صوت و فیلم

صوت:
,

فهرست مطالب

جلسه نوزدهم؛ کمین‌های شیطان در مسیر قرب به خدا

تاریخ: 
شنبه, 30 شهريور, 1387

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده‌‌اى از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاریخ 1387/06/31 مطابق با شب بیست‌ویکم ماه مبارک‌ رمضان 1429 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

کمین‌های شیطان در مسیر قرب به خدا

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِكَ، وَ الْتَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِكَ، وَ الشَّكَّ فِی دِینِكَ، وَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِكَ، وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَ الانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
امام سجاد (ع) در دعای شریف ورود به ماه رمضان پس از حمد الهی و درخواست توفیق برای انجام بهترین اعمال و عبادات در ماه رمضان، از خدای متعال درخواست می‌‌كنند تا به مقام قرب و رضوان الهی رسند. برای تحقق پدیده‌‌ها در عالم، یك سلسله اسباب و مقتضیات و شرایط و معِدات وجود دارد. در مقابل موانعی نیز وجود دارد كه پیش از تحقق، آنها را باید دفع و از بروز موانع پیشگیری کرد و اگر تحقق پیدا نمود، باید آنها را رفع كرد. در اینجا هنگامی كه از خدای متعال توفیق گام نهادن در راه رضای او و بهترین اعمال و عبادات را می‌خواهیم. سزاست كه درخواست كنیم تا موانع رسیدن به قرب و رضای الهی را دفع و رفع فرماید.

الحاد مانع رسیدن انسان به قرب الهی

نخستین مانع قرب خدای متعال براساس آموزه‌های این دعا، «الحاد در توحید»؛ است. منظور از الحاد تنها نفی خدا نیست؛ بلكه هرگونه انحراف در عقیده صحیح را الحاد، می‌گویند. «الحاد»، گاهی به صورت انكار مبدأ ـ العیاذ بالله ـ و گاهی به عنوان شریك قرار دادن برای خدا و گاهی به عنوان نسبت دادن صفات نامناسب به خدای متعال، بروز و ظهور می‌یابد. الحاد یعنی انحراف از مسیر حق.

توحید، ریشه همه اعتقادات

موانع پیش روی انسان، برای رسیدن به قرب الهی سه دسته هستند. یك دسته از موانع، انحراف در اعتقادات اصولی و امور مربوط به آن است. اعتقاداتی كه پایه سعادت انسان است. در هر دینی به ویژه در دین مقدس اسلام، یك سلسله اعتقادات اصلی وجود دارد. اعتقاداتی كه ریشه‌‌ای‌‌ترین مطالب، در ساختمان روحی و ایمانی انسان به شمار می‌رود. این اعتقادات همچون ریشه درخت هستند كه اصول دین نامیده می‌‌شوند. اصول یعنی ریشه‌‌ها. اگر ریشه درختی سالم باشد هرچند شاخ و برگ آن خشك شده و سوخته باشد اما امید آن هست كه باز دوباره سبز گردد و بار و برگی بیاورد. اما اگر ریشه‌‌؛ درخت پوسیده و از بین رفته باشد، دیگر نمی‌توان هیچ امیدی به سبز شدن و بار و برگ دادن آن درخت داشت.

توحید، خلاصه دین

اعتقادات اصلی شامل توحید، نبوت، معاد، درك صفات الهی و اثبات عدل خدا، و اعتقاد به امامت است. مجموعه این اعتقادات ریشه‌‌های دین یك انسان است. ریشه‌‌ای‌‌ترین اصل در میان این پنج اصل اعتقادی، توحید است؛ كه اساس دین به شمار می‌آید. مرحوم علامه طباطبایی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ می‌فرمودند: «اگر همه دین را در یك كلمه خلاصه كنیم می‌شود «توحید»؛ و اگر «توحید»؛ را بگسترانیم، می‌‌شود همه دین.»؛ بر همین اساس در درجه نخست انسان باید تلاش كند تا اصلی‌‌ترین اعتقاد، یعنی توحید سالم و زنده مانده و حیات داشته باشد. چرا كه توحید ریشه اعتقادات است. اگر، ریشه ضربه ببیند و بخشكد، دیگر عقاید، كه شاخ و برگ درخت هستند، از بین خواهند رفت.

خدای كم قدرت، نابود شدنی است!

انحرافاتی كه در اعتقاد به توحید پیدا می‌‌شود، معرفت صحیح نسبت به خدای متعال را از بین می‌برد، خواه این انحراف شرك در خالقیت و ربوبیت باشد، خواه نسبت دادن صفات نادرست به خدای متعال باشد، و خواه وجود هر نوع انحراف دیگر در عقاید. ما معتقدیم خدا دارای قدرت بی نهایت است؛ اگر انسان قائل به تقسیم قدرت خداوند شود و بخشی از قدرت او را در دست دیگران بدانیم، دیگر قدرت خدا بی نهایت نخواهد بود و در حقیقت صفت خدایی از او سلب می‌‌شود. خدای متعال بر همه چیز قاهر و قادر است. همه امورتحت سیطره، هیمنه و تسلط اوست و همه امور با اراده او موجود است. اگر انسان، در كنار خدا، قدرت‌‌های دیگری را قرار داده و برای آن قدرت‌ها استقلال و تأثیری را پذیرفته، یا در ایجاد، تدبیر، روزی دادن و امور فردی و اجتماعی، به نیروها و قدرت‌هایی غیر از خدا تكیه نماید، با چنین دیدگاهی، دیگر انسان به قدرت نامحدود خدا نمی‌تواند اعتقاد داشته باشد. در نظر چنین انسانی قدرت‌‌ها شكسته و تقسیم شده است. هنگامی كه قدرت خداوند محدود شود، طبیعی است كه قابل شكست، و مغلوب نیز باشد. چرا كه وقتی امری محدود باشد، ممكن است كامل‌‌تر از آن فرض شود. ممكن است چیزی فرض شود كه از آن قدرت محدود، ؛ قدرت بیشتری داشته باشد. با چنین دیدگاهی دیگر قدرت خدا، قاهر و بی‌نهایت نخواهد بود.

خدای یكتا یا خدیگان؟

حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام، در زندان به زندانیانی كه خواب دیده و برای تعبیر خواب به نزد ایشان آمده بودند، فرمود: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ»1، اگر خدای انسان، «ارباب»، «رب‌‌ها»؛ و خدایان متعدد شد، هر كدام قدرت محدودی خواهند داشت. در این صورت قدرت خدا محدود و شكست‌‌پذیر خواهد بود و قدرت محدود و مغلوب، دیگر نمی‌تواند خدا باشد. خدا باید دارای قدرتی باشد كه بر همه غالب و مسلّط بوده و قدرتی بالاتر از آن فرض نشود. یك فرض آن است كه یك خدا وجود داشته باشد، خدای «واحد»، و «قهار»، كه بر همه امور غالب است و همه چیز تحت سیطره اوست. در مقابل این دیدگاه، دیدگاهی وجود دارد كه می‌گوید باید چند خدا وجود داشته باشد. قدرت چنین خدایی همچون سایر موجودات، تقسیم می‌شود و قدرت او نامحدود نیست. «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ؛»؛ اگر اللّه «واحد»؛ و «قهار»؛ است، همه ماسوی‌‌الله، با اراده او موجود است. اگر اراده خدا نباشد، هیچ چیز وجود نخواهد داشت. همه چیز نابود است؛ «اگر نازی كند از هم فرو ریزند قالب‌‌ها.»

مانعی برای درك صفات الهی

اگر الحاد و انحراف در توحید وارد شود، دیگر نمی‌توان صفات الهی را درك نموده و آنها را شناخت. همه صفات جلالیه و جمالیه كه به خدای متعال نسبت داده می‌شوند، فرع صفت واحد و قهار است. خدا علم بی‌‌نهایت، قدرت بی‌‌نهایت، جمال بی‌‌نهایت، كمال بی‌‌نهایت است - و همه خوبی‌‌ها را بی‌‌نهایت دارد. اگر خداوند واحد نبود و قدرت و هستی او تقسیم می‌شد، صفت قاهریّت او نیز از بین رفته و این صفات نیز برای او دیگر به صورت بی‌نهایت و نامحدود نبودند. هرگاه توحید انسان نقص و انحراف داشته باشد، دیگر نمی‌‌تواند خدا را با صفات علیا شناسایی نموده و او را تمجید كند. با یافتن اهمیت این موضوع می‌توان فهمید كه چرا امام سجاد (ع) می‌فرمایند: «وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِكَ وَ الْتَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِكَ.»؛ اگر الحاد در توحید وارد شود، دیگر نمی‌‌توان خدا را درست تمجید و ستایش نمود.

ناسزا به رب النّوع باران!

چندین سال پیش جهت تبلیغ، به هندوستان سفری داشتیم. در یكی از شهرهای هند به همراه بعضی از دوستان و با یكی از فضلای هندی در حال پیاده‌روی بودیم كه ناگهان هوا ابری شد و باران شروع به باریدن كرد. هند از جمله مناطق استوایی است كه در تابستان، باران فراوانی در آن می‌بارد. همچنان كه در زیر باران شدید در حال حركت بودیم یک هندو كه با ما هم مسیر بود، ناگهان با عصبانیت رو به آسمان نمود و به زبان هندی، سخنانی گفت. از عالم هندی كه همراه ما بود پرسیدم او چه می‌‌گوید؟ خندید و گفت: او به رب النوع و خدای باران ناسزا نثار می‌كند و می‌‌گوید: «آن هنگام كه باید باران می‌فرستادی، نفرستادی؛ اكنون باران می‌‌فرستی!؟»؛ هنگامی كه خدای انسان، خدایگان و ربّ النوع‌ها شدند، آن وقت اعتقاد به خدا نیز این گونه می‌شود كه به جای تحمید و تمجید و خضوع، به خدای خود ناسزا گفته و به او اعتراض نیز می‌‌كند ـ العیاذ بالله. اگر كسی به اله یا ربی حقیقی اعتقاد داشته باشد، آن اعتقاد، ایجاب می‌‌كند تا انسان، در برابر آن ربّ و اله خضوع داشته و هر گونه احتمال نقص و قصور و كمبود را از ساحت مقدس او دور بداند. از همین روست كه نخستین چیزی كه انسان در مقابل خدای متعال به زبان آورده یا در دل می‌‌گذراند، تسبیح خدا است؛ «یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»2؛ نخستین لازمه ‌‌؛ اعتقاد انسان به خدا این است كه انسان خدا را از هر عیب و زشتی و كوتاهی منزّه و دور بداند. اما البته لازمه «أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ،»؛ و «مُتَشاكِسُون»؛ كه با یكدیگر می‌‌توانند نزاع و درگیری داشته و نسبت به همدیگر بد خلقی كنند این است كه پرستش‌‌؛ كنندگان این خدایان نیز، نسبت به آنها می‌توانند گاهی بدخلقی ‌‌كنند.

حُسن یوسف، قطره‌ای از اقیانوس جمال حق

اگر كسی اعتقاد داشته باشد كه همه كمالات فقط و فقط برای اوست، همه خوبی‌‌ها و زیبایی‌‌ها و كمالات موجود را یك رشحه بسیار ناقص، و قطره‌‌ای از اقیانوس بی‌‌نهایت كمال الهی می‌داند. در عالم انسانی كسی را كه در زیبایی ظاهری و جمال، فوق‌‌العاده می‌‌شناسیم حضرت یوسف علیه السلام است. نگاه كردن عده‌‌ای به چهره ایشان باعث شد تا همه، دست‌‌های خود را به جای ترنجی كه در دست داشتند، ببرند. آنها با دیدن جمال یوسف (ع) مبهوت شده و گفتند «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاّ مَلَكٌ كَرِیمٌ»3. اگر پرسیده شود كه زیبایی و جمال یوسف (ع) نسبت به زیبایی خدای متعال چه اندازه است به یقین نسبت زیبایی یوسف (ع) به زیبایی خدای متعال، از نسبت قطره‌‌ای به اقیانوس آرام و از همه دریاهای عالم كمتر و پایین‌تر است. حضرت یوسف (ع) مخلوقی است در حدّی ضعیف و ظرفیتی اندك. سایه‌‌ای از زیبایی خدا در حضرت یوسف (ع) تابیده شد.

مخلوق محدود و خالق بی‌نهایت

توحید این است كه انسان بداند صفات مخلوقات محدود هستند و این تنها خداست كه در همه امور كمال محض و بی‌نهایت مطلق است. ؛ نخستین خطر تهدید كننده انسان كه به دنبال آن، در سایر معارف اعتقادی، انحراف پیدا می‌شود، نفهمیدن و نشناختن خدای یگانه است. انسان هرگاه خدا را شناخت و هدف او قرب و یافتن رضوان خدا شد، در جست‌وجوی او راهی را انتخاب می‌كند تا به قرب او نائل شود. انسان باید تلاش كند تا راه و مسیری را برگزیند كه رضایت خدا در آن بوده و انسان را به خدا نزدیك كند. انسان، موجود محدود ناقصی است كه به تدریج باید از مراحل آغازین زندگی علم و شناخت پیدا كند «أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»4؛ در چنین مقامی انسان احتیاج به هدایت الهی دارد تا خدا او را هدایت كند. خدا نیز چنین كرده و ؛ از لطف و عنایت خود دین را به وسیله انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین برای انسان فرستاده است.

یقین در دین

واجب‌‌ترین امر بر انسان این است كه تلاش كند تا دین را درست بشناسد و یقین پیدا کند آن دینی كه دین صحیح و خداپسند است، «دین اللّه»؛ است. سپس انسان باید تلاش كند جزئیات آن دین را شناخته تا بتواند به آن عمل كند. پس از معرفت خدا، مهمترین چیز برای انسان، معرفت دین خداست. اگر انسان پس از شناخت خدا، یقین پیدا نكرد كه دین صحیح كدام است و در دین شك نمود، راه تقرب به او را پیدا نمی‌‌كند. برای نزدیك شدن به خدا و رسیدن به رضوان و رحمت بی‌‌نهایت او در عالم آخرت، انسان باید بداند كه چه كاری باید انجام دهد و این جز با شناخت دین به دست نمی‌آید. اگر انسان به مرحله یقین دست نیابد، به واسطه شك، در جا زده و توان حركت در مسیر الهی را نمی‌یابد. برای همین امام سجاد (ع) در دعا پس از درخواست از خدا، برای دور ماندن از الحاد، به آفت شك در دین اشاره نموده و می‌فرماید: «وَ الشَّكَّ فِی دِینِكَ؛»؛ ما را نخست از الحاد در توحید، كه لازمه آن تقصر در تمجید است، دور بدار و دوم از شك در دین، ما را حفظ فرما. انسان پس از شناخت خدا و دین در نهایت به مقام بندگی خدا رسیده و در مقام عمل بر می‌آید. این دو فراز از دعا بیشتر به بینش، و گرایش‌‌های قلبی و اعتقادات انسان مربوط است. لازمه شناخت دین، شناخت وظایف انسان نسبت به خود، نسبت به خدای متعال، نسبت به جامعه و نسبت به مخلوقات است. هنگامی كه انسان این وظایف را یاد بگیرد می‌تواند در مقام عمل برآید. برای عمل كردن به دین باید انسان توجه داشته باشد كه اگر در مقام عمل كوتاهی كند، چه سرنوشت بدی در انتظار او خواهد بود و در دام چه دشمن مطرودی خواهد افتاد.

خطرها در کمین‌اند

پس از شناخت هنگامی انسان می‌‌تواند راه درست را بپیماید كه در گرداب و دام شیطان گرفتار نشود. انسان اگر از چنگ شیطان به در آمد و راه صحیح را شناخت، پس از شناخت ممكن است، در مقام عمل در دام شیطان گرفتار شده و نتواند عمل كند. مرحله اول عقاید، مرحله دوم شناخت دین و مرحله سوم مقام عمل است. برای هر كدام از این مراحل لوازمی ذكر شده است. اگر شك در دین پیدا شد «وَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِكَ»؛ انسان نسبت به مسیری كه باید در آن گام نهد، كوردل شده و آن را درك نمی‌‌كند. حق و باطل را تشخیص نمی‌‌دهد؛ چون دین صحیح را درست نشناخته، نمی‌‌داند كه كدام مسیر درست است و كدام درست نیست. همچون انسان نابینا که نمی‌تواند در هنگام حركت در مسیر، خطرها، گودال‌ها، صخره‌‌ها، حیوانات درنده و گزنده، مارها و عقرب‌‌؛ ها و تهدیدها و آسیب‌ها را دیده و از آن‌ها خود را حفظ كند. كسی كه دین را نشناخته و به آن یقین ندارد، به آسانی در خطرها گرفتار می‌شود. اگر انسان در مقام عمل قدر نعمت‌‌های خدا را ندانسته و به اوامر و نواهی و ؛ حدود الهی، عمل نكند، و اعمال واجب را بزرگ ندانسته و نسبت به آن چه باید احترام بگذارد، كوتاهی كند و از آن چه ممنوع است، دور نشده و مرتكب حرام شود، خواه ناخواه در دام شیطان گرفتار شده و به هلاكت می‌‌رسد.

نور ایمان و یقین، چراغ روشنای راه

این فرازها با ذكر صلوات آغاز شده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»؛ در بسیاری از فرازهای دعاهای مأثور از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، ذكر صلوات تكرار شده است. در دعاهای ماه شعبان و مناجات شعبانیه و دعاهای دیگر نیز همین‌‌گونه است، اگر صحیفه سجادیه را بخوانید، خواهید دید كه در هر صفحه‌‌ای یك یا چند صلوات ذكر شده است. پس از ذكر صلوات می‌‌فرماید: «وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِكَ؛»؛ ما را از انحراف در توحید و خداشناسی دور بدار! «وَ الْتَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِكَ»؛ و از كوتاهی در ستایش خود، ما را حفظ فرما. اگر در مرحله توحید، انحرافی وارد شود، انسان نمی‌تواند آن گونه كه باید خدا را ستایش كند. پس از این مرحله امام سجاد (ع) به آفت شك در دین اشاره كرده و می‌فرمایند: «وَ جَنِّبْنَا الشَّكَّ فِی دِینِكَ، وَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِكَ». ما را از تردید و شك در دین و نابینایی و كور دلی در مسیر خود دور فرما! اگر انسان در دین شك نمود، در مسیری كه باید به سوی خدا گام نهد، نابینا می‌شود: «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»5؛ اگر چشم انسان نابینا شود، امور مادی و جسمانی را نمی‌‌بیند اما آنچه باید انسان ببیند، حق و باطل و راه حق است تا بپیماید؛ راه باطل را باید ببیند، تا خود را حفظ نموده و در گودال سقوط نكند. نور را ببیند تا به دنبال آن رود و ظلمت را درك كند تا از آن اجتناب كند؛ اما اگر اینها را درك نكرد، همچون انسان نابینا است «وَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِكَ.»

تغافل و بی‌اعتنایی به خدا، سقوط در همه تباهی‌ها

مرحله بعدی مرحله عمل است، در مرحله عمل مهم آن است كه انسان احكام الهی و دستورات خدا را محترم بشمارد و به آن توجه داشته باشد. آفت این مرحله این است كه انسان خود را به غفلت انداخته و بی اعتنایی كند. گاهی غفلت به طور طبیعی ایجاد می‌‌شود، این بد است؛ اما بدتر از آن این است كه انسان از روی عمد غفلت و بی‌اعتنایی كند.
انسان در شبانه روز از هنگامی كه صبح از خواب بیدار می‌‌شود تا آن هنگام كه شب به خواب می‌رود، كمتر می‌شود كه مراقب باشد تا در مسیری كه خدا فرموده گام نهاده و به دستورات الهی عمل كند. بیش از نود در صد توجهات انسان، معطوف به رفع نیازها و خواسته‌‌های مادی همچون خوردنی‌‌ها، آشامیدنی‌‌ها، پختن، خریدن و پول در آوردن، است. توجه به این امور به صورت طبیعی، آن گونه كه باید و شاید، جایی برای توجه به خدای متعال و دستورات او باقی نگذاشته و توجه به خدا در انسان ضعیف می‌‌شود. این به خودی خود، نكوهیده و مذموم است. اما بدتر و نكوهیده‌تر از آن این است كه انسان از روی عمد، به خدا و دستورات او بی‌اعتنایی و بی‌توجهی می‌كند. با آنكه شرایط هشدار و توجه برای انسان فراهم است، اما او خود را به بی‌توجهی می‌زند. گاهی شنیدن موسیقی برای انسان جالب‌‌تر از شنیدن قرآن است. تماشای یك فیلم جالبتر از شنیدن تفسیر قرآن است. خداوند می‌‌خواهد انسان را از غفلت بیرون بیاورد و او را متوجّه سازد، اما انسان تغافل نموده و خود را از روی عمد به غفلت گرفتار می‌كند. این تغافل و بی‌اعتنایی قساوت قلب آورده و از انسان توفیق را سلب می‌‌كند. غفلت‌‌های طبیعی، تا آنجایی كه طبیعی است، اگرچه نقص است و مناسب مقام عبودیت نیست، اما خیلی خطرناك نیست. در چنین غفلت‌هایی هنگامی كه انسان توجه پیدا نماید، پشیمان می‌‌شود كه چرا غفلت داشته است.

نام خدا، موجب آرامش یا بیزاری؟

هنگامی كه عامل توجه وجود دارد و انسان خود را به غفلت‌زده و از روی بی‌اعتنایی به خدا توجهی نمی‌كند، العیاذ بالله كار به جایی می رسد كه انسان از شنیدن اسم خدا نیز بیزار می‌شود - «وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»6؛ هنگامی كه انسان در مرداب دنیا فرو رفته و دل را در اختیار لذایذ دنیا قرار می‌‌دهد، هر آن‌چه را كه مزاحم لذت دنیا باشد مانع دیده و از آن ناراحت می‌‌شود. اگر به كسی كه در پی هوس و گناه است؛ خدا را یادآور شوید، طبیعی است كه ناراحت شود. به جای آن كه قلب و جان انسان با شنیدن نام خدا، خرسند و شاد و نورانی شود و همچون عاشقی كه نام معشوق را می‌‌شنود، بی‌اختیار گردد، با شنیدن نام او ناراحت شده و می‌‌گوید: یك دقیقه نمی‌‌گذارند راحت باشیم! «وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.»؛ پناه بر خدا! انسان باید همواره یاد خدا را در دل زنده نگاه داشته و نسبت به احكام الهی با احترام نگاه كند. هنگامی كه از دین و فقه و احكام خدا سخنی به میان می‌آید، انسان باید با ادب و احترام با آن روبه‌رو شده و با اشتیاق آنها را آموخته و به آن عمل نماید. اگر انسان نسبت به حرمت‌‌های الهی بی‌‌اعتنا شد و خود را به غفلت زده و عامل غفلت را برای خود فراهم نمود، قطعا در دام شیطان گرفتار خواهد شد. در این فراز از دعا امام سجاد (ع) می‌‌فرماید: «وَ الانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»؛ ما را از فریب شیطان و گرفتاری در دام او دور بدار.


1. یوسف / 39.

2. جمعه / 1.

3. یوسف / 31.

4. نحل / 78.

5. حج / 46.

6. زمر / 45.