یکی از مناجاتهای امام سجاد(علیه السلام) مناجات معتصمین، یعنی مناجات چنگزنندگان به ریسمان الهی، نام دارد. در این مناجات، امام دربارة عظمت و اهمیت تمسک و اعتصام به خداوند و دین و هدایتهای الهی سخن گفتهاند. گفتنی است که زبان عربی عمق، غنا و گستردگی واژگانی فراوانی دارد و ازاینحیث بر زبان فارسی و بسیاری از زبانهای دیگر برتری دارد. ازجمله گاهی واژهای دارای چندین مترادف است که گرچه همة آنها بهظاهر معنای مشابهی دارند، هریک ویژگی خاصی دارد كه دیگر واژگان ندارند؛ درحالیكه برای همة این واژگان مترادف بیش از یک معادل در زبان فارسی یافت نمیشود؛ مانند واژگان «اعتصام» «تمسک» و «تشبث» که همگی معنای مشابهی را میرسانند و در زبان فارسی به «چنگ زدن» یا «چنگ آویختن» ترجمه میشوند. در قرآن نیز واژة «تمسک»، «استمساک» و «اعتصام» و واژگان همخانوادة آنها به کار رفته است و بهویژه بر استمساک و اعتصام به ریسمان مستحکم الهی تأکید شده است. خداوند دراینباره در جایی میفرماید: فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَك
بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم؛(1)«پس هرکه به طاغوت کافر شود و به خدای ایمان آورد بهراستی به استوارترین دستاویز چنگ زده است که آن را گسستن نیست، و خدا شنوا و داناست».
در آیات دیگر میخوانیم: وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ... وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا...؛(2)«و هر کس به [دین و کتاب] خدا چنگ زند بهراستی به راه راست هدایت شده است... و همگی به ریسمان خدای (توحید، دین و کتاب) چنگ زنید و پراکنده مشوید».
برای اینکه معنای اعتصام به حبل الهی و بالتّبع معنای «معتصم» روشن شود و نیز برای اینکه ارتباط عنوان «معتصمین» با بیاناتی که در این مناجات گرد آمده است روشن شود، باید دقیقتر بهمعنای واژة اعتصام (= چنگ آویختن) بنگریم. معمولاً وقتی انسان احساس خطر میکند، مثلاً در آستانة سقوط از بلندی قرار میگیرد و آنگاه ریسمان و یا هر وسیلة دیگری را فرادست خود میبیند، محکم آن را میگیرد تا سقوط نکند. به این دست آویختن به وسیله و عاملی که میتواند انسان را از سقوط و خطر نجات دهد، اعتصام میگویند.
چون انسان بیشتر نیازهای خود را مستقیماً بهوسیلة اسبابی که در اختیار دارد تأمین میکند، خود را نیازمند و محتاج به آن اسباب مییابد و احساس نمیکند که به مسببالاسباب نیز محتاج است. همچنین او تا زمانی خود را نیازمند به اسباب و وسایط مییابد که بتواند بهوسیلة آنها نیاز خویش را تأمین کند. پس اگر احساس كند که به سبب و وسیلهای محتاج نیست، سراغ آن نمیرود. مثلاً کودک در خردسالی که هنوز
1. بقره (2)، 256.
2. آل عمران (3)، 101، 103.
نمیتواند بهتنهایی راه برود، چون احساس میکند که باید از دیگران کمک بگیرد، دست در دست مادر و یا پدر خود مینهد و بهکمک آنها حرکت میکند؛ اما وقتیکه بزرگتر شد و احساس کرد که میتواند بدون کمک گرفتن از دیگران حرکت کند و راه برود، دستش را از دست دیگران خارج میکند و بهتنهایی و بدون کمک خواستن از دیگران حرکت میکند. به همین ترتیب وقتی انسان گرسنه میشود، اگر دسترس به غذا نداشته باشد، به سراغ کسی میرود که غذایی در اختیار او بگذارد؛ اما اگر غذا داشته باشد، دیگر خود را محتاج کسی نمیبیند که غذا در اختیار او گذارد.
وقتی نعمتهای فراوان الهی در اختیار ماست و نیازهای ما را برآورده میكند و وقتی مشکلاتی فراروی ماست كه میتوانیم آنها را با عوامل و اسبابی که در اختیار داریم برطرف كنیم، چهبسا در خود احساس نیاز به خداوند نبینیم. درست بهدلیل وجود این حالت روانی غفلت و احساس عدم نیاز به خداوند در هنگام برخورداری از امکانات و نعمتها در افراد کوتهبین و جاهل است که خداوند احساس استغنا و بینیازی و برخورداری از مواهب و امکانات مادی را موجب طغیان میداند و میفرماید: ...كَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛(1)«آری، هرآینه آدمی سرکشی میکند و از حد میگذرد؛ ازآنرو که خود را بینیاز و توانگر میبیند».
اینکه وقتی همهچیز برای انسان فراهم است، او دیگر خود را محتاج خداوند نبیند و درِ خانة او نرود، ناشی از غفلت و جهل به این حقیقت است که در پرتو قدرت مطلق الهی و خواست اوست که نیازها و حوایج ما برآورده میشود و خداوند ازروی حکمت، این اسباب و عوامل را قرار داده تا ازطریق آنها خواست او انجام پذیرد و او اگر نخواهد و اراده نکند، آن اسباب بیاثر میشوند. ممکن است انسان این مطلب را با
1. علق (96)، 6ـ7.
براهین فلسفی و ادلة عقلی بپذیرد؛ اما در دل باور نداشته باشد. او میپذیرد که زمین، آب و دانة گندم را خدا آفریده است؛ اما وقتی محصول گندم تبدیل به آرد و سپس نان شد و در سفرة او قرار گرفت، او چندان باور ندارد که به خداوند احتیاج دارد.
در پرتو تعالیم و تربیت انبیا(علیهم السلام) انسان به این باور میرسد که او تنها به خداوند نیازمند است و این اسباب، تنها ابزارهایی در اختیار خداوند هستند كه فقط به ارادة او تأثیر میگذارند. ازباب تشبیه، ممکن است یک کودک وقتی میبیند که با زدن کلید برق، لامپ روشن میشود، تصور کند که آن کلید، برق را ایجاد میکند؛ درصورتیکه کلید برق تنها وسیلهای برای انتقال جریان الکتریسیته به لامپ است تا انرژی الکتریکی را به نور تبدیل كند. پس آن کلید تنها واسطة اتصال جریان برق است و دستگاه مولد برق است که انرژی را تولید میكند و سیم برق مجرای انتقال و هادی آن برق است و نقش اساسی در این فرایند از آنِ دستگاه مولد برق است.
با تنزل فراوان، اسباب این عالم شبیه کلید برق هستند که بهوسیلة آنها اراده و خواست خداوند به انجام میرسد. این واسطهها از خود استقلالی ندارند و تابع خواست خداوندند. خداوند در جایجای قرآن ما را به این حقیقت توجه میدهد که مؤثر حقیقی در عالم، او است و عوامل و اسباب ظاهری، وسایط و ابزاری هستند در اختیار خدا که بهاذن او تأثیر میگذارند و از خود استقلالی ندارند. ازاینرو اعتماد و اتکای ما فقط باید به خداوند باشد و اعتمادی به اسباب نداشته باشیم و باور کنیم که کارها فقط با اراده و اذن خداوند انجام میپذیرد. ازجمله در سورة واقعه میفرماید:
أَفَرأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ * لَوْ نَشَاء
لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ * إِنَّا لَمُغْرَمُون * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * أَفَرأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ * أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أمْ نَحْن الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلا تَشْكُرُونَ؛(1)آیا آنچه را میکارید دیدهاید؟ آیا شما آن را میرویانید یا ما رویانندهایم؟ اگر بخواهیم آن را گیاهی درهمشکسته میگردانیم تا سراسیمه و در شگفت بمانید، [و گویید] بهراستی که ما زیان کردهایم؛ بلکه ما بیبهره ماندهایم. آیا آبی را که میآشامید دیدهاید؟ آیا شما آن را از ابر فرود آوردهاید یا ما فرود آورندهایم؟ اگر بخواهیم آن را تلخ و شور میگردانیم؛ پس چرا سپاس نمیگزارید؟
در جای دیگر، خداوند پس از آنکه نشانههای ربوبیت را به مشرکان گوشزد میکند و برخی از نشانههای ربوبیت خود را در عالم خلقت برمیشمرد، میفرماید: قل أرءیتم ان اصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معین؛(2)«بگو: مرا گویید که اگر آب شما [به زمین] فرو شود، چه کسی شما را آب روان میآورد».
خداوند بارها از ما میخواهد که به اسباب ظاهری اعتماد و تکیه نداشته باشیم؛ چون اختیار آن اسباب در دست خداست و تا خداوند اراده نکند، کاری از آنها ساخته نیست. گرچه با برهان عقلی هم برای ما ثابت شده است که علت اصلی همة پدیدهها خداوند است و خداوند پس از آنکه عوامل و اسباب و همة پدیدهها را به وجود آورد، لحظهبهلحظه به آنها وجود افاضه میکند، اما باز ما بهجای آنکه به خداوند و قدرت مطلق او اعتماد کنیم، به اسباب و عوامل ظاهری اعتماد میکنیم. این بهدلیل جهلی است که در اعماق دل ما ریشه دوانیده است.
1. واقعه (56)،63ـ70.
2. ملك (67)، 30.
گاهی خداوند برای آنکه انسان را به حاکمیت و ربوبیت خویش بر عالم آگاه كند و پردة جهل و غفلت را ازبرابر چشمانش بردارد، راهها و روزنههایی را فراروی انسان میگشاید تا انسان این حقیقت را دریابد که مؤثر حقیقی خداست؛ پس گاهی انسان را با خطرات و حوادث سخت و سهمگین مواجه میكند؛ حوادث و خطراتی که در گیرودار آنها انسان درمییابد که اسباب ظاهری کارساز نیستند و تنها خداوند میتواند انسان را از دام بلا نجات دهد. گاهی خداوند از راههایی چون معجزه و کرامت، پدیدهها و امور خارقالعادهای را پدید میآورد تا انسان با مشاهدة این امور خارقالعاده و استثنایی، که پیدایش آنها از مسیر طبیعی و عادی نظام اسباب و مسببات انجام نپذیرفته است، به قدرت بلامنازع خداوند پی ببرد و به مسیر حق راه یابد و با مشاهدة آن امور غیرعادی و خارقالعاده و حوادث سخت و هشداردهنده، پردههای درهمتنیدة جهل که در شرایط عادی از فراروی او کنار نمیرود، از پیش چشمش برداشته شود.
انسان باید با استفاده از عقل خود و با پیروی از دستورات انبیا، جهل را از ساحت دل خود بزداید و خداوند را دستاندرکار همة امور عالم بداند و باور داشته باشد که همهچیز با اراده و مشیت الهی انجام میپذیرد. اما انسان براثر طغیان و جهل از این حقیقت غافل میشود. آنگاه خداوند با به وجود آوردن حوادث و رخدادهای استثنایی، انسان را در بحران و تنگنا قرار میدهد تا او به خود آید و به ندای فطرتش گوش فرادهد و به سراغ خداوند برود. خداوند دربارة عکسالعمل انسان به حوادث سخت و سهمگین و غفلت دوبارة او پس از رهایی از خطر میفرماید: فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِكُونَ؛(1) «و چون در کشتی سوار
1. عنکبوت (29)،65.
شوند، خدای را بااخلاص و پاکدینی (یکتاگرایی) بخوانند، و چون بهسوی خشکی برهاندشان، آنگاه شرک میورزند».
در آیة دیگری نیز خداوند دربارة توجه انسان به خداوند در خطرات و بحرانهای زندگی و غفلت او از خداوند و طغیان در زمین بههنگام احساس آرامش و امنیت میفرماید:
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِی الْفُلْكِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِینَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ...؛(1) اوست آنکه شما را در خشکی و دریا میبَرد، تا آنگاه که بر کشتیها سوار شوید و آنها به کمک بادی خوش، شما را به پیش بَرَند كه بدان شادمان شوید؛ ناگاه بادی تند و سهمگین وزیدن گیرد و موج ازهرسو بدیشان رسد و چنان دانند که فرا گرفته شده و به هلاکت افتادهاند، خدای را درحالیکه دین را ویژة او کنند [با اخلاص] بخوانند که اگر ما را از این [بلا و ورطة هلاکت] برهانی هرآینه از سپاسگزاران باشیم؛ و چون ایشان را برهاند آنگاه در زمین به ناحق ستم و سرکشی آغاز میکنند.
اگر انسان با خطر مواجه شود، مثلاً درمیان شعلههای آتش گرفتار شود و دریابد که کاری از او و دیگران ساخته نیست، با همة وجود متوجه خداوند میشود و از او میخواهد که نجاتش دهد. گاهی برای سنگنوردها و صخرهنوردها اتفاق میافتد که در شرایط سخت و خطرناکی قرار میگیرند و در بالای صخرهای با گرفتن تکهسنگی مانع سقوط خود به دره میشوند. در آن حال اگر آن سنگ از جای کنده شود، آنها سقوط
1. یونس (10)، 22ـ23.
میکنند و از دیگر سوی بهشدت خسته شدهاند و یارای مقاومت ندارند و نزدیک است که دستشان از آن تکهسنگ رها شود. در چنین وضعیتی که کسی به یاریشان نمیشتابد، متوجه خداوند میشوند و از او میخواهند که آنان را از آن مهلکه نجات دهد.
در گرفتاریها و مشکلات دیگر زندگی نیز که گاهی آبروی انسان در خطر قرار میگیرد و یا انسان دچار بیماری میشود و پزشکان تشخیص میدهند که بیماری او درمانی ندارد، وقتی انسان مضطر و درمانده گشت و امیدش از غیر خداوند قطع شد، روزنة امیدی بهروی او گشوده میشود و به خداوند توجه مییابد و از او درخواست یاری میکند. خداوند دوست دارد که انسان همواره در زندگیاش به او توجه و اعتصام داشته باشد و حتی هنگامیکه اسباب برای او فراهم است، باور داشته باشد که از نیاز او به خداوند کاسته نشده است؛ چون خداوند آن اسباب را در اختیار او نهاده است. اگر انسان این حقیقت را درک کرد و همواره خود را محتاج خداوند دید، خداوند از هر راهی که خود صلاح بداند نیاز او را رفع میکند و مشکلاتش را برطرف میکند. مهمتر آنکه دراینصورت انسان گمراه نمیشود: وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیم؛(1) «و هرکس به [دین و کتاب] خدا چنگ بزند، بهراستی به راه راست هدایت میشود».
شایسته است که انسان همیشه متوجه خداوند باشد و باور داشته باشد که خداوند همواره او را یاری میكند؛ باور داشته باشد که وقتی دستش از همهجا قطع شد، خدا نجاتش میدهد؛ وقتی دشمنان درصدد برآمدند که به او ضربه بزنند و آبروی او را بریزند، خداوند حمایتش میکند و آبرویش را حفظ میکند؛ وقتی بیمار شد و هیچ دارویی تأثیری در درمان او نبخشید، خداوند او را شفا میدهد. این باور زمینة اعتصام به خداوند را در انسان فراهم میآورد و آنگاه انسان در مقام اعتصام به خداوند و در هنگام عرض
1. آل عمران (3)، 101.
حاجت نزد خداوند، به اسما و صفات الهی که متناسب با رفع آن حاجت است، تمسک و توسل میجوید تا دریای رحمت الهی را به تلاطم آورد. پس از این توضیحات اکنون قسمتی از مناجات معتصمین را مرور میكنیم.
أَللَّهُمَّ یا مَلاذَ الْلائِذینَ وَیا مَعَاذَ الْعَائِذین(1) وَیا مُنْجِیَ الْهَالِکیِنَ وَیَا عَاصِمَ الْبَائِسینَ وَیا رَاحِمَ الْمَسَاکِینَ وَیَا مُجیِبَ المُضطَرِّینَ وَیا کَنْزَ الْمُفْتَقِرِینَ وَیا جَابِرَ الْمُنکَسِرِینَ؛(2) وَیَا مَأْوَی الْمُنْقَطِعِینَ وَیَا نَاصِرَ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَیَا مُجِیرَ الْخَائِفِینَ وَیا مُغِیثَ الْمَکْرُوبِینَ وَیَا حِصْنَ اللاجِین؛خدایا، ای پناهبخش پناهآورندگان و ای نجاتبخش بههلاکتافتادگان و ای نگاهدار بیچارگان و ای رحمکننده به حال بینوایان و ای اجابتکنندة دعای پریشانان و بیچارگان و ای گنج فقیران و تهیدستان و ای جبرانکنندة دلشکستگان و ای مأوا و پناهدهنده به وانهادهشدگان از کسان، و ای یاریکنندة ضعیفان و ای پناه ترسناکان و ای فریادرس ستمدیدگان و ای حصار محکم پناهآورندگان.
انتخاب تعابیر مزبور در آغاز مناجات، متناسب با حال کسی است که از غیر خدا ناامید شده و با همة وجود، خود را محتاج خداوند میداند و رو بهسوی او آورده و با نهایت ذلت و درماندگی و با اعتراف به فقر و ناداری و بیچارگی خود میکوشد که دریای
1. گاهی برای چند واژة عربی تنها یک معادل در زبان فارسی وجود دارد؛ چنانکه واژگان «لائذ». «معاذ».و «لاجئ» همگی در زبان فارسی به «پناه بردن» ترجمه میشوند؛ درصورتیکه آن واژگان گرچه در زبان عربی مرادف هم هستند، هریک دارای ویژگی خاصی هستند که در کتابهای فقه اللغه ذکر شده است.
2. «جابر» از «جبر» بهمعنای شکستهبندی، گرفته شده و بهمعنای شکستهبند یا کسی است که کمبودها و شكستها را جبران میکند. «منکسر» نیز کسی است که دلش شکسته است یا مشکلات و گرفتاریها شرایط بدی را برای او رقم زدهاند.
رحمت الهی را به تلاطم آورد و خود را مشمول رحمت او كند. امام در ادامه میفرمایند: إنْ لَمْ أَعُذ بِعِزَّتِکَ فَبِمَنْ أعُوذُ وَإِنْ لَم ألُذْ بِقُدْرَتِکَ فَبِمَنْ ألُوذُ وَقَدْ أَلجَأَتْنِی الذُّنُوبُ إِلَی التَّشَبُّثِِ بِِأَذْیَالِ ِعَفْوِِکَ؛ «اگر من به مقام عزت و اقتدار تو پناه نبرم، دیگر به که پناهنده شوم و همانا گناهان بیشمار، مرا ناگزیر كرده که به دامان عفوت چنگ آویزم».
امام پس از آنکه میفرمایند هیچ امیدی به غیر خدا ندارند، اذعان میكنند که ورای عزت و قدرت الهی، عزت و قدرتی وجود ندارد. پس اگر به عزت و قدرت او پناه نبریم، به چه کسی پناه ببریم؟(1) انسانهای عادی وقتی با سختیها و گرفتاریهای مادی نظیر گرسنگی، تشنگی، خطر سقوط از بلندی، غرق شدن و یا مشکلات اجتماعی مواجه میشوند، به خداوند پناه میآورند و ازاینجهت نیازهای مادی، محرک آنان برای اعتصام به خداوند است؛ اما برای مؤمن نیاز به مغفرت الهی مهمتر و فراتر از نیازهای مادی است؛ چون گرفتاریها و سختیهای اینجهانی و خواری و ذلت دنیوی با مرگ تمام میشود؛ اما نیازهای اخروی و گرفتاریها و مشکلاتی که براثر گناهان و قصور و تقصیر در بندگی خدا فراهم آمدهاند، تا ابد باقیاند و تنها خداوند میتواند آنها را مرتفع كند. ازایننظر مؤمن وقتی مینگرد كه همة قدرتها از آنِ خداوند است و از هیچکس جز او کاری ساخته نیست، بهجای اینکه از خداوند بخواهد که آب و نان و سایر نیازهای مادی را که مربوط به عمر چندروزة دنیا هستند برایش تأمین کند، از خداوند میخواهد که او را از گرفتاریهای جهان آخرت که ابدی هستند برهاند، و با تمام وجود از شر گناهان و آبروریزی در سرای آخرت و عذابهای جاودانة آن به خداوند پناه میبرد.
1. باید توجه داشت که در زبان محاوره «عزیز» بهمعنای «محبوب» و «عزت» بهمعنای «محبت» به کار میرود؛ درصورتیکه «عزیز» در لغت بهمعنای شکستناپذیر است و ازایننظر در واژة «قدرت» و «عزت» مشابه و بهیک معنا مرادفاند.