درس ششم
عظمت و وسعت حقوق
نعمتهاى خداوند و لزوم توجه به وظایف
ـ عظمت حقوق خداوند و بىشماره بودن نعمتهاى او
ـ كوتاهى عمر و بقاى اعمال خوب و بد انسان
الف) تجسّم كردار دنیوى انسان در قیامت
ب) ناگهانى بودن مرگ، عامل تنبه و بیدارى
ـ تقدیر روزى انسان و دورماندن آن از دستبرد دیگران
ـ توحید افعالى و منشأ خیر بودن خداوند
عظمت و وسعت حقوق
نعمتهاى خداوند و لزوم توجه به وظایف
«یا اَباذَرٍّ؛ إِنَّ حُقُوقَ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَقُومَ بِها الْعِبادُ، وَ إِنَّ نِعَمَ اللّهِ اَكْثَرُ مِنْ أَنْ یُحصیَها الْعِبادُ وَ لكِنْ أَمْسُوْا وَ أَصْبِحُوا تائِبینَ.
«یا اَباذَرٍّ؛ إِنَّكُمْ فى مَمَرِّ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ فى آجال مَنْقُوصَة وَ أَعْمال مَحْفُوظَة وَالْمَوْتُ یَأْتى بَغْتَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ خَیْراً یُوشِكُ أَنْ یَحْصُدَ خَیْراً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرّاً یُوشِكُ أَنْ یَحْصُدَ نَدامَةً وَ لِكُلِّ زارِع مِثْلُ ما زَرَعَ.
یا اَباذَرٍّ؛ لا یُسْبَقُ بَطىءٌ بِحَظِّهِ وَ لا یُدْرِكُ حَریصٌ ما لَمْ یُقَدَّرْ لَهُ وَ مَنْ أُعْطِىَ خَیْراً فَإِنَّ اللّهَ أَعْطاهُ وَ مَنْ وُقِىَ شَرّاً فَاللّهُ وَقاهُ.»
عظمت حقوق خداوند و بىشماره بودن نعمتهاى او
«یا اباذرّ؛ انّ حقوق اللّه جلّ ثناوه أعظم من أن یقوم بها العباد و انّ نعمه أكثر من أن یحصیها العباد و لكن أمسوا و أصبحوا تائبین.»
اى ابوذر؛ حقوق خداوند بزرگتر از آن است كه بندگان بتوانند به آن قیام كنند و نعمتهاى او بیشتر از آن است كه بندگان به شمارش آن توانا باشند، ولى شما هر سحرگاه و شامگاه توبه كرده، به تقصیر خویش اعتراف كنید.
دراین بخش، محور بحث ایجاد حسّ مسؤولیّت و اهمیّت به انجام وظایف است.
بعد از اینكه انسان فهمید كه باید از عمرش بخوبى استفاده برد و دانست كه براى بهتر استفاده بردن از عُمر، وقت و فراغت، باید از علم برخوردار گشت؛ نوبت مىرسد به لزوم
ایجاد انگیزه تلاش و فعالیّت در فرد و اینكه آن انگیزه چگونه پدید مىآید. براى ایجاد انگیزه، توجه به این نكته لازم است كه خداوند بر بندگان خویش حقوقى دارد و از این جهت انسان در برابر خداى خویش وظایفى پیدا مىكند. انسان با عقل و فطرت خویش مىیابد كه اگر كسى بر او حقى داشته باشد، باید حق او را ادا كند و هر انسان عاقلى مىداند كه خداوند متعال بالاترین حقوق را بر عهده او دارد.
وقتى انسان توجه داشته باشد كه همه نعمتهایى كه از آن برخوردار مىباشد ـ از اصل حیات و زندگى گرفته، تا سایر نعمتهاى مادّى و معنوى ـ از خداوند متعال است، ممكن نیست وظیفه بندگى را فراموش كند. او مىداند كه باید از ولى نعمت خود سپاسگزارى و قدردانى كند و این خود بزرگترین انگیزهاى است كه مؤمن را به انجام وظایف وادار مىكند. لذا حضرت در اولین جمله این بخش از روایت، به حقوق خداوند متعال بر انسانها اشاره مىكند و مىفرماید كه انسان هیچگاه نمىتواند از عهده شكر نعمتهاى خدا و اداى حقوق الهى برآید.
وقتى انسان پى برد كه با صرف همه عمر، به انجام همه وظایف و اداى حقوق الهى و شكر نعمتهاى خداوند موفّق نمىگردد، همواره باید خود را بدهكار ببیند، حتى اگر گناهى هم نكرده است، حق الهى بر گردن او باقى است و باید آن را ادا كند. مبادا شیطان او را فریب دهد و خیال كند از خدا طلبكار است. اگر كسى كه با لطف و عنایت خداوند، موفق گشته از گناهان اجتناب كند، به خود ببالد و پیش خود بگوید «الحمد للّه» كه ما گناهى مرتكب نشدیم! به غفلت و خودپسندى مبتلا مىگردد. پس باید توجه داشت كه انسان هرگز نمىتواند از عهده اداى حقوق الهى و شكر نعمتهاى او برآید، چنانكه خداوند متعال مىفرماید:
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها...»(1)
اگر بخواهید نعمتهاى خداوند را شماره كنید هرگز نتوانید.
1. نحل / 18.
بر فرض انسان بتواند نعمتهاى خداوند را شماره كند، حق یكى از آنها را نیز نمىتواند ادا كند. حتى اگر براى شكر آن نعمت به یك «الحمد للّه» اكتفا كند، باز از عهده شكر آن برنیامده است؛ زیرا گفتن «الحمد للّه» توفیق و نعمتى است كه خداوند به او عنایت كرده است و خود نیاز به شكرگزارى دارد. پس براى هر شكرى، شكر دیگرى واجب است. یعنى اگر تا قیامت «الحمد للّه» بگوییم، از عهده شكرِ یك «الحمد للّه» بر نمىآییم؛ پس چگونه مىتوان از عهده این همه نعمتى كه خلایق از شمارش آنها عاجزند برآمد؟
توجه به این مطلب كه نعمتهاى خداوند بىشمار است و او حق فراوانى بر انسان دارد، موجب احساس كوچكى و فروتنى در انسان مىگردد و حتى اگر گناهى هم مرتكب نشود، احساس مىكند كه بدهكار است.
پس اگر انسان نمىتواند شكر نعمتهاى خداوند را به جاى آورد و حقوق او را برآورده سازد، بزرگترین كارى كه از او ساخته است، حفظ حالت توبه، انابه، خضوع و اعتراف به گناه و كوتاهى در انجام وظایف مىباشد. این خود، انسان را از غرور و فریفته شدن باز مىدارد، چون انسان تا از مسیر صحیح منحرف شود، به دنیاخواهى و راحت طلبى و تنپرورى مبتلا مىگردد، تازه وقتى به مسیر صحیح هدایت گشت و به انجام وظایف همّت گمارد، به غرور و خودپسندى مبتلا مىشود: خود را با سایرین مقایسه مىكند و پیش خود مىگوید، مردم قدر نعمتهاى خداوند را نمىشناسند و به گناه آلودهاند؛ ولى ما به انجام وظایف و قدرشناسى نعمتهاى خداوند موفق گشتهایم!
پس در عین اینكه باید اهل كار و عمل به وظیفه باشیم، نباید به غرور مبتلا شویم؛ این بزرگترین درس تربیتى است كه از كلمات اهل بیت(علیهم السلام) استفاده مىشود.
در همین بیان، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) علاوه بر تشویق فرد به كار و تلاش و انجام وظیفه و درك سنگینى حقوق الهى، او را از ابتلاى به غرور و خودپسندى باز مىدارند.
كوتاهى عمر و بقاى اعمال خوب و بد انسان
«یا اباذرّ؛ انّكم فى ممرّ اللّیل و النّهار فى آجال منقوصة واعمال محفوظة والموت
یأتى بغتة ومن یزرع خیراً یوشك انْ یحصد خیراً ومن یزرع شرّاً یوشك ان یحصد نَدامة ولكلّ زارع مثل مازرع»
اى ابوذر؛ شما در گذرگاه شب و روز، داراى عمرى هستید كه پیوسته رو به كاهش است و اعمالتان محفوظ مىماند وناگاه مرگ فرا مىرسد و در آن صورت هركس عمل خوبى انجام داده، نتیجه خوبى برداشت مىكند و هر كس كار بدى مرتكب گشته، پشیمانى را درو خواهد كرد و هر كشتكار همان درود كه مىكارد.
از جمله امورى كه انسان را وادار به كار و تلاش مىكند و انگیزه فعالیّت و انجام وظایف را در او پدید مىآورد، توجّه به این نكته است كه عُمر، در حال سپرى شدن است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، با هر نفس، از عمرمان كاسته مىشود و نمىتوان چرخ زمان را متوقّف ساخت و ثانیهها را نمىتوان برگرداند و به قول على بن ابیطالب(علیه السلام):
«نَفَسُ الْمَرْءِ خُطاهُ إِلى أَجَلِهِ»(1)
هر نفس آدمى، گامى است كه به سوى مرگ برمىدارد.
باید مواظب بود، تا این سرمایه به رایگان از دست نرود، سرمایهاى كه پیوسته رو به كاهش و فرسایش است، تا اینكه مرگ انسان فرا رسد و از او گریزى نیست، چنانكه على(علیه السلام)مىفرماید:
«... فَما یَنْجُو مِنَ الْمَوتِ مَنْ خَافَهُ وَ لا یُعْطى الْبَقاءَ مَنْ أَحَبَّهُ.»(2)
كسى كه از مرگ بیم داشته باشد، از آن رهایى نمىیابد و آنكه دوستدار زنده بودن است، همیشه زنده نخواهد ماند.
تنها راه جلوگیرى از به هدر رفتن سرمایه عمر، معامله سودبخش است و چه معاملهاى بهتر از اینكه انسان در برابر عمر خود بهشت را از آن خود سازد، چرا كه آن تنها كالایى است كه مىتواند، بهاى عمر انسان قرار گیرد، چنانكه على(علیه السلام) فرمود:
1. نهج البلاغه (ترجمه فیض الاسلام)، حكمت 71، ص 1117.
2. نهج البلاغه (ترجمه فیضالاسلام)، خطبه 38، ص 122.
«أَلا حُرٌّ یَّدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لاَِهْلِها؟ إِنَّهُ لَیْسَ لاَِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلّا الْجَنَّةَ، فَلا تَبِیعُوها إِلّا بِها.»(1)
آیا آزاد مردى نیست كه این ته مانده غذا در دهان (دنیاى پست) را به اهل دنیا واگذارد؟ براى جانهاى شما بهایى جز بهشت نیست، پس آنها را، جز به آن نفروشید.
پس چه زیانكارند انسانهایى كه سرمایه بزرگ عمر را با آتش قهر الهى معامله مىكنند. شاید آنان كه عُمر خود را در راه باطل صرف مىكنند، در این پندارند كه با گذر عمر، اعمال آنان نیز از بین مىرود؛ زهى خیال باطل! گرچه این نشئه، نشئه عبور و گذراست و نشئه قیامت، نشئه بقاست؛ ولى اعمال انسان باقى مىماند، چون اعمال با روح انسان و خداوند متعال ارتباط دارد. گرچه ما در نشئهاى زندگى مىكنیم كه روبه فنا و گذراست، اما با عالم و نشئه بقا نیز ارتباط داریم و اعمالمان در آنجا باقى خواهد ماند.
الف) تجسّم كردار دنیوى انسان در قیامت
از جمله اصول پذیرفته شده مربوط به قیامت، حفظ و تجسّم اعمال است كه خداوند در قرآن بدان اشاره كرده است، از جمله مىفرماید:
«وَوُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الُْمجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا مالِ هذا الْكِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا كَبیرَةً إِلّا أَحْصَاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً.»(2)
و در آن روز كتاب اعمال نیك و بد خلق را در برابر آنها نهند و اهل گناه را از آنچه در نامه اعمال آنهاست هراسان بینى. آنان با خود مىگویند، واى بر ما این چگونه كتابى است كه اعمال كوچك و بزرگ ما را، سر مویى فرو نگذاشته، جز آنكه همه را احصا كرده است و در آن كتاب همه اعمال خود را حاضر ببینند و پروردگار تو به هیچ كس ستم نخواهد كرد.
1. نهج البلاغه (ترجمه فیض الاسلام)، حكمت 448، ص 1295.
2. كهف / 49.
در جاى دیگرى مىفرماید:
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ.»(1)
هر كس به قدر ذرّهاى كار خیرى انجام داده آن را مىبیند و هر كس به قدر ذرّهاى كار زشتى كرده، آن را خواهد دید.
ب) ناگهانى بودن مرگ، عامل تنبّه و بیدارى
هیچ كس نمىداند تا كى زنده است و كى اجلش فرا مىرسد، به فرموده قرآن:
«وَ ما تَدْرى نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرى نَفْسٌ بِأَىِّ أَرْض تَمُوتُ.»(2)
و هیچكس نمىداند كه فردا چه خواهد كرد و هیچ كس نمىداند در كجا مرگش فرا مىرسد.
از جمله لطفهاى خداوند این است كه آدمى به زمان مرگ خویش آگاه نیست، چون اگر اجل خود را مىدانستیم، بیشتر به غفلت و غرور مبتلا مىشدیم. البته آنان كه ظرفیّت روحى بالایى دارند، دانستن و ندانستن زمان مرگ، برایشان یكسان است و پیوسته در اندیشه انجام وظیفهاند. ممكن است خداوند به آنها اعلام كند كه اجلشان كى فرا مىرسد، اما براى ما كه دانستن زمان اجل، موجب تسویف بیشتر و به تأخیر انداختن اعمال مىگردد، دور از حكمت است كه خداوند زمان اجلمان را اعلام كند. حكمت الهى ایجاب مىكند كه ما همیشه نگران باشیم كه شاید یك لحظه دیگر اجلمان فرا رسد و در این صورت بهتر مىتوانیم از عمرمان استفاده كنیم.
در جمله «وَ مَنْ یزرع خَیْراً...» دنیا به مانند مزرعهاى معرفى شده، كه مستعد به بار نشستن هر بذرى است كه در آن افشانده مىشود، چه آن بذر اعمال نیك انسان باشد و چه اعمال زشت او، در این باره شاعر مىگوید:
از مكافات عمل غافل مشو *** گندم از گندم بروید جو ز جو
هر چه كِشتى در جهان از نیك و بد *** حاصلش بینى به هنگام درو
1. زلزال / 8 ـ 7.
2. لقمان / 34.
تقدیر روزى انسان و دور ماندن آن از دستبرد دیگران
«یا اباذرّ؛ لا یسبق بطىء بحظّه و لا یدرك حریص ما لم یقدّر له.»
اى ابوذر؛ بهره كسى را كه شتاب نمىكند دیگرى نمىتواند ببرد و آزمند و طمع كار به آنچه براى او مقدّر نشده نمىرسد.
انسان در زندگى، با دو آفت مهم مواجه است: یكى اینكه نیازهاى زندگى او را وادار مىكند كه به دنبال تأمین خواستهها و نیازمندىهایش برود، در نتیجه از انجام وظایف الهى باز مىماند. دیگر آنكه وقتى در مقام انجام وظایف الهى برمىآید، به غرور و خودپسندى مبتلا مىگردد و غرور آتشى است كه اعمال را نابود مىسازد. باید براى جلوگیرى از این آفتها چارهاى جست.
برخى تصوّر مىكنند كه انجام وظایف الهى و اجتماعى زندگىشان را مختل مىسازد. مىپندارند پرداختن به دنیا ضرورتى است كه نمىتوان از آن كناره گرفت و این خود مانع انجام وظایف الهى و دینى مىشود؛ این عذرها و بهانهها وسوسههاى شیطانى است. چیزى كه جلوى این وسوسهها را مىگیرد، توجه به این نكته است كه خداوند متعال، براى هر كس روزى معیّنى مقدّر كرده است و انسان هر قدر هم كه تلاش كند، به بیش از آنچه براى او مقدّر شده، دست نمىیابد.
از جمله تعالیمى كه در كتاب و سنّت آمده است و توجه به آن براى انسان ضرورى است مسأله مقدّر بودن روزى است و ما فعلا در صدد بیان مفهوم تقدیر روزى و اینكه انسان براى تحصیل روزى، دست به تلاش بزند یا نه، نیستیم. سربسته اشاره مىكنیم كه در معارف دینى، به این مسأله اهمیّت داده شده است.
در موارد متعدّدى از نهج البلاغه به موضوع تقدیر روزى اشاره شده. در همین روایت نیز ذكر شده است كه اگر كسى در تحصیل روزىاش سستى كند، دیگرى روزى او را نمىخورد و اگر كسى حرص زیادى در جمع اموال داشته باشد و تلاش كند كه سهم بیشترى نصیب خود سازد؛ به آنچه مقدّر نگشته است نخواهد رسید. پس توجه به این مطلب جلوى وسوسههاى شیطان را مىگیرد.
وقتى شیطان در صدد برمىآید كه انسان را از انجام وظایف الهى باز دارد و به هنگام وظایف، وسوسه مىكند كه اكنون به دنبال تهیه آب و نانت باش؛ او به دهن شیطان بكوبد و بگوید: ساكت شو، روزى من مقدّر است و نصیب دیگرى نمىگردد. البته این اعتقاد وقتى حاصل مىشود، كه به تقدیر روزى از جانب خداوند متعال اطمینان داشته باشد.
اینكه گفته شد، خداوند روزى افراد را مقدّر ساخته، بدان معنا نیست كه انسان از تلاش براى تحصیل روزى دست بكشد و بگوید: خداوند روزىام را مىرساند. در جاى خود بحث شده است كه انسان باید براى تأمین نیازهاى خود، تلاش كند و خداوند از انسان تنبل و تنپرور بیزار است.
طرح بحث تقدیر روزى، براى كسانى است كه فریب القائات و وسوسههاى شیطان را مىخورند، خیال مىكنند كه اگر به انجام وظایف الهى همّت گمارند، خود و زن و بچههایشان از گرسنگى مىمیرند. كسى كه در مقام بندگى خداوند برآید، خداوند بالاتر از آن است كه او را گرسنه رها كند.
توحید افعالى و منشأ خیر بودن خداوند
«و من أعطى خیراً فاللّه أعطاه و من وقى شرّاً فاللّه وقاه»
هركس به خیرى رسد خدا به او داده است و هر كس از شرى محفوظ ماند، خدا او را نگهدارى كرده است.
نكته دیگرى كه ذكرش لازم است، اینكه اگر در صدد انجام وظایف الهى و گریز از معاصى و انجام عبادات برآمدیم، خیال نكنیم كه انسان شایستهاى شدهایم: هر كار خیرى كه توسط ما انجام مىگیرد، اصلش از خداوند است. اوست كه توفیق انجام عمل خیر و توفیق اجتناب از گناه را به ما داده است. هر چه تكویناً، از خیرهاى عالم چه با تلاش و چه بدون تلاش به ما مىرسد، از خداست و نیز خداوند است كه بلاها را از ما دفع مىكند. ریشه این باور و نگرش، در اعتقاد به «توحید افعالى» تجلّى پیدا مىكند كه انسان همه خوبىها و اعمال نیك را از خداوند بداند و نیز او را دافع بلاها و شرور بشناسد.
بحث «توحید افعالى» از اهمیّت بالایى برخوردار است و مىتوان گفت، همه مطالبى كه راجع به «قضا و قدر» و امثال آن گفته شده، خود مقدمهاى است براى اعتقاد انسان به توحید افعالى.
فایده توجه به «توحید افعالى» این است كه كه غرور و عُجب و تكبّر از درون آدمى زدوده مىگردد و در واقع توجه به «توحید افعالى»، درمان اكثر رذایل اخلاقى؛ از قبیل تنبلى، كسالت، حسادت و حقارت است. با توجه به «توحید افعالى» نه زمینهاى براى حسد، در انسان باقى مىماند، نه زمینهاى براى كبر و حقارت: وقتى انسان خود را در ارتباط با خداوند دید؛ دیگر احساس حقارت نمىكند. همینطور كسى كه به عظمت خداوند نگریست، دیگر بزرگى نمىفروشد، چون همه چیز را از خداوند مىداند. همچنین اگر كسى ایمان داشت كه قدرتها از آن خداست و كسى بدون اجازه او كارى از پیش نمىبرد، بجز خداوند، از كسى نمىترسد. وقتى پى برد كه خداوند منشأ همه خیرهاست و بدون اذن او به كسى خیرى نمىرسد، دیگر به غیر خدا دل نمىبندد و فقط به خداوند امید مىبندد.