بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به پیشگاه حضرت بقیه الله الأعظمارواحنافداه صلواتى اهدا میکنیم. همچنین به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام و همه كسانى كه ما را با اسلام و مكتب تشیع آشنا کردهاند صلوات دیگرى اهدا میکنیم.
خداوند متعال را شكر میکنم كه حیات و توفیقی عنایت فرمود كه در این روز، در این مكان مقدّس، در حضور اساتید، بزرگان، سروران، عاشقان اهلبیت و خدمتگزاران به آستان حضرت بقیه الله الأعظمارواحنافداه شرفیاب شدم و اجازه فرمودند چند دقیقهای مزاحم اوقات شریف عزیزان باشم.
انقلاب اسلامی و مهدویت
بیش از یازده قرن است كه علما، بزرگان و علاقهمندان به اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين با تحمل زحمتها و رنجهای فراوان این امانت الهى كه عشق به اهلبیت و مخصوصاً عشق به وجود مقدّس حضرت ولى عصرارواحنافداه است را براى ما به ارمغان آوردهاند و این هدیه قیمتى را در اختیار ما گذاشتهاند كه جا دارد در همین جا و با یك جمله، از خداوند متعال اجرى در خور توان خودش براى پاداش آنها درخواست كنیم.
سه دهه هم است كه در سایه عنایت وجود مبارک حضرت بقیه اللهارواحنافداه و تلاشهایی كه علاقهمندان به ولایت انجام دادهاند این سعادت عظیم نصیب ملت مسلمان شده است كه كشورى به نام اسلام و پیرو اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين و در صدد اجرا و احیاى همه احكام و ارزشهای اسلامى متولد شود و در رأس آن، كسى قرار بگیرد كه مقام نیابت عامه از وجود مقدّس ولى عصرسلاماللهعلیه را دارد، چیزى كه ما در طول تاریخ 1400 ساله مسلمانها نمونهاش را در هیچ جاى دنیا سراغ نداریم. البته در جاهایى به فضل الهى چیزهاى بهصورت محدود، جزئى و موقت حاصل شده ولى تابهحال حکومت و کشوری را نداشتهایم که رسماً به نام اسلام، عضو سازمان بینالملل و مورد قبول جهانیان باشد؛ و اگر ما تا زمانی که عمر داریم هر روز فقط بر همین نعمت، شكر خدا را به جا بیاوریم حقش ادا نمیشود!
در طول این سه دهه، غیر از آنچه گذشتگان علما، بزرگان، خطبا، نویسندگان، مؤلفان و محققان درباره وجود مقدس ولى عصرارواحنافداه قلم زده بودند و تحقیق و سخنرانى كرده بودند، موارد زیادى از این تحقیقات بر تحقیقات پیشین افزوده شده است، کتابهای زیادى نوشته شده و مؤسساتى به وجود آمده كه همه اینها به یك معنا از بركات پیروزى انقلاب است و شهداى عزیز ما در تحققش شریك هستند. انشاءالله خداوند متعال درجات همه آنها را عالیتر بفرماید، به ما هم توفیق دهد كه حق آنها را بشناسیم و وظیفه خودمان را نسبت به آنها انجام دهیم.
این منطقه كه شما بهتر از من میشناسید منطقهای بود كه دشمنان اسلام براى ترویج یك مكتب ساختگى و مزدور اجانب در این منطقه، خوابها دیده بودند و تلاشهای زیادى كرده بودند كه هم پیش از پیروزى انقلاب به بركت تلاش علما و وعاظ معتقد و مخصوصاً مرحوم آیتالله زیارتىرضواناللهعلیه و هم بعد از انقلاب، بر اثر تلاش علما، وعاظ، مردم علاقهمند به اهلبیت و عاشقان ولایت، آن لانه فساد در اینجا برچیده شد و نهال برومند المهدى، غرس شد و هر روز میوههای آسمانى خودش را به مردم منطقه و بلكه به مردم كشور ارائه خواهد كرد. بنده بهعنوان یك طلبه، در این فرصت كوتاه، به نوبه خودم از همه كسانى كه در این جریان مؤثر بودهاند و حتى در ساختن این بناى خداپسند و تشكیلاتى كه به وجود آمده و مخصوصاً در راهاندازی این سمینار كه انشاءالله نهال اولیهای براى یك سلسله فعالیتهای درازمدت و پربار براى آینده است شریك بودهاند صمیمانه تشكر میکنم و از خداوند متعال براى همهشان آرزوى موفقیت دارم.
فلسفه مهدویت پژوهی
در زمینه بحثهایی كه مربوط به وجود مقدّس حضرت ولى عصرارواحنافداه است آنقدر انواع مباحث مطرح شده و کتابهایی با ویژگیهای مختلف تاریخى، علمى و پاسخ به شبهات بر اساس بحثهای روایی، بر اساس بحثهای عقلى، حتى با صبغههای عرفانى و چیزهاى از این قبیل نوشته شده است كه فكر میکنم فقط جمعآوری نام این کتابها و مقالات یك كتاب عظیم شود! من گمان نمیکنم از مباحثى كه مربوط به این شخصیت الهى، امانت خدایى و بقیه الله در عالم است در هیچ زمینهای فروگذار شده باشد و جاى خالى براى كار مجدد و انجام یك كار اساسى و بنیادى وجود داشته باشد. البته راه برای تكمیل فعالیتهای گذشته، همیشه باز است و فضل الهى هم هیچگاه پایان نمیپذیرد ولى با توجه به اینکه این فعالیتى كه امروز در اینجا شروع شده است و نوید آیندهای درخشان را براى این منطقه و بلکه براى كل ایران و كشورهاى اسلامى میدهد و با همت جوانهای برومند این منطقه و راهنمایى علما و بزرگانى كه تجربههایی در این زمینه دارند، انشاءالله قدمهای بلندى برداشته خواهد شد، با توجه به اینکه سنگ بناى این كار گذاشته میشود به ذهنم آمد درباره سنگ بناى این مسائل، عرایضى خدمت عزیزان داشته باشم.
همینگونه كه عرض كردم بحثها شاخههای گوناگونى دارد و با شیوههای مختلفى دنبال شده است. از نظر مقالات، کتابها و شیوه نگارش هم متفاوت است و الحمدلله در همه بخشها هم كار شده است اما اگر ما براى همه این مباحث، یك شالوده و یك بحث زیر بنایى در نظر بگیریم فكر میکنم بتوانیم یك پرتوافکنی بر همه این مسائل داشته باشیم. به عنوان نمونه، مثلاً در مباحثى كه راجع به حضرت ولى عصرصلواتاللهعلیه بحث شده که اصلاً وجود حضرت مهدىسلاماللهعلیه چه جایگاهى در نظام اسلامى دارد، یك بخش دیگر كه بخش مهمى است این است كه حضرت بعد از ظهور چه نوع فعالیتهای انجام خواهد داد یا به یك تعبیر، اگر تعبیر صحیحى باشد، وظیفه امام بعد از ظهور چیست؟ چه كار خواهد كرد یا چه كارهایى باید انجام دهد و یا به تعبیر دیگر، خدا امام زمان را براى چه چیزى ذخیره كرده است كه وقتى ظهور كرد باید آن كارها را انجام دهد؟ یك بخش دیگر از مباحثى كه مطرح میشود مربوط به این است كه ما در این زمان چه وظیفهای داریم؟ ولى جا دارد که ما یك بحثى داشته باشیم كه بتواند همه اینها را به نحوى روشن كند و بهاصطلاح فلسفهای براى كل این مباحث باشد.
چیستی و فایده فلسفه علوم
الحمدلله همه عزیزان اهل فضل هستند و میدانند که ما رشتههای مختلفى از علوم داریم. گاهى مجموعهای از علوم، یك فلسفه دارند؛ مثلاً علومى هستند که به نام علوم اجتماعى شناخته میشود از قبیل جامعهشناسی، مردمشناسی و رشتههای مختلف علوم اجتماعى. براى علوم اجتماعى یك فلسفهای در نظر میگیرند كه اصولاً شالوده این علوم چیست؟ در بسیارى از رشتههای علوم دیگر هم همینگونه است كه غیر از خود علم كه به مباحث اصلى آن علم میپردازد و موضوع را توضیح میدهد یك سلسله مباحث بهعنوان فلسفه آن علم مطرح است كه با توجه به آن، كیفیت بحثها و شکلگیری و پیشرفتش روشن میشود كه چگونه باید انجام بگیرد تا اشتباهى نشود، خلطى در مباحث پیش نیاید، متدلوژى صحیحى به كار گرفته شود، اشتباهى در روش نباشد و بسیارى از فواید دیگرى كه بر اساس بیان فلسفه آن علم استوار میشود.
فایده آشنایی با فلسفه تعلیم و تربیت اسلامى
بد نیست اشاره كنم به اینکه سال گذشته بر اساس توصیههایی كه شده بود و شعارهایى كه در این دولت براى اهتمام به مسئله آموزش و پرورش داده شده بود و قبل از همه اینها، اهتمامی که مقام معظم رهبرى نسبت به مسائل تعلیم و تربیت كشور داشتند، بنا شد كه یك كار بنیادى در زمینه آموزش و پرورش از لحاظ مباحث فكرى و نظرى توسط مسئولان آموزش و پرورش كشور انجام بگیرد. مسئولان آموزش و پرورش خدمت مقام معظم رهبرى شرفیاب شدند و رهنمودى خواستند كه ما كارهایمان را چگونه انجام دهیم و چه شیوههایی را اتخاذ كنیم؟ ایشان فرمودند اول یك فلسفه تعلیم و تربیت اسلامى بنویسید؛ اگر روشن شود كه اساس تعلیم و تربیت اسلامى چیست و ما اصلاً براى چه تعلیم و تربیت میخواهیم و اسلام در اینجا چه نقش و چه مطلبى دارد آنوقت سایر كارهایتان خودبهخود روشن میشود كه به چه شكلى باید انجام دهید اما اگر ندانید که فلسفه تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلامى چیست كار شما لغو است؛ مثل درختى است كه ریشه ندارد.
فواید آشنایی با فلسفه مهدویت
در خصوص مباحثى كه مربوط به وجود مقدّس ولى عصرسلاماللهعلیه است یك مباحثى میتواند بهعنوان فلسفه این مباحث در نظر گرفته شود که اصلاً مهدویت یعنى چه؟ ما مهدویت را براى چه میخواهیم؟ چه نقشى در عالم هستى دارد؟ چه جایگاهى در اسلام دارد؟ اگر این مباحث روشن شود آنوقت معلوم میشود كه وقتى حضرت تشریف مىآورند چه كار خواهند كرد و دیگر فلسفهاش از اول روشن شده كه اصلاً وجود ایشان براى چیست و وظیفه ما هم در این زمان روشن میشود. وقتى معلوم شود که فلسفه مهدویت چیست و چه جایگاهى در نظام اسلامی دارد وظیفه مردم هم نسبت به آن روشن میشود كه چه كار باید بكنند و بسیارى از مباحث دیگر نیز در سایه این مباحث بنیادین و ریشهای حل میشود و راه صحیح خودش را پیدا میکند.
البته نمیگویم که این بحث، ما را از همه بحثهای دیگر بینیاز میکند؛ نه، عرض میکنم جهت صحیحى به سایر بحثها میدهد، باعث این میشود كه بحثها زودتر به نتیجه برسد و نتایج صحیحتری به بار بیاید.
فلسفه آفرینش، لازمه فلسفه مهدویت
به گمان بنده ما اگر بخواهیم فلسفه مهدویت را بفهمیم باید فلسفه آفرینش را بفهمیم که اصلاً خدا براى چه انسان را آفریده است؟ آنوقت بفهمیم که انسان براى تحقق هدف آفرینش چه نیازى به وجود مهدى موعود دارد؛ چون ایشان كسى است كه خدا ایشان را آفریده كه براى یك روزگارى، هدف خلقت را كامل بفرمایند؛ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ.[1] ما باید بدانیم که اصلاً آدمیزاد براى چه خلق شده است تا آنوقت حضرت بتوانند آن هدف را كامل بفرمایند.
طبعاً این مباحث، مباحث بسیار طولانیای است ولى با توجه به اینکه شما میخواهید یك راهى را آغاز كنید كه سالها ادامه خواهد داشت لذا من سعى میکنم آن مباحثى كه باید در زمینه فلسفه مهدویت مورد توجه قرار بگیرد را در این فرصت كوتاه بهصورت فهرستوار براى شما بیان كنم. طبعاً انتظار این نیست كه من این بحثها را به طور كامل توضیح دهم و فقط اشارهای به سرفصلهای این مباحث میکنم.
آیا پیدایش انسان در این عالم اتفاقی است؟!
میدانید كه در همین زمان هم با وجود اینهمه پیشرفت علوم و تحقیقات، بسیارى از مردم معتقدند كه اصولاً پیدایش انسان در این عالم یك پدیده اتفاقى بوده است. شاید بعضى از نویسندگان كه حتى خودشان را بهعنوان اسلامشناس معرفى میکنند وقتی لابهلای حرفهایشان میخواهند همین نظریه را تأیید كنند میگویند علم اینگونه میگوید که عالم یك توده ماده فشردهای بود؛ اتفاقاً انفجارى پیش آمد؛ از این انفجار، کهکشانها پدید آمدند؛ در میان این کهکشانها، منظومه شمسى پدید آمد؛ اتفاقاً یكى از اینها یك كره كوچك به نام كره زمین شد؛ میلیونها یا میلیاردها سال، چه میدانیم چقدر- خودشان هم در این پیشگویی یا پسگویىها اختلافهایی دارند- میلیونها سال گذشت تا اینکه یك موجود زنده، یك موجود تکیاخته، مثلاً یك سلول در دریا پدید آمد؛ باز میلیونها سال گذشت تا اینها تكامل پیدا كردند تا به میمون و شامپانزه رسید و بالاخره اتفاقاً یكى از اینها تبدیل به آدمیزاد شد و اتفاقاً این جایگزین دیگران شد و رشد كرد و این شد كه حالا هست؛ یك وقت هم اتفاقاً یک انفجار دیگرى در اینجا پدید مىآید و همه اینها نابود میشوند و از بین خواهند رفت. این یك نظریه در شناخت هستى و کیهانشناسی است. پیداست كه این نظریه، یک نظریه الحادى است و با هیچ دینى مخصوصاً با اسلام سازگار نیست اما حالا من خواستم اشارهای كنم.
آفرینش انسان از دیدگاه اسلام
اسلام به ما مىآموزد كه بعد از خلقت آسمان و زمین كه در طى چند مرحله انجام گرفت خدا به فرشتگانى که بر روى زمین بودند خطاب فرمود كه من میخواهم در روى زمین، خلیفهای براى خودم قرار دهم؛ وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً.[2] باز در میان ما و با شیوههای مختلف، سؤالات متعددی در این باره مطرح میشود که خلیفه یعنى چه و آدمیزاد چگونه خلیفه الهى میشود و چه ویژگیای دارد كه به خلافت الهى میرسد؟ چگونه ملائكه نمىتوانستند خلیفه شوند و این موجود باید خلیفه شود؟ آیا همه انسانها خلیفةالله هستند یا نوع این موجود بهگونهای است كه صلاحیت این را دارد كه در میان اینها خلیفه هم به وجود بیاید وگرنه مثل شمرها و یزیدها یا مثل بعضى شمرها و یزیدهاى این عصر، اینها که خلیفةالله نیستند؛ نوع انسان، نوعى است كه میتواند در آن یك موجودى آنهم با عنایت الهى و با اختیار خودش به این مقام برسد.
اختیار؛ شرط رسیدن به مقام خلیفةاللهی
حالا چون بنا بر این است كه ما مطالب و مباحث را فهرستوار عرض کنیم شاید بشود این نتیجه را گرفت كه عنصر اصلی و ویژگى این موجودى كه خلیفةالله میشود مسئله اختیار است؛ ملائكه بهگونهای زندگى میکنند که از اول همینگونه آفریده شدهاند و هیچ تغییرى هم در آنها داده نمیشود؛ وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ.[3] جبرئیل از اولى كه خلق شده جبرئیل بوده و تا آخر هم همین جبرئیل خواهد بود؛ نه بالاتر میرود و نه پایینتر. هر كدام از ملائكه دیگر هم وظایفى دارند و مشغول انجام وظایفشان هستند، از اول براى همین آفریده شدهاند و تا آخر هم همین خواهند بود. البته مقاماتشان با هم تفاوت دارد؛ اما در میان این موجودات، قدرت اختیار الهى ظهورى نداشت. یك موجودى كه با اختیار خودش واجد كمالات شود، بتواند تنزل كند اما نكند، عواملى وجود داشته باشد براى اینکه او را پایین بكشند اما او از همه اینها پرواز كند و به طرف خدا صعود كند این موجودی که قابل این باشد كه بینهایت تنزل و بینهایت ترقی كند- حالا بینهایت را شما بینهایت مسامحى تلقى كنید- خیلى میتواند تنزل كند تا به جایى برسد كه آرزو کند يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا؛[4] ایکاش خاك بودم! از خاك هم پستتر شده است، از حیوانات و چهارپایان هم پستتر شده است؛ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.[5] از یك طرف هم میتواند عروج كند و به جایى برسد كه جبرئیل هم نتوانسته به آنجا برسد؛ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ! این موجود بهعنوان یك نوع، میتواند ویژگى خلافت اللهى داشته باشد؛ اما این ویژگی خلیفةاللهی در كدام یک از اینها بالفعل میشود؟
خلیفه و حجت خداوند
ما معتقدیم در میان نوع انسانها کسانی که به مقام خلیفةاللهی رسیدهاند قدر متیقنش انبیا و ائمه معصومینصلواتاللهعليهماجمعين هستند و این ویژگی در انسانهای دیگر بالقوه است؛ یعنى امكان این هست اما این امكان همیشه به فعلیت نمیرسد. آن كسانىكه این خلافت اللهى در آنها به فعلیت رسیده است حضرات معصومینصلواتاللهعليهماجمعين هستند كه آخرینشان براى یك روزگارى ذخیره شده و این مجالس و این هیاهوها به عشق ایشان است. خب آیا با وجود این، فیض الهى تمام میشود؟ خدا فقط همینها را میخواست خلق كند و دیگر هیچ؟
فیض خدا كه حدوحصری ندارد. خدا آنچنان رحمت گستردهای دارد که انسانها در پرتو این كسانى كه به عالیترین مرتبه خلافت اللهى رسیدهاند هر چه بیشتر ممكن است به اینها نزدیکتر شوند؛ هم از نظر تعداد، افراد بیشترى به این مقام نزدیك شوند؛ هم از نظر كیفیت و مرتبه تا آنجایى كه ممكن است به مرتبه عالیتری برسند. رحمت الهى که حدوحصری ندارد؛ خدا اگر یك مورچه كوچك هم به كمال خودش نرسد راضى نمیشود. رحمت واسعه الهى اقتضا دارد که هر كسى هر مرتبهای از كمال را که بتواند پیدا كند امكانش براى او فراهم باشد.
آگاهی؛ لازمه انتخاب صحیح
براى اینکه این موجود مختار با اختیار خودش حركت كند و به آن مقامى كه عالیترین مقام امكانى است برسد باید راه را بشناسد، بداند چه كار كند تا به آنجا برسد. درست است که اختیار دارد اما اگر نداند که چه راهى به كدام هدف منتهى میشود اختیارش كور خواهد بود. اینکه همینجوری اتفاقاً یك راهى را انتخاب كند، تا اینکه آگاهانه بداند كه این راه به كجا منتهى میشود خیلی فرق دارد. پس انسان براى اعمال اختیار و اینکه بتواند به آن مقامى كه خدا برایش آفریده است برسد باید آگاهى داشته باشد.
آگاهیبخشی؛ فلسفه نبوت
آگاهیهای انسانها به حسب اختلاف شرایط زندگى، خواهناخواه متفاوت خواهد بود. خداوند متعال براى آگاهىبخشى، یك دستگاه دیگرى خارج از وجود افراد قرار داده و آن دستگاه نبوت است. خدا غیر از عقلى كه در درون ما قرار داده و استفادهای كه ما از تجاربمان داریم، غیر از این راهها یك راه دیگرى هم به نام راه وحى قرار داده است كه كمبود آگاهیهای ما را با آن راه جبران میکند و درواقع آنهایی كه وسیله آگاهىبخشى میشوند آنها همان خلیفةاللههای حقیقى هستند. انبیا و ائمه معصومینصلواتاللهعليهماجمعين خودشان به آن مقام رسیدهاند و میخواهند دیگران را كمك كنند كه آنها هم به آن مقام برسند. پس فلسفه وجود نبوت این است كه غیر از كسانى كه خودشان وحى را دریافت میکنند و به مقام خلیفةاللهی میرسند، هر چه میتوانند تا آنجایى كه ممكن است دیگران را هم هدایت كنند تا كسى نماند و نگوید من نمیدانستم.
نقش انبیا و اولیا در تعالی معنوی انسان
آیات متعددى داریم كه ما، پیغمبران را فرستادیم تا كسى نگوید من بلد نبودم و نمیدانستم؛ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ،[6] و آیات فراوان دیگر. از اینجا هدف این خلفاء الله را تشخیص میدهیم كه اینها هدفشان چیست؟ نقششان چیست؟ وجود انبیا و ائمه معصومین در میان انسانها چه نقشى دارند؟ خودشان به آن هدف آفرینش انسان میرسند و بعد رسالت دارند كه دیگران را هم كمك كنند تا هر چه ممكن است پیش بروند؛ چند تایشان؟ هر چه بیشتر. چقدر پیش بروند؟ هر چه بالاتر. این هدف كلى انبیا است که دست دیگران را بگیرند و آنها را بهسوی خدا ببرند؛ تعدادشان هر چه بیشتر و كیفیتش هر چه بهتر. این كار انبیا و ائمه یا خلیفةالله است.
آسیبهای ناشی از اختیار
ولى وجود اختیار در انسانها آسیبهایی هم دارد. وقتى بنا شد که انسان اختیار داشته باشد که هم عروج كند و هم تنزل، طبعاً اختیار هم خواهد داشت كه مرتكب گناه شود. نهتنها خودش تنزل كند بلكه میتواند دیگران را هم گمراه كند. پس عملاً در میان انسانها كسانى به وجود خواهند آمد كه هم خودشان گمراه میشوند و هم دیگران را گمراه میکنند؛ وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ؛[7] شیاطین انس مقدّم بر شیاطین جن هستند. اینها كارشان این است كه نگذارند هدف انبیا تحقق پیدا كند و بالاخره در اینها هم چون بنا بر آزادى و اختیار است و خدا اختیار را از كسى سلب نمیکند فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ،[8] راه باز است إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا،[9] خب اینها از اختیارشان سوءاستفاده میکنند، نهتنها خودشان راه غلط را میروند بلکه دیگران را هم به راه غلط میکشانند.
از اینجا انسانها عملاً به دو بخش تقسیم میشوند؛ یك دسته كسانى هستند كه راه صحیح خدایى را، هدف خلقت را، تقرب به خلیفةاللهی را پیش میگیرند و به آنچه لایقش هستند میرسند. یك عده هم برعکس، هم خودشان منحرف میشوند و هم دیگران را منحرف میکنند. در این میان چه باید كرد؟
هدف خلقت و گمراهی انسانها
هدف الهى این بود كه موجوداتى باشند كه خودشان راه صحیح را اختیار كنند و به آنها تحمیل نشود. خب وقتى این بساط اختیار فراهم بود، افرادی، شیاطین انسی هم پیدا خواهند شد که میتوانند دیگران را گمراه كنند. خب با اینها چه كنیم تا آن هدف اصلی ضربه نخورد؟ اگر بنا شد جریان كار بهگونهای باشد كه درنهایت به نفع این گمراهان تمام شود یعنى عالم را فساد بگیرد، اكثریت گمراه شوند، دیگران را هم مغلوب و مقهور خودشان كنند، اگر آنها گمراه نشدند نَفَس هم نتوانند بكشند، در چنگال مفسدان و ظالمان گرفتار شوند، سرانجام آن هدف خلقت تحقق پیدا نخواهد کرد؛ کما اینکه در برهههایی از زمان چنین چیزهایى هم اتفاق افتاده است، حتى انبیا را زندان كردند، كشتند، شكنجه دادند، از شهر بیرون كردند؛ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ؛[10] سر بعضى از انبیا را با ارّه بریدند؛ خب اگر درنهایت، این راه برای اینها پیش برود و میدان، در دست مفسدان بیافتد، هدف خلقت تحقق پیدا نخواهد کرد؛ آنگونه كه قبل از خلقت آدم، ملائكه چنین تصورى داشتند و گفتند أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ؛[11] خدایا! تو میخواهی كسى را خلق كنى كه كارش فساد و خونریزی است؟! قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛[12] من یك چیزى میدانم كه شما نمیدانید یعنى اینگونه كه شما تصور میکنید كار دست مفسدان نمیافتد؛ خدا نفرمود كسى فساد و خونریزی نمیکند اما فرمود این با آن هدفى كه من دارم که جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً منافاتی ندارد، شما نمیفهمید، باشد تا بفهمید. همینجا هم باز بین پرانتز عرض كنم اینها سرفصلهایی است كه میتواند موضوع یك پروژه تحقیقاتى قرار بگیرد؛ شاید یكى از مصداقهای كامل إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ وجود مقدس حضرت بقیه الله الأعظمارواحنافداه باشند و فضیلت وجود ایشان و نورانیت ایشان آنچنان وسعت داشته باشد كه همه دیگر در مقابل او رنگ ببازند. ملائكه اینها را نمیدانستند که كیست؛ گفتند أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا...؟! خدا فرمود إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ شما نمیدانید که از نسل این آدم چه گوهرهایى به وجود خواهد آمد!
بههرحال پس بنا شد در مقابل شیاطین، دستگاه نبوت تقویت شود. بعد از انبیا، حتى اوصیایى باشند كه بتوانند راه انبیا را ادامه دهند؛ اما این شیاطینى كه در نسل آدمیزاد بودند با خود همین اوصیا رفتارهایى كردند كه میخواستند ریشه اینها را بكَنند! من و شما كه بعد از 1300 سال این عزاداریها را براى امام حسین میکنیم، هر جا نام سیدالشهدا مىآید اشك از چشمانمان جارى میشود مال چیست؟ مال آن رفتار ظالمانهای است كه همین همجنسهای خود ما با این ودیعه الهى، با این خلیفه الهى كردند؛ ولى حكمت الهى بود كه این عالم باید بهگونهای باشد كه راه براى هر كسى باز باشد تا هر چه میخواهد انتخاب كند؛ اما سرانجام چه خواهد شد؟! اگر بنا شد همیشه مثل یزیدها و معاویهها بر انسانها مسلط باشند و از قدرتشان استفاده كنند و رهبران الهى را هم به شهادت برسانند، زندان كنند، جلو فعالیتشان را بگیرند چه خواهد شد؟ سرانجام آن هدف خلقت گم میشود. اینها آفریده شده بودند كه خلیفةالله در میان اینها تحقق پیدا كند و دیگران هم هر چه بیشتر به او نزدیك شوند.
تحقق هدف خلقت؛ مقتضاى حكمت الهى
پس مقتضاى حكمت الهى این است كه شرایط آنچنان پیش بیاید، در طى چند وقت، زمانش را نمیدانیم؛ كى بشود، نمیدانیم؛ اما شرایط بهگونهای پیش بیاید كه درنهایت زمینه برای این فراهم شود که هم خلیفةالله در عالم، حاكم باشد و هم كسانى كه تابع و پیرو او هستند زیاد شوند؛ جمعیت مؤمنان، هم از نظر تعداد بر شیاطین فزونى پیدا كنند و هم از نظر مراتب كمال به مراتبى برسند كه بعد از مقام امامت و خلافت نزدیکترین مقام به آنهاست. انسانها، هم از لحاظ كمیت تكامل پیدا كنند و هم از لحاظ كیفیت. این با حكمت الهى سازگار است. اینکه به ملائكه میفرماید إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ حكمتى در این كار هست كه باید این موجودهاى مختار بیایند بر سروکله هم بزنند، با هم تنازع داشته باشند، حتى راه گمراه كردن هم براى كسانى باز باشد؛ ولى یك حكمت نهایی دارد و آن این است که همه اینها شرایط را براى روزى فراهم میکند كه آن هدف اصلى امكان تحقق پیدا كند. اگر آن نیاید كأنّه سایر فعالیتها لغو است، كارى است که انجام گرفته ولى به هدف نرسیده است.
بندگی؛ راه رسیدن به هدف خلقت
فرض كنید یك معمار میخواهد یك ساختمان بسازد؛ پیهایی را كنده و زمینهها و وسایلى را فراهم كرده براى اینکه سقفى بر سر كار بیاید و محكم و استوار باقى بماند اما وقتی به آنجایی رسید كه باید سقف زده شود مانعى پیش آمد و فروریخت. در این صورت كار آن معمار ابتر خواهد بود، لغو میشود، آنى كه میخواست نشد. خدا این عالم را براى چه خلق كرده است؟ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛[13] همینگونه كه اشاره فرمودند عبادت، كمال انسانى است. حالا شاید ما حقیقت و مراتب عبادت را آنگونه كه باید درست درك نكنیم و باید از حضرات معصومین یاد بگیریم ولى بههرحال هر چه هست و نیست خدا صریحاً میفرماید آنى كه شما باید به آن برسید در سایه بندگى خداست. پس باید یك شرایطى فراهم شود كه امكان بندگى خدا در عالم، هم زیاد شود و هم عمق بگیرد.
حکومت صالحان؛ وعده قطعی الهی
به نظرم الآن وقت این شده كه من آیهای از قرآن را تلاوت كنم و براى شما توضیحى بدهم؛ أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ* وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا؛[14] بعدش چى؟! يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا. خدا میفرماید ما به كسانى كه اهل ایمان و عمل صالح باشند یعنى در مسیر آن راه خلیفةالله هستند، ما به اینها قول میدهیم، قول دادهایم، وعده کردهایم، وعده خدا تخلف ندارد، به اینها قول دادهایم که علیرغم تلاشهایی كه شیاطین میکنند و مشكلاتى كه براى شما فراهم میکنند و ظلمهایی که به شما میکنند، علیرغم همه اینها، روزى خواهد آمد که لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ، شما را در زمین خلیفه كنیم؛ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ؛ اگر در یك زمانهایی اجازه نمیدهند که دین حاكم شود و قوانین غیر اسلامى در جامعه حكومت میکند اما خدا وعده میدهد که یك روزى خواهد آمد كه دین حاكم میشود.
در مقابل، وقتى دینداران حاكم شوند این دشمنان هم که تا اینجا هستند و اینها نمیگذارند اینها راحت باشند و كارى انجام دهند و اینها دائماً در حال ترس و بیم از این دشمنان هستند؛ قدرت شیاطین، انرژى هستهای، نمیدانم بمبهای فلان؛ اینها در مقابل اینها آرامش ندارند؛ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا؛ خدا وعده داده است روزگارى خواهد آمد که دین در جامعه حاكم شود، خوف از مؤمنان رخت بربندد، امنیت بر جامعه حاكم شود؛ آنوقت چه شود؟! آنوقت آن هدفى كه گفتیم از آفرینش انسان داریم آن هدف، تحقق پیدا كند. هدف چه بود؟ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ. خدا وعده میدهد که روزى میآید كه زمینه براى تحقق این هدف در وسیعترین سطح و در عالیترین مرتبه فراهم میشود؛ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا، در زمین، خداپرستى حاكم میشود و شرك بهکلی رخت برمیبندد، هیچ نوع شركى وجود نخواهد داشت؛ لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا. این فلسفه آفرینش است. اگر چنین روزى نیاید دستگاه خلقت كأنّه لغو خواهد بود. خدا وجود انسان را آفرید تا خلیفه روى زمین حاكم شود. اگر خلفا را یكى پس از دیگرى بكشند یا در زندان بیندازند، اینها كه نمیگذارند در زمین حاكمیت داشته باشند پس هدف خدا تحقق پیدا نخواهد كرد.
صالحان؛ وارثان زمین
اگر ما باشیم و این مقیاسهای یك سال و دو سال و ده سال و بیست سال، میگوییم این هدف از بین رفت و نخواهد شد. آنهایی كه سنشان زیاد است، پیش از انقلاب چه کسی امید این را داشت كه چنین حكومتى در ایران تحقق پیدا كند كه روزى بیاید که یك فقیه نایب امام زمانعجلاللهفرجهالشریف در رأس هرم قدرت قرار بگیرد؟! چه کسی حتی خوابش را میدید؟! خدا وعده داده است؛ وَعَدَ اللَّهُ و قطعاً خدا خلف وعده نمیکند؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ؛ و همینطور خدا وعده داده است كه این سیر ادامه پیدا كند تا به هدف نهایى برسد؛ روزى بیاید كه روى این كره زمین، بندگى خدا موج بزند و دیگر اثرى از شرك نباشد. شاید شما بگویید حالا هم شرك نیست؛ عالم پر از شرك است، عالم پر از شرك است، حالا فرصتی نیست كه من مظاهر شرك را بگویم. این هم یك سرفصل دیگر میشود كه خودش موضوع یك تحقیق قرار بگیرد؛ ولى خدا وعده داده است كه یك روزى میآید كه چنین خواهد شد، دیگر شیاطین انس بر زمین حكومت نخواهند كرد، آنها مقهور اولیاى خدا خواهند شد؛ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ كه همان صالحان هستند وارثان زمین خواهند شد؛ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ؛[15] إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ؛[16] اگر این هدف تحقق پیدا كند این سیر حكیمانه درست به موقع خودش به محل خودش رسیده و به منتهى هدف خودش نائل شده است. اگر در این بین، تلاطمها و نوساناتی بود؛ روزگارى ظالمان حاكم بودند، مشركان حاكم بودند، خب این تلاطمهایی است كه ممكن است در هر حركت و در هر موج دریایى پیش بیاید. عاقبت چیست؟ اگر این كشتى از موجها گذشت و به ساحل نجات رسید به هدف رسیده است اما اگر در میان این امواج غرق شد، سفر، سفر لغوی بود؛ سفر منتجى نبود. این سفر انسانى در این عالم وقتى یك سفر حکیمانهای است كه به مقصد خودش برسد، یك روزى باید بیاید که انسانها از سر این موجها بگذرند، این موجها را پشت سر بگذارند و بر صاحبان این موجها پیروز شوند. اگر اینگونه نباشد هدف آفرینش انسان كه وجود خلیفةالله و برقرارى نظام عبادت الله است تحقق پیدا نمیکند. این میشود فلسفه مهدویت. حالا بحث درباره اینکه امام زمانعجلاللهفرجهالشریف امام چندم هستند؟ فرزند چه کسی هستند؟ در چه زمانی متولد شدهاند؟ چه زمانی غایب شدهاند؟ چه زمانی حاضر میشوند؟ زندگی ایشان به چه صورتى است؟ اسم ایشان چیست؟ لقب ایشان چیست؟ اینها مسائل فرعیاش است. همه این بحثها و هر چه كه بویى از حضرت مهدىعجلاللهفرجهالشریف بدهد مقدس است. اگر بویى از خاك پاى ایشان هم بدهد آن را بر فرق سر خودمان میریزیم، بر چشم خودمان میگذاریم، همهاش مقدس است اما آنکه اصل و روح و اصل هدف است این است كه ما با خود ایشان، با فلسفه وجود ایشان و با نورانیت و ولایت ایشان آشنا شویم.
وظیفه ما در عصر غیبت امام زمان(عج)
ما وقتى این فلسفه را دانستیم آنوقت میفهمیم که خود ما در این زمان چه باید بكنیم؟ بنا شد که این یك مسیرى باشد كه ما باید این مسیر را طی کنیم، امواج را پشت سر بگذاریم و بر این امواج غالب شویم و به ساحل امن برسیم. اگر كسى اختیارى دارد اختیارش را باید در چه راهى به كار بگیرد؟ در راه تسلط بر امواج كفر و عصیان. راه این است. دیگر بناست ما به این هدف برسیم. باید به این ساحل برسیم. اگر ما میتوانیم براى تحقق این هدف كارى كنیم باید كار كنیم. پس ما در زمان غیبت چه كار باید بكنیم؟ باید هر چه میتوانیم تلاش كنیم كه حكومت الهى در زمین تحقق پیدا كند، مردم بیشتر خداشناس شوند، بیشتر با خدا ارتباط برقرار كنند، بندگى خدا داشته باشند، ارتباط قلبیشان با مقام خلیفةاللهی قویتر شود، كارى كنند كه او بیشتر به آنها عنایت داشته باشد، دربارهشان بیشتر دعا كند؛ چه كار كنند؟ كارى كنند كه خود ایشان میخواهد بكند. ایشان غیر از برقرارى نظم، عدل و برقرارى عبادت خدا چه میخواهد؟!
اگر ما بخواهیم كارى كنیم كه مشمول دعاهاى آن بزرگوار واقع شویم باید همین هدف را دنبال كنیم؛ اولاً سعى كنیم در زندگى فردى خودمان احكام الهى را حاكم كنیم یعنى گناه نكنیم، وظایفمان را انجام دهیم. بعد سعى كنیم این نظام را در جامعه برقرار كنیم. حكومت، حكومت الهى باشد. احكام الهى اجرا شود. در رأس حكومت، نایب امام زمان وجود داشته باشد. هر چه میتوانیم او را تقویت كنیم و مسیر کلاً باید به این سو باشد كه زمینه بیشتر فراهم شود تا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا تحقق پیدا كند. اگر این فلسفه جا افتاد همه این مسائل براى ما روشنى خودش را پیدا میکند اما اگر فلسفه، روشن نباشد و فقط به یك شاخه بپردازیم و فقط درباره شخصیت ایشان و زندگى ایشان بحثها كنیم بسیار بسیار خوب اما اینها شاخه خیلى كوچكى است و این نتیجه را، این روشنایى را و این معرفت را نمیتواند به ما بدهد؛ اما اگر این زیربنا را محكم كنیم كه اصلاً فلسفه مهدویت چیست؟ حضرت مهدىارواحنافداه چه كاره هستند؟ چه میخواهند؟ خدا ایشان را براى چه خلق كرده است؟ ایشان را براى چه ذخیره كرده است؟ اگر این را بفهمیم همه مسائل دیگر میتواند در پرتوى این بهتدریج جوابهای خودش را پیدا كند.
در همینجا دستهای خودمان را خاضعانه به پیشگاه آن بزرگوار دراز میکنیم و عرض میکنیم: يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا؛[17] آقا! بر ما منت بگذار و گوشه چشمى به ما بفرما! اگر عنایت شما باشد مشكلات ما خیلى آسان حل میشود. البته خداوند متعال خواسته كه همه اینها از راه اختیار خودمان حل شود وگرنه اگر از راه اختیار نبود كه باز فلسفه خلقت تحقق پیدا نمیکرد. ما باید دعا كنیم تا ایشان ما را كمك كند تا ما با اختیار خودمان راه صحیح را پیش ببریم و به ایشان، به هدف ایشان و به رسالت ایشان كمك كنیم؛ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ.
پروردگارا! تو را به حق امام زمان قسم میدهیم همه ما را مشمول عنایات و ادعیه زاكیه آن بزرگوار قرار ده!
روح امام راحل و همه علما و كسانى كه ما را با مهدى آشنا كردند همهشان را مهمان مهدى قرار ده!
پروردگارا! دشمنان اسلام و تشیع را هدایت بفرما و اگر قابل هدایت نیستند نابود فرما!
سایه مقام معظم رهبرى را بر سر همه ما مستدام بدار!
كسانى كه به اسلام و تشیع و دوستان اهلبیت كمك میکنند آنها را یارى فرما!
به ما توفیق قدردانى از همه نعمتهای خودت را مرحمت فرما!
عاقبت امر همه ما را ختم به خیر فرما!
در ظهور آقایمان تعجیل فرما!
افتخار نوكرى آن حضرت را به همه ما عنایت فرما!
مرگ ما را شهادت در راه او قرار ده!
و صلى الله على محمد و آله
[1]. توبه، 33.
[2]. بقره، 30.
[3]. صافات، 164.
[4]. نبأ، 40.
[5]. اعراف، 179.
[6]. نساء، 165.
[7]. انعام، 112.
[8]. کهف، 29.
[9]. انسان، 3.
[10]. نساء، 155.
[11]. بقره، 30.
[12]. همان.
[13]. ذاریات، 56.
[14]. نور، 55.
[15]. انبیاء، 105.
[16]. اعراف، 128.
[17]. یوسف، 88.