فهرست مطالب

درس‌پانزدهم:شیعه از منظر امام صادق(علیه السلام)

 

درس پانزدهم

 

 

شیعه از منظر امام صادق(علیه السلام)

 

 

 

ـ تفاوت شیعه و مُحب

ـ نشانه‌هاى شیعیان

ـ تعداد اندك شیعیان واقعى

ـ غافل نشدن از فعالیت‌هاى اجتماعى و برنامه‌هاى عبادى

ـ ضرورت حفظ هویت شیعى

 

 

 

 

شیعه از منظر امام صادق(علیه السلام)

یَا ابْنَ جُنْدَبْ اِنَّما شیعَتُنا یُعْرَفونَ بِخِصال شَتّى بالسَّخاءِ و البَذْلِ لِلاِخوانِ و بِاَنْ یُصَلّوا الْخَمْسینَ لَیْلا و نَهاراً. شیعَتُنا لا یَهِرُّونَ هَریرَ الْكَلْبِ و لا یَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ و لایُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لایَسْأَلونَ لنا مُبْغِضاً وَ لَوْ ماتُوا جُوعاً. شیعَتُنا لایَأْكُلونَ الْجِرّیَّ و لایَمْسَحونَ عَلَى الْخُفَّیْنِ و یُحافِظونَ عَلَى الزَّوالِ و لایَشْرَبونَ مُسْكِراً. قُلْتُ جُعِلْتُ فِداكَ فَأَیْنَ أَطْلُبُهُمْ قال(علیه السلام) عَلى رُؤُسِ الجِبالِ و اَطرافِ المُدُن و اِذا دَخَلْتَ مدینةً فَسَلْ عَمَّنْ لایُجاوِرُهُمْ و لایُجاوِرونَهُ فذلِكَ مُؤمنٌ كما قال اللّهُ «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى...»(1) و اللّهِ لَقَدْ كان حَبیبُ النَّجارِ وَحْدَهُ.

 

تفاوت شیعه و مُحب

شیعیان واقعى داراى ویژگى‌هاى خاصى هستند و به وسیله همان صفات و نشانه‌ها نیز شناخته مى‌شوند. صِرف داشتن محبت اهل بیت(علیهم السلام) براى شیعه بودن كافى نیست؛ زیرا بسیارند كسانى كه ادعاى محبت اهل بیت(علیهم السلام) دارند، اما شیعه واقعى نیستند. براى شیعه واقعى بودن باید دقیقاً با پیروى از ائمه اطهار(علیهم السلام)، آنان را در گفتار، رفتار، عبادت و... الگو و سرمشق خود قرار دهیم و متمسك به سیره عملى آنان باشیم. كلمه «شیعه» در قرآن هم آمده است. قرآن كریم پس از بیان داستان حضرت نوح(علیه السلام)مى‌فرماید: وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لاَِبْراهِیمَ؛(2) و بى‌گمان ابراهیم(علیه السلام) از پیروان او [نوح(علیه السلام)] است؛ یعنى حضرت ابراهیم(علیه السلام)درست همان راهى را مى‌پیمود كه حضرت نوح(علیه السلام) پیموده بود.


1. یس (36)، 20.

2. صافات (37)، 83.

بنابراین محبت اهل بیت(علیهم السلام) غیر از شیعه واقعى بودن است و باید این دو مقوله را از یكدیگر تفكیك كرد. براى روشن‌تر شدن موضوع، روایتى را در این زمینه نقل مى‌كنیم:

پس از این‌كه مسأله ولایت عهدى امام رضا(علیه السلام)، مطرح گردید و آن حضرت به مَروْ تشریف‌فرما شدند، مردم دسته دسته براى عرض تبریك خدمت ایشان شرفیاب مى‌شدند؛ زیرا در نظر مردم این پیش‌آمد پیروزى بزرگى براى اهل بیت(علیهم السلام) به حساب مى‌آمد. مدتى پس از استقرار امام(علیه السلام) در مَروْ، دسته‌اى از شیعیان براى زیارت آن حضرت به محضر ایشان شرفیاب شدند. دربان و خدمت‌كار حضرت از آنان سؤال كرد: شما كیستید و چه مى‌خواهید؟ گفتند: ما جمعى از شیعیان امام هستیم و تقاضاى شرفیابى حضور امام را داریم. دربان گفت: منتظر باشید تا من اجازه بگیرم، سپس خدمت حضرت آمد و عرض كرد: جمعى آمده‌اند و مى‌گویند ما از شیعیان شما هستیم و مى‌خواهیم شما را زیارت كنیم. حضرت اجازه نفرمودند. دربان، پاسخ حضرت را به آنان گفت. آنان رفتند و روز دوم آمدند و همان درخواست را مطرح كردند. باز هم حضرت اجازه ملاقات به آنان ندادند. براى روز سوم آمدند و مجدداً همان تقاضا را تكرار كردند. این بار نیز حضرت اجازه نفرموند. آنان بسیار متأثر شدند و فهمیدند تعمدى در كار است كه حضرت اجازه نمى‌فرمایند. بعضى از آنان با گریه و زارى از دربان خواستند تا از حضرت سؤال كند گناهشان چیست كه اجازه ملاقات نمى‌دهند. دربان مطلب را خدمت امام عرض كرد. حضرت فرمودند: چه گناهى بالاتر از این‌كه آنان دروغ مى‌گویند، آنان مى‌گویند ما شیعه هستیم در حالى كه صفات شیعه در آنان نیست؛ شیعیان واقعى امثال سلمان و ابوذر هستند. دربان برگشت و فرمایش حضرت را به آنان گفت. آنان گفتند: ما واقعاً شیعه هستیم و امام را دوست داریم، ما دروغ نمى‌گوییم. حضرت به دربان فرمودند: به آنان بگو شما از دوست‌داران و محبان ما هستید، اما از شیعیان ما نیستید. آنان گفتند: آرى، ما اهل بیت(علیهم السلام) را دوست داریم و از دوست‌داران امام(علیهم السلام)هستیم. حضرت فرمودند: حالا راست گفتند، مى‌توانند وارد شوند.

شاید اگر ما جاى آنان بودیم و سه مرتبه درِ خانه امام مى‌رفتیم و اجازه حضور نمى‌یافتیم، خسته مى‌شدیم و برمى‌گشتیم، ولى آنان چون عاشق بودند، ایستادند و استقامت كردند تا سرّ مطلب را دریابند. حضرت به این وسیله آنان را تربیت كردند و به آنان فهماندند كه صِرف داشتن محبت اهل بیت(علیهم السلام) كافى نیست، بلكه محبت اهل بیت(علیهم السلام) قدم اول است و نباید به

آن اكتفا كرد؛ مراتبى كه شیعیان در سایه انتساب به اهل بیت(علیهم السلام) باید كسب كنند، بسیار بیش از اینها است. اگر خداى متعال لطف كرده و محبت اهل بیت(علیهم السلام) را در دل ما قرار داده است، باید به خوبى از آن استفاده كنیم و در همان پله اول توقف نكنیم.

 

نشانه‌هاى شیعیان

1. گشاده دستى نسبت به برادران ایمانى

امام صادق(علیه السلام) در این روایت شریف، اولین صفت شیعیان را جود و بخشش و عدم امساك نسبت به سایر شیعیان ذكر مى‌كنند. انسان همان‌گونه كه به اهل و عیالش توجه مى‌كند، باید نسبت به برادران ایمانى‌اش هم احساس مسؤولیت داشته باشد. در حقوق اِخوان، كه در اصول كافى هم بابى به این نام وجود دارد، آمده است: اگر كسى غلامى دارد كه امور منزلش را انجام مى‌دهد و برادر ایمانى‌اش از داشتن غلام محروم است، او به عنوان حق اخوت موظف‌است غلام خودش را بفرستد تا كارهاى برادر ایمانى خود را هم انجام دهد. در جایى كه حتى فرستادن غلام ـ كه آن زمان داشتن غلام بسیار مرسوم بود ـ به خانه برادر دینى براى انجام كارهاى او از وظایف مؤمنانى كه از این نعمت برخوردارند ذكر شده است، مسلّماً برطرف كردن نیاز برادر ایمانى و یا رفتن به ملاقات او هنگام بیمارى و یا مراجعت از سفر و ... از ابتدایى‌ترین وظایف شیعیان به شمار مى‌آید. البته رعایت این‌گونه دستورات اخلاقى اهل بیت(علیهم السلام)بسیار مشكل است. مثلا فرض كنید شما در خانه خود كتاب‌هایى دارید كه نیاز چندانى به آنها ندارید و از آن طرف، دوست شما گرفتار مشكل بزرگى شده است كه احتیاج مبرم به مقدارى پول دارد، این‌كه شما بروید و آن كتاب‌ها را بفروشید تا نیاز دوست خود را برطرف سازید، كار آسانى نیست.

 

2. نماز 51 ركعت

اما در رابطه با بندگى خدا هم باید نشانه‌هایى در شیعیان وجود داشته باشد. ما به این دلیل نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)محبت داریم كه آنان بندگان خاص و ممتاز خدا هستند؛ یعنى در عبودیت و بندگى و تقرب الى اللّه گوى سبقت را از دیگران ربوده‌اند. بنابراین كسى كه خود را شیعه آنان مى‌داند، باید نشانه‌اى از این بندگى و ارتباط بیش‌تر با خدا در او به چشم بخورد.

یكى از نشانه‌هاى شیعیان این است كه 51 ركعت نماز شبانه‌روزى وى ترك نشود (17 ركعت نماز واجب و دو برابر آن نماز نافله): بِاَنْ یُصَلّوا الخمسین لیلا و نهاراً؛ پنجاه ركعت نماز شبانه‌روز را بخواند. خمسین از باب تغلیب است؛ یعنى نماز پنجاه و یك ركعت را مى‌گویند نماز پنجاه ركعت.

 

3و4. پرخاش‌گر و طمع‌كار نبودن

در عرب مرسوم است كه بعضى از صفات ناپسند را به حیوانات نسبت مى‌دهند. البته، در فرهنگ ما هم كم و بیش این مسأله وجود دارد؛ یعنى وقتى مى‌خواهند زشتى عملى را مجسم سازند، آن صفت را به حیوانى نسبت مى‌دهند. معروف است كه سگ در میان حیوانات، حمله‌كننده و پارس‌كننده است؛ یعنى وقتى فرد ناشناسى را مى‌بیند به او حمله مى‌كند. این حالت سگ، نشان‌گر روحیه پرخاش‌گرى است. البته سگ‌هاى پاسبان براى همین منظور تربیت مى‌شوند كه در مقابل افراد بیگانه چنین حالتى داشته باشند؛ در این حالت، از وجود این خویى كه در حیوان هست به صورت صحیح استفاده شده است. هم‌چنین معروف است كه طمع زیاد یكى از صفات كلاغ است. این حیوان حتى اگر گرسنه هم نباشد، مواد غذایى را ذخیره مى‌كند تا در آینده از آنها استفاده كند. مثلا گردو را زیاد دفن مى‌كند؛ مشهور است كه مى‌گویند بسیارى از درختان گردو از گردوهایى به عمل آمده كه كلاغ‌ها آنها را دفن كرده‌اند. حضرت مى‌فرمایند: شیعتُنا لایَهِرُّونَ هَریرَ الْكَلبِ و لایَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ؛ شیعیان ما مانند سگ، پرخاش‌گر و مانند كلاغ، طمع‌كار نیستند؛ یعنى نه درصدد آزار و اذیت دیگران برمى‌آیند و نه بیش از نیازشان به جمع‌آورى مال و ثروت مى‌پردازند. به كار بردن چنین تعبیرهایى براى این است كه زشتى بعضى رفتارها نشان داده شود تا كسانى كه زمینه این‌گونه صفات در آنها وجود دارد، خودشان را تزكیه كنند و نگذارند این صفات در آنها رشد كرده و به صورت ملكاتى ثابت درآید. شأن شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) با روحیه پرخاش‌گرى و طمع‌كارى سازگار نیست؛ آنان باید عزت نفس داشته باشند و نسبت به مال و كار دیگران طمع نورزند.

 

5و6. عزت نفس در برابر دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) و دورى از آنان

یكى از صفات پسندیده انسانى كه اسلام هم تأكید فراوانى بر آن نموده، حالت استغنا و عزت

نفس است. انسان باید تا مى‌تواند از دیگران حتى از نزدیكان و یا پدر و مادرش هم چیزى نخواهد. البته ممكن است در زندگى مواردى پیش آید كه انسان حتى براى انجام برخى وظایف واجب خود به كمك دیگران نیاز پیدا كند. گاهى شبى، نیمه‌شبى گرفتارى و مشكلى براى انسان پیش مى‌آید كه ناچار مى‌شود مثلا براى رساندن همسر و یا فرزند بیمار خود به بیمارستان، وسیله نقلیه همسایه‌اش را امانت بگیرد. دنیاى امروز، دنیایى نیست كه انسان بتواند به تنهایى و بدون این‌كه هیچ‌گونه نیازى به دیگران داشته باشد، زندگى كند؛ خواه ناخواه مواردى پیش مى‌آید كه انسان چاره‌اى جز كمك گرفتن از دیگران ندارد. اما این‌كه از چه كسانى باید تقاضاى كمك كنیم، نكته مهمى است كه حضرت به آن اشاره فرموده‌اند: لایُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لایَسأَلون لَنا مُبغِضاً وَلو ماتوا جوعاً؛ شیعیان ما با دشمن ما همسایه نمى‌شوند و حتى اگر از گرسنگى هم بمیرند، از كسى كه با ما عناد و دشمنى دارد چیزى نمى‌خواهند. در دستورات اخلاقى اهل بیت(علیهم السلام) سفارش شده است كه هرچه مى‌توانید از مؤمنان و شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) كمك بگیرید و زیربار منّت فُسّاق و كسانى كه با این خاندان سر و كارى ندارند، بالاخص دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) نروید. البته برقرارى رابطه و انجام معامله و یا حتى درخواست كمك از افرادى كه بنا به دلایلى هنوز اهل بیت(علیهم السلام) را نشناخته‌اند؛ یعنى جاهل و گمراهند اما عناد ندارند، شاید چندان اشكالى نداشته باشد، چه بسا انسان بتواند در اثر ارتباطى كه با آنان پیدا مى‌كند، كم كم آنان را هدایت نماید. اما بعضى از افراد ذاتاً اهل عنادند. این‌گونه افراد در زمان ائمه(علیهم السلام) تعدادشان زیاد بود. اگرچه امروزه انگیزه‌هاى عناد كم‌تر شده‌است، ولى به هر حال هنوز هم هستند كسانى كه دشمن اهل بیت(علیهم السلام) مى‌باشند. اصولا غیرت شیعیان به آنان اجازه نمى‌دهد كه دست نیاز به سوى كسانى دراز كنند كه دشمن اهل بیت(علیهم السلام) هستند.

 

7. عمل به فتاواى اهل بیت(علیهم السلام) در كلیه احكام

شیعیان از همان ابتدا در یك سلسله احكام، اختلافاتى با اهل تسنن داشتند. این اختلافات كه بسیار هم معروف بود، هم در عبادات، هم در خوردنى‌ها و آشامیدنى‌ها و هم در مناسكى كه مسلمانان داشتند، به چشم مى‌خورد. از جمله، خوردن مارماهى مورد اختلاف شیعه و غیرشیعه بود. اهل بیت(علیهم السلام) خوردن آن را حرام مى‌دانستند، در حالى كه اهل تسنن به فتواى علماى خود، صید و خوردن آن را حلال مى‌دانستند. هم‌چنین در وضو، بعضى از مخالفان

شیعه مسح پا از روى كفش رابه خصوص در مواقع اضطرار و سرما جایز مى‌دانستند، در حالى كه شیعه از همان اوایل با این فتوا، كه به «مسح على الخُفّیْن» معروف است، مخالف بود. در مورد مُسكرات هم اختلافاتى بین شیعه و اهل سنت وجود داشت. البته مسلمانانِ غیرشیعه هم خوردن شراب را حرام مى‌دانستند، ولى در موارد مشتبه، مانند فُقّاع و آب‌جو، كه مُسكرِ بَیّن به شمارنمى‌آمدند، بین شیعه و اهل تسنن اختلاف وجود داشت؛ بسیارى از اهل سنت بر خلاف شیعه، استفاده از آنها را جایز و حلال مى‌دانستند. در آن زمان، مرسوم بود كه خرما و مویز را براى مدتى خیس مى‌كردند و سپس آب آن را كه مستى ضعیفى ایجاد مى‌كرد، مى‌نوشیدند. گویا اشاره حضرت در این روایت شریف به همین مسأله است كه موارد فوق نیز مُسكر و حرام بوده و شیعیان ما همان‌طور كه خمر را تحریم مى‌كنند و از شُرب آن اجتناب مىورزند، از سایر مُسكرات هم هرچند درجه اسكار آنها ضعیف باشد، مانند آب جو و مویز، استفاده نمى‌كنند. حضرت مى‌فرمایند: شیعتُنا لا یَأْكُلُونَ الْجِرّیَّ وَ لا یَمْسَحونَ عَلَى الخُفّیْنِ و یُحافِظونَ عَلَى الزَّوالِ و لا یَشْرَبونَ مُسْكِراً؛ شیعیان ما از خوردن مارماهى امتناع مىورزند، مسح على الخُفّین انجام نمى‌دهند، مواظب هستند كه نماز ظهر و نافله‌اش را درست انجام دهند و شرب خمر نمى‌كنند.

 

تعداد اندك شیعیان واقعى

پس از این‌كه حضرت ویژگى‌هاى شیعیان واقعى را برشمردند، ابن جندب از جا و مكان این‌گونه افراد سؤال مى‌كند. حضرت در پاسخ، با اشاره به آیه‌اى از قرآن، محل زندگى آنان را بالاى كوه‌ها و اطراف شهرها بیان مى‌كنند: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ فَاَیْنَ اَطْلُبُهُم؟ قال(علیه السلام): عَلى رؤوسِ الجِبالِ و اطرافِ المُدُنِ و اذا دَخَلْتَ مدینَةً فَسِلْ عَمَّنْ لایُجاوِرُهُمْ و لایُجاوِرونَهُ فَذلِكَ مُؤْمِنٌ كما قال اللّهُ "وَجاءَ مِن أَقْصَى الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى" واللّهِ لَقَدْ كان حَبیبُ النَّجَّار وَحْدَهُ.

حضرت در زمانى این سخنان را بیان مى‌فرمایند كه حكومت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) و شیعیان، سخت‌گیرى‌هاى شدیدى روا مى‌داشت. خصوصاً در زمان بنى‌مروان، شیعیان سخت تحت فشار قرار داشتند؛ گاهى به اتهام تشیع، افراد را زندانى مى‌كردند، شكنجه مى‌دادند و حتى به طرز فجیعى به قتل مى‌رساندند. همین امر موجب شده بود تا شیعیان غالباً از حجاز به سایر مناطق، از جمله ایران مهاجرت نمایند. یكى از دلایل وجود مقبره امام‌زاده‌ها در مناطق كوهستانى و خصوصاً در شمال ایران، همین مسأله است. زیرا آنان براى در امان ماندن از

ایادى حكومت، به گوشه و كنار شهرها و بالاى كوه‌ها پناه مى‌بردند. در چنین شرایطى است كه‌حضرت به ابن جندب مى‌فرمایند: توقع نداشته باش شیعیان ما را فوج فوج در شهرها و در میان عموم مردم ببینى؛ اگر خواستى آنها را بیابى، دقت كن چه كسانى هستند كه با مردم عادى رفاقت و معاشرت ندارند، نه آنان با مردم انس مى‌گیرند و نه مردم با آنان، از این طریق مى‌توانى شیعیان ما را پیدا كنى. سپس حضرت مى‌فرمایند: مَثَل شیعیان ما در بین مردم، مَثَل حبیب نجار در انطاكیه است.

خداى متعال در سوره «یس»، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مورد خطاب قرار داده و از وى مى‌خواهد براى مردمى كه هنوز ایمان نیاورده‌اند، از شهرى ـ كه در روایات به انطاكیه معرّفى شده است ـ مَثَل بزند كه مردمانش على‌رغم دعوت پیامبران سه‌گانه (كه از طرف خداوند براى هدایت آنان، به آن‌جا رفته بودند) هم‌چنان از ایمان آوردن و پذیرش حق سر باز مى‌زدند: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِث فَقالُوا إِنّا إِلَیْكُمْ مُرْسَلُونَ؛(1) نخست دو تن از رسولان را فرستادیم، چون تكذیب كردند، رسول سومى براى مدد و نصرت مأمور كردیم تا همه گفتند ما (از جانب خدا) به رسالت (براى هدایت) شما آمده‌ایم. مردم آن شهر نه تنها به پیامبران الهى ایمان نیاوردند، بلكه آنان را به قتل نیز تهدید كردند. در چنین شرایطى بود كه حبیب نجار براى حمایت پیامبران الهى، از دورترین نقطه شهر، نزد آنان آمد: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ؛(2) و (در این گفتوگوها بودند) مردى (حبیب نام) شتابان از دورترین نقاط شهر فرا رسید و گفت اى مردم (از من بشنوید و) رسولان خدا را پیروى كنید. حبیب نجار در گوشه‌اى از شـهر، تنـها و دور از اجـتماع زندگى مى‌كرد؛ زیرا با آن مردم سنخیتى نداشت. پس از این‌كه وى آن قوم را به پیـروى از رسولان خدا دعـوت كرد، مـورد آزار و اذیت مردم قرار گرفت و به دست آنان كشته شد.

 

غافل نشدن از فعالیت‌هاى اجتماعى و برنامه‌هاى عبادى

نكته‌اى كه در این‌جا باید مورد توجه قرار دهیم این است كه ببینیم این سخنان حضرت ناظر به چه شرایطى است. فهمیدن كلمات ائمّه معصومین(علیهم السلام)احتیاج به دقت و نوعى اجتهاد دارد.


1. یس (36)، 14.

2. همان، 20.

درست نیست كه انسان روایتى را بخواند یا بشنود، بعد بدون تحقیق و دقت كافى به اطلاق و عموم ظاهرى آن عمل كند. بعضى از افراد كه شرایط ورود، لحن و قیود روایت را به خوبى درك نمى‌كنند، اگر روایتى به مذاقشان‌خوش بیاید و زمینه‌اش هم در آنها وجود داشته باشد، به آن روایت عمل یا استناد مى‌كنند. مثلا آنان با دیدن روایاتى كه شیعیان را افرادى گوشه‌نشین و یا بریده از اجتماع معرفى مى‌كند، چنین مى‌پندارند كه همه شیعیان در هر زمانى باید از تمام مردم حتى شیعیان دیگر نیز دورى كنند؛ و یا كسى كه شیعه است باید سرش در لاك خودش باشد، از خانه‌اش كم بیرون بیایید، اگر هم بیرون آمد، عبایش را روى سرش بكشد تا كم‌تر دیگران را ببیند، باكسى حرف نزند و ... . این‌گونه افراد با چنین سلیقه‌هایى پیش از انقلاب زیاد بودند، اما به بركت انقلاب و رهنمودهاى امام راحل(رحمه الله)و سایر بزرگان، بحمدالله این گرایش‌هاى انحرافى كم شده است. البته هنوز هم گوشه و كنار هستند كسانى كه به این‌گونه روایات تمسك مى‌كنند. در این رابطه باید بدانیم كه هیچ‌وقت امر مستحبى و اخلاقى، جاى تكلیف واجب را نمى‌گیرد؛ آن‌جا كه امر به معروف، نهى از منكر، مشاركت در امر سیاسى و ... واجب است، استناد به این‌گونه دستورات اخلاقى، كه در شرایطى خاص به افرادى داده شده، به هیچ وجه صحیح نیست. كسانى كه گرایش‌هاى درویش‌مآبى دارند، از روایاتى كه درباب عُزلت‌گزینى و گوشه‌نشینى وارد شده، چنین برداشت مى‌كنند كه باید دور از اجتماع زندگى كنند و با هیچ كس معاشرت نداشته باشند. اگر چنین باشد، پس این همه تكالیف اجتماعى كه ما در اسلام داریم براى كیست و چه وقت باید به آنها عمل شود؟!

از سوى دیگر، كسان دیگرى فقط دستورات اجتماعى اسلام را مى‌بینند و احكام عبادى را به كلى فراموش مى‌كنند. آنها گمان مى‌كنند كه اگر وارد فعالیت‌هاى اجتماعى شدند، دیگر نیازى به انجام عبادات مستحبى ندارند. عبادت مخصوص افرادى است كه گوشه‌اى نشسته‌اند، براى پیرزن‌ها و پیرمردهایى است كه دستشان به جایى نمى‌رسد و از این‌رو، وقتشان را با خواندن قرآن و دعا و گفتن ذكر پر مى‌كنند! این اشتباهى بزرگ است كه كسى به بهانه انجام تكالیف اجتماعى، از مسایل عبادى غافل شود. هیچ كس از برنامه‌هاى عبادى و خودسازى بى‌نیاز نیست. البته شرایط زندگى و نیازهاى افراد با یكدیگر متفاوت است و بالطبع نوع عباداتشان هم فرق مى‌كند، ولى به هر حال، فعالیت‌هاى اجتماعى، جاى اینها را نمى‌گیرد. اگر انسان این عبادت‌ها را ترك كند، كم كم ماهیت آن فعالیت‌هاى اجتماعى هم

عوض مى‌شود؛ یعنى به جاى این‌كه به قصد انجام وظیفه واجب باشد، گرایش‌هاى مادى و دنیوى جاى آن را مى‌گیرد. اگر چنین حالتى پیش آمد، رعایت احكام شرع به فراموشى سپرده مى‌شود و خداى ناكرده انسان به گناه آلوده مى‌گردد. كسانى كه مسؤولیت‌هاى مهم اجتماعى دارند، نباید فكر كنند كه از وظایف عبادى مانند نمازهاى نافله، دعاهاى مستحبى، قرائت قرآن و ... معاف هستند و با خود بگویند ما آن‌قدر به جامعه خدمت مى‌كنیم كه ثواب هر كدامش از چند ختم قرآن بیش‌تر است! البته خدمتى كه وظیفه و واجب باشد، ثوابش از ختم قرآن بیش‌تر است، اما انسان براى انجام دادن آن خدمت، از برنامه‌هاى عبادى مستغنى نیست. اگر انسان با عبادت سر و كار داشته باشد، آن روح معنوى در او باقى مى‌ماند تا بتواند به جامعه خدمت كند، وگرنه انگیزه‌هاى الهى در انسان ضعیف مى‌شود و به جاى این‌كه انجام وظیفه كند، خودش هم آفت‌زده مى‌شود و فاسد مى‌گردد.

 

ضرورت حفظ هویت شیعى

این‌كه در روایات تأكید شده شیعیان ما كم‌تر در میان اجتماع و سایر مردم زندگى مى‌كنند، نسبت به اشخاص فرق مى‌كند. مثلا على بن یقطین، كه یكى از بزرگان شیعه و از اصحاب خاص امام موسى كاظم(علیه السلام) بود، به دستور حضرت، عهده‌دار وزارت هارون الرشید گردید؛ زیرا علاوه بر این‌كه ایمان خودش را حفظ مى‌كرد، مى‌توانست به شیعیان هم خدمت كند. كسانى كه از چنین قدرتى برخوردارند كه معاشرت با دیگران، در عقاید، عبادات و اخلاقشان اثر سوء نمى‌گذارد، باید در اجتماعات فاسد حضور داشته باشند تا دیگران را هدایت كنند. هیچ‌گاه وظیفه هدایت دیگران از دوش ما برداشته نمى‌شود. از سوى دیگر، كسانى كه مراتب ایمانشان ضعیف است، اگر در میان اجتماعى فاسد قرار گرفتند كه بیم ذوب شدن در آن جمعیت و یا از دست دادن هویتشان مى‌رود، باید هرچه زودتر از آن اجتماع جدا شوند. هم‌چنین افرادى كه معرفتشان كم است و پشتوانه علمى آن چنان قویى براى عقایدشان ندارند، نباید با هر كس و در هر زمینه‌اى بحث كنند. اگر یك گروه از مسلمانان در جامعه‌اى كه اكثریت آنان فاسد و یا كافرند قرار گرفتند، باید هویت خودشان را حفظ و رابطه با یكدیگر را زیاد كنند. امروزه ما شاهد هستیم كه در بسیارى از كشورهاى غیر مسلمان، جمعیت‌هایى از مسلمانان به خصوص شیعیان ارتباط خودشان را با یكدیگر حفظ كرده‌اند، احكام دینى‌شان

را رعایت مى‌كنند و به غیر از خودشان با دیگران معاشرت ندارند، مگر در امور بازار، آن هم در حدى كه به مسایل دینى و عملى آنان لطمه‌اى وارد نیاید. من خودم در كشور كنیا، جوان مسلمان شیعه‌اى را دیدم كه روزه ماه رجب و شعبانش ترك نمى‌شد. گروه اندكى از شیعیان در یك كشور مسیحى آن هم در قلب افریقا، آن‌چنان خودشان را حفظ كرده‌اند كه حتى مستحباتشان را هم ترك نمى‌كنند. چرا؟ به دلیل این‌كه در آن جامعه ذوب نشده‌اند. از سوى دیگر، برخى از شیعیان ایرانى كه در كشورهاى مسلمان دیگر زندگى مى‌كنند، آن‌چنان تحت تأثیر فرهنگ آن جوامع قرار گرفته و در آن ذوب شده‌اند كه وقتى انسان آنان را مى‌بیند حتى در مسلمان بودنشان نیز شك مى‌كند. آنان هویت خودشان را از دست داده‌اند و فقط اسم شیعه را یدك مى‌كشند. از تشیع نیز فقط امام حسین(علیه السلام)را مى‌شناسند و بس! امام صادق(علیه السلام) چنین روزى را مى‌دیدند كه به شیعیان سفارش مى‌فرمودند هویت شیعى‌شان را حفظ كنند. مخصوصاً كسانى كه از نظر عقاید و افكار ضعیف هستند بیش‌تر باید مواظب خودشان باشند تا خداى ناكرده معاشرت و مجاورت با دیگران، موجب از دست رفتن دین و مذهبشان نگردد.