بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقديم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا مىكنيم.
فرخنده زادروز حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعليها را به پيشگاه مقدس حضرت ولى عصرارواحنافداه تبريك و تهنيت عرض مىكنيم و از پيشگاه مقدسشان درخواست مىكنيم كه همواره ما را از عنايات و ادعيه زاكيه خودشان بهرهمند بفرمايند و از خدا بخواهند كه عيدى ما را در اين روز، تعجيل در ظهور آن حضرت قرار دهد.
رسالت روحانیت در عصر حاضر
نعمتى كه خداوند متعال بر امت آخرالزمان عنايت فرمود و كاملترين اديان را به وسيله عزيزترين پيامبرانش در دسترس انسانها قرار داد، رحمت بیمانندی است كه براى همه انسانها تا روز قيامت تدارك ديده شده است و هر نسلى كه حامل اين رحمت عظيم باشد، درواقع امانتداری است كه بايد آن را درست حفظ كند و به نسل آينده بسپارد. ما هيچ ترديدی نداريم كه اسلام و قرآن براى همه انسانها تا روز قيامت نازل شده و همه در اين رحمت بىپايان الهى سهم دارند، منتها مسئول ارسال و ابلاغ اين پيام در درجه اول رسول اكرمصلیاللهعلیهوآله بودند و بعد ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين و در زمان غيبت، جانشينان آن بزرگواران يعنى علماى عاملین كه خلفاى اهلبیت ناميده شدهاند.
بههرحال با توجه به اينكه معارف اهلبیت و حقايق اسلام، امانتى است كه بايد به همه نسلها و به همه انسانها در اعصار و امصار برسد، هم دليل عقلى ايجاب مىكند كه همه كسانى كه حامل اين امانت هستند در حفظ امانت و در ابلاغ آن تلاش كنند و هم ادله نقلى فراوانى داريم كه ذكر آنها در حضور اعاظم بیادبی است. خواستم به عنوان مقدمه يك اشارهاى كنم كه روحانيت در اين عصر، غير از حفظ معارف و مباحث اسلامى براى مردم داخل كشور، يك رسالت وسيعترى دارد كه حقايق اسلامى را تا آنجا كه ممكن و ميسر است در اختيار همه جهانيان قرار دهد.
عواقب سیاست روحانیت ستیزی رژیم منحوس پهلوی
خوشبختانه علماى بزرگ ما كه درواقع وسایط فيضى بودهاند كه ما به وسيله آنها حقايق اسلام را از ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين دريافت کردهایم خوب به اين وظيفه توجه داشتهاند و در اعصار مختلف تلاشهای فراوانى کردهاند كه تا آن جا كه امكانات و شرايط اجازه مىدهد حقايق اسلام در كل جهان گسترش پيدا كند.
در ايران، در عصر ماقبل انقلاب، به واسطه فشارهاى فراوانى كه بر روحانيت وارد شده بود و امكان فعالیتهای ضرورى هم از علما و بزرگان سلب شده بود، در اين جهت هم فَترتى حاصل شد؛ يعنى علماى ما در قرن گذشته، بهخصوص در دوران منحوس سلطنت اين خاندان، توان اينكه حقايق اسلام را بتوانند در داخل كشور هم در دسترس همه مردم قرار بدهند نداشتند چه رسد به اينكه در خارج از مرزها در سطح بینالمللی مطرح كنند ولى هر وقت كمترين فرصتى پيدا مىشد و كمترين امكانى فراهم مىشد از اين موضوع، غفلت نمىكردند.
تلاشهای آیتاللهالعظمی بروجردیرضواناللهعلیه جهت گسترش دامنه تبلیغ
در دوران مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردىرضواناللهعلیه كه ما تا حدى به خاطر داريم و به ياد میآوریم اقداماتى در اين زمينه انجام گرفت. البته همانگونه كه عرض كردم بسيار محدود و در حد شرايطى كه زمان اجازه مىداد نمايندگانى را براى تبليغ و ابلاغ حقايق و معارف اسلام به كشورهاى غير اسلامى يا كشورهاى اسلامى غير شيعى اعزام فرمودند كه آثار و بركات زيادى داشت. يكى از اقدامات بسيار مفيدى كه در آن زمان انجام گرفت و نتايج عملى هم داشت تأسيس دارالتقريب بينالمذاهب در مصر بود كه مرحوم آیتالله بروجردى نمايندهاى را از قم، مرحوم آميرزا محمد تقى قمى را به آنجا فرستادند و ايشان ساليان درازى در آنجا سكونت داشتند و در فعالیتهای دارالتقريب مشاركت داشتند و نتايج زيادى داشت. البته همانگونه که عرض كردم متناسب با شرايط. بعضى کتابهای شيعه در آنجا چاپ شد و بسيار رواج پيدا كرد ازجمله تفسير مجمعالبیان. حتى با همكارىهايى كه با مرحوم شيخ محمود شلتوت انجام گرفت بعضى از فتاواى شيعه در آنجا رسميت پيدا كرد و حتى خود مذهب شيعه به عنوان يك مذهب فقهى پنجم در آنجا مورد تأييد قرار گرفت. آنگونه كه خاطرم مىآيد اگر اشتباه نكنم، از نظر قانونى مسئله طلاق از ديدگاه شيعه در مصر به واسطه همت مرحوم آميرزا محمد تقى كه البته الهام گرفته از فرمايشات مرحوم آیتالله بروجردى بود در آنجا رسميت پيدا كرد و قانونى شد كه سه طلاقه بايد با فاصله باشد و سه طلاق در يك مجلس انجام نمىگيرد طبق فتواى شيعه در آنجا رسميت پيدا كرد و بههرحال آن فتواى تاريخى را مرحوم شلتوت صادر كرد كه عمل كردن به فقه شيعه مثل ساير مكاتب فقهى، مجاز و مُجزى است.
ایشان به كشورهاى غير اسلامى هم نمايندگانى اعزام فرمودند ازجمله به هامبورگ آلمان و آمريكا و خدماتى در حد توان انجام گرفت. نمايندهاى هم به اندونزى فرستاده شده بود. اینها كارهاى محدودى بود كه در آن زمان مىشد انجام بدهند به خاطر اينكه خود حوزه قم، سروسامانی نداشت و هنوز چندان سامانى نگرفته بود، چه رسد به اینکه بخواهد به خارج از كشور خدماتى ارائه بدهد؛ ولى در همين حدى هم كه ميسر بود مضايقه نمىكردند و اهتمام داشتند.
تحول در حوزه به برکت انقلاب و خونهای شهدا
اما بعد از انقلاب، به بركت پيروزى این انقلاب و برقرارى نظام مقدس اسلامى و به بركت خونهای شهدا و فعالیتهای علما و مراجع بزرگ، در این زمینه، موفقیتهای فراوانى حاصل شد كه به هيچ وجه طرف نسبت با فعالیتهای پيش از انقلاب نيست. این فعالیتها آنقدر گسترده و در شكلها و شاخههاى مختلف انجام گرفته و رو به رشد است كه جاى اين دارد دبيرخانهاى تشكيل شود، حالا شايد هم شده باشد، من درست اطلاع ندارم و اين فعالیتها در شاخههاى مختلف بررسى شود، تنظيم شود، تدوين شود و در برنامههاى مناسبى در رسانهها پخش شود تا مردم خود ما اطلاع داشته باشند كه در حوزه قم چه فعالیتها و چه خدماتى انجام مىگيرد. من مطمئن هستم كه اهالى خود قم، شايد ده درصدشان از فعالیتهایی كه در اين زمينه انجام مىگيرد اطلاع نداشته باشند چه رسد به ساير شهرها و چه رسد به ساير كشورها.
پیروزی انقلاب مقدمه شکوفایی تلاشهای بینالمللی حوزه
از همان آغاز پيروزى انقلاب، گروهى از فضلا و اساتيد، براى معرفى اسلام و انقلاب اسلامى به كشورهاى مختلف حركت كردند و بعضى از آنها سالها در كشورهاى خارجى اقامت كردند و خدمات بسيار ارزندهاى را ارائه دادند كه بعضى از بزرگانشان در مجلس حضور دارند و من الآن دارم زيارتشان مىكنم از همان اوايل به آرژانتين رفتند و در حدود پانزده سال در آنجا اقامت داشتند، در يك كشور دورافتادهای كه از يك نظر بايد گفت دورافتادهترین كشورهاست و در آنجا زحمات زيادى كشيدند. اين حركت از همان آغاز انقلاب شروع شد.
كسان ديگرى به كشورهاى ديگرى ازجمله برزيل، شيلى، كشورهاى آسيا رفتند و در حد امكان و توان، پيام انقلاب و اسلام را از همان آغاز به دنيا رساندند. اینها كارهای متفرقه و پراکندهای بود كه برنامه و طرح سنجيده و حسابشدهای نداشت و طبعاً امكانات كافى هم فراهم نبود. اين فعالیتهای پراكنده كمكم سامان گرفت و به صورت طرحهای مختلفى در آمد كه اميدواريم اینها روزبهروز كاملتر شود و شاهد موفقیتهای دستاندرکاران و ظهور و بروز آثار و بركاتش در تمام جهان باشيم.
دستهبندی فعالیتهای حوزه در عرصه بینالملل
اين فعالیتها را در چند بخش مىشود دستهبندی كرد؛
الف) اعزام مبلّغین به کشورهای اسلامی و غیر اسلامی
يكى اعزام مبلّغين و اساتيد براى بيان حقایق اسلام و رساندن پيام اسلام و انقلاب اسلامى كه آن هم از چند جهت قابل دستهبندیهای جزئىترى است؛
يكى مبلّغينى كه به كشورهاى اسلامى اعزام شدند. قبلاً هم روابطى بين ايران و آن کشورها بود ولى امكان تبادل نظرها كمتر بود. با پيروزى انقلاب و رسالتى كه از طرف اين نظام، اعلام شد و توقعاتى كه ساير مسلمانها نسبت به ايران اسلامى به عنوان أمالقراى كشورهاى اسلامى پيدا كردند تقاضاهاى زيادى براى اعزام مبلّغ و استاد و امثال اینها داشتند و در حد امكان كسانى به كشورهاى اسلامى فرستاده شدند.
فاز ديگر فرستادن مبلّغين براى كشورهاى غير اسلامى بود كه مسلمانانی در آنجا اقامت داشتند. اين مسلمانها هم سه دسته بودند؛ يك دسته مسلمانان ايرانى بودند كه آنجا بودند، ايرانىهاى مقيم كشورهاى مختلف خارجى كه كم هم نيستند. در بعضى از كشورها شمارهشان گاهى شايد به ميليون هم برسد. يك دسته مسلمانان مهاجر ديگرى كه از ساير كشورها مثل لبنان و سوريه و عراق به كشورهاى غربى رفته بودند و مسلمانان ديگرى كه مهاجرت كرده بودند و احتياجى به تبليغ و شناختن معارف اسلامى داشتند و يك دسته هم مسلمانان بومى آن جاها بودند كه متأسفانه ارتباط ما با مسلمانان بومى كشورهاى ديگر خيلى ضعيف بود و هنوز هم آنگونه كه بایدوشاید به حد مطلوبى نرسيده است.
بههرحال اين يك سرى كارها بود كه مبلّغينى براى كشورهاى خارجى فرستاده شد؛ ولى خب فرستادن اين مبلّغين معنايش اين بود كه ما اينجا نيروهاى آمادهاى داريم يا ايثار مىكنيم و از نيروهاى خودمان، خودمان استفاده نمىكنيم و به خارج مىفرستيم؛ اما بعد چه خواهد شد؟! به طور طبيعى فوراً اين نياز، خودش را نشان مىداد كه ما بايد يك برنامهای داشته باشيم، طرحى داشته باشيم، دستگاهى داشته باشيم كه كسانى را بپروراند تا بتواند به صورت متناوب به خارج بروند و اين نياز را برآورده كنند و از آن طرف سعى شود كه از خود آن كشورها كسانى تحصيلات كافى دينى داشته باشند و بتوانند اين نقش را خودشان ايفا كنند كه البته مبلّغ خارجى هيچ وقت نمىتواند نقش مبلّغ بومى را ايفا كند؛ آنها به فرهنگ كشورشان و مردم خودشان، به نيازهايشان، به زبانشان، به آداب و رسومشان آشناتر هستند و بهتر مىتوانند تفاهم كنند.
موانع و راهکارهای موجود در راه تبلیغ در خارج از کشور
به همین خاطر، از يك طرف، برنامهاى تدارك ديده شد كه در حوزه، كسانى تربيت بشوند كه توان تبليغ در خارج از كشور خودمان را داشته باشند. چون هر كس برنامه حوزه را مىگذراند چنين توانى را نداشت كه بتواند برود در خارج تبليغ كند؛ اولاً زبان در اينجا رواجى نداشت. ما غير از زبان خودمان و زبان عربى که فقط کتابهای فقه و اصول را معمولاً مىفهميديم وگرنه تكلّم به زبان عربى هم ما نداشتيم كما اينكه الآن هم هنوز خيلى ضعيف است و يكى از برنامههایی كه بايد انشاءالله در برنامههاى حوزه تدارك ديده شود تقويت لااقل زبان عربى است كه فارغالتحصیلان حوزه در هر جايى که مىروند اقلاً بتوانند به عربى كه يك زبان بینالملل اسلامى است سخن بگويند و دستکم به يك زبان خارجى ديگرى بتوانند تكلّم و تفاهم كنند. اين شرط اوليه برقرارى ارتباط با كشورهاى ديگر و رساندن پیام اسلام و پیام انقلاب به آنها است.
خب يك برنامهاى براى تربيت كسانى كه بتوانند به خارج بروند و اين نقش را ايفا و اين رسالت را ابلاغ كنند تدارك ديده شد. من دقیقاً يادم نيست كه اين مدرسه از چه وقتى تأسيس شد و رسميت پيدا كرد ولى از همان اوايل انقلاب بود، همان سالهای اول، حالا شايد دو، سه سال گذشته بود، دقیقاً يادم نيست که براى تربيت دانشجويان داخلى كه به خارج بروند و همینطور پذيرش دانشجويانى كه از ساير كشورها به اينجا بيايند و علوم اسلامى را ياد بگيرند و براى تبليغ دين، به كشور خودشان برگردند فعالیتهایی صورت گرفت. اين فعالیتها تحولاتى پيدا كرد تا اینکه در دو شاخه كلى شكل گرفت و الحمدللّه نتايج بسيار خوبى داشته و اميدواريم كه روزبهروز هم كاملتر بشود؛ يكى اینکه مركز جهانى علوم اسلامى در حوزه تأسيس شد براى اينكه دانشجويانى كه از خارج مىآيند اينجا آموزش ببينند و تربيت بشوند براى اينكه به كشور خودشان برگردند و بتوانند اسلام را تبليغ كنند؛ و يكى هم سازمان مدارس خارج از كشور تأسيس شد كه به مدارس اسلامیای كه در خارج مرزهاى ما هست رسيدگى شود؛ برنامهاش، استادش و امكاناتى كه لازم است در اختيارشان گذاشته شود و نظارتى بر كيفيت تدريس و تبليغ و تربيتشان بشود. البته همه اینها احتياج به تکمیل دارد و هيچ كدام از اینها به حد نصاب لازم نرسيده است ولی قدمهای بسيار بلند و خوبى برداشته شده است. انشاءالله خدا درجات امامرضواناللهعلیه را عالىتر كند و بر طول عمر و توفيقات مقام معظم رهبرى هم بيفزايد كه بتوانند اینها را ادامه بدهند و تكميل كنند. همه اینها از بركات اين بزرگان است.
خدمات حوزه براى كشورهاى اسلامى؛ یکی از هزاران برکت انقلاب
اگر براى انقلاب اسلامى ما جز همين خدماتى كه حوزه براى سایر كشورهاى اسلامى ارائه مىدهد نبود كافى بود براى اينكه ارزش اين انقلاب شناخته شود و تازه اين يكى از دهها و صدها بركات انقلاب است. باز چارهاى نداريم که به عنوان شكر نعمت و شكر ولینعمت از خداوند متعال درخواست كنيم ساعتبهساعت بر علوّ درجات امامرضواناللهعلیه و بر توفيقات و تحيات مقام معظم رهبرى بيفزايد و همه دستاندرکارانی كه در راه ارتقاء فرهنگ اسلامى و نشر معارف اسلامى چه در داخل و چه در خارج مىكوشند خدا توفيقاتشان را زياد كند.
ب) تبادل استاد و دانشجو با سایر کشورها
فعالیتهای ديگرى كه در اين زمينهها انجام گرفت و آنها هم به نوبه خودش حائز اهميت است گو اینکه هنوز به حد مطلوبى نرسيده، تبادل استاد و دانشجو با ساير كشورهاست. به طور طبيعى استاد از ايران براى مدارس دينى خارج از كشور فرستاده مىشد. بحث ما در زمينه كارهاى حوزه در عرصه بینالمللی است. اگر ما به كارهاى دانشگاهیای كه در اين زمينه انجام گرفته نمىپردازيم يك وقت حمل بر تنگنظری نشود. موضوع بحث، فعاليت حوزه در عرصه بینالمللی است وگرنه در عرصههاى ديگر هم فعالیتهایی بوده و بعضى از آنها هم واقعاً قابل تقدير بوده است.
آنچه به ما و به حوزه مربوط مىشود از فعالیتهای خوبى كه شروع شده و به مراحلى رسيده، تبادل استاد و دانشجو است. شايد حتى دوستان عزيز ما در خود حوزه هم درست اطلاع نداشته باشند كه در حوزه، چنين فعالیتهایی انجام مىگيرد. البته بنده هم از فعالیتهایی كه ساير مراكز انجام مىدهند درست اطلاع ندارم، اين نقص، طرفينى است؛ ما هم خبر نداريم كه ساير مراكز چه كارهایی مىكنند اما دستکم آن اندازهاى كه خودمان اطلاع داريم و در حولوحوش خودمان انجام مىگيرد مىتوانم يك نمونههاى كوچكى خدمت شما عرض كنم.
ما از چند سال بعد از انقلاب، از چهار، پنج سال بعد از انقلاب، درصدد برآمديم كه يك پل ارتباطى با محافل دانشگاهى دنيا برقرار كنيم تا هم ما از دستاوردهاى آنها مطلع شويم و احیاناً در راه اهداف خودمان از آن استفاده كنيم و هم آنها اطلاع پيدا كنند كه در عالم اسلام چه مىگذرد و از علوم و معارفى که در دايره معارف اسلام و شيعى است بهخصوص آنچه در ايران اسلامى وجود دارد، اطلاع پيدا كنند. در اين زمينه با مقام معظم رهبرى كه آن روز رئیسجمهور بودند صحبت شد و ما تعدادى از دانشجويان و فارغالتحصیلان مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينىرضواناللهعلیه را به چند تا از كشورهاى خارج اعزام كرديم. ازجمله تعدادى به كانادا رفتند به خاطر اينكه كانادا يك سابقهاى داشت؛ ما در كانادا، در دانشگاه مك گيل مونترال كانادا، از زمان رژيم سابق يك كرسى شيعهشناسى داشتيم. این بود که ما با استفاده از اين سابقه، تعدادى از دانشجويان خودمان را به آنجا فرستاديم و دكترا گرفتند و همه آنها به استثناى يك نفر از آنها كه در خود كانادا، در تورنتو، به خاطر فعالیتهای تبليغى فراوان نتوانسته برگردد، همه آنها با درجه ممتاز دكترى برگشتند و الآن در مؤسسه و در جاهاى ديگر مشغول فعاليت هستند. همين طور كسانى را به آمريكا، اتريش، انگلستان و بعضى از كشورهاى ديگر فرستادیم براى اينكه در رشتههاى علوم دانشگاهى، آنچه به علوم انسانى و اسلامى مربوط مىشود، در آن رشتهها مدارجى را طى كنند تا بتوانند با دنيا زبان مشترك داشته باشند.
لزوم وجود زبان مشترک برای انتقال صحیح مفاهیم
ما اگر زبان مشترك نداشته باشيم و زبان همديگر را درك نكنيم طبعاً تفاهمى حاصل نمىشود. به قول آقايان، ديالوگى برقرار نمىشود. ما، هم بايد زبان يعنى لغت آنها را ياد واقعاً بگيريم و هم زبان به معنى زبان فرهنگشان، معلوماتشان و اصطلاحات علمیشان را.
فرض بفرماييد ما اگر بياييم درباره بعضى از تئورىهاى علمى روانشناسى، جامعهشناسى، اقتصاد، علوم سياسى، حقوق و ساير چيزهايى كه به نحوى به علوم اسلامى و با اسلام ارتباط دارد اظهارنظرهایی بكنيم و بگوييم فلان تئورى كه فلان روانشناس داده اين از ديدگاه اسلام مردود است يا بگوييم صحيح است، بههرحال يك اظهارنظری بكنيم، اين اظهارنظر وقتى قابل قبول است كه ما آن نظريه را درست درك كرده باشيم. حالا چون ما با خود آقايان خودى هستيم بهتر مىتوانيم اين را مثال بزنيم؛ گاهى ديده شده كه شاگردى كه فرض كنيد اصول یک استادى را درك کرده بوده، من الآن كه مىگويم حتماً مثالهایش در ذهن آقايان مىآيد، من اسم كه نمىبرم براى اين است كه يك وقت خداینکرده سوء ادبى نشده باشد؛ يك شاگردى پهلوى يك استادى درس خوانده، يك شاگردى هم پهلوى يك استاد ديگرى درس خوانده است. اين شاگردی كه پهلوى استاد الف، درس خوانده، كتاب استادى كه اسمش را استاد ب مىگذاريم را مطالعه مىكند. بعد كلامش را نقل و نقد مىكند، همان چیزی که در درسهای خارج ما مرسوم است. اصلاً هنر ما همين است. پيشرفت علوم حوزوى ما مرهون همين نقادىها است. بعد كه كلام او را نقد مىكند شاگرد آن استاد مىگويد كه اين آقاى نقدکننده، حرف استاد ما را درست نفهميده و منظور استاد، چيز ديگرى بود. میگوید آقا! اين عالم برجسته، فقيه است، سى سال در حوزه درس خوانده، درس خارج مىگويد، شما چطور مىگوييد حرف فلان فقيه و فلان اصولى را نفهميده است؟! مىگويد خب حرف استاد را شاگردش بهتر مىفهمد.
وقتى ما در بين خودمان چنين چيزى را داشته باشيم که حتى كسانى لااقل ادعا مىكنند که تا يك شاگردى پهلوى استادى درس نخواند حرفهای او را درست نمىفهمد، آن وقت ما با چندين واسطه از يك استادى كه درباره يك تئورى علمى يك نظرى داده است از كجا مىتوانيم اثبات كنيم كه حرف او را درست فهمیدهایم تا نقدى كه به آن مىكنيم اين نقد، برای آنها قابل قبول باشد؟! خيلى راحت مىگويند آقا! شما حرف را نفهميديد! حالا نه خود آنها بگويند، همين دانشگاهىهاى خودمان گاهى مىگويند؛ ما گاهى اعتراض مىكنيم، مثلاً مىگوييم فلان مطلبى را كه در دانشگاه تدريس مىكنيد اين صحيح نيست، اين خلاف اسلام است يا فرض كنيد آن را با دلیل عقلى رد مىكنيم و انتقاد مىكنيم؛ مىگويند آقا! منظور چيز ديگر است، شما نفهمیدید! خب ما هم جوابى نداريم بدهيم. ما هم عیناً همين حرف را مىزنيم؛ آنها هم وقتى به بعضى از حرفهای ما اشكال كنند ما هم مىگوييم شما حرف ما را نفهمیدهاید، بايد بياييد در حوزه درس بخوانيد تا درست بفهميد که اساتيد چه فرمودهاند. طبيعى است ديگر.
حالا یک حد اینها افراطى و خارج از حد متعارف است. بالاخره يك استادى كه در يك علمى سى سال استخوان خورد كرده، نمىشود بگويند كتاب يك استاد ديگرى را اصلاً نفهميده است. اين يك مقدارى مبالغهآميز است. اگر هم نفهمد، گاهى يك اصطلاحى بر اثر عبارت، ابهامى داشته وگرنه شأنش هست كه خوب بفهمد. نقد يك كلامى در حد متعارف وقتى قابل قبول است كه به طور عادى عند العقلا شناخته شود كه اين، اهل فهم اين كلام است؛ يعنى اقلاً الفباى اين علم را بلد باشد. اگر اصلاً از مقدمات يك علمى، بَرّانى باشد و درباره آن علم، اظهارنظر كند خب اشكال كنندگان حق دارند بگويند ما مطمئن نيستيم كه شما حرف گوینده را درست فهمیدهاید.
اين را خواستم عرض كنم كه عزيزان ما، بعضى از طلبههاى جوان و امثال اینها توجه داشته باشند فكر نكنند ما كه مىگوييم مثلاً بايد روانشناسى و جامعهشناسى خارجى را خواند يعنى ما نياز مبرم به حرفهای آنها داريم و اگر آنها این کار را انجام ندهند زندگى ما نمىگذرد. منظور اين نيست. البته ممكن است يك مطلب حقى هم باشد و ما هم از آن استفاده كنيم ولى عمدتاً براى اين است كه بفهميم آن حرفهایی را كه آنها گفتهاند چه اندازه با اسلام وفق دارد و چه اندازه مخالف است تا اگر نقدى داريم، يك جاى خطرى بنا است متوجه دانشگاههای ما بشود، افكار منحرفى در مغز دانشجويان ما بوده، ما آنها را پیشبینی كنيم و از آن جلوگيرى كنيم و اقلاً پاسخى براى آن تهیه کنیم. وقتى مىتوانيم اين كار را بكنيم كه ما با آن علم، آشنايى لازم را داشته باشيم؛ نمىگويم كافى. اين است كه عدهاى از فضلاى حوزه بايد با علوم دانشگاهى آشنا بشوند. البته اين عينيت ندارد که همه بايد این کار را بکنند. يك واجب كفايى است. يك تعدادى بايد اين اندازه اطلاع داشته باشند كه بتوانند اظهارنظر كنند.
لازمه تحقق رسالت جهانی انقلاب
بههرحال ما وقتى خواستيم در سطح جهان اظهارنظر كنيم يعنى شما اندكى نظرتان را وسيعتر بگيريد، با اين رسالتى كه انقلاب اسلامى براى خودش تعريف كرده كه ما مىخواهيم حقيقت اسلام را به همه دنيا ابلاغ كنيم و چيزهايى كه مخالف اسلام است را با بيان عقلى و منطقى، پاسخ بدهيم، اين ادعايى است كه انقلاب اسلامى ايران دارد، وقتى مىتواند اين وظيفهاش را درست انجام بدهد كه ابزار لازم براى اين كار را در اختيار داشته باشد، با مفاهيم مربوط آشنايى داشته باشد و زبان مُفاهَمه با صاحبنظران آن علوم را در اختيار داشته باشد.
براى اين كار بههرحال ما به اين فكر افتاديم و همانگونه كه عرض كردم ما تابهحال شايد حدود بيست نفر از كسانى كه اينجا چند سال درس خارج خوانده بودند، قريب الاجتهاد بودند، مبانى فكرى و اعتقادى آنها محكم بود و خاطرجمع بوديم، آنها را به آمريكا، كانادا، انگلستان و بعضى از كشورهاى ديگر فرستاديم براى اينكه با اين علوم آشنا شوند و بعضى از آنها، چون ما مىخواستيم درباره مسيحيت و ساير مذاهب هم تحقيقاتى داشته باشيم، در ايران متأسفانه استادی كه مذاهب ديگر را خوب بلد باشد نمىشناختیم. يك ملكوتيان بود كه مسلمان هم نبود، استادى بود در دانشگاه، آن هم ترور شد و الآن در دانشگاههای كشور هم استادى كه اديان ديگر را خوب بشناسد بسيار نادر هستند. ظاهراً يك فرد است و آن هم پيرمردی شده و ديگر چندان نمىشود از آن استفاده كرد.
خب ما وقتى مىخواهيم درباره مسيحيت بحث كنيم، اصلاً مسيحيت را بايد بدانيم که چیست، پایههایش چیست، شقوقش چيست، مذاهب مختلفى كه دارند چه هست، چه تحولاتى پيدا كرده و چه ادعايى در دنيا دارد؟ ما هيچ اطلاعى نداريم جز همين اطلاعات دسته چندم و سطحیای كه از بعضى از کتابهایی كه چند واسطه خورده تا به مؤلف اصلى رسيده پيدا کردهایم. وقتى با يك دانشمند مسيحى مواجه مىشويم و میخواهیم بحث کنیم مىگويد آقا! اين حرفها نيست! ما چيز ديگرى مىگوييم، شما متوجه نيستيد. خب نبايد مثلاً استبعادی كنيم.
آنها هم وقتى بيايند درباره اعتقادات ما، فرض كنيم درباره رجعت، يك دانشمند مسيحى بخواهد بگويد كه آقا! شما حرفتان چنين است و چنان است! خواهیم گفت اصلاً شما مىدانيد اعتقاد به رجعت چيست؟! اگر ما خودمان درست بدانيم! فرض بفرماييد وقتى به آنها مىگوييم كه شما اعتقادات خلاف عقل داريد، تثليث داريد، عشای ربّانى داريد، نمىدانم چنين و چنان دارید، اینها خلاف عقل است، خلاف وجدان است، مىگويند اصلاً شما مىدانيد اینها چه هستند؟! اين از كجا پيدا شده، تعريفش چيست، تعبيرش چيست، چه نظرياتى در اين باره وجود دارد؟! خب ديگر بايد سكوت كنيم، ما هم يك چيزى شنیدهایم يا يك چيز سطحیای خواندهایم اما اصلاً این تثليث چند جور تفسير دارد؛ فرض كنيد همه آنها باطل، اما بالاخره ما بايد بدانيم چه مىگويند تا بگوييم ابطال است. ما یکی از طلبههاى فاضل حوزه را در يك دوره هفت ساله به اتريش فرستاديم فقط براى اينكه مسيحيت بخواند و الآن در آن رشته، دكترا و فوق دكترا گرفته و آنجا خيلى اصرار دارند كه او را نگه دارند ولی ما اجازه نمیدهیم که بماند. ما ایشان را به اتریش فرستادهایم فقط براى اينكه مسيحيت بخواند، براى اينكه اگر ما بخواهيم واقعاً درباره مسيحيت اظهارنظر كنيم اقلاً يك نفر بايد در حوزه داشته باشيم كه مسيحيت را خوب بداند؛ و همینطور چيزهاى ديگر. از همين جا شما قياس كنيد ما مىخواهيم درباره مذهب بودا يا برهمايىها یا هندويى، درباره اینها بحث كنيم؛ چند نفر در حوزه داريم كه اين چيزها را بلد باشند؟! آن وقت ما چه جور مىخواهيم با اینها صحبت كنيم و تأييد كنيم يا رد؟!
اين قدم اولى است كه ما براى تفاهم با عالَم و براى ابلاغ رسالتى كه در مقابل جهان داريم لازم است برداریم و براى اینها هيچ برنامهاى نبوده و هيچ اقدامى نشده است. بعد از انقلاب است كه اين كارها به بركت پيروزى انقلاب شروع شده و به يك پایههایی رسيده است.
از طرف ديگر ما متقابلاً براى اينكه نشان بدهيم كه تعصب نداريم و واقعاً طالب حقيقت هستيم ما از استاد مسيحى دعوت كرديم، آمده در قم، در اينجا مسيحيت تدريس كرده، اصلاً فلسفه مسیحیت را تدریس کرده، بعد اينجا فيلمبردارى كردند و در تلويزيون هم نشان دادند. حالا نمىدانم شما يادتان باشد و ديده باشيد يا نه؛ يك برنامهاى كه تابستانی بود كه در دانشگاه امام صادقصلواتاللهعليه برگزار كرديم. ما اين را دعوت كرده بوديم و برگزار كرديم، منتها محل برگزارى آن در دانشگاه امام صادقصلواتاللهعليه بود، فيلم هم تهيه كردند، تلويزيون هم پخش كرد. استاد مسيحى از ايتاليا، از دانشگاه كاتوليك ايتاليا دعوت كرديم. بنده خودم به آنجا رفتم و از ایشان دعوت كردم و ایشان را به اينجا آوردم، برنامهاى را اجرا كردند براى اينكه نشان بدهيم كه ما در حوزه حاضر هستیم از استاد مسيحى براى آنچه بلد است استفاده كنيم، ما تعصبى نداريم، طالب حقيقت هستيم، حرفی دارید بنویسید.
ج) تبادل دانشجو بين مسلمانان و مِنُنايْتْها
از فعالیتهایی كه در حوزه انجام گرفته بالاترش را عرض كنم و بعيد مىدانم از آقايانى هم كه حضور دارند ده درصدشان از این فعالیتها اطلاع داشته باشند؛ تبادل دانشجو بين مسلمانان و يك فرقه از مسيحيت. در آمريكا و كانادا يك فرقه از مسيحيت هستند به نام مِنُنايْتْ كه اینها خيلى به مذهب اصلى مسيحيت گرايش دارند و دلشان مىخواهد كه همان مذهب سنتى مسیحیت را داشته باشند و دور از اين پیشرفتهای علمى و صنعتى كه لوازم فسادآميزى همراه خودش داشته زندگى كنند؛ سعى مىكنند خيلى دور از شهرهاى بزرگ، دور از دنياى صنعتى و مدرن، در مزارع زندگی کنند و سروکارشان با كشاورزى و اين چيزها باشد. فرقهايی هستند به نام مننايت.
ما با اینها قرارداد بستيم كه آنها افرادى را به اينجا بفرستند و ما به آنها اسلام ياد بدهيم و متقابلاً ما هم به يكى از این كشورها دانشجو بفرستيم، ما به كانادا فرستاديم و آنها آنجا هزينهاش را تأمين كنند. آنها دو نفر يا چند نفر بفرستند در اينجا، هزينهاش با ما، به آنها اسلام ياد بدهيم. ما هم دانشجو بفرستيم در خارج، هر رشتهاى را كه خودمان مىخواهيم، آنجا درس بخوانند و هزينهاش را آنها بدهند. چند مرتبه اين كار تكرار شده است.
يك كشيش مسيحى با يك راهبه مسيحى، با هم آمدند در اينجا، چند سال در قم زندگى كردند، ما قرآن، معارف اسلامى، اعتقادات اسلامى، اخلاق اسلامى، احكام اجتماعى اسلام، حقوق زن، حقوق اقليتها و چيزهايى كه امروز در دنيا مورد بحث است را به آنها ياد داديم. متقابلاً در ازای آنها دانشجو به كانادا فرستاديم، آنها دارند در رشتهاى كه خودمان كم داشتيم و احتياج داشتيم درس مىخوانند و هزينهاش را آنها مىپردازند. الآن اینها دورهشان تمام شده و در همین بهمن ماه مىروند. دو نفر ديگر الآن آمدهاند جاى اینها بمانند. يك مرد و زن ديگرى آمدهاند اينجا، همين جا با هم زندگى مىكنند، با رعايت حجاب، با رعايت ارزشهای اسلامى. مسيحى هم هستند. حوزه چنين روابطى با مسیحیان خارج و با دانشگاهیان خارج برقرار مىكند. اين هم يك فاز از روابط حوزه با امور بینالمللی و عرصه بینالمللی است كه در جريان است و قابل توسعه هم هست.
د) شركت متقابل در كنفرانسهاى علمى
نوع ديگرى از ارتباطاتى كه برقرار شده شركت در كنفرانسهاى علمى است. چند سال پيش يك گروهى از اساتيد معتبر دانشگاههای آمريكا به ايران آمدند و ما از آنها دعوت كرديم، كنفرانسى در مؤسسه برگزار شد و بحثهایی كردند. تا حالا دو مرتبه اين كار شده است. متقابلاً آنها هم از اساتيد ما دعوت کردهاند كه در آمريكا در كنفرانسى كه آنجا برگزار شد شركت كنند. متأسفانه وقتى به آنجا رفتند با اين سالهای اخير مواجه شدند، آنجا مىخواستند از آنها انگشتنگاری كنند و اين حرفها، حاضر نشدند و برگشتند. تا آمريكا هم رفتند، مقالههايشان را هم بردند كه ارائه بدهند، منتها به خاطر اينكه به آنها اهانت شد حاضر نشدند. يكى از آنها حجةالاسلام و المسلمين جناب آقای صادق لاريجانى هستند كه عضو محترم شوراى نگهبان هستند. يكى دیگر از اعضايى كه ما فرستاديم در آنجا در مقابل آنها، آقاى رحيم پور ازغدى هستند و كسان ديگرى كه حالا بنا نبود من اينجا اسمها را عرض كنم.
اين روابط هنوز هم برقرار است. هيأتهايى از انگلستان، از هلند، از آمريكا، از كانادا مىآيند و مطالب علمى، فلسفى، گرايشهاى مختلف، مسائل حقوقى و اجتماعى مورد بحث و نقادى قرار مىگيرد، در اين زمينه مقالاتى نوشته مىشود، بحثهایی انجام مىگيرد، گفتگوهايى مىشود. اینها هم ضبط شده و باعث اين مىشود كه تفاهم بهترى بين مسلمانان و ديگران برقرار شود و از آن اتهاماتى كه به اسلام و بهخصوص به تشيع زده مىشود كاسته شود.
گستره تبلیغ اسلام
ما گاهى خيال مىكنيم كه تبليغ اسلام فقط به اين است كه ما به آنجا برويم و يك نفر را مسلمان كنيم، آن وقت مىگوييم اسلام تبليغ شد؛ ولى اين يك نوع کوتهبینی است. ما اگر بتوانيم نگرش دنيا را نسبت به اسلام و تشيع، از نگرش منفى به مثبت تغيير بدهيم ولو مسلمان نشوند ولى نسبت به اسلام خوشبین بشوند، نسبت به تشيع خوشبین بشوند، در يك سطح وسيعی، اين كار بسيار كار ارزندهاى است. شايد ارزشش از اينكه يكى، دو نفر را مسلمان كنيم که شهادتين بگويند خيلى بيشتر باشد؛ براى اينكه در اثر اين اتهامات و بدبينىها، يك جو نامساعدى بین مسلمانها و ديگران پيش آمده كه اصلاً آنها حاضر نيستند درباره اسلام فكر كنند و کتابهای مسلمانان را بخوانند؛ البته بعضى از آنها؛ و همين تهمتها كافى است كه نسبت به هم بدگويى كنند و هيچ وقت به نتيجه مطلوبى نرسد.
تلاش گسترده دشمن برای مخدوش کردن چهره اسلام و تشیع
نمونهاش را بين شيعه و سنى ملاحظه مىفرماييد. آقايانى كه به حج مشرَّف مىشوند - حالا اینها را بايد عرض كنم، باز از بركات بعد از انقلاب، همين شركت عدهاى از علما در بعثههاى حج است كه ميسر مىشود كه با علماى مذاهب مختلف در ايام حج ملاقات كنند، بحثهایی داشته باشند و سوءنظرها و سوء نگرشهایی كه درباره تشيع هست برطرف شود و حتى كسانى درواقع شيعه هم بشوند- حتماً يا خودشان برخورد کردهاند يا زياد شنیدهاند که در مسجدالحرام، در مسجدالنبی يا جاهاى ديگرى، وقتی با سایر مسلمانها مواجه مىشوند و آنها مىفهمند كه اینها شيعه هستند، مىگويند شما معتقد هستيد به اينكه وحى بنا بود بر على نازل شود و جبرئيل اشتباهى بر پيغمبر برد! هزارى قسم بخوريم که واللّه باللّه ما اصلاً چنين چيزى نشنیدهایم، مىگويند نه، شما بعد از نماز دستتان را كه چنین مىكنيد مىگوييد خان الامين! خان الامين! يعنى امين خيانت كرد، جبرئيل خيانت كرد، وحى را بايد پيش على میبرد پيش پيغمبر اكرم برد! اين اصلاً يك اعتقاد شايعی بين سنىها است كه شيعهها اینجور معتقدند. چقدر باید تلاش كنيم که واللّه باللّه دروغ است و چنین چيزى نيست و مخصوصاً خود ما از چنین چيزى خبر نداريم! آنها باور نمىكنند و مىگويند نه، شما اهل تقيه هستيد، دروغ مىگوييد و واقعیت را اظهار نمىكنيد!
وقتى ما، شيعه و سنى در جوار هم، حتى داخل يك كشور، نتوانيم عقايدمان را درست براى آنها تعريف كنيم، ببينيد دشمن چقدر تلاش مىكند براى اينكه ايجاد اختلاف كند. طبعاً براى غیرمسلمانها اين سوءتفاهمها به مراتب بيشتر خواهد بود.
فرصتهایی برای معرفی اسلام واقعی به جهانیان
خوشبختانه در اثر اين رفتوآمدها و گفتگوهاى صادقانه و صميمانه، شرايط بسيار عوض شده و خوشبینیهای زيادى نسبت به اسلام و بهخصوص مسلمانان و تشيع، حاصل شده كه فرصتى نيست من نمونههايش را عرض كنم. يك چيزهايى از آن كه مربوط به شخص خود من است را اشاره مىكنم؛ من بعد از انقلاب براى شركت در محافل دانشگاهى، مذهبى، سخنرانى در كليسا و در دانشگاهها، البته اغلب در دانشگاهها، به بيش از سى تا از كشورهاى دنيا رفتهام و با صحنههايى مواجه شدهام كه واقعاً نمىتوانم درست براى شما بيان كنم و شما هم حق داريد كه باور نكنيد چون آن تصورى كه ما داريم با آنچه بنده خودم دیدهام خيلى تفاوت دارد. ازجمله اینکه یک سفر به ايتاليا داشتهام. در همان سفر با پاپ اعظم هم ملاقات داشتهام. در چند تا از شهرهاى ايتاليا در دانشگاهها سخنرانى داشتهام. يكى از آنها در دانشگاه ناپل ايتاليا بود. خود آنها مىگويند ناپُلى. ابتدا يك هماهنگى شده بود براى اينكه آنجا يك سخنرانى كنيم. طبعاً يك مراسم خشك دیدوبازدید و سلامعلیک و تعارفات رسمى بود.
بعد از اينكه من آنجا در يك سالنى سخنرانى كردم و دانشجويان زيادى، اتفاقاً دانشجويان مهمانى هم از جاهاى ديگر براى آنها آمده بود، شركت كردند، دختر و پسر و در زمينه مسائلى كه در همه دنيا درباره اسلام مطرح است كه اسلام به زنها ظلم مىكند، حقوق اقليتها رعايت نمىكند و از اين جور چيزها، تبعيض بين زن و مرد و بين اقليتها، اینها همه جا شايع است، من در همين زمینهها صحبت كردم. بعد از جلسه رئيس دانشگاه که يك پيرمردى بود كه موهاى سفيدی داشت و تا روى شانهاش ريخته بود، از همان جا كه من از پشت تريبون پايين آمدم دست به گردن من انداخت و اصرار کرد كه تو بايد يك هفته اين جا بمانى! ما برنامهاى مىگذاريم که در همين دانشگاه سخنرانى كنى! و تا پاى ماشينى كه من سوار مىشدم دست از روى شانه من برنداشت و مثل يك برادری آنچنان من را در آغوش خودش مىفشرد و اصرار مىكرد كه بمانم. ما هم اتفاقاً ابايى نداشتيم كه بمانیم ولی چون روز بعد ملاقات با پاپ داشتیم نمىشد آن را تغيير بدهیم.
نظيرش در كشورهاى مختلفى ازجمله آرژانتين که از خاطرات فراموشنشدنی من است که دادستان بوئنوس آيرس كه مؤسس دانشكده حقوق مهمترين دانشگاه آرژانتين بود از ما دعوت كرده بود درباره حقوق زن صحبت كنيم. يك سالنى مملو از دانشجوها كه نود درصد آنها هم خانم بودند، خانمهاى فوقلیسانس و دكترى در رشته حقوق بینالملل و حقوق عمومى، بالاخره مال دانشکده حقوق بودند، با اساتيدشان. ما در آنجا درباره حقوق زن در اسلام مىخواستيم بحث كنيم. آن مترجمش الآن در اينجا حضور دارند، چون من آنجا فارسى صحبت مىكردم، اين آقاى بزرگوار به اسپانيايى ترجمه مىكردند و از اين جهت هم طول مىكشيد. چون من الآن شاهد دارم، يك خورده احتمال بدهيد كه راست مىگويم؛ بعد از آن جلسه اين حضار كه عرض كردم نود درصدشان هم خانمهاى تحصیلکرده آنجا و اساتيد دانشگاه بودند با يك اصرارى دور ما را گرفتند كه حالا امضا بگيرند و اظهار محبت کنند ولى خود اين رئيس يعنى خود آن دادستان بوئنوس آيرس كه دعوتکننده ما در آنجا بود و مؤسس آن دانشکده بود، باور كنيد كه بيش از يك برادر نسبت به برادر خودش به من محبت میکرد. آنقدر محبت كرد و به زبانهای مختلف اصرار کرد كه ما براى آنجا چند تا برنامه سخنرانى بگذاريم و شما چند روز ديگر اينجا بمانید و اين بحثها را ادامه بدهید، جلسات پرسش و پاسخ داشته باشيم و متأسفانه باز آن وقت براى كانادا بليط گرفته بودند و نمىتوانستم بمانم.
مسئولیت خطیر ما در برابر تشنگی جهان برای شناخت اسلام
نظير اینها بسیار فراوان است كه كسانى عاشق حقيقت هستند و واقعاً مىخواهند حقيقت را درك كنند، متأسفانه ما نتوانستهایم اين نياز را برطرف كنيم و اسلام را آنچنان كه هست، هيچ چیزی هم نمىخواهد به آن اضافه كنيم، به آنها عرضه کنیم. مىدانيد بنده يك خورده در اين مسائل خيلى هم روشنفكر نيستم و اسلام را همانگونه كه هست مىگويم و آن را هيچ کموزیاد نمىكنم. مسئله اختلاف در ارث، اختلاف در ديه و ساير چيزها، روی همه اینها تأکید كردم و خداوند متعال لطف كرد همه اینها را در يك سيستم، آنچنان توضيح دادم كه خدا مىداند مدت طولانى براى من اینجور كف مىزدند. هيچ جای ديگر هم اینجور كف زدن را نديده بودم؛ خانمهای تحصیلکرده، فوقلیسانس و دكترى در رشته حقوق، بنده هم يك آخوند. شما فرض كنيد يك كشيش بيايد در مدرسه فيضيه بخواهد سخنرانى كند؛ ما چقدر استقبال مىكنيم؟! حضور بنده در آنجا مثل یک كشيش مسيحى بود که بيايد در مدرسه فيضيه. اینجور استقبال كنند و اینجور اصرار کنند كه بمان و چند جلسه ديگر در اين باره سخنرانى كن! اینها نشانه اين است كه اسلام چه پتانسيلى دارد، چه نورانيتى دارد و چه جاذبهاى دارد و الآن به واسطه پيروزى اين انقلاب كه سیط اسلام در دنيا پيچيده و بهخصوص اين اواخر كه مقام معظم رهبرى هم اخیراً اشاره فرمودند، چه فرصت طلاییای براى روحانيت پيش آمده كه اسلام را به دنيا معرفى كنند؛ اگر ما توان آن را داشته باشيم!
مگر اسلام فقط براى ايران نازل شده است؟!
آيا به دليل عقل و به دليل نقل، آقايان بزرگوار علما و صاحبان فتاوا براى حوزه قم واجب كفايى قائل نيستند كه كسانى تربيت بشوند كه توان انجام چنين رسالتى را در عالم داشته باشند؟! این كار واجب نيست؟! مگر اسلام فقط براى ايران نازل شده است؟! مگر شش ميليارد انسانى كه روى زمين زندگى مىكنند حق ندارند نسبت به اسلام اطلاع پيدا كنند؟! و ما هم مگر موظف نيستيم؟! ما مگر وارث انبيا نيستيم؟! ما مگر خلفاى پيغمبرصلیاللهعلیهوآله نيستيم كه فرمود رَحِمَ اَللَّهُ خُلَفَائِي؟![1] آيا وظيفه ما نيست كه اسلام را به دنيا معرفى كنيم؟! و اگر بخواهيم معرفى كنيم با همين مفاهيم و ادبياتى كه داخل كشور از آن استفاده مىكنيم، به اين وسيله مىتوانيم و يا بايد با فرهنگ آنها، با زبان آنها و با معلومات آنها آشنا بشويم و به سبكى سخن بگوييم و به شيوهاى بيان كنيم كه براى آنها قابل فهم و قابل قبول باشد؟! اما با حفظ امانت، بدون اينكه يك سر سوزن از حقايق اسلام كاسته شود يا پيرايهاى به آن بسته بشود؛ مُرِّ اسلام؛ متن آيات قرآن؛ الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ،[2] لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ.[3]
ما كه نمىخواهيم چيزى را از اسلام قايم كنيم! ما که نمىخواهيم قرآن را تحريف كنيم! قرآن به زبانهای مختلف چاپ شده و ميليونها نسخهاش در عالم هست. ما كه نمىتوانيم آياتش را حذف كنيم. همين اسلام را مىخواهيم بگوييم؛ اما ياد بگيريم كه چه جور بيان كنيم و چه جور از اين عقايد اسلامی دفاع كنيم. اين كار، شدنى است و علاوه بر شدنى، مطلوب است و علاوه بر مطلوب، به عقيده و به عقل قاصر بنده واجب است مثل بسيارى از واجبات كفايى كه ما داريم، اين هم يكى از آنها است و بايد در اين زمينه تلاش كنيم.
فعالیتهای ديگری هم هست كه من اگر بخواهم فهرستش را هم عرض كنم وقت شما عزيزان بيشتر از اين گرفته مىشود و اسباب خجالت هم مىشود. بار ديگر دعا مىكنيم خدا روح امامرضواناللهعلیه و روح همه كسانى كه در پيروزى این انقلاب سهمى داشتهاند و براى ارتقاء فرهنگ اسلامى و نقش آن در عالم تلاش کردهاند خدا همه را با انبيا و اوليا محشور كند و به ما هم توفيق انجام وظيفه مرحمت بفرماید.
والسلام و عليكم رحمة اللّه