بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهاى از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدى (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاریخ 1387/07/04 مطابق با شب بیست و پنجم ماه مبارک رمضان 1429 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امحَاقِ هِلالِهِ، وَ اسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاخِ أَیَّامِهِ حَتَّی یَنْقَضِیَ عَنَّا وَ قَدْ صَفَّیْتَنَا فِیهِ مِنَ الْخَطِیئَاتِ، وَ أَخْلَصْتَنَا فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ.»
خدایا با بیرمق شدن نور ماه و رفتن او در محاق، گناهان ما را نیز پنهان فرما. با پایان یافتن این ماه پیامدهای گناهان و سنگینی رفتار خطای ما را، از ما بركنار نما؛ تا جایی كه چون این ماه پایان مییابد، ما نیز از خطا و گناه پاك شده و از بدیها و زشتیها رها گشته باشیم.
این دعا در هنگام ورود و فرا رسیدن ماه رمضان گفته شده است. اما در پایان این دعا به پایان ماه توجه شده است. براساس نظر اهل لغت و ادبیات عربی، شبهای اول ماه تا سه شب، را «هلال»؛ و از آن زمان تا سه شب مانده به پایان ماه را ؛ «قمر»؛ مینامند. از شب بیست و هفتم به بعد، گاهی دو شب و گاهی سه شب به پایان ماه مانده دیگر ماه دیده نمیشود. ایام دیده نشدن ماه را، ایام «مُحاق»، «مِحاق»؛ یا «مَحاق»؛ میگویند. حالت «هلال»؛ ماه در دو مرحله ظاهر میشود: یكی در آغاز ماه و دیگری در پایان ماه. دو یا سه شب مانده به پایان ماه، دیگر هلال ماه در حال «محاق»؛ است. شب پایان ماه نیز شب سلخ نامیده شده چرا كه دوباره ماه نو طلوع میكند. امام سجاد (ع) در دعا میفرماید: خدایا همانگونه كه هلال ماه رو به محاق میرود، و دیگر نور ماه دیده نمیشود، گناهان ما را نیر بیرمق و پنهان فرما! به گونهای كه تا پایان ماه دیگر گناهی برای ما نمانده باشد و در هنگام «سلخ»؛ و نو شدن ماه، ما را نیز آراسته و نو نما.
«سلخ»؛ به معنی پوست كندن است؛ «سلاّخ»؛ كسانی هستند كه پوست گوسفند را میكَنند «وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»1؛ در روز نور، همچون پوستهای روی زمین را فرا میگیرد، در شب خدا آن پوسته را از آن جدا میسازد و دوباره زمین تاریك میشود. چون روز، با تابش نور به زمین، پدیدار میشود. در پایان ماه نیز كه دیگر ماه تمام میشود میگویند «سلخ»؛ ماه است؛ یعنی دیگر ؛ پایان ماه است. البته نور ماه همیشه وجود دارد اما موقعیت ما نسبت به ماه به گونه ایست كه گاهی ماه را به صورت هلال میبینیم و گاهی به صورت قمر و بدر و دوباره به صورت هلال و سپس دیگر آنرا نمیبینیم. حضرت امام سجاد (ع) رفتارهای زشت ما را به ماه تشبیه میكنند و از خدا میخواهند تا آنچنان كه در پایان ماه، نور مهتاب كم میشود، گناهان ما نیز بیرمق و بیفروغ گردند تا جایی كه در پایان ماه دیگر گناهی در دفتر اعمال ما نمانده و با پایان این ماه ما نیز از همه گناهان پاك شده باشیم.
آیا واقعا گناه همچون جرم و لایه و پوستهای برای انسان است؟ آیا دعاها قطعات شعری و ادبی است؟ گاهی انسان دل تنگ میشود و فال حافظ گرفته و یا غزل یا قطعه شعری زیبا از یك شاعر را میخواند، و از معانی آن لذت میبرد اما میداند كه شعر مجاز است. ؛ بعید است كسی كه فال حافظ میگیرد و قطعهای از غزل حافظ را میخواند، مضامین ابیات شعر را خیلی جدی بگیرد هر چند شیرین و زیبا بوده و دارای نكتههای ادبی و عرفانی باشد. متأسفانه بسیاری از افراد با ادعیه و مناجات اینگونه برخورد میكنند. تصور این افراد از دعا و مناجات همچون خواندن قطعات زیبای ادبی و حداکثر، ثواب بردن از آن است. در حالی كه وقتی میگوییم خدایا با تمام شدن این ماه ما را از گناهان پاك فرما! باید معتقد باشیم كه اكنون آلوده و كثیف و پلید هستیم و واقعا از خدا به قصد اجابت بخواهیم تا آلودگیها را از ما جدا و دور بسازد. متأسفانه بسیاری از افراد برای لذت بردن از زیباییهای ادبی یا ثواب بردن، دعا را میخوانند. البته همین كه انسان در چند دقیقه، از لغویات دور شده و دروغ نمیگوید و غیبت نمیكند و به خدا توجه پیدا میكند، كار بسیار خوب و ارزندهای است و ثواب هم دارد. امّا خوبی و ارزش خواندن دعا با ارزش باور ؛ به مضمون دعا و امید به استجابت آن، بسیار تفاوت دارد.
انسان در هر روز چندین بار غذا میخورد. برای اینكه انسان در مرحله اول، احساس گرسنگی میكند. عاقلانهتر كه فكر كنیم، غذا برای سلامتی بدن و حفظ قوای جسمی و همچنین برای انجام وظایف و عبادت خدا مورد نیاز انسان است. كسانی كه سطح معرفت بالایی دارند، در این زمینه نیز با هدف جلب رضایت خدا، از خوردنیها و آشامیدنیها استفاده میكنند. هر زمان كه احساس میكنند خدا دوست دارد تا غذا بخورند، از غذا استفاده كرده و به اندازه نیز میخورند. اما افراد معمولی، برای سیر كردن معده، از غذا استفاده میكنند تا برای انجام كار و وظایف نشاط و انرژی داشته باشند، شاید برخی بدانند كه وقتی انسان غذا خورده و مواد غذایی را میجود، این كار موجب تقویت عضلات فك و دهان هم میشود. عضلات هر چه بیشتر حركت و ورزش نمایند، قویتر میشوند؛ مثل عضلات دست كه با حركت، بازوهای انسان قوی میشود. شما در طول عمر، چند بار با هدف تقویت عضلات فك و دهان غذا خوردهاید؟ ممكن است یكی از فواید غذا خوردن و جویدن غذا، تقویت عضلات فك و دهان باشد اما هیچ كسی با این هدف، غذا نمیخورد. عموماً افراد برای سیر شدن معده، و عده اندكی نیز برای رضایت خدا غذا میخورند. غذا خوردن برای هدف سیر شدن معده كجا و غذا خوردن برای رضای خدا كجا؟ گاهی غذا خوردن بسیار مستحب و ثواب آن نیز از روزه بیشتر است. وقتی انسان روزه مستحبی گرفته باشد و به خانه دوستی برود و بداند كه دوست او علاقه بسیار دارد كه با او غذا بخورد، در اینجا نیاز نیست انسان ؛ بگوید من روزه هستم. برای اینكه دوست خود، را خوشحال كند، باید بنشیند و با او غذا بخورد. ثواب شاد كردن آن دوست، از ثواب روزه مستحبی بیشتر است.
انگیزه انسان در كارها بسیار متفاوت است. اگر كسی بگوید: من غذا میخورم برای اینكه عضلات فك و دهانم تقویت شود، مردم به او میخندند و میگوید این هم شد هدف كار؟! دعاهایی كه ما میخوانیم و عبادتهایی كه ما انجام میدهیم اگر فقط برای ثواب بردن و بهرهمندی از میوه بهشتی و «لَحْمِ طَیْرٍ مِمّا یَشْتَهُونَ»2؛ و دیگر نعمتهای بهشتی باشد، همچون كسی است كه برای تقویت عضلات فك و دهان غذا بخورد. فوایدی كه دعا و یاد خدا و عبادت برای انسان به ارمغان میآورد آنقدر فراوان، عالی، پرثمر و پرفایده است كه در برابر ثوابهایی كه برای خواندن دعا میدهند، قابل مقایسه و سنجش نیست.
كسانی كه در سطح بالایی از معرفت و بصیرت قرار دارند با تمام وجود، دعا و مناجات را میخوانند. فرق آنان با افراد معمولی همچون فرق كودك یا تاجر است. كودك با پول بازی میكند، اما تاجر با پول تجارت میكند. اگرچه بازی كردن نیز یك كار و سرگرمی است و كودك باید بازی بكند، اما بازی كودك با پول كجا و سودهای كلان تاجر از پول، كجا؟ اگر ما تلاش نماییم تا مقداری از مضامین دعاها را با حال خود هماهنگ نموده و تا جایی كه میتوانیم به حقایق دعا خود را نزدیك نماییم، میتوانیم از آثار و نتایج دعا، بیشتر بهرهمند شویم. میزان بهرهمندی انسان از مناجات و دعا، به میزان معرفت و باور و اعتقاد انسان به دعا و درك اهمیت آن بستگی دارد. لازم است تا بزرگان و طلاب محترم، مردم جامعه را از نتایج مثبت عمل به دستورات دین و منافع ژرف و عمیق دعا و مناجات، بیشتر آگاه سازند. به عنوان نمونه دزدی كردن باعث بیاعتمادی مردم و ناامنی در جامعه و فساد در اقتصاد میشود. دستورات دین به انسان میگوید، امانتدار و درستكار بوده و دزدی و خیانت نكند. فایدهای كه این دستور دینی به همراه دارد آن است كه انسان در دنیا آسودهتر و در امنیت زندگی میكند.
فواید و نتایج مثبت شامل عبادات نیز میشود. به یاد دارم كه در دوران كودكی گاهی در كتابهای مذهبی میخواندیم كه نماز برای بدن، مثل ورزش است. این هدف درست مثل همان هدف تقویت فك برای غذا خوردن است. درباره روزه، نوشته بودند اسلام كه به گرفتن روزه دستور داده است برای آن است تا بدن سالم بماند. با روزه معده استراحت میكند تا دستگاه گوارش و بدن سالم بمانند. از بیانات اطباء و بزرگان پزشكی نیز شواهدی میآوردند كه تا چه اندازه روزه مفید است، و چقدر افراد مریض بودهاند كه با روزه گرفتن خوب شدهاند! این كتابها بیشتر برای توجیه دین بود تا برای اثبات دین، و بیشتر در آن به نتایج و آثار ظاهری دین در دنیا، مثل سلامت بدن و زندگی راحت تأكید میشد. در حال حاضر در فضای آموزشی و مذهبی، نظیر چنین كتابهایی دیگر دیده نمیشود. بیان نتایج ظاهری در این كتابها بیشتر برای اثبات حقانیت دین بود در حالی كه اگر در تحقیقات نوین صدها برابر این نتایج ظاهری برای دین اثبات بشود، در برابر حقیقت دین، همچون غذا خوردن برای تقویت عضلات فك و دهان است.
هدف اساسی دین، تقویت ارتباط انسان با خداست. انسان نباید اصل خود را فراموش كند. یك عدد اسپرم چه ارزشی دارد؟ هزاران اسپرم در یك قطره منی وجود دارد. هر انسان یك عدد اسپرم بوده كه پس از تغییر و تحولات تبدیل به انسان شده است. قطره منی كه در هر روز میلیونها میلیون از آن را از روی لباس و بدن میشویند تا آلودگی آن باقی نماند، به نطفهای تبدیل شده و سپس از آن انسان به وجود آمده است. جالبتر آنكه این موجود پست و بیارزش و متعفن، به جایی میرسد كه محبوب خدا شده و آنچنان ترقی نموده و مورد عنایت واقع میشود كه خداوند با آن هستی بینهایت، جمال بینهایت، كمال بینهایت و قدرت بینهایت به او میگوید: «تو محبوب من هستی! در نزد من آی و دل به كسی مبند»؛ این نطفه پست آلوده از كجا تا كجا ترقی نموده و به چه درجهای میرسد؟! گناه همان چیزی است كه مانع ترقی و بالا رفتن انسان میشود. هدف اصلی انسان در زندگی، از صفر به سوی بینهایت رفتن است. اگر كسی باور كند، كه گناه مانع كمال و ترقی انسان است، وقتی چندین سال عمر خود را مینگرد، خواهد دید كه چقدر آلودگی برای خود ایجاد كرده است.
گناه، لایه كثیف متعفن بر روی قلب
گناهان وقتی در سالهای متمادی بر روی همدیگر انباشته گردند، بسیار محكم و سفت میشوند. تا جایی كه پاك كردن آن همچون یك جرم آلوده سفت، مشكل میشود. تصور كنید پس از هفتاد سال، جِرمِ كثیفِ غلیظِ متعفنی، روح ما را فرا بگیرد. اگر كسی باور كند كه پاك كردن آلودگیها و اجرام سخت و متعفن، تا چه اندازه مشكل است، چه چیزی برای خود؛ لازمتر از نجات از آلودگی میبیند؟ باید توجه داشت كه با تجربه و توانایی و قدرت انسانی، این مشكل حل نمیشود. هفتاد سال تجربه انسان ؛ نشان میدهد كه انسان هر روز بر گناه خود میافزاید. وقتی انسان به ضعف خود میاندیشد، خواه ناخواه دست نیاز و گدایی به سوی خدای بزرگ بلند میکند ؛ كه «خدایا تو مرا نجات بده». اگر انسان به چنین جایی رسید، راه درست را پیموده است. دعا برای آن است كه ما را متوجه مشكل اصلی نموده و راه حل مشكل را نشان دهد. راه حل تنها در دست قدرت خداست. اوست كه میتواند پوستههای غلیظِ متراكمِ آلوده روح را از ما جدا و پاك كند. این كار از عهده هیچ كس جز خدا برنمیآید. آیا خدا میتواند چنین كاری انجام دهد؟ خدایی كه به آتش نمرود میگوید: «كُونِی بَرْداً وَ سَلاماً»،3؛ خروارها هیزم افروخته را برای ابراهیم (ع) گلستان میكند؛ قدرت خاموش كردن آتش گناه ما را نیز دارد. اگر در دل تصور كنیم كه خدا نمیتواند برای ما كاری انجام دهد، این نخستین لغزش، گناه، خطا و جهل ماست. در دعا ما به سوی خدایی رفته و نزدیك میشویم كه همه امور در دست قدرت اوست. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ»4؛ از سوی خدا هیچ كمبودی وجود ندارد.
رحمت و قدرت خدا نامتناهی است و محدودیتی ندارد؛ اما چون حكیم است، كار گزاف نیز نمیكند. رحمت خدا شامل حال كسی میشود كه لیاقت و ظرفیتی داشته باشد. همه مشكلات انسان، ناشی از نداشتن ظرفیت و لیاقت است. اساس ظرفیت و لیاقت، درك ضعف و فقر است. باید باور كنیم كه از خود هیچ نداریم. اگر به فقر و ناداری و بیچارگی خود پی بردیم لیاقت و ظرفیت نیز پیدا میشود. آنچه مانع از نزول رحمت خدا به گنهكاران میشود، اتكاء به قدرت انسانی و مادی است. اگر انسان از یك سو به قدرت و رحمت بینهایت خدا باور داشته و از یك سو به ضعف و بیچارهگی واقعی خود پی برده باشد دیگر مشكلی وجود ندارد. همه مشكلات برای آن است كه انسان باور ندارد كه خدا همه كاری میتواند انجام بدهد. اگر خدا معادل رحمتهایی كه به همه بندگان عنایت فرموده به یكی از بندگان مرحمت فرماید، چیزی از خزانه الهی كم نخواهد شد. در عالم آخرت خداوند چنین كاری خواهد كرد: «جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»5
انسان باید هر چه بیشتر، قدرت و رحمت خدا را باور داشته و هر چه بیشتر بر ضعف و عجز و بیچارهگی و قصور و ناداری و ناچیزی خود آگاهی یابد. اگر كسی واقعا باور نمود كه ناچیز است چیزی نیست، دیگر تكبر برای او مفهومی نمیتواند داشته باشد. اگر واقعا در خود چیزی نمیبیند، به چه چیز میتواند بنازد؟ با چه چیزی به دیگران فخر نموده و بزرگی بفروشد؟ مشكل اصلی همه گناهان، از جنس مشكل ابلیس است كه به آن مبتلا شد: «اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِینَ»6. باید تلاش كنیم كه از نظر فكری، و اعتقادی و رفتاری به این باور برسیم كه واقعاً چیزی نیستیم و از خود چیزی نداریم. هر چه هست، عنایت خداست. اگر كمالی و فضلی باشد از اوست. اگر شیطنت و رذالت باشد به جهالت ما باز میگردد. در چنین حالتی اگر رحمت بیپایان خدا شامل حال ما بشود، خلاف حكمت نیست.
آب جاری به صورت طبیعی در زمین گود فرو میرود، اما به بالای صخره نمیرود. انانیّت و تكبر و خودخواهی صخرهایست كه هر چه آب رحمت الهی در پای آن جاری باشد، بر سر قلّه صخره نمیرسد. دل فروتن و متواضع مثل زمین نرمی است كه وقتی نهر آب بر آن جاری و سرازیر میشود، همه آبها را جذب و هضم و از آن استفاده میكند.
نظیر این عبارتها در روایات اهل بیت (ع) آمده است.
قرآن میفرماید: «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری»7؛ در قرآن از بعضی از نصاری كه در زمان پیغمبر اكرم(ص) بودند تجلیل و تمجید شده است. خدا آن مسیحیان را با یهودان عنود و كینهتوزی كه در آن زمان بودند، مقایسه میكند: قرآن میگوید برای مسلمانان، یهودیان دشمنترین و مسیحیان دوستترین هستند. قرآن درباره علت دوستی و مهربانی مسیحیان بامسلمانان میگوید: «بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُونَ»؛ علت آن كه مسیحیان قابل هدایت بوده و با شما دوست هستند، و در نهایت نیز به كمك شما خواهند آمد، آن است كه چندین صفت نیك دارند: نخست آن كه علم برای آنان عزیز است، «ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ»، دوم آن كه اهل عبادت هستند «وَ رُهْباناً»؛ دلبستگی به دنیا ندارند، و سوم آن كه «وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُونَ»؛ تكبر ندارند. در زمان كنونی كسانی را به عنوان مسیحی میشناسیم كه خیلی دنیاپرست و متكبر و بلكه مجسمه تكبر هستند. قرآن مسیحیانی را ستایش میفرماید كه دارای صفات نیك بوده و تكبر نداشتند. چنین افرادی با مسلمانان مهربان و دوست بودند.
اگر انسان بخواهد شرایط درونی او به گونهای باشد كه حق در آن نفوذ كرده و نور حق به آن تابیده و جذب شود نخست باید حق را بشناسد و سپس شیفته حق شده و آن را بپذیرد و در عمل به آن پایبند باشد. قرآن درباره نصاری میفرماید: «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»8؛ نصاری چون اهل تكبر نبودند حقیقت را میپذیرفتند. آنان دچار آلودگیهای دنیا نشده و دنیاپرست نبودند. بر همین اساس زمانی كه مینگریستند بر پیامبر (ص) مطلب حقی، نازل شده، از شادی اشك میریختند و میگریستند: «تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِمِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»؛ انسانی كه اهل تكبر و خودخواهی و غرور باشد، با شنیدن حرف حق از دیدگان اشك جاری نمیسازد. بلكه اگر ببیند كسی از دیده اشك جاری نمود، او را مسخره كرده و میگوید برای چه گریه میكنید؟
همانگونه كه انسان كوچكترین آلودگی و زشتی را از چهره خود دور می كند باید تلاش كند تا روح خود را نیز پاك و زیبا سازد. آنانی كه دلی بینا و چشمی بصیر دارند با دیدن گنهكار، از زشتی و سیاهی او منزجر میشوند. زشتیهای گنهكار در قیامت ظاهر خواهد شد. باید باور كرد كه گناه انسان را سیاه و زشت میكند، «تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»9؛ دل انسان را آلوده كرده و بین او و خدا حجابهایی ایجاد مینماید. باید به زیبایی و آراستگی و پاكی دل همّت گماشت اما باید دانست كه زیبا و پاك كردن دل، از توان انسان به تنهایی خارج است و به قدرت لایزال الهی نیاز دارد.
امام سجاد (ع) در دعا میفرماید: «وَ اسْلَخْ عَنَّا تبعاتنا مع ِانْسِلاخِ أَیَّامِهِ»؛ در ایام پایانی ماه رمضان لایههای متعفن و پوستههای آلوده و سیاه را از ما جدا ساز و حجابهایی كه ما را از تو دور میكند، از میان بردار. انسان باید این خواسته را با تمام وجود بخواهد. «سلخ»؛ یعنی پوست كندن. در این دعا از خدا میخواهیم تا پوستهی گناهان را جدا ساخته و بكَند؟! برای آن است كه پوسته ضخیمِ كثیفِ آلودهای بر روی روح داریم كه باطن آن آتش است و ما را نابود خواهد كرد. اگر بخواهیم از دعا بهره صحیح ببریم، باید حال درون را با مضمون دعا هماهنگ كنیم؛ و بدانیم كه به چه آلودگی، و كثافت و بدبختی گرفتار هستیم كه چاره؛ آن تنها در دست خداست و كلید آن نیز تضرع و زاری است.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امحَاقِ هِلالِهِ»؛ خداوندا! با به محاق رفتن هلال این ماه، خطاها و گناهان ما را محو نما. «امحاق»؛ از آن افعالی است كه در باب اِفعال لازم میآید؛ با آن كه مجرد آن متعدی است. امّا برخی تصور میكنند كه در همه جا باب اِفعال، متعدی است و صورت مجرد آن باید لازم باشد. در حالی که گاهی برعكس، ثلاثی مجرد آن میتواند متعدی باشد و هنگامی كه به باب افعال میآید، لازم میشود؛ مثلاً «حصد الزرع»؛ یعنی كِشتهها را درو كرد. این فعل متعدی است. «حصد الزارعُ الزرعَ». اما به باب افعال كه میرود میشود «أحصد»؛ به معنی «حان وقت حصاده»؛ در اینجا وقتی فعل به باب افعال میآید، لازم میشود. «امحاق»؛ هم اینگونه است؛ «مَحَقَهُ»، «مَحَقَ الذَّنْب»؛ یعنی گناه را محو كرد. «مَحَقَ»؛ وقتی به باب افعال میرود «إِمْحاق»، میشود و لازم است. «أَمْحَقَ هِلالُهُ»، «أَمْحَقَ الْقَمَرُ»؛ یعنی «دَخَلَ فِی الْمُحاقِ»، «إِمْحاقُ الْهِلال»؛ یا «إِمْحاقُ الْقَمَر»؛ یعنی ماه در ایام محاق وارد شد. «وَ اسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا»؛ پیامد رفتارهای ما كه دامنگیر ماست، از ما جدا ساخته و دور نما. «حَتَّی یَنْقَضِیَ عَنَّا»؛ تا جایی كه در پایان ماه رمضان «قَدْ صَفَّیْتَنَا فِیهِ مِنَ الْخَطِیئَاتِ»؛ ما از همه زشتیها پاك و تصفیه شده باشیم و آلودگیها و گناهان از ما جدا شده باشد. «وَ أَخْلَصْتَنَا فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ»؛ ما را از بدیها خالص نموده و از آمیزههای بدی كه در وجود ما رسوخ كرده و با وجود ما در آمیخته است، خالص نمایی.
1. یس / 37.
2. واقعه / 21.
3. انبیاء/ 69.
4. یس / 82.
5. آلعمران / 133.
6. بقره / 34.
7. مائده / 82.
8. مائده / 83.
9. آلعمران / 106.