواستههای خود انجام میدهد، بهاین شرح است:
1. اغفال مردم به وسیله كتمان حقایق و جعل و نشر اكاذیب؛ از آنجا كه آگاهی عموم مردم از مفاسد و ناهنجاریهای موجود در جامعه به سود نظام حاكم نیست، این نظام همواره میكوشد تا جایی كه امكان دارد مردم را در جهل و بیخبری نگاه دارد. بدون شكّ بعضی از مردم به عدم صلاحیّت یك نظام آگاهی و آشنایی دارند. بنابراین نظام
1. منظور از «مشروعیت»، در اینجا، اصطلاح اسلامی آن نیست؛ بلکه معنای رایج آن در فرهنگ سیاسی امروز است.
حاكم اگر بتواند مردم را نسبت به واقعیتها بی خبر كند و جلوی انتشار و شیوع حقایق دردناك را بگیرد، به موفقیّت بزرگی نائل شده است.
بهاین منظور، برای اینكه مردم به عمق و وسعت فاجعه راه نبرند و هر دستهای بپندارند كه مفاسد به همان قلمروی كه آنان از آن آگاهند، منحصر و محدود است، نظام حاکم حقایق دردناك را پنهان و پوشیده میدارد، اكاذیب فراوانی برمیسازد و همهجا میپراكند. همچنین، آن مقدار از واقعیّات را كه تأییدكننده خواستهها، آرا و اعمال اوست بیان میكند؛ و نیز، با اغراق و گزافهگویی، چنین وانمود میكند كه حل و رفع مسایل و مشكلات چندان دشوار نیست و به زودی انجام میپذیرد و با در نظرگرفتن همه اوضاع و احوال بینالمللی و جهانی و بهطوركل، وضع و حال جامعه اگر به كمال مطلوب نیست، نسبتاً مطلوب است.
2. اشاعه و ترویج آرا و عقایدی كه مؤیّد وضع موجود است؛ نظام حاكم پیوسته تلاش میکند كه از میان آموزههای ادیان، مذاهب و كتب و مسلكهای گوناگون، آنها را كه بیانگر تأیید وضع موجود است، برگزیند و اشاعه و ترویج كند. آموزههای جبرگرایانه، اعمّ از جبر طبیعی، جبر اجتماعی، جبر تاریخی و یا جبر الهی، از آنجا كه وضع موجود را ضروری و اجتنابناپذیر جلوه میدهند، برای همه نظامهای حاكم، به هر صورت و شكلی كه باشند، سودمند میباشند.
همچنین، آموزههایی از قبیل «كار خدا را به خدا واگذارید، و كار قیصر را به قیصر»، «السّلطان ظلّ اللّه» و «چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه»، كه برای تأیید و حفظ وضع موجود مفیدند، بهطور دایم، تكرار میشوند. ایدئولوژیهایی مانند «ملّتگرایی»(1) مبالغهآمیز و افراطی، كه خیانت به دولتِ به اصطلاح «ملّی» را خیانت به «ملّت» میشمارد و
1. ناسیونالیسم= nationalism.
«وطنپرستی»(1) و «نژادپرستی» (2) نیز، به سبب آثار و نتایج مطلوبی كه میتوانند برای نظامهای حاكم بهبار آورد، مورد تأكید و تبلیغ واقع میشوند.
3. تضعیف روحیه استقامت و مقاومت؛ نظام حاكم برای آنكه هم فرصت و مجال پرداختن به مسایل و مشكلات اجتماعی و سیاسی را از مردم، و بهویژه جوانان، بگیرد و هم آنان را به تنبلی، سستی و وارفتگی سوق دهد از فسق و فجور، فحشا، مشروبات الكلی، و موادّ مخدّر كمال استفاده را میکند. كسانی كه به اینگونه امور معتاد شوند، بهطور طبیعی زبون، راحتطلب، دونهمّت و سر درآخور خواهند شد و تضادّ و تزاحمی با دستگاه حاكمه نخواهند داشت.
4. حمله تبلیغاتی به رقیبان و مخالفان و متّهم كردن آنان و مسخره و استهزای آنان یا آرا و عقایدشان؛ نظام حاكم برای اینكه تأثیر سخن و نفود كلام رقیبان و مخالفان خود را در مردم كاهش دهد و مانع ازدیاد تعداد طرفدارانشان شود، هجوم تبلیغاتی عظیمی بر ضدّ آنان را سازمان میدهد؛ آنان را متهّم به داشتن اهداف و مقاصد شوم، فرصتطلبی، عوامفریبی، اجنبیپرستی، مزدوری بیگانه، ستون پنجم دشمن، جاسوس، خائن به ملّت و وطن و... میکند و شخصیت آنان یا آرا و عقایدشان را به باد مسخره و استهزا میگیرد.
نظام سیاسی هر جامعه حریفان و دشمنان خود را، اعمّ از اینكه به راستی مصلح باشند یا اینكه دواعی نفسانی و شیطانی داشته باشند، با القاب و عناوینی میخواند كه دارای بار ارزشی و عاطفی منفی است، همانند عناوین سرمایهدار و بورژوا، خان و فئودال، محافظهكار، مرتجع (در جوامع شرقی یا هوادار شرق)، فاشیست و كمونیست (در جوامع غربی یا طرفدار غرب).
1. شووینیسم= chauvinism.
2. راسیسم= racism.
نظام حاكم با فعّالیّتهایی از این قبیل هم بر قدرت خود میافزاید، هم خود را مشروع و قانونی جلوه میدهد، و هم كسب شأن و حیثیّت، وجهه و آبرو، و محبوبیّت میكند و خلاصه، به اغراضی دست مییابد كه با بهرهگیری صِرف از نیروهای «مقهور كننده» و «برانگیزنده و بازدارنده» نیل به آن اغراض امكانپذیر نیست.
ولی، همیشه این امكان وجود دارد که حتّی استفاده از مجموع این نیروها نیز وافی به مقصود نباشد و نتواند جامعه را از ورود به مرحله بحرانی مانع شود. از اینرو، نظامهای حاكم، بهخصوص در دنیای معاصر و بهویژه در جهان سوم، پیوسته كوشش میكنند كه با قدرتهای بزرگتر از خود؛ یعنی با ابرقدرتها مناسبات دوستانه برقرار كنند تا بتوانند درروزهای سخت و بحرانی، به مدد آنان، از ورطه سقوط و هلاكت رهایی یابند. پیمانهای نظامی و غیر نظامی عدیدهای كه هر نظام سیاسی با نظامهای قدرتمندتر از خود منعقد میكند ـ و عموماً اسارتآورند ـ تا حدّ فراوانی برای فرونشاندن عصیانها و طغیانهای داخلی بهكار میآیند.
میزان ثبات و بقای نظام حاكم با میزان موفقیت آن در هماهنگ ساختن و بهره داشتن از نیروهای مذكور نسبت مستقیم دارد؛ ولی میزان این موفقیّت نیز بیافول نیست و سرانجام روزی جامعه وارد مرحله بحرانی خواهد شد. بحران نیز، اگر بر اثر تدابیر و چارهاندیشیهای نظام حاكم «متوقّف» یا «ناكامیاب» نگردد، به دگرگونی اجتماعیای منتهی خواهد شد كه به حیات سیاسی نظام حاكم پایان خواهد داد.
استفاده از نیروهای فکری، منحصر به مواردی که ذکر گردید، نمیشود. تلاش نمایید تا با توجه به واقعیات جهانی که در آن به سر میبرید، برخی دیگر از این ابزارها را که به تثبیت نظامهای سیاسی کمک میکند، برشمارید. گفتوگو با دوستان در این زمینه میتواند نتایج دقیقتری را پیش روی شما گذارد.
انسانها همواره، در زمانهای مختلف، شاهد تحولاتى در جوامع انسانى بودهاند و تا آنجا كه تاریخ نشان مىدهد این تحولات در تمام جوامع، بدون استثنا، وجود داشته است و جامعهاى را نمیتوان یافت که از آغاز پیدایش تا انجامش یكنواخت بوده، نوسان و دگرگونى در آن رخ نداده باشد. جامعهشناسان و فیلسوفان تاریخ، با توجه به این دگرگونیها در جوامع انسانى، بحثى را مطرح كردهاند كه آیا این تحولات ضابطهمند است، از قانونى مشخص پیروی میکند، و تابع یك مسیر معیّن و ضابطهمند است یا اینکه این تحوّلات، خطوط نامنظمى را ترسیم مىكند که نمیتوان بر اساس آن، منحنى مشخصى را با جهات خاصی، ترسیم كرد.
گروههایى از فیلسوفان علم الاجتماع معتقد شدهاند كه حركتهاى جوامع انسانى ضابطهمند است؛ لیکن خود اینان نیز داراى گرایشهاى مختلفى هستند. برخی بر این اعتقادند که هر جامعهاى به منزلهٔ یك ارگانیسم و همانندِ موجود زندهاى است که روزی متولد مىشود و پس از آن دوران رشد، توقف، انحطاط و در نهایت سقوط و مرگ را تجربه میکند. هر جامعهاى هم این مراحل را طی میکند و بر اساس مقایسهٔ آن با انسان میتوان در مورد آن پیشبینی نیز نمود. برخی دیگر معتقدند كه حركت جامعه، حركت دایره مانند است؛ یعنى از یك نقطهاى شروع مىشود، یك حركت دورى را انجام مىدهد و سپس به همان نقطه اول بازمىگردد و مجدداً همین حركت دورى بار دیگر تكرار مىشود. این نظریه از سابق در بین فیلسوفان قدیم یونان به عنوان «نظریه ادوار» مطرح بوده است. گروه دیگری نیز معتقدند كه حركت جامعه، حركتی مارپیچى است و از یك نقطهاى شروع مىشود و در جهت بازگشت به آن نقطه حركت مىكند؛ ولى به عین آن نقطه نمىرسد، بلکه به یك نقطهٔ محاذی با آن مىرسد و مجدداً دور دیگری
مىزند که جهتش بازگشت به همان نقطه است؛ ولى عین نقطه اول و دوم نیست، بلكه نقطهاى محاذی آن است.
علاوه بر این نظریات، نظریات دیگری نیز مطرح گردیده است که اگر هر یك از این نظریات بخواهد به عنوان یك نظریه كلّى و حاكم بر همه جوامع تطبیق شود، بسیار كار سخت و دشوارى خواهد بود. بنابراین به دشواری میتوان گفت که تحولات تمام جوامع انسانى تابع یك قانون كلى است و همهٔ جوامع، به یك جهت، با یك وضع و از طریق برنامهٔ مشابهی حركت كردهاند.
در این میان در اعصار اخیر، نظریهاى مطرح گردیده كه بر اساس آن، نه تنها براى هر جامعهاى، بلکه برای کل جامعهٔ انسانى قانونى در نظر گرفته شده است و آن قانون عبارت است از اینکه بهطور دایم جامعه در یك منحنى صعودى و رو به كمال حرکت مىکند. بهاین ترتیب، انسان از روزى كه در این كرهٔ زمین یافت شده، حركتى صعودی را شروع كرده است. البته ممكن است در طول تاریخ، حركتهاى زیگزاگى وجود داشته باشد و ما شاهد اُفول و نزول هم باشیم، لیکن كلّ این جامعه، همیشه یك حركت صعودى دارد و منحنى آن رو به بالاست. این نظریه، بیشتر از سوی ماركسیستها مطرح شده است و آنان حركت عالَم را یك حركت تكاملى مىدانند و طبیعی است که كمالى كه یك مكتب مادّى نظیر مکتب مارکسیسم در نظر مىگیرد، كمالی مادى خواهد بود. در عالَم ماده و در بین كمالات مادى هم تكیه اصلى اینان بر اقتصاد است. و در حقیقت، بازگشت این تكاملى را كه معنا مىكنند، به یك تكامل اقتصادى جامعه است و پیشبینى مىكنند كه این حركت همچنان ادامه خواهد یافت تا اینكه یك جامعهٔ كامل بشرى به وجود آید كه ویژگى آن این است كه، دیگر اختلاف طبقاتى در آن جامعه وجود ندارد و همهٔ انسانها از نعمتهاى مادى بهطور مساوى بهرهمند خواهند شد. این نظریه، که از نظریه تكامل
زیستشناسىای اخذ شده است که داروین آن را ترویج و تئوریزه نمود، دچار اشکالات و ایراداتی است که در درس پیشین به بخشی از آنها اشاره شد.
اما در مورد دیدگاه اسلام در این زمینه باید گفت؛ مطالبى كه قرآن درباره جوامع گذشته و تحولات آنها نقل مىكند بهگونهای نیست که بتوان از آنها یك قاعده كلى را درباره كل جامعه انسانى به دست آورد. لیکن یك نكته را از قرآن مىتوان استفاده كرد و آن این است كه این کتاب مقدس، با قاطعیت، در نهایت یك آیندهٔ تكاملى را براى جامعه انسانى پیشگویى مىكند. خداوند متعال، به چند صورت، آینده بشریت را پیشبینى كرده است؛ یک مورد در جایی است که وعدهٔ تحقق برنامهٔ انبیای الهی را داد، هرچند که آنان، در طول تاریخ، گاهی با شكستهاى ظاهرى مواجه شده بودند. آیهٔ ذیل از این دسته آیات است:
وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ * وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُون؛(1) و قطعاً سخن ما درباره بندگان فرستاده ما از پیش [چنین] رفته است كه آنان حتماً پیروز خواهند شد و سپاه ما هرآینه غالب خواهند گشت.
دستهٔ دیگر آیات درباره و مخصوص پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است. از جملهٔ این آیات میتوان به آیهٔ ذیل اشاره کرد:
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا؛(2) اوست كسى كه پیامبر خود را با هدایت با آیین درست، روانه ساخت تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند و گواه بودن خدا كفایت مىكند.
دستهٔ دیگر آیات نیز مربوط به بندگان صالح خداوند و حکومت آنان بر زمین است:
1. صافات (37)، 173 ـ 171.
2. فتح (48)، 28.
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُون؛(1) و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم كه زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
از آیات فوق استفاده میشود که علیرغم تحولات و فراز و نشیبهای مختلف در طول تاریخ، در نهایت، یك سرنوشت حتمى وجود خواهد داشت و آن، ایناست كه انسانهاى شایستهاى وارث زمین خواهند شد که اهل ایمان و عمل صالحاند.(2) از آیات فوق و آیات مشابه دیگر استفاده میشود که برخلاف مکاتب الحادی، که تنها بر اساس عوامل مادی به پیشبینی تاریخ میپردازند، قرآن کریم، عوامل دیگری را در سرنوشت آدمیان مؤثر میداند و بر عوامل معنوی نظیر ایمان تأکید بیشتری دارد و در نهایت زمین و زمان را از آنِ کسانی میداند که عمل خود را با ایمان حقیقی همراه سازند.
البته باید توجه داشت كه علیرغم اینكه انبیای الهی، در طول تاریخ، با زحمتهای فراوان، فداكاری و جانبازی توانستند تحولاتی در جوامع به وجود آورند و حتّی گاهی توانستند حكومتهای برحق الهی را بر بخشهایی از زمین مستقر سازند، اما این بهآن معنا نیست كه این جریان به صورت یك خط یكنواخت مستقیم یا یك منحنی، كه دارای انحنای صعودی دایم باشد، دوام پیدا كند؛ بلكه تحولات جوامع، تابع عوامل اختیاری انسانهاست. قرآن نیز این منطق را پذیرفته است و ازاینرو تحولات تاریخ را نه یكنواخت دایم و مسیر منحنی را تكامل به سوی بینهایت میداند و نه همانند نردبانی كه بهطور دایم و پلهپله بهسوی بالا پیش میرود، میداند. از نظر قرآن تحوّلات تاریخی انسان تابع رفتارهای اختیاری خود اوست و خود انسانها هستند كه باید تصمیم بگیرند كه سیر صعودی یا نزولی را آغاز و یا به سمت كمال یا سقوط حركت كنند.
1. انبیاء (21)، 105.
2. نور (24)، 55 و قصص (28)، 5.
1. برای آنکه تئوریهای فعلی اندیشمندان غیر مسلمان نتوانسته است انعکاسدهندهٔ عوامل اصلی پیدایش انقلاب، و بهویژه انقلاب اسلامی باشد، ضرورت دارد تا به این مسأله از بُعد دینی توجه شود.
2. تا زمانی که همه افراد جامعه یا اكثریّت آنان منافع عضویّت در جامعهٔ خود را بیشتر از مضارّ آن بدانند، جامعه، «متعادل» و «متوازن» خواهد بود.
3. عوامل طبیعی، عوامل خدادادیِ درون خود انسانها، و عامل وحی نقشی اساسی در ایجاد تحولات اجتماعی دارند؛ لیكن اراده نیز عاملی مهم و در واقع، جزو اخیر از علت تامهٔ تحولات اجتماعی است، چراکه انسان میتواند با ارادهٔ خویش برخلاف تمام مقتضیات این عوامل رفتار كند.
4. احساس فقر، احساس ظلم، احساس از دست دادن حیثیت جهانی، و احساس محرومیت از استکمالات معنوی و اخلاقی از عوامل مهم ایجاد بحران در جوامع به شمار میروند و از نظر اسلام نیز بهرهبرداری از نقاط ضعف مادّی جامعه برای برپا كردن نهضت اجتماعیای كه هدف اصلیش اصلاحات معنوی است، موجّه و مشروع است.
5. استفاده از نیروهای فکری باید در کنار نیروهای نظامی و اقتصادی قرار گیرد تا نظام حاکم بتواند وضع موجود را در هر شرایطی حفظ نماید.
6. اسلام، با قاطعیت یك آیندهٔ تكاملى را براى جامعه انسانى پیشگویى مىكند و شکستهای ظاهری انبیای الهی را مانع تحقق وعدهٔ الهی مبنی بر حاکمیت مؤمنان حقیقی در زمین نمیداند.
7. با توجه به نظریههای مطرح شده و تبیین دیدگاه اسلام در زمینهٔ تحولات اجتماعی، و بهویژه انقلاب، میتوان ویژگیهای یک انقلابی که از اسلام الهام میگیرد را برشمرد و ماهیت آن را مشخص ساخت؛ مطلبی که در درس آتی مورد توجه قرار خواهد گرفت.
1. جامعهٔ متعادل چگونه جامعهای است؟
2. عوامل پیدایش ایجاد تحولات در جامعه کدامند؟ نظر اسلام در این زمینه چیست؟
3. عوامل مهم منشأ بحران در جوامع و ارتباط میان آنها را ذکر نمایید.
4. نظامهای حاکم چگونه میتوانند وضع موجود مطلوب خود را حفظ و از بروز بحران اجتماعی جلوگیری نمایند؟
5. نظر فیلسوفان علم الاجتماع در زمینهٔ سیر تحولات اجتماعی را بیان نموده، نظر قرآن کریم را در این زمینه ذکر کنید.
1. جمشیدی، محمدحسین، اندیشهٔ سیاسی شهید رابع، امام سید محمدباقر صدر(رحمه الله)، تهران: مؤسسهٔ چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چ1، 1377.
2. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، [بیجا]: مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ2، 1372.
3. مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفهٔ تاریخ، قم: انتشارات صدرا، چ5، 1398ق.
4. ـــــــــــــــــــــ ، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، بخش جامعه و تاریخ، قم: انتشارات صدرا، [بیتا].
5. ملكوتیان، مصطفی، سیری در نظریههای انقلاب، تهران: نشر قومس، 1372.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. تعریفی از انقلاب اسلامی ارایه دهد؛
2. ماهیت و فصل ممیّز انقلاب اسلامی را تبیین نماید؛
3. ویژگیهای انقلاب اسلامی را ذکر کند؛
4. با توجه به این ویژگیها، جایگاه ممتاز انقلاب اسلامی ایران را در طول تاریخ نشان دهد.
در ایران انقلابی رخ داده است که همهٔ معادلات را به هم ریخته، حسابهای به اصطلاح علمی و جامعهشناسانه را نقش بر آب کرده است. کسی باور نمیکرد که انقلابی رخ بدهد که خاستگاه آن مساجد باشد، در حالی که هیچ تشکیلاتی هم در میان مردم وجود نداشته باشد و مردم هیچ نوع تمرین حزبی و انقلابی هم نداشته باشند. به هر حال میبینیم که غربیها هم این انقلاب را پدیدهٔ نوظهوری میدانند.(1)
تعریف واژهٔ انقلاب و مقایسهٔ آن با سایر تحولات اجتماعی و نیز نظریههای مطرح در مورد این پدیده، از مطالبی بود که در طی دروس گذشته مورد توجه قرار گرفت و پس از نقد و ارزیابی تئوریهای موجود انقلاب، نظر صحیح در این مورد بیان و به دیدگاه اسلام نیز اشاره شد. بر اساس دیدگاه صحیح، زمانی تعادل در جامعه وجود خواهد داشت که تمام یا اکثریت افراد جامعه منافع عضویّت در جامعه خود را بیشتر از زیانهای آن بدانند. در غیر این صورت، عواملی دست به دست هم خواهد داد تا این تعادل جای خود را به بحران اجتماعی دهد و ثبات جامعه را بر هم ریزد. همچنین تاکنون مشخص گردید که از نظر اسلام، در آیندهٔ جامعهٔ جهانی، روند رو به تکاملی را شاهد خواهیم بود که در آن مؤمنان
1. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص110.
حقیقی حاکمان زمین میگردند. بدیهی است که یکی از ابزار تحقق این آرمان، انقلابی است که بر اساس آرمانهای اسلامی شکل گرفته باشد. در اینجاست که ضرورت پرداختن به ماهیت و ویژگیهای چنین انقلابی ضروری مینُماید.
بر اساس تعریفی كه در درس اول، از انقلاب ارایه گردید، بهدست آمد كه انقلاب در این نوشتار به معنای تحوّل سریع، شدید و بنیادین ناشی از وقوع طغیان عموم مردم در اوضاع و احوال سیاسی جامعه و در نتیجه، جایگزینی یك نظام سیاسی، حقوقی و اقتصادی بهجای نظام دیگر میباشد. با توجه به این تعریف از انقلاب و نیز با عنایت به این مطلب كه مراد از اسلام، به عنوان یك دین، مجموعهای از معارف است كه از طرف خداوند برای هدایت و استکمال انسانها نازل گردیده و بهوسیلهٔ رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به نوع بشر ابلاغ شده است، به آسانی میتوان به تعریفی از انقلاب اسلامی دست یافت. هرچند كه تعریفهای ارایه شده در این زمینه، از حیث عبارت، تفاوتهایی را با یكدیگر دارند؛ لیكن بنای اكثر این تعاریف بر آن مفهومی از دو واژهٔ «انقلاب» و «اسلام» استوار شده است كه در بالا اشاره گردید.
كلیم صدیقی در تعریف انقلاب اسلامی مینویسد: «انقلاب اسلامی عبارت است از حركت امّت مسلمان در جهت تغییر نظام غیر اسلامی موجود و جایگزین نمودن یك نظام جامع و كامل اسلامی بهجای آن؛ همچنین تلاش برای اجرای مقررات، قوانین و برنامههای اسلامی در كلیهٔ شؤون زندگی خویش(یعنی امت)».(1) شهیدمرتضی مطهری نیز معتقد است كه: «انقلاب اسلامی راهی است كه هدف آن، اسلام و ارزشهای اسلامی میباشد و انقلاب و مبارزه، تنها برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام میگیرد. در این صورت انقلاب اسلامی
1. كلیم صدیقی، نهضتهای اسلامی و انقلاب اسلامی ایران، ص49.
متفاوت با اسلام انقلابی خواهد بود، زیرا در صورت اخیر، انقلاب و مبارزه هدف خواهد بود و نه وسیله، برخلاف صورت نخست كه مبارزه و انقلاب، وسیله است نه هدف».(1)
شناسایی ماهیت انقلاب اسلامی و تشخیص فصل ممیّز آن از سایر انقلابها مشكل به نظر نمیرسد و تفاوت این انقلاب با سایر انقلابهای دنیا، در اسلامی بودن آن است. بنابراین، اگر نظامی، آن فصل ممیز و آن مشخصهٔ ماهوی خود را همچنان حفظ كند، میتوان ادعا كرد كه هنوز ماهیت خود را از دست نداده است. ولی اگر این فصل ممیز حفظ نگردد، باید اعتراف كرد كه این انقلاب از مسیر اصلی خود خارج و دچار آسیب شده است.
از آنجا كه تنها دینی كه برای تمام شؤون انسانها، اعم از شؤون فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی، برنامه دارد، اسلام است، تنها انقلابی نیز كه قادر است كه جمیع مصالح مردم را تأمین و تضمین كند و خود، مسایل و مشكلات جدیدی پدید نیاورد، انقلاب اسلامی است؛ یعنی انقلابی كه در همهٔ ابعاد و وجوه خود، بدون استثنا، از جهانبینی و ارزشگذاری دین مقدس اسلام مایه بگیرد و تغذیه كند. ازاینرو، رهبران این انقلاب، برخلاف رهبران سایر انقلابها، نه برای تأمین مقاصد انقلاب، از هر عقیدهای، و اگرچه باطل و خلاف واقع، بهره میگیرند و نه با تحریك و تهییج شدید احساسات و عواطف مردم، عوامل غیر عقلانی را بر فعالیتها و كارهای آنان حاكم میسازند؛ بلكه احساسات و عواطف مردم را محكوم و تابع احكام و ادراكات عقل و آرای صحیح میگردانند و آنگاه از آنها برای كامیاب ساختن انقلاب و محقق كردن اهدافِ آن سود میبرند. به همین دلیل، ترویج و اشاعهٔ بینشها و ارزشهای اسلامی، كه هم صحیح و مطابق واقعند و
1. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص45.
هم آمادگی شگرفی برای ایثار، فداكاری و جانفشانی در مردم پدید میآورند، از جمله برنامههای رهبران این انقلاب است.
بنابراین اگر عنصر فرهنگ، اساسیترین عنصر اسلام تلقی شود، بزرگترین بُعد پیروزی انقلاب اسلامی نیز بُعد فرهنگی آن خواهد بود. ازاینرو، استفادهكنندگان اصلی این نعمت نیز در درجهٔ اول، اقشار فرهنگی جامعه خواهند بود كه مصداق بارز آنها حوزهها و دانشگاهها هستند. بنابراین، وظیفهٔ این اقشار، از اقشار دیگر جامعه بسیار سنگینتر است. ازاینرو، تردیدی نیست كه ماهیت انقلاب اسلامی ـ یعنی عنصر اسلامی بودن آن ـ كه یك عنصر فكری و فرهنگی است، با تغییر مسؤولین تغییر نمیكند. معیار بقای این انقلاب، بقای فكر و اندیشهٔ آن است، نه بقای تفكرات اشخاصی كه در زمان انقلاب از انقلابیون بهشمار میآمدند. چه بسا با تغییر نسلها، اشخاص دیگری جایگزین شوند، لیكن تفكر انقلابی و ماهیت آن پابرجا باشد. بنابراین ملاك اصلی برای ارزیابی چنین انقلابی، بررسی سلامت یا بیماری ریشهٔ فكری و عنصر فرهنگی آن است.
انقلاب ایران نیز كه با پسوند اسلامی شناخته شده است، دارای ابعاد گوناگونی است. این انقلاب، هم انقلابی ضد امپریالیستی، هم انقلابی ایدئولوژیك، هم انقلابی بر ضدّ یك رژیم فاسد و هم انقلابی فرهنگی بهشمار میرود. برای پیروزی انقلاب در تمام این ابعاد و بقای آن در برابر حملات دشمنان، ضروری است كه نیروی دفاعی كافی در همهٔ قسمتها وجود داشته باشد. همچنین برای ایفای رسالت جهانی خود نیز باید از نیروی تهاجمی كافی در همهٔ ابعاد برخوردار باشد. ولی باید در نظر داشت كه قوام این انقلاب به اقامهٔ ارزشها و باورهای اسلامی است. ازاینرو، اگر ما در تمام ابعاد انقلاب پیروز گردیم؛ لیكن در این بُعد با شكست مواجه شویم، در واقع ماهیت انقلاب تغییر كرده است. اگر تنها هدف ما پیروزی، اگرچه به قیمت دست كشیدن از آرمانهای اسلامی باشد، دیگر این انقلاب،
انقلاب اسلامی نخواهد بود. اسلامی بودن این انقلاب به این است كه همه چیز فدای مكتب شود. تنها در این صورت میتوان این انقلاب را انقلاب اسلامی نامید.
انقلابی را میتوان اسلامی نامید كه مؤلفههای زیر در آن وجود داشته باشد. فقدان حتی یكی از این موارد میتواند دلیلی بر این باشد که چنین انقلابی بیجهت نام اسلامی را بر خود گرفته است:
انقلاب اسلامی، بیش و پیش از هر چیز، یك انقلاب فرهنگی است؛ نه یك انقلاب سیاسی، حقوقی، و اقتصادی. البتّه این به معنای نفی خصلتهای سیاسی، حقوقی و اقتصادی اینانقلاب نیست؛ به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی، در عین حال كه، به هیچروی از سهم و تأثیر عواملی همچون فقر مادّی و اقتصادی، ظلم اجتماعی و حقوقی، و از دست دادن شأن و حیثیّت بینالمللی و جهانی در فاسد و نابههنجار ساختن زندگی انسانها غفلت یا تغافل ندارد، بیشتر دلنگران محروم ماندن مردم از استكمالات معنوی و اخلاقی است؛ و اگر با پدیدههای اجتماعیای مانند فقر و ظلم هم مبارزه میكند، به علّتتأثیر منفیای است كه هر یك از این پدیدهها در استكمال معنوی و اخلاقی بشر میتواند داشت.
چون هدف اصلی و نهایی این انقلاب استكمال معنوی انسانها است و این هدف جز بر اثر افعال اختیاری آنان حاصل نمیشود، رهبران این انقلاب برای اینكه تعداد بیشتری از مردم را به صفوف انقلابیّون ملحق سازند، هرگز به شیوههای مجبور كننده، تحمیلی، و قهری
متوسّل نمیشوند؛ بلكه میكوشند تا خود مردم به مقاصد انقلاب ایمان آورند و آگاهانه و آزادانه به انقلابیون بپیوندند و از جان و دل، سقوط و انهدام نظام فاسد و استقرار نظام انقلابی را بخواهند.
از این رو رهبران این انقلاب، نه به كتمان حقایق و نه به نشر اكاذیب میپردازند و اساساً از هرگونه اغفال و فریبكاری و نیرنگبازی روی میگردانند. در واقع آنان وظیفهٔ خود میدانند كه آگاهیهای مردم، رشد فكری، عقلانی، و فرهنگی آنان را افزایش دهند.
بهمنظور استكمال معنوی آدمیان، انقلابیون، نخست سعی در ایجاد یا تحكیم و تقویت عقاید حقّه در مردم میكنند و سپس از آن عقاید حقّه در جهت مقاصد انقلاب بهره میجویند. رهبران این انقلاب، برخلاف رهبران سایر انقلابها، از هر عقیدهای، اگرچه نادرست و خلاف واقع، برای خدمت به انقلاب، استفاده نمیكنند. آنان با تحریك و تهییج شدید، احساسات و عواطف غیر عقلانی مردم را بر فعّالیّتهای خود حاكم نمیسازند؛ بلكه احساسات و عواطف را محكوم و تابع احكام، ادراكات عقل و آرا و عقاید صحیح میگردانند و آنگاه از آنها برای كامیاب ساختن انقلاب و محقّق كردن اهداف آن سود میبرند. به همین دلیل، ترویج و اشاعهٔ بینشها و ارزشهای اسلامی، كه هم صحیح و مطابق واقعند و هم آمادگی شگرفی برای ایثار، فداكاری، و جانفشانی در مردم پدید میآورند، از جمله برنامههای رهبران این انقلاب است.
رهبران انقلاب اسلامی، همچنین، بر تعیین صریح و دقیق اهداف و مقاصد انقلاب، تأكید
آشكاری دارند. از اینرو، همواره اعدام میكنند كه اغراض ملّتگرایانه، وطنپرستانه، نژادپرستانه و از این قبیل را دنبال نمیکنند و فقط در پی حقّ و عدالتند، و حال آنكه رهبران سایر انقلابها چه بسا اهداف و مقاصد خود را در پردهٔ ابهام و ایهام پوشیده میدارند، تا بهاین وسیله هیچ دستهای از مردم را از خود نرانند و همه را با خود و در كنار خود داشته باشند و نظام حاكم را سریعتر و زودتر ساقط كنند و انقلاب را به پیروزی رسانند. رهبران انقلاب اسلامی، در عین حال كه خیرخواه همهٔ مردم هستند و منافع و مصالح جمیع افرادجامعه را، در تمام ابعاد و وجوهش، میخواهند؛ اهداف خود را بهصورت آشكار صریحاً معلوم میدارند تا ارزشهایحقّ و ارزشهای باطل برآمیخته نگردد و مردم به گمراهی و بیراهه نیفتند.
انقلابیون برای اینكه همه عناصر و نیروهای كارآمد و سودمند را بشناسند و جذب كنند، بسیارجدی هستند چراكه انقلاب را برای به قدرت رسیدن یك فرد یا گروه یا قشر نمیخواهند، بلکه مقصود آنان این است كه جمیع افراد، گروهها، و قشرها رشد یابند و به مصالح حقیقی خود برسند. البتّه، برای جذب عناصر و نیروهای مؤثّر و مفید، از هیچیك از اصول و مبانی شریف انقلاب نیز عدول نمیكنند.
افراد انقلابی هرگز به بیگانگان اتّكا و اتّكال ندارند (لازم به تذكر است كه مقصود از «بیگانه» در اینجا، فقط جامعهها، كشورها، اقوام و مللی هستند كه با دین اسلام و اهداف و مقاصد والای انقلاب اسلامی دشمنی و ستیز دارند)، زیرا تبرّی از دشمنان
اسلام، درست مانند تولّی با دوستان این دین مقدّس، از اصول ایدئولوژی این مكتب است. از اینرو، این انقلاب فقط بر عناصر و نیروهای خودی و دوست تكیه دارد و قائم به خود و مستقلّ است.
چون این نوع انقلاب مبتنی بر اسلام است كه دارای یك سلسله قوانین و احكام ارزشی و حقوقی ثابت و لایتغیّر است، نیاز ندارد كه در هر مسأله و مشكلی از مردم یا صاحبنظران و كارشناسان، رأیجویی و نظرخواهی كند. از اینرو، هیچ فرد یا گروه یا قشری، نمیتواند در این انقلاب طمع داشته باشد كه با تغییر احكام و مقرّرات حقوقی و اجتماعی منافع خصوصی خود را تأمین و تضمین كند. این دو عامل در حفظ ثبات و بقای انقلاب، پس از پیروزی آن، سخت مؤثّرند.
ثبات ارزشها و قوانین بنیادی به هیچروی، مانع از تأمین مصالح متغیّر و موسمی نمیشود، بلکه بر اساس همان ارزشهای ثابت، مقررات خاص و جزئی وضع میشود و بهوسیله آن مصلحتها و نیازهای متغیّر تأمین میگردد.
حاكمیّت رهبر و زمامدار این انقلاب، بهویژه از دیدگاه مذهب تشیّع، شعاعی ازحاكمیّت ولیّ اعظم الهی، و در مرتبه بالاتر، شعاعی از حاكمیّت خدای متعال است؛ و این امر ثبات و بقای دستگاه حاكمه را ضمانت میكند.
این مؤلفه از همهٔ ویژگیهای پیشگفته مهمتر است و با محاسبات علمی و تجربی، محاسبه نمیشود. بر اساس این مؤلفه خدای متعال امدادهای غیبی خود را بر كسانی كه صادقانه و مخلصانه این انقلاب را یاری كنند، فرومیفرستد و آنان را شكستناپذیر میگرداند.
ویژگی منحصر به فرد انقلاب اسلامی كه آن را از سایر انقلابها ممتاز میسازد، همانا پیروی از حركت انبیای الهی است. حركت انبیا نیز دارای ویژگیهای منحصر به فردی بوده است كه از آن جمله میتوان به برتری دادن عقاید حق بر عقاید باطل اشاره كرد. بر اساس این دیدگاه باید نسبت به شناخت حق تلاش نمود، برای اثبات و ترویج آن، اقدامات لازم را انجام داد و ذرهای نسبت به افكار باطل، روی خوش نشان نداد. از اینروست كه حركت انبیا، در ویژگیها، در خطمشیها و نیز در روشها، با سایر حركتها، تحولات و انقلابهای اجتماعی تفاوت دارد.
مهمترین ویژگی حركت انبیا، و به تبع آن انقلاب اسلامی ایران، توجه دادن انسان به ابعاد معنوی اوست. همین ویژگی است كه این حركت را نسبت به حركتهای دیگر بهطور كامل متمایز میسازد و انسانیت انسان را مورد توجه قرار میدهد. ویژگی دیگر حركت انبیا این است كه هرگز به فردگرایی، خودخواهی و خودگزینی بها نمیدهد؛ چرا كه اموری از این قبیل، لازمهٔ مادیگرایی و دنیاگروی است كه انبیا همواره در مسیری خلاف آن قدم برمیداشتند. ایشان همواره تلاش میكردند تا تمام انسانها از بركات خداوند متعال بهرهمند شوند و در جهت سیر الی الله و تقرب بهسوی او گام بردارند. ایجاد وحدت میان اقشار مختلف جامعه، یكی دیگر از ویژگیهای حركت انبیا است كه در جهت نیل به سعادت حقیقی انسانها صورت پذیرفته است.
باید به مطلب نیز توجه داشت که این وعدهٔ الهی است كه سرانجام، پیروزی نهایی با انبیا است:
وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ * وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُون؛(1) و قطعاً فرمان ما درباره بندگان فرستاده ما از پیش [چنین] رفته است كه آنان [بر دشمنان خودشان] حتماً پیروز خواهند شد و سپاه ما هرآینه غالب خواهند آمد.
ولی بر اساس آنچه كه در مورد تاریخ گذشتگان به دست ما رسیده است، در گذشتهٔ تاریخ مواردی كه بشر در اثر اطاعت از انبیا به سعادت كاملی در این دنیا رسیده باشد، زیاد نبوده است و در عمل، موارد مخالفت، عصیان و عذاب، بیشتر از موارد سعادتی بوده كه در سایهٔ اطاعت از انبیا به دست میآمده است. در تاریخ 1400 ساله مسلمین، چنین جهشی یكبار در عصر رسول الله(صلى الله علیه وآله) واقع شد و حكومتهایی با چندین هزار سال سابقه منقرض گردیدند. البته هرچند كه گویی در زمان خود پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) این موج، كاملاً به كشور ما نرسید؛ ولی به هر حال از بركات همان بعثت بود كه بعد از چندی زمینهٔ هدایت سایر جوامع فراهم شد و ایرانیان با رغبت اسلام را پذیرفتند. از آن تاریخ به بعد، چنین جهشهای چشمگیری كه در سایهٔ اطاعت انبیا در جهان واقع شده باشد، كمتر به چشم میخورد. البته تحولات اجتماعی كه به نحوی تحت تأثیر تعالیم انبیا قرار داشته است، كم نبوده است، لیكن مواردی را كه منجر به پیدایش یك حكومت حقِ فراگیر و مبتنی بر دستورات و قوانین الهی و اسلامی شده باشد، كمتر میتوان یافت. البته نمیتوان انكار كرد كه گاهی در گوشه و كنار یك شهر یا ایالتی برای مدت كوتاهی حكومتی برقرار شده است؛ ولی حكومت فراگیری را كه در یك كشور چند ده میلیونی، قوانین آن بر اساس قوانین اسلام شكل گرفته باشد، نمیتوان یافت.
1. صافات (37)، 173 ـ 171.
ازاینرو میتوان ادعا کرد که بعد از جهشی كه در تاریخ زندگی مسلمین در زمان رسول الله(صلى الله علیه وآله)پدید آمد، جهش دیگر، جهشی است كه به واسطهٔ رهبری یكی از فرزندان رسول الله(صلى الله علیه وآله)و با همّت مردان خداپرست و عاشق حق، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحقق پیدا كرد. این انقلاب، دومین نمونه از بزرگترین جهشهای الهی است كه در طول تاریخ اسلام و ادیان الهی دیگر میتوان جستوجو كرد.
از آنچه گذشت، به خوبی میتوان به منشأ عظمت انقلاب اسلامی ایران پی برد؛ عظمتی كه تمام جهانیان به آن اعتراف كردهاند و بر اساس شواهد زیادی كه در بیانات و رفتارهای دولتمردان، سیاستمداران، جامعهشناسان و صاحبنظران مختلف در علوم انسانی وجود دارد، در مقابل آن سر تعظیم فرود آوردهاند. البته در زمینهٔ منشأ عظمت این انقلاب ممكن است گزینهها و احتمالاتی به ذهن خطور كند كه هر یك از آنها قابل بررسی و تأمل است.
یك احتمال این است كه عظمت این انقلاب ناشی از برچیده شدن یك رژیم، روی كار آمدن رژیمی دیگر و جایگزین شدن دستگاه حاكمی به جای دستگاه حاكم پیشین باشد. تردیدی نیست كه این احتمال نمیتواند منشأ عظمت انقلابی محسوب گردد كه دنیا در برابر آن سر تعظیم فرود آورده است؛ چرا كه جایگزین شدن یك قدرت بهجای قدرتی دیگر و یك حكومت بهجای حكومتی دیگر، همواره در طول تاریخ وجود داشته و خواهد داشت و كتابهای تاریخی نیز پر از ذكر این انقلابها و تغییر حكومتها توسط حكومتهای دیگر است. مطالعهٔ تاریخ اسلام نشان میدهد كه بعد از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، افرادی زمام حكومت را بهدست گرفتند و پس از آنان، سلسلهٔ بنیامیه سالها بر جامعهٔ اسلامی فرمان راندند و به دنبال آنان، خاندان بنیعباس، صدها سال حكومت را در دست گرفتند. در تاریخ كشور ایران نیز، سلسلههای صفویه، افشاریه، قاجاریه و در نهایت خاندان پهلوی
جابهجا شدند و این سلسلههای پادشاهی با انقراض طبیعی سلسلههای قبل و یا از طریق از صحنه بیرون كردن سلسلههای دیگر، یكی پس از دیگری زمام امور را در دست گرفتند. اشاره شد كه تاریخ جوامع بشری سرشار از این تغییرات و دگرگونیهاست، بنابراین راز عظمت انقلاب اسلامی ایران فقط جایگزینی حكومتی با حكومت دیگر و یا تغییرات نخبگان حاكم نیست.
احتمال دیگری كه ممكن است در زمینهٔ منشأ عظمت انقلاب در اینجا به ذهن خطور كند، این است كه این انقلاب، نه تنها سبب تغییر حكومت در كشور گردید؛ بلكه باعث برچیده شدن سلسلههایی از حاكمان شد كه در مدت 2500 سال، از طریق رژیم سلطنتی بر كشور فرمان میراندند. در واقع با پیروزی انقلاب، رژیم سلطنتی جای خود را به رژیم دیگری بهنام جمهوری داد. گفتنی است این احتمال نیز نمیتواند منشأ عظمت چنین انقلابی باشد، زیرا اینگونه تحولات منحصر به ایران نبوده، در كشورهای دیگر نیز سابقه داشته است. تغییر رژیم دیكتاتوری و سلطنتی به رژیم جمهوری در بسیاری از انقلابهای جهان نظیر انقلاب كبیر فرانسه و انقلاب اكتبر روسیه، تحقق یافت، لیكن هیچ یك از این انقلابها نمیتواند در شكوه و عظمت با انقلاب اسلامی ایران رقابت كند و این امر نشان میدهد كه عظمت این انقلاب ناشی از امر دیگری است و تغییر رژیم سلطنتی به رژیم جمهوری نمیتواند علّت منحصر به فرد بودن این انقلاب در میان انقلابهای بزرگ جهان باشد.
هرچند كه در این انقلاب، در مقایسه با برخی از انقلابهای دیگر، خسارات كمتری متوجه مردم گردید و تعداد كشتهها، مجروحان و آسیب دیدگان نیز بسیار كمتر بود؛ ولی این اختلاف نیز نمیتواند منشأ منحصر به فرد بودن این انقلاب در طول تاریخ باشد.
برای تحلیل و ارزیابی صحیح منشأ عظمت انقلاب اسلامی، از دو دیدگاه میتوان آن را مورد توجه قرار داد:
1. دیدگاه كسانی كه نگرش الهی و اسلامی نداشته و یا نسبت به این انقلاب خصومت میورزند: براساس این دیدگاه جامعهشناسانه، تحقق این انقلاب پدیدهای برخلاف معادلات بینالمللی بود كه تحلیلگران سیاسی هرگز احتمال آن را نیز مطرح نمیكردند. چنین انقلابی توانست به سرعت بر معادلات جهانی اثر گذاشته، تمام جهان را تحتالشعاع خود قرار دهد. این دیدگاه، هرچند كه بخشی از عظمت انقلاب را بیان میكند؛ ولی نمیتواند بیانكنندهٔ عظمت واقعی انقلاب بوده، تمام حقیقت را بیان نماید.
2. دیدگاه كسانی كه در پیروزی انقلاب نقش داشتند و برای تحقق آن بسیاری از سختیها را به جان خریدند: بر اساس دیدگاه مذكور تلاش تمامی انبیا، اوصیا، اولیا و مجاهدان الهی، در طول هزاران سال، برای برقراری حكومت الهی و حاكمیت قانون عدل الهی در روی زمین، به وسیلهٔ این انقلاب به نتیجه رسید و همین امر منشأ عظمت این انقلاب میباشد. جایگزین شدن حكومت الهی مبتنی بر عدالت به جای حكومتهای مبتنی بر ظلم، خودمحوری، خودگزینی و قدرتطلبی است كه این انقلاب را تبدیل به پدیدهای بینظیر كرده است.
انقلاب اسلامی ایران از انقلابهای بزرگ جهان که در عرصهٔ روابط بینالملل مطرح است، کاملاً متمایز است. تلاش نمایید از طریق آشنایی با انقلابهای مذکور، آنها را با انقلاب اسلامی مقایسه کنید. چه تفاوتهای بنیادینی میان آنها مشاهده میکنید؟ این مسأله را با دوستان خود در میان بگذارید و هریک از آنان متکفّل مطالعهٔ یکی از انقلابهای بزرگ معاصر جهان گردند. پس از مطالعه، زوایای مختلف این انقلابها را با هم به بحث گذارید و امتیازات هریک را نسبت به دیگری بسنجید.
1. انقلاب اسلامی، عبارت است از حرکتی بنیادین و تحولی اساسی در اوضاع و احوال سیاسی جامعه بر اساس آموزههای اسلامی به منظور جایگزین نمودن نظامی مبتنی بر اصول و احکام اسلامی.
2. «اسلامیبودن» فصل ممیز انقلاب اسلامی از سایر انقلابهای جهان است. از اینرو، در این انقلاب، عنصر فرهنگی از اهمیت ویژهای برخوردار است و انحراف در مسیر چنین انقلابی از همین کانال امکانپذیر خواهد بود.
3. بنابراین توجه به ابعاد فرهنگی، اهمیت به انتخاب آگاهانه، تلاش در تحکیم عقاید حقه، تأکید بر تبیین دقیق اهداف، فراگیری انقلاب، عدم اتکا به بیگانگان، ثبات قوانین و مقررات، رعایت مصالح متغیّر، برخورداری حاکمیت از پشتوانهٔ ثابت، بهرهمندی از امدادهای غیبی، و اموری از این قبیل، از مؤلفههای جداییناپذیر انقلاب اسلامی محسوب میگردند.
4. انقلاب اسلامی ایران نیز که نمونهای از اینگونه انقلابهاست، در نوع خود منحصر به فرد است؛ چراکه با پیروی از حرکت انبیای الهی، به ابعاد معنوی انسانها توجه نمود. بنابراین، جایگزین شدن حكومت الهی مبتنی بر عدالت بهجای حكومتهای مبتنی بر ظلم، خودمحوری، خودگزینی و قدرتطلبی است كه این انقلاب را تبدیل به پدیدهای بینظیر كرده است.
5. با توجه به اهمیت بالای انقلاب اسلامی ایران در سیر تحولات تاریخ، جا دارد تا ارکان چنین انقلابی مشخص گردد که در درس بعدی بهآن پرداخته شده است.
1. مفهوم انقلاب اسلامی را توضیح دهید.
2. با توجه به فصل ممیز انقلاب اسلامی از سایر انقلابها، ماهیت آن را تبیین نمایید.
3. ویژگیهای انقلاب اسلامی کدامند؟
4. جایگاه انقلاب اسلامی ایران و ویژگیهای منحصر به فرد آن را در طول تاریخ تشریح نمایید.
1. جوادی آملی، عبدالله، بنیان مرصوص امام خمینی(رحمه الله) در بیان و بنان آیتالله جوادی آملی، گردآوری و تنظیم: محمدامین شاهجویی، قم: مرکز نشر اسراء، چ6، 1384.
2. عمید زنجانی، عباسعلی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، تهران: نشر كتاب سیاسی، چ2، 1368.
3. محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی؛ زمینهها و پیامدها، تدوین: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، قم: دفتر نشر و پخش معارف، چ1، 1380.
4. مصباح یزدی، محمدتقی، انقلاب اسلامی؛ جهشی در تحولات سیاسی تاریخ، تدوین و نگارش: قاسم شباننیا، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1384.
5. ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، [بیجا]: مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ2، 1372.
6. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، عبرتهای خرداد، تدوین و نگارش: علیرضا تاجیک و حسین شفیعی، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1383.
7. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعهٔ مدرسین، 1361.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. تحلیلی از افکار و اقدامات جریانات مارکسیستی در زمان نهضت ارائه دهد؛
2. جریان منافقین خلق را معرفی و دلایل انحراف آنها را تشریح کند؛
3. ویژگیها و انحرافات منافقین نوین (جبههٔ ملی) را بازگو نماید.
فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُواْ أَهَـؤُلاء الَّذِینَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِین؛(1) مىبینى كسانى كه در دلهایشان بیمارى است در [دوستى] با آنان [کفار و بیگانگان] شتاب مىورزند مىگویند مىترسیم به ما حادثه ناگوارى برسد امید است خدا از جانب خود فتح یا امر دیگرى را پیش آورد تا [در نتیجه، آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشتهاند پشیمان گردند. و كسانى كه ایمان آوردهاند مىگویند آیا اینان بودند كه به خداوند سوگندهاى سخت مىخوردند كه جداً با شما هستند؟ اعمالشان تباه شد و زیانكار گردیدند.
قبل از شکلگیری انقلاب اسلامی، تلاشهایی برای دور نگه داشتن متدینان از صحنهٔ سیاست انجام میگرفت و حتی چنین تبلیغ میشد که کسی که مؤمن و متدین باشد در امور سیاسی دخالت نمیکند و فرهنگی ایجاد شده بود که واژهٔ «آخوند سیاسی» یک دشنام محسوب میگردید و همین امر متدینان و روحانیت را از وارد شد ن در عرصهٔ
1. مائده (5)، 52 و 53.
سیاست باز میداشت. تا اینکه کمکم گروههای کوچک سیاسی در بین متدینان به وجود آمد. از جمله جمعیت مشهور فدائیان اسلام که البته یک گروه بسیار کوچک ولی در عین حال مصمم و محکم بودند. حزب ملل اسلامی نیز بعد از کودتای 28 مرداد با تعداد اندكی به وجود آمد که بعد از مدتی لو رفتند و متلاشی گردیدند.
در کنار این احزاب و گروههای کوچک، گروههای دیگری وجود داشتند که در ابتدای یا در طول مسیر حرکت خود، به انحراف کشیده شده، درصدد برآمدند تا مبارزهٔ اسلامخواهی مردم ایران را نیز دچار انحراف نمایند. جا دارد به برخی از این گروهها و جریانات منحرف اشاره شود تا شناسایی آنها از یکدیگر و متمایز ساختن آنها از طرفدارن اصیل انقلاب تسهیل گردد. قابل ذکر است از همان آغاز نهضت اسلامی، این جریانات حرکت رو به رشد انقلاب اسلامی را تحت تأثیر قرار میدادند و در مقاطعی باعث سیر نزولی در این حرکت میشدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این گروهها همچنان به فعالیت خود ادامه دادند و برخی از آنها هماینک نیز مسیر انحرافی خود را میپیمایند. در این درس به برخی از این گروهها و جریانات اشاره خواهد شد تا خوانندهٔ این نوشتار نسبت به جریانات سیاسی آن زمان، اطلاعی اجمالی به دست آورد.
بعد از شهریور 1320 دولت قوىای در ایران وجود نداشت. در هر گوشه از این سرزمین، هر كس براى خود فعالیت میكرد و حزب توده، که دارای گرایشات مارکسیستی بود، نیز از همان زمان رشد چشمگیری پیدا کرد. در آن زمان، كتابها، مجلات و روزنامههایی در زمینه مسایل ماتریالیستی و دیالیكتیك، كه زیربنای مکتب ماركسیسم بود، توسط سران این حزب چاپ و در سطح وسیعی منتشر میگردید و از این طریق، مادیگرایى در جامعه
ترویج میشد. از این رو، در آن دوران، افكار ماركسیستى، از افكار فلسفیاش گرفته تا افكار اعتقادى، اجتماعى و اقتصادی، بسیار رواج داشت و بهترین کتب مربوط به ادبیات آن عصر نیز مخصوص آنها بود و کرسیهای بسیاری را در دانشگاهها اشغال كرده بودند.
روحانیت در آن زمان دچار ضعف جدی در این زمینه بود؛ چراکه عملاً در حوزههای آن زمان، آنچه رواج داشت تنها فقه و اصول بود و بدیهی است که تنها با چنین مباحثی نمیتوان جواب این همه مسایل را داد. شهید مرتضی مطهرى(رحمه الله) از معدود افراد و شاید پیشگام در این جهت بود که این خطر را احساس كرد و سعى كرد در خدمت مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله)، چنین مباحثی را مطرح سازد و با ارائه راهحل صحیح برای چنین مسایلی، ذهن جامعه را از انحراف نجات دهد. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نتیجهٔ چنین مباحثی بود که پاسخ محکمی به نوشتههای سران حزب توده به حساب میآمد. این مبارزهٔ با اندیشهٔ مارکسیستی تا دوران نهضت همچنان استمرار داشت و حتی تا اوایل انقلاب هم ماركسیستها به صورتهاى مختلف فعال بودند؛ به طوری که در اوایل انقلاب، در دانشگاهها و مطبوعات حضور جدی داشتند و مناظراتی نیز در آن زمان میان آنان و متدینین انجام میگرفت.
ولی باید این نکته را به یاد داشت که از همان دوران نهضت، هیچكس مانند شهید مطهرى به ماهیت آنان پی نبرده بود و هرگز موافق مشارکت آنان در سرنوشت نهضت نبود. برخی معتقد بودند به جهت همسویی مارکسیستها با انقلابیون در مبارزه با رژیم پهلوی، بایسته است که اختلافات اعتقادی خود را کنار گذاشته و در این مسیر همراه گردند. اما شهید مطهری با این مطلب مخالفت مینمود و معتقد بود که باید خط اسلام را از خط كفر جدا كرد؛ چراکه مبارزه ما براى اسلام است و نمىتوان به بهانهٔ همراهی در یک نهضت، چشمان خود را از باورها و ارزشهای اسلامی بست. شهید مرتضی مطهری
در نهایت به دست همین افراد به شهادت رسید. كسانى كه ایشان را ترور کردند، عناصری از گروه فرقان بودند که سردستهٔ آنان طلبهاى از مدرسه فیضیه بود که گرایشات ماركسیستى داشت.
سران حزب توده از نخبگان دوران رژیم محمدرضا شاه به شمار میرفتند و با سیاستهای جاری کشور موافق نبودند و بنا را بر مبارزه گذاشته بودند. البته اگرچه حزب توده در یک مقطعی خودش هم در واقع؛ عامل و آلت دست استعمار شرق بود و کسانی در بین آنها بودند که گرایش به شوروی سابق داشتند و میخواستند ایران به یک کشور سوسیالیستی و یکی از اقمار شوروی تبدیل شود، اما به هر حال افراد صادقی هم در میان مارکسیستها بودند که واقعاً برای رهایی از چنگال سلطه و استعمار انگلیس و آمریکا راهی جز این نمیدیدند که خودشان را به دامان شوروی بیندازند؛ یعنی اینطور به آنها القا شده بود که برای کشورهای جهان سوم نظیر ایران دو راه بیشتر وجود ندارد: یا باید زیر پرچم آمریکا باشند و یا زیر پرچم شوروی تا بتوانند بر ضد دیگری مبارزه کنند.
در طیفی که گرایش چپی داشتند غیر از حزب توده گروههای دیگری نیز مثل چریکهای فدائی خلق، حزب کارگر، رستگار و انواع گروهها و احزاب محلی در مناطقی همچون کردستان، آذربایجان، ترکمنستان و خوزستان وجود داشتند که وجه مشترک همهٔ آنها گرایش مارکسیستی بود.
جریانات مارکسیستی، هرچند که روز به روز، دچار اُفول شدند، لیکن هم اینک نیز رگههایی از آنها در جمهوری اسلامی به فعالیّت خود ادامه میدهند، آیا میتوانید نمونههایی را بیان کنید که نشاندهندهٔ حضور برخی جریانات مارکسیستی در عرصههای مختلف، و به ویژه عرصههای فرهنگی کشور میباشد. در این زمینه، با دوستان خود به گفتوگو بنشینید.
یکی از خطرناكترین جریانات انحرافی، كسانى بودند که در ظاهر اظهار طرفدارى از اسلام و انقلاب مىکردند، لیکن از پشت به آنها خنجر مىزدند. نام «منافق» برای این دسته از افراد، برازندهترین نام است؛ هرچند آنان خود را با نام «مجاهدین خلق» معرفی میکنند. اینان، در آغاز امر، به اسلام اظهار علاقه مىكردند و حتی پیش از پیروزى انقلاب اسلامی، در بین آنها كسانى بودند كه محور كار و مطالعات خود را، بنا بر ادعای خودشان، قرآن و نهجالبلاغه قرار داده بودند.
اینان به تدریج مسیری انحرافی در پیش گرفتند و در ابتدای این مسیر، گروهى از آنها منشعب شد که با تغییر ایدئولوژی، گرایشات ماتریالیستى را برای خود برگزید. همین افراد بودند که حركتهاى تروریستى اول انقلاب را شکل دادند، ولی با گذشت سالیانی از انقلاب اسلامی، عمدتاً از كشور گریختند و در كشورهاى مختلف اروپایى و بعضاً در كشورهاى همسایهٔ ایران مستقر شدند. به دلیل مطرح بودن این گروه در ابتدای نهضت اسلامی، جا دارد که شناخت بهتری از آنها به دست آید.
تاریخچه پیدایش منافقین كه در آن زمان مجاهدین خلق نامیده مىشدند از این قرار است كه بعد از شروع نهضت حضرت امام(رحمه الله) بر ضد حكومت دستنشانده پهلوى و بعد از تبعید ایشان به تركیه و سپس به عراق، گروههاى مختلفى درصدد مبارزه با دستگاه شاه برآمدند که بعضى آنها از اول وابسته به خارج بودند مثل حزب توده كه پیش از این در مورد آنها توضیحاتی ارائه گردید. ولى گروههاى دیگرى بودند كه دستكم همه یا اكثر آنها در ابتدا چنین وابستگىهایى نداشتند و كسانى بودند كه واقعاً با انگیزه مبارزه مستقل حركاتى را شروع كردند، اما بعضى از این گروهها از فعالیتهاى سیاسى ناامید شدند و به فكر فعالیت مسلحانه افتادند.
مجاهدین خلق، یكى از این گروهها بود. در بین بنیانگذاران این گروه، كم و بیش، کسانی بودند كه واقعاً مسلمان بودند، نماز مىخواندند، عبادت خدا را میکردند و حتی اهل انفاق و گذشت هم بودند، ولى از لحاظ شناخت مبانى فكرى و اعتقادى اسلام و ارزشهاى اسلامى ضعیف بودند. بیشتر اینها دانشجویانى بودند كه در رشتههاى مختلف فنى و مهندسى فارغالتحصیل شده بودند و آماده فعالیتهاى سیاسى بودند، لیکن چون مىدیدند فعالیتهاى حزبى و فعالیتهاى مسالمتآمیز تحت فشار ساواك آن زمان راه به جایى نمىبرد، به فكر فعالیتهاى مسلحانه افتادند.
این گروه در آغاز فعالیت خود ایدئولوژىای را براى گروهشان تدوین و اهداف خود را از مبارزه تشریح کردند. براى این كار كسانى درصدد برآمدند مطالعاتى در زمینه مسایل بهاصطلاح مبارزه داشته باشند. به آنها القا شده بود كه همین طوركه علوم مختلف متخصصانى دارد، علمى هم به نام مبارزه وجود دارد که متخصصان آن ماركسیستها هستند و اگر كسى بخواهد با نظامهاى دیكتاتوری مبارزه كنند، باید از ایدههاى ماركسیستى استفاده كند. از اینرو، با آنکه مسلمان بودند، مدتى وقت خود را صرف مطالعه كتابهاى ماركسیستى كردند. اندک اندک، برخی از آنان باب معاشرت با ماركسیستها را باز كردند، بهویژه بعد از اینكه سران آنها دستگیر شدند و در زندان با ماركسیستها همبند شدند.
زندان، محل مناسبی برای طرح كردن بحثهاى به اصطلاح ایدئولوژیک با مارکسیستها بود. آنها ابتدا از اعتقادات اسلامی خود كم و بیش، دفاع مىكردند، ولى در اثر ضعف فكرى و اعتقادى در بحث با ماركسیستها شكست خوردند و احساس كردند كه افكار ماركسیستها از آنها قوىتر و ایدههاى آنها معتبرتر و كارآمدتر است. گروهى از همین سران مجاهدین، از آغاز تغییر موضع دادند و رسماً اعلام كردند كه ماركسیست هستند و با اسلام مخالف. گروه دیگرى با اینكه تحت تأثیر واقع شده بودند، ولى به صلاح ندیدند كه اعلام مخالفت با اسلام كنند. اینان اظهار داشتند ما اسلام را مىپذیریم، لیکن باید در
اسلام اصلاحاتى انجام گیرد و پروتستانتیسم اسلامى شکل گیرد. بر این اساس معتقد بودند که ما باید نام خدا و دین و اسلام را بپذیریم، ولى از تأثیر دین در مظاهر زندگى بپرهیزیم. از نظر آنها میبایست از اسلام و عقاید اسلامی تفاسیر جدیدی ارائه گردد و قرائت نوینى نسبت به مسایل اعتقادى اسلام عرضه شود. به تعبیر آنها، احكام اسلام تاریخمند است و هرچند این احكام از طرف خدا نازل شده است و زمانی عمل به آن لازم بود اما دیگر وقت آن احکام سپری گشته و به درد امروز نمىخورد.
آیا میان این مباحث و مباحثی که در حال حاضر، گاهی از سوی برخی از به اصطلاح اندیشمندان و نویسندگان در داخل کشور مطرح میشود، مشابهتی به نظر میرسد یا نه؟ در صورتی که جواب مثبت است این سخنان در حال حاضر از سوی چه کسانی مطرح میگردد؟
با پیروزی انقلاب اسلامی، از زندان آزاد شدند و بهدلیل آنکه بسیاری از آنان، در طول سالهای مبارزه، آگاهىهایى پیدا كرده بودند و دارای مدارک دانشگاهى بودند، سعى كردند دانشگاهها را به تصرف خود درآورند و همین كار را هم كردند و بههمین خاطر در آغاز پیروزى انقلاب اسلامی، صحنه دانشگاه جولانگاه سران مجاهدین خلق بود. آنان از طریق نصب تلویزیونهاى مداربسته در دانشگاهها و نیز سخنرانی در مراکز فرهنگی، فضاى فرهنگى كشور را در دست گرفتند و چون دم از اسلام و طرفدارى از دین مىزدند، بسیارى از مردم ساده و ناآگاه هم به آنها علاقهمند شدند. مروجان این جریان خود را طرفدار امام خمینی(رحمه الله) معرفى مىكردند و حتی عکسی که سرکردهٔ منافقین، در کنار یکی از فرزندان امام (رحمه الله) قرار داشت را به در ودیوارها میزدند. آنان از این طریق وانمود مىكردند كه با امام موافق و همراهند و این اقدام، دامى برای انقلابیون بود تا آنان را فریب داده از حساسیت آنها نسبت به این جریان بکاهند.
از آنجا كه حركتهاى باطل سرانجام، فساد درونى خود را آشكار خواهند كرد، آنان به ترورهاى كور دست زدند. در همان زمان، در اقصی نقاط کشور و به ویژه در تهران، چهرههاى دینى، اعم از علما، ائمه جماعات، متدینین بازار و اقشار دیگری، به وسیله هواداران مجاهدین خلق ترور شدند و ناامنى فزایندهای پدید آمد. کار بهجایی کشیده شد که متدینین صبح كه از خانه بیرون مىآمدند، امید برگشت نداشتند. حتى اشخاصى كه اصلا سر و كارى با انقلاب نداشتند، اما از قیافهای مذهبى برخوردار بودند، به دست مجاهدین خلق ترور شدند. این ترورها، خشم عمومى مردم را بر ضد آنها برانگیخت و با افشاگریهایى كه از طرف یاران امام انجام گرفت، كار به جایى رسید كه دیگر جایى براى حضور خود در كشور ندیدند و بهویژه بعد از فرار بنىصدر به خارج، یكى پس از دیگرى به طور قاچاق از كشور خارج شدند و اغلب آنها در فرانسه اقامت گزیدند و در همان جا شروع به فعالیت بر ضد نظام جمهوری اسلامی كردند.
بنابراین، گروه مجاهدین خلق در ابتدا با انگیزه ملى و اسلامى شکل گرفت ولى پس از مدتی، در اثر معاشرت با ماركسیستها و نیز فقدان راهنماى فكرى دینى، به انحراف کشیده شدند؛ بعضی از آنها رسماً مرتد شدند و اعلام الحاد كردند و بعضی دیگر هم، اگر چه در باطن خود به اسلام معتقد نبودند، اما در ظاهر تظاهر به اسلام مىكردند و بههمین خاطر نام «منافق» به آنها داده شد، زیرا در ظاهر، كم و بیش، اظهار طرفدارى از اسلام مىکردند و حتی در اجتماعاتشان در فرانسه، عراق و کشورهای دیگر، سعى میکردند خانمهایشان با روسری ظاهر شوند تا نشان دهند که مسلمانند و احكام اسلامی را رعایت مىكنند.
قابل ذکر است که در زمان اقامت در فرانسه از کمکهای دولت فرانسه نیز استفاده میکردند، اما پس از مدتی به دلیل قطع كمكها، آن کشور را ترک و به عراق منتقل شدند و در دوران جنگ تحمیلی این به اصطلاح طرفداران وطن، که درصدد تشكیل یک
دولت آزاد در ایران بودند، نقش ستون پنجم دشمن را ایفا کردند و برای دشمن متجاوز جاسوسی نمودند. وجود آنها برای رژیم بعث عراق بسیار حائز اهمیت بود؛ چراکه از بسیاری آدرسهای اماکن مهم و حیاتی در ایران آگاه بودند و همین امر میتوانست کمک بزرگی برای دولت بعث عراق باشد. از این رو، آن رژیم، پایگاهها و اردوگاههایى در اختیار آنها گذاشت و كمكهاى مالى فراوانی به آنها کرد. منافقین با استفاده از کمکهایی که از جاهای مختلف به آنها میشد، توانستند عدهاى را آموزش نظامی دهند و آماده جنگیدن شوند. حتی کشورهایی مثل آمریکا سلاحهایى در اختیار آنها گذاشتند و ارتش مجهزی را برای خود تشکیل دادند. سرانجام در آن زمان که احساس کردند مردم پس از 8 سال جنگ، خسته شدهاند و آمادگی دفاع از خود را ندارند، با یك حمله ناگهانى به ایران تجاوز نمودند، به این امید که ظرف دو یا سه روز كشور را تصرف كنند. امام خمینی(رحمه الله) بلافاصله دستور برخورد با آنان را صادر کرد و عملیات مرصاد برای سرکوبی منافقین متجاوز شکل گرفت. شکست آنان در این عملیات، منجر به ناامیدی آنان گردید، هرچند هنوز نیز کمابیش به فعالیت مذبوحانه خود ادامه میدهند.
ازجریان پیشین خطرناکتر،جریان نفاق نوین است. این جریان همان جریان جبهه ملى است که مجموعهاى از احزاب را تحت رهبرى دكتر محمد مصدق در زیر چتر خود داشت.
البته استفاده از واژهٔ نوین به اعتبارمقایسهٔ آن گروه با مجاهدین خلق است وگرنه این جریان منحرف نیز چیز تازهای نیست و از آغاز پیروزى این انقلاب، كم و بیش وجود داشت. درآن زمان بسیاری از ایشان مصلحت خود را در این دیدند كه تظاهر به انقلابى بودن كنند، پسوندهایی مانند«اسلامى» و «انقلابى» و نظایر آنها را با خود یدك بكشند و چهرهای به ظاهر،
کاملاً اسلامی از خود ارائه دهند. این گروه در دوران نهضت خود را به عنوان یك مسلمان انقلابى جا زدند، در حالى كه ایمانى به عقاید و ارزشهای اسلامى نداشته و ندارند.
البته همهٔ آنها در یك سطح نیستند، همانگونه که در صدر اسلام نیز منافقین از درجات مختلفى برخوردار بودند، ولى در این جهت شریكند كه به زبان، از نظام موجود حاكم در كشور به عنوان یك نظام اسلامى طرفداری مىكنند ولی در دل اعتقادى به نظام اسلامى ندارند. ممكن است بعضى از آنها اعتقادى ولو كمرنگ به خدا داشته باشند یا به اصل اینكه اسلام در چهارده قرن پیش از طرف خدا نازل شده و احكامى داشته است معتقد باشند، امّا به اینکه در حال حاضر نیز باید احكام اسلام را، آن هم در سطح جامعه، اجرا کرد و دین مبین اسلام دارای احكام سیاسى اجتماعى نیز هست، اعتقادی ندارند.
قدر متیقّن این جریان، اندیشههای سكولاریستی است و هیچ یک باور ندارند که دین باید نقشى در زندگى اجتماعى و سیاسى مردم داشته باشد. ممکن است بعضى از آنها اعتقادى به خدا و اصل اسلام داشته باشند، لیکن معتقدند که این اصل اسلام، متعلق به چهارده قرن پیش بوده و تاریخ مصرف آن گذشته است. این دسته از افراد، از آنجا که در اوائل انقلاب صریحاً اعتقاد خود را بروز نمیدادند و گاهى در لفّافه مطالبی را اظهار میداشتند، برای دیگران به سختی قابل شناسایی بودند و تنها کسانی به ماهیت آنان پی میبردند که هوشمند و ریزبین بودند.
باید دانست که خطر این جریان، به مراتب، از خطر دشمنان خارجی انقلاب بیشتر است و دشمنان بیرونی نمیتوانند بدون همراهی این گروهها به مقاصد خود دست یابند. از همین روست که امام خمینی(رحمه الله) در مورد گروههایی همچون نهضت آزادی، هشدار میدهد و آنان را بدتر از منافقین و کفار میداند. علیرغم اینکه نخستوزیر موقتى كه امام در همان ایام آغاز نظام جمهوری اسلامی انتخاب كرد، از همین گروه بود، ولى همین امر زمینه را فراهم
ساخت تا رفتار و ماهیت آنان، به تدریج، برای تمام مردم آشكار گردد. البته هنوز نیز گروههایى این خط مشی را میپیمایند و تنها بدین جهت که بتوانند حرکت انحرافی آن گروه را دنبال کنند، با نامهای دیگری به میدان آمدهاند که باید مراقب آنان بود.
یکی از اقداماتی که این جریان از ابتدای پیروزی نهضت اسلامی به دنبال آن بوده است، تحریف وقایع انقلاب به نفع خود است. اینان ارتباط امام خمینی(رحمه الله) و اصل این نهضت را منکر میشوند و حرکت اسلامی مردم ایران را حرکتی ملی قلمداد میکنند. از نظر این جریان، این حركت ملى، از تلاش جبههٔ ملى به رهبرى دكتر مصدق براى ملى كردن صنعت نفت آغاز شد و در مدت زمانی این حرکتهای ملی صورت میگرفت و گاهی نیز، از راههایی همچون کودتای 28 مرداد، سرکوب میشد. از نظر اینان، هرچند یک روحانی به نام روحالله خمینی اعلامیههایی هم میداد، لیکن این حرکت، حرکتی ملیگرایانه بود که مردم براى اصلاح اقتصاد، افزایش ثروت و پیشبرد اهداف مادیشان صورت دادند و این نهضت به هیچ وجه ربطى به دین نداشت.
این جریان درصدد بود تا با تحریف تاریخ، نقش خود را پر رنگ جلوه دهد. اما تعابیر مختلفی از امام خمینی(رحمه الله) وجود دارد که به جهت تحریف اسلام، این جبهه را جبههٔ مرتد دانسته است.(1) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اینان در برابر لایحهٔ قصاص، که درصدد محقق ساختن احکام قصاص در جامعه بود، موضع گرفتند و این لایحه را، که ریشه در آیات صریح قرآن کریم داشت، غیرانسانی خواندند. در واقع، آنان احکام الهی را احکامی ضد انسانی میپنداشتند. امام در همان زمان در مقابل این جریان به شدت ایستادند و سخنان صریحی علیه آنان ایراد فرمودند:
«من دو تا اعلامیه از جبههٔ ملی که دعوت به راهپیمایی کرده است، دیدم. در یکی از
1. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج14، ص 461.
آن دو اعلامیه، جزء انگیزهای که برای راهپیمایی قرار دادند، لایحهٔ قصاص است؛ یعنی مردم را دعوت کردند که مقابل لایحهٔ قصاص بایستند... قضیهٔ قصاص در جاهایی از قرآن تصریح شده است و لایحهٔ قصاص، همین مسایل قرآن است و در این راهپیمایی که مسلمانها را به اصطلاح خودشان دعوت کردهاند، دعوت کردهاند که مردم قیام کنند در مقابل قرآن، مردم قیام کنند در مقابل احکام ضروریهٔ اسلام. آنهایی که از بعض جبههها هستند، تکلیفشان معلوم است. آنها از اول هم از آن وقتی که جمهوری اسلامی تأسیس شده است، مسألهٔ اسلام پیش آنها مطرح نبوده است و آنچه مطرح بوده است، اگر راست بگویند، همان ملیگرایی بوده است و من در این هم شک دارم، برای اینکه افرادی که سردستهٔ اینها بودند، و به ملیگرایی معروف بودند، ما دیدیم که بر ضد ملت اینها قیام کردند، الان هم که در خارج هستند، دعوت میکنند که بر ضد این ملت، قدرتها فعالیت کنند».(1)
بدین وسیله حكم ارتداد جبهه ملى از سوی امام صادر گردید و از همان روز، این جبهه، به جبهه مرتد شهرت یافت. در همان زمان بود که سران جبهه ملى، نظیر لاهیجی، از ایران فرار كردند و به فرانسه، آمریكا و کشورهای دیگر پناه بردند. این جبهه هم اینک متشکل از گروهها و احزاب مختلفی همچون حزب ملت، حزب پان ایرانیست، حزب نهضت آزادى و نظایر آن است.
باید توجه داشت که این جریان، از همان ابتدای نهضت نیز، به اسم مصلحتاندیشی، پیشنهاد سازش با محمدرضا شاه را مطرح میکردند. نظر آنان بر این بود که امام خمینی(رحمه الله) بهتر بود با شاه و سلطنت کنار آید و در چارچوب حکومت شاه، خواستههای خود را بیان کند و فعالیت سیاسى داشته باشد. اینان اظهار میداشتند که ما با ایراد سخنرانى، نوشتن کتاب، ارائهٔ مباحث و اموری از این قبیل زمینه را برای پیروزی در انتخابات فراهم
1. همان، ص 449.
میسازیم و از این طریق، حرفهایمان را به وسیله نمایندگانمان در مجلس مىزنیم و قانون را به گونهای وضع مىكنیم كه مطلوبمان باشد و اینچنین اهداف خود را پیش میبریم.
اما امام برخلاف این دیدگاه معتقد بود باید در این کشور اسلام حاكم باشد و قوانین اسلام اجرا شود و در این راه حتی باید خود را فداى اسلام كرد. او به خوبی میدانست که نه دستگاه شاه و نه اربابان او، هیچگاه به خواستههاى مردم تن درنمىدهند؛ زیرا آنها به دنبال هوسهاى خویش هستند، نه عملی ساختن خواستههای مردم. سوء استفادههایی که درباریان و اطرافیان شاه از بیتالمال داشتند، به حدی بود که هرگز حاضر نمیشدند از آن دست کشیده، منافع مردم را لحاظ کنند.
از اینرو در آن زمان که امام خمینی(رحمه الله) در پاریس اقامت داشتند، گروهى از افراد منتسب به این جریان، درصدد بودند تا خدمت ایشان رسیده، از ایشان تقاضا كنند که بپذیرد نایبالسلطنهاى براى شاه تعیین شود تا به آنچه مقتضاى قانون اساسى آن زمان بود، عمل شود. یکی از این افراد سید جلال تهرانى بود كه در آن زمان، شخصیت بسیار برجسته سیاسى كشور بود. نظر او این بود که شاه استعفا دهد و هیأتى براى بررسى و تعیین نایب السلطنه و اجراى قانون اساسى بر طبق قانون اساسى قبلى تشكیل شود. اما امام در پاسخ به درخواست او برای ملاقات، با صراحت فرمودند که او باید ابتدا اعتراف كند كه این نظام نامشروع است و باید از بین برود وگرنه اجازهٔ ملاقات به او داده نخواهد شد.
ناگفته نماند که امام از همان زمان که انحراف آنان بر ملا شد درصدد بود آنها را جذب و از افتادن در دامان منحرفین و مرتدین بازدارد. امام خمینی، اولین نخستوزیر دولت موقت را از همین نهضت آزادیها انتخاب كرد و مهندس مهدی بازرگان را به این سِمَت گمارد تا به آنان مهلت دهد که خود را با انقلاب منطبق نمایند و خویشتن را اصلاح کنند. علت این مهلت دادن هم این بود که آنان خود را مسلمان میدانستند و اهل نماز و
عبادت بودند و حتی اقداماتی نظیر ساختن مسجد دانشگاه را در کارنامهٔ خود داشتند. اما به این نکته توجه نداشتند که به صرف خواندن قرآن و نماز، اسلام حقیقی تحقق نمییابد. بلکه اسلام حقیقی، تسلیم بودن در برابر تمامی فرمانهای خداوند است. کسی نمیتواند ادعای اسلام حقیقی کند اما یکی از احکام الهی را قبول نداشته باشد. قرآن کریم نیز با صراحت اعلان داشته است:
إِنَّ الَّذِینَ یَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِكَ سَبِیلاً أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُواْ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُوْلَـئِكَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا؛(1) كسانى كه به خدا و پیامبرانش كفر مىورزند و مىخواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند و مىگویند ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انكار مىكنیم و مىخواهند میان این [دو] راهى براى خود اختیار كنند، آنان در حقیقت كافرند و ما براى كافران عذابى خفتآور آماده كردهایم. و كسانى كه به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ كدام از آنان فرق نمىگذارند، به زودى [خدا] پاداش آنان را عطا مىكند و خدا آمرزنده مهربان است.
مروری بر سیاستها و موضعگیریهای این جریانات، پس از پیروزی انقلاب اسلامی داشته باشید. آیا میتوانید رگههای انحرافی جریانات مذکور را در حال حاضر در نظام جمهوری اسلامی، شناسایی کنید؟ این جریانات کدامند و هم اینک، موضعگیری آنان چگونه است؟ به نظر شما، چرا همواره حضرت امام (رحمه الله) نسبت به نفوذ این گروه در بدنهٔ نظام هشدار میدادند؟
1. نساء (4)، 150 ـ 152.
1. هرچند که نقش جریان پیرو خط امام (رحمه الله) در پیروزی انقلاب اسلامی کاملاً نمود دارد، لیکن شناخت جریانات انحرافی دوران شکلگیری نهضت نیز به ما کمک خواهد کرد تا این جریان از آن جریانهای منحرف بهتر و بیشتر باز شناخته شود.
2. زمینههای تقویت جریانات مارکسیستی در ایران با رشد حزب توده همراه است، حزبی که مروج مکتب مارکسیسم و اعتقادات ماتریالیستی بود و در این جهت مراکز علمی و فرهنگی کشور را تا مدتی به تسخیر خود درآورده بود. البته از سوی برخی از روحانیون آن زمان تلاشهایی برای سست کردن بنیانهای فکری و اعتقادی آنان شکل گرفت.
3. جریان منافقین خلق، یکی از خطرناكترین جریانات انحرافی بودند که در ظاهر اظهار طرفدارى از اسلام و انقلاب مىکردند، لیکن از پشت به آنها خنجر مىزدند.
4. گروه مجاهدین خلق در ابتدا با انگیزه ملى و اسلامى شکل گرفت، ولى پس از مدتی، در اثر معاشرت با ماركسیستها و نیز فقدان راهنماى فكرى دینى، به انحراف کشیده شدند؛ بعضی از آنها رسماً مرتد شدند و اعلام الحاد كردند و بعضی دیگر هم، اگر چه در باطن خود به اسلام معتقد نبودند، اما در ظاهر تظاهر به اسلام مىكردند و لذا نام «منافق» به آنها داده شد. اینان پس از پیروزی انقلاب اسلامی راه خود را از انقلاب جدا کردند و به دشمنان نظام پیوستند.
5. خطرناکترین جریان انحرافی، جریان نفاق نوین است که از همان ابتدا، خود را در قالب نام جبههٔ ملی مطرح ساخت. اینان به زبان، از نظام موجود حاكم در كشور به عنوان یك نظام اسلامى طرفداری مىكنند، ولی در دل اعتقادى به نظام اسلامى ندارند.
6. هیچ یک از منافقین نوین، بر این باور نیستند که دین باید نقشى در زندگى اجتماعى و سیاسى مردم داشته باشد. امام خمینی(رحمه الله) در مورد انحرافات گروههایی همچون نهضت آزادی، به شدت هشدار میدهد و آنان را بدتر از منافقین و کفار میداند.
1. چه عواملی موجب تقویت احزاب و گروههای مارکسیستی در ایران گردید؟
2. جریانات مارکسیستی چه تفکراتی را دنبال میکردند و چه تلاشهایی برای ناکام ماندن آنها در اهدافشان صورت پذیرفت؟
3. جریان منافقین خلق را از ظهور تا افول تحلیل نمایید و ویژگیهای آنها را بیان کنید.
4. تحلیلی از اقدامات جبههٔ ملی در طول مبارزات انقلاب اسلامی ارائه دهید تا نقش آنان در نهضت را مشخص سازد.
5. آسیبها و خطراتی را که جریان نفاق نوین میتواند متوجه نظام اسلامی سازد، تشریح و راههای برخورد با این آسیبها را بیان نمایید.
1. پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه، پژوهشی در انقلاب اسلامی، قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چ 1، 1376.
2. حسینیان، روحالله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران (1356 ـ 1343)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1383.
3. روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، ج 3، تهران: مؤسسهٔ چاپ و نشر عروج وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)، چ 5، 1382.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. اوصاف یك رهبر شایسته را از منظر اسلام تبیین نماید؛
2. نقش ممتاز امام خمینی(رحمه الله) را بهعنوان معمار انقلاب اسلامی تشریح كند.
این انقلاب، بی نام خمینی، در هیچ كجای جهان شناخته شده نیست؛ چراکه آغازگر زمزمهٔ انقلاب اوست و هم اوست که آن را در لحظات سخت و دشوار رهبری کرده و از تنگناها گذرانیده و از انقلاب اسلامی مردم ایران، پدیدهای عظیم و اسوهای جهانی پدید آورده است. (مقام معظم رهبری)
پس از آنکه مشخص گردید که انقلاب اسلامی، به دلیل اهمیت دادن به ابعاد معنوی انسانها، حرکتی ممتاز و قابل ستایش است و انقلاب اسلامی ایران نیز بهعنوان یکی از نهضتهای اجتماعی منحصر به فرد، جهشی عظیم را در تحولات سیاسی جهان به وجود آورد، این سؤال در ذهن خطور خواهد کرد که در این حرکت اجتماعی، چه عناصر و عواملی ایفاگر نقشهای اساسی بودهاند و این انقلاب را در جهت اهداف خود به پیش بردهاند. شناخت این عناصر و ارکان، موجب آگاهی نسبت به چگونگی وقوع این انقلاب خواهد شد و موقعیت یکایک نقشآفرینان را در این عرصه مشخص خواهد ساخت. بدیهی است که رهبری در هر انقلابی نقشی اساسی را بر عهده دارد و از اینرو، این درس به جایگاه ممتاز چنین عاملی اختصاص یافته است و درس آتی، متکفل بیان عناصر و ارکان دیگر انقلاب اسلامی ایران گردیده است.
كسی كه رهبری یك حركت اجتماعی را بر عهده میگیرد باید صفات ذیل را دارا باشد، در غیر اینصورت نهضت به سر منزل مقصود نخواهد رسید:
1. شناخت كافی هدف؛ رهبر باید هدف و مقصد اصلی و نهاییای را كه قصد دارد گروهی را بهسوی آن سوق دهد، به خوبی بشناسد.(1)
2. ایمان كامل به هدف. رهبر باید به راستی باور داشته باشد كه او و دیگران باید بهسوی مقصد شناخته شده حركت كنند، و به هر قیمتی كه هست، بدان دست یابند.(2)
3. عدالت، تقوا و ورع. رهبر نیز، مانند هركس دیگری، منافع و خواستههای مادّی و دنیویای دارد كه ممكن است با هدف نهاییای كه مراد و مقصود اوست، تنافی و تضادّ داشته باشد. از اینرو، اگر تهذیب نفس و تطهیر اخلاق نكرده باشد و خود را چنان نساخته باشد كه در موارد تزاحم ِخواستههای دنیوی و مقصد اصلی، جانب این یكی را بگیرد و آنها را فروگذارد، به پیشرفت قیام و نهضت و وصول به هدف و مقصد، امید چندانی نخواهد بود.
4. شناخت و تعیین اصول و موازینی كه حركت اجتماعی باید در چهارچوب آنها صورت پذیرد و عدول و تخلّف از آنها، به هیچ وجه جایز نیست. واضح است كه حركت اجتماعی در مدّت زمانی كوتاه و پس از طی یك مرحله به نتیجه نمیرسد؛ بلكه باید در زمانی كمابیش بلند و طولانی مراحلی چند را یكی پس از دیگری، بگذراند تا به سرمنزل مقصود برسد. در مقاطع زمانی و مراحل گوناگونِ حركت اجتماعی، پیچوخمها و فراز و نشیبهای بسیار پدید میآید كه در هر یك از آنها باید تصمیمها گرفت، گزینشها كرد،
1. یوسف (12)، 108.
2. بقره (2)، 285.
و كارها انجام داد. برای اینكه در همه این تصمیمها، گزینشها و كارها هدف نهایی ملحوظ باشد و فراموش نشود، مهمّ، فدای اهم و فرع فدای اصل نگردد، و نیز انحرافاتی پیش نیاید، باید اصول و موازینی كه در حكم حدّ و مرزهای قیام و نهضتاند و تجاوز به آنها به معنای خروج از دایره حركت اجتماعی و ممنوع است، بهطور دقیق شناخته و معیّن شوند. از اینرو، شناخت و تعیین اموری كه در جریان نهضت نباید هرگز آسیب ببینند و مسیر و خط مشی نهضت را مشخّص میسازند و غفلت از آنها نهضت را از نیل به هدف بازمیدارد و نیز ارزیابی و سنجش امور و تعیین اصل و فرعها، اهمّ و مهمّها، و اولویّت و تقدّمها از مهمترین وظایف رهبر است.
5. شناخت نقاط ضعف موجود و تعیین اهمّ و مهمّ آنها. عدم شناخت دقیق نقاط ضعفی كه در جامعه وجود دارد و باید از میان برود، رهبر را به تصمیمها، موضعگیریها، و فعّالیتهای نادرست و نابهجا میكشاند.
6. شناخت موانعی كه بر سر راه حركت اجتماعی پدیدار خواهد شد و تعیین شیوههای مقابله با آنها. رهبر باید كسانی را كه ممكن است از داخل یا از خارج، كارشكنی كنند و مزاحم حركت اجتماعی مطلوب شوند بهخوبی بشناسد. همچنین باید طرق مختلف مبارزه با آنان را تعیین كند. ممكن است اوضاع واحوال اقتضا كند كه بعضی از دشمنان و مخالفان را زودتر از میان بردارند و به پارهای دیگر مدّتی مهلت دهند، برخی را تهدید كنند و برخی دیگر را تطمیع، و... .
7. دوراندیشی و برنامهریزی. رهبر نباید چشم بهراه حوادث و وقایع بنشیند؛ بلكه باید دوراندیش باشد و با توجّه تامّ به هدف نهایی، اصول و موازین ثابت و لایتغیّر، نقاط ضعف موجود در جامعه، و موانع نهضت، برنامهای واقعبینانه، عالمانه و خردمندانه طرح كند تا چند و چون شروع و ادامه نهضت بهطور دقیق معیّن و معلوم باشد.
8. توجّه مؤكّد به تدریجی بودن حركت اجتماعی. رهبر باید همواره توجّه داشته باشد كه آرا و عقاید و نیز اخلاق و خصایل روحی مردم به سرعت و سهولت تغییر نمیپذیرد، و بنابراین تحوّل اجتماعی بنیادی، تدریجی و كند خواهد بود.
9. جلب نیروهای بالفعل و تربیت و تعلیم نیروهای بالقوّه. رهبر باید نیروهای بالفعلی را كه در جامعه موجودند جلب كند و بهدرستی دریابد كه از هر یك از آنان كی، كجا، و چگونه میتوان كمال استفاده را كرد. ولی، از آنجا كه حركت اجتماعی، تا وصول به هدف نهایی، زمان طولانی و مراحلی متعدّد در پیش دارد و در هر زمان و مرحله ممكن است موانعی بیشتر و حتّی پیشبینی نشده پدیدار شود، نیروهای بالفعل، هرچند برای شروع قیام و نهضت كافی به نظر آید، برای ادامه آن، به احتمال قریب به یقین، كفایت نخواهد كرد.
از اینرو، رهبر نیز، موظّف است كه نیروهای بالقوّه را تحت تربیت و تعلیم در آورد تا به فعلیّت رسند و ادامه نهضت را ممكن و میّسر سازند؛ و این نیروسازی باید همواره استمرار و دوام داشته باشد. تعلیم و تربیت، بیشتر و بهتر نیروهای بالفعل نیز از وظایف بسیار مهمّ و خطیر رهبر است. رهبر باید نیروها را هم از لحاظ علم و دانش و هم از لحاظ اخلاق و عمل و گرایش تقویت كند تا در پی تنپروری و راحتطلبی نباشند.
10. جلوگیری از اختلاف و افتراق نیروها. ناگفته پیداست كه همه نیروها از لحاظ علم و دانش، عقل و تدبیر و ژرفاندیشی و آخربینی، و اخلاق و گرایش در یك حدّ و رتبه نیستند و آرا، عقاید و ذوق و سلیقههای یكسان ندارند؛ و این همه موجب خواهد شد كه در مقام عمل اصطكاكها، تضادّها و تزاحمها و تصادمهایی روی دهد.
یكی از وظایف بسیار عمده و حیاتی رهبر این است كه بعد از تعیین محور حقّ، یعنی هدف نهایی و اصول و موازین غیر قابل تغییر، همه نیروها را در حول آن محور گردآورد، و به هیچوجه، نگذارد كه اختلافشان شدّت یابد و گروه را به پراكندگی و از
هم پاشیدگی دچار كند. با توجّه به اینكه بزرگترین آرزوی دشمنان هر نهضت اجتماعی و مؤثّرترین مخالفتی كه با آن میتوانند كنند، همانا ایجاد ناهماهنگی و اختلاف در میان اعضا و نیروهای آن نهضت است، رهبر باید نهایت سعی خود را بهكار بندد تا دستكم، اختلافات موجود در بین نیروها تقلیل و تخفیف یابد و مانع نیل به هدف نهایی نگردد.(1)
11. صراحت در قول درباره هدف نهایی و اصول موازین غیر قابل تغییر. رهبر باید، چه در مواجهه با طرفداران و فرمانبرانش و چه در رویارویی با مخالفان و دشمنانش، راجع به هدف نهایی و اصول تغییرناپذیرش بهطور صریح و بیهیچگونه پردهپوشی سخن بگوید.
پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) در آغاز بعثت و رسالتش مأموریت یافت كه خویشان، بستگان و نزدیكان خود را دعوت كند،(2) سپس مأمور شد كه دعوتش را علنی سازد.(3) از آن پس، آن حضرت آشكارا و به صراحت سخن میگفت و به دوست و دشمن تفهیم میفرمود كه هدف نهاییاش چیزی جز توحید و تبعیّت بیچون و چرا و بدون قید و شرط از خداوند متعال نیست. خداوند، حضرت ابراهیم(علیه السلام) و مؤمنان معاصر او را بهصراحت الگو میداند و از مؤمنان میخواهد كه به آنان اقتدا و تأسّی كنند.(4) سوره كافرون بهترین نمونه و الگو را پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) معرفی میكند.
12. رازداری. در اموری غیر از هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر، گاهی مصلحت اقتضا میكند كه رهبر امری را از دیگران و حتّی از نزدیكترین یاران و دوستانش پنهان كند و یا آشكارا از آن دم نزند. این یكی از عیوب رهبر است كه در همهٔ حالات و موارد
1. آل عمران (3)، 103 و 105، انعام (6)،65، و توبه (9)، 107تا 110.
2. شعراء (26)، 214.
3. حجر (15)، 94.
4. ممتحنه (60)، 4.
صریحالقول باشد یا رازدار نباشد و نتواند امری را كه پنهان كردنش ضرورت دارد پوشیده نگهدارد،(1) چراكه نخست، همه مردم ظرفیّت دانستن همه چیز را ندارند. دوم، ممكن است بر اثر فاش شدن بعضی از امور، آسیب و زیانی متوّجه نهضت گردد.
13. عدم مسامحه در رعایت هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر. در واقع هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر نهضت، فلسفهٔ وجودی آن را میسازند؛ یعنی اگر قصد تحقّق این هدف و اصول در میان نبود، نهضت هیچ مطلوبیّتی نداشت. بنابراین، این هدف و اصول هرگز و در هیچ اوضاع و احوالی نباید مورد غفلت، بیتوجّهی و چشمپوشی واقع گردند. رهبر باید، اگرچه به قیمت از دست دادن همه یا اكثریّت یا بعضی از هواداران و تابعان خود و كمشدن سرعت و شتاب حركت اجتماعیاش و حتّی شكست خوردن و ناكام ماندن نهضت، درباره هدف و اصول نهضت، قاطع و سازشناپذیر بماند و رعایت كامل و دقیق آنها را، در مقام عمل، واجب و ضروری بداند و در آن شكّ و شبهه روا ندارد.
حاصل آنکه اگر در موردی، هدف یا اصول نهضت با سرعت و شتاب یا حتّی كامیابی و پیروزی آن، تعارض یابد، باید هدف را مقدّم داشت و بهكندی یا حتّی شكست ظاهری آن تن داد. كتاب، سنّت و تاریخ به خوبیشاهد قاطعیّت و نرمشناپذیری پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) در حفظ و هدف و اصول نهضت اسلامیاند. به عنوان نمونه، اهل طائف به آن حضرت پیشنهاد كردند كه اگر آنان را از سجده و به خاك افتادن در برابر خدای متعال معاف بدارد، در سایر امور و شؤون، تابع وی میشوند و دینش را گردن میگذارند و حتّی در جنگ با كفّار و مشركین به كمكش میشتابند. آن حضرت، از آنجا كه نماز از مهمترین اركان دین مقدّس اسلام است، پیشنهاد مذكور را، كه بهظاهر برای پیشرفت
1. نساء (4)، 83.
نهضت اسلامی سودمند بود، ردّ كرد.(1) مواردی از این قبیل در آیات دیگر قرآن کریم وجود دارد.(2)
14. تسامح و سعه صدر در امور فرعی و كماهمیّت. رهبر باید در اموری كه از قبیل هدف و اصول نهضت نیست تسامح و مدارا روا دارد. همچنین، باید نسبت به لغزشها، خطاها و اشتباههای یاران و پیروان خود سعه صدر داشته باشد، چراكه همه آنان و حتی والامقامترینشان در حد اعلای علم، اخلاق و عمل نیست و بهطور طبیعی نقاط ضعفی دارند و اگر هر یك از آنان به علت نقطه ضعفی كه دارد طرد شود، پیشرفت حركت اجتماعی متوقف خواهد شد.
15. ارزش قایل شدن برای شخصیّت دیگران. رهبر باید، علاوه بر اینكه زیردستان خود را طرد نمیكند، برای شخصیّتهایشان ارزش قایل شود. اگر روش و رفتار رهبر به گونهای باشد كه زیردستانشتحقیر شوند و به چیزی گرفته نشوند، نخست، محبّتشان به او و علاقهشان به ادامه همكاری با او و فرمانبرداری از او كم و ضعیف میشود و پیداست كه كاهش محبوبیّت رهبر جز به زیان نهضت نیست، و دوم، به فرض اینكه نهضت به شكست و ناكامی گرفتار نیاید، از زیردستان كه همواره تحقیر دیدهاند و خوار و زبون بودهاند، كار مبتكرانهٔ صحیح و مهمی بر نخواهد آمد.
یكی از علامتها و مظاهر ارزش قایل شدن برای دیگران این است كه با آنان مشورت كنند و از آنان رأیجویی و نظرخواهی كنند. از این گذشته، اگر به رأی و نظر افراد التفات و اعتنا شود و آنان احساسكنند كه در برنامهریزیها و تصمیمگیریها مداخله و مشاركت دارند، برنامهها و تصمیمها را به چشم اموری اجباری و تحمیل شده نمینگرند، و در نتیجه،
1. اسراء (17)،73 ـ 75.
2. احزاب (33)، 1و2 و قلم (68)، 8 و9.
در مقام اجرا و عمل، موافقت بیشتری نشان میدهند و گرمتر در كار میآیند. از اینرو، خدای متعال پیامبرش را، با اینكه علم لدنی داشت، و به هیچوجه، نیازمند به استفاده از علوم و معارف و آرا و نظرات مردم نبود، به مشورت با مردم فرمان میدهد.(1)
16. انتقادپذیری. رهبر حتّی باید نسبت به انتقادات و عیبجوییهای گوناگون زیردستانش گوش شنوا داشته باشد، زیرا هركسی، بهجز انسانهای معصوم، در معرض جهل، قصور فهم و ادراك، و لغزشها و خطاهای اخلاقی و عملی است و داشتن روحیّه انتقادپذیری مقدّمه رفع این عیوب و نقایصخواهد بود.
17. تواضع. فروتنی نسبت به زیردستان و كسانی كه همراه، همكار و فرمانبردارند نیز یكی از اوصاف رهبر شایسته است.(2)
18. خیرخواهی و دلسوزی برای دیگران. طبیعی است كه هر انسانی نفع و خیر خود را میجوید؛ و تنها در صورتی تابع و مطیع دیگری میشود كه باور كرده باشد كه آن دیگری برای او دل میسوزاند و خیر او را میخواهد. به همین جهت، رهبر باید خیرخواه و دلسوز دیگران باشد و این امر را بهآنان نشان دهد و اثبات كند تا هرچه بیشتر و بهتر به او بگرایند و بگروند.(3)
19. احسان و نیكی به دیگران. یكی از راههای اثبات خیرخواهی و دلسوزی، احسان و نیكی و جواب بدی را با خوبی دادن است. خدای متعال نیز پیامبرانش را فرمان میدهد كه بدی را، نه با بدی؛ بلكه با خوبی پاسخ گویند.(4) همچنین، از آن حضرت میخواهد كه از كفّار و مشركانی كه دشمنی و لجاجت دارند و دعوتش را نمیپذیرند درگذرد و از جواب
1. آل عمران (3)، 159.
2. اسراء (17)، 37، حجر (15)، 88، و شعراء (26)، 215.
3. توبه (9)،128.
4. مؤمنون (23)، 95 و فصلت (41)، 34.
گفتن به گفتار و كردار سبكسرانه و نابخردانهشان صرفنظر كند ومسالمتجویی و خیرخواهی خود را به آنان نشان دهد. (1)
20. ایثار و از خودگذشتگی. یكی دیگر از راههای اثبات خیرخواهی و حسن نیّت، ایثار و از خودگذشتگی است. اگر رهبر برای تأمین مصالح اجتماعی از منافع شخصی خود قطع نظر كند و خیرات دنیوی دیگران را بر خیرات دنیوی خود مقدّم بدارد، مردم باور میكنند كه خیرخواه آنان است، حسننیّت دارد، و خودش را برای آنان میخواهد، نه آنان را برای خودش، بنابراین وی در دل مردم جای میگیرد. به همین جهت، قرآن كریم در مواضعی خاطرنشان میكند كه انبیای الهی، به هیچوجه، از مردم «اجر» و مزدی نمیخواستند و با این ایثار و از خودگذشتگی، حسن نیّت خود را اثبات میكردند.(2)
21. انضباط و فرمانبرداری خواستن. سعه صدر نسبت به نقاط ضعف و لغزشهای زیردستان، طرد نكردن آنان، نرمخویی با آنان، درگذشتن از خطاها و اشتباهات آنان، ارزش قایل شدن برای شخصیّتشان، مشورت با آنان، انتقادپذیری، تواضع، احسان و نیكی، ایثار و ازخودگذشتگی همه بهجای خود صحیح و ضروری است؛ ولی منافات ندارد با اینكه رهبر از زیردستان انضباط و فرمانبرداری بخواهد.
22. جلوگیری از انحراف و فساد زیردستان. همچنانكه پیشتر نیز اشاره شد، سعه صدر داشتن و تحمّلكردن نقاط ضعف و لغزشهای دیگران هرگز به معنای فراموشی عیوب و نقایص نیست. رهبر موظّف است كه در عین حال، نسبت به انحراف و فساد
1. زخرف (43)، 89.
2. انعام (6)،90، یونس (10)، 72، هود (11)، 29 و 51، یوسف (12)، 104، فرقان (25)، 57، شعراء (26)،180، 164، 145، 127 و 109، سبأ (34)، 47، یس (36)، 21، ص (38)، 86، طور (52)، 40 و قلم (68)، 46.
افراد حسّاس باشد و برای جلوگیری از اینگونه امور چارهاندیشیهای عالمانه و حكیمانه داشته باشد.
23. اشراف بر همه امور و شؤون. اگر چنان شود كه رهبر از پارهای از امور و شؤون، ناآگاه و بیخبر بماند، رهبری او دچار نقص و عیب خواهد شد، بهویژه با در نظر گرفتن این واقعیّت كه ممكن است كسانی از آن ناآگاهی و بیخبری سوء استفاده كنند و با كتمان و وارونه كردن حقایق و جعل و نشر اكاذیب، موجبات اغفال و فریب او را فراهم سازند. از اینرو، رهبر باید دارای یك نظام و شبكه اطّلاعاتی قوی و امین باشد تا گرفتار فقدان اطّلاعات صحیح از چند و چون نهضت نشود.
24. شجاعت. هیچ نهضتی بدون دشمن و خطر نیست. بنابراین، نهضتی كه رهبرش ترسو و بزدل باشد و جرأت مواجهه با دشمنان و دست و پنجه نرم كردن با آنان را نداشته باشد و به محض احساسخطر عقبنشینی كند، محكوم به شكست خواهد بود.
25. پایداری و استقامت. این شرط یكی از سختترین شرطهاست، چراكه توانایی و نیروی هیچكس در مقام مقابله با مسایل و مشكلات، نامحدود و بینهایت نیست، و پیروزی و كامیابی یك نهضت، مستلزم این است كه رهبر توانایی و نیروی عظیمی از این دست داشته باشد؛ یعنی ظرفیّت روحی بسیار فراوانی برای تحمّل سختیها و دشواریها را داشته باشد.
رهبر، همانگونه كه خودش باید صبور و مقاوم باشد، موظّف است كه زیردستان خود را به شكیبایی و پایداری، دعوت، توصیه و امر كند و همواره به آنان خاطرنشان سازد كه شرط غلبه بر مشكلات فراوان و بزرگی كه بر سر راه نهضت پدیدار میشود، صبر و استقامت است، تا این از این طریق خُلق و خصلت در آنان نیز راسخ و ثابت گردد. از اینرو، قرآن كریم در موارد بسیاری مؤمنان را نیز فرمان به شكیبایی و پایداری میدهد.(1)
1. بقره (2)، 153، 155 و 214.
26 ـ بررسی و ارزیابی آنچه انجام گرفته است. رهبر باید در جریان نهضت هرچند وقت یكبار آنچه را در آن مدّت صورت پذیرفته است مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و صحّت و سقم آن را معلوم دارد تا اگر لغزشهایی پیش آمده است، تكرار نگردد، و در صورت امكان، جبران شود.
موارد ذكر شده به اجمال مهمترین اوصاف رهبر شایسته است. ملاحظه شد كه بعضی از این صفات مذكور، با هم در تضاد بودند. یكی از علل اینكه، رهبری هنر و فنّی است بسیار دقیق، ظریف و مشكل همین است كه رهبر باید اموری به ظاهر متضادّ را در خود جمع كند و از رعایت هر یك از آنها در جای خود غفلت نورزد.
با توجه به شرایطی که برای رهبر ذکر گردید، شما چه راه حلّی را برای شناسایی یا انتخاب رهبر ترجیح میدهید؟ آیا از طریق انتخابات رایج در نظامهای دموکراسی میتوان به چنین انتخابی دست زد یا اینکه این امر را باید بر عهدهٔ عدّهای خُبره گذاشت که توان تشخیص وجود این ویژگیها را در فرد یا افراد خاصّی دارند؟ نظر دوستان خود را نیز در این زمینه جویا شوید.
با توجه به ویژگیهایی که در بالا ذکر گردید و تأمل در ابعاد مختلف زندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی(رحمه الله) میتوان به این نتیجه رسید که این ویژگیها، در بالاترین شکل آن در شخصیت امام خمینی(رحمه الله) تجلی یافته بود. برای اثبات این مطلب، میتوان به زوایای مختلف زندگی ایشان نظری افکند و به نقش عظیم رهبری در پیروزی انقلاب اسلامی پی برد. برخی از ویژگیهای بارز این شخصیت برجستهٔ تاریخ مورد اشاره قرار میگیرد:
امام خمینی(رحمه الله) افزونبر آگاهی و اشراف بر حقایق، اصول و فروع و آرمانهای اسلام، و آشنایی با تاریخ گذشته مسلمین و درك مصالح و مفاسد جامعه اسلامی، به مدد فراست خدادادیاش از تحولات و اوضاع روزِ جهان و ایران باخبر بود، و با شناسایی دشمنان دین و نقشههایشان و شناساندن آنان به امّت مسلمان، توطئههای ایشان را برملا و بیاثر میساخت.
حركت امام خمینی(رحمه الله) نیز از همان ابتدا بر اساس این آگاهی و فراست شكل گرفت. در آن زمان، شرایط اجتماعى ایجاب مىكرد كه حركتى بر ضد كفر و الحاد و استكبار صورت گیرد. در آغاز، توجه امام به كفرى بود كه جامعه خودش را تهدید مىكرد و عوامل كفر درصدد اسلامزدایى از این كشور بودند. او به همین انگیزه كه باید بندگى خدا را در این كشور رواج داد، قیام كرد؛ نه به انگیزه سیاسى و اقتصادى و یا اجتماعى. فریاد او آنگاه بلند مىشد كه مىدید حكمى از احكام الهى در معرض تعطیل یا در معرض انكار است. ملاحظهٔ پیامها و سخنرانىهاى امام از آغاز نهضت، نشان میدهد که هیچ واژهاى در كلام امام به اندازه اسلام، قرآن، خدا و کلماتی نظیر آنها تکرار نشده است. او تلاش كرد تا جامعه خویش را الهى و معنوى بار بیاورد و در این راه، طرحها و برنامهها را با فراست خدادادى به اجرا گذاشت و در حالىكه تقریباً همه مردم، حتى خوشباورترین افراد ناامید شده بودند، خدا او و پیروانش را به پیروزى رساند.
امام یك ملىگرا نبود كه فقط در مورد ملت و كشور خود بیندیشد؛ این یك دایره كوچكى بود كه اطراف امام را احاطه كرده بود و طبعاً این مسؤولیت قبل از سایر مسؤولیتها باید به آن پاسخ داده شود؛ ولى محدود به آن نمىشد و امام در همین حال كه به سرنوشت ملت و كشور ایران مىاندیشید و سعى مىكرد كه این كشور را كه تنها كشور
منتسب به امام زمان است از چنگال كفار و ایادى آنان درآورد، در فكر سایر شیعیان هم بود. پیامهاى امام، از طریق دوستان او که به كشورهاى اسلامى، بهخصوص مناطق شیعهنشین، سفر مىكردند، به آنان منتقل میگردید و از این طریق، نسبت به پیرایش تشیع از اشتباهها و خرافات تلاشهایی صورت میگرفت تا ایمان شیعیان خالص گردد و همبستگى میان آنان بر اساس معارف صحیح اهلبیت(علیهم السلام) تقویت شود.
بنابراین، دایره اول فعالیتهای امام، كشور خودش، ایران بود و دایرهٔ دوم نیز شیعیان جهان بودند. دایرهٔ وسیعتر بعدی، دایره مسلمانان بود و امام در همین ابتدای حفظ وحدت اسلامى و توسیع روابط بین شیعیان و سایر مسلمین، وظیفه خود را نسبت به مسلمانان دیگر بر عهده گرفت. ولی امام به این هم اکتفا نکرد و دایرهٔ فعالیت خود را افزایش داد و باعث هویتبخشی به طرفداران سایر ادیان گردید.
امام خمینی(رحمه الله) حتی دامنهٔ فعالیت خود را شامل گروههای دیگر نیز نمود. بهعنوان نمونه، وی در سالهاى آخر عمر خویش، همت خود را متوجه كشورهاى ماركسیست كرد و برای رئیس جمهور ابرقدرتى مثل شوروى كه هفتاد سال دینزدایى كرده بود و تمام مذاهب دینى اعم از اسلام و مسیحیت را از بین برده بود، نامهٔ هشداردهندهای را نوشت و آنها را شوكه کرد. آیا از آن نامه و پیشبینیهایی که در آن صورت گرفته بود، اطلاعی دارید؟ آیا این پیشبینیها به وقوع پیوست؟ چگونه؟ این بحث را با دوستان خود نیز مطرح سازید.
امام خمینی(رحمه الله) از معدود كسانی است كه جامع فضایل علمی فراوان بوده است. وی در
زمینهٔ فقه و اصول و علوم مرتبط با آنها، از بزرگترین مراجع تقلید زمانه به شمار میآید، و در حوزه علوم عقلی و فلسفی نیز عالیترین تحقیقات زمانهاش را صورت داده، و در عرصهٔ عرفان نظری و عملی تأملات و مجاهدتهای بسیار داشته و به مقاماتی رفیع نایل آمده است.
این بُعد از شخصیت امام برای بسیاری پوشیده مانده است و حال آنکه این بُعد الهی ایشان است که بر سایر ابعادش سایه افكنده است. شخصیت امام از آغاز نوجوانی بر اساس «بندگى خدا» شكل گرفت و در نهایت از مصادیق بارز این آیهٔ شریفه گردید که:
رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاء الزَّكَاة؛(1) مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمىدارد.
بسیارى از انسانهاى برجسته بودند كه به این راز پى برده بودند كه كمال حقیقى انسان در تقرب به خداست؛ ولى این را به صورت یك حركت فردى و رابطه شخصى خودشان با خدا تلقى كرده بودند. اما امام عرفان را هم در این بعد تنگ نمىدید، بلکه معرفت خدا را در این مىدید كه انسان تمام وجودش مظهر بندگى خدا شود و نه تنها در دلش ارتباط با خدا داشته باشد، رفتار و كردار و گفتار فردى و اجتماعى و خانوادگى و حتى رفتار بینالمللى او باید تجسم عبودیت باشد.
امام سعى كرد این مطلب را اولاً هم با عقل و هم با دلایل نقلى ثابت کند و ثانیاً با حركت عرفانى، كاملاً بیابد و ایمان خودش را در این جهت تقویت كند. دوران نوجوانى و
1. نور (24)، 37.
اوایل جوانى او به تبیین این ایمان و ابعاد مختلف فلسفى و عرفانى و استفاده از كتاب و سنت گذشت.
هوشیاری امام خمینی(رحمه الله) در دفاع از ارزشهای اسلامی یكی از عوامل مهم پیروزی انقلاب بهشمار میرود. توضیح آنکه، اقدامات رژیم پهلوی در حوزهٔ فرهنگ، خود، زمینه را برای نابودی حكومت فراهم ساخت، زیرا اینگونه حركات واكنش شدید امام خمینی(رحمه الله) و در نتیجه، مردم را در پی داشت. تغییر تاریخ هجری شمسی به شاهنشاهی، برگزاری جشنوارهها و سمینارهای به اصطلاح فرهنگی و هنری و نیز ترویج فساد و فحشا از مواردی است كه با هدف تضعیف مبانی دینی مردم صورت گرفت. لیكن واكنش امام خمینی(رحمه الله) در برابر این تقدسزداییها و نیز در برابر طرح اصلاحات ارضی، لایحهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید شاه سبب شد تا پایههای مشروعیت رژیم پهلوی به سستی گراید. برخورد شجاعانه و زیركانهٔ امام خمینی(رحمه الله) در قضیهٔ فاجعهٔ فیضیه، اصل مشروعیت حكومت خاندان پهلوی را با خطر مواجه میساخت، از اینرو آنان چاره را در تبعید امام دیدند. اما همین امر زمینه را برای گسترش اعتراضات علیه رژیم و تزلزل حكومت بیشتر فراهم ساخت.
1. در صحنهٔ انقلاب، بیش از همه، سه عاملِ رهبری، مردم و مكتب تأثیرگذار بودهاند. در این درس به اولین عامل پرداخته شده است.
2. در هر نهضتی، رهبر باید دارای ویژگیهای خاصی باشد که در صورت فقدان آنها، نهضت به سر منزل مقصود نخواهد رسید.
3. این اوصاف و ویژگیها، بهطور کامل، در مورد بنیانگذار انقلاب اسلامی صادق بوده و ایشان، علاوه بر برخورداری از فضایل علمی در حوزههای مختلف و نیز برخورداری از فضایل معنوی در تمام ابعاد زندگی، نسبت به مسایل پیرامون خود کاملاً آگاه و هوشیار بود و با شجاعت کمنظیر و تدبیر همیشگی خویش، این انقلاب را به سرانجام رساند.
4. عامل رهبری بدون در نظر گرفتن عواملی همچون مکتب متعالی اسلام و مردم قادر به پیش بردن انقلاب نبوده است. از اینرو، پرداختن به دو عامل دیگر نیز ضرورت دارد؛ رهبری قدرت خود را مدیون مکتب متعالی اسلام بوده است و نیز این قدرت برتر، بدون حضور مردم در صحنه نمیتواند کارآیی اجتماعی خود را به خوبی نشان دهد. بنابراین در درس آتی، نقش مکتب و مردم در این نهضت مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
1. مهمترین اوصاف یک رهبر شایسته کدامند؟
2. ویژگیهای بارز امام خمینی(رحمه الله) را که در پیروزی انقلاب اسلامی نقشی اساسی ایفا نمود، بیان نمایید.
1. جوادی آملی، عبدالله، بنیان مرصوص امام خمینی(رحمه الله) در بیان و بنان آیتالله جوادی آملی، گردآوری و تنظیم: محمدامین شاهجویی، قم: مرکز نشر اسراء، چ6، 1384.
2. حاجتی، میر احمدرضا، عصر امام خمینی(رحمه الله)، قم: بوستان کتاب قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چ6، 1382.
3. حسینی، حسین، رهبری و انقلاب؛ نقش امام خمینی(رحمه الله) در انقلاب اسلامی ایران، تهران: پژوهشکدهٔ امام خمینی و انقلاب اسلامی، چ1، 1381.
4. حسینیان، روحالله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران (1356 ـ 1343)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ1، 1383.
5. روحانی، سید حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی(رحمه الله)،ج1، تهران، راه امام، چ6، 1359.
6. قلی پور، جعفر، مواضع امام خمینی(رحمه الله) در برابر نظام سیاسی پهلوی و نهادهای آن، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ1، 1382.
7. محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی؛ زمینهها و پیامدها، تدوین: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، قم: دفتر نشر و پخش معارف، چ1، 1380.
8. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، [بیجا]: مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ2، 1372.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. جایگاه مردم را در تحولات دوران رژیم پهلوی تبیین نماید؛
2. نقش مردم را در پیروزی انقلاب اسلامی توصیف کند؛
3. نقش مکتب را در پیروزی انقلاب اسلامی نشان دهد.
هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیم،(1) همو كه تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید و میان دلهایشان الفت انداخت كه اگر تمام آنچه را كه در روی زمین است خرج میكردی، نمیتوانستی میان دلهایشان الفت برقرار كنی. ولی خداوند میان آنان الفت انداخت، چرا كه او توانای حكیم است.
بدون تردید در پیروزی انقلاب اسلامی، عامل رهبری نقشی اساسی را ایفا کرده است و ویژگیهای منحصر به فرد امام خمینی(رحمه الله)، به عنوان طراح و معمار این انقلاب، از این حرکت حماسی، نهضتی را بهوجود آورد که نه تنها منشأ اثر در کشور ایران گردید؛ بلکه جهان تشیع و جهان اسلام را متحول ساخت و بلکه کل گیتی را تحت تأثیر خود قرار داد. امّا این حرکت تنها به این رکن متکی نبوده و ارکان دیگری نیز وجود داشتند که در کنار نقش حیاتی رهبری، این انقلاب را به سرانجام رساندند؛ مکتب پویای اسلامی و مردم تحولخواه، دو رکن دیگر این انقلاب بودند که بایسته است، در این درس به نقش آنها اشاره شود.
1. انفال (8)، 62 و 63.
بزرگترین آفت دوران شاهنشاهی این بود که با سیاستهای استعماری گذشته و بهخصوص دوران پهلوی، تودهٔ مردم مسلمان و افراد متدین را از صحنهٔ سیاست بود. سیاستگذاری آنان بهگونهای بود که کارهای سیاسی و امور اجتماعی این کشور به دست عدهای ـ به اصطلاح آنان نخبگان قرار داشت که شاید بیش از هشتاد درصد آنان تحصیل کردهٔ آمریکا بودند و یا در ایران در دانشگاههایی تحصیل میکردند که زیر نظر آمریکاییها اداره میشد. البته اصل این سیاست متعلق به انگلیسیهاست و آمریکاییها از آنها یاد گرفتند. برای اینکه بتوانند در درازمدت حضور خودشان را در کشورهای تحت سلطه و ادارهٔ امور آنها ادامه دهند، سعی کردند نخبگانی را در کشور خودشان تربیت کنند و بهطور غیر مستقیم آنها را شستوشوی مغزی داده آنچه را خود میخواهند به آنها القا کنند. نتیجهٔ این سیاست این شد که تودهٔ مردم مسلمان کشور، هیچ نقشی برای خودشان در ادارهٔ امور کشور نمیدیدند. تنها جایی که مردم آن هم بهظاهر نقشی داشتند مجلس بود، به اینصورت بود که پیشتر یک فهرستی از نمایندهها، توسط دربار و با تأیید سفارت آمریکا تعیین میشد و همانها باید از صندوقها بیرون میآمدند.
البته در بین نخبگان آن روز کشور کسانی بودند که با سیاستهای رژیم موافق نبودند و حتی تشکیلاتی نیز برای خود به هم زدند، لیکن امام(رحمه الله) با آن فراست و درک و بینش بالای سیاسی، دریافت که فعالیتهای سیاسیای که توسط گروههای مختلفی از نخبگان صورت میپذیرد، اگر هم به سرانجام برسد، در نهایت به نفع اسلام نخواهد بود، از اینرو تنها راهی که به نظر امام وجود داشت و مثمر ثمر بود، به صحنه کشاندن تودهٔ مردم مسلمان بود. امام معتقد بود که آن احزاب و گروهها نمیتوانند یک حرکت اسلامی قوی و فراگیر که به تشکیل حکومت اسلامی بینجامد انجام دهند. امام مصمم گردید تا تودههای مردم را به
میدان کشاند و این احساس مسؤولیت را در عموم مردم به وجود آورد که به عنوان مسلمان وظیفه دارند در امور سیاسی کشورشان دخالت کنند. این کار مانند بسیاری از کارها و اندیشههای امام که از ابتکارات ایشان شمرده میشود در واقع الهام گرفته از تعالیم اسلام بود، و اگر امام مسیری غیر از این را دنبال کرده بود، هیچ تحول قابل اعتنایی نمیتوانست ایجاد کند. امام با به میدان آوردن تودهٔ عظیم مردم موفق شد این نهضت بیسابقه را پدید آورد، کاری که هیچیک از آن گروههای سیاسی هرگز قادر به انجام آن نبودند.
این امام بود که با تشخیص انرژی نهفته در تودههای عظیم ملت و با استفاده از انگیزههای اسلامی و دینی آنان، یک جریان هدفدار سراسری به راه انداخت. امام با بیدار کردن حس مسؤولیت دینی در مردم و با نیّت خالصی که داشت، بهجای روابط محدود و خشک حزبی، یک رابطهٔ عمیق عاطفی مردم ایجاد کرد و در نتیجه مردم به ایشان عشق میورزیدند و پروانهوار گرد شمع وجود او میچرخیدند.
هرچند که رژیم پهلوی در جهت فاصله انداختن میان روحانیت و مردم تلاش فراوان نمود، لیکن تدبیرهای رهبری نهضت و نیز هوشیاری مردم این خواسته را ناکام گذارد و پیوند مستحکم میان مردم و رهبری منجر به پیروزی انقلاب گردید. چندین عامل دست به دست هم داد تا مردم ایران بتوانند به عنوان عامل مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی معرفی گردند:
تألیف قلوب مؤمنین، سبب میشود تا خداوند به یاری آنان آمده، امدادهای غیبی خود را شامل حال آنان گرداند و این همان وعدهای است كه در قرآن كریم نیز بهآن اشاره شده است:
هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیم؛(1) همو كه تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید و میان دلهایشان الفت انداخت كه اگر تمام آنچه را كه در روی زمین است خرج میكردی، نمیتوانستی میان دلهایشان الفت برقرار كنی. ولی خداوند میان آنان الفت انداخت، چرا كه او توانای حكیم است.
در این آیه، خداوند متعال، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) را مورد خطاب قرار داده و مصادیقی از تأییدات الهی را به او یادآور شده است. به حسب ظاهر لفظ، خداوند دو مصداق را برای تأیید ذكر فرموده است كه این تأییدها متعلق به پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. یكی از این مصادیق، تأیید غیبی الهی و دیگری، تأییدی است كه از راه اسباب عادی به وسیلهٔ مؤمنین تحقق پیدا میكند. در ادامهٔ آیه، خداوند مصداق اخیر را مورد توجه قرار داده، متذكر میگردد كه طریقهٔ تأیید پیامبر(صلى الله علیه وآله) توسط مؤمنین بهاین شكل بوده است كه خداوند دلهای مؤمنین را با یكدیگر مهربان كرد. همین محبت و عطوفتی كه در دلهای مؤمنین نسبت به یكدیگر و نیز محبت و عطوفتی كه در دیگران نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) به وجود آمد، باعث پیروزی آن حضرت بر دشمنانش شد. بنابراین نباید نقش محبت میان مؤمنین را در پیروزی بر دشمنانشان نادیده گرفت. بر اساس این آیهٔ شریفه، با تمام آنچه كه بر روی زمین قرار داشت، حتی شخصی مانند پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نمیتوانست دلهای مؤمنین را به یكدیگر نزدیك كند؛ بلكه تنها خدا بود كه دلهای مؤمنین را با یكدیگر مهربان ساخت و بهوسیلهٔ این مهربانی و الفتی كه میان آنان به وجود آمد، آنان نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز محبت پیدا كردند و این محبت، زمینهساز پیروزی مسلمین در جنگ گردید.
این الفت میان مؤمنین،عامل بسیار مهمی است كه درپیروزی انقلاب اسلامیایران، از 15
1. انفال (8)، 62 و 63.
خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357، نقشی اساسی را ایفا كرد. با آغاز حركت امام خمینی(رحمه الله) و شروع مبارزات علیه طاغوت و رژیم پهلوی، تمامی مردم ایران به خوبی دریافته بودند كه میبایست همهٔ نیروهای انقلابی همدل و همزبان باشند و با یكدیگر همكاری كنند و نیز تحت لوای رهبری واحد قرار گیرند و فرمان او را بیچون و چرا و از جان و دل بپذیرند و در اجرای آن بكوشند.
پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی(رحمه الله)و همزمان با شروع حركتِ اجتماعی، سیاسی و دینیِ امام خمینی(رحمه الله)، مراجع دینی بزرگی همچون آیات عظام حكیم، شاهرودی، سید عبدالله شیرازی، خویی، خوانساری، گلپایگانی، میلانی و نیز بزرگان دیگری در نجف، قم، تهران، مشهد و… مطرح بودند و هریك مقلدانی در سراسر ایران داشتند، و ناشناختهترینِ این مراجع دینی، سید روحالله خمینی بود. وی تا آن زمان، نه رسالهای چاپ كرده بود و نه هیچ اقدام دیگری كه او را در مقامِ یك مرجع تقلید مطرح سازد، صورت داده بود. به این ترتیب در آن زمان اكثر مردم ایران، از مراجع دینیِ دیگری غیر از امام خمینی(رحمه الله) تقلید میكردند. اما با آغاز نهضت اجتماعی و دینی امام، همهٔ مردم، به مدد فراستی كه خداوند به ایشان عطا فرموده بود، دریافتند در این حركت الهی میباید تابع فرمان او باشند و از هرگونه پراكندگی و تكروی و اعمال سلیقههای شخصی و گروهی و جناحی بپرهیزند. از اینروی، شمار بسیار زیادی از مردم، با آنكه مقلّد مراجع دینیِ دیگری بودند و در بسیاری مسایل و زمینهها از آنان پیروی میكردند، در حركت مبارزاتی و اجتماعی خود، هماهنگ و یكپارچه، مطیع فرمانهای امام خمینی(رحمه الله) بودند و همین اتحاد و انسجام و همدلیِ میان مردم مسلمان ایران و اطاعت محض آنان از امام خمینی(رحمه الله) سبب شد تا پس از پانزده سال مبارزه و تلاش، پیروز شوند و معجزهٔ قرن، در قالب نظام جمهوری اسلامی ایران تحقّق یابد.
در صورتی كه مردم جامعهای، واقعاً مسلمان بوده، باورهای اسلامی را از صمیم قلب
بپذیرند و ارزشهای اسلامی را پاس دارند، خداوند وعده و ضمانت خود به یاری آنان میشتابد و ضعف و كاستی آنان را جبران میكند:
بَلَی إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَـذَا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُسَوِّمِین؛(1) آری! اگر صبر كنید و پرهیزگاری نمایید و [با همین جوش و خروش] بر شما بتازند، همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار یاری خواهد كرد.
با صبر و استقامت و در پیش گرفتن تقوای الهی، امدادهای الهی به كمك افراد خواهند آمد و نمیتوان انتظار داشت كه با دنبال كردن راحتطلبی و گوشهگیری، برای مسلمین پیروزی به دست آید. آنان كه هنگام جنگ و دفاع، راه كشورهای دیگر را در پیش میگیرند تا در محیط امنی به سر برند، هرگز نباید انتظار امدادهای غیبی را داشته باشند. بر اساس این آیهٔ شریفه، تنها مقاومت فیزیكی نیز كفایت نمیكند؛ بلكه باید تقوای الهی را نیز پیشه ساخت و نسبت به حلال و حرام خداوند حساسیت نشان داد. در صورت تحقق این دو شرط كه زمینهٔ یاری دین اسلام را فراهم میسازد، باید انتظار نصرت الهی را داشت:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْكُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم؛(2) ای كسانی كه ایمان آوردهاید اگر خدا را یاری كنید یاریتان میكند و گامهایتان را استوار میدارد.
اگرچه تحقق چنین وعدهای ممكن است سالها به طول انجامد، امّا تحقّق آن حتمی است. رهبر و مردم ایران، مبارزهٔ خود را با هدف برپایی احكام دین خدا و گسترش فرهنگ دین آغاز كردند، و در این راهِ مقدس، با بذل جان و مال و آبروی خویش، پایمردی خود را در «اسلامخواهی»شان ثابت كردند، و پس از گذشتن از خوانهای سخت امتحان الهی شایسته دریافت نعمت بزرگ پیروزی شدند.
1. آل عمران (3)، 125.
2. محمد (47)، 7.
از همینروست که امام خمینی(رحمه الله) دلیل اصلیِ پیروزی انقلاب اسلامی را چنین توصیف میكند: «یک کشور سی و چند میلیونی یک دفعه از آن ظلمتهایی که «بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض» یکدفعه جهش کرد و در نور واقع شد، نورهای غیر متناهی. این تحولی که الان در کشور ما هست، همهاش روی این مقصد است که از اول فریادشان بلند بود که ما اسلام را میخواهیم. طاغوت را نمیخواهیم. این، عنایت خدا را به اینها جلب کرد. خداوند تبارك و تعالی که مشاهده میفرماید كه یک ملتی از كوچك و بزرگشان میگویند ما اسلام را میخواهیم، عنایتش را به اینها متوجه کرد».(1)
بدیهی است هنگامی که افراد جامعهای احساس كنند كه به یكدیگر نیاز دارند، بنا را بر صمیمیبودن با هم میگذارند و به همدیگر یاری میرسانند و اینگونه زندگی، بهترین شكل زندگی اجتماعی است كه در این عالم بین انسانها به وجود میآید. اما نباید از ذهن دور داشت كه ملاك وحدت در اینگونه موارد نیز نیاز مادی افراد به یكدیگر است و احتیاجات متقابل، موجب تعاون و همكاری میان آنان میشود. اما اگر انسان از این زندگی محدود و گذرا فراتر رود و درصدد فراهم ساختن سعادت ابدی و جاودانه برای خود برآید، بیش از پیش، وحدت بین او و انسانهای دیگر برقرار خواهد شد.
فطرت انسان، هم خداپرست و هم بینهایتطلب است. انسانهایی، كه فطرتاً خداپرستند، در سایهٔ عشق به خداوند واحد با یكدیگر ارتباط برقرار میكنند و هركس را كه بیشتر به خدا نزدیكتر است، بیشتر دوست دارند. آنان كه در پی سعادت ابدی
1. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج13، 378) ص 292، 1359/08/06.
خویشند، تلاش میكنند كه با آن انسانی بیشتر ارتباط برقرار كنند كه بتواند برای سعادت ابدی آنان بیشتر مؤثر باشد و برای آنان نفع معنوی داشته باشد. حال اگر در جامعهای این امر فطری بیدار شد و انسانها رابطه خود را با خدا شناختند و درصدد پرستش خداوند یگانه برآمدند، عامل مهمی برای ایجاد ارتباط میان دلهای آنان به وجود میآید، زیرا همهٔ این افراد پرستشگر یك خدا هستند و تنها یك خداست كه معبود، معشوق و محبوب همهٔ آنهاست.
همچنین انسانها در سایهٔ اعتقاد به اینكه باید هدف اصلی خود را كسب سعادت ابدی و رسیدن به بهشت جاودانه قرار دهند، سعی میكنند با كسانی بیشتر ارتباط برقرار كنند كه بتوانند در این راه، به آنان كمك بیشتری كنند. چنین افرادی باید دین صحیحی بر آنها حاكم باشد تا در سایهٔ وحدت دین حق، با هم متحد شوند. اسلام تلاش میكند تا تمام انسانها را بر اساس این محور گرد هم آورد.
البته وجود این عامل فطری، به معنای مجبور بودن افراد و تسلیم شدن در برابر این عامل نیست؛ بلكه افراد میتوانند از آن سرپیچی كرده و برخلاف اقتضای فطرت حركت کنند. خداوند بر انسانها منّت گذاشته، این عامل فطری را در نهاد آنها قرار داده است تا بتوانند برای رسیدن به سعادت ابدی از یكدیگر بهره برند. همانگونه كه همكاری و تشكیل یك جامعه واحد برای خوشی، رفاه و آرامش زندگی چند روزه لازم است، تعاون و همكاری برای رسیدن به سعادت ابدی نیز لازم است. زمانی این عامل فطری میتواند در جامعه، نقش خود را در ایجاد وحدت و اتحاد ایفا كند كه آن فكر، بینش و فرهنگ توحیدی در جامعه رواج پیدا كند.
در صورت ترویج فرهنگ توحیدی در جامعه، توجه دایم به خدا و جستجو كردن سعادت ابدی در پرستش او، عامل بسیار مهمی برای وحدت میان افراد آن جامعه به وجود
میآید. البته در سایهٔ این وحدت، اختلافهای فرعیای میتواند وجود داشته باشد؛ ولی به شرط اینكه به آن هدف اصلی آسیب وارد نسازد. خداوند اختلافات طبیعی و تكوینی را حتی به رسمیت نیز شناخته است:
وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛(1) و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید.
بر اساس این آیهٔ شریفه، وجود اختلافات تکوینی از سوی خداست و خداوند این اختلافات را به وجود آورده است و اختلافات میتواند عاملی برای سعادت زندگی دنیا باشد و درون یك جامعه بزرگ انسانی، جوامع كوچك، ارتباط بیشتری با هم داشته باشند و بیش از پیش، به یكدیگر یاری رسانند.
اسلام در تربیت انسانها میكوشد بهگونهای آنان را پرورش دهد كه با حفظ تمام اختلافات و تفاوتهای فردی و گروهی، در یك جامعهٔ بزرگ، بر اساس یك ملاك متعالی، به نام دین، وحدت خود را حفظ كنند. بنابراین، نباید اجازه داد كه ملیگرایی در جامعه، به حدی رشد كند كه وحدت اسلامی را خدشهدار كند. هرچند كه وحدت ملی و نژادی دارای اهمیت است، اما این امر مانع از آن نمیشود كه تمام نژادها تحت یك حكومت و ملت واحد قرار گیرند. فراتر از این، تمام ملتها، با وجود اختلاف نژاد، زبان و سایر اختلافات طبیعی و غیر طبیعی، باید از یك وحدت الهی برخوردار باشند.
ملتهای مختلف باید در سایهٔ پرستش خداوند یگانه باهم متحد گردند. خداوند، در سایهٔ خداپرستی، الفتی را میان مؤمنان به وجود آورد و آن را بالاترین نعمت برای خود شمرد. كسانی كه از این نعمت بهرهمند میشوند، باید به پاس این نعمت عظیم الهی، این ارتباطهای دینی و مذهبی
1. حجرات (49)، 13.
را در میان خود را تقویت كنند و اجازه ندهند كه اختلافات دیگر، اعم از اختلافات سلیقهای، گروهی، نژادی و حتی اختلافات مذهبی، مانع از حفظ وحدت اسلامی شود.
تمام تأكید انبیا بر این بود كه باید اعتقاد حق را از باطل تشخیص داد و با برهان و منطق، درصدد اثبات و ترویج آن برآمد و به نقد افكار مخالفان و طرفداران باطل پرداخت تا هیچ فرد آگاهی به سمت آن گرایش پیدا نكند. حضرت امام خمینی(رحمه الله) با الهام از این حركت انبیا، شعار احیای اسلام ناب محمدی را مطرح ساخت و با كمك و همراهی یاران باوفای خود، انقلاب اسلامی را پایهریزی كرد. بررسی تاریخ انقلاب اسلامی نشان میدهد كه اولین شعاری كه حضرت امام(رحمه الله) مطرح كرد و دیگران نیز از آن پیروی كردند، مسألهٔ احیای اسلام بود. مروری بر سخنرانیهای آن حضرت در همان آغاز نهضت، حاكی از آن است كه اساس برپایی چنین نهضتی، به سبب خطری بوده است كه ایشان نسبت به فراموشی اسلام احساس میكرد.
بنابراین در این پدیده عظیم تاریخى كه علىرغم تحلیلهاى فراوانى كه دوست و دشمن در این دو دهه انجام دادهاند، هنوز زوایاى ناشناخته زیادى دارد، مکتب تشیع نقشی اساسی در پیدایش آن داشته است. بدون تردید عقاید شیعه و تحولات زندگى شیعه در طول تاریخ و زحماتى كه بزرگان و علما در تبیین سیره اهلبیت(علیهم السلام) کشیدند و اعتقاداتى كه مردم، بهخصوص مردم شیعه ایران به حركت ائمه اطهار(علیهم السلام) و بهویژه مخصوصاً سیدالشهدا(علیه السلام) داشتند و آداب و رسوم مذهبى كه در طول تاریخ شكل گرفته بود و عوامل اجتماعى دیگرى كه در این قرن اخیر در كشور ما پدید آمده بود، زمینههایى براى پیروزی انقلاب اسلامی فراهم كرده بود. حتی وحدت و الفتی نیز که پیش از این ذکر گردید، تنها به جهت متکی بودن آن بر مکتب متعالی تشیع، منشأ اثر گردید.
نقش مکتب متعالی تشیع در پیروزی انقلاب اسلامی در تمام جنبههای انقلابی امام خمینی(رحمه الله) و مردم نمود دارد. این انقلاب از همان ابتدا بر اساس الگوهای قیام امام حسین(علیه السلام) شكل گرفت. محور سخنرانیهای امام(رحمه الله) در سالهای 1342 و 1343 در مدرسهٔ فیضیه و مسجد اعظم، خطراتی بود كه اسلام را مورد تهدید قرار داده بود. از اینرو در آن زمان ایشان تصریح مینمودند كه: «ای سران اسلام، به داد اسلام برسید، ای علمای نجف به داد اسلام برسید، ای علمای قم به داد اسلام برسید».(1) امام(رحمه الله) برای بسیج مردم و به حركت درآوردن و شوراندن آنها علیه نظام ستمشاهی و تحریك غیرت آنان، همواره این مسأله را تكرار میکردند که اسلام در خطر است. هنگامی که حضرت امام(رحمه الله) اینگونه صحبت میکرد و فریاد میزد، اقشار مختلف مردم که عاشق اسلام بودند بدنشان به لرزه میافتاد و با تمام وجود احساس وظیفه میکردند که باید از اسلام دفاع کنند.
البته باید توجه داشت که مسأله در آن زمان این نبود که رژیم پهلوی جلوی نماز خواندن و مسجد ساختن و عزاداری مردم را گرفته بود و با آنها مخالفت میکرد. البته پدرش در ابتدا که به قدرت رسید، چند صباحی این ناشیگری را کرد و مجالس عزاداری سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را ممنوع کرد، اما بعدها خود او متوجه اشتباهش گردید و از این اعمال دست برداشت. پسر او نیز تا حدودی از پدر خویش عبرت گرفت و از این قبیل کارها انجام نداد. البته شرایط اجتماعی هم در زمان او چنین اقتضایی نداشت. از اینرو، او نه تنها مجالس روضهخوانی را ممنوع نکرد؛ بلکه خود او در کاخ سعدآباد مجالس روضهخوانی برگزار میکرد. او حتی برای ایجاد مقبولیت در میان مردم، سلطنتش را به خدا منتسب میکرد و شاه را سایهٔ خدا معرفی میکرد.
اما امام(علیه السلام) با هوش و درایت خود پی برد که تمام این کارها برای ظاهرسازی است و
1. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج1، ص 420.
مشکل اصلی شاه این بود که حرکتهایی را آغاز کرده بود که حضرت امام(علیه السلام) با تیزبینی و دوراندیشی، به درستی تشخیص داد که این اقدامات آغاز یک روند بلندمدت برای اسلامزدایی و در نهایت، محو کامل اسلام است. در دروس پایانی کتاب به برخی از اقدامات شاه که حساسیت مردم مذهبی را برانگیخت اشاره خواهیم کرد.
امروزه در نظام جمهوری اسلامی،کسانی شعارهای جدیدی را مطرح ساختهاند که از جملهٔ آنها، شعار «استقلال، آزادی، پیشرفت» است. برخی از آنان، این شعارها را نیز از شعارهای اول انقلاب میدانند. ولی شعارهایی که در آن زمان، به زبان مردم جاری میشد، در ابتدا شامل شعارهایی نظیر «استقلال، آزادی، حكومت اسلامی» میگردید و هنگامی نیز كه حضرت امام(رحمه الله) درصدد تبیین این نظام برآمد و روح اسلام را با حكومت سلطنتی مغایر دید، حكومت جمهوری اسلامی را مطرح كرد و از آن پس، این شعار تبدیل به «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» گردید. به نظر شما آیا ارایهٔ این شعارهای جدید، که از سوی برخی از خواص، مطرح میگردد، با شعارهای اوّلیهٔ انقلاب و با روح انقلاب اسلامی سازگار است؟ آیا میتوانید توجیهی برای کلام آنان بیابید؟
1. در پیروزی انقلاب اسلامی، نمیتوان از نقش مردم و مکتب، در کنار نقش رهبری، چشم پوشید.
2. در دوران رژیم پهلوی، به دلیل ترس آن رژیم از حضور مردم متدین و مذهبی، تنها نخبگان شیفتهٔ غرب در ادارهٔ کشور نقش داشتند و این رژیم به نیروی مردم باور نداشت.
3. برخلاف این تصور، امام خمینی(رحمه الله) معتقد بود که باید در حرکت اجتماعی خود از مردم بهره گیرد و نمیتوان به گروههای سیاسی و احزاب مخالف رژیم برای ایجاد تغییرات امیدوار بود.
4. برقراری الفت میان مؤمنان و نیز پایبندی آنان به احکام شریعت اسلامی، موجب بهرهمندی آنان از امدادهای غیبی گردید و خداوند متعال به برکت این وحدت، رژیم پهلوی را سرنگون ساخت.
5. تنها روح توحید و خداپرستی است که عامل وحدت پایدار در جامعه است و هرگونه وحدتی، بدون اتکا به این اصل، دوام نخواهد آورد.
6. مکتب متعالی تشیع در پیروزی انقلاب اسلامی نقشی اساسی داشته است و در تمام جنبههای انقلابی امام خمینی(رحمه الله) و مردم این امر مشهود بوده است.
7. سه عامل رهبری، مردم و مکتب، از عوامل مهمی است که انقلاب ایران را به پیروزی رساند و دستاوردهای عظیمی را به بار آورد. شناخت این دستاوردها میتواند این نعمت عظیم را بهتر معرفی کند، از اینرو در درس آتی به این مطلب پرداخته خواهد شد.
1. جایگاه مردم را در حکومت محمدرضا شاه پهلوی تبیین نمایید.
2. دلیل تمایل امام خمینی(رحمه الله) به حضور مردم در صحنهٔ مبارزات و عدم اتکا بر احزاب و گروههای سیاسی مخالف دولت چه بود؟
3. مردم چگونه در پیروزی انقلاب اسلامی نقش ایفا نمودند؟
4. روحیهٔ توحید و خداپرستی در جامعه چگونه میتواند منشأ وحدت مردم گردد؟
5. نقش مکتب تشیع را در پیروزی انقلاب اسلامی تشریح نمایید.
1. حسینی، حسین، رهبری و انقلاب؛ نقش امام خمینی(رحمه الله) در انقلاب اسلامی ایران، تهران: پژوهشکدهٔ امام خمینی و انقلاب اسلامی، چ1، 1381.
2. محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی؛ زمینهها و پیامدها، تدوین: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، قم: دفتر نشر و پخش معارف، چ1، 1380.
3. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، [بیجا]: مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ2، 1372.
4. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، عبرتهای خرداد، تدوین و نگارش: علیرضا تاجیک و حسین شفیعی، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1383.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. تقسیمبندیای از دستاوردهای انقلاب اسلامی ارائه دهد؛
2. دستاوردهای داخلی انقلاب اسلامی را برشمرده، آنها را تشریح نماید؛
3. دستاوردهای انقلاب اسلامی را در عرصهٔ بینالملل از زوایای مختلف مورد توجه قرار دهد؛
4. ملاک پیشرفت در نظام اسلامی را تبیین نماید.
وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَیَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون؛(1) و به یاد آورید هنگامی را كه شما در زمین، مردمی اندك و مستضعف بودید، میترسیدید مردم شما را بربایند، پس [خدا] به شما پناه داد و شما را به یاری خود نیرومند گردانید و از چیزهای پاك به شما روزی داد. باشد كه سپاسگزاری كنید.
پیروزی انقلاب اسلامی، که مرهون رهبریهای مدبرانهٔ امام خمینی(رحمه الله)، حضور یکپارچهٔ مردم متدین، و آموزههای پویای مکتب تشیع بوده است، تأثیر فراوانی بر تحولات داخلی، منطقهای و جهانی داشته است، بهطوری که با اندک تأملی میتوان به این دستاوردها پی برد.
انقلاب اسلامی آنچنان قدرتهای جهانی را در حیرت فرو برد و بر صورت ستمگران سیلی نواخت كه برخی از آنها هنوز هم نتوانستهاند تعادل خود را به دست آورند. بههمین سبب، از روی سرگردانی و حیرت، گاهی نعرهٔ مستانه سر داده، تهدید به جنگ میكنند و گاهی از روی عجز و ناتوانی تقاضای مذاكره و سازش مینمایند. باید سالها، و شاید
1. انفال (8)، 26.
قرنی، بگذرد تا بتوان این حادثهٔ عظیم تاریخی را بهطورکامل تبیین و بازشناسی كرد. برای فراهم ساختن زمینهٔ تحقق چنین جامعهای، هزاران پیامبر از جانب خداوند مبعوث گردیدند؛ لیكن به چنین توفیقی دست نیافتند. تنها نمونهای كه بر اساس آیات قرآن كریم میتوان از آن یاد كرد، حكومت حضرت سلیمان(علیه السلام) است كه عظمت آن به این وسعت نبوده است. با این وجود، بسیاری از ما، همانند ماهیِ در آب كه از اهمیت آب غافل است، از وجود چنین نعمت بزرگی غافلیم كه البته باید از باب:
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث؛(1) و از نعمت پروردگار خویش [با مردم] سخن گوی،
به بیان عظمت این انقلاب پرداخت تا همگان نسبت به نعمتی كه به آنان عطا شده، از آگاهی لازم برخوردار شوند.
از اینرو، در این درس تلاش خواهد شد تا به بخشی از این دستاوردها اشاره شود تا نسل سوم انقلاب، که نیازمند تصویر صحیحی از دوران پیش و پس از انقلاب است، به درک این حرکت اجتماعی نایل آید.
دستاوردهای انقلاب اسلامی را میتوان در دو حیطهٔ داخلی و خارجی مورد بررسی قرار داد که در این درس به زوایای مختلف آن اشاره خواهد شد.
با وقوع انقلاب اسلامی، زمینهای فراهم گردید تا ارزشها و احكام اسلامی جامهٔ عمل به خود پوشاند و جامعهٔ اسلامی رنگ الهی به خود بگیرد. این دستاورد عظیم، حركت چندین هزار سالهٔ انبیا و اولیای الهی را در جهت استقرار حكومت دینی به ثمر نشاند. یكی از
1. ضحی (93)، 11.
دستاوردهای این نظام آن است كه ارزشهای والای اسلامی، روز به روز، از جایگاه رفیعتری در جامعه برخوردار میشوند، عدالت بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار میگیرد، از وجود تبعیضهای ناروا كاسته میشود، شایستهسالاری بر امور جامعهٔ اسلامی حكمفرما میگردد، و روحیهٔ ایثار و فداکاری ترویج میشود.
در سایهٔ این دستاورد و رحمت الهی بود که در صحنهٔ دفاع مقدس جمهوری اسلامی ایران نیز ما شاهد جانفشانیها و ایثارِ ازخودگذشتگانی بودهایم كه از تمام زندگی مادی خود چشمپوشی كرده، قدم در راهی گذاشتند كه جز سختی و مرارت و محرومیت چیز دیگری را به همراه نداشت. همین افراد علیرغم تمام این مشقات، هنگامی كه نعمتهای بسیار عظیم خداوند را مشاهده میكنند كه خداوند متعال به سبب چنین مقاومتی به ملت سرافراز ایران ارزانی داشته است، آرزو میكنند كه ای كاش تمام عمر آنها در جبههها گذشته بود. اینان با پیروی از انبیای الهی سعادت معنوی و اخروی را دنبال میكنند و از بهرههای مادی و رفاه این جهانی میگذرند و در این راه نه تنها اهمیتی به زندگی مادی نمیدهند؛ بلكه عاشقانه زندگی دنیوی خود را به عنوان هدیهٔ كوچكی به پیشگاه محبوب خویش تقدیم میدارند. این امر ناشی از اثر تربیتیِ حركت انبیا در میان آنان است كه اینچنین مست شهادت گردیدهاند و لذتهای دنیا برای آنها ارزشی ندارد. به سبب همین تفكرات و اندیشهها بود كه آنان ره صدساله را در یك شب پیمودند و خود را به درجهای رساندند كه اولیای الهی پس از سالها ریاضت بهآن دست مییابند.
با توجه به اینکه، تحقق آرمانهای والای اسلامی، مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی بهشمار میرود، مردم و مسؤولین نظام جمهوری اسلامی باید نقش اساسی در حفظ این دستاورد ایفا کنند، از نظر شما مردم برای حفظ این دستاورد چه وظیفهای دارند؟ مسؤولین در این زمینه چه تکالیفی بر گردن دارند؟ با دوستان خود به گفتوگو بنشینید و ضمن یافتن پاسخ این سؤالات، مشخص سازید که آیا این دو دسته به وظایف خود در این مورد عمل کردهاند یا خیر.
یكی از بركات عظیم این انقلاب، رفع اختناق از اكثریت مردم این مرز و بوم بود. بهجز افراد سرسپردهٔ رژیم سابق، سایر اقشار جامعه در اختناق و فشار به سر میبردند و بسیاری از افراد در معرض رفتارهای ظالمانهٔ آن رژیم قرار داشتند. از این جهت، این انقلاب، بركاتی را هم برای مسلمانان كشور و هم برای غیر مسلمانان به ارمغان آورد. زمانی عظمت این مسأله درك خواهد شد كه مراتب ظلم و ستمی كه آن رژیم برای مردم در نظر گرفته بود، مورد ارزیابی قرار گیرد.
یكی از ثمرات این انقلاب را باید بركاتی دانست كه تنها، برای مسلمانان كشور حائز اهمیت است. مسلمانان در رژیم سابق دچار محدودیتهای زیادی بودند و قادر به انجام آزادانهٔ بسیاری از تكالیف دینی خود نبودند و حتی از نوشتن و بیان برخی از مسایل دینی محروم بودند. با پیروزی انقلاب اسلامی، این مانع برداشته شد و به مسلمانان این مرز و بوم این آزادی را عطا فرمود تا بتوانند وظایف دینی خود را، آنگونه كه اسلام خواهان آن است، انجام دهند.
در اثر اختناق موجود در آن زمان، عناصری یافت میشدند كه اسلام را بهصورت تحریف شده ترویج میكردند و كسی هم قدرت جلوگیری از آن را نداشت. كار به آنجا كشیده بود كه نشریهای به نام فرقان، با صراحت، حضرت امام خمینی(رحمه الله) را مورد اتهام قرار داده، او را یكی از همكاران استعمار معرفی كرد. آنان آیات و احادیث را آنگونه كه خود میخواستند، ابلاغ میكردند و قرآن را طبق خواستهٔ خود تفسیر میكردند. در كنار این گروه، گروهكهای چپگرا و كمونیست دیگری نیز حضور داشتند كه تبلیغات دامنهداری را علیه اسلام دنبال میكردند.
برای مردم ایران، در آن دوران، رهی برای سرنگونی آن رژیم جز دعا باقی نمانده بود! با استمرار عمر آن رژیم، برخی ناامید گشتند و دعاهای خود را غیر قابل استجابت احساس
می كردند. در زمان انبیای الهی نیز چنین وضعیتی وجود داشته است و مردم تصور میكردند كه فرستادگان خداوند، وعدههای پوچ دادهاند و حتی خود فرستادگان الهی نیز نسبت به اجابت دعای خویش مأیوس میگردیدند؛ ولی پس از مدت زمانی، خداوند پیروزی را برای آنان به ارمغان میآورد:
حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاء؛(1) تا هنگامی كه فرستادگان [ما] نومید شدند و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعاً دروغ گفته شده، یاری ما به آنان رسید. پس كسانی را كه میخواستیم نجات یافتند.
در آن زمان كه دیگر امیدی به سرنگونی آن رژیم غولپیكر وجود نداشت، خداوند به یاری مردم ایران شتافت و خواستهٔ آنان را محقق ساخت. ستارهای طلوع كرد و برقی بدرخشید و جانشین آن رژیم منحوس گردید.
یكی از بزرگترین بركاتی كه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نصیب ملت ایران گردید، وحدت اقشار مختلف مردم بود. وحدتی كه در اوایل انقلاب در میان اقشار مختلف جامعه تحقق یافت، باعث شد تا اوضاع و احوالی رؤیایی در تاریخ بشریت به وجود آید. پیش از پیروزی انقلاب، در سرمای زمستان و در زمان اعتصابات، جوانان این مرز و بوم ساعتها در صف میایستادند تا ظرف نفتی فراهم آورند و آن را در اختیار همسایگانی قرار دهند كه توان ایستادن در آن صفها را نداشتند. در آن زمان حتی رهبر كبیر انقلاب و بزرگترین شخصیت قرن، تنها به همان میزان جیرهبندی كه برای همگان وجود داشت، اكتفا میكرد. در همان زمان كه در اثر جنگ، مواد غذایی كشورمان محدود گردید و
1. یوسف (12)، 110.
جیرهبندیهایی در نظر گرفته شد، آن رهبر عظیمالشأن از گوشت یخزدهای استفاده میكرد كه فقیرترین افراد جامعه از آن بهره میبردند. در جهان كمتر موردی را نظیر اینگونه موارد میتوان یافت و اینگونه حكایتها را باید در افسانهها جستوجو کرد. این احساس یگانگی و وحدت، كه بین اقشار ملت در سایه انقلاب اسلامی به وجود آمد، باید حفظ گردد تا همچنان نظام پابرجا باقی بماند.
به نظر شما، آیا آن وحدت و انسجام ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی، همچنان باقی است؟ اگر پاسخ منفی است، علّت آن را در چه میدانید و اگر پاسخ مثبت است، نمونههایی را ذکر نمایید که این امر را به وضوح نشان دهد.
ارمغانی که انقلاب اسلامی، به برکت رهبریهای مدبرانهٔ امام خمینی(رحمه الله) به همراه آورد، منحصر به داخل کشور نبوده، کل جهان را تحت تأثیر خود قرار داد. دستاوردهای این حرکت بزرگ تاریخی در عرصهٔ روابط بینالملل را میتوان متوجه گروههای مختلفی دانست که به برخی از آنها اشاره میشود:
شیعه همواره در طول تاریخ، در میان امّت اسلامی و سایر ملل، تحت ستم و فشار بود و شیعیانی که در میان گروههای دیگر زندگی میکردند، از اینکه نام آنان به عنوان شیعه یاد شود خجالت میکشیدند. علت هم آن بود که در طول تاریخ، اتهامهای زیادی به شیعیان نسبت داده شده بود و دفاع در مقابل این هجمهٔ گستردهٔ تبلیغاتی نیز امکانپذیر نبود.
حتی در سالهای اواخر عمر رژیم پهلوی، به دلیل کمکهای آن رژیم به رژیم صهیونیستی، شیعیان متهم به حمایت از یهود گردیدند و «برادر خواندهٔ یهود» خوانده شدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، شیعیان و پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در میان سایر مسلمانان احساس عزّت و سربلندی کردند. و همین عزّت است که در رأس دستاوردهای این انقلاب قرار دارد:
وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِین؛(1) و عزّت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است.
از اینرو باید تلاش شود تا این شرف و عزّت، با جان و دل مورد محافظت قرار گیرد.
بیتردید، نظام ایدهآل در اندیشهٔ اسلامی، همان نظامی است كه خداوند منّان، وعده داده است كه به دست مبارك حضرت ولی عصر تشكیل خواهد شد و افتخار نظام جمهوری اسلامی نیز آن است كه گامهایی را در جهت نزدیك شدن به آن نظام و فراهم شدن بستر و زمینهای مناسب برای تحقق آن برداشته است. در صورتی كه روند حركت این نظام بهگونهای باشد كه در حال حاضر مشاهده میشود، امید میرود كه این نظام به اهداف عالی خود دست یابد. بررسی دستاوردها و نتایجی كه این نظام در داخل و خارج از كشور بهبار نشانده است، حاكی از آن است كه پیشرفت محسوسی در این زمینه وجود داشته است و در راستای تشكیل حكومت جهانی آن حضرت، اقدامات شایستهای صورت گرفته است. این امر حاكی از پیروزی انقلاب اسلامی در دستیابی به اهداف خود میباشد و از اینرو مردم و مسؤولین نظام باید از خداوند متعال سپاسگزار باشند كه به آنان این توفیق را عطا فرموده كه توانستند این نظام را به سمت هدف مطلوب خود هدایت كنند.
1. منافقون (63)، 8.
به نظر شما، با استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران، آیا علاوه بر مواردی که ذکر گردید، تغییر محسوسی نسبت به وضعیت شیعیان در جهان پدید آمده است؟ در این زمینه با دوستان خود به بحث بنشینید و با ذکر موارد متعدد، این مسأله را مورد بررسی قرار دهید.
نهضت اسلامی مردم ایران، نهتنها عزّت شیعیان و امید به ظهور منجی عالم بشریت را به همراه داشت؛ بلکه باعث سربلندی و عزّت سایر مسلمانان نیز گردید. تا پیش از انقلاب اسلامی، مسلمانان در کشورهای غربی و محافل مسیحی، از مسلمان بودن خود شرم میکردند؛ به خصوص، اگر کسی از آنان ملتزم به احکام شرعی از قبیل نماز، روزه و سایر واجبات بود، به مرتجع بودن متهم میگردید. اما با پیروزی انقلاب اسلامی مسلمانان به مسلمان بودن خود افتخار میکنند و از آن احساس غرور مینمایند.
انقلاب اسلامی ایران، نه تنها عزّت اسلامی را برای مسلمانان جهان به ارمغان آورد؛ بلکه طرفداران ادیان دیگر را نیز به تکاپو انداخت و آنان را نسبت به دینداری خویش مفتخر ساخت؛ بهطوری که حتى برخی از رؤساى جمهور اروپا، و به عنوان نمونه، رییس جمهور اسبق اتریش، با صراحت اعتراف کردند که بعد از حركت امام در ایران، آنان نیز به دیندار بودن خود، افتخار میکنند. برخی از اسقفهای بزرگ مسیحی نیز با صراحت اظهار داشتند که حركت امام در ایران به آنان جرأت داد تا آشکارا به ترویج مسیحیت و اصل دین و اعتقاد به خدا بپردازند.
از آنجا كه مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی، فرهنگی بوده است، برای بررسی پیشرفت انقلاب اسلامی باید بیش از هر چیز عوامل فرهنگی و فكری را مورد توجه قرار داد. بنابراین برای بررسی و ارزیابی میزان رشد انقلاب اسلامی، نمیتوان به گسترش فعالیتهای اقتصادی استناد كرد. صنعت بسیاری از نقاط جهان پیشرفت كرده است؛ لیكن این امر ارتباطی با مسلمان بودن یا نبودن آنها نداشته است، بلكه شرایط و انگیزههای خاصی باعث این رشد شده است. در كشور ما نیز اگر در صنعت، پیشرفتی مشاهده شود، نمیتوان آن را صد در صد به پای انقلاب گذاشت. عكس این مطلب نیز صادق است و مشكلات اقتصادی را نباید به گردن انقلاب انداخت، زیرا بسیاری از كشورهای غیر مسلمان نیز به این آفتها مبتلا شدهاند.
بنابراین، در صورتیكه آمار نشان از آن داشته باشد كه درصدِ افكار متمایل به اسلام افزایش یافته است، میتوان ادعا كرد كه انقلاب پیشرفت كرده است، وگرنه نمیتوان چنین ادعایی را داشت. البته تنها از بُعد كمیت نباید به قضاوت نشست، بلكه باید به كیفیت نیز نظر كرد، زیرا در مورد ارزیابی افزایش یا كاهش پایبندی افراد نسبت به زمان اول انقلاب، به آسانی نمیتوان از روشهای آماری بهره گرفت، بلكه نیاز به فرمولهای پیچیدهای است كه تحلیل كیفی را نیز در بر داشته باشد.
البته گاهی اسلامی بودن انقلاب، زمینه را برای رشد انسانها فراهم میسازد و آنان را وامیدارد تا تواناییهای خود را بروز دهند؛ به عنوان نمونه، میتوان ادعا كرد كه اسلامی بودن انقلاب، زمینهٔ رشد جوانان را فراهم كرده است. برای اثبات این مدعی، باید با روش علمی ثابت كرد كه اسلامی بودن انقلاب باعث شده است تا جوانان این مرز و بوم، به جای عشرتكدهها به سمت آزمایشگاهها و به جای مراكز فساد به سمت كتابخانهها روی آوردند.
در صورت اثبات چنین مطلبی میتوان این ادعا را پذیرفت كه رشد جوانان در این زمینه، یكی از ثمرات انقلاب است.
اگرچه ملاکهای متفاوتی برای پیشرفت در انقلاب اسلامی ذکر گردیده است، امّا هرکس که به این بحث پرداخته است، زاویهٔ خاصّی را مدنظر قرار داده و اساس پیشرفت یا عدم پیشرفت انقلاب را به آن مورد خاص پیوند زده است. از نظر شما، چگونه میتوان پیشرفت انقلاب اسلامی را مورد ارزیابی قرار داد؟ در این زمینه، چه ابعادی را باید مورد توجه قرار داد؟ آیا ارتباطی میان ملاکهای مختلف میتوان ایجاد کرد؟
هرچند که مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی، دستاوردهایی فرهنگی بوده است، لیکن عملکرد سالهای پیشین نظام جمهوری اسلامی حاکی از آن است که در حوزههای دیگر نیز موفقیتهای چشمگیری برای ملت ایران به دست آمده است که در اینجا به برخی از آن موارد اشاره میشود:
1. هرچند که تولید و توزیع مواد مخدر در کشور همسایهٔ ایران، افغانستان، از رقم بالایی برخوردار است و این امر جوانان ایران را به شدت تهدید کرده و میکند، لیکن به قدری در این جهت نظام جمهوری اسلامی از خود حساسیت نشان داد که در سال 1382 از سوی سازمان بینالمللی مبارزه با مواد مخدر به عنوان موفقترین کشور در امر مبارزه با مواد مخدر معرفی گردید. این در حالی است که در زمان رژیم پهلوی، شاه و بستگان او نقش مهمی در معاملات مواد مخدر ایفا میکردند.
2. نظام جمهوری اسلامی ایران، علیرغم توطئههای همیشگی قدرتهای بزرگ جهان
از طریق تحریم اقتصادی، به راه انداختن جنگ عراق علیه ایران، کودتا و اموری از این قبیل، در عرصههای مختلف کارآمدی خود را نشان داده است. به عنوان نمونه، رشد تولید ناخالص داخلی، در سال 1368 برابر با 6/9514 میلیارد ریال بوده است که در سال 1375، به 14649 میلیارد ریال (یعنی 4/6 درصد رشد متوسط سالانه) افزایش یافت.
3. در بخش کشاورزی، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد رشد ارزش افزودهٔ بخش کشاورزی بودهایم، بهطوری که ارزش افزودهٔ این بخش از 2746 میلیارد ریال در سال 1368 به 9/3822 میلیارد ریال در سال 1375 رسیده است که از متوسط رشد سالانهای معادل 84/4 درصد برخوردار است. این رشد در سالهای 78، 79 و 80 نیز به ترتیب، 54/13، 56/12 و 09/12 درصد بوده است.
در زمینه دستاوردهای بخش کشاورزی باید خاطرنشان سازیم که در حیطۀ کشاورزی و دامداری، بنا بر آمار رسمی دولت در سال 1356، دولت فقط توان تأمین مواد غذایی مردم خود را برای 33 روز در سال داشت و ناچار بود تا باقی موادغذایی را از خارج وارد کند؛ ولی هم اینک کشورمان، به رغم رشد سریع جمعیت، به مرز خودکفایی رسیده است؛ به گونه ای که با توجه به اینکه تولید گندم در سال 1356، 1/5 میلیون تن بوده وکشورمان سال ها از بزرگترین واردکنندگان گندم در دنیا محسوب می گردد، در سال 1383، با تولید بیش از 14 میلیون تن، توانست در تولید این محصول استراتژیک به خودکفایی دست یابد.1
4. بر اساس سرشماریهای عمومی در سالهای 1355، 1365، و 1370 از افراد 6 ساله و بیشتر، نسبت با سوادان به ترتیب 47/47، 78/61 و 06/74 درصد بوده است. در سال 1382 نیز این نسبت به 85 درصد رسیده است.
5. در بخش آموزش عالی نیز شاهد رشد چشمگیری بودهایم، به طوری که تعداد
1.See: www.aa [1] pp 2006.com.
دانشجویان، که در سال تحصیلی 1357 ـ 1356 فقط 160000 نفر بوده است، در سال 1374 ـ 1373 به 478450 نفر رسیده است. البته این آمار بدون توجه به آمار دانشجویان داشنگاه آزاد اسلامی است که با احتساب دانشجویان این دانشگاه، هماینک حدود 2 میلیون دانشجو در کشور وجود دارد. بر این اساس، تعداد طرحهای تحقیقاتی و نیز شمار محققان کشور، سال به سال رشد فزایندهای داشته است و تدوین مقالات در نشریات معتبر داخلی و خارجی نیز به شدت رو به افزونی بوده است.
6. رشد دانشجویان تنها رشدی کمی نبوده است، بلکه از جهت کیفی نیز موفقیتهای بیشماری نصیب دانشجویان در المپیادها و سایر عرصههای رقابتی شده است، به طوری که در بسیاری از رقابتها دانشجویان ایرانی از دانشجویان کشورهای صنعتی نیز پیشی گرفتهاند.
7. در این میان نباید از تأسیس مراکزی غفلت ورزید که برای گسترش تفکر شیعی و اسلامی، طلاب و دانشجویان خارجی را زیر پوشش خود گرفتهاند.
8. در بخش عمران و سازندگی نیز کشورمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی جهش بزرگی را نشان میدهد؛ به طوری که هم اینک 95 درصد روستاهای کشور از نعمت برق برخوردارند. در این حوزه، نکتهٔ قابل توجه آنکه کشورمان در مراحل احداث شبکهٔ انتقال و توزیع برق به خودکفایی رسیده است و علاوه بر تأمین نیازمندیهای داخلی، دانش فنی و محصولات تولیدی شرکتهای ایرانی به بسیاری از کشورهای جهان و حتی کشورهای اروپایی صادر میشود. در زمینهٔ گازرسانی نیز هم اینک 38 میلیون نفر از جمعیت کشور تحت پوشش شبکهٔ گازرسانی قرار گرفتهاند و مردم بیش از 400 شهر و 750 روستا از نعمت گاز طبیعی برخوردار گردیدهاند. ظرفیت روزانه پالایشگاهی گاز طبیعی کشور نیز از 23 میلیون متر مکعب در سالهای پیش از انقلاب، به 132 میلیون متر مکعب در سال 1374 رسیده است. در بخش سدسازی نیز قابل توجه است که تعداد سدهای در حال بهرهبرداری
در طول دوران پیش از پیروزی انقلاب فقط 13 سد بود که این میزان در پایان سال 1381 به 126 سد رسید. در بخش آب و فاضلاب نیز از مجموع جمعیت شهری کشور در سال 1357، 6/74 درصد تحت پوشش آب آشامیدنی سالم قرار داشتند که این رقم در پایان سال 1381 به 7/97 درصد رسید. در مورد شبکهٔ فاضلاب نیز در سال 1357، تنها 8.5 درصد از جمعیت شهری زیر پوشش قرار داشتند، لیکن در پایان سال 1381، این نسبت به 7/18 درصد افزایش یافت. همچنین نباید از توسعهٔ چشمگیر عمرانی روستاهای کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی غافل ماند.
9. در اینجا تنها به بخشی از دستاوردهای انقلاب اسلامی اشاره شد و دستاوردهای بزرگتر را ما در عرصههای دیگری همچون صنعت و معدن، کشاورزی و دامپروری، بهداشت و درمان، ساختمان و مسکن، بازرگانی، امور دفاعی، تربیت بدنی، فرهنگ و سیاست (در عرصههای داخلی و خارجی) پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد بودهایم که حاکی از کارآمدی نظام جمهوری اسلامی دارد.(1)
البته ذکر این دستاوردها به معنای نفی کاستیها نیست؛ بلکه تنها بهاین معناست که انقلاب اسلامی نه تنها توانست از بعد فرهنگی تأثیری عمیق بر روح و اندیشهٔ مردم بر جای گذارد، بلکه در عرصههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تحولاتی اساسی ایجاد کرده است.
1. انقلاب اسلامی، در عرصههای داخلی و بینالمللی دستاوردهای فراوانی را به همراه داشته است که شناخت آنها میتواند حقایق پیش و پس از انقلاب را بهتر نمایان سازد.
1. برگرفته از: علی اکبر کلانتری، رویش؛ درآمدی بر کارآمدی نظام جمهوری اسلامی.
2. در عرصهٔ داخلی، انقلاب اسلامی موجب تحقق آرمانهای اسلامی گردید و اختناق را از سر اکثریت مردم کشور برطرف ساخت.
3. در عرصهٔ بینالملل و در ارتباط با شیعیان، انقلاب اسلامی موجب شد تا شیعیان از اتهامات نسبت داده شده به آنان در قبل از انقلاب رهایی یابند و احساس عزّت نمایند. همچنین با وقوع انقلاب اسلامی امید شیعیان به ظهور حضرت حجت? افزایش یافت.
4. در عرصهٔ بینالملل و در ارتباط با مسلمانان، انقلاب اسلامی عزّت مسلمانان را به همراه داشت و عمل به واجبات شرعی، به سبب خارج شدن مسلمین از انزوا، تسهیل گردید.
5. در عرصهٔ بینالملل و در ارتباط با ادیان دیگر، انقلاب اسلامی باعث تحرک دینداران در جهان گردید و متدینان به دین خود مباهات میکردند.
6. مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی، دستاوردهای فرهنگی بوده است، از اینرو در ارزیابی پیشرفت انقلاب تنها باید به عوامل فرهنگی و فکری توجه داشت و رشد انسانها در حوزههای گوناگون را نیز باید در سایهٔ رشد فرهنگی و پایبندی به باورها و ارزشهای اسلامی، مورد تحلیل و ارزشیابی قرار داد.
1. دستاوردهای انقلاب اسلامی در عرصهٔ داخلی را تشریح نمایید.
2. انقلاب اسلامی چه دستاوردهایی برای شیعیان جهان به همراه آورده است؟
3. انقلاب اسلامی چه دستاوردهایی برای مسلمانان جهان به ارمغان آورد؟
4. با وقوع انقلاب اسلامی چه تحولی در میان دینداران جهان رخ داد؟
5. پیشرفت انقلاب اسلامی را چگونه میتوان سنجید و چه مؤلفههایی را در ارزیابی خود باید مد نظر داشت؟
1. امرایی، حمزه، انقلاب اسلامی ایران و جنبشهای اسلامی معاصر، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ1، 1383.
2. جمعی از نویسندگان زیر نظر محمود فتحعلی، مبانی اندیشهٔ اسلامی (4)؛ درآمدی بر نظام ارزشی و سیاسی اسلام، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1383.
3. کلانتری، علی اکبر، رویش؛ درآمدی بر کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، قم: دفتر نشر معارف نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری، چ1، 1383.
4. مصباح یزدی، محمدتقی، انقلاب اسلامی، جهشی در تحولات سیاسی تاریخ، تدوین و نگارش: قاسم شباننیا، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1384.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. پیشفرضهای بحث آسیبشناسی انقلاب را بیان کند؛
2. تقسیمبندیای از تهدیدها متوجه نظام ارائه دهد؛
3. آسیبهایی که از خارج بر نظام تحمیل میشود را تشریح نماید؛
4. تهدیدهای درونی نظام اسلامی را تبیین نماید.
وَاحْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلاتِ بِسُوءِ الأَفْعَالِ وَذَمِیمِ الأَعْمَالِ، فَتَذَكَّرُوا فِی الْخَیْرِ وَالشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ، وَاحْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ. فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِی تَفَاوُتِ حَالَیْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ، وَزَاحَتِ الأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَمُدَّتِ الْعَافِیَةُ بِهِ عَلَیْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَوَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَیْهِ حَبْلَهُمْ، مِنَ الاِجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَاللُّزُومِ لِلأُلْفَةِ وَالتَّحَاضِّ عَلَیْهَا وَالتَّوَاصِی بِهَا، وَاجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَأَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ وَتَشَاحُنِ الصُّدُورِ وَتَدَابُرِ النُّفُوسِ وَتَخَاذُلِ الأَیْدِی؛(1) از کیفرهایی که بر اثر کردار بد و کارهای ناپسند بر امتهای پیشین فرود آمد خود را حفظ کنید و حالات گذشتگان را در خوبیها و سختیها به یاد آورید و بترسید که همانند آنها باشید! پس آنگاه که در زندگی گذشتگان مطالعه و اندیشه میکنید، عهدهدار چیزی باشید که عامل عزت آنان بود و دشمنان را از سر راهشان برداشت و سلامت و عافیت زندگی آنان را فراهم کرد و نعمتهای فراوان را در اختیارشان قرار گذاشت و کرامت و شخصیت به آنان بخشید که از تفرقه و جدایی اجتناب کردند و بر وحدت و همدلی همت گماشتند و یکدیگر را به وحدت واداشته به آن سفارش کردند.
انقلاب اسلامی ایران، با تمام دستاوردها و عظمتی که دارد، آسیبهای جدّیای را نیز در
1. نهج البلاغه، خطبهٔ 192.
پیش روی خود دارد که بیتوجهی به این آسیبها میتواند تمام آن دستاوردها را بر باد دهد. اصولاً هر حرکت اجتماعی که ابعاد وسیعتری دارد و دستاوردهای بزرگتری را به ارمغان آورده است، دشمنان بزرگتری، هم در عرصهٔ داخل کشور و هم در عرصهٔ جهانی دارد. از اینرو، پرداختن به این بحث میتواند زوایای مختلف نفوذ دشمنان داخلی و خارجی به نظام اسلامی را نشان دهد و سدّی در برابر نفوذ بیگانگان و اجانب ایجاد کند.
بحث از آسیبشناسی هر انقلابی، مستلزم آن است که پیشفرضهایی در این زمینه پذیرفته شود و اساساً پرداختن به این بحث، بدون پذیرفتن پیشفرضهای آن معنا نخواهد داشت.
اولین پیشفرض در این زمینه آن است که هرگاه سخن از آسیبشناسی انقلاب به میان میآید، بهاین معنا خواهد بود كه انقلاب به صورت یك موجود زندهٔ بالنده تصور شده است كه هدف مطلوبی دارد و به سوی آن هدف حركت میكند؛ اگر توفیق بالندگی پیدا كرد و به سمت هدف حركت كرد، انقلابی سالم است و اگر مانعی بر سر حركت آن پیدا شد و از پیشرفت آن جلوگیری به عمل آمد، این انقلاب بیمار و آفتزده است.
پیشفرض دیگر این است كه این انقلاب كه یك موجود زنده و پویای متحرك است، باید برای رسیدن به هدف مطلوب از مسیر معیّنی حرکت کند، مسیری که دارای شرایط و ضوابطی خاص است. بنابراین، اگر این ویژگی در یك انقلاب وجود داشته باشد، انقلابی سالم خواهد بود، در غیر اینصورت آن انقلاب بیمار است و باید علایم بیماری را مورد شناسایی قرار داد و وسایل معالجهٔ آن را فراهم ساخت. اما وقتی كسی انقلاب را فقط یك پدیدهٔ طبیعی و جبری بداند كه گاهی اوقات نوساناتی را نیز به
همراه دارد، دیگر نمیتوان انقلابی را سالم یا بیمار نامید، زیرا در اینجا یك قانون جبری تاریخی حاكم است و از اینرو خوب و بد یا سلامت و بیماری در مورد آن صادق نیست.
در بحث حاضر، پیشفرض دیگری نیز وجود دارد و آن اینكه هدف در اینجا آسیبشناسی انقلاب اسلامی است، نه هر انقلابی. از اینرو لازم است كه ماهیت انقلاب اسلامی از قبل مشخص شده باشد و وجه ممیز آن نسبت به سایر حركتها و انقلابها تبیین گردیده باشد. این امر در دروس پیشین مورد توجّه قرار گرفت و وجه ممیز انقلاب اسلامی نسبت به سایر انقلابها مشخص گردید.
آسیبهای فراروی نظام را در دو قالب میتوان در نظر گرفت. بخشی از این آسیبها و تهدیدها از داخل كشور و برخی دیگر، از خارج بر نظام تحمیل میشود. البته تقسیم عوامل آسیبرسان به عوامل داخلی و خارجی، و این معنا نخواهد بود كه دو نوع مجزا و مباین آسیب وجود دارد كه یكی به دست دشمنان خارجی و دیگری به دست عناصر داخلی به اجرا درمیآید؛ بلكه در هر نوع آسیبی كه متوجه نظام میشود، ممکن است هم عناصر داخلی و هم خارجی مشاركت داشته باشند؛ حال یا این طرحها از داخل شروع و به وسیلهٔ دشمنان خارجی تقویت میشود و یا فرمول و دستور این طرحها از خارج داده میشود و مزدوران داخلی، آن را پیاده میكنند.
این آفتها را میتوان به چهار گروه تقسیم كرد: تهدیدهای نظامی، اقتصادی، اخلاقی و عقیدتی.
جامعه انقلابی ممكن است از سوی بیگانگان مورد هجوم نظامی واقع شود و نظامی که در مراحل تکوین خود میباشد، توسّط قوّه قهریّهٔ آنان، سرنگون گردد. راه مبارزه با این امر حفظ و تقویت روحیّه فداكاری، جانفشانی، مقاومت و سلحشوری مردم، تعلیم شیوه و شگردهای دفاع، جنگ و فنون نظامی به آنان، و تهیّه و تحصیل ساز و برگ جنگی و آلات و ادوات نظامی است.
نعمت انقلاب اسلامی، به همان میزان كه بسیار بزرگ است، از نظر وجود دشمنان نیز كمنظیر میباشد و آشكارترین فعالیت دشمن در جهت نابودی انقلاب اسلامی، دخالت نظامی است. منابع غنی جمهوری اسلامی باعث شده است تا استكبار جهانی چشم طمع به خاك جمهوری اسلامی داشته باشد و مسلماً كه با چنین وضعیتی نمیتوان با اتخاذ سیاست بیطرفی از گزند دشمن مصون ماند؛ بلكه باید با حفظ آمادگی و قدرت لازم، زمینهٔ دفاع از خود را فراهم ساخت.
جامعه انقلابی، همچنین ممكن است از طرف بیگانگان مورد محاصره اقتصادی و تجاری قرار گیرد تا اوضاع و احوال اقتصادی و مالی رو به وخامت و نابسامانی گذارد. و در نتیجه، مردم ناراضی و نسبت به نظام انقلابی بدبین شوند و اركان نظام دچار تزلزل، سستی و ضعف گردد. راه مبارزه با این امر این است كه اولاً روحیّه ایثار، صبر و قناعت را در مردم ایجاد و تحكیم كنند؛ و ثانیاً با برنامهریزیهای عالمانه، معقول، و شرعی هرچه زودتر ریشههای وابستگی اقتصادی به بیگانگان را بخشكانند و مقدّمات خودبسندگی اقتصادی را، در همه زمینههای كشاورزی، دامپروری، صنعت و تجارت فراهم آورند.
اساساً، آفات نظامی و آفات اقتصادی هم به خوبی شناخته شدهاند و هم در زمینه مبارزه با آنها اطّلاعات و تجارب لازم و كافی به دست آمده است. ولی آنچه شناختن آن دشوار است و راه مبارزه با آن نیز پر از سنگلاخها و پیچ و خمهاست، همانا آفات اخلاقی و آفات عقیدتی است.
بیگانگان میكوشند تا با ترویج و اشاعه انواع و اقسام فسق و فجور، ازجمله فحشا، مشروبات الكلی و موادّ مخدّر، اخلاق و روحیّات مردم را فاسد كنند و به صورتی درآوردند كه مردم نه فقط استعداد و نشاط دفاع از كیان و موجودیّت انقلاب و نظام انقلابی خود را از كف دهند و بلكه اساساً نسبت به انقلاب و نظام انقلابی سردباور و سستمهر شوند و حتّی خواستار سقوط آن و ظهور نظام دیگری شوند كه به اعمال و ارضای شهوات میدان دهد. طریقه مبارزه با آفات اخلاقی، تربیت مردم بر وفق ارزشهای درست اخلاقی و دینی و جلوگیری جدّی و شدید از ورود آلات و وسایل فسق و فجور و فحشا و منكرات به درون جامعه است.
بیگانگان همچنین، ممكن است سعی كنند كه یا تعالیم و احكام دینی مذهبی مردم وآرا و عقاید حقّه آنان را مورد خدشه و مناقشه قرار دهند و چنین وانمود كنند كه بطلان آنها را اثبات كردهاند، و خلاصه، به نوعی حمله فكری و فرهنگی اقدام كنند، یا چنانكه در اغلب موارد معمول است، ظاهر آنها را مورد هجوم و تعرض قرار ندهند؛ ولی چنان تفسیر و تأویل كنند كه ماهیّت آموزهها و فرمودههای دین و شریعت متحوّل و متبدّل گردد و هویّتشان دگرگون شود.
این كار دوم، یعنی تفسیر و تأویل نادرست و نابهجای متون دینی و مذهبی، بهطور معمول؛ تحت عناوینی بسیار دلآویز و فریبنده، مانند: «تعبیر عمیق و هوشمندانه از تعالیم و احكام دینی و مذهبی»، «تكامل معرفت دینی»، «نوسازی و بازسازی فكر دینی»، «تطبیق تعالیم واحكام دین بر مقتضیات و نیازهای متغیّر زمان»، و «ساده كردن و در دسترس همگان قرار دادن دین» صورت میپذیرد، آن هم به دست كسانی كه یا مسلمان نیستند یا اگر مسلمانند به بعضی ازمكتبها و مسلكهای غیر اسلامی دل باختهاند. این كارها به تدریج، و بدون اینكه بسیاری از مردم بویی ببرند، موجب فساد عقیدتی جامعه میشود؛ و این فساد، بیشكّ، مفاسد دیگری را در پی خواهد داشت.
از آنجاكه آثار و نتایج فساد عقیدتی به زودی ظاهر نمیشود و برای احساس و لمس آن حدّی از رشد فكری و عقلانی و روحی و معنوی ضرورت دارد، كه بسیاری از افراد جامعه فاقد آنند، غالب مردم آفات عقیدتی را «آفات» و خطرخیز و هلاكتبار نمیدانند؛ و این خود بر خطرخیز و هلاكتبار بودن آفات عقیدتی میافزاید. از اینرو، بر همه كسانی كه به اهمیّت و خطر این آفات وقوف یافتهاند و در اندیشه اصلاح جامعه، حفظ انقلاب و نظام انقلابیاند، فرض است كه راه و رسمهای مبارزه با آنها را نیك بیاموزند و با جدّیّت تمام به كار گیرند و نگذارند كه دین و مذهب مسخ و نسخ شود و معجونهایی كه از خلط و مزج بینشها و ارزشهای اسلامی، غیر اسلامی و ضدّ اسلامی فراهم آمده است، به عنوان داروی شفابخش همهٔ دردها و رنجهای مسلمین عرضه و ترویج شود.
از نظر شما شناخت کدامیک از آفات نظامی، اخلاقی یا عقیدتی آسانتر است؟ از میان این آفات چهارگانه، کدامیک دچار پیچ و خمهای بیشتری است و مبارزه با آنها، همراه با شدائد بسیار است؟ آیا میتوانید با همفکری و تعامل با دوستان خود، راههایی برای مقابله با هر یک از این آفات نشان دهید؟
گاهی دشمن، از طریقی غیر از دخالت نظامی وارد میشود و با نفوذ دادن افراد وابسته به خود تلاش خواهد كرد تا نظام اسلامی را از درون متلاشی کند. وضعیت كنونی جهان بهگونهای است كه هیچ دشمن خارجی بدون وجود هوادار و مزدور داخلی نمیتواند در درون یك نظام نفوذ كند و آن نظام را سرنگون سازد. مهمترین آسیبهایی که از ناحیهٔ عوامل داخلی متوجه نظام اسلامی میشود، عبارتند از:
آفتهایی كه در درون جامعه اسلامی و در میان خود انقلابیون مسلمان به وجود میآید، میتواند دو منشأ داشته باشد: 1. جهل نسبت به حقایق اسلام و معارف اسلامی؛ 2. ضعف ایمان. كسانی وجود دارند كه علیرغم اینكه مسلمان بوده، ایمان نیز آوردهاند، لیكن شرایط اجتماعی زندگی آنان بهگونهای نبوده است كه به حقیقت معارف اسلامی پی ببرند. اینان به جهت معلومات اندك نسبت به حقیقت اسلام، باعث ایجاد یكی از كانونهای خطر در بین خود مؤمنان میگردند.
امّا خطر جدیتر این است كه در بین مؤمنان، ضعف ایمان پدیدار گردد. افرادی وجود دارند كه علیرغم آشنایی كامل با معارف اسلامی، از تصمیم جدی و عزم راسخ برای عمل به آنها برخوردار نیستند و از هوا و هوسهای خود پیروی میكنند. چنین افرادی ممكن است كه در واقع، خدا، پیامبر، دین و احكام شرع را قبول داشته باشند، امّا از مقاومت در برابر هوای نفس، ناتوان باشند. البتّه هنگامی كه شخص، در عمل، از خود ناتوانی نشان داد و هوا و هوس بر او چیره گردید، ناخود آگاه ذهن و فكر او نیز تحت تأثیر قرار خواهد گرفت:
إِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیْهَا كِتَابُ الله؛(1) همانا آغاز پدید آمدن فتنهها، هواپرستی، و بدعتگذاری در احكام آسمانی است، نوآوریهایی كه قرآن با آن مخالف است.
بر اساس این فرمایش نورانی از حضرت علی(علیه السلام)، یكی از دو منشأ پیدایش خطراتی كه از درون، جامعهٔ اسلامی را تهدید میكند، پیروی از هوا و هوس و دنبال كردن خواهشهای نفسانی میباشد.
پیروی از خواستههای نفسانی ممكن است از سوی افرادی صورت پذیرد كه علم به مخالفت این اعمال با دستورات اسلام دارند. گاهی عامل بیرونی، به تشدید و تهییج خواهشهای نفسانی كمك میكند و در نتیجه باعث میشود تا جوانان به طور غیر طبیعی به هیجان درآیند و غیر جوانان نیز فریفتهٔ زرق و برقهای برخی از كشورها شوند. در اینجا با دیدن مناظر دلربا و مشاهدهٔ شبنشینیها، مجالس عیش و نوش و اموری از این قبیل، فرد مسلمان انقلابی نیز ممكن است حلال و حرام خدا را فراموش كرده، از هوای نفس خود پیروی نماید. هنگامی این خطر تشدید میگردد كه محدودهٔ آن، افراد زیادی از جامعه را در بر بگیرد، در این صورت، خطر جدی و جلوگیری از آن بسیار مشكل خواهد بود.
البته این سخن بهآن معنا نیست كه این افراد تبدیل به یك عده انسانهای كافر، منافق و یا ضد انقلاب گردیدهاند؛ زیرا چهبسا همین افراد حاضر باشند برای انقلاب فداكاری کنند و حتی برای جهاد حاضر باشند از نظام اسلامی و ناموس و شرف خود دفاع كنند. تنها چیزی كه اینان در آن ضعف دارند این است كه در شرایط عادی به دنبال ارضای خواستههای نفسانی خویش هستند، هرچند از راههای غیر مشروع باشد.
نكتهای كه باید بار دیگر مورد توجّه قرار گیرد، این است كه این گونه افراد تا زمانی
1. همان، خطبهٔ 50.
كه اصل اعتقادات خود را حفظ كردهاند، راه آسان برای معالجهٔ خود در اختیار خواهند داشت، امّا چنانچه این گرایشها، ناخودآگاه، در فكر و ذهن آنان اثر گذارد، به سختی میتوان راه علاجی برای آن یافت.
برخی دیگر از گروههای معارض، همان گروههای نفاق هستند كه در این نظام نقش مخالف را ایفا میكنند؛ لیكن مخالفت خود را بروز نمیدهند. اینان تلاش میكنند از طریق مغالطه و ایجاد شبهه در اذهان، باورها و ارزشهای انحرافی را در جامعه جا اندازند و از این طریق، به اهداف خود دست یابند.
این دستهٔ اخیر كه دشمنان اسلام به آنها دل خوش نمودهاند، تلاش میكنند تا جامعه را از درون تخریب نمایند و عمدتاً از طریق هجوم فرهنگی به اهداف شوم خود نایل آیند. یكی از برنامههای مهم دشمنان اسلام در جهت تضعیف باورها و ارزشها این است كه با نفوذ در دستگاه سیاستگذاری كشور، كسانی را سر كار آورند كه اعتقادات و مبانی فكری و ارزشی آنها تا حدودی از امام فاصله گرفته باشد و تحت تأثیر فرهنگ و ارزشها و افكار غربی باشند. خطر این دسته از افراد به قدری گسترده است كه بزرگترین تهدید علیه نظام جمهوری اسلامی به شمار میرود. خطراتی همچون آفات نظامی، اقتصادی و سیاسی ممكن است شاخ و برگهای انقلاب را بزند یا موجب كمبار شدن آن شود، اما آفت فرهنگی، آفتی است كه تیشه به ریشهٔ انقلاب میزند و درخت اسلام را میخشكاند.
دشمنان فرهنگ دینی مردم، میكوشند تا در حوزهٔ باورها، نگرش جامعه را دربارهٔ خدا، هستی وانسان تغییر دهند.در این صورت آنان میتوانند در ذهن نسل جوان و نیز كسانی كه ارتباط قلبی و معنوی با عالم ماورای ماده برقرار نساختهاند، تأثیر بگذارند. بحث قرائتهای
مختلف از دین و نیز طرح نظریهٔ عدم ثبات معرفت دینی از مباحثی است كه در راستای تضعیف باورها صورت گرفته است. دومین میدان ستیز با فرهنگ دین، عرصهٔ ارزشهاست. در این راستا بحث اعتباری بودن ارزشها را مطرح میسازند تا پوزیتویسم اخلاقی در جامعه جا افتد و ارزشهای ثابت و اصیل، رنگ ببازد. بحث تساهل و تسامح نیز در جایی مطرح میشود كه ارزشها و گرایشها تابع عوامل روانی و اجتماعی و پیرو خواست و میل انسان تلقی شود. در این صورت حقیقت ثابتی را نمیتوان ثابت كرد. اینگونه مباحث نیز از نظر اسلام مطرود است و تنها ارمغانی كه به همراه خواهد آورد، از میان رفتن غیرت دینی مسلمانان و تضعیف مبانی دینی خواهد بود. نتیجهٔ مباحث مذكور آن خواهد شد كه اصرار ورزیدن بر سر باورها و ارزشها كاری ناصواب و بینتیجه است و در این زمینه، هیچ راهی جز گفتوگو و مدارا با مخالفان و دشمنان وجود ندارد و از اینرو نهضتهای مبتنی بر باورها و ارزشهای معیّن، مانند انقلاب اسلامی، به خطا رفتهاند.
در كنار سست كردن باورهای دینی و ارزشها، استعمارگران میكوشند تا از میزان پایبندی مردم به اعمال شرعی بكاهند و رفتار و كردار مردم را تابع خواهشهای نفسانی خویش نمایند. به این ترتیب دشمنان اسلام درصددند تا هر سه حوزهٔ فرهنگ را اینچنین تحت تأثیر خود قرار دهند و انحرافاتی در آنها ایجاد كنند.
برخی از تهاجمهای فرهنگی، شگردهایی است كه مغرضین در خصوص انقلاب اسلامی به كار میبرند؛ به عنوان نمونه، برخی در تلاشند تا نقش امام خمینی(رحمه الله) را در نهضت كمرنگ نشان دهند، از اینرو، ریشهٔ این انقلاب را در نهضت ملی شدن صنعت نفت و حركت «جبههٔ ملی» به رهبری دكتر محمد مصدق خلاصه نموده، این نهضت را نهضتی ملی، و نه اسلامی، قلمداد میكنند. چنین برداشتی از این انقلاب، در راستای تحریف آرمانهای نهضت امام خمینی(رحمه الله) صورت میگیرد. نادیده گرفتن انگیزههای دینی در
نهضت، مقدمهای برای طرح شعار «ایران برای ایرانیان» و نادیده گرفتن مرزبندی میان مسلمان و غیر مسلمان است و همین امر زمینه را برای میدان یافتن فرقهها و مسلكهای ضاله و احزاب و گروههای دینستیز فراهم خواهد ساخت.
ترویج تفكر جدایی دین از سیاست، انكار ولایت فقیه و تشکیک در اعتبار الهی و تلاش برای تضعیف جایگاه قانونی آن، سه عنصر فرهنگی به شمار میروند كه دشمنان انقلاب اسلامی درصددند به آنها لباس عمل پوشانده، به این ترتیب فرهنگ پویای شیعه را مورد تاخت و تاز قرار دهند و از این طریق به نظام جمهوری اسلامی آسیب جدی وارد سازند.
آنچنانکه در بحث «تهاجم فرهنگی» مشخص گردید، ابعادی از این تهاجم، ریشه در عوامل بیرونی و ابعادی از آن ریشه در عوامل درونی دارد. آیا میتوانید برای شناخت آسیبهایی که در این زمینه، از خارج بر نظام تحمیل میشود و آسیبهایی که ناشی از عوامل درونی است، مرزی را مشخص نمایید؟ اگر پاسخ شما مثبت است، مرزها را مشخص سازید و اگر پاسخ شما منفی است، علّت را در چه میدانید؟
برخی ممكن است با به دست آوردن پیروزی دچار غرور گشته، كار را تمام شده بپندارند. از جهت روانی، این امر زمینه را برای ایجاد ركود و رخوت در میان انقلابیون فراهم میسازد و نیروهای انقلابی را به افرادی رفاهطلب و دنیاگرایی تبدیل میكند كه دیگر نسبت به توطئههای فراروی نظام توجهی نخواهند داشت.
در این صورت، انقلابیون از هر تلاش و كوششی برای پیشرفت دست برمیدارند. البته تا حدی باید به آنان نیز این حق را داد كه پس از تحمل آن شداید و مصیبتهای فراوان،
برای مدتی، در رفاه و آسایش به سر برند. ولی در عین حال این رفاه و آسایش را نباید به عنوان پایان كار تلقی كرد و از فعالیت و كوشش دست كشید.
باید، به طور دایم، توجه داشت كه ممكن است هر لحظه توطئهای این انقلاب را تهدید كند. بنابراین نمیتوان دست از فعالیت برداشت. علاوه بر این، از نظر روانی نیز باید با حالت رخوت و ركود، مبارزهای مستمر داشت و هیچگاه انسان نباید خود را راحت احساس كند و تصور نماید كه كار تمام شده است. دشمنان انقلاب نیز درصددند تا به هر طریق ممكن، مردم را در خواب فرو برند تا به اهداف خود دست یابند.
با توجه داشتن به این مطلب میتوان با حالت رخوت و ركود به مبارزه برخاست. باید همهٔ ما به خود تلقین كنیم و به دیگران بفهمانیم كه انسان، در این جهان، هیچگاه برای راحتی و آسودگی خلق نشده است و هیچ مرحلهای از مبارزات را نباید تمام شده تلقی كرد، چرا كه ممكن است با از بین رفتن یك دشمن، دشمنان دیگری به وجود آمده باشند و یا در آینده به وجود آیند. در جامعهٔ خود نیز شاهد بودیم كه هنوز یك مبارزهٔ همگانی پایان نیافته بود كه شیاطین دیگری، با شكل دیگر، در جامعه پدید آمدند و مشكلاتی را برای نظام به وجود آوردند. بنابراین، مجاهده و مبارزهٔ مسلمین باید همواره در حال تحرك و پیشرفت باشد و هیچگاه نباید كار را تمام شده تلقی كرد. مبارزهٔ هر یك از اقشار جامعه، در شرایط فعلی متفاوت است و موقعیت خاص هر فرد، تكلیف خاصی را بر گردن او مینهد.
در کنار آسیبهای فراروی نظام اسلامی، باید به آسیبهای داخلی ناشی از ضعف نهادها و ارگانهای نظام نیز توجه داشت. هرگونه آسیبی كه بر نظام وارد میشود، ممكن است از سوی نهادها و ارگانهای مختلفی باشد كه بخشی از نظام اسلامی را در بر گرفتهاند. این
آسیبها ممكن است ناشی از ضعف نهاد اقتصادی كشور، نهاد تعلیم و تربیت، نهاد ازدواج، نهاد امنیتی، نهاد فرهنگی و نهادهای مهم دیگر كشور باشد.
خطراتی كه از ناحیهٔ مسؤولین نهادهای نظام متوجه انقلاب میشود به دو دسته تقسیم میشود: الف ـ گاهی اینگونه ضعفها ناشی از جهل، غفلت، ناآگاهی، كمتجربگی مدیران و اموری از این قبیل است كه در این صورت باید پس از گذشت چند دهه از انقلاب، اینگونه ضعفها به حداقل ممكن رسیده باشد. ب ـ ولی گاهی كمبودها، آسیبها و خطراتی كه جامعه را تهدید میكند، ناآگاهانه و از روی قصور و نارسایی نیست؛ بلكه تعمدی در كار است تا در نهادهای اجتماعی اختلالی ایجاد شود. در این صورت است كه فساد در درون جامعه خواهد جوشید و به قسمتهای دیگر سرایت پیدا خواهد كرد.
عمده تهدیدهایی که از ناحیهٔ نهادهای خود نظام متوجه نظام اسلامی میگردند به طور مختصر در ذیل میآید:
بخشی از نهاد اقتصادی، مربوط به معادن، بخشی دیگر مربوط به كشاورزی، بخشی مربوط به صنایع و بخشی نیز مربوط به تجارت و بازرگانی میشود. هدف تمام این بخشها تأمین معیشت مردم است. اگر نظامی بتواند اعتدالی در این سازمانها به وجود آورد و عملكرد مطلوبی را ارایه دهد، مردم از این نظام رضایت خواهند داشت و حاضر خواهند شد تا برای دوام آن سختیها و مرارتها را نیز تحمل كنند. اما اگر مجموع دستگاه اقتصادی كشور نتواند نیازمندی مادی مردم را تأمین كند و روز به روز، گرانی، تورم، بیكاری و سایر مظاهر بیاعتدالی در نظام اقتصادی افزایش یابد، طبعاً مردم از این نظام ناراضی خواهند شد، زیرا اولین نیازی كه هر جامعه یا انسانی احساس میكند، نیازهای مادی است. در صورت عدم
تأمین این نیازها و در نتیجه، ایجاد نارضایتی در میان مردم، دولت شكننده شده و به اصل نظام ضربه وارد خواهد شد. بنابراین، یكی از نقطههای آسیبپذیر جامعه، نهاد اقتصادی است.
متصدیان نهاد آموزش و پرورش باید زمینهای را فراهم سازند تا افراد جامعه بتوانند از شرایط مساوی برای تحصیل و ترقیات علمی و فنی بهره گیرند. در صورتی كه دستگاههای متصدی آموزش و پرورش یك كشور، این شرایط را برای مردم فراهم كنند تا هر كس از هر قشری، اعم از فقیر یا غنی و روستایی یا شهری، بتواند از آموزشهای مورد نیاز خود استفاده كند، پایههای آن نظام مستحكم خواهد گردید.
نباید شرایط بهگونهای باشد كه تحصیلات عالیه، تنها در اختیار افراد متمول درآید. اعطای هرگونه امتیاز به افراد برای راهیابی به مقاطع مختلف تحصیلی، باید بر اساس شایستگی و استعداد افراد، و نه بر اساس میزان ثروت یا داشتن روابط بهتر با مسؤولین باشد. حاصل آنكه، نهاد آموزش و پرورش نیز نهادی است كه باید، همواره در حال اعتدال و عملكرد آن مورد رضایت جامعه باشد. در صورتی كه این نهاد دچار آسیب شود، نارضایتی مردم را در پی خواهد داشت و در نتیجه، زمینهٔ سست شدن پایههای نظام فراهم خواهد شد.
نهاد ازدواج، یكی دیگر از نهادهای جامعه است. برخی از جوامع، به حق، به این نهاد، به عنوان یك نهاد مستقل نظر كردهاند. در صورتی كه در جامعهای شرایط تأمین نیازهای جنسی و تشكیل خانواده، به صورت مطلوب و معقول، برای همه فراهم گردد و دولت بتواند این شرایط را برای قشرهای مختلف تأمین نماید و تسهیلاتی برای ازدواج و تشكیل
خانواده در اختیار جوانان قرار دهد، طبعاً مردم از این جهت، از نظام راضی خواهند بود و از دولت پشتیبانی خواهند كرد.
اما در صورتی كه دولت در این جهت موفق نباشد و روز به روز، بر مشكلات خانوادگی، از تشكیل خانواده گرفته تا تربیت فرزندان و شرایط داخل خانواده و ارتباط خانواده با محیط خارج، افزوده گردد، این نهاد دچار اختلال خواهد شد و خانوادهای كه باید كانون صفا، مهر، محبت، صمیمیت و آرامش باشد، جای خود را به محیطی متشنج خواهد داد.
حاصل آنكه دولت موظف است، برای تأمین آسایش و آرامش افراد، زمینهای را فراهم سازد كه در آن، تشكیل خانواده به سهولت انجام گیرد و مشكلی در مسیر زندگی خانوادگی افراد به وجود نیاید. در این صورت است كه این نهاد، به خوبی، نیازهای انسانها را برآورده میسازد و موجبات رضایت مردم را فراهم میكند.
نهاد امنیتی در هر كشور، حداقل به دو بخش قابل تقسیم است؛ یك بخش مربوط به تأمین امنیت داخلی است، كه معمولاً در نوع كشورها در اختیار وزارت كشور قرار میگیرد. بخش دیگر مربوط به تأمین امنیت خارجی است كه در اختیار وزارت جنگ یا وزارت دفاع قرار میگیرد. نیروهای نظامی و انتظامی كشور، ضامن تأمین امنیت داخلی و خارجی جامعه هستند.
در صورتی كه یك نظام بتواند امنیت داخلی خود را حفظ كند و جان، مال و ناموس مردم را از معرض خطر برهاند و همچنین بتواند امنیت خارجی خود را حفظ كند و مرزهای كشور را ایمن نگه دارد، به طوری كه دشمنان خارجی جرأت تجاوز به مرزهای كشور اسلامی را پیدا نكنند، زمینهٔ رضایت مردم فراهم خواهد شد. اما اگر ناامنی در جامعه رواج پیدا كند و روز به روز، مردم احساس ناامنی كنند، به طوری كه حتی در شهر، خانه،
مجامع دانشگاهی و اماكن دیگر احساس امنیت نكنند، به تدریج، نارضایتی در میان مردم شیوع پیدا میكند و پایههای نظام سست میگردد.
نهاد فرهنگی، یكی دیگر از نهادهای مهم در هر جامعهای است. اساس فرهنگ دو مقوله است: باورها و ارزشهای جامعه. بنابراین، مراد از نهاد فرهنگی، نهادی است كه باورها و ارزشهای جامعه را سامان میبخشد. به عبارت دیگر، وظیفهٔ این نهاد این است كه زمینهای را فراهم سازد تا مردم جامعه به عقاید صحیح معتقد باشند و ارزشهای الهی و متعالی را محترم شمارند و به آنها پایبند باشند.
اگر رژیمی بتواند باورهای صحیح را در جامعه رواج دهد تا مردم از اعتقادات صحیح برخوردار شوند و یا اعتقادات صحیح آنها تقویت گردد و نیز دلبستگی آنان به ارزشهای معتبر افزایش یابد، در این صورت به وظیفهٔ خود، به خوبی، جامهٔ عمل پوشانده است. در صورت برخوردار شدن مردم از ریشههای فرهنگی بسیار قوی، كسی نخواهد توانست كه به درخت فرهنگ آنان آسیب رساند و ریشهٔ آن را قطع كند حتی اگر این ریشهها، برگ و باری هم نداشته باشد؛ ولی آنچنان مستحكم است كه اگر كسی بخواهد آن ریشهها را قطع كند، ریشهٔ خودش قطع خواهد شد.
برخی از آسیبهای فراروی نظام جمهوری اسلامی، آسیبهایی هستند كه هم از ناحیهٔ داخل وهم ازناحیهٔ خارج متوجه نظام میگردند.عوامل داخلی و نیز عوامل خارجی میتوانند در ایجاد اینگونه آسیبها مؤثر باشند و گاهی هر دو عامل در كنار یكدیگر قرار گرفته، آسیبی را
متوجه نظام میسازند. اختلاف و دشمنی میان اقشار و گروههای مختلف جامعه یكی از آسیبهایی است كه عوامل داخلی و خارجی میتوانند در ایجاد آن مؤثر باشند.
اختلاف میان گروهها و اقشار مختلف جامعه، گاهی از عواملی كاملاً درونی و بر اساس ملاكهای غیر قابل قبول از نظر اسلام، نظیر اختلافات قومی، نژادی و حتی مذهبی، سرچشمه میگیرد. مسلم است كه زمینهٔ اینگونه اختلافات، در جامعهای كه مركب از نژادهای مختلف و گویشهای متفاوت است، وجود خواهد داشت. تفاوت مناطق جغرافیایی، اختلاف آداب و رسوم محلی، و حتی مذهبی، و عوامل داخلی دیگر موجب پیدایش اختلاف در جامعه خواهد شد. دشمنان یك نظام تلاش خواهند كرد تا برای متلاشی كردن و تضعیف جامعه، از این زمینهها بهره برده، به اختلافات دامن زنند و آنها را تشدید كنند.
اختلاف میان گروههای مختلف جامعه، سبب خواهد شد تا نیروهای جامعه در اثر اصطکاک، تحلیل رفته قدرت پیشرفت را از دست بدهند. تردیدی نیست كه با رو در رو قرار گرفتن دو عامل متضاد، نیروهای زیادی صرف خواهد شد تا عامل مقابل تضعیف گردد. در صورتی كه یكی از دو طرف، قویتر از دیگری باشد، به پیشرفت محدودی نایل میشود، لیكن در صورت برابر بودن قدرت آنها، هر دو طرف از فعالیت و پیشرفت بازمیمانند. دشمنان جامعهٔ اسلامی نیز با استفاده از اختلافاتی كه در درون یك جامعه وجود دارد، سعی میكنند كه این اختلافات را تشدید كنند تا منجر به دشمنی و تخاصم گردد و قدرت و توانایی دو طرف، در رویارویی با یكدیگر مصرف شود و زمینهٔ بازماندن آنها از ترقی، تكامل و پیشرفت فراهم گردد.
سیاست «اختلاف بینداز و حكومت كن» سیاستی است كه سابقهای دیرین در طول تاریخ دارد و علاوه بر فرعون،(1) كه سیاستهای خود را با ایجاد اختلاف در جامعه بهپیش
1. قصص (28)، 4.
میبرد، كسان دیگری نیز از این سیاست بهره میبردند و باعث ایجاد اختلاف در جوامع میشدند. از همان زمان كه حكومت اسلامی به دست مبارك پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) تشكیل گردید، آن حضرت از این آفت در جامعهٔ خود رنج میبرد و دشمنان خارجی آن حضرت نیز تلاش میكردند تا این اختلافات داخلی را تشدید كنند. البته عرب قبل از ظهور پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز از این اختلافات بسیار آسیب دیده بود و جنگهای داخلی طوایف و عشایر عرب با یكدیگر مسألهٔ شایعی بود.
از همان آغاز ظهور اسلام و تشكیل جامعهٔ اسلامی، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) تلاش بسیاری برای برطرف ساختن این اختلافات و برقراری دوستی و محبت میان طوایف مختلف صورت دادند و رسماً بین طوایف مختلف اهل مدینه و مهاجرین، عقد اخوت منعقد ساختند. بر اساس این عقد اخوت، اموال موجود، میان تمام افراد، اعم از غنی و فقیر، تقسیم میگردید. این رابطه تا آن حد پیش رفت كه هرگاه یكی از آنان در آستانهٔ مرگ بود، وصیت میكرد كه اموال او را در اختیار دیگری قرار دهند. این رابطهٔ عاطفی و برادارانه، روح همكاری را در میان مسلمانان تقویت كرد و سبب گردید تا آن دشمنیها و كدورتها، كه از دیرباز بین مردم ایجاد شده بود، رخت بربندد.(1)
آنان كه در پی اجابت خواهشهای نفس خویشند، یا به دنبال مال و ثروت حرام خواهند رفت و به اختلاس از اموال بیت المال، رشوهخواری و اموری از این قبیل متوسل خواهند شد و یا به دنبال پست و مقام خواهند رفت و از این طریق غریزهٔ قدرتطلبی خود را اشباع میكنند. برای عدهای از افراد رسیدن به پست و مقام از در اختیار داشتن ثروت اهمیت
1. آل عمران (3)، 103.
بیشتری دارد. انگیزهٔ افراد متوسط جامعه از تلاش برای كسب پست و مقام این است كه در سایهٔ كسب چنین قدرتی، به ثروتی نیز دست یابند. ولی عدهای نیز وجود دارند كه علیرغم در اختیار داشتن ثروت فراوان، مبالغ كلانی را هزینه مینمایند تا به پست و مقامی دست یابند. مقام برای چنین افرادی در حكم یك بت است كه حاضرند برای رسیدن به آن از هر راهی كه ممكن است، بهره گیرند.
جنون ثروت، مقام و شهوت، سبب میشود تا انسان به دنبال راههای نامشروع حركت كند. تا زمانی كه این مسأله در میان افراد مطرح باشد، زیان آن متوجه آن فرد و اطرافیان او خواهد شد، امّا زمانی كه به صورت یك پدیدهٔ اجتماعی درآید، تبدیل به فتنه و بلایی خواهد شد كه به آسانی نمیتوان آن را علاج كرد.
برخی از گروههای درونی مخالف انقلاب اسلامی، با صراحت با اساس فكر انقلابی به مخالفت میورزند؛ از این دسته از افراد، برخی تنها به سخن اكتفا میكنند، لیكن برخی دیگر، برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، دست به ترور و خشونت نیز میزنند. البته این گروهها در جامعهٔ اسلامی رو به ضعف نهاده، موقعیت چندانی در داخل ایران ندارند، از اینرو تمام امید خود را به بیگانگان دوختهاند.
با توجه به آسیبهایی که در این درس بیان گردید، تلاش کنید با مرور تاریخ انقلاب اسلامی، مصادیقی را بیابید که در آنها، این آسیبها خود را نشان داده است. نتیجهٔ این آفات و آسیبها را در ممانعت از رشد سریع انقلاب نشان دهید. به نظر شما، اگر نظام جمهوری اسلامی از این آفات به دور بود، هم اینک در چه وضعیتی به سر میبرد؟
1. هر انقلابی که دستاوردهای بزرگی را به همراه دارد، میتواند آسیبهای جدیای را نیز در برابر خود داشته باشد. بنابراین پرداختن به بحث آسیبشناسی انقلاب اسلامی، میتواند موجب حفظ دستاوردهای عظیم انقلاب اسلامی گردد.
2. قبل از هر سخنی پیرامون آسیبشناسی انقلاب باید به پیشفرضهای آن نیز توجه داشت؛ اولین پیشفرض این است که انقلاب، به سان یک موجود پویا و بالنده است و هدف مطلوبی دارد که باید به آن سمت حركت کند و موانع را پشت سر گذارد. دیگر آنکه انقلاب، برای رسیدن به هدف مطلوب، باید از اصول و ضوابط خاصّی متناسب با هدف پیروی کند و هرگونه انحراف از مسیر صحیح، انقلاب را بیمار و آفتزده میکند.
3. آفات نظامی، اقتصادی، اخلاقی و عقیدتی، آسیبهایی هستند که از بیرون مرزها، نظام اسلامی را با تهدید مواجه میسازند.
4. مهمترین آسیبهایی که میتواند از درون، نظام اسلامی را با مشکل مواجه سازد، عبارتاند از: جهل به حقایق اسلام و ضعف ایمان انقلابیون، تهاجم فرهنگی، غرور و رخوت در میان انقلابیون، اختلافات درونی، جنون ثروت و مقام مسؤولین و کارگزاران، و ترور و خشونت.
5. ضعف نهادها و ارگانهای نظام، از جملهٔ آفتهای داخلی متوجه نظام اسلامی است که ممکن است ناشی از آسیبپذیری و ضعف نهادهای فرهنگی، امنیتی، اقتصادی، ازدواج، و تعلیم و تربیت باشد.
6. با توجه به تهدیدهای متوجه نظام باید در پی راهکارهایی برای حفظ نظام اسلامی بود، بحثی که درس آتی را به خود اختصاص خواهد داد.
1. پیشفرضهای اساسی بحث از آسیبشناسی انقلاب اسلامی کدامند؟
2. آفاتی که میتواند از خارج، انقلاب اسلامی را مورد تهدید قرار دهد، نام برده، توضیح دهید.
3. تهدیدهایی که از درون میتواند نظام را دچار آسیب سازد، نام برده، تشریح نمایید.
1. مجموعهٔ مقالات اولین همایش آسیبشناسی یك انقلاب، آسیبشناسی انقلاب اسلامی،تهران: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه صنعتی شریف، چ1، 1379.
2. مصباح یزدی، محمدتقی، انقلاب اسلامی؛ جهشی در تحولات سیاسی تاریخ، تدوین و نگارش: قاسم شباننیا، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1384.
3. ــــــــــــــــــــــــــ ، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، [بیجا]: مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ2، 1372.
4. ـــــــــــــــــــــــــ ، عبرتهای خرداد، تدوین و نگارش: علیرضا تاجیک و حسین شفیعی، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1383.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. برای تکلیف سنگین مردم در حفظ و بقای انقلاب اسلامی دلیل آورد؛
2. مفهوم «استمرار انقلاب» را توضیح دهد و برداشت صحیح از آن را بیان نماید؛
3. راهکارهای حفظ و تداوم انقلاب اسلامی را نام برده، تشریح نماید.
اگر انقلاب اسلامی ایران تداوم راه انبیا است (چه اینکه این چنین است) و اگر وعدهٔ خداوند سبحان که فرمود: «كَتَبَ اللَّهُ لأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی»(1) و فرمود: «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُه»(2)، قطعی است (چه اینکه هست) ما هم در تداوم انقلاب اسلامی که تداوم راه انبیا(علیهم السلام) است، کوشا خواهیم بود و هم چشم امید به امدادهای غیبی خواهیم داشت، چه اینکه تاکنون اینچنین بوده است.(3)
پس از آنکه دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی تبیین و به آسیبهای فراروی نظام اسلامی اشاره شد، این مسأله به میان خواهد آمد، برای اینكه بتوان این انقلاب را با تمام دستاوردهای آن حفظ کرد و آسیبهای فراروی آن را پشت سر گذاشت چه باید كرد؟ در اینجاست که سخن از وظایف سنگینی به میان میآید که بر دوش یکیک ما گذاشته شده است تا این انقلاب به مسیر خود ادامه دهد و از انحراف و یا سقوط مصون ماند. برای حفظ و تداوم نظام اسلامی باید چاره اندیشید و راهکارهای بقای آن را شناخت. از اینرو، این درس به راهکارهای حفظ انقلاب اسلامی یافته اختصاص است.
1. مجادله (58)، 21.
2. حج (22)، 40.
3. جوادی آملی، عبدالله، بنیان مرصوص امام خمینی(رحمه الله) در بیان و بنان آیتالله جوادی آملی، ص364.
خداوند متعال، در قبال اعطای هر نعمتی، تكلیفی متناسب با آن برای بندگان مقرر فرموده است. بر اساس بینش الهی، سراسر عالم هستی، میدان انجام تكلیف و گذراندن امتحانات الهی است:
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهٔ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا؛(1) همو كه مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید كه كدامتان نیكوكارترید.
نعمتهایی كه خداوند در این جهان به بندگان عطا میكند، وسیلهای برای آزمایش آنان است. هر اندازه كه نعمت بیشتری در اختیار انسان قرار گیرد، ابزارهای آزمایش نیز افزایش مییابد و تكلیف سنگینتری متوجه انسان میشود. البته گفتنی است آن آزمایش و تكلیف نیز نعمت دیگری به شمار میرود كه زمینهٔ تكامل انسان را فراهم میسازد. در صورتی كه آزمایش و تكلیفی در كار نبود، هرگز انسان نمیتوانست به سعادت ابدی دست یابد، زیرا پاداش اخروی و ابدی نتیجهٔ تلاشهایی است كه به عنوان تكلیف و آزمایش انجام میگیرد.
ملت انقلابی ایران كه در این دوران، از بزرگترین نعمتهای الهی برخوردار گردیده است، بزرگترین تكلیف تاریخ را هم بر دوش دارد. مطالعهٔ تاریخ نشان میدهد كه نعمتی به عظمت پیروزی انقلاب اسلامی، در اختیار هیچ پیامبر، امام و مصلحی قرار نگرفته است. با توجه به این وسعت و عظمت نعمت، عظمت تكلیف ملت ایران نیز روشن میگردد. هرچند كه پیروزی انقلاب اسلامی، در واقع، در حكم پیروزی اسلام است و بر اساس آن تكلیف بر گردن تمام مسلمانان میآید؛ لیكن بدیهی است كه ایرانیان تكلیف ویژهای در این مورد دارند، زیرا نقطهای كه نور، بهطور مستقیم، بر آن میتابد، با نقطهای كه به طور غیر مستقیم در معرض نور است، تفاوت زیادی دارد. نور انقلاب بهطور مستقیم به جامعهٔ ایران تابید و دیگران نیز به طور غیر مستقیم از آن بهره بردند.
1. ملك (67)، 2.
بنابراین تكلیفی كه در قبال پیروزی انقلاب اسلامی، متوجه مردم ایران میشود، با سایر مسلمانان متفاوت است، تكلیف اقشار مختلف جامعهٔ ایران نیز با یكدیگر تفاوت دارد. به عنوان نمونه، اگر عنصر فرهنگ، اساسیترین عنصر اسلام تلقی شود، بزرگترین بُعد پیروزی این انقلاب نیز بُعد فرهنگی آن خواهد بود. از اینرو، استفادهكنندگان اصلی این نعمت نیز، در درجهٔ اول، اقشار فرهنگی جامعه خواهند بود كه مصداق خارجی آنها، حوزهها و دانشگاهها هستند. بنابراین، وظیفهٔ این اقشار، از اقشار دیگر جامعه بسیار سنگینتر است.
خداوند متعال انتظار ندارد كه به سبب اعطای نعمتها، سودی عاید او شود. در دعای حضرت امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه، به این حقیقت اشاره شده است: إِلهی تَقَدَّسَ رِضَاكَ أن یَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنكَ فَكَیفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی؛ خداوندا، خشنودی تو منزهتر از آن است كه علّتی از طرف تو داشته باشد. پس چگونه از طرف من تواند داشته باشد؟
خداوند با مشخص كردن تكالیفی برای انسانها، زمینهای برای گسترش رحمت خود فراهم كرده است. انقلاب اسلامی زمینهای را فراهم ساخت تا در آن، به دست ملت ایران، سایر انسانها به رحمتهای معنوی الهی دست یابند، زیرا نور و رحمت اسلام، اختصاص به ملت و نژاد خاصی ندارد و این نور كه از ذات اقدس الهی تابیده، برای بهره گرفتن تمام انسانها در طول تاریخ است و هر انسانی حق بهرهبرداری از این نور را دارد. لیكن این حق برای تمام انسانها تحقق پیدا نمیكند و طاغوتیان مانع رسیدن این نعمت به تمام انسانها میشوند. مبارزه با طاغوت، برای این است كه راه رسیدن به این نعمت و نور الهی فراهم گردد و موانع، از سر راه انسانها برداشته شود. اما علاوه بر رفع موانع، باید به تقویت مقتضی نیز اندیشید و این نور الهی را به اقطار جهان رساند.
به عبارت دیگر، آن كسانی كه این نور را بهطور مستقیم دریافت كردهاند، امانتی را در نزد خود دارند كه باید به سایرین برسانند:
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا؛(1) خدا به شما فرمان میدهد كه امانتها را به صاحبان آنها رد كنید.
امروزه، در روی این كرهٔ خاكی، هر انسانی در هر گوشهای از این جهان و از هر نژاد، ملیت، مذهب و فرهنگی، حق استفاده از نور اسلام را دارد و ما امانتداری هستیم كه باید این امانت را به دست صاحبان حق برسانیم. از اینرو، باید برای ادای تکلیف نسبت به این انقلاب، راههای استمرار و بقای آن را شناخت و در این جهت گام برداشت.
سه برداشت در زمینهٔ استمرار انقلاب وجود دارد كه تنها دو قسم آن مورد قبول میباشد. طبق نخستین برداشت قابل قبول، نباید به محض وقوع انقلاب، مردم وظیفهٔ خود را پایانیافته قلمداد كنند؛ بلكه بعد از پیروزیِ نظامی و سیاسی نیز باید حالت بسیج و آمادگی مردم همچنان حفظ و تقویت شود تا به وسیلهٔ آنان، جمیعِ مفاسد، كمبودها، و نارساییها اصلاح و رفع گردد و انقلاب به سرمنزل مقصود برسد.
بر اساس دومین برداشت قابل قبول از معنای «استمرار انقلاب»، كسانی كه با ایجاد انقلاب، دچار زیان شدهاند، درصدد برخواهند آمد تا نظام را به هر طریق ممكن، از درون فروپاشند و در این مسیر پس از ناامیدی از گمراه ساختن كسانی كه در انقلاب نقش ایفا كردهاند، به سراغ نسلهای بعد رفته، از طریق انجام فعالیتهای فرهنگی و فكری، زمینهٔ گمراهی آنان را فراهم میسازند تا از شمار طرفداران انقلاب كاسته شود. از اینرو، بر همهٔ مردم واجب است كه از این دسیسهها غفلت نورزند و اجازه ندهند تا آثار و نتایج زیانبار این فعالیتها دامنگیر جامعه و انقلاب شود.
1. نساء (4)، 58.
مطابق سومین برداشت از معنای استمرار انقلاب، كه غیر قابل قبول میباشد، رهبران و زمامداران هر انقلابی، پس از آنكه نظام سابق را سرنگون ساختند و خود بر اریكهٔ قدرت تكیه زدند، اهتمامشان همه مصروف حفظ وضع موجود میشود، روحیهٔ انقلابیشان به روحیهٔ محافظهكاری جای میسپرد و عزمشان بر ایجاد دگرگونیهای اساسی، كلی و فراگیر سستی میپذیرد. اهداف و مقاصد انقلاب، آهستهآهسته فراموش میشود و انقلابیون دیروز و حاكمانِ امروز، كسانی را كه هنوز شور و گرمای انقلاب را در دل و جان دارند، به تندروی، خیالپردازی، آرمانگراییِ غیر واقعبینانه و عدم توجه به مسایل و مشكلات موجود و محدودیتهایی كه نهاد حكومت و سیاست در میدان تغییر اجتماعی دارد، متهم میكنند و بهاین ترتیب، پا جای پای نظام سابق میگذارند و حتی مرتكب همان ستمها و بیدادگریهایی میشوند كه از مظالم و مطاعن همان نظام محسوب میشود. خلاصه آنكه، انقلاب با تبدیل به نظام انقلابی به تدریج از جنبش و پویایی میافتد و حتی ضد انقلاب میشود. از اینرو، به یك انقلاب جدید حاجت میافتد و این انقلاب جدید، دیر یا زود، پدید میآید، حاكمان كنونی را از سریر قدرت به زیر میكشد و نظام انقلابی جدیدی بر سر كار میآورد. اما باید دانست كه پشتوانهٔ این نظریه، اصل دیالكتیك است كه ارزش و اعتباری ندارد و با برهان قابل پاسخگویی است که در درسهای نخستین این کتاب، به برخی از آنها اشارتی رفت. بنابراین، نمیتوان نتیجه گرفت که پس از گذشت مدتی از عمر هر انقلاب میبایست انقلاب دیگری رخ دهد؛ بلکه مدیران جامعه میتوانند به اصول انقلاب، وفادار باشند و دستاوردهای آنرا حفظ کرده بر رشد و تعالی آن بیفزایند.
جهت حفظ و بقای انقلاب اسلامی راهکارهایی وجود دارد که باید مورد توجه حامیان انقلاب قرار گیرد و غفلتی در این زمینه صورت نگیرد. برخی از این راهکارها عبارتند از:
همانگونه كه خداوند متعال پیامبر خویش را از یكسو، با نصرت و مددهای غیبی خود و از سوی دیگر، به وسیلهٔ مؤمنان به پیروزی رساند، در این عصر نیز امام خمینیŠ را، از یكسو، با مددهای غیبی، نصرت الهی و عوامل روحی و معنوی و از سوی دیگر، به دست ملت مسلمانی كه ایمان واقعی به اسلام و انقلاب داشتند و طالب رضایت خداوند و برقراری حكومت عدل اسلامی به دست امام زمان? بودند، تقویت و تأیید فرمود. مادامی كه این ایمان، و نه اظهار ایمان، باقی باشد، به انقلاب هیچ گزندی نخواهد رسید.
بنابراین، در صورتی كه ملت ایران، پایههای ایمان خود را محكم و عقاید برحق خود را تقویت كند، هرگز تحت تأثیر تبلیغات سوء واقع نخواهد شد و به خود سستی راه نخواهد داد:
وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِین؛(1) و اگر مؤمنید، سستی مكنید و غمگین مشوید چراكه شما برترید.
در درجهٔ بعد باید تلاش كرد كه این ایمان را با عمل صالح آبیاری كرد تا همچنان پابرجا باقی بماند. از اینرو در بسیاری از آیات قرآن كریم، خداوند متعال ایمان را در كنار عمل صالح ذكر فرموده است.(2) در درجهٔ بعد نیز باید روابط با دوستان و خودیها را، كه سمبل ایمان و عشق به ولایت است، تقویت كرد و غیر خودیها را از خود دور كرد، چرا كه رابطه با آنان موجب قطع رابطه با خداوند خواهد گردید:
1. آل عمران (3)، 139.
2. بقره (2)، 25، 82 و 277؛ آل عمران (3)، 57؛ نساء (4)، 57، 122 و 173؛ مائده (5)، 9 و 93؛ اعراف (7)، 42؛ یونس(10)، 4 و 9؛ هود (11)، 23؛ رعد (13)، 29؛ ابراهیم (14)، 23؛ كهف (18)، 2، 30 و 107؛ مریم (19)، 96؛ طه (20)، 75 و 112؛ انبیاء (21)، 94؛ حج (22)، 14، 23، 50 و 56؛ نور (24)، 55؛ شعراء (26)، 227؛ عنكبوت (29)، 7، 9 و 58؛ روم (30)، 15 و 45؛ لقمان (31)، 8؛ سجده (32)، 19؛ سبأ (34)، 4؛ فاطر (35)، 7؛ ص (38)، 24 و 28؛ غافر (40)، 58؛ فصلت (41)، 8؛ شوری (42)، 22، 23 و 26؛ جاثیه (45)، 21 و 30؛ محمد (47)، 2 و 12؛ فتح (48)، 29؛ طلاق (65)، 11؛ انشقاق (84)، 25؛ بروج (85)، 11؛ تین (95)، 6؛ بینه (98)، 7 و عصر (103)، 3.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم؛(1) ای كسانی كه ایمان آوردهاید، یهود و نصاری را دوستان [خود] مگیرید [كه] بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند و هر كس از شما آنها را به دوستی گیرد، از آنان خواهد بود.
حاصل آنکه، پاسداری از آرمانهای اسلامی، یكی از ضمانتهای حفظ نظام جمهوری اسلامی است. در صورتی كه این اهداف به فراموشی سپرده نشوند و در عمل نیز به اجرا درآیند، خداوند متعال، همانگونه كه در ایجاد انقلاب، مردم را یاری رساند، در بقای آن نیز چتر حمایت خود را بر سر آنان نگه خواهد داشت. تقویت اعتقاد به ولایت فقیه در میان جوانان و زدودن شبهات پیرامون آن، از وظایف خطیری است كه در جهت پاسداری از آرمانهای اسلامی از اهمیت خاصی برخوردار است، بهویژه آنكه نوك پیكان حملات دشمن بر همین نقطه نشانه رفته است.
راهكار عملی مبارزه با انحرافاتی از این قبیل این است كه مردم از نظر فكری و شناخت اسلامی آنچنان تقویت شوند كه افكار انحرافی در آنها اثر نگذارد و از جنبهٔ آگاهی دینی به طوری قوی باشند كه تحت تأثیر شبهات واقع نشوند، و بالاتر، شبههها را هم پاسخ گویند و اسلام صحیح را بشناسند تا مخالفان مكتب نتوانند افكار غیر اسلامی را بهجای اسلام به آنها تحویل دهند. بنابراین برای حفظ ماهیت نظام كه همان اسلامی بودن آن است، باید احکام و مبانی اسلامی را در جامعه ترویج كرد.
بدیهی است که روحانیت میتواند نقشی اساسی در این زمینه ایفا نماید، چراکه اسلام، دینِ خاتَمِ انبیا، كاملترین مكتب و جامعِ تمام راهكارهایی است كه انسان برای قرب خداوند به آنها نیاز دارد، و سعادتِ دنیا وآخرتِ او، تنها با پایبندی به این شریعتِ جاوید
1. مائده (5)، 51.
و آسمانی میسّر میشود. از سوی دیگر، برای شناسایی درست و دقیقِ اسلام و احكام و معارف آن، میباید به كتاب خدا و سنّت معصومان(علیهم السلام) مراجعه كرد. این امرِ عظیم و ظریف از عهدهٔ هر كسی برنمیآید، و شاهدِ این مدعا، تمام بدعتها و افراطها و تفریطها و انحرافاتی است كه از صدر اسلام تاكنون، و به نام قرآن و اسلام صورت پذیرفته است. از این روی برای آنكه اسلام بتواند نقش خویش را در سعادت انسان به نحو كامل ایفا كند باید كسانی باشند كه راه شناخت واقعی آن را بدانند.
اما تنها راهِ شناخت اسلامِ واقعی در زمان فقدان ائمّه اطهار(علیهم السلام) و غیبت امام عصر عبارت است از تحقیق درست در كتاب و سنّت با بهكارگیری اَدلّهٔ قطعیِ عقلی؛ چراكه در این دوران، دسترسی به امام معصوم(علیه السلام) عادتاً میسور نیست. بر این اساس برای یافتن حقیقتِ تعالیم و معارف وحی میباید به كمك شیوهها و براهین قطعیِ عقلی به كتاب و عترت مراجعه كرد و علوم و مواریث اهلبیت(علیهم السلام) را به دست آورد، و این كار، تنها به دست متخصصّان سختكوش و با تقوای علوم دین صورت میگیرد، و در اختیار همهٔ مردم نهاده و تبلیغ میشود؛ یعنی در واقع فقیهان و عالمانِ راستین دین هستند كه با بهرهگیری از علوم عقلی و نقلی، روات و احادیثِ معتبر را شناسایی میكنند و با استفاده از شیوههای یقینآور و معتبر، معارف و احكام دین را از منابع و معادن آن بر میآورند، و به تعلیم و تبیین و نشر آنها میپردازند. بنابراین، بقا و پویایی اسلام، در گرو وجود فقیهان پرهیزگار و روحانیانِ تقوا پیشهای است كه جسم و جان خود را وقف دین خدا ساخته و ادامهٔ راه پیامبران و امامان معصوم(علیهم السلام) را بر عهده گرفتهاند.
با توجه به اینکه هم مردم و هم مسؤولین نظام جمهوری اسلامی، وظیفهای خطیر در تحکیم ارزشهای اسلامی دارند، آیا از نظر شما از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، کوتاهی در این امر صورت گرفته است؟ اگر پاسخ مثبت است به موارد مختلفی که در ذهن دارید، اشاره کنید. گفتوگو با دوستان میتواند در این زمینه، حقایق بیشتری را بر شما آشکار سازد.
از آنجا كه دشمنان خارجی انقلاب برای به فساد كشاندن اخلاق و باورهای مردم تلاشهای فراوانی میكنند و نیز از آنجا كه آفات داخلی انقلاب در دو بعد علم و اخلاق، عارض زمامداران و مردم میشود باید گفت كه آفات انقلاب عمدتاً فرهنگی هستند و بنیادیترین و سودمندترین شیوهٔ حفظ و تقویت انقلاب، فعّالیّتهای آموزشی و پرورشی است. اگر مردم و مسؤولان و دستاندركاران امور و شؤون جامعه انقلابی تعلیم و تربیت صحیح و كافی نیابند، هیچ امیدی به دوام و سلامت انقلاب نخواهد بود، هرچند شخص رهبر و تنی چند از زمامداران و متصدّیان امور از هر جهت صالح و شایسته باشند. مگر نه این كه انقلاب اسلامیای كه چهارده قرن پیش در جزیرهٔالعرب به رهبری بینظیر پیامبر گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) صورت پذیرفت، پس از مدّتی بسیار كوتاه به انحراف كشیده شد و بدانجا رسید كه امویان و عبّاسیان زمام كارها را در دست گرفتند و به شیوهٔ جبّاران و ستمگران عمل کردند؟ در واقع، هرچند رهبریای برتر و بهتر از رهبری آن حضرت ممكن و متصوّر نیست، ولی آن رهبری بیمانند هم نمیتوانست ضامن دوام و سلامت انقلاب باشد؛ زیرا این امر تابع چند و چون علم، اخلاق، عمل، بینش و گرایش عموم مردم است كه تا آن زمان از تعلیم و تربیت درست، به حدّ كفایت، برخودار نشده بودند.
بنابراین، برای «استمرار» انقلاب ـ یعنی هم ضدّ انقلاب را در همه میدانها مغلوب سازد و هم به جمیع اهداف و مقاصد خود نائل آید ـ مؤثّرترین و مفیدترین كاری كه میتوان و باید كرد فعّالیّت فرهنگی، به وسیعترین معنای این كلمه است. باید تلاش كرد تعداد بیشتری از مردم با احكام و تعالیم اسلام آشنا شوند و هیچ فرد، گروه یا قشری از این آشنایی فرخنده محروم نماند و این آموزهها و فرمودهها هرچه بیشتر در ژرفای دل و جان افراد رسوخ یابد. علاوه بر اینكه در تعلیم و تربیت دینی مردم هیچ فرد، گروه یا قشری را فراموش نمیكنیم و به هیچ درجه و
رتبهای از معرفت دینی اكتفا نمیورزیم، باید از آگاه كردن مردم نسبت به اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه خودمان و نیز دیگر جوامع به هیچ روی غفلت نورزیم.
بر اساس بینشهای بشری، هرگاه تهدید نظامی متوجه یك جامعه شود، باید مراحلی را برای مقابله با آن در نظر گرفت و اگر تشخیص داده شد كه دشمن از نظر نفرات، تكنولوژی، آموزش، پشتیبانی و امور دیگری كه سرنوشت جنگ را رقم میزند، برتری دارد، عقل اقتضا میكند كه راه سازش با دشمن در پیش گرفته شود. در تاریخ نمونههای فراوانی از این دست وجود دارد. كسانی كه در فتنههای بزرگ دچار چنین خطرهایی شده بودند، با تصمیم عاقلانه تلاش كردند تا به هر نحو ممكن با دشمن سازش كنند تا در دراز مدت خود را درگیر چنین معركههایی نسازند؛ به عنوان نمونه، برخی از كشورهای اروپای مركزی برای نرفتن زیر بار تعهدات ناشی از عضویت در سازمان ملل متحد و داشتن زندگی آرام، به عضویت این سازمان درنیامدند.
چنین بینشی با بینش اسلام سازگاری ندارد، زیرا بر اساس آموزههای اسلامی، باید در مقابل دشمن از تمام ابزار عادی و اسباب مادی بهره برد و از برتری نظامی دشمن جلوگیری كرد. از دیدگاه اسلام، مسلمانان باید تلاش كنند تا از پیشرفتهترین تجهیزات نظامی برخوردار گردند و برخی سلاحها را از انحصار كشورهای قدرتمند خارج سازند. پس باید در جهت تهیه ادوات جنگی و دفاعی تلاش كرد و این آیه را که شعار نیروهای مسلح در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بود را از یاد نبرد:
وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة؛(1) و آنچه از نیرو در توان دارید، بسیج نمایید.
1. انفال (8)، 60.
اسلام به اسباب مادی و ابزارهای ظاهری توجه دارد و حتی در زمینهٔ تأمین هزینههای جنگ رهنمود ارائه میدهد. قرآن كریم در مقام تشویق مردم به جهاد، تنها به نیروی انسانی اكتفا نمیكند و در بسیاری از آیات، ابتدا جهاد با مال را مطرح میكند.(1) مردم باید قبل از آنكه نوبت به نیروی انسانی برسد، هزینه جنگ را تأمین كنند، حتی اگر الزامی از طرف دولت اسلامی نباشد؛ زیرا در اسلام خط فاصلی بین دولت و ملت وجود ندارد و هر وقت جامعه نیازی داشته باشد، تمام مردم باید مشاركت داشته باشند. چنانكه دفاع نظامی نیز فقط مخصوص نیروهای مسلح نیست، بلكه تمام نیروهای مردمی در هنگام نیاز باید مشاركت داشته باشند و در كنار نیروهای نظامی خود پیكار كنند.
ویژگی اسلام در بین مكاتب مختلف جهان این است كه بهكارگیری تمام توان را جهت دفاع، مورد تأكید قرار میدهد. در عین حال توصیه میكند كه هیچگاه نباید خود را در برابر دشمن، خوار، ضعیف و شكستخورده احساس كرد؛ زیرا هر اندازه توان و نیروی مسلمانان كم باشد اگر تمام توان خود را برای دفاع از خود به كار بندند، خداوند متعال این كمبودها را با نظرهای غیبی خود جبران خواهد كرد. شرط بهرهگیری از حمایتهای الهی این است كه مؤمنان تمام آنچه كه در توان دارند را برای دفاع به كار گیرند و وجود برخی از افراد و گروههای متخلف، آنان را از این فیض محروم نمیسازد. قرآن كریم نیز هنگامی كه از تاریخ اسلام و دیگر اقوام سخن میگوید، بر این نكته تأكید دارد كه مؤمنین واقعی كه حاضر به اجرای دستورات خداوند هستند و مال و جان خود را در راه اسلام، دین حق و نظام عادلانه در طبق اخلاص میگذارند، باید در این زمینه جدیت داشته باشند؛ حتی اگر در كنار آنان، افرادی سستعنصر، راحتطلب و تنبل و یا حتی معاند و توطئهگر حضور داشته باشند.
1. انفال (8)، 72؛ توبه (9)، 20، 41، 44، 81 و 88 و حج (22)، 15.
وحدت کلمه که عاملی اساسی در پیروزی انقلاب است، در حفظ انقلاب نیز نقش مهمی ایفا میكند. برای ایجاد وحدت در جامعه یك محور مشترك نیاز است تا همگان حول محور آن در حركت باشند. محبت و الفت میان مؤمنان نیز از اموری است كه وحدت را در جامعهٔ اسلامی به ارمغان میآورد و ضامن بقای انقلاب خواهد گردید.
البته باید توجه داشت كه ملاك وحدت در جوامع، مختلف است؛ گاه همخونی، گاه همزبانی و گاهی نیز هموطن بودن، ملاك ایجاد وحدت در جامعه است. اما چنین اموری نمیتوانند پیوند دهندهٔ واقعی قلبها باشند. از این رو، باید دین را به عنوان ملاك وحدت در جامعه قرار داد تا روابط اجتماعی به بهترین شكل در جامعه برقرار شود و عملاً رهبر دینی را محور وحدت قرار داد و با اطاعت از او وحدت رفتاری را تحقق بخشید و از تفرق و تنازع جلوگیری کرد.
بر تارك این انقلاب، نام امام خمینی(رحمه الله) میدرخشد كه در اعلامیهها و سخنرانیهای خود در اوایل نهضت، مباحثی را مورد تأكید قرار میداد كه مورد غفلت مسلمانان واقع شده بود. ایشان در این مباحث كه حول ارزشها و آرمانهای انقلاب رقم میخورد، مردم را به پذیرفتن و عملی ساختن این ارزشها دعوت میكرد، زیرا دوری از همین باورها و ارزشها بود كه مسلمانان آن زمان را دچار نوعی خواری ساخته بود و آنان را زیر یوغ مستكبران برده بود.
مردم ایران نیز با آن فطرت پاك خویش پذیرای این دعوت شدند و با ایشان پیمان بستند كه در راه تحقق آرمانهای خود از پایننشینند. سرانجام، این عهد و میثاق، منجر به پیروزی انقلاب
اسلامی گردید. باید توجه داشت كه زمانی این انقلاب دچار انحراف خواهد شد كه آن اهداف و آرمانها فراموش شود و ارزشهای دیگری جانشین آنها گردد.
برای جلوگیری از انحرافات، باید مراقب بود كه شور و نشاط برای تحقق آرمانها رنگ نبازد؛ شور و نشاطی كه ارزشها و باورهای انقلابی را مستحكم میسازد و پشتوانهای نیرومند برای یك حركت اجتماعی ایجاد میكند. خواه ناخواه در طول زمان، عواطف و احساسات انقلابی کمرنگ میشود و باید عاملی وجود داشته باشد تا با تغذیهٔ فكری افراد، انقلاب را از این آفت طبیعی برهاند. آفتی که دامنگیر بنی اسراییل شد و دلهایشان به مرور ایام سخت و سختتر شد و حركت اجتماعی آنان را با مشكل مواجه ساخت:
فَطَالَ عَلَیْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُم؛(1) و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا كشید و دلهایشان سخت گردید.
پس گذشت زمان، میتواند عاملی منفی برای كمرنگ شدن عواطف و ارزشهای انقلاب باشد. با گرم نگهداشتن تنور انقلاب و ارزشهای آن میتوان با انحرافات مبارزه كرد و آنها را خنثی ساخت. باید زمینهٔ زنده ماندن ارزشها و باورهای اسلامی را تقویت كرد تا این انقلاب بتواند در سایهٔ عواطف و احساسات دینی، از هرگونه انحراف مصون ماند.
نظام جمهوری اسلامی، علیرغم توطئههای مختلف دشمنان خارجی و داخلی خود، همچنان سرافرازانه به عمر خویش ادامه میدهد. به نظر شما از میان عواملی که برای حفظ و تداوم انقلاب اسلامی ذکر گردید، کدام یک از عوامل، نقش بیشتری در بقا و ثبات جمهوری اسلامی داشتهاند؟ آیا عوامل دیگری نیز به ذهن شما میرسد که در اینجا ذکر نشده باشد؟ در این زمینه با دوستان خود گفتوگو کنید.
1. حدید (57)، 16.
1. برای حفظ و تداوم انقلاب اسلامی، که به سبب دستاوردهای بزرگ آن، مواجه با تهدیدات بزرگی نیز هست، باید راهکارها و تدابیری اندیشیده شود.
2. ملت انقلابی ایران كه در این دوران، از بزرگترین نعمتهای الهی برخوردار گردیده است، بزرگترین تكلیف تاریخ را هم بر دوش دارد و از این رو، باید بیش از هر ملت دیگری به راهکارهای حفظ آن بیندیشد.
3. برداشتهای مختلفی از مفهوم «استمرار انقلاب» وجود دارد، لیکن برداشت صحیح این است که افراد انقلابی، از دسیسههای متوجه نظام، غفلت نورزند و اجازه ندهند آثار و نتایج زیانبار فعالیتهای مخرب، دامنگیر جامعه و انقلاب شود.
4. تحکیم باورها و ارزشهای اسلامی، اهتمام نسبت به مسایل فرهنگی، تقویت و برتری نظامی، حفظ وحدت کلمه، و حفظ شور و نشاط انقلابی، از جمله راهکارهایی اساسی است که برای حفظ و استمرار انقلاب اسلامی ضرورت دارد.
1. با توجه به جایگاه خاص انقلاب اسلامی، چه دلیلی برای وظیفهٔ شرعی مردم نسبت به حفظ آن وجود دارد؟
2. برداشتهای مختلف از مفهوم «استمرار انقلاب» را بیان کرده، برداشت مورد قبول را ذکر نمایید.
3. راهکارهای اساسی حفظ نظام اسلامی کدامند؟ توضیح دهید.
1. جوادی آملی، عبدالله، بنیان مرصوص امام خمینی(رحمه الله) در بیان و بنان آیتالله جوادی آملی، گردآوری و تنظیم: محمدامین شاهجویی، قم: مرکز نشر اسراء، چ6، 1384.
2. محمدی ریشهری، محمد، رمز تداوم انقلاب در نهج البلاغه، قم: چاپ مهر، [بیتا].
3. مصباح یزدی، محمدتقی، انقلاب اسلامی، جهشی در تحولات سیاسی تاریخ، تدوین و نگارش: قاسم شبان نیا، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1384.
4. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، [بیجا]: مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ2، 1372.
5. ــــــــــــــــــــــــــــ ، عبرتهای خرداد، تدوین و نگارش: علیرضا تاجیک و حسین شفیعی، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1383.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. ریشههای شکلگیری نهضت مشروطه را تشریح کند؛
2. جریانات مختلف دوران مشروطه را شناسایی نماید و اختلافات دیدگاه آنان را نشان دهد؛
3. مراد از واژه «مشروطه» را بیان کرده، چگونگی مورد سوء استفاده قرار گرفتن آن را در آن نهضت بیان کند؛
4. نقش این نهضت را در شکلگیری انقلاب اسلامی تحلیل نماید.
«تاریخ درس عبرت است برای ما. شما وقتی تاریخ مشروطیت را بخوانید میبینید كه در مشروطه بعد از اینكه ابتدا پیش رفت، دستهایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیمبندی كرد. نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف یک دسته طرفدار مشروطیت، یک دسته دشمن مشروطه، علمای خود ایران، یک دسته طرفدار مشروطیت، یک دسته مخالف مشروطه... و این یک نقشهای بود که نقشه هم تأثیر کرد و نگذاشت که مشروطه به آن طوری که علمای بزرگ طرحش را ریخته بودند، عملی بشود. به آنجا رساندند كه آنهایی كه مشروطهخواه بودند به دست یك عدّه كوبیده شدند؛ تا آنجا كه مثل مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری در ایران برای خاطر اینكه میگفت باید مشروطه مشروعه باشد و آن مشروطهای كه از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، در همین تهران بر دار زدند و مردم هم پای دار او رقصیدند یا كف زدند.»(1)
در تاریخ اخیر ایران، چندین جنبش و حرکت اجتماعی رخ داد که منشأ تحولات در ساختار حکومتی و نیز جامعهٔ ایران گردید. از آن جمله میتوان به نهضت مشروطه اشاره کرد که در ابتدا به هدف مبارزه با دیکتاتوری شکل گرفت، اما در ادامه مسیری را پیمود
1. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج18، ص 170.
که بسیاری از پیشگامان آن نهضت را از عمل خود پشیمان ساخت؛ چراکه از نظر آنان دیكتاتوری نه تنها با این جنبش، از جامعهٔ ایران رخت بر نبست، بلکه همین نهضت، بهانهای برای تشکیل حکومتهای مستبد دیگری در ایران گردید. لذا بررسی این جنبش میتواند منشأ برخی حرکتهای اجتماعیِ بعدی را نشان دهد و در همین راستا به ادعای کسانی پرداخته خواهد شد که معتقدند جنبش مشروطه یکی از زمینههای شکلگیری انقلاب اسلامی بوده است.
مشروطیت از جمله حركتهای سیاسی ملّت ایران است كه با رهبری روحانیت آغاز گشت. این نهضت از تحولات چندگانهای كه سالها پیش شروع شده بود سرچشمه میگرفت: قیام تحریم تنباكو(1) و اِعلای كلمهٔ روحانیت و ملّت، مقاومت در برابر امتیازات و قراردادهای استعماری، نارساییهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و... . عواملی از این دست به ضمیمهٔ فزونطلبیها و ستمكاریهای دولتمردان قاجار سبب قیام روحانیت و ملّت، و درخواست تأسیس عدالتخانه برای جلوگیری از بیدادگریهای حكومت علیه مردم شده بود، و شاه قاجار تسلیم گشته و خواستهٔ عدالتخواهان تحقق یافته بود.
اما مبارزات مردم و روحانیت ادامه یافت و سرانجام نهضت مشروطیت به سال 1324 ق. در دوران سلطنت مظفرالدین شاه قاجار و با تأسیس مجلس شورا به بار نشست. این قیام نیز
1. بر اساس قرارداد رژی، امتیاز تنباکوی سراسر ایران، به مدت 5 سال در انحصار یک شرکت انگلیسی قرار گرفت. زمانی که نتایج اولیهٔ قرارداد مزبور و طیف گستردهٔ حضور خارجیان در کشور و رفتار متکبرانهٔ آنان با مردم به اطلاع میرزای شیرازی(رحمه الله) رسید، وی با بینش دقیق و فراست خدادادی خود دریافت که این قرارداد باعث تسلط اقتصادی کفار بر مسلمین خواهد شد و ذلت آنان را در پی خواهد داشت. بنابراین در ذیحجهٔ 1308 قمری، ضمن ارسال تلگرافی به ناصرالدین شاه، این خطر را گوشزد کرد اما وقتی بیتوجهی شاه را دید، فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد.
در اصل برای اقامهٔ احكام اسلام و جلوگیری از ظلم و بیدادِ ارباب قدرت و قطع سلطهجوییِ بیگانگان صورت پذیرفته بود. ملّت مسلمان ایران با اتكا به فرمان و فتوای مراجع تقلید و رهبران دینی توانستند بر قدرتهای بزرگی چون سلطنت قاجار غلبه كنند و مقاومت روحانیان و مردم و تحصن آنان در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و حرم حضرت معصومه(علیها السلام)، مظفرالدین شاه قاجار را مجبور ساخت تا صدر اعظم مقتدری همچون عینالدوله را بر كنار كند و به برگزاری انتخابات و تأسیس مجلس شورا و تدوین قانون اساسی تن دهد.(1)
اما این نهضت كه با انگیزهٔ دینی و با قیامی انقلابی و جهادی برپا شده بود، با نفوذ عوامل بیگانه و تلاش عناصر خودفروخته، از هدف اصیل و اوّلیِ خویش دور افتاد و به عاملی برای تیشه زدن به ریشهٔ دین تبدیل شد.
آغاز مشروطیت، در واقع، آغاز گسترش ارتباط فرهنگی ایران و غرب بود و شعارهایی چون آزادی و دموکراسی، به عنوان سوغات غرب به بسیاری از نقاط دنیا، از جمله ایران فرستاده میشد. شعار دموکراسی در ایران هم مانند بسیاری از کشورهای دیگر، مقبولیت عام یافت. علت آن نیز در کتابهای تاریخی که جریان مشروطیت را بررسی کردهاند قابل کشف و پیگیری است و پرداختن تام و کامل به تمام علل از حوصلهٔ این نوشتار خارج است. اما با شناخت گروهها و جریانات فعال در آن زمان میتوان برخی از آنها را شناسایی نمود.
در یک تقسیمبندی کلی میتوان مردم دوران مشروطیت را به سه گروه عمده تقسیم کرد: دستهٔ نخست، تودهٔ مردم بودند که از ظلم و ستم و استبداد درباریان خودکامه و مستبد
1. ناظم الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 3، ص 558.
به تنگ آمده بودند و به دنبال رهایی از این وضعیت میگشتند، مردمی که حکومت تلخ و سیاه زورمداران، خوانین و فئودالها، زجرشان میداد و زندگی فلاکتباری برایشان رقم میزد. این فضای خاص، مردم را از هر جهت آماده کرده بود تا برای رهایی از این اوضاع طاقتفرسا تلاش نمایند و کوشش کنند خود را از قید و بند استبدادها و خودکامگیها رها نمایند. بنابراین وقتی شعار دموکراسی، حقوق مردم و آزادی مردم در انتخاب سرنوشت خویش مطرح شد، به راحتی آن را پذیرفتند و از آن استقبال کردند تا شاید از آن طریق از ظلم و ستمی که بر آنها میرفت خلاصی یابند.
گروه دیگری که در جریان مشروطیت فعالیت میکردند، روشنفکران و تحصیلکردگان در غرب بودند که این سوغات (دموکراسی) را به ارمغان آورده بودند. این عده هم به دنبال آزادی و دموکراسی بودند. این گروه با مشاهدهٔ پیشرفتهای صنعتی غرب و با تبلیغاتی که در غرب بر روی این افراد صورت گرفته بود، بهشت موعود خود را در آنجا یافته بودند و مقهور و مرعوب مغربزمین و فرهنگ آن گشته بودند و میخواستند ایران را هم، رنگ غربی بزنند. اینان حاضر بودند در این راه به هر قیمتی، «از فرق سر تا نوک پا غربی شوند».
این گروه، به دنبال آزادی و دموکراسی بودند اما با این تفاوت که آزادی مورد نظر اینها با آزادی مورد نظر مردم فرق داشت؛ مردم به دنبال آزادی از قید و بند حکومتهای خودکامه و مستبد و مخالف ارزشهای اسلامی بودند، اما روشنفکران و غربزدگان، بُعد و رویهٔ دیگر آزادی و دموکراسی را میخواستند. آنان در پرتو این شعارها درصدد بودند تا مردم را از اسلام دور کنند تا دیگر پایبند قوانین و مقررات و ارزشهای اسلامی نباشند. این گروه مفهوم عام و مطلق آزادی و دموکراسی را ترویج میکردند و به تقدیس و پرستش این ارمغان غرب میپرداختند و دیگران را نیز به پرستش آن دعوت میکردند. هدف از شعار دموکراسی این بود
که ارزشهای اسلامی کنار گذاشته شود و دین از عرصهٔ حیات سیاسی جامعه حذف گردد و آرا و خواست مردم جایگزین ارزشهای اسلامی و مذهبی گردد. کسانی که به این هدف پلید غربزدگان و فراماسونرها واقف نبودند به طور مطلق این شعار را میپذیرفتند، اما کسانی که دوراندیش و تیزبین بودند، واكنش نشان میدادند و این گروه همان دستهٔ سوم بودند.
دستهٔ سوم افراد آگاه و دوراندیشی بودند که به توطئهٔ عناصر خودفروخته حساسیت نشان دادند و در راه روشن کردن مردم و هدایت آنها حاضر شدند حتی جانشان را فدا کنند و با همهٔ وجود اعلان کردند که آزادی و دموکراسی مطلق که مستلزم مخالفت با اسلام و مقررات اسلامی است، از دیدگاه اسلام و شریعت مطرود و محکوم است.
این گروه که عمدتاً بزرگان دینی و علما بودند و از یک سو با استبداد و خودکامگی زورمندان و حاکمان وقت مخالف بودند و از سوی دیگر با تخریب فرهنگی و دینزدایی روشنفکران غربزده در برابر مشروطهٔ مطلقه، مشروطهٔ مشروعه را مطرح کردند که البته از ناحیهٔ مخالفان با واكنشهایی همچون ارعاب و تهدید، تبلیغات سوء و ترور شخصیت و در نهایت ترور فیزیکی مواجه شدند که از نمونههای بارز این دسته میتوان از علمایی همچون آیتالله بهبهانی و شیخ فضلالله نوری نام برد.
بنابراین، هرچند که مردم براى اقامه احكام اسلامى و جلوگیرى از ظلم و ستم و به استناد فرمان مراجع تقلیدِ آن زمان، دست به حركتى عدالتخواهانه براى تأسیس عدالتخانه و جلوگیرى از خودسرىها و خودكامگىهاى سلاطین قاجار زدند، لیکن این حركت در ادامه دچار آفت غربزدگى و نفوذ عوامل بیگانه گردید و آن حركت اسلامخواهانه به یك حركت غربگرایانه تبدیل شد و كار به آنجا رسید كه حتی یكى از شخصیتهاى بنیانگذار حرکت مشروطیت، به نام شیخ فضلالله نورى، به دست غربزدهها و به بهانهٔ مخالفت او با مشروطیت، به دار آویخته شد.
آیا برداشت و تلقی سه دستهٔ مذکور از آزادی، شبیهی در برداشتهای زمان حاضر دارد و میتوان این سه دسته را در نظام جمهوری اسلامی هم شناسایی نمود؟ در این زمینه با دوستان خود گفتوگو کنید.
واژه مشروطه صفتى است كه موصوفش حذف شده است. در ابتدا مشروطه به عنوان صفتى براى سلطنت مطرح مىشد. در فلسفه سیاسى نیز در بحث اقسام حكومت وقتى سخن از مشروطه به میان میآمد، مراد از آن سلطنت مشروطه در مقابل سلطنت مطلقه بود. در آن هنگام بحث بر سر این نبود كه سلطنت وجود داشته باشد یا خیر بلكه فرض بر این بود كه سلطنتى هست و كلام در این است كه آیا این سلطنت، مطلق باشد یا مشروط. در آغاز نهضت مشروطه، كسانى كه قاطبه مردم را تشكیل مىدادند و متدینان نیز از جملهٔ آنها بودند، وقتى مشروطه را بر زبان میآوردند مرادشان نفی سلطنت مطلقه بود و معتقد بودند که سلطان نباید مطلقالعنان باشد و هرچه مىخواهد عمل كند.
نگرانی علما نیز در آن زمان این بود که گماردگان سلطان، در شهرها و استانها، هرچه دلشان میخواست عمل میکردند و اعمالی برخلاف اسلام انجام میدادند. علما با چشم خود میدیدند که احكام اسلام زیر پا گذاشته مىشود و گماردگان سلطان، خود را ملزم به رعایت احكام اسلام نمیدانستند. آنان مجالس لهو و لعب و شرابخواری تشکیل میدادند و برای خوشگذرانی به کشورهای اروپایی میرفتند و در هر جا، به هر کاری که میخواستند مبادرت میورزیدند. حتی اموال مردم نیز، بىمحابا تصرف مىگردید و به اموال دربار ضمیمه میشد. این امور مردم را به تنگ آورده بود، بههمین سبب مردم علیه سلطنت مستبد شوریدند و نهضت مشروطیت برپا شد. علمای بزرگ آن زمان همچون
آخوند خراسانى، ملاعبداللّه مازندرانى، حاج میرزا حسین، حاج میرزا خلیل تهرانى و كسان دیگرى كه به سرشناسى اینان نبودند نیز از آن جهت كه احكام اسلام و حقوق مردم پایمال مىشد، این حركت را تقویت و تأیید كردند.
بنابراین، از همان ابتدای نهضت، سخن از مشروط بودن سلطنت بود و كسانى در این فضا این مسأله را مطرح كردند كه سلطنت باید به چه چیز مشروط باشد؛ غربزدگان با استفاده از فرهنگ غربى و تجربه تاریخى اروپا كه در مقابل سلطنت استبدادى، دموكراسى لیبرال را مطرح كرده بودند، سلطنت را مشروط به رأى و موافقت مردم یا مشروط به دموكراسى کردند. اما مراد علما از مشروط بودن، مشروط به احكام اسلام بود.
علماى نجف چون از محیط ایران دور بودند، بیشتر روى جنبه تئورى قضیه فكر مىكردند كه وقتى گفته میشود سلطنت مشروط مراد سلطنت مشروط به اسلام است؛ امّا علمای داخل کشور، به خصوص شیخ فضلاللّه میدیدند که كسانى از این فضا سوء استفاده مىكنند و مراد از سلطنت مشروطه را مشروط به رأى مردم، به طور مطلق، میدانند. بههمین خاطر كسانی همچون شیخ فضلاللّه نورى پیبردند که این حركت از مسیرى كه آنان مىخواستند، منحرف شده است؛ زیرا از ابتدا خواستهٔ آنان این بود كه احكام اسلام در سایهٔ مشروطیت تحقق پیدا كند و دست دشمنان از كشوراسلامى كوتاه شود، لیکن با انحراف حرکت، قضیه کاملاً به عکس گردید و دشمنان و ایادی آنها در این جنبش نفوذ پیدا كردند و این امر میتوانست به منزلهٔ به فراموشی سپرده شدن احکام اسلامی باشد.
از این رو، با تلاشهاى شیخ فضلاللّه نوری، مادّهای در آن زمان تصویب گردید که بر اساس آن، باید در مجلس پنج نفر از علماى طراز اول وجود داشته باشند كه مقررات مجلس را بررسی كنند و در صورت مغایرت هر یک از آنها با شرع، آن را از حیّز اعتبار خارج سازند. این امر خدمت بزرگی از سوی شیخ فضلاللّه نوری بود تا نهضت مشروطیت،
به كلى، در دامن غربزدگان نیفتد و از مسیر اسلام منحرف نشود. از همین جا بود که مشروطهٔ مشروعه در برابر مشروطهٔ مطلقه مطرح گردید، اما مخالفین نظر شیخ فضلالله، که به دنبال بهانهای برای حذف قید مشروعه بودند، اشکالاتی را بر این اصطلاح وارد میساختند.
همین اختلاف رویکرد در بحث «آزادی» نیز وجود داشت. درآن روزها هم تكیه كلام بزرگانى چون میرزاى نایینى یا دیگران این بود که باید این اختناق و فشار برداشته شود و مردم آزادی خود را به دست آورند. هدف آنان به خوبی مشخص بود و مرادشان این بود که باید مردم از ظلم و بىرحمىهاى حكومتِ مستبد و از تصرفات و دخالتهاى همسایهٔ شمالى و غربى آزاد شوند. در واقع، متعلق آزادی از دید آنان، آزادى از ظلم، حكام ظلم، استبداد و استعمار بود نه آزادى از دین؛ اما غربزدهها، با آن مایهٔ فرهنگى غربى، مرادشان آزادى در مقابل دین بود. آنها عامل استعمار بودند، لیکن شعار آزادى از استعمار و دین را مطرح میکردند. در نهایت کار بهآنجا کشید که شیخ فضلاللّه نورى به اعدام محكوم گردید، كسى كه براى مشروطیت و مبارزه با استبداد قیام كرده بود، ولی در عمل دید که استبداد قاجارى بر این «استبداد جمعىِ غربى» شرف دارد.
امام خمینى(رحمه الله) در مسیر حركت سیاسى خود، با مشكلاتى که برخی از آن از نهضت مشروطیت به ارث رسیده بود، مواجه بود. بعد از تحولات و انحرافاتی كه در جریان مشروطیت به وجود آمد، یك حالت دلسردى و سرخوردگى در روحانیت پدید آمد و حتی براى بعضى از آنان حالت پشیمانى به وجود آمده بود. این امر باعث شد بسیارى از علمایى كه در گوشه و كنار و در حاشیه بودند و در متن فعالیتهاى سیاسى، حال چه به
عنوان موافق و یا به عنوان مخالف، حضور نداشتند، این نتیجه سلبى را گرفتند كه دیگر حركتى مقدستر، روشنتر و قوىتر از نهضت مشروطیتى كه به دست شخصیتها و مراجع بزرگ آن زمان به وجود آمد، صورت نمیگیرد. نتیجهٔ آن حرکت آن شد که امثال شیخ فضلاللهها بر دار رفتند و افرادی همچون تقیزادهها مسیر را منحرف كردند.
این وضعیت سرخوردگی و پشیمانی، به خصوص در دوران پهلوى در میان برخی از روحانیون رواج پیدا كرد و کمتر کسی یافت میشد که به نحوی تحت تأثیر این جریان واقع نشده باشد. از این رو، نسبت به حرکتهای سیاسی حالتی از ناامیدی به وجود آمد. حتی برخی از علمای بزرگ آن زمان تأکید داشتند که باید از تاریخ درس عبرت گرفت و هر کس که وارد حركتهاى سیاسى شود، فردی فریب خورده است و هوشیارى و فراست اقتضا میکند که افراد خود را وارد این جریانات ننمایند تا بعدها کسان دیگری از آنان سوء استفاده نکنند.
در آن جوّ ناامیدی، امام خمینی(رحمه الله) حركت سیاسى اسلامى خود را آغاز کرد. اما قبل از هر چیز لازم بود تا او با تدبیر و فراست این موج را بشکند و این تفكر را تقویت كند كه هر کس یك وظیفه شرعی بر گردن خود دارد و نمیتوان با این تفسیرها و توجیهات، دست از وظایف شرعى برداشت، بلکه باید از آن تجربهٔ تاریخی سود برد و مراقب بود فریبکاران عرصه را در دست نگیرند. امام (رحمه الله) هم به خوبى پیشبینى مىكرد كه چنین عناصر فرصتطلبى وجود دارند و تلاش خواهند كرد تا از خون شهدا به نفع خود بهرهبردارى كنند، اما این امر را مانع از عمل به تکلیف شرعی خود نمیدانست. او باور داشت روحانیت باید بسیار فعال وارد میدان شود و مبانى فكرى اسلامى را برای مردم روشن سازد تا افكار اسلامى چنان در میان مردم تقویت شود كه دیگر جایى براى سوءاستفاده غربزدهها باقى نماند. مبارزه با این تفكر ناامیدانه كه در مورد فعالیتهاى سیاسى بر روحانیت و بر متدینین
حاكم بود، یكى از مهمترین كارهایى است که امام(رحمه الله) انجام داد، ولی متأسفانه قدر آن کمتر شناخته مىشود. البته با یاری خداوند، شرایطى پیش آمد كه مردم نسبت به دین خود احساس خطر کردند و سکوت را روا ندانستند؛ به تدریج نیز آن تفکر ناامیدکننده رنگ باخت و اكثر روحانیون، و به خصوص مراجع بزرگ، حركت امام را تأیید كردند.
نکتهٔ قابل توجه دیگر آنکه، ابزاری به نام مطبوعات در دست غربزدگان دوران مشروطیت قرار داشت که توانستند از آن طریق، ذهنیت مردم را نسبت به اصل مشروطیت تغییر دهند. از اینرو، بررسی زمینه و پشتوانهٔ فکری آن روزنامههاى كثیرالانتشارى كه در دسترس مردم قرار مىگرفت، از اهمیت خاصی برخوردار است؛ چراکه، در نهایت همان مطبوعات بودند که حكومت پهلوى را نیز تقویت كردند و این حكومت استبدادى را كه در بعضى مراحل از حكومت استبدادى قاجار هم سختگیرتر و بىرحمتر بود، مشروطه خواندند. بدیهی است که اگر در زمان مشروطیت، روحانیت توانسته بود مطبوعات یا حداقل بخشى از آن را در دست گیرد، به این آسانی، مسیر مشروطیت منحرف نمىشد و اسلام كنار زده نمىشد. عملاً كار مطبوعات در دست كسانى افتاد كه تفكرات غربى داشتند و با اسلام سر و كارى نداشتند و اگر هم از آنان بویی از اعتقاد دینى به مشام میرسید، اعتقاد بر اساس یك دین سكولار بود؛ یعنی دینى كه فقط مربوط به مسایل شخصى بود و كارى به مسایل سیاسى و اجتماعى نداشت.
برخلاف نظر بالا، که انحراف در مشروطه را عاملی بازدارنده نسبت به وقوع انقلاب اسلامی تصوّر میکند، برخی بر این گمانند که نهضت مشروطه، آغاز حرکتی بود که نتیجه و پیامد نهایی آن، انقلاب اسلامی بود، حال، از نظر شما، این نهضت چه نقشی در قبالِ پیروزی انقلاب اسلامی داشته است؟ شما کدام نظر را تأیید میکنید؟ این مسأله را با دوستان خود نیز مطرح سازید.
1. نهضت مشروطهٔ ایران، از جمله حرکتهای اجتماعی است که دارای آثار و پیامدهای بعدی بوده و توانسته است در حرکتهای اجتماعی بعد از خود نقش ایفا کند، هرچند که این نقش ممکن است نقشی بازدارنده باشد.
2. قیام تحریم تنباكو، مقاومت در برابر امتیازات و قراردادهای استعماری، نارساییهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، و فزونطلبیها و ستمكاریهای دولتمردان قاجار موجب قیام روحانیت و ملّت، و درخواست تأسیس عدالتخانه برای جلوگیری از بیدادگریهای حكومت علیه مردم گردید.
3. جریانات مختلفی در دوران مشروطیت شکل گرفتند که، علیرغم اشتراک آنان در ضرورت وجود آزادی در جامعه، اختلافات اساسی در کیفیت آن داشتند؛ غربزدگان به دنبال دموکراتیزه کردن ایران و رنگ غربی دادن به آن بودند، تودهٔ مردم که از ظلم و ستم و استبداد درباریان خودکامه و مستبد به تنگ آمده بودند، به دنبال رهایی از این وضعیت میگشتند و گروه دیگر، افراد آگاه و دوراندیشی بودند که نسبت به توطئهٔ عناصر خودفروخته حساسیت نشان دادند و در راه روشن کردن مردم و هدایت آنها حاضر شدند حتی جانشان را فدا کنند.
4. واژهٔ «مشروطه» صفتی است که موصوف آن حذف شده است؛ لذا در ابتدا صفت برای سلطنت تلقی میشد، لیکن پس از مدتی اختلافی در این زمینه به وجود آمد. روحانیون و علما مراد از مشروطه را مشروط بودن به احکام اسلام میدانستند، اما غربزدگان مراد از مشروطه را مشروط به رأی و خواست مردم میپنداشتند.
5. انحراف در نهضت مشروطه، از یک نظر، نقش بازدارندهای در قبال شکلگیری انقلاب اسلامی داشته است، زیرا بعد از انحرافاتی که در جریان مشروطیت رخ داد، یک
حالت دلسردی و ناامیدی در میان روحانیت و حتی علمای بزرگ به وجود آمد و این نتیجه سلبى گرفته شد که دیگر حركتى مقدستر، روشنتر و قوىتر از نهضت مشروطیتى كه به دست شخصیتها و مراجع بزرگ آن زمان به وجود آمد، صورت نمیگیرد. نتیجهٔ آن حرکت آن شد که امثال شیخ فضلاللهها بر دار رفتند و افرادی همچون تقیزادهها مسیر را منحرف كردند. همچنین همین مطبوعاتی که در دوران مشروطه شکل گرفتند، به عنوان ابزاری در دست حاکمان وقت، مانع از تقویت جنبشها و حرکتهای اجتماعی میشدند.
6. حکومت دیکتاتوری رضاخان، که یکی از پیامدهای استبدادِ پس از انحراف در نهضت مشروطه است، دارای ویژگیهای خاصی است که نیازمند تأمل بیشتری است. بههمین خاطر در درس بعد، برخی از ویژگیهای آن دوران در معرض دید خوانندگان قرار خواهد گرفت.
1. عوامل پیدایش نهضت مشروطه کدامند؟ توضیح دهید.
2. جریانات مختلف دوران مشروطه در قبال مسألهٔ «آزادی»، چه رویکردهایی داشتند و در نهایت کدام جریان زمام امور را در دست گرفت؟
3. نقش شیخ فضلالله نوری را در جریان مشروطه تبیین نمایید.
4. مراد از «مشروطه» چیست؟ در طول نهضت مشروطه چه سوء استفادههایی از این واژه شد؟
5. نقش بازدارندهٔ انحراف در مشروطیت را در شکلگیری انقلاب اسلامی تبیین کنید.
1. ابوالحسنی (منذر)، علی، اندیشهٔ سبز، زندگی سرخ؛ زمان و زندگی شیخ فضلالله نوری، تهران: نشر عبرت، چ1، 1380.
2. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 1 و2، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ2، 1377.
3. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج1، تهران: نشر گفتار، چ2، 1372.
4. مدنی، سید جلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم،چ3، [بیتا].
5. نجفی، موسی، جریانشناسی و فلسفهٔ سیاسی در تاریخ معاصر ایران، مشهد: دفتر فرهنگی و امور دانشجویی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چ1، 1379.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. تحلیلی از زمینه های ایجاد دولتهای لائیك در جهان اسلام ارائه دهد؛
2. سركوبهای داخلی رضاخان را تبیین نماید؛
3. اشغال ایران توسط متفقین و پیامدهای آن را توضیح دهد.
دستوری كه دولت دیكتاتوری رضاخان داده، یك پول سیاه ارزش ندارد... . آن حرفهای بیخردانه كه از مغز یك سرباز بیسواد (رضاخان) تراوش كرده بود، پوسید و كهنه شد، و فقط قانون خداست كه خواهد ماند، و دست تصرف روزگار آن را كهنه نمیكند.(1)
پس از كودتای سوم اسفند 1299 ش، که با کمک انگلیس به انجام رسید، رضاخان، فرماندهی كلّ قوا را به دست گرفت و سردارِ سپه شد. او چند سال بعد، در آذر ماه 1304 ش. بر تخت سلطنت نشست و تا 16 سال بعد بر مردم ایران ستم كرد و از طریق اعمال دیکتاتوری، با دین اسلام به جنگ برخاست. در این دوران تاریک، شاهد وقایعی بودیم که مدتها تأثیر خود را در جامعهٔ ایران برجای گذاشت. از این رو، در این درس، به بخشی از وقایع مهم دوران مذکور اشاره خواهد شد تا بر اساس آن بتوان تحلیلی جامع از زمینههای بروز انقلاب اسلامی ارائه داد.
امپراتوری عثمانی، به منزلهٔ حكومتی اسلامی، در روزگار خود شوكتی فراوان داشت و از قدرتهای برتر دنیا به شمار میرفت. قلمرو این حكومت از یك سوی به مرزهای ایران
1. روحالله خمینی، كشف الاسرار، ص 271.
میرسید و عراق و حجاز و بخشهای بزرگی از خاورمیانة عربی و خاور نزدیك و قسمتهایی از شمال افریقا را در بر میگرفت و از سوی دیگر شامل قسمتهای عمدهای از شبه جزیرهٔ بالكان در اروپا میشد و تا مرزهای «وین»، پایتخت اتریش، امتداد داشت.(1) «دولت عثمانی یكی از دوَلی بود كه اگر با شوروی طرف میشد، گاهی او را زمین میزد، سایر دوَل حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یك دولت اسلامی بود كه سیطرهاش گرفته بود تقریباً از شرق تا غرب را».(2) اما قدرتهای استعماری و استكباری كه حضور چنان حكومتی را مانع چپاول منابع و سرمایههای مسلمانان میدیدند، كوشیدند تا با شگردهای مرئی و نامرئی خود، امپراتوری بزرگ عثمانی را از هم بپاشند و آن را به دولتهای كوچك و وابسته به خود تجزیه كنند و سرانجام نیز به این هدف خود نائل آمدند.
این واقعهٔ دردناك با ابعاد بزرگش، تأثیر شگرفی بر حیات فكری و اجتماعی و سیاسی امام گذاشت. ایشان ضمن یادآوری غارت ذخایر مسلمین توسط دولتهای استعمارطلب، دربارهٔ نقش این دولتها در تضعیف دولتهای اسلامی چنین میفرماید:
«آنها دیدند كه با این دولت اسلامی [دولت عثمانی] به این قویای، نمیشود چارهای کرد؛ نمیشود ذخایر را برد، بعد از اینکه در آن جنگ ـ با آن بساط ـ غلبه پیدا کردند، تجزیه کردند دولت عثمانی را به دول بسیار كوچك كوچك. برای هر یك از آنها هم، یا امیری قرار دادند یا سلطانی قرار دادند یا رئیس جمهوری قرار دادند؛ آنها در قبضهٔ مستعمرهچیها، و ملّت بیچاره در قبضهٔ آنها».(3)
به این ترتیب، قدرتهای بیگانه با بهرهگیری از الگوی جایگزینی دولتهای لائیك سعی در متلاشی ساختن نیروهای مذهبی داشتند و همان طور كه در تركیه، به مثابهٔ بازماندهٔ
1. حبیبالله شاملویی، جغرافیای كامل جهان: شامل كلیاتی دربارهٔ آسیا، آفریقا، آمریكا ...، ]تهران[: ص 184.
2. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج1، ص 375.
3. همان.
امپراتوری عظیم عثمانی، «آتاتورك» را به قدرت رساندند، نهضتها و حركتهای اجتماعی سیاسیِ دینی ایران را نیز به سوی الگوهای لیبرالی و ملّیگرایانه سوق میدادند و در نهایت نیز میكوشیدند تا دولتی لائیك، همچون دولت رضاخان را بر سر كار آورند. بیجهت نیست که با روی كار آمدن رضاخانِ میرپنج و تأسیس سلطنت دستنشاندهٔ پهلوی در آذرماه 1304 ش، مبارزه با اسلام، آشكار شد. رضاشاه از یك سو، با اقدامات عنادآمیزی همچون صدور فرمان كشف حجاب و ممنوعیت برگزاری مجالس عزاداری برای سیدالشهدا(علیه السلام) با اسلام مبارزه میكرد، و از سوی دیگر با سركوبیِ مخالفان و ایجاد اختناق شدید در فضای كشور، مانع هرگونه انتقاد و اعتراضی میشد.
پس از تجزیهٔ دولت عثمانی، حکومتهای دست نشاندهٔ بیگانگان، در سرزمینهای اسلامی رشد یافتند که حکومت آتاتورك در ترکیه و حکومت رضاخان در ایران از جملهٔ آنها بود. آیا میتوانید به برخی از حکومتهای دیگر اشاره کنید که وضعیت مشابهی را داشتند. در گفتوگو با دوستان خود، موارد متعدد را تجزیه و تحلیل کنید. آیا این موارد، حاکی از نقشهٔ شوم استعمارگران برای تجزیهٔ جهان اسلام نیست؟ آیا مرزبندیهای جغرافیایی کنونی را هر راستای ایجاد تشتت و تفرقه در بلاد اسلامی نمیدانید؟
از همان زمان كه رضاخان،زمام امور را در دست گرفت، درصدد برآمد تا با سركوب مردم و نهضتهای اجتماعی، موقعیت قدرت خود را مستحكم نماید. از این رو، در عرصه های مختلفی، با رفتارهای مستبدانهٔ خود، آزادی های اساسی و مشروع مردم ایران را زیر پای گذاشت و از این طریق، تا مدتی رژیم پهلوی را از هرگونه آسیب جدی حفظ نمود. در اینجا به برخی از قالبهای مختلف این سیاستهای مستبدانه اشاره خواهد شد.
پس از کودتای سوم اسفند 1299، استبداد در ایران تقویت گردید و رضاخان با سرکوب گروهها و افراد آزادیخواه تلاش کرد تا موقعیت خود را مستحکم نماید. از این رو، کمترین سخن مخالف به شدت با واکنش دولت آن زمان مواجه میگردید. حتی زمانی که مردم متدین ایران در اعتراض به ترویج بیبندوباری در جامعه توسط رضاخان اعتراض کردند، آن رژیم در مسجد گوهرشاد مشهد، به قتل عام آنان پرداخت و در آن مکان مقدس، گروه زیادی از معترضان را به شهادت رساند.
در زمان قدرت یافتن رضاخان، آزادیخواهانی بودند که با استبداد او به مبارزه برخاستند، لیکن آنان نیز یکی پس از دیگری سرکوب گردیدند. فشار و خفقان سیاسی و اجتماعی در زمان رضاخان به اوج خود رسید و كوچكترین مخالفت، با سركوب شدید نیروهای سركوبگر حكومت همراه میگردید.
آیتالله سید حسن مدرس یکی از کسانی است که منشأ مبارزات علیه رضاخان گردید و خود در این راه قدمهای بزرگی برداشت. او که یکی از آزادمردان در عرصهٔ سیاسی آن زمان بود، برای مبارزه با استبداد و دیکتاتوری رژیم و نیز درهم شکستن استعمار انگلیس نقشی اساسی ایفا نمود. مدرس در دوران استبداد صغیر، در کنار حاج آقا نورالله اصفهانی، به منظور تقویت مشروطهخواهان تلاش زیادی انجام داد و در مقابل اقبالالدوله، حاکم مستبد اصفهان ایستادگی کرد. پس از فتح تهران و پیروزی مشروطهخواهان، صمصام السلطنه، حاکم جدید اصفهان درصدد تبعید روحانیون از جمله مدرس برآمد. لیکن به سبب اعتراضات مردمی ناچار گردیدند او را از تبعید به سرای خویش بازگردانند.
او که در مجلس دورهٔ دوم به عنوان مجتهد طراز اول نظارت بر قوانین را بر عهده داشت، از وضع قوانین مغایر شرع و نیز قوانین تباهکنندهٔ حقوق افراد جلوگیری به عمل
میآورد. وی در دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، علاوه بر وظیفهٔ نظارتی، سمت نمایندگی مردم تهران را نیز بر عهده داشت و به دلیل اشغال ایران در جنگ جهانی اول، به کرمانشاه مهاجرت کرد و در آنجا با یاری ملّیون، به منظور مقابله با اشغالگران، دولت موقت ملی را تشکیل داد و او وزیر عدلیه و اوقاف این دولت گردید. پس از پایان جنگ جهانی اول، مدرس به تهران بازگشت و در مدرسهٔ سپه سالار مشغول تدریس فقه و اصول گردید.
مدرس از جمله کسانی بود که با قرارداد ننگین 1919، که دولت وثوقالدوله با انگلیس منعقد کرده بود، به شدت مخالف بود. سرانجام نیز با مخالفت او و دیگر شخصیتها و نیز مقاومت احمد شاه قاجار، دولت انگلیس درصدد جانشین مناسبی برای احمد شاه افتاد و در نتیجه رضاخان را با یک کودتا و فراهم نمودن زمینههای لازم، به جای او بر سر کار آورد. این امر نتوانست مخالفت مدرس را فروکش کند، بلکه به قدرت رسیدن رضاخان را ناشی از نفوذ بیگانگان میدانست و به شدت با این امر به مخالفت برخاست. مدرس در این راه رنج زندان را تحمل كرد.
مدرس در دروههای بعدی نیز به مجلس راه یافت و همچنان با استبداد رضاخان و استعمار انگلیس به مبارزه برخاست و با سخنرانیهای آتشین، مردم را در جریان امور قرار میداد. همین امر رضاخان را به وحشت انداخت و همواره درصدد بود این مانع را از پیش پای خود بردارد. مدرس از کسانی بود که نیروی عظیم روحانیت و مردم را به مقابله با استبداد رضاخان و استعمار انگلیس سوق داد و در نتیجه حرکتهای عظیم مردمی شکل گرفت. از این رو، رژیم درصدد حذف فیزیکی او، به هر طریق ممکن، برآمد. مدرس در 7 آبان 1305 در راه مدرسهٔ سپهسالار، مورد حملهٔ مسلحانه قرار گرفت و مجروح گردید. در انتخابات مجلس هفتم، نام مدرس از لیست منتخبان مردم حذف گردید و اعلام شد که او حتی نتوانسته یک رأی را به خود اختصاص دهد! رضا خان به این هم اکتفا نکرد و از
مدرس خواست تا دیگر در سیاست دخالت نکند، لیکن باز هم با جواب منفی مدرس مواجه شد و جدایی دیانت و سیاست را ناممکن دانست. سرانجام، مأموران رژیم، در ادامهٔ سرکوب نیروهای مخالف در 16 مهر ماه 1307 شبانه به منزل مدرس ریختند و پس از ضرب و شتم، او را به مشهد برده، زندانی نمودند. پس از چند روز او را به خواف تبعید نموده، در پادگان نظامی اسکان دادند. وی نُه سال در تبعید به سر برد تا اینکه سرانجام در دهم آذر ماه 1316 او را در کاشمر با زهر به شهادت رساندند.(1)
شهید مدرّس، الگویی از یک آزادمرد را در یک محیط مملوّ از اختناق و فشار به نمایش گذارد، به گونهای که رفتار و منش او میتواند سرمشق ارزندهای برای روحانیت، مسؤولین و اقشار دیگر جامعه باشد. از نظر شما چه ویژگیهایی در مدرّس وجود داشت که یاد و پیام او را زنده نگه داشت؟ در گفتوگو با دوستان خود، ویژگیهای مدرّس را در ابعاد مختلف بررسی نمایید و به رمز ماندگاری یاد و نام او پی ببرید.
در عصر تاریك پهلوى، به جهت موضع دینستیزى كه بنیانگذار این سلسله داشت، بنا بر این گذاشته شد كه اصولاً نهاد روحانیت از جامعه حذف شود و كلیه مؤسسات وابسته به دین تغییر شكل داده یا به كلى حذف شود. از همین رو تشكیل مجالس مذهبى حتى به عنوان عزادارى سیدالشهدا (علیه السلام) ممنوع گردید، پوشیدن لباس روحانیت جرم تلقّی گردید و مدارس دینى تعطیل شد. با این سیاست، طبیعى بود كه روزبهروز آثار و نمودهاى دین و روحانیت در جامعه ضعیف شود. از این رو، عالمان دینی یا خانهنشین شدند و یا لباس
1. مرکز بررسی اسناد تاریخی، شهید آیتالله سید حسن مدرس به روایت اسناد زندهٔ تاریخ، ص 3 ـ 27.
روحانیت را کنار گذاشته، به شغلهاى سادهاى در بازار مشغول شدند و گهگاهى، به طور مخفی و بسیار محدود، جلسات موعظه و درس تشكیل مىدادند.
البته پس از جریان شهریور 1320، اندكى شرایط تغییر كرد و وضعیت مدارس دینی بهبود یافت، لیکن به دلیل سرکوبهای دو دههٔ قبل از آن، لازم بود تا روحانیت از نو بنیان گذاشته شود.
رضاخان پس از سفر به ترکیه، تصمیم داشت نظام سکولار آن کشور را به درون مرزهای ایران بکشاند. او در پیروی از آتاتورک، تصمیم گرفت آداب و رسوم غرب را در کشور رواج دهد. بدین منظور مجالس و جشنها و جلسات مکرری برگزار گردید و در شهرهای مختلف، سیاست متحدالشکل ساختن افراد با پوشش کاملاً فرنگی پیگیری شد. همین امر زمینهٔ اعتراضات را فراهم ساخت و در مشهد مقدس ـ در 29 مرداد 1314 در صحن مسجد گوهرشاد نیز جماعتی به اعتراض برخاستند. اما مأمورین رضاخان تعداد زیادی از معترضان را به شهادت رساندند و شهدای آن واقعه را در رسانه های خود، جمعی از اراذل و اوباش نامید.
مسألهٔ کشف حجاب نیز از مسایل مهمی بود که در چنین فضایی توسط رضاخان مطرح گردید. در ابتدا این مسأله پیشرفتی نداشت تا اینکه در 27 دی 1314 در دانشسرای مقدماتی، جشنی برپا شد و زنان و دختران شاه و وزرا بدون حجاب در آن حاضر شدند. در آن مجلس و در مجالس دیگر سخن از کشف حجاب به طور جدی مطرح گردید و در عمل به اجرا درآمد و حتی با تهدید و ارعاب و حبس و انجام اعمال رذیلانه، تلاش کردند تا این سیاست خود را پیش برند. اما هیچگاه تودهٔ مردم حاضر نبودند تا زنان و دختران خود را این چنین در معرض دید دیگران قرار دهند.(1)
1. سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 243.
دولت ایران از آغاز جنگ جهانی دوم، اعلام بیطرفی کرد، اما متفقین که به دنبال بهانهای برای اشغال ایران بودند، در 4 و 28 تیر 1320 از دولت ایران خواستند که چهار پنجم آلمانیهای مقیم ایران را اخراج کند، لیکن دولت ایران، با اعلام سیاست بیطرفی، این خواسته را رد کرد. بار دیگر آنان پیشنهاد دادند تا با پرداخت هزینه، تسلیحات جنگی خود را از ایران عبور دهند، لیکن این درخواست نیز از سوی ایران رد شد. همین امر سبب شد تا در روز 3 شهریور 1320، سفیران انگلیس و شوروی اعلام کنند که چون دولت ایران در مقابل درخواست متفقین سیاستهای مبهمی در پیش گرفته است، نیروهای شوروی و انگلیس وارد خاک ایران شدهاند. قوای انگلیس و شوروی از مناطق مختلفی وارد ایران شدند و بدون آنکه با مقاومت جدی ارتش ایران مواجه شوند، قسمتهای زیادی از خاک ایران را به تصرف خود درآوردند. سرانجام در 5 شهریور 1320 فرمان ترک مقاومت به کلیهٔ واحدهای نظامی ابلاغ گردید و نیروهای انگلیس و شوروی به هم پیوستند.(1)
نکتهٔ جالب توجه آنکه، در این واقعه، اولین كسانی كه میدان را خالی كردند، سربازان رضاخان و آخرین كسانی كه در صحنه باقی ماندند، روحانیونی بودند كه سرسختترین دشمن آن دیكتاتور محسوب میشدند. در آن زمان، كسانی كه سالیان سال، از این دستگاه ارتزاق میكردند و گوشت و پوستشان با پول دربار عجین شده بود، چون ایمان به هدف و عشق به دیكتاتور نداشتند، خیلی زود میدان را خالی كردند؛ امّا همان روحانیتی كه مورد ظلم و ستم این دستگاه واقع شده بود، در آن ایام نیز برای حفاظت از این كشور اسلامی تا آخرین لحظه در میدان باقی ماند و به مقاومت خود ادامه داد.
آیتالله کاشانی نمونهٔ بارز مقاومت روحانیون، بود که به عنوان سدی در برابر اشغالگران
1. همان، ص 262.
ایستاد. از همین رو نیروهای انگلیس، در خرداد 1322 به خانهٔ او هجوم بردند، ولی موفق به دستگیری او نشدند. او به مبارزات مخفی خود ادامه داد تا اینکه در آستانهٔ انتخابات دورهٔ چهاردهم دستگیر شد و علیرغم رای بالای مردم تهران به وی، نام او از فهرست نمایندگان حذف گردید و او همچنان در زندان نگه داشته شد تا اینکه با پایان جنگ جهانی دوم، آزاد شد.
با اشغال قسمت اعظم ایران توسط نیروهای انگلیس و شوروی و حرکت آنان به سمت تهران، رضاخان در 15 شهریور 1320 استعفا داد و امور سلطنت را به ولیعهد واگذار کرد و پس از آن به جزیرهٔ موریس تبعید گردید.
به نظر شما چگونه ممکن است حکومتی با تجهیزات فراوان نظامی، بدون هیچگونه مقاومتی، کلّ کشور را به بیگانگان تسلیم نماید؟ آیا سرسپردگی رضاخان به انگلیس و ارادت او به آن دربار را نمیتوان عاملی برای سقوط او دانست؟ آیا شما این تحلیل را میپذیرید که تاریخ مصرف رضاخان برای انگلیس پایان یافته بود و آن قدرتِ استعمارگر نیازمند نیروی دیگری برای دنبال کردن اهداف استعماری خود در ایران بود؟
1. رضاخان، پس از كودتای انگلیسی سوم اسفند 1299، فرماندهی كلّ قوا را عهدهدار گردید و در آذرماه 1304 حكومت استبدادی خود را رسماً آغاز كرد و 16 سال كشور را در سیطرهٔ خود قرار داد.
2. دولت لائیك رضاخان، در راستای تشكیل دولتهای لائیك در جهان اسلام پس از فروپاشی دولت مقتدر عثمانی شكل گرفت. این سیاست از طریق قدرتهای استعماری شكل گرفت و توسط نیروهای نفوذی آنان در كشورهای مختلف دنبال شد.
3. رضاخان، برای ایفای نقشی اساسی در لائیزه نمودن ایران، فشار و اختناق در كشور را از طریق سركوبهای داخلی حاكم نمود. از اینرو، حركتها و قیامهای مردمی یكی پس از دیگری سركوب گردیدند.
4. در راستای سیاست دینزدایی از جامعه، رضاخان قوانینی همچون قانون منع حجاب و تعرض به مراکز دینی را در دستور كار خود قرار داد و از این طریق، بر فشار و اختناق داخلی افزود.
5. متفقین، در طول جنگ جهانی، همواره درصدد اشغال ایران بودند و در دوران پایانی حكومت رضاخان، به این امر نائل آمدند و با اشغال مناطق استراتژیك ایران، بخشهای مختلفی از كشور را، بدون كمترین مقاومت از سوی مأموران رضاخان تحت كنترل خود درآوردند.
6. با ادامهٔ اشغال ایران و پیشروی نیروهای روسی و انگلیسی به سمت تهران، رضاخان مجبور به استعفا گردید و زمام امور را با هماهنگی قدرتهای بیگانه، به فرزند خود، محمدرضا شاه سپرد.
1. استعمارگران، چگونه دولتهای اسلامی بر جا مانده از حكومت مقتدر عثمانی را لائیزه نمودند؟ در ایران این حركت چگونه آغاز گردید؟
2. هدف رضاخان از ایجاد محیط فشار و سركوب چه بود و تا چه حد به هدف خود نائل آمد؟
3. چرا متفقین ایران را به اشغال خود درآوردند؟ واكنش حكومت رضاخان و پیامد آن را تشریح نمایید.
1. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 1 و2، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ2، 1377.
2. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج1، تهران: نشر گفتار، چ2، 1372.
3. محمدی، منوچهر، مروری بر سیاست خارجی ایران دوران پهلوی یا تصمیمگیری در نظام تحت سلطه، تهران: نشر دادگستر و نشر میزان، چ1، 1377.
4. مدنی، سید جلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم،چ3، [بیتا].
5. منصوری، جواد، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، تهران: مؤسسهٔ چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چ2، 1375.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. اقدامات رژیم پهلوی در زدودن احكام و ارزشهای اسلامی از چهرهٔ جامعه را تشریح و نتیجهٔ آن را تبیین نماید؛
2. نقش امام خمینی(رحمه الله) را در تقویت حوزهٔ علمیهٔ قم نشان دهد؛
3. اقدامات جمعیت فدائیان اسلام را در پیشبرد احكام اسلامی در جامعه ذكر كند؛
4. علل وقوع كودتای 28 مرداد 1332 را تحلیل نماید؛
5. علل حمایت جدی دولت آمریكا از حكومت محمدرضا شاه را تبیین نماید؛
6. علل مطرح شدن طرح اصلاحات ارضی از سوی حكومت محمدرضا شاه را تشریح كند و پیامدهای آن را در جامعه نشان دهد؛
7. مفاد لایحهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی را بازگو كرده، پیامدهای تصویب آن را در دوران محمدرضا شاه بیان نماید؛
8. انقلاب سفید شاه را ارزیابی نموده، وقایع بعدی مترتب بر آن را تحلیل نماید؛
9. زمینه ها و بازتابهای قیام 15 خرداد را نشان دهد؛
10. در مورد كاپیتولاسیون توضیح دهد.
این انقلاب حتی با الگوها و انتظارات کسانی که از اوضاع ایران به خوبی مطلع بودند نیز سازگار نبود. در کجای جهان قبلاً دیده شده بود که رهبر یک مذهب جا افتاده، سردمدار پرشور و پرآوازهٔ یک انقلاب علیه یک حکومت سلطنتی شود؛ حاکمی که مدعی حقانیت خود و پیوندش با گذشتهٔ ملی سرزمینش و حقانیت برنامههای اصلاحی خویش بود. در کجا قبلاً کسی دیده بود که حکومتی مجهز به میلیاردها دلار تسلیحات نظامی، نیروهای مسلح، پلیس مخفی و آشکار که قاعدتاً همهٔ آنها نیز آمادهٔ استفاده بود، این چنین در مواجهه با شورشهای متناوب، تظاهرات همگانی و وسیع و اعتصابات از پای درآید؟(1)
با سپری شدن حکومت دیکتاتوری رضاخان، نوبت به حکومت یکی از خاندان پهلوی به نام محمدرضاشاه رسید. او نیز میخواست سیاستهای مستبدانه و اسلامزدایانهٔ پدر خویش را دنبال کند، اما شرایط به گونهای رقم خورد که همین سیاستها منشأ بازتابهایی از سوی مردم و روحانیت گردید و همین امر سبب شد تا جرقههای اولیهٔ انقلاب اسلامی در زمان محمدرضاشاه شکل گیرد، هرچند اسلامستیزی رضاخان در زمان قبل از حکومت محمدرضا نیز در شکلگیری حرکتهای اولیهٔ نهضت اسلامی بیتأثیر نبوده است.
1. نیکی آر. کدی، ریشههای انقلاب ایران، ص15.
نظر به جایگاه ویژهٔ حوادث دوران محمدرضا شاه در ایجاد زمینههای اولیهٔ انقلاب اسلامی، جا دارد بخشی از این نوشتار به وقایع مذکور اختصاص یابد و بدین ترتیب، جایگاه اسلام و مکتب، در پیروزی انقلاب اسلامی نمود یابد. در این درس موج اولیهٔ نهضت امام خمینی(رحمه الله) مورد اشاره قرار خواهد گرفت تا نقطهٔ آغازین انقلاب اسلامی بیش از پیش برای خوانندهٔ کتاب ملموس گردد. مهمترین وقایعی که در این دوران بیش از هر چیز دیگری نظرات را به سوی خود جلب میکرد، در این درس مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
دستگاه پهلوی برای تثبیت پایههای خود و تضعیف باورها و اعتقادات مردم سعی میكرد از یك سو با برگزاری جشنوارههای عظیم فرهنگی و هنری، ایرانِ پیش از اسلام را دارای تمدنی مترقی و پیشرفته قلمداد كند و خود را نیز خلفِ شایستة آن فرهنگِ پیروز بخواند. و از سوی دیگر ورود فرهنگ اسلام به ایران را مایه تباهی و سقوط این تمدن باستانی معرفی كند و به این ترتیب ضربهای دیگر به پیكرهٔ فرهنگ شیعیِ ایران وارد آورَد. چنین بود كه همهساله جشنهای عظیم شاهنشاهی 2500 ساله و سرانجام، مراسم تاجگذاری، با هزینههای هنگفت بر پا میشد.
تقویت مظاهر فساد و فحشا نیز از جمله راهكارهایی بود كه حكومت پهلوی برای بقای خود به كار میبرد. روی آوردن مردم ـ بهویژه جوانان ـ به فساد و فحشا، تضعیف باورها و غیرت دینی را به همراه میآورد و این امر موجب میشد كه مردم به دین و مرجعیت شیعه ـ به منزله بزرگترین مخالف رژیم ـ بیاعتنا شوند و از سوی دیگر نیز چنین جامعهای با فرهنگ غرب و محصولاتِ آن بسیار سازگار میشد.
حکومت پهلوی تلاش کرد با جلوگیری از تکامل و تحول در حوزههای علمیه و نیز تحت فشار قرار دادن روحانیت، گامی به سوی محو ارزشها و احکام اسلامی در جامعه
بردارد. البته با پیروزی انقلاب اسلامی این نقشه عملی نشد و با این حرکت اجتماعی، جان تازهای به این نهاد دینی دمیده شد.
رضاخان و به تبع او، فرزندش، محمدرضاشاه، تلاش فراوانی صورت دادند تا مظاهر فساد و فحشا را در جامعه گسترش دهند و از این طریق، با مشغول ساختن قشر عظیمی از جمعیّت کشور به این مسایل، زمینهٔ ثبات حکومت خود را فراهم سازند. به نظر شما، چرا آنان در سیاستهای خود در این زمینه ناکام ماندند و نتوانستند تجربهٔ آتاتورک را در ایران تکرار کنند؟ تبعات چنین سیاستی در ایران چه بود و چه بازتابهایی را به همراه داشت؟ در این زمینه با دوستان خود به گفتوگو بنشینید.
حرکت سیاسی امام خمینی(رحمه الله) بدون احیای حوزههای علمیه امکان نداشت و ضرورت گسترش معارف عظیم اسلامى در یك سطح وسیعی، به شدت، احساس میگردید. امام خمینی(رحمه الله) که از همان ابتدا به نقش عظیم حوزهها در این جهت پی برده بود، چشمان خود را بدین سمت معطوف ساخته بود. امام شخصیتهاى بزرگ روحانىِ آن زمان در قم را برای آغاز حرکت سیاسی کافی نمیدانست و از نظر ایشان، نیاز به شخصیتی بود که بتواند حركت روحانیت را به دست گیرد و محوریتی را به وجود آورد و او كسى جز آیتالله بروجردى (رحمه الله) نبود. امام به كمك دوستان خود، مقدماتى را فراهم ساخت تا ایشان از بروجرد به قم آمده، در آنجا سکونت کنند و در ضمن، حوزههاى علمیهٔ قویاى را پایهگذارى كنند و پرچم روحانیت را به دست گیرند.
شایدهیچ كس به اندازه امام درایجاداین مرجعیت متمركزمؤثر نبود، ولى او به هیچ وجه
خود را مطرح نمیساخت. پس از تثبیت مرجعیت آیتالله بروجردى در قم، به منظور رشد اجتماعی حوزهها، امام خمینی(رحمه الله) نیز به تشكیل جلسات بحث و درس پرداخت و بنیه علمى این حوزه را تقویت و آرام آرام شاگردانى را تربیت كرد كه فكر صحیح اسلامى با گرایش سیاسى و اجتماعى را ترویج نمایند. به هر حال در طول حیات آیتالله بروجردى، امام به تقویت بنیه علمى حوزه و تقویت شاگردان و به اصطلاح كادرهاى آینده حكومت اسلامى پرداخت.
انگیزهٔ جمعیت انقلابی فدائیان اسلام، که توسط سید مجتبی نواب صفوی تأسیس گردید، انگیزهٔ سیاسى محض نبود، بلکه حرکت اولیهٔ آنان یک حركت دینى محض بود. نواب صفوی که در نجف در حال تحصیلات دینی خود بود، پس از مشاهدهٔ مقالهٔ کسروی در روزنامهٔ اطلاعات، که در آن طعنهای فراوانی به اسلام زده شده بود، به منظور مبارزه با كسروى به ایران آمد. پس از اطمینان نواب نسبت به مرتد بودن او و نیز پس از تماسهایی که با برخی از علمای بزرگ آن زمان داشت، تصمیم گرفت حكم خدا را درباره او اجرا كند. بنابراین قتل کسروی یك حركت سیاسى نبود و كسروى نیز یك شخصیت سیاسى و یا رهبر یك حزب خاص نبود.
نواب صفوی، از یک سو، به دلیل انسى كه با بسیارى از علماى بزرگ همچون علامهٔ امینى و آیتآلله مدنى داشت، معارف اسلامى را به خوبی فرا گرفته بود و از دیگر سو، به واسطهٔ دارا بودن ویژگىهاى خاص روحى، از شجاعت و شهامت لازم برای عمل به فریضهٔ امر به معروف و نهی از منکر برخوردار بود؛ از اینرو، پس از تشخیص وظیفهٔ شرعی، به آن جامهٔ عمل پوشاند و کسروی را ترور کرد.
اقدام مهم دیگر جمعیت فدائیان اسلام، قتل رزمآرا بود. وی برای سرکوبی نهضت ملی
ایران، که در آن زمان به اوج خود رسیده بود، بسیار تلاش میکرد. از این رو، در 16 اسفند 1329، خلیل طهماسبی ـ یکی از اعضای این جمعیت او را به قتل رساند و به این ترتیب، استعمارگران انگلیسی یکی از عوامل داخلی خود را از دست دادند و همین امر زمینه را برای ملی شدن صنعت نفت فراهم ساخت. در سایهٔ مجاهدتهای اعضای این جمعیت بود که در دل خیانتکاران و مخالفان ملی شدن صنعت نفت هراس افتاد و آنان که بیم از جان خود داشتند، مجبور به همراهی با مردم در این زمینه شدند و همین امر نهضت ملی شدن صنعت نفت را در 29 اسفند 1329 به همراه داشت. جریان از این قرار بود که کمیسیون نفت مجلس آن زمان، که در رأس آن دکتر محمد مصدق قرار داشت، تحت چنین فضایی ناچار گردید تا ملی شدن صنعت نفت را تصویب نماید و ضمن گزارشی از مجلس بخواهد که برای تعیین شیوهٔ اجرای اصل ملی شدن، مأموریت کمیسیون را دو ماه تمدید نماید. مجلس شورا هم در 24 اسفند و مجلس سنا در 29 اسفند گزارش را تصویب کرد و صنعت نفت ایران پس از پنجاه سال ملی گردید.
در حال حاضر، برخی از وابستگان به گروهها و احزاب خاص، در داخل کشور تلاش میکنند با معرفی شهید نواب صفوی و همراهان او به عنوان تروریست، حرکت انقلابی آنان را زیر سؤال برند و از سوی دیگر، نقش این جمعیّت را در ملّی شدن صنعت نفت انکار نمایند. به نظر شما، این دسته از نویسندگان، از طریق تحریف تاریخ انقلاب اسلامی، چه هدفی را دنبال میکنند؟ استدلالات و ادلهٔ آنان را به دست آورید. آیا استدلالهای آنان شما را قانع میسازد؟ در این زمینه نظر دوستانتان را نیز جویا شوید.
با رشادتهایی که مردم و روحانیت مبارز به رهبری آیتالله کاشانی صورت دادند و نیز
در سایهٔ اقدام انقلابی جمعیت فدائیان اسلام در به قتل رساندن رزمآرا، نهضت ملی شدن صنعت نفت به بار نشست. پس از آن و به دنبال قدرت یافتن مردم و نیروهای مذهبی، دکتر محمد مصدق با رأی اکثریت نمایندگان مجلس به نخستوزیری رسید. تودهٔ مردم به رهبری آیتالله کاشانی دولت مصدق را مورد حمایت خود قرار میدادند و بههمین خاطر در این دوران شاهد اوج اقتدار دولت مصدق هستیم. اما به ناگاه در 25 تیر 1331، و به دنبال رد درخواست مصدق از سوی شاه مبنی بر تفویض وزارت جنگ به او، وی، بدون مشورت با دیگر سران نهضت، از سمت خود استعفا داد و همین امر زمینه را برای روی کار آمدن احمد قوام فراهم ساخت و بدین ترتیب خواستهٔ آمریکا و انگلیس تأمین گردید.
آیتالله کاشانی که رهبری حرکتهای مردمی را بر عهده داشت به افشای ماهیت قوام پرداخت و در نتیجهٔ قیام 30 تیر آن سال، پیروزی بزرگی برای مردم حاصل شد و مجلس شورا احمد قوام را به دلیل کشتار دسته جمعی، مفسد فیالارض شناخت و از سوی دیگر به دکتر مصدق اختیارات 6 ماهه داد. اما انتصابات سؤال برانگیز مصدق پس از 30 تیر و سیاست ضدیت با روحانیت منجر به تضعیف موقعیت دولت در میان مردم و نیروهای مذهبی گردید. کار بدانجا کشیده شد که وی مجلس را منحل کرد و نامهٔ مشفقانه و در عین حال هشدار دهندهٔ 27 مرداد آیتالله کاشانی را مورد بیاعتنایی قرار داد. و سرانجام زمینه برای کودتای انگلیسی ـ آمریکایی 28 مرداد 1332 فراهم گردید و با این کودتا نهضت مردمی فروکش کرد.(1) با انجام کودتا، زاهدی منصب نخستوزیری را در دست گرفت و مصدق راهی بازداشتگاه گردید و شاه نیز به ایران بازگشت و از آن پس سیاستهای آمریکا و انگلیس در ایران به اجرا درآمد.
1. سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص463 ـ 510.
با تحقق کودتای 28 مرداد، دولت قانونى آن زمان سرنگون گردید و 25 سال بر عمر غاصبانه خاندان پهلوى افزوده شد. به نظر شما چه درسهای فراموش ناشدنی را میتوان از این کودتا گرفت؟ شما در تحقق این کودتا، چه عواملی را دخیل میدانید؟ در این زمینه با دوستان خود
گفتوگو کنید.
رژیم پهلوی با افتخارآمیز خواندن پیشینهٔ سلسلههای پادشاهی در ایران باستان، به نام احیای فرهنگ اصیلِ ایران، تاریخِ رسمی كشور را كه بر مبنای هجرت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از مكه به مدینه و نماد رسمیت دین اسلام در ایران بود، تغییر داد. بر این اساس، تاریخ 2500 سالهٔ شاهنشاهی به نشانهٔ پیوند سلطنت پهلوی با سلسلههای پادشاهی پیش از اسلام، با افزودن عدد 35 (سالهای حكومت رژیم پهلوی)، به تاریخ رسمی ایران تبدیل شد. برای تثبیت این وضع نیز تلاشهای فراوانی صورت گرفت؛ از جمله كتابهای درسی و غیر درسی، همگی با تاریخ شاهنشاهی به چاپ رسید؛ رسانههای جمعی اخبار و برنامههایشان را بر این اساس پخش میكردند و تمام اسناد رسمی و دولتی با تاریخ جدید به ثبت میرسید.
موقعیت استراتژیك ایران در منطقهٔ خاورمیانه و همچنین منابع سرشار طبیعی و نیز بازار مصرف گستردهٔ آن از دیرباز این كشور را به كانون توجه و طمع قدرتهای بیگانه بدل ساخته بود. لشكركشیها و مداخلهجوییهای روسها، پرتغالیها، انگلیسیها و امریكاییها در ایران گواه این مدعاست.
كوتاهترین و كمهزینهترین راه برای رسیدن به این هدفها، رویِ كار آوردن حكومتی دستنشانده در ایران بود، و بر همین اساس با تلاش قدرتهای بیگانه ـ و بهویژه انگلستان ـ رژیم پهلوی به قدرت رسید. پس از كودتای 28 مرداد نیز، كه عملاً امریكاییها جایگزین انگلیسیها شدند و عنان رژیم پهلوی را در دست گرفتند، این وضع ادامه یافت و حكومت ایران همچنان آلت دست ابرقدرت جدید و برخی قدرتهای دیگر بود.
با توجه به آنچه گذشت، اگر قدرتهای بیگانه میتوانستند امنیت داخلیِ ایران را به نفع رژیم حفظ كنند و نیز قدرت نظامی و سیاسی دستگاه پهلوی را تا حد لازم ارتقا بخشند، اهداف سهگانهٔ آنها تحقق مییافت؛ یعنی از سویی بر منابع و معادن سرشار ایران سلطه مییافتند و بازار مصرف بزرگی برای محصولاتشان میگشودند و از سوی دیگر میتوانستند از طریق نیروی نظامی ایران، تمام حركتهای اسلامخواهانه و استقلالطلبانه را سركوب و متوقف سازند.
چنین بود كه ایران به منزلهٔ ژاندارم منطقه انتخاب شد و پس از خروج نیروهای انگلستان از خلیج فارس (در سال 1350)، مسؤولیت امنیت منطقه بر عهده آن قرار گرفت.(1) سركوب شورش فراگیر در منطقهٔ «ظفار» كشور عمان، كه تا دو سال (1352ـ1354) به طول انجامید، از جمله اقدامات حكومت پهلوی در این زمینه بود.(2)
در حوزهٔ سیاست داخلیِ ایران نیز، جان اف. كندی ـ رئیس جمهور وقت امریكا ـ معتقد بود برای حفظ موقعیت رژیم پهلوی باید اقداماتی صورت گیرد كه مانع قیامهای مردمی شود. به این منظور دولتهای امریكا و انگلستان طرحهای چندگانهای با عنوان «دكترین امنیت ملّی» به دولت ایران ارائه كردند كه ضمن تأمین هدف فوق، منافع چندجانبة
1. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد حسین فردوست، ج 1، ص 559 ـ 560.
2. همان، ص 56.
استعماری آنان را نیز برآورده میساخت.(1) طرح اصلاحات ارضی و لایحهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی، از مفاد این دكترین است كه به آنها اشاره خواهد شد.
پس از رحلت زعیم بزرگ، حضرت آیتالله العظمی بروجردی(رحمه الله)در فروردین ماه 1340 ش. حكومت پهلوی از خلأ بزرگی كه در مرجعیت متمركز و پرقدرت شیعه ایجاد شده بود، بهره جست و دست به كار تصویب و اجرای طرحهای دكترین امنیت ملّی شد. طرح اصلاحات ارضی، كه محمّدرضا پهلویاز آن به عنوان یكی از بزرگترین افتخارات خود در راه نجات ملّت ایران یاد میكرد، از جمله سیاستهای دولتمردان امریكا و بهخصوص جان اف. كندی بود.(2) مدافعان این طرح، هدف آن را برقراری مساوات و بازگرداندن زمینهای كشاورزی به صاحبان اصلی آنها؛ یعنی كشاورزانِ زحمتكش، میخواندند و نوید میدادند با اجرای آن كشاورزی و اقتصاد ایران رونقی فراوان میگیرد.
سرانجام طرح اصلاحات ارضی در تاریخ 20 دیماه 1340 ـ ده ماه پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی(رحمه الله)ـ به تصویب هیأت دولت رسید. اما چندی پس از اجرای این طرح، درست برخلافِ شعارهای طرفدارانِ آن، كشاورزان روز به روز فقیرتر شدند و رفتهرفته به ناچار زمینها و روستاهایشان را رها كردند و برای یافتن كار و كسب درآمد به شهرها پناه بردند. به این ترتیب كشاورزی ایران در مدتی كوتاه نابود گشت و گندم و گوشت، جزو واردات اصلی كشور شد.(3)
1. حسین فردوست در كتاب خاطرات خود، شانزده فقره از دكترین امنیت ملّی را كه به دست محمّدرضا پهلوی در ایران اجرا شد، نام برده است (حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد حسین فردوست، ج 1، ص 282ـ287).
2. همان، ص 273 ـ 274.
3. همان، 273 ـ 275.
تلاش دشمن این است كه برای متلاشی ساختن نظام، زمینهای فراهم سازد كه مردم برای به دست آوردن نان خود معطل بمانند. البته كار سادهای نخواهد بود كه یك كشور 60 میلیونی را، با آن مردمان سختكوش و قانع و آن خاكهای حاصلخیز و منابع غنی، به این روز بیندازند. به هر حال، دشمن تلاش خواهد كرد علیرغم وجود این همه ثروت، مردم را به نان شب خود محتاج كند و برای رسیدن به این هدف، هر روز نقشهٔ تازهای خواهد كشید. برنامهٔ اصلاحات ارضی كه در زمان رژیم پهلوی، از سوی آمریكا به ایران پیشنهاد شد، در راستای همین هدف بوده است. هرچند در ظاهر اسم اصلاحات ارضی بر آن گذاشته شد و نوید مالك شدن كشاورزان داده شد، لیكن در واقع برنامهای از پیش طراحی شده برای محتاج ساختن مردم و كشور به آمریكا بود.
سرانجام، این طرح، كشوری كه خود صادر كنندهٔ غلات بود را برای تهیهٔ نان، محتاج آمریكا كرد. این طرح در ابتدا، با ظاهری فریبنده، و به نام كمك به كشاورزان و طبقهٔ محروم مطرح گردید، لیكن همین طرح، دامی برای ویران ساختن كشاورزی كشور بود؛ زیرا كسانی كه سرمایهای برای تهیهٔ مزارع بزرگ و مكانیزه كردن كشاورزی نداشتند، در این طرح فدا گردیدند.
ششماه بعد، در تیرماه 1341ش. امیراسداللهعَلَم پس از دكتر امینی، به نخستوزیری رسید. علم، لایحهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی را به كابینه برد و به تصویب رساند. در متن تصویبنامهٔ این طرح، قید «اسلام» از جمله شرایطِ انتخابكنندگان و انتخابشوندگان حذف شده بود.(1) همچنین سوگندنامهٔ منتخبانِ مردم درمجلس شورای ملّی نیز تغییریافته بود. به این ترتیب
1. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، ص 166.
نمایندگان موظف شده بودند به جای سوگند به قرآن، به «كتاب آسمانی» قسم یاد كنند.(1) البته توجیه طراحان و مدافعان لایحه این بود كه چون برخی نمایندگان منتخب مردم از اقلیتهای مذهبیِ مسیحی، كلیمی یا زرتشتی خواهند بود، موظف ساختن آنان به سوگند با قرآن بیمعناست. بنابراین برای متن سوگندنامه باید عنوان عامی مانند «كتاب آسمانی» انتخاب شود كه شامل كتاب مقدس هر دینی باشد، و به این ترتیب زمینهٔ رسمیت یافتن مسلكهایی مانند بهائیت و سوگند خوردن به كتابهایی همچون «ایقان» و «بیان» نیز پدید میآمد.
پس از تصویب لایحة مزبور، رسانههای جمعی متن آن را قرائت كردند و تبلیغات گستردهای در این باره به راه افتاد. امام خمینی(رحمه الله) اولین كسی بود كه به رغم ظاهر موجّه و فریبندهٔ این مصوبه، توطئه خطرناكِ نهفته در آن را دریافت. ایشان با شناختی كه از بانیان و طراحانِ اصلی اینگونه مصوبات داشت، میدانست تصویب و اجرای این طرحها در ایران و دیگر كشورهای اسلامی مقدمهای است برای از میان برداشتن نام اسلام و استقرار حكومتهای لائیك و دینستیز. به این دلیل، امام خمینی(رحمه الله) از راههای مختلف و در قالب بیانیه و سخنرانی، با اجرای این طرح مخالفت كرد. با تدبیر و روشنگری ایشان، در تاریخ 16 مهرماه 1341 اولین جلسهٔ مشورت و تصمیمگیریِ مراجع تقلید و برخی دیگر علما در منزل مرحوم آیتالله حائری، مؤسس حوزهٔ علمیهٔ قم تشكیل و تصمیمات ویژهای برای مقابله با این اقدام دولت و رژیم پهلوی گرفته شد.(2)
امام خمینی(رحمه الله) همچنین با ارسال تلگراف برای محمّدرضا پهلوی(3)و نیز اسدالله علم(4) تصویب و اجرای این طرح را خلاف شرع وقانون اساسی خواند و با آن مخالفت كرد. ایشان
1. همان.
2. همان، ص 172 و: سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 376.
3. امام خمینی، صحیفه امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج1، ص 78.
4. همان، ص 80.
همچنین با تلاشی خستگیناپذیر شبها تا هنگام سحر برای علمای شهرستانهای دیگر نامهنگاری میكرد و آنان را از جنبههای دینستیزانه و استعماری این ماجرا آگاه میساخت. امام خمینی(رحمه الله) از سوی دیگر با ایراد سخنرانی و صدور اعلامیه، از توطئه رژیم بر ضد اسلام و مملكت پرده برمیداشت و در این باره به مردم ایران و مسلمانان هشدار میداد.(1)
با تلاشهای بیوقفهٔ امام و موضعگیریها و مخالفتهای صریح علمای دینی، موج انتقادها علیه مصوبهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی بالا گرفت. دولت عَلَم نیز در مقابل، با صدور اعلامیهای تهدیدآمیز، به مخالفان دربارهٔ عواقب اقداماتشان هشدار داد.(2) اما بیاعتنایی امام، مراجع و مردم به این تهدید و گسترش دامنهٔ اعتراضات علیه دولت، سرانجام عَلَم را وادار به عقبنشینی كرد. هیأت دولت در تاریخ هفتم آذرماه 1341 جلسه تشكیل داد و مصوبة خود را رسماً لغو كرد و با فرستادن تلگرافهایی برخی مراجع را از این تصمیم خود آگاه ساخت.(3) عقبنشینی دولت علم، با آنكه اقدامی تاكتیكی به شمار میآمد، پیروزی بزرگی برای مرجعیت، روحانیت و مردم بود؛ زیرا آنان توانسته بودند به رغم تهدید رژیم، مصوبهٔ رسمیِ دولت را بیاعتبار و الغا سازند.(4)
42 روز بعد از لغو تصویبنامهٔ انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی از جانب نخستوزیر و
1. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، ص178.
2. سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 380ـ 387.
3. همان، ص 385.
4. اسدالله علم، روز شنبه 1341/07/10 در مصاحبه با خبرنگارانگفت: «هیأت دولت تصویب نمود كه مقررات تصویبنامه شانزدهم مهر 1341 مربوط به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی قابل اجرا نخواهد بود. دولت از آقایان علما، كه در حفظ امنیت كوشیدهاند و... تشكر میكند» (روزنامههای كیهان و اطلاعات، 1341/07/10).
هیأت دولت، شخص شاه وارد میدان شد. محمّدرضا پهلویدر سخنرانی رسمی خود، در 19 دیماه 1341، از طرح جدیدی با عنوان «انقلاب سفید» سخن گفت. او تصمیم گرفته بود طرح خود را در قالب شش لایحه به رأی عمومی مردم بگذارد و به این ترتیب، مانع شود كه طرح جدید دچار سرنوشتِ مصوبهٔ شكستخوردهٔ قبل گردد.(1)
محمدرضا پهلوی،طرح امریكاییاش را در شش مادّه به شرح ذیل پیشنهاد كرد:
1. الغای رژیم ارباب ـ رعیتی با تصویب اصلاحات ارضی ایران بر اساس لایحة اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب 19 دیماه 1340 و ملحقات آن؛
2. تصویب لایحهٔ قانونی ملّی كردن جنگلها در سراسر ایران؛
3. تصویب لایحهٔ قانونی سهام كارخانجات دولتی به منزله پشتوانهٔ اصلاحات ارضی؛
4. تصویب لایحه قانونی سهیم كردن كارگران در منافع كارگاههای تولیدی و صنعتی؛
5. لایحهٔ اصلاحی قانون انتخابات؛
6. لایحهٔ ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری.(2)
بعدها نیز، شاه رفتهرفته بر مفاد این طرح بندهایی افزود و اصول آن را به 21 اصل رسانید و با افزوده شدن هر اصل رسانههای جمعی و روزنامهها و جراید، هفتهها به تحسین و تمجید نبوغ پادشاه ایران میپرداختند. برای نمونه یكی از این اصلها «تأسیس سپاه دین» بود. بنا بر این بند، سازمان اوقاف، آقایان نصیر عصار و منوچهر آزمون(3) ـ از سران معروف ساواك ـ را مأمور كرد كه به تقویت مبانی دینی مردم در سراسر كشور بپردازند!(4)
1. سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 10.
2. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، ص 249.
3. منوچهر آزمون از اعضای ساواك بود كه در دولت هویدا به معاونت نخستوزیر و ریاست اوقاف دست یافت (حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد حسین فردوست، ج 1، ص 275).
4. سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 10 ـ 11.
انقلاب سفید شاه، كه با ادعاها و شعارهای جذاب و فریبندهای آراسته شده بود، از سویی پارهای از احكام شریعت اسلام را مخدوش میساخت و از سوی دیگر زمینهٔ تسلط بیشترِ دولتهای بیگانه و بهویژه طراح اصلی انقلاب سفید، یعنی امریكا را بر كشور فراهم میساخت. این بار نیز امام خمینی(رحمه الله)، به مطامع طراحان انقلاب سفید شاه پی برد،(1) و به افشاگری دربارهٔ باطن خطرناک آن، كمر بست. ایشان با فرستادن نامه و شاگردان خود نزد شخصیتهای مذهبی و رایزنیهای فراوان با آنان، توانست مراجع و علمای برجستة داخل و خارج كشور را متوجه خطرهای بزرگ این طرحِ رژیم كند. به این ترتیب امام و دیگر مراجع موضع مخالف خویش را به طور صریح و مشروح، در قالب اعلامیه، پاسخ به سؤالات و استفتائات و... به اطلاع مردم میرساندند. از جمله مراجع بزرگواری كه با انقلاب سفید شاه مخالفت كردند میتوان از مرحوم آیتالله العظمی حاج سید احمد خوانساری نام برد. ایشان در اعلامیهٔ مشتركی كه با مرحوم آقای بهبهانی صادر كردند، شركت در رفراندوم شاه را در حكم مبارزه با امام زمان قلمداد كردند.(3)
اما به رغم تحریمهای صریح مراجع بزرگی چون امام خمینی و آیتالله سید احمد خوانساری(رحمهما الله) و مخالفتها و اعتراضات مردم و پارهای از احزاب سیاسی، رژیم در ششم بهمنماه 1341 ش. رفراندومی فرمایشی ترتیب داد و پس از آن، «انقلاب سفید شاه و مردم» را قانونی و قابل اجرا خواند. دلیل اصلی مخالفتها با این رفراندوم، که در اوج اختناق
1. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، ص 256.
2. همان، ص 322 و: سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 14.
3. همان، ص 14 ـ 19.
رژیم شاهنشاهی انجام میگرفت، چیزی جز آن نبود که مراجع عظام و پرچمدار این مبارزات، حضرت امام خمینی(رحمه الله)، با روشنضمیری و بینش الهی خاص خویش دریافته بودند که علاوه بر اینکه چنین رفراندومی به نفع سلطهٔ آمریکا بر کشور است و راه نفوذ بیگانه را به کشور هموار میسازد، صدها مفسدهٔ دیگر نیز بر آن مترتب میشود.
پس از برگزاری رفراندومِ شاه، موضعگیریها و مخالفتهای رهبران مذهبی و اعتراضات فراگیر مردم در برابر اقدامات دینستیزانه رژیم بالا گرفت؛ به گونهای كه رفتهرفته موجودیت حكومت پهلوی ـ مسؤول اجرای دكترین امنیتِ ملّیِ جان اف. كندی و نیز مأمور تأمین امنیت و مطامع امریكا و انگلیس در منطقه ـ به خطر میافتاد. بنابراین رژیم بر آن شد تا ضربشستی به روحانیون و مردم نشان دهد و اعتراضات آنان را سركوب كند. این كار روز دوم فروردین 1342 و با هجوم وحشیانهٔ مزدورانِ حكومت، به مدرسهٔ فیضیه انجام گرفت.
عصر روز دوم فروردین 1342 (25 شوال 1382 ق) به مناسبت شهادت امام صادق(علیه السلام) از سوی مرحوم آیتاللهالعظمی گلپایگانی در مدرسهٔ فیضیه مراسم عزاداری بر پا شده بود. با آغاز مراسم، گروهی از مأموران، با لباسهای مبدّل و یكرنگ وارد مدرسه شدند و به طور پراكنده بین جمعیت نشستند و با صلوات فرستادنهای پیدرپی نظم جلسه را بر هم زدند. سخنرانِ مجلس از مردم خواست كه صلوات بیجا نفرستند، اما آنان همچنان به كار خود ادامه دادند. كه باعث اعتراض برخی طلاّب شد، و پس از این اعتراض، مأموران به ایشان هجوم بردند و ضرب و شتم مردم آغاز شد.
مردمِ حیرتزده كه دلیلِ این حمله و گریزها را نمیدانستند با ترس و وحشت به سوی درهای خروجی گریختند. مزدوران رژیم نیز با فریادهای «جاوید شاه» همچنان به
طلاّب و مردم هجوم میبردند. پس از مدتی كوتاه، نیروهای شهربانی با لباس ویژه و مسلحانه وارد مدرسه شدند و مردم را به گلوله بستند. مأموران به طبقههای بالا هجوم بردند و طلبههای بیگناه را از حجرههایشان بیرون كشیده، با ضرب و شتم به حیاط مدرسه پرتاب كردند. پس از ساعتی سراسر مدرسه از زخمیها و اجساد شهدای بیگناه پوشیده شده بود. وسایل و لباسها و كتابهای طلاّب را در حیاط مدرسه به آتش كشیدند.
همزمان با این جنایات، هزاران نفر از مردمی كه در میدان آستانه، تجمع كرده بودند به ضرب باتوم و به كمك گاز اشكآور و سرنیزه پراكنده شدند. روز بعد نیز مزدوران ساواك به مدرسهٔ فیضیه حمله كردند و با ضرب و شتم طلاّب، گروه دیگری را مجروح ساختند. در همین روزها طلاّب مدرسهٔ طالبیهٔ تبریز هم به بهانه نصب اعلامیهٔ امام خمینی(رحمه الله) بر دیوار مدرسهشان آماج یورش مأموران رژیم قرار گرفتند.(1) به این ترتیب محمّدرضا پهلوی،با اقدام خشونتبار خود روحانیت و مردم را از مخالفت با حكومت بر حذر داشت.
دستگاه پهلوی قصد داشت با این هجومها و قتل عامها مردم و رهبران دینی، بهویژه امام خمینی(رحمه الله) را از ادامهٔ مبارزات باز دارد؛ اما این اقدامات، آتشِ دینخواهی و ظلمستیزی مردم و رهبرانشان را تیزتر كرد. مراجع تقلید و بزرگان حوزهٔ علمیه، اقدامات وحشیانهٔ رژیم را محكوم كردند و با صدور اعلامیه و ایراد سخنرانی، از چهرهٔ واقعی حكومت پهلوی و نقشههای آنان بر ضد اسلام و مسلمانان پرده برداشتند. مردم نیز به صحنه آمدند، و احزاب و جمعیتهای سیاسی ـ مذهبی، وعّاظ، نویسندگان و شاعران مسلمان نیز با آنان همصدا شدند. امام خمینی(رحمه الله) ضمن سخنرانی و صدور اعلامیه و محكوم كردن اقدامات رژیم، تلگراف تسلیت مراجع و دیگران را پاسخ گفت و با شركت در مراسم سوگواری شهدای فیضیه از همه مردم قدردانی كرد.(2)
1. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، ص 376 ـ 365.
2. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج1، ص 167 ـ 183.
حضرت امام در پاسخ به تلگراف تسلیت علمای تهران چنین نوشت:
«حملهٔ كماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدّل و به معیّت و پشتیبانی پاسبانها به مركز روحانیت، خاطراتِ مغول را تجدید كرد؛ با این تفاوت كه آنها به مملكت اجنبی حمله كردند و اینها به ملّت مسلمان خود و روحانیین و طلاّب بیپناه. در روز وفات امام صادق(علیه السلام) با شعار جاوید شاه به مركز امام صادق(علیه السلام) و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حملهٔ ناگهانی كردند و در ظرف یكی دو ساعت، تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان(علیه السلام) را با وضع عجیبی در محضر قریب بیست هزار مسلمان غارت نمودند و دربهای تمام حجرات و شیشهها را شكستند. طلاّب از ترس جان، خود را از پشتبامها به زمین افكندند، دستها و سرها شكسته شد؛ عمامهٔ طلاّب و سادات ذریهٔ پیغمبر را جمع نموده، آتش زدند؛ بچههای شانزده ـ هفده ساله را از پشتبام پرت كردند؛ كتابها و قرآنها را، چنانكه گفته شد، پاره كردند...».(1)
با فرا رسیدن عاشورای 1383 ق، امام خمینی(رحمه الله) در عصر 13 خرداد 1342، به فیضیه آمد و در جمع هزاران نفر از مردمی كه از تهران و دیگر شهرستانها و روستاها به قم آمده بودند سخنرانی پرشوری كرد و وضعیت زمانهٔ خود را با روزگار امام حسین(علیه السلام) و حكومت بنیامیه مقایسه كرد و هدف رژیم پهلوی را همان هدف دستگاه بنی امیه؛ یعنی نابود ساختن اصل اسلام دانست. امام خمینیقدس سره، به شاه هشدار داد كه در صورت ادامهٔ این روند، او را از كشور بیرون خواهد راند.(2)
1. همان، ص 177.
2. همان، ص 243.
این موضعگیریِ بیباكانه و صریح امام بر ضد محمّدرضا پهلوی،اصل حكومت او را به خطر میانداخت و ضربهٔ كاری و خطرناكی بر منافع و مطامع دولتهای امریكا و انگلیس و دیگر هوادارانِ رژیم وارد میآورد. از این رو، ساواك در سراسر كشور بسیاری از روحانیان مبارز و دیگر فعالانِ پیرو خط امام را دستگیر و زندانی كرد. شب پانزدهم خرداد 1342، نیروهای گارد ویژه از تهران به قم اعزام شدند و نیمههای شب به منزل امام یورش بردند و ایشان را ربودند.(1)
با آنكه هجوم به منزل امام(رحمه الله) شبهنگام صورت گرفت، خبر دستگیری ایشان به سرعت منتشر شد و تا قبل از طلوع آفتاب، مردمِ تهران، ورامین و بسیاری از شهرستانهای دیگر از ماجرا اطلاع یافتند.(2) صبح روز پانزدهم، ابتدا مردم قم و بعد تهران و برخی از شهرها، بهطور خودجوش به خیابانها ریختند. مغازهها و بازارها تعطیل میشد و مردم دستهدسته گرد هم میآمدند، و رفتهرفته فریادهای اعتراضآمیزِ «یا مرگ یا خمینی» برمیخاست و دستههای مردم خشمگین به سمت خیابانهای اصلی حركت میكردند. با به هم پیوستن جمعیتهای خودجوشی كه به خیابانها ریخته بودند، شهر به یك پارچه قیام تبدیلمیشد؛خیزشِخودجوشِمردمیكه بین مرگ یارهبرشان، یكی را به فریاد میطلبیدند.
1. گفتنی است امام همان شب به تهران منتقل و تا غروب روز بعد در باشگاه افسران نگهداری شد. سپس ایشان را به زندان قصر بردند، و پس از 19 روز، در چهارم تیرماه، به سلولی در پادگان عشرتآباد انتقال دادند. 23 روز بعد (11 مرداد 42) سرلشكر حسن پاكروان، رئیس ساواك، در پادگان عشرتآباد به دیدار امام رفت و خبر آزادیِ ایشان را ابلاغ كرد. سپس ایشان را به خانهای متعلق به ساواك در داوودیه انتقال دادند، و به این ترتیب ایشان را در حصر نگاه داشتند تا مانع ارتباط مردم با ایشان شوند. اما هنوز ساعتی نگذشته بود كه سیل جمعیت، روانهٔ داوودیه شد و دستگاه مجبور شد امام را به منزلی دیگر در قیطریه انتقال دهد.
این ماجرا حدود ده ماه ادامه یافت تا آنكه سرانجام در روز 17 فروردین 1343، دولت حسنعلی منصور دستور آزادی ایشان را صادر كرد و شب همان روز حضرت امام به قم بازگردانده شد (سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 42 ـ 43).
2. مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج 2، ص 18ـ30.
سازمان امنیت رژیم كه این وضعیت را پیشبینی میكرد، نیروهای نظامی و انتظامیِ خود را به همراه تجهیزات كامل برای سركوب مردم در خیابانها و میدانهای مهم مستقر كرده بود. سرانجام به دستور شخص شاه تیراندازی مستقیم به مردم آغاز شد و شمار بسیار زیادی از زنان و مردان و حتی كودكان به خاك و خون غلطیدند. شدت درگیری چنان زیاد بود كه اجساد شهدا و زخمیها سراسر خیابانها و كوچهها را پوشانده بود. در تهران، تا سحرگاهِ صبح روز بعد اجساد شهدا و حتی زخمیهایی را كه هنوز ناله میكردند در كامیون میانداختند و میبردند و دفن میكردند.(1) طبق نقل مشهور، تنها در روز پانزدهم خرداد بیش از پانزده هزار نفر از مردم قم، تهران و شیراز و ... به شهادت رسیدند.
یكی از فجیعترین كشتارهای این روزها در باقرآباد ورامین رخ داد. انبوهی از مردم ورامین كه كفن بر تن كرده، پیاده به طرف تهران میرفتند در راه به نیروهای مسلحِ امنیتی برخورد كردند و پس از پایمردی در برابر آنان قتل عامّ شدند. بر اساس اسناد موجود، بسیاری از این كفنپوشان، زیر چرخهای سنگین تانكها جان دادند و جسدهای پاك آنان چنان در هم كوبیده شده بود كه شناسایی آنها حتی برای خانوادههایشان دشوار بود.
امام خمینی(رحمه الله)، پس از واقعهٔ 15 خرداد، این روز را برای همیشه عزای عمومی اعلان کردند. به نظر شما انگیزهٔ امام از این حرکت چه بود؟ این واقعه از چه اهمیّتی برخوردار بود که چنین واکنشی را به همراه داشت؟ زنده ماندن یاد این واقعه، چه تأثیری در روند انقلاب داشته و دارد؟ در این زمینه، با دوستان خود تبادل نظر نمایید.
1. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، ص 518.
در سال 1343 دولت ایران که وابستگی کامل به آمریکا داشت، قانونی را از تصویب مجلس گذراند که بر اساس آن مستشاران و دیگر شهروندان آمریکایی مرتبط با آنان میتوانستند از شمول قوانین جزایی ایران استثنا گردند. این امر میتوانست استقلال و حاکمیت کشور را در معرض خطر قرار دهد.
امام خمینی(رحمه الله) که بهخوبی از پیامدهای کاپیتولاسیون در ایران آگاه بودند، ماهیت این قانون را چنین تشریح میکنند:
«قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانون اولاً ما را ملحق کردند به پیمان وین و ثانیاً الحاق کردند به پیمان وین [تا] مستشاران نظامی، تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنیشان، با کارمندان اداریشان، با خدمهشان، با هر کس که بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند! اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاههای ایران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسی کنند، باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا اربابها تکلیف را معین کنند! ».(1)
با سخنان افشاگرانهٔ امام خمینی(رحمه الله) و انتشار آن در سراسر ایران، مردم به قیام علیه تصویب این لایحه ترغیب شدند. بههمین خاطر رژیم بر آن شد تا امام خمینی(رحمه الله) را در 13 آبان 1343به ترکیه تبعید کند. اما گسترش اعتراضات مردمی نسبت به تبعید امام رژیم را به وحشت انداخت. پس از چندی تصمیم به تغییر محل تبعید گرفت و ایشان را از ترکیه به عراق منتقل ساخت.
1. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج1، ص 415.
1. محمدرضا شاه پس از آنكه بر مسند قدرت نشست، سیاست دینزدایی پدر خویش را دنبال كرد و با اقدامات مختلف و متنوعی تلاش كرد باورها و اعتقادات دینی مردم را تضعیف نماید.
2. امام خمینی(رحمه الله)، از همان ابتدای حركت خویش درصدد بود تا حوزه های علمیه را تقویت كند و از این طریق، زمینه را برای آگاهی دینی مردم فراهم نماید.
3. جمعیت فدائیان اسلام كه توسط سید مجتبی نواب صفوی تأسیس گردید، با حركتهای انقلابی خود زمینهٔ ملی شدن صنعت نفت شد و حركت انقلاب اسلامی را تسریع بخشید.
4. برخی تصمیمات ناصواب از سوی محمد مصدق، زمینهٔ كودتای 28 مرداد 1332 را فراهم ساخت و همین امر تا مدتی وقفه در حركتهای آزادیخواهانهٔ بعدی ایجاد كرد.
5. دكترین امنیت ملی، ارائه شده از سوی آمریكا و انگلیس، به بهانهٔ ایجاد امنیت در ایران طراحی گردید ولی در واقع، تأمین كنندهٔ منافع درازمدت این دو قدرت آن زمان بود. بر این اساس ایران به عنوان ژاندارم منطقه معرفی گردید و سركوبهای داخلی به این بهانه شكل تازه ای به خود گرفت.
6. در نتیجهٔ طرح اصلاحات ارضی، لطمات فراوانی متوجه كشاورزان ایران گردید و كشاورزی ایران رو به زوال نهاد.
7. تصویب لایحهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی با اعتراض شدید مردم و علما مواجه شد و همین امر زمینهٔ حرکتهای بعدی را فراهم ساخت. بر اساس این لایحه، قید «اسلام» از جمله شرایطِ انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف گردید و متن سوگندنامهٔ منتخبانِ مردم در مجلس شورای ملّی نیز تغییر یافته بود و نمایندگان موظف شده بودند به جای سوگند به قرآن، به یکی از کتابهای آسمانی قسم یاد كنند.
8. محمدرضا شاه با عنوان کردن طرح جدیدی به نام «انقلاب سفید»، تلاش کرد تا آن را در میان مردم جا اندازد. این طرح، که با ادعاها و شعارهای جذاب و فریبندهای آراسته شده بود، از سویی پارهای از احكام شریعت اسلام را مخدوش میساخت و از سوی دیگر زمینهٔ تسلط بیشترِ دولتهای بیگانه، بهویژه طراح اصلی انقلاب سفید؛ یعنی امریكا را بر كشور فراهم میساخت. بههمین خاطر امام خمینی(رحمه الله) و دیگر مراجع با شدت با آن مقابله نمودند، اما رژیم شاه با برگزاری رفراندوم فرمایشی، آن را موافق رأی اکثریت مردم معرّفی کرد و بر اجرای آن اصرار ورزید.
9. در پی شدت یافتن اعتراضات علما و مردم نسبت به انقلاب سفید شاه، فاجعهٔ مدرسهٔ فیضیه به وجود آمد و در این مکان جمعی از طلاب قتل عام گردیدند.
10. در پی افشاگریهای امام خمینی(رحمه الله) در عاشورای 1383 ق، رژیم شاه، ایشان را به تبعید فرستاد و همین امر زمینهٔ اعتراضات گسترده و قیام 15 خرداد را فراهم ساخت.
11. تصویب قانون کاپیتولاسیون، یکی از اقدامات ننگین رژیم پهلوی بود که مصونیت ویژهای به مستشاران آمریکایی در ایران میداد. با اعتراض امام خمینی(رحمه الله) و بازتاب آن در کشور، رژیم درصدد برآمد تا امام را به ترکیه و سپس عراق تبعید نماید.
1. رژیم پهلوی جهت تضعیف باورها و ارزشهای اسلامی به چه اقداماتی دست زد؟
2. نقش امام خمینی(رحمه الله) را در تقویت حوزهٔ علمیهٔ قم در دوران اولیهٔ مبارزات تشریح نمایید.
3. نقش جمعیت فدائیان اسلام را در تحولات آن زمان تشریح نمایید.
4. زمینه ها و پیامدهای كودتای 28 مرداد را تشریح نمایید.
5. دكترین امنیت ملی كه از سوی آمریكا و انگلیس ارائه گردید، متضمن چه مطالبی بود و به دنبال چه بود؟
6. پیامدهای تصویب طرح اصلاحات ارضی را بیان نمایید.
7. لایحهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی مشتمل بر چه موادی بود و عاقبت آن چه شد؟
8. زمینهها، علل و پیامدهای انقلاب سفید محمدرضا شاه را توضیح دهید.
9. علل و زمینههای قیام 15 خرداد را تحلیل نمایید.
10. علت مخالفت امام خمینی(رحمه الله) با کاپیتولاسیون چه بود و مخالفت ایشان چه پیامدهایی به دنبال داشت؟
1. امینی، داوود، جمعیت فدائیان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
2. حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، تهران: انتشارات اسناد مرکز انقلاب اسلامی، 1381.
3. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 3 و 4، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ2، 1377.
4. روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، ج1، تهران: مؤسسهٔ چاپ و نشر عروج وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)، چ15، 1381.
5. مصباح یزدی، محمدتقی، عبرتهای خرداد، تدوین و نگارش: علیرضا تاجیک و حسین شفیعی، قم: مرکز انتشارات مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چ1، 1383.
6. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد حسین فردوست، ج 1، تهران: اطلاعات، 1370، ص 559 ـ 560.
7. محمدی، منوچهر، مروری بر سیاست خارجی ایران دوران پهلوی یا تصمیمگیری در نظام تحت سلطه، تهران: نشر دادگستر و نشر میزان، چ1، 1377.
8. مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1 و 2، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم،چ3، [بیتا].
9. منصوری، جواد، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، تهران: مؤسسهٔ چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چ2، 1375.
از دانشجو انتظار میرود که پس از پایان درس بتواند:
1. نقش شهادت فرزند امام خمینی(رحمه الله) را در پیشبرد حرکت اسلامی مردم ایران بیان نماید؛
2. زمینهها و پیامدهای قیام 19 دی را تشریح کند؛
3. نقشآفرینی عید فطر 1357 را در شکلگیری تجمعات گستردهٔ بعدی نشان دهد؛
4. علت هجرت امام خمینی(رحمه الله) از عراق به پاریس را تحلیل نماید؛
5. نقش ماه محرم را در حرکتهای انقلابی سال 1357 تبیین نماید؛
6. چگونگی فراهم آمدن زمینههای ورود امام به خاک ایران و سپس پیروزی انقلاب اسلامی را توضیح دهد.
وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا یَحْذَرُون؛(1) و ما اراده داریم بر كسانی كه در زمین فرو دست شدهاند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] كنیم، و در زمین قدرتشان دهیم و [از طرفی] به فرعون و هامان و لشكریانشان آنچه را كه از جانب آنان بیمناك بودند، بنمایانیم.
در درس پیشین، در ادامهٔ بررسی حرکتهای مردمی معاصر، به اولین حرکتهای انقلابی امام خمینی(رحمه الله) و پیروان ایشان اشاره شد و روند تحولات در آن دوران؛ یعنی از آغاز نهضت انقلاب اسلامی تا سال 1343 که سال تبعید امام خمینی(رحمه الله) به ترکیه و سپس عراق بود، مورد بررسی قرار گرفت. از آن زمان تا سال 1355 وقایعی در تاریخ انقلاب اسلامی به وجود آمد که علیرغم نقش آنها در تحولات بعدی، از اهمیت کمتری برخوردار هستند. از این رو، بررسی تحولات این دوره را به اهل تحقیق واگذار نموده، در این درس به شرح وقایع بعدی که از اهمیت بیشتری برخوردار است اشاره خواهیم کرد. به دلیل وقایع خاصی که در سال 1356 و 1357 اتفاق افتاد، آغاز موجی تازه در روند پیروزی انقلاب اسلامی بود. از
1 . قصص (28)، 5 و 6.
این رو جا دارد در این درس، به اجمال، رویدادهای واقع شده در این دو سال را مد نظر قرار داده، نقش آنها را در پیروزی انقلاب اسلامی یادآور گردیم.
حاج سید مصطفی خمینی، فرزند برومند امام خمینی(رحمه الله)، از روحانیون مبارزی بود که بعد از تبعید پدر خویش بازداشت و راهی تبعیدگاه گردید. وجود چنین شخصیتی میتوانست خطری بزرگ برای رژیم پهلوی باشد، اما وی بدون داشتن هیچگونه بیماری و یا علائم بیماری، ناگهان دار فانی را وداع میگوید و با توجه به روشن شدن نقش ساواک در وقوع مرگهای مشکوکی نظیر آن، مردم، ساواک را عامل شهادت فرزند امام دانستند. و بههمین خاطر در ایران به حدی از او تجلیل نمودند که رژیم شاه را به عکسالعمل واداشت.(1) شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی، محیط رعب و وحشت حاکم بر کشور را شکست و مردم چون سیل خروشان برای سرنگونی دولت و رژیم شاهنشاهی به تکاپو افتادند. از این زمان ابتکار عمل در دست مردم و رهبری نهضت قرار میگیرد و کنترل اوضاع و جریانات از دست رژیم شاه خارج میشود.(2)
در روز 17 دی ماه 1356 در روزنامهٔ اطلاعات، مقالهای از احمد رشیدی مطلق به چاپ رسید که در آن به امام خمینی(رحمه الله) توهین شده و نسبتهای ناروایی به ایشان داده شده بود. با انتشار این مقاله در سطح کشور، اعتراضات گستردهای آغاز گردید. مردم قم در
1. سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص319.
2. جواد منصوری، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، ص 309.
این اعتراضات پیشتاز بودند و در پایان شب 18 دی ماه، در مسجد اعظم قم، شعارهایی در حمایت از امام خمینی(رحمه الله) و در مخالفت با رژیم پهلوی سر دادند. در فردای آن روز تظاهرات گستردهٔ مردم قم تبدیل به قیامی خونین گردید و با دخالت نیروهای نظامی، شماری از مردم به شهادت رسیدند که رقم دقیق آن تاکنون نیز مشخص نگردیده است. به دنبال این قیام مردمی بود که موج اعتراضات، بسیاری از مناطق کشور را در بر گرفت و قیام 19 دی مردم قم، منشأ حرکتهای بعدی گردید که پیروزی انقلاب اسلامی را رقم زد.
در چهلم شهدای قم، مردم تبریز درصدد بودند تا این نهضت را از طریق برگزاری مجالس ختم استمرار بخشند. از این رو، در 29 بهمن 1356، عزای عمومی اعلام گردید و جمعیت بسیاری برای شرکت در مجلس ختم راهی مسجد شدند. اما مأموران رژیم، که به سلاح گرم نیز مجهز بودند، مانع از ورود مردم به مسجد شدند. افزایش جمعیت سبب شد تا مأموران اقدام به شلیک تیر هوایی نمایند و همین امر مردم را تحریک نمود و آنان ضمن بیان شعارهای انقلابی، به مأموران یورش بردند و با به آتش کشیدن وسایل متعلق به پلیس و دولت، راهپیمایی بزرگی را آغاز کردند. پلیس هم وارد عمل شد و به سوی مردم تیراندازی نمود. در نتیجه، انبوهی از کشتگان و مجروحین راهی بیمارستانها شدند که در اثر تیراندازی مأموران به چنان وضعیتی دچار شده بودند.
مردم یزد نیز به پیروی از فرمان امام خمینی(رحمه الله)، در روزهای 9 و 10 فروردین1357، حماسهای دیگر آفریدند. مردم آن دیار با تحریم عید نوروز، به برپایی مجالس بزرگداشت شهدای قم و تبریز اقدام کردند. در راهپیماییهای پرشور مردم یزد، خواستههای ایشان
مبنی بر بازگشت امام از تبعید، آزادی زندانیان سیاسی و برچیده شدن رژیم پهلوی بیان گردید. با دخالت نیروهای امنیتی رژیم شاه و تیراندازی آنان به سوی مردم، جمع زیادی از آنان به شهادت رسیده و یا مجروح شدند.
این سیر تحولات باعث وحشت رژیم پهلوی گردید و بههمین خاطر روحانیون زیادی را روانهٔ تبعیدگاهها و عدهٔ زیادی از انقلابیون را روانهٔ بازداشتگاهها نمود. البته در شهرهای دیگری همچون کرمان، شیراز، اصفهان، جهرم و اهواز نیز این اعتراضات وجود داشت و حرکتهای مردمی در آن مناطق نیز به شدت رژیم شاه را به وحشت انداخت.
13 شهریور 1357، یکی دیگر از نقاط عطف انقلاب اسلامی است؛ چراکه این روز مصادف با عید فطر بود و نماز عید فطر تجلیگر حرکتی بود که پیروزی انقلاب اسلامی را تسریع بخشید. در قیطریه مرکز تجمع مردم برای اقامهٔ نماز عید فطر در تهران صدها هزار انسان مسلمان گرد هم آمدند تا آوای وحدتبخش خود را سر دهند. این تظاهرات عظیم با آرامش برگزار گردید تا فرصت قتلعام را از شاه بگیرد. همین امر زمینهٔ تأثیر بیشتر این حرکت تاریخی را فراهم ساخت و حرکتهای انقلابی بعدی بلافاصله شکل گرفت.
پس از تظاهرات عظیم مردم در روز عید فطر، امام خمینی(رحمه الله)، طی بیانیه ای، ضمن تبریک آن روز، این حرکت عظیم مردمی را تجلیل نموده، از مردم خواستند تا به بیانات عوام فریبانهٔ رژیم پهلوی اهمیتی ندهند و به این حرکتهای بنیانکن خود ادامه دهند. در ضمن ایشان از ارتشیان نیز خواستند تا برای حفظ استقلال و بیرون آمدن از زیر یوغ اسارت و ذلت وارد عمل شوند.(1)
1. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 7 و 8، ص 281.
17 شهریور 1357 همواره یادآور حماسهای دیگر در فرایند انقلاب اسلامی است. پس از تظاهرات گستردهٔ عید فطر، حرکتهای وسیع دیگری شکل گرفت که به شدت رژیم را به هراس انداخت. صبح جمعه، هرچند که رژیم در تهران و چندین شهر دیگر اعلام حکومت نظامی نموده بود، لیکن مردم تهران از صبح زود راهی میعادگاه شدند و خیابان ژاله تا بهارستان مملو از جمعیت شد. مأموران رژیم با نشانه رفتن مسلسلهای خود به سوی مردم، شمار زیادی از آنان را به شهادت رسانده، جمع زیادی را هم مجروح ساختند. این فاجعه به قدری دهشتناک بود که واکنش سریع مراجع عظام را به دنبال داشت و سیل بیانیهها و نامههای اعتراضآمیز در محکومیت این کشتار بیرحمانه، از سوی علما و مراجع صادر گردید.(1) این امر زمینه مشتعل شدن آتش خشم مردم مسلمان و انقلابی ایران را فراهم ساخت و این کشتار بیرحمانه، نه تنها مردم را از حرکتهای بعدی نا امید نساخت، بلکه شمار بیشتری از مردم را به صحنه کشاند. در چهلم شهدای جمعة سیاه نیز، اعلام عزای عمومی گردید و در بسیاری از شهرهای ایران تظاهراتهایی صورت گرفت و شماری نیز به شهادت رسیده و یا مجروح شدند.(2)
در زمان تبعید امام خمینی(رحمه الله) به عراق، رژیم بعث عراق آزادی عمل را از ایشان سلب کرده بود و مانع ادامهٔ مبارزهٔ ایشان با رژیم پهلوی میشد. امام به ناچار، صلاح را در این دیدند که به فرانسه رفته، در پاریس اقامت گزینند. این هجرت مبارک، نقطهٔ عطف دیگری در
1. همان، ج 1 و2، ص 318.
2. همان، ج 7 و 8، ص 376.
تاریخ انقلاب اسلامی ایران بود؛ چراکه این امکان برای امام به وجود آمد که بتوانند به آسودگی، پیام خود را به گوش مردم انقلابی ایران برسانند. ناگفته نماند که با تلاش برخی از یاران نزدیک امام خمینی(رحمه الله)، بنا بود ایشان از عراق راهی کویت گردند، لیکن در مرز عراق و کویت، مأموران گمرکی کویت، مانع ایشان شدند و امام تصمیم گرفتند به فرانسه هجرت كنند. از آن پس بیانیهها و پیامهای امام خمینی(رحمه الله) آسانتر به دست طرفداران ایشان میرسید و انقلاب هر چه بیشتر به اهداف خود نزدیک میشد.(1)
ماه محرم و یادآوری حماسهٔ عاشورا همواره محرکی قوی در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی بوده است. محرم سال 1399 ق. نیز نقشی بسزا در روند تحولات انقلاب اسلامی داشت. مردم مسلمان، در تداوم حرکتهای مستمر انقلابی خود، از آموزههای قیام امام حسین (رحمه الله) بهره برده، در ابتدای ماه محرم، بر فراز بامهای منازل خود فریاد الله اکبر و لااله الا الله سر دادند و در واقع تظاهراتی عظیم را در تهران و شهرهای دیگر شکل دادند، بدون آنکه مأموران بتوانند آنان را مورد تعرض قرار دهند. این فریادها علاوه بر بام منازل به خیابانها و مساجد نیز کشیده شد و هر لحظه بر جمعیت مردم در کوچه و خیابانها افزوده گردید. کشتار جمعی از تظاهرات کنندگان توسط مأموران نیز نتوانست این حرکت حماسی را خاموش کند. امام خمینی(رحمه الله) به مناسبت کشتار مردم در اول محرم 1399 ق، بیانیهای صادر کرد و مبارزات مردمی را در ماه محرم آن سال جهت بخشید. به طوری که دامنهٔ اعتراضات به اعتصابهای کشوری کشیده شد و این امر رژیم را واداشت تا دست به کشتارهای دیگری بزند و حتی عدهای را در حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) به رگبار ببندد.
1. همان، ج 7 و 8، ص 349.
تاسوعا و عاشورای آن سال نیز حاکی از روح حماسی و حسینی در میان انقلابیون بود. آیتالله طالقانی اعلام کرد که در روز تاسوعا با وجود تمام خطرات، در راهپیمایی شرکت خواهد کرد و به دنبال این اعلام، مردم نیز از سوی گروهها و جمعیتهای مختلف، به این راهپیمایی دعوت شدند. در نتیجه، رژیم ناچار شد اجازهٔ راهپیمایی را به آنان بدهد، در این روز و نیز در روز عاشورا تظاهراتهای میلیونی برگزار گردید و این امر حاکی از آن بود که در ایران زمینهٔ یک انقلاب، کاملاً فراهم است.(1)
برخی بر این اعتقادند که ملّت ایران، بیش از هر چیز در آن زمان، نگران آزادی، آسایش و رفاه خود بود و بههمین خاطر به دلیل محدودیتهای رژیم شاه در این جهات، مردم به قیام علیه رژیم دست زدند تا از آن جوّ اختناق به درآیند. با توجّه به اینکه بسیاری از وقایع انقلاب اسلامی پیوند با آموزههای دینی مردم داشته است، آیا شما این استدلال آنان را میپذیرید و قیام مردم ایران را صِرفاً قیامی ملّی میدانید یا اینکه انگیزههای دینی را محرّک قویتری در این زمینه میدانید؟ در این زمینه با دوستان خود گفتوگو کنید.
گسترش اعتراضات خیابانی و خارج شدن کنترل کشور از اختیار مأموران رژیم، شاه را وادار ساخت تا در 26 دی ماه امور کشور را به شاپور بختیار واگذار کند و خود به نام معالجه و رفع خستگی راهی مصر گردد، غافل از اینکه این سفر بازگشتی به دنبال ندارد و پیروزی انقلاب اسلامی را تسریع میبخشد. فرار شاه از ایران موجی از شادی در میان مردم ایجاد کرد و امید انقلابیون به پیروزی انقلاب اسلامی را افزایش داد.
1. سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ص 401.
از همین رو بود که در راهپیمایی عظیم روز اربعین حسینی، 29 دی ماه 1357، در تهران و سایر شهرها میلیونها تن شرکت کردند و خلع شاه از مقام سلطنت و استقرار حکومت اسلامی را خواستار گردیدند. در بیانیهٔ پایانی این راهپیمایی حتی تشکیل شورای انقلاب اسلامی ایران، که از سوی امام خمینی(رحمه الله) مطرح شده بود، مورد تأیید قرار گرفت و حکومت بختیار غیر قانونی معرفی شد.(1)
با فرار محمدرضا شاه از کشور، زمینه برای تحقق آرمانهای امام خمینی(رحمه الله) بیش از پیش فراهم گردید. امام خمینی(رحمه الله) که در آن زمان در پاریس در تبعید به سر میبرد، سکاندار اصلی نهضت بود؛ به طوری که با نظر او، تعطیلات عمومی شکل میگرفت، تحصنهای سراسری به وجود میآمد، سربازان پادگانها را ترک میگفتند و تحولات بزرگ دیگر رخ میداد. این امر حاکی از آن بود که انقلاب اسلامی به مرحلهٔ پویایی خود رسیده است و از این روست که باید رهبر نهضت خود را به یاران خویش در ایران برساند و مقدمات برچیده شدن طاغوت و زمینهسازی تشکیل حکومت اسلامی را فراهم کند.
پرسنل هوایی تصمیم میگیرند با هواپیمای اختصاصی امام را از پاریس به تهران منتقل کنند، ولی دولت مانع میشود. مخالفت دولت با ورود امام به ایران، بازتاب گستردهای داشت و در اطراف فرودگاه اجتماعات بزرگ اعتراضآمیز شکل گرفت. در واقع، بعد از تصمیم امام به بازگشت به ایران و مخالفت رژیم پهلوی این مسأله در رأس همهٔ مسایل قرار گرفت و اولین خواست اجتماعات بزرگ گردید و در این رابطه، مسجد دانشگاه تهران، به مرکز ثقل این تقاضا تبدیل شد. دامنهٔ گستردهٔ اعتراضات در نهایت،
1. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 9 و 10، ص 141.
دولت بختیار را وادار ساخت تا فرودگاههای کشور را مجدداً بازگشایی کند. سرانجام با تدبیرهای ویژهای، امام خمینی(رحمه الله) در میان اوج استقبال مردم در ساعت 30/9 روز 12 بهمن ماه وارد فرودگاه تهران شدند و در میان جمع حاضر، در بهشت زهرا، سخنرانی كردند و ماهیت غیر قانونی رژیم پهلوی را بیش از پیش روشن ساخته، خطوط آیندهٔ حرکت خود را ترسیم نمودند.
امام خمینی(رحمه الله) در بخشی از سخنان انقلابی و افشاگرانهٔ خود در بهشت زهرا فرمودند:
«و اما دولتی که ناشی میشود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیر قانونی است، وکلایی که تعیین کرده است غیر قانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیر قانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضاخان میگفتند که این سلطنت را ما نمیخواهیم و سرنوشت ما با خود ماست، حالا هم میگویند که ما این وکلا را غیر قانونی میدانیم، این مجلس سنا را غیر قانونی میدانیم، این دولت را غیر قانونی میدانیم. آیا کسی که خودش از ناحیهٔ مجلس، از ناحیهٔ مجلس سنا، از ناحیهٔ شاه منصوب است و همهٔ آنها غیر قانونی هستند، میشود که قانونی باشد؟ ما میگوییم که شما غیر قانونی هستید باید بروید... من باید عرض کنم که محمدرضای پهلوی، این خائن خبیث رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستانهای ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیهٔ اقتصاد خراب کرد... من دولت تعیین میکنم! من تو دهن این دولت میزنم! من دولت تعیین میکنم! من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم!»(1)
1. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیامها، مصاحبهها، احکام، اجازات شرعی و نامهها)، ج6، ص 13 ـ 16.
با ورود امام، طبقاتی از ارتش به انقلاب پیوستند و پس از چهار روز، ایشان دولت موقت را تعیین نمودند و مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقّت برگزید. در این مدت درگیریهایی میان وفاداران به رژیم پهلوی و انقلابیون مسلمان به وجود آمد، اما در نهایت، در 22 بهمن، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و رژیم پهلوی پس از 2500 سال حکومت شاهنشاهی در ایران جای خود را به حکومت اسلامیای داد که با حمایت و پشتیبانی مردم تحقق یافت.
کسانی را بیابید که در صحنههای مبارزهٔ با رژیم پهلوی حضور داشتند و از آنان بخواهید از وقایع آن زمان برای شما بازگو کنند. به نظر شما، نقل تاریخ انقلاب اسلامی چه تأثیری میتواند در حفظ و تداوم آن داشته باشد؟ شما با شنیدن وقایع انقلاب اسلامی از زبان حاضرانِ در صحنه، چه احساسی پیدا کردید؟ این احساس شما چه کمکی میتواند به حفظ نظام جمهوری اسلامی بکند؟
1. سالهای 1356 و 1357 به دلیل شکلگیری تجمعات گسترده دارای اهمیت ویژهای است؛ چراکه همین تجمعات زمینهٔ پیروزی انقلاب اسلامی را بیش از پیش فراهم ساخت.
2. این موج از انقلاب با شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی، فرزند برومند امام خمینی(رحمه الله) آغاز گردید.
3. در پی درج مقالهٔ توهینآمیز در روزنامهٔ اطلاعات به ساحت مقدس امام خمینی(رحمه الله)، اعتراضات وسیعی شکل گرفت که قیام 19 دی مردم قم سرآغاز آن بود.
4. عید فطر 1357 را باید نقطهٔ آغازین تجمعات گستردهٔ میلیونی دانست. جمعهٔ سیاه نیز
یکی از پیامدهای تشکیل چنین تجمعاتی بود، که هرچند این تجمع به خاک و خون کشیده شد، لیکن برگ برنده را در دستان انقلابیون قرار داد.
5. امام خمینی(رحمه الله) به دلیل محدودیتهای فراوان رژیم بعث عراق، که در زمان تبعیدشان صورت میگرفت، با تدبیر خویش از عراق به پاریس هجرت نمودند و همین امر زمینهٔ تماس آسانتر ایشان را با سایر انقلابیون فراهم ساخت و انقلاب اسلامی به خوبی در آنجا به جهانیان معرفی گردید.
6. با آغاز حرکتهای حسینی در ماه محرم، انقلاب اسلامی به نام حماسهٔ عاشورا پیوند خورد و از آن پس، حرکت رو به رشد انقلاب اسلامی، شکل پویاتری به خود گرفت.
7. با گسترش اعتراضات خیابانی، شاه مجبور به فرار از خاک ایران گردید و به دنبال آن، زمینهٔ ورود امام خمینی(رحمه الله) به کشور فراهم گردید و با ورود ایشان و نیز در سایهٔ مقاومتهای مردمی، انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید.
1. شهادت فرزند امام خمینی(رحمه الله) چه نقشی در ایجاد موج جدید در روند انقلاب اسلامی داشت؟
2. زمینهها و پیامدهای قیام 19 دی را تشریح نمایید.
3. نقش عید فطر 1357 را در شکلگیری تجمعات گستردهٔ بعدی توضیح دهید.
4. علت هجرت امام خمینی(رحمه الله) از عراق به پاریس چه بود و چه پیامدهایی را به دنبال داشت؟
5. نقش ماه محرم را در حرکتهای انقلابی سال 1357 تبیین نمایید.
6. چگونگی فراهم آمدن زمینههای فرار شاه از ایران، ورود امام به خاک ایران و سپس پیروزی انقلاب اسلامی را تشریح نمایید.
1. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 7 و 8، و 9 و 10، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ2، 1377.
2. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج2، تهران: نشر گفتار، چ2، 1372.
3. قلی پور، جعفر، مواضع امام خمینیŠ در برابر نظام سیاسی پهلوی و نهادهای آن، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ1، 1382.
4. محمدی، منوچهر، مروری بر سیاست خارجی ایران دوران پهلوی یا تصمیمگیری در نظام تحت سلطه، تهران: نشر دادگستر و نشر میزان، چ1، 1377.
5. مدنی، سیدجلال الدین،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج 2، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم،چ3، [بیتا].
6. منصوری، جواد، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، تهران: مؤسسهٔ چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چ2، 1375.
پیوندها
[1] http://www.aa