جلسه چهارم
جایگاه سیاست در دین ( 2 )
1. مرورى بر مطالب پیشین
در جلسات گذشته عرض شد كه پس از انقلاب اسلامى ایران و برقرارى حكومت اسلامى، دشمنان اسلام با تحلیلهایى كه داشتند به این نتیجه رسیدند كه براى مقابله با این نظام باید به مطالعه و بررسى نقطه اساسى و محورىِ این انقلاب كه ولایت فقیه است پرداخت و لبه تیز حملات تبلیغاتى را به طرف آن نشانه گرفت. در راستاى این هدف پلید و ناجوانمردانه، در سالهاى گذشته و اكنون ما شاهد بوده و هستیم كه از اطراف و اكناف جهان و به صورتهاى گوناگون نظام اسلامى و ولایت فقیه را زیر سؤال مىبرند و ایادى آنها در داخل نیز مشغول قلمفرسایى و فعالیت در این زمینهاند. از این رو، با این كه ملّت عزیز ما بخوبى به نظامشان ایمان دارند و با تمام وجود از آن حمایت مىكنند، ولى براى این كه مبانى فكرى و نظرى این نظام، بخصوص براى جوانان و نسل آینده كشور، بهتر تبیین و روش شود، لازم است كه گهگاه درباره این موضوعات و مسائل بحثهایى انجام بگیرد.
عرض كردیم كه در این زمینه سه قسم شبهه القاء كردهاند: شبهه اول آن كه اصولاً دین با سیاست بیگانه است و یك نظام سیاسى نمىتواند دینى باشد. در جلسه گذشته به پاسخ این شبهه پرداختیم و عرض كردیم كه اگر كسى بخواهد ببیند كه اسلام، به عنوان یك دین، به سیاست پرداخته یا نه، كافى است كه مرورى سطحى بر روى قرآن و احكام و قوانینى كه در قرآن آمده داشته باشد. واقعا اگر كسى كه مسلمان است و به قرآن معتقد است و نیز كسى كه مسلمان نیست و خواهان شناخت اسلام است، به قرآن مراجعه كند، این حقیقت را خواهد یافت كه دین و سیاست از یكدیگر تفكیك ناپذیرند. روشن است كه راه صحیح براى شناخت پیام اسلام و نظرگاههاى آن مراجعه به قرآن است، چه این كه ما نیز اگر خواسته باشیم دیدگاه مسیحیّت را راجع به موضوعى بشناسیم باید به انجیل مراجعه كنیم. البته آنچه عرض شد در
ارتباط با كسانى است كه شیوه سالم و منطقى را برمىگزینند و چه در بحث و گفتمان و چه در بررسى و مطالعه روش و متد صحیحى را انتخاب مىكنند. اما دشمنان به دنبال شیوه منطقى و سالم و استدلال صحیح و رعایت متدولوژى متناسب با بحث نیستند و منظور آنها تنها القاء شبهه در متدیّنان است تا ایمانشان سست گردد. با این وصف، گرچه سخنان و مباحثى كه آنان طرح مىكنند منطقى نیست؛ اما ما وظیفه خود مىدانیم كه به شبهات آنها پاسخ منطقى بدهیم.
2. جدایى دین از سیاست در نگرش برون دینى
كسانى براى القاء جدایى دین از سیاست و حكومت، نگرش برون دینى را برگزیدهاند و مىگویند ما كارى به قرآن نداریم و با نگاه برون دینى به اسلام مىنگریم. قبل از آن كه منابع اسلام را بررسى كنیم و صرف نظر از این كه قرآن درباره سیاست چه مىگوید، این سؤال را مطرح مى كنیم كه اصولاً بشر چه احتیاجى به دین دارد؟ و در چه مسائلى نیازمند است كه دین او را راهنمایى كند؟ آنها به گمان خود براى این مسأله دو فرض در نظر گرفتهاند: فرض اول این كه انسان در همه چیز و در همه امور زندگى به دین احتیاج دارد. مسائلى از قبیل شیوه تهیه و استفاده از غذا، شیوه تهیه و ساخت مسكن، شیوه ازدواج، تشكیل جامعه و حكومت را در یك طیف قرار دادهاند و گفتهاند: آیا دین باید همه این مسائل را حل كند و بشر دیگر نباید به دنبال تحقیقات علمى برود و ما باید حداكثر انتظار را از دین داشته باشیم و بیان هر چیزى را از دین بخواهیم؟ پس اگر خواستیم لباس تهیه كنیم، باید ببینیم اسلام چه مىگوید، اگر غذا خواستیم، باید بنگریم اسلام چه غذایى پیشنهاد مىكند؛ اگر خواستیم به پزشك مراجعه كنیم، ببینیم اسلام چه توصیهاى دارد و نیز ببینیم دین درباره تشكیل حكومت چه مىگوید. فرض دیگر این است كه دین تنها در قلمرو محدودى دخالت مىكند و ما باید حداقل انتظار را از دین داشته باشیم. طبیعى است كه دین در همه زمینههاى مورد نیاز انسان نظر ندارد و هیچ دینى ادّعا ندارد كه تمام نیازهاى بشر را تأمین مىكند.
بعد از آن كه دیدیم دین شیوه پختن غذا و شیوه مداوا و درمان و نیز مهندسى و هواپیماسازى و كشتىسازى به ما یاد نمىدهد، باید دید چه تمایزى بین مسائلى كه دین متكفل بیان آنهاست با سایر مسائل وجود دارد و اساسا دین در چه ساحتها و عرصههایى وارد شده است. آنها به گمان خود به این نتیجه رسیدهاند كه شقّ دیگرى را برگزینند و آن این است كه
دین فقط در امورى كه مربوط به آخرت هست دخالت مىكند و كارى به امور دنیایى ندارد و انتظار ما از دین باید حداقلّى باشد. ما تنها باید طریق سعادت اخروى و وسائل و ابزارهایى را كه موجب مىگردند ما به بهشت برویم و از جهنم نجات یابیم از ناحیه دین بشناسم. باید نماز خواندن، روزه گرفتن و مسائل حج و سایر امور مربوط به آخرت را از دین فرا گیریم. این دسته به خیال خود مشكل ارتباط دین با سیاست را با ایجاد مرز بین دین و سیاست حل كردهاند و قلمرو دین را از قلمرو سیاست جدا كردهاند، گفتهاند: سیاست از زمره امور دنیایى است و دین تنها مربوط به آخرت است و نه دین باید در حوزه سیاست دخالت كند و نه سیاست در حوزه دین دخالت كند. در سیاست كه در قلمرو دنیا و علم است، تنها باید علم و دستاوردهاى بشرى دخالت داشته باشد. چه این كه علومى چون فیزیك، شیمى، زیستشناسى، طب، روانشناسى و جامعهشناسى در منطقه علوم قرار دارند و دین در آنها دخالتى ندارد و دخالت دین تنها در امور آخرتى است.
تاریخچه این مسأله بر مىگردد به چند قرن پیش در مغرب زمین. از هنگامى كه بین رجال كلیسا از یك طرف و رجال علم و سیاست از طرف دیگر درگیرى و تضاد ایجاد شد و مدّتها آنها با همدیگر كشمكش و جنگ داشتند و نهایتا كار به یك صلح نانوشتهاى منتهى شد و عملاً با یكدیگر توافق كردند كه دین تنها در امور آخرت و رابطه انسان با خدا دخالت كند و قلمرو امور دنیا را به رجال علم و سیاست واگذارد و تنها عالمان و سیاستمداران در امور علمى و امور جامعه نظر بدهند.
این كار در مغرب زمین انجام گرفت و كسانى كه از آنجا نسخه مىگیرند پیشنهاد مىكنند كه در كشور اسلامى ما نیز چنین تقسیم كارى انجام گیرد: دین فقط در اختیار عالمان دینى باشد و تنها در امور آخرتى دخالت كند و دین و عالمان دین در امور دنیایى دخالت نكنند. بنابراین، سیاست باید به عالمان سیاست و سیاستمداران واگذار شود، نه به فقهاء و عالمان دین. در این زمینه، بحثها و سخنرانىهاى زیادى ارائه شده و مقالات زیادى نوشتهاند و براى تأیید نظریه خودشان آسمان و ریسمان به هم بافتهاند تا این شبهه را در ذهن جوانان ما جا اندازند و تقویت كنند كه مرز دین از مرز سیاست جداست.
متأسفانه بخشى از كسانى كه به امور فرهنگى مىپردازند، ناخودآگاه تحت تأثیر همین گرایشها و تحت تأثیر امواج فرهنگى غرب قرار گرفتهاند و كمكم دارد جا مىافتد كه دین در
مقابل دنیاست؛ یعنى، دین بخشى از مسائل بشر را حل مىكند و مسائل دنیا هیچ ربطى به دین ندارد. این اشتباهات و انحرافاتى كه از سوى نویسندگان، گویندگان و رجال فرهنگى ما سر مىزند خطرات سهمگینى براى فرهنگ دینى جامعه در پى دارد.
3. ارتباط تنگاتنگ دنیا و آخرت
حقیقت این است كه گرچه زندگى و حیات ما به دو بخش دنیوى و اخروى تقسیم مىشود؛ یعنى، ما دورانى از زندگى داریم كه باتولد ما در دنیا شروع مىگردد و با مرگ خاتمه مىیابد و سپس با ورود ما به عالم برزخ و آنگاه عالم قیامت بخش دوم زندگى ما شروع مىگردد. [
البته مىتوان بخش دیگرى براى زندگى فرض كرد كه قبل از ورود به عالم دنیا قرار دارد و عبارت است از عالم جنین.]
اما این تقسیمبندى حیات و زندگى مستلزم آن نیست كه كنش و رفتارهاى ما در دنیا به دو بخش تقسیم گردد و با دو رویكرد نگریسته شوند. به هر جهت، فعلاً ما در دنیا هستیم و در این دنیا رفتارهایى از ما سر مىزند و دین آمده كه به همین رفتارهاى دنیوى ما سامان بخشد و با نظام دستورى و تشریعى خود ما را راهنمایى كند؛ نه این كه دستورات دین فقط براى پس از مرگ است. چنان نیست كه بخشى از عمر 50 یا 60 ساله ما مربوط به آخرت باشد و بخشى از آن مربوط به دنیا، بلكه در دنیا چیزى كه مربوط به آخرت نباشد نداریم و همه رفتارهاى ما در دنیا مىتواند شكل آخرتى به خود بگیرد؛ یعنى، آن رفتارها چنان انجام گیرد كه براى آخرت ما مفید باشد و مىتواند به گونهاى باشد كه براى آخرت ما مضر باشد. به هرحال، سخن در این است كه آن رفتارها در آخرت ما تاثیر دارد و اساسا بینش دینى و اسلامى این است كه زندگى آخرت در همین دنیا سامان مىیابد:
«الیوم عملٌ و لا حساب و غدا حسابٌ و لا عمل»(1) و «الدّنیا مزرعة الاخرة» (2) پس هر كارى كه ما در دنیا انجام دهیم، محصول و ثمره آن را در آخرت برداشت خواهیم كرد و چنان نیست كه زندگى دنیایى ما با زندگى اخروى ما بیگانه باشد و بخشى از كارهاى ما مربوط به زندگى دنیا و بخشى از آنها مربوط به آخرت باشد و ما دو قلمرو جداگانه براى دنیا و آخرت نداریم؛ بلكه همه كارهایى كه ما در دنیا انجام مىدهیم؛ از قبیل نفَس كشیدن، چشم بر هم زدن، قدم
1. بحارالانوار، ج 32، ص 354.
2. بحارالانوار، ج 70، ص 225.
برداشتن، نشستن و برخاستن، نگاهكردن، معاشرت، سخن گفتن، سخن شنیدن، غذا خوردن، روابط بین زن و شوهر، روابط بین افراد جامعه و رابطه بین حكومت و مردم مىتوانند به گونهاى باشند كه تأمینكننده سعادت اخروى ما گردند و مىتوانند براى آخرت ما زیان ببار آورند. درست است كه شیوه غذا پختن و استفاده از غذا مربوط به دنیاست، ولى همین غذا خوردن مىتواند به گونهاى باشد كه انسان را روانه بهشت كند و نیز مىتواند ما را گرفتار آتش جهنم كند:
«اِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامى ظُلْما إِنَّمَا یَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرا»(1)
كسانى كه اموال یتیمان را به ظلم و ستم مىخورند، (در حقیقت) آتش بهشكمهایشان فرو مىبرند و بزودى در شعلههاى آتش (دوزخ) مىسوزند.
كسى كه شكمش را با مال یتیمان پر مىكند، اگرچه غذا مىخورد و از غذا خوردن نیز لذّت مىبرد، اما همان غذایى كه مىخورد برایش عذاب جهنم خواهد شد. چنانكه اگر كسى براى انجام عبادت خدا غذا بخورد، همین غذا خوردن ثواب اخروى دارد. همچنین سخنى كه انسان براى رضاى خدا مىگوید، درختى را در بهشت براى او مىرویاند: پیامبر اكرم (صلىاللهعلیهوآله) به اصحاب خود فرمودند: كسى كه تسبیحات اربعه را بگوید، خداوند در بهشت درختى براى او مىرویاند. برخى گفتند: پس ما در بهشت درختان زیادى داریم، چون این ذكر را فراوان مىگوییم؛ حضرت فرمود: به شرطى كه آتشى نفرستید كه آنها را بسوزاند.
پس اعمال و رفتار ما، وقتى در راستاى رضاى خدا انجام گرفت، منشأ سعادت و ثواب اخروى مىشود و اگر بر خلاف دستور خدا انجام گرفت، موجب شقاوت و عذاب جهنم مىگردد. چنان نیست كه زندگى ما از دو بخش مستقل تشكیل یافته باشد، بخشى از آن به آخرت مربوط باشد و در مسجد و معبد گذرانده شود و بخشى از آن مربوط به دنیا و خودمان باشد و ارتباطى با آخرت نداشته باشد. چنانكه گفتیم، این تفكر و برداشت غلط كه قلمرو دین مسائل فردى و عبادى و عبادتگاه است و اثرش در آخرت ظاهر مىگردد و سائر مسائل از حوزه دین خارج است، طى قرنهاى اخیر در مغرب زمین و از سوى برخى از پیروان ادیان رواج یافت و اذهانى را به خود مشغول ساخت و الا نه تنها در اسلام، بلكه در هیچ دین آسمانىِ بر حقّى چنین مطلبى ارائه نگشته است. سخن هر دین برحق این است كه انسان آفریده شده تا
1. نساء/ 10.
سعادت و یا شقاوت را براى خویش تأمین كند و سعادت و شقاوت ابدى او در سایه رفتارهاى او در دنیا حاصل مىشود: اگر رفتارهایش طبق دستور خدا باشد، به سعادت ابدى مىرسد و اگر بر خلاف دستورهاى خدا باشد، به شقاوت ابدى خواهد رسید.
اینكه برخى در پاسخ به مسأله انتظار از دین اقلّى شدند و گفتند ما حداقل انتظار را باید از دین داشته باشیم و بر این اساس كردارها و رفتارهاى انسان را به دو بخش تقسیم كردند، بخشى كه در قلمرو دین قرار مىگیرد و مربوط به آخرت است و ربطى به دنیا ندارد و بخشى كه مربوط به دنیاست و از قلمرو دین خارج است كه از جمله آنها مسائل اجتماعى و سیاسى مىباشد، ناشى از مغالطهاى بود كه بدان دست زدند. آنها پیش خود تصور كردند كه اگر حداكثر انتظار را از دین داشته باشند باید بیان همه امور از جمله نحوه غذا خوردن و ساختن خانه را از دین بخواهند و چون دیدند چنین انتظارى نه صحیح است و نه دین برآورده كننده آن است، گفتند ما حداقل انتظار را از دین داریم. مغالطه از آن روست كه مسأله فوق تنها دو گزینه ندارد، بلكه گزینه سومى نیز دارد كه حق است و آن این كه ما از دین انتظار نداریم كه همه چیز حتى نحوه غذا خوردن و پوشیدن لباس و ساختن خانه را براى ما بیان كند، هیچ كس چنین ادعایى ندارد، اما با این كه دین بیان بسیارى از مسائل را به حوزه علوم غیر دینى وانهاده ، به نوعى آن مسائل نیز در قلمرو دین قرار مىگیرند؛ و آن هنگامى است كه رنگ ارزشى به خود گیرند.
4. صبغه ارزشى اعمال و رفتار دنیوى
وقتى ما زندگى دنیا را پیوسته با زندگى آخرت دیدیم و معتقد شدیم كه مجموعه رفتارها و اعمال انسان در تكامل و یا انحطاط انسان نقش دارند و رفتارهاى ما مىتواند در كمال نهایى و سعادت ابدى ما تأثیر گذارد، رنگ ارزشى به خود مىگیرد و به دینْ حق مىدهیم كه درباره آنها قضاوت كند. به زبان ساده دین حلال و حرامِ افعال ما را بیان مىكند، نه كیفیّت انجام آنها را؛ دین مىگوید خوردن برخى از غذاها حرام و گناه است، مثلاً خوردن گوشت خوك و نوشیدن مسكرات حرام است. اما بیان نحوه درست كردن شراب و پروراندن خوك كار دین نیست. این كه دین خوردن گوشت خوك را حرام كرده، از آن روست كه در راستاى تكامل دینى نیست و اساسا احكام ایجابى و سلبى دین به جهت اثرات مثبت و منفىاى است كه متعلّقات احكام براى سعادت و آخرت انسان در پى دارند و براى بیان وجه ارزشى رفتارهاست.
به دیگر سخن، مسیر انسان در طریق تكامل از نقطهاى به سوى بىنهایت آغاز مىگردد و آنچه براى تكامل ما مفید است و جهتش رو به بالا و خداوند است و زمینه را براى رشد معنوى انسان فراهم مىكند، برحسب درجاتى كه دارد یا واجب است و یا مستحب و در درجه آخر مباح است؛ و آنچه در راستاى سقوط انسان قرار مىگیرد و باعث مىگردد انسان از كمال واقعى خویش و از خداوند دور بماند حرام است و در درجه پایینتر مكروه است. پس دین نمىگوید چه غذایى بخورید یا چگونه غذا تهیه كنید و چگونه خانه بسازید، اما مىگوید در زمین غصبى خانه نسازید و یا خانه را چنان نسازید كه مشرف به خانه دیگران شود، تا بر ناموس آنها اشراف داشته باشید و نیز مىگوید با پول حلال خانه بسازید نه با پول ربا؛ در واقع دین كیفیّت ارزشى تهیه خانه را براى ما بیان مىكند. همچنین ما را دعوت مىكند كه از غذایى استفاده كنیم كه در رشد انسانى و معنوى ما مؤثر باشد و از غذاهاى حرام و مشروبات الكلى و مواد مخدر كه به سود ما نیست دورى گزینیم:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الاْءَنْصَابُ وَ الاْءَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِاللَّهِ ...»(1)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، شراب، قمار، بتها و ازلام (= نوعى بختآزمایى) پلید وعمل شیطان است، از آنها دورى كنید تا رستگار شوید. شیطان مىخواهد به وسیلهشراب و قمار، در میان شما عداوت و كینه ایجاد كند و شما را از یاد خدا باز دارد.
پس حلال و حرام دین براى تبیین وجه ارزشى رفتارهاست كه آیا آنها ارزش مثبت دارند و یا منفى، و آیا در سعادت ما تأثیر دارند و مسیر حركت ما به سوى خداوند را هموار مىكنند و یا موجب شقاوت و غلطیدن در ورطه هلاكت مىگردند. كوتاه سخن این كه وراى نتیجه دنیوى رفتارها، دین به آن رویه از رفتارها نظر دارد كه موجب بهشتى شدن و یا جهنمى شدن مىشود.
5. شعاع توانایى عقل در درك ارزش رفتارها
وجه ارزشى رفتار از نظر ایجاب و سلب ـ یعنى اثبات ارزش براى رفتار و یا سلب آن ـ گاهى چنان واضح و روشن است كه عقل انسان بخوبى آن را درك مىكند و دیگر نیازى به بیان
1. مائده/ 90 ـ 91.
تعبّدى از سوى دین نیست، بلكه عقل خود مىتواند حكم خداوند را تشخیص دهد. از این رو، فقها در باب مستقلاّت عقلیه فرمودهاند: در برخى از مسائلْ عقل مستقلاًّ مىتواند قضاوت كند و حسن و قبح افعال را تشخیص دهد؛ و ما از طریق عقل تشخیص مىدهیم كه اراده خداوند به انجام یا ترك كارى تعلق گرفته است، تشخیص مىدهیم كه خداوند از فلان فعل راضى است یا نه. عقل همه ما مىفهمد كه برگرفتن لقمه نانى از دهان یتیمى كارى ناشایست است و در این زمینه لازم نیست كه بیان تعبّدى از ناحیه شرع وارد شود؛ گرچه گاهى در این موارد، علاوه بر تشخیص عقل، بیان تعبدى در قرآن و روایات نیز وارد شده است كه در واقع مؤكِّد حكم عقل است. ولى در اكثر موارد عقل توانایى ندارد كه وجوه ارزشى رفتارها و كارها و مقدار تأثیرى را كه آنها در سعادت و شقاوت ما دارند بیان كند، به نحوى كه ما توسط عقل وجوب، استحباب، حرمت و یا كراهت آن كارها را بشناسیم؛ در این گونه موارد دین باید دخالت كند و حكم رفتار را بیان كند.
6. قلمرو دین
دریافتیم كه آنچه در سعادت و یا شقاوت ابدى ما تأثیر دارد، منحصر به مسائلى كه مستقیما به خدا مربوط مىشود نیست؛ بلكه دین علاوه بر بیان مسائل عبادى در امور دنیوى نیز دخالت مىكند و از این روست كه جواز استفاده و یا حرمت استفاده از برخى از خوردنىها و آشامیدنىها را بیان كرده است.
از سوى دیگر، ما وقتى دستورات دین را ملاحظه مىكنیم، پى مىبریم كه قلمرو دین محدود به مسائل فردى نیست، بلكه مسائل اجتماعى، از قبیل مسائل خانوادگى، مسأله ازدواج، طلاق و تجارت را در بر مىگیرد و محدوده حلال و حرام و وجه ارزشى آنها را بیان مىكند. در واقع، دین با بیان وجه ارزشى آن امور، جهت حركت آنها را تبیین مىكند كه آن امور با چه شاكلهاى به سمت خداوند جهت مىگیرند و با چه شاكلهاى به سوى شیطان تمایل دارند؛ چیزى كه علم از بیان آن عاجز است. علم میزان و نوع عناصرى را كه براى تشكیل مواد مختلف لازماند بیان مىكند و خواص فیزیكى و شیمیایى را بر شمارد، اما بیان نمىكند كه به چه شكل باید از اشیاء استفاده كرد تا سعادت واقعى انسان تأمین گردد؛ در اینجا دین باید قضاوت كند. بنابراین، همانطور كه رفتار فردى ما در سعادت و یا شقاوت ما تأثیر دارند،
رفتار ما در امور سیاسى و اجتماعى نیز در شقاوت و یا سعادت ما تاثیر دارند؛ بلكه تاثیر آنها در این بخش افزونتر است.
اما در ارتباط با محور اصلى بحث ما؛ یعنى، اداره شؤون جامعه، آیا مىشود گفت نحوه اداره جامعه هیچ ارتباطى با سعادت نهایى انسان و یا شقاوت او ندارد و افراد جامعه مختارند كه هر سبك و روشى را كه خواستند براى ساماندهى جامعه خود برگزینند و دین دخالتى ندارد؟ چه كسى است كه نداند رعایت عدالت در جامعه موجب سعادت انسان است و عدالت داراى بار ارزشى مثبت بسیار نیرومندى است. در این زمینه، اگر آیه و روایتى نیز نبود عقل ما درك مىكرد كه رعایت عدالت در كمال انسانى و رشد و تعالى او تاثیر شایانى دارد. اگر هم كسانى عقل را براى درك مسائل ارزشى در این زمینهها كافى ندانند باید به قرآن و سنّت توسل جویند. البته ما معتقدیم كه بسیارى از مسائل ارزشى در امور اجتماعى و سیاسى را عقل مىفهمد، اما این بدان معنا نیست كه هرچه را عقل فهمید از حوزه دین خارج مىشود.
قبلاً گفتیم آنچه كاشف از خواست خداست، آنچه كه حكمت و اراده خدا را بیان مىكند و به ما گوشزد مىكند كه مرضىّ خدا چیست، و تفاوت نمىكند كه آن امر را از چه راهى كشف كنیم. مهم این است كه ما اراده تشریعى الهى را كشف كنیم، خواه این كشف از طریق قرآن و سنّت باشد و خواه از طریق عقل؛ چرا كه آن سه، دلیل و كاشف از احكام الهى و قوانین دینى هستند. از این رو، عقل را نیز در زمره منابع احكام الهى بر شمردهاند و فقهاء با توجه به این كه عقل را از جمله دلایل اثبات احكام شرعى مىشناسند، براى اثبات مسائل شرعى به آن نیز تمسّك جستهاند. پس چنان نیست كه بین عقل و شرع مرزى وجود داشته باشد، بخشى به عقل مربوط باشد و بخش دیگر به شرع؛ بلكه عقل نیز چراغى است كه در پرتو روشنگرى آن مىتوان اراده و خواست و مرضىّ الهى را كشف كرد و آنچه در این عرصه با عقل كشف مىشود، امرى دینى است.
7. رابطه دین و حكومت
پیرو آنچه در ارتباط با دخالت دین در امور اجتماعى و سیاسى عرض كردیم و با توجه به انواع گوناگون حكومتهایى كه در عالم تحقق یافته، بخصوص حكومتهایى كه به نام اسلام یا به نامهاى دیگر در دوران اسلامى شكل گرفته، نمىتوان گفت اسلام درباره نوع حكومتها،
در جهت نفى و اثبات، نظر ندارد. آیا اگر ما حكومت فاسد و ظالمانه معاویه و یزید را با حكومت عدل گستر امیرالمؤمنین (علیه السلام) مقایسه كنیم، مىتوانیم ادعا كنیم كه دین اسلام هر دو قسم حكومت را به یك چشم مىبیند و فرقى بین حكومت على (علیه السلام) با حكومت معاویه نمىگذارد؟!
آیا مىتوان گفت كه هر كس آزاد است كه شیوه و رفتار مورد پسند خویش را براى حكومت خود برگزیند و دین دخالتى ندارد و نوع رفتار انسان هیچ دخالتى در سعادت و یا شقاوت او ندارد: نه رفتار حكومتى على (علیه السلام) در آخرت انسان تاثیر داشت و نه رفتار معاویه؛ چون شیوه حكومت مربوط به سیاست و دنیاست و ربطى به دین ندارد! آیا هیچ عاقلى این گفته را مىپذیرد؟ آیا مىتوان گفت آن دو نوع حكومت در نظر دین مساوىاند و دین هیچ یك را تقدیس و یا تقبیح نمىكند؟ واقعیّت این است كه دخالت در امور اجتماعى و حكومتى از بارزترین عرصههایى است كه دین باید دخالت كند. دین باید ساختار حكومتى مناسب را تبیین كند. دین باید تبیین كند كه حاكم باید، در آغازین روزهاى حكومتش، به فكر محرومان و مستضعفان باشد و یا به فكر تقویت پایههاى حكومت خودش.
پس جایگاه مسائل سیاسى و اجتماعى در مسائل دینى، بخصوص دین اسلام، بسیار بارز و برجسته است و نمىتوان آنها را از قلمرو دین خارج دانست و معتقد شد كه تأثیرى در سعادت و شقاوت انسانها ندارند. اساسا اگر آخرت و حساب و كتاب و ثواب و عقابى هست، مگر مىتوان گفت رفتار معاویه و یزید و امثال آن دو تأثیرى در آنها ندارد! البته اگر برخى از برادران سنّى مذهب هنوز نتوانستهاند مسأله معاویه را حل كنند، اما در تاریخ فراواناند جباران و ستمگرانى كه روى تاریخ را سیاه كردهاند، آیا مىتوان گفت این حاكمان ستمپیشه با فرمانروایان دادگر از نظر ارزشى مساوىاند؟ در همین زمانى كه ما در آن قرار گرفتهایم، آیا كسانى كه زنان و كودكانى را كه نزد هر دین و ملّتى بىگناهاند سر مىبرند و بمب بر سر آنها مىریزند و آنان را زنده در خاك مىكنند، با كسانى كه با همه وجود در خدمت به محرومان و ستمدیدگان مىكوشند، مساوىاند و در بهشت در كنار هم خواهند بود؟ پس چطور مىتوان مسائل سیاسى و اجتماعى را از حوزه دین خارج دانست؟ اگر بناست كه دین درباره ثواب و عقاب، حلال و حرام و ارزشهاى مثبت و منفى نظرى داشته باشد، مسائل اجتماعى و سیاسى از بارزترین مسائلى هستند كه دین باید درباره آنها نظر بدهد.
بر اساس آنچه ذكر شد، آن طرحى كه بر اساس آن مسائل دینى از مسائل دنیایى جدا مىشود و مسائل دین تنها در ارتباط با خدا و آخرت قرار مىگیرد و از حوزه مسائل دنیایى خارج مىگردد؛ یعنى بخشى از امور و مسائل به دانشمندان و سیاستمداران وانهاده مىشود و بخشى از مسائل به دینداران، بسیار ناروا و نادرست است و به هیچ وجه با بینش اسلامى سازگارى ندارد و آن زندگى كه اسلام براى انسان در نظر دارد، آن جهانبینى كه اسلام ارائه مىكند و ما را به آن دعوت كرده با این طرز تفكر سازگار نیست. بگذریم از این كه اصولاً كسانى كه چنین حرفهایى مىزنند، نه اعتقادى به خدا دارند و نه به قیامت؛ سخن آنان تنها براى این است كه دینداران را از صحنه خارج كنند. ولى ما كارى به عقیده شخصى آنها نداریم و سخنمان این است كه طرح جداسازى مسائل دنیایى از مسائل دینى و خارج كردن مسائل دنیایى از قلمرو دین در نهایت به انكار اسلام منجر مىشود و نتیجه دیگرى ندارد. چنانكه گفتیم هیچ رفتارى نیست كه در سعادت و یا شقاوت ما تاثیر نداشته باشد، پس باید بپذیریم كه دین مىتواند درباره همه مسائل زندگى ما نظر دهد و وجه ارزشى آن را بیان كند؛ همانگونه كه پیامبر فرمود:
«ما من شىءٍ یقرّبكم الى الجنّة و یباعدكم عن النّار الاّ و قد امرتكم به و ما من شىءیقرّبكم من النّار و یباعدكم من الجنّة الاّ و قد نهیتكم عنه.»(1)
نیست چیزى كه شما را به بهشت نزدیك كند و از جهنم دور گرداند، مگر آن كه منشما را به آن فرمان دادم؛ و نیست چیزى كه شما را به جهنم نزدیك كند و از بهشتدور گرداند، مگر آن كه شما را از آن بازداشتم.
در بینش اسلامى، سعادتى بدون بهشتى شدن معنا ندارد و شقاوتى كه فرجام آن آتش جهنم نباشد وجود ندارد:
«فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِى النَّارِ.»؛ «وَ أَمَا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ.»(2)
8. جامعیّت دین
با توجه به فرموده پیامبر فرضیه دیگرى نیز باطل شد و آن این كه كسى بگوید: درست است كه دین مىتواند رفتارهاى ارزشى را بیان كند و بگوید چه حلال است و چه حرام، ولى بخشى از
1. بحارالانوار، ج 70، ص 96.
2. هود/ 106 و 108.
رفتارهاى ارزشى را خود پیامبر گفته است و بخشى را به عهده مردم گذاشته است؛ یعنى، آنچه را مربوط به زمان خودش بوده گفته است و بقیه را به مردم واگذاشته كه مردم به مقتضاى شرایط زمان خویش، خود تشخیص دهند كه چه چیزى حلال است و چه چیزى حرام. معناى این سخن این است كه پیامبر همه آنچه را كه موجب سعادت ما بوده نگفته است؛ در صورتى كه حضرت فرمود: چیزى نیست كه سعادت شما را تضمین كند، مگر آن كه آن را بیان كردهام. البته سخن حضرت بدان معنا نیست كه حضرت جزئیات را بیان كردهاند، بلكه ایشان عناوین كلى را بیان كردهاند، تا پس از ایشان در سایر زمانها كسانى كه صلاحیت دارند احكام جزئى و حلال و حرام مترتب بر مصادیق و موضوعات را از آن عناوین كلى استخراج كنند و آنها را تحت عناوین اوّلیه و یا عناوین ثانویه و گاه به عنوان احكام حكومتى ارائه دهند و بىتردید تشخیص مصادیق و احكام جزئى كه اصطلاحا فتوا نام گرفته است، منطبق بر همان كلیاتى است كه در قرآن، سنّت رسول خدا و سخنان ائمه معصومین علیهمالسلام ذكر شده است.