خواندن ادعیه و مناجاتهای اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) باعث میشود كه انسان با صفات عالی انسانی و مقامات والایی كه میتواند بدانها دست یابد و نیز شیوة صحیح ارتباط با خداوند آشنا گردد. این آموزههای ارزشمند دینی، انسان را با حقایقی آشنا میسازد كه اشتغالات مادی و شرایط زندگی دنیوی كمتر فرصت اندیشیدن دربارة آنها را در اختیارش مینهد. با مطالعة آن مناجاتها و ادعیه، انسان به مسیر حركت تكاملی و سازوكار و ابزاری كه پیمودن آن مسیر را برایش تسهیل میكند آگاه میشود و به سود و زیان خویش واقف میگردد و درمییابد كه زندگی در آب و نان و عیش و نوش خلاصه نمیشود و فراتر از آنها حقایقی وجود دارند كه به حیات انسان هویت و تعالی میبخشند و ترسیمكنندة حیات انسانی و معنوی او هستند. ازجمله در مناجات محبّین كه بر محور محبت و قرب الهی سامان یافته، ما به عالیترین خصلتهای الهی و انسانی كه همان محبت به خداوند است، رهنمون میشویم. چنانكه گذشت، در طلیعة آن مناجات، حضرت از خداوند درخواست میكنند كه محبت ایشان را به خود خالص گرداند. پرواضح است كه قلب آن حضرت آكنده از محبت خداست، اما از خدا
درخواست میکند كه این محبت به نهایت برسد؛ آنسان كه جز مهر و محبت خدا، چیز دیگری در قلبش نماند؛ چه اینكه با چنین محبت خالصانه، انسان به عالیترین مراتب تعالی و كمال دست مییابد.
طبیعی است كه وقتی محبت انسان به خداوند خالص شد و محبت خداوند بر سراسر قلبش سایه افكند، توجه انسان یكپارچه معطوف خداوند میشود و فكر و ذهن انسان از غیر وی منصرف گشته و تنها متوجه او میگردد؛ چنانكه در محبتهای عادی وقتی انسان به كسی شدیداً علاقهمند میشود، شب و روز فكرش متوجه اوست و هرگاه از اشتغالات و امور زندگی فارغ گردد، دلش متوجه محبوب میشود و پیوسته در پی آن است كه وی را ملاقات كند و با او انس گیرد. آنگاه حضرت به بیان لوازم و آثار محبت خالصانه به خداوند میپردازند كه دربارة یكی از آن آثار و لوازم كه رضای به قضای الهی است سخن گفتیم. حضرت در این باره و در ادامة مناجات خود میفرمایند: وَمَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ إلَی وَجْهِكَ وَحَبَوْتَهُ بِرضَاكَ وَأعَذْتَهُ مِنْ هِجْرِكَ وَقِلاك؛ «[مرا از شمار كسانی قرار ده] كه نعمت دیدارت را به او عطا كردی و وی را برای مقام رضایت برگزیدی و او را به درد فراق و هجرانت مبتلا نساختی».
رؤیت و مشاهدة خداوند كه در این مناجات از آن با عبارت بالنظر الی وجهك یاد شده، برای بندگان خالص خداوند تحقق مییابد و اگر امری واقعی و تحققیافتنی نمیبود، اینهمه در روایات، آیات و دعاها بدان اشاره نمیشد. البته مشاهدة خداوند دارای مراتب است و حضرات معصومین(علیهم السلام) عالیترین مراتب آن را دارند و مراتب نازلتر آن برای سایرین امکان تحقق دارد و البته توفیق نیل به هر مرتبهای از نظر به وجهالله نهایت شرافت و عظمت برای انسان بهشمار میآید. مشاهده و نظر به وجهالله
دارای لذتی بینهایت است كه هیچ لذتی و ازجمله لذت نعمتهای بهشتی به درجة آن نمیرسد. ازاینرو امام سجاد(علیه السلام) در مناجات خود نیل بدان را از خداوند درخواست میكند. همچنین نظر به وجهالله، بالاترین مرتبه و درجة كسی كه هستی و جان خود را فدای خداوند كرده و به مقام شهادت نائل آمده است، بهشمار میآید. بااینوجود جا دارد كه ما در حد میسور به فهم و شناخت این مرتبة عالی و ارزشمند نائل شویم و فراتر از ملاحظة تعابیری كه دلالت بر مشاهدة خداوند و نظر به وجهالله دارند، به حقیقت آن نیز واقف گردیم؛ حقیقتی كه خداوند دربارة آن و در وصف بهشتیان سرمست و شادمان از آن مشاهده میفرماید: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَة* إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَة؛(1)«آن روز چهرههایی تازه و خرم است، كه به پروردگار خویش مینگرند [و پاداش اعمال نیكشان را دریافت میكنند]».
در ادامة آن آیات، خداوند دربارة محرومان از مشاهدهاش میفرماید: وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ *تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَة؛ «و چهرههایی تیره و ترش است، گمان دارند كه با آنها رفتاری كمرشكن میكنند».
در جای دیگر خداوند میفرماید: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ * وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَة * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ * أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَة؛(2)«رویهایی در آن روز تابان و درخشان است، خندان و شادمان، و رویهایی در آن روز بر آنها غبار نشسته است، آنها را تیرگی و سیاهی پوشانده؛ اینان همان كافران بدكارِ گنهپیشهاند».
انسان در محبتهای انسانی، از ارتباط و انس یافتن و بهخصوص ملاقات و مشاهدة محبوبش لذت میبرد؛ بهویژه اگر آن محبت تشدید شود و به عشق بینجامد. لذت سرشار عاشق از مشاهدة معشوق دارای چنان ارزش و جایگاهی است كه محور ادبیات
1. قیامت (75)، 22ـ23.
2. عبس (80)، 38ـ42.
و داستانهای عشقی رایج در تمام فرهنگهای بشری شده است و در آنها بیش از هر چیز از دیدار محبوب و معشوق و لذتی كه از آن عاید عاشق میشود و ترس و شِكوه از فراق و جدایی از محبوب سخن به میان آمده است.
پرواضح است كه مشاهدة خداوند، مشاهدة حسی نیست؛ چون خداوند مجرد است و جسمانی نیست. برای دستیابی به مفهوم و معنای رؤیت و مشاهدة خداوند، باید به مفهوم مواجهه بین انسانها نظری افكنیم تا از آن طریق، فهم مشاهدة خداوند برای ما تسهیل شود. در ملاقاتی كه افراد با یكدیگر دارند، چون ملاقات با رودررو شدن و مشاهدة صورت انجام میپذیرد و در زبان عربی از صورت به «وجه».یاد میشود و دو فرد ملاقاتكننده، روبهروی هم قرار میگیرند و صورت یكدیگر را مشاهده میكنند، تعبیر به مواجهه میشود. پس منظور از دیدار و مواجهه و ازجمله دیدار عاشق با معشوق روبهرو شدن با آن حیثیت و بخشی از وجود دیگری است كه صورت و وجه نامیده میشود و در هر ملاقاتی روی و صورت افراد است كه در برابر هم قرار میگیرد و هیچگاه از مشاهده و دیدن پشت سر كسی، تعبیر به دیدار نمیشود. لازمة ملاقات با محبوب و مواجهة معشوق با عاشق، محبت و علاقهای است كه بین آن دو برقرار است. منظور از مشاهدة خداوند و مواجهه با او، اظهار محبت خالصانه به خداوند و مواجهه با صفت رحمانیت وی و درنتیجه بهرهمند شدن از رحمت و رأفت بیكران اوست.
در هر دیداری، درك زیباییهای محبوب به انسان لذت میبخشد و هر قدر محبوب و یا كسی كه انسان او را مشاهده میكند زیباتر باشد، لذت بیشتری از این مشاهده عایدش میشود. پس برای لذت بردن از مشاهدة كسی، در درجة اول، آن شخص باید زیبا باشد؛ در درجة دوم باید انسان دارای نیروی درككنندة زیبایی باشد. پس اگر انسان شخصی را زشت میداند و زیبایی در او نمیبیند، از مشاهدهاش لذت نمیبرد. یا اگر آن شخص زیباست و انسان هم قبول دارد كه او زیباست، اما چشم ندارد كه به عیان
زیبایی او را مشاهده كند، باز لذت نمیبرد و هر قدر چشم انسان كمسوتر باشد، از مشاهدة زیباییها كمتر لذت میبرد و هرچه چشم پرنورتر باشد، لذت بیشتری از مشاهدة زیباییها عایدش میشود.
زیبایی ازآنرو كه كمال است، دوستداشتنی و لذتبخش است؛ همچنانكه زشتی ازآنرو كه نقص است، مشاهدة آن انسان را آزرده میسازد. پس اگر همة زیباییهای عالم را متمركز و یكپارچه در جایی گرد آورند، از مشاهدة آن لذتی به انسان دست میدهد كه تصوركردنی نیست. وقتی كه دلدادهای با مشاهدة زیبارو و چشم و ابروی او، دل و دیده از كف میدهد و از لذت مشاهدة آن زیبارو از پا درمیآید و حاضر است هستی خود را به پای آن معشوق زیبارو بیفكند، به آن دلداده با مشاهدة یكجا و یكپارچة همة زیباییهای زیبارویان عالم، چه حالی دست خواهد داد؟ اجتماع همة زیباییها در كسی و جایی محال است و به فرض كه چنین چیزی ممكن شود، آن زیبایی، متراكم از زیباییهای محدود است و در برابر كمال بینهایت خداوند و زیباییهای بینهایت و نامحدود تجلیات ربانی چیزی بهشمار نمیآید. ازاینرو اگر كسی توفیق درك جلوههای معشوق واقعی و لیاقت نظاره كردن به رخ زیبای معبود ازلی و ابدی و سرمدیِ دارای كمالات بینهایت را پیدا كند، به چنان لذت سرشار و بینهایتی دست مییابد كه در وصف نمیگنجد و نمیتوان آن را با لذتهای محدود غیرالهی مقایسه كرد.
از آیات قرآن، روایات و ازجمله مناجاتی كه به بررسی آن میپردازیم، برمیآید كه انسان استعداد و ظرفیت درك آن زیبایی نامحدود و لذت بردن از آن را دارد؛ آنهم لذتی كه یك لحظه دریافت و درك آن، از درك همة لذایذ عالم در طول عمر، فراتر و بیشتر
است؛ چون آن لذایذ محدودند ولی لذت درك مشاهدة خداوند و درك زیبایی جلوههای معبود، نامتناهی و نامحدود است. آنگاه اگر انسان به این استعداد و ظرفیت عظیم و شگفتانگیزی كه خداوند در وجود او به ودیعت نهاده است، پی ببرد و دریابد كه به چه مقام و درجهای میتواند دست یابد و اینكه میتواند به آن محبوب با زیباییهای نامتناهی دل ببندد، آیا حاضر است خود را اسیر امور مادی پست و گذرا و محدود و توأم با آفت، پلیدی و زشتیهای فراوان كند؟
اگر ما لیاقت درك حقایقی متعالی چون مشاهدة خداوند و نظر به تجلیات ربوبی را نداریم، خواندن دعاها و مناجاتها و ازجمله این مناجات كه از چنان حقایقی خبر میدهند دستكم ما را به وجود آن حقایق رهنمون میسازد. به برکت مطالعة آموزههای ناب دینی است كه عظمت انسان و استعدادها و ظرفیتهای متعالی او برایمان آشكار میشود و درمییابیم كه انسان میتواند به مقامات و درجاتی نائل گردد كه تصورش هم برای ما دشوار است. پس آیا سزاوار است كه عمر و وقتمان را صرف امور پوچ و بیهوده كنیم و از حقیقت وجودمان غافل شویم؟ حقیقت وجودی كه خداوند دربارة آن فرمود: وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی؛(1) «و تو را برای خود پروردم و برگزیدم».و یا در حدیث قدسی میخوانیم كه خداوند فرمود: عَبْدی خَلَقْتُ الأشْیاءَ لأجْلِِكَ وَخَلَقْتُكَ لِأجْلیِ وَهَبْتُكَ الدُّنْیَا بِالْإحْسَانِ وَالأخِرَةَ بالْإِیمَان؛(2) «بندة من، من همة اشیا را برای تو آفریدم و تو را برای خودم خلق كردم. دنیا را با احسانم به تو بخشیدم و آخرت را بهپاس ایمانت به تو خواهم بخشید».
قبلاً دربارة رضا به قضای الهی سخن گفتیم. دستیابی به این مقام كه در روایات و متون
1. طه (20)، 41.
2. شیخحر عاملی، الجواهر السنیه، ص361.
دینی فراوان از آن سخن به میان آمده و از مقامات بلند معرفتی بهشمار میآید، از راههای عادی، بسیار به طول میانجامد و دشواریهای فراوان به همراه دارد. بسیاری از خواستههای انسان با آنچه خداوند مقرر میفرماید متفاوت است و گاهی انسان از آنچه اتفاق میافتد و مطابق با تقدیر الهی است ناراحت و ناراضی میباشد. برای انسان بسیار دشوار است كه با صرف تفكر در این باره كه تقدیرها و كارهای خداوند ازروی حكمت و به مصلحت اوست، به قضای الهی راضی شود. اما از طریق محبت به خداوند، بهخصوص محبت شدید و خالصانه، راضی شدن به قضای الهی آسان میشود؛ چون وقتی انسان كسی را دوست داشت، بهخصوص اگر آن محبت شدید و كامل بود، هرچه او انجام میدهد، میپذیرد و در برابر آن تسلیم است و آنچه از دوست میرسد، میپسندد و با همة وجود میپذیرد و كاری به سود و زیان آن ندارد. كسی كه خالصانه خدا را دوست دارد، اگر اتفاقی برایش افتاد، مثلاً پایش شكست، یا فقیر شد، یا بچهاش بیمار گردید، چون این حوادث را مطابق با خواست خداوند میداند، بدانها رضایت میدهد. متقابلاً چنین كسی در پی آن است كه خداوند نیز از او راضی شود. چون وقتی انسان كسی را دوست داشت، در پی آن است كه محبوب نیز او را دوست بدارد و اثر و نتیجة محبت محبوب به انسان، رضایت اوست. برای وی خیلی سخت است كه بداند محبوبش از او ناراحت و ناراضی است و در مقابل، نهایت آرزویش این است كه محبوبش از او راضی باشد. با توجه به اینكه نهایت آرزوی بندة مطیع فرمان خدا كه خالصانه به وی محبت دارد، این است كه خداوند نیز از او راضی شود، امام سجاد(علیه السلام) از خداوند میخواهند كه ایشان را در شمار كسانی قرار دهد كه رضایت خود را به آنها بخشیده و آنان را برای مقام رضایتش برگزیده است و میفرمایند: وحَبَوْتَهُ بِرِضَاك. آنگاه حضرت یكی دیگر از آثار محبت خداوند را برمیشمارند و میفرمایند: وأعَذْتَهُ مِنْ هِجْرِكَ وَقِلَاك؛ «و مرا در شمار كسانی قرار ده كه به درد فراق و هجرانت مبتلا نساختی».
كشندهترین چیز برای محب این است كه محبوب با او قهر كند و به او اعتنایی نداشته باشد. ازاینرو، حضرت پس از آنكه از خداوند میخواهد كه از ایشان راضی و خشنود باشد، همچنین درخواست میكند كه ایشان را از شمار كسانی قرار دهد كه به قهر و هجران خود مبتلا نساخته است و ایشان را به درد كشندة بیمهری و بیاعتناییاش مبتلا نمیسازد. «هجر» فراق و ترك كردن ازروی ناخشنودی و بهمعنای «قهر كردن» است. مطلق فراق، هجر بهشمار نمیآید؛ چه اینكه لازمة زندگی دنیا فراق از محبوب و حرمان از لقا و وصال اوست. نهایت آرزوی بندگان سالك و شایستة خدا، وصال معبود است، اما شرایط این عالم ایجاب میكند كه آنان در غم فراق معبود بسوزند و حرمان از یار، ایشان را میآزارد و حزنی همیشگی بر جانشان مینشاند. اما آنچه برای آنان كشنده و تحملناپذیر است، هجران محبوب و قهر وی با ایشان و ناخشنودی یار میباشد. حتی تصور اینكه محبوب به آنان اعتنایی ندارد و به هجرش مبتلا ساخته، برایشان كشنده است. «قلی» نیز تقریباً مرادف با «هجر» و بهمعنای «بیمهری» و «قهر» است و در برخی از آیات قرآن نیز به كار رفته است؛ آنجا كه خداوند میفرماید: وَالضُّحَى * وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى؛(1)«سوگند به روشنایی و برآمدن روز، سوگند به شب چون درآید و آرام گیرد (تاریكی آن همه را فروپوشد)، كه پروردگارت نه تو را فروگذاشته و نه با تو قهر كرده است».
در ادامة مناجات، حضرت دربارة بخشی دیگر از آثار محبت خالصانه به خداوند میفرمایند:
وَبَوَّاْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فى جِوَارِكَ، وَخَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ، وَاَهَّلْتَهُ لِعِبادَتِكَ،
1. ضحی (93)، 1ـ3.
وَهَیَّمْتَ قَلْبَهُ لِإِرَادَتِكَ، وَاجْتَبَیْتَهُ لِمُشَاهَدَتِكَ، وَاَخْلَیْتَ وَجْهَهُ لَكَ، وَفَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ، وَرَغَّبْتَهُ فِیما عِنْدَكَ، وَاَلْهَمْتَهُ ذِكْرَكَ، وَاَوْزَعْتَهُ شُكْرَكَ، وَشَغَلْتَهُ بِطاعَتِكَ وَصَیَّرْتَهُ مِنْ صالِحى بَرِیَّتِكَ، وَاخْتَرْتَهُ لِمُنَاجَاتِكَ، وَقَطَعْتَ عَنْهُ كُلَّ شَىْءٍ یَقْطَعُهُ عَنْك؛ «مرا از شمار كسانی قرار ده كه در جوارت، در نشیمنگاه عالم صدق و حقیقت جای دادی و به مرتبة معرفتت مخصوص كردی و لایق پرستشت ساختی و قلبش را دلباخته و شیفتة ارادت و محبتت گرداندی و برای مشاهدهات برگزیدی. روی او را یكپارچه بهسویِ خود گرداندی و قلبش را از هرچه جز دوستی توست، خالی ساختی و او را به آنچه نزدت است، راغب گرداندی و ذكرت را به او الهام كردی و شكرت را به او ارزانی داشتی و به طاعتت سرگرمش ساختی. او را از صالحان خلق خود قرار دادی و برای مناجاتت انتخابش كردی و علاقهاش را از هرچه او را از تو دور كند، قطع كردی».
همجواری با محبوب و در كنارش زیستن و به سر بردن با او بالاترین آرزوی هر انسانی است. رهیافتگان به زمزم عشق و محبت الهی بیش از هر چیز آرزو دارند كه در جوار او از رحمت و لطف بینهایتش بهرهمند شوند. بیتردید جوار معبود، والاترین و شریفترین جایگاهی است كه میتوان بدان دست یافت و در پرتو آن جایگاه عظیم و الهی، عالیترین افتخار نصیب انسان میشود؛ چه اینكه در آن جایگاه انسان از همة ناراحتیها و نگرانیها میرهد و به اطمینان خاطر و آسایش و آرامش ابدی دست مییابد. ازاینرو، آسیه، زن فرعون، پس از آنكه به خداوند و حضرت موسی(علیه السلام) ایمان آورد و به این دلیل، تحت شدیدترین شكنجههای فرعون قرار گرفت تا از آیین
توحیدی دست كشد و دوباره به فرعون و آیین شرك روی آورد، زیر شكنجه گفت: رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین؛(1)«پروردگارا، برای من نزد خویش، در بهشت خانهای بساز و مرا از فرعون و كردار او برَهان و مرا از گروه ستمكاران رهایی بخش». امام سجاد(علیه السلام) نیز از خداوند درخواست میكنند كه در شمار راهیافتگان به جوار الهی و برخوردارشدگان از معرفت خاص خداوند قرار گیرند.
شناخت و معرفت، مقدمه و سرآغاز دستیابی به هر هدفی است. همچنین كسی كه جویای محبت به خداوند و آثار آن است و ازجمله خواهان بهرهمند شدن از جوار الهی و بار یافتن به حریم اوست كه بدون واسطه و حایلی با معشوق و معبود خود به گفتوگو پردازد، باید به خداوند معرفت پیدا كند. وقتی انسان شناخت كافی و لازم به خداوند ندارد و حضور او را درك نمیكند، چگونه میتواند درخواستهای متعالی چون محبت خالص و همجواری با او را داشته باشد؟ بسیاری از مردم، شناخت مستقیمی از خداوند ندارند و تنها وی را موجودی میدانند كه عالم و بهشت و جهنم را خلق كرده است و چون شناختی از خود او و سایر صفاتش ندارند، توجهشان معطوف به آثار و نعمتهای الهی و بهشت و جهنم است. آنان بیش از آنكه خود را نیازمند به خداوند بدانند، نیازمند نعمتهای خداوند در دنیا میدانند؛ غافل از آنكه نیاز انسان به خداوند، بسیار بیشتر و فراتر از نیازش به مخلوقات اوست. برای اینكه انسان نیاز همیشگی و سرشارش را به خداوند درك كند و دریابد كه وی تا چه حد دوستداشتنی است و نمیشود از او بینیاز گشت و جایگزینی برایش یافت نمیشود، باید خداوند را بشناسد. طبیعی است كه هر قدر این شناخت و معرفت زیادتر شود، انسان بیشتر به
1. تحریم (66)، 11.
عظمت خداوند آگاه میگردد و محبتش به او افزایش مییابد. كسی كه گوهرشناس نیست، فرقی بین گوهر گرانقیمت و ارزشمند با خرمهره و شیشة معمولی نمیگذارد. چهبسا او شیشة معمولی را كه در ظاهر پرزرقوبرقتر و زیباتر است، بر آن گوهر گرانقیمت ترجیح دهد.
كسی كه خداوند و مقام قرب و جوارش در عالم آخرت را نمیشناسد، همچنین كسی كه از اهمیت و عظمت محبت وی آگاه نیست و نیز شناختی از بهشت و نعمتهای اخروی ندارد، داراییها و سرمایههای دنیوی را بر نعمتهای بهشتی و جوار خداوند در بهشت ترجیح میدهد. او با توجه به آنكه لذتهای دنیا برایش قابل درك هستند و شناختی از لذتهای اخروی ندارد، لذتهای دنیوی را ترجیح میدهد. برای او خانههای مجلل و كاخهای دنیوی، پرجاذبهتر از قصرها و كاخهای بهشت هستند. مطلوب او منحصر در این دنیاست و شناختی از مطلوب واقعیاش كه قرب و جوار الهی است، ندارد. او به تأسّی از امامان معصوم(علیهم السلام) و برای نیل به ثوابی كه وعده داده شده، دعاهای رسیده را كه متضمن درخواست بهشت و نعمتهای بهشتی و مقامات متعالی انسانی است، میخواند، ولی از حقیقت و عظمت آنچه میخواند و درخواست میكند، آگاه نیست. در صورتی انسان از ته دل و با همة وجود، مقامات عالی انسانی و معنوی و ازجمله قرب و همجواری با خداوند را درخواست میكند و به تلاش برای رسیدن به آن مقصود متعالی میپردازد و برای آن از درخواستهای پوچ و بیمقدار صرفنظر میكند و به لوازم چنان خواستهای نیز پایبند میماند كه به شناخت واقعی و حقیقی خداوند و مقامات اولیای خدا دست یابد. این همان شناخت ویژهای است كه تنها افراد اندكی بدان دست یافتهاند و اكثریت مردم از آن نصیبی ندارند و اهمیت و عظمت آن تا حدی است كه امام سجاد(علیه السلام) از خداوند آن را درخواست میكنند.
با توجه به آنكه راه نیل به قرب و جوار الهی و درك عظمت و ارزش آن، بندگی خداست، حضرت میفرمایند: وأهَّلْتَهُ لِعِبادَتِك؛ «مرا در شمار كسانی قرار ده كه لایق پرستشت ساختی». بندگی خدا یعنی انسان بهراستی درك كند از خودش چیزی ندارد و سرتاپا نیازمند خدا، و بندة اوست و این بندگی را نهفقط با زبان، كه با همة رفتارش در طول زندگی نشان دهد. عبادتهای خاص و توقیفی ازجمله نماز كه در آن انسان در پیشگاه خداوند تعظیم میكند و به سجده میافتد، دربرگیرندة روح بندگی خداست. همچنین هر كار دیگری كه برای اطاعت خداوند و جلب رضایت وی انجام میگیرد، نمایشگر بندگی اوست. آن كار وقتی با قصد اطاعت و برای خداوند انجام گرفت، عبادت محسوب میشود و بهوسیلة آن، انسان خواست خود را فدای خواست خداوند میکند و در برابر ارادة الهی از خواستههای خود صرفنظر مینماید. اگر ما پس از آنكه عمرمان در راه تحصیل علم گذشته است و سالیانی با معارف توحیدی سروكار داشتهایم، به مرحلهای نرسیدهایم كه برای خودمان شأنی قایل نباشیم و همهچیز را برای خدا بخواهیم دلیل آن است كه هنوز به مقام بندگی خدا و تحصیل توفیق عبادت خالصانة خداوند دست نیافتهایم. كسی كه محركش در زندگی پول، شهرت و مقام است و خود را اسیر شكم و شهوت و دنیا ساخته است، لیاقت بندگی خدا را ندارد. در صورتی انسان، لیاقت بندگی خدا را پیدا میكند كه از بند اسارت دنیا و شهرت و مقام، خود را نجات دهد و دستكم در حدی كه خداوند اجازه داده و برایش مباح دانسته است، از آن امور استفاده كند؛ و پا را فراتر از تكالیف الهی ننهد و مرتكب حرام و گناه نشود، كه در این صورت به اولین مرحلة بندگی خدا دست یافته است. البته مرحلة كاملتر بندگی خدا ایجاب میكند كه انسان تنها بهجهت اطاعت فرمان خدا به نیازمندیهای دنیویاش بپردازد بهگونهای كه اگر خداوند به او نمیفرمود كه غذا
بخورد و نیازهای دنیوی خودش را تأمین كند، او به تأمین حداقل نیازهای خود نیز نمیپرداخت. كسی كه بندة شكم و شهوت است، لیاقت بندگی خدا را ندارد، ازاینجهت از عبادت لذت نمیبرد و از انجامش احساس خستگی میكند. اما كسی كه لایق بندگی خداست، چنان از عبادت و راز و نیاز با خدا لذت میبرد كه جز برای پرداختن به امور ضروری زندگیاش، حاضر نیست عبادت را رها كند و خود را از فیض نجوای با معبود محروم سازد.
وَهَیَّمْتَ قَلْبَهُ لِإِرادَتِكَ وَاجْتَبَیْتَهُ لِمُشَاهَدَتِك. در زبان عربی از شیفتگی به «هیام» تعبیر میشود، و آن حالت شدید محبت است كه در پیِ آن، عاشق با همة وجود مجذوب معشوق میشود و جذبهاش او را واله و سرگشته میسازد. این حالت چنان انسان را از خود غافل میگرداند و همة هوش و حواسش را متوجه محبوب میسازد كه وقتی دیگران رفتار و حالات او را مینگرند، دیوانهاش میپندارند. انسان براثر معرفت و محبت خالصانه به خداوند و بندگیاش، با همة وجود شیفتة وی میشود و دیگر به غیر او توجهی ندارد و توجه و نظرش یكپارچه به معبود معطوف میشود. امام سجاد(علیه السلام) نیز از خداوند درخواست میكنند كه ایشان را در شمار مجذوبان و شیفتگانش و كسانی كه آنان را برای مشاهدهاش برگزیده است قرار دهد. دربارة مقام مشاهده در مباحث گوناگون و ازجمله در چند جلسة قبل سخن گفتیم. فهم و درك واقعیت مشاهدة خداوند بسیار دشوار است و چنانكه از آیات و روایات استفاده میشود، اولیای خدا و مؤمنان كامل به مراتبی از مشاهدة خداوند نائل میگردند. البته این مشاهده، حسی نیست و بهمعنای مشاهدة خداوند با چشم دل و نور ایمان است. ازاینرو، وقتی از امیر مؤمنان(علیه السلام) سؤال شد كه آیا خدایت را مشاهده كردهای؟ حضرت در پاسخ فرمودند: أَ فَأعْبُدُ مَا لَا أَرَى؟ فَقَال
وَكَیْفَ تَرَاهُ؟ فَقَال(علیه السلام) لَا تُدْرِكُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَلَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان؛(1)«آیا خدایی را كه نبینم میپرستم؟ گفت: چگونه او را میبینی؟ فرمود: چشمها او را چون اجسام نبینند و درنیابند؛ اما دلها در پرتو ایمان راستین او را ببینند و دریابند».
البته مرتبة كامل مشاهدة خداوند در عالم آخرت، آنهم در حدی كه برای ممكنات میسور و تحققپذیر است، به مؤمنان و اولیای خدا عنایت میشود. در این دنیا كه انسان محكوم قوانین عالم ماده است و بهجهت تعلقات مادی مرتبة كامل آن مشاهده محقق نمیشود و مرتبة فروتر آن، با عنایت و توفیق الهی برای اولیای خدا حاصل میگردد. ازاینرو، دربارة درخواست مشاهدة خداوند از سویِ حضرت موسی(علیه السلام) و عكسالعمل خداوند به آن پرسش كه آن حضرت به نمایندگی از بنیاسرائیل مطرح كرد، در قرآن آمده است:
وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَیْكَ وأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین؛(2) «و چون موسی به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش [بیواسطه] با او سخن گفت، گفت: پروردگارا، [خود را] به من بنمای تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید، ولیكن به این كوه بنگر، پس اگر در جای خود قرار و آرام داشت مرا خواهی دید، و چون پروردگارش بر آن كوه تجلی كرد، آن را خُرد و پراكنده ساخت و موسی مدهوش بیفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بارخدایا،] تو پاك و منزهی [از اینكه با چشم دیده شوی]. به تو بازگشتم و من نخستین باوردارندهام».
1. نهج البلاغه، خطبة 179.
2. اعراف (7)، 143.
وَاَخْلَیْتَ وَجْهَهُ لَكَ، وَفَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ، وَرَغَّبْتَهُ فِیما عِنْدَكَ. وقتی انسان با كسی مواجه میشود و میخواهد با او سخن گوید و بهخصوص وقتی میخواهد با كسی انس گیرد، روبهروی او میایستد و صورتش را در برابر صورت او قرار میدهد و هیچگاه در حال سخن گفتن و انس یافتن با كسی به او پشت نمیكند. «توجه».كه در آن عنایت خاص به كسی و چیزی نهفته است، از «وجه» بهمعنای «صورت» گرفته شده است. وقتی از «نظر به وجهالله» سخن گفته میشود، در آن تعبیر حیثیت توجه، مواجهه و عنایت به خداوند و انس یافتن به او لحاظ شده است. امام سجاد(علیه السلام) از خداوند درخواست میكنند كه ایشان را در شمار كسانی قرار دهد كه توجه و روی او را یكپارچه بهسویِ خود گردانده است. توجه كامل به خداوند از آثار محبت خالص به وی است و گرچه تصور آن، چه رسد به عینیت یافتن آن، برای ما دشوار است، این حالت برای اولیای او كه دلشان را یكپارچه مجلای عشق و محبت الهی ساختهاند، امری عادی بهحساب میآید. در روابط انسانی و در مواجهة افراد با یكدیگر، این سنخ توجه، یعنی توجه كامل به گوینده و یا مخاطب و توجه نكردن به غیر او فراوان اتفاق میافتد. مثلاً شما عزیزان كه در این مجلس حاضرید، برای اینكه سخنان مرا بشنوید و آنها را به خاطر بسپارید، كاملاً توجهتان معطوف به من و سخنانم است و حواس و ذهنتان را به مسائل دیگر مشغول نمیسازید؛ چون در آن صورت از دریافت مطالبی كه گفته میشود بازمیمانید. همچنین كسی كه دل در گرو عشق و محبت به خدا دارد و فقط در پیِ انس یافتن با اوست، یكسره به وی توجه دارد و خود را به غیر او مشغول نمیسازد. البته چون خداوند مجرد است و جسمانی نیست، منظور از توجه یافتن به او، مواجهة جسمانی نیست، بلكه منظور آن است كه انسان قلب و دلش را به خداوند، الطاف و عنایات وی متوجه میكند و از اشتغالات مادی و عوامل بازدارنده از توجه به او تهی میسازد.
جملة وَفَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّك را هم میتوان از آثار محبت خالص به خداوند برشمرد، و هم میتوان آن را تعبیری دیگر از محبت خالص به او دانست. با این جمله حضرت از خداوند درخواست میكنند كه دلشان را مختص محبت خود گرداند و از محبت به غیر او خالی سازد. برای اینكه گلاب خالص بماند و فاسد نشود، نباید در آن سركه ریخت. همچنین نباید علاقه و محبت به غیرخدا را در دل راه داد؛ چون دلبستگی و علاقه به غیر وی با محبت و توجه به او سازگار نیست و دل را از محبت خدا تهی میسازد. وقتی خداوند به بندهاش عنایت و توجه دارد و میخواهد محبتش را در قلب او جای دهد و طعم و لذت آن را به او بچشاند، دل او را از تعلقات مادی و آلودگیهایی كه با محبتش ناسازگار است، پاك میسازد و آنگاه كه دل بنده، پاك و مصفا شد، محبتش را در آن قرار میدهد؛ چنانكه اگر انسان بخواهد در ظرفی گلاب یا عطری خوشبو و دلانگیز بریزد، آن ظرف را تمیز میكند تا مایعی دیگر با آن عطر و گلاب مخلوط نشود و آن را فاسد نسازد. خداوند نیز با وسایلی كه فراهم میآورد، دل مؤمن را از آلودگیها و تعلقات غیرالهی پاك میكند و آنگاه محبتش را در آن قرار میدهد. البته تعلقات و آلودگیهای دل متفاوتاند؛ برخی از آنها بهراحتی از دل زدوده میشوند، اما برخی از آنها بهسختی و در درازمدت از دل پاك میشوند؛ چنانكه اگر بخواهیم در ظرفی كه در آن آب هست گلاب بریزیم، به مجرد خالی كردن آب، ظرف پاك و مهیای ریختن گلاب در آن میشود. اما اگر در آن ظرف، مایع چرب یا چسبندهای هست، باید پس از تخلیة آن، ظرف را كاملاً شستوشو داد. حال اگر در ظرفی كه در آن گریس ریختهاند بخواهیم عطر بریزیم، باید پس از تخلیة گریس، آن ظرف را چندین بار شستوشو دهیم تا كاملاً چربی و بوی گریس برطرف شود.
دل جوانان كه چندان به تعلقات دنیوی آلوده نگشته، و آلودگیها كاملاً در آن رسوخ نیافته است، سراسر مهیای پاك شدن از آلودگی و دلبستگیهای دنیوی و زینت
یافتن به محبت الهی است. اما كسانی كه عمری از آنها گذشته و بهمرور و طی عمر طولانیشان، تعلقات دنیوی نظیر تعلق به مال، مقام، ریاست، خانه و وسایل آسایش كاملاً در دلشان رسوخ یافته است، بهآسانی و در زمانی كوتاه نمیتوانند دلشان را از آن تعلقات پاك كنند و محبت خدا را جایگزین آنها سازند. برای این منظور، باید وسایل فراوانی فراهم شود و آنان با توفیق الهی برای زدودن هریك از آن تعلقات، زمانی طولانی صرف كنند، تا پس از سالیان طولانی و با زحمت و ریاضت فراوان، خداوند آنان را رهین توفیق و عنایتش سازد و دلشان را از همة آلودگیها مصفا و پیراسته گرداند و آنگاه محبتش را در آن قرار دهد. بیتردید گرفتاریهایی كه در زندگی برای مؤمنان و دوستان خدا رخ میدهد، در زمرة وسایلی قرار دارند كه خداوند فراروی آنان میگذارد تا بدینوسیله به خداوند متذكر شوند؛ تعلقات را از دلشان بزدایند و آمادة آراستن قلب به نور الهی و محبت خالصانة او گردند.
یكی از آثار محبت خالصانه به خداوند، رغبت یافتن به آنچه در نزد اوست و علاقه نشان ندادن به دنیا و زرق و برق زودگذر آن میباشد. بیتردید این خصلت در كسی پدید میآید كه باور كند دنیا و تعلقات آن پوچ و بیارزش است و آنچه در نزد خداست، اصیل، ماندنی و دارای ارزش نامحدود است. ریاست، مقام و سایر داراییهای دنیوی، فانیاند و برخلاف تصور ما، خیلی زود از بین میروند. گاهی انسان سالیانی برای رسیدن به پست و مقام تلاش میكند و قبل از آنكه در مقامش مستقر شود و بهرة لازم را از آن ببرد، عمرش به سر میرسد و ناكام از دنیا و مقام، روانة سرای آخرت میگردد. برخی در میانة راه و قبل از آنكه به مقصود و مقامی كه در پیِ آن بودهاند برسند، عزرائیل به سراغشان میآید و به زندگیشان خاتمه میدهد.
خداوند دربارة پایداری و ماندگاری آنچه در نزد خداست و ناپایداری تعلقات دنیویای كه انسان بدانها دلخوش كرده، میفرماید: مَا عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأحْسَنِ مَا كَانُوا یَعْمَلُون؛(1)«آنچه نزد شماست، پایان پذیرد و آنچه نزد خداست، ماندنی است و كسانی كه شكیبایی كردند، هرآینه مزدشان را بر پایة نیكوترین كاری كه میكردند دهیم».
در آیة دیگر خداوند پس از آنكه مرگ را سرنوشت محتوم همگان معرفی میكند و به مؤمنان رهیده از دام شیطان وعدة رستگاری و نیل به پاداش كامل در رستاخیز و بهرهمندی از سرای جاودانة بهشت میدهد، میفرماید: وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاّ مَتَاعُ الْغُرُور؛(2)«و زندگی دنیا چیزی جز كالای فریب نیست».
در جای دیگر خداوند دربارة برتری كیفی و كمّی آخرت بر دنیا میفرماید: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وأبْقَى؛(3)«بلكه شما زندگی این جهان را برمیگزینید، و حالآنكه آن جهان بهتر و پایندهتر است».
«خیر» در آیة شریفه ناظر به برتری كیفی و بهتر بودن آخرت نسبت به دنیاست و «ابقی» ناظر به برتری كمّی و پایدارتر بودن آخرت نسبت به دنیاست. در آیة دیگر، این برتری كمّی و كیفی به خداوند نسبت داده شده است و از قول ساحران دربار فرعون كه پس از مشاهدة معجزة حضرت موسی(علیه السلام) به خداوند ایمان میآورند و برای اینكه دست از ایمان به خدا بكشند و دوباره به فرعون ایمان آورند، شكنجه میشوند، نقل میكند: إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وأَبْقَى؛(4) «ما به
1. نحل (16)، 96.
2. آل عمران (3)، 185.
3. اعلی (87)، 16ـ17.
4. طه (20)، 73.
پروردگارمان ایمان آوردیم تا لغزشهای ما و آن سحری كه ما را بدان وادار كردی بیامرزد؛ و خدا بهتر و پایندهتر است».
كسی كه به معرفت حقیقی و محبت خالصانه به خداوند نائل شده، و به آنچه نزد خداوند هست رغبت دارد، همواره باید به یاد خداوند باشد؛ چون یاد خداوند عوامل غفلتزایی را كه در دنیای انسان قرار دارند، كنار مینهد و بیاثر میسازد. ازاینرو حضرت از خداوند میخواهد كه ایشان را در شمار كسانی قرار دهد كه ذكرش را به آنها الهام كرده، و شكرگزاری نعمتهایش را به آنان آموخته است. قدردانی و شكرگزاری از نعمتهای خداوند ناشی از درك عظمت نعمتهای الهی و اهمیت آنهاست و باعث میشود كه انسان همواره به نعمتهای خداوند توجه داشته باشد و قدر آنها را بداند. همچنین حضرت از خداوند درخواست میكنند كه ایشان را در شمار كسانی قرار دهد كه آنان را به طاعت و بندگیاش سرگرم ساخته، و در زمرة صالحان و شایستگان خلقش قرار داده و برای مناجات با او برگزیده است و علاقهشان را از هرچه آنان را از خداوند دور میسازد، قطع كرده است.