رساترین دادخواهی و روشنگری
جلد دوم
شرح خطبه حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام معروف به خطبه فدکیه
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی
تدوین و نگارش:
عباس گرایی
مصباح یزدی، محمدتقی، 1313 -
رساترین دادخواهی و روشنگری جلد دوم (شرح خطبه حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام معروف به خطبه فدکیه)/ محمدتقی مصباح یزدی؛ تدوین نگارش: عباس گرایی. - قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1392.
ج. (انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)؛ 1051؛ کلام و عقاید؛ 104.)
کتابنامه ص 304-301، همچنین به صورت زیرنویس.
1. فاطمه زهراعلیهاالسلام ، 8؟ قبل از هجرت ـ 11ق. 2. شرح خطبه فدکیه. الف. گرایی، عباس، گردآورنده. ب. عنوان.
5ر6م/27 BP
رساترین دادخواهی و روشنگری: (جلد دوم) شرح خطبه حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام معروف به خطبه فدکیه
مؤلف: آیتالله محمدتقی مصباح یزدی
تدوین و نگارش: عباس گرایی
ناشر: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
نوبت و تاریخ چاپ: دوم، زمستان 1401
چاپ: اشراق
شمارگان: 500 قیمت: 118000تومان
مرکز پخش: قم، خیابان شهداء، کوی ممتاز، پلاک 38
تلفن و نمابر: 37742326 - 025
978-964-411-831-9 :شابک
حقیقت اصیلترین، جاودانهترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است كه سلسلة مؤمنان و عالمان صادق چه جانها كه در راه آن نباخته، و جاهلان و باطلپرستان چه توطئهها و ترفندها كه برای محو و مسخ آن نساختهاند. چه تلخْواقعیتی است مظلومیت حقیقت، و چه شیرینْحقیقتی است این واقعیت كه در مصاف همیشگی حق و باطل، حق سربلند و سرفراز است و باطل از بینرفتنی و نگونسار. این والا و بالانشینیِ حقیقت، گذشته از سرشت حق، وامدار كوششهای خالصانه و پایانناپذیر حقیقتجویانی است كه در عرصة نظر و عمل كمر همت محكم بسته و از دام و دانة دنیا رستهاند، و در این میان، نقش و تأثیر ادیان و پیامبران الهی، و بهویژه اسلام و پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و جانشینان برحق و گرامی او علیهم السلام ، برجستهترین است.
دانشمندان نامآور شیعه رسالت خطیر و بینظیر خویش را بهرهگیری از عقل و نقل و غوص در دریای معارف قرآن و برگرفتن گوهر ناب حقیقت از سیرة آن پیشوایان و عرضة آن به عالم بشری و دفاع جانانه در برابر هجوم ظلمتپرستان
حقیقتگریز دانسته و در این راه دیدهها سوده و جانها فرسودهاند. اكنون در عصر بحران معنویت كه دشمنان حقیقت و آدمیت هر لحظه با تولید و انتشارِ فزون از شمارِ آثار نوشتاری و دیداری و بهكارگیری انواع ابزارهای پیشرفتة سختافزاری و نرمافزاری در عرصههای گوناگون برای سیطره بر جهان میكوشند، رسالت حقیقتخواهان و اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی، بهویژه عالمان دین، بس عظیمتر و سخت دشوارتر است.
در جهان تشیع، پژوهشگران حوزوی در علوم فلسفی و كلامی، تفسیری و حدیثی، فقهی و اصولی و نظایر آن كارنامة درخشانی دارند، و تأملات ایشان بر تارك پژوهشهای اسلامی میدرخشد. در زمینة علوم طبیعی و تجربی و فناوریهای جدید نیز پژوهشگران ما تلاشهایی چشمگیر كرده، گامهایی نویدبخش برداشته و به جایگاه درخور خویش در جهان نزدیك شدهاند، و میروند تا با فعالیتهای روزافزونشان مقام شایستة خویش را در صحنة علمی بینالمللی بازیابند. ولی در قلمرو پژوهشهای علوم اجتماعی و انسانی تلاشهای دانشمندان این مرز و بوم آنگونه كه شایستة نظام اسلامی است به بار ننشسته و آنان گاه به ترجمه و اقتباس نظریات دیگران بسنده كردهاند. در این زمینه كمتر میتوان ردّ پای ابتكارات و بهویژه خلاقیتهای برخاسته از مبانی اسلامی را یافت و تا رسیدن به منزلت مطلوب راهی طولانی و پرچالش در پیش است. از این روی، افزون بر استنباط، استخراج، تفسیر و تبیین آموزههای دینی و سازماندهی معارف اسلامی، كاوش در مسائل علوم انسانی و اجتماعی از دیدگاه اسلامی و تبیین آنها از مهمترین اهداف و اولویتهای مؤسسات علمی بهویژه مراكز پژوهشی حوزههای علمیه است.
مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره در پرتو تأییدات رهبر كبیر
انقلاب اسلامی و حمایتهای بیدریغ خلف صالح وی، حضرت آیتالله خامنهای دام ظله العالی از آغازِ تأسیس بر اساس سیاستها و اهداف ترسیم شده از سوی حضرت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی «دامت بركاته» به امر پژوهشهای علمی و دینی اهتمام داشته و در مسیر برآوردن نیازهای فكری و دینی جامعه، به پژوهشهای بنیادی، راهبردی و كاربردی پرداخته است. معاونت پژوهش مؤسسه برای تحقق این مهم، افزون بر برنامهریزی و هدایت دانشپژوهان و پژوهشگران، در زمینة نشر آثار محققان نیز كوشیده و بحمدالله تاكنون آثار ارزندهای را در حد توان خود به جامعة اسلامی تقدیم كرده است.
كتابِ پیش روی، ادامة شرح خطبة نورانی حضرت فاطمه علیهاالسلام (معروف به فدکیه) است، به همراه شرح خطبة آن حضرت در بستر بیماری، که از 22 مرداد 1389 (مصادف با آغاز ماه مبارک رمضان) تا 25 خرداد 1390 توسط استاد فرزانه، حضرت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی «دامت بركاته» در دفتر مقام معظم رهبری ایراد شده است. این مجموعه با تلاش پژوهشگر ارجمند حجتالاسلام عباس گرایی و تحت نظارت اولیة حجتالاسلام محمدحسین فاریاب نگارش یافته است. معاونت پژوهش، دوام عمر پربركت استاد علامه مصباح یزدی، و توفیق روزافزون پژوهشگر و ناظر محترم این اثر را از خداوند متعال خواستار است.
معاونت پژوهش
مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره
باز نور خیرهکنندة او بود که نهتنها اهل مدینه، بلکه خورشید و ماه را نیز حیرتزده میکرد. آسمانی بودنِ او را نهتنها عبادت، وقار، متانت، حیا و علمش فریاد میکرد، بلکه امواج خروشان جانِ پاکش این حقیقت را از کسی پنهان نمیداشت. دریا دریا نور بود که میجوشید و میخروشید و میتابید و عالم معنا را مملو از شور میکرد و به مرزهای ظلمانی طبیعت گام مینهاد. باز او بود که چون صبح و غروبهای دیگر برای علی علیه السلام میدرخشید. آری، زهرا، این بانوی درخشنده، هر صبحْ خورشید و هر غروبْ ماه را منتظر خویش میگذاشت تا در کنار او نورافشانی کنند.(1) کیست که عظمت فاطمه علیهاالسلام را نشناسد؟
اکنون او با اینهمه سرمایه، قدیسهای گشته آشنا!
اما آنان را که به زهد و تقدس مشهور گردند خطری در کمین است؛ خطر مردود شدن در امتحان آبرو. آیا آن هنگام که درخت حق تشنة آبروست، با سرمایة خویش آن را سیراب خواهند کرد یا با گوشة چشم، مریدانی را مینگرند
1. ر.ک: محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج1، ص180.
که اگر گام به پیش نهند، دیگر آنان را عارف و سالک نمیخوانند و به دنیاطلبی متهمشان میکنند؟ مگر نبودند کسانی که در نبرد علی علیه السلام با دنیای زشت نفاق، عبای تقدس را محکمتر به خود پیچیدند و به بهانة زهد و تقوا وارد معرکه نشدند؟ مگر نبودند کسانی که وقتی فرزند علی علیه السلام پس از قرنها عَلَم مبارزه با طاغوت را بر دوش کشید، از ترس اتهام دنیاطلبی به محراب مسجد بسنده کردند و در حمایت از او حتی سخنی بر زبان نیاوردند؟
آری، آنهنگام که انسان سرمایهای به دست میآورد، سنت امتحان الهی او را رها نمیکند و میدان هزینه کردن آن را فراهم میسازد. در دنیایی که لحظهای از آن را خالی از امتحان نمیتوان یافت، معرکة امتحانِ آبرو نیز برای خود میدانی و برنده و بازندهای دارد. سرمایه، تنها مال و جان نیست؛ بلکه آبرو نیز سرمایهای است که اگر ارزشمندتر از آن دو نباشد، بیشک پایینتر از آنها نیست؛ مهم این است که کجا هزینه شود.
اما بانوی داستان ما معصومهای است که چشمان پاکش را تنها به نگاه خدای خویش دوخته و جز به رضای او نمیاندیشد؛ ازاینرو در میدان امتحانِ آبرو نیز همة سرمایة خویش را نثار جبهة حق میکند.
فاطمه علیهاالسلام دامنی پر از وجهة اجتماعی داشت که بخشی از آن ثمرة توصیف کمالاتش از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؛ اما پس از رحلت پدر، هنگامیکه دریافت امام حق علیه السلام ، جاهطلب و دنیاخواه خوانده شده و به پشتوانهای از جنس آبرو نیاز است، همه را یکجا به پای او ریخت و تا جان در بدن داشت نگذاشت لحظهای بیپشتیبان بماند.
دنیای سیاست به سبب حضور پررنگ نیرنگبازان چهرة نیکویی ندارد و کمتر زاهدی به حضور در آن عرصه حاضر میشود؛ اما نباید فراموش کرد که این
عرصه، تنها شایستة بندگان خوب و برگزیدة خداست، نه کسانی که دلی بیمار و پر از هواهای پوچ و بیهوده دارند؛ ازاینرو اگر کسی چون امام علیبنموسیالرضا علیهما السلام ورود به این عرصه را میپذیرد، مطابق اصل رفتار میکند و جای این پرسش نیست که چرا به این وادی گام نهاد. پرسش هنگامی باید طرح شود که ولیّ و بندة شایستة خدا از ورود به این عرصه امتناع میورزد. فاطمه علیهاالسلام با همة توان میکوشید نشان دهد تنها فرد شایستة این عرصه علی علیه السلام است و اوست که میتواند این مرکب را به مقصد سعادت برساند. در این مسیر نیز همة سرمایة خویش را فدای علی علیه السلام کرد. نمونهای از این فداکاری بانوی دو عالم علیهاالسلام خطبة مبارک فدکیة اوست که هدفی جز دفاع از حریم ولایت و امامت را نمیجوید.
چنانکه در مقدمة جلد نخست بیان کردیم، خطبة شریف فدکیة زهرای مرضیه علیهاالسلام را میتوان در شش محور معرفی کرد. حضرت در بخش نخست از سخنان خویش به مسئلة خداشناسی پرداخته و معارفی ژرف حول صفات و افعال الهی بیان فرمودهاند. مسئلة نبوت و ویژگیها و اهداف آن، بخش دوم سخنان ایشان را به خود اختصاص میدهد. بخش سوم کلام حضرت علیهاالسلام بر قرآن کریم و بیان معارف اساسی آن استوار میگردد. استاد فرزانه، حضرت علامه آیتالله مصباح یزدیدام ظله العالی، این سه محور را در جلد نخست کتاب تفسیر کردهاند.
حضرت فاطمه علیهاالسلام در محور چهارم خطبة خویش با معرفی خود و بیان خدمات رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام ، به آسیبشناسی جامعة اسلامی پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میپردازد و چگونگی شکلگیری انحراف در جامعة اسلامی را تشریح میکند. صدیقة کبری علیهاالسلام در بخش پنجم از خطبة شریف خویش به مسئلة تصرف فدک اشاره میکند و دلایل باطل مخالفان را برای اقدام به این کار به چالش میکشد. سرانجام در بخش ششم از انصار برای دفاع از حق یاری
میخواهد و با این بیان حجت را بر همة آنان تمام میکند. پس از پایان یافتن خطبة صدیقة کبری علیهاالسلام ، بحث و گفتوگویی میان حضرت و شخصی که متصدی حکومت شده بود درمیگیرد که بهلحاظ اهمیت این گفتوگو، بخش هفتم کتاب به بیان نکات مهم آن اختصاص مییابد.
فداکاری دختر پیامبر علیهما السلام ، در اینجا پایان نمیگیرد و ایشان تا واپسین لحظة عمر شریف خویش، در دفاع از حقیقت پایمردی میكند؛ حتی هنگامیکه براثر نامردمیها در بستر شهادت میافتد، خطبهای ماندگار از خویش به یادگار میگذارد. استاد فرزانه، حضرت آیتالله مصباحدام ظله العالی، به شرح و تفسیر این خطبه نیز پرداختهاند و خطبة مزبور، بخش هشتم کتاب را تشکیل داده است.
در جلد دوم کتاب، بار دیگر در برابر استاد علامه، حضرت آیتالله مصباح یزدیدام ظله العالی، زانوی ادب میزنیم تا شخصیت فرزانة ایشان، که به تعبیر مقام معظم رهبری خلأ عزیزانی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری(رحمه الله) را در زمان ما پر کرده است،(1) با شرح محورهای باقیمانده از خطبة فدکیه ما را با هدف بزرگ صدیقة کبریعلیهاالسلام و وظایفی که در این عصر و زمانه بر دوش ماست بیشتر آشنا سازد.
عباس گرایی
نیمة شعبان 1434
مصادف با 1392/04/07
1. ر.ک: سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان شرکتکننده در اردوی آموزشی ـ پژوهشی بسیج دانشجویی (1378/06/13) (www.leader.ir [1]).
در جلسه گذشته بخشی از خطبه عمیق، زیبا و بینظیر فدکیه را، که یادگاری از پاره وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سندی محکم بر مظلومیت خاندان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است، مرور کردیم و با شرحی مختصر، فرازهای آن را از نظر گذراندیم. اکنون که با فضای کلمات نورانی بانوی دو عالم علیهاالسلام آشنا شدهایم، آمادگی یافتهایم تا بخشی دیگر از این خطبه، که هدف اصلی صدیقه طاهره علیهاالسلام را شکل میدهد، بخوانیم. فراموش نکنیم یادآوری سخنان صدیقه طاهره علیهاالسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر اهلبیت ایشانعلیهم السلام بسیار ارزشمند و ازهرجهت مطلوب است. نخستین جهت ارزشمندی این سخنان گرانبها، نور بودن کلام مبارک چهارده نور مقدسعلیهم السلام است. در زیارت جامعه میخوانیم: كَلَامُكُمْ نُورٌ؛(1) «سخن شما نور است».
نگاه دیگری که ارزشمندی این کلمات را روشن میسازد، نگاه از منظر قانون محبت به این سخنان است. محبت اقتضا دارد که محب در پی شناخت سخنان محبوب خویش باشد و برای فهم بهتر و بهرهگیری از مضامین آنها بکوشد. از
1. محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص616.
نگاه سومی نیز میتوان گفت: مضامین این سخنان، راهنمای زندگی انسانها و نشانههایی برای دست یافتن به سعادت ابدی و ارزشمندترین داروی دردهای اجتماعی ماست؛ بنابراین باید به بهرهبرداری از این سخنان اهتمام وافر داشت.
اما انسان هرقدر خطبه فدکیه زهرای مرضیه علیهما السلام را با دقت بیشتری مطالعه کند و به فهم بهتر توفیق یابد، آثار عظمت، بلکه آثار اعجاز را در کلمات آن حضرت بیشتر درک میکند. این خطبه شریف، هم ازنظر زیبایی و فصاحت و بلاغت در اوج است، بهگونهایکه پس از قرآن کریم نمونهای بینظیر از فصاحت و بلاغت است، و هم ازنظر مضامین، بسیار محکم، متقن و آموزنده است، بهگونهایکه پس از 1400 سال هر جمله آن برای ما بسیار مغتنم است، و هم ازنظر کیفیت بیان و چینش مطالب، نکتههای روانشناختی و تربیتی در آن به کار رفته است تا هرچه بیشتر در مخاطب خود تأثیر مطلوب داشته باشد. بیان تفصیلی این نکات به درازا خواهد کشید و با هدف و روشی که در این کتاب پیش گرفتهایم سازگار نخواهد بود؛ بنابراین با یاری جستن از درگاه الهی بهاجمال برخی از این نکات را شرح میدهیم.
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از حمد و سپاس الهی و یادی از نعمت هدایت، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مردم ارزانی داشت، و اشاره به مهمترین عناوین آموزههای پیامبر، به دادخواهی و روشنگری خویش خطاب به مردم ادامه میدهند تا فریادی رسا و هدایتگر را در صفحه تاریخ از خویش به یادگار گذارند.
محمدتقی مصباح یزدی
16 محرم 1432
مصادف با 1389/10/01
سرور زنان عالم علیهما السلام در بخش چهارم خطبة خویش با اشاره به درگذشت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، به رخدادهای پس از این رحلت جانسوز اشاره میکنند و در پی آن با بیاناتی حکیمانه و ادیبانه به آسیبشناسی جامعة اسلامی در آن مقطع حساس تاریخ میپردازند؛ اما پیش از این سخنان که میتوان آنها را اصلیترین هدف حضرت فاطمه علیهاالسلام از خطبة فدکیه شمرد، به معرفی خویش و خدمات پدر بزرگوار و مهربان و توصیف همسر معصوم و مظلومشان میپردازند تا مقدمهای برای ورود به هدف اصلیشان باشد.
أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ وَأَبِی مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ، أَقُولُ عَوْداً وَبَدْءاً (عودا علی بدء)، وَلَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً، وَلَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»(1)، فَإِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَائِكُمْ، وَأَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِكُمْ، وَلَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إِلَیْهِ صلی الله علیه و آله ؛ ای مردم، بدانید که من فاطمهام و پدرم محمد است که درود خدا بر او و آل او باد! ابتدا و انتهای سخن من این است و آنچه را میگویم غلط نمیگویم و در اعمالم راه خطا نمیپویم. بهیقین رسولی از خود شما بهسوی شما آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است. هرگاه نسب او را بجویید و او را بشناسید خواهید دید که او پدر من بوده، نه پدر زنان شما! و برادر پسرعموی من بوده است، نه برادر مردان شما، و چه پرافتخار است این نسب. درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد!
1. توبه (9)، 128.
اگر صحنهای را که این سخنانِ گهربار فاطمه علیهاالسلام در آن ایراد گشته مجسم کنیم، پی میبریم که پیامبری 23 سال میان مردمی زیسته و سختیهای فراوانی را تحمل کرده است. هنگام اقامت در زادگاه و وطن اصلی خویش، مکه، با بیمهریهای فراوانی روبهرو شد؛ تاآنجاکه اغلب روزها بر سروروی مبارکش خاکستر میریختند، یا کودکان را به سنگباران ایشان وادار میکردند و با توهینهایی دیگر به پیشواز پیامبر میرفتند. یاران اندکی که به حضرت ایمان آورده بودند، زیر سختترین شکنجهها قرار میگرفتند تا از ایشان دوری جویند. از ناگوارترین مقاطع این دوران، سالهایی بود که با یاران خویش در درهای محصور و در تحریم اقتصادی به سر بردند و بهزحمت نان و آبی به آنها میرسید.(1)
رسول رحمت صلی الله علیه و آله با آماده شدن زمینه، از آن محیط پردرد و رنج به مدینه مهاجرت کرد. در آنجا بر شمار مسلمانان و یاران او افزوده شد؛ تاجاییکه جامعه و دولتی برای دست یافتن به اهداف بلند خویش تشکیل دادند. اما سختیها پایانی نداشت. هنوز از تشکیل این حکومت نوپا زمان چندانی نگذشته بود که گرفتاران جاه و مقام ازهرسوی برای خاموش کردن نور حق کوشیدند و جنگها و نزاعهای فراوان آغاز کردند؛ بهگونهایکه سالهایی طولانی از عمر شریف ایشان به جنگ با مخالفانی چون مشرکان مکه، یهود، نصارا و... گذشت. سرانجام این 23 سال در نهایت سختی بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گذشت چنانکه حضرت فرمودند: مَا أُوذِی نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ؛(2) «هیچ پیامبری آنگونه آزار ندید که من اذیت و آزار شدم».
1. برای مطالعه دربارة علت رفتن به شعب ابیطالب و رخدادهای مربوط به آن حادثه، ر.ک: سیدعلی میرشریفی، درسنامة آشنایی با تاریخ اسلام (پیامآور رحمت)، ج1، درس سوم.
2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج39، ص56.
اکنون مرد میدان سختیها و رحمت خدای متعال بر همة عالم از دنیا رفته و چندروزی است جسم شریفشان در دل خاک نهان شده است. از پیامبر دختری به یادگار مانده است که مدال بوسة پدر را بر دستان خویش دارد؛ پارة وجود او خوانده شده و فضایلش چنان فضای مدینه را عطرآگین کرده که کوثر نامیدن او ازسوی خدا بر کسی عجیب نمینُماید. ازسوی دیگر، ثمرة کوشش او دیدنی است. در سایة آموزههای پیامبرِ عالِم به علم آسمانی ازیکسو، و مهربانیها، فداکاریها و زحمات طاقتفرسای ایشان ازسوی دیگر، تمدنی عظیم پایهگذاری شده و مردم جزیرةالعرب از ذلت به عزتی باورنکردنی دست یافتهاند.
زهرای مرضیه علیهاالسلام در این بخش از خطبة خویش با بیانی زیبا، اما صریح نکتة بالا را به تصویر میکشد تا مردم را برای شنیدن سخنانی آماده کند که پس از این در پی بیان آن است. اما پیش از آن، به معرفی خویش و یادآوری نسبتش با رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میپردازد تا حجت بر همگان تمام شود و بعدها کسانی که در دفاع از فاطمه علیهاالسلام کوتاهی کردند نتوانند خطای خویش را با ناشناس بودن بانویی توجیه کنند که از پشت پرده سخن میگفت و ادعا کنند که هویت او برای آنها نامعلوم بوده است. ندای أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ؛ «ای مردم، بدانید بدون شک من فاطمهام» راه را بر سستعنصرانی بست که هر بار سستی و رخوت خویش را با بهانهای توجیه میکردند. فاطمه علیهاالسلام نام زیبای خویش را فریاد زد و با بردن این نام، دنیایی از فضایل را در یادها زنده کرد. آری، با نام فاطمه علیهاالسلام درودیوار مسجدی که روزی صدای رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن میپیچید آیینه شد تا فضایل فاطمه علیهاالسلام را بازتاباند. آن روز هر که یادی از رسول خدا صلی الله علیه و آله در دل داشت از
درودیوار مسجدی که صدای فاطمه علیهما السلام در آن پیچیده بود میشنید که این یگانه یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله است که با شما سخن میگوید. فاطمه علیهما السلام با زحماتی که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برای آسمانی کردن انسانها کشیده آشناست و بیش از هرکس به هدف ایشان اهتمام دارد و خواهان ادامة همان مسیر است. نام فاطمه علیهاالسلام یعنی یادآوری شخصیتی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، آن هنگام که بیاعتنایی او را به زخارف دنیا دید از صمیم قلب فرمود: فداها ابوها؛(1) «پدرش به فدای او باد»!
اما مگر میتوان فضایل کسی را به شماره آورد که رسول آسمانی ما صلی الله علیه و آله در طول عمر شریف خویش با سخن و در عمل چنان صفات والایی برای او شمرده که عقلها را حیران ساخته است؛ تاآنجاکه فرمود: إِنَّ اللَّهَ تعالی یَغْضَبُ لِِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَیَرْضَی لِرِضَاهَا؛(2) «حقیقتاً خداوندعزوجل به سبب خشم فاطمه خشمگین میشود و به سبب رضای او راضی میشود».
بااینهمه باز پارة وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله بر حقانیت سخنان خویش تأکید میکند و میفرماید: لَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً، وَلَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً؛ «من کسی نیستم که سخن باطل بر زبان آورم؛ بلکه هرآنچه میگویم عین واقعیت است. من کسی نیستم که کار بیهوده و گزاف انجام دهم؛ بلکه کار من موافق امر خدا، عقل و حکمت است».
نام فاطمه علیهما السلام یادآور کسی است که نمیتوان از کنار سخنان او با بیاعتنایی گذشت و نام مسلمان بر خود گذاشت. او با معرفی خویش کاری کرد که اگر
1. احمدبنمحمدبنحجر هیتمی، الصواعق المحرقة، ص255؛ محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص234.
2. همو، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص46؛ سلیمانبناحمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج1، ص108، ح182؛ محمدبنعبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج5، ص1777، ح4730؛ علیبنحسنبنعساکر، تاریخ دمشق الکبیر، ج3، ص86، ح598؛ جلالالدین سیوطی، مسند فاطمة الزهراء، ص74، ح186.
برفرض کسی نیز با حضرتش ناآشناست، اعجابش برانگیخته شود و دستکم برای تحقیق دربارة ایشان انگیزه یابد. این بهترین راه برای اتمام حجت بر دیگران بود.
با هزاران افسوس باید اعتراف کنیم که انگیزة صدیقة طاهره علیهاالسلام برای ایراد این خطبة شریف میان دوستان ایشان نیز بهدرستی شناخته نشده است. حقیقت این است که آنچه بانوی دو عالم علیهاالسلام را بر آن داشت تا به مسجد بیایند و خطبهای چنین پرمحتوا ایراد فرمایند، چیزی جز همان انگیزة پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در ابلاغ رسالتش نبود. اگر دلسوزی برای خلق خدا و آرزوی سعادتمندی ایشان رسول خدا را بیقرار کرده بود، پارة وجود رسول نیز در پی چیزی جز این نبود. آنچه دل رسول خدا صلی الله علیه و آله را از غصه و غم لبریز کرده بود، گمراهیای بود که مردم بدان گرفتار آمده بودند و با وجود آن دستشان از سعادت کوتاه میماند. دل پاک پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برای هدایت فردفرد گمراهان میسوخت و این غصه خاطر مبارکش را رها نمیکرد که چرا عدهای در تاریکی ماندهاند و راه حق را تشخیص نمیدهند؟! چرا به بیراههای گام مینهند که نتیجهای جز ابتلا به عذاب ابدی ندارد؟! این غصه با پیامبر کاری کرد که خداوند، خود به تسلای دل او آمد و فرمود: فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا؛(1) «پس گویی میخواهی به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنی، اگر به این گفتار ایمان نیاورند».
خداوند با این سخن، پیامبرش را که مظهر رحمت اوست تسلا میدهد و حضرت را از غصة بیشتر برای هدایت آنان بازمیدارد. این آیه بهروشنی انگیزة
1. کهف (18)، 6.
رسول خدا صلی الله علیه و آله را از دعوت مردم به اسلام بیان میفرماید. دختر گرامی رسول اکرم علیهما السلام در آغاز این بخش از خطبة خویش با بیان ویژگیهای پیامبر صلی الله علیه و آله از زبان قرآن میکوشد به همگان بفهماند که او دختر همان رسول است و اگر با آنان سخن میگوید انگیزهای همچون انگیزة رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به این کار کشانده است. او همچون پدر مهربان خویش خواهان هدایت همة انسانها بود و آرزوی سعادت دنیا و آخرت همة انسانها را در ذهن میپروراند. ازاینرو گرچه یکی از آداب اسلامی تلاوت قرآن هنگام سخنرانی دینی است، بیشک حضرت آیهای را برای تلاوت برمیگزینند که با اهداف ایشان متناسب باشد. اما چرا حضرت این آیه را تلاوت فرمودند که: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ؛(1) «بهیقین رسولی از خود شما بهسویتان آمد كه رنجهای شما بر او سخت است و بر هدایت شما اصرار دارد و با مؤمنان، رئوف و مهربان است».
دقت در آیة یادشده ما را به این نکتة مهم رهنمون میگردد که حضرت زهرا علیهما السلام با تلاوت آن به مخاطبان خویش یادآور میشوند: اولاً فراموش نکنید که چه گوهری را از دست دادهاید؛ ثانیاً من تنها یادگار آن گوهرم که بیش از هرکس به راه او ایمان دارد و خواهان پیگیری اهداف اوست.
خداوند در این آیه با بیان ویژگیهای رسول خدا صلی الله علیه و آله ما را به این نکته توجه میدهد که با ارسال وجود نازنین رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بهسوی انسانها چه نعمت بزرگی را به ما ارزانی داشته و تلاشهای او که از قلب مهربانش سرچشمه میگرفت چه تأثیر شگرفی در سرنوشت ما داشته است. باید به یاد داشت که بسیاری از کجرویها و انحرافها دراثر فراموشی و ناسپاسی نعمتهای الهی است. ازاینرو
1. توبه (9)، 128.
باید با یادآوری نعمتهای الهی شکرگزار او باشیم. برخی از مردم عادت کردهاند که در زندگی تنها با نگاه به کمبودها، پیوسته ناسپاسی و ناشکری کنند؛ بهگونهایکه هیچگاه ذکر شکر و حمد الهی از زبان آنها شنیده نمیشود. چه بد عادتی!
وجود مبارک رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نعمت بزرگ خداست که به بشر ارزانی داشته و در آیة یادشده، با بیان اوصاف نیکوی او، نقش شریف پیامبر را در سعادت انسانها بیان میکند. نخستین ویژگی رسول خدا که در این آیه به آن اشاره شده، برانگیخته شدن ایشان از میان مردم و همجنس بودنشان با مردم است. خداوند رسولی را بهسوی مردم فرستاد که همنوع آنها و با نیازهایشان آشناست، نه بیگانهای ناآشنا که از درک مردم ناتوان است.
ویژگی دیگر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله که در این آیه بدان اشاره شده، دلسوزی و مهربانی شدید ایشان با امت خویش است. خداوند تصریح میفرماید: هر رنجی به شما برسد برای او بسیار سخت و ناگوار است. ازاینرو بهیقین میتوان گفت در میان امت اسلامی، چه در زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ، چه امروز و چه در آینده تا روز قیامت، هر سختی و رنجی که به هر مسلمانی برسد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را همچون تأثر پدری در مصیبت فرزندش، بلکه صدها برابر متأثر میکند. دامنة این دلسوزی در محدودة امت ایشان نمیماند و مشرکانی را نیز دربرمیگیرد که ناجوانمردانه با پیامبر دشمنی کردند و هیچیک از اصول اخلاقی و انسانی را در حق ایشان رعایت نمیکردند. بهراستی چه دلی میتواند اینهمه رنج و سختی را تحمل کند؟ اینهمه، نشاندهندة دل دریایی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است که ما را توان درک غصهها و رنجهای ایشان نیست. جایی که خدای متعال برای تسلا و دلداری رسولش میفرماید: «مگر میخواهی خود را از غصة گمراهی عدهای هلاک کنی؟» ما چه میتوانیم
بگوییم؟! اوست که از قلب رئوف بهترین آفریده خویش آگاه است و ازاینروی پیوسته در قرآن با آیات خویش آرامش را به قلب او نازل میفرماید.
ویژگی سوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که زهرای مرضیه علیهاالسلام با تلاوت آیهای از قرآن کریم در پی بیان آن است، حریص بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت انسانها بهسوی بالاترین سعادتهاست (حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ).
برخی افراد وقتی وظیفهای به عهدهشان گذاشته میشود تنها در حدی آن را انجام میدهند که تکلیف از دوششان برداشته شود و پس از آن دیگر کار را رها میکنند؛ اما پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بههیچروی اینگونه نبود. وظیفة پیامآور آن است که پیام را گویا، رسا و روشن به اهلش برساند. خدای متعال بهوسیلة نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله پیامی را برای همة انسانها فرستاده است و او بیش از ابلاغ مبین و روشن وظیفهای ندارد؛ اما ایشان همة عمر مبارک خویش را در رساندن هرچه بهتر و مؤثرتر پیام الهی صرف کرد و بر این کار حریص بود. او حریص بود به اینکه افزون بر ابلاغ دستورهای الهی، این قوانین اجرا شود تا بشر راه بهشت خداوند را طی کند و به سعادت برسد و از شقاوت و بدبختی عذاب جهنم نجات یابد.
ویژگی چهارم پدر بزرگوار صدیقة طاهره علیهما السلام ، مهربانی عجیب او با مؤمنان بود. پس از اینکه کسانی اسلام میآوردند، محبت ویژهای از آنان در دل رسول خدا صلی الله علیه و آله شکل میگرفت و در پی آن، از هرچه در توان داشت برای یاریشان مضایقه نمیکرد. زهرای مرضیه علیهاالسلام پدر بزرگوار خویش را چنین انسان شریفی معرفی کرده است. ایشان به مخاطبان خویش یادآوری میکند که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله عمری در میان شما در حالی زیست که رنج شما برای او گران میآمد و برای هدایت شما بسیار حریص بود و آنگاه که یکی از شما دعوتش را میپذیرفت، نهایت محبت و مهربانی را بدو نثار میکرد.
فاطمه علیهاالسلام پس از یادآوری این ویژگیهای رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید: فَإِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَائِكُمْ؛ «پس هرگاه نسب او را بجویید و او را بشناسید، مییابید که او پدر من است و نه پدرِ هیچیک از زنان شما».
فاطمه علیهاالسلام با افتخار از رابطة پدر و فرزندی خویش با رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن میگوید و این افتخار را از آنِ خود و نه از آنِ زنان ایشان میشمارد. او این رابطه را با تعمد به آنان گوشزد میکند. در کنار این فضیلت و افتخار از رابطة پرافتخاری دیگر سخن میگوید که از آنِ امیر مؤمنان علی علیه السلام است و با این اشاره، زمینه را برای طرح مسئلهای آماده میسازد که بهزودی با عباراتی آتشین به آن خواهد پرداخت. صدیقة طاهره علیهما السلام فضیلتی از فضایل علی علیه السلام را اینگونه بیان میفرماید: وَأَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِكُمْ؛ «و [اگر پدرم را بشناسید میدانید که او] برادر پسرعموی من است و نه برادر هیچیک از مردان شما».
طبیعی است که اگر کسی پسرعموی فردی دیگر باشد، فرد مقابل نیز پسرعموی او خواهد بود؛ اما صدیقة طاهره علیهاالسلام امیر مؤمنان علی علیه السلام را برادر پدر گرامی خویش معرفی میکند. این نسبت بدین سبب است که مسلمانان میدانستند وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله بین مسلمانان برادری ایجاد کرد، خود با امیر مؤمنان علی علیه السلام عقد برادری بست و از آن هنگام، علی علیه السلام به برادر پیامبر صلی الله علیه و آله معروف شد. ماجرا ازاینقرار بود که وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای استحکام روابط بین مسلمانان از آنها خواست دوبهدو باهم پیمان ببندند برای هریک از افرادی که در مسجدالنبی حاضر بودند برادری معین فرمودند. درآنمیان علی علیه السلام تنها ماند و برای او برادری تعیین نشد. ازاینرو با دیدگانی اشکآلود به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و فرمود: یا رسولالله، برای هریک از یاران خویش برادری تعیین
فرمودی؛ اما میان من و کسی پیوند اخوت برقرار نفرمودی. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِی أَنْتَ أَخِی؛(1) «سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، من تو را به تأخیر نینداختم جز برای خودم. تو برادر من هستی».
هدف حضرت زهرا علیهاالسلام از ایراد این خطبه، جز اثبات حقانیت و امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام نیست و این اشارهها درحقیقت براعت استهلال(2) برای همین مقصود است. بیان این فضایل و ویژگیها بدین سبب است که مردم بدانند چه کسی و به چه منظوری در حال سخن گفتن با آنان است.
1. محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص346؛ نیز ر.ک: اسماعیلبنعمربنکثیر، السیرة النبویة، ج2، ص324.
2. «منظور از براعت استهلال آن است كه متکلم در اول سخن خود، و یا نویسنده در ابتدا و مقدمة كار خود چیزى گوید و نویسد كه مناسب مطالبى باشد كه بعدها ذكر میكند به الفاظ لطیف غیرصریح، بلكه با اشارات ملیحه كه مخاطب به ذوق سلیم، مقصود گوینده را دریابد. گویند در قرآن مجید، سورة فاتحه براعت استهلال است براى تمام قرآن» (سیدجعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص۴۰۲).
فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ، صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ، مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِینَ، ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَكْظَامِهِمْ، دَاعِیاً إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ «بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(1). یَكْسِرُ الْأَصْنَامَ، وَیَنْكُتُ الْهَامَ، حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَوَلَّوُا الدُّبُرَ، حَتَّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَأَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَنَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَخَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّیَاطِینِ، وَطَاحَ وَشِیظُ النِّفَاقِ، وَانْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَالشِّقَاقِ، وَفُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ فِی نَفَرٍ مِنَ الْبِیضِ الْخِمَاصِ، «وَكُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»(2)، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَنُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَقَبْسَةَ الْعَجْلَانِ، وَمَوْطِئَ الْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَتَقْتَاتُونَ الْقدَّ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ، «تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»(3)، مِنْ حَوْلِكُم؛ پس او رسالت خویش را بهخوبی به انجام رساند و مردم را بهروشنی انذار کرده، از راه مشرکان روی برگرداند. [برای کشاندن مردم بهسوی سعادت] بر
1. نحل (16)، 125.
2. آل عمران (3)، 103.
3. انفال (8)، 26.
شانههای آنها میزد و از مقابل، آنها را میکشید. او همواره با دلیل و برهان و اندرز نیکو مردم را به راه خدا دعوت مینمود. بتها را در هم میشکست، و مغزهای متکبران را میکوبید، تا جمع آنها متلاشی شد و تاریکیها برطرف گشته، صبح فرارسید و حق آشکار شد و زعیم دین به سخن درآمد و زمزمههای شیاطین خاموش گشت. گروه رذل و پست نفاق فرو افتاده، گرههای کفر و اختلاف گشوده شد و شما زبان به کلمة اخلاص (لا إله إلا الله) گشودید؛ درحالیکه گروه اندک و تهیدستی بیش نبودید. شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید و [از شدت کمیِ نَفَرات، همچون] جرعهای در دهان، و لقمهای بر زبان، و شعلة آتشی در دست کسی بودید که با عجله میرود و زیر دست و پاها له میشدید. آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده و خوراکتان پارههایی پوست خشکیده بود [از نظر اجتماعی نیز میان مردم] ذلیل و خوار بودید و هیچکس به شما اهمیتی نمیداد و پیوسته از این میترسیدید که دشمنانْ شما را بربایند.
بانوی دو عالم علیهاالسلام در فراز پیش، مردم حاضر در مسجد را مخاطب قرار داد و خود را معرفی فرمود و با تلاوت آیهای از قرآن، به چهار صفت رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره کرد. در ادامه با افتخار به نسبت خود و همچنین امیر مؤمنان علی علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره فرمود. اکنون پیش از ورود به فراز بعد، بیان نکاتی بهمنزلة مقدمه شایسته به نظر میرسد.
همانگونه که اشاره کردیم هدف حضرت زهرا علیهاالسلام از ایراد این خطبة شریف، نجات مردم از اشتباهی بود که بدان گرفتار شده بودند؛ گمراهی و اشتباهی که هم ابلیس در آن دخیل بود و هم کسانی دیگر؛ چراکه بنابر نص قرآن کریم میان مسلمانان منافقانی بودند که نه به خدای متعال ایمان داشتند، نه به رسول او.(1) ازاینرو زهرای مرضیه علیهاالسلام در فرصت کوتاهی که پس از وفات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در اختیار داشت، بر دوش خود وظیفهای سنگین احساس میکرد و قصد داشت با همان حال بیماری و نقاهت، این وظیفه را به انجام رساند. او در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. در این خطبه نیز که بخشی از تلاش حضرت در جهت تحقق همین هدف است میکوشد با زمینهچینی مناسب، مردم را از اشتباهی آگاه کند که تصحیح نکردن آن، پیامدهای بسیار ناگواری را برای آنان در پی خواهد داشت. بدین منظور در این فراز میکوشد با معرفی مقام رسالت و یادآوری زحماتی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای هدایت آنها متحمل شدند، ایشان را از مسیر منحرفِ رفته، بازگرداند.
مخاطبان فاطمه علیهما السلام از زحماتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای بالندگی و هدایت آنها به جان خریده بود بیخبر نبودند. آنان بهخوبی میدانستند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در مدت انجام رسالت خویش چگونه آنان را از پستی و ذلتی که بدان دچار بودند به عزتی بینظیر سیر داد؛ چراکه هنوز از بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و رحلت آن بزرگوار مدت چندانی نگذشته بود. بیشک جوانان نیز از رویدادهای جامعة نوپای اسلامی
1. منافقون (63)، 1.
بیخبر نبودند و میدانستند که پدران و مادران آنان چه زحمات و مشقاتی را تحمل کرده بودند تا جامعة اسلامی به آن رشد دست یابد؛ اما آفتی که انسان اغلب بدان دچار میشود فراموشی است و هنگامیکه ذهن به این آفت دچار شد با جاهل تفاوتی نخواهد داشت. گاه انسان مطالبی را میداند و به دانستههای خود توجه دارد و آگاهانه و هوشیارانه به آنها میاندیشد، اما گاه بر این دانستهها گرد و غبار فراموشی مینشیند و اثری از آن علم، در رفتار او دیده نمیشود.
با مرور وقایع صدر اسلام پرسشهایی معماگونه در ذهن آدمی شکل میگیرد و باور چنین رخدادهایی را برای او مشکل میسازد. بهراستی چگونه مردمی که سالها پای منبر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نشسته بودند و در رکاب ایشان در جنگها شرکت داشتند و او را چنین یاری کرده بودند، با دختر معصوم و بافضیلت او آنگونه رفتار کردند؟! چگونه ممکن است با وجود سفارشهای فراوان رسول خدا صلی الله علیه و آله به دوستی و مودت خاندان و اهلبیتشعلیهم السلام، داستانی چون ماجرای کربلا پیش آید؟! مگر قرآنی که پیش روی آنان بود مزد رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله را محبت به نزدیکان حضرتش نخوانده بود؟(1) پس چه شد که با گذشت زمانی کوتاه از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، مسلمانان فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله را به فجیعترین وضع ممکن به خاک و خون کشیدند و حرم او را به اسارت بردند؟! در آغاز نمیتوان بهدرستی دریافت که چنین رفتاری چگونه ممکن است؛ اما برای ما که با نهضت امام خمینیقدس سره آشنا بودهایم و از نزدیک وقایعی را دیدهایم، بسیاری از این معماها حلشدنی است.
بههرحال انسان موجودی است که بسیاری از حقایق را فراموش میکند. برای بیداری انسانی که دچار آفت فراموشی شده است، هیچ راهی جز یادآوری داستانهای گذشته وجود ندارد. یادآوری، عاملی است که میتواند دانستههای انسان
1. شوری (42)، 23.
را به صحنة ذهن او آورد تا در او انگیزه ایجاد کند. مردم جزیرةالعرب خود میدانستند که پیش از رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در چه وضعی به سر میبردند و به برکت اسلام و رهبری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به چه عزتی رسیدند؛ اما از دانستههای خویش غفلت کردند و قدردان نعمتهایی نبودند که خداوند به آنان عطا کرده بود.
خدای متعال در فطرت انسان عاملی قرار داده است که نمیگذارد در مقابل احسان دیگران بیاعتنا باشد و تا زمانیکه از آنان قدردانی نکند، پیوسته به او هشدار میدهد و آرام نمیگیرد. انگیزههای نورانی فراوانی در فطرت انسان قرار داده شده که او را بهسوی سعادت راهنمایی میکنند. نشانههای این انگیزههای نورانی را حتی در افرادی میتوان دید که از حقایق اسلام دورند. در ایامی که زلزلة رودبار رخ داده بود، بنده برای شرکت در کنفرانس فلسفه در امریكا بودم. اتفاقاً آن شب، جشن سالگرد استقلال امریكا بود که به جشن «فورث آف جولای»(1) معروف است. در شب سالگرد استقلال امریكا جشنهای فراوانی برگزار میشود و مردم به انواع خوشگذرانیها میپردازند. برنامة ما بهگونهای بود که شب جشن در نیویورک بودیم؛ اما محل استقرار ما در شهر نیوجرسی بود. نیویورک شهر بسیار بزرگی است که در روز، جمعیت آن تقریباً دوبرابر شبهای آن است؛ چراکه بیشتر خانههای آن تجاری یا اداریاند. جمعیت فراوانی از شهرهای اطراف در روز برای کار به نیویورک میآیند و شب دوباره به شهر خود بازمیگردند. کارمندان دفتر نمایندگی ایران نیز در شهر نیوجرسی زندگی میکردند. ما نیز باید در پایان شب به همراه میزبانمان که یکی از اعضای دفتر نمایندگی ایران بود به شهر نیوجرسی میرفتیم.
1. Fourth of July.
آن روزها افراد زیادی از گروهک منافقین به امریكا رفته بودند و در آنجا آزادانه رفت و آمد میکردند. آنها معمولاً هنگام برخورد با هواداران جمهوری اسلامی ایران به آنها بسیار توهین میکردند و گاه به ایشان اذیت و آزار میرساندند. بنده با لباس روحانیان در ماشین نشسته بودم و با همراهان بهسوی منزل میرفتیم که متوجه شدیم اتومبیلی که سرنشینان آن چند دختر و پسر با وضع ظاهری نامناسب بودند میکوشیدند به ما نزدیک شوند. آنها پیوسته با اشاره از ما میخواستند بهگونهای حرکت کنیم که بتوانند کنار اتومبیل ما بیایند. ابتدا گمان کردیم که در آن هنگام شب، آنهم در شب جشن سالگرد استقلال امریكا، قصدِ مزاحمت دارند. ازاینرو درخواستشان را جدی نگرفتیم؛ اما سرانجام به سبب اصرار فراوانشان از راننده خواستیم اجازه دهد نزدیک شوند. هنگامیکه کنار ما قرار گرفتند دختری که جلوی اتومبیل نشسته بود دست بلند کرد و فریاد زد: «همدردی مرا به خاطر زلزلة رودبار بپذیرید!». او از لباسهایم فهمیده بود که من ایرانیام و به یاد زلزلة رودبار افتاده بود، و تا اظهار همدردی نکرد آرام نگرفت.
این خاطره نمونهای از انگیزههای نورانی است که خدای متعال در وجود انسان قرار داده است و گاه او را راحت نمیگذارد. نمونة دیگر از این عوامل فطری، بیقراری انسان برای قدردانی از کسی است که به او احسانی کرده است. انسان زمانیکه از کسی احسانی میبیند خود را بدهکار میبیند و تا از او تشکر نکند دلش آرام نمیگیرد. او مایل است بهجای احسان فرد، خدمتی در حقش انجام دهد و دستکم با واژههایی از او قدردانی کند تا آرام گیرد.
حضرت زهرا علیهما السلام در این فراز از خطبة مبارک خویش میکوشد با یادآوری احسانهای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، انگیزة قدردانی را در مردم بیدار کند. مردمی که از پستترین وضعیت زندگی به عزتمندترین اوضاع در دنیا رسیدهاند میدانند عامل
این عزتمندی، زحمات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛ اما غفلتْ انسان را رها نمیکند و او را به فراموشی دچار میسازد؛ بهویژه آنکه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز از دنیا رفته است. ازاینرو یادآوری خدمات رسول خدا صلی الله علیه و آله میتواند انگیزة فطری آنها را تقویت کند و آنها را به تشکر و قدردانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وا دارد؛ اما اکنون که پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفته، راه قدردانی از او تکریم بازماندگان بزرگوار اوست. پس حضرت زهرا علیهاالسلام میکوشد که این حس را در مردم بیدار کند. بدین سبب بر این حقیقت تأکید میورزد که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ابلاغ رسالت الهی خویش تنها به بیان پیام الهی بسنده نکرد؛ تنها خود را فرستادة خدا نخواند و از مردم نخواست کلمة لاالهالاالله را فریاد کنند و بتها را نپرستند؛ بلکه پای همة پیامدهای ابلاغ رسالت خویش مردانه ایستاد. اگر بر سر مبارکش خاکستر ریختند، اگر با سنگ دندان مبارکش را شکستند، اگر با تحریم اقتصادی، فقر و گرسنگی را بر او تحمیل کردند، اگر برای شکست انقلاب او لشکرکشیها کردند و بارها جسم مبارکش را مجروح ساختند، اگر منافقان در حکومت او رخنه کردند و هر روز برای او توطئهای به راه انداختند و...، هیچگاه از پای نایستاد و با همة وجود استقامت کرد. جسم و جان او چنان در این راه آماج دردها و رنجهای فراوان قرار گرفت که فرمود: مَا أُوذِی نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیت؛(1) «هیچ پیامبری آنگونه آزار ندید که من آزار دیدم».
حضرت زهرا علیهاالسلام در توصیف رسالت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ، مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِینَ؛ «پس او رسالت خویش را بهخوبی به انجام رساند و مردم را بهروشنی انذار کرد و از راه مشرکان روی برگرداند».
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج39، ص56.
نخستین صفتی که فاطمه علیهاالسلام برای رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برمیشمارد این است که حضرتش صلی الله علیه و آله پیام خویش را با انذار و بیم دادن همراه ساخت. ازنظر تربیتی، اگر ما اثر انذار را با اثر بشارت مقایسه کنیم خواهیم دید که اثر انذار و توجه دادنِ افراد به پیامدهای وخیم کارِ نادرست، از بشارت و ذکر منافعِ ترک آن کار بیشتر خواهد بود. مثلاً برای جلوگیری از استعمال سیگار میتوان در آگاهیبخشی به افراد جامعه از این شعار استفاده کرد: «سیگار نکشید تا بدنتان سالم بماند و نشاط بیشتری داشته باشید». اما نوع دیگر تبلیغ این است که بر زیانهای استفاده از سیگار تأکید کنیم و بگوییم: «ابتلا به سرطان، ناراحتی دستگاه تنفس و بیماری دستگاه گوارش، تنها برخی از زیانهای کشیدن سیگار است». روشن است که روش دوم بسیار مؤثرتر است؛ بهویژه اگر زیانی که متوجه انسان میگردد بسیار عظیم و طولانیمدت باشد. ازاینرو پیامبران الهی به انذار بیش از بشارت اهمیت میدادند. این روش را «نذارة» گویند. حضرت میفرمایند: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ابلاغ پیام خویش را با انذار و بیم دادن همراه ساخت تا تأثیر بیشتری بر مردم داشته باشد و با دوری از خطا به پیامدهای شومی گرفتار نشوند که مشرکان به آن دچار شدند.
صدیقة طاهره علیهاالسلام برای بیان شدت کوشش رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه هدایت مردم از تشبیهی زیبا استفاده میکنند و میفرمایند: ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَكْظَامِهِمْ؛ «[برای کشاندن مردم بهسوی سعادت] بر شانههای آنها میزد و از مقابل، آنان را میکشید».
کنایه از اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت مردم بهسوی سعادت، از هر وسیلة ممکن استفاده میکرد و از هیچ کوششی دریغ نداشت. همچنین بانوی دو عالم علیهاالسلام به روش تبلیغ پیامبر صلی الله علیه و آله که همان روش قرآن بود اشاره میکند و میفرماید: دَاعِیاً
إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ «بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(1)؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را با حکمت (مطالب یقینی قطعی) و موعظه (پند و اندرز نیکو) به راهی دعوت میکرد که خدای متعال تعیین کرده بود.
حضرت زهرا علیهاالسلام در ادامة این فراز از خطبه با تشبیهها و استعارههایی زیبا، به دورة تاریخی بسیار مهمی اشاره میکنند؛ به وضعیتی که مردم جزیرةالعرب پیش از رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله داشتند و تحولاتی که در نتیجة زحمات رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنجا ایجاد شد. بیان تفصیلی این دورة تاریخی بسیار به طول میانجامد. ازاینرو حضرت تنها در قالب چند جمله اشاره میفرمایند که شما در چه مرتبهای از ذلت قرار داشتید و با تلاش پدر بزرگوار من به چه عزتی رسیدید.
یَكْسِرُ الْأَصْنَامَ، وَیَنْكُتُ الْهَامَ حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَوَلَّوُا الدُّبُرَ؛ «بتها را در هم میشکست، و مغزهای متکبران را میکوبید تااینکه اجتماع کفار و مشرکان [که باهم ائتلاف کرده بودند و جنگی همچون جنگ احزاب را راه انداخته بودند] از هم پراکنده شدند و شکست خوردند و گریختند».
اوایل بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای مسلمانان دورهای بسیار تیرهوتار بود و روزگار بر آنان بسیار سخت میگذشت. ازاینرو صدیقة طاهره علیهاالسلام با تعبیری بسیار ادیبانه و زیبا، آن دوران سخت را به شبی تاریک و سیاه تشبیه میفرمایند که با لطف خدا شکافته شد و سپیدة امید دمید. تا آن زمان حق بهخوبی آشکار نبود. کوشش رسول خدا زمینهای را فراهم کرد که حق آشکار شود و ژرفای آن برای مردم روشن شود.
1. نحل (16)، 125.
حَتَّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ وَأَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَنَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ؛ «تااینکه تاریکیها برطرف شد و صبح فرارسید و حق آشکار شد. زعیم دین به سخن درآمد [گویا پیش از این انگیزهای برای سخن گفتن نداشت؛ چراکه کسی بدان توجه نداشت]».
در دوران تاریک جاهلیت، شیاطین چنان بر مردم تسلط یافته بودند که اجازه نمیدادند ندای حق به گوش آنها برسد؛ اما با فریادی که از انقلاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در دل زمین و زمان طنینانداز شد، صدای خبیث شیاطین تضعیف شد و بهتدریج رو به نابودی گذاشت.
وَخَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّیَاطِینِ وَطَاحَ وَشِیظُ النِّفَاقِ؛ «صداهایی فروکش کرد که شیاطین منتشر میکردند و نفوذیهای جبهة نفاق بیرون ریخته شدند».
حضرت زهرا علیهاالسلام در این فراز، تعبیرهایی بسیار زیبا همچون دیگر تعبیراتشان به کار میبرند. «شقاشق» جمع «شقشقة» است. شتر در حالت غضب یا مستی، تکه گوشتی از دهانش بیرون میافتد و برای مدتی صدایی چون بلبل از او شنیده میشود. این گوشت مدتی در کنار دهانش حرکت میکند تا کمکم آرام میشود و گوشت را فرو میبرد. نام این گوشت «شقشقه» است.(1) حضرت زهرا علیهاالسلام وساوس فراوان شیاطین و تسلط آنان را بر مردم در زمان جاهلیت به شقشقهای تشبیه کرده که اجازه نمیداد ندای حق به گوش کسی برسد؛ اما کمکم صدای شیاطین فروکش کرد و لال شدند و بهجای آن صدای زشت و گمراهکننده، سخنگوی دین سخن گفتن آغاز کرد و مردم کلامش را فهمیدند.
وَانْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَالشِّقَاقِ؛ «و گرههای کفر و اختلاف گشوده شد».
بافندهها میدانند گاه در کلافی که باید گشوده و بافته شود گرهای میافتد که
1. محمدحسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل واژه.
کلاف را سردرگم و کور میکند؛ بهگونهایکه پیدا کردن سر کلاف بسیار سخت میگردد. حضرت زهرا علیهاالسلام کفر و عناد کافران را به گرههایی تشبیه میفرمایند که در مسیر سعادت انسانها پدید آمده بود و راه رسیدن به کمال را برای انسانها مختل ساخته بود. گویا با وجود آنان در کار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گرهای افتاده بود که باز نمیشد؛ اما کمکم با زحمات رسول خدا صلی الله علیه و آله گرههای کفر باز شد.
وَفُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ فِی نَفَرٍ مِنَ الْبِیضِ الْخِمَاصِ؛ «و شما زبان به کلمة اخلاص (لا إله إلاّ الله) گشودید، در میان گروه اندکی که از ضعف جسمانی همیشه رنگپریده بودند و شکمشان به پشتشان چسبیده بود».
سرانجام با خون دلهای رسول خدا صلی الله علیه و آله گروهی کلمة لا إله إلا الله را درک کردند و بدان گرویدند و بهراستی یکتاپرست شدند؛ اما این عده بسیار اندک بودند و در برابر دشمنانی که آنان را احاطه کرده بودند چیزی به شمار نمیآمدند. کمشماری مسلمانان و فراوانی دشمنانشان موجب شده بود که آنان همیشه نگران هجوم و آزار دشمنان باشند.
وَكُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ؛ «و شما بر لبِ حفرهای از آتش بودید».
بانوی دو عالم علیهاالسلام در این فراز به آیة 103 سورة آل عمران اشاره میکند که میفرماید:
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَاِ(1) و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراكنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آرید كه چگونه دشمن یكدیگر بودید و او میان دلهای شما الفت ایجاد كرد و به
1. آل عمران (3)، 103.
بركتِ نعمتِ او، برادر شدید و شما بر لبِ حفرهای از آتش بودید؛ [اما] خدا شما را از آن نجات داد.
پیش از رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همة قبایل عرب باهم دشمن بودند و پیوسته میان آنها جنگ و خونریزی به پا بود. این درگیریها به وضعیتی ثابت میان آنها تبدیل شده بود؛ اما به برکت اسلام، محبت و الفت میانشان ایجاد شد و در سایة نعمت خدای متعال، مانند برادر باهم مهربان شدند. حضرت زهرا علیهاالسلام با اشاره به این آیة شریف، اشاره میکنند آن هنگام که تازهمسلمان بودید، جمعی کوچک، مستضعف، فقیر و گرسنه بودید و بر لب پرتگاهی از آتش قرار داشتید که هر لحظه امکان داشت بلغزید و به درون جهنم سقوط کنید؛ اما خداوند به برکت وجود پدر بزرگوار من صلی الله علیه و آله شما را از آن پرتگاه نجات داد.
حضرت زهرا علیهاالسلام این نحو بیان را از قرآن اقتباس کرده بودند و در جایجای سخن خویش آیات قرآن را تلاوت میفرمودند. در آیات متعددی از قرآن برای تحریک انگیزة شکرگزاری در مردم، از این شیوه استفاده شده است. خدای متعال در سورة انفال میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُون * وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ؛(1) ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون خدا و رسول شما را به چیزی فراخواندند که به شما حیات میبخشد آنان را اجابت کنید و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل میگردد و هم در نزد او
1. انفال (8)، 24ـ25.
محشور خواهید شد، و از فتنهای بترسید که تنها به ستمکاران شما نمیرسد و بدانید که خداوند سختکیفر است.
در این آیات، موضوع اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و نقش حیاتبخش آن برای بشر مطرح شده است و در پی آن تهدید شده است که اگر با پیامبر مخالفت کنید به فتنهای عظیم دچار خواهید شد. اما در ادامه برای اینکه در مردم انگیزة اطاعت از رسول ایجاد شود میفرماید:
وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَیَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛(1) و هنگامی را به یاد آوردید که شما در زمین گروهی اندک و مستضعف بودید و در حالی به سر میبردید که میترسیدید مردم شما را بربایند. پس خدا به شما پناه داد و شما را با یاری خود نیرومند گردانید و از چیزهای پاک به شما روزی داد. باشد که شکرگزار باشید.
خدای متعال در این آیه، کمشماری، استضعاف و ترس گذشتة مسلمانان از ربایش به دست دیگران را به یاد ایشان میآورد و پس از آن، نعمتهایی را که خدای متعال به آنان عنایت کرده بود خاطرنشان میکند. در پایان یادآور میشود که این نعمتها از نصرت و یاری گرفته تا روزی پاکیزه، همه بدین سبب است که شکرگزار پروردگار خویش باشید. خداوند از ما میخواهد که شکرگزار او باشیم. اما این بدان معنا نیست که او به شکرگزاری ما نیازمند است. بهیقین نه شکرگزاری ما برای او سودی خواهد داشت، نه کفران ما برایش زیانی. از این روست که میفرماید: إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ
1. انفال (8)، 26.
جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ؛(1) «اگر شما و هرکس روی زمین است همگی کافر شوید، بیگمان خداوند بینیاز ستوده است».
اگر خدای متعال از ما میخواهد شکرگزار او باشیم بدین سبب است که شکرگزاری او موجب ترقی و تکامل ما میشود و ما شایستگی کمالات بیشتری را مییابیم. عبادتی که ازسر شکر انجام گیرد انسان را به مقام انبیا و اولیای الهی میرساند.
فراز بالا از خطبة مبارک حضرت زهرا علیهاالسلام درحقیقت تفسیر این آیات قرآن کریم است که با یادآوری وضعیت پیشین مسلمانان و نقش رسول خدا صلی الله علیه و آله در نجات و سعادت آنان میکوشد انگیزة شکرگزاری را در مسلمانان ایجاد کند. حضرت زهرا علیهاالسلام با عبارتهایی ادبی، وضع اسفبار و ناپایدار اعراب را پیش از رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به تصویر میکشند و میفرمایند:
مُذْقَةَ الشَّارِبِ وَنُهْزَةَ الطَّامِعِ وَقَبْسَةَ الْعَجْلَانِ وَمَوْطِئَ الْأَقْدَامِ تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ وَتَقْتَاتُونَ الْقدَّ؛ حالِ شما همچون جرعة آبی بود که مردم میتوانستند شما را ببلعند. هرکس در شما طمع میکرد میتوانست شما را برباید. شما همچون شعلة آتشی بودید که شخصی شتابان بخواهد آن را بگیرد و با سرعت ببرد تا به دستش آسیب نرسد و درعینحال آتش نیز خاموش نشود (تا این اندازه شما سست و در معرض خاموشی بودید) و لگدمال قدمهای دیگران بودید. آب نوشیدنی شما از آبشخوری بود که به ادرار شتر آلوده و گلآلود بود. غذای شما پوست دباغینشدهای بود که ناچار بودید از آن غذا تهیه کنید.
1. ابراهیم (14)، 8.
«قد» به پوست تازة دباغینشده گویند که گاه به سبب شدت فقر و گرسنگی از آن استفاده میشود.(1)
أَذِلَّةً خَاسِئِینَ «تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»(2) مِنْ حَوْلِكُم؛ «[ازنظر اجتماعی نیز میان مردم] ذلیل و خوار بودید و هیچکس به شما اهمیتی نمیداد و پیوسته از این میترسیدید که دشمنان شما را بربایند».
حضرت زهرا علیهاالسلام در ادامه به آیة 26 سورة انفال اشاره میفرمایند که پیشتر بدان اشاره کردیم. در این آیه خداوند با اشاره به وضعیت نابسامان دوران جاهلیت، به مسلمانان یادآور میشود که خداوند، هم بهلحاظ اجتماعی آنها را یاری کرد و از ذلت نجاتشان داد، و هم از طعامهای پست خلاصی یافتند و روزی پاک و طیب به آنان ارزانی شد.
دخت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با بیان این نکات میکوشند خدمات پیامبر صلی الله علیه و آله را برای مردم یادآوری کنند تا آنان دریابند که رسول خدا صلی الله علیه و آله چه حقی بر گردن آنها دارد و کسی که اکنون با ایشان سخن میگوید کسی است که بیش از هرکس خواهان تداوم راه مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سیر مردم در آن مسیر است. سوز و گداز دل مهربان فاطمه علیهاالسلام به سبب نگرانی برای انحراف مردم از مسیری است که پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها نشان داده بود. او نگران بود مسلمانان هدایتی را فراموش کنند که خدای متعال بهوسیلة پیامبرش به آنها عطا کرده بود. فاطمه علیهاالسلام با یادآوری خدمات رسول خدا صلی الله علیه و آله میکوشند قدری وجدان خفتة مردم را بیدار سازند و زمینة هدایت آنان را فراهم کنند، وگرنه فدک و امثال آن بهانهای بیش نبود.
1. محمدبنمکرمبنمنظور، لسان العرب، ذیل واژه. در نهج البلاغه آمده است: «وَحَسْبُكَ [عَاراً] دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ / وَحَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِد؛ «در پستی تو همین بس که سیر بخوابی؛ درحالیکه در اطراف تو شکمهای گرسنهای در آرزوی خوردن پوست دباغینشده باشند» (نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامة 50).
2. انفال (8)، 26.
فَأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَی بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی، وَبَعْدَ أَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ، وَذُؤْبَانِ الْعَرَبِ، وَمَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ. «كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ»(1)، أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطَانِ، وَفَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، فَلَا یَنْكَفِئُ حَتَّی یَطَأَ صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ، وَیُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ، مَكْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ، وَمُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ، قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَیِّدَ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً كَادِحاً، لا تأخذه فی الله لومة لائم وَأَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ، وَتَتَوَكَّفُونَ الْأَخْبَارَ، وَتَنْكِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ، وَتَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتَال؛خدای تبارکوتعالی شما را به برکت محمد صلی الله علیه و آله بعد از آنهمه خواری و ناتوانی نجات بخشید. او با شجاعان درگیر شد و با گرگهای عرب و سرکشان یهود و نصارا پنجه درافکند؛ اما هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد و هرگاه شاخ شیطان نمایان میگشت و فتنههای
1. مائده (5)، 64.
مشرکان دهان میگشود، پدرم برادرش علی علیه السلام را در کام آنها میافکند و آنها را بهوسیلة او سرکوب مینمود، و او هرگز از این مأموریتهای خطرناک بازنمیگشت، مگر زمانیکه سرهای دشمنان را پایمال میکرد و بینی آنها را به خاک میمالید و آتش آنها را با شمشیرش خاموش میکرد، درحالیکه در راه خدا بسیار کوشا بود و برای امر خدا بسیار تلاش میکرد. او نزدیک به رسول خدا و سرور اولیای خداست. همواره آستینها را بالا زده، نصیحتگر و کوششکننده بود. در راه خدا به سرزنش هیچ ملامتگری اعتنا نمیکرد و حال آنکه شما در خوشی زندگی میکردید و در ناز و نعمت و امنیت روزگار میگذراندید و منتظر بودید که روزگار، گردش را علیه ما آغاز کند و گوشبهزنگ اخبار بودید. شما در هنگامة کارزار از ترس عقب میرفتید و به هنگام نبرد فرار میکردید.
بانوی دو عالم علیهاالسلام پیش از این به اهمیت رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و زحماتی که ایشان برای هدایت مردم به جان خریدند اشاره فرمودند و وضعیت ناگوار مردم را در دوران پیش از رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ترسیم کردند. تاآنجاکه فرمودند: شما در وضعیت بسیار سختی به سر میبردید. وضعیت اقتصادی شما بهحدی ضعیف بود که حتی آب آشامیدنی سالمی هم نداشتید و خوراکتان غذایی بسیار پست بود. ازلحاظ اجتماعی در دنیا جایگاه و اعتباری نداشتید و ازلحاظ فرهنگی در نهایت پستی، روزگار میگذراندید. اکنون حضرت در ادامة سخنان مبارک خویش، این
واقعیت را یادآور میشوند که خداوند بهوسیلة وجود مبارک رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آن مردم گرفتار را از تاریکیها نجات بخشید. اما نکتة مهم در این بخش تبیین چگونگی تحقق این پیروزی بزرگ است. این تبیین، از حقایقی مهم پرده برمیدارد که دربردارندة هدف اصلی ایراد این خطبة مبارک است.
بانوی دو عالم علیهاالسلام در این فراز نخست میفرمایند: فَأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَی بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی؛ ِ«خدای متعال به برکت محمد صلی الله علیه و آله پس از حوادثی فراوان شما را نجات بخشید». تعبیر «بعد اللتیا والتی» برای اشارة اجمالی به جریانهای فراوان به کار میرود. مقصود این است که پیامبر صلی الله علیه و آله بهسادگی شما را از آن وضعیت پست نجات نداد؛ بلکه زحمات ایشان پس از حوادثی فراوان نتیجه بخشید. حضرت زهرا علیهاالسلام سپس به برخی از آن رخدادها اشاره میفرمایند؛ مانند اینکه از وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شدند تا آن هنگام که مردم شبهجزیره را نجات دادند مشکلات فراوانی را تحمل کردند: مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ وَذُؤْبَانِ الْعَرَبِ، وَمَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ؛ «به مردانی دلاور و گرگان عرب و سرکشان یهود و نصارا گرفتار شد». واقعیت این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای نجات مسلمانان باید در مقابل همة این گردنکشان مقاومت میکرد. صدیقة طاهره علیهاالسلام در ادامه با اشاره به آیهای از قرآن کریم میفرمایند: كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ؛(1) «هر آتش جنگی که آنها افروختند خدای متعال خاموش کرد».
اما این آتشها چگونه خاموش میشدند؟ اینجاست که فاطمة زهرا علیهاالسلام با اشاره به نقش اساسی امیر مؤمنان علی علیه السلام در کسب پیروزیهای جامعة نوپای اسلامی،
1. مائده (5)، 64.
به بیان هدف اصلی خویش نزدیک میشوند. حضرت در خلال شرح زحمات رسول خدا صلی الله علیه و آله با توصیفاتی زیبا امیر مؤمنان علی علیه السلام را معرفی میکنند و میفرمایند: أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطَانِ، وَفَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِها؛ «هرگاه شاخ شیطان ظاهر میگشت و درندگان مشرک برای بلعیدن شما دهان میگشودند، پیامبر صلی الله علیه و آله برادر خویش علی علیه السلام را در دهان آن درندگان میانداخت».
«لهوات» گوشتهای انتهای حلق را گویند.(1) این تعبیر کنایه از گلوگاه لشکر دشمن و قلب معرکة جنگ است؛ یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله برای نابودی سپاه کفر و شرک، علی علیه السلام را به قلب لشکر آنها میفرستاد. اما علی علیه السلام چگونه این مأموریتهای بزرگ را به پایان میرساند؟ حضرت زهرا علیهاالسلام میفرمایند: لَا یَنْكَفِئُ حَتَّی یَطَأَ صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ وَیُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ؛ «علی علیه السلام از میادین نبرد با مشرکان بازنمیگشت، تااینکه سرهای آنان را زیر قدمهای خود لگدمال میکرد و آتش افروختة آنها را با شمشیر خود خاموش میکرد».
حضرت در ادامه با عبارتهایی زیبا به فضایلی بینظیر از امیر مؤمنان علی علیه السلام اشاره میفرماید:
مَكْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ، وَمُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ، قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَیِّدَ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً كَادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ؛ در راه خدا بسیار کوشا بود و برای امر خدا بسیار میکوشید. او نزدیک به رسول خدا و سرور اولیای خداست. همواره آستینها را بالازده، نصیحتگر و کوششکننده بود. در راه خدا به سرزنش هیچ ملامتگری اعتنا نمیکرد.
تعبیر «فی ذات الله» ازجمله تعابیری است که در زبان فارسی معادل نظیربهنظیر
1. خلیلبناحمد فراهیدی، العین، ذیل واژة «اللهاة».
برای آن وجود ندارد. این تعبیر در زبان عربی هنگامی به کار میرود که خواست و امر خدا در میان باشد. مقصود این است که وقتی پای کار خدا به میان میآمد علی سر از پا نمیشناخت و هیچ نیرویی را برای خویش ذخیره نمیکرد. علی علیه السلام در راه خدا هر زحمتی را تحمل میکرد و هر رنجی را به جان میخرید. راویان شیعه و سنی در چند روایت تعبیر «فی ذات الله» را دربارة امیر مؤمنان علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند. در روایتی نقل شده است: عَلیٌّ علیه السلام مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ الله؛(1) «علی علیه السلام برای امر الهی واله و شیداست». همچنین نقل شده است: فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِی ذَاتِ اللَّه؛(2) «علی دربارة امر الهی خشن است». صدیقة طاهره علیهاالسلام نیز در سخنان خود میفرمایند: مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللهِ؛ «علی در امر خدا بسیار کوشا بود». همچنین حضرت بر صفت «قریب» بهطور ویژه تکیه میکنند؛ چراکه امیر مؤمنان علیه السلام ، هم از قرابتی نسبی با پیامبر صلی الله علیه و آله برخوردار بود (پسرعموی رسول)، و هم قرابت سببی با ایشان داشت (داماد پیامبر) و این قرابت ویژة امیر مؤمنان علی علیه السلام است.
نکتهای که باید بدان توجه داشت این است که حضرت زهرا علیهاالسلام در تشریح زحمات پدر بزرگوار خویش برای نجات مسلمانان از بدبختیها، به توصیف امیر مؤمنان علیه السلام میپردازد و میفرماید: پدرم شما را نجات داد، اما به دست کسی که: سَیِّدَ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجِدّاً كَادِحاً لا تَأْخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ؛ «سرور اولیای خداست؛ کسی است که آستینها را بالا زده و با کمال خیرخواهی و کوشش و تلاش برای هرنوع فعالیتی آماده است و در مورد امر خدای متعال سرزنش هیچ ملامتگری او را از وظیفهاش بازنمیدارد».
1. علیبنابیبكر هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص130؛ محمدبنعلیبنشهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالبعلیهم السلام، ج3، ص221.
2. همو، مناقب آل ابیطالبعلیهم السلام، ج2، ص110. ر.ک: محمودبنعبدالله آلوسی، روح المعانی، ج3، ص360.
واژة «مشمِّر»(1) وصف کسی است که آستینها را بالا زده و برای ورود به کار آماده شده است.
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از بیان فضایل امام علی علیه السلام ، مسلمانانی را که در مسجد جمع شدهاند و سخنان آن حضرت را میشنوند مورد توبیخ قرار داده، عملکرد نامناسب آنان را اینگونه وصف میفرمایند: وَأَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُونَ؛ «شما به زندگی راحت خویش مشغول بودید و راحت لمیده و متنعم بودید و احساس امنیت میکردید».
داستان دلاوریهای مولا علی علیه السلام شهرة شهر است و به شرح نیاز ندارد؛ اما اشارة صدیقة طاهره علیهاالسلام ، آن شور و حماسهها را در یادها زنده میکند و قلبها را به هیجان میآورد و به قلم اجازه نمیدهد که بدون اشاره به دستکم نمونهای از آن دلاوریها بگذرد. داستان جنگ احد یادآور نخستین شکست تلخی بود که غفلت از فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در کام مسلمانان ریخت؛ اما مرد میدان مبارزة داستان ما کسی نبود که با دیدن صحنة شکست، از رسول خدا دست بکشد و از میدان جنگ فرار کند. امیر مؤمنان علی علیه السلام بااینکه بر تن مبارکش زخمهای متعددی از ضربة شمشیر و نیزه نشسته بود، دفاع از رسول خدا صلی الله علیه و آله را رها نکرد و دشمنانی را که دستهدسته بر پیامبر صلی الله علیه و آله هجوم میآوردند با شجاعت و دلیری تمام میپراکند.(2) از امام باقر علیه السلام نقل شده است كه فرمود:
علی علیه السلام در جنگ احد شصت زخم برداشت. پیامبر صلی الله علیه و آله به امسُلیم و
1. ابنمنظور میگوید: «شَمَّرَ وتَشَمَّرَ: مَرَّ جادّاً. وتَشَمَّرَ للأَمر: تهیَّأَ» (محمدبنمکرمبنمنظور، لسان العرب، ذیل مادة «شمر»).
2. علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص116.
امعطیه دستور داد تا او را مداوا كنند. آنان گفتند: ما هر زخم از او را درمان میكنیم زخمی دیگر سر باز میكند و لذا ما بر جان وی بیمناكیم! رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه مسلمانان به عیادت علی علیه السلام رفت، درحالیكه او غرق در جراحت روی زمین افتاده بود. حضرت دست به زخمهای وی میكشید و آنها بهبود مییافتند و میفرمود: همانا مردی كه چنین در راه خدا بلا ببیند بیشك تلاش خود را كرده و معذور است. علی علیه السلام گفت: سپاس خدا را كه من نگریختم و به جنگ پشت نكردم.(1)
هنگامیکه در آن کارزار سخت، رسول خدا صلی الله علیه و آله با تنی مجروح بر زمین میافتد، برخی از اصحاب خویش را به اسم صدا میزند و با اعلان محل خویش از آنان کمک میطلبد؛ اما آنان برای نجات جان خویش از معرکه فرار میکنند!
قرآن کریم نیز به این جریان اشاره دارد و میفرماید:
إِذْ تُصْعِدُونَ وَلا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوكُمْ فی أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَكُمْ وَلا ما أَصابَكُمْ وَاللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛(2) [به خاطر بیاورید] هنگامی را كه از كوه بالا میرفتید و به عقبماندگان نگاه نمیكردید، و پیامبر از پشت سر، شما را صدا میزد. سپس خداوند اندوهها را یكی پس از دیگری به شما جزا داد. این بدان خاطر بود كه دیگر برای آنچه از دست میدهید غمگین نشوید، و نه به خاطر مصیبتهایی كه بر شما وارد میگردد، و خداوند از آنچه انجام میدهید، آگاه است.
1. فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص852.
2. آل عمران (3)، 153.
در آن کارزار، مولا علی علیه السلام بود که به یاری رسول خدا رفت و با تحمل هفتاد ضربة شمشیر و نیزه جان حضرت را نجات داد. صدیقة طاهره علیهاالسلام با صراحت از صفات زشت برخی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله پرده برمیدارد و میفرماید:
تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ، وَتَتَوَكَّفُونَ الْأَخْبَارَ، وَتَنْكِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ، وَتَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتَال؛ اما شما نهتنها تلاشی نمیکردید، بلکه انتظار میکشیدید که روزگار، گردش را علیه ما آغاز کند و منتظر اخبار آن بودید. شما در هنگامة کارزار از ترس عقب میرفتید و به هنگام نبرد فرار میکردید.
هنگامیکه کسی در حادثهای مراقب باشد ببیند چه رخ میدهد، حالت او را «توکّف الخبر»(1) گویند. زهرای مرضیه علیهما السلام به آن لحظاتی اشاره میکند که امیر مؤمنان علی علیه السلام در حال دفاع از رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و دیگران از میدان جنگ میگریختند و در پناهگاهی گردن میکشیدند تا ببینید کار به کجا میانجامد. آنان در جایی که باید پیش میرفتند عقبنشینی میکردند و آن هنگام که به جنگ دعوت میشدند، از میدان نبرد فرار میکردند. این مقایسهای بود بین پدر و پسرعم فاطمهعلیهم السلام و کسانی که در حق امیر مؤمنان علی علیه السلام ظلم کردند تا زمانیکه خدای متعال اسلام را پیروز کرد و مسلمانان را نجات داد.
برای نزدیکتر شدن ذهن به این سخنان صدیقة طاهره علیهاالسلام باید فضایی را که این سخنرانی در آن ایراد شده است بهدرستی مجسم کرد. چند صباحی از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته است که بانوی دو عالم علیهاالسلام برای ایراد خطبه به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله قدم نهادهاند. مردم بهظاهر در غم مصیبت از دست دادن پیامبری هستند که عزت و
1. مبارکبنمحمدبناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ذیل مادة «وکف».
سعادتی وصفناشدنی به آنها بخشیده است. از این پیامبر دختری قدیسه به یادگار مانده که به آنان خبر داده است میخواهم برای شما سخنرانی کنم. در پی این خبر، مردم جمع شدهاند تا سخنان دختر آسمانی پیامبر خویش را بشنوند. در چنین اوضاعی دختر پاک رسول سفرکرده باید با آنان از چه سخن بگوید؟ اگر وضعیتی عادی حاکم باشد، ایشان باید از پدر مهربان امت یادی کند و رحلت جانگداز او را به مردم تسلیت گوید و از خداوند برای خود و آنان طلب اجر کند. سرانجام نیز با نصیحتی به مردم، سخن خویش را پایان دهد؛ اما لحن فاطمه علیهاالسلام بهگونة دیگری است. سخنان تند دخت رسول گرامی اسلام علیهما السلام از اوضاعی غیرعادی خبر میدهد. زهرای مرضیه علیهاالسلام آشکارا از بزدلی آنها در معرکة جنگ، فرارشان از میدان جهاد و راحتطلبی و رفاهطلبی ایشان سخن به میان میآورد. البته بیشک همة کسانی که در آن مجلس حضور داشتند اینگونه نبودند و میتوان در میان آنها کسانی را دید که اهل جهاد و مبارزه با باطل بودند؛ اما از سخنان صدیقة طاهره علیهاالسلام روشن میشود که بیشتر مخاطبان حضرت آنگونه بودهاند که حضرت توصیف فرمودهاند. همچنین کسی نقل نکرده است که پس از این سخنان کسی به سخنان ایشان اعتراض کرده باشد و مثلاً گفته باشد: چرا به ما توهین میکنید؟ ما زحمات فراوانی کشیده، و در جنگ و جهاد و یاری پدر شما نقشی مؤثر داشتهایم؛ بلکه بنابر شواهد همه در کمال آرامش به سخنان ایشان گوش فرادادهاند. حتی در نقلها آمده است که متصدیان امر گفتند: آنچه گفتی درست است؛ اما ما برای کار خویش عذری داشتیم!(1)
اگر انسان این صحنه را بهدرستی مجسم کند برایش روشن خواهد شد که هدف حضرت زهرا علیهاالسلام از بیان این خطبه، رسیدن به فدک و مال دنیا نبوده است.
1. در بخش هفتم از این کتاب به شرح و بررسی پاسخی که به حضرت داده میشود، پرداخته خواهد شد.
البته این تنها دلیل ما برای این ادعا نیست؛ بلکه ما به حقایقی بیش از این معتقدیم. باور ما این است که معصومانعلیهم السلام کم یا بیش از سرنوشت خویش باخبر بوده، به زمان رحلت خویش از دار دنیا آگاه بودهاند؛ بهویژه حضرت زهرا علیهاالسلام میدانستند که عمر شریفشان چندان طولانی نخواهد بود؛ چراکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به ایشان فرموده بودند: «تو نخستین کسی خواهی بود که به من میپیوندی».(1) آیا بانوی دو عالم علیهاالسلام که در آن هنگام جسمی مجروح و بیمار، و قلبی آزرده از رحلت پدر خویش داشتند و میدانستند چند روزی بیشتر از عمر شریفشان باقی نمانده است، در پی منبعی برای کسب درآمد و نانی برای خوردن است؟! آیا کسی که رسول خدا به او مژدة وصال به بالاترین درجات کمال و سعادت را داده و فرموده است: تو نخستین کسی هستی که به من میپیوندی و زندگانی تو در این دار فانی چندان طول نخواهد کشید، در این فرصت کوتاه با همة توان برای بازپسگیری مزرعهای میکوشد؟! مگر این خانواده همان کسانی نبودند که سه روز روزه گرفتند و نانی را که برای افطار مهیا کرده بودند، به یتیم و فقیر و اسیر دادند و با آب افطار کردند؟(2) آیا چنین افرادی برای روزی فرزندان خویش غصه میخورند؟! بهراستی زهرای مرضیه علیهما السلام چه هدفی را پیگیری میکند که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را که شمار بسیاری از بنیهاشم و قریش بودند با چنین تعبیراتی تند مخاطب قرار میدهد و میفرماید: درحالیکه شما در پی رفاه و آسایش خویش بودید، پدر و پسرعموی من در مقابل مشرکان متحمل سختترین شداید شدند و برای شما عزت آفریدند. چرا فاطمه علیهاالسلام چنین به خدمات پدر و شوهر خویش اشاره میکند؟ پیداست که تنها مسئلة غصب مزرعهای به نام فدک و تلاش برای بازپسگیری آن نیست. افزون بر آن، آیا راه
1. سلیمانبناحمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج3، ص58؛ علیبنعیسی إربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2، ص469.
2. محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص257.
پس گرفتن مزرعة فدک، مخاطب ساختن مردم با تندترین و شدیدترین لحن است؟! اگر حضرت تنها چنین هدفی را پیگیری میکردند از راههای بسیار سادهتری میتوانستند وارد شوند که مخالفت چندانی را در پی نداشته باشد. برای بیان چنین هدفی کافی بود حضرت بفرمایند: من دختر پیامبرم! احترام پیامبر خود را نگه دارید و روزی ما را قطع نکنید! در این صورت دستکم گروهی از مسلمانان با ایشان همراهی میکردند و میگفتند: این مزرعه در برابر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ارزشی ندارد. اگر مال خودمان هم بود از آن میگذشتیم. اما سخنان همراه با توبیخ فاطمه علیهما السلام از داستانی دیگر خبر میدهد و بیانگر این است که داستانْ تنها بازپسگیری مزرعة فدک نیست.
حقیقت این است که فاطمه علیهما السلام میدید در مسیر رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و هدایتی که خدای متعال بهوسیلة ایشان برای سعادت انسانها فرستاده، انحرافی در حال شکلگیری است. فاطمه علیهاالسلام از پیامدهای ناگوار این انحراف نگران بود؛ اما فرصت او کوتاه بود و در این فرصت کوتاه، باید کاری میکرد کارستان! او باید به همه نشان میداد که حق با علی علیه السلام است و مسیری که دیگران برگزیدهاند پایان خوشی نخواهد داشت. باید کاری میکرد که داستانش تا پایان تاریخ نورافشانی کند و دلهای بینایی را که در پی نورند کامیاب سازد. او باید ثابت کند تنها علی علیه السلام است که شایستگی جانشینی رسول خدا را دارد و دیگران از این صلاحیت بیبهرهاند. ازاینرو با پیش کشیدن داستان فدک همة آنچه را که لازم بود گفت. او نشان داد که مخالفان امیر مؤمنان علیه السلام نه پیشینة درخشانی در عصر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و جهادهای آن زمان در کارنامة خویش ثبت کردهاند، نه شایستگی قضاوت دارند و نه از معارف قرآن و آموزههای شرعی اسلام بهرهمندند.
در هیچیک از تواریخ نیامده است که سران معروفِ جبهة مقابل دختر
رسول خدا صلی الله علیه و آله ، در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله شجاعتی نشان داده باشند یا در میدان جهاد، جنگجویی را کشته یا زخمی کرده باشند. بهویژه در جنگ احد، حتی یک نفر نقل نکرده است که یکی از این اشخاص نقشی در پیروزی اولیة مسلمانان داشته باشند و در مرحلة دوم جنگ که به شکست مسلمانان انجامید جز ماجرای فرار آنان نقل نشده است!(1) ازسوی دیگر، کسی که در جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته، دستکم باید توانایی اجرای احکام شریعت رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشته باشد. اما در ادامه میخوانیم بانوی دو عالم علیهاالسلام در عمل نشان میدهد که آنان به سبب نداشتن علم لازم، شایستگی اجرای این احکام را نیز ندارند. ازاینرو پیشینة ایشان ازیکسو، و داشتههایشان ازسوی دیگر ثابت میکند که آنها شایستگی جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله را ندارند.
همة کوششهای فاطمه علیهاالسلام برای آگاه ساختن مردم از اشتباهی بود که در آن قرار گرفته بودند. فاطمه علیهاالسلام میخواست به آنان بفهماند که حتی اگر بناست جانشینی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله برگزینند، بنابر معیار صحیح به انتخاب دست بزنند. ازاینرو کلام را چنان آغاز کرد که هم عواطف مردم تحریک شود و هم احساس مسئولیت در قبال سرنوشت جامعة اسلامی در آنان پدید آید. درحقیقت جنبههای روانشناختی در این خطبة شریف به گونهای بسیار عالی رعایت شده است تا مردم را برای پذیرش حق آماده سازد. این سخنان ارزشمند تلاشی برای ترسیم راه صحیح نبوت و رسالت و شناساندن معیارهای صحیح حاکم اسلامی و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است و مسئلة فدک و امثال آن جز بهانهای برای طرح این مسائل نیست.
1. ر.ک: محمدبنعمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج9، ص61؛ محمدبنعمر واقدی، المغازی، ج1، ص237، 295.
فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیَائِهِ، وَمَأْوَی أَصْفِیَائِهِ، ظَهَرَ فِیكُمْ حَسِـیـكَـةُ النِّفَاقِ، وَسَمَلَ جِلْبَابُ الدِّینِ، وَنَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِینَ، وَنَبَغَ خَامِـلُ الْأَقَلِّـینَ، وَهَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِینَ، فَخَطَرَ فِی عَرَصَاتِكُمْ، وَأَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَـهُ مِـنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَلِلْغِرَّةِ فِیهِ مُلَاحِظِینَ، ثُـمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً، وَأَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ إِبِلِكُمْ، وَأَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِكُمْ، هَذَا وَالْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَالْكَلْمُ رَحِیبٌ، وَالْـجُـرْحُ لَمَّـا یَنْدَمِلْ، وَالرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ، ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكافِرِینَ»(1)؛ اما هنگامیکه خداوند سرای انبیا را برای پیامبرش برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، خار نفاق میان شما جلوهگر گشت و لباس دین پوسیده شد و گمراهانِ لبفروبسته به سخن آمدند و فرومایگان گمنام جلوهگر گشتند و سرکردة باطلگران به صدا درآمد. سپس او در حوزة شما مشغول جولان دادن شد و شیطان
1. توبه (9)، 49.
سرش را از مخفیگاه خود بیرون آورد درحالیکه شما را دعوت میکرد. پس شما را آمادة پذیرش دعوتش و منتظر فریبش یافت. سپس شما را تحریک کرد و دید که شما بسیار چالاک هستید و شما را به هیجان آورد و دید که در راه او چه خشمناکید. نتیجه این شد که شما مرکبی غیر از مرکب خویش را نشانه کردید و بر چشمة آبی غیر از آبشخور خویش وارد شدید. همة اینها در حالی انجام گرفت که هنوز از عهدی که با پیامبر بسته بودید دیری نگذشته بود و زخم رحلت ایشان هنوز گشاده، و آن جراحت هنوز التیام نیافته بود، و هنوز رسول اسلام به خاک سپرده نشده بود. این اقدام شما بدین بهانه صورت گرفت که نگران وقوع فتنه بودید. اما بدانید که در فتنه فرو رفتید و بهراستی جهنم فراگیرندة کافران است.
زهرای مرضیه علیهاالسلام در فراز پیش، مردم حاضر در مسجد پیامبر را مخاطب ساخت و با اشاره به خدمات فراوان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، همسر خویش امیر مؤمنان علی علیه السلام را وصف کرد و فضایل او را با زیباترین تعبیرات بیان فرمود. صدیقة طاهره علیهاالسلام با یادآوری دلاوریهای علی علیه السلام ، او را یگانه جنگآوری دانست که با رفتن در دل خطر، بیش از همه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را یاری کرد. در برابر، کسانی را که قصد داشتند او را از جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله کنار نهند، افرادی ترسو و فراری از میدان جنگ توصیف فرمود. بانوی دو عالم با بیان این حقایق به هدف اصلی خویش از ایراد این خطبة مبارک نزدیک شد و اکنون با اشاره به رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و بیان رخدادهای پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به هدف اصلی خویش میپردازد.
رفتهرفته لحن کلام فاطمه علیهاالسلام با مخاطبان خویش تندتر میشود و از دورویی آنها و فریب و فتنهای سخن میگوید که شیطان آنان را بدان گرفتار کرده است. رخدادهایی که حضرت بدانها اشاره میکند با ذکر همة جزئیات، حتی نام برخی از اشخاصی که در آن حوادث دخالت داشتند، چگونگی کارهایی که انجام دادند و تأثیر کردار آنها در مسیر جامعة اسلامی در کتب تاریخی ثبت شده است؛(1) اما حضرت زهرا علیهاالسلام در این فراز از کسی نام نمیبرد. رخدادهای این مقطع تاریخی از مهمترین رخدادهای صدر اسلام است که برای جامعة اسلامی بسیار سرنوشتساز بود. ازاینرو پیش از شرح این فراز از خطبة مبارک حضرت زهرا علیهاالسلام یادآوری چند نکتة مقدماتی لازم مینماید.
این بخش از خطبة مبارک حضرت را، که راه ورود به هدف اصلی این خطبة شریف است، از چند جنبه میتوان بررسی کرد. نخست جنبة ادبی خطبه که از این زاویه میتوان به توضیح و تشریح تعبیرها و واژههای بهکاررفته در آن پرداخت؛ اما رویکرد و هدف ما در این گفتارها پرداختن به دیگر جنبههای خطبه است. جنبة دیگر حوادث تاریخی است که در این خطبه بدان پرداخته شده و از این نگاه میتوان به بررسی و شناخت دقیق ماهیت آنها پرداخت. شناخت دقیق جزئیات رخدادهای اشارهشده در این خطبه، کاری حرفهای و پژوهشی گسترده میطلبد که البته بزرگان ما بدان متعهد بوده و آثاری ارزشمند دراینزمینه به جای
1. برای مطالعة بیشتر، ر.ک: احمدبنعبدالعزیز جوهری بصری، السقیفة و فدک؛ عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة؛ سیدمرتضی عسکری، سقیفه (بررسی نحوة شکلگیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله )؛ همو، معالم المدرستین. گفتنی است که دو کتاب الامامة و السیاسة و معالم المدرستین به فارسی ترجمه شدهاند.
گذاشتهاند.(1) امیدواریم جوانان محقق ما با همتی بیشتر این مهم را ادامه دهند؛ چراکه روشن شدن حقایق تاریخی مقدمهای لازم برای تحلیلی درست از رخدادهای تاریخی است. بنابراین برای فهم درست و دقیق مضامین این خطبة مبارک نیز باید جزئیات حوادث آن مقطع تاریخی بهدرستی روشن گردد؛ اما هدف ما در این گفتار نیز این جنبة خطبه نیست. آنچه هدف اصلی ایراد این خطبة شریف است، هدایت مردم و پیشگیری از انحرافی است که در شرف انجام بود و سرانجام نیز تحقق یافت. محور این بحث، موضوع جانشینی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است که بحثی کلامی و اعتقادی است؛ اما هدفی که ما از بحثهای خود در اینجا دنبال میکنیم جنبة اخلاقی دارد. درحقیقت ما در پی ارائة الگویی رفتاری برای عصر خویش هستیم. البته این سخن بدین معنا نیست که بحثهای کلامی و اعتقادی دربارة جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله ضرورتی ندارد؛ بلکه بحث دربارة این موضوع از بحثهای ضروری است و بیش از هزار سال است که علما و بزرگان ما صدها کتاب کوچک و بزرگ دراینباره نگاشتهاند که یکی از آنها کتاب گرانسنگ الغدیر نوشتة علامه امینیرحمه اللهاست؛ اما هدف ما فراهم شدن زمینة افزایش بصیرت در دین از طریق دقت در مباحث طرحشده در این خطبة شریف است تا در پرتو این بصیرت بتوانیم رخدادهای زمانة خویش را تفسیر کنیم و وظیفة خود را در این زمان تشخیص دهیم. در یک کلام، هدف ما عبرتآموزی از آن رخدادهاست؛ چراکه حوادث تاریخی شباهتهایی باهم دارند و بهقولمعروف تاریخ تکرار میشود. خدای متعال نیز در قرآن کریم به این هدف اهتمام داشته و یکی از روشهای تربیتی قرآن کریم یادآوری سرگذشت نسلهای
1. برای مطالعه، ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر؛ سیدجعفر مرتضی عاملی، مأساة الزهراء علیهاالسلام . این دو اثر نیز به فارسی ترجمه شدهاند.
پیشین است. قرآن همراه با یادآوری داستانهای پیشینیان، توجه انسانها را به نکاتی خاص و عبرتآموز جلب میکند. بنابر آموزهای که قرآن کریم و سیرة پیغمبر اکرم و ائمة اطهارعلیهم السلام به ما میآموزد یکی از راههای کسب بصیرت، تأمل در داستان گذشتگان است. ازاینروست که قرآن کریم داستان انبیا و اقوام گذشته را بیان میکند و ذیل داستانها، مانند آنچه را در پی میآورد یادآوری میکند: إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأُولِی الأَبْصَارِ؛(1) «در این، عبرتی است برای بینایان!»؛ فاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ؛(2) «پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم!».
دراینمیان قرآن کریم بر بیان تاریخ بنیاسرائیل و تکرار آن در سورههای مختلف اصرار دارد که این اصرار و تکرار بسیار عجیب است؛ اما همه بدین سبب است که آزمونهایی مشابه آنچه برای آنان رخ داد برای امت ما نیز پیش خواهد آمد و ما باید از سرگذشت آنان عبرت بگیریم و مراقب باشیم در دامی که آنان افتادند گرفتار نشویم. در روایتی نبوی نیز دربارة تکرار تاریخ بنیاسرائیل در امت اسلام آمده است: حَتَّی لَوْ دَخَلُوا فِی جُحْرِ ضَبٍٍّ لَاتَّبَعْتُمُوهُم؛(3) «بهدرستی که اگر یکی از آنان در لانة سوسماری داخل شده باشد شما نیز داخل آن خواهید شد».
ازاینرو دقت در رخدادهای تاریخی و عبرت گرفتن از آنها امری ضروری است و نباید از آن غفلت کرد. گرچه سرگذشت اقوام گذشته بهطور کلی برای آیندگان عبرتآموز است، مسلمانان باید از تاریخ گذشتة مسلمانان بهطور خاص عبرت گیرند؛ بلکه گذشتة هر انسانی باید برای خودش عبرتآموز باشد. ازاینرو به ما
1. آل عمران (3)، 13؛ نور (24)، 44.
2. حشر (59)، 2.
1. محمدبنمحمدبننعمان عكبری بغدادی (شیخ مفید)، الإفصاح فی الامامة، ص50؛ محمدبناسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8، ص151.
دستور داده شده که هر روز اعمال خویش را محاسبه کنیم. از امام موسی کاظم علیه السلام نقل شده است:
لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی كُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَإِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَتَابَ إِلَیْه؛(1) از ما نیست کسی که هر روز خود را مورد محاسبه قرار ندهد تا اگر عمل نیکویی انجام داده است از خدای متعال تقاضای زیاد شدن آن را داشته باشد و اگر عمل زشتی انجام داده است از خدای متعال تقاضای بخشش نموده، بهسوی او توبه کند.
یکی از حکمتهای این سفارش امام کاظم علیه السلام ، عبرتآموزی و پیشگیری از تکرار خطاهایی است که انسان در گذشته مرتکب شده است.
اگر در دهههای اخیر، امت اسلامی برکاتی به دست آورده که مهمتر از همة آنها پیروزی انقلاب اسلامی ایران است، به سبب عبرتآموزی از تاریخ است. دراینزمینه نقش عزاداری برای سیدالشهدا علیه السلام و زنده نگه داشتن تاریخ کربلا بینظیر است. مردم ایران با عبرت گرفتن از عاشورای حسینی، وظیفة خویش را در عصر حاضر درک کرده و فهمیدهاند که چگونه عمل کنند تا به دامی گرفتار نشوند که کوفیان در آن افتادند. اگر این حوادث زنده نگه داشته نمیشد، کمکم غبار تاریخ بر روی آنها مینشست و برخی تاریخنویسانِ مزدور هرچه اربابان خبیثشان میخواستند مینوشتند و ما را گمراه میکردند. نگاهی به تاریخ، بزرگانی را به ما نشان میدهد که در این مسیر چنان لغزیدهاند که انسان انگشتبهدهان میماند.
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص453.
غزالی یکی از علمای بزرگ و معروف جهان اسلام به شمار میآید که اهل سنت وی را حجتالاسلام مینامند. او مرد بزرگی بوده که احیاء علوم الدین او کتابی پرمحتوا و مفید است. اما با کمال تعجب میبینیم که در داستان کربلا مرتکب اشتباهی باورنکردنی شده است. وی در کتاب مزبور، بااینکه به سیدالشهدا علیه السلام احترام میگذارد، میگوید: «ما حق نداریم یزید را بهطور مطلق لعن کنیم؛ چراکه احتمال میدهیم توبه کرده باشد!».(1) بهراستی عجیب است که عالمی بزرگ همچون غزالی، داستانی چنین باعظمت را با چنین احتمالی کوچک میشمارد. آیا شایسته است که از کنار جنایت مسلمانان در حق فرزند پیغمبر خویش، چنین ساده بگذریم؟! جنایتی که هیچ قومی در حق دشمن خویش روا نداشته است! آیا چنین احتمالی دربارة هر انسان جنایتکار و ظالمی داده نمیشود؟!
واقعیت این است که داستان کربلا در تاریخ بشر نظیر نداشته و نخواهد داشت. رخدادهای کربلا را مسلمانانی رقم زدند که نماز میخواندند؛ روزه میگرفتند؛ و اغلب پای منبر علی علیه السلام حقایق را شنیده بودند. با وجود این به جنایتی دست زدند که به دست هیچ جنایتکاری در طول تاریخ رخ نداده است. برخی از این افراد در دوران حکومت امیر مؤمنان علیه السلام از سرداران لشکر حضرت بودند؛ اما همین سرداران به کربلا رفتند و فرزندان و نوههای امام علی علیه السلام را به فجیعترین وضع به خاک و خون کشیدند. برای نمونه، شمربنذیالجوشن، لعنةاللهعلیه، در جنگ صفین یکی از مجروحان پای رکاب امیر مؤمنان علی علیه السلام بود و در برابر معاویه میجنگید.(2) همچنین مرةبنمنقذ، لعنةاللهعلیه، قاتل علیاکبر علیه السلام ، از دیگر سرداران لشکر امیر مؤمنان علیه السلام در جنگ
1. ر.ک: ابوحامد غزالی، إحیاء علوم الدین، ج3، ص132.
2. محمدبنجریر طبری، تاریخ الطبری، ج5، ص28.
جمل بود.1 بهراستی چگونه ممکن است چنین انسانی، شبیهترین انسان به رسول خدا را به شهادت برساند؟! اگر علی علیه السلام را نشناخته بود و در رکاب او نجنگیده بود، میتوانستیم برای توجیه عمل او بگوییم گمراهی وی به سبب دوری از مرکز اسلام و جهل به معارف اسلامی بوده است؛ اما کسی که سالها در کنار امیر مؤمنان علی علیه السلام بوده چگونه ممکن است به چنین جنایتی دست بزند؟! بهراستی روح آدمی لایههای پیچیده و تودرتویی دارد که شناخت آن بسیار مشکل است. ممکن است در طول مسیر حیات انسان، تحولاتی برای وی رخ دهد که خودش نیز پیش از آن هرگز باور نمیکرد به چنین ورطهای افتد؛ اما با فرارسیدن زمان آزمون، از آن استقبال میکند و به آن میبالد. هدف از تأمل در این حوادث، تنها ذکر مصیبت و اشک ریختن نیست. اندوه و غم و اشک ریختن در مصائب انسانهای پاک و شریفی چون حسینبنعلی علیه السلام کمترین واکنشی است که از هر انسان باعاطفه و باشرفی ساخته است. اگر کسی این مصائب سرور و سالار شهیدان حسین علیه السلام را بشنود و متأثر نشود و اشک نریزد جای شگفتی است. در گذشته و حال، پیروان مذاهب و ادیان مختلف، حتی بتپرستان برای امام حسین علیه السلام عزاداری کردهاند. حتی گفتهاند که برخی از اصحاب عمر سعد، لعنةاللهعلیه، و حتی خود وی در حادثة کربلا گریه کردند.(2) البته ما نمیخواهیم با این سخن قدر و منزلت اشک ریختن در مصائب سیدالشهدا علیه السلام را خدشهدار کنیم. قطرههای اشکی که خالصانه در رثای حسین علیه السلام بر گونهها جاری میگردد، گوهرهایی گرانبهاست که در درگاه خدای متعال ارزشی والا دارد. اما از این حقیقت نباید غافل شد که مهمترین
1. همان، ج4، ص522.
2. همان، ج5، ص452، 456.
بهره ما از این حوادث، تحلیل دقیق و شناسایی علل و عوامل این رخدادهاست تا بتوانیم از ارتکاب دوبارة آنها پیشگیری کنیم. این مهمترین درسی است که باید از تاریخ گرفت تا هم خود به ورطة گمراهی سقوط نکنیم، هم بتوانیم از دیگران دستگیری نماییم، و هم چراغ هدایت را برای آیندگان پرفروغ نگه داریم. اگر در آموزههای اسلام میبینیم که بر گردش در زمین و تأمل در عاقبت گذشتگان تأکید شده است، برای دستیابی به همین هدف است.
در سالهای اخیر مقام معظم رهبریدام ظله العالی بر کسب بصیرت تأکید فراوانی داشتهاند و آن را عاملی اساسی برای تشخیص وظیفه در حوادث گوناگونی میدانند که در زمانة ما رخ میدهد. ازاینرو شایسته است که با تحلیل مفهوم بصیرت، از ابهامهای این مفهوم بکاهیم.
بصیرت، دیدن و نگاه عادی و طبیعی نیست؛ بلکه دستکم دو عنصر اساسی در آن لحاظ شده است؛ نخست دیدن پشت صحنه و ژرفای یک پدیده و بسنده نکردن به نگاهی سطحی، و دیگری دیدن نتایج آن پدیده در درازمدت و بسنده نکردن به دیدن نتایج محدود و زودگذر آن. انسانِ بابصیرت دستکم از این دو دقتِ اساسی بهرهمند است. البته توصیه به ژرفاندیشی و دوراندیشی نیز دستوری کلی است و جای این ابهام را باقی میگذارد که چگونه میتوان انسانی ژرفاندیش و عاقبتاندیش بود. در پاسخ میتوان گفت یکی از بهترین راههای کسب بصیرت، مطالعة حوادث گذشتة تاریخی است. باید با مطالعة تاریخ، نوع نگرش و رفتار افراد مختلف و نتایج نوع نگرش آنها را بررسی کنیم و ببینیم
حاصل نگرش کسانی که با حوادث گوناگون سطحی برخورد کردند چه شد و کسانی که با ژرفاندیشی وارد میدان شدند چه محصولی برداشت کردند.
یکی از عنایات ویژة الهی به مردم ایران اسلامی توفیق عبرتآموزی از داستان کربلا و واقعة عاشورای حسینی است؛ چنانکه بهجرئت میتوان ادعا کرد در عالم هیچ مردمی تا این اندازه از آن حادثه بهرهمند نبوده و نخواهد بود. امام خمینیقدس سره فرمود: «ما هرچه داریم از این محرم است».(1) این سخن شعاری ساده و بیحساب نبود؛ بلکه ایشان کاملاً واقعبینانه و محققانه این سخن را فرمودند. ملت ایران با انقلاب اسلامی خویش و پایداری برای رسیدن به آرمانهای این انقلاب شکوهمند نشان داد که از کلاس درس عاشورا بهرههای فراوانی برده است. این مهم دست نیافت، مگر بدین سبب که در طول قرنهای متمادی همواره این حادثه را مرور کرد و پیوسته دربارة آن اندیشید. ملت ایران اسلامی این داستان را زنده نگه داشت و افراد مختلفِ این داستان، رفتار آنها و نتیجة رفتارشان را بهدقت بررسی کرد تا توانست به ندای پیامبرگونة فرزند حسین، خمینی کبیرقدس سره لبیک گوید. پیروزی انقلاب اسلامی یکی از بزرگترین دستاوردهای این ژرفاندیشی بود. دراینمیان بودند کسانی که با نگاهی سطحی به داستان عاشورا، شهادت سید و سالار شهیدان را تنها به سبب شفاعت امت دانستند و بهرهای از آن همه شور، عشق و معرفت نبردند. حاصل این سطحینگری این بود که آلت دست دشمنان شدند و دشمن از آنها سوءاستفاده کرد. اما آنان که حماسة انقلاب شکوهمند اسلامی ایران را آفریدند افرادی بابصیرت بودند که به ژرفای داستان حسین علیه السلام نفوذ کردند و دریافتند که چرا پس از گذشت تنها چند دهه از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، حسین علیه السلام خود و اهل و فرزندان خویش را در معرض چنین
1. سیدروحالله موسوی خمینیقدس سره، صحیفة امام، ج17، ص58.
مصیبتی عظیم قرار داد و تا لحظهای که بر سینة پاک او نشستند و سر مبارکش را از تن جدا کردند مقاومت کرد. این داستان آنقدر تحلیل و تجزیه شد تا در عمق دل مردم نشست و شاگردانی در این مکتب تربیت یافتند که بزرگترین آرزوی آنها توفیق شهادتی همچون شهادت یاران حسین علیه السلام بود. درسآموختگان مکتب حسین علیه السلام از چنان بصیرتی برخوردار شدند که دیگر زندگی دنیا در برابر ارزشها و آرمانهایشان رنگ باخت و از عمق جان فریاد زدند: یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزا عظیما؛ «ایکاش ما با شما بودیم و به سعادتی عظیم دست مییافتیم». آنها با بصیرتی که از مکتب حسین علیه السلام و علل قیام او یافته بودند درک کردند که در راه اصلاح جامعه، باید برای قیامی چون قیام او آماده بود و با فراهم شدن زمینه، دست از جان شست و به پا خاست تا از بندگی یزیدیان که جز ذلت و بدبختی ثمری ندارد رهایی یافت و سر به بندگی خدای متعال نهاد که بندگی او راز سعادت دنیا و آخرت است. نمونة دیگر آن، شعار «لبیک یا حسین» است که امروز در لبنان شنیده میشود و همین شعار، آنها را در جنگ 33روزه پیروز کرد و اکنون موج آن در حال رسیدن به کشورهای دیگر است.
اما آنگاه که چند صفحه عقبتر از حادثة کربلا را ورق میزنیم، با صفحهای روبهرو میشویم که گرچه حادثهای عظیم را در خود ثبت کرده است، صد افسوس که غریبانه لابهلای دیگر صفحات تاریخ رها شده و کلاس درسی درخور شأنش برای فراگیری نکات مهم آن شکل نگرفته است. داستان زندگانی فاطمة زهرا علیهاالسلام گرچه کوتاه بود و عالم طبیعت بیش از آن شایستگی حضور آن قدیسه را نداشت، لبریز از حوادثی عبرتآموز است که تحلیل و بررسی هریک از
آن حوادث، درسهای فراوانی را به ما خواهد آموخت. دراینمیان دورة حیات زهرای مرضیه علیهاالسلام پس از رحلت پدر گرامیاش از اهمیتی ویژه برخوردار است. گرچه این دوره بیش از حدود سه ماه به طول نینجامید، در طول این مدت کوتاه حوادثی عظیم رخ داد که تحلیل دقیق آن به بصیرت نیازمند است. رویارویی صدیقة طاهره علیهاالسلام با این رخدادها، رویاروییای ویژه و متفاوت با اکثر افراد جامعة ایشان است. متأسفانه ما این رویارویی را بهدقت بررسی نکردهایم تا علل این برخورد را درک کنیم و دریابیم که چرا موضع حضرت زهرا علیهاالسلام در مقابل این رخدادها با دیگران تفاوت داشت. با کمال تأسف میبینیم که برخی بسیار کوتهنظرانه به این مسئله نگاه میکنند و با سادهانگاری میپندارند این مسئله چندان اهمیتی ندارد و تنها مشکل بر سر مزرعهای بوده است که دولت اسلامی منافع آن را برای همة کشور اسلامی میخواست، اما خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله آن را هدیة رسول خدا صلی الله علیه و آله به دختر خویش میدانستند! به نظر میرسد چنین تحلیلی از آن ماجرا، یکی از بزرگترین ستمها به حضرت زهرا علیهاالسلام است. این تحلیل چنین القا میکند که سرور زنان عالم به خاطر متاع بیارزش دنیا بین مسلمانان اختلاف و کشمکش ایجاد کرد! سطحینگری اینان مانند نگاه کسانی است که دربارة داستان کربلا گمان میکردند حسینبنعلی علیهما السلام برای رسیدن به جاه و مقامی دنیوی بهسوی کربلا راه افتاد و سرانجام نیز به سبب در پیش نگرفتن سیاستی درست در محاصرة کوفیان کشته شد! به این شبهههای کودکانه دربارة حادثة کربلا در طول قرنهای متمادی با تحقیق و بررسیهای فراوان و عالمانه پاسخ داده شده و ابهامی در آن باقی نمانده است؛ اما حوادثِ پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اینگونه بهدقت بررسی نشده است و این خلأ معرفتی، مسئولیت اهل علم را بسیار سنگین کرده است. بر آنان لازم است که با ژرفاندیشی در این حوادث
همة جوانب مسئله را روشن کنند و از سطحینگری دراینباره جلوگیری کنند. همانگونه که بارها تأکید کردیم، هدف اصلی ما از شرح خطبة فدکیه دستیابی به چنین بصیرتی است.
اکنون که روشن شد عبرتآموزی هدف اصلی تحلیل تاریخ و حوادث گذشته است و باید با این نگاه تاریخ را بررسی کرد، به این حقیقت نیز باید توجه کرد که نخستین شرط عبرتآموزی از تاریخ «واقعنگری» است. درواقع مانع بزرگی که سبب میشود انسان از رخدادهای روزگار عبرت نگیرد و چشم بصیرتش نابینا گردد، حب و بغضهای بیجا و تعصبات کور است. انسانی که با پیشداوری متعصبانه بر عقیدهای اصرار ورزد و قصد داشته باشد که جز آن عقیده را ـچه حق و چه باطلـ نپذیرد، چشم حقیقتبین او بسته میشود و امکان عبرتآموزی برای او فراهم نخواهد بود. مقصود از این سخن آن نیست که نباید حب و بغض داشت؛ بلکه مراد این است که حب و بغض باید دلیل عقلی روشن داشته باشند. اگر ما مسلمانان با رویکرد واقعبینانه، که همان روش قرآن است، در جستوجوی حقیقت باشیم بسیاری از اختلافهای میان ما از بین خواهد رفت. بیشتر اختلافات مذهبی مسلمانان که گاه به برادرکشیها میانجامد ناشی از تعصبات کور است. چرا باید هر سال در ماههای محرم و صفر در برخی از کشورهای اسلامی به نام دین جنایاتی صورت بگیرد و خون شمار بسیاری از شیعیان بر زمین ریخته شود؟! آیا جز تعصبی کور، مسلمانی را بر آن میدارد که خون برادر مسلمان خود را اینگونه بر زمین بریزد؟! اگر ما روشی واقعبینانه و حقیقتجویانه را برای بررسی وقایع تاریخی در پیش گیریم و منصفانه در پی
یافتن اشتباههای گذشتگان باشیم و پیش از تحقیق همهجانبه کسی را محکوم نکنیم، بسیاری از اختلافات و برادرکشیها از میان خواهد رفت و همة کسانی که طالب حقاند، خواهند توانست حقیقت را دریابند.
یکی از بهترین روشهایی که میتواند داستانهای صدر اسلام را برای ما روشن سازد تأمل در برخی سخنان اهلبیتعلیهم السلام است که مؤیدات آنها در منابع فرق غیرشیعه نیز موجود است. هدف ما نیز از بررسی خطبة حضرت زهرا علیهاالسلام این است که سخنان ایشان را واقعبینانه و بهدور از تعصب بررسی کنیم؛ زیرا تعبیراتی در این خطبة شریف وجود دارد که نمیتوان آنها را توصیف یک جریان عادی و طبیعی دانست. ما برای عبرت گرفتن از این تعبیرها در مسیر آزمونهایی که پیشروی داریم، نیازمند چنین نگاه واقعبینانهای هستیم؛ آزمونهایی که میدانیم رنگ عوض میکنند، اما ماهیت آنها محفوظ است و امروز یا فردا رخ خواهد داد. این احتمال وجود دارد که باز فتنهای دیگر پیش آید و ما را در معرض آزمونی بزرگ قرار دهد. چنین احتمالی بسیار قوی مینُماید؛ چراکه شیطان هنوز زنده است و از قَسَمی که برای گمراه کردن همة انسانها یاد کرده برنگشته است و بنای شکستن آن را نیز ندارد. ازسوی دیگر، روزبهروز بر تجربهاش افزوده میشود و اگر در فتنهای شکست بخورد و نتیجة دلخواه را به دست نیاورد، علت آن شکست را بررسی میکند تا اشکال کار خویش را برطرف سازد و در مرتبة بعد پیروز میدان باشد.
اما ازآنجاکه ما در این گفتارها در پی یافتن الگوی صحیح رفتاری و پیدایش زمینهای برای استبصار از حوادث تاریخی هستیم، به جزئیات رخدادها
نپرداختهایم و چندان اصراری بر نام بردن از افراد گوناگون نداریم. آنچه برای ما از اهمیتی فوقالعاده برخوردار است شناخت مردم آن زمان و فضای حاکم بر آن دوره از کلام حضرت زهرا علیهاالسلام است؛ فضایی که موجب شد چنین اشتباهی رخ دهد. میبایست با دقت دربارة علل و عوامل این حوادث اندیشید و اشتباههای مسلمانان را در آن مقطع زمانی شناخت و در جهت پیشگیری از آن اشتباهها کوشید. لحن کلام زهرای مرضیه علیهاالسلام در این خطبه پرده از این حقیقت برمیدارد که خطرهای عظیمی بر سر راه آدمی وجود دارد و یک انسان به گونهای ناباورانه ممکن است تغییر کند. نباید فراموش کرد که ما تافتهای جدابافته نیستیم و ممکن است روزی ما نیز همان اشتباهها را تکرار کنیم. ازاینرو میبایست ریشة آن اشتباهها را بشناسیم و اگر آثاری از آن ریشهها را در دل خویش میبینیم بهسرعت آنها را بخشکانیم. این هدف اصلی و مقدسی است که ما از بررسی خطبة شریف فدکیه پیگیری میکنیم؛ چراکه تا ریشه و منشأ چنین اشتباههایی در دل انسان زنده باشد، جوانهای جز همان اشتباهها نخواهد داشت. گرچه همان اشخاص در عصر ما نیستند، ممکن است افرادی با همان روحیهها، فکرها، انگیزهها و گرایشها در مقابل کسی فتنه به پا کنند که در جایگاه علی علیه السلام نشسته است. در چنین معرکهای کسی میتواند پیروز میدان باشد و به وظیفة خویش عمل کند که روح و ریشة آن اشتباهها را درک کرده باشد و در پرتو نور این بصیرت و معرفتِ عمیق، خود را از سقوط در چاه گمراهی نجات دهد. ما میتوانیم با بهرهگیری از نکات حکیمانة این خطبة شریف بر بصیرت خویش بیفزاییم و از سطحینگری در برخورد با حوادث پیش رویمان فاصله بگیریم.
ما شیعیان نیز باید واقعبینانه با این مسائل برخورد کنیم و متعصبانه نگوییم هرآنچه در کتابهای ما آمده درست، و جز آنْ نادرست است؛ بلکه باید از
کتابهای دیگر فرق اسلامی نیز استفاده کنیم که البته برای روشن شدن حقیقت، معتبرترین منابعِ اهل تسنن برای ما کافی است.
اکنون پس از دقت در این چند نکتة مقدماتی به شرح ادامة خطبة مبارک فدکیه بازمیگردیم. در شرح خطبة حضرت زهرا علیهاالسلام به فرازی رسیدیم که حضرت در آن به رخدادهای پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله میپردازد. حضرت در این بخش میفرمایند: فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیَائِهِ، وَمَأْوَی أَصْفِیَائِهِ، ظَهَرَ فِیكُمْ حَسِیكَةُ النِّفَاقِ؛ «اما هنگامیکه خداوند سرای انبیا را برای پیامبرش برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، خار نفاق میان شما ظاهر گشت».(1)
حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به کسانی که در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله جمع بودند با لحنی صریح این حقیقت را گوشزد میکند که رگههایی از نفاق در درون دل شما پنهان بود و پوششی روی آن قرار داشت که مانع دیدن و لمس کردن آن میشد؛ اما با رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله این نفاق خود را نشان داد. حضرت این نفاق درونی را به خاری تشبیه میفرمایند که ابتدا پنهان بود و اکنون آشکار شده است. اگر خاری در درون ظرفی با پوششی ضخیم قرار داشته باشد با نگاه کردن و دست کشیدن بر آن ظرف نمیتوان فهمید که خاری در درون آن قرار دارد. اما اگر نوک تیز خار، پوشش را بشکافد و بیرون آید، معلوم میشود که پیشتر در درون این ظرف خاری وجود داشته است. صدیقة کبری علیهاالسلام با تعبیر خود، رفتار آنان را پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله علنی کردن نفاق درونی
1. بیشک صدیقة طاهره علیهاالسلام از این تعبیرها، افرادی خاص را در نظر دارند؛ اما همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، برای هدفی که ما دنبال میکنیم تعیین مصداق آنها چندان ضرورتی ندارد.
ایشان توصیف میفرمایند که درحقیقت این توصیف حضرت زهرا علیهما السلام توصیفی بسیار عجیب است!
وَسَمَلَ جِلْبَابُ الدِّین؛ «و لباس دین پوسیده شد».
واژة «جلباب» به معنای روپوش است که معمولاً برای خانمها به کار میرود.(1) این تعبیر صدیقة طاهره علیهما السلام بدین معناست که پیش از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دین خدا روپوشی نو و تازه بر تن داشت؛ اما با رفتن ایشان این روپوش، کهنه و مندرس شد.
وَنَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِینَ وَنَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّینَ؛ «و گمراهانِ لبفروبسته به سخن درآمدند و فرومایگان گمنام جلوهگر گشتند».
این تعبیرات حضرت علیهاالسلام از وجود گمراهانی در امت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نشان دارد که در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله مُهر بر لب زده، سخنی بر زبان نمیآوردند تا گمراهیشان آشکار نگردد؛ اما با رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بیپروا به سخن آمدند و گمراهی خویش را آشکار کردند. اینان نهتنها افرادی فرومایه بودند، بلکه حتی میان فرومایگان نیز گمنام بودند. این تعبیر از شدت پستی آن افراد حکایت دارد و نشان میدهد کسی به آنان اهمیت نمیداده است و آنان از موقعیت اجتماعی مناسبی برخوردار نبودهاند، اما با رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین کسانی به سخن آمدند و سخنگو شدند.
وَهَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِینَ؛ «و سرکردة باطلگران به صدا درآمد».
مبطلین به کسانی میگویند که رفتارهای باطل و نادرست دارند یا سخنان غیرحقیقی میگویند.(2) از این سخن صدیقة کبری علیهاالسلام روشن میشود که اهل باطل میان مسلمانان سرکردهای داشتهاند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله پنهانکاری میکرد و از
1. محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ذیل واژه.
2. محمدحسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل واژة «مبطلون».
حقیقت خود چیزی بروز نمیداد؛ اما همینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا رفت این فرد فرومایه و گمنام نعرههای مستانة خود را آغاز کرد و آنچه تاکنون پنهان میداشت آشکار ساخت. برای درک هرچه بهتر سخنان بانوی دو عالم علیهاالسلام باید فضایی را که حضرت در آن سخن میگوید در ذهن خویش ترسیم کنیم. روی سخن دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله به کسانی است که تا چندی پیش در نماز جماعت رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت میکردند و شاگردان و اصحاب حضرت شمرده میشدند.
فَخَطَرَ فِی عَرَصَاتِكُم؛ «سپس او در حوزة شما به جولان دادن مشغول شد».
واژة «خاطر» برای کسی به کار میرود که با نحوة راه رفتن و حرکات دست و پای خویش اظهار بزرگی میکند و فعل «خطر» برای کسی به کار میرود که با رفتار خویش اظهار تکبر و خودبزرگی میکند.(1) سخن فاطمة زهرا علیهاالسلام گویای این معناست که فرومایهای بیاعتبار، اما اهل نفاق و باطل، پس از رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله میان امت اسلامی جولان دادن آغازید. البته این سخن بدان معنا نیست که همة کسانی که در آنجا حضور داشتند چنین صفاتی داشتند؛ بلکه مقصود حضرت، برخی از افراد حاضر در آن جمع است.
وَأَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُم؛ «و شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون آورد؛ درحالیکه شما را دعوت میکرد».
شیطان لعین که همیشه در کمین انسانها نشسته است با رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در دل خبیث خود برای هلاکت انسان روزنة امیدی احساس میکند و فرصت را برای اجرای نقشههای پلید خود مناسب میبیند. پس از مخفیگاه خود بیرون میآید و به بررسی دقیق اوضاع میپردازد. او با امتحان افراد میکوشد بفهمد تا چه اندازه زمینه برای فعالیت وی وجود دارد.
1. محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ذیل واژة «الخاطر».
فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ وَلِلْغِرَّةِ فِیهِ مُلَاحِظِین؛ «پس شما را آمادة پذیرش دعوتش و منتظر فریبش یافت».
شیطان در بررسی اولیة خویش دریافت که برخی نهتنها زمینة پذیرش دعوت او را دارند، بلکه منتظر اقداماتش هستند و برای همکاری با او لحظهشماری میکنند. آنان با شنیدن ندای ارباب خود با چشمهایشان در جستوجوی صاحب صدا میگشتند.
ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً وَأَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً؛ «سپس شما را تحریک کرد و دید که شما بسیار چالاکید و شما را به هیجان آورد و دید که در راه او چه خشمناکید».
هنگامیکه شیطان این آمادگی را در برخی افراد میبیند تصمیم میگیرد آنها را به حرکت درآورد؛ اما در نخستین گام میبیند که آنان بسیار چالاک و برای حرکت آمادهاند. باز برای اینکه روشن شود تا چه اندازه میتواند آنان را تحریک کند اندکی احساساتشان را تحریک میکند و آنان را به هیجان میآورد. شیطان در این آزمون نتیجه میگیرد که آنان با اندکی تحریک بهسرعت خشمگین میشوند و عقل خویش را کنار میگذارند و از احساساتشان پیروی میکنند. اما حاصل کوشش شیطان و همکاری فرومایگان به کجا انجامید؟ برای روشن شدن این نتیجه باید عبارات زیبای زهرای مرضیه علیهاالسلام را پیگیری کنیم.
فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ إِبِلِكُم وَأَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ؛ «نتیجه این شد که شما مرکبی بهجز مرکب خویش را نشانه گذاشتید و بر چشمة آبی جز آبشخور خویش وارد شدید».
یکی از رسوم عرب در گذشته این بود که هر قبیلهای شترهای خود را با علامتی داغ میگذاشت تا معلوم باشد آن شترها از آنِ کدام قبیله است. همچنین هر طایفهای برای گلة خود آبشخوری داشت که از آن سیرابش میکرد. صدیقة طاهره علیهاالسلام
حاصل کوشش شیطان و همکاری آن مردم را اینگونه وصف میفرمایند: شما شتر دیگران را با علامت خود علامتگذاری کردید و آنچه را از آنِ شما نبود در زمرة دارایی خود به شمار آوردید و افزون بر این، آنان را از آبشخوری جز آبشخور خودتان سیراب کردید و این واکنش زشت و بیجای شما در پاسخ به شیطان بود.
هَذَا وَالْعَهْدُ قَرِیبٌ وَالْكَلْمُ رَحِیبٌ وَالْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ وَالرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ؛ «همة اینها در حالی انجام گرفت که هنوز دیری از عهدی نگذشته بود که با پیامبر بستید و زخم رحلت ایشان هنوز گشوده بود و آن جراحت هنوز التیام نیافته و هنوز رسول اسلام به خاک سپرده نشده بود».
بهراستی آنان واکنشی ناصواب و برخلاف انتظار نشان دادند؛ زیرا هنوز پیمانی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم بسته بودند تازه بود و از آن رخداد حدود هشتاد روز میگذشت. چه زود ندای پیامبر فراموش گردید که میفرمود: مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَلِی مَولاه؛(1) «هرکه من مولای اویم، پس علی مولای اوست». جانسوزتر اینکه هنوز چندی بیشتر از وفات پیغمبر نگذشته بود و کسی از میان مسلمانان رخت بربسته بود که بر آنان حق حیات داشت و برای هدایت و سعادتشان از هیچ کوششی فروگذار نکرده بود. رحلت او چنان زخمی بر جان دوستانش زده بود که هنوز التیام نیافته بود. شگفتانگیزتر از همه اینکه همکاری با شیطان برای پیمانشکنی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و فریب خوردن از او زمانی صورت گرفت که هنوز پیکر نازنین آن رسول همام صلی الله علیه و آله بر روی زمین بود و به خاک سپرده نشده بود.
1. عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الإمامة و السیاسة، ج1، ص129؛ یوسفبنعبداللهبنعبدالبر، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1099؛ علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص174.
بانوی دو عالم علیهما السلام در این فراز با زیباترین تعبیرها، فضای حاکم بر آن عصر را ترسیم میکند تا به ایشان بفهماند که در چه وضعیت اسفباری به سر میبرند. سخنان صدیقة کبری علیهما السلام به ماجرایی اشاره دارد که جزئیات آن در تاریخ ثبت شده است؛ اما به سبب هدفی که پیشتر به آن اشاره کردیم، از نقل جزئیات آن خودداری میکنیم و بهاجمال به آن اشاره مینماییم. بنابر نقل تقریباً همة مورخان، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله درحالیکه هنوز امیر مؤمنان علی علیه السلام مشغول غسل دادن بدن مبارک ایشان بود، نخست جمعی از طایفة خزرج در محلی به نام سقیفة بنیساعده جمع میشوند تا جانشینی پیغمبر صلی الله علیه و آله را در قبیلة خود متمرکز سازند. هنگامیکه طایفة اوس از این ماجرا باخبر میشوند به آن محل میروند. خبر این تجمع به مهاجرین میرسد و چند تن از آنان نیز به جمع انصار میپیوندند. با جمع شدن انصار و مهاجرین بحث بر سر جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله بالا میگیرد تاجاییکه گروهی باهم درگیر میشوند و برخی بر روی هم شمشیر میکشند. مهاجرین بر سر انصار فریاد میکشند که پیامبر از ما قریش و اهل مکه بود و ما نزدیکان او هستیم؛ پس به شما نوبت نمیرسد و مطمئن باشید اگر شما خلیفهای از میان خود تعیین کنید قریش او را نخواهد پذیرفت. اوس و خزرج که رقابتی دیرینه با همدیگر داشتند، هیچیک به پذیرش ریاست دیگری حاضر نبودند و این خود عاملی برای چیرگی مهاجرین شد. سرانجام مهاجرین غالب شدند و انصار با آنان بیعت کردند. البته در برخی منابع و روایات آمده است که این رخداد حاصل کوششی یکروزه نبود؛ بلکه از مدتها پیش برنامهریزی شده بود که پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله باید چه
1. ر.ک: عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الإمامة و السیاسة، ج1، ص12؛ عبدالحمیدبنهبةاللهبنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج6، ص5.
اقداماتی صورت گیرد و چه کسی جانشین شود. اما هرچه بود، در روز رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نخست انصار، یعنی اوس و خزرج در این مسئله باهم درگیر شدند و سپس مهاجرین به آنان پیوستند و سرانجام کار با بیعت با مهاجرین پایان یافت. البته همة مهاجرین و انصار در آن محل حضور نداشتند و حتی برخی از افرادی که حضور داشتند بدون بیعت محل را ترک کردند؛ اما جزئیات این ماجرا برای هدف ما چندان اهمیتی ندارد. آنچه ما در پی دانستن آن هستیم این است که چرا سرانجامِ اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به اینجا کشیده شد که عهد خویش با رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش کردند و آیا ممکن است ما نیز به چنین وضعیتی دچار شویم؟ آیا ممکن است امت ما نیز عهد خویش را با ولی خدا فراموش کنند و اینگونه در دام فریب شیطان گرفتار شوند؟ اینها پرسشهایی اساسی است که باید با حساسیت فراوان در پی پاسخ آنها بود.
زهرای مرضیه علیهاالسلام در ادامة خطبة شریف خویش به بهانة آنان برای اقدام زشت خود اشاره میکند و میفرماید: ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ؛ «این اقدام شما بدین بهانه صورت گرفت که نگران وقوع فتنهاید!»
از سخن صدیقة طاهره علیهاالسلام معلوم میشود که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله برای این اقدامِ خود چنین دلیل آوردهاند که میترسیم با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بین مسلمانان فتنهای برپا شود و برای جلوگیری از این فتنه باید جانشینی برای ایشان تعیین کنیم! اما فاطمة زهرا علیهاالسلام در پاسخ به آنان با اقتباس از قرآن میفرماید: أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكَافِرِینَ؛(1) «اما بدانید که در فتنه افتادید و بهراستی جهنم فراگیرندة کافران است».
اقتباس از این آیه در پاسخ به دلیلی که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله برای اقدام
1. توبه (9)، 49.
خویش آوردند بسیار معنادار است. این آیه به برخی از منافقانی اشاره دارد که فرار از فتنه را بهانة اعمال منافقانة خود قرار میدادند. خداوند در پاسخ آنها میفرماید: «شما خود در فتنه سقوط کردهاید». البته حضرت زهرا علیهاالسلام پیش از این به وجود رگههایی از نفاق میان برخی از اصحاب اشاره کرده و فرموده بود: «خار نفاق میان شما ظاهر شد». اما اکنون با اقتباس از این آیه که میفرماید: «جهنم بر کافران احاطه دارد»، در پی القای معنای دیگری نیز هست و آن خطر وجود کفر است. بهراستی مخاطبان این سخنان صدیقة کبری علیهاالسلام همان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند که سالها پای منبر او نشسته و در مدینه پذیرای او بودند و ایشان را در امر رسالتش یاری کردند؟ مگر آنان مرتکب چه اشتباهی شده بودند که فاطمة زهرا علیهاالسلام از نفاق و کفر آنان سخن به میان آورده است؟ برای روشن شدن سخنان فاطمة زهرا علیهاالسلام باید معنای کفر و اقسام آن را بررسی کنیم.
معنای مشهور کفر، انکار خدای متعال و پیامبر اوست؛ اما باید بدانیم که کفر همیشه به این معنا نیست. در قرآن کریم کفر در معانی گوناگونی به کار رفته و در روایتی از امام صادق علیه السلام ، پنج معنا برای کفر برپایة آیات قرآن بیان شده است.(1) بنابراین هنگامیکه واژة کفر به کار میرود باید دید کدامیک از معانی آن در نظر است. یکی از معانی کفر، در برابر اسلام، و معنای دیگری از آن، در برابر ایمان قرار دارد. باید دقت داشت که این دو معنا خلط نگردد. یکی از مصادیق کفرِ در برابر اسلام انکار همة ضروریات اسلام یا برخی از آنهاست. اما اگر کسی شهادتین گفت و پذیرفت که هرچه پیامبر گرامی اسلام فرمودهاند حق است،
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص389.
چنین شخصی مسلمان است و کافر در برابر مسلمان بر او اطلاق نمیگردد و همة احکام مربوط به فرد مسلمان بر او مترتب میگردد. اسلامِ ظاهری، مربوط به اظهار شهادتین و تسلیم شدن در مقابل حکومت اسلامی است. ممکن است کسی مسلمان باشد، اما آموزههای اسلام را با قلب خویش باور نکرده و بدانها ایمان نداشته باشد و مصداق این آیة شریف باشد که میفرماید: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِكُمْ...؛(1) «عربهای بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم. بگو: شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است...».
چنین کسی ازجهت اظهار شهادتین مسلمان به شمار میآید؛ اما ازآنجاکه اسلام را در قلب خویش نپذیرفته است، قلباً کافر است. این کفر در مقابل ایمان است. حتی کسی که ضروریات اسلام را پذیرفته، اما حکمی از احکام خدا را نپذیرفته باشد، درحالیکه میداند آن حکم را خدای متعال تشریع فرموده، چنین کسی گرچه مسلمان است، این اعتقاد او از بیایمانیاش نشان دارد. بنابراین اگر به چنین شخصی کافر گفته میشود بدین معناست که او مؤمن نیست، نه اینکه مسلمان نیست. این کفر در برابر ایمان قرار دارد و حتی اگر کسی عدم باور قلبی خویش را به زبان نیاورده، در دل پنهان کند باز به این معنا کافر است و اثر کفر او در عالم آخرت ظاهر میشود و موجب عذاب او میگردد. حد نصاب ایمانی که موجب نجات از عذاب آخرت میگردد، پذیرفتن همة اموری است که خدای متعال نازل فرموده و انکار یکی از آنها مانند انکار همة آنهاست. ازاینرو قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ الَّذینَ یَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا
1. حجرات (49)، 14.
بَیْنَ ذلِكَ سَبیلاً * أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنا لِلْكافِرینَ عَذاباً مُهیناً؛(1)كسانی كه خدا و پیامبرانِ او را انكار میكنند، و میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قایل شوند و میگویند: به بعضی ایمان میآوریم و بعضی را انكار میكنیم، و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب كنند، آنها كافران حقیقیاند، و برای كافران مجازات خواركنندهای فراهم ساختهایم.
قرآن کریم آشکارا کسی که برخی از آموزههای اسلام را نپذیرد (نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ) کافر خوانده است؛ زیرا باید ملاک پذیرش آموزههای اسلام، الهی بودن آنها باشد. بهتعبیردیگر پذیرش این آموزهها باید بدین سبب باشد که ازسوی خدای متعال آمده است و ازآنجاکه این ملاک در همة احکام الهی وجود دارد، اگر کسی یک مورد از آنها را نپذیرد نشان از آن دارد که موارد پذیرفتهشده را نیز به پیروی از هوای نفس خویش پذیرفته است، نه به سبب خدایی بودن آنها؛ زیرا اگر به سبب الهی بودن آموزههای اسلام آنها را پذیرفته بود باید همه را میپذیرفت. ازاینرو قرآن کریم آنان را کافران حقیقی معرفی میکند. متأسفانه گاهی این دو اصطلاح (کفر در برابر اسلام و کفر در برابر ایمان) با همدیگر خلط میشوند و منشأ مغالطه میگردد. این دو اصطلاح، دو معنا از پنج معنایی است که در روایات برای کفر ذکر شده است. انسانِ مسلمان ازنظر فقه اسلامی، پاک، ازدواج با او جایز، و ذبیحة(2) او حلال است. اگر گفته میشود: کافر، نجس، ازدواج با او باطل و خوردن حیوان کشتهشده به دست او حرام است، مقصودْ کافر در مقابل مسلمان، و بهاصطلاح
1. نساء (4)، 150ـ151.
2. حیوان حلالگوشتی که به دست مسلمان، ذبح شرعی شده است.
کافر فقهی است نه کافر در مقابل مؤمن. تا زمانیکه مسلمان به شهادتین و ضروریات دین اقرار داشته باشد جان، مال و آبروی او محفوظ است و تمام احکام فقهی مسلمانی بر او مترتب میگردد.
بنابراین به اقتضای ایمان، وقتی انسان دانست حکمی ازسوی خدای متعال تشریع شده است باید آن را بر دیدة خویش بگذارد و با جان و دل بپذیرد. کسی که میداند قرآن تعدد زوجه را با رعایت شرایطی جایز دانسته، اما تعدد شوهر را جایز نمیداند، ولی به این حکم اعتراض میکند میگوید: «گرچه قرآن این حکم را فرموده است، من آن را نمیپذیرم، یعنی من نه قرآن را قبول دارم، نه پیامبر را و نه خدا را؛ اما این بدان معنا نیست که با این اعتقاد بدنش نجس و همسرش بر او حرام میشود؛ بلکه این سخن نشان از بیایمانی او دارد. ازاینروست که قرآن مجید در وصف منافقان میفرماید:
إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خادِعُهُمْ وَإِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا كُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَلا یَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً؛(1) منافقان میخواهند خدا را فریب دهند؛ درحالیكه او آنها را فریب میدهد؛ و هنگامیكه به نماز برمیخیزند، با كسالت برمیخیزند و در برابر مردم ریا میكنند و خدا را جز اندكی یاد نمیکنند!
بنابر این آیه، خدای متعال حتی برخی کسانی که اظهار میکنند به خدا و رسول اعتقاد دارند و نماز هم میخوانند منافق دانسته است. نفاق امری قلبی است؛ اما اسلامِ ظاهری تنها با اظهار شهادتین و تسلیم در برابر حکومت اسلامی حاصل میشود. اسلامِ ظاهری انسان را مسلمان و از مزایای حکومت اسلامی برخوردار میسازد؛ اما بهتنهایی موجب نجات انسان در عالم آخرت نمیشود.
1. نساء (4)، 142.
نجات در عالم آخرت و ورود به بهشت برین به میزان باور، پذیرش قلبی و ایمان انسان وابسته است. در آن عالم، درجة ایمان قلبی انسان است که جایگاه او را مشخص میکند، نه سخنان ظاهریاش.
بنابراین اگر حضرت زهرا علیهاالسلام با اقتباس از آیة قرآن میفرمایند: وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكَافِرِینَ؛(1) «و بهراستی جهنم فراگیرندة کافران است»، بدین معنا نیست که آنان را مسلمان نمیداند؛ بلکه مراد حضرت اعلان هشدار به آنهاست تا بر قلب خویش نظری بیندازد؛ مبادا دانسته و ازروی آگاهی، حکمی از احکام الهی را پایمال سازند. صدیقة طاهره علیهما السلام با اقتباس خویش از قرآن این ضابطه را یادآور میشود که اگر کسی حکمی از احکام الهی را دانسته انکار کند، گرچه بهظاهر مسلمان باشد و احکام مسلمان بر او جاری گردد، درحقیقت کافر است و این کفر سرانجام او را به جهنم خواهد کشاند.
سرور بانوان عالم علیهاالسلام حادثهای را فتنه خواندند که پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله رخ داد و آن در حالی بود که هنوز جسم مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله به خاک سپرده نشده بود. اما ایشان تنها کسی نبودند که از حادثة سقیفة بنیساعده با نام فتنه یاد کردند؛ بلکه امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز آن حادثه را مصداق فتنه شمردهاند. در همان روزی که امام علی علیه السلام مشغول دفن پیکر پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند برایشان خبر آوردند که مهاجرین و انصار در سقیفة بنیساعده جمع شده و با یکی از مهاجرین بیعت کردهاند. حضرت بیلی که در دست داشتند بر زمین زدند و دستان مبارک خویش را بر روی آن گذاردند و آیات نخستین سورة عنکبوت را تلاوت فرمودند:(2)
1. توبه (9)، 49.
2. محمدبنمحمدبننعمان عكبری بغدادی (شیخ مفید)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص189.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * الم * أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْكاذِبِینَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْكُمُونَ؛(1) به نام خداوند بخشندة بخشایشگر؛ الم؛ آیا مردم گمان كردند همینكه بگویند: ایمان آوردیم، به حال خود رها میشوند و به فتنه مبتلا نخواهند شد؟! و محققاً ما كسانی را كه پیش از آنان بودند به فتنه مبتلا کردیم. باید علم خدا دربارة كسانی كه راست میگویند و كسانی كه دروغ میگویند تحقق یابد! آیا كسانی كه اعمال بد انجام میدهند پنداشتند که بر ما سبقت میگیرند؟! چه بد داوری میكنند!
آیات بالا نشاندهندة این حقیقت است که امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز این داستان را مصداق فتنه میدانند؛ اما اکثر مسلمانان چنین قضاوتی نداشتند و این حادثه را مانعی برای فتنه در امت اسلام معرفی میکردند. بنابراین میتوان گفت در آن مقطع زمانی دو گونه قضاوت دربارة حادثة سقیفة بنیساعده مطرح بود: نخست قضاوت عوامل حادثة سقیفة بنیساعده است که آن را جریانی مردمی و خیرخواهانه برای پیشگیری از فتنه و اختلاف میان امت میدانستند و امروز نیز بیشتر مسلمانان آن را تأیید میکنند؛ و دیگری قضاوت حضرت زهرا و امیر مؤمنانعلیهما السلام است که آن ماجرا را فتنهای در امت اسلامی دانستهاند و ما شیعیان به پیروی از ایشان بر همین اعتقادیم. جریان مقابل شیعه معمولاً در این نقلیات تشکیک میکنند یا سرانجام این قضاوت را اظهار نظر سلیقهای و شخصیِ شمار اندکی از صحابة رسول خدا صلی الله علیه و آله میدانند.
برای عبرتآموزی میتوان این ماجرا را با رخدادهایی مقایسه کرد که سال
1. عنکبوت (29)، 1ـ4.
1388 در پی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران پیش آمد. در آن سال فتنهای عظیم رخ داد که درصورت ناهشیاری مردم، نهتنها ممکن بود اساس کشور را از هم بپاشد، بلکه میتوانست پیشرفت اسلام را دهها سال عقب بیندازد و ما را به دوران پیش از انقلاب برگرداند. فتنهای که نظیر آن را کمتر میتوان در تاریخ مسلمانان سراغ گرفت. بااینحال هنوز کسانی معتقدند فتنهای در کار نبود و آنچه رخ داد تنها حوادثی طبیعی بود که ناشی از اختلافاتی بر سر انتخابات بود و چنین رویدادهایی در ایام انتخابات طبیعی است و فتنه به شمار نمیآید؛ اکنون نیز نباید با متهم کردن کسی به فتنهگری، وحدت و صمیمیت را خدشهدار کرد!
این دو قضاوت دربارة حوادث سال 1388 درست به همان اختلافنظری شبیه است که برخی از مسلمانانِ صدر اسلام با اهلبیتعلیهم السلام دربارة حادثة سقیفه داشتند. اهلبیت علیه السلام آن حادثه را فتنه میدانستند؛ اما اهل سقیفه چنین قضاوتی نداشتند؛ بلکه معتقد بودند عمل آنان مانع فتنه در امت شد و این دو قضاوت کاملاً متضاد بود. صرفنظر از اینکه طرف مقابل اهلبیتعلیهم السلام با چه نیتی به این کار دست زد، ما فرض را بر این میگذاریم که بهراستی به چنان قضاوتی رسیده بودند؛ اما مسلم است که این دو دسته، دو قضاوت و دو تفسیر متضاد دربارة آن ماجرا داشتهاند. ما از میان این دو قضاوت، نظر امیر مؤمنان علی علیه السلام و فاطمة زهرا علیهاالسلام را بر قضاوت دیگران ترجیح دادهایم و معتقدیم که این بزرگواران قضاوتی درست داشته و دیگران اشتباه کردهاند.
اگر بخواهیم واقعة سقیفه را به زبان و ادبیات امروزی بیان کنیم باید بگوییم: نخستین گام در عالم اسلام برای سکولاریزه کردن جامعة اسلامی در سقیفه برداشته شد. درحقیقت سقیفه طرحی برای تفکیک دین از سیاست بود.
هنگامیکه به عملکرد اهل سقیفه پس از نشستن بر مسند حکومت مینگریم میبینیم که آنها ابایی نداشتند که گاهی مسائل شرعی را از امیر مؤمنان علی علیه السلام بپرسند و اعتراف کنند که احکام اسلامی را نمیدانند و باید آنها را از ایشان بیاموزند! تاآنجاکه نقل شده برخی از آنها گفتهاند: لا ابقانی الله لمعضلة لیس لها ابوحسن؛(1) «خداوند مرا باقی نگذارد در مشکلی که ابوالحسن برای حل آن نباشد».
اما این افراد حاضر نبودند خاندان پیامبرعلیهم السلام در مسند قدرت بنشینند و حکم صادر کنند. این تفکیک که حکومت برای عدهای و احکام دین برای عدهای دیگر باشد، چیزی جز همان مبنای سکولاریزم نیست. بنابر این مبنا، اهل سقیفه برای دین و احکامی چون نماز، روزه و... حسابی جدا باز کردند و در این امور اشکالی نمیدیدند که به امیر مؤمنان علی علیه السلام مراجعه شود؛ اما احکام و دستورهای مربوط به موضوعات اجتماعی را همچون جنگ، صلح، بیتالمال و... در انحصار خود میدانستند و به دیگری اجازة دخالت نمیدادند.
در عصر ما نیز کسانی هستند که با وجود در دست داشتن پست و مقام در نظام جمهوری اسلامی، چنین دیدگاهی دارند. اینان یا اصل ولایت فقیه را قبول ندارند یا بهمنزلة مقامی تشریفاتی با آن برخورد میکنند و حکم آن را لازمالاجرا نمیدانند. ایشان فهم خود را از ولی فقیه بسیار بالاتر میپندارند؛ بهگونهایکه او را موظف به اطاعت از نظرهای بهاصطلاح کارشناسانة خویش میدانند. برخورد مسلمانان با دختر پیامبرعلیهاالسلام برای ما بسیار عجیب است؛ اما اگر به برخی از فتنههای زمان خویش همچون فتنة سال 1388 بنگریم برخوردهایی از همان سنخ را میتوانیم ببینیم. در فتنة سال 1388 با حمله به مقدسترین ارزشهای اسلامی همچون مساجد، عاشورای سیدالشهدا، عزاداران حسینی و اصل ولایت فقیه، اهدافی نظیر
1. احمدبنیحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج2، ص99ـ100.
همان اهداف سقیفه پیگیری میشد. کسانی که رهبری این جریان را به عهده گرفتند نیز روزگاری از یاران انقلاب اسلامی ایران به شمار میآمدند. همچنین کسانی به عمل آنان راضی شدند، و هنوز نیز حاضر به اظهار برائت از آنان نیستند، که خود را از همه برای اهداف انقلاب و خط امام خمینیقدس سره دلسوزتر میدانند. البته این نکتة مهم را نباید فراموش کرد که مردم ولایتمدار ایران اسلامی در افقی بسیار بالاتر از فهم مردم زمانة حضرت زهرا علیهما السلام قرار دارند و همانگونه که بارها، ازجمله نهم دی سال 1388 ثابت کردهاند، نخواهند گذاشت حوادثی همچون حادثة سقیفه برای جایگاه عظیم ولایت فقیه تکرار گردد. اما مردم عصر فاطمه علیهما السلام با مغالطهای جزئی و جعل این حدیث که نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُوَرِّث؛ «ما انبیا ارثی به جای نمیگذاریم»، فریب خوردند و مسیر تاریخ را تغییر دادند.
اکنون ممکن است این پرسش مطرح شود که چگونه انسان میتواند در چنین موقعیتهایی حقیقت را درک کند و قضاوتی درست داشته باشد. پاسخ این است که ابزار این تشخیص همان صفتی است که مقام معظم رهبریدام ظله العالی با عنوان «بصیرت» از آن یاد میفرمایند که پیش از این دراینباره سخن گفتیم. بر ماست که در راه اجرای رهنمود ایشان بکوشیم و بصیرت خویش را افزایش دهیم. همانطور که پیشتر گفتیم، مقصود این است که بکوشیم قوه و ملکهای را به دست آوریم که برای تشخیص حق از باطل بتوانیم پشت پردة وقایع را ببینیم و بتوانیم عاقبتاندیشی کنیم. صاحبان چنین قوه و ملکهای همان «اهل بصیرت»اند. البته کسب چنین توانی به توفیق الهی نیاز دارد؛ اما دستیابی به چنین توفیقی کوشش ما را میطلبد. یکی از راههای کسب صفت بصیرت، تفکر در اینگونه
رخدادها و جریانهاست. لحن کلام صدیقة طاهره علیهاالسلام ، گذشته از اینکه مخاطبان حضرت چه کسانی بودند، دستکم بر این حقیقت دلالت دارد که اهل سقیفه ـ حتی اگر عمدی نیز در کار نبودـ اشتباه بزرگی مرتکب شدند.
به حادثة سقیفه میتوان از زاویهای دیگر نیز نگریست و آن مظلومیت رسول خدا صلی الله علیه و آله است. اگر حادثهای موجب محرومیت انسان از نعمت و رحمتی گردد، آن حادثه را مصیبت میدانیم و هرقدر آن نعمت و رحمت بزرگتر باشد، مصیبت بزرگتر خواهد بود. بنابراین ازآنجاکه در عالم وجود، نعمت و رحمتی بزرگتر از وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای عالم هستی وجود ندارد، رحلت ایشان را میتوان بزرگترین مصیبتی دانست که در عالم هستی تحقق یافته است؛ چراکه خداوند وجود او را رحمتی برای همة عالمیان دانسته و فرمودهاند: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ؛(1) «و ما تو را جز رحمتی برای عالمیان نفرستادیم».
البته گاه به مصائب از جنبههای دیگری هم نگریسته میشود که در این صورت ممکن است حادثة دیگری نیز بزرگترین مصیبت شمرده شود. برای مثال، باید حادثة کربلا و شهادت سیدالشهدا علیه السلام را به سبب جنایات فجیعی که در حق انسانی چون امام حسین و اهل اوعلیهم السلام رخ داده است بزرگترین مصیبت عالم شمرد. از این منظر هیچ روزی مانند روز عاشورای حسینی نیست و بهراستی همراه با امام حسن مجتبی علیه السلام باید گفت: لا یَومَ کَیوْمِکَ یَا أبَا عَبْدِ الله؛(2) «ای اباعبدالله! هیچ روزی مانند روز تو نیست».
چنین توصیفِ بحقی از حادثة جانگداز کربلا به سبب نگاه از زاویهای دیگر به آن
1. انبیاء (21)، 107.
2. محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص116.
مصیبت جانسوز است؛ وگرنه اگر به مصیبتْ تنها از جنبة محرومیت از نعمت بنگریم باید محرومیت از نعمت وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را بزرگترین مصیبت عالم بدانیم.
هنگامیکه به جامعة ایران اسلامی امروز مینگریم ویژگی برجستهای را در آن نهادینهشده مییابیم که نشان از معرفتی شایسته در دل مردم دارد. آن ویژگی، تأثیری است که هنگام از دست رفتن عالمی بزرگ در جامعه دیده میشود. همة ما ایام رحلت آیتاللهالعظمی بهجترحمه الله را به یاد داریم و دیدیم که در روز تشییع جنازة ایشان چه شور و هیجانی در شهر قم ایجاد شد و مردم چگونه از رحلت این عالم وارسته متأثر شدند. نمونة بالاترِ این ویژگی در روز رحلت امام خمینیقدس سره تجلی کرد و کشور ایران اسلامی سراسر در عزا و ماتم غرق شد. بهراستی صحنهای عجیب بود. هرکس به اندازة معرفت و محبتی که به امامرحمه الله داشت از فراق ایشان متأثر شده بود. بسیاری از عاشقان امامرحمه الله تا مدتها لذت غذا را نیز درک نمیکردند و به انجام کارهای روزمرة خویش رغبتی نشان نمیدادند. یادآوری آن شور و حال مردم در فراق برخی بزرگان این پرسش را در ذهن تداعی میکند که آیا با رحلت شخصیتی که رحمت خدای متعال برای همة عالمیان بود، حقِ ایشان بهشایستگی ادا شد؟
متأسفانه تاریخ نشان میدهد که امت رسول خدا صلی الله علیه و آله به گونهای شایسته و دستکم در حدی پذیرفتنی با رحلت آن بزرگوار برخورد نکردند. کسانی که باید در غم فراق رسول خدا صلی الله علیه و آله به عزاداری مشغول شوند، درحالیکه بدن مطهر آن سفرکرده بر روی زمین بود، در جایی دیگر جمع شدند و بر سر جانشینی او به نزاع پرداختند. آیا این برخورد با رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برخوردی شایسته بود؟!
باید ازنظر تاریخی علت این برخورد بررسی و تحلیل شود. شاید بتوان یکی از علل این امر را عزیمت مسلمانان با لشکر اسامةبنزید دانست. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پیش از رحلت خویش به امر خدای متعال لشکری را به فرماندهی اسامةبنزید
ترتیب داد و اصرار فرمود که مردم با اسامه از مدینه خارج شوند. حتی سرپیچیکنندگان از این کار را لعن فرمودند: لعن الله من تخلف عنه؛(1) «خداوند لعنت کند کسی را که از آن (لشکر اسامه) سربپیچد».
این دستور الهی تمهیدی برای تثبیت جانشینی امیر مؤمنان علیه السلام و پیشگیری از فتنه در امر جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. ازاینرو بسیاری از مسلمانان، بهویژه شخصیتهای معروف به خروج از مدینه موظف بودند. بااینحال گروهی پیوسته در تماس بودند تا بهمحض رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برگردند و همین کار را نیز کردند.
بههرحال میبایست حاضران در مدینه با دیدن حال غیرعادی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله واکنشی پذیرفته از خود نشان میدادند و دستکم محبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را به امری دیگر مشغول نمیگرداند؛ همانند آنچه که دربارة شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام رخ داد. ازاینرو جای طرح این پرسش مهم هست که چرا چنین نشد؟! در خوشبینانهترین تحلیل این ماجرا علت این مسئله، نگرانی مسلمانان از پیدایش اختلاف در امت دانسته شده است. صاحبان چنین تحلیلی معتقدند پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله اصحاب او نگران بودند در جامعة اسلامی شکاف ایجاد شود و خلأ رهبری موجب ضعف مسلمانان گردد. ازاینرو جمع شدند تا هرچه سریعتر برای پیامبر صلی الله علیه و آله جانشینی تعیین کنند! اما این تفسیرِ خوشبینانه را نمیتوان پذیرفت؛ زیرا هرگز خلأ رهبری وجود نداشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک به هشتاد روز پیش از رحلت خویش در بازگشت از حجةالوداع دست امیر مؤمنان علی علیه السلام را بلند کردند و فرمودند: من کنت مولاه فعلی مولاه؛(2) «هرکه من مولای اویم پس علی مولای اوست».
1. عبدالحمیدبنهبةاللهبنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج6، ص52.
2. عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص129؛ یوسفبنعبداللهبنعبدالبر، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1099؛ علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص174.
بنابراین نه ابهامی دراینزمینه وجود داشته است و نه خلأ رهبری. اما آنها یا این مسئله را فراموش کرده بودند یا انگیزههای دیگری داشتند که ما در مقام قضاوت دربارة رفتار آنها نیستیم و تنها قصد داریم رویداد آن مقطع زمانی را بهاجمال بیان کنیم تا از اشتباهی که در آن مقطع رخ داد عبرت گیریم.
نکتة عبرتآموز دیگر ماجرای سقیفه این است که بیشتر مسلمانان به احتجاجهای اهلبیتعلیهم السلام دربارة آن اشتباه توجهی نمیکردند. آنچه پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رخ داد این بود که هنوز بدن پاک پیامبر صلی الله علیه و آله روی زمین بود و هنوز پیکر مطهرش غسل داده نشده بود که گروهی در سقیفه جمع شدند و با یکی از مهاجرین بهمنزلة خلیفه بیعت کردند. بهفرض که برخی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با حسن نیت یا ازسر فراموشی به این امر اقدام کردند؛ اما چرا بدون توجه به استدلال امیر مؤمنان علی علیه السلام قصد داشتند بهاجبار از او بیعت بگیرند؟
روزی که میخواستند امیر مؤمنان علیه السلام را به بیعت مجبور کنند، حضرت فرمود: «من با شما بیعت نخواهم کرد. من برای این امر از شما اولی هستم و این شمایید که باید با من بیعت کنید. شما به انصار گفتید: ما از نزدیکان پیامبریم و با این استدلال امر خلافت را به دست گرفتید. من با همین استدلال علیه شما احتجاج میکنم که کسی از من به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیکتر نیست. پس باید با من بیعت کنید».
اما نهتنها کسی به استدلال ایشان توجه نکرد، بلکه برخی افراد با سخنی توهینآمیز اینگونه به حضرت پاسخ دادند: «یا علی تو جوانی! بگذار کسانی که از تو مسنتر و باتجربهترند خلافت کنند. اگر بعد از آن تو زنده بودی نوبت به تو هم
میرسد!».(1) در خلال بیعت گرفتن از کسانی که با این کار مخالف بودند، پیشامدهای دیگری نیز رخ داد که اگر آنچه در کتب شیعه و سنی دراینباره آمده صحیح باشد ـکه ظاهراً بنابر قواعد، صحیح استـ رخدادهای ناگواری بوده است. هرگز از مسلمانان انتظار نمیرفته که با خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله اینگونه برخورد کنند. امیر مؤمنان علی علیه السلام در طول این جریانها تاآنجاکه امکان داشت با مردم اتمام حجت میکردند. حضرت نهتنها در روزی که برای بیعت گرفتن به مسجد برده شد با مردم اتمام حجت کرد، بلکه شبهنگام همسر قدیسة خود را بر مرکبی سوار کرد و به در خانة آنها رفت. فاطمه علیهما السلام سفارشهای پیامبر صلی الله علیه و آله و پیمانشان را با رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان یادآوری کرد؛ اما پاسخ آنان این بود: «اگر همسر و پسرعمویت پیش از دیگران از ما درخواست بیعت میکرد او را رد نمیکردیم!». علی علیه السلام در پاسخ این سخن سخیف آنان فرمود: «آیا سزاوار بود که من جسد پیامبر را در خانه رها کنم و هنوز ایشان را دفن نکرده بر سر ریاست نزاع کنم؟!». فاطمه علیهما السلام نیز در تأیید سخنان همسر شایستة خویش میفرمود: «ابوالحسن همان کاری را کرد که شایسته بود؛ اما مردم کاری کردند که خداوند از آن نخواهد گذشت و باید در محضر خدای متعال پاسخگو باشند».(2) اما سرانجام خلافت خلیفة اول تثبیت شد و اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله برای پیشگیری از شکاف میان مسلمانان و سوءاستفادة دشمنان، جز احتجاجاتی که حجت را بر مردم تمام میکرد، اقدامی انجام ندادند و دست به شمشیر نبردند. اگر اهلبیتعلیهم السلام در آن مقطع به اقدامات عملی دست میزدند، طولی نمیکشید که دیگر از اسلام اثری باقی نمیماند.
1. عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص18؛ عبدالحمیدبنهبةاللهبنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج6، ص11؛ احمدبنعلی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص73.
2. عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص29.
فَهَیْهَاتَ مِنْكُمْ وَكَیْفَ بِكُمْ وَأَنَّی تُؤْفَكُونَ وَكِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِكُمْ، أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَأَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ، وَأَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ، وَزَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، وَأَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُرِیدُونَ، أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْكُمُونَ، «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدلاً»(1)، «وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَفِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ(2)»؛ چه دور است از شما، و شما را چه شده است و شما را به کجا منحرف میکنند درحالیکه کتاب خدا در میان شماست؟! کتابی که همهچیز آن روشن و احکام آن درخشان و نشانههای آن پیدا و نهیهای آن آشکار و اوامر آن واضح است. اما شما آن را پشت سر افکندید. آیا رویگردانی از آن را میخواهید یا جز آن را داور قرار میدهید؟ [اگر چنین کرده باشید] چه بد جایگزینی است برای ظالمان! و هركس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب كند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زیانكاران است.
1. كهف (18)، 50.
2. آل عمران (3)، 85.
چنانکه گذشت، صدیقة کبری علیهما السلام با لحنی شدید حاضران در مسجدالنبی را مخاطب قرار داد و آنان را به سبب فتنهای که با رهبری شیطان به آن دامن زدند سرزنش کردند. حضرت فتنهگران را بسیار آماده برای این بازی خطرناک توصیف کردند؛ بهطوریکه شیطان با بیرون آمدن از مخفیگاه خویش و آزمونی مختصر آمادگی بسیار بالای آنان را درک کرد و به عملی کردن نقشة شوم خویش بهوسیلة آنان تصمیم گرفت. فتنه در حالی شکل گرفت که هنوز بدن مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن نشده بود. از سخنان صدیقة طاهره علیهاالسلام روشن میشود که بهانة آنان برای این اقدام عجیب، جلوگیری از وقوع فتنه میان امت اسلامی بود و بهزعم خویش با تعیین جانشین برای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در پی پیشگیری از اختلاف میان مسلمانان بودهاند! اما نکتة اساسی اینجاست که سرور زنان عالم علیهما السلام با اقتباس از آیة قرآن، درست همین اقدام را فتنه دانستهاند؛ فتنهای که عذاب جهنم را در پی خواهد داشت. تعبیرهای تند پارة وجود پیامبر صلی الله علیه و آله حاکیاز آن است که نگرش ایشان به مسئلة جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله با نگرش بیشتر مسلمانان صدر اسلام و بسیاری از مسلمانان امروز بسیار تفاوت دارد. پس افزون بر اختلافی که فاطمه علیهاالسلام در فتنه خواندن قضیة سقیفه با بیشتر مسلمانان داشت، اساساً نگاه او نیز به مسئلة خلافت نگاهی دیگر بود که این تفاوت نگاه در فراز بالا روشن میشود.
چنانکه گذشت گروهی از انصار در محل سقیفة بنیساعده جمع شدند تا جانشینی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله تعیین کنند. در پی آن مهاجرین نیز آمدند و سرانجام
همگان با بعضی از مهاجرین بیعت کردند. پرسش اساسی و مهم این بود که چرا سرانجامِ اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به اینجا کشیده شد که عهد خویش را با رسول خدا صلی الله علیه و آله فراموش کردند و آیا ممکن است امروز برای ما نیز چنین حادثهای رخ دهد؟ آیا ممکن است امت ما نیز عهد خویش را با ولی خدا فراموش کنند و اینگونه در دام فریب شیطان گرفتار شوند؟
اشتباه بزرگ اهل سقیفه این بود که آنان به مسئلة جانشینی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تنها بهمنزلة امری دنیوی و زمینی مینگریستند و برداشتشان این بود که رئیسی را از دست دادهاند و اکنون باید جانشین او از گروه و قبیلة آنان برگزیده شود. جمع شدن در سقیفه، درگیری با یکدیگر و شمشیر کشیدن بر روی هم، نشان از نگاهی سطحی به امر زعامت مسلمانان و هدایت بشر داشت؛ اما نگرش حضرت زهرا علیهاالسلام با این نگاه ساده بسیار متفاوت بود. فاطمة زهرا علیهاالسلام پس از اشاره به این اقدام آنان، از کفر و عذابِ جهنم سخن به میان میآورد؛ اما مگر این نوع نگرش به مسئلة حکومت، و تلاش برای انتخاب جانشین از میان قوم خود موجب کفر انسان میگردد؟ بلاتشبیه، آیا اگر رئیسجمهوری از دنیا برود و حزب و گروهی معتقد باشد که آنان باید رئیسجمهور را تعیین کنند، کسی به کفر آنان حکم میدهد؟ درشتترین سخنی که معمولاً در چنین مواردی به میان میآید، سخن از دنیاطلبی و مفاهیمی مانند آن است که بیانگر اشکالی اخلاقی است. اما حضرت زهرا علیهاالسلام نتیجة روشی را که مردم زمانة ایشان پیش گرفتهاند کفر و احاطة جهنم بر آنان میداند. این نگرش با نگرش سطحی دیگر مسلمانان بسیار متفاوت بود. تفاوت این دو دیدگاه در ادامة خطبة شریف حضرت بهدرستی روشن خواهد شد؛ آنگاه که حضرت با لحنی تندتر سخنان خویش را اینگونه ادامه
میدهند: فَهَیْهَاتَ مِنْكُمْ وَكَیْفَ بِكُمْ وَأَنَّی تُؤْفَكُونَ وَكِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِكُمْ؛ «چه دور است از شما! و شما را چه شده است و شما را به کجا منحرف میکنند؛ درحالیکه کتاب خدا در میان شماست؟»
برگردان تعبیرهای زیبای زهرای مرضیه علیهاالسلام به زبان فارسی چندان نمیتواند بار روانی این سخنان را منتقل کند. بهراستی تعبیرهای عجیب و زیبایی است. گویا حضرت فریاد میزند: آهای مردم! شما را به راهی میکشانند که انتهای آن آتش است! بانویی که اهل سخنرانی میان مردها نبوده، اکنون چند روز پس از رحلت پدر گرامیاش برای سخنرانی به مسجد آمده است و فریاد میزند: شما را چه شده، درحالیکه کتاب خدا فراروی شماست؟!
اشاره به کتاب خدا نقطهای است که نگرش فاطمه علیهاالسلام را به مسئلة خلافت از دیگر نگرشها جدا میکند. بیشتر مسلمانان چنین بینشی نداشتند که برای مسئلة خلافت باید به قرآن و کلام خدا مراجعه کرد و نیازی ندیدند که برای روشن شدن حکم موضوع خلافت، با قرآن مشورت کنند؛ بلکه گروههای مختلف میکوشیدند این موضوع را برای قوم خود رقم زنند. البته یک گروه چندنفری نیز بودند که در مقابل این حرکت مقاومت کردند و آن را نپذیرفتند. مقصود ما از این سخن، بررسی چگونگی برخورد افراد با مسئلة خلافت است.
فریاد سرور بانوان عالم علیهاالسلام و اشاره به لزوم مراجعه به کتاب خدا در مسئلة خلافت ازآنرو بود که حدود هشتاد روز پیش از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله ، خدای متعال تکلیف این مسئله را مشخص کرد و در کتاب خویش فرمود:
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ؛(1) ای پیامبر! آنچه ازطرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً برسان، و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام ندادهای! خداوند تو را از مردم نگاه میدارد و خداوند جمعیت كافران را هدایت نمیكند.
گویا مردم مدینه فراموش کرده بودند که حدود هشتاد روز پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله میانة روز در هوای گرمِ بیابان مسلمانان را نگه داشت و از آنها برای علی علیه السلام بیعت گرفت. عجیب اینجاست که نقل نشده حتی یک نفر در سقیفه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را یادآور شده باشد. این نشان از وجود زمینه و آمادگی برای پیروی از شیطان دارد که حضرت زهرا علیهاالسلام بدان اشاره فرمودند. شیطان کسانی که آمادگی پیروی از او را داشته باشند اینگونه از اصل داستان غافل میکند.
بار دیگر اگر فتنة سال 1388ش را که در پی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران رخ داد با دقت بررسی کنیم میتوانیم نگرشهایی را شبیه به دیدگاه جبهة مقابل حضرت زهرا علیهاالسلام در آن ببینیم. برخی گمان میکردند این داستان تنها اختلافی بین کاندیداهای ریاست جمهوری است. این سادهاندیشان به سبب نداشتن بصیرت لازم، پشت صحنة داستان و کارگردانان اصلی صحنه را نمیدیدند و دقت نمیکردند که چرا در شعارها به اسلام حمله میشود. کارگردانان ماجرا با چه قصدی داستان را بهسوی حمله به عزاداران سیدالشهدا علیه السلام هدایت میکنند؟! چرا بهجای جمهوری اسلامی شعار جمهوری ایرانی سر داده میشود؟ چرا دولت امریكا با ولعی وصفناشدنی از چنین گروههایی حمایت میکند؟! چرا اسرائیل کودککش و درندهخو با این طیفْ دوستانه و مهربانانه برخورد میکند؟! این سادهاندیشان در برابر چنین پرسشهایی امور یادشده را لوازم طبیعی انتخابات میدانستند و از اصل داستان غافل بودند.
1. مائده (5)، 67.
حوادث پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله واقع نشد، مگر بدین سبب که خزرجیها در پی این بودند که جانشین پیامبر از گروه آنان باشد و اوسیها قوم و قبیلة خویش را برای تصدی این مهم شایستهتر میدیدند. مهاجرین نیز به بهانة خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله ، گروه خویش را از دیگران اولی میدانستند!
فریاد فاطمة زهرا علیهاالسلام و اعتراض او به بیاعتنایی مسلمانان به قرآن نه بدین سبب است که مهاجرین بر انصار، یا انصار بر مهاجرین چیره شوند؛ بلکه نگرانی او ازاینروست که امر قرآن نادیده گرفته شود و برخلاف آن عمل شود. آنچه صدیقة طاهره علیهاالسلام را به خشم آورده، کنار گذاشتن قرآن و تمسک به روشی است که درصورت ادامة آن رفتهرفته دستور قرآن کریم به فراموشی سپرده میشود و مبناهای دیگری برای رفتار انسانها پیش گرفته میشود. سرانجام آنکه ارزشها را منبعی جز قرآن تعیین خواهد کرد و دیگر چیزی از حقیقت اسلام باقی نخواهد ماند. حضرت میدید مسیری انحرافی در حال شکلگیری است که روح آن کفر، و باطن آن انکار «ما انزل الله» است. البته همانگونه که پیش از این گفتیم، مقصود از کفر در اینجا کفر فقهی و در مقابل اسلام نیست؛ بلکه مراد کفر در برابر ایمان است. این کفر به معنای باور نداشتن برخی از اوامر الهی است که موجب شقاوت در عالم آخرت خواهد شد. بانوی دو عالم علیهاالسلام اوامر و نواهی قرآن کریم را واضح و روشن میداند و میفرماید:
أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَأَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ، وَأَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ، وَزَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، وَأَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ؛ «کتابی که همهچیز آن روشن و احکام آن درخشان و نشانههای آن پیدا و نهیهای آن آشکار و اوامر آن واضح است».
با وجود روشن بودن دستور قرآن کریم در امر خلافت، صدیقة کبری علیهاالسلام به سرپیچی مسلمانان از این امر هشدار میدهد:
قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُرِیدُونَ، أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْكُمُونَ، «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً»(1)؛ اما شما آن را پشت سر افکندید. آیا رویگردانی از آن را میخواهید یا غیر آن را داور قرار میدهید؟! [اگر چنین کرده باشید] چه بد جایگزینی است برای ظالمان!
رفتار افراد یک جامعه یا برپایة دستورهای قرآن است یا مبنای دیگری دارد؛ اما بیشک جامعة اسلامی باید قرآن را منبع و مبنای عمل خویش قرار دهد و به هرآنچه که قرآن کریم بدان امر فرموده است عمل کند، وگرنه نمیتوان آن را جامعة اسلامی حقیقی دانست. اگر امر دیگری در کنار قرآن کریم مبنای عمل قرار گیرد، جامعه به شرک دچار میشود و از حقیقت اسلام که همان توحید و یگانهپرستی است فاصله میگیرد. سخنان سرور بانوان عالم علیهما السلام حقایقی عبرتآموز را بیان میفرمایند که امروز ما باید با ژرفاندیشی از آنها درس بیاموزیم و مراقب باشیم آن خطاها را تکرار نکنیم. امروز نیز اگر ما اموری مانند رأی مردم، منشور سازمان ملل و... را بهمنزلة مبنا در کنار قرآن قرار دهیم دچار همان انحراف شدهایم که درحقیقت شرک در تشریع است. آن روز با بیتوجهی به قرآن کریم میکوشیدند کسی را به ریاست برسانند که نفع بیشتری برایشان داشته باشد و این همان اشتباه بزرگ آنان بود که موجب شد از همان روز با قرآن زاویه پیدا کنند. صدیقة طاهره علیهاالسلام از همان آغاز خطر چنین انحرافی را به آنان گوشزد میکند و میفرماید: آیا واقعاً قصد دارید از قرآن رو برگردانید یا میخواهید داوری غیر از قرآن برگزینید؟! اگر به چنین عملی دست زنید ظلم کردهاید و بهناحق روشی را برگزیدهاید و کسانی که ازروی ظلم چیزی را جابهجا کنند بد جانشینی را انتخاب کردهاند.
1. کهف (18)، 50.
شاید زهرای مرضیه علیهاالسلام با گفتن أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْكُمُونَ؛ «آیا میخواهید داوری غیر از قرآن برگزینید» میخواهد به این آیة نورانی اشاره کند که میفرماید:
فَلا وَرَبِّكَ لا یُؤمِنُونَ حَتّی یُحَكِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً؛(1) به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینكه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نكنند و كاملاً تسلیم باشند.
این آیه از آیات عجیب قرآن است. خداوند در این آیه برای رسول خویش سوگندی عجیب یاد کرده است و در پی آن، نشانة ایمان واقعی فرد مسلمان را بیان مینماید. بنابر این آیه، نشان ایمان واقعی این است که اگر مسلمانان برای حل اختلافی به رسول خدا صلی الله علیه و آله مراجعه کنند و او را داور قرار دهند و رسول خدا صلی الله علیه و آله حکمی صادر فرماید، از جان و دل بپذیرند و حتی در دل خویش احساس ناراحتی نکنند. واقعیت این است که بسیار نادرند کسانی که قاضی عادلی در دادگاه علیه آنها حکمی صادر کند و هرگز ناراحت نشوند و خدا را به سبب معلوم شدن حق شاکر باشند. برپایة سوگند خدای متعال، ناراحتی از حکم رسول صلی الله علیه و آله نشان نبود ایمان است. ازآنجاکه در دل انسان، یا ایمان است یا کفر، نبود ایمان از وجود کفر حکایت دارد. البته بار دیگر یادآور میشویم که این کفر در برابر اسلام نیست که احکامی چون نجس بودن و بطلان ازدواج را در پی داشته باشد؛ بلکه این کفر در برابر ایمان است. مؤمن واقعی کسی است که از ژرفای جان در برابر خدای متعال و رسول او تسلیم محض باشد و هرآنچه حکم کردند به روی چشم
1. نساء (4)، 65.
گذارد (وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا). نبود این باورِ قلبی به معنای نبود ایمان است. انسان تنها باید در برابر حکم خدا و کسی که خدا اطاعت او را واجب کرده، تسلیم باشد. اگر اطاعت رسول واجب است ازآنروست که قرآن میفرماید:
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً؛(1) كسی كه از پیامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و كسی كه سر باز زند، پس تو را نگهبان او نفرستادیم.
و نیز میفرماید:
وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً؛(2) و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر برای اینكه به فرمان خدا از وی اطاعت شود، و اگر این مخالفان هنگامیكه به خود ستم میكردند، نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میكردند و پیامبر نیز برای آنها استغفار میكرد خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.
و در جای دیگر میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْویلاً؛(3) ای كسانی كه ایمان آوردهاید! اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولوالأمر را! پس هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر
1. نساء (4)، 80.
2. نساء (4)، 64.
3. نساء (4)، 59.
بازگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیكوتر است.
بنابراین اطاعت اولیالأمر (صاحبان امر) نیز واجب است و رسول خدا صلی الله علیه و آله مصادیق اولیالأمر را تعیین فرموده است که همان امامان معصومعلیهم السلام هستند.(1) بنابراین همان تسلیم و تواضعی که در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله واجب است، در برابر امامان معصومعلیهم السلام نیز واجب است؛ اما امامان معصومعلیهم السلام مردم را در دوران غیبت سرگردان رها نکردهاند و برای ایشان ولیّ امر معین کردهاند و آن فقیه جامعالشرایط است که از ولایت او به ولایت فقیه تعبیر میگردد. ولایت فقیه ادامة همان ولایت ائمة اطهارعلیهم السلام است و معنای آن این است که فقیه جامعالشرایط جای پیامبر و امام نشسته است و حکم او باید همچون حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله مطاع باشد. بنابراین اگر ولیّ فقیه حکمی صادر کرد باید باور داشت که گویا امام معصومعلیهم السلام حکم صادر فرمودهاند. از امام صادق علیه السلام دربارة حکم کار دو مرد شیعه پرسیدند که اختلافی داشتند و برای حل آن نزد حاکم وقت و قضات او رفته بودند. حضرت فرمودند:
مَنْ تَحَاكَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَی الطَّاغُوتِ وَمَا یَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَإِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَقَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی «یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاكَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَكْفُرُوا بِهِ»(2)؛ کسی که برای داوری دربارة حق یا باطلی نزد آنان برود، بهیقین برای داوری نزد طاغوت رفته است و آنچه به نفع او حکم شود، گرچه حقی ثابت باشد، گرفتن آن برای او حرام است؛ زیرا آن را به حکم طاغوت
1. ر.ک: محمدبنعلیبن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص253.
2. نساء (4)، 60.
گرفته است؛ درحالیکه خداوند امر فرموده است که به طاغوت کافر شوید. خدای متعال میفرماید: میخواهند برای داوری نزد طاغوت و حكام باطل بروند، درحالیکه به آنها دستور داده شده كه بِدان كافر شوند.
از حضرت پرسیدند: پس آن دو چه کنند؟ امام صادق علیه السلام فرمودند:
یَنْظُرَانِ إِلَی مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَنَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَحَرَامِنَا وَعَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَعَلَیْنَا رَدَّ وَالرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَهُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ؛(1) باید بنگرند ببینند چه کسی از شما شیعیان از کسانی است که حدیث ما را روایت میکنند، حرام و حلال ما را رعایت مینمایند و احکام ما را میشناسند. [آنگاه ایشان] باید بهعنوان داور به آن راضی شوند. بهدرستیکه من او را بر شما حاکم قرار میدهم. پس اگر به حکم ما حکم کند و از او نپذیرند حقیقتاً حکم خدا را کوچک شمرده و ما را رد کردهاند و ردکنندة ما ردکنندة خداوند است و این در حد شرک به خداست.
امروز ما وظیفه داریم در برابر حکم ولیّ فقیه تسلیم باشیم و تردید به دل راه ندهیم و این اقتضای ایمان و رهایی از بندگی طاغوت است. البته حوزة حکم ولیّ فقیه موضوعات اجتماعی و حکومتی است و موضوعات فردی و شخصی محل این حکم نیست. ولی فقیه هیچگاه برای مالی که در دست فردی است یا نوع رفتاری که فرد با خانواده و همسرش دارد حکم صادر نمیکند. چنین اموری با مسائل حکومتی ارتباطی ندارد و در حوزة ولایت قرار نمیگیرد. ازاینرو برخی
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص67.
که برای استهزای مؤمنان به موضوعات شخصی مثال میزنند و میگویند: مؤمنان در چنین مسائلی هم منتظر حکم ولی فقیهاند، سخنی باطل بر زبان رانده و مغالطه میکنند. حوزة ولایت فقیه به چنین اموری جزئی و شخصی ارتباط ندارد. اطاعت از حکم حکومتی ولی فقیه واجب است و مخالفت با آن حرام و در حکم مخالفت با امام معصوم علیه السلام است.
صدیقة طاهره علیهاالسلام در پایان این فراز، آیهای از قرآن را تلاوت میفرماید که دین حق را تنها اسلام معرفی کرده است: وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ؛(1) «و هركس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب كند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است».
سرور زنان عالم علیهاالسلام با تلاوت این آیة نورانی بار دیگر هشدار میدهد که اگر انسان مبنای کار خویش را امری جز کلام خدا و رسول قرار دهد از راه ایمان خارج شده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود و درحقیقت عمل آنان را ابتغای غیر اسلام معرفی میکند. بنابراین تنها معیارِ شناخت حق از باطل، کلام خداست و مؤمن باید این معیار را بهخوبی بشناسد و درعینحال مراقب ظاهرسازی شیطان باشد؛ چراکه شیطان گاه با ظاهری مؤمنانه سراغ او میآید.
1. آل عمران (3)، 85.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلَّا رَیْثَ أَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُهَا، وَیَسْلَسَ قِیَادُهَا، ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَهَا، وَتُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا، وَتَسْتَجِیبُونَ لِهُتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ، وَإِطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ، وَإِهْمَالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تَشْرَبُونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاءٍ، وَتَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَوُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَالضَّرَاءِ، وَیَصِیرُ مِنْكُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ الْمُدَی، وَوَخْزِ السِّنَانِ فِی الْحَشَا؛ سپس درنگ نکردید، مگر به مقداری که رمیدگی آن آرامش یابد، و افسار آن به دست آید. سپس شعلهور کردن آتش آن را آغاز کردید و شعلههای آن را به هیجان آوردید و ندای شیطانِ گمراهکننده را پاسخ دادید، و به خاموش کردن انوار دینِ روشن و از بین بردن سنتهای پیامبر پاک پرداختید. به بهانة خوردن کف روی شیر، تا انتهای آن را نوشیدید و در نهانگاههای بیابان و لابهلای درختان پیچیده بهقصد اهل و فرزندان او قدم برمیدارید، و به سبب آنچه ازطرف شما به ما رسید وضع ما مثل کسی شد که کاردهای تیز پیکر او را چاکچاک کرده و نیزههای تیز تا اعماق بدن او فرو رفته باشد.
صدیقة کبری علیهاالسلام در این فراز از خطبة شریف خود با تعبیراتی ادیبانه به توصیف چگونگی شکلگیری فتنه و فعالیت فتنهگران میپردازند. حضرت با تشبیه فتنه به مرکبی که در آغاز رمیده بود، به تلاش فتنهگران برای تسلط بر اوضاع اشاره میکنند و سپس از منحرف ساختن دین به دست آنان پرده برمیدارند. بیشک در آن مقطع زمانی، مهمترین مانع فتنهگران در راه رسیدن به اهداف شوم خود اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند که به تعبیر قرآن کریم از هر پلیدی و زشتی پاک و مبّرا بودند. ازاینرو بخش مهمی از فعالیت فتنهگران به تلاش در راه حذف ایشان متمرکز میشد که این ظلم آشکار و دلخراش نیز در این تعبیرات ادیبانة فاطمة مظلومه علیهاالسلام آشکارا آمده است.
بانوی دو عالم علیهاالسلام اوضاع پس از غصب خلافت و چگونگی تثبیت آن را اینگونه توصیف میفرمایند: ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلَّا رَیْثَ أَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُهَا وَیَسْلَسَ قِیَادُهَا؛ «سپس درنگ نکردید، مگر به مقداری که رمیدگی آن آرامش یابد، و افسار آن به دست آید».
تعبیر حضرت کنایه از این است که این فتنه در آغاز مخالفانی داشت و بهراحتی نمیتوانستند آن را مهار کنند. به همین سبب اندکی صبر کردند تا کاملاً بر آن تسلط یافتند و آن را به سویی که میخواستند هدایت کردند. ایشان تثبیت خلافت خلیفه نخست را به حالت آرامش پس از رمیدگی فتنه تشبیه فرمودهاند که پس از آن دیگر اوضاع بهکنترل آنها درآمد و شورش مهمی برپا نشد. فتنهگران پس از مسلط شدن بر اوضاع به فکر افتادند که اوضاع را بهطور
کامل کنترل کنند و هرجا زمینه مخالفتی هست از بین ببرند. ازاینرو حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام میفرمایند: ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَهَا وَتُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا؛ «سپس شروع به شعلهور کردن آتش آن نمودید و شعلههای آن را به هیجان آوردید».
بانوی دو عالم علیهاالسلام پیش از این اشاره فرموده بودند که پس از بیرون آمدن شیطان از کمینگاهش و ندا دادن او، آنان به ابلیس پاسخ مثبت دادند؛ اما در ادامه این حقیقت را با تعبیرات عجیبتری بیان میفرماید که از شدت انحراف ایجادشده نشان دارد: وَتَسْتَجِیبُونَ لِهُتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ، وَإِطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ وَإِهْمَالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ؛ «و ندای شیطانِ گمراهکننده را پاسخ دادید، و به خاموش کردن انوار روشن دین و متروک گذاشتن سنتهای پیامبر پاک پرداختید».
با مروری بر تعبیرات عجیب زهرای مرضیه علیهاالسلام این پرسش در ذهن انسان نقش میبندد که مگر آنها چه کرده بودند که نور چشم رسول خدا علیهما السلام اینگونه از انحراف آنان سخن میگوید؟ آیا آنان از خواندن نماز، گفتن اذان، قرائت قرآن و... جلوگیری کرده بودند که حضرت کوشش آنان را در جهت خاموشی نور دین توصیف میفرماید؟ این مسئله انکارناپذیر است که آنان آگاهانه یا ناآگاهانه به عملی دست زدند که باعث تضعیف و از بین رفتن دین میشد. هنگامیکه انحرافی در دین ایجاد شود و با مسیر اصلی زاویه یابد، مسیر انحرافی به جایی خواهد رسید که با مسیر اصلی فاصله بسیاری پیدا میکند که دیگر آن را نخواهد دید و اگر به حرکت انحرافی خویش ادامه دهند، فاصلهاش با مسیر حق بهسوی بینهایت میل مییابد. حضرت زهرا علیهاالسلام در ادامه با تعبیری ادیبانه از حرکتی منافقانه در دل این فتنه پرده برمیدارد: تَشْرَبُونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاءٍ؛ «به بهانه خوردن کف روی شیر، تا انتهای آن را نوشیدید».
معمولاً هنگامیکه شیر را میدوشند روی آن قدری کف جمع میشود. کسی که میخواهد صاحب شیر را بفریبد میگوید: من میخواهم تنها کفهای روی شیر را بنوشم و به این بهانه دهان به ظرف شیر میگذارد و همه آن را مینوشد. آنان نیز به بهانه پیشگیری از فتنه میان امت اسلامی خلافت را به دست گرفتند؛ اما درحقیقت با این عمل خود ضربهای سخت به اسلام زدند و زمینه خاموشی نور دین را فراهم کردند. سخنان صریح فاطمه زهرا علیهاالسلام حاکیاز آن است که ایشان به ایجاد انحراف در دین بسنده نکردند و با پوششی منافقانه و بدون اینکه سخن از دشمنی به میان آورند، خاندان و فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را آزار میدادند.
وَتَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَوُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَالضَّرَاءِ؛ «و در نهانگاههای بیابان و لابهلای درختان پیچیده بهقصد اهل و فرزندان او قدم برمیدارید».
حبیبه قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله در این فراز تنها وضع و رفتار فتنهگران را توصیف نمیکند؛ بلکه حال و روز اهلبیت رسول خداعلیهم السلام را نیز با تعبیراتی جانسوز به تصویر میکشد که حاکیاز شدت ناراحتی ایشان است.
وَیَصِیرُ مِنْكُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ الْمُدَی، وَوَخْزِ السِّنَانِ فِی الْحَشَا؛ «و به سبب آنچه ازطرف شما به ما رسید وضع ما مثل کسی شد که کاردهای تیز پیکر او را چاکچاک کرده و نیزههای تیز تا اعماق بدن او فرو رفته باشد».
این فراز از خطبه فاطمه زهرا علیهاالسلام خود شاهدی دیگر بر این حقیقت است که خشم فاطمه علیهاالسلام هرگز به سبب از دست دادن متاع ناچیز دنیا نبوده است. باید دید چه چیزی فاطمه علیهاالسلام را به خشم آورده و چه رخ داده که اینگونه سرور زنان عالم علیهاالسلام را به فریاد زدن واداشته است. آنچه فاطمه علیهاالسلام از آن سخن میگوید انحراف در دین و
از بین رفتن سنتهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و رفتن بهسوی کفر و بیایمانی است، و این واقعیتی بود که فاطمه علیهاالسلام را به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله کشانده و به دادخواهی و روشنگری واداشته بود. باید بر این نکته تأکید داشت که برای قضاوت درباره سخنان صدیقه کبری علیهاالسلام و فهم درست آن، باید ذهن را از تعصبات بیجا خالی کنیم و بهدور از پیشداوری، این حادثه را بررسی کنیم و اشتباهات رخداده در آن مقطع زمانی را بشناسیم و از تکرار آن پیشگیری کنیم. بار دیگر بر این نکته تأکید میکنیم که باید دریافت کجای این حادثه اشتباه بوده است تا ما آن اشتباه را تکرار نکنیم.
بانوی دو عالم علیهاالسلام در بخش گذشته به نحوه شکلگیری انحراف در امر خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و چگونگی تثبیت آن اشاره فرمودند. اما در بخش پنجم خطبه شریف خویش سراغ مسئله فدک میروند و دستاندرکاران دستگاه حکومت را به سبب تصرف بیجای آن به محاکمه میکشند. حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام پیش از ایراد این خطبه، بارها در امر فدک با متصدیان دستگاه خلافت احتجاج فرموده بودند و در این فراز از خطبه به همه سخنان بیاساسی پاسخ میدهند که آنها پیش از این مطرح کرده بودند. ازاینرو برای روشن شدن بخش بعدی این خطبه شریف لازم است به احتجاجهای حضرت درباره مسئله فدک، که پیش از این مطرح فرموده بودند، اشاره کنیم.
حقیقت این است که هریک از احتجاجات فاطمه علیهما السلام شهادت میدهد که خشم فاطمه علیهاالسلام به سبب سرپیچی از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است، نه به سبب محرومیت از متاع ناچیز دنیا. اگر کسی گمان کند که حضرت زهرا علیهاالسلام به سبب محرومیت از درآمد فدک اینگونه بیقرار شده بودند، در حق بانویی جفا کرده است که به فرموده قرآن از هرگونه پلیدی، پاک و دور است. همة اموال دنیا در دیده سرور زنان عالم علیهاالسلام با یک تل خاکستر تفاوتی ندارد. زهرا علیهاالسلام کجا و مال دنیا کجا! برادر رسول خدا و امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز همچون فاطمه علیهما السلام جز محفوظ ماندن دین خدا نگرانی دیگری نداشت. مولا علی علیه السلام آن جوانمردی است که دنیا را خطاب قرار میداد و میفرمود:
یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْكِ عَنِّی أَبِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِینُكِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا؛(1) ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو! آیا برای من خودنمایی میكنی؟ یا
1. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، حکمت 77.
شیفته من شدهای تا روزی در دل من جای گیری؟ هرگز چنین مبادا! غیر مرا بفریب، كه مرا در تو هیچ نیازی نیست. تو را سهطلاقه كردهام، تا بازگشتی نباشد.
آنچه اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله را رنج میداد، زیر پا گذاشتن احکام اسلام و دستورهای صریح قرآن بود. جبهه مقابل اهلبیتعلیهم السلام چنان به این آموزهها بیتوجهی نشان میدادند که همچون بیعت روز غدیر در حال فراموشی بودند؛ بهگونهایکه گویا اصلاً چنین آموزههایی وجود نداشته است. مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام نزول آیة وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ؛(1) «و حق نزدیكان را بپرداز» فدک را به زهرای مرضیه نبخشید؟!(2) پس چگونه است که اکنون برخلاف دستور پیامبر و برخلاف نص قرآن رفتار میشود؟! چه شده است که اصول دادرسی قوانین اسلام اینگونه مهمل گذاشته شده و زمینة از بین رفتن تدریجی آنها فراهم میشود؟ اگر در نقطه آغاز این حرکت انحرافی با آن مبارزه نشود، بهطور مسلّم این حرکت بهسوی کفر میرود و به جایی خواهد رسید که از اسلام چیزی باقی نخواهد گذاشت. این انحراف بود که خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را اینگونه نگران کرده بود. آنان چون میدیدند پایان این راه به کجا خواهد کشید، نتایج آن را پیوسته هشدار میدادند. البته حوادثی که در آینده رخ داد، همه آن پیشبینیها را تأیید کرد. اگر فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله چند سال بعد در سرزمین کربلا به خاک و خون کشیده شد و حرم او به اسارت رفت، ثمره نهالی بود که در سقیفه کاشته شد. اگر هزاران جنایت دیگر به دست حکام اموی و عباسی
1. إسراء (17)، 26.
2. عبیداللهبنعبدالله حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص443؛ جلالالدین سیوطی، الدر المنثور، ج4، ص177؛ همو، لباب النقول فی اسباب النزول، ص136؛ محمدبنمحمدبننعمان عكبری بغدادی (شیخ مفید)، المقنعة، ص289؛ محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص543.
شکل گرفت، نتیجه همان انحرافی بود که پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بنیان نهاده شد. محبوبه قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله پیشبینی میکرد که با آغاز چنین روشی، چه خطری اساس اسلام را تهدید خواهد کرد. اگر قرار باشد کسی که چند نفر از مردم گرد او جمع شدهاند و با او بیعت کردهاند خلیفه پیامبری الهی شود و آنگونه که خود صلاح میداند رفتار کند، احکام شرع را جابهجا سازد، اصول دادرسی را رعایت نکند، حرمت خاندان پاک آن رسول الهی را نگه ندارد، بیعت با آن رسول الهی را هشتاد روز پس از آن بیارزش بداند و...، سرانجام امتِ آن رسول الهی به کجا خواهد کشید؟
خاندان رسول گرامی اسلامعلیهم السلام نگران این نبودند که اموالشان به بیتالمال رود و بین فقرا تقسیم شود. آنان در طول حیات خویش ثابت کرده بودند که هیچکس همچون آنان نگران فقرا نیست و هیچکس همچون آنان به زخارف دنیای دون بیاعتنا نبوده، نیست و نخواهد بود. امیر مؤمنان علی علیه السلام در نامهای به عثمانبنحنیف به همین نکته اشاره کردهاند:
آگاه باش! امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است. بدانید كه شما توانایی چنین كاری را ندارید؛ اما با پرهیزگاری و تلاش فراوان و پاكدامنی و راستی مرا یاری دهید. پس سوگند به خدا! من از دنیای شما طلا و نقرهای نیندوخته، و از غنیمتهای آن چیزی ذخیره نكردهام. بر دو جامه كهنهام جامهای نیفزودم، و از زمین دنیا حتی یك وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است! آری از آنچه آسمان بر آن سایه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردمی بر آن بخل ورزیدند، و مردمی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین
داور خداست. مرا با فدك و غیر فدك چهكار؟ درحالیكه جایگاه فردای آدمی گور است، كه در تاریكی آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان میگردد؛ گودالی كه هرچه بر وسعت آن بیفزایند، و دستهای گوركن فراخش نماید، سنگ و كلوخ آن را پر كرده، و خاك انباشته رخنههایش را مسدود كند. من نفس خود را با پرهیزگاری میپرورانم، تا در روز قیامت كه هراسناكترین روزهاست در امان، و در لغزشگاههای آن ثابتقدم باشد. من اگر میخواستم، میتوانستم از عسل تصفیهشده و از مغز گندم و بافتههای ابریشم، برای خود غذا و لباس فراهم آورم؛ اما هیهات كه هوای نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد كه طعامهای لذیذ برگزینم؛ درحالیكه در حجاز یا یمامه كسی باشد كه به قرص نانی نرسد، یا هرگز شكمی سیر نخورد، آیا من سیر بخوابم و پیرامونم شكمهایی كه از گرسنگی به پشت چسبیده، و جگرهای سوخته وجود داشته باشد؟!(1)
رسالتی که اهلبیت پیامبرعلیهم السلام بر دوش خویش احساس میکردند مبارزه با جریان انحرافی شکلگرفته در حکومت اسلامی بود تا حجت بر مردم تمام شود و دریابند که این مدعیان، شایستگی تکیه زدن بر جای حاکم اسلامی را ندارند و این جایگاه الهی باید به دست معصوم سپرده شود که از همه احکام الهی آگاه، و از جهل، نسیان و خطا بهدور است. کسی که به آیین دادرسی اسلامی عمل نمیکند از دو حال خارج نیست: یا بهعمد آن آیین را زیر پا میگذارد، یا به سبب جهل به مسئله اینگونه رفتار میکند، و هرکدام که باشد از ناشایستگی او برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشان دارد.
1. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامه 45.
کسانی که در سقیفه مسئله جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بهسوی مسیری انحرافی هدایت کردند، پس از تثبیت خلافت به کارهای حکومتی روی آوردند. بنابر نقلی، مسئله فدک از اینجا آغاز شد که آنان نزد امیر مؤمنان علیه السلام آمدند و بهظاهر برای مشورت گفتند: درباره آنچه از پیامبر باقی مانده چه میگویی؟ حضرت فرمودند: ما از همه مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و آنچه از او باقی مانده است سزاوارتریم. برخی از آنها گفتند: حتی درباره اموالی که در خیبر است؟ حضرت فرمود: حتی اموالی که در خیبر است. برخی گفتند: حتی درباره اموالی که در فدک است؟ حضرت فرمود: حتی اموالی که در فدک است. آنها گفتند: به خدا سوگند، حتی به قیمت جدا کردن گردنهای ما با ارّه چنین چیزی نخواهد شد!(1) در پی این گفتار، عامل حضرت زهرا علیهاالسلام را که سالها در فدک بود اخراج کردند و آن اموال را مصادره و فدک را تصرف کردند.
همانگونه که پیشتر گفتیم، یکی از احکام اسلامی درباره غنایم جنگی این است که اگر دشمن اسلام بدون درگیری و جنگ، در برابر حاکم اسلامی تسلیم شود و اموالش را رها یا واگذار کند، این اموال به خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اختصاص خواهد یافت و دیگران در آن سهمی ندارند. پیامبر نیز اختیار دارد هرگونه که مصلحت میداند با آن اموال رفتار کند. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
وَما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلا رِكابٍ وَلكِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ عَلی كُلِّ شَیْءٍ قَدیر؛(2) و آنچه را خدا از آنان [یهود] به رسولش بازگردانده، چیزی است كه شما برای به دست آوردن آن نه
1. سلیمانبناحمد طبرانی، المعجم الاوسط، ج5، ص288؛ سیدمرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج2، ص178.
2. حشر (59)، 6.
اسبی تاختید و نه شتری. اما خداوند رسولان خود را بر هركس بخواهد مسلط میسازد و خدا بر هرچیز توانا است.
شأن نزول این آیه درباره سرزمین فدک است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات خویش آن را به فاطمه علیهاالسلام بخشید. برادران اهل سنت ما در تحلیل این داستان میگویند: کسانی که فدک را تصرف کردند یا بدین سبب دست به اقدام زدند که مصلحت اسلام را در آن میدانستند، یا ازآنرو بود که اعتقاد داشتند تصرفات پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان خودش اعتبار داشته و پس از ایشان هرکه جانشین او شود مختار است که به صلاحدید خویش رفتار کند.
زندگانی حضرت زهرا علیهما السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله چندان به طول نینجامید و 75 یا 95 روز پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود نازنین او از دار دنیا رخت بربست. بنابه نقلهایی که در کتب تاریخی و روایی آمده است(1) صدیقه طاهره علیهاالسلام در این فرصت کوتاه چند اقدام مهم انجام دادند. نخست به مجلسی که خلیفه اول و عدهای دیگر در آن حضور داشتند وارد شدند و به اخراج نماینده خود از فدک اعتراض کردند و فرمودند: چرا نماینده مرا از فدک اخراج کردی؛ درحالیکه پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به من بخشیده است؟ در پاسخ فاطمه علیهاالسلام گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است که نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ؛ «ما پیامبران ارث باقی نمیگذاریم. آنچه از ما باقی میماند صدقه است».(2) اما نور چشم پیامبر صلی الله علیه و آله اصرار داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را در
1. در میان کسانی از اهل سنت که داستان فدک را نقل کردهاند، شاید نقل ابنابیالحدید در شرح نهج البلاغة از همه جامعتر باشد (مؤلف). ر.ک: عبدالحمیدبنهبةاللهبنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ذیل نامة امیرالمؤمنین علیه السلام به عثمانبنحنیف انصاری.
2. محمدبنمحمدبننعمان عكبری بغدادی (شیخ مفید)، الإختصاص، ص183.
زمان حیات خویش به من بخشیده است. در برابر این سخن، از ایشان شاهد خواستند تا بر این حقیقت شهادت دهد. پس از این ماجرا امیر مؤمنان علیه السلام بهسوی ابوبکر که در مسجد بود و شماری از مهاجرین و انصار که گرد او بودند رفت و فرمود: چرا فاطمه را از ملکی بازمیداری که پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات خویش آن را به تملک فاطمه علیهاالسلام درآورد؟ ابوبکر گفت: فدک غنیمت مسلمین است و اگر فاطمه شاهدی دارد که پیامبر آن را به او بخشیده است اقامه کند؛ وگرنه حقی در آن ندارد! امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: ای ابوبکر، آیا درباره ما برخلاف حکم خدا درباره مسلمانان حکم میکنی؟! اگر چیزی در دست مسلمانان باشد که آن را ملک خود میدانند و من ادعا کنم که مال من است از کدامیک شاهد میطلبی؟ ابوبکر گفت: از تو شاهد میخواهم. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: پس چرا از فاطمه درباره چیزی شاهد خواستی که در دست او بود و در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و پس از آن مالک آن بود. اگر بناست کسی شاهد بیاورد، آنان که ادعا میکنند فدک ملک فاطمه نیست باید شاهد آورند.
این سخن امیر مؤمنان علیه السلام به قانون قضای اسلامی، بلکه قانون قضا در همهجای دنیا اشاره دارد که وقتی مالی در دست کسی است، و دیگری علیه او ادعایی دارد، مدعی باید شاهد بیاورد، نه کسی که مال در دست او بوده است و بهاصطلاح ذوالید به شمار میآید (البینة علی المدعی). بنابراین آنان باید شاهد میآوردند نه دختر رسول خدا علیهما السلام .
بههرحال آنان اصرار داشتند که این سرزمین غنیمت مسلمین است و اگر فاطمه علیهاالسلام شاهد نیاورد از او نمیپذیریم. گرچه صدیقه طاهره علیهاالسلام از چنان منزلت و آبرویی در پیشگاه خدای متعال برخوردار است که درستی ادعای او به شاهد نیازی ندارد، حضرت برای اتمام حجت، امیر مؤمنان علیه السلام و امایمن را بهمنزله شاهد
آوردند و ایشان به همه آنچه حضرت زهرا علیهاالسلام فرموده بود شهادت دادند. اما آنها گفتند: شهادت یک مرد و یک زن کافی نیست.(1)
در این قضاوت نیز بار دیگر برخلاف احکام اسلامی رفتار شد؛ چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله به یك شاهد و قسم حكم میداده است(2) و اگر آنان این شهادت را کافی نمیدانستند باید از حضرت میخواستند تا قسم یاد کند و درصورت امتناع از قسم، سخن ایشان را نمیپذیرفتند. افزون بر این، پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات خویش شهادت خزیمةبنثابت را بهمنزله دو شاهد پذیرفت(3) و ازآنپس خزیمه به ذوشهادتین معروف شد. بنابراین مطابق سنت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگامیکه یک شاهد آنقدر معتبر باشد که کسی او را دروغگو نمیداند باید شهادت او را بهجای شهادت دو شاهد پذیرفت. آیا شایسته نبود که شهادت کسی چون امیر مؤمنان علی علیه السلام بهتنهایی پذیرفته میشد؟! اما آنها با تعبیراتی نابجا با حضرت برخورد کردند.
پاره وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله بار دیگر با تدبیر امیر مؤمنان علیه السلام که از ایشان خواسته بودند با خلیفه اول در جایی سخن بگو که دوست او حضور نداشته باشد، سراغ خلیفه رفتند و فرمودند: اگر فدک ملک تو بود و من از تو میخواستم که آن را به من ببخشی سزاوار بود آن را به من بدهی. خلیفه گفت: راست میگویی. سپس در نامهای نوشت فدک ملک حضرت زهرا علیهاالسلام است. اما در بین راه شخص دیگری آن نامه را گرفت و پاره کرد و به حضرت زهرا علیهاالسلام نیز جسارت نمود.(4) این جریان نیز مثل مسئله خلافت به جایی نرسید.
1. علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص155.
2. محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج3، ص109، ح3428.
3. همان، ح3427.
4. محمدبنمحمدبننعمان عكبری بغدادی (شیخ مفید)، الإختصاص، ص185.
دو احتجاج پیشینِ نور چشم رسول خدا علیهما السلام به انجامی نرسید و هرچه ایشان بر نحله و بخشش بودن فدک اصرار کردند، به بهانههایی که برخلاف قرآن و سنت پیامبر بود از ایشان نپذیرفتند و به برگشت اموال فدک به بیتالمال حکم دادند تا اختیار آن به دست خلیفه باشد. حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام که میدانست فرصت چندانی برای او باقی نمانده و چند روزی دیگر بار سفر از دنیای دون برخواهد بست، در پی فرصتی میگشت تا با اقدامات خویش هرچه بیشتر مبانی اسلام ناب را تقویت و تثبیت کند و نشانههایی برای آیندگان به جای گذارد تا برای حقیقتجویان، ره گم نشود. ازاینروی حضرت از راهی دیگر مسئله را پیگیری کردند. جبهه مقابل دختر رسول خدا علیهما السلام برپایه مبانی خویش قبول داشت که فدک مال شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله است؛ چراکه بنابر نص قرآن کریم سرزمین فدک ملک رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و با دیگر غنایم تفاوت داشت.(1)آنان نمیتوانستند این حقیقت را انکار کنند. ازاینروی صدیقه طاهره علیهاالسلام در آخرین احتجاج خود میکوشند با آیات قرآن کریم نشان دهد که استفاده آنان از این حدیث که انبیای الهی ارثی به جای نمیگذارند، مغالطهای بیش نیست و انبیای الهی نیز همچون دیگر انسانها ازجهت زندگی فردی و شخصی خویش ارث به جای میگذارند. پس چون ایشان دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند باید از اموال ایشان ارث ببرند. ازاینروی در برخی از احتجاجهای خویش از آنان میخواهند که میراث پدرشان را به ایشان بازگردانند.(2) البته بدون شک فدک بخشش رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه علیهاالسلام بود
1. حشر (59)، 6.
2. ر.ک: محمدبناسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص209 و ج5، ص82؛ علیبنعیسی إربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج1، ص477.
و به مطرح کردن مسئلة ارث نیازی نبود؛ اما چون آنان بخشش بودن فدک را نمیپذیرفتند حضرت از راه ارث نیز وارد شدند و با آیاتی از قرآن اثبات کردند که اقدام ایشان برخلاف نصوص قرآن است. در این فراز از خطبه خویش نیز بهطور مفصل به آن آیات اشاره میفرمایند که توضیح آن خواهد آمد.
با نگاه به احتجاجهای زهرای مرضیه علیهاالسلام امر بر برخی مشتبه میشود که چرا صدیقه طاهره علیهاالسلام در برخی از احتجاجهای خویش ادعای نحله و بخشش بودن فدک را داشتهاند و در برخی دیگر از ارث سخن به میان آوردهاند. در پاسخ باید گفت اصرار حضرت زهرا علیهاالسلام بر این مسئله به سبب منافع اقتصادی نبود. ایشان هنگامیکه از بازگشت خلافت به مسیر اصلی خود ناامید شدند، وظیفه خویش دانستند که دو مسئله را هم برای معاصران خود و هم برای آیندگان روشن کنند؛ مسئله نخست اینکه همه باید بدانند انتخابی که صورت گرفت به اجماع مسلمانان نبود و دوم اینکه فرد برگزیده بههیچروی منتخب مناسبی نبود و شایستگی این کار را نداشت. حضرت برای تحقق این هدف از دو راه وارد شدند که استفاده از این دو راه برای اثبات آن هدف کاملاً درست و منطقی است: نخست مسئله نحله بودن فدک را مطرح کردند که نشان داد آنها یا اصلاً احکام خدا را نمیدانند، پس نمیتوانند جای پیغمبر بنشینند؛ یا بهعمد میخواهند با حکم خدا مخالفت کنند که در این صورت بهطریقاولی چنین شایستگیای را ندارند. اما با بسته شدن پرونده نحله بودن فدک، حضرت از راه ادعای ارث وارد شدند که نتیجه احتجاجهای ایشان نشان داد آنها برخلاف نصوص قرآن عمل کردهاند.
وَأَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا أفَحُكْمَ الْجَاهِلِیَّه تَبْغُونَ «وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(1)، أَفَلَا تَعْلَمُونَ؟ بَلَی، تَجَلَّی لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ. یَا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ، أَفِی كِتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاكَ وَلَا أَرِثَ أَبِی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیًّا أفَعَلَی عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَنَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ إِذْ یَقُولُ «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»(2) وَقَالَ فِیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَكَرِیَّا إِذْ قَالَ رَبِّ «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»(3)، وَقَالَ «وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّهِ»(4)، وَقَالَ «یُوصِیكُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»(5)، وَقَالَ «إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»(6)، وَزَعَمْتُمْ أَلَّا حُظْوَةَ لِی وَلَا
1. مائده (5)، 50.
2. نمل (27)، 16.
3. مریم (19)، 5ـ6.
5. انفال (8)، 75؛ احزاب (33)، 6.
6. نساء (4)، 11.
67. بقره (2)، 180.
أَرِثُ مِنْ أَبِی أفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآیَةٍ أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی، أَمْ هَلْ تَقُولُونَ أَهْلُ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَانِ، أوَلَسْتُ أَنَا وَأَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَعُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَابْنِ عَمِّی؟ فَدُونَكَهَا مَخْطُومَةً مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقَاكَ یَوْمَ حَشْرِكَ، فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَالزَّعِیمُ مُحَمَّدٌ، وَالْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَعِنْدَ السَّاعَةِ «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ»(1)، وَلَا یَنْفَعُكُمْ إِذْ تَنْدَمُونَ، وَ«لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»(2) «مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ»(3)؛ هماکنون شما چنین میپندارید که ما را ارثی نیست؟! آیا حكم جاهلیت را میخواهید؟! و چه كسی بهتر از خدا حکم میکند برای قومی كه اهل یقین هستند؟! آیا نمیدانید [که من دختر پیامبر هستم]؟ آری مانند آفتاب تابان برای شما روشن است که من دختر پیامبر هستم. ای فرزند ابوقحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث میبری و من از پدرم ارث نمیبرم؟! چه کار عجیب و بدی انجام دادی! آیا ازروی عمد کتاب خدا را ترک گفتید و در پشت سر انداختید که میگوید: و سلیمان از داود ارث برد، و در حکایتی از سرگذشت یحییبنزکریا نقل فرموده که گفت: خدایا، ازجانب خود فرزندی به من ببخش که از من و از آل یعقوب ارث ببرد، و فرمود: و خویشاوندان نسبت به یكدیگر، در احكامی كه خدا مقرر داشته سزاوارتر هستند، و فرمود: خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میكند كه سهم پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و فرمود: اگر چیز خوبی از خود به جای
1. جاثیه (45)، 27.
2. انعام (6)، 67.
3. هود (11)، 39.
گذاشته، برای پدر و مادر و نزدیكان، بهطور شایسته وصیت كند. این حقی است بر پرهیزگاران. و شما میپندارید که مرا بهرهای نیست و ارثی از پدرم نمیبرم؟! آیا خداوند آیهای را به شما اختصاص داده و پدرم را از آن خارج کرده است؟! یا میگویید: اهل دو ملت از یکدیگر ارث نمیبرند؟! آیا من و پدرم اهل یک دین نیستیم؟! یا شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسرعمویم داناترید؟! پس بگیر این [خلافت] را، درحالیکه رام شده و افسار آن آماده و مهیای سواری است؛ اما در روزی که محشور شوی با تو روبهرو خواهد شد. پس خداوند چه خوب داوری است، و کفیلْ محمد صلی الله علیه و آله است و میعادگاهْ قیامت است، و در آن روز است که باطلگرایان در زیان خواهند بود و آنگاه که پشیمان گردید دیگر نفعی به شما نمیرسد و برای هر خبری، سرانجام قرارگاهی هست و خواهید دانست چه كسی عذاب خواركننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!
پس از احتجاجهایی که در فصل پیش مرور کردیم، حضرت برای ایراد خطبه فدکیه به مسجد تشریف بردند و همه آنچه را که لازم بود بیان فرمودند تا حجت را بر همگان تمام کند. حضرت زهرا علیهاالسلام در این فراز بر بطلان این ادعا که پیامبران ارثی نمیگذارند استدلال میکنند و ثابت میکنند که این ادعا برخلاف قرآن است. ازاینرو نخست ادعای آنان را مطرح میفرمایند و در پی آن، وجوهی را برای این ادعا بیان میکنند و سپس همه آن وجوه را باطل میسازند. بهراستی کلام زیبا و درعینحال دقیق حضرت، تجلی علم الهی در آن شخصیت معصوم است.
وَأَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا؛ «اکنون شما چنین میپندارید که ما را ارثی نیست؟!»
در این تعبیر، حضرت نخست ادعای آنان را طرح میکنند که به احتجاجهای پیش از این خطبه نیز اشاره دارد و حامل این معناست که اکنون پس از نپذیرفتن نحله و بخشش بودن فدک، حتی گمان دارید که ما وارث پیامبر نیز نیستیم و بهمنزله وارث نیز نمیتوانیم از آن اموال استفاده کنیم. این قضاوت شما چند وجه میتواند داشته باشد: أَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؛ «آیا حكم جاهلیت را میخواهید؟!»
حضرت در این تعبیر که خود اقتباسی از پنجاهمین آیه سوره مائده است، نخستین وجه را برای قضاوت آنان بیان میکنند. در زمان جاهلیت زنان و دختران ارث نمیبردند و ارث تنها به مردان و پسران اختصاص داشت.(1) حضرت از آنان میپرسند آیا میخواهید بنابر قضاوتِ دوران جاهلیت حکم کنید و بگویید: من چون دختر رسول خدا هستم ارث نمیبرم؟!
وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛(2) «و چه كسی بهتر از خدا حکم میکند برای قومی كه اهل یقیناند؟!»
صدیقه طاهره علیهاالسلام با تلاوتِ ادامه همان آیه، بطلان قضاوت برپایه حکم جاهلیت را روشن میکنند و این معنا را بیان میفرمایند که اگر بخواهید برپایه حکم جاهلیت بگویید: ازآنجاکه تو دختری از پدرت ارث نمیبری، باید بدانید که اسلام این حکمِ جاهلی را نسخ فرموده و هیچ حکمی بهتر از حکم خداوند نیست.
1. محمدبنحبیب، المحبر، ص324.
2. مائده (5)، 50.
أَفَلَا تَعْلَمُونَ؟ بَلَی، تَجَلَّی لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ؛ «آیا نمیدانید [که من دختر پیامبر هستم]؟! آری مانند آفتاب تابان برای شما روشن است که من دختر پیامبر هستم».
صدیقه طاهره علیهاالسلام با این تعبیر، وجه دیگری را برای قضاوت خلیفه طرح میکنند و میفرمایند: شاید این حکم شما بدین بهانه است که نمیدانید من دختر پیامبرم! اما این وجه نیز باطل و بیاساس است و همانند آفتاب تابان برای شما روشن است که من دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم.
یَا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ، أَفِی كِتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاكَ وَلَا أَرِثَ أَبِی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیًّا أَفَعَلَی عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَنَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ إِذْ یَقُولُ «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»(1) وَقَالَ فِیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَكَرِیَّا إِذْ قَالَ رَبِّ «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»(2)؛ ای فرزند ابوقحافه! آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث میبری و من از پدرم ارث نمیبرم؟! چه کار عجیب و بدی انجام دادی! آیا ازروی عمد کتاب خدا را ترک گفتید و در پشت سر انداختید که میگوید: و سلیمان از داود ارث برد، و در حکایتی از سرگذشت یحییبنزکریا نقل فرموده که گفت: خدایا! ازجانب خود فرزندی به من ببخش که از من و از آل یعقوب ارث ببرد.
بانوی دو عالم علیهما السلام در این عبارت، خلیفه را بهطور مستقیم مخاطب میسازد و روایتی را که به بهانه آن، سرزمین فدک را تصرف کرده بود به چالش میکشد. در کتابهای روایی شیعه و سنی و کتابهای تاریخی آمده است که هرگاه صدیقه
1. نمل (27)، 16.
2. مریم (19)، 5ـ6.
طاهره علیهاالسلام به تصرف فدک اعتراض میفرمودند، خلیفه نخست در پاسخ میگفت: من خود از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «ما پیغمبران ارثی به جا نمیگذاریم و هرچه از ما باقی بماند، صدقه است». این فراز از خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام به این حدیث اشاره دارد و ثابت میکند که این نقل برخلاف قرآن است؛ چراکه از آیات قرآن روشن میشود که انبیای الهی ارث به جا میگذارند و رسول خدا صلی الله علیه و آله برخلاف قرآن سخن نمیگوید. صدیقه طاهره علیهما السلام با طرح این پرسش معنادار از خلیفه نخست که «آیا ازروی عمد کتاب خدا را ترک گفتید و پشت سر انداختید؟» به این حقیقت اشاره میفرمایند که آنان برخلاف تصریح قرآن کریم قضاوت کردهاند؛ زیرا قرآن آشکارا میفرماید: سلیمان از داود ارث برد و مسلماً حضرت داود علیه السلام نیز از پیامبران بود. این معنا تنها درباره حضرت داود علیه السلام نیامده است؛ بلکه قرآن از قول حضرت زکریا علیه السلام نیز نقل میفرماید که ایشان از خداوند فرزندی را درخواست کرد که از او و آل یعقوب ارث ببرد. حضرت زکریا علیه السلام نیز از پیامبران الهی بود. این آیات نشاندهنده آن است که این حدیث برخلاف قرآن است و ارزشی ندارد.
وَقَالَ «وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّهِ»(1)، وَقَالَ «یُوصِیكُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»(2)، وَقَالَ «إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»(3)؛ و فرمود: و خویشاوندان بر یكدیگر در احكامی كه خدا مقرر داشته سزاوارترند، و فرمود: خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میكند كه سهم پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و فرمود: اگر چیز خوبی از خود به
1. انفال (8)، 75؛ احزاب (33)، 6.
2. نساء (4)، 11.
3. بقره (2)، 180.
جای گذاشته است برای پدر و مادر و نزدیكان، بهطور شایسته وصیت كند! این حقی است بر پرهیزگاران!
صدیقه طاهره علیهاالسلام با تلاوت آیات دیگری از قرآن کریم درحقیقت وجهی دیگر را باطل میفرمایند که احتمال دارد بنابر آن، به ارث نبردن ایشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله حکم شده باشد؛ چراکه احتمال دارد بگویند: اگر پیامبران نیز ارث به جا بگذارند وارثان، طبقاتی دارند که با وجود طبقه اول، به دیگر طبقات ارث نمیرسد؛ اما حضرت فاطمه علیهاالسلام با تلاوت آیاتی که بر نزدیکان، بهویژه فرزندان تأکید دارد، درحقیقت میخواهند بر این معنا تأکید کنند که کسی از من به پیامبر نزدیکتر نیست تا مانع ارث بردن من شود.
در این آیات بهجای تعبیر «ارث» از واژه «وصیت» استفاده شده است؛ زیرا پیش از ابلاغ قانون ارث، به مسلمانان سفارش شده بود که برای فرزندان خویش وصیت کنند؛ اما پس از نزول آیات ارث، ارث بردن با ضوابطی مشخص بهصورت قانونی الزامی ابلاغ شد.
وَزَعَمْتُمْ أَلَّا حُظْوَةَ لِی وَلَا أَرِثُ مِنْ أَبِی أَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآیَةٍ أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؛ «و شما میپندارید که مرا بهرهای نیست و ارثی از پدرم نمیبرم؟! آیا خداوند آیهای را به شما اختصاص داده و پدرم را از آن خارج کرده است؟!»
فاطمه زهرا علیهاالسلام بار دیگر ادعای بیاساس آنان را مطرح کرده، میفرماید: اگر با وجود چنین آیاتی که هیچگاه نسخ نشده و احکام آن الزامی است، باز بر ادعای بیاساس خود اصرار دارید، درحقیقت ادعا کردهاید که آیات ارث به شما اختصاص دارد و شامل پدر من نمیشود! درحالیکه هیچیک از این آیات، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را استثنا نکرده است. همانطور که نماز بر پیامبر و غیر پیامبر واجب است، احکام حقوقی نیز برای پیامبر و مردم یکسان است؛ مگر مواردی
خاص که استثنا شده باشد و قرآن تصریح کند که این حکم مخصوص پیامبر است؛ اما در غیر چنین مواردی، پیغمبر با مردم در احکام خدا شریک است. البته برخی از احکام تنها به رسول خدا صلی الله علیه و آله اختصاص داشت که قرآن به آنها تصریح دارد. مانند اینکه میفرماید:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ ... امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین...؛(1) ای پیامبر! ما برای تو حلال کردیم ... زن باایمانی که خود را به پیامبر ببخشد. چنانچه پیامبر بخواهد میتواند او را به همسری برگزیند، اما چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است، نه دیگر مؤمنان... .
در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله زنانی نزد ایشان میآمدند و میگفتند: ما خود را به شما میبخشیم. قرآن تصریح میفرماید که چنین عملی تنها برای پیامبر جایز است و به ایشان اختصاص دارد و برای دیگران جایز نیست. در چنین مواردی احکام عمل رسول خدا با دیگران متفاوت است؛ اما در جایی که حکمی اختصاصی برای پیامبر بیان نشده است، ایشان با دیگر بندگان خدای متعال در احکام شریک است.
أَمْ هَلْ تَقُولُونَ أَهْلُ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَانِ، أَوَلَسْتُ أَنَا وَأَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ؛ «یا میگویید: اهل دو ملت از یکدیگر ارث نمیبرند؟! آیا من و پدرم اهل یک دین نیستیم؟!»
احتمال دیگری که صدیقه طاهره علیهاالسلام در این فراز برای مبنای قضاوت بیجای آنان مطرح میفرمایند این است که شاید شما معتقد باشید وارث در صورتی ارث میبرد که بر دین مورّث باشد؛ مثلاً اگر مورّث مسلمان بود و وارث او مرتد و کافر شد، دیگر ارث نمیبرد. بنابر این سخن حضرت اگر مخالفان،
1. احزاب (33)، 50.
چنین اعتقادی نیز داشته باشند نمیتوانند ایشان را از ارث محروم کنند؛ مگر اینکه معتقد باشند بانو بر آیین پدرش نیست که در این صورت بر کفر خود اعتراف کردهاند.
أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَعُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَابْنِ عَمِّی؛ «یا شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسرعمویم داناترید؟!»
پس از بیان این وجوه و بطلان آن برپایه آیات قرآن کریم، تنها این احتمال باقی میماند که بگویند: این آیاتی که تلاوت شد معنای دیگری دارد و قرائت ما از قرآن با قرائت شما متفاوت است و ما آیات قرآن را بهتر از شما، حتی بهتر از پیامبر و امیر مؤمنان علی علیه السلام فهمیدهایم و خاص و عام آن را بهتر تشخیص میدهیم! بطلان چنین ادعایی نیز مانند روز برای کسانی که اندکی با قرآن آشنا بودند و فضایل اهلبیت عصمت و طهارت را میدانستند روشن بود.
پاره وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از بیان این آیات و دلایل روشن، بار دیگر خلیفه را مخاطب قرار میدهند و با لحنی سرزنشآمیز میفرمایند: فَدُونَكَهَا مَخْطُومَةً مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقَاكَ یَوْمَ حَشْرِكَ؛ «پس بگیر این [خلافت] را درحالیکه رام شده و افسار آن آماده و مهیای سواری است؛ اما در روزی که محشور شوی با تو روبهرو خواهد شد».
هنگامیکه میخواهند شتر را رام کنند چیزی در بینیاش میاندازند و افسارش را به آن میبندند. به چیزی که در بینی شتر انداخته میشود خطام،(1) و به شتری که در بینیاش خطام انداختهاند مخطومه گویند. همچنین هنگامیکه میخواهند بر شتر سوار شوند چیزی شبیه زین روی آن میگذارند تا بتوانند راحت روی آن بنشینند. به
1. ابنمنظور از قول ابنسیدة میگوید: والخِطامُ كلُّ ما وُضِع فی أَنف البعیر لیُقاد به (محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ذیل واژه).
این وسیله رحل،(1) و شتری را که رحل بر آن میگذارند مرحوله میگویند. به افسار شتر نیز که به حلقه داخل بینی آن بسته میشود زمام میگویند.(2) بنابراین به شتری که افسار شده، مزمومه گویند. حضرت زهرای مرضیه علیهما السلام خطاب به خلیفه، شتر خلافت را آماده سواری، بدون مزاحم، با افسار و جهازی آماده توصیف میکنند و میفرمایند: این شتر آماده را بگیر و بتاز تا روزی که خدای متعال حق من را از شما بگیرد.
سخن به اینجا که میرسد جگرگوشه رسول خدا علیهما السلام با اقتباس از آیات قرآن، تعبیراتی را به کار میبرند که نشان از شدت ناراحتی حضرت از آن قوم و ناامیدی از هدایت ایشان دارد. در فرازهای مختلف خطبه شریف فدکیه از آیات قرآن اقتباس شده که این اقتباسها بسیار پرمعنا و کوبنده است.
فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللهُ، وَالزَّعِیمُ مُحَمَّدٌ، وَالْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَعِنْدَ السَّاعَةِ «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ»(3)، وَلَا یَنْفَعُكُمْ إِذْ تَنْدَمُونَ، وَ«لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»(4) «مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ»(5)؛ «پس خداوند چه خوب داوری است، و کفیلْ محمد صلی الله علیه و آله است و میعادگاهْ قیامت است، و در آن روز است که باطلگرایان در زیان خواهند بود و آنگاه که پشیمان گردید دیگر نفعی به شما نمیرسد و برای هر خبری، سرانجام قرارگاهی هست و خواهید دانست چه كسی عذاب خواركننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!»
1. همان، ذیل واژة «الرَّحْل».
2. همان، ذیل واژة «الزِّمام».
3. جاثیه (45)، 27.
4. انعام (6)، 67.
5. زمر (39)، 40.
محبوبه قلب رسول خدا علیهما السلام چون داوری را در مسند قضاوت میبیند که شایستگی لازم را ندارد، قضاوت این مسئله را به خدای متعال واگذار میکند و او را بهترین داور برای احقاق حق خویش و همسر شایستهاش معرفی مینماید. او کفیل خود را پدر بزرگوارش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله قرار میدهد تا مدافع او باشد و ازسوی حضرت اقامه دعوا کند؛ اما محل این دادرسی را به قیامت وعده میدهد که برای روشن شدن خسارت و زیان باطلگران بهترین دادگاه است. آن روز دیگر مجالی برای ساختن احادیث جعلی و فرار از احقاق حق نیست و جز حسرت و پشیمانی برای ظالمان چیزی نخواهد بود. البته پشیمانی نیز برای آنها سودی نخواهد داشت. راستگوترین بانوی دو عالم با اقتباس از آیات قرآن کریم، آنها را تهدید میکند به اینکه شما مشمول این آیات خواهید بود و در روز قیامت با حکم الهی به عذابی ابدی دچار خواهید شد.
با نشستن پای درد دلهای فاطمه علیهاالسلام این نکته کاملاً روشن میشود که تنها هدف دختر گرامی رسول اکرم علیهاالسلام اثبات ناشایستگی کسانی است که عهد خویش را با پیامبر صلی الله علیه و آله فراموش کردهاند و بر مسند جانشینی او نشستهاند. فاطمه علیهاالسلام نشان میدهد که آنان توانایی قضاوتی ساده را برپایه قرآن ندارند و حتی نمیدانند در هنگامه اختلاف باید از چه کسی بیّنه خواست و از چه کسی قسم! چگونه چنین کسانی میتوانند جانشین پیامبری الهی شوند؟! او میخواهد به مردم نشان دهد که اگر میخواهید خود جانشین برگزینید و رأی رسول خدا صلی الله علیه و آله را نادیده بگیرید، دستکم باید کسی را انتخاب کنید که شایستگی بیشتری داشته باشد. عمده این دلسوزیها و محاجهها برای این بود که حتی اگر امروز پس از 1400 سال
کسانی خواستند حقیقتجویانه دریابند که انتخاب سقیفه درست بود یا نادرست، راهی برای تشخیص داشته باشند؛ وگرنه برای زهرای مرضیه و امیر مؤمنان و فرزندان طاهر آنانعلیهم السلام تلی از خاکستر با کوهی از طلا برابر است و برای متاع ناچیز دنیای دون ارزشی قایل نیستند.
ما وظیفه خویش میدانیم با برادران اهل تسنن رفتاری دوستانه، صمیمانه و خیرخواهانه داشته باشیم؛ اما از این مسئله نیز غافل نیستیم که ازجمله خیرخواهیها برای همه برادران مسلمان این است که بکوشیم راه تشخیص حق همیشه باز باشد و اگر اختلافنظری وجود دارد برای حل آن به مدارک مربوطه مراجعه کنیم. باید فضایی سالم برای بحث و تحقیق وجود داشته باشد تا هر طالب حقی توانایی تشخیص حقیقت را داشته باشد. فرازهای خطبه شریف فدکیه بیانگر این حقیقت است که خاندان رسالت با روشی که بیشتر مردم پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در پیش گرفتند مخالف بودند. اگر کسی میخواهد بداند حق با کدام گروه بود، باید اسناد و مدارک را با دقت و بدون پیشداوری بررسی کند. اگر ما نگذاریم این مدارک به دست همگان برسد تا امکان مطالعه آنها را داشته باشند، و درباره آنها بیندیشند، درحقیقت راه تشخیص حق را مسدود کردهایم. روزی خواهد آمد که همین برادران اهل تسنن در پیشگاه خدای متعال علیه ما شکایت کنند و بگویند: اگر شما این حقایق را بیان کرده بودید ما وظیفه خویش را بهتر تشخیص میدادیم. بنابراین بر ماست که در عین حفظ دوستی، صمیمیت و خیرخواهی با همه طوایف مسلمانان و کوشش برای پیشگیری از تنش و دشمنی میان مسلمانان، راه تحقیق و بررسی آرای همه مسلمانان را باز بگذاریم.
بانوی دو عالم علیهاالسلام در فرازهای پیش، عموم مردم را مخاطب ساختند و پس از مقدماتی به دو اشتباه بزرگی که مرتکب شدند اشاره کردند و فرمودند: اشتباه بسیار بزرگ اول این بود که هنوز جنازه پیغمبر روی زمین بود که شما مخالفت با عهد او را آغاز کردید، و اشتباه دوم این بود که احکام واضح اسلام را نادیده گرفتید. اموالی را از من غصب کردید و برخلاف نص قرآن گفتید: تو از پدرت ارث نمیبری و ادعا میکنید که پیغمبران وارثی ندارند! سپس با توبیخ مردم، در تقبیح این حرکت، با بیاعتنایی فرمودند: این شتر افسارشده را بگیرید و هرجا دلتان میخواهد ببرید. این تعبیر نیز دربردارنده سرزنشی سخت برای مخاطبان بود. ادامه خطبه شریف صدیقه کبری علیهاالسلام بخش ششم از سخنان ایشان را دربرمیگیرد که سخنان مهم ایشان با گروه انصار است.
ثُمَ رَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ الْأَنْصَارِ فَقَالَتْ یَا مَعْشَرَ النَّقِیبَةِ وَأَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَحَضَنَة الْإِسْلَامِ، مَا هَذِهِ الْغَمِیزَةُ فِی حَقِّی وَالسِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ أَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِعزوجل أَبِی یَقُولُ «الْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ سَرْعَانَ مَا أَحْدَثْتُمْ وَعَجْلَانَ ذَا إِهَالَةٍ، وَلَكُمْ طَاقَةٌ بِمَا أُحَاوِلُ وَقُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَأُزَاوِلُ. أَتَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله فَخَطْبٌ جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ وَانْفَتَقَ رَتْقُهُ وَأَظْلَمَتِ الْأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ وَكَسَفَتِ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَانْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ وَأَكْدَتِ الْآمَالُ وَخَشَعَتِ الْجِبَالُ وَأُضِیعَ الْحَرِیمُ وَأُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ، فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَی وَالْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی لَا مِثْلُهَا نَازِلَةٌ وَلَا بَائِقَةٌ عَاجِلَةٌ أعْلَنَ بِهَا كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِی أَفْنِیَتِكُمْ وَفِی مُمْسَاكُمْ وَمُصْبَحِكُمْ یَهْتِفُ فِی أَفْنِیَتِكُمْ هُتَافاً وَصُرَاخاً وَتِلَاوَةً وَإِلْحَاناً، وَلَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَرُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَقَضَاءٌ حَتْمٌ «وَما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِكُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ»(1)؛ سپس دیدگانش را بهسوی انصار
1. آل عمران (3)، 144.
برگرداند و فرمود: ای بزرگمردان و بازوان ملت و نگهبانان اسلام، این چه سستیای است در حق من و چه غفلتی است در برابر ظلم به من؟! آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرم نمیفرمود: احترام مرد در فرزندانش نگه داشته میشود؟! چه زود حادثه به بار آوردید و چه با شتاب به بیراهه رفتید! درحالیکه در شما توانایی انجام مقصود من و قدرت آنچه میطلبم و میخواهم وجود دارد. آیا میگویید: محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رفت [و همهچیز تمام شد]؟ آری مرگ او حادثهای بزرگ بود که اثر آن همهجا را گرفت و شکافش آشکار گردید و پیچیدگی آن همهگیر شد و روی زمین با غیبتش تیره گشت و ستارگان در مصیبتش پراکنده شدند و آرزوها به آخر رسید و کوهها فروشکستند و حریمها شکسته شد و حرمتها به هنگام مرگش در هم ریخت. به خدا سوگند، فقدان پیامبر فاجعهای بزرگ و مصیبتی بس عظیم است که مصیبت سختی مانند آن و بدبختیای همچون آن نیامده است. این کتاب خدایعزوجل در خانههای شماست که صبح و شام بلند و آهسته و بهصورت عادی یا با لحن مطبوع میخوانید که میگوید: قبل از پیامبر هم به پیامبران گذشته حادثه حتمی و قطعی جاری شده است. «محمد صلی الله علیه و آله جز فرستادهای نیست که پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ و هركس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند، و خداوند بهزودی شاكران را پاداش خواهد داد».
مخاطبان حضرت، در آغاز عموم مردم و در بخش پیش مهاجرینی بودند که با
استناد به حدیثی برخلاف قرآن، سرزمین فدک را تصرف کرده بودند؛ اما در این فراز، همانطور که راوی نقل میکند، حضرت رو به گروه انصار میکنند و آنها را مخاطب قرار میدهند. از ادامه کلام صدیقه طاهره علیهاالسلام حکمت این خطاب روشن میشود. گویا کلام به اینجا که میرسد دیگر حضرت از مهاجرین ناامید میشوند و از آنان روی برمیگردانند و میگویند: شما که خلافت را به دست گرفتید. آنچه را گرفتهاید بردارید، بروید و دور شوید.
ثُمَ رَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ الْأَنْصَارِ؛ «سپس دیدگانش را بهسوی انصار برگرداند».
انصار جایگاهی مهم در عالم اسلام داشتند. آنها بودند که با دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و پناه دادن به مهاجرین، دین اسلام را یاری کردند. مهاجرین عدهای آواره بودند که مشرکان مکه اموالشان را گرفته و آنها را از شهرشان بیرون کرده بودند. ایشان پس از مهاجرت به مدینه نه مکانی داشتند و نه کسب و کاری. اهل مدینه بودند که به آنها جا و مکان دادند و ایشان را در اموالشان شریک کردند. بسیاری از انصار، بخشی از اموال خویش را به مهاجرین بخشیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز با دعوت همین گروه انصار از مکه به مدینه هجرت کرد. شماری از اهل مدینه برای برگزاری مراسم حج به مکه آمدند و پس از دیدار پنهانی با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایشان را به مدینه دعوت کردند و با رسول خدا صلی الله علیه و آله پیمان بستند که ایشان را حمایت و یاری کنند.(1) درواقع رسول خدا صلی الله علیه و آله و مهاجرین در مدینه مهمان انصار بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از هجرت، به فرمان خدای متعال طی مراسمی بین مهاجرین و انصار پیمان برادری برقرار کرد. همچنین در جنگهایی که مشرکان
1. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سیدعلی میرشریفی، درسنامه آشنایی با تاریخ اسلام (پیامآور رحمت)، ج1، درس چهارم.
بر مسلمانان تحمیل کردند بدون یاری انصار، کاری از مهاجرین برنمیآمد. این اقتضای اسباب ظاهری بود. درواقع حمایتهای انصار موجب رواج اسلام شد. این ویژگی انصار سبب شد که حضرت زهرا علیهاالسلام سخن خویش را متوجه انصار نماید و بکوشد آنها را بیدار کند. همانگونه که بارها گفتیم، همه این سخنان و احتجاجات برای این بود که قدمی در راه هدایت مردم برداشته شود و آیندگان یا بخشی از معاصران حضرت به اشتباههای خود پی ببرند و راه حق را بیابند. بهیقین اگر خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام نبود ما امروز ایشان را نمیشناختیم. هرآنچه مسلمانان پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از حقیقت یافتند، به برکت همین سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام است و در این روشناییبخشی فاطمه علیهاالسلام ریشه دارد.
حضرت پس از ناامیدی از مهاجرین به انصار رو کردند و با استفاده از یک اصل روانشناختی در جلب عواطفشان کوشیدند؛ یعنی گذشته از بحث منطقی و استدلالی با عموم مردم و شخص خلیفه، کوشیدند عواطف انصار را برانگیزانند؛ شاید دریابند که باید از اهلبیتعلیهم السلام پیروی کنند. این روش حضرت دربردارنده درسی بزرگ است: اینکه همیشه حرکتهای اجتماعی تنها در سایه منطق عقلانی انجام نمیگیرد؛ بلکه عامل اصلی در حرکتهای اجتماعی، اغلب احساسات و عواطف است و باید از این عامل بهرهبرداری کرد. احساسات و عواطف است که حرکتها را شکل میدهد و انقلابها را به وجود میآورد. تنها استدلالهای عقلی حرکتآفرین نیست. استدلالهای عقلی حکم چراغ راه را دارند؛ اما عواطف و احساسات عامل انرژیزای حرکتاند. چراغ، راه را روشن و مسیر را مشخص میکند؛ اما برای حرکت، انرژی لازم است که در حرکتهای انقلابی
این احساسات و عواطفاند که انرژی حرکت را تأمین میکنند. حضرت زهرا علیهاالسلام تا اینجا با بیانی استدلالی با مردم سخن میگفتند؛ اما پس از این میخواهند عواطف آنها را تحریک کنند. ازاینرو به انصار میفرمایند:
یَا مَعْشَرَ النَّقِیبَةِ وَأَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَحَضَنَة الْإِسْلَامِ، مَا هَذِهِ الْغَمِیزَةُ فِی حَقِّی وَالسِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ أَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبِی یَقُولُ الْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ؛ ای بزرگمردان و بازوان ملت و نگهبانان اسلام! این چه سستیای است در حق من و چه غفلتی است در برابر ظلم به من؟! آیا پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله نمیفرمود: احترام مرد در فرزندانش نگه داشته میشود؟!
حضرت با اشاره به صفات برجسته انصار و پیشینه درخشانشان در انقلاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از آنان به سبب سکوت در برابر ظلمهایی که به حضرت روا داشته بودند گله کرد و آنها را سرزنش فرمود. سرور زنان عالم علیهاالسلام با سخنان خویش نشان میدهد که از انصار انتظار دارد با احساس مسئولیتی که از ایشان انتظار میرود و علاقهای که ایشان به دین خدا داشتند حضرت را یاری کنند و مانع ظلمهایی شوند که در حق اهلبیت رسول خداعلیهم السلام روا داشته میشود. آنان کسانی بودند که از اسلام پشتیبانی کرده و همچون مادری که فرزندش را در آغوش خویش پرورش میدهد با آغوش باز از حکومت نوپای اسلامی حمایت کرده بودند. حضرت با یادآوری سخنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرموده بود: حفظ احترام کسی که از دنیا میرود به حفظ احترام فرزندانش بسته خواهد بود، وظیفه آنان را در قبال فرزند پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله یادآور شدند و نشان دادند که از آنان انتظار دارند برای قدردانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله که حق بزرگی به گردن آنان داشت حرمت فرزندش را حفظ کنند و او را یاری دهند. این انتظاری بحق بود و شایسته بود
همه مسلمانان با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله احترامی ویژه برای فرزند او قایل باشند و برای قدرشناسی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از هیچ خدمتی در حق فرزندش دریغ نکنند. برفرض که نه امیر مؤمنان علی علیه السلام در غدیر به جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله تعیین شده بود و نه پیامبر صلی الله علیه و آله مالی به فرزند خویش هبه فرموده بود؛ آیا رفتار امت رسول خدا صلی الله علیه و آله با فرزند و اهلبیت او باید اینگونه باشد؟! آیا عاطفه انسانی چنین اقتضایی دارد؟! سَرْعَانَ مَا أَحْدَثْتُمْ وَعَجْلَانَ ذَا إِهَالَةٍ؛ «چه زود حادثه به بار آوردید و چه باشتاب به بیراهه رفتید!»
این تعبیر حضرت مثلی عربی است و وقتی به کار میرود که بخواهند بگویند کسانی در زمانی کوتاه و دور از انتظار به بیراهه رفته و به اشتباه افتادهاند؛ یعنی اینکه از انصار انتظار نمیرفت با آن پیشینة درخشان عهد خویش را با رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدتی کوتاه از یاد ببرند و حتی از فرزند او حمایت نکنند.
صدیقه کبری علیهاالسلام در ادامه کلام گهربار خویش، به دو بهانهای اشاره میفرمایند که ممکن بود گروه انصار برای توجیه کمکاری و سستی خویش بیاورند:
وَلَكُمْ طَاقَةٌ بِمَا أُحَاوِلُ وَقُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَأُزَاوِلُ. أَتَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله فَخَطْبٌ جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ وَانْفَتَقَ رَتْقُهُ وَأَظْلَمَتِ الْأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ وَكَسَفَتِ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَانْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ وَأَكْدَتِ الْآمَالُ وَخَشَعَتِ الْجِبَالُ وَأُضِیعَ الْحَرِیمُ وَأُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ، فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَی وَالْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی لَا مِثْلُهَا نَازِلَةٌ وَلَا بَائِقَةٌ عَاجِلَةٌ أعْلَنَ بِهَا كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِی أَفْنِیَتِكُمْ وَفِی مُمْسَاكُمْ وَمُصْبَحِكُمْ یَهْتِفُ فِی أَفْنِیَتِكُمْ هُتَافاً وَصُرَاخاً وَتِلَاوَةً
وَإِلْحَاناً، وَلَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَرُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَقَضَاءٌ حَتْمٌ؛ درحالیکه در شما توانایی انجام مقصود من و قدرت بر آنچه میطلبم و میخواهم وجود دارد. آیا میگویید: محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رفت [و همهچیز تمام شد]؟ آری، مرگ او حادثهای بزرگ بود که اثر آن همهجا را گرفت و شکافش آشکار گردید و پیچیدگی آن همهگیر شد و روی زمین با غیبتش تیره گشت و ستارگان در مصیبتش پراکنده شدند و آرزوها به آخر رسید و کوهها فروشکستند و حریمها شکسته شد و حرمتها به هنگام مرگش در هم ریخت. به خدا سوگند، فقدان پیامبر فاجعهای بزرگ و مصیبتی بس عظیم است که مصیبت سختی مانند آن و بدبختیای همچون آن نیامده است. این کتاب خدایعزوجل در خانههای شماست که صبح و شام، بلند و آهسته و بهصورت عادی یا با لحن مطبوع میخوانید که میگوید: قبل از پیامبر هم به پیامبران گذشته حادثه حتمی و قطعی جاری شده است.
ازآنجاکه ممکن بود انصار بهانه بیاورند ما به این ظلمها راضی نبودیم و اگر از شما حمایت نمیکنیم به سبب این است که توان آن را نداریم، حضرت تصریح میفرمایند که شما توان یاری مرا برای رسیدن به اهدافم دارید و نمیتوانید ضعیف بودن را بهانه سکوت خویش قرار دهید.
همچنین ممکن بود پس از دادخواهی فاطمه علیهاالسلام بهانه بیاورند که تا پیامبر صلی الله علیه و آله زنده بود بر گردن ما حق داشت و بر ما رعایت آن حق واجب بود. ما نیز در آن زمان که از هدایتهای او بهرهمند بودیم از یاریاش دریغ نکردیم؛ اما او اکنون از دنیا رفته و دیگر آن حق پایان یافته است. پس اگر ما به شما کمک نمیکنیم
ازآنروست که دیگر پدرتان زنده نیست و چون آن حقوق به پدرتان مربوط بود با رفتن او آن حقوق پایان یافت.
ازاینرو فاطمه علیهاالسلام پس از توصیف عمق مصیبت رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با تعبیرهایی ادیبانه، پاسخ چنین شبههای را با بهرهگیری از قرآن کریم بیان فرمودند و به آیهای اشاره کردند که به داستان جنگ احد اشاره دارد. در جنگ احد مسلمانان پس از ترک تنگه احد و حمله مشرکان از آن ناحیه، کشتههای فراوانی دادند و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز زخمی شدند. در پی این قضایا، مشرکان برای تضعیف روحیه مسلمانان، جنگی روانی به راه انداختند و تبلیغ کردند که پیغمبر کشته شده است؛ درحالیکه پیغمبر زخمی شده بودند. بدین مناسبت آیه زیر نازل شد:
وَما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِكُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرینَ؛(1) محمد صلی الله علیه و آله جز فرستادهای نیست که پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ و هركس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بهزودی شاكران را پاداش خواهد داد.
خداوند با انزال این آیه به مسلمانان یادآور میشود که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رسولی بود که وظیفه داشت دین اسلام را به بشر ابلاغ کند و با این کار، راه درست زندگی را به آنان نشان دهد تا در پرتو عمل به آن سعادتمند شوند. او این وظیفه را بهخوبی انجام داد و راه سعادت را به روی بشر گشود و کسانی که از این هدایت برخوردار شدند وظیفه دارند از این دین محافظت کنند و احکامش را زنده دارند. بنابراین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز از دنیا رفت نباید دین او و هدفش از
1. آل عمران (3)، 144.
بین برود و مسلمانان وظیفه دارند بازهم در برابر دشمنان مقاومت کنند تا مبادا خطری اسلام را تهدید کند؛ نه اینکه با رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله دین او را رها کنند و به جاهلیت پیش از او برگردند.
فاطمه علیهاالسلام به مسلمانان یادآور میشود که این آیه نورانی در کتاب خداست و شما هر روز آن را در خانههای خود با صدای بلند یا آهسته، با لحن یا بدون لحن و بهصورتهای مختلف میخوانید. بنابراین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، شما نباید از دین خویش دست بکشید و به دوران پست جاهلیت بازگردید. رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله مصیبت بسیار بزرگی است که بر عالم انسانیت وارد شد؛ اما رحلت او مجوز این نیست که دینش رها شود و احکام اسلام ترک گردد.
إِیهاً بَنِی قَیْلَةَ أَاُهْضَمُ تُراثَ أَبِی وَأَنْتُمْ بِمَرْأًی مِنِّی وَمَسْمَعٍ وَمُنْتَدًی وَمَجْمَعٍ،تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَتَشْمَلُكُمُ الْخِبْرَةُ، وَأَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَالْعُدَّةِ وَالْأَدَاةِ وَالْقُوَّةِ، وَعِنْدَكُمُ السِّلَاحُ وَالْجُنَّةُ، تُوَافِیكُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ، وَتَأْتِیكُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ، وَأَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفَاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَالصَّلَاحِ، وَالنُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَالْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیرَتْ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ، قَاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَتَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَالتَّعَبَ وَنَاطَحْتُمُ الْأُمَمَ وَكَافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ حَتَّی إِذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الْإِسْلَامِ وَدَرَّ حَلَبُ الْأَیَّامِ وَخَضَعَتْ ثَغْرَةُ الشِّرْكِ وَسَكَنَتْ فَوْرَةُ الْإِفْكِ وَخَمَدَتْ نِیرَانُ الْكُفْرِ وَهَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ وَاسْتَوْسَقَ نِظَامُ الدِّینِ، فَأَنَّی حُرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ وَأَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ وَنَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ وَأَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْإِیمَانِ؟! بُؤْساً لِقَوْمٍ «نَكَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ»(1) «وَهَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِین»(2)؛ فرزندان قیله، آیا
1. توبه (9)، 12.
2. توبه (9)، 13.
میراث پدرم نابود گردد درحالیکه شما در معرض دید و شنود و ندا و مجلس من هستید؟! دعوت من شما را فرامیگیرد و قصه من شامل شما میشود، درحالیکه شما از عِدّه و عُدّه و سازوبرگ و نیرو برخوردارید. ندای من بهطور کامل به شما هم میرسد اما به ندای من پاسخ نمیدهید و فریادِ مصیبتزده من در گوش شما طنینانداز میگردد اما به فریاد من نمیرسید. شما به جنگآوری توصیف، و به خیر و صلاح شناخته شدهاید، و شما برگزیدگان و انتخابشدگانی بودید که برای ما اهلبیت برگزیده شدید. شما با عرب جنگیدید و در این راه زحمت و سختی شدیدی متحمل شدید و با امتها شاخبهشاخ شدید و رودرروی شجاعان ایستادید. پیوسته حال ما و شما اینگونه بود که ما به شما فرمان میدادیم و شما امتثال میکردید؛ تااینکه آسیاب اسلام به کار افتاد و شیر [در سینه] روزگار فراوان گشت و نعره شرک فرو نشست و دروغ از جوشش افتاد و آتش کفر خاموش شد و صدای هرجومرج فرو نشست و نظام دین سامان یافت. پس بعد از شفافیت، به کجا سرگشته شدید و چرا بعد از آشکاری به پنهانکاری افتادید و پس از اقدام، گذشته خویش را رها کردید و پس از ایمان به شرک بازگشتید؟ بَدا به حال قومی که سوگندهای خویش را بعد از پیمان شکستند و به اخراج پیامبر تصمیم گرفتند؛ درحالیكه آنها نخستین بار آغاز كردند! آیا از آنها میترسید؟! بااینكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسید، اگر مؤمن هستید!
حضرت زهرا علیهما السلام در فراز پیش، گروه انصار را مخاطب قرار دادند و با برشمردن
برخی از صفاتشان به آنان یادآور شدند که با رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله نباید اجازه داد زحمات او هدر رود و دین و آیینی نابود گردد که او با سختی فراوان بنا نهاد. در این فراز، صدیقه طاهره علیهما السلام با تعبیری دیگر خطاب به انصار، سخن خویش را با آنان ادامه میدهد. انصار بهطور عمده از دو قبیله اوس و خزرج بودند که جده اعلای آنها زنی به نام «قیله» بوده است. ازاینرو مجموع این دو قبیله را بنیقیله (فرزندان قیله) میگفتند.(1) حضرت در این فراز آنها را با این صفت مخاطب قرار میدهند.
حضرت زهرا علیهاالسلام با تعبیری که برای هشدار دادن استفاده میشود انصار را مخاطب قرار میدهند و میفرمایند:
إِیهاً بَنِی قَیْلَةَ أَاُُهْضَمُ تُرَاثَ أَبِی وَأَنْتُمْ بِمَرْأًی مِنِّی وَمَسْمَعٍ وَمُنْتَدًی وَمَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَتَشْمَلُكُمُ الْخِبْرَةُ، وَأَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَالْعُدَّةِ وَالْأَدَاةِ وَالْقُوَّةِ، وَعِنْدَكُمُ السِّلَاحُ وَالْجُنَّةُ، تُوَافِیكُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ وَتَأْتِیكُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ؛ ای فرزندان قیله! آیا میراث پدرم نابود گردد؛ درحالیکه شما در معرض دید و شنود و ندا و مجلس من هستید؟! دعوت من شما را فرامیگیرد و قصه من شامل شما هم میشود درحالیکه شما از عِدّه و عُدّه و سازوبرگ و نیرو برخوردارید. ندای من بهطور کامل به شما میرسد، اما به ندای من پاسخ نمیدهید، و فریادِ مصیبتزده من در گوش شما طنینانداز میگردد، اما به فریاد من نمیرسید.
صدیقه کبری علیهاالسلام با این بیان، راه هرگونه عذری را بر انصار میبندد. حضرت به آنان هشدار میدهد که ندای کمکخواهی دختر پیامبر علیهما السلام را میشنوند. بنابراین
1. یاقوتبنعبدالله حموی، معجم البلدان، ج5، ص85.
نمیتوانند نشنیدن ندای یاری خواستن حضرت را بهانه سستی خویش قرار دهند. پس از شنیدن یاری خواستن فاطمه علیهاالسلام و روشن شدن تکلیف برای انصار، ممکن است آنها بهانه بیاورند که توان یاری ایشان را ندارند و ازاینروی سکوت کردهاند؛ اما فاطمه علیهاالسلام راه این عذر را نیز بر آنان میبندد و یادآور میشود که جمعیت فراوانی همراه با سازوبرگ نظامی در اختیار شماست و با وجود این بهراحتی میتوانید از حق دختر رسول خدا علیهما السلام دفاع کنید.
صدیقه طاهره علیهاالسلام امکاناتی را که در اختیار انصار است، اعم از نیروی انسانی مناسب و ادوات جنگی لازم، برمیشمارند. سخنان حضرت نشان میدهد که ایشان از انصار انتظار داشتند به هر قیمت از حق دفاع کنند و حتی اگر لازم باشد با استفاده از سلاح به یاری ایشان بیایند و کسانی که مسیر حق را منحرف و حق ایشان را سلب کردهاند سرکوب کنند.
پاره وجود رسول خدا علیهما السلام در ادامه سخن خویش با انصار، به صفات برجسته انصار اشاره میکنند و میفرمایند: وَأَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفَاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَالصَّلَاحِ، وَالنُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَالْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیرَتْ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؛ «شما به جنگآوری توصیف و به خیر و صلاح شناخته شدهاید و شما برگزیدگان و انتخابشدگانی بودید که برای ما اهلبیت برگزیده شدید».
همانگونه که پیش از این اشاره کردیم، صدیقه طاهره علیهاالسلام با بیان صفات برجسته انصار قصد دارند از همه عوامل برای ارشاد آنها استفاده کنند؛ یعنی هم
منطق عقلی، هم منطق شرعی و هم منطق عاطفی را به کار میگیرند. این فرازها بیشتر جنبه تحریک عواطف آنها را دارد. حضرت در ادامه برای تشجیع آنها گذشته ایشان را یادآور میشوند و خدمات آنان را به اسلام برمیشمارند.
قَاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَتَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَالتَّعَبَ؛ «شما با عرب جنگیدید و در این راه زحمت و سختی شدیدی متحمل شدید».
البته انصار خود عرب بودند. از اینجا معلوم میشود که در راه رسیدن به حقیقت نباید ناسیونالیسم مطرح باشد؛ بلکه مهمْ شناخت حق و باطل و پیروی از حق و دوری از باطل است. جمعیت انصار بااینکه خود عرب بودند در برابر انبوهی از جنگجویان عربی به مقابله برخاستند که منحرف و دشمن اسلام بودند و در این راه از جان و مال خویش دریغ نکردند و زحمات فراوانی را به جان خریدند.
وَنَاطَحْتُمُ الْأُمَمَ وَكَافَحْتُمُ الْبُهَمَ؛ «و با امتها شاخبهشاخ شدید و رودرروی شجاعان ایستادید».
عرب به نبرد حیواناتی که با شاخ با یکدیگر میجنگند «مناطحه» گوید.(1) این تعبیر حضرت بیانگر شدت درگیری و جنگهایی است که انصار به سبب دفاع از اسلام به آن تن دادند. صدیقه طاهره علیهاالسلام پس از توصیف انصار، به روابط خوب آنان با اهلبیتعلیهم السلام اشاره میفرمایند و همچنین به نتیجه نیکوی زحمات انصار در پرتو پیروی از اهلبیتعلیهم السلام اشاره میکنند و میفرمایند:
لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ حَتَّی إِذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الْإِسْلَامِ وَدَرَّ حَلَبُ الْأَیَّامِ وَخَضَعَتْ ثَغْرَةُ الشِّرْكِ وَسَكَنَتْ فَوْرَةُ الْإِفْكِ وَخَمَدَتْ نِیرَانُ الْكُفْرِ وَهَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ وَاسْتَوْسَقَ نِظَامُ الدِّینِ؛ پیوسته حال ما و شما اینگونه بود که ما به شما فرمان میدادیم و شما امتثال
1. احمدبنمحمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب شرح الكبیر، ذیل واژه.
میکردید، تااینکه آسیاب اسلام به کار افتاد و شیر [در سینه] روزگار فراوان گشت و نعره شرک فرو نشست و دروغ از جوشش افتاد و آتش کفر خاموش شد و صدای هرجومرج فرو نشست و نظام دین سامان یافت.
سخنان زهرای مرضیه علیهاالسلام تعبیراتی ادبی و بسیار زیباست که متأسفانه در ترجمه، ظرافت و لطافتهای آنها را نمیتوان بهدرستی ادا کرد. حضرت با عباراتی کوتاه و در زیباترین شکل، دورهای از تاریخ را به تصویر میکشند که بیانگر چگونگی به بار نشستن زحمات انصار در یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله است. صدیقه طاهره علیهاالسلام ایام گذشته صدر اسلام تا تشکیل حکومت اسلامی پیامبر صلی الله علیه و آله را به حیوانی شیرده تشبیه میفرمایند که نخست سینه آن خشک بود؛ اما هنگامیکه فرزند او به دنیا میآید سینههایش پر از شیر میشود. کنایه از اینکه خیروبرکت در آن ایام بسیار فراوان شد؛ چراکه در آغاز آشکار شدن رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله کفار و مشرکان هرنوع تهمت و بهتانی به مسلمانان حتی به شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله میزدند؛ کاری که همیشه شیاطین انس و جن برای مغلوب کردن طرف مقابلشان انجام میدهند؛ اما با یاری انصار و فرمانبری آنها از اهلبیتعلیهم السلام در جنگ با کفار و مشرکان، سرانجام قدرت ایشان در هم شکست و تهمتها و دروغهایشان فروکش کرد و کسانی که مردم را به فتنهانگیزی و هرجومرج دعوت میکردند آرام شدند و حکومت اسلامی سامان گرفت.
اما افسوس که گروه انصار نیز همچون مهاجرین، بر عهد خویش وفادار نماندند و با زیر پا گذاشتن پیمانشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله ، همه زحمات خویش را در معرض
طوفانی نابودکننده قرار دادند. سرور زنان عالم علیهاالسلام پس از بیان پیشینه درخشان گروه انصار، در قالب چند پرسش حال کنونی آنان را اینگونه وصف میفرمایند: فَأَنَّی حُرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ وَأَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ وَنَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ؛ «پس بعد از شفافیت به کجا سرگشته شدید و چرا بعد از آشکاری به پنهانکاری افتادید و پس از اقدام، گذشته خویش را رها کردید؟!»
تعبیرات حضرت زهرا علیهاالسلام گویای این حقیقت است که گرچه رفتهرفته و در طول 23 سال حکومتی مقتدر و عزتمند برپایه آموزههای اسلامی شکل گرفت و مسلمانان، ازجمله انصار، در پرتو هدایتهای رسول خدا صلی الله علیه و آله با آموزههای نجاتبخش اسلام آشنا شدند، اما حتی کسانی چون انصار نیز پس از رحلت ایشان حیران و سرگردان شدند. آنان بااینکه پیش از این بهطور کامل از اهلبیتعلیهم السلام حمایت میکردند به پنهانکاری روی آوردند و در سقیفه بنیساعده علیه ایشان توطئه کردند و اینگونه بر مسیری که تاکنون رفته بودند بازگشتند. حضرت زهرا علیهاالسلام با اقتباس از قرآن مسیری خطرناک را ترسیم میکنند که آنان در آن گام نهاده بودند.
وَأَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْإِیمَانِ؛ «و چرا پس از ایمان به شرک بازگشتید؟»
تعبیرات بانوی دو عالم در این فراز و فراز بعدی بسیار صریح و کوبنده است. حضرت خطاب به مسلمانانی که انصار اسلام بودند و خدمات فراوانی به دین اسلام کرده بودند و به تعبیر خود حضرت، نظام اسلامی با کمک آنها پا گرفته بود، تعبیری به کار میبرند که نشان دور شدن آنان از حقیقت ایمان و دچار شدن به شرک است.
البته روشن است که مقصود از این شرک، بتپرستی نیست؛ زیرا در آن زمان آنان بتپرست نشده بودند؛ بلکه مقصود شرک تشریعی است. شرک
تشریعی به معنای پذیرفتن اوامر غیر خدا در کنار اوامر الهی است. قرآن کریم در سوره توبه به نمونهای از این شرک که یهود و نصارا بدان گرفتار شده بودند فرموده است:
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِكُون؛(1) آنها دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و مسیح، فرزند مریم را؛ درحالیكه دستور نداشتند جز خداوند یكتایی را بپرستند كه معبودی جز او نیست. او پاك و منزه است از آنچه همتایش قرار میدهند!
مقصود از این آیه آن نیست که یهود و نصارا در برابر عالمان و راهبان خویش به سجده میافتادند و آنها را عبادت میکردند؛ بلکه بدین معناست که از دستورهای ناحق آنان پیروی میکردند و به اوامر الهی بیتوجه بودند و پذیرش اوامر غیر خدا، شرک تشریعی است. گروه انصار نیز با سر سپردن به حکومتی ناحق و بیعت با سرکردگان آن، به نوعی شرک دچار شدند. واقعیت این است که انسان موحد باید تنها خدا را رب خویش بداند و تنها از او اطاعت کند. اگر انسان از دیگری بهگونهای اطاعت کند که اطاعت از او به اطاعت از خدا نینجامد، به نوعی شرک دچار شده است.
حضرت زهرا علیهاالسلام در ادامه، بار دیگر با تعبیری تند و کوبنده، گروه انصار را سرزنش میکند و میفرمایند:
بُؤْساً لِقَوْمٍ «نَكَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ»(2) «وَهَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَهُمْ
1. توبه (9)، 31.
2. توبه (9)، 12.
بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِین»(1)؛ بدا به حال قومی که سوگندهای خویش را بعد از پیمان شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند؛ درحالیكه آنها نخستین بار آغاز كردند! آیا از آنها میترسید؟! بااینكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسید، اگر مؤمن هستید.
البته در تعبیر حضرت بهطور صریح گروه انصار مخاطب قرار نگرفته؛ اما به قرینه سخنان پیشین حضرت، مصداق آن مشخص است. حضرت صدیقه علیهاالسلام با اقتباس از قرآن کریم به آیهای اشاره میفرمایند که مفاد آن درباره کفاری است که با خدا و پیغمبر عهدی بستند، اما خیلی زود آن را شکستند و به مفاد عهدنامه عمل نکردند. این اقتباس از قرآن در اینجا به سبب وجود نکتههای مشترکی است که میان گروه انصار با مشرکان وجود دارد. مشرکانی که با خدا و رسول او عهد کردند و سپس پیمانشان را شکستند، همان کسانی بودند که پیغمبر را آواره کردند و به مبارزه با حقپرستان برخاستند. حضرت میخواهند به انصار بفهمانند که چرا در مقابل کسانی نمیایستید که خلافت را به دست گرفتهاند؟ آیا از آنها میترسید؟ اگر اهل ایمان باشید باید تنها از خدا بترسید. آنها هرچه قدرت داشته باشند اولاً جمعیت شما بسیار بیش از آنهاست و کسانی که در پی انجام این کار برآمدند چند نفری بیش نبودند. شما میتوانستید با آنها همکاری نکنید. ثانیاً با وجود نیرو و سلاحی که شما در اختیار دارید میتوانستید آنها را سر جایشان بنشانید. میتوانستید شمشیر بکشید و با آنها بجنگید. مگر شما کسانی نبودید که سالهای متمادی با شجاعان عرب جنگیدید تا سرانجام اسلام پیروز شد؟! چگونه است که اکنون شمشیرتان کُند شده است؟! سخن فاطمه علیهاالسلام بیانگر این حقیقت
1. توبه (9)، 13.
است که در هیچ حال نباید از باطلْ هراسی به دل راه داد؛ بلکه باید با تمام توان با آن مبارزه کرد و حتی اگر لازم و امکان آن فراهم است بدون هیچ هراسی با او جنگید. باید ایمان داشت که هرجا حق را یاری کنیم خدای متعال نیز ما را یاری خواهد فرمود.
در این فراز از خطبه شریف حضرت زهرا علیهاالسلام چند نکته برجسته وجود دارد که درس گرفتن از آنها امروز برای ما بسیار حیاتی است:
نخست آنکه باید بدانیم آزمونهایی شبیه به آزمونهای مسلمانان صدر اسلام پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آنقدر جدی و سرنوشتساز است که درصورت غفلت، سرانجامی جز شرک ندارد. گرچه محبوبه قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله مسئله ارث پیامبر را مطرح کردهاند، این تنها بهانهای برای نشان دادن انحراف بیشتر مسلمانان در آن مقطع زمانی، پیمانشکنی آنان و زیر پا گذاشتن احکام اسلامی است. کلام حضرت هشدار میدهد که اگر انسان در قبال اینگونه مسائل اجتماعی بیتفاوت باشد و عافیتطلبی پیشه سازد، سرانجامی جز شرک و خروج از دین نخواهد داشت و اگر سرانجام او به کفر ظاهری کشیده نشود، به کفر باطنی خواهد انجامید.
ممکن است کسانی یادآوریهای زهرای مرضیه علیهما السلام را مبالغهآمیز بدانند و در جایی که تصرف مالی مطرح است دلیلی برای مطرح کردن شرک و کفر نبینند؛ اما باید بدانیم که وقتی یک حکم صریح قرآن فراموش شد احکام دیگر نیز ممکن است فراموش گردد. وقتی انسان پیمانی را که با خدا بسته است زیر پا گذاشت، دیگر چه ضمانتی برای دیگر تعهدات وی باقی میماند؟ عمده مخاطبان حضرت زهرا علیهما السلام حدود هشتاد روز پیشتر با کسی بیعت کردند که خدای متعال او را تعیین کرده بود
و این درحقیقت به معنای پیمان با خدای متعال است. بیعت آنان بدین معنا بود که پیمان میبندند با مال و جان خویش از امیر مؤمنان علیه السلام حمایت کنند و او را جانشین پیغمبر بدانند. پیمان با خدای متعال یعنی پیمان با دستی که از همه دستها قدرتمندتر است. هنگامیکه چنین عهدی با تشریفاتی که در غدیر انجام شد فراموش شود، دیگر پیمانها چه ضمانتی خواهند داشت؟ مگر قرآن نمیفرماید:
إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَكَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما یَنْكُثُ عَلی نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً؛(1) كسانی كه با تو بیعت میكنند، درحقیقت تنها با خدا بیعت مینمایند، و دست خدا بالای دست آنهاست. پس هركس پیمانشكنی كند، تنها به زیان خود پیمان شكسته است و آنكس كه به عهدی كه با خدا بسته وفا كند، بهزودی پاداش عظیمی به او خواهد داد.
کسانی که از مسیر حق اندکی منحرف شوند، اگر توبه نکنند و به مسیر انحرافی خویش ادامه دهند، بیشک سقوط خواهند کرد. گروه انصار از وقتیکه اسلام را پذیرفتند، رفتهرفته مراتب ترقی و تکامل را طی کردند و کمکم به قله نزدیک شدند و به اوج عزت، اقتدار و شرف رسیدند؛ اما ازسوی دیگر همه زحمات خویش را ضایع کردند و همه خدمات رسول خدا صلی الله علیه و آله را به فراموشی سپردند. این کار آنان کفران نعمت الهی بود. مخاطبان حضرت کسانی بودند که به برکت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم شرف ظاهری یافتند (پس از آن فضاحت، فقر، برادرکشی، دخترکشی و فسادهای متعددی که در زندگی جاهلی بدانها گرفتار بودند، به امتی باشرافت و الگویی برای کشورهای دیگر تبدیل شدند)، هم شرافت باطنی. تیرگیهای کفر و شرک از دلهایشان زدوده شد و نور ایمان و معرفت به خدا، فرشتگان و انبیا در دلشان تابید.
1. فتح (48)، 10.
چه شرفی از این بالاتر میتوان تصور کرد؟ چه خدمتی را بالاتر از خدمات پیغمبر اسلام به مردم عرب میتوان تصور کرد؟ خدای متعال برای بقای آن عزت و شرف ظاهری و باطنی، منّتی دیگر بر آنان نهاد و نسخة بدل پیغمبر صلی الله علیه و آله را به آنها معرفی کرد تا پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از نعمت وجود او بهرهمند شوند. آیا شایسته بود که همه این نعمتها را فراموش کنند و بگویند: با رحلت پیامبر اسلام خدمات او نیز به پایان رسید و اکنون ما خود باید برای جامعه خویش رئیس تعیین کنیم و مردمسالار باشیم؟! نخستین عیب انتخاب چنین مسیری، کفران نعمت الهی و کفران نعمت رسول خداست؛ چراکه پیمان با او شکسته شد و حق اهلبیت او پایمال گشت. افزون بر این، کفران نعمت اهلبیت بهویژه شخص امیر مؤمنان علیه السلام بود؛ چراکه شایستهترین جانشین برای پیامبر صلی الله علیه و آله مولا علی علیه السلام بود. آیا رواست که همه این نعمتها به سبب برخی توهمات یا منافع مادی فراموش شود؟ کسانی میدیدند که اگر علی حکومت را در دست گیرد مانع سوءاستفادههای آنها خواهد شد و با اجرای همان روش و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مانع زدوبندهای سیاسی، باندبازی و... خواهد شد. دستهای به سبب این منافع مادی از امیر مؤمنان علیه السلام حمایت نکردند و با این غفلت، عزت و افتخار دنیا و آخرت و شرف انسانیشان را از بین بردند. شرف انسان، به پایبندی به عهد و پیمان است. بالاترین ارزش عام اجتماعی که در همه ملل و اقوام و در تمام نژادها معتبر شمرده میشود وفای به پیمان است. اگر این تعهد نباشد، جامعه به هرجومرج کشیده میشود. آیا چنین مردم عهدشکنی لیاقت آقایی عالم و الگو بودن برای دیگر امتها را دارند؟! هدف اسلام تربیت مردمی بود که الگوی همه عالم باشند. اما گروهی ازروی غرضورزی، و شماری دیگر ازسر نادانی نگذاشتند این درخت به بار بنشیند و دستیابی به اهداف بلند اسلام را سالها به تأخیر انداختند.
أَلَا وَقَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَی الْخَفْضِ وَأَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَالْقَبْضِ، وَخَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ وَنَجَوْتُمْ مِن ِالضِّیقِ بِالسَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَیْتُمْ وَدَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ، فَـ«إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ».(1) أَلَا وَقَدْ قُلْتُ مَا قُلْتُ عَلَی مَعْرِفَةٍ مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْكُمْ، وَالْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُكُمْ، وَلَكِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ وَنَفْثَةُ الْغَیْظِ وَخَوَرُ الْقَنَاةِ وَبَثَّةُ الصَّدْرِ وَتَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوهَا فَاحْتَقِبُوهَا دَبِرَةَ الظَّهْرِ نَقِبَةَ الْخُفِّ بَاقِیَةَ الْعَارِ مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَشَنَارِ الْأَبَدِ، مَوْصُولَةً بـ«ِنَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ».(2) فَبِعَیْنِ اللَّهِ مَا تَفْعَلُونَ «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»،(3) وَأَنَا ابْنَةُ «نَذِیرٍ لَكُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ»(4) فَاعْمَلُوا «إِنَّا عامِلُونَ وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون»(5)؛ آگاه باشید که من میبینم
1. ابراهیم (14)، 8.
2. همزه (104)، 6ـ7.
3. شعراء (26)، 227.
4. سبأ (34)، 46.
5. هود (11)، 121ـ122.
شما به راحتطلبی رو آوردید و کسی را کنار زدید که به دخل و تصرف در امور شایستهترین است، به تنپروری در گوشهای آرام تن دادید و از فشارها و سختیها به فضای باز بیاحساسی روی آوردید. آنچه را برگرفته بودید به بیرون افکندید و آنچه را که به گوارایی فرو برده بودید بالا آوردید. بدانید که اگر شما و همه مردم روی زمین كافر شوید، خداوند، بینیاز و شایسته ستایش است. آگاه باشید، من آنچه را که گفتم، با آگاهی به خذلانی که با وجود شما مخلوط گشته و به آن بیوفایی که قلبهای شما را پوشانده گفتم؛ اما این گفتار غصههای دل بود که لبریز شد و خشمهایی بود که بیرون ریخت و نالههایی بود که جاری گشت و اندوههای سینه و اتمام حجت بود. پس این مرکب خلافت را بگیرید بر آن سوار شوید؛ اما پشت این مرکب زخم است و پایش مجروح، و ننگ آن ابدی است و با غضب الهی و زشتترین عیبها نشانه گذاشته شده است که قطعاً به آتش برافروخته الهی منتهی خواهد شد؛ آتشی که از دلها سرمیزند. پس همه آنچه انجام میدهید در مقابل چشم خداست. آنها كه ستم كردند بهزودی خواهند دانست كه بازگشتشان به كجاست، و من دختر بیمدهنده شما در برابر عذاب شدید هستم. پس آنچه میخواهید انجام دهید! ما کار خویش را انجام خواهیم داد و منتظر باشد! ما هم منتظر خواهیم بود.
بانوی دو عالم علیهاالسلام در فراز پیش، رو به انصار، نخست کارهای خوب آنها و پیشینه درخشانشان را در یاری اسلام یادآور شدند؛ اما پس از آن زبان به سرزنش ایشان
گشودند و آنان را به سبب یاری نکردن اهلبیتعلیهم السلام و بیوفایی به عهدی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله بسته بودند سرزنش کردند. اکنون حضرت زهرا علیهاالسلام در فراز پایانی خطبه شریف خویش به بررسی دلیل این سهلانگاری انصار میپردازند و سرانجام با عباراتی جانسوز و تلاوت آیاتی از قرآن، خطبه خویش را به پایان میبرند.
فاطمه عالمه علیهاالسلام در آغاز این فراز به دلیل سهلانگاری انصار در دفاع از حق میپردازند و آن را ناشی از متمایل شدن ایشان به لذتها و خوشیهای دنیوی میدانند. آنان پس از تحمل سختیهای فراوان در راه دفاع از حق، در میانه راه انگیزه خویش را برای ادامه این مسیر از دست داده و به تنآسایی و راحتطلبی روی آورده بودند. حقیقت این است که ایستادگی در مسیر حق، به انگیزهای قوی نیازمند است که برخاسته از ایمانی محکم به خدا و رسول باشد؛ وگرنه انسان توان ایستادگی در این مسیر را نخواهد داشت و سختیهای راه ازیکسو، و وسوسه لذتهای دنیا ازسوی دیگر، انگیزه انسان را برای ادامه راه تضعیف میکند. ازاینرو صدیقه کبری علیهاالسلام در تحلیل سستی یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله در دفاع از حق ایشان که همان اسلام ناب است میفرماید:
أَلَا وَقَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَی الْخَفْضِ وَأَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَالْقَبْضِ، وَخَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ وَنَجَوْتُمْ مِن ِالضِّیقِ بِالسَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَیْتُمْ وَدَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ، فـَ«إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ»؛(1) آگاه باشید که من میبینم شما به راحتطلبی رو آوردید و کسی را کنار زدید که به دخل و تصرف در امور،
1. ابراهیم (14)، 8.
شایستهترین است و به تنپروری در گوشهای آرام تن دادید و از فشارها و سختیها به فضای باز بیاحساسی روی آوردید. آنچه را برگرفته بودید به بیرون افکندید و آنچه را که به گوارایی فرو برده بودید بالا آوردید. بدانید که اگر شما و همه مردم روی زمین كافر شوید، خداوند، بینیاز و شایسته ستایش است.
حضرت فاطمه علیهاالسلام در این فراز آیهای را تلاوت میفرمایند که بینیازی مطلق خدای متعال را یادآوری میکند و میفرماید: اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید، بر دامن کبریایی خدای متعال گردی نمینشیند. حضرت با تلاوت این آیه به مخاطبان خود هشدار میدهد که اگر از آنها برای یاری حق کمک خواسته شد، به سبب نیاز خدای متعال و اولیای او به کسی نیست؛ بلکه درحقیقت این یاریطلبی، فراهم کردن زمینه یاری رساندن به آنان برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت است؛ زیرا خداوند بینیاز مطلق است و بدانها نیازی ندارد. آنان نباید گمان کنند که اگر به جبهه حق یاری نرسانند به خدا و اولیای او زیانی میرسانند؛ بلکه خطای آنها تنها به خودشان ضرر میزند.
تا بدینجا حضرت زهرا علیهاالسلام درواقع حاضران را موعظه میکنند. پس از این، حضرت هدف خود را از این موعظهها و یادآوریها بیان میفرمایند:
أَلَا وَقَدْ قُلْتُ مَا قُلْتُ عَلَی مَعْرِفَةٍ مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْكُمْ، وَالْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُكُمْ، وَلَكِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ وَنَفْثَةُ الْغَیْظِ وَخَوَرُ الْقَنَاةِ وَبَثَّةُ الصَّدْرِ وَتَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوهَا فَاحْتَقِبُوهَا دَبِرَةَ الظَّهْرِ نَقِبَةَ الْخُفِّ بَاقِیَةَ الْعَارِ مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَشَنَارِ الْأَبَدِ، مَوْصُولَةً بِـ «نَارُ اللَّهِ
الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ»(1). فَبِعَیْنِ اللَّهِ مَا تَفْعَلُونَ «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(2) وَأَنَا ابْنَةُ «نَذِیرٍ لَكُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ»(3) فَاعْمَلُوا «إِنَّا عامِلُونَ وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون»(4)؛ آگاه باشید! من آنچه را که گفتم، با آگاهی به خذلانی که با وجود شما مخلوط گشته و به آن بیوفایی که قلبهای شما را پوشانده گفتم؛ اما این گفتار غصههای دل بود که لبریز شد و خشمهایی بود که بیرون ریخت و نالههایی بود که جاری گشت و اندوههای سینه و اتمام حجت بود. پس این مرکب خلافت را بگیرید بر آن سوار شوید؛ اما پشت این مرکب زخم است و پایش مجروح، و ننگ آن ابدی است و با غضب الهی و زشتترین عیبها نشانه گذاشته شده است که به آتش برافروخته الهی متصل خواهد شد؛ آتشی که از دلها سرمیزند. پس همه آنچه را که انجام میدهید در مقابل چشم خداست. آنها كه ستم كردند بهزودی میدانند كه بازگشتشان به كجاست؛ و من دختر بیمدهنده شما در برابر عذاب شدید هستم. پس آنچه میخواهید انجام دهید! ما کار خویش را انجام خواهیم داد و منتظر باشید! ما هم منتظر خواهیم بود.
بدینترتیب زهرای مظلومه علیهاالسلام این حقیقت را رساند که طلب یاری از آنها ناشی از نشناختن صفات رذیله ایشان نیست؛ بلکه آنها را بهخوبی میشناسد و میفهمد که مشکلشان چیست. ایشان میداند که سخنانش در آنها تأثیری نخواهد
1. همزه (104)، 6ـ7.
2. شعراء (26)، 227.
3. سبأ (34)، 46.
4. هود (11)، 121ـ122.
بخشید؛ اما هدف او ازیکسو اعلام خشم خود از آنها و اظهار غصهها و دردهایی است که از عمل آنان بر قلب حضرت وارد شده است، و ازسوی دیگر اتمام حجت با آنهاست تا مبادا روزی بگویند: ما حقیقت را نمیدانستیم و گمان میکردیم که این کار با رضای شما بوده است.
در اینجا کلام حضرت زهرا علیهاالسلام پایان میپذیرد؛ اما پاسخی به ایشان داده میشود و حضرت نیز پاسخی میدهند که در بخش هفتم بدان خواهیم پرداخت؛ اما از سخنان اخیر حضرت زهرا علیهاالسلام چند نکته برداشت میشود که باید بدانها توجه داشت.
نکته نخست توجه به اقتباسات حضرت از آیات قرآن کریم است؛ آیاتی که سخن از شرک و کفر به میان میآورد. درحقیقت این اقتباسها هشداری به مسلمانان است که گمان نکنید وقتی کسی ایمان آورد، نماز خواند، جهاد کرد، زکات داد و... دیگر سعادتش تضمین شده است. انسان هرقدر در راه درست پیش رفته باشد، ممکن است پایان کار وی به کفر بینجامد. آنچه ممکن است انسان را به کفر و شرک بکشاند زاویه گرفتن از راه خداست. چنین کسی در آغاز به سبب نزدیک بودن به راه راست از بزرگی خطا و اشتباه خود غافل است؛ اما هرچه پیش میرود پیوسته از مسیر حق دورتر میشود تا به جایی میرسد که دیگر راه را گم میکند و نمیتواند برگردد. این بزرگترین خطری است که انسانها، حتی مؤمنان و خوبان را تهدید میکند. برای مثال، ما نباید گمان کنیم اگر سالها درس خواندیم، تبلیغ کردیم، به عبادت و جهاد پرداختیم و...، دیگر حتی اگر مرتکب گناه شویم چندان اهمیتی ندارد. باید مراقب بود! شاید همان
گناه، در مسیر انسان زاویهای با مسیر حق باز کند؛ بهطوریکه با هر گام انسان را از خدا دورتر کند و سرانجام او را به کفر بکشاند؛ چنانکه دیگر رفقای باایمانش را در کنار خود نبینید و به معاشرت با آنها تمایلی نداشته باشد؛ بلکه رودرروی مؤمنان و اهل حق قرار گیرد. این خطر هر انسانی را تهدید میکند، مگر کسی که به خدا پناه برد و با یاری او و عنایت اولیایش از این خطر عظیم محفوظ بماند.
یکی از آیاتی که صدیقه طاهره علیهاالسلام تلاوت فرمودند این آیه نورانی است: إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِید؛(1) «اگر شما و همه مردم روی زمین كافر شوید، پس بهراستی خداوند، بینیاز و شایسته ستایش است». ممکن است این پرسش به ذهن بیاید که چرا حضرت از کفر سخن به میان آوردهاند؟ مگر مسلمانانی که مخاطب حضرت بودند قصد داشتند از حوزه اسلام خارج شوند؟! برای روشن شدن مقصود حضرت باید به معانی و اصطلاحات مختلف کفر و شرک توجه داشت. اینکه گفته میشود ممکن است براثر اصرار بر گناه سرانجام انسان به کفر کشیده شود، بدین معنا نیست که او آشکارا خدا، نبوت و معاد را انکار کند. البته گاهی ممکن است به چنین مراحلی نیز کشیده شود؛ چنانکه در عصر حاضر نیز افرادی باآنکه اهل عبادت بودند، متأسفانه سرانجامشان به آنجا کشید که در همه حقایق تشکیک کردند. حتی تصریح کردند که هیچ دلیل عقلیای نمیتوان بر وجود خدا اقامه کرد؛ ولی لازمه هر کفری این نیست که انسان بهطور صریح، خدا، پیغمبر و دین را انکار کند؛ بلکه اصطلاح کفر دو معنای اساسی دارد که لازم است به تفاوت آن دو توجه داشت:
1. ابراهیم (14)، 8.
الف) کفر در برابر اسلام: یک معنای کفر، معنای فقهی آن است که در مقابل اسلام قرار دارد. براینمبنا هر انسانی که شهادتین را بر زبان جاری سازد مسلمان است و جان و مال وی محفوظ خواهد بود. اسلام فقهی که همان اسلام ظاهری است با اقرار به شهادتین ثابت میشود و لازمه آن این است که در ظاهر، احکام اسلام برای شخص اقرارکننده جاری میشود؛ برای مثال، بدنش پاک است؛ میتوان با او ازدواج کرد و... . در مقابل، انکار شهادتین انسان را در زمره کافران قرار میدهد و احکام کافر بر وی جاری میشود. همچنین است انکار آنچه به انکار شهادتین میانجامد؛ یعنی انکار ضروریاتی که شخص انکارکننده میداند این انکار به انکار شهادتین برمیگردد؛
ب) کفر در برابر ایمان: کفر در معنای دوم در مقابل ایمان قرار دارد. بنابر این معنا، هم کفر و هم ایمان اموری قلبیاند نه اموری ظاهری. آنچه موجب نجات انسان در عالم آخرت میگردد، ایمان است. اگر مسلمان در دل باور داشت که آنچه پیغمبر ازسوی خدا آورده حق است و به هیچیک از احکام خدا شک نکرد، او مؤمنی واقعی است؛ اما اگر در دل یکی از احکام خدا را نپذیرد، مصداق این آیه خواهد بود: یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ؛(1) «میگویند: به بعضی ایمان میآوریم، و بعضی را انكار میكنیم». قرآن درباره چنین افرادی میفرماید: أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا؛(2) «آنها كافران حقیقیاند». بنابراین کسانی که در دل ایمان ندارند، گرچه بهظاهر شهادتین را بر زبان جاری سازند و نماز بخوانند، درحقیقت کافرند.
قرآن کریم درباره منافقان میفرماید: لا یَأْتُونَ الصَّله إِلَّا وَهُمْ كُسالی؛(3) «جز با
1. نساء (4)، 150.
2. نساء (4)، 151.
3. توبه (9)، 54.
حالت کسالت نماز بهجا نمیآورند». این کسالت ازآنروست که اینان در باطن ایمان ندارند و تنها بهظاهر برای حفظ منافع خویش اظهار میکنند که ایمان دارند. این اظهار ظاهریِ اسلام آنان را ازلحاظ فقهی در زمره مسلمانان قرار میدهد و جان و مال آنان را حفظ میکند؛ اما در قیامت سودی به حال آنان نخواهد داشت. حقیقت ایمان قلبی که موجب نجات و سعادت انسان خواهد شد این است که انسان هرآنچه را خدا فرموده است از ژرفای جان بپذیرد؛ خواه امر خدا را بهتفصیل بداند و خواه تفصیلاً بدان آگاهی نداشته باشد. ممکن است انسان بهطور تفصیلی امر خدا را نداند، اما در دل معتقد باشد که همه اوامر و نواهی الهی حق است. در این مرحله است که افراد بسیاری توان ادامه راه را ندارند؛ زیرا نمیتوانند برخی احکام را در قلب خود بپذیرند و در امتحان ایمان مردود میشوند. چنین کسانی در باطن کافرند؛ زیرا برخی از احکام خدا را نپذیرفتهاند. ایمان واقعی پذیرفتن بدون استثنای همه چیزهایی است که ازسوی خداوند نازل شده است.
بنابراین آنجا که صدیقه طاهره علیهاالسلام میفرماید: إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِید؛ «اگر شما و همه مردم روی زمین كافر شوید، پس بهراستی خداوند، بینیاز و شایسته ستایش است»، اولاً باید توجه داشت که حضرت آیهای را بیمناسبت تلاوت نمیفرماید. حضرت میخواهد به مخاطبان خویش اعلام کند که برای آنها احساسِ خطرِ کفر میکند؛
ثانیاً در اینجا مقصودْ کفری است که در مقابل ایمان قرار دارد و این بدان معناست که آنها با اصرار بر خطای خود، دیگر در آخرت اهل نجات نخواهند بود؛ گرچه در ظاهر مسلمان به شمار میآیند و جان و مالشان محفوظ است؛ چنانکه در صدر اسلام با منافقان همینگونه رفتار میشد. خدای متعال آشکارا رسول خویش را از بیایمانی منافقان آگاه ساخته است:
إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَكاذِبُونَ؛(1) هنگامیكه منافقان نزد تو آیند میگویند: ما شهادت میدهیم كه بهیقین تو رسول خدایی، و خداوند میداند كه تو رسول او هستی، و خداوند شهادت میدهد كه بهراستی منافقان دروغگو هستند [و به گفته خود ایمان ندارند].
اما هرگز در تاریخ نیامده است که رسول گرامی اسلام منافقان را از جمع مسلمانان بیرون رانده باشد؛ چراکه اسلام ظاهری با کفر باطنی متفاوت است. بنابراین اگر کسی بداند عملی مستحب است، اما هیچگاه آن عمل را انجام ندهد، زیانی به ایمانش وارد نمیشود، ولی اگر گفت: من این عمل مستحب را قبول ندارم، درحقیقت از کفر باطنی خویش خبر داده است. حال که انکار یک حکم استحبابی موجب کفر میشود، آیا انکار امری که پیامبر صلی الله علیه و آله در حضور همه مسلمانان برای آن بیعت گرفته است موجب کفر نمیشود؟! مقصود حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام از کفر چنین کفری است؛ بدین معنا که متخلفان از امر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ایمان مطلق را از دست دادهاند و از دست دادن ایمان مطلق به معنای وارد شدن به وادی کفر است: أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا؛(2) «آنها حقیقتاً کافرند».
از این معنای کفر بسیار غفلت میشود. ازاینرو برخی اشکال میگیرند که چگونه شما برخی مسلمانان را کافر میدانید؛ درحالیکه رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را مسلمان میدانست؟ پاسخ این اشکال با معنایی که برای کفر بیان کردیم روشن میشود. کفر در اینجا به معنای کفر باطنی است. اگر کسی بداند که خداوند حکمی را تشریع فرموده است و آن را انکار کند در باطن کافر است و در قیامت
1. منافقون (63)، 1.
2. نساء (4)، 151.
اهل نجات نخواهد بود. اثر ایمان، نجات ابدی است و این غیر از احکام ظاهری در عالم دنیاست. بنابراین نباید گمان کرد که هرکس شهادتین گفت و اظهار اسلام کرد و نماز خواند، دیگر سعادت او قطعی است.
نکته دیگر توجه به مطلبی است که حضرت زهرا علیهاالسلام در پایان خطبه خویش بدان اشاره میفرمایند: «آگاه باشید که من آنچه را که گفتم، با آگاهی به خذلانی که با وجود شما مخلوط گشته و به آن بیوفایی که قلبهای شما را پوشانده گفتم؛ اما این گفتار غصههای دل بود که لبریز شد و خشمهایی بود که بیرون ریخت و نالههایی بود که جاری گشت و اندوههای سینه و اتمام حجت بود».
چرا حضرت چنین سخن میگویند؟ برخی گمان میکنند حضرت براثر غصههای فراوان بیاختیار شده و برای سبک شدن دل خویش این سخنان را بیان فرموده است؛ اما حقیقت این است که سرور زنان عالم علیهاالسلام بسیار توانمندتر از آن است که تحت تأثیر احساسات و غصههای قلب مبارکش قرار گیرد بهگونهایکه اختیار از کف بدهد. این سخنان بدین سبب در پایان این خطبه مبارک بیان شده است که همه مسلمانان بارها از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده بودند: إِنَّ اللَّهَ تعالی یَغْضَبُ لِِغَضَبِ فَاطِمَه وَیَرْضَی لِرِضَاهَا؛(1) «بهراستی که خدایعزوجل به سبب خشم فاطمه خشمگین میشود و با رضای او راضی میشود». ازاینرو حضرت آشکارا از خشم خویش بر آنان سخن میگویند تا بدانها بفهمانند که خداوند از آنان
1. محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا†، ج2، ص46؛ سلیمانبناحمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج1، ص108، ح182؛ محمدبنعبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج5، ص1777، ح4730؛ علیبنحسنبنعساکر، تاریخ دمشق الکبیر، ج3، ص86، ح598؛ جلالالدین سیوطی، مسند فاطمه الزهراء، ص74، ح186.
خشمناک است. به همین سبب در ادامه این سخن میفرمایند: مَوْصُولَةً بِـ «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ(1)»؛ «[این عمل شما] به آتش برافروختة الهی متصل خواهد شد؛ آتشی که از دلها سرمیزند». هرکس که مشمول خشم خدا باشد به آتش جهنم گرفتار خواهد شد. بنابراین روشن است که اظهار این سخنان نیز برای اتمام حجت است. درواقع این سخن، آخرین کوشش حضرت برای هدایت آن مردم بود. درحقیقت همه تلاشهای زهرای مهربان علیهاالسلام به سبب محبت و علاقه آن حضرت به هدایت و نجات آن مردم بود. حضرت دوست داشت، حتی اگر شده، یک نفر را هدایت کند. پس در پایانِ سخن، علت ایراد سخنان خویش را تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ (اقامة حجت) بیان فرمودند.
سخنان ارزشمند صدیقه کبری علیهاالسلام نکته دیگری نیز دربردارد که باید بدان توجه داشت. بااینکه انصار نخستین کسانی بودند که عهد خود را با رسولالله صلی الله علیه و آله شکستند و برای تعیین جانشین پیامبر اقدام کردند، حضرت در آغاز خطاب به آنها میفرمایند: «شما برگزیدگان و انتخابشدگانی بودید که برای ما اهلبیت برگزیده شدید. شما با عرب جنگیدید و در این راه زحمت و سختی شدیدی متحمل شدید و با امتها شاخبهشاخ شدید و رودرروی شجاعان ایستادید ... تااینکه آسیاب اسلام به کار افتاد». پس از این سخنانْ ایشان را سرزنش کردند و از قیام نکردن آنان در برابر ظلمی آشکار و انحراف در مسیر اسلام شکایت کردند. این بدان معناست که حضرت بااینکه انصار را توبیخ میکنند و سرانجام کار آنها را کفر و بدبختی دنیا و آخرت میدانند، اوصاف نیکوی پیشین آنان و
1. همزه (104)، 6ـ7.
پیشینه درخشانشان را انکار نمیکنند. بنابراین نه این کار زشت آنان موجب میشود که خوبیهای گذشته ایشان انکار شود، نه آن پیشینه درخشان عذری برای کارهای نادرست کنونیشان است.
این نکته مهمی است که از لابهلای سخنان دختر گرامی رسول خدا علیهما السلام برداشت میشود و باید برای زندگی امروزمان از آن بهره ببریم. باید بدانیم که پیشینه خوب و درخشان، عذری برای انحرافات بعدی افراد نیست. بنابراین اگر ولیّ امر در زمانی کسی را ستایش کرد، بدین معنا نیست که تا ابد از دوستان جبهه حق و از اولیای خدا شمرده میشود و از هر عیب و نقصی مبرّاست و اشکالی بر او وارد نیست؛ بلکه هرکس در هر زمان کار خوبی انجام داد ستوده است و هرگاه مرتکب کاری نادرست شد باید نکوهش شود. نه گذشته درخشان عذری برای کارهای بد آینده است و نه کارهای بد آینده موجب میشود که گذشته خوب افراد انکار شود. ما باید همواره کسی را که در مسیر درست است ستایش و از او قدردانی کنیم؛ اما اگر روزی از مسیر درست منحرف شد و به عاملی برای تضعیف ارزشهای اصیل اسلامی و انقلاب تبدیل گردید، باید او را کنار بگذاریم. نباید تصور کنیم که گذشته افراد همیشه تضمینکننده آینده آنان است. همچنین اگر کسی در یک زمان گنهکار بود، اما بعد توبه کرد، نباید او را رد کنیم. خلاصه اینکه برای ستایش یا نکوهش و یا واگذاری مسئولیت یا گرفتن مسئولیت از کسی، میزان حال کنونی فرد است.
با پایان یافتن خطبه سرور زنان عالم علیهاالسلام بحثی مهم و تعیینکننده میان حضرت و شخصی که متصدی حکومت شده بود درگرفت که بهلحاظ اهمیت این گفتوگو، بخشی از کتاب را به توضیح و تشریح آن اختصاص میدهیم و نکات مهم این گفتوگو را به بحث مینشینیم. در پایان این بخش نیز به سبب اهمیت آیات اقتباسشده در این خطبه مبارک و شریف مروری دوباره بر این آیات خواهیم داشت.
فَأَجَابَهَا أَبُو بَكْرٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُثْمَانَ وَقَالَ: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ أَبُوكِ بِالْمُؤْمِنِینَ عَطُوفاً كَرِیماً رَءُوفاً رَحِیماً وَعَلَی الْكَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً وَعِقَاباً عَظِیماً. إِنْ عَزَوْنَاهُ وَجَدْنَاهُ أَبَاكِ دُونَ النِّسَاءِ وَأَخَا إِلْفِكِ دُونَ الْأَخِلَّاءِ آثَرَهُ عَلَی كُلِّ حَمِیمٍ وَسَاعَدَهُ فِی كُلِّ أَمْرٍ جَسِیمٍ لَا یُحِبُّكُمْ إِلَّا سَعِیدٌ وَلَا یُبْغِضُكُمْ إِلَّا شَقِیٌ بَعِیدٌ فَأَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ الطَّیِّبُونَ الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ عَلَی الْخَیْرِ أَدِلَّتُنَا وَإِلَی الْجَنَّةِ مَسَالِكُنَا. وَأَنْتِ یَا خِیَرَةَ النِّسَاءِ وَابْنَةَ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ صَادِقَةٌ فِی قَوْلِكِ سَابِقَةٌ فِی وُفُورِ عَقْلِكِ غَیْرُ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ وَلَا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ. وَاللَّهِ مَا عَدَوْتُ رَأْیَ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا عَمِلْتُ إِلَّا بِإِذْنِهِ، وَالرَّائِدُ لَا یَكْذِبُ أَهْلَهُ. وَإِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَكَفَی بِهِ شَهِیداً أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورِثُ ذَهَباً وَلَا فِضَّةً وَلَا دَاراً وَلَا عَقَاراً وَإِنَّمَا نُورِثُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالْعِلْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَمَا كَانَ لَنَا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْأَمْرِ بَعْدَنَا أَنْ یَحْكُمَ فِیهِ بِحُكْمِهِ. وَقَدْ جَعَلْنَا مَا حَاوَلْتِهِ فِی الْكُرَاعِ وَالسِّلَاحِ یُقَاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَیُجَاهِدُونَ الْكُفَّارَ وَیُجَالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ. وَذَلِكَ بِإِجْمَاعٍ مِنَ
الْمُسْلِمِینَ لَمْ أَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدِی وَلَمْ أَسْتَبِدَّ بِمَا كَانَ الرَّأْیُ عِنْدِی، وَهَذِهِ حَالِی وَمَالِی هِیَ لَكِ وَبَیْنَ یَدَیْكِ لَا تُزْوَی عَنْكِ وَلَا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَأَنْتِ سَیِّدَةُ أُمَّةِ أَبِیكِ وَالشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنِیكِ لَا نَدْفَعُ مَا لَكِ مِنْ فَضْلِكِ وَلَا یُوضَعُ فِی فَرْعِكِ وَأَصْلِكِ حُكْمُكِ نَافِذٌ فِیمَا مَلَكَتْ یَدَایَ فَهَلْ تَرَیْنَ أَنْ أُخَالِفَ فِی ذَاكِ أَبَاكِ؟؛ پس ابوبکر عبداللهبنعثمان به او پاسخ داد و گفت: ای دختر رسول خدا، بهراستی که پدر تو با مؤمنان دلسوز، سخاوتمند، رئوف و مهربان بود و بر کافران عذابی دردناک و عقابی عظیم بود. اگر نسب او را بررسی کنیم مییابیم که ایشان پدر شماست، نه پدر سایر زنان، و او برادر همسر شماست نه برادر سایر دوستان، که وی پیامبر را بر هر دوستی صمیمی مقدم داشت و او را در هر کار سختی یاری رساند. شما را دوست ندارد، مگر انسان سعادتمند، و با شما دشمنی نمیکند مگر انسان بدبختِ دور [از رحمت خدا]. پس شما عترت پاک رسولالله صلی الله علیه و آله هستید که انتخابشده و برگزیدهاید و راهنمایان ما بر کارهای خوب و راههای ما بهسوی بهشت هستید، و تو ای بهترین زنان و دختر بهترین پیامبران، در گفتارت صادقی؛ در فراوانی عقلت سبقتگیرندهای؛ حقِ تو قابل رد کردن، و صداقت تو قابل اعراض کردن نیست. به خدا قسم، من با رأی رسولالله صلی الله علیه و آله مخالفت نکردم و عملی انجام ندادم، مگر به اذن او؛ و راهنمای کاروان، به اهل خویش دروغ نمیگوید و بهراستی من خدا را شاهد میگیرم ـ و او برای شهادت کافی استـ که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: ما گروه انبیا نه طلایی به ارث میگذاریم و نه نقرهای و نه خانهای و نه زمین مزروعی، و تنها ارث ما کتاب و حکمت و علم
و نبوت است و آنچه در دست ماست متعلق به ولیّ امری است که بعد از ماست که به حکم خویش درباره آن حکم کند، و ما آنچه را شما بدان نظر دارید (سرزمین فدک) برای تهیه اسب و سلاح قرار دادیم تا مسلمانان از آن در جنگ استفاده کنند و با کفار جهاد کنند و با آشوبگران و فتنهگران داخلی مبارزه کنند و همه این کارها به اجماع مسلمانان انجام گرفت. من در این رأی تنها نبودم و استبداد به خرج ندادم که تنها به رأی خویش عمل نمایم؛ خودِ من و این حال من و اموالِ خودِ من است. همه برای تو و در اختیار تو باشد. کسی این اموال را از شما منع نمیکند و ما این اموال را برای غیر تو ذخیره نخواهیم کرد و تو بانوی بزرگوار امتِ پدرت و درخت پاکی برای فرزندانت هستی که ما آنچه از مزایای توست رد نخواهیم کرد و از شاخهها و اصل تو چیزی نخواهیم کاست. حکم تو در اموالی که در اختیار من است نافذ خواهد بود. پس آیا گمان میکنی من [که اموالم را در اختیار تو قرار میدهم] درباره آن (سرزمین فدک) با پدرت مخالفت میکنم؟
حضرت زهرا علیهاالسلام در فراز گذشته با مخاطب قرار دادن گروه انصار و ذکر فضایل گذشته آنان، مسئولیت ایشان را در آن مقطع زمانی یعنی دفاع از حقوق اهلبیتعلیهم السلام به ایشان یادآور شدند. حضرت با استفاده از آیات قرآن کریم که لحنی بسیار شدید داشتند، آنان را انذار فرمودند و سپس با یادآوری این نکته که من دختر کسی هستم که شما را از عذاب شدید بیم میداد، فرمودند: شما منتظر باشید، من هم منتظر خواهم بود.
میتوان حدس زد که پس از سخنان زهرای بتول علیهاالسلام که جملاتی از آن بسیار کوبنده، محرک و موجب تهییج احساسات و عواطف مردم بود، چه فضایی بر آن مجلس حاکم شده بود. در لابهلای سخنان فاطمه علیهاالسلام از قیام مسلحانه سخن به میان آمده بود و حضرت از گروه انصار خواسته بودند که با سلاح از حق ایشان دفاع کنند. بیشک آرام کردن چنین فضایی به هنر فراوانی نیازمند است. ازاینرو کسی که در مقام خلافت قرار گرفته بود با زیرکی خاص و با لحنی بسیار محبتآمیز با اهلبیتعلیهم السلام سخنرانیاش را آغاز کرد. این واکنش بهراستی نشان نبوغ این افراد در چنین مسائلی است. وی در پاسخ حضرت مطالبی را بیان کرده است که بهراستی باید روانشناسان روی آن کار کنند و نکات روانشناختی آن را استخراج کنند؛ زیرا در آن فضا برای آرام کردن مردم ممکن نبود بهتر از این سخنرانی کرد. در ادامه، سخنان وی را از نظر میگذرانیم تا قدری با لحن کلام وی آشنا شویم. پس از آن، نکتههایی را دراینباره بیان خواهیم کرد.
شخصی که در مقام خلافت قرار گرفته بود عبداللهبنعثمان نام داشت و کنیه وی ابوبکر بود. وی در پاسخ حضرت زهرا علیهما السلام میگوید: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ أَبُوكِ بِالْمُؤْمِنِینَ عَطُوفاً كَرِیماً رَءُوفاً رَحِیماً وَعَلَی الْكَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً وَعِقَاباً عَظِیماً؛ «ای دختر رسول خدا، بهراستی که پدرت با مؤمنان دلسوز، سخاوتمند، رئوف و مهربان بود، و بر کافران عذابی دردناک و عقابی عظیم بود».
ابوبکر قصد دارد با این سخنان خشم حضرت را فرو بنشاند و بگوید: شما باید مثل پدرتان با مهربانی با ما رفتار کنید و سخنان تند و سخت بر زبان
نیاورید. سخن او بدین معناست که شما که با پیامبر صلی الله علیه و آله پیوند دارید، اولىٰ هستید که از او پیروی کنید.
إِنْ عَزَوْنَاهُ وَجَدْنَاهُ أَبَاكِ دُونَ النِّسَاء وَأَخَا إِلْفِكِ دُونَ الْأَخِلَّاءِ آثَرَهُ عَلَی كُلِّ حَمِیمٍ وَسَاعَدَهُ فِی كُلِّ أَمْرٍ جَسِیمٍ لَا یُحِبُّكُمْ إِلَّا سَعِیدٌ وَلَا یُبْغِضُكُمْ إِلَّا شَقِیٌ بَعِیدٌ فَأَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ الطَّیِّبُونَ الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ عَلَی الْخَیْرِ أَدِلَّتُنَا وَإِلَی الْجَنَّةِ مَسَالِكُنَا؛ «اگر نسب او (رسولالله صلی الله علیه و آله ) را بررسی کنیم مییابیم که ایشان پدر شماست نه پدر سایر زنان، و او برادر همسر شما بود نه برادر سایر دوستان که وی پیامبر را بر هر دوستی صمیمی مقدم داشت و او را در هر کار سختی یاری رساند.(1) شما را دوست ندارد مگر انسان سعادتمند و با شما دشمنی نمیکند، مگر انسان بدبختِ دور [از رحمت خدا]. پس شما عترت پاک رسولالله صلی الله علیه و آله هستید که برگزیده شدهاید و راهنمایان ما بر کارهای خوب و راههای ما بهسوی بهشت هستید».
وی از دوستی سخن به میان میآورد و به این حقیقت اشاره میکند که دشمن شما اهل شقاوت و دوست شما اهل سعادت است تا هیجان مردم را آرام کند؛ هیجانی که به معنای خصمانه بودن برخورد حضرت زهرا علیهاالسلام با وی و همراهانش بود و براینپایه آنها دشمن اهلبیتعلیهم السلام شمرده میشدند. وی ادامه میدهد: وَأَنْتِ یَا خِیَرَةَ النِّسَاءِ وَابْنَةَ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ صَادِقَةٌ فِی قَوْلِكِ سَابِقَةٌ فِی وُفُورِ عَقْلِكِ غَیْرُ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ وَلَا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ؛ «و تو ای بهترین زنان و دختر بهترین پیامبران، در گفتارت صادقی؛ در فراوانی عقلت سبقتگیرندهای (ما معترفیم که سخنان شما سخنان سبکی نبود)؛ حقِ تو قابل رد کردن و راستی تو قابل اعراض کردن نیست».
1. احتمال دارد فاعل «آثر» به پیامبر برگردد که دراینصورت این جمله بدین صورت ترجمه میشود: «پیامبر صلی الله علیه و آله علی را بر هر دوست صمیمی مقدم داشت و او را در هر کار سختی یاری رساند».
وی پس از کوشش برای آرام کردن فضای مجلس و القای این معنا که محیط جلسه محیطی دوستانه است، به مسئله اصلی میپردازد و میکوشد اعمال خویش را موجه جلوه دهد. مسئله این بود که حضرت زهرا علیهاالسلام پس از داستان سقیفه و انتخابِ بهاصطلاح جانشین برای رسول خدا صلی الله علیه و آله با سخنان محکم و متعدد، عملکرد دستگاه خلافت را به چالش کشیدند و به بهانه غصب فدک، آنچه برای نشان دادن بیکفایتی آن دستگاه لازم بود انجام دادند که تفصیل آن گذشت؛ اما برای روشنتر شدن بحث، بهاجمال به تلاشهای حضرت اشاره میکنیم. بانوی دو عالم علیهاالسلام پس از ماجرای سقیفه و در پی آن، غصب سرزمین فدک، با متصدی خلافت چند برخورد داشتند. حضرت در برخورد نخست به غصب فدک و اخراج عامل ایشان از آن سرزمین اعتراض کردند و فرمودند: پدرم این سرزمین را با دستور خدا به من بخشید؛ اما فرد مقابل از معصومه عالمِ وجود علیهاالسلام شاهد طلبید. چنانکه پیشتر نیز گفتیم چنین درخواستی برخلاف اصول قضاوت است. هنگامیکه مِلکی در اختیار کسی است و عامل وی در ملک مشغول به کار است نباید از او شاهد خواست و اگر کسی دیگر ادعا کند که آن ملک از آنِ او نیست باید از او که مدعی است شاهد خواست، نه از کسی که ملک در اختیار اوست. با وجود این، صدیقه کبری علیهاالسلام امیر مؤمنان علیه السلام و یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای شهادت آوردند؛ اما باز برخلاف اصول قضاوت شهادت آنان نیز پذیرفته نشد. پس از پذیرفته نشدنِ بخشش بودن سرزمین فدک و رفتار خلاف فرد مقابل با پاره وجود رسول خدا علیهما السلام ، زهرای مرضیه علیهاالسلام از این راه وارد شدند که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله این سرزمین را به من نبخشیده، پس ازآنجاکه این سرزمین ملک ایشان بوده و اکنون از دنیا رفته است و جز من فرزندی ندارد، باید ارث ایشان به من برسد. حضرت در این خطبه شریف نیز با استناد به آیات قرآن کریم این نکته را مطرح کردند. البته
چنانکه بارها یادآور شدیم، همه این درخواستها برای اثبات بیکفایتی افرادی بود که امر خلافت را به دست گرفته بودند. ازاینرو فرد مقابل در برابر سخنان صدیقه کبری علیهاالسلام میکوشد عمل خویش را توجیه کند و آن را موافق با دستور خدا و رسول او نشان دهد. پس در ادامه میگوید: وَاللَّهِ مَا عَدَوْتُ رَأْیَ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا عَمِلْتُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛ «به خدا قسم، من با رأی رسولالله صلی الله علیه و آله مخالفت نکردم و عملی انجام ندادم مگر به اذن او».
با آرام شدن فضای جلسه وی برای بهاصطلاح اثبات حقانیت خویش به خدا قسم میخورد که با رأی رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت نکرده است: وَالرَّائِدُ لَا یَكْذِبُ أَهْلَهُ؛ «و راهنمای کاروان، به اهل خویش دروغ نمیگوید». این عبارت مَثَلی است که میان عربزبانان شایع است. مقصود وی این بود که اکنون او راهنمای این امت است و به این امت دروغ نمیگوید.
وَإِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَكَفَی بِهِ شَهِیداً أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورِثُ ذَهَباً وَلَا فِضَّةً وَلَا دَاراً وَلَا عَقَاراً وَإِنَّمَا نُورِثُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالْعِلْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَمَا كَانَ لَنَا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْأَمْرِ بَعْدَنَا أَنْ یَحْكُمَ فِیهِ بِحُكْمِهِ. وَقَدْ جَعَلْنَا مَا حَاوَلْتِهِ فِی الْكُرَاعِ وَالسِّلَاحِ یُقَاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَیُجَاهِدُونَ الْكُفَّارَ وَیُجَالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ. وَذَلِكَ بِإِجْمَاعٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَمْ أَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدِی وَلَمْ أَسْتَبِدَّ بِمَا كَانَ الرَّأْیُ عِنْدِی؛ «و بهراستی من خدا را شاهد میگیرم ـ و او برای شهادت کافی استـ که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: ما گروه انبیا نه طلایی به ارث میگذاریم و نه نقرهای و نه خانهای و نه زمین مزروعی، و تنها ارث ما کتاب و حکمت و علم و نبوت است، و آنچه در دست ماست متعلق به ولیّ امری است که بعد از ماست که به حکم خویش درباره آن حکم کند و ما آنچه را شما بدان نظر دارید (سرزمین فدک) برای تهیه اسب و سلاح قرار
دادیم تا مسلمانان از آن در جنگ استفاده کنند و با کفار جهاد کنند و با آشوبگران و فتنهگران داخلی مبارزه کنند، و همه این کارها به اجماع مسلمانان انجام گرفت. من در این رأی تنها نبودم و استبداد به خرج ندادم که تنها به رأی خویش عمل نمایم».
وی تا اینجا دو نقش ایفا میکند: نخست آرام کردن فضای مجلس و القای فضایی صمیمی با سخن گفتن از محبت اهلبیتعلیهم السلام و آثار آن، و دیگری القای این معنا که کارهای انجامشده به دست وی بنابر وظیفهای بوده که برپایه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله تشخیص داده است، و اینکه این اعمال تنها به تشخیص وی نبوده است، بلکه همه مسلمانان با نظر وی موافق بودهاند.
سومین نقشی که وی به دنبال ایفای آن است موجّه نشان دادن عمل خود و اظهار صداقت در ادعای خویش است. او برای موجّه نشان دادن عمل خود چنین شاهد میآورد که ما آنچه را شما بدان نظر دارید (سرزمین فدک) برای تهیه اسب و سلاح قرار دادیم تا مسلمانان از آن در جنگ استفاده کنند و با کفار جهاد کنند و با آشوبگران و فتنهگران داخلی مبارزه کنند. مقصود وی این است که اگر من میخواستم حق شما را بگیرم آنچه را تصرف کرده بودم برای خود برمیداشتم؛ اما من آن را در اختیار مسلمانان قرار میدهم تا همه از آن بهرهمند گردند. وی ادامه میدهد: وَهَذِهِ حَالِی وَمَالِی هِیَ لَكِ وَبَیْنَ یَدَیْكِ لَا تُزْوَی عَنْكِ وَلَا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَأَنْتِ سَیِّدَةُ أُمَّةِ أَبِیكِ وَالشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنِیكِ لَا نَدْفَعُ مَا لَكِ مِنْ فَضْلِكِ وَلَا یُوضَعُ فِی فَرْعِكِ وَأَصْلِكِ حُكْمُكِ نَافِذٌ فِیمَا مَلَكَتْ یَدَایَ فَهَلْ تَرَیْنَ أَنْ أُخَالِفَ فِی ذَاكِ أَبَاكِ؟؛ «و این حال من و اموالِ خودِ من است؛ همه برای تو و در اختیار تو باشد. کسی این اموال را از شما منع نمیکند و ما این اموال را برای غیر تو ذخیره نخواهیم کرد و تو بانوی بزرگوار امت پدرت و درخت پاکی برای
فرزندانت هستی. ما آنچه از مزایای شماست رد نخواهیم کرد و از شاخهها و اصل تو چیزی نخواهیم کاست. حکم تو در اموالی که در اختیار من است نافذ خواهد بود. پس آیا گمان میکنی من [که اموالم را در اختیار تو قرار میدهم] درباره آن (سرزمین فدک) با پدرت مخالفت میکنم؟»
وی برای اینکه بهظاهر نشان دهد هدفی جز مصالح مسلمانان ندارد و نظر او به فدک تنها رعایت حال امت اسلامی است پس از آوردن ادله خود، پای فراتر مینهد و سخن از اموال خود و سپردن اختیار آنها به بانوی زاهده و معصومه عالم علیهما السلام به میان میآورد؛ یعنی سرزمین فدک مال مسلمانان است و باید برپایه روایتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدهام آن را صرف مصالح مسلمانان کنم؛ اما اموال من به خودم مربوط است و من برای نشان دادن صداقتم آنها را در اختیار شما قرار میدهم. اما اینکه او چه میزان مال داشت و نگاه زهرای مرضیه علیهاالسلام به آنها و همه آنچه در دنیاست چگونه بود، بماند. بههرحال او این سخنان را بیان میکند تا ادعا کند که قصد ندارد در حق دختر رسول خدا علیهما السلام کوتاهی کند.
با توجه به سه مطلبی که در پاسخ حضرت زهرا علیهما السلام گفته شد، باید به چند نکته که در تشخیص وظیفه امروز ما مفید است توجه داشت. اهتمام به تشخیص وظیفه عصر خویش و کوشش برای انجام آن نکتهای است که باید هنگام مطالعه روایات، بحثهای تاریخی، اعتقادی، اخلاقی و... در نظر داشت. البته آگاهی از جریانهای تاریخی امری بایسته است؛ بهویژه چگونگی برخورد با اهلبیت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله ؛ اما لازمتر از آن تشخیص وظیفهای است که امروز به دوش ما قرار دارد.
وی در بخش نخست پاسخ، ضمن بیان فضایل دختر رسول خدا علیهما السلام و اینکه
محبت ایشان عامل سعادت، و دشمنی ایشان عامل شقاوت است سوگند یاد کرد که با رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت نکرده و بدون اذن او کاری انجام نداده است. گذشته از اینکه گوینده این سخن چه کسی است و در چه مقامی آن را بیان کرده است، بهمنزله مسئلهای کلی این پرسش مطرح است که اگر در جریانی اجتماعی کسی ما را از رفتن به راهی بازدارد و ورود به راهی دیگر را توصیه کند و برای جلب نظر ما به سوگند و سخنان شبیه به آن دست یازد، وظیفه ما در برابر او چیست؟ برای یافتن پاسخ باید نخست به این نکته توجه داشته باشیم که یکی از شگردهای فریبکاری، که بنیانگذار آن ابلیس است، سوگند خوردن در مقام توصیه و ادعای خیرخواهی و دلسوزی است. ابلیس به آدم و حوا گفت: ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَیْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدینَ؛(1) «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نكرده، مگر به این دلیل كه [اگر از آن بخورید] فرشته خواهید شد، یا جاودانه خواهید ماند». سپس برای اینکه آنها سخن او را باور کنند قسم خورد که دلسوز آنهاست: وَقاسَمَهُما إِنِّی لَكُما لَمِنَ النَّاصِحینَ؛(2) «و برای آنها سوگند یاد كرد كه من برای شما از خیرخواهان هستم». در روایات آمده است که آدم و حوا باور نمیکردند کسی بهدروغ به خداوند قسم بخورد(3) و بسیاری از مفسران نیز به این نکته اشاره کردهاند. این قسم ابلیس باعث شد که آدم و حوا به خوردن از درخت ممنوعه تمایل یابند و واقع شد، آنچه شد. این نخستین شگردی بود که شیطان برای فریب انسان به کار گرفت. او نخست آدم و حوا را بدین وسیله فریب داد و پس از آن در تمام مراحل تاریخ از این
1. اعراف (7)، 20.
2. اعراف (7)، 21.
3. محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص196.
شگرد ابلیس و از درسی که ابلیس به شیاطین انسی و جنی داد استفاده شد و شاگردان ابلیس نیز این درس را بهخوبی فراگرفتند. در زمان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز از این روش استفاده شد که قرآن کریم بدان اشاره میفرماید. اگر چنین جریانهایی تنها در تاریخ آمده بود و قرآن بدانها اشاره نمیکرد، باور آن سخت مینمود. پس از آنکه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در مدینه مستقر شدند و حکومتی اسلامی تشکیل دادند که مردم مدینه از آن حمایت میکردند و خود را به اطاعت از ایشان موظف میدانستند، عدهای که قرآن آنان را منافق میخواند و سورهای را بدین نام نازل فرموده و افزون بر این سوره، در آیات فراوان دیگر، ویژگی این گروه را بیان فرموده است، نزد ایشان میآمدند و بدون اینکه اعتقادی داشته باشند به نبوت ایشان شهادت میدادند و بهدروغ قسم میخوردند که در این اظهار شهادتْ صادقاند؛ اما خدای متعال پرده از چهرة کریه آنان برمیدارد و به رسول خود صلی الله علیه و آله میفرماید:
إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَكَاذِبُونَ؛(1) هنگامیكه منافقان نزد تو آیند میگویند: ما شهادت میدهیم كه بهیقین تو رسول خدایی، خداوند میداند كه تو رسول او هستی؛ ولی خداوند شهادت میدهد كه منافقان دروغگو هستند [و به گفته خود ایمان ندارند].
خدای متعال از وجود گروهی دروغگو سخن به میان میآورد که برخلاف اعتقاد خویش، به نبوت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اظهار ایمان میکنند و حتی برای این ادعای دروغ خود قسم میخورند. از این آیه معلوم میشود که این گروه وقتی فهمیدند اگر با اسلام مخالفت کنند کسی از آنان حمایت نمیکند
1. منافقون (63)، 1.
و در جامعه منزوی میشوند و منافع خود را از دست میدهند، بهتر میبینند که اظهار ایمان کنند. خداوند پس از تأیید رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، اظهار ایمان منافقان را دروغ میشمارد و پرده از علت قسمهای آنان برای ادعاهایشان برمیدارد و میفرماید:
اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ مَا كانُوا یَعْمَلُونَ؛(1) آنها سوگندهای خویش را سپر ساختند. پس [خلق را] از راه خدا بازداشتند. بهراستی آنچه که انجام میدهند بسیار ناشایست است.
این همان درسی است که ابلیس بهصورت عملی به شاگردان خویش آموخت. نکته اینجاست که این شگرد همچنان ادامه دارد. ما در عصر حاضر بارها دیدهایم کسانی را که ادعا کردند پیرو خط اماماند، جز این راهی را برای سعادت بشر نمیشناسند، جز سخن امام سخنی نخواهند گفت، ولایت فقیه را قبول دارند و تا آخر بدان پایبندند و...، اما پس از چندی معلوم شد که دروغ میگفتند؛ نه خط امام را قبول دارند و نه ولایت فقیه را. آنان این شهادتها و تأکیدها را نیز وسیلهای برای فریب دادن مردم قرار داده بودند. این شگردی است که شیطان به منافقان آموخته است و آنان نیز بهخوبی آن را فراگرفتهاند و مردم نجیب و دلپاک نیز سخن آنها را باور میکنند. البته مردم زمانه ما افزون بر پاکی، زیرک نیز هستند و با تجربیاتی که کسب کردهاند اینگونه ادعاها را زود باور نمیکنند؛ اما هنوز هم در گوشه و کنار، انسانهای سادهدلی هستند که سخنان اینگونه افراد را باور میکنند. قرآن تصریح میکند که منافقان این سوگندها را سپر قرار دادهاند تا خود را از خطرها در امان قرار دهند و این هشداری به ماست تا در دام فریب منافقان گرفتار نگردیم. کسی که ادعا میکند پیرو خط امام است باید این باور
1. منافقون (63)، 2.
خویش را در عمل نشان دهد. اگر امام برای او عزیز است، باید جانشین امام نیز برای او عزیز باشد و فرمان او را نیز بر دیده نهد و بدان عمل کند. آیا کسی که سر به اطاعت امرونهیهای ولیّ فقیه نمینهد میتواند ادعا کند که پیرو خط امام است و ولایت فقیه را میپذیرد؟!
ما باید هشدارهای قرآن کریم را جدی بگیریم و از چنین ماجراهایی درس بیاموزیم و هیچگاه فریب قسم و ادعای خشکوخالی اشخاص ظاهرالصلاح را نخوریم. تنها هنگامی سخن آنان را بپذیریم که ادعایشان با عمل همراه باشد. البته مؤمن ممکن است در مسائل شخصی چندان سخت نگیرد و از حق خودش بگذرد. ممکن است کسی از مؤمنی مقداری پول قرض بخواهد و با قسمهای متعدد به وی وعده دهد که قرضش را ادا میکند و آن مؤمن هم بهراحتی پول را به او قرض دهد؛ گرچه مطمئن نیست که پولش بازمیگردد؛ اما هنگامیکه مسئله دین، حقوق جامعه و مصلحت کشور به میان میآید، نباید با آن بهسادگی برخورد کرد. در چنین موقعیتهایی باید انسان به خیرخواهی افراد یقین یابد و بهصرف ادعا، قسم و ظاهر خوش فریب نخورد.
البته این نکته را نیز نباید فراموش کنیم که هرکس ادعای خیرخواهی کرد، نباید از همان آغاز او را فریبکار و دروغگو پنداشت؛ بلکه وظیفه ماست تاآنجاکه نشانههای عملی او را تأیید میکند از او حمایت کنیم و هرگاه نشانههای انحراف را در او دیدیم از حمایتش دست برداریم؛ اما اگر کسی مدتی در راه درست قدم زد بدین معنا نیست که هرگز اشتباه نمیکند و انسانی معصوم است. چهبسیار افرادی که در آغاز انسانهایی بدکار بودند، اما لطف خدا شامل حالشان شد و توفیق توبه یافتند. بهعکس چهبسیار افرادی که مدتها انسانهایی درستکار بودند، اما سرانجام از دنیا و لذتهای آن فریب خوردند و از جاده
مستقیم منحرف گشتند. بههرحال این هشدار، درسی کلی است و به ما میآموزد که نباید ساده بود؛ بهویژه در مسائل اجتماعی و امور دینی سهلانگاری بههیچوجه پسندیده نیست. انسان باید برای هر گامی که برمیدارد در پیشگاه خدای خود حجت داشته باشد.
ابوبکر پس از بیان فضایل حضرت زهرا علیهاالسلام ادعا کرد:
بهراستی من خدا را شاهد میگیرم ـ و او برای شهادت کافی استـ که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: ما گروه انبیا نه طلایی به ارث میگذاریم و نه نقرهای و نه خانهای و زمین مزروعی، و تنها ارث ما کتاب و حکمت و علم و نبوت است و آنچه در دست ماست متعلق به ولیّ امری است که بعد از ماست که به حکم خویش درباره آن حکم کند.
بهطور کلی درباره چنین ادعاهایی نخست این پرسش مطرح میشود که وظیفه ما در برابر آنها چیست؟ قرآن کریم درباره اخباری که به انسان میرسد میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ؛(1) ای كسانی كه ایمان آوردهاید، اگر شخص فاسقی برای شما خبری آورد، درباره آن تحقیق كنید. مبادا به گروهی ازروی نادانی آسیب برسانید و از كرده خود پشیمان شوید.
1. حجرات (49)، 6.
به دستور قرآن کریم، اگر سند خبری معتبر نباشد آن خبر هیچ ارزشی ندارد؛ اما اگر راوی خبر مورد اعتماد باشد وظیفه چیست؟ در این صورت باید به مضمون حدیث مراجعه کرد؛ اگر مضمون آن حدیث با قرآن سازگار نباشد، بهگونهایکه یا باید حدیث را پذیرفت یا سخن قرآن کریم را، وظیفه ماست آنچه را که مخالف قرآن کریم است رها کنیم. این ملاکی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله خود به دست ما دادهاند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
قَدْ كَثُرَتْ عَلَیَّ الْكَذَّابَةُ وَسَتَكْثُرُ بَعْدِی فَمَنْ كَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِِ فَإِذَا أَتَاكُمُ الْحَدِیثُ عَنِّی فَاعْرِضُوهُ عَلَی كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّتِی فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّتِی فَخُذُوا بِهِ وَمَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّتِی فَلَا تَأْخُذُوا بِهِ؛(1) بهراستی کسانی که سخنی را بهدروغ به من نسبت میدهند زیاد شدهاند و بعد از من هم زیاد میشوند. پس هرکس عمداً دروغی را به من نسبت دهد جایگاهش پر از آتش باد! بنابراین هرگاه سخنی از قول من برای شما نقل شد آن را بر کتاب خدا عرضه کنید؛ پس آنچه موافق کتاب خدا و سنت من است بگیرید و به آنچه مخالف کتاب خدا و سنت من است ترتیب اثر ندهید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله با این سخن معیاری به دست میدهند تا بتوانیم از میان سخنانی که به ایشان نسبت داده میشود سخن صادق را از سخن کاذب تشخیص دهیم و آن معیار، کتاب خدا و سنت قطعی است. ابوبکر در پاسخ حضرت زهرا علیهاالسلام سخنی را به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد که مضمون آن مخالف نص قرآن کریم است. قرآن کریم میفرماید: وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ؛(2) «و سلیمان از داود ارث برد». همچنین میفرماید:
1. احمدبنعلی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص447.
2. نمل (27)، 16.
فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا * یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ؛(1) «پس تو از نزد خود جانشینی به من ببخش كه وارث من و دودمان یعقوب باشد». سخن او مخالف نص این آیات و دیگر آیاتی است که حضرت زهرا علیهاالسلام تلاوت فرمودند و برخلاف تاریخ قطعی است. اگر بخواهیم آن حدیث را بپذیریم تکلیف این آیات چه میشود؟! اگر در حدیث آمده بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من ارث باقی نمیگذارم، میتوانستیم بگوییم که این آیات عاماند و این حدیث آنها را تخصیص میزند (البته اگر قایل باشیم که خبر واحد میتواند نص قرآن کریم را تخصیص بزند)؛ اما در این حدیث آمده است که هیچ پیامبری ارث باقی نمیگذارد و این برخلاف نص قرآن کریم است.
نکته دیگر آنکه اگر فرض کنیم هم سند و هم مضمون این حدیث درست است، بازهم دلیلی بر صحت عملکرد وی نخواهد بود؛ زیرا در این حدیث آمده است: نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورِثُ ذَهَباً وَلَا فِضَّةً وَلَا دَاراً وَلَا عَقَاراً وَإِنَّمَا نُورِثُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالْعِلْمَ وَالنُّبُوَّةَ؛ «ما گروه انبیا نه طلایی به ارث میگذاریم و نه نقرهای و نه خانهای و زمین مزروعی، و تنها ارث ما کتاب و حکمت و علم و نبوت است». با توجه به آیات قرآن کریم معنای درست این سخن آن است که ما گروه پیامبران ازآنجهت که پیامبریم برای شما علم و حکمت به ارث میگذاریم. پس علومی که به شما آموختیم ارث ما برای شماست و باید قدر و ارزش آن را بدانید. بهعبارتدیگر هر شخصی ازلحاظ شخصیت حقیقیاش از خود ارثی به جای میگذارد و ازلحاظ شخصیت حقوقیاش ارثی دیگر. بنابراین پیامبران ازجهت شخصیت حقوقی خویش (مقام نبوت) برای امت خود علم و حکمت را به ارث باقی میگذارند؛ اما
1. مریم (19)، 5ـ6.
ازجهت شخصیت حقیقیشان، مانند دیگران، برای همسر و فرزندان خویش ارث به جای خواهند گذاشت.
این مضمون در روایات اهلبیتعلیهم السلام از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز آمده است که در مقام تشویق مردم به قدرشناسی از علما و علوم الهی از این علوم با عنوان ارث انبیا یاد شده است. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
... فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَی سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَلَا دِرْهَماً وَلَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِر؛(1) برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه در شب بدر بر سایر ستارگان است و بهراستی علما وارثان انبیا هستند. بهراستی انبیا دیناری به ارث نمیگذارند و نه درهمی؛ اما علم را به ارث میگذارند. پس هرکس از آن (علم) برگیرد، بهره فراوان برگرفته است.
این سخن بدان معناست که آنچه مقام نبوت (مقام حقوقی پیامبران) به ارث میگذارد علم است و هدف اساسی انبیای الهی این بوده است که آگاهی جامعه بشری را افزایش دهند و با نور علم، مسیر حرکت آنان را بهسوی سعادت روشنی بخشند. از مقام نبوت نیز جز این انتظار نمیرود. ارزش این رسالت را با امور مادی نمیتوان قیاس کرد و ما نیز باید قدر این نعمت را بدانیم.
نکته دیگر آنکه حتی اگر فرض کنیم پیامبر صلی الله علیه و آله چنین سخنی با آن مضمون فرموده باشند که در پاسخ وی آمده است و مقصود حضرتش این باشد که اموال بهجامانده از ایشان حکم ارث را ندارند، بازهم هدف وی برآورده نمیشود؛ زیرا در این حدیث آمده است: «آنچه در دست ماست برای ولی
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص34.
امری است که پس از ماست که به حکم خویش درباره آن حکم کند»؛ اما پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله ولیّ امر کسی است که خود پیامبر صلی الله علیه و آله تعیین کرده است. حدود هفتاد روز پیش از این ماجرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ؛(1) «هرکس من مولای اویم پس این علی مولای اوست». پس بنابر همین حدیثی که در پاسخ حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام آمده، اختیار اموال رسول خدا صلی الله علیه و آله با امیر مؤمنان علی علیه السلام بوده است.
1. عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص129؛ یوسفبنعبداللهبنعبدالبر، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1099؛ علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص174.
فَقَالَتْ علیهاالسلام : سُبْحَانَ اللَّهِ مَا كَانَ أَبِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ كِتَابِ اللَّهِ صَادِفاً وَلَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً، بَلْ كَانَ یَتْبَعُ أَثَرَهُ وَیَقْفُو سُوَرَهُ. أَفَتَجْمَعُونَ إلی الْغَدْرِ اعْتِلَالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ؟! وَهَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِیهٌ بِمَا بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوَائِلِ فِی حَیَاتِهِ. هَذَا كِتَابُ اللَّهِ حَكَماً عَدْلاً وَنَاطِقاً فَصْلاً یَقُولُ «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»(1) وَیَقُولُ «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»(2) وَبَیَّنَعزوجل فِیمَا وَزَّعَ مِنَ الْأَقْسَاطِ وَشَرَعَ مِنَ الْفَرَائِضِ وَالْمِیرَاثِ وَأَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرَانِ وَالْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلِینَ وَأَزَالَ التَّظَنِّیَ وَالشُّبُهَاتِ فِی الْغَابِرِینَ كَلَّا «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی مَا تَصِفُونَ».(3)
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: «صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»(4) وَصَدَقَتِ ابْنَتُهُ. أنْتِ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَمَوْطِنُ الْهُدَی وَالرَّحْمَةِ وَرُكْنُ الدِّینِ وَعَیْنُ الْحُجَّةِ، لَا أُبَعِّدُ صَوَابَكِ وَلَا أُنْكِرُ خِطَابَكِ. هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنِی وَبَیْنَكِ قَلَّدُونِی مَا
1. مریم (19)، 6.
2. نمل (27)، 16.
3. یوسف (12)، 18.
4. احزاب (33)، 22.
تَقَلَّدْتُ، وَبِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ غَیْرَ مُكَابِرٍ وَلَا مُسْتَبِدٍّ وَلَا مُسْتَأْثِرٍ وَهُمْ بِذَلِكِ شُهُودٌ.
فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلام إِلَی النَّاسِ وَقَالَتْ: مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَی قِیلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِیَةَ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِرِ، «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها»؟(1) كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِكُمْ مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ فَأَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَأَبْصَارِكُمْ، وَلَبِئْسَ مَا تَأَوَّلْتُمْ وَسَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ، وَشَرٌّ مِنْهُ مَا اغْتَصَبْتُمْ! لَتَجِدُنَّ وَاللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقِیلاً وَغِبَّهُ وَبِیلاً إِذَا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطَاءُ وَبَانَ مَا ورائه الضَّرَّاءُ وَبَدَا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ «وَخَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ»(2)؛ پس فاطمه علیهاالسلام فرمود: سبحان الله! پدر من رویگردان از کتاب و مخالف با احکام آن نبود؛ بلکه پیوسته پیرو آن و تابع سورههای آن بود. پس آیا برای بیوفایی به او جمع میشوید، درحالیکه برای این عمل خود دروغی را بهانه میکنید؟ این عمل پس از وفات او (پیامبر صلی الله علیه و آله ) شبیه نقشههایی است که [برای قتل او] در زمان حیاتش کشیده شد. این کتاب خدا که داوری عادل و ناطقی روشن است میگوید: «[زکریا گفت: خدایا... از نزد خود جانشینی به من ببخش كه] وارث من و دودمان یعقوب باشد»، و قرآن میگوید: «و سلیمان از داود ارث برد»، و خدایعزوجل در آنجا که سهمیهها را توزیع و واجبات و ارثها را تشریع و سهم مردان و زنان را آشکار فرمود چیزی را تبیین نمود که توجیه باطلگویان را دور کرد و گمانها و شبهات را در حق گمراهان زدود. هرگز چنان
1. محمد (47)، 24.
2. غافر (40)، 78.
نیست [که شما میگویید] «بلکه هوای نفس شما امری را برایتان آراسته است. پس صبری نیکو باید، و خداست که برای آنچه شما توصیف میکنید باید از او یاری خواست».
پس ابوبکر گفت: خدا و رسولش راست گفتند و دخترش راست گفت. تو معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت و رکن دین و سرچشمه دلیل هستی. من برحق بودن تو را دور نمیشمارم و سخنان تو را انکار نمیکنم. این مسلماناناند که بین من و تو هستند. آنچه به گردن گرفتم اینان به گردنم انداختند و آنچه را گرفتم با موافقت همگی آنها گرفتم و زورگو و خودرأی و منفعتطلب نبودم و اینان بر این مطلب شاهدند.
پس فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرد و فرمود: ای تودههای مردم مسلمان! ای کسانی که به سوی سخنان باطل با سرعت میروید، اما نسبت به کار زشت و زیانبار چشمپوشی و مسامحه میکنید! «آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفل زده شده است؟! بلکه اعمال بد شما دلهایتان را تیره کرده است. پس خدا چشم و گوشتان را گرفت و چه بد تفسیری برای آیات خدا کردید و به چه رأی بدی اشاره کردید!» و بدتر از آن، تصرف غاصبانه شماست. به خدا قسم این کار برای شما بسیار گران تمام خواهد شد. بار بسیار گرانی است و عاقبت بسیار وخیمی در پی دارد. روزی که پرده از اعمال شما برداشته میشود و آنچه ورای آن است آشکار میشود، ازطرف خدا بدبختیها و گرفتاریهایی برای شما ظاهر خواهد شد که هیچ گمان نمیکردید و در آن روز است که اهل باطل بسی زیان خواهند کرد.
خلاصه آنچه حضرت زهرا علیهما السلام در مقام احتجاج با خلیفه نخست درباره تصرف سرزمین فدک فرمود این بود که حضرت در آغاز، از بخشش و هدیه بودن فدک سخن به میان آوردند و پس از انکار آنان، از راه دیگر وارد شدند و ادعا کردند که چون این سرزمین ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله بود، پس از ایشان باید بهمنزله ارث در اختیار حضرت قرار گیرد. پس از آن به انصار رو کردند و پس از ذکر فضایل آنان، از ایشان به علت یاری نکردن جبهه حق گله کردند. سخن به اینجا که رسید خلیفه اول متوجه شد که جوّ نامناسبی بر مجلس حکمفرما شده و لازم است فضا را آرام کند. ازاینرو در پاسخ، نخست حضرت زهرا علیهاالسلام را ستود و ادعا کرد که حاضر است اموال خود را در اختیار ایشان بگذارد، اما سرزمین فدک باید در اختیار مصالح مسلمانان قرار گیرد و قسم خورد که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است که فرمود: ما انبیا درهم و دیناری به ارث باقی نمیگذاریم و آنچه پس از ما بماند، در اختیار ولیّ امر بعد از ماست. همچنین ادعا کرد که در انجام این عمل تنها نبوده، این کار و به اجماع مسلمانان انجام شده است و همه با او در این امر همراه بودهاند.
طبیعی است که اشخاص ساده و سطحینگر تاحدی تحت تأثیر سخنان وی قرار گیرند. ازاینرو صدیقه کبری علیهاالسلام بار دیگر به ایراد سخن پرداختند و فرمودند: سُبْحَانَ اللَّهِ مَا كَانَ أَبِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ كِتَابِ اللَّهِ صَادِفاً وَلَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً، بَلْ كَانَ یَتْبَعُ أَثَرَهُ وَیَقْفُو سُوَرَهُ. أَفَتَجْمَعُونَ إلی الْغَدْرِ اعْتِلَالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ؛ «پاک و منزه است خدا (جای تعجب است)! پدر من رویگردان از کتاب و با احکام آن مخالف نبود؛ بلکه پیوسته پیرو آن و تابع سورههایش بود. پس آیا برای
بیوفایی به او جمع میشوید؛ درحالیکه برای این عمل خود دروغی را بهانه میکنید؟»
زهرای مرضیه علیهاالسلام در ادامه تعبیری رمزآمیز بیان کردند و فرمودند: وَهَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِیهٌ بِمَا بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوَائِلِ فِی حَیَاتِهِ؛ «این عمل پس از وفات او (پیامبر صلی الله علیه و آله ) شبیه نقشههایی است که برای قتل او در زمان حیاتش کشیده شد». صدیقه کبری علیهاالسلام بهاجمال این مسئله را مطرح میکنند؛ اما درباره توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات آن حضرت، مورخان ماجرایی را نقل کردهاند که بهاجمال ازاینقرار است:
در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله گروهی از منافقان هنگام بازگشت از جنگ تبوک توطئه كردند شتر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در گردنهای میان تبوك و مدینه رم دهند و ایشان را به دره پرتاب کنند و به قتل برسانند. حضرت بهوسیله وحی از توطئه آنان باخبر شد. وقتی سپاه اسلام به گردنه رسید، پیامبر به عمار دستور داد مهار شتر را بگیرد و به حذیفه فرمود از پشت سر، شتر را براند.
شبهنگام بود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله به بالای دره رسید. منافقان كه از پیشْ خود را آماده كرده و صورتهایشان را با پارچه پوشانده بودند نزدیك شتر حضرت رفتند تا توطئه قتل را عملی كنند. پیامبر بیدرنگ نهیبی به آنان زد و به حذیفه فرمود: با عصایی كه در دست داری بر صورت شترانشان بزن. حذیفه نیز چنان كرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بود.
منافقان كه حدس زدند پیامبر بهوسیله وحی از توطئه آنان آگاه گشته دچار وحشت شدند و گریختند. برخی از اصحاب که آنان را شناخته بودند نزد پیامبر آمدند و از ایشان خواستند اجازه دهد منافقانی را كه به جان حضرت قصد سوء داشتند، گردن بزنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «دوست ندارم مردم بگویند همینكه محمد از جنگ با مشركان فراغت یافت به كشتن یاران خود دست زد».
این جریانی است که جز مورخان شیعه(1) مورخان اهل سنت نیز آن را نقل کردهاند.(2) بههرحال با توجه به قراین موجود، بهویژه نقلی که واقدی در المغازی آورده، میتوان فهمید که مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از این سخن، ماجرای ترور پیامبر صلی الله علیه و آله است. مقصود حضرت این است که رفتار آنها با دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله به همان غائلهای شبیه است که برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله تدارک دیده شده بود و اینهم ادامه همان جریان است که حذف اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را پیگیری میکند. سپس حضرت بار دیگر برای روشن شدن حقیقت و برطرف شدن هرگونه شبهه احتمالی آنان را به قرآن کریم دعوت میکنند و میفرمایند: هَذَا كِتَابُ اللَّهِ حَكَماً عَدْلاً وَنَاطِقاً فَصْلاً یَقُولُ: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ(3)»؛ «این کتاب خدا که داوری عادل و ناطقی روشن است میگوید: [زکریا گفت: خدایا... از نزد خود جانشینی به من ببخش كه] وارث من و دودمان یعقوب باشد». بنابر این آیه نورانی، حضرت زکریا علیه السلام درحالیکه سنّ بالایی داشت و همسرش نازا بود از خداوند درخواست میکند که به او فرزندی عطا کند که وارث او و دودمان یعقوب باشد. صدیقه طاهره علیهاالسلام با اشاره به این آیه، آنان را به نص قرآن کریم ارجاع میدهند و مقصود حضرت این است که اگر این کلام درست باشد که پیامبران ارث باقی نمیگذارند باید انبیای الهی خود از این نکته آگاه باشند. پس چگونه حضرت زکریا از خداوند وارثی را درخواست میکند که از او راضی باشد و خداوند نیز دعای او را پذیرفت و حضرت یحیی را به ایشان عطا کرد؟ فاطمه زهرا علیهاالسلام باز به آیهای دیگر که بهطور صریح مخالف کلام ابوبکر است اشاره میکند و میفرماید: وَیَقُولُ «وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ(4)»؛ «و قرآن میگوید: و سلیمان از
1. فضلبنحسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص123.
2. محمدبنعمر واقدی، المغازی، ج3، ص1042؛ اسماعیلبنعمربنکثیر، البدایه و النهایه، ج5، ص19.
3. مریم (19)، 6.
4. نمل (27)، 16.
داود ارث برد». کلام صدیقه کبری علیهاالسلام به این حقیقت اشاره دارد که اگر این سخن صحیح است که انبیا ارثی باقی نمیگذارند، چگونه قرآن کریم میفرماید: حضرت سلیمان از حضرت داود ارث برد؟ از تعارض این حدیث با قرآن کریم روشن میشود که این حدیث درست نیست و رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین سخنی نفرمودهاند یا بیشترین توجیهی که میتوان برای آن بیان کرد این است که بگوییم راوی کلام را اشتباه شنیده است و ممکن است اصل حدیث چنانکه پیشتر گفتیم اینگونه باشد: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَلَا دِرْهَماً وَلَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِر؛(1) «بهراستی علما وارثان انبیا هستند. بهراستی انبیا دیناری به ارث نمیگذارند و نه درهمی، اما علم را به ارث میگذارند. پس هرکس از آن (علم) برگیرد، بهرة فراوان برگرفته است». این سخن برای تشویق مردم به فراگیری علومی است که انبیا برای ایشان به جا گذاشتهاند؛ اما معنای این سخن آن نیست که پیامبران ازآنجهت که فردی از افراد جامعه و تابع احکام الهیاند، مانند دیگر افراد جامعه برای اهل خود ارث نمیگذارند. بنابراین این سخن صحیح نیست که آنچه از انبیای الهی باقی میماند در اختیار ولیّ امر پس از ایشان است؛ چراکه سخنی برخلاف نص قرآن کریم است.
پاره وجود رسول خدا علیهما السلام بار دیگر به قرآن کریم استناد میکند و میفرماید: وَبَیَّنَعزوجل فِیمَا وَزَّعَ مِنَ الْأَقْسَاطِ وَشَرَعَ مِنَ الْفَرَائِضِ وَالْمِیرَاثِ وَأَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرَانِ وَالْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلِینَ وَأَزَالَ التَّظَنِّیَ وَالشُّبُهَاتِ فِی الْغَابِرِینَ؛ «و خدایعزوجل در آنجا که سهمیهها را توزیع، و واجبات و ارثها را تشریع، و سهم مردان و زنان را آشکار فرمود چیزی را تبیین کرد که توجیه باطلگویان را دور کرد و گمانها و شبهات را در حق گمراهان زدود».
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص34.
خدای متعال در قرآن کریم آیاتی درباره ارث نازل فرموده که در آنها تفاوت ارث زن و مرد و طبقات مختلف وارثان را بیان کرده و سهمالارث هریک را تعیین نموده و بهطور کلی همه مسلمانان را مشمول این قاعده دانسته است و انبیا را از آن استثنا نکرده است. بنابراین جایی برای این شبهه باقی نگذاشته است تا کسی بگوید رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ارثی به جا نگذاشته و هرچه از ایشان باقی مانده است باید صرف مصالح عموم مسلمانان گردد. این حکم قرآن استثنا ندارد و برای همه مسلمانان جاری است.
حضرت زهرا علیهاالسلام در ادامه با اقتباس از آیهای که در داستان حضرت یوسف آمده است میفرمایند: كَلَّا «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیل وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُون(1)»؛ «هرگز چنان [که شما میگویید] نیست! بلکه هوای نفس شما امری را برایتان آراسته است. پس صبری نیکو باید و خداست که باید برای آنچه شما توصیف میکنید از او یاری خواست».
برادران یوسف علیه السلام هنگامیکه او را در چاه انداختند و پیراهن خونین وی را برای پدر آوردند گفتند: گرچه تو سخن ما را باور نمیکنی، ماجرا این است که ما یوسف را نزد اثاث خود گذاشته بودیم و هنگامیکه بازگشتیم دیدیم که گرگ او را خورده و این پیراهن خونآلود از او باقی مانده است.(2) حضرت یعقوب علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: «حقیقت این نیست که شما گفتید؛ بلکه آنچه گفتید تصویری نفسانی و شیطانی است و قصد دارید مرا فریب دهید. اما من صبری نیکو خواهم داشت و در این جریانی که شما نقل میکنید از خداوند کمک میخواهم».
1. یوسف (12)، 18.
2. ر.ک: یوسف (12)، 17.
حضرت زهرا علیهاالسلام نیز سرانجام با اقتباس از قرآن کریم همین پاسخ را بیان میفرمایند. پاسخ نهایی فاطمه مظلومه علیهاالسلام بدین معناست که همانگونه که فرزندان یعقوب به وی دروغ گفتند، تو هم به من دروغ میگویی و من باید در این ماجرا صبری نیکو داشته باشم و از خداوند یاری جویم.
با سخنان محکم و صریح دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بار دیگر انتظار فرد مقابل برآورده نشد. وی قصد داشت با ستایش حضرت زهرا علیهما السلام فضا را آرام کند و کار خود را به سرانجام رساند؛ اما سخنان رسای فاطمه علیهما السلام دوباره فضای مسجد را تغییر داد و اذهان عمومی را به سویی دیگر برد. همه میشنیدند که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن از نیرنگ، دروغ و تکرار غائلهای به میان میآورد که برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله اجرا شده بود و بهراستی این سخنان بسیار عجیب است. ابوبکر با دیدن این اوضاع دوباره رشته سخن را به دست میگیرد و میگوید: «صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»(1) وَصَدَقَتِ ابْنَتُهُ. أنْتِ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَمَوْطِنُ الْهُدَی وَالرَّحْمَةِ وَرُكْنُ الدِّینِ وَعَیْنُ الْحُجَّةِ؛ «خدا و رسولش راست گفتند و دخترش راست گفت. تو معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت و رکن دین و سرچشمه دلیل هستی».
فاطمه زهرا علیهاالسلام در رد توجیهاتی که ابوبکر برای اعمال خود برشمرد آیاتی از قرآن کریم تلاوت فرمود و اعمال آنان را خدعه و غائلهای شبیه به توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله خواند. وی در مقام پاسخ، سخن خدا و رسولش را تصدیق میکند و افزون بر آن سخن دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله را نیز صادق میشمارد. سپس اوصافی را برای
1. احزاب (33)، 22.
فاطمه علیهما السلام بیان میکند که بهراستی اوصافی عجیب است. طبیعی است که اگر بخواهند خشم کسی را فرو بنشانند و فضا را لطیف و دوستانه نشان دهند باید از همین شیوه استفاده کنند. وی که ادامه بحث را بهصلاح نمیبیند اینگونه ادامه میدهد: لَا أُبَعِّدُ صَوَابَكِ وَلَا أُنْكِرُ خِطَابَكِ. هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنِی وَبَیْنَكِ قَلَّدُونِی مَا تَقَلَّدْتُ، وَبِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ غَیْرَ مُكَابِرٍ وَلَا مُسْتَبِدٍّ وَلَا مُسْتَأْثِرٍ وَهُمْ بِذَلِكِ شُهُودٌ؛ «من برحق بودن تو را دور نمیشمارم و سخنان تو را انکار نمیکنم. این مسلماناناند که بین من و بین تو هستند. آنچه به گردن گرفتم اینان به گردنم انداختند و آنچه را گرفتم با موافقت همگی آنها گرفتم و زورگو و خودرأی و منفعتطلب نبودم و اینان بر این مطلب شاهدند».
در برخی نسخهها(1) که صحیحتر به نظر میرسد آمده است: لَا أُدْلِی بِجَوَابِكِ، وَلَا أَدْفَعُكِ عَنْ صَوَابِك؛ «در مقام پاسخ تو برنمیآیم و برحق بودن تو را رد نمیکنم». بههرحال مقصود وی این است که قصد ندارد در برابر سخنانی که فاطمه علیهما السلام بیان فرمود بحث را ادامه دهد و درعینحال، ادعا میکند که این سخنان را صادق میداند و آنها را تکذیب نمیکند. درحقیقت هنگامیکه وی میبیند در برابر آیات قرآن کریم و سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخی قانعکننده ندارد و فضای مجلس اقتضا نمیکند که مسئله بیش از این ادامه یابد، بهترین راهکار را قرار دادن حضرت روبهروی مسلمانان میبیند. پس چنین وانمود میکند که چون همه مردم با خلافت وی موافقت کردهاند، کار وی درست بوده است. امیر مؤمنان علیه السلام در تشریح این جریان میفرمایند: «برای گرفتن خلافت از ما و غصب فدک به اجماع مسلمین استناد کردند و گفتند که امت اسلامی بر خطا اتفاق نمیکنند».
1. محمدبنجریر طبری آملی صغیر، دلائل الإمامة، ص119.
داستان ادعای اجماع در امر خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله امری است که به شوخی شبیهتر است. جریان سقیفه، به نقل محدثان و مورخان شیعه و اهل تسنن جریانی است که از اختلاف بین دو طایفه انصار بر سر خلافت آغاز شد. هنگامیکه خبر تجمع آنان به گوش مهاجرین رسید چند تن از مهاجرینی که سرانجام دستگاه خلافت را به دست گرفتند، با سرعت خود را به جمع آنان رساندند و درباره مسئله خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنان به منازعه پرداختند. خلیفه دوم خود جریان را اینگونه نقل میکند: «من دیدم نزدیک است اختلاف به جای باریکی کشیده شود. ازاینرو به ابوبکر گفتم: دستت را باز کن! پس دستش را باز کرد و من با او بیعت کردم. به دنبال من مهاجرین بیعت کردند. سپس انصار بیعت کردند»!(1) این اجماعی است که در پاسخ فاطمه علیهاالسلام بدان استناد شد. از خلیفه دوم نقل ش
کَانَتْ فَلْتَةً وَقَی اللهُ شَرَّهَا؛(2) «بهراستی که بیعت ابوبکر امری شتابزده بود که خداوند شر آن را محفوظ داشت». اگر مسلمانان در امری اجماع داشته و بر سر آن اختلافی نداشته باشند و بدین سبب از خطا محفوظ باشند، چگونه است که خلیفه دوم آن را امری شتابزده میخواند که خداوند مسلمانان را از شر آن نگاه داشته است؟! چگونه است که میگوید: من برای جلوگیری از اختلاف و خونریزی دستم را دراز کردم و با او بیعت کردم؟! اگر اینان اجماع را مصحح امر خلافت میدانند، باید دستکم نظر دیگران را میپرسیدند تا از وجود اجماع یا عدم آن آگاهی مییافتند و اجازه میدادند
1. محمدبناسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8، ص27.
2. احمدبنعلی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص384؛ ر.ک: محمدبناسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8، ص26.
هرکس رأی خود را اعلام کند. چگونه سخن از اجماع به میان میآورند، درحالیکه از همان آغاز با یکدیگر بهشدت اختلاف داشتند و کار به اینجا کشید که به روی هم شمشیر کشیدند و او برای جلوگیری از خونریزی بهسوی ابوبکر دست دراز میکند و سپس خودْ این کار را نسنجیده و شتابزده میخواند؟! حقیقت این است که آنها همه امت نبودند. مگر فاطمه، امیر مؤمنان علیهما السلام ، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و بسیاری دیگر، افرادِ این امت نبودند؟! برفرض که اهل سقیفه بر خلافت و تصرف فدک اجماع کردند؛ کدام سند گواه این است که مردم گفته باشند چنین کاری را مرتکب شوید؟ ابوبکر خود در پاسخ زهرای معصومه علیهاالسلام برای توجیه کارش به حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد کرد و مدعی شد که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اختیار اموالی را که پس از ایشان باقی میماند، به دست ولیّ امر پس از خود داده است. حتی اگر این حدیث نیز درست بود، بنابر بیعتی که پیغمبر حدود هشتاد روز پیشتر در غدیر خم از مسلمانان گرفته بود، باید آن اموال در اختیار علی علیه السلام قرار میگرفت، نه اینکه مباشر علی و زهرا علیهما السلام را از آن ملک بیرون، و خود آن را تصرف کنند.
بههرحال، این جریان به تعبیر حضرت زهرا علیهاالسلام توطئه و غائلهای بسیار خطرناک بود، شبیه به توطئهای که برای قتل پیامبر صلی الله علیه و آله تدارک دیده شده بود. بر ماست که از کنار دقایق کلام زهرای معصومه علیهاالسلام با غفلت نگذریم. صدیقه کبری علیهاالسلام در مقابل توجیههای آنان آیهها و عبارتهایی را به کار میبرند که در شأن کفار، مشرکان و منافقان است، و این جریان را به جریان فرزندان یعقوب تشبیه میکنند. همه تلاشهای بزرگبانوی عالم خلقت علیهاالسلام ازآنروست که حقیقتجویان دیدگانشان از نور حقیقت محروم نشود و حقیقت اسلام و مسیر درست آن بر همگان آشکار گردد و مردم دریابند که معادن معارف دین چه کسانی هستند و
حقیقت دین را باید از چه کسانی آموخت. اگر کسی ادعا کند خطبه مبارک بانوی دو عالم علیهاالسلام بود که موجب بقای اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله گشت و اگر نبود سخنان صریح و بینظیر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله امروز اثری از شیعه در عالم پیدا نمیشد، سخنی گزاف نگفته است. حقیقت این است که وجود تشیع و حتی معارفی که از اهلبیتعلیهم السلام میان اهل تسنن باقی مانده، مرهون این خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام است.
سرانجام ابوبکر ادعا کرد که با مشورت مردم بر کرسی خلافت نشسته است و مردم وی را به این پست مأمور کردهاند و اگر در ملک فدک دخالت کرده با موافقت مردم بوده است و بهظاهر امر بین خود و حضرت زهرا علیهاالسلام را به مردم حواله کرد. روشن است پس از اینکه بهاصطلاح متصدی خلافت کار را به مردم واگذار کرد و ادعا کرد که به رأی آنها عمل کرده است، بیشک اگر مردم احساس مسئولیت داشتند، باید با او مخالفت میکردند؛ بهویژه آنکه حضرت بارها از آنها یاری طلبیده و به سبب یاری نکردن حق، با وجود داشتن توانایی بر این کارْ گله کرده بودند. بااینهمه بازهم مردم بیبصیرت سکوت کردند و صدایی از آنان برنخاست. ازاینرو حضرت زهرا علیهاالسلام در اعتراض به مردم فرمودند:(1) فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَه علیهاالسلام إِلَی النَّاسِ وَقَالَتْ: مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَی قِیلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِیَةَ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِرِ، «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها»(2)؟ كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِكُمْ مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ فَأَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَأَبْصَارِكُمْ، وَلَبِئْسَ مَا
1. حضرت زهرا علیهاالسلام خطبه دیگری نیز در دفاع از ولایت امیر مؤمنان علیه السلام در بستر بیماری برای زنان مهاجرین و انصاری که برای عیادت ایشان آمده بودند ایراد، و در آن با صراحت بیشتری علت این سکوت و سهلانگاری مردم را در دفاع از حق و مبارزه با باطل تحلیل فرمودهاند. شرح این خطبه نیز در بخش هشتم کتاب پیش رو خواهد آمد.
2. محمد (47)، 24.
تَأَوَّلْتُمْ وَسَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ، وَشَرٌّ مِنْهُ مَا اغْتَصَبْتُمْ! لَتَجِدُنَّ وَاللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقِیلاً وَغِبَّهُ وَبِیلاً إِذَا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطَاءُ وَبَانَ مَا ورائه الضَّرَّاءُ وَبَدَا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ «وَخَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ»(1)؛ «ای تودههای مردم مسلمان، ای کسانی که سراغ سخنان باطل [که سخنان جبهه مقابل من است] با سرعت میروید ولی در برابر کار زشت و زیانبار چشمپوشی و مسامحه میکنید! آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفل زده شده است؟! بلکه اعمال بد شما دلهایتان را تیره کرده است. پس خدا چشم و گوشتان را گرفت و چه بد تفسیری برای آیات خدا کردید و به چه رأی بدی اشاره کردید! و بدتر از آن، تصرف غاصبانه شماست. به خدا قسم، این کار برای شما بسیار گران تمام خواهد شد. بار بسیار گرانی است و عاقبت بسیار وخیمی در پی دارد. روزی که پرده از اعمال شما برداشته میشود و آنچه ورای آن است آشکار میشود، ازسوی خدا بدبختیها و گرفتاریهایی برای شما ظاهر خواهد شد که هیچ گمانش را نمیکردید و در آن روز است که اهل باطل بسی زیان خواهند کرد».
1. غافر (40)، 78.
همسر امیر مؤمنان علیهما السلام پس از به پایان رساندن سخنان گهربار و درعینحال جانسوز خویش در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله به منزل خویش بازگشتند؛ درحالیکه از آن مردمْ خشمگین و ناراحت بودند. سخنان حضرت در مسجد و پس از آن در بستر بیماری، خود گواهی روشن بر خشم فاطمه علیهاالسلام از آن مردم است. پس از ماجرای حضور زهرای مرضیه علیهاالسلام در مسجد و فریادهای بیامانِ پاره وجود پیامبر علیهما السلام بر سر منحرفان امّت رسول خدا صلی الله علیه و آله ، بیماری حضرت شدت یافت و با گذشت چند روز این کسالت به رحلت بانوی آسمانی و پیوستن او به پدر بزرگوارش علیهما السلام انجامید.
خطبه بینظیر بزرگ بانوی عالم علیهما السلام دقایقی آموزنده دربردارد که به عصر ایراد این خطبه مبارک و مردم آن زمانه اختصاص ندارد و ما نیز میتوانیم برای عصر و زمانه خویش از آنها بهره بگیریم. ازجمله نکات دقیق این خطبه شریف، اقتباسهای صدیقه کبری علیهما السلام لابهلای سخنان گرانسنگ خویش از آیات قرآن کریم است که باید بهطور ویژه بدانها توجه شود. برای این منظور نخست پرسشهایی را درباره این آیات مطرح میکنیم و در پایان پاسخی کلی بدانها میدهیم. اگر کسی در دادگاهی
رسمی در مقام بیان این ادعا باشد که اموال او را غاصبانه تصرف کردهاند و بخواهد برای تأکید ادعای خویش از آیات قرآن کریم استفاده کند، بهطور طبیعی باید آیاتی را بخواند که انسانها را از خوردن مال حرام برحذر میدارد؛ آیاتی همچون:
وَلا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَتُدْلُوا بِها إِلَی الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛(1) و اموال یكدیگر را به ناحق در میان خود نخورید! و برای خوردن بخشی از اموال مردم به گناه، آن را [بهمنزله رشوه] به قضات ندهید؛ درحالیكه میدانید [این كار، گناه است]؛
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ؛(2) ای كسانی كه ایمان آوردهاید! اموال یكدیگر را به باطل [و از راههای نامشروع] نخورید! مگر اینكه تجارتی با رضای شما انجام گیرد.
اما با نگاهی به آیات اقتباسشده در خطبه شریف فدکیه، چنین لحنی را در سخنان فاطمه علیهاالسلام نمیبینیم. در واقع ایشان آیاتی را تلاوت فرمودهاند که خطاب آنان به کفار و مشرکان است. صدیقه طاهره علیهاالسلام انسانی حکیم، عالم و معصومی است که به سخن بیهوده زبان نمیگشاید. پس بیشک حکمتی در سخنان او نهفته است که به آنها هشدار میدهد: راهی که در پیش گرفتهاید به کفر و عذاب خوارکننده دوزخ خواهد انجامید، و بهیقین بیجهت نیست که وضعیت آنان را در دوران جاهلیت بدانها یادآور میشود و زحماتی را از پدر گرامی و همسر خویش به آنها گوشزد میکند که در طول 23 سال برای هدایت آنان متحمل
1. بقره (2)، 188.
2. نساء (4)، 29.
شدند. لحن زهرای مرضیه علیهاالسلام بیانگر این حقیقت است که اعتراض ایشان تنها به غصب ملکشان نیست. آیاتی که حضرت در خلال این خطبه شریف بدانها اشاره میکنند آیاتی بسیار عجیب است که باید بیشازپیش در آن دقت و تأمل شود. ازاینرو در فصل پایانی شرح خطبه فدکیه برخی از آنها را مرور میکنیم.
فاطمه علیهاالسلام در بخشی از خطبه شریف خویش که به ماجرای سقیفه و تغییر مسیر خلافت اشاره میفرماید توجیه آنها را برای ایجاد این تغییر مسیر، جلوگیری از فتنه و هرجومرج در جامعه عنوان میکند و در برابر توجیهشان این آیه را تلاوت میفرماید: أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرینَ؛(1) «آگاه باشید آنها در فتنه سقوط كردند و بهراستی جهنم بر كافران احاطه دارد». کسی که هنگام دادخواهی در پی بازپس گرفتن ملک خویش باشد، اینگونه سخن نمیگوید؛ بهویژه در برابر کسانی که سالها پای منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و اصحاب و نزدیکان ایشان به شمار میآیند.
همچنین حضرت زهرا علیهما السلام کار آنها را کنار نهادن قرآن کریم میشمارد و این آیه نورانی را تلاوت میفرماید: وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ؛(2) «و هركس جز اسلام آیینی برای خود برگزیند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است». این آیه پاسخ مناسبی برای مدعیان پلورالیسم است که سخن از نیکویی همه ادیان به میان میآورند و مدعیاند فرقی نمیکند انسان چه دینی را برگزیند؛ اما مخاطبان حضرت زهرا علیهاالسلام چنین نظری را
1. توبه (9)، 49.
2. آل عمران (3)، 85.
بیان نکرده بودند و از انتخاب دینی دیگر سخنی به میان نیاوردند. پس باید دید فاطمه زهرا علیهاالسلام به چه مناسبت در آن مجلس این آیه را تلاوت فرمودند.
صدیقه طاهره علیهاالسلام در برابر این ادعا که ازسوی رسول خدا صلی الله علیه و آله ارثی به ایشان نمیرسد این آیه را تلاوت میفرماید: أَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛(1) «آیا آنها حكم جاهلیت را میخواهند؟! و برای مردمی که یقین دارند چه كسی از خدا در حکم کردن نیکوتر است؟!» حضرت با تلاوت این آیه گهربار کار آنان را زنده کردن احکام دوران جاهلیت میشمارد و به ایشان یادآور میشود که هیچ حکمی از حکم خدای متعال نیکوتر نیست. اما آیا بهراستی آنها چنین ادعایی داشتند؟ چه کسی میخواست دست از حکم خدا بردارد و با حکم کردن به احکام دوران جاهلیت به آن دوران تاریک بازگردد؟! چه کسی در برتری حکم خدا بر احکام جاهلی تردید کرده بود که حضرت این آیه را تلاوت میفرماید؟! در سخنان آنان بهظاهر سخنی از دوران جاهلیت و درخواست بازگشت به آن دوران دیده نمیشود! حتی گاه در پاسخ حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام سخن از محبت و دوستی اهلبیتعلیهم السلام به میان میآورند و اینکه دوستی ایشان عامل سعادت و اوامر ایشان راهنمای بهشت است؛ اما زهرای مرضیه علیهاالسلام با تندی و تعبیراتی بسیار کوبنده با آنان سخن میگوید.
همچنین فاطمه علیهاالسلام پس از شکایت از اینکه آنان برخلاف احکام صریح قرآن کریم مدعی شدند از پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان ارثی نمیرسد، آنان را به دیدار در روز قیامت وعده دادند و این آیه را تلاوت فرمودند: فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ
1. مائده (5)، 50.
یُخْزیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ؛ «بهزودی خواهید دانست چه كسی عذاب خواركننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!» این آیه پاسخ حضرت نوح علیه السلام به کفار و مشرکانی است که ایشان را مسخره میکردند و حضرت زهرا علیهاالسلام این آیه را در پاسخ کسی تلاوت فرمود که مسلمانان با او بهمنزله جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرده بودند. آیا نباید درباره حکمت تلاوت این آیات اندیشید؟!
آنگاه که صدیقه طاهره علیهاالسلام با انصار سخن گفت و از یاری ندادن آنان شکایت کرد، فرمود: شاید گمان میکنید چون رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفته، دیگر وظیفهای ندارید و کار را تمامشده میبینید، اما قرآن کریم میفرماید:
وَما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِكُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ؛(1) و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او نیز فرستادگانی بودند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به آیین گذشته خویش بازمیگردید؟! و هرکس به آیین گذشته خویش بازگردد، هیچ زیانی به خداوند نخواهد رساند و بهزودی خداوند شاکران را پاداش خواهد داد.
این آیهای عجیب است که باید درباره دلیل نزول آن در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و بیان چنین معنایی ازسوی خداوند به مسلمانان نیز دقت کنیم. چرا خداوند به مسلمانان اینگونه هشدار داده است که «آیا اگر پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت یا به قتل
1. آل عمران (3)، 144.
رسید شما از دین خود دست برمیدارید و به آیین پیشینتان بازمیگردید؟». ظاهر آیه نورانی این است که برخی در دل چنین باوری را میپروراندند که با رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله دین و آیین او نیز از بین خواهد رفت. اینان به حقانیت آیین پیامبر چندان اعتقادی نداشتند و در معرض این خطر بودند که دین اسلام را رها کنند و به آیین دوران جاهلیت بازگردند. ازاینرو خدای متعال با نزول این آیه بدانها هشدار میدهد که مراقب باشید! بیشک روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله از این دنیا خواهند رفت؛ اما او دین اسلام را برای هدایت شما بهسوی سعادت ابدی آورده است و نباید با رفتن او از این مسیر حق دست بردارید و به آیینی بازگردید که جز شقاوت برای شما حاصلی نخواهد داشت. البته خدای متعال این نکته را نیز یادآور میشود که اگر از این مسیر بازگردید، هیچ زیانی برای خدا نخواهد داشت و تنها به خود زیان زدهاید؛ اما اگر آیین او را راهکار زندگی خویش قرار دهید و شکرگزار نعمت او باشید به پاداش آن خواهید رسید که همان سعادت ابدی است.
پاره وجود پیامبر علیهما السلام نیز با تلاوت این آیه خطاب به انصار، که پیشینهای درخشان در یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند، بدانها هشدار میدهد که اگر گمان کردهاید چون پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است دیگر نباید از ما حمایت کنید مصداق این آیه خواهید بود و باید بدانید که با این کار جز به خود زیان نخواهید رساند. در ادامه نیز برای تأکید این آیه را تلاوت میفرماید: إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ؛(1) «اگر همه شما مسلمانان و هر انسانی که روی زمین است همگی کافر شوید، پس بهراستی که [به خدا زیانی نمیرسد و] بیشک خداوند بینیاز و ستوده است».
1. ابراهیم (14)، 8.
با دقت در آیهای که زهرای مرضیه علیهاالسلام تلاوت فرموده است این پرسش مطرح میشود که مگر در آن مجلس، کسی قصد داشت از دین اسلام دست بردارد و به آیین دوران جاهلیت بازگردد؟!
در پایان سخنان صریح و روشنگرانه همسر امیر مؤمنان علیهما السلام به ایشان پاسخ دادند: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدهایم که انبیای الهی مالی به ارث نخواهند گذاشت و اموال مورد نظر شما در جهت مصالح عموم مسلمانان قرار خواهد گرفت و با آنها جامعه مسلمانان را مجهز خواهیم کرد تا با کفار و فجار نبرد کنند. پاسخ آنان بهظاهر نشانهای از کفر، شرک و خدعه در خود نداشت؛ اما صدیقه کبری علیهاالسلام ، که سخنانش بیشک خالی از حکمت نیست، در برابر، این آیه را تلاوت فرمودند: بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ؛(1) «بلکه هوای نفس شما امری را برایتان آراسته است. پس صبری نیکو باید و خداست که برای آنچه شما توصیف میکنید باید از او یاری خواست». سخن فاطمه علیهاالسلام بدین معناست که امر بر آنان مشتبه نشده بود و اینگونه نبود که حقیقت امر را ندانند؛ بلکه سخنان بهظاهر دوستانه آنان تنها صحنهسازی و ازسر هوای نفس بود تا به آنچه که دلخواهشان بود دست یابند و فاطمه علیهاالسلام در برابر این خدعه باید صبری عظیم داشته و تسلیم امر خدای متعال باشد.
پس از آنکه ادعا شد همه مردم در شکلگیری دستگاه خلافت، آنگونه که
1. یوسف (12)، 18.
فاطمه علیهاالسلام بدان اعتراض داشت، اتفاقنظر داشتهاند و با رأی آنان همه کارها انجام شده است، زهرای مرضیه علیهاالسلام مردم را مخاطب قرار داد و با شکایت از سستی، کجاندیشی و کجرفتاری آنان این آیه را تلاوت فرمود: أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها؛(1) «آیا آنها در قرآن تدبر نمیكنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!» و در ادامه فرمود: كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِكُمْ مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ فَأَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَأَبْصَارِكُم؛ «[حقیقتْ آن نیست که شما میگویید] بلکه اعمال زشت شما همچون زنگاری بر دلهایتان نشسته و گوش و چشمان شما را گرفته است». جمله بالا اقتباسی است از این آیه نورانی که میفرماید: كَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یَكْسِبُونَ؛(2) «هرگز چنین نیست، بلكه اعمال آنها همچون زنگاری بر دلهایشان نشست». نیز اشارهای است به حقیقتی که قرآن کریم در آیات متعدد بر آن تأکید بسیار دارد؛ اینکه اگر انسان به انجام اعمال زشت اصرار ورزد، رفتهرفته توان او برای درک حقیقت کاسته میشود و این اختلال معرفتی، ایمان او را نیز ضعیف میکند و سرانجامِ او به کفر میانجامد. قرآن کریم میفرماید:
أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَه فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ؛(3) آیا كسی را دیدی كه معبود خود را هوای نفس خویش قرار داد و خداوند او را با وجود داشتن آگاهی، گمراه ساخت و بر گوش و قلبش مُهر زد و بر چشمش پردهای افكند؟! پس بعد از خدا چه كسی میتواند او را هدایت كند؟! آیا متذكر نمیشوید؟!
1. محمد (47)، 24.
2. مطففین (83)، 14.
3. جاثیه (45)، 23.
اما آیا ممکن است کسی که اندکی شعور داشته باشد معتقد باشد هوای نفسش خدای اوست؟ هوای نفس به معنای دلخواه است و ممکن نیست دلخواه انسان خدای او باشد! پس چگونه قرآن کریم از کسانی سخن میگوید که هوای نفس خویش را معبودشان قرار دادهاند؟! حقیقت این است که مقصود آیه از اینکه کسی هوای نفس را معبود خود قرار دهد این است که در برابر دلخواه خویش تسلیم باشد. بدین معنا که به هرچه هوس کند جامه عمل پوشاند. قرآن کریم میفرماید: خداوند چشمان و گوش چنین انسانی را کور و کر میکند و درحالیکه اهل علم و فهم است و در حل مسائل علمی از دقت برخوردار است، چنان او را گمراه میسازد که هیچکس نمیتواند او را هدایت کند. چنین مضمونی در این آیه نیز آمده است که میفرماید: كَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یَكْسِبُونَ؛(1) «هرگز چنین نیست، بلكه اعمال آنها همچون زنگاری بر دلهایشان نشست». کسانی که اهل معصیتاند و پیوسته با خداوند از در مخالفت وارد میشوند، اعمال زشتشان همچون چرک و زنگاری روی آیینه قلبشان مینشیند و رفتهرفته آن آیینه دیگر یارای بازتاباندن هیچ حقیقتی را نخواهد داشت.
حضرت زهرا علیهما السلام با اشاره به این آیات، خطاب به مسلمانان سستعنصر و کمایمان، درحقیقت کوتاهی آنان را در دفاع از حق، نتیجه پیروی از هوای نفس و تکرار اعمال زشت میداند که موجب شده اکنون قلب آنان زنگار بگیرد و از درک حقیقت بازمانند. پس از این، معصومه مظلومه علیهاالسلام با اشاره به این آیه که لَقَدْ كُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدیدٌ؛(2) «بهراستی تو از این صحنه غافل بودی. پس ما پرده را از چشم تو كنار زدیم. پس امروز چشمت كاملاً تیزبین
1. مطففین (83)، 14.
2. ق (50)، 22.
است!» به آنها هشدار میدهد که روز واپسین در راه است و در آن روز همه حقایق روشن خواهد شد و خواهید فهمید که دست به چه گناه بزرگی آلودهاید.
بهراستی چرا بانوی دو عالم علیهاالسلام در مجلسی که بهانه تشکیل آن تصرف سرزمین فدک است، خطاب به مسلمانان حاضر در آن مجلس آیاتی را تلاوت کردند که همه خطاب به گناهکاران، کافران و مشرکان هستند؟
حقیقت این است که اگر فاطمه طاهره علیهاالسلام لابهلای سخنان شریف خود چنین آیاتی را تلاوت فرمود بدین سبب بود که با دیده تیز و حقیقتبین خویش میدید راهی که مسلمانان در پیش گرفته و زاویهای که با حق ایجاد کردهاند پایانی جز کفر و شرک نخواهد داشت، و این همان حقیقتی است که قرآن کریم آن را بیان میفرماید: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَكانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛(1) «سپس سرانجامِ كسانی كه اعمال بد مرتكب شدند به جایی رسید كه آیات خدا را تكذیب كردند و آنها را به مسخره گرفتند!»
ما نیز در این زمانه نیز کسانی را میبینیم که بهراستی مصداق این آیه شریفهاند و بااینکه پیشتر، افرادی بسیار متدین و پایبند به احکام شرع بودند راه خویش را کج کردند و در مقابل دین و متدینان قرار گرفتند. افرادی را میبینیم که از آغاز فعالیتهای بسیاری در دفاع از دین حق و مبارزه با باطل داشتند، اما کمکم به انحرافی کشیده شدند که باور کردن آن مشکل است. بنده با دانشجویی متدین آشنا بودم و مدتها با او معاشرت داشتم. وی افزون بر اینکه عبادتهایش ترک نمیشد در کشورهای دیگر نیز میکوشید حتی کارهای خلاف احتیاط انجام
1. روم (30)، 10.
ندهد. زمانی به لندن رفته بود و شنیده بود که در آنجا برخی از کارخانههای نان، فرِ نانپزی را با روغنی که با چربی خوک مخلوط است چرب میکنند تا نان آسانتر از تنور خارج شود. ازاینرو مدتی تحقیق کرده بود کارخانهای را بیابد که از چنین روغنی استفاده نمیکند تا از پاکی نانی که میخورد مطمئن باشد؛ اما همین شخص رفتهرفته کارش به جایی رسید که اصل دین، وحی، نبوت و همه ارزشهای دینی را انکار کرد. گرچه برخی از آغاز راه باطل را برمیگزینند و تا پایان عمر از منجلاب آن خارج نمیشوند، اینگونه نیست که هر انسانِ فاسقی از ابتدا فاسق بوده باشد. گاه افرادی در قلب جبهه حق قرار دارند، اما پس از مدتی به انحراف کشیده میشوند و درست در نقطه مقابل آنچه بودند قرار میگیرند. قرآن کریم میفرماید:
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ * وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ؛(1) و بر آنها بخوان سرگذشت كسی را كه آیات خود را به او دادیم؛ اما خود را از آن جدا ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد! و اگر میخواستیم، او را با این آیات بالا میبردیم؛ اما او به زمین (پستی) گرایید و از هوای نفس خود پیروی كرد. ازاینرو داستانش چون داستان سگ است كه اگر بر آن حملهور شوی زبان از كام برآورد، و اگر آن را رها كنی [بازهم] زبان از كام برآورد. این، مَثَل آن گروهی است كه آیات ما را تكذیب كردند. پس این داستان را حكایت كن، شاید كه آنان بیندیشند.
1. اعراف (7)، 175ـ176.
به دستور قرآن کریم باید دراینباره اندیشید که چرا کار مسلمانانی که در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، جز اندکی همچون سلمان، ابوذر و مقداد، به جایی رسید که حضرت بتول علیهاالسلام اینگونه آنها را توبیخ کرد. فاطمه زهرا علیهاالسلام میدید که سرانجامِ مسلمانان، با زاویهای که از حق گرفتهاند به کفر خواهد انجامید. ما نیز اگر به حکم خدا بیاعتنا باشیم و مبانی دیگری را جایگزین اصول الهی کنیم و با این تفکر که دوران اسلام و اسلامگرایی گذشته و اقتضای زمانه، سخن گفتن از ملیگرایی و ارزشهای انسانی است، بخواهیم از حق فاصله بگیریم، باید منتظر چنین سرنوشتی باشیم. انسانی که از حق زاویه میگیرد، در آغاز چندان فاصلهای با مسیر حق ندارد؛ اما هرچه پیش میرود این فاصله بیشتر میشود و هنگامیکه مسیر انحرافی ادامه یابد به جایی خواهد رسید که ضلع دیگر زاویه را نخواهد دید.
بیشک پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی میتوانست رهبری جامعه اسلامی را بر عهده گیرد و اسلام را حفظ کند که درست همانند رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله باشد. خداوند این منت و نعمت عظیم را به مسلمانان عنایت فرموده و چنین انسانی را آفریده و به مردم هم معرفی کرده بود؛ اما مسلمانان از او فاصله گرفتند و همین فاصله، آنان را به جاده باطل سوق داد. ازاینرو سرانجامِ همین مسلمانان به آنجا رسید که در سرزمین کربلا فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را به فجیعترین شکلْ شهید کردند. جنایتی که در سرزمین کربلا رخ داد به دست همین مسلمانان رخ داد، نه افراد ادیان دیگر! کسانی که عزیز رسول خدا صلی الله علیه و آله را به خاک و خون کشیدند، همگی نمازخوان بودند و صبح عاشورا نخست نماز جماعت خواندند و پس از آن خود را برای تمام کردن کار حسین، پسر علی و فاطمهعلیهم السلام آماده کردند. خواندن نماز و گرفتن روزه دلیل بر منحرف نبودن انسان از حق و
درستی او در همه جنبهها نیست. پیش از این اعمال، آنچه از اهمیت فراوانی برخوردار است، اعتقادات انسان است. کسی که برخلاف دستور خدای متعال که امیر مؤمنان علی علیه السلام را ولی و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده است از جانشینی فردی دیگر سخن به میان میآورد و نظر خود را بر امر خدای متعال ترجیح میدهد، یعنی که خود را در عرض خدای متعال میداند. ازاینروست که امام صادق علیه السلام درباره کسی که حکم نایب امام معصوم علیه السلام را رد کند میفرمایند: ... فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَعَلَیْنَا رَدَّ وَالرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَهُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّه؛(1) «... پس جز این نیست که حکم خدا را خوار شمارد و ما را رد کند و ردکننده ما ردکننده خداست، و این عمل در حد شرک به خداست». رد کردن امر نایب امام معصوم علیه السلام به شرک میانجامد؛ زیرا او ازسوی خدا حکم میکند و کسی که برخلاف او سخن میگوید، درحقیقت سخن خود را در عرض امر خدا قرار داده است و میگوید: خدا قانونی دارد و من هم قانونی! و این چیزی جز شرک نیست.
توبیخهای صدیقه کبری علیهاالسلام روی دیگری نیز دارد و آن هشداری به ماست که مراقب باشیم از محور حق فاصله نگیریم. رسول خدا صلی الله علیه و آله جایگاه حق را اینگونه به ما معرفی فرموده است: عَلیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلیٍّ؛(2) «علی با حق است و حق با علی است». بنابراین فاصله گرفتن از علی علیه السلام به معنای در پیش گرفتن راه
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص67.
2. عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص98؛ عبدالحمیدبنهبةاللهبنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج2، ص297.
انحراف از حق است و انحراف از حق پایانی جز کفر و باطل نخواهد داشت. نعمت ولایت نعمتی عظیم ازسوی خدای متعال به ما انسانهاست و باید قدردان این نعمت باشیم. نباید فراموش کنیم که اهلبیتعلیهم السلام و شاگردان مکتب آنان، قرنها کوشیدهاند تا مذهب تشیع را برای ما حفظ کنند. حقیقت این است که این مکتب کورانهای سختی را پشت سر نهاده تا امروز به دست ما رسیده است. پیش از این شاید یکصدم جمعیت کشور پهناور ایران نیز شیعه نبودند؛ اما با تلاشهای گسترده بسیاری از امامزادگان، علما و شیعیان، رفتهرفته جمعیت شیعیان در برخی شهرها افزایش یافت و رفتهرفته پس از گذشت چند قرن از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، نخستین حکومت شیعی را آلبویه در اواخر حکومت بنیعباس در مناطقی محدود برپا کردند. سرانجام در زمان حکومت صفویه تشیعْ مذهب رسمی ایران شد. در عصر ما هنوز جمعیت شیعه در جهان نسبت به دیگر مذاهب اسلامی بسیار کمتر است. اکنون که این نعمت عظیم با مجاهدتهای فراوان به دست ما رسیده، بر ماست که قدر آن را بدانیم و در حفظ و صیانت از آن و انتقالش به دیگران کوتاهی نکنیم. ائمه اطهارعلیهم السلام برای صیانت از این نعمت و پیشگیری از به وجود آمدن انحراف در آن، مسئولیتی سنگین بر دوش ما قرار دادهاند. ایشان از همه پیروان خود خواستهاند که در هنگامه نداشتن دسترسی به امام معصوم علیه السلام به کسانی مراجعه کنند که به علوم آنها عالماند و در پی اطاعت از اوامر آن بزرگواران باشند. ولایت چنین کسانی که بهمنزله حاکم و صاحبان ولایت تعیین شدهاند، ولایت فقیه خوانده میشود. بنابراین باید به یاد داشته باشیم که نعمت ولایت فقیه بهسادگی به دست ما نرسیده است. معنای سخن اهلبیتعلیهم السلام در اعطای حاکمیت و ولایت به فقیه جامع شرایط، تنها دوست داشتن چنین افرادی نیست. چنانکه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله در
روز غدیر که فرمود: مَنْ کُنْتُ مَولاه فَهَذا عَلیٌّ مَولاهُ؛(1) «هرکس که من مولای او هستم پس این علی مولای اوست» بدین معنا نیست که هرکس من دوست او هستم پس این علی دوست اوست! بزرگانی چون صاحب عبقات الانوار و صاحب الغدیر با زحمتهای فراوان بهخوبی اثبات کردهاند که مقصود رسول خدا صلی الله علیه و آله از مولا تنها دوستی نیست؛ بلکه مقصود ایشان ولایت و سرپرستی امت است و سخن ایشان بدین معناست که اطاعت علی علیه السلام بر همه واجب است.
در زمانه ما نیز ممکن است کسانی چنین شبهاتی را به جامعه القا کنند و بگویند: ولایت فقیه به معنای دوست داشتن فقهاست. اما حقیقت این است که ولایت فقیه ادامه همان ولایت اهلبیتعلیهم السلام است و اطاعت ایشان همانند اطاعت امام معصوم علیه السلام واجب است. شایسته است که در درجه نخست این مسئله را خود باور کنیم و در درجه بعد، شبهات کسانی را که دراینباره دچار شبهه شدهاند برطرف کنیم.
1. عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص129؛ یوسفبنعبداللهبنعبدالبر، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1099؛ علیبنابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص174.
خدای را سپاس که توفیق عنایت فرمود تا طی بخشها و فصول گذشته، خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را به بحث بنشینیم و از دریای بیکران معارف فاطمی توشهای برگیریم. صدیقه کبری علیهاالسلام خطبه کوتاه دیگری از خود به یادگار گذاشته است که آن را در بستر بیماری، هنگامیکه عدهای از زنان مهاجرین و انصار به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرمودهاند(1) و در کنار خطبه فدکیه از این خطبه شریف نیز یاد میشود. ما نیز در ادامه بحث، این خطبه شریف را مرور خواهیم داشت. درواقع برای این خطبه صدیقه کبری علیهاالسلام سه محور را میتوان ترسیم کرد؛ در بخش نخست، حضرت به توبیخ انصار و مهاجرین میپردازند و با بیان فضایل امیر مؤمنان علیه السلام ، آنها را بدان جهت که علی علیه السلام را رها، و خود را از سعادت محروم کردند سرزنش میکنند. در بخش دوم، حضرت امیر مؤمنان علیه السلام و کسانی را که مردم برگزیده بودند مقایسه میکنند و اهلبیتعلیهم السلام را پیشگامان
1. احمدبنابیطاهربنطیفور، بلاغات النساء، ص32؛ احمدبنعلی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص108.
جامعه بشری و آنها را عقبماندگان و دنبالهروها میخواند. ایشان از اینکه مردم پیشگامان را رها کردند و سراغ دنبالهروها رفتند، اظهار تعجب فراوان میکنند. در بخش سوم، حضرت سرانجام شومی را پیشبینی میکند که در انتظار مردم پیمانشکن است.
لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَه علیهاالسلام الْمَرْضَةَ الَّتِی تُوُفِّیَتْ فِیهَا دَخَلَتْ عَلَیْهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ یَعُدْنَهَا فَقُلْنَ لَهَا كَیْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِكِ یَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَحَمِدَتِ اللَّهَ وَصَلَّتْ عَلَی أَبِیهَا ثُمَّ قَالَتْ: أَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاكُنَّ قَالِیَةً لِرِجَالِكُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَسَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَاللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَقَرْعِ الصَّفَاةِ وَصَدْعِ الْقَنَاةِ وَخَتْلِ الْآرَاءِ وَزَلَلِ الْأَهْوَاءِ وَ «لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ»(1) لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهْم رِبْقَتَهَا وَحَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَهَا وَشَنَنْتُ عَلَیْهِمْ غَارَاتِهَا فَجَدْعاً وَعَقْراً وَ «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(2) وَیْحَهُمْ أَنَّی زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ وَقَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَالدَّلَالَةِ وَمَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَالطَّبِینِ بِأُمُورِ الدُّنْیَا وَالدِّینِ «أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»(3)؛ هنگامیکه فاطمه علیهاالسلام بیمار شد ـ همان بیماریای
1. مائده (5)، 80.
2. هود (11)، 44.
3. زمر (39)، 15.
که در آن وفات یافت ـ زنان مهاجرین و انصار برای عیادت از ایشان بر او وارد شدند. پس به او گفتند: حال تو نسبت به بیماریات چگونه است؟ پس خدا را حمد گفت و بر پدرش صلوات فرستاد. سپس فرمود: حال من بهگونهای است که به خدا قسم از دنیای شما متنفرم و بر مردان شما بسیار خشمگینم. آنان را بیرون افکندم بعد از آنکه آزمودم، و از آنها متنفر شدم پس از آنکه آنها را بهدقت آزمودم. پس زشت باد کُند شدن بُرندگیها، و به بازی گرفتن بعد از تصمیم جدی، و کوبیدن بر سنگ سخت و شکسته شدن نیزهها و تیرهوتار شدن اندیشهها و انحراف خواستهها، و چه زشت است آنچه برای خود از پیش فرستادند که خدا بر آنها خشم گرفت و پیوسته در عذاب میمانند. بهناچار ریسمان آن را بر گردن آنها انداختم و بار سنگینش را بر دوش آنان گذاشتم و ازهرسو بر آنان حمله بردم. پس نفرین و لعن و دوری از رحمت خدا بر قوم ظالم باد! وای بر آنان! چگونه خلافت را از کوههای استوار رسالت و پایههای نبوت و هدایت و محل نزول روحالامین و کاردانان امور دنیا و دین جابهجا کردند [و به جایی بردند که هیچ امنیت و صلاحیتی برای استقرار در آنجا ندارد]؟! آگاه باشید که این همان زیان آشکار است.
با شدت یافتن بیماری زهرای بتول علیهاالسلام ، زنان مهاجرین و انصار برای عیادت ایشان به خدمتشان مشرف شدند. صدیقه طاهره علیهاالسلام این فرصت را نیز غنیمت شمرد و فریادی دیگر را در صفحات تاریخ به یادگار گذاشت که حجت را بر هر
حقیقتجویی تمام میکند. مادر حسنینعلیهم السلامبا وجود بیماری شدیدی که روز و شبهای فراوانی همراه حضرت بود، کوشید از فرصت اجتماع آن زنان نیز استفاده کند و سخنانی را بیان فرماید که جای دیگر امکان بیان آنها به این شکل نبود.
با نگاهی به سخنان رسا، زیبا و مظلومانه زهرای مرضیه علیهاالسلام در این خطبه میبینیم که دیگر سخن از سرزمین فدک و غصب آن مطرح نیست؛ بلکه تکیه اصلی سخنان همسر علی علیه السلام بر مسئله خلافت و امامت امیر مؤمنان علیه السلام و اظهار غضب از تغییر مسیر امامت و ولایت است. درحقیقت میتوان گفت این خطبه فاطمه زهرا علیهاالسلام بهترین، کاملترین و مؤثرترین دفاع حضرت از مسئله ولایت و امامت است. حضرت در همین خطبه کوتاه ـکه نشان میدهد حال حضرت اقتضای بیانی طولانی نداشته استـ سخنانی بسیار عمیق، عبرتآموز، کوبنده و هشداردهنده بیان کردند که دلهای آماده را در هر عصری به خروش میآورد. سکوت و فریادها و قهر و غضبهای حکیمانه زهرای مرضیه علیهاالسلام نشان از آن دارد که حضرت قصد داشت تا آخرین روزهای حیات مبارکش از مسئله ولایت و امامت دفاع کند و در حد ممکن، حقایق را برای مردم همه اعصار و امصار بیان فرماید. شاید مردم آن عصر دریابند به چه کار خطرناکی تن دادهاند و چه آثار شومی بر این عمل آنان مترتب خواهد شد و ازسوی دیگر راه بر همه حقیقتجویان باز بماند.
اقدام حکیمانه و مستدل صدیقه طاهره علیهما السلام لایههای گوناگونی دارد که دفاع از امامت و ولایت امیر مؤمنان علیه السلام و افشاگری درباره متصدیان خلافت، یکی از آن لایههاست. لایه عمیقتر اقدام حضرت این حقیقت است که دفاع ایشان از امیر مؤمنان علیه السلام و مسئله امامت، امری عاطفی و خانوادگی و برخاسته از علاقه شخصی ایشان به همسر معصوم و مظلوم خویش و اینگونه مسائل نبود؛ البته دفاع از حق همسر و پیشگیری از مظلومیت او کار پسندیدهای است؛ اما دفاع حضرت زهرا علیهاالسلام بسیار
فراتر از مسئله دفاع از حق شوهر است. حقیقت این است که امامت، موجب بقای اسلام است. ازاینرو دفاع از امامت امیر مؤمنان علیه السلام به معنای دفاع از اسلام است. اگر نبود نقشی که امیر مؤمنان علیه السلام در کمال محدودیت و مظلومیت ایفا کردند، بهجد میتوان گفت که نامی از اسلام باقی نمیماند، چهرسد به حقانیت مذهب شیعه و معارف اهلبیتعلیهم السلام. وجود پربرکت امیر مؤمنان علی و صدیقه کبری علیهما السلام و پس از ایشان، وجود آسمانی فرزندان پاک و معصوم این دو نور الهیعلیهم السلام و سخنان و اقدامات معصومانه و حکیمانه ایشان بود که اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله را در پیچوخم تاریخ زنده نگه داشت. اگر نبود رهنمودهای الهی و نورانی این انسانهای معصوم و این عالمان به علم الهی، دیگران آگاهانه یا ناآگاهانه اسلام ناب را از ریشه برمیکندند. پس در ارزیابی رفتار حضرت زهرا علیهاالسلام و انشای این خطبه شریف باید گفت: نخستین و روشنترین هدفی که برای این اقدام میتوان برشمرد مسئله حمایت از ولایت و امامت است؛ اما هدف مریم کبری علیهاالسلام بدینجا نمیانجامد. لایه زیرین این اقدام بانوی دو عالم علیهاالسلام حفظ و صیانت از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله بود.
اما مسئله به این حقیقت نیز نمیانجامد و میتوان لایه ژرفتری را در انگیزه زهرای مرضیه علیهاالسلام کاوید. گاه شخصی برای دفاع از اسلام در جهاد شرکت میکند؛ اما اگر عمق دلش را بکاویم خواهیم دید که ترس از گرفتار شدن در عذاب جهنم یا امید رسیدن به نعمتهای بهشت و حور و قصور وی را به شرکت در جهاد کشانده است. اما آیا دفاع معصومانعلیهم السلام، بهویژه حضرت زهرا علیهاالسلام از اسلام ناب، تنها به جهت انجام تکلیفی واجب بوده است یا نکتهای عمیقتر نیز وجود دارد؟ حقیقت این است که لایه زیرین این دفاع، دلسوزی برای هدایت و سعادت مردم بود. بانوی دو عالم علیهاالسلام میدید که اگر مردم از اسلام ناب محروم
شوند، هم سعادت دنیا را از دست خواهند داد و هم به عذابی ابدی گرفتار خواهند آمد. زهرای مرضیه علیهاالسلام آرزو داشت تاآنجاکه ممکن است مردم را بهسوی سعادت دنیا و آخرت هدایت کنند. بزرگبانوی عالم وجود، پارهای از نور آن کسی است که خدای متعال در توصیف او میفرماید: لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ؛(1) «هرآینه پیامبری از خود شما بهسویتان آمد که آنچه شما را آزار میدهد بر او گران میآید و بر [هدایت] شما حریص و با مؤمنان دلسوز و مهربان است». فاطمه علیهما السلام پاره وجود کسی است که خدای متعال در مدح او با زبان عتاب میفرماید: عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ؛(2) «خدایت عفو كند، چرا به آنان اذن ماندن دادی؟ [چقدر تو مهربانی!]» و نیز میفرماید: فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً؛(3) «گویا میخواهی به سبب اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنی، اگر به این گفتار ایمان نیاورند!»
یکی از روشهای ستایش بلیغ، مدح در زبان عتاب است. بدین معنا که متکلم با زبان بهظاهر عتابانگیز و سرزنشگر، شدت صفات خوب مخاطب را بیان میکند. بیان عتابآلود خدای متعال به حضرت رسول صلی الله علیه و آله نشان شدت علاقه وی به هدایت مردم و ناراحتی ایشان از گمراهی آنان است. گویا خداوند به رسول خود میفرماید: تو وظیفه خود را انجام دادهای و بیش از این وظیفه نداری و لازم نیست تا این حد در غم و غصه گمراهی آنان بمانی که این غصه جان عزیزت را به خطر بیندازد. آنان را رها کن! چنانکه در آیهای دیگر میفرماید: فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی
1. توبه (9)، 128.
2. توبه (9)، 43.
3. کهف (18)، 6.
عَنْ ذِكْرِنا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا؛(1) «پس روی برگردان از كسی كه از یاد ما روی میگرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمیطلبد!» رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از اینکه عدهای حق را نمیپذیرند و باطل را بر آن مقدّم میسازند و با این کار اسباب شقاوت دنیا و آخرت خویش را فراهم میکنند آنقدر غمگین بود که خدای متعال جانش را در خطر دید و او را دلداری داد. زهرای مهربان علیهاالسلام نیز کسی است که جوهر وجود چنین کسی در وجودش تجسم یافته است. ازاینرو حضرت دوست دارد تاآخریننفس، حتی اگر شده یک نفر را با نور حق آشنا کند و زمینه هدایتش را فراهم سازد و او را از گمراهی، لجاجت و دنیاپرستی نجات بخشد.
پس میتوان گفت حقیقت این است که سه انگیزه اساسی، بانوی دو عالم علیهاالسلام را بهسوی این کوششها و مجاهدتها سوق میداد که این سه در طول یکدیگر بودند: نخست دفاع از امامت، دوم حفظ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله ، و سوم دلسوزی برای هدایت مردم بهسوی سعادت و دور کردن آنان از شقاوت. ازاینرو حضرت هر فرصتی را برای تحقق این اهداف غنیمت میشمرد.
راوی خطبه صدیقه طاهره علیهاالسلام میگوید: هنگامیکه حضرت زهرا علیهما السلام بیمار شد همان بیماری که براثر آن از دار دنیا رحلت فرمود زنان مهاجرین و انصار به عیادت ایشان آمدند و احوال حضرت را جویا شدند.
فَقُلْنَ لَهَا كَیْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِكِ یَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ؛ «پس به او گفتند: حال تو نسبت به بیماریات چگونه است؟» معنای تحتاللفظی «کیف اصبحت؟» میشود: «چگونه صبح کردی؟»؛ اما این تعبیری شایع در زبان عربی است که برای
1. نجم (53)، 29.
احوالپرسی به کار میرود. معادل آن در زبان فارسی همان تعبیر شایعی است که برای احوالپرسی به کار میبریم و میگوییم: «حال شما چطور است؟»
زهرای مظلومه علیهاالسلام این احوالپرسی را میتوانست با جملاتی کوتاه پاسخ دهد و مطلب را پایان دهد؛ اما حضرت این فرصت را غنیمت شمرد و در پاسخ آنها سخنرانی خویش را آغاز فرمود: فَحَمِدَتِ اللَّهَ وَصَلَّتْ عَلَی أَبِیهَا؛ «پس خدا را حمد گفت و بر پدرش صلوات فرستاد». حضرت همچون همه سخنرانیهای اسلامی خطبه خود را با حمد الهی و صلوات بر پدر بزرگوارش آغاز فرمود. ثُمَّ قَالَتْ أَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاكُنَّ قَالِیَةً لِرِجَالِكُنَّ؛ «سپس فرمود: حال من بهگونهای است که به خدا قسم از دنیای شما متنفرم و بر مردان شما بسیار خشمگینم». طبیعی است که مسئولیت رخدادهای پیشآمده به عهده مردان بود و زنان بهصورت مستقیمْ مسئول آنها نبودند. ازاینرو حضرت خشم خود را بر مردان آنان اعلام میدارند.
لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ؛ «آنان را بیرون افکندم پس از آنکه آزمودم». این سخن حضرت، همچون دیگر سخنانشان تعبیری بسیار ادیبانه است که معمولاً ما از بیان زیباییها و ادای حق آنها عاجزیم. معمولاً وقتی میخواهند چیزی مانند خرما را که به سلامت آن شک دارند پیش از خوردن آزمایش کنند، نخست آن را زیر دندانها فشاری میدهند تا سلامت یا خرابی آن معلوم شود. عرب به این کار «عجمه» میگوید.(1) مقصود صدیقه طاهره علیهما السلام این است که مهاجرین و انصار را آزمودم تا معلوم شود در مسیر حق گام برمیدارند یا از حق فاصله گرفتهاند؛ اما در همان امتحان نخست روشن شد که آنها افرادی منحرف و بهدور از سلامت ایماناند. ازاینرو آنها را بیرون انداختم. «لَفَظَ» به
1. محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ذیل واژه «عَجَمَهُ».
معنای بیرون انداختن است و لفظ را لفظ گویند؛ چون هوایی است که انسان از دهان بیرون میاندازد.(1)
وَسَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ؛ «و از آنها متنفر شدم بعد از آنکه آنها را بهدقت آزمودم». گاهی انسان هنگام خرید جنس، تنها ظاهر آن را نگاه میکند؛ اما گاهی با دقت زیروروی آن را بررسی میکند تا به کیفیت آن پی ببرد. «سَبَرَ» به معنای بررسی دقیق چیزی است.(2)
فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَاللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَقَرْعِ الصَّفَاةِ وَصَدْعِ الْقَنَاةِ وَخَتْلِ الْآرَاءِ وَزَلَلِ الْأَهْوَاءِ؛ «پس زشت باد کُند شدن بُرندگیها، و به بازی گرفتن بعد از تصمیم جدی، و کوبیدن بر سنگ سخت، و شکسته شدن نیزهها، و تیرهوتار شدن اندیشهها، و انحراف خواستهها».
در هر زبان برای بیان تنفر از کسی یا چیزی تعبیراتی وجود دارد. در زبان عربی نیز تعبیراتی ادبی برای این منظور وجود دارد که برخی از آنها در قرآن نیز آمده است. برای نمونه، در قرآن کریم کلمه «بُعداً» برای قوم عاد و ثمود به کار رفته است. خدای متعال میفرماید: أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ؛(3) «آگاه باشید كه ثمودیان به پروردگارشان كفر ورزیدند. هان، دور باد ثمود». نیز میفرماید: أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ؛(4) «آگاه باشید که قوم عاد به پروردگارشان کفر ورزیدند. هان، دور باد عاد، قوم هود.» تعبیر «بُعْداً» مانند «لعن» است. هنگامیکه بر کسی لعن فرستاده میشود مقصود این است که او از رحمت خدا بهدور باد. «بُعْداً» نیز به همین معناست. گاهی در چنین مقامی تعبیرهای ادبی
1. خلیلبناحمد فراهیدی، العین، ذیل واژه.
2. همان، ذیل واژه.
3. هود (11)، 68.
4. هود (11)، 60.
دیگری نیز به کار میرود. در اینجا حضرت زهرا علیهاالسلام تعبیر «قُبْحاً» را به کار بردهاند که تعبیری شبیه به همان تعبیر «بُعْداً» است. فاطمه علیهاالسلام با تعبیرات ادبی خویش شمشیرهایی را زشت میشمارد که باید برای جهاد آماده و برنده باشند؛ اما کند شده و از بهکارگیری در مسیری بازماندهاند که باید در آن به کار گرفته شوند. همچنین حضرت سهلانگاری آنان را در امری بسیار مهم، زشت میشمارد؛ امری که به تصمیمهایی جدی و خارج از شوخی نیازمند است. کارهای مهم در حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، علم، جهاد و... به طرح و نقشههایی دقیق و جدی نیازمند است که نباید به شوخی گرفته یا درباره آن سهلانگاری شود. بسیار زشت و قبیح است که انسان از کنار مسائل مهم این حوزهها با سهلانگاری و لاابالیگری بگذرد. درحقیقت حضرت از روحیه لاابالیگری آنان درباره سرنوشت جامعه اسلامی شکایت میکند و کار آنان را بسیار زشت میشمارد. سخن حضرت بدین معناست که شما دین اسلام را که عامل حیات و سعادت دنیا و آخرت شماست و باید با جدیت با آن برخورد کنید به بازی گرفتهاید.
دیگر تعبیر بانوی صاحبسخن علیهاالسلام ، زشت و احمقانه شمردن کوبیدن بر سنگ بود. روشن است که برای باز شدن در، باید حلقه در را کوبید. اگر انسان بهجای حلقه در، بر صخرهای بکوبد و انتظار باز شدن در را داشته باشد کار احمقانهای انجام داده است. مقصود حضرت این است که خداوند دری از رحمت خویش را به روی شما باز کرده است و شما برای سرازیر شدن رحمت الهی باید آن در را بکوبید؛ اما شما بهجای کوبیدن در رحمت الهی سراغ صخرهای رفتهاید و آن را میکوبید که هیچ سودی برای شما نخواهد داشت. شما بهجای اینکه درِ علم، رحمت و سعادت را بکوبید، سراغ کسی رفتهاید که به سنگی میماند که هرچه بر آن بکوبید پاسخی نمیشنوید.
زهرای مجاهده علیهاالسلام از شکسته شدن نیزهای اظهار انزجار کرد که اکنون هنگامه استفاده از آن است. مقصود حضرت این است که خدای متعال با هدایت شما به دین مبین اسلام، درحقیقت شما را به سلاحی کارگر مسلح ساخت که باید از آن در برابر دشمنان ولیّ خدا که درحقیقت دشمن سعادت شما هستند بهره بگیرید؛ اما شما با ناسپاسی و اهمیت ندادن به این نعمت و رحمت الهی به روزی افتادهاید که سلاح شما کارایی خویش را از دست داده است.
زشتی دیگری که صدیقه کبری علیهاالسلام در حال و روز آن مردم میبیند، آرای خطا، بیپایه و مبهمی است که بر آن تکیه کرده بودند. زشتتر از این حالتِ ناامیدکننده، خواهشهای نفسانی و هوسهایی بود که در دل آنان به هیجان آمده و راه هر اندیشه صحیح را بر آنان بسته بود.
لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ(1)؛ «و چه زشت است آنچه برای خود از پیش فرستادند که خدا بر آنها خشم گرفت و پیوسته در عذاب میمانند».
فاطمه عالمه علیهاالسلام با اقتباس از قرآن کریم، حاصل کار آنان در عالم آخرت را نیز زشت و نافرجام میشمارند. چنانکه در فصل گذشته گفتیم، آیاتی که حضرت لابهلای سخنرانیهای خویش بدانها استشهاد میکند آیاتی بسیار کوبنده است که حاکیاز بینش عمیق آن معصومه علیهاالسلام درباره جریانی است که در سقیفه شکل گرفت و ادامه یافت. استشهادهای حضرت بیانگر این حقیقت است که این حرکت، اگر بالفعل کفر نباشد، بهگونهای است که به کفر خواهد انجامید. در این فراز نیز حاصل کار مردان مهاجر و انصار را ذخیره نامبارکی میشمارد که برای خود از پیش فرستادند؛ ذخیرهای که موجب غضب الهی بر
1. مائده (5)، 80.
آنها شد؛ بهگونهایکه در عذاب جاودانه خواهند ماند. بیشک عذاب جاودانه جز برای کافر نخواهد بود و مؤمن اگر عذابی داشته باشد، موقّت خواهد بود. یادآوری این آیه در کلام زهرای مرضیه علیهاالسلام بدین معناست که عاملان این انحراف، دستکم به راهی رفتهاند که به کفر میانجامد.
لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهْم رِبْقَتَهَا وَحَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَهَا وَشَنَنْتُ عَلَیْهِمْ غَارَاتِهَا فَجَدْعاً وَعَقْراً وَ «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(1)؛ «بهناچار ریسمان آن را بر گردن آنها انداختم و بار سنگینش را بر دوششان گذاشتم و ازهرسو بر آنان حمله بردم. پس نفرین و لعن و دوری از رحمت خدا بر قوم ظالم باد!»
فاطمه مظلومه علیهاالسلام در خطبه فدکیه نیز شبیه به این تعبیر را خطاب به متصدی خلافت به کار بردند و فرمودند: «پس بگیر این [خلافت] را درحالیکه رام شده و افسار آن آماده و مهیّای سواری است؛ اما در روزی که محشور شوی با تو روبهرو خواهد شد».(2) در اینجا نیز حضرت پس از بیان آنکه ازسر ناچاری امر خلافت را رها کردهاند، تعبیراتی را به کار میبرند که در مقام نفرین به کار میرود. البته برخی از این تعبیرها در ادبیات ما چندان مأنوس به نظر نمیرسد. «جَدْعاً» یعنی «بینیاش بریده باد!»(3) و «عقراً» یعنی «دست و پایش بریده باد!» و «عَقَرَ» یعنی دست و پای شتر را با شمشیر قطع کرد.(4) تعبیر جدعاً و عقراً تعابیری مرسوماند که در زبان عربی برای نفرین به کسی به کار میروند. درحقیقت حضرت آنان را مردمی ستمگر خوانده و خواهان دوری آنان از رحمت خدا و گرفتاریشان به نهایت ذلت شده است.
1. هود (11)، 44.
2. فَدُونَكَهَا مَخْطُومَةً مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقَاكَ یَوْمَ حَشْرِكَ (خطبه فدکیه).
3. خلیلبناحمد فراهیدی، العین، ذیل واژه «الجدع».
4. همان، ذیل واژه «العقر».
همسر امیر مؤمنان علیه السلام در ادامه سخنان گرانسنگ خویش آشکارا به موضوع ولایت، و انحرافی میپردازند که پدید آمده بود و به مردان انصار و مهاجر به سبب چنین عملی عتاب میکنند و میفرمایند: وَیْحَهُمْ أَنَّی زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ وَقَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَالدَّلَالَةِ وَمَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَالطَّبِینِ بِأُمُورِ الدُّنْیَا وَالدِّینِ «أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»(1)؛ «وای بر آنان، چگونه خلافت را از کوههای استوار رسالت و پایههای نبوت و هدایت و محل نزول روحالامین و کاردانان امور دنیا و دین جابهجا کردند [و به جایی بردند که هیچ امنیت و صلاحیتی برای استقرار در آنجا ندارد]؟! آگاه باشید که این همان زیان آشکار است».
تعابیر فاطمه علیهاالسلام خود بیانگر این حقیقت است که یکی از اهداف حضرت از همه سخنان، اثبات ناشایستگی متصدیان امر حکومت برای این کار است. حضرت میخواست به مردم بفهماند که آنها بههیچروی شایستگی جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را ندارند و اگر بهفرض، مردم حق داشتند که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله جانشین برگزینند با انتخاب این اشخاص به انتخابی نادرست دست زدهاند.
حضرت با تشبیه مقام رسالت و شئون آن به کوههای بلند و استوار این حقیقت را یادآور میشوند که هرکسی شایستگی تصدی این جایگاه را ندارد و مردم با جابهجایی این مقام درحقیقت آن را به اعماق درههای هولناک انداختهاند. این مقام شایسته کسانی است که بهترین مصالح دین و دنیای مردم را بدانند. ازاینرو در پایان فراز این آیه نورانی را تلاوت
1. زمر (39)، 15.
میفرمایند: أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ؛(1) «آگاه باشید که این همان زیان آشکار است». خدای متعال چنین نعمت عظیمی را در جایگاهی مناسب و رفیع قرار داده بود تا بشر در همه اعصار و امصار از آن بهره ببرد و دنیا و آخرت خویش را آباد کند؛ اما با جابهجایی و انحرافی که در این جایگاه عظیم رخ داد، هم آبادی دنیای انسانها به تأخیر افتاد و هم آخرت پایهگذاران انحراف و یاران آنان از دست رفت. بهراستی خسران و زیانی بالاتر از این میتوان تصور کرد؟
1. زمر (39)، 15.
وَمَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ؟ نَقَمُوا مِنْهُ وَاللَّهِ نَكِیرَ سَیْفِهِ وَقِلَّةَ مُبَالَاتِهِ بِحَتْفِهِ وَشِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَنَكَالَ وَقْعَتِهِ وَتَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ. وَتَاللَّهِ لَوْ مَالُوا عَنِ الْمَحَجَّةِ اللَّائِحَةِ وَزَالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّةِ الْوَاضِحَةِ لَرَدَّهُمْ إِلَیْهَا وَحَمَلَهُمْ عَلَیْهَا، وَلَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَكْلُمُ خِشَاشُهُ وَلَا یَكِلُّ سَائِرُهُ وَلَا یَمُلُّ رَاكِبُهُ، وَلَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِیراً صَافِیاً رَوِیّاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَلَا یَتَرَنَّقُ جَانِبَاهُ وَلَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً وَنَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَإِعْلَاناً، وَلَمْ یَكُنْ یُحَلَّی مِنَ الْغِنَی بِطَائِلٍ وَلَا یَحْظَی مِنَ الدُّنْیَا بِنَائِلٍ غَیْرَ رَیِّ النَّاهِلِ وَشُبْعَةِ الْكَلِّ، وَلَبَانَ لَهُمُ الزَّاهِدُ مِنَ الرَّاغِبِ وَالصَّادِقُ مِنَ الْكَاذِبِ «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ»(1) «وَالَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما كَسَبُوا وَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ»(2)؛ چه عیبی از ابوالحسن سراغ داشتند؟! به خدا سوگند، اشکالی که به او میگرفتند استواری
1. اعراف (7)، 96.
2. زمر (39)، 51.
و محکم بودن شمشیرش و بیباکی او از مرگ و شدت گامهای استوار او و سختی مجازات او و پلنگگونه بودنش در امور الهی بود! به خدا قسم، اگر از مسیر روشن منحرف میشدند و از پذیرش دلیل واضح دور میگشتند، قطعاً آنها را بهسوی آن بازمیگرداند و ایشان را بر آن وامیداشت و در کمال آرامش به پیش سیر میداد؛ بهگونهایکه نه مرکب زخمی، و نه رهنورد خسته، و نه سواره ملول میگشت، و آنان را بر آبشخوری پاک و زلال و سیرابکننده وارد میکرد که از اطراف آن آب لبریز میشد و کنارههای آن گلآلود نمیگشت و آنها را سیراب خارج میکرد و در پنهان و آشکار برای ایشان خیرخواهی میکرد، و او از متاع دنیا همچون توانگران، خود را نمیآراست و از آن حظ و بهرهای نمیبرد، جز آبی که رفع تشنگی کند و طعامی که رفع گرسنگی کند و یقیناً برای آنان زاهد از راغب، و صادق از کاذب شناخته میشد، «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً بركاتی از آسمان و زمین برایشان میگشودیم؛ ولی تكذیب كردند. پس ما هم آنان را گرفتیم به کیفر اعمالی که همواره مرتکب میشدند»، «و از آنها کسانی که ظلم کردند بهزودی به بدیهای آنچه که انجام دادند گرفتار میشوند و آنان نمیتوانند [خدا را] عاجز کنند [و مانع عذاب او شوند]».
حضرت زهرا علیهاالسلام در روزهای پایانی عمر خویش با سخنان رسا، محکم و زیبا، اما جانسوز خود با مردم، بهویژه متصدیان حکومت اتمام حجت فرمود؛ اما آنان به
پذیرش حقیقت و ادای حق اهلبیت‰ حاضر نشدند و به ندای یاریخواهی فاطمه علیهاالسلام پاسخی ندادند. ازاینرو صدیقه کبری علیهما السلام در این فرصت قصد دارد به تحلیل علت این سکوتِ ناجوانمردانه و انحراف آن نامردمان از ولایت امیر مؤمنان علیه السلام بپردازد. حضرت در ادامه فضایل امام علی علیه السلام را برمیشمارد و با بیانی ادبی وضعیتی را توصیف میکند که اگر علی علیه السلام به حکومت میرسید آن را عملی میکرد. سخنان همسر علی علیهما السلام در فراز بالا با این پرسش آغاز میشود: وَمَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ؛ «و چه عیبی از ابوالحسن سراغ داشتند؟!»
برای درک بهتر سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام در بیان دلیل نپذیرفتن ولایت و حاکمیت امیر مؤمنان علیه السلام باید این نکته را بررسی کنیم که مردم از حاکم چه انتظاری دارند و حاکم ایدئال برای مردم چه کسی است تا دریابیم چرا مردم حضرت علی علیه السلام را رها کردند و سراغ دیگران رفتند.
برخی خواستههای مردم از حکومت، درخواستهایی عمومی است و برای هر مردمی با هر فکر و عقیدهای مطلوب است. یکی از این درخواستها آن است که مردم از حاکم خویش اجرای صحیح قانونی را انتظار دارند که مردم آن را پذیرفتهاند و ازآنجاکه لازمه اجرای صحیح قانون برخورد با متخلفان است، انتظار دیگر مردم از حاکم این است که اگر کسانی بهعمد از قانون سرپیچیدند و در حق دیگران ستم کردند با آنها برخورد کند و داد مظلوم را از ظالم بگیرد.
از دیگر درخواستهای عمومی مردم از حاکم این است که در ظاهر و باطن دلسوز و خیرخواه عموم مردم باشد. درخواست دیگری که میتوان از این سنخ مطالبات برشمرد آن است که مردم میخواهند حاکم برای خود و اطرافیانش
امتیازی ویژه قایل نباشد و به کیسهدوزی و جمع ثروت با استفاده از موقعیت خاص خود نیندیشد و بهجد در فکر تأمین مصالح جامعه و خدمت به عموم مردم باشد. اینها نمونههایی از درخواستهایی است که مردم هر جامعه از زمامداران حکومت خویش دارند. اگر حاکمی این ویژگیها را داشته باشد برای عموم جوامع بشری حاکمی مطلوب خواهد بود.
اما در جامعه اسلامی افزون بر این درخواستها، انتظاری دیگر نیز وجود دارد و آن، پاسداشت ارزشهای الهی و کوشش برای اجرای ارزشهای اسلامی در جامعه است. مردم در جامعه اسلامی انتظار دارند مشی حکومت بهگونهای باشد که افراد جامعه در مسیر درست خداپرستی قرار گیرند و به بدعتها، آفتهای فکری و انحرافهای عقیدتی دچار نشوند.
اکنون با توجه به این درخواستهای عمومی، اگر در جامعهای زمامدار حکومت در عمل، اهل مسامحه باشد و این انتظارات را چندان جدی نگیرد و برای برآورده شدن آنها تلاش نکند، در چنین موقعیتی معمولاً مردم به دو دسته تقسیم میشوند: دستهای راضی و خشنود و دستهای دیگر ناراضی و معترض. کسانی که ستم کرده و به حقوق مردم تجاوز نمودهاند و از بیتالمال سوءاستفاده کردهاند هنگامیکه میبینند با آنها بهطور جدی برخورد نمیشود خوشحال میشوند و از چنین حاکمی حمایت میکنند؛ اما دیگر مردم با دیدن ظلمها و ضایع شدن حقوق مردم از حاکم ناراضی میشوند. البته دراینمیان اربابان قدرت و سرمایهداران بیتفاوت نمینشینند و برای پیشگیری از اعتراضهای اجتماعی و به خطر افتادن منافعشان میکوشند دیگران را با فریب و نیرنگ به وضع موجود راضی سازند. این شیوهای است که معمولاً در حکومتها دیده میشود و شاید کشوری در عالم وجود نداشته باشد که در آن از این شیوههای شیطانی استفاده
نشود؛ زیرا در همه کشورها گروهی از خواص اطراف مراکز قدرت جمع میشوند و از قدرت آنان در راه تأمین منافع خود بهره میگیرند. چنین مراکز قدرتی نیز برای باقی ماندن در قدرت به حمایت آنان نیازمندند و میکوشند منافع ایشان را تأمین کنند. ازاینرو دست آنان را برای سوءاستفاده از بیتالمال باز میگذارند و برای پیشگیری از شورش مردم میکوشند بهنحوی آنان را سرگرم کنند و با خدماتی هرچند جزئی آنان را راضی نگه دارند. این راهکاری است که در بسیاری از حکومتها رواج دارد؛ اما اسلام به چنین وضعی راضی نیست و حکومتی چون حکومت امیر مؤمنان علی علیه السلام را میخواهد که پس از گذشت سی سال از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حدود پنج سال تشکیل داد.
حکومتی که امیر مؤمنان علی علیه السلام با تأخیری سیساله و البته در وضعیتی بسیار پیچیدهتر از سی سال گذشته، تشکیل داد، مظهر تامّ حکومت اسلامی است. اگر ما حکومت حضرت را نداشتیم، بهراستی دستمان از داشتن الگویی عملی برای اداره کشور تهی بود. امام خمینی قدس سره پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هنگامیکه در پاریس اقامت داشتند در پاسخ به خبرنگاری که از ایشان درباره نوع حکومت جایگزین، درصورت سقوط رژیم شاهنشاهی پرسش کرد، سخن از حکومتی همچون حکومت امام علی علیه السلام به میان آورد.(1)
دوست و دشمن در همه عالم با عدالت علی علیه السلام آشنا هستند.(2) این حکومت الگویی است که در تاریخ بشری نمونه است و بهراستی میتوان آن را بهمنزله
1. ر.ک: سیدروحالله موسوی خمینیقدس سره، صحیفه امام، ج4، ص334.
2. برای نمونه، ر.ک: جرج جرداق، امام علی علیه السلام ، صدای عدالت انسانی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی.
الگو به همه جهانیان معرفی کرد. حاکم عادل حقیقی ازنظر اسلام کسی است که در برابر متخلفان قاطع باشد و اهل سازش، مسامحه، خویشوقومبازی، حزببازی و... نباشد. دغدغه او در همهجا اِعمال حق و اجرای عدالت باشد و حکومت ایدئال اسلامی چنین حکومتی است. مردم امام علی علیه السلام را شناخته بودند. آنان در طول 23 سال رسالت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ، همواره علی علیه السلام را در کنار ایشان دیده و رفتارش را آزموده بودند. همه میدانستند که علی علیه السلام در اجرای حق انعطافپذیر نیست و هنگام اجرای آن، نزدیکان و غریبهها برای او یکساناند. علی علیه السلام با این صفات شناخته شده بود و همه میدانستند او کسی نیست که فریب بخورد و بتوان از او سوءاستفاده کرد.
حضرت زهرا علیهاالسلام در ادامه خطبه خویش با برشمردن صفات نیکو و والای علی علیه السلام ، همین صفات خوب و نیکو را دلیل حمایت نکردن از ایشان برمیشمرد. علی علیه السلام نقصی نداشت که به سبب آن از او حمایت نکنند؛ بلکه مشکل آنان با علی علیه السلام شدت خوبی او بود. بلندی سطح پرواز علی علیه السلام بهگونهای بود که مرغان اسیر دام و دانه را یارای همراهیاش نبود. مشکل علی علیه السلام این بود که از هر قیدی جز قید بندگی خدا آزاد بود. چه کسی بهتر از علی علیه السلام با آموزههای آسمانی اسلام آشنا بود؟! چه کسی دلسوزتر از علی علیه السلام برای ضعیفان، یتیمان، فقیران و عموم مردم یافت میشد؟! همه میدانستند که علی علیه السلام یارای دیدن اشک یتیم را ندارد. بارها خود و اهلبیتش گرسنه خوابیدند و مختصر غذایی که داشتند به دیگران بخشیدند. خدای متعال نیز از این فضایل نگذشته و در آیاتی متعدد این فضایل را برای همه بازگو کرده است. ممکن است گفته شود این صفات بسیار خوب است
و آرزوی هر ملتی داشتن چنین حاکمی است. پس چرا مردم عصر علی علیه السلام او را کنار گذاشتند؟!
نکته اینجاست که گرچه عموم مردم امام علی علیه السلام را خوب میشناختند، خواص خواهان این بودند که امام علی علیه السلام برای آنها حسابی جداگانه باز کند، و مولا علی علیه السلام اینگونه نبود. او کسی بود که وقتی برادر فقیرش از او سهم بیشتری از بیتالمال خواست آهن داغ را به دستش نزدیک کرد و عذاب سخت خدا را به او یادآور ساخت. بنابر آنچه در نهج البلاغه آمده است، امیر مؤمنان علیه السلام خود این داستان را چنین نقل میکند:
سوگند به خدا، برادرم عقیل را دیدم که در زیر چنگال فقر و تهیدستی دستوپا میزد؛ تاآنجاکه از من خواست از گندمی که از حقوق شماست به او ببخشم، درحالیکه فرزندان او را از شدت فقر، پریشان و غبارآلود دیدم، گویا صورتشان با نیله سیاه شده بود. عقیل چند بار رفت و آمد کرد و مکرر در هر بار با حالت جانسوزی خواستهاش را بازگو کرد. من سخنان او را گوش میدادم. او گمان کرد که من دینم را میفروشم و از خواسته او اطاعت کرده، از شیوه خود دست برمیدارم. در این موقع آهنی را داغ کردم و آن را به بدن عقیل نزدیک نمودم تا از آن درسی بگیرد. او پس از آنکه حرارت آتش را احساس کرد، نالهای همانند ناله بیماران کشید و نزدیک بود از حرارت آهن تفتیده بسوزد. به او گفتم: زنان در سوگ تو بنشینند ای عقیل، آیا از آتشی که انسان برای بازی خود آن را گداخته است ناله میکنی، ولی مرا بهسوی آتشی میکشی که خداوند جبار، آن را از خشم خود افروخته
است؟! آیا تو از آزاری که مدت [آن] کوتاه است ناله میکنی و من از آتش افروخته و جاودانه دوزخ ناله نکشم؟!(1)
در نوبتی دیگر، عقیل نزد امیر مؤمنان علیه السلام میآید و میگوید: من مقروضم و زیر بار قرض ماندهام. دستور فرما قرض مرا ادا کنند. حضرت از مقدار قرض او میپرسد و وی میگوید: صدهزار درهم. امیر مؤمنان علیه السلام میفرماید: برادر جان! من این اندازه ندارم که قرضهای تو را بدهم. اما صبر کن موقع پرداخت سهمها از بیتالمال برسد، از سهم شخصی خودم به تو میدهم و شرط مواسات و برادری را بهجا خواهم آورد. عقیل تعجب میکند و میگوید: بیتالمال و خزانه کشور در دست تو است. با وجود این به من میگویی تا موقع پرداخت سهمیهها صبر کنم؟ تو هر اندازه بخواهی میتوانی از بیتالمال برداری. تازه مگر تمام حقوق تو از بیتالمال چقدر است؟ برفرض که همه حقوق خودت را به من بدهی چه دردی از من دوا میکند؟
عقیل از راههای مختلف اصرار و سماجت میکرد. مولا علی علیه السلام به عقیل فرمود: به تو پیشنهادی میکنم. اگر عمل کنی میتوانی همه قرض خویش را بپردازی و بیش از آن هم داشته باشی. در بازار کوفه صندوقهایی است. همین که خلوت شد و کسی در بازار نماند، برو و این صندوقها را بشکن و هرچه دلت میخواهد بردار! عقیل گفت: عجب! به من پیشنهاد میکنی صندوق مردم را بشکنم و مال مردم بیچارهای که به هزار زحمت به دست آورده و در این صندوقها ریخته و به خدا توکل کرده و رفتهاند بردارم؟ حضرت فرمود: پس تو چگونه به من پیشنهاد میکنی صندوق بیتالمال مسلمانان را برای تو باز کنم؟ مگر این مال متعلق به کیست؟ این هم متعلق به مردمی است که خود راحت و
1. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه 224.
بیخیال در خانههای خویش خفتهاند. اکنون پیشنهاد دیگری دارم. اگر میل داری این پیشنهاد را بپذیر. اگر حاضری شمشیر خویش را بردار، من نیز شمشیر خود را برمیدارم. در نزدیکی کوفه شهر قدیم حیره است. در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگی هستند. هردو شبانه میرویم و بر یکی از آنها شبیخون میزنیم و ثروت کلانی به دست میآوریم. عقیل گفت: برادر جان! من برای دزدی نیامدهام. من میگویم از بیتالمال و خزانه کشور که در اختیار تو است اجازه بده پولی به من بدهند تا من قروض خود را بدهم. حضرت پاسخ دادند: اتفاقاً اگر مال یک نفر را بدزدیم بهتر است از اینکه مال صدهاهزار نفر مسلمان را بدزدیم. آیا ربودن مال یک نفر با شمشیر دزدی است، ولی ربودن مال عموم مردم دزدی نیست؟! زشتترین نوع دزدی همین است که تو اکنون به من پیشنهاد میدهی!(1)
کسی که با برادر خویش اینگونه رفتار میکند، هرگز زیر بار سهمخواهی خواص دنیاطلب نمیرود. علی علیه السلام اهل زدوبند با حریصان دنیاطلب نبود. ازاینرو دنیاپرستان که میدیدند نمیتوانند با علی علیه السلام کنار آیند، از همه خوبیهای او چشم پوشیدند و با کسی پیمان بستند که برای آنها حسابی خاص باز کند. بدین جهت است که همسر مولا علی علیهما السلام میفرماید: وَمَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ؟ نَقَمُوا مِنْهُ وَاللَّهِ نَكِیرَ سَیْفِهِ وَقِلَّةَ مُبَالَاتِهِ بِحَتْفِهِ وَشِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَنَكَالَ وَقْعَتِهِ وَتَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ؛ «چه عیبی از ابوالحسن سراغ داشتند؟! (حضرت برای احترام با کنیه از مولا علی علیه السلام یاد میکنند). به خدا سوگند، اشکالی که به او میگرفتند استواری و محکم بودن شمشیرش و بیباکی او از مرگ و شدت گامهای استوار او و سختی مجازاتش و پلنگگونه بودنش در امور الهی بود!»
1. محمدبنعلیبنشهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالبعلیهم السلام، ج2، ص108.
حیدر کرار علیه السلام در هنگامه جنگْ چنان شجاعانه و مردانه میجنگید که کسی را یارای ایستادگی در برابر شمشیرش نبود. علی علیه السلام آنجا که باید شمشیر میزد باکی از خطر و کشته شدن نداشت و همواره برای دفاع از اسلام دل به دریای خطرها میزد. او کسی بود که در مسیر حق استوار و محکم گام برمیداشت و اهل مسامحه و زدوبند نبود و آنجا که باید کسی را مجازات میکرد ضربههایش عبرتآموز و سخت بود. او همیشه برای مبارزه آماده بود و هیچگاه غافلگیر نمیشد. اینها تعبیرات ادیبانه و زیبای زهرا علیهاالسلام در توصیف همسر معصوم و مظلومش علی علیه السلام است که ما توان نشان دادن زیباییهای کلام او را نداریم. «تنمّر» از نمر به معنای پلنگ اشتقاق یافته است. ویژگی پلنگ میان حیوانات درنده این است که همیشه در حال خشم و آماده جنگ است. این حالت را که انسان همیشه برای مبارزه آماده باشد و غافلگیر نشود، تنمر گویند.(1) همسر علی علیه السلام در خطبه فدکیه نیز از تعبیر «فی ذات الله» در توصیف امام علی علیه السلام استفاده کرده بودند. گفتیم که این تعبیر ادبی زیبایی است که نمیتوان معادل دقیق آن را در فارسی یافت. بهاجمال میتوان گفت مقصود اموری است که با خدای متعال ارتباط دارد. حضرت در این فراز میفرمایند: تنمّره فی ذات الله؛ یعنی علی علیه السلام آنجا که به خدا مربوط میشود کاملاً آماده است و کمال قاطعیت را در تکالیف الهی اعمال میکند و دراینباره هیچگونه انعطافی را نمیپذیرد. این عیبی بود که از علی علیه السلام سراغ داشتند و یارای تحمل آن را نداشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز امیر مؤمنان علی علیه السلام را همینگونه توصیف میفرمود و او بهراستی در امور الهی چنین بود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را همراه با عدهای به مأموریتی فرستاد. در بازگشت، عدهای از قاطعیت و سختگیری علی علیه السلام زبان به شکایت میگشایند و خبرِ آن به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله
1. محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ذیل واژه «تَنَمَّرَ».
میرسد. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سخنگوی خویش را مأمور میفرماید که ندا دهد: ارْفَعُوا أَلْسِنَتَكُمْ مِنْ شِكَایَةِ عَلِیٍّ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِی ذَاتِ اللَّه؛(1) «زبان از شکایت علی علیه السلام بازدارید؛ چراکه بهراستی او در امور مربوط به خدای متعال بسیار خشن است». علی علیه السلام در اموری که به خدای متعال و حق مردم مربوط میشد هیچ نرمشی از خود نشان نمیداد؛ اما اگر تنها حقوق شخصی خودش در میان بود بهراحتی از همه آن میگذشت.
صدیقه کبری علیهاالسلام در ادامه به خدا سوگند یاد میکند که اگر مردم به پیمان خویش با امیر مؤمنان علی علیه السلام وفادار میماندند و علی علیه السلام خلافت را در دست میگرفت با مدیریتی بینظیر جامعه را در کمال آرامش بهسوی سعادت و رحمت بیکران الهی سیر میداد: وَتَاللَّهِ لَوْ مَالُوا عَنِ الْمَحَجَّةِ اللَّائِحَةِ وَزَالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّةِ الْوَاضِحَةِ لَرَدَّهُمْ إِلَیْهَا وَحَمَلَهُمْ عَلَیْهَا؛ «به خدا قسم، اگر از مسیر روشن منحرف میشدند و از پذیرش دلیل واضح دور میگشتند، بیشک آنها را بهسوی آن بازمیگرداند و ایشان را بر آن وامیداشت».
به فرموده فاطمه زهراعلیهاالسلام، اگر امیر مؤمنان علیه السلام به حکومت میرسید، اگر در جامعه انحرافی پدید میآمد و مردم از مسیر روشن حق اندکی فاصله میگرفتند، آنان را به راه حق بازمیگرداند و اجازه نمیداد که جامعه از جاده سعادت منحرف شود. در هر جامعهای ممکن است ازسر غفلت یا به سبب شیطنت بدعتگذاران، کجاندیشیها و کجرویهایی پیش آید. بدین سبب، یکی از وظایف حاکم، مدیریت چنین مشکلاتی است و داشتن چنین توانی برای حاکم، فضیلتی بزرگ به شمار میآید.
1. فضلبنحسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص131.
زهرای مرضیه علیهما السلام روش حکومتداری امیر مؤمنان علیه السلام را درصورت رسیدن به حکومت چنین وصف میکند: وَلَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَكْلُمُ خِشَاشُهُ وَلَا یَكِلُّ سَائِرُهُ وَلَا یُمُلُّ رَاكِبُهُ؛ «و آنان را در کمال آرامش به پیش سیر میداد بهگونهایکه نه مرکب زخمی، و نه رهنورد خسته، و نه سواره ملول میگشت». در آن عصر، شتر مرکبی مناسب برای مسافرت بود و عربها در سفرهای طولانی از آن استفاده میکردند. هر قافلهای که به راه میافتاد ساربانی داشت که شترها را کنترل میکرد و مراقب بود که راکبها را اذیت نکنند. اگر در جایی لازم بود سریع حرکت کنند، آنها را تند میراند و اگر در جایی میبایست آهسته ادامه دهند حرکتشان را کُند میکرد. حضرت زهرا علیهما السلام با تشبیه حاکم به ساربانی که وظیفه دارد مسافران را بر مرکب سوار کند و در راه از آنان مراقبت کند میفرماید: اگر زمام حکومت در دست علی علیه السلام قرار میگرفت چنان افراد جامعه را بهسوی سعادت سیر میداد که کسی خسته و ملول نشود.
وَلَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِیراً صَافِیاً رَوِیّاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَلَا یَتَرَنَّقُ جَانِبَاهُ وَلَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً؛ «و آنان را بر آبشخوری پاک و زلال و سیرابکننده وارد میکرد که از اطراف آن آب لبریز میشد و کنارههای آن گلآلود نمیگشت و آنها را سیراب خارج میکرد».
برای اعراب در آن محیط خشک و بیابانی، آبشخور بسیار مطلوب و مهم بوده است. بادیهنشینان در صحراهای خشک زندگی میکردند و نزدیک محل سکونت هر طایفه، آبشخوری بوده که آب باران در آن جمع میشده است و آنها از آن آب استفاده میکردهاند. حضرت، برآورده شدن نیازهای افراد جامعه را به رسیدن به آبشخوری مطلوب و گوارا تشبیه میکند و میفرماید: اگر علی علیه السلام زمام حکومت را به دست میگرفت مردم را به آبشخوری میرساند که آبی گوارا و پاکیزه از اطراف آن میجوشید و همه سیراب از آن بیرون میآمدند. مقصود حضرت این است که امیر مؤمنان علی علیه السلام با هدایت خویش همه افراد جامعه را از معارف ناب و اصیل سیراب میفرمود.
وَنَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَإِعْلَاناً؛ «و در پنهان و آشکار برای آنان خیرخواهی میکرد».
چنانکه پیشتر اشاره کردیم، یکی از ویژگیهای مطلوب برای حاکم این است که بهراستی دلسوز مردم باشد و در آشکار و پنهان خدمت به مردم را در نظر داشته باشد. به فرموده صدیقه طاهره علیهاالسلام ، مولا علی علیه السلام بهراستی از این ویژگی برخوردار بود: وَلَمْ یَكُنْ یَتَحَلَّی مِنَ الدُّنْیَا بِطَائِلٍ وَلَا یَحْظَی مِنْهَا بِنَائِلٍ غَیْرَ رَیِّ النَّاهِلِ وَشُبْعَةِ الْكَافِلِ؛ «و او از متاع دنیا همچون توانگران خود را نمیآراست و از آن حظ و بهرهای نمیبرد، جز آبی که تشنگی را رفع کند و طعامی که گرسنگی را رفع کند». از دیگر صفات حاکمِ ایدئال، که در مقدمه اشاره کردیم، این بود که در اندیشه ثروتاندوزی و فرصتطلبی از جایگاهی که در آن قرار گرفته است نباشد و این ویژگی دیگری است که همسر مولا‡ برای امیر مؤمنان علیه السلام برمیشمارد: وَلَبَانَ لَهُمُ الزَّاهِدُ مِنَ الرَّاغِبِ وَالصَّادِقُ مِنَ الْكَاذِبِ؛ «و بهیقین برای آنان، زاهد از راغب، و صادق از کاذب شناخته میشد». اگر علی علیه السلام به حکومت میرسید با بیاعتنایی و بیمیلی خویش به دنیا چنان الگویی عرضه میکرد که تفاوت دلکنده از دنیا از دلبسته به دنیا کاملاً مشخص میشد و بهراستی روشن میشد که چه کسی در ادعای خود راستگو و چه کسی دروغگو است. زهرای مظلومه علیهاالسلام در ادامه سخنان بینظیر خود به این آیه کریمه استشهاد میفرماید: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ؛(1) «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، بیشک بركاتی از آسمان و زمین برایشان میگشودیم، ولی تكذیب كردند. پس ما هم آنان را گرفتیم به کیفر اعمالی که همواره مرتکب میشدند».
آیه بالا بیانگر این سنت الهی است که اگر مردم جامعهای اهل ایمان و تقوا
1. اعراف (7)، 96.
شوند، بدین معنا که باورهای درست داشته باشند و ارزشها را در زندگی خویش رعایت کنند، خداوند در همین دنیا از آسمان و زمین برکاتی را بر آنها نازل میکند؛ اما افسوس که جوامع بشری بهجای ایمان و تقوا، راه تکذیب و عصیان را پیش میگیرند. به همین سبب خدای متعال نیز متناسب با عمل آنان با ایشان رفتار میکند. این سنت الهی به جامعه مربوط است، نه فرد. بنابراین ممکن است در یک جامعه افراد باایمان و باتقوا زندگی کنند؛ اما اگر غالب افراد جامعه افرادی فاسد باشند، خدای متعال همه آن جامعه را تنبیه میکند.
دختر رسول خداصلی الله علیه و آله با چینشی جالب در پی این آیه، که بیانگر قاعدهای کلی است و حکم کبرای استدلال را دارد، به آیهای دیگر استشهاد میفرمایند که نقش صغرای استدلال را مییابد و بهاینترتیب حکم افراد جامعه خویش را مشخص میکنند؛ وَالَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما كَسَبُوا وَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ؛(1) «و از آنها کسانی که ظلم کردند بهزودی به بدیهای آنچه که انجام دادند گرفتار میشوند و آنان نمیتوانند [خدا را] عاجز کنند [و مانع عذاب او شوند]». حضرت درحقیقت با اسم اشاره «هؤلاء» به جامعه خودشان اشاره میکنند؛ یعنی اگر این مردم نیز اهل ظلم باشند، به نتایج اعمالشان دچار خواهند شد و نمیتوانند خدا را عاجز کنند تا دست از سنتهای خود بردارد. اشاره به این آیه بسیار آموزنده است و نوعی پیشبینی درباره عاقبت بدِ آن جامعه است که افرادش از حکم خدا سرپیچی کرده و آن را نادیده گرفته بودند و پیمان خود را با ولیّ خدا شکسته بودند. کلام زهرای مرضیه علیهما السلام این معنا را میرساند که آنان بیشک و بهزودی به کیفر الهی دچار خواهند شد.
1. زمر (39)، 51.
أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ، وَمَا عِشْتَ أَرَاكَ الدَّهْرَ عَجَباً، «وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ»(1). لَیْتَ شِعْرِی إِلَی أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَإِلَی أَیِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا وَبِأَیَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا وَعَلَی أَیَّةِ ذُرِّیَّةٍ أَقْدَمُوا وَاحْتَنَكُوا؟ «لَبِئْسَ الْمَوْلی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ»(2) وَ «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدلاً»(3). اسْتَبْدَلُوا وَاللَّهِ الذَّنَابَی بِالْقَوَادِمِ وَالْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»(4)؛ «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلكِنْ لا یَشْعُرُونَ»(5). وَیْحَهُمْ «أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدی فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ»(6)؛ آی! بیا و بشنو! و مادامکه زندگی کنی روزگار امری عجیب به تو نشان میدهد و اگر عجب داری، عجب از گفتار آنان است. ایکاش
1. رعد (13)، 5.
2. حج (22)، 13.
3. كهف (18)، 50.
4. كهف (18)، 104.
5. بقره (2)، 12.
6. یونس (10)، 35.
میدانستم به کدام دلیل استناد کردند و به کدام ستون تکیه دادند و به کدام دستگیره تمسک جستند و کدام ذریه را مقهور و مغلوب خود ساختند؟! وه! چه بد مولایی و چه بد دمسازی! و چه بد جانشینانی برای ستمکاراناند! به خدا سوگند، دُمها را با سَرها، و ناتوان را با بزرگ و معتمد عوض کردند. پس بینی قومی به خاک مالیده باد که خود میپندارند کار نیکو انجام میدهند؛ آگاه باشید که آنها فسادگراناند، اما نمیفهمند. پس وای بر آنان! آیا کسی که بهسوی حق رهبری میکند سزاوارتر است برای پیروی یا آنکس که راه نمییابد، مگر آنکه هدایت شود؟! شما را چه شده؟! چگونه داوری میکنید؟!
در توضیح خطبه دیگر حضرت زهرا علیهاالسلام که در جمع زنان مدینه ایراد فرمودند، به محور دوم رسیدیم که در آن حضرت اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام را با کسانی مقایسه میکنند که مردم آنان را برگزیدند و بر اهلبیتعلیهم السلام مقدّم داشتند و با ابراز تعجب فراوان از این انتخاب، آن را انتخابی بیپایهواساس میشمارند.
بخش کنونی با این فراز آغاز میگردد: أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ؛ «آی! بیا و بشنو!» این تعبیر برای بیان امری عجیب به کار میرود. وَمَا عِشْتَ أَرَاكَ الدَّهْرَ عَجَباً؛ «و مادامکه زندگی کنی روزگار امری عجیب به تو نشان میدهد». این عبارت، مَثَلی عربی است. در زبان فارسی نیز مَثَلی شبیه به این وجود دارد که میگوید: اگر انسان روزی امر
عجیبی نبیند، چشمانش نابینا میشود. وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ؛ «و اگر عجب داری، عجب از گفتار آنان است». این عبارت اقتباسی از قرآن کریم است.(1)
لَیْتَ شِعْرِی إِلَی أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَإِلَی أَیِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا وَبِأَیَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا وَعَلَی أَیَّةِ ذُرِّیَّةٍ أَقْدَمُوا وَاحْتَنَكُوا؛ «ایکاش میدانستم به کدام دلیل استناد کردند و به کدام ستون تکیه دادند و به کدام دستگیره تمسک جستند و کدام ذریه را مقهور و مغلوب خود ساختند؟!» حضرت زهرا علیهاالسلام بخش دوم کلام خویش را با بیان تعجب از مهاجرین و انصار بهصورت مجمل بیان فرمود. در این فراز به آنچه تعجب ایشان را برانگیخته است اشاره میفرماید. تعجب حضرت از این است که مهاجرین و انصار به چه دلیل و با چه ملاکی به ایجاد انحراف در امر خلافت دست زدند و با رها کردن امیر مؤمنان علی علیه السلام سراغ دیگران رفتند. در یک انتخابات ممکن است برخی با دریافت پولی کم یا فراوان به حمایت از کسی اقدام کنند و به او رأی دهند؛ اما مسلم است که کسی به مهاجرین و انصار برای کنار گذاشتن امیر مؤمنان و رأی دادن به دیگران طلا و نقرهای پرداخت نکرده بود. دلیل دیگری که میتوان برای انتخاب کسی در یک نظرخواهی برشمرد، برجستگی و شهرت فرد منتخب است؛ بدین معنا که فردی از چنان شهرت و آوازهای برخوردار باشد که با مطرح شدن نام او در انتخابات، ذهن افراد جامعه بهسوی وی متوجه شود و به سبب نامآوری و شهرت، گوی سبقت را از دیگران برباید؛ اما بیشک میدانیم کسانی که مردم آنان را بر علی علیه السلام مقدم کردند چنین ویژگیای نداشتند. دلیل دیگری که میتواند اشخاصی را در جامعه اسلامی محبوب و منتخب گرداند متقی، پارسا و اهل عبادت بودن است. ممکن است کسانی به سبب تقوای فوقالعاده و کثرت عبادت میان مردم شناختهشده و معتمد
1. رعد (13)، 5.
باشند و بدین سبب بر دیگران مقدم شوند؛ اما چنین اهلیتی نیز در آنان وجود نداشت. آنها هرگز شهرتی به عبادت و تقوا نداشتند. امتیاز دیگری که میتواند کسانی را میان مردم محبوب سازد، ویژگیهایی همچون دلاوری و شجاعت است. ممکن است کسانی شجاع و دلیر باشند و در میدان نبرد دلاوریهای فراوانی از خود نشان داده باشند و به سبب قهرمانی، مردم آنان را بر دیگران مقدم سازند؛ اما منتخبان سقیفه چنین امتیازی نیز نداشتند؛ چنانکه زهرای مرضیه علیهاالسلام در خطبه فدکیه آنان را فراریان از میادین نبرد خواند. بهراستی این انتخاب، همانگونه که صدیقه طاهره علیهاالسلام فرمود، بسیار عجیب است. چگونه ممکن است مردم در فاصله چند ساعت پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، افرادی را برگزینند که ویژگی خاص و برجستهای نداشته باشند؟!
اگر کسی نزدیکی به رسول خدا صلی الله علیه و آله را دلیلی برای این انتخاب بداند، امیر مؤمنان علی علیه السلام خود به این نظر پاسخ داده است. روزی که میخواستند امیر مؤمنان علیه السلام را به بیعت مجبور کنند، حضرت فرمود: من با شما بیعت نخواهم کرد. من برای این امر از شما سزاوارترم و این شمایید که باید با من بیعت کنید. شما به انصار گفتید: ما از نزدیکان پیامبریم و با این استدلال امر خلافت را به دست گرفتید. من با همین استدلال علیه شما احتجاج میکنم؛ چراکه کسی از من به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیکتر نیست. پس باید با من بیعت کنید. اما نهتنها کسی به استدلال ایشان توجهی نکرد، بلکه برخی افراد سخن حضرت را با لحنی توهینآمیز اینگونه پاسخ دادند: یا علی، تو جوانی(!) بگذار کسانی که از تو مسنتر و باتجربهترند خلافت کنند(!). اگر بعد از آن تو زنده بودی، نوبت به تو هم میرسد!(1)
1. عبداللهبنمسلمبنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص18؛ عبدالحمیدبنهبةاللهبنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج6، ص11؛ احمدبنعلی طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص73.
ازآنجاکه امر خلافت بسیار مهم است و سرنوشت دنیا و آخرت انسانها بدان وابسته است، برای تصمیم درباره آن، انسان به دلیلی محکم و تکیهگاه و دستگیرهای درخور اعتماد نیازمند است. کسی که احساس کند در راهی که میرود ممکن است از بلندی پرت شود، میکوشد به جایی بچسبد و دستگیره محکمی را در دست گیرد و با احتیاط حرکت کند. تصمیم برای امر خلافت حرکتی است که به دستگیرهای مطمئن نیازمند است، وگرنه انسان سقوط میکند؛ اما کسانی که انصار و مهاجرین بدانها تمسک جستند تکیهگاههای محکمی نبودند. ازاینروست که حضرت فاطمه علیهما السلام اینگونه ابراز تعجب میکنند.
سپس عالمه محدَّثه علیهاالسلام با اقتباس از آیات قرآن کریم میفرماید: لَبِئْسَ الْمَوْلی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ؛(1) وَ«بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً»؛(2) سپس اضافه میکند: اسْتَبْدَلُوا وَاللَّهِ الذَّنَابَی بِالْقَوَادِمِ وَالْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ؛ «وه چه بد مولایی و چه بد دمسازی! و چه بد جانشینانی برای ستمکاراناند! به خدا سوگند! دُمها را با سرها، و ناتوان را با بزرگ و معتمد عوض کردند». آنان بهجای انتخاب افراد پیشگام در اسلام، تقوا، شجاعت، دلاوری و همه فضایل، عقبماندههایی را برگزیدند که ازنظر کمالات هیچ امتیازی نداشتند و بهجای اینکه سر را بگیرند دم را گرفتند. حضرت علیهما السلام بار دیگر با اقتباس از آیات قرآن کریم انتخاب آن مردم را زشت میشمارندو میفرمایند: فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»(3)؛ «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلكِنْ لا یَشْعُرُونَ»؛ (4)وَیْحَهُمْ «أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ
1. حج (22)، 13.
2. ر.ک: کهف (18)، 50.
3. ر.ک: کهف (18)، 104.
4. بقره (2)، 12.
أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدی فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ»(1)؛ «پس بینی قومی به خاک مالیده باد که خود میپندارند کار نیکو انجام میدهند؛ آگاه باشید که آنها فسادگراناند؛ اما نمیفهمند. پس وای بر آنان، آیا کسی که بهسوی حق رهبری میکند سزاوارتر است برای پیروی، یا آنکس که راه نمییابد، مگر آنکه هدایت شود؟! شما را چه شده؟! چگونه داوری میکنید؟!»
معاطس جمع معطس به معنای عطسهگاه (بینی) است. در زبان عربی مرسوم است وقتی میخواهند کسی را بسیار تحقیر و خوار کنند، یا وقتی میخواهند از نابودی کسی خبر دهند میگویند: رُغِمَ أنْفُه؛ «بینیاش به خاک مالیده شد».(2) حضرت با این تعبیر، خواری کسانی را آرزو میکند که چنین انتخابی را نیکو میشمارند.
1. یونس (10)، 35.
2. محمدحسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل واژه.
أمَا لَعَمْرِی لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتِجُ، ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَذُعَافاً مُبِیداً، هُنَالِكَ «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ»(1) وَیُعْرَفُ التَّالُون غِبَّ مَا أُسِّسَ الْأَوَّلُونَ. ثُمَّ طِیبُوا عَنْ دُنْیَاكُمْ أَنْفُساً، وَاطْمَئنّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً، وَأَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَسَطْوَةِ مُعْتَدٍ غَاشِمٍ وَبِهَرْجٍ شَامِلٍ وَاسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ، یَدَعُ فَیْئَكُمْ زَهِیداً وَجَمْعَكُمْ حَصِیداً. فَیَا حَسْرَةً لَكُمْ وَأَنَّی بِكُمْ وَقَدْ عَمِیَتْ عَلَیْكُمْ «أنُلْزِمُكُمُوها وَأَنْتُمْ لَها كارِهُونَ»(2)؛ [از اینکه مهار شتر خلافت را به دست گرفتهاید، بسیار خوشحال هستید و بر آن سوار شدهاید و میتازید]، اما به جان خودم، این شتر باردار است، پس به اندازهای که بچهاش متولد شود، منتظر بمانید. سپس قدحی پر از خون تازه و سمّی نابودکننده از آن خواهید دوشید. آنگاه باطلاندیشان زیان خواهند دید و آیندگان حاصل آنچه را پیشینیان پایهگذاری کردند، خواهند شناخت. پس از آن به شستن دست از
1. جاثیه (45)، 27.
2. هود (11)، 28.
جانتان آماده شوید و به وقوع فتنه، دل مطمئن دارید، و مژده باد شما را به شمشیر برّان و سلطه تجاوزگرانه و ظالمانه و آشوب فراگیر و استبداد ستمگران؛ بهگونهایکه نصیبتان اندک و جمعتان پراکنده شود. ای دریغ بر شما! کجا میروید؟! همانا [آنچه رخ خواهد داد] بر شما پوشیده شده است. آیا ما میتوانیم شما را بدان چیزی واداریم که از آن کراهت دارید؟
حضرت زهرای مرضیهعلیهما السلام پس از بیان روشنگریهای خویش دانست که این سخنان بر قلب سخت آن مردم تأثیری نخواهد داشت و آنان چنین مواعظی را جدی نخواهند گرفت. ازاینرو آخرین تیر ترکش را برای تنبه و هدایت آنان به کار گرفت، و آنْ انذار از پیامدهای ناگوار عملکرد آنان در دنیا بود. برای ارشاد و هدایت انسانها در درجه نخست، بهترین روش برای جلب توجه و هشیار ساختن، «بشارت» است. ازاینرو رسولان الهی پیش از آنکه بیمدهنده باشند، برای مردم بشارتدهنده بودند و قرآن در آیاتی متعدد به این نکته اشاره فرموده است؛ فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ؛(1) «پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیمدهنده برانگیخت». ذکر مبشر بودن انبیا پیش از منذر بودن ایشان بدین معناست که آنها در امر رسالت الهی خویش نخست آثار نیکویی را برمیشمردند که بر ایمان، عمل صالح و پیروی از دین حق مترتب میشود. پس از این بشارتها، مهمترین عامل مؤثر برای زدودن غفلت از قلب انسان، انذار از عذابهای اخروی است؛ اما برای افراد سستایمان، انذارهای اخروی نیز چندان اثری ندارد. آخرین عاملی که میتواند در وجود اینگونه افراد
1. بقره (2)، 213.
اثرگذار باشد، انذار از آثار سوء دنیویِ معصیت است؛ زیرا ازآنجاکه آنان چندان به معاد باور ندارند یا آن را بسیار دور میپندارند، ترس آنان از گرفتار شدن در حوادث ناگوار دنیا همچون سیل، زلزله، تسلط ظالم، قتلعام شدن و... بسیار بیشتر از گرفتاریهای عالم آخرت است. بدین سبب، آخرین انذار دعوتکنندگان و مبلغان راه حق برای تأثیرگذاری بر مخاطبان بیم دادن از عذابهای دنیوی است. سرور زنان عالم علیهاالسلام نیز در پایان سخنان گرانسنگ خویش این پیام را بهوسیله زنان انصار و مهاجرین به آنها منتقل فرمود که درصورت اصرار بر خطای خویش و ادامه انحراف پیشآمده، بهزودی بهجای رفاه و آسایش، گرفتار مشکلات و درگیریهایی خواهید شد که جز قتل و خونریزی حاصلی برای شما نخواهد داشت و کسانی بر شما مسلط خواهند شد که هیچ رحمی به شما نخواهند کرد. بیشک هنگامیکه جامعه از حق منحرف شود و کسانی سکاندار کشتی امت شوند که نه شایستگی علمی دارند و نه صلاحیت اخلاقی و معنوی و نه مشروعیت الهی، میتوان حدس زد که سرانجامِ این کشتی به کجا خواهد انجامید.
صدیقه کبری علیهاالسلام در بخش سوم خطبه شریف خویش در قالب تعابیری ادبی به نتایج انحرافی اشاره میکند که مهاجرین و انصار در جامعه اسلامی پدید آوردند؛ اما حضرت این نکته را با لحنی همراه با استهزا بیان میکند که خود یکی از فنون بلاغت است. مانند این بیان در قرآن کریم نیز آمده است. قرآن کریم در توصیف عذاب دوزخیان میفرماید: خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحیمِ * ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمیمِ؛(1) «او را بگیرید و به سطح دوزخش برآورید؛ آنگاه از عذاب
1. دخان (44)، 47ـ48.
آب جوشان بر سرش فرو ریزید»؛ اما پس از این عذاب دردناک به او گفته میشود: ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْكَرِیمُ؛(1) «بچش كه بهراستی تو بسیار ارجمند و بزرگواری!». آب جوشان، خود، عذاب دردناکی است که تحملپذیر نیست و وقتی به دوزخیان گفته شود: «نوش جانت! عجب نوشیدنی گوارایی! شما بسیار محترم هستید که این آب را به شما دادیم!» بر عذاب آنها افزوده میشود؛ چراکه این خود نوعی عذاب روحی است. در دوزخ همهگونه عذاب وجود دارد؛ ازجمله عذابهای روحی. لحن تمسخرآمیز زهرای مرضیه علیهاالسلام در این بخش از خطبه نیز چنین حالتی دارد. حضرت میفرمایند: أَمَا لَعَمْرِی لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتِجُ، ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَذُعَافاً مُبِیداً، هُنَالِكَ «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ»(2) وَیُعْرَفُ التَّالُون غِبَّ مَا أُسِّسَ الْأَوَّلُونَ. ثُمَّ طِیبُوا عَنْ دُنْیَاكُمْ أَنْفُساً، وَاطْمَئَنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَاشاً، وَأَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَسَطْوَةِ مُعْتَدٍ غَاشِمٍ وَبِهَرْجٍ شَامِلٍ وَاسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ، یَدَعُ فَیْئَكُمْ زَهِیداً وَجَمْعَكُمْ حَصِیداً، فَیَا حَسْرَةً لَكُمْ وَأَنَّی بِكُمْ وَقَدْ عَمِیَتْ عَلَیْكُمْ «أَنُلْزِمُكُمُوها وَأَنْتُمْ لَها كارِهُونَ»(3)؛ [از اینکه شتر خلافت را به دست گرفتهاید بسیار خوشحالید، و بر آن سوار شدهاید و میتازید!] اما به جان خودم، این شتر باردار است. پس به اندازهای که فرزند آن متولد شود منتظر بمانید. سپس قدحی پر از خون تازه، و سمّی نابودکننده از آن خواهید دوشید. [گمان میکنید حاصل کارتان رفاه و آسایش است، اما جز بدبختی حاصلی برای شما نخواهد داشت.] آنگاه باطلاندیشان زیان خواهند دید و آیندگان حاصل آنچه را که پیشینیان پایهگذاری کردند خواهند شناخت. پس از
1. دخان (44)، 49.
2. جاثیه (45)، 27.
3. هود (11)، 28.
آن به شستن دست از جانتان آماده شوید و دل به وقوع فتنه مطمئن دارید و مژده باد شما را به شمشیر برّان و سلطه تجاوزگرانه و ظالمانه و آشوب فراگیر و استبداد ستمگران؛ بهگونهایکه نصیبتان اندک و جمعتان پراکنده شود.(1) ایدریغ بر شما! کجا میروید؟! همانا [آنچه رخ خواهد داد] بر شما پوشیده شده است. آیا ما میتوانیم شما را بدان چیزی واداریم که از آن کراهت دارید؟
چنانکه پیشتر گفتیم، صدیقه کبری علیهاالسلام در بخش نخست از خطبه شریف خویش با طرح این پرسش که «مگر چه عیبی در ابوالحسن سراغ داشتید؟» درواقع مهاجرین و انصار را به سبب پیمانشکنی و رها کردن امیر مؤمنان علیه السلام سرزنش کردند. سپس حضرت، علت این بیوفایی را تحلیل کرد و هراس آنان را از قاطعیت امیر مؤمنان علی علیه السلام ، دلیل این بیوفایی دانست. درحقیقت حضرت از خواست جاهلانه آنان پرده برداشت؛ اینکه میخواستند کسی بر سر کار باشد که با خطاهای آنان کنار بیاید و فرصت زیادهخواهی و منفعتطلبی را از آنان سلب نکند. بهتعبیردیگر آنان در پی کسی بودند که انعطاف داشته باشد و سختگیر نباشد. بنابراین با توجه به سخن بانوی دو عالم علیهاالسلام میتوان در یک کلمه گفت: مشکل علی علیه السلام برای آن مردم، سختگیری در امور مربوط به خدا بود؛ اما حاصل این فرار از حق به سبب ترس از سختگیری آن، دچار شدن به سختی و گرفتاری وحشتناک و عجیبی بود که هرگز گمان نمیکردند. اگر آن مردم بر حول محور حق که همان امیر مؤمنان علیه السلام است جمع میشدند، چنانکه حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود، علی علیه السلام ایشان را بدون اینکه اندکی اذیت شوند، به سعادت میرسانید.
1. شاید اشاره به حکومت بنیامیه و خونریزانی مانند حجاج باشد.
این مهمترین درس برای زندگی اجتماعی ما از این جریان تاریخی و سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام است. ما که میان بیش از یکمیلیارد مسلمان، افتخار پیروی از اهلبیتعلیهم السلام را یافتهایم، باید بکوشیم شباهتی به آن بزرگواران داشته باشیم. باید سیره امیر مؤمنان علیه السلام را بشناسیم و بدانیم که علی علیه السلام شخصیتی نبود که در پی منافع شخصی خویش باشد و تنها کسانی را اطراف خود جمع کند که در جهت منافع شخصی او بکوشند. انسان علوی نیز باید اینگونه باشد. اگر این اصل را پیگیری کنیم، خواهیم دید که همیشه مقدمه همه انحرافاتی که مسلمانان در مسائل سیاسی ـ اجتماعی به آنها دچار شدهاند چنین ماجرایی بوده است؛ اینکه گروهی به حق خودشان راضی نبوده و قصد داشتهاند از چهارچوبی که اسلام برای زندگی بشر تعیین کرده است زاویه بگیرند و همین مسئله، منشأ فسادها، انحرافها، خونریزیها، دشمنیها، برادرکشیها و... شده است. در مقابل، هرگاه کسانی کوشیدهاند در همان چهارچوبی که اسلام ترسیم کرده است حرکت کنند و از پیروی هواهای نفسانی دوری گزینند، هم خیر دنیا را به دست آوردهاند و در همین دنیا افتخار و شرف یافتهاند، و هم به خیر آخرت رسیدهاند.
اگر امکان داشت که چند صباحی به صد سال آینده سفر کنیم و بهمنزله یک قضیه تاریخی، رخدادهای عصر خود را بررسی کنیم علل این حوادث برای ما بهخوبی روشن میشد. حقیقت این است که زمانِ تحلیل دقیق حوادثی که اکنون با آنها درگیریم فرانرسیده است. زمانی میتوانیم آنها را تجزیهوتحلیل کنیم که این حوادث به پایان رسند و ما این فرصت را بیابیم که بنشینیم و آنها را از آغاز تا پایان تماشا کنیم و عملکرد خود و دیگران و نتایج آنها را مقایسه کنیم.
به نظر میرسد بسیاری از کسانی که برای به شهادت رساندن حسینبنعلی علیه السلام
به سرزمین کربلا آمدند، بهدرستی درک نمیکردند که چه عملی مرتکب میشوند. برخی از آنها در گذشته نهچندان دور از سران سپاه امیر مؤمنان علی علیه السلام در جنگ صفین بودند و سالها پای منبر ایشان نشسته بودند. شاید بتوان گفت در میان آنان عمرسعد فهمیده بود که قرار است به چه عملی دست بزند. وی تا چند روز پیش از جریان عاشورا تردید داشت که با امام علیه السلام بجنگد. هنگامیکه در ازای جنگ با امام حسین علیه السلام امارت ری به او پیشنهاد شد شب تا صبح قدم زد و در اندیشه فرو رفت که این پست را بپذیرد یا عذاب خدا را؛ یعنی میدانست رفتن به جنگ حسینبنعلی علیهما السلام چه پیامدهایی خواهد داشت.(1) اما بسیاری از افراد لشکر او نمیدانستند چه میکنند. بسیاری از کسانی که در سقیفه جمع شدند تا برای خلافت تصمیم بگیرند، بهدرستی درک نمیکردند که به چه جنایتی دست میزنند و با این کار چه پیامدهایی را برای خود و جامعه اسلامی رقم خواهند زد و مسئولیت چه بار سنگینی را به دوش خواهند کشید. ازاینرو فاطمه عالمه علیهاالسلام به آنها فرمود: این عمل شما آبستن حوادث خطرناکی است که جز جنگ و خونریزی و اختلاف در دنیا و زیان در آخرت برای شما نخواهد داشت.
آنچه ما باید از این ماجرا بیاموزیم این است که در مسائل اجتماعی که مصالح یک امّت در میان است سادهاندیش و سطحینگر نباشیم؛ بلکه اطراف خود را با دقت بررسی کنیم، وگرنه هیچ شباهتی به امیر مؤمنان علی علیه السلام و فرزندان معصوم ایشانعلیهم السلام نخواهیم داشت. انسان در همه مسائل چه فردی و چه اجتماعی، باید از سطحینگری و سادهاندیشی بپرهیزد؛ اما به سبب اهمیت مسائل سیاسیـ اجتماعی، شایسته است با دقت بیشتری به پیامدهای آنها نگریست و تنها به آثار زودگذر و
1. ر.ک: ابوالفرج علیبنحسین اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص112؛ احمدبنمحمدبنمسكویه رازی، تجارب الأمم، ج2، ص69.
پیشپاافتاده آنها نگاه نکرد. باید بکوشیم نتایج آنها را برای روزها و سالهای آینده، بلکه قرنهای پیشرو پیشبینی کنیم. باید برای روبهرو شدن با این مسائل، روحیه بصیرت و ژرفاندیشی را در خود تقویت کنیم و مسامحه و سهلانگاری را کنار بگذاریم. دراینزمینه پیش از اقدام به هر کار باید نخست مطمئن شویم که انجام آن کار وظیفه شرعی ماست و برای انجام آن کار در پیشگاه الهی حجت خواهیم داشت. پس از تشخیص وظیفه باید با کمال قاطعیت به انجام آن مبادرت کرد و تا به سرانجام رساندن آن از پای نایستاد. بنابراین شیعه امیر مؤمنان علیه السلام در هر لحظه باید بیندیشد که خدای متعال از او انجام چه وظیفهای را خواسته است و پس از آن در انجام وظیفهاش، ملاحظهکاری و سهلانگاری نکند و از فضاسازیها و فشارهای جبهه کفر و نفاق تأثیر نپذیرد؛ زیرا این امور با مکتب علی علیه السلام سازگار نیست. اگر ما بخواهیم شیعه و پیرو واقعی امام علی علیه السلام باشیم، دستکم باید در مسائل اجتماعی دوراندیش باشیم و پیامدهای آن مسائل را بسنجیم و از هوا و هوسها پیروی نکنیم.
بنابر نشانههای فراوانی، بیشتر مردم آن عصر در مسائل اجتماعی بصیرت چندانی نداشتند و از اندیشهای ژرف بهرهمند نبودند و بهراحتی در دام فریب فتنهگران میافتادند. شاید بسیاری از کسانی که دستی در شکلگیری این انحراف داشتهاند، بهدرستی درک نمیکردهاند که به چه معصیت بزرگی دست میزنند. شاید به گمان آنان این نزاع نیز همچون جنگی قبیلهای بین دو طایفه بود. این دسته از سادهاندیشان بیشتر میاندیشیدند که دراثر این نزاعها چه سود دنیوی به آنها میرسد. شاید بهاجمال میدانستند که کاری اشتباه مرتکب میشوند؛ اما باور
نمیکردند این کار پیامدهایی خطرناک دارد و با این کار مسئولیتی سنگین را تا روز قیامت بر دوش خواهند کشید؛ اما بیشک میان آنها افرادی تیزهوش بودهاند که شاید تیزهوشی آنان در همان راه غلط خودشان، کمتر از برخی سیاستمداران عصر ما نبوده است. مطالعه برخی روایات و اسناد تاریخی، که به نمونهای از آنها اشاره میکنیم، نشان میدهد که آنها در انجام توطئه و برنامهریزی برای رسیدن به اهداف شوم خویش، مهارت فراوانی داشتهاند. چنین افرادی با وجود شمار اندکشان طرحی را درمیانداختند که بیشتر مردم فریبخورده از آنها پیروی میکردند. بنابراین ما دو ادعا داریم: نخست اینکه دخالت در مسئله خلافت و ایجاد انحراف در آن، عملی بسیار خطرناک بوده است و تا روز قیامت آثاری سوء خواهد داشت؛ پیامدهایی که همه طراحان و بازیگران نقش اول این جریان در آن شریکاند. دیگر اینکه بیشتر مردم آن زمان از بصیرت اجتماعی چندانی بهرهمند نبودهاند و در آن زمان نتوانسته بودند ژرفای خطر این رخداد را درک کنند.
ممکن است گفته شود اگر بیشتر مردم از عقوبت کار خویش ناآگاه بودند، پس گناه چندانی نداشتهاند و گناه این ماجرا به عهده کسانی است که آنان را فریب دادهاند.
در پاسخ باید گفت بیشک گناه این دسته به اندازه گروه اندکی نیست که سردمدار این فتنه بودند؛ اما این بدان معنا نیست که این گروهِ بیبصیرت معافاند و هیچ تقصیری ندارند. آنان دستکم به سبب جهل خویش مقصر بودند؛ زیرا مسئله بهقدری روشن بوده است که هرکس منصفانه و حقیقتجویانه تأمل میکرد و در پی بررسی مسئله برمیآمد قضیه برای او روشن میشد و وظیفه خویش را تشخیص میداد. کوشش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول دوران رسالت پربرکت حضرتش برای تثبیت جانشینی امیر مؤمنان علیه السلام به حجةالوداع و ماجرای غدیر خم
محدود نبود، بلکه از آغاز رسالت خویش در مراسم و رخدادهای گوناگون در قالب احادیث گوناگون، آشکارا به این مسئله اهتمام داشتند.(1) آخرین کوشش حضرت برای ابلاغ این مسئله، رویداد مهم و تاریخی غدیر خم بود که حضرت با تشریفاتی خاص این مسئله را اعلام فرمود؛ بهگونهایکه ماجرای آن مراسم به داستانی فراموشنشدنی و انکارناپذیر تبدیل شد. بیشک همه کسانی که در آن مراسم شرکت کرده بودند خوب به یاد داشتند که نزدیک هفتاد روز پیش، رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را در آن بیابان تفتیده جمع کرد و برای جانشینی امیر مؤمنان علی علیه السلام از آنان بیعت گرفت. این مسئلهای نبود که کسی آن را نفهمد. برفرض افراد این سیاهیلشکر نتوانسته بودند اهمیت مسئله خلافت و بیعت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در آن روز درک کنند، اما بهجز مسئله خلافت، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برای معرفی اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام بهمنزله معصومانی که هیچ زشتی و خطایی در آنها
1. رسول خداصلی الله علیه و آله در آغاز بعثت مبارک خویش با نزول آیه نورانی وَأَنْذِرْ عَشیرَتَكَ الْأَقْرَبین؛ «و خویشان نزدیکت را انذار کن» (شعراء، 214) به اعلان و تبلیغ دین اسلام برای اقوام نزدیک خویش مأمور شد. به همین سبب، با دعوت از ایشان در ضیافتی، مأموریت خویش را به آنان ابلاغ کرد و از آنان در این امر مهم یاری طلبید و فرمود: «ای پسران عبدالمطلب! به خدا سوگند، جوانی را در بین عرب نمیشناسم كه برای خویشانش چیزی برتر از آنچه من آوردهام، آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خداوند مرا فرمان داده شما را بهسوی او فراخوانم. اكنون كدامیك از شما مرا بر این امر یاری میكند تا اینکه برادر من و وصی و جانشینم در بین شما باشد؟» و در آن مجلس کسی جز امیر مؤمنان علی علیه السلام به حضرت پاسخ مثبت نداد. امیر مؤمنان علی علیه السلام در پاسخ رسول خدا فرمود: «ای پیامبر خدا، من شما را بر این امر یاری میکنم». رسول خدا سه بار سخن خود را تکرار کرد و کسی جز امیر مؤمنان علی علیه السلام به او پاسخ نداد. آنگاه رسول خدا خطاب به حاضران فرمود: إِنَّ هذا أَخِی ووَصِیِّی وَخَلِیفَتِی فِیكُمْ، فَاسْمَعُوا لَهُ وأَطِیعُوهُ؛ «همانا این برادر من و وصی و جانشینم در بین شماست. پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت كنید». این حدیث به حدیث دار یا حدیث انذار معروف است (ر.ک: علیبنابیكرمبناثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص62ـ63؛ محمدبنجریر طبری، تاریخ الطبری، ج2، ص319ـ321). همچنین از رسول خداصلی الله علیه و آله در موقعیتهای دیگری روایت شده است که خطاب به امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؛ «تو نسبت به من همان مقام و منزلت را داری که هارون نسبت به موسی داشت؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نیست» (ر.ک: محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص107؛ احمدبنیحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج2، ص92). این حدیث نیز به حدیث منزلت معروف شده است.
راه ندارد و رفتار و گفتارشان برای دیگران حجت است آنقدر کوشید که هیچکس نمیتوانست و نخواهد توانست این ویژگی آنها را انکار کند. ازاینروست که میبینیم پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله کسانی که بر مسند خلافت نشستند در برخورد با مشکلات سراغ اهلبیتعلیهم السلام میرفتند و از آنها نظرخواهی میکردند. تاآنجاکه این جمله بارها از خلیفه دوم شنیده شده است که: لَا أَبْقَانِی اللَّهُ لِمُعْضِلَةٍ لَیسَ فیها ابو حسن؛(1) «خدا مرا با مشکلی باقی نگذارد که علی در رفع آن مشكل نباشد». اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام کسانیاند که آیه تطهیر در شأن آن بزرگواران نازل گشت و پس از نزول این آیه، مدتها پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر سر راه خویش مقابل در خانه علی و فاطمهعلیهاالسلام میایستاد و میفرمود: السَّلامُ عَلَیْکُم أهْلَ البَیْتِ، إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً؛(2) «سلام بر شما ای اهلبیت. همانا خداوند میخواهد هرگونه آلودگی را از شما اهلبیت بزداید و شما را بهطور کامل پاک سازد». بنابراین اگر مردم آن زمان از این معارف بالفعل آگاه نبودند، این امکان برای آنان فراهم بود که با اندکی پرسش و تحقیق از حقیقت آگاه شوند. اگر برای کسی امکان تحقیق درباره مسئلهای فراهم باشد، اما کوتاهی کند، هم ازنظر عقل و هم ازنظر شرع در برابر آن مسئله مسئول است. در روایتی نقل شده است که از امام جعفر صادق علیه السلام درباره این آیه شریفه پرسیدند که میفرماید: فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ؛(3) «پس دلیل رسا ویژه خداست» و حضرت فرمود:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَبْدِی أَكُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ
1. همو، أنساب الأشراف، ج2، ص99.
2. یوسفبنعبداللهبنعبدالبر، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج4، ص1633.
3. انعام (6)، 149.
نَعَمْ قَالَ لَهُ أَفَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَإِنْ قَالَ كُنْتُ جَاهِلاً قَالَ لَهُ أَفَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّی تَعْمَلَ فَیَخْصِمُهُ وَذَلِكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ؛(1) بهراستی که روز قیامت خدای متعال به بندهاش میگوید: آیا میدانستی؟ پس اگر بگوید: آری، به او میگوید: پس چرا به آنچه میدانستی عمل نکردی؟! و اگر بگوید: من نمیدانستم، به او میگوید: پس چرا نیاموختی تا عمل کنی. پس او را محکوم میکند و این است حجت رسا.
بنابراین در روز قیامت از عالمی که به علم خویش عمل نکرده است به سبب عمل نکردن به آگاهی خویش بازخواست میشود و از جاهلی که توان آموختن داشته است به سبب سهلانگاری در فراگیری علمِ لازم پرسش خواهد شد.
پس از پایان یافتن خطبه شریف بانوی دو عالمعلیهاالسلام، زنان مهاجرین و انصار سخنان حضرت را برای شوهران خویش بازگفتند و گلایههای فراوان آن بانوی مظلومعلیهاالسلام را به آنها گوشزد کردند. آنها نیز نمایندگانی را برای عذرخواهی نزد حضرت فرستادند. این عده پس از شرفیاب شدن به محضر سرور زنان عالمعلیهاالسلام گفتند: یَا سَیِّدَةَ النِّسَاءِ لَوْ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ ذَكَرَ لَنَا هَذَا الْأمْرَ قَبْلَ أَنْ یُبْرَمَ الْعَهْدُ وَیُحْكَمَ الْعَقْدُ لَمَا عَدَلْنَا عَنْهُ إِلَی غَیْرِه؛ «ای سرور زنان، اگر ابوالحسن این امر را پیش از این به ما یادآور میشد که آن عهد بسته شود و آن عقد محکم گردد، ما از او بهسوی غیر او بازنمیگشتیم». مقصود آنان این بود که چون با دیگری عهد
1. محمدبنمحمدبننعمان عكبری بغدادی (شیخ مفید)، الأمالی، ص227.
بستهاند دیگر نمیتوانند عهد خود را بشکنند و اگر پیش از آن چنین سخنانی را میشنیدند از امیر مؤمنان علی علیه السلام حمایت میکردند و با ایشان عهد میبستند. اما صدیقه کبریعلیهاالسلام در پاسخ این عذر آنها فرمودند: إِلَیْكُمْ عَنِّی! فَلَا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِیرِكُمْ وَلَا أَمْرَ بَعْدَ تَقْصِیرِكُم؛ «از من دور شوید! پس از بسته شدن راه عذرآوری و اتمام حجت بر شما جای هیچ عذر و بهانهای نیست و هیچچیز بعد از کوتاهی شما چارهساز نیست».(1) بانوی دو عالمعلیهاالسلام از اتمام حجت بر آن قوم سخن به میان آوردند که راه هر عذری را بر آنان میبست. بهراستی پس از آنهمه حجت و دلیل روشن، این چه عذر سخیفی است که بدان تمسک جستند. اگر نقض بیعت امر ناپسندی است و آنان به پیمانهای خود آنچنان پایبند بودند که به سبب پیمان بستن با دیگری راه بازگشت بهسوی امیر مؤمنان علی علیه السلام را بر خود بسته میدیدند، چگونه پیمانی را که با بهترین آفریده خدا، محمد مصطفیصلی الله علیه و آله بسته بودند بهراحتی شکستند؟! چگونه هنوز آب غسل رسول خداصلی الله علیه و آله خشک نشده بود که همه آن سفارشها را فراموش کردند و راه بازگشت از بیعت غدیر را باز دانستند؟!
بههرحال رفتار آنان در آن مقطع تاریخی رفتاری بس پرمخاطره با پیامدهایی خسارتبار بود که رخ داد و آنها در برابر همه آن پیامدها تا روز قیامت مسئول خواهند بود. بهیقین هر ضربهای که به مصالح سیاسی و اجتماعی جامعه بشری وارد شود که از آن انحراف ناشی باشد، همه کسانی که آن زمان کوتاهی کردند، در مسئولیت آن شریکاند. حتی در خسارت به مصالح فردی افراد نیز نمیتوان آنها را بیتقصیر دانست؛ زیرا پس از آن ماجرا، بسیاری از انحرافهای شخصی، چه در حوزه عقیده و چه در حوزه عمل، ناشی از این امر است که ائمه اطهارعلیهم السلام
1. احمدبنعلی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص109.
در رأس حکومت قرار نگرفتند تا فرصت بیشتری برای بیان حقایق، تربیت انسانها بنابر آموزههای صحیح دین، اجرای درست احکام دین و... بیابند. اگر این مهم حاصل میشد بسیاری از انحرافهای شخصی نیز رخ نمیداد. البته حساب اعمال انسانها با خداست و اوست که از کوچکترین اعمال بندگانش و میزان مسئولیتی که متوجه هریک از آنهاست، آگاه است؛ اما با توجه به دلیلها و حجتهایی که خود بیان فرموده، میتوان حدس زد که مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش دارند.
با مرور سخنان سرور زنان عالم علیهاالسلام به این نتیجه رسیدیم که عملکرد مردم عصر ایشان، بهویژه عاملان و طراحان ایجاد انحراف در امر جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، عملکردی پرمخاطره با پیامدهایی زیانبار بود و همه کسانی که در آن مقطع حساس در امر دفاع از حق و مبارزه با باطل کوتاهی کردند، در برابر همه خسارتهای ناشی از آن انحراف که به مصالح سیاسی و اجتماعی جامعه بشری وارد شود، تا روز قیامت مسئول خواهند بود.
ممکن است برخی به این تحلیل اعتراض کنند و آن را ناشی از برداشت شخصی و تعصب بدانند و مدعی شوند که ائمه اطهارعلیهم السلام خود چنین برداشتی نداشتهاند. امروزه یکی از شبهاتی که علیه تشیع در محافل گوناگون طرح میشود، همین سخن است. برخی مدعیاند مطالبی که شیعیان به مخالفان نسبت میدهند سخنانی بیاساس است که خود، جعل کردهاند و به ائمهعلیهم السلام نسبت میدهند؛ وگرنه ائمه اهلبیتعلیهم السلام این نسبتها را قبول نداشتهاند! ازاینرو در پایان این کتاب دیدگاه اهلبیتعلیهم السلام را دراینباره توضیح میدهیم.
اهلبیتعلیهم السلام با یادآوری آن رویدادهای تلخ و خسارتبار، در قالبهای گوناگون ازجمله زیارتنامههای ائمهعلیهم السلام، نگذاشتند ماجرای دردناکِ انحراف در خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله میان غبار شبهات به فراموشی سپرده شود. با کمال تأسف، امروز برخی كه بهظاهر شیعهاند نیز به این شبهات دامن زدهاند و با هدفِ به چالش کشیدن این نقلها میگویند: اصل مسئله این بود که مردم میخواستند بنابر اصول دموکراسی عمل کنند. ازاینرو در پی کسی رفتند که از رأی بیشتری برخوردار بود! یکی از بهاصطلاح اسلامشناسان اینگونه قلم زده است: علی علیه السلام وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله بود؛ اما وصایت ایشان به این معناست که پیغمبر صلی الله علیه و آله او را جانشینی خوب میدانست و وی را بهعنوان کاندیدا به مردم معرفی کرد. اما پیغمبر صلی الله علیه و آله اختیار انتخاب جانشین را به مردم واگذار کرده بود!
اما با مطالعه و بررسی سخنان اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام، دیدگاه آن بزرگواران درباره اصل مسئله خلافت و رخدادهای پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بهخوبی روشن میشود. برای نمونه، در زیارت جامعه ائمةالمؤمنین آشکارا به این موضوع اشاره شده است که سیدبنطاووسرحمه الله در کتاب مصباح الزائر آن را از ائمه اطهارعلیهم السلام نقل فرموده و مرحوم محدث قمیŠ در کتاب شریف مفاتیح الجنان آن را از کتاب مصباح الزائر نقل کرده است. این زیارت، هم تحلیلهایی جامعهشناختی و روانشناختی از تاریخ پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دربردارد که بیانگر انگیزهها و عوامل محرک آن انحرافهاست، و هم پیامدهایی را تبیین میکند که پس از آن خطای بزرگ رخ داد.
در این زیارت آمده است که عدهای منافق که در دل ایمانی نداشتند و دل آنان را
زنگار شرک و کفر فراگرفته بود با رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از درِ خدعه و نیرنگ درآمدند و بیایمانی خویش را پنهان کردند تااینکه پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت فرمود: فَلَمَّا مَضَی الْمُصْطَفَی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَآلِهِ اخْتَطَفُوا الْغِرَّةَ وَانْتَهَزُوا الْفُرْصَة؛ پس هنگامیکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت فرمود، جامعه نوپای مسلمانان را غافلگیر کردند و فرصت را غنیمت شمردند.
از این فرازِ زیارت جامعه ائمةالمؤمنینعلیهم السلام روشن میشود حوادث پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، اتفاقی و بدون برنامهریزی نبوده، بلکه با برنامه و نقشهای ازپیشطراحیشده رخ داده است. بنابراین از منظر اهلبیتعلیهم السلام این حادثه ناشی از تحیر همه مسلمانان نبوده است؛ بدین معنا که با رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله و روشن نبودن تکلیف جامعه اسلامی، این پرسش برای مسلمانان مطرح شود که با رفتن رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کنیم و با طرح این پرسش، عدهای دور هم جمع شوند و راهحلی بیابند! بلکه این حادثه با طراحی و نقشهای ازپیشتعیینشده رخ داده است. در فرازی دیگر از این زیارت شریف آمده است: أَسْرَعُوا لِنَقْضِ الْبَیْعَةِ وَمُخَالَفَةِ الْمَوَاثِیقِ الْمُؤَكَّدَةِ وَخِیَانَةِ الْأَمَانَةِ الْمَعْرُوضَةِ عَلَی الْجِبَالِ الرَّاسِیَةِ وَأَبَتْ أَنْ تَحْمِلَهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ الظَّلُومُ الْجَهُولُ ذُو الشِّقَاقِ وَالْعِزَّةِ بِالْآثَامِ الْمُولِمَةِ وَالْأَنَفَةِ عَنِ الانْقِیَادِ لِحَمِیدِ الْعَاقِبَةِ فَحُشِرَ سِفْلَةُ الْأَعْرَابِ وَبَقَایَا الْأَحْزَابِ إِلَی دَارِ النُّبُوَّةِ وَالرِّسَالَةِ وَمَهْبِطِ الْوَحْیِ وَالْمَلائِكَةِ وَمُسْتَقَرِّ سُلْطَانِ الْوِلایَةِ وَمَعْدِنِ الْوَصِیَّةِ وَالْخِلافَةِ وَالْإِمَامَةِ حَتَّی نَقَضُوا عَهْدَ الْمُصْطَفَی فِی أَخِیهِ عَلَمِ الْهُدَی وَالْمُبَیِّنِ طَرِیقَ النَّجَاةِ مِنْ طُرُقِ الرَّدَی وَجَرَحُوا كَبِدَ خَیْرِ الْوَرَی فِی ظُلْمِ ابْنَتِهِ وَاضْطِهَادِ حَبِیبَتِهِ وَاهْتِضَامِ عَزِیزَتِهِ بَضْعَةِ لَحْمِهِ وَفِلْذَةِ كَبِدِهِ وَخَذَلُوا بَعْلَهَا وَصَغَّرُوا قَدْرَهُ وَاسْتَحَلُّوا مَحَارِمَهُ وَقَطَعُوا رَحِمَهُ
وَأَنْكَرُوا أُخُوَّتَهُ وَهَجَرُوا مَوَدَّتَهُ وَنَقَضُوا طَاعَتَهُ وَجَحَدُوا وِلایَتَهُ وَأَطْمَعُوا الْعَبِیدَ فِی خِلافَتِهِ وَقَادُوهُ إِلَی بَیْعَتِهِمْ مُصْلِتَةً سُیُوفَهَا مُشْرِعَةً أَسِنَّتَهَا وَهُوَ سَاخِطُ الْقَلْبِ هَائِجُ الْغَضَبِ شَدِیدُ الصَّبْرِ كَاظِمُ الْغَیْظِ یَدْعُونَهُ إِلَی بَیْعَتِهِمُ الَّتِی عَمَّ شُومُهَا الْإِسْلامَ؛ «برای شکستن بیعت و مخالفت با پیمانهای محکم و مؤکد و خیانت در امانتی شتافتند که به کوههای استوار عرضه شد و آنها از حمل آن امتناع ورزیدند و انسان ستمکار نادان آن را به دوش گرفت؛ انسانی تفرقهانگیز که به گناهان دردآور افتخار میکرد و ابراز بندگی برای حسن عاقبت را ننگ میشمرد. پس اعراب پست و بازماندگان احزابی [که روزی برای ریشهکن کردن اسلام همپیمان شده بودند] بهسوی خانه نبوت و رسالت و محل هبوط وحی و فرشتگان و محل استقرار سلطان ولایت و معدن وصایت و خلافت و امامت روانه شدند. تااینکه پیمان مصطفی را شکستند؛ پیمانی که درباره برادرش، پرچم هدایت و بیانکننده راه نجات از راههای باطل گرفته بود و جگر بهترین خلق خدا را با ظلم به دخترش و آسیب زدن به حبیبهاش و کوبیدن عزیزهاش جریحهدار کردند؛ دختری که پاره تنش و جگرگوشهاش بود، و شوهر دخترش را خوار کردند و منزلت او را کوچک شمردند و هتک حرمتش را حلال شمردند و رحم او را قطع کردند و برادری او را منکر شدند و دوستی او را ترک کردند و طاعتش را نقض نمودند و ولایتش را انکار کردند، و بردگان را درباره خلافتش به طمع انداختند و او را بهسوی بیعت خود کشاندند؛ درحالیکه زیر شمشیر برهنه و نیزههای کشیده بود و او قلبی خشمگین و غضبی برانگیخته داشت؛ اما بهشدت صبر پیشه کرده و خشم خویش را
فروخورده بود. او را بهسوی بیعتی میخواندند که شومی آن عالم اسلام را فراگرفت».
در فراز پیش، آمده بود کسانی که به خانه امیر مؤمنان روانه شدند، او را بهسوی بیعتی فراخواندند که شومی آن عالم اسلام را فراگرفت. امام معصوم علیه السلام در ادامه این زیارت شریف به بیان مصادیقی از این پیامدهای شوم اشاره میفرماید: وَزَرَعَتْ فِی قُلُوبِ أَهْلِهَا الْآثَامَ وَعَقَّتْ سَلْمَانَهَا وَطَرَدَتْ مِقْدَادَهَا وَنَفَتْ جُنْدُبَهَا وَفَتَقَتْ بَطْنَ عَمَّارِهَا وَحَرَّفَتِ الْقُرْآنَ وَبَدَّلَتِ الْأَحْكَامَ وَغَیَّرَتِ الْمَقَامَ وَأَبَاحَتِ الْخُمُسَ لِلطُّلَقَاءِ وَسَلَّطَتْ أَوْلادَ اللُّعَنَاءِ عَلَی الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَخَلَّطَتِ الْحَلالَ بِالْحَرَامِ وَاسْتَخَفَّتْ بِالْإِیمَانِ وَالْإِسْلامِ وَهَدَمَتِ الْكَعْبَةَ وَأَغَارَتْ عَلَی دَارِ الْهِجْرَةِ یَوْمَ الْحَرَّةِ وَأَبْرَزَتْ بَنَاتِ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ لِلنَّكَالِ وَالسَّوْرَةِ وَأَلْبَسَتْهُنَّ ثَوْبَ الْعَارِ وَالْفَضِیحَةِ وَرَخَّصَتْ لِأَهْلِ الشُّبْهَةِ فِی قَتْلِ أَهْلِ بَیْتِ الصَّفْوَةِ وَإِبَادَةِ نَسْلِهِ وَاسْتِیصَالِ شَأْفَتِهِ وَسَبْیِ حَرَمِهِ وَقَتْلِ أَنْصَارِهِ وَكَسْرِ مِنْبَرِهِ وَقَلْبِ مَفْخَرِهِ وَإِخْفَاءِ دِینِهِ وَقَطْعِ ذِكْرِهِ یَا مَوَالِیَّ فَلَوْ عَایَنَكُمُ الْمُصْطَفَی وَسِهَامُ الْأُمَّةِ مُغْرَقَةٌ فِی أَكْبَادِكُمْ وَرِمَاحُهُمْ مُشْرَعَةٌ فِی نُحُورِكُمْ وَسُیُوفُهَا مُولَغَةٌ فِی دِمَائِكُمْ یَشْفِی أَبْنَاءُ الْعَوَاهِرِ غَلِیلَ الْفِسْقِ مِنْ وَرَعِكُمْ وَغَیْظَ الْكُفْرِ مِنْ إِیمَانِكُمْ وَأَنْتُمْ بَیْنَ صَرِیعٍ فِی الْمِحْرَابِ قَدْ فَلَقَ السَّیْفُ هَامَتَهُ وَشَهِیدٍ فَوْقَ الْجَنَازَةِ قَدْ شُكَّتْ أَكْفَانُهُ بِالسِّهَامِ وَقَتِیلٍ بِالْعَرَاءِ قَدْ رُفِعَ فَوْقَ الْقَنَاةِ رَأْسُهُ وَمُكَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضَاؤُهُ وَمَسْمُومٍ قَدْ قُطِّعَتْ بِجُرَعِ السَّمِّ أَمْعَاؤُهُ وَشَمْلُكُمْ؛ و آن [بیعت] در قلوب اهلش بذر گناهان را کاشت و سلمان
را [با وجود مقام عظیمش] از خود راند و مقداد را طرد نمود و ابوذر را تبعید کرد و شکم عمار را درید و قرآن را تحریف [معنوی] کرد و احکام را دگرگون ساخت و مقام [خلافت] را تغییر داد و خمس را برای آزادشدگان مباح کرد و فرزندان لعنتشدگان را بر ناموسها و خونها مسلط کرد و حلال را با حرام درآمیخت و ایمان و اسلام را خفیف ساخت و کعبه را ویران نمود و شهر هجرت (مدینةالنبی) را در روز [جنگ] حرّه غارت کرد و دختران مهاجرین و انصار را برای عقوبت و تجاوز آشکار نمود و جامه ننگ و رسوایی بر تن آنان نمود و قتل اهلبیت برگزیده خدا و هلاک کردن نسل او و از بُن برکندن بنیاد او و اسیر کردن حرم او و کشتن یاران او و شکستن منبر او و دگرگون کردن مفاخر او و پنهان کردن دین او و محو کردن نام او را برای اهل شبهه و نفاق مباح کرد. ای سروران من، ایکاش مصطفی صلی الله علیه و آله شما را میدید؛ درحالیکه تیرهای امّت غرق در خون جگرهای شماست و نیزههای آنها در گلوی شما قرار گرفته و شمشیرهای آنها سیراب از خون شماست. فرزندان بدکاران، [با این کار خود] کینه نابجای خویش را از ورع و تقوای شما و خشم کفرآلود خویش را از ایمان شما آرام میساختند؛ درحالیکه برخی از شما یا در محراب به زمین افتادید، درحالیکه شمشیر فرقش را شکافت، یا شهیدی بود بر تابوت که کفنهای او با تیرهای دشمن شکافته شد، یا کشته در بیابان افتاده بود درحالیکه سر او بالای نیزه رفت، یا بسته به حلقههای زنجیر در زندان بود، درحالیکه زیر فشار آهن اعضایش درهم کوفته شد؛ یا مسمومی بود که از جرعههای سم، اعضای درونی او قطعهقطعه شد.
بااینکه وقایع یادشده در طول سالهای پس از حوادث زمان رحلت رسول گرامی اسلام رخ داده است، در این زیارت همه آنها از نتایج همان بیعت شمرده میشوند. در این فراز، به ماجرای روز حرّه اشاره شده است که بهراستی لکه ننگی در تاریخ اسلام است. پس از واقعه جانسوز کربلا، حاکم مدینه عدهای از بزرگان شهر را به شام فرستاد تا از نزدیک با یزید دیدار کنند و با بهرهمندی از بذل و بخششهای او، مردم را به اطاعت از وی فراخوانند. اما این گروه با دیدن رفتار کثیف یزید، در بازگشت مردم را به شورش فراخواندند و اعلام کردند که چنین کسی نمیتواند خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. در پی این تصمیم، مردم حاکم شهر و عمّال اموی را از مدینه اخراج کردند. پس از رسیدن خبر شورش مردم مدینه به شام، یزید لشکری را به فرماندهی مسلمبنعقبه بهسوی مدینه فرستاد. شهر مدینه به فرمان مسلمبنعقبهـ که به سبب جنایات فراوانش به مسرفبنعقبه مشهور شدـ به مدت سه روز بر سپاهیان شام حلال گشت و هر جنایتِ ممکنی در آن صورت گرفت. چهبسیار از صحابه و حافظان قرآن که در این حادثه شرمآور کشته شدند و چه ناموسها که آماج هتک حرمت و تجاوز قرار گرفتند. از این فاجعه در تاریخ به نام ماجرای حرّه یاد میشود.(1) در این زیارت، همه این وقایع پیامد همان بیعت شمرده میشوند و همه کسانی که این انحراف را ایجاد کردند در همه این گناهان شریک دانسته میشوند.
بهطور کلی در این زیارت به پنج نکته درباره رخدادهای عصر حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره شده است که فهرستوار آنها را برمیشماریم:
نکته نخست اینکه سردمدارانِ غصب خلافت افرادی فرصتطلب بودند که با طرح و برنامهای ازپیشتعیینشده مسلمانان را غافلگیر کردند؛
1. ر.ک: علیبنابیكرمبناثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص111ـ121.
دوم، اشاره به نقض پیمانی که حدود هفتاد روز پیش از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با ایشان بسته بودند؛
سوم، هجوم جسورانه عدهای افراد پست به خانه نبوت و رسالت؛ خانهای که جبرئیل بدون اذن وارد آن نمیشد؛
چهارم، بیان واقعه تلخ جسارت به امیر مؤمنان علی علیه السلام و خفیف شمردن حق ایشان که با هدف بیعت گرفتن از آن حضرت صورت گرفت. براینمبنا آنها قصد داشتند از برادر و جانشین رسول خدا علیهما السلام بهزور بیعت بگیرند، که زشتیِ این رفتار حتی در مکاتب غیراسلامی نیز شناختهشده است و با هیچ منطقی سازگار نیست؛
پنجم، بیان پیامدهای این انحراف خسارتبار و ویرانگر:
1. طرد مؤمنانی همچون سلمان، ابوذر و مقداد که به اجماع مسلمانان، ایشان از برترین مؤمنان بودند؛
2. تسلط فرزندان بدکاران بر اموال، ناموس و خون مردم؛
3. بدعتگذاریها و دگرگونی احکام اسلامی؛
4. ویرانی کعبه؛
5. قتلعام و تجاوز به مدینةالنبی؛
6. هتک حرمت دختران مهاجرین و انصار؛
7. به شهادت رساندن امیر مؤمنان علیه السلام ؛
8. مسموم کردن امام حسن مجتبی علیه السلام و تیرباران جنازه شریف ایشان؛
9. به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام و بر نیزه کردن سر مبارک ایشان؛
10. به شهادت رساندن دیگر ائمه اطهارعلیهم السلام با مسموم کردن ایشان یا شکنجه آنها در گوشه زندانهای مخوف.
ائمه اطهارعلیهم السلام همه این جنایتها را ناشی از همان انحرافی میدانند که در
جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله رخ داد که براثر آن، پیمان با امیر مؤمنان علیه السلام شکسته و با دیگران پیمان بسته شد.
در فرازی از این زیارت آمده بود: یَشْفِی أَبْنَاءُ الْعَوَاهِرِ غَلِیلَ الْفِسْقِ مِنْ وَرَعِكُمْ وَغَیْظَ الْكُفْرِ مِنْ إِیمَانِكُمْ؛ «فرزندان بدکاران، [با این کار خود] کینه نابجای خویش را از ورع و تقوای شما و خشم کفرآلود خویش را از ایمان شما آرام میساختند». این فراز به نکتهای روانشناختی اشاره دارد و انگیزه ظالمان را از اعمال ناشایست خویش با اهلبیتعلیهم السلام بیان میکند. در این فقره زیارت، عامل اصلی ستمها در حق امیر مؤمنان و همسر مظلومش و فرزندان معصوم آن دو بزرگوارعلیهم السلام کینه و حسادت قلب بیمار آن ظالمان به اهلبیتعلیهم السلام دانسته شده است. پس آنچه آنان را آزار میداد، رشک بردن بر ایمانی بلندمرتبه و نورانیت و معنویتی الهی در وجود این بزرگواران بوده است که آنان خود را از این کمالات محروم میدیدند.
بررسی این حقایق ما را با اهمیت مسائل سیاسی ـ اجتماعی و ژرفای تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها آشنا میسازد. ازاینرو چنانکه بارها یادآور شدهایم، باید اقداماتی را که به مسائل اجتماعی مربوط میشود بسیار جدی گرفت و با اندیشه سطحی بدانها نگاه نکرد؛ زیرا جبران خطاهایی که به مسائل فردی مربوط میشود اغلب امری شدنی و آسان است؛ اما اگر گناهی موجب فساد اجتماعی گردد، جبران آن بسیار دشوار و گاه ناممکن میگردد. بهراستی چنین خطایی را چگونه میتوان جبران کرد؟ برفرض اگر کسانی که ماجرای انحراف در خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله را به وجود
آوردند روزی متنبه میشدند و بر جبران خطای خویش تصمیم میگرفتند، چگونه میتوانستند جنایات معاویه و یزید و بنیامیه را جبران کنند؟ درحقیقت پیامدهای شومی را که تا روز قیامت بر عمل آنها مترتب میگردد، بههیچروی نمیتوان تدارک کرد. آنها میلیاردها انسان را از حق خویش برای استفاده از امام حق محروم کردند. همه انسانها حق داشتند از علوم و معارف مربّیانی بهرهمند شوند که خدای متعال برای آنها تعیین فرموده بود تا با استفاده از حکومت و سیاست آنها، به عزت و سعادت دنیا و آخرت دست یابند. ازاینجهت ما باید درباره شناخت وظایف اجتماعی خود و عمل بدانها حساس باشیم و درباره آنها کوتاهی و سهلانگاری نکنیم.
اهمیت مسائل اجتماعی ازیکسو و نقش امام خمینی قدس سره در آگاه ساختن مسلمانان عصر حاضر از این دسته احکام اسلامی ازسوی دیگر، ما را بر آن میدارد که از کنار این خدمت امام خمینی قدس سره بهسادگی گذر نکنیم و آن را بهمنزله نمونهای مثبت از فعالیتهای اجتماعی شرح دهیم. حضرت امام خمینی قدس سره بهتنهایی بخش عظیمی از مسائل اسلامی را که همان مسائل سیاسی و اجتماعی اسلاماند، و قرنها از آنها غفلت شده بود احیا کرد. نیم قرن پیش از این، دیدگاه علما و اهل علم ما درباره مسائل سیاسی ـ اجتماعی بهگونهای بود که سیاسی بودن تهمتی جبرانناپذیر به شمار میآمد. در آن زمان، اگر گفته میشد فلان روحانی، افکار سیاسی دارد و فردی سیاسی به شمار میآید از چشم مردم میافتاد. امام بود که سیاسی بودن را از اوجب واجبات معرفی کرد و فرمود: «حفظ نظام اسلامی از نماز واجبتر است». احیای این حوزه عظیم از آموزههای اسلام با رفتار و گفتار
امام خمینی قدس سره موجب میشود که ایشان در ثواب همه پیامدهای مبارک این احیاگری شریک گردند. امروزه حرکتی در جهان اسلام به راه افتاد و نهضت بیداری اسلامی را در کشورهای اسلامی رقم زد که انشاءالله به پیروزی اسلام و مسلمانان و ذلت کافران خواهد انجامید. در ثواب این حرکت مبارک شخص امام خمینی قدس سره شریک خواهد بود. این بدان معناست که انسان میتواند با انجام کاری حسابشده و برنامهای برپایه اصول و ضوابط اسلامی، چنان بر عمر خویش برکت بخشد که قرنها پس از وداع با دار فانی دنیا، همچنان پرونده عمل خویش را باز نگاه دارد و بر ثوابهای آن بیفزاید. در برابر، ممکن است گروهی با ایجاد انحراف بر سر راه سعادت انسانها تا روز قیامت خود را در گناهان آنان شریک کنند.
ما نیز به اندازه وسعت وجودی خویش میتوانیم نقشی اثباتی یا سلبی در مسائل اجتماعی داشته باشیم؛ میتوانیم کارهایی انجام دهیم که دهها و صدها سال مردم از برکات آن بهرهمند گردند و ما نیز در ثواب اعمال نیک آنان شریک باشیم. نیز میتوانیم بهواسطه دلبستگی به دنیا و لذتهای پست آن، از برخی وظایف اجتماعی خویش شانه خالی کنیم، و براثر کمکاری ما، گروهی از نعمت هدایت محروم مانند و از تاریکی گمراهی قدم به بیرون نگذارند و ما تا روز قیامت در گناهان آنها شریک باشیم.
الحمد لله رب العالمین
* قرآن کریم
* نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، دار الهجره، قم، 1414ق.
1. آلوسی، محمودبنعبدالله،روح المعانی ، دار الکتب العلمیة، بیروت، [بیتا].
2. ابنابیالحدید، عبدالحمیدبنهبةالله، شرح نهج البلاغة، کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
3. ابناثیر، علیبنابیکرم، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، 1385ق.
4. ابناثیر، مبارکبنمحمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، مؤسسة اسماعیلیان، قم، 1364.
5. ابنبابویه قمی، محمدبنعلی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1395ق.
6. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الأمالی، کتابچی، تهران، 1376.
7. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، علل الشرایع، مکتبة الداوری، قم، 1385.
8. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، جهان، تهران، 1378ق.
09ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ،من لایحضره الفقیه ، جامعة مدرسین حوزة
علمیة قم، قم، 1413ق.
10. ابنحبیب، ابوجعفر محمد، المحبر، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، [بیتا].
11. ابنحجر هیتمی، احمدبنمحمد، الصواعق المحرقة، مکتبة الحقیقة، استانبول، 1424ق.
12. ابنشهرآشوب مازندرانی، محمدبنعلی، مناقب آل ابیطالبعلیهم السلام، علامه، قم، 1379ق.
13. ابنطیفور، احمدبنابیطاهر، بلاغات النساء، شریف رضی، قم، [بیتا].
14. ابنعبدالبر، یوسفبنعبدالله، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، دار الجیل، بیروت، 1412ق.
15. ابنعساکر، علیبنحسن، تاریخ دمشق الکبیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1421ق.
16. ابنقتیبه دینوری، عبداللهبنمسلم ، الإمامة و السیاسة، دار الأضواء، بیروت، 1410ق.
17. ابنکثیر، اسماعیلبنعمر، السیرة النبویة، دار المعرفة، بیروت، 1396ق.
18. ـــــــــــــــــــــــ ، البدایة و النهایة، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
19. ابنمسكویه رازی، احمدبنمحمد، تجارب الأمم، سروش، تهران، 1379.
20. ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، دار صادر، بیروت، 1300ق.
21. إربلی، علیبنعیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، مکتبة بنیهاشمی، تبریز، 1381ق.
22. اصفهانی، ابوالفرج علیبنحسین، مقاتل الطالبیین، دار المعرفة، بیروت، [بیتا].
23. امینی، عبدالحسین، الغدیر، مرکز الغدیر، قم، 1416ق.
24. بخاری، محمدبناسماعیل، صحیح البخاری، دار الفکر، [بیجا]، 1401ق.
25. بلاذری، احمدبنیحیی، انساب الأشراف، دار الفکر، بیروت، 1417ق.
26. جرداق، جرج، امام علی علیه السلام ، صدای عدالت انسانی، ترجمة سیدهادی خسروشاهی، نشر مترجم، تهران، 1379.
27. جوهری بصری، احمدبنعبدالعزیز، السقیفة و فدک، تحقیق محمدهادی امینی، مکتبة نینوی الحدیثة، تهران، [بیتا].
28. حاکم حسکانی، عبیداللهبنعبدالله، شواهد التنزیل، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،
تهران، 1411ق.
29. حاکم نیشابوری، محمدبنعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، مکتبة العصریة، بیروت، 1427ق.
30. حموی، یاقوتبنعبدالله، معجم البلدان، دار صادر، بیروت، 1399ق.
31. راغب اصفهانی، محمدحسین، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، تهران، 1404ق.
32. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، دار مکتبة الحیاة، بیروت، [بیتا].
33. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، کومش، تهران، 1373.
34. سیوطی، جلالالدین، مسند فاطمة الزهراء، مؤسسة الکتب الثقافیة، بیروت، 1413ق.
35. ــــــــــــــــــ ، الدر المنثور، کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
36. ــــــــــــــــــ ، لباب النقول فی اسباب النزول، دار احیاء العلوم، بیروت، [بیتا].
37. طبرانی، سلیمانبناحمد، المعجم الاوسط، دار الحرمین، [بیجا]، 1415ق.
38. ـــــــــــــــــــــــ ، المعجم الکبیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1412ق.
39. طبرسی، احمدبنعلی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1403ق.
40. طبرسی، فضلبنحسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1390ق.
41. ـــــــــــــــــــ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ناصرخسرو، تهران، 1372.
42. طبری آملی صغیر، محمدبنجریر، دلائل الإمامة، بعثت، قم، 1413ق.
43. طبری، محمدبنجریر، تاریخ الطبری، دار التراث، بیروت، 1387ق.
44. عاملی، سیدجعفر مرتضی، مأساة الزهراءعلیهاالسلام، دار السیرة، بیروت، 1418ق.
45. عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، مؤسسة النعمان، بیروت، 1410ق.
46. ــــــــــــــــــــ ، سقیفه (بررسی نحوة شکلگیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله )، دانشکدة اصول دین، قم، 1387.
47. عكبری بغدادی (شیخ مفید)، محمدبنمحمدبننعمان، الإختصاص، کنگرة شیخ مفید، قم، 1413ق.
48. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الإفصاح فی الإمامة، کنگرة شیخ مفید، قم، 1413ق.
49. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مؤسسة آلالبیتعلیهم السلام، قم، 1413ق.
50. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المقنعة، کنگرة شیخ مفید، قم، 1413ق.
51. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الأمالی، کنگرة شیخ مفید، قم، 1413ق.
52. غزالی، ابوحامد، إحیاء علوم الدین، دار الکتاب العربی، بیروت، [بیتا].
53. فخر رازی، محمدبنعمر، التفسیر الکبیر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411ق.
54. فراهیدی، خلیلبناحمد، العین، دار الهجرة، قم، 1405ق.
55. فیومی، احمدبنمحمد، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، دار الهجرة، قم، 1405ق.
56. قمی، علیبنابراهیم، تفسیر القمی، دار الکتاب، قم، 1404ق.
57. کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365.
58. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.
59. موسوی خمینیرحمه الله، سیدروحالله، صحیفة امام، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینیرحمه الله، تهران، 1379.
60. میرشریفی، سیدعلی، درسنامة آشنایی با تاریخ اسلام (پیامآور رحمت)، مؤسسة فرهنگی ـ هنری مشعر، تهران، 1390.
61. واقدی، محمدبنعمر، المغازی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1409ق.
62. هیثمی، علیبنابیبکر، مجمع الزوائد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1408ق.
63.www.leader.ir [1]
پیوندها
[1] http://www.leader.ir