· نظریات فلاسفه دربارهٔ اعراض
· كمیت
· مقولات نسبی
چنانكه قبلاً اشاره شد مشهور بین فلاسفه این است كه جوهر، جنس عالی و مقولهٔ خاصی است كه دارای انواع مختلفی میباشد. اما عرض، مقولهٔ خاصی نیست بلكه مفهوم عامی است كه از نُه مقوله انتزاع میشود و حمل آن بر هریك از آنها حمل عَرضی است نه ذاتی.
در برابر این قول میتوان به سه قول دیگر اشاره كرد: یكی قول میرداماد كه عرض را مانند جوهر، مقوله و جنس عالی میداند و آنچه را دیگران مقولات عَرضی مینامند، وی آنها را انواع عرض میشمارد. قول دیگر این است كه مقولات عبارتاند از: جوهر، كمیت، كیفیت، و نسبت. اما سایر مقولات عرضی بهحسب این قول، انواعی از نسبت بهشمار میروند، و بالأخره قول شیخ اشراق(1) این است كه مقولات عبارتاند از چهار مقولهٔ نامبرده، به علاوهٔ حركت.
اما بهنظر میرسد كه اولاً، جوهر و عرض هردو از قبیل معقولات ثانیهٔ فلسفی هستند و نباید هیچكدام از آنها را جنس عالی و مقولهٔ ماهوی بهحساب آورد، و ثانیاً، همانگونه كه صدرالمتألهین تصریح فرموده، حركت از مفاهیم وجودی است و نه خودش مقوله است و نه مندرج در هیچ مقولهٔ ماهوی میباشد، و ثالثاً، بسیاری از آنچه بهنام عَرض خارجی و بهعنوان مقوله یا نوعی از آن شمرده شده (و ازجمله، همهٔ مقولات نسبی هفتگانه) از مفاهیم انتزاعی است و هیچكدام از آنها از اعراض خارجی نیست تا مقولهٔ ماهوی مستقل، یا نوعی از مقولات بهشمار آید.
1. ر.ك: تلویحات، ص11.
روشن است كه بیان همهٔ اقوال و نقد و بررسی آنها نیاز به بحثهای مفصلی دارد كه چندان فایدهای بر آنها مترتب نمیشود. ازاینرو به بحث كوتاهی در این زمینه بسنده میكنیم.
مقولهٔ كمیت به این صورت تعریف شده: عرضی است كه ذاتاً قابل انقسام میباشد. قید «ذاتاً» به این منظور آورده شده كه تعریف، شامل انقسام سایر مقولات نشود؛ زیرا انقسام آنها به تبع انقسام كمیت حاصل میشود.
كمیت بهطور كلی به دو نوع متصل (مقدار هندسی) و منفصل (عدد) تقسیم میشود كه هركدام از آنها دارای انواع مختلفی است كه در دو علم هندسه و حساب مورد بحث قرار میگیرند.
لازم به تذكر است كه فلاسفه، نخستین عدد را «دو» میدانند كه قابل انقسام به دو واحد است و «یك» را مبدأ عدد مینامند، ولی نوعی از اعداد بهشمار نمیآورند.
بهنظر میرسد كه بهآسانی میتوان پذیرفت كه عدد مفهومی ماهوی نیست و در خارج غیر از اشیائی كه متصف به وحدت و كثرت میشوند (معدودات) چیزی بهنام «عدد» تحقق نمییابد؛ مثلاً هنگامی كه یك فرد انسان در جایی قرار دارد، غیر از وجود خودش چیزی بهنام «وحدت» در او بهوجود نمیآید، اما با توجه به اینكه انسان دیگری در كنار او نیست، مفهوم «واحد» از او انتزاع میشود. همچنین هنگامی كه فرد دیگری در كنار وی قرار میگیرد، فرد دوم هم یك واحد است، ولی ما ایشان را با هم در نظر میگیریم و مفهوم «دو» را به آنان نسبت میدهیم، وگرنه میان آنها عرضی خارجی بهنام عدد «دو» تحقق نمییابد. راستی چگونه میتواند عرض واحدی (عدد دو) قائم به دو موضوع باشد؟! (دقت شود). باز هنگامی كه فرد سومی در كنار آن دو نفر مینشیند، از مجموع آنان عدد سه را انتزاع میكنیم، اما چنان نیست كه یك عرض عینی بهنام «دو» نابود شده و عرض دیگری بهنام«سه» بهوجود آمده باشد. در همین حال میتوانیم همان دو نفر سابق رادر
نظر بگیریم و عدد «دو» را به ایشان نسبت دهیم، چنانكه میتوانیم یكی از آنان را با فرد جدیدالورود با هم در نظر بگیریم و آنها را دو نفر بنامیم.
ازجمله شواهد بر اعتباری بودن مفهوم عدد، این است كه عارض خود اعداد و كسرهای آنها و مجموعههایی از آنها میگردد و اگر عدد امری عینی میبود، میبایست در موضوعات محدودی بینهایت عدد تحقق داشته باشد! همچنین عدد به مجردات و مادیات، و امور حقیقی و اعتباری بهطور یكسان نسبت داده میشود. آیا میتوان هنگامی كه عدد را به مجردات نسبت میدهیم، آن را عرضی مجرد بدانیم و هنگامی كه آن را به مادیات نسبت میدهیم، آن را عرَضی مادی تلقی كنیم؟! و آیا میتوانیم هنگامی كه عددی را به امور حقیقی نسبت میدهیم، آن را امری حقیقی بدانیم؟ اما هنگامی كه همان عدد را بر امور اعتباری حمل میكنیم، امری اعتباری بشماریم یا اینكه برای امور اعتباری، صفت و عرضی حقیقی و عینی اثبات كنیم؟!
اما كمیتهای متصل در ضمن بحث از مكان و زمان، روشن شد كه آنها از چهرههای وجود اجسام هستند و وجودی جداگانه از وجود جسم ندارند و به اصطلاح، جعل تألیفی و ایجاد مستقلی به آنها تعلق نمیگیرد، هرچند ذهن میتواند آنها را بهعنوان ماهیات مستقلی در نظر بگیرد. با در نظر گرفتن این نكته، میتوان آنها را به یك معنا از «اعراض اجسام» بهحساب آورد، اما اعراضی كه وجود آنها عین وجود جسم است و همهٔ ماهیات آنها با یك وجود موجود میشوند، و به دیگر سخن وجود اینگونه اعراض، از شئون وجود جوهر میباشد.
در میان مقولات دهگانه، هفت مقولهٔ عَرضی هست كه در هركدام از آنها نوعی نسبت لحاظ شده و بههمین جهت آنها را «مقولات نسبی» مینامند و درست بههمین جهت است كه بعضی از فلاسفه آنها را انواعی از مقولهٔ «نسبت» یا «اضافه» دانستهاند. مقولات نسبی عبارتاند از:
1. مقولهٔ اضافه، كه از نسبت متكرر بین دو موجود حاصل میشود و به دو قسم متشابهةالاطراف و متخالفةالاطراف منقسم میگردد. قسم اول مانند اضافهٔ برادری میان دو برادر، یا اضافهٔ همزمانی میان دو شیء كه در یك زمان وجود دارند، و قسم دوم مانند اضافهٔ پدر ـ فرزندی میان پدر و فرزند، یا اضافهٔ تقدم و تأخر بین دو جزء زمان یا دو پدیدهای كه در دو زمان بهوجود میآیند؛
2. مقولهٔ اَین (كجایی) كه از نسبت بین شیء مادی و مكان آن حاصل میشود؛
3. مقولهٔ مَتی (چهوقتی) كه از نسبت بین موجود مادی و زمان آن بهدست میآید؛
4. مقولهٔ وضع كه از نسبت بین اجزاء شیء با یكدیگر با در نظر گرفتن جهت آنها حاصل میشود، مانند حالت ایستادن كه از قرار گرفتن اجزاء بدن بر روی یكدیگر، بهطوری كه سر در جهت بالا باشد حاصل میشود، یا حالت دراز كشیدن كه از قرار گرفتن اجزاء بدن در كنار یكدیگر بهصورت افقی انتزاع میگردد؛
5. مقولهٔ جِده یا مِلك كه از نسبت شیء به چیزی كه كمابیش بر آن احاطه دارد بهدست میآید، مانند حالت پوشیدگی بدن بهوسیلهٔ لباس، یا پوشیدگی سر بهوسیلهٔ كلاه؛
6. مقولهٔ اَن یَفْعَلَ كه حكایت از تأثیر تدریجی فاعل مادی در مادهٔ منفعل دارد، مانند اینكه آفتاب تدریجاً آب را گرم میكند؛
7. مقولهٔ اَن یَنْفَعِل كه حكایت از تأثر تدریجی مادهٔ منفعل از فاعل مادی دارد، مانند اینكه آب تدریجاً بهوسیلهٔ آفتاب گرم میشود.
لازم به تذكراست كه همهٔ این مقولات بهجز مقولهٔ اضافه، مختص به مادیات هستند؛ زیرا زمانداری و مكانداری مخصوص مادیات است و نسبت بین اجزاء و لحاظ جهت، میان آنها نیز تنها در اجسام تصور میشود. همچنین احاطهٔ لباس و مانند آن، ویژهٔ موجودات مادی است. نیز تأثیر و تأثر تدریجی فقط در میان اشیاءمادی تحقق مییابد. اما مقولهٔ اضافه مشترك بین مادیات و مجردات است، و میتوان مصادیقی از آن را در میان مادیات یافت، مانند اضافهٔ بالا ـ پایین، بین دو طبقهٔ ساختمان، و میتوان اضافاتی را در میان
مجردات در نظر گرفت، مانند تقدم سرمدی الهی بر سایر مجردات، و معیت دهری در میان عقول، چنانكه میتوان یك طرف اضافه را موجود مجرد، و طرف دیگر را موجود مادی قرار داد، مانند تقدم وجودی علت مجرد بر معلول مادی.
اما بهنظر میرسد كه هیچكدام از آنها از مفاهیم ماهوی معقولات اُولی نیستند و بهترین دلیل آن این است كه نسبت دادن موجودی به موجود دیگر، بستگی به شخصِ نسبتدهنده دارد كه آنها را با یكدیگر مقایسه میكند و مفهومی كه در گروه مقایسه و نسبتسنجی باشد، نمیتواند از یك امر عینی و مستقلِ از اعتبار و لحاظ ذهنی حكایت كند؛ مثلاً نسبت برادری بین دو برادر یا نسبت پدرفرزندی میان پدر و فرزند، یك امر عینی نیست كه میان آنها بهوجود بیاید، بلكه ذهن با در نظر گرفتن اینكه دو نفر از یك پدر و مادر بهوجود آمدهاند و در این جهت شریك هستند، اضافهٔ متشابهةالاطرافی بهنام برادری را انتزاع میكند و با در نظر گرفتن اینكه پدر، علت اِعدادی برای پیدایش فرزند است نه بالعكس، اضافهٔ متخالفةالاطرافی بهنام پدر ـ فرزندی را انتزاع میكند و چنان نیست كه با تولد فرزند، امر عینی دیگری بهنام اضافهٔ پدر ـ فرزندی میان آنها تحقق یابد، یا پس از تولد فرزند دوم، امر خارجی دیگری بهنام اضافهٔ اخوت میان دو فرزند پدید آید.
همچنین مفاهیم بزرگی و كوچكی، بزرگتری و كوچكتری، دوری و نزدیكی، دورتری و نزدیكتری، تساوی، همزمانی و... همه از مفاهیمی است كه با نسبتسنجی بهدست میآیند و هیچكدام از آنها مابازای عینی ندارد، هرچند هریك از آنها منشأ انتزاعِ خاصی دارد و نمیتوان به دلخواه، هر مفهوم اضافی و نسبی را به هر چیزی نسبت داد.
ازجمله شواهد اعتباری بودن اضافه این است كه از یك سوی، در رابطهٔ خدای متعالی با انواع مخلوقاتش صدق میكند و از سوی دیگر، بین دو امر اعتباری و بین یك موجود و یك معدوم و حتی میان دو امر ممتنعالوجود نیز برقرار میشود و روشن است كه خدای متعالی معروض هیچ عَرضی واقع نمیشود و همچنین امور اعتباری و معدومات نمیتوانند متصف به صفات عینی و خارجی شوند.
با دقت در سایر مقولات نسبی نیز روشن میشود كه غیر از طرفین نسبت كه منشأ انتزاع این مفاهیم هستند، امر عینی دیگری بهنام نسبت خارجی وجود ندارد، چه رسد به اینكه در اثر نسبت، هیئت خاصی هم برای موضوع پدید آید، و اتصاف اشیاء خارجی به اینگونه مفاهیم، دلیل وجود مابازای عینی برای آنها نیست، چنانكه امر در همهٔ معقولات ثانیهٔ فلسفی بههمین منوال است.
1. دربارهٔ اعراض چهار قول وجود دارد:
الف) قول میرداماد كه عرض مانند جوهر، جنس عالی است و دارای نه نوع كلی میباشد.
ب) قول مشهور كه هریك از نه مقولهٔ عَرضی، جنس عالی است و حمل «عَرض» بر آنها حمل ذاتی نیست.
ج) قول صاحب بصائر (عمربنسهلان ساوجی) كه مقولات عَرضی عبارتاند از كمیت، كیفیت و نسبت، و مقولات نسبی انواعی از نسبت بهشمار میروند.
د) قول شیخ اشراق كه مقولات عرضی عبارتاند از سه مقولهٔ نامبرده بهعلاوهٔ حركت.
2. مفهوم جوهر و عرض از قبیل معقولات ثانیهٔ فلسفی است و جنس برای هیچ ماهیتی نیست.
3. مفهوم حركت، مفهومی است كه از وجود سیال انتزاع میشود و از قبیل مفاهیم ماهوی نیست.
4. كمیت عَرضی است كه ذاتاً قابل قسمت میباشد.
5. كمیت به دو قسم كلی منقسم میشود: متصل (مقدار هندسی) و منفصل (عدد).
6. از نظر فلاسفه، واحد مبدأ عدد است نه نوعی از اعداد.
7. عدد را نمیتوان عَرض خارجی و دارای مابازای عینی دانست؛ زیرا با افزودن واحدی بر واحد دیگر، هیچ امر عینی دیگری در آنها تحقق نمییابد. نیز عدد اشیاء با اختلاف لحاظها و اعتبارات تغییر میكند.
8. شاهد دیگر بر اعتباری بودن عدد، نسبت دادن آن به مجردات و مادیات، و به امور خارجی و ذهنی و اعتباری یكسان است.
9. كمیت متصل در واقع چهرهای از وجود جوهر مادی، و شأنی از شئون آن است.
10. مقولات نسبی عبارتاند از: اضافه، اَین، متی، وضع، جِده، اَن یفعل، اَن ینفعل.
11. مقولهٔ اضافه، مشترك بین مجردات و مادیات است، ولی سایر مقولات نسبی، مخصوص مادیات میباشند.
12. اضافه به دو قسم كلی تقسیم میشود: اضافهٔ متشابهةالاطراف، مانند اخوت، و اضافهٔ متخالفةالاطراف، مانند ابوت و بنوت.
13. هیچیك از مفاهیمی كه بهنام «مقولات نسبی» نامیده میشوند، از مفاهیم ماهوی و معقولات اُولی نیستند؛ زیرا همگی مشتمل بر مفهوم نسبت هستند و نسبت، مابازای عینی ندارد.
14. ازجمله شواهد بر اعتباری بودن اضافه این است كه از یك سوی در مورد خدای متعالی، و از سوی دیگر در مورد اعتباریات و حتی معدومات و ممتنعات نیز صدق میكند.
15. اعتباری بودن این مفاهیم بدان معنا نیست كه بهطور گزاف و به دلخواه میتوان به اشیاء مختلف نسبت داد، بلكه بدین معناست كه دارای منشأ انتزاع هستند ولی خودشان مابازای عینی ندارند.
16. اتصاف اشیاء خارجی به اینگونه مفاهیم، دلیل ماهیت بودن آنها نیست، چنانكه اتصاف به سایر معقولات ثانیهٔ فلسفی هم دلیل وجود مابازایِ عینی برای آنها نیست.
1. اقوال فلاسفه را دربارهٔ اعراض شرح دهید.
2. نقطه ضعفهای آنها را بهطور اجمال بیان كنید.
3. كمیت چیست و چند نوع دارد؟
4. دلایل اعتباری بودن عدد را بیان كنید.
5. مقدار هندسی را به چه معنا میتوان از اعراض جسم دانست؟
6. مقولات نسبی را یكایك تعریف كنید.
7. كدامیك از آنها دربارهٔ مجردات هم صدق میكند؟
8. چرا نسبت را نمیتوان امری عینی دانست؟
9. دلیل اعتباری بودن مقولات نسبی را بیان كنید.
10. دلیل ویژه بر اعتباری بودن اضافه را شرح دهید.