صوت و فیلم

صوت:
6

شاخص‌های حوزه طراز انقلاب اسلامی

در افتتاحیه سال تحصیلی 97-98 (مدرسه معصومیه)
تاریخ: 
دوشنبه, 12 شهريور, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح مطهر امام راحلرضوان‌الله‌علیه، شهدای والامقام اسلام و همه حق‌دارانمان صلواتی اهدا می‌کنیم.

خداوند متعال را شکر می‌کنم که ادامه حیاتی افاضه فرمود و بار دیگر این توفیق نصیب حقیر شد که در این محفل نورانی برای عرض ارادت به خدمتگزاران دستگاه ولایت، کسانی که افتخارشان امتثال به وجود مقدس ولی عصرارواحنا‌فداه است، شرفیاب شوم و اجازه پیدا کنم که لحظاتی گفت‌و‌گویی داشته باشیم. از خداوند متعال درخواست می‌کنم توفیق عنایت بفرماید چیزی گفت‌و‌گو شود که برای گوینده و شنوندگان فایده‌ای داشته باشد.

موضوع بحث چیزی است که همه شما کم‌یا‌بیش راجع به آن می‌دانید اما شاید نکته‌هایی در اطراف همین دانسته‌ها باشد، ضمن اینکه اصل تذکر و یادآوری، خودش اثر مطلوبی می‌تواند داشته باشد. همه می‌دانیم که یکی از اسم‌های قرآن کریم ذکر است. خداوند متعال به پیغمبر اکرم می‌فرماید وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ،[1] فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ.[2] خود یادآوری کردن می‌تواند منشأ آثاری باشد. دانسته‌ها را زنده می‌کند، توجه به آن‌ها را بیشتر می‌کند و احساس مسئولیت را افزایش می‌دهد.

ضرورت تبیین واژگان کلیدی

اگر بخواهیم بیان جامع و عمیقی از شاخص‌های حوزه طراز انقلاب داشته باشیم، در وهله اول باید به واژه‌های کلیدی انقلاب، حوزه، طراز انقلاب و حوزه طراز انقلاب بیشتر توجه کنیم. الحمدلله ما همه این‌ها را دوست داریم و به آن‌ها معتقد و باورمند هستیم اما وقتی در معرض تشکیکات و شبهات قرار می‌گیریم سؤالات زیادی مطرح می‌شود که جواب حاضر‌و‌آماده نداریم؛ نه اینکه تسلیم شبهه شویم اما خیلی وقت‌ها جواب حاضر‌و‌آماده نداریم.

ممکن است کسی سؤال کند اصلاً چه لزومی داشت انقلاب شود؟! قرن‌ها علما و بزرگان زحمت کشیدند و حوزه‌ها را تأسیس و تقویت کردند و هیچ‌وقت صحبت از انقلاب نبود؛ چه لزومی دارد که ما بگوییم انقلاب؟! حالا که انقلاب شده، ویژگی‌های این انقلاب چیست تا شاخص‌های آن را معرفی کنیم؟! برای پاسخ دادن به این سؤال که "حوزه باید چگونه باشد تا طراز این انقلاب باشد؟" باید ببینیم حوزه چه ارتباطی با انقلاب دارد. مردم زحمت کشیدند، فداکاری کردند، زندان رفتند، شکنجه‌ها شدند، کسانی به شهادت رسیدند تا انقلاب شد، حوزه چه ربطی به انقلاب دارد؟! آیا در مقابل این انقلاب وظیفه‌ای دارد؟! اگر وظیفه‌ای داشته و انجام داده، علمای گذشته انجام داده‌اند ـ خدا ثوابشان بدهد؛ به ما چه؟! ما نسل جدیدی هستیم، آمده‌ایم آن اسلام را یاد بگیریم، دیگر چه‌کار به انقلاب داریم؟!

بالاخره از این‌گونه تشکیکات زیاد است. شیطان که بیکار نمی‌نشیند؛ قسم خورده که فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ.[3] این‌ها راه‌های خوبی برای اغواست، دلیل آن هم فعالیت‌های شبانه‌روزی شبکه‌های اجتماعی و امثال آن‌هاست.

‌مقایسه انقلاب اسلامی با سایر انقلاب‌ها

برای اینکه یک مقدار آمادگی بیشتری برای پاسخ‌گویی به این‌گونه سؤالات داشته باشیم به نظر من اول باید روی عنوان انقلاب اسلامی تکیه کنیم. انقلاب در عالم زیاد است. کمتر کشوری هست که در آن انقلاب نشده باشد؛ در فرانسه، انقلاب کبیر فرانسه اتفاق افتاد؛ در انگلستان و آمریکا هم انقلاب شد. اصلاً می‌توان گفت کشوری به نام آمریکا در سایه انقلاب به وجود آمد؛ یا انقلاب‌های دیگر و از‌جمله انقلاب‌هایی که اخیراً در کشورهای آفریقایی اتفاق افتاده است. آیا انقلاب ما هم یکی از این انقلاب‌هاست یا با انقلاب‌های دیگر فرق دارد؟!

الف) وجه اشتراک انقلاب اسلامی با سایر انقلاب‌ها

شاید بعضی و حتی بعضی از مسئولان، تصور کنند این یک پدیده اجتماعی است که تحت شرایط خاصی در کشورهای مختلف اتفاق می‌افتد و جامعه‌شناسان هم درباره اینکه چه عواملی موجب پیدایش انقلاب می‌شود بحث کرده‌اند. در کشور ما هم این عوامل پیدا شد. در داخل، کسانی که به فکر خودخواهی و خودمحوری بودند برای تأمین منافعشان زیر بار پیشنهادهای دیگران رفتند و چیزی شبیه یک استعمار را در ایران پیاده کردند.

به اعتقاد آن‌ها این انقلاب مثل انقلاب‌هایی است که در کشورهای دیگر اتفاق افتاد. مستعمراتی بسیار غلیظ‌تر از ما که تحت سیطره کشورهای بزرگ بودند انقلاب کردند تا آزاد شوند. انقلاب ما هم همین‌گونه بود. تسلط دو کشور غربی انگلستان و آمریکا ـ که جانشین انگلستان شد ـ کشور ما را به‌ شکل مستعمره درآورده بود. این دو کشور افکار و آرای خودشان را بر ما تحمیل و در مدیریت جامعه ما دخالت می‌کردند. به‌ دنبال این بودند که منافع خودشان را تأمین کنند و ده‌ها سال بود که این کارها را می‌کردند. بهترین نمونه آن دوران پهلوی‌ها بود. ملت ما کم‌کم مثل سایر ملل بیدار شد و به فکر افتاد که از این بدبختی نجات پیدا کند. دیگر نباید خیلی به این انقلاب بها داد. کشورهای آفریقایی خیلی عقب‌افتاده به فکر انقلاب افتادند، ما هم یکی از آن‌ها.

ب) وجه تمایز انقلاب اسلامی از سایر انقلاب‌ها

ولی حقیقت این است که انقلاب ما با انقلاب‌های دیگر تومانی دو عباسی تفاوت دارد. همان‌گونه که اشاره کردم و همه ما می‌دانیم انقلاب‌های دیگر هم برای این بود که ملت‌ها می‌دیدند بیگانگان بر آن‌ها تسلط دارند، از‌یک‌طرف عزت و شرف آن‌ها را از بین برده‌اند و از طرف دیگر منافعشان را چپاول می‌کنند. انقلاب‌ها عمدتاً برای این دو چیز واقع شد و شعار آن‌ها هم عمدتاً آزادی و استقلال بود؛ اما انقلاب اسلامی فرق دارد. شعارهای انقلاب از روز اول که مطرح شد سه چیز بود: استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. از زمان شروع نهضت حضرت امامرضوان‌الله‌علیه تا پیروزی انقلاب (حدود پانزده سال) فعالیت‌های زیادی انجام شد. حتی عده‌ای از علما که همگی مورد احترام امامرضوان‌الله‌علیه بودند، به خاطر اینکه در ایران ظلم‌ها، شکنجه‌ها و کشتارهای زیادی نسبت به انقلابیون می‌شد به پاریس رفتند، خدمت امامرضوان‌الله‌علیه رسیدند و پیشنهادهایشان را عرض کردند به این امید که حرکت، تعدیل شود و این خطرها کمتر پیش بیاید. بعد از اینکه همه حرف‌هایشان را زدند، امامرضوان‌الله‌علیه یک جمله فرمودند: به ایران برگردید و برای جمهوری اسلامی تبلیغ کنید!

بعضی پیشنهادشان این بود که طبق قانونی که آن زمان وجود داشت ابتدا یک شورای سلطنت تشکیل شود تا جلوی استبدادهای شاه را بگیرد و دولت‌هایی مثل دولت جبهه ملی که آن زمان سر کار آمده بود را تقویت کند و کشتار را کاهش دهد تا بعد نوبت به اهداف اسلامی برسد؛ اما امامرضوان‌الله‌علیه همان یک جمله را فرمودند.

بعد از پیروزی انقلاب که خود امامرضوان‌الله‌علیه تشریف آوردند و بنا شد رفراندوم برگزار شود، صحبت بر سر این بود که موضوع رفراندوم چه باشد. شاید بسیاری از سیاست‌مداران پیشنهادشان این بود که آنچه مورد رفراندوم قرار می‌گیرد یا فقط جمهوری به ‌معنای نفی سلطنت باشد یا جمهوری دموکراتیک. باز امامرضوان‌الله‌علیه فرمودند: جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد! حتی بعضی پیشنهاد کردند جمهوری دموکراتیک اسلامی. امامرضوان‌الله‌علیه فرمود: نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد!

این به انقلاب ایران اختصاص دارد. انقلاب‌های دیگر این‌گونه نبودند. هر‌جا هم که برای انقلاب شعار می‌دادند، شعارشان از آغاز تا پیروزی، استقلال و آزادی بود. جمهوری اسلامی کار ویژه امامرضوان‌الله‌علیه بود و حتی در بین سیاست‌مداران متدین خود ایران هم ایشان روی این کلمه تأکید داشت؛ خدا ان‌شاء‌الله ساعت‌به‌ساعت بر علو درجات ایشان بیفزاید.

مسئله سر همین یک کلمه است. ما جمهوری را مطرح کردیم تا سلطنت را نفی کنیم و معلوم باشد که رژیم آینده، سلطنتی نیست؛ اما این قید اسلامی برای چیست؟ فعلاً من نمی‌خواهم در این زمینه بحث کنم، بحث‌ها مطرح شده و کتاب‌هایی نوشته شده است. همان اوایل پیروزی انقلاب هم مناظره‌ها و گفت‌و‌گوهایی در رادیو برگزار می‌شد. حتی یکی از گفت‌و‌گوهای مرحوم آقای مطهری که از رادیو پخش می‌شد درباره همین بود که جمهوری یعنی چه، اسلامیت آن به چیست، جمهوری اسلامی چه ویژگی‌هایی دارد و چرا ما این شعار را انتخاب کردیم. این مسئله از همان ابتدا مورد سؤال بود و آن بزرگوار هم به تبعیت از امامرضوان‌الله‌علیه روی همین کلمه تکیه داشت.

رسالت حوزه در قبال انقلاب اسلامی

به‌هر‌حال این کلمه، سازنده انقلاب ما و فصل مقوّم آن است. شعارهای آزادی و استقلال به‌منزله جنس است. فصل مقوّم انقلاب ما اسلامی بودن آن است. اگر این‌گونه باشد، لازمه شناخت مقتضای اسلام در حکومت، کشورداری و وضع قوانین، اعم از قانون اساسی و قوانین عادی که به‌تدریج و طبق مقتضیات زمان و مکان باید وضع شود، شناخت خود اسلام است. انتظار می‌رود چه کسی اسلام را معرفی کند؟!

بودند کسانی که ادعای اسلام‌شناسی داشتند و می‌گفتند ما اسلام‌شناس هستیم ولی طبع قضیه اقتضا می‌کند کسانی که در شناخت اسلام تخصص دارند این وظیفه را عهده‌دار شوند. جواب اجمالی این است که رسالت معرفی اسلام بر عهده حوزه است و اصلاً این نهاد است که در این زمینه تخصص دارد.

پس آن سؤال که حوزه چه ربطی به انقلاب دارد جوابش مشخص شد. اسلامیت، فصل مقوِّم انقلاب ماست و اسلام اگر بخواهد شناخته شود حوزه باید آن را معرفی کند، اگر بخواهد تداوم داشته باشد حوزه باید راه تداوم آن را نشان دهد، بالاخره اگر قرار باشد قوانینی که وضع می‌شود اسلامی باشد باید مجتهدانی از حوزه این کار را انجام دهند و به‌ همین ‌دلیل بود که نهاد شورای نگهبان تشکیل شد.

به‌اجمال، ما چون مسلمان هستیم و در یک محیط اسلامی زندگی می‌کنیم و می‌خواهیم دین و مذهب‌مان در بین مذاهب اسلامی محفوظ بماند باید اسلام و شیعه را خوب بشناسیم. در بین شناخت‌های مربوط به شیعه آنچه به‌طور روزمرّه با آن سر‌و‌کار داریم و باید آن را بشناسیم، احکام اسلامی است که شناخت آن‌ها احتیاج به فقاهت دارد و این از وظایف و رسالت‌های حوزه است؛ اما غیر از این‌ها، اگر بخواهیم کار عمیقی انجام دهیم که در مقابل شبهات، مقاوم و پاسخ‌گو باشد و زمینه‌ای را فراهم کند که نسل آینده هم به باورهای اسلامی معتقد باشد، خود را موظف بداند که به‌خصوص باورهای مربوط به زندگی اجتماعی را تحقق ببخشد و مواظب باشد که آن‌ها دچار آسیب و سستی نشوند، این هم از وظایف حوزه است. خلاصه، وظیفه و رسالت حوزه این است که اسلام را هم در سطوح و هم در ابعاد مختلف بشناسیم و معرفی کنیم؛ اما اجازه بدهید این سطوح و ابعاد را توضیح بدهم.

الف) حفظ و معرفی باورهای انقلاب اسلامی

ابعاد مختلف آن کم‌یا‌بیش شناخته‌شده است اما حقیقت این است که بعد از گذشت چهل سال از انقلاب، هنوز بسیاری از مردم و حتی بسیاری از دست‌اندر‌کاران مدیریت این کشور نمی‌دانند اسلام چند بعد دارد! هنوز هستند کسانی که می‌گویند جمهوری اسلامی دو بخش دارد؛ یک بخش آن جمهوریت است که به امور سیاسی و مدیریت کشور مربوط می‌شود، بخش دیگر اسلامیت است که به حوزه اختصاص دارد! این گروه می‌گویند وظیفه ما این است که مسائل سیاسی و اقتصادی کشور را تأمین کنیم، اما اعتقادات و معنویات و آخرت مردم به ما مربوط نیست. پرداختن به این مسائل هم خوب است اما وظیفه حوزه و کار علماست. مسئولیت ما مدیریت مسائل روزمره زندگی اجتماعی مردم است که در همه کشورها، دولت‌ها عهده‌دار آن هستند؛ کار دولت این است و اگر مسائل دیگری لازم است نهادهای دیگری باید متعهد شوند و انجام دهند. در کشور ما نهاد شناخته‌شده‌ای که باید این نیازها را برآورده کند حوزه است.

اینکه انگیزه این حرف چیست و آیا ناشی از اشتباه در تشخیص است یا خدای‌نکرده اغراض شخصی و گروهی و حتی چیزهای دیگری در کار است، احتمالاتی است که ما در مقام تعیین آن‌ها نیستیم و همه افعال مسلمین را تا شاهد یقینی بر خلافش نباشد حمل بر صحت می‌کنیم. بهترین توجیه، این است که ناشی از اشتباه در تشخیص است.

ما فکر می‌کنیم نظام که نمود آن دولت است باید به هر دو بخش بپردازد. اصلاً اسلامیت، مقوِّم این نظام است و اگر حذف شود ما با این نظام و نمودهای آن بیگانه هستیم. انگیزه‌ای که باعث شد مردم این‌گونه فداکاری کنند و سخاوتمندانه خون بدهند تا انقلاب به پیروزی برسد همان بود که در شعار جمهوری اسلامی و بعد رفراندوم و سایر حرکت‌های اجتماعی مردم، خودش را نشان داد. مردم، اسلام را می‌خواهند. البته منظورم از مردم آن نیروی فعال و مؤثری است که این انقلاب را به وجود آورد. اگر آن نیرو نبود این انقلاب به وجود نمی‌آمد و حداکثر یک حرکت سیاسی مثل یک جبهه ملی ادامه پیدا می‌کرد که گاهی قوی بود و گاهی ضعیف، گاهی شکست می‌خورد و گاهی پیروز می‌شد اما با آن حرف‌ها و شعارها انقلاب اسلامی به وجود نمی‌آمد. کما اینکه در طول ده‌ها سال پیشرفتی نکردند و بعد از چندی هم که یک دولت ملی تشکیل شد کودتا کردند.

اگر این‌گونه است، کسی که باید فصل مقوِّم این انقلاب را حفظ و لازمه اسلامیت نظام را معرفی کند حوزه و علمای آن هستند. دین اسلام ابعادی دارد که حوزه باید آن‌ها را شناسایی و بر پیاده کردن آن‌ها نظارت کند. تمام نهادهایی که برای جامعه ذکر شده اعم از اقتصاد، فرهنگ، آموزش و پرورش، تجارت، صنعت و... ابعاد نظامی است که ویژگی آن اسلامی بودن است و بنابراین باید اسلامی باشد.

ب) تقویت باورها و مبارزه با اغواهای شیطانی

اگر انقلاب اسلامی بخواهد آن باورها که پشتوانه این حرکت هستند و مردم حاضرند برای تحقق آن‌ها جان‌فشانی کنند محفوظ بمانند، آیا ضمانتی وجود دارد که نسل آینده ما همین باورها را داشته باشند؟ نه به لحاظ منطقی ضمانتی وجود دارد و نه به لحاظ تجربی. بسیاری از پدیده‌های اجتماعی ـ خوب یا بد ـ یکی، دو نسل در جامعه برقرار بوده و به‌تدریج نسل بعد با آن بیگانه شده است. مخصوصاً باورهایی که به استدلال‌های منطقی و احیاناً پیچیده احتیاج دارد، هیچ ضمانتی ندارد که نسل بعد آن باورها را داشته باشند.

ملاحظه می‌فرمایید که در میان نسل جدید ما هستند کسانی که به‌صراحت می‌گویند چه کسی گفته ما باید مسلمان باشیم؟! اگر در خانواده یهودی و زرتشتی متولد شده بودیم یهودی و زرتشتی می‌شدیم، حالا که در خانواده مسلمان متولد شدیم مسلمان هستیم. بعضی از این هم بالاتر می‌روند ولی من نمی‌خواهم آن‌ها را خدمت شما عرض کنم، زشت است. در بین دانشجویان ما از خانواده‌های اهل علم تصریحاتی هست. فرزند بی‌واسطه یک عالم بزرگ می‌گوید من تحقیق کردم خدایی وجود ندارد! البته این‌ها خیلی کم‌ هستند اما به‌هر‌حال خطر هر‌قدر هم که کم باشد باید به آن توجه داشت. اگر این خطر وجود داشته باشد که نسل آینده ما این باورها را عیناً نپذیرد و این‌ها در میانشان ضعیف شود، حرکت نزولی شروع می‌شود و وقتی حرکت، نزولی شد باورها رو‌به صفر خواهد رفت.

ما باید دائماً به فکر این باشیم که این حرکت، صعودی باشد؛ معرفت، کامل‌تر و باورها، عمیق‌تر شود تا ان‌شاء‌الله مقدمه ظهور فراهم شود. اگر بنا باشد حرکت، نزولی و باورها ـ از اصل خدا گرفته تا ولایت‌فقیه ـ تضعیف شود، اگر در محافل رسمی کسانی صریحاً بگویند اصلاً در اسلام چیزی به نام حکومت اسلامی نداریم، یک امامتی بود که به شخص ائمه معصومینعلیهم‌السلام اختصاص داشت، اگر امامی باشد باید از او اطاعت کرد، وقتی هم که غایب است باید در حدی که می‌شود زمینه ظهورش را فراهم کرد اما هر وقت خودش صلاح بداند می‌آید، این به ما ربطی ندارد، حداکثر وظیفه‌ای که بر عهده ماست امر به معروف و نهی از منکر است، آن هم شرایطی دارد که فقها در رساله‌هایشان نوشته‌اند و طبعاً یکی از آن شرایط این است که برای امر کننده و نهی‌کننده ضرر نداشته باشد و اگر ضرر داشته باشد ساقط است، این یک نمونه از مسائلی است که مطرح می‌شود.

مقصودم این است که امروز از صدر تا ذیل باورهای ما زیر سؤال و تشکیک قرار دارد. شیاطین به‌خوبی یاد گرفته‌اند که چگونه و از چه راه‌هایی باید مردم را اغوا و این انقلاب را تضعیف کنند، آن‌ها به‌خوبی تجربه کرده و دارند اعمال می‌کنند؛ خواه ما زنجیره آن را کشف کنیم یا نکنیم. اگر در شیاطین انسی هم تشکیک کنیم، در آن که گفت لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ که نمی‌شود تشکیک کرد؛ او هزاران سال تجربه دارد. آن روز که گفت لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ هنوز فرزندان آدم متولد نشده بودند. اکنون در طول هزاران سال هر‌روز بر تجربه او افزوده شده است. بر فرض که آمریکا نه شیطان بزرگ، شیطانک هم نباشد، او که هست. روز‌به‌روز راه‌های بهتری برای اغوای ما پیدا و تجربه کرده و به کار خواهد بست. از خدا خواست الی یوم القیامه به او وقت بدهد، خدا در پاسخ فرمود إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.[4] اما به‌هر‌حال به وقت معلوم نرسیده و دست شیطان در اغوا باز است.

اولین مسئول مبارزه با این شیطان در زمینه عقاید، ارزش‌ها و رفتارهای فردی، خانوادگی و اجتماعی کیست؟! تحصیل‌کرده‌های آمریکا و لندن یا چین و شوروی و مکاتب مارکسیستی؟! این‌ها باید با شیاطینی که در عقاید، ارزش‌ها و احکام ما تشکیک می‌کنند مبارزه کنند؟! خط مقدم مبارزه با این‌ها کیست؟! تجار و کشاورزان و صنعتگران؟! یا سپاهیان و ارتشیان؟! با توپ و تانک که نمی‌شود با این‌ها مبارزه کرد. این‌ها با دل و فکر سر‌و‌کار دارند. خط مقدم این مبارزه، روحانیت است؛ بنابراین بزرگترین مسئولیتی که در اجتماع اسلامی ـ به طراز انقلاب ـ وجود دارد، در درجه اول تأمین این نیازمندی است زیرا اگر این نباشد انقلاب و همه دستاوردهای آن بر باد می‌رود. حتی گاهی خود کسانی که مدعی اسلام و اصلاح هستند این‌ها را از بین می‌برند. این یک تکلیف واجب شرعی است. این را بر اساس دلایل و شواهد عرض می‌کنم، منتها فعلاً مجال ذکر آن‌ها نیست.

شاخص‌های حوزه طراز انقلاب اسلامی

اگر بخواهیم خط مقدم محکم و استواری در مبارزه داشته باشیم که بتوانیم مقاومت کنیم کجا باید تربیت شویم؟ همه ما می‌دانیم غیر از حوزه قم و سایر حوزه‌های مشابه جای دیگری نیست. سؤال می‌شود که این نهاد و مؤسسات وابسته به این نهاد اگر چگونه باشند می‌توانند این وظیفه خودشان را به‌درستی انجام دهند؟! شاخص‌هایی که گفتیم از اینجا کشف می‌شود. اگر بخواهیم بدانیم حوزه طراز انقلاب چیست، باید ببینیم حوزه اگر چگونه باشد می‌تواند از انقلاب حراست کند؛ در تمامی سطوح، اعم از نوجوان، جوان، پیر، تحصیل‌کرده، دانشگاهی، بی‌سواد، کشاورز، کارگر و... و همه ابعاد حتی خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن، معاشرت با همسر، تربیت اولاد، مسائل اقتصادی نظیر ربا (تسهیلات) و....

بعضی می‌گویند چون این‌ مسائل مربوط به دنیاست و اسلام به دنیا هیچ ارزش و اهمیتی نمی‌دهد، سیاست‌مداران باید راجع به این مسائل بحث کنند. کار علما بحث کردن راجع به نماز، روزه، مد وَلَا الضَّالِّينَ و... است اما اینکه چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام، ربا کجا جایز است و کجا جایز نیست،[5] پوشش مرد و زن و اختلاط آن‌ها باید چگونه باشد و... دیگر ربطی به علما ندارد. تقریباً بسیاری از سیاست‌مداران ما می‌گویند این‌ها برای یک زمانی، مثلاً صدر اسلام، خوب و ایدئال بود. امروز دنیا تغییر کرده و دیگر جای آن نیست که درباره مسائل خانوادگی و اقتصادی نظر بدهد. بله، می‌توانیم اسم آن را عوض کنیم و مثلاً بگوییم طبق فتوای شورای نگهبان عنوان این کار مضاربه است و این شرط ضمن عقد را دارد. بعد روی کاغذ بنویسیم تا مشتری امضا کند. مشتری هم که این چیزها سرش نمی‌شود، اصلاً نمی‌خواند ببیند چه نوشته است! در بسیاری از مسائل دیگر هم چنین است. این شد اقتصاد اسلامی؟! من نمی‌گویم در درون آن نهادی که باید فساد را علاج کند چه می‌گذرد! خدا نکند که نمک فاسد شود! هرچه بگندد نمکش می‌زنند وای به روزی که بگندد نمک!

ارکان حوزه طراز انقلاب اسلامی

برای اینکه حوزه‌ای داشته باشیم که بتواند وظایفش را انجام دهد سه رکن مهم باید تحقق پیدا کند:

الف) علم: به این معنا که شناخت صحیحی نسبت به اسلام به دست آوریم، هم موضوعاتی را که باید بدانیم مشخص کنیم و هم راه دانستن آن‌ها (متد تحقیق) را. متأسفانه در هر‌دوی این‌ها ضعف‌هایی وجود دارد. ضروری‌ترین مسائل که امروز از آب خوردن برای جامعه واجب‌تر است بسیار کم مورد بحث و تحقیق قرار می‌گیرد. سؤالات، فراوان اما جواب‌های قانع‌کننده، بسیار کمیاب است. فردا چه پاسخی می‌توانیم به خدا و اولیای خدا و به شهدایمان بدهیم؟!

بنابراین رکن اول این است که اسلام را بشناسیم و به دیگران بشناسانیم. برای این کار، لازم است مسائل و متد تحقیق و زبان تعلیم و تبلیغ را بدانیم؛ اما آیا با این درست می‌شود؟ همه ما می‌دانیم که درست نمی‌شود. کسانی که سیدالشهدا‌صلوات‌‌الله‌‌عليه را به شهادت رساندند صبح اول وقت، نماز جماعت خواندند، خوب می‌دانستند باید نماز خواند و خیلی چیزهای دیگر. صرف دانستن، مسئله را حل نمی‌کند.

ب) تقوا: که یک عامل درونی برای عمل است. اگر همه معلومات را بدانیم ولی هیچ انگیزه‌ای برای عمل نداشته باشیم، یاد بگیریم فقط برای اینکه زندگی‌مان را بگذرانیم، نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه گاهی بر مشکلات می‌افزاید.

ج) بصیرت اجتماعی: چون انقلاب اسلامی یک پدیده اجتماعی است، اساساً آن هدفی که از ابتدا نشانه‌گیری کرده و مورد توجه قرار داده مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه است. این مسائل، تنها با نماز خواندن فردی در خانه، نیمه‌شب بیدار شدن و العفو گفتن حل نمی‌شود. باید درک اجتماعی داشته باشیم، شرایط جامعه را درک کنیم، شیاطین را خوب بشناسیم و حیله‌های آن‌ها را یاد بگیریم. در‌نهایت، با توجه به اینکه در بسیاری از موارد در مقام عمل، تزاحم پیدا می‌شود و توان ما برای پرداختن به همه مسائل کافی نیست، باید اولویت‌ها را درک کنیم.

اگر این سه رکن، محقق شود حوزه می‌تواند به وظایف خودش عمل کند و نزد خدا حجت داشته باشد. هرکدام از این‌ها ضعیف شود، عامل ضعف آن مؤاخَذ است و کسانی که کوتاهی کرده‌اند باید پاسخ‌گو باشند. آن‌ها در‌واقع خون شهدا و حتی خون انبیا، ائمه اطهار و سیدالشهداصلوات‌الله‌علیه را نادیده گرفته‌اند. ممکن است در‌ظاهر قیافه‌های بسیار جذاب و حق‌به‌جانب هم داشته باشند اما مگر امروز کسی شک دارد که بدون اصلاح نظام اجتماعی و مدیریت اجتماعی جامعه، نمی‌شود اسلام را نگه داشت؟! با هر برنامه آموزشی و هنری نمی‌شود نسل آینده را مسلمان بار‌آورد. اگر آن‌ها منحرف شوند چه کسی مسئول است؟!

بنابراین ما باید سعی کنیم این سه رکن در حوزه زنده شود. البته این‌ها در سابق هم کم‌یا‌بیش وجود داشت و به برکت حضرت امامرضوان‌الله‌علیه هم رشد پیدا کرد. خیلی چیزها پیدا شده که پنجاه سال پیش اثری از آن‌ها در روحانیت نبود. دعا کنیم که خدا بر علو درجات امامرضوان‌الله‌علیه بیفزاید، چرا که بسیاری از این آوازه‌ها از ایشان است. اگر بخواهیم این‌ها باقی بماند اولین وظیفه وجدانی ما این است که نگذاریم دستاوردهای شهدایمان از بین برود؛ اما متأسفانه گاهی گوشه‌کنار دیده می‌شود که بعضی از این دستاوردها دارد کمرنگ و ضعیف می‌شود! بعضی از این پدیده‌ها که امروز در خیابان می‌بینیم اگر اوایل انقلاب دیده می‌شد افراد خونشان به جوش می‌آمد ولی حالا خیلی آرام از کنار آن می‌گذرند و می‌گویند اتفاقی نیفتاده، مقتضای زمان است!

من یادم هست اول انقلاب، کسانی تفسیر المیزان یا تعلیم بعضی از کتاب‌ها را مَهر قرار می‌دادند. حالا صدها سکه را مَهر قرار می‌دهند که اگر به قیمت روز هم حساب کنیم چقدر می‌شود، چه رسد که رو ‌به تزاید هم هست! با این وضع می‌توان پیش‌بینی کرد که در آینده چه بلایی سر خانواده‌ها می‌آید. ملاحظه می‌فرمایید که طبق آمارهای رسمی، طلاق در سال‌های اول زندگی دائماً رو‌به افزایش است و درصد قابل توجهی از ازدواج‌ها در همان سال‌های اول به جدایی تبدیل می‌شوند. این را مقایسه کنید با سال‌های اول انقلاب و آن صفا، صمیمیت، گذشت و فداکاری‌ای که در عموم مردم بود و یک نمود آن بین زن و شوهر و در خانواده بود. الآن متأسفانه بعضی جاها این‌گونه نیست.

ما باید این‌ها را درک کنیم، آفت‌های آن‌ها را بشناسیم، راه مبارزه با آن‌ها را بیابیم و خودمان را برای مبارزه آماده کنیم. این مبارزه دارای سه رکن است: اول، معرفت و علم صحیح به اسلام؛ دوم، تقوا و تعهد به انجام وظایف شرعی فردی و اجتماعی؛ سوم، شناخت آفت‌های اجتماعی و توطئه‌های شیاطین و آماده شدن برای مبارزه با آن‌ها.

والسّلام علیکم ورحمه الله

پرسش و پاسخ

یکی از حاضران: در این شرایط نارضایتی و اعتراضات عمومی چه توصیه‌ای به طلاب انقلابی، خصوصاً طلاب مدرسه معصومیه دارید؟

استاد:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بنده که یک طلبه هستم، حقش بود مسائل طلبگی را از من سؤال کنید. بحمد‌الله خدا کسی را به ما عطا فرموده که علاج این مسائل را به بهترین شکل می‌داند و به ‌نحو سنجیده، با بیان رسا، در زمان خاص و به مخاطبان خاص بیان می‌کند. ما اگر خیلی هنر داشته باشیم باید سعی کنیم مصادیق و موارد کلیاتی را که ایشان القا می‌فرماید پیدا کنیم. شاید مقصود شما این است که ما مصداق کدام‌یک از این سفارش‌ها هستیم و در مقام تزاحم، کدام‌یک از این سفارش‌ها برای ما اولویت دارد؟ اگر منظورتان این است، من یک مطلب کلی می‌توانم عرض کنم.

قوام زندگی اجتماعی، مخصوصاً اگر تمدن را هم به آن اضافه کنیم، به تقسیم کار است. بدون تقسیم کار، هیچ تمدنی دوام پیدا نمی‌کند. اینکه انسان‌ها زندگی متمدنانه دارند به این معناست که کارهای زندگی را تقسیم کرده‌اند و هر صنفی به کاری که در آن تخصص دارد مشغول است. وظایفی هم وجود دارد که بین همه مشترک است.

ما اول باید وظیفه اختصاصی خودمان ـ که معمولاً یک‌سوم از وقت شبانه‌روزمان (حدود هشت ساعت) باید صرف آن شود ـ را تعیین کنیم. به این وظیفه نباید لطمه بخورد. در کنار این، ببینیم چه شرایطی برای ما فراهم است و از میان مسئولیت‌های دیگری که هست استعداد ما با کدام‌یک بیشتر موافق است و زمینه عمل آن به لحاظ خانواده، اجتماع و محیط برای ما بیشتر فراهم است. بعضی ذوق کارهای اقتصادی، تجاری، کشاورزی و... را دارند. تلویزیون هم گاهی نشان می‌دهد که مثلاً یک روحانی به روستایی رفته و در آنجا تحول اقتصادی به وجود آورده است. وظایف خود را به‌عنوان یک روحانی انجام می‌دهد، درس و منبر و نماز جماعتش را برگزار می‌کند و در کنار آن‌ها این کار را هم می‌کند؛ اما در‌صورت تزاحم، باید ابتدا روی آن وظیفه اختصاصی که در جامعه پذیرفته‌ایم تکیه کنیم. به نظر شما در زمینه مسائلی که ما موظف به انجام آن‌ها هستیم چند درصد از نیازهای جامعه تأمین شده است؟ در این زمینه نیاز بسیار شدید و پاسخ به لحاظ کمّی و کیفی بسیار ضعیف و کم است. با توجه به اینکه فصل مقوِّم نظام ما آن است، ما چه زمانی می‌توانیم به کار دیگر بپردازیم؟ مگر آن‌وقتی که به‌طور اتفاقی و در شرایط خاصی کاری برای انسان پیش بیاید. مثلاً ارثی از پدرش بماند که سرمایه کلانی است و می‌تواند با آن در امور تجاری مشارکت کند و اشتغال‌زایی و کارآفرینی کند. این کار خیلی خوب است.

بنابراین قدر متیقن این است که طلبه (دانشجوی علوم دینی) باید هشت ساعت از شبانه‌روزش را کامل صرف این کار کند. البته شاید باشند کسانی که فکر کنند جز به‌ اندازه ضرورت خواب و خوراک باید بقیه فراغتشان را صرف همین کار کنند. این دیگر به تشخیص افراد بستگی دارد اما آنچه جای تردید ندارد این است که لااقل آن اندازه که ساعت کار است و هر‌کس باید کار کند (معمولاً هشت ساعت)، باید به ‌طور کامل و انحصاری صرف کارهای مرتبط با این سه رکن شود.


[1]. ذاریات، 55.

[2]. غاشیه، 21-22.

[3]. ص، 82.

[4]. ص، 79-80؛ قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.

[5]. ربا بین زن و شوهر و پدر و فرزند جایز است؛ اما ربا به وسعت امروز ـ که هیچ‌یک از دستگاه‌های اقتصادی ما از آن سالم نمانده ـ جایز نیست.