صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه هجدهم؛ موانع نیل به مقام قرب

تاریخ: 
شنبه, 30 شهريور, 1387

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌‌اى از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدى (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاریخ 1387/06/30 مطابق با شب بیستم ماه مبارک‌ رمضان 1429 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

موانع نیل به مقام قرب

«اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ جَنّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِكَ، وَ الْتّقْصِیرَ فِی ‌‌تَمْجِیدِكَ، وَ الشّكّ فِی دِینِكَ، وَ الْعَمَى عَنْ سَبِیلِكَ، وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَ الِانْخِدَاعَ لِعَدُوّكَ الشّیْطَانِ الرّجِیمِ»
امام سجاد(ع) در دعای شروع ماه مبارك رمضان پس از حمد و ستایش الهى از خداى متعال چندین درخواست درباره نماز، وظایف مالى، صله رحم، رسیدگى به فقراء و دادن زكات و صدقات، و انجام وظایف اجتماعى را مطرح فرمودند. پس از این درخواست‌ها از خدا می‌خواهند: خدایا به ما توفیق بده، اعمالى انجام دهیم که ارزش اعمال ما از همه فرشتگان و بندگان بالاتر باشد.

درخواست رفع موانع

می‌توان حدس زد كه حضرت سجاد(ع) در این درخواست، به نوعی خواسته‌اند تا به انسان توجه دهند كه برای رسیدن به هدف، باید علاوه بر درخواست كسب توفیق، از خداوند رفع موانع توفیق را نیز خواست. براى این كه یك عامل اثر كند، غیر از مقتضى و شرایط وجودى، شرایط عدمى را نیز می‌خواهد. به این معنا كه اموری باید باشد و اموری نباید باشد تا عامل اثر كند –؛ اگر موانعى وجود داشته باشد، باید موانع بر طرف شود، در غیر این صورت مقتضى اثر خودش را نمى‌‌بخشد. امام سجاد(ع) در این مقام عالی از خدا مى‌‌خواهند تا عملشان، از اعمال فرشتگان بالاتر بوده و با آن اعمال، مقام رفیع اعلا، كه بالاترین مقام و جایگاه همنشینی با انبیاء و اولیاء است، را به دست آوردند. «حَسُنَ أُولئِكَ رَفِیقاً»؛ پس از این فراز حضرت مى‌‌فرماید خدایا مرا از الحاد در توحید حفظ فرما.
باید توجه داشت كه ائمه اطهار(ع) هنگامی كه دعا را براى تعلیم دیگران می‌فرمودند، مقام خود را تنزل داده و در حد افراد عادی، مطالب را ارایه مى‌‌كردند و یا به تعبیر دیگر، صرف نظر از تفضلات خدا، به خود نگاه مى‌‌كردند. به سخن دیگر، ظرف خالى و مجموعه تهى را می‌دیدند به این معنا كه از خود چیزى ندارند. این فقدان كمالات، منشأ همه مفاسد است.
در دعاى ابو حمزه مى‌‌خوانیم: «فَمَنْ یَكُونُ أَسْوَءُ حالاً مِنّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حالی إِلى قَبْری؛»؛ ائمه اطهار(ع) در هنگامی كه دعا می‌خواندند، حالات عجیبى پیدا نموده و با گریه‌‌هاى فوق‌‌العاده، و با ناله‌هایی بلند گاهى به حالت غش مى‌‌افتادند. این حالت فقط برای تعلیم نیست. بعد از آن كه از خدا مى‌‌خواهد كه خدایا مرا برسان به عالى‌‌ترین مقامى كه یك مخلوق مى‌‌تواند برسد، كه حتى فرشتگان نیز به آن مقام نرسند، می‌فرماید: كه خدایا مرا از الحاد در توحید حفظ فرما؛ از این كه در دین شك كنم. این ترتیب در دعا برای آن است كه انسان توجه پیدا كند كه تنها توفیق الهى براى انجام كار كافى نیست بلكه باید از خدا خواست كه توفیق عنایت فرماید تا انسان به موانع مبتلا نشود.

انحراف از توحید، بزرگترین مانع

كلمه «الحاد»؛ یا «ملحد»؛ معمولا در مورد كسانى به كار می‌رود كه منكر خدا یا منكر دین هستند، اما اصل لغت الحاد این نیست. قرآن در مورد الحاد تعبیراتی به كار برده است. «ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ»1؛ مفسرین و لغت‌‌شناسان گفته‌‌اند كه منظور از الحاد میل از حق است .تعبیر ساده‌‌تر و معادل آن یعنى «انحراف»، الحاد به معنی منحرف بودن است. اگرچه انكار خدا هم یك مصداق انحراف است، در قرآن و روایت، كلمه الحاد بسیار وسیعتر از انكار خدا و دین است، بلكه به معنی هر گونه انحراف نسبت به توحید است. «ثنویه»؛ و دوگانه پرستان، اهل تثلیث، منكرین خدا، دهرى‌ها و طبیعى‌ها از جمله فرقه‌هایی هستند كه درباره توحید، انحراف داشته‌اند. بعضى از مانوى‌‌ها یا بعضى از فرقه‌‌هاى دیگر قائل به خداى خیر و شر و «ثنویت»؛ بودند. مسیحیان نیز قائل به تثلیث بوده و خدایان سه گانه را قبول داشتند: «كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ»2؛ این یك نوع انكار توحید است. براى مسلمانان نیز همیشه خطر انكار توحید وجود دارد. در بسیاری از شهرها و مراكز مذهبی می‌توان كسانی را یافت كه پس از سال‌ها تحصیل در علوم دینی، منحرف شده و خدا را انكار كردند. خدا در قرآن كریم مثال روشنى را بیان می‌كند. با خواندن داستان بلعم باعورا هیچ كس نمى‌‌تواند از مصونیت در برابر خطر كفر و الحاد، مطمئن شود. چنین اطمینانى براى هیچ كس وجود ندارد و هر كس چنین امنیتى را احساس كند، فریب شیطان را خورده است. همه ما در معرض همه گونه خطرى هستیم؛ به جز آنكه خدا انسان را حفظ كند. البته همه توسلات و دعاها كه به واسطه و عنایت اهل بیت(ع) آموخته‌ایم و ذكر مصیبت‌‌ها و اشك ریختن‌‌ها، می‌تواند ضامن حفظ دین باشد. چیزى كه بتواند انسان را در مقابل همه شبهات مقاوم نموده و همه انگیزه‌‌هاى كفر را نابود سازد، جز ولایت اهل بیت(ع)، وجود ندارد.

هیچ کس مصونیت ندارد

الحاد و انحراف افراد، اینگونه نیست كه انسان حتماً مسیحی یا یهودی شود، بلكه به صورت غیر مستقیم مسیر انحراف را می‌پیماید. در سال‌های نزدیك به پیروزى انقلاب، در مدرسه فیضیه شبى بعد از نماز، شخصی كه هنوز در قید حیات است و به منبر رفته و در رابطه با مادیین صحبت مى‌‌كرد. او دلایلى مى‌‌آورد كه مادیت غلط است و خیلى ساده مى‌‌توانیم سخنان مادیین را رد كنیم، سپس ادامه داد، من با یك مادى صحبت كردم، و گفتم فرمول‌‌هاى ریاضى ثابت است و دو دو تا چهار تا می‌شود. این یك امر ثابت است. راه حل‌‌هاى معادلات ثابت است، اتحادها، فرمول‌‌هاى ثابتى هستند كه همیشه هست و بوده. خدا نیز یعنى همین، یعنى همین امور ثابت! این اموری كه در عالم ماده وجود دارد متغیرات است، زمانی هستند، و زمانی نیستند و نابود مى‌‌شوند. مجموع این متغیرات همان علم خدا و عین خداست، خدا یعنى همین فرمول‌‌هاى ریاضى! این را از زبان یك روحانى كه هنوز نیز زنده است و در شهر قم زندگی می‌كند، در مدرسه فیضیه از روى منبر شنیدم. او نظر بدی نداشت و واقعا مى‌‌خواست از اسلام و توحید دفاع كند؛ اما مقدار فهم او این بود. فرد دیگرى كه از دنیا رفته است، و مرد بسیار خوبى بود، مى‌‌گفت جواب مادیین خیلى راحت است، این همه بحث‌‌هاى فلسفى و كلامى نمى‌‌خواهد. من با مادیین بحث مى‌‌كنم، مى‌‌گویم شما این تغیراتى را كه در عالم ماده وجود دارد و یك ماده به ماده‌‌اى دیگر تبدیل مى‌‌شود در پایان مى‌‌رسد به این كه یك مادة‌‌الموادى هست كه اصل همه اینهاست؛ این مادةالمواد همان خداست! انسان اهل علم، بزرگوار و مرد خوبى هم بود. غیر از قم در بعضى حوزه‌‌هاى دیگر هم تحصیل كرده بود، اما به همین سادگى خدا را این طور معنا مى‌‌كرد: یعنى ماده‌‌المواد عالم!
با چنین تصورى از خدا داشتن دیگر چه چیزى براى دین باقى مى‌‌ماند؟ دیگر چه مناجات و دعایى با خدا؟ با ماده‌‌المواد عالم انسان مناجات مى‌‌كند؟ از او چه مى‌‌خواهد؟ اینان كه خوبان بودند، و قصد بدی نیز نداشتند، این سخنان را مى‌‌گفتند. این دو داستان مربوط به بیش از سى سال پیش و قبل از انقلاب است. داستان سوم، نیز مربوط به پیش از انقلاب است. در آن زمان كتابى به نام «توحید»؛ نوشته شده بود. در آن كتاب آمده بود كه ماتریالیسم فلسفى نكوهشى ندارد، آن چه ما مذمت مى‌‌كنیم، ماتریالیسم اخلاقى است. براساس ماتریالیسم فلسفى، غیر از ماده در عالم هستى، چیز دیگرى وجود ندارد. نویسنده این كتاب تأكید می‌كند این اشکالی ندارد؛ آنچه اشكال دارد ماتریالیسم اخلاقى است؛ یعنى آدم دلبستگى به عالم ماده داشته باشد. این نویسنده اهل تظاهر به مسائل اخلاقی نیز بود. بر روی فرش‌گران قیمت و بستر نرم نمی‌نشست و نمی‌خوابید. مهمانى كه مى‌‌رفت غذاهاى لذیذ نمى‌‌خورد؛ اگرچه در مهمانى‌‌هاى خصوصى همه چیزى را استفاده مى‌‌كرد؛ اما در حضور دیگران خیلى تظاهر به زهد می‌كرد، چون با ماتریالیسم اخلاقى مخالف بود! رسما كتابی به نام «توحید»؛ نوشته بود، در دفاع از بى‌‌خدایى! «لا اله الا الله»؛ را معنا كرده بود كه منظور از «الله»؛ یعنى ایده‌‌آل اخلاقى! این فرد، طلبه‌‌اى بود كه در مشهد درس خوانده و بزرگ شده بود. با بزرگانى تماس داشته و در جلسات آنان شركت مى‌‌كرد. این فرد از اعضاء فداییان خلق و منكر دین و خدا شد، و برای دوستان و پیروان و اطرافیان خود، ازدواج دسته‌‌جمعى ایجاد مى‌‌كرد؛ یعنى عده‌‌اى از خانمها را به عده‌‌اى از آقایان ازدواج داده و عقدشان مى‌‌كرد. استدلال به قرآن نیز مى‌‌كرد كه گفته «نِساؤكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ»3؛ «نِساء»؛ جمع است، «كُمْ»؛ هم جمع است؛ یعنى یك عده مرد، شوهر یك عده زن! در خانه‌‌هاى تیمی پیروان این آقاى معمم كه كتاب «توحید»؛ را نوشته بود، این اتفاق‌ها می‌افتاد! پس از انقلاب او را اعدام کردند. اگر گفته شد كه خدایى نیست و غیر از ماده چیز دیگر وجود ندارد، انسان را با داشتن زهد و طرفداری از كارگر و فقیر، نیز به چنین تباهی می‌كشاند.
این شخص در مدرسه فیضیه و در مدرسه مرحوم آقاى بروجردى درس مى‌‌گفت و عده‌ای از جوانها هم در اطراف او بودند و از او طرفدارى مى‌‌كردند. چنین انسانی هر چند نماز و عبادت و انفاق اموال در راه خدا داشته باشد، چه فایده‌‌اى دارد؟ «وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمآنُ ماءً حَتّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ * أَوْ كَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَكَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»4؛ «كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَیْءٍ»5؛ «وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»6؛ امروز نیز چنین خطرهایى وجود دارد. هیچ مرز امنى وجود ندارد، قم باشد، یا نجف، تهران باشد یا مشهد، مرزى نیست كه بگوییم اینجا دیگر سرایت نمى‌‌كند. این خطرها براى همه وجود دارد. در همان زمان كسانى درباره توحید بحث مى كردند، مى‌‌گفتند «توحید»؛ باب تفعیل است از «وَحَدَ»؛ یعنى «ایجاد الوحدة»، «جعل الشى‌‌ء واحدا»، پس فارسى توحید یعنى یكى كردن! باب تفعیل، مثل باب افعال، لازم را كه متعدى مى‌‌كند، یا مفعول اول را به مفعول ثانى مى‌‌برد، «وَحَّدَهُ»؛ یعنى «جَعَلَهُ واحِدا»، یعنى «أَوْجَدَ الْوَحْدَةَ فیه». پس اصل توحید یعنى این كه كثرت را یكى كنیم. گروهى از این تعریف نتیجه گرفتند كه توحید مربوط به جامعه است؛ و هدف آن ایجاد «جامعه طراز نوین توحیدى»؛ است.

تحریف توحید

ماركسیست‌‌ها در هر جامعه‌‌اى وارد مى‌‌شدند ادبیات آن جامعه را قبضه مى‌‌كردند. بهترین ادبیات هر جامعه در اختیار ماركسیست‌‌ها بود. زیبا و جذاب، اصطلاحات جدید، واژه‌‌هاى زیبا و جذّابی را وارد جامعه مى‌‌كردند «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ»7؛ واژه‌‌هاى زیبا و جذاب غالبا در ادبیات ماركسیست‌‌ها فراوان دیده می‌شد. یكى از واژه‌‌ها این بود: «جامعه طراز نوین»؛ مى‌‌گفتند جامعه‌‌هایى كه تاكنون در عالم تشكیل شده، جامعه فئودال و سرمایه‌‌دارى و برده‌‌دارى، بوده و اكنون باید «جامعه طراز نوین»؛ ایجاد كنیم، آن «جامعه طراز نوین»؛ جامعه كمونیستى‌‌است . یعنى همه در آن جامعه اشتراك داشته باشند. هنگامی كه ماركسیستهاى اسلامى پیدا شدند، كلمه «توحیدى»؛ نیز به آن اضافه شد و گفتند «جامعه طراز نوین توحیدى»؛ یعنى همان چیزی كه ماركس گفته بود كه جامعه باید اشتراكى باشد، همه چیز باید برای همه باشد. مالكیت شخصى باید ملغى شود، ازدواج شخصى باید ملغى شود؛ هر كس نیز احتیاج دارد باید رفع احتیاج كند، گرسنه است باید از طرف دولت مال در اختیارش بگذارند تا سیر شود؛ احتیاج به زن نیز نوعى گرسنگى است كه باید دستگاهى باشد كه آنجا زنها نگه‌‌دارى شوند و هر كه احتیاج دارد آنجا برود. اشتراك در همسر، در ثروت، در تحصیل و در همه چیز، ایده‌‌آل ماركسیسم بود. مى‌‌گفتند جامعه كنونی سوسیالیستى است، ولى جامعه سوسیالستى در مسیر تكامل است و به كمونیسم منتهى خواهد شد. جامعه ایده‌‌آل ما «جامعه طراز نوین توحیدى»؛ است؛ یعنى مالكیت شخصى و همسر شخصى باید ملغى شود. این فرد منحرف نیز شروع كرده بود به رواج ازدواج‌های دسته‌‌جمعى در خانه‌‌هاى تیمى، اسم آنرا نیز «توحید»؛ گذاشته بودند. می‌گفتند: توحید یعنى «یكى كردن»؟ یعنى همه مردم را یكى كنیم و تفاوت بین اشخاص نباشد، نه در مالكیت، نه در امكانات اجتماعى، نه در همسر و نه سایر مزایا؛ همه چیز برای همه است؛ این مى‌‌شود «یكى کردن»؛ و «توحید». پس ماركس که آرزوی آن را داشت، او بهترین موحد بود! در اوائل انقلاب این دیدگاه گروه‌‌هاى ماركسیست اسلامى بود. هنوز نیز در گوشه و كنار ته مانده‌‌ها و به قول امام، تفاله‌‌های این تفكر هستند و ترفند آن‌ها هم بازی با الفاظ است.
«توحید»؛ یعنى: «إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ»8؛ «لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ»9. یعنى «یكى دانستن»، نه «یكى كردن»؛ اعتقاد به وحدانیت خدا، نه یكى كردن اموری كه چند تا است. از اول صدر اسلام تاكنون چه كسى توحید را به این معنا گفته است؟ البته كسانى بودند كه براى تحقق این ایده‌‌های انحرافی حاضر بودند، بكشند و كشته شوند، تروریستهاى فدائیان خلق و سایر تروریست‌‌ها، چنین عقیده‌ای را داشتند. صاحب كتاب «توحید»؛ از طرفداران فدائیان خلق بود.

تقدم ایمان بر عمل

نخبه‌‌گان جامعه از یك دیدگاه به دو بخش تقسیم مى‌‌شوند. بعضى از آنان بیشتر به مسائل فكرى و نظرى اهمیت مى‌‌دهند و بعضى به مسائل عملى و عینى. بعضى‌‌ها به اعتقاد و معرفت و ایمان اهمیت مى‌‌دهند و برخى هم به عمل، كه این دسته اخیر روحیه پراگماتیسمى داشته و عمل‌‌گرا هستند. قرآن به ایمان در درجه اول اهمیت داده و عمل صالح، فرع ایمان است؛ «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»10؛ این آیه تصریح مى‌‌كند كه عمل بدون ایمان، هیچ ارزشى ندارد؛ اگر ایمان پشتوانه كار خوب نباشد، مثل خاكسترى است كه در روز طوفانى به دست باد سپرده شود. «كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَیْءٍ»؛ هرچه تلاش كنند هیچ نتیجه‌‌اى نخواهند گرفت.
كار خوب وقتى در سعادت انسان اثر دارد كه پشتوانه آن، ایمان باشد. اصولا نقش كار خوب، در سعادت انسان این است كه ایمان انسان را تقویت مى‌‌كند؛ «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ»11. آنچه آدم را به خدا مى‌‌رساند «الْكَلِمُ الطَّیِّب»؛ است، عمل صالح نیز انسان را هدایت نموده و او را بالا مى‌‌برد. اما آنچه انسان را بالا می‌برد، اعتقاد و ایمان است. اما آیا ایمان به تنهایی می تواند فرد را نجات دهد؟ آیا فرد مؤمن بدون عمل صالح، به بهشت می‌رود؟ اصل ایمان است و عمل صالح كه از ایمان بر مى‌‌خیزد. این گرایشى است كه بیشتر سعى مى‌‌كند تا ایمان مردم را حفظ نماید.

تقش توسل به اهل بیت(ع)

بر همین اساس مى‌‌گویند اگر انسان ولایت اهل بیت(ع) را داشته باشد باید راه اهل بیت(ع) را برود و اگر زمانی انسان گناهى مرتكب شد زود باید توبه كند. تكیه این دسته بیشتر روى ایمان و اعتقادات قوى است. عده دیگری نیز بر عكس، خوبى‌‌ها را در كار خوب مى‌‌بینند؛ و نیّت و خاستگاه اعتقادی آن را خیلی مهم نمی‌دانند. وقتی كه گفته می‌شود فلان شخص كارى كه كرده، براى اسلام ضرر دارد و ایمان مردم را فاسد می‌كند مى‌‌گویند ببینید چقدر خدمت كرده است. فلان شهر را آباد كرده! در اینجا توجه به عمل و به رفتار است. این دسته به ایمان و اعتقاد چندان بهایى نمى‌‌دهند.
ه یاد دارم یكى از روحانیونى كه شهید شد ـ عامله الله بفضله ـ در جلسه‌‌اى با حضور عده‌‌اى از علما و در زمانى كه امام در تبعید بودند، سخن می‌گفت. ایشان با اشاره به اینكه اسلام دو بخش دارد می‌گفت: «ما یك بخش را گرفتیم، ماركسیست‌‌ها هم یك بخشش را؛ نه ما بر آنها فضیلتى داریم، نه آنها بر ما. باید این دو را با هم جمع كرد. ما فقط اعتقاد به خدا و نماز و عبادت را گرفتیم؛ آنها عدالت و رسیدگى به فقرا را گرفتند؛ آنها نصف اسلام را دارند، ما هم نصف اسلام را داریم. خیلى نباید به آنها بگوییم كه شما منكر خدا هستید، بى دینید و كافرید؛ آنها هم حق دارند بگویند كه شما نیز كافرید؛ براى این كه شما نیز نصف اسلام را قبول نكردید!»؛ این را یك نفر روحانى كه در یكى از حوادث شهید شد (عامله الله بفضله) ـ. می‌گفت. ممكن است كسی به مقام شهادت هم نائل شود اما دچار چنین خطاهای فكری باشد. خطر اعتقادى براى همه ما و شما كمین كرده است. هیچ كس نمى‌‌تواند مطمئن باشد كه من دین خودم و اعتقادهاى خودم را سالم خواهم برد. باید پناه به خدا ببریم و از خدا بخواهیم كه «اللّهُمّ جَنّبْنَا الْإِلْحَادَ فِى تَوْحِیدِكَ،»؛ انحراف در توحید را از ما دور كن.


1. اعراف / 180.

2. كهف / 5.

3. بقره / 223.

4. نور / 39-40.

5. ابراهیم / 18.

6. فرقان / 23.

7. انعام / 112.

8. بقره / 163.

9. نساء / 171.

10. بقره / 25.

11. فاطر / 10.