جـــامعــه

فصل چهارم

جـــامعــه

  • همبستگىِ اجتماعى
  • تأثیر عوامل طبیعى بر جامعه
  • عوامل عاطفى و همبستگى اجتماعى
  • عامل عقلانى و همبستگىِ اجتماعى
  • انواع روابط اجتماعى
  • محورهاى معنوى و همبستگى هاى اجتماعى
  • عواطف اجتماعى در قرآن
  • كنترل عواطف اجتماعى در قرآن
  • مفهوم ولایت
  • مصادیق ممنوع ولایت
  • الگوى زیباى ولایت
  • ولایت مجاز

همبستگىِ اجتماعى

در مقدمه بحث اخلاق اجتماعى، گفته شد كه عواملى را كه موجب همبستگى و زندگىِ اجتماعى انسان مى شود، مى توان در سه دسته خلاصه كرد: عوامل طبیعى، عقلانى و عاطفى.

   عامل طبیعى، همان غریزه جنسى است كه باعث نزدیك شدن دو انسان و تشكیل خانواده مى شود. بنابراین، غریزه جنسى، زمینه ساز اجتماعات كوچك است كه این اجتماعات، با گسترش تدریجى، به صورت عشیره، طایفه و قبیله در مى آیند.

   عواطف، تجلّىِ روشنش، در میان اعضاى خانواده است كه سبب ارتباط افراد خانواده شده، از پراكندگى و از هم گسستگىِ اجتماع خانوادگى، پیشگیرى مى كند.

   عامل عقلانى نیز انسان را به اندیشه و تأمل وامى دارد تا براى تأمین مصالح مادى و معنوىِ خود، نیاز به انسان هاى دیگر را احساس كند و از این رو است كه به انسان حكم مى كند كه براى تأمین نیازهاى زندگىِ خود، روابط مشتركى با انسان هاى دیگر برقرار سازد.

تأثیر عوامل طبیعى بر جامعه

از این سه عامل، در تشكیل جامعه بزرگ، عامل غریزى، تأثیر مستقیمى ندارد. طبیعى است كه هر انسان، تنها مى تواند با یك و یا حداكثر چند نفر، چنین رابطه اى را برقرار كند. پس غریزه جنسى نمى تواند عامل مستقیم براى تشكیل جامعه بزرگ باشد. البته براى این عامل، از این جهت كه در تشكیل خانواده نقش دارد و خانواده ها نیز هسته هاى اولیه جامعه هستند، مى توان نقش غیرمستقیمى را در تشكیل جامعه بزرگ، قائل شد؛ اما از آن جا كه در این نوشته، عوامل مستقیم در تشكیل جامعه بزرگ را بررسى مى كنیم، به بررسىِ عامل طبیعى، كه یك عامل غیرمستقیم و مع الواسطه است، نمى پردازیم و تنها عواطف و عوامل عقلانى جامعه را بررسى مى كنیم.

عوامل عاطفى و همبستگى اجتماعى

عواطف به دو دسته تقسیم مى شوند:

   الف) عواطفى كه تابع عوامل طبیعى هستند و به دنبال تأثیر عوامل طبیعى، شكوفا شده و جهت خاص خود را پیدا مى كنند؛ مثل عواطف خانوادگى، كه در نتیجه ازدواج مرد و زن و تشكیل خانواده، بر اساس عامل طبیعى یا غریزى، میان آن دو و فرزندانشان برقرار مى شود و حتى عواطف متقابل مرد و زن، كه سبب ازدواج آن دو و تشكیل خانواده مى شود، تابعى از همان عامل طبیعى و غریزى خواهد بود.

   ب) عواطفى كه تابع عوامل طبیعى نیستند، بلكه پس از شكل گیرىِ اجتماع به وجود آمده و مى توانند در بقاى جامعه و تحكیم روابط اجتماعى تأثیر داشته باشند؛ یعنى، پس از این كه انسان ها به حكم عقلشان، براى تأمین نیازهاى مادى و معنوىِ خود، همزیستىِ اجتماعى و زندگىِ مشترك خود را در جامعه آغاز كردند، در سایه این همزیستىِ متقابل، عواطف متقابلى نیز میان آنان پدید مى آید؛ زیرا وقتى شخصى احساس كند كه انسان هاى دیگر، خدماتى را به نفع او انجام مى دهند و نیازهاى وى را در زندگىِ اجتماعى برطرف مى كنند، عواطف و محبت وى نسبت به آنان برانگیخته مى شود.

   بنابراین، مى توان نتیجه گرفت كه عواطف، در تشكیل زندگىِ اجتماعى و در تحقق جامعه بزرگ یا جامعه مدنى، نقش اساسى و احداثى ندارند، بلكه نقش آن ها تنها در تقویت و استحكام روابط اجتماعى ـ كه بر اساس عوامل دیگرى كه قبلا تحقّق یافته است ـ و بقا و تداوم آن ها خلاصه مى شود.

   در این جا شاید این مسأله به ذهن برسد كه: از آن جا كه همه انسان ها از یك پدر و مادر متولد شده اند، پس همگىِ آن ها در حقیقت، اعضاى یك خانواده به حساب مى آیند و در این صورت، روابط عاطفىِ میان اعضاى خانواده، باید عامل وحدت و همبستگىِ همه آن ها، نه تنها در جوامع منطقه اى و ملت ها و حكومت ها، بلكه در جامعه واحد انسانى و جهانى باشد، ارتباط كل جامعه انسانى را در پى داشته و مانع از متلاشى شدن جامعه گردد.

   مؤیّد این مطلب، آن كه قرآن مجید نیز پیدایش نسل انسان را در روى كره زمین، از یك پدر و مادر قلمداد مى كند، در آن جا كه مى فرماید:

(یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَر وَاُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوْباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا)(1).

اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و در شعبه ها و قبیله هاى مختلف قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید.

   پس با توجه به این حقیقت كه همه افراد انسان، اعضاى یك خانواده بزرگ و داراى یك پدر و مادرند، نتیجه مى گیریم كه در میان آن ها عواطف خانوادگى وجود دارد و این عواطف، باید عامل وحدت و همبستگىِ انسان ها در جامعه انسانى و جهانى شوند، در حالى كه چنین نیست.

   در پاسخ باید گفت كه گستره عواطف خانوادگى، نامحدود نیست، بلكه محدود به خویشاوندان نزدیك است. روابط عاطفىِ خویشاوندى و خانوادگى، در محیط خانواده، نیروى فوق العاده اى دارند؛ ولى هر چه واسطه، بیش تر و خویشاوندى دورتر شود، این عواطف، ضعیف تر و كم رنگ تر خواهند شد و در بعضى شرایط تاریخى و زمانى، تأثیر خود را در عشیره و قبیله، تا حدودى حفظ مى كنند؛ اما با افزوده شدن واسطه ها كار به جایى مى رسد كه این رابطه نَسَبى و خویشاوندى، به كلى فراموش مى شود. بگذریم از این كه برخى از زیست شناسان، اساساً وجود چنین ارتباط كلى و همگانى را مورد شك و تردید قرار داده و یا حتى آن را انكار كرده اند. بسیارى از پیروان نظریه داروین معتقدند كه انسان ها از پدر و مادرهاى مختلف به وجود آمده اند. سفیدپوستان از یك حیوان خاص و سیاه پوستان و سرخ پوستان و دیگر نژادهاى انسانى، هر كدام منشأ و ریشه اى جداگانه دارند و از پدر و مادرى خاص متولد شده اند.

   البته این نظریه، مورد قبول ما نیست؛ اما همان طور كه گفتیم، روابط خویشاوندى و نَسَبى، در سطح جامعه بزرگ نمى تواند عاطفه نیرومندى در میان اعضاى آن ایجاد كند و تنها این حقیقت كه همه انسان ها به یك پدر و مادر منتهى مى شوند، كافى نیست تا روابط اجتماعىِ نیرومندى در میان آن ها به وجود آید و پیوند و وحدت آنان را تضمین كند؛ در بسیارى موارد، انسان ها در جنگ هایى گسترده، یكدیگر را به خاك و خون مى كشند و با بى رحمى، همه متعلقات یكدیگر را نابود مى كنند. بنابراین، نتیجه مى گیریم كه عواطف در تشكیل و تأسیس جامعه بزرگ، چندان نقشى ندارند.


1ـ حجرات/ 13.

عامل عقلانى و همبستگىِ اجتماعى

مهم ترین عامل در پیدایش جامعه و تأسیس زندگىِ جمعى و تشكیل جوامع مدنى، عامل عقلانى است. عقل موجودى حسابگر است و تشكیل جامعه را بر محور منافع اعضاى آن، اعم از منافع مادى یا معنوى، توصیه مى كند.

   هنگامى كه منافع جامعه را محور تأسیس جامعه عقلانى قرار دادیم، به تناسب تنوع این منافع و تعارض آن ها ارتباطات اجتماعى اشكال و صور گوناگونى به خود مى گیرند.

انواع روابط اجتماعى

به تناسب تأثیرهاى مختلفى كه روابط اجتماعى در تأمین منافع مادى و معنوى دارند، كه گاهى تأثیر آن ها مثبت است و گاهى منفى، و نیز تعارضى كه در مواردى ممكن است میان تأمین منافع مادى و منافع معنوى رخ دهد، مى توان این روابط را چند نوع فرض كرد:

   نخست آن كه همزیستىِ مسالمت آمیز انسان ها، هم در تأمین مصالح مادى و هم در تأمین مصالح معنوىِ ایشان مفید باشد. این فرض، هم در یك اجتماع كوچك چند صد نفرى یا چند هزار نفرى متصور است و هم در جامعه جهانى و همزیستىِ همه انسان ها؛ یعنى اگر ممكن باشد همه انسان هایى كه در روى زمین زندگى مى كنند براى تأمین نیازمندى هاى مادى و معنوىِ یكدیگر مؤثر باشند، تشكیل بزرگ ترین جامعه انسانى و جامعه جهانى، امكان پذیر خواهد بود؛ اما این فرض، هنگامى تحقق مى یابد كه همه انسان ها از نظر معنوى داراى اهداف مشتركى باشند و مصلحت واقعىِ خود را بشناسند، بپذیرند و در راه تحقق آن تلاش كنند و در یك جمله، وحدت دینى بین همه انسان ها برقرار شود؛ زیرا در این صورت است كه همه مى توانند هم از جهت مادى و هم از جهت معنوى، براى هم مفید باشند.

   تشكیل جامعه جهانى و حكومت واحد، بر اساس تأمین مصالح مادى و معنوىِ همه انسان ها، فرض ایده آلى است و اسلام براى تحقق آن تلاش مى كند و مى كوشد تا جامعه واحد جهانى تشكیل شود، جامعه اى كه اهداف مشترك و بینش مشتركى بر همه اعضاى آن حاكم باشد و همه براى هم، نفع مادى و معنوى داشته باشند؛ اما این فرض به آسانى تحقق نمى یابد و جوامع بشرى، تاكنون نمونه چنین وضعیتى را ندیده اند.

   البته خداوند، تحقق حكومت جهانى ولىّ عصر(عجل الله) را در قرآن وعده داده و مسلمانان به تحقق آن ایمان دارند و در انتظار چنین روزى به سر مى برند.

   در فرض دوم، دو جامعه یا دو گروه را فرض مى كنیم كه در ارتباط و همزیستىِ آنان، دست كم، مصالح مادى و معنوىِ یكى از دو طرف تهدید شود. چنین رابطه اى بین كشورهاى استعمارگر و كشورهاى استعمار شده برقرار مى شود. كشورهایى كه به دنبال تسلط بر جوامع دیگر هستند، هم منافع مادى و هم مصالح معنوىِ آنان را به خطر مى اندازند. بدیهى است كه چنین رابطه اى داراى ارزش منفى است و مبارزه با آن، ضرورى خواهد بود.

   فرض سوم این است كه ارتباط با جامعه اى نه مصلحت معنوى داشته باشد و نه زیان معنوى، بلكه تنها نفع مادى را براى جامعه به همراه داشته باشد؛ مثلا دو كشور را در نظر مى گیریم كه اهل یكى از آن دو، مسلمانند و اهل دیگرى كافر، و كشور غیرمسلمان، به دلایل گوناگون، در صدد این نیست كه زیانى به جامعه اسلامى بزند و ایمان مردم مسلمان را از دستشان بگیرد و یا با تهاجم فرهنگى، ایمانشان را به آداب و اصول دین، متزلزل سازد، بلكه مایل است با كشور مسلمان روابط اقتصادى داشته باشد تا در سایه آن، هر دو كشور، از منافع و عواید مادى یكدیگر بهره مند شوند. در این صورت، چنین روابطى نامطلوب نخواهد بود، بلكه ممكن است از جهاتى ارزشمند هم باشد.

   از نظر قرآن، همه جوامع انسانى، از بدو پیدایش تا پایان، حكم یك خانواده را دارند؛ زیرا همه از یك پدر و مادر به وجود آمده اند. بنابراین، ارتباط آن ها یك امر طبیعى است و ارزش منفى ندارد، مگر این كه این رابطه، زیانى را به همراه داشته باشد؛ اما اگر هیچ زیانى در بر نداشته باشد، بلكه منافع مادى نیز داشته باشد، در همان حد مى تواند ارزشمند باشد.

   فرض چهارم این است كه برقرار كردن ارتباط با جامعه دیگر، از یك سو، با منافع معنوى، و از سوى دیگر، با زیان هاى مادى همراه باشد. در این جا اصلِ تقدم معنویات بر مادیات، كه درباره آن، بیش تر توضیح داده خواهد شد، چنین ارتباطى را مثبت مى شمرد، مگر در بعضى موارد استثنایى كه زیان هاى مادىِ فعلى، در دراز مدت، براى جامعه اسلامى خسارت هاى معنوى به بار آورد كه در این صورت، ایجاد ارتباط،

رجحانى نخواهد داشت و این یك استثنا است؛ اما اصل و قاعده كلى، این است كه زیان هاى مادى را براى تأمین مصالح معنوى، تحمل كنیم.

   مثلا اگر گروهى از مسلمانان در دارالكفر زندگى مى كنند و كفار آنان را به استضعاف كشانده اند، بر ما لازم است كه براى رهایىِ آن ها تلاش كنیم تا از زیر بار كفر و ستم آزاد شوند و طبیعى است كه رسیدن به این هدف معنوى، بدون خسارت هاى مالى و جانى براى مسلمانان تحقق پذیر نیست. خداوند در قرآن مجید مى فرماید:

(وَ مالَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْرِّجالِ وَالْنِساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ اَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصیراً)(1).

شما را چه مى شود كه در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف، كسانى كه (از ستم به جان آمده و در دعا و خواسته هاى خود، از روى اضطرار) مى گویند: بار پروردگارا! ما را از این شهر، كه اهل آن ستمگرند، بیرون ببر و از سوى خود، سرپرست و یار و یاورى براى ما قرار بده.

   آرى، مؤمنانى در مكه، در چنگال كفر گرفتار شده بودند و اكنون كه مسلمانان در مدینه، جامعه اى تشكیل داده و سیادت داشتند، باید براى رهایى آن ها تلاش مى كردند و بدیهى بود كه مى بایست هزینه سنگین و زیان هاى جانى و مالى آن را نیز تحمل مى كردند تا بتوانند آنان را نجات دهند، و این نه تنها كارى صحیح و ارزشمند، بلكه واجب بود.

   فرض پنجم این است كه برقرار كردن ارتباط با جامعه دیگر، از نظر مادى، مفید، اما از نظر معنوى، زیانبار باشد. در این فرض، جامعه بر سر یك دو راهى قرار مى گیرد و تأمین مصالح مادى، در تعارض با تأمین منافع معنوى خواهد بود. در این صورت، كدام راه را باید انتخاب كرد؟ آیا مصالح معنوى ارزشمندتر و برترند، تا جامعه منافع مادى را فداى آن ها كند و یا برعكس، باید به دنبال منافع مادىِ خود باشد؟ پاسخ این است كه اصل، تقدم مصالح معنوى بر منافع مادى است و ما در آینده، برترى و تقدم مصالح معنوى بر منافع مادى را از آیات قرآن كریم استنباط خواهیم كرد. پس لازم است چنین رابطه اى را كه از نظر معنوى زیانبار است، قطع كنیم، هر چند كه داراى منافع مادى باشد؛ زیرا در


1ـ نساء/ 75.

چنین رابطه اى منافعى را به دست مى آوریم؛ اما منافع ارزشمندترى از دست مى دهیم. پس در یك مقایسه، زیان آن بیش از سودش خواهد بود.

   بنابراین، قطع این رابطه ضرورى است، مگر در بعضى از موارد استثنایى كه قطع رابطه نیز علاوه بر خسارت هاى مادى، خسارت هاى معنوى هم به دنبال داشته باشد؛ به این معنا كه با قطع این رابطه، مصالح مادىِ جامعه تهدید شود و از بین رفتن مصالح مادى، در دراز مدت، مصالح معنوى اسلام و جامعه اسلامى را تهدید كند.

   در چنین شرایط و موارد استثنایى، مى توان روابطى را تجویز كرد؛ اما قاعده كلى این است كه در صورت تعارض منافع مادى با مصالح معنوى، منافع مادى فداى مصالح معنوى شود و هر رابطه اى كه با مفاسد معنوى همراه باشد، ارزش منفى دارد و باید قطع شود.

محورهاى معنوى و همبستگى هاى اجتماعى

اسلام در پى آن است كه انسان ها بر اساس تأمین مصالح مادى و معنوى شان با هم متحد شوند و جامعه واحدى را تشكیل دهند؛ اما در عین حال، بر محور معنوى، بیش از محورهاى مادى توجه مى كند. اسلام تلاش دارد تا همه انسان ها بر محور دین حق كه عامل تأمین مصالح معنوىِ انسان است، متحد شوند و تنها به تأمین مصالح مادىِ زندگى شان اكتفا نمى كند.

   در آیه هاى فراوانى، بر محور بودن دین حق، براى همبستگى هاى اجتماعى و همزیستىِ انسان ها تأكید شده است كه در این جا بعضى از آن ها را مى آوریم:

(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَلاتَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ اِذْكُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آیاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ)(1).

همگى رشته دین خدا را محكم بگیرید و پراكنده مشوید، و نعمت خدا را به یاد آورید كه دشمن هم بودید و خدا میان دل هاتان انس و مودّت برقرار كرد و در سایه لطف و نعمت الهى، با هم برادر شدید، و در لبه پرتگاه آتش بودید، خدا شما را از خطر سقوط رهانید. خداوند این گونه برایتان آیات خود را بیان مى كند، شاید هدایت شوید.


1ـ آل عمران/ 103.

   خداوند مى خواهد همه را دور یك محور جمع كند و با هم پیوند دهد؛ ولى نه هر محورى، بلكه محور «حبل اللّه». در سایه درآویختن به «حبل اللّه» و تدین به دین الهى، همه متحد شوید و پراكنده نگردید.

   بنابراین، در اسلام، اتحاد و پیوند، خود به خود، داراى ارزش مطلق نیست و هر نوع اتحاد و پیوندى نمى تواند ارزشمند باشد. ارزش همبستگى و اتحاد، نسبى است و بستگى به محور بودن دین حق و مصالح معنوى دارد. خداوند در آیه هاى بعد مى فرماید:

(وَلا تَكُونُواْ كَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِنْ بَعْدِ ماجائَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اُوْلئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ)(1).

مثل كسانى نباشید كه در دینشان اختلاف كردند، بعد از این كه بیّنات به آنان رسید و راه حق را شناختند، و گرفتار عذابى بزرگ شدند.

   در این آیه نیز منشأ اصلىِ تفرقه را تفرقه در دین معرفى كرده، كه لازمه محور بودن دین، در همبستگى هاى اجتماعى است.

   و در آیه اى دیگر مى فرماید: (وَاَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِكُمْ وَصَّیكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)(2).

این است راه راست من، پس در آن قدم نهید و از راه هاى دیگر پیروى نكنید كه شما را از راه خدا پراكنده و متفرق گرداند. این را خدا به شما توصیه مى كند، باشد كه پرهیزگار شوید.

   خداوند توصیه مى كند كه از راه مستقیم پیروى كنید و به دنبال كوره راه ها، كه در كنار راه مستقیم وجود دارد، نروید تا از راه حق منحرف نشوید. پس وظیفه همه است كه صراط مستقیم را بازشناسند و در آن، قدم نهند و حركت كنند. در آیه اى دیگر آمده است:

(اِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ كانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فى شَىْء اِنَّما اَمْرُهُمْ اِلىَ اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا یَفْعَلُونَ)(3).

كسانى كه در دین خود پراكندگى ایجاد كردند و متفرق گردیدند، تو هیچ ارتباطى با آن ها ندارى، حساب آنان با خدا است و روزى به حسابشان خواهد رسید.


1ـ آل عمران/ 105.

2ـ انعام/ 153.

3ـ انعام/ 159.

   این آیه نیز كسانى را كه در دین، اختلاف به وجود آورند و فرقه فرقه و پراكنده شوند، تهدید مى كند.

   خداوند در آیه اى دیگر مى فرماید:

(شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الْدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذى اَوْحَیْنا اِلَیْكَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ اِبْراهیمَ وَمُوسى وَ عِیسى اَنْ اَقِیمُوا الدِّینَ وَ لاتَتَفَرَّقُوا فِیهِ)(1).

خداوند دینى را كه به نوح وصیت نمود و آن چه را به تو وحى كردیم و آن چه را ابراهیم و موسى و عیسى را بدان توصیه نمودیم، براى شما تشریع نمود كه دین را به پا دارید و در آن اختلاف نكنید و پراكنده مشوید.

   از همه این آیات استفاده مى شود كه از دید اسلام، ایده آل آن است كه همه انسان ها حول محور دین، با هم متحد شوند و در راه آن تلاش كنند، آن را محور همبستگى قرار دهند و در آن، اختلاف و تفرقه ایجاد نكنند.

   آیه هاى دیگرى نیز هستند كه با بیانات دیگرى، به این حقیقت اشاره دارند، آیه هایى در رد اعمال تفرقه انگیز و كارهایى كه عملا ایجاد اختلاف مى كنند؛ مثلا در صدر اسلام بعضى از منافقان در عصر خود پیامبر(ص) مى خواستند میان مسلمانان تفرقه ایجاد كنند. آنان با هدف ایجاد پایگاه نفاق و اختلاف، مسجدى را ساختند كه این آیه درباره آنان نازل شد:

(وَالَّذینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ المُؤْمِنِینَ وَ اِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ اِنْ اَرَدْنا اِلاَّ الْحُسْنَى وَاللَّهُ یَشْهَدُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ)(2).

آنان كه مسجدى را پایگاهى براى زیان به اسلام و كفر و تفرقه میان مؤمنان و مأمنى براى آنان كه در گذشته با خدا و رسول خدا جنگیده اند، قرار دادند، سوگند یاد مى كنند كه جز خیر و خوبى، چیز دیگرى نمى خواهیم، و خدا گواهى مى دهد كه آنان دروغ گویند.

   در داستان مسجد ضرار، كه در این آیه به آن اشاره شده، كسانى مى خواستند با ساختن این مسجد، میان مسلمانان اختلاف ایجاد كنند. آنان با بیگانگان ارتباط داشتند و


1ـ شورى/ 13.

2ـ توبه/ 107.

با ساختن این مسجد، مى خواستند كمینگاهى بسازند براى آنان كه در گذشته در جنگ و ستیز با خدا و پیغمبر خدا بوده اند.

   در تاریخ آمده است كه منافقانى كه مى خواستند مسجد ضرار را بنا كنند، با یهودى ها و مشركین ارتباط داشتند؛ اما همین كه مى رفت تا نطفه این اختلاف، در جامعه اسلامى بسته شود، خداى متعال به شدت با آن مبارزه كرد و پیغمبر اكرم(ص) موظف شد تا این مسجد را ـ هر چند كه مسجد و جاى عبادت خدا است، ولى چون هدف از ساختن آن ایجاد اختلاف بود ـ ویران كند؛ یعنى گرچه مسجد است باید آن را از بین برد تا اختلاف در نطفه خفه شود.

   خداى متعال در بعضى از آیات به مردم توصیه مى كند كه بر اساس برّ و تقوا با یكدیگر همكارى و همیارى كنند، نه بر اساس گناه و ظلم و ستم:

(وَ تَعاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالْتَّقْوَى وَ لاتَعاوَنُواْ عَلَى اْلاِثْمِ وَالْعُدوانِ)(1).

و بر اساس برّ و تقوا پشت به پشت هم دهید و كمك و پشتیبان یكدیگر باشید، نه بر اساس گناه و ستم و تجاوزكارى.

   بنابراین، هر نوع تعاون و همكارى، داراى ارزش نیست، بلكه تعاون و تعامل، هنگامى ارزشمند است كه بر محور تقوا و ارزش هاى دینى باشد و اگر بر ضد برّ و تقوا و یا نسبت به آن ها بى تفاوت باشد، هیچ ارزشى ندارد، نه ارزش مثبت و نه ارزش منفى.

عواطف اجتماعى در قرآن

همان طور كه قبلا گفتیم، جامعه جهانى، كه اسلام به عنوان ایدآل مطرح مى كند، هنوز تحقق نیافته و در حال حاضر نیز تحقق یافتنى نیست؛ اما اگر مردمى طالب حق باشند، مى توانند بر محور دین و بر اساس تعاون بر برّ و تقوا، جامعه اى نازل تر را تحقق بخشند.

   هنگامى كه چنین جامعه الهى اى بر اساس حق، در اعتقاد و عمل، تأسیس شد و اعضاى آن در قالب دستورات و قوانین دینى با هم ارتباط برقرار كردند، میان اعضاى جامعه، عاطفه خاصى به وجود خواهد آمد. البته، همان گونه كه قبلا گفتیم رابطه عاطفى،


1ـ مائده/ 2.

گاهى در اثر عامل طبیعى به وجود مى آید و گاهى عامل عقلانى، كه در پیدایش این عواطف اجتماعى، عوامل عقلانى مؤثرند.

   اعضاى این جامعه، درك مى كنند كه تلاش همه اعضا براى یك هدف است و همه براى یكدیگر مفید هستند. این درك، عواطف و محبت را در میان ایشان برمى انگیزد و به همبستگىِ اجتماعى آن ها استحكام مى بخشد. این همان الفت و محبتى است كه بین مؤمنان به وجود مى آید و خداوند به عنوان یكى از بزرگ ترین نعمت هاى خود از آن یاد كرده و اعطاى این نعمت را بر مؤمنان منت نهاده و همواره به آنان یادآورى و توصیه مى كند كه قدر این نعمت را بدانند و براى دوام آن بكوشند. خداوند در این باره مى فرماید:

(وَاْذكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً)(1).

نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید كه دشمنان هم بودید، پس خداوند میان دل هاتان انس و الفت برقرار كرد و در سایه نعمت او برادران هم شدید.

   پیش از اسلام، قبایل عرب با هم دشمن بودند و علت دشمنىِ آنان مسائل مادى زندگى بود. تزاحم در امور مادى، در میان آن ها عاطفه اى منفى ایجاد كرده بود. اسلام آمد و همه را گرد محور حق جمع كرد و آن عاطفه منفى خنثى شد. اسلام با دادن بینش درست و مبارزه با بینش هاى غلط، ریشه آن عواطف منفى را خشكاند و مردم به سوى ارزش ها و اهداف معنوى جلب شدند، دشمنى ها كه ریشه مادى داشت، به بركت اسلام، به فراموشى سپرده شد و به جاى آن، در میانشان رابطه عاطفىِ مثبت بر اساس دین حق به وجود آمد. خداى متعال دل هاشان را با یكدیگر مهربان ساخت و در سایه اسلام، همه با هم برادر شدند. این نعمت را باید گرامى داشت و با توجه بیش تر، روابط عاطفىِ متقابل و برادرىِ دینى را تقویت كرد تا مصالحى كه از زندگىِ اجتماعى انتظار مى رود، به صورت بهترى تأمین شود.

   در آیه اى دیگر آمده است:

(وَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فى اْلاَرْضِ جَمِیعاً ما اَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللَّهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ اِنَّهُ عَزِیزٌ


1ـ آل عمران/ 103.

حَكِیمٌ)(1).

خداوند میان دل هاشان انس برقرار كرد. تو اگر همه آن چه را از مادیات كه در زمین هست، هزینه و انفاق مى كردى، نمى توانستى دل هاشان را با هم مأنوس كنى ولكن خداوند آنان را با هم مأنوس و مهربان كرد، كه او عزیز و حكیم است.

   این آیه، خطاب به پیغمبر اكرم مى فرماید كه اگر تو همه دارایى هاى روى زمین را در اختیار مى داشتى و همه را صرف مى كردى، نمى توانستى اقوام مختلف عرب را با هم مهربان كنى؛ اما خداى متعال با نعمت اسلام، دل هاى ایشان را به هم نزدیك و آنان را با هم مهربان كرد؛ یعنى صرف نظر از این عامل الهى، كه یك عامل معنوى و حاكم بر دل هاى مردم است، اگر تو مى خواستى همه دارایى هاى روى زمین را به كار گیرى تا آنان با هم انس بگیرند، در این كار موفق نمى شدى. پس وحدت و همبستگىِ مردم مسلمان با هم، نعمت بزرگى است كه در سایه اسلام و ایمان به خدا به وجود آمده و ارزش آن از همه نعمت هاى مادى بیش تر است؛ زیرا همه اموال روى زمین اگر یك جا صرف مى شد كه تنها بین طوایف عرب دوستى برقرار شود، سودى نداشت؛ اما اكنون، همه مسلمانان، اعم از عرب و غیرعرب، در سایه اسلام و بدون صرف مال، با هم انس پیدا كرده اند كه این انس و محبت متقابل، براى تأمین مصالح مادى و معنوى این جامعه، بسیار مؤثر و ارزش آن از همه نعمت هاى مادى بالاتر است.

   آیه هاى دیگرى نیز هست كه مؤمنان را به خاطر عواطف خاصى كه آنان را به كمك یكدیگر واداشته است، ستایش مى كنند؛ از جمله:

(وَالَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَالاِْیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ اِلَیْهِمْ وَ لایَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا اُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَالَّذِینَ جاؤُا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْلَنا وَلاِِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالاِْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فى قُلُوبِنا غِلاًَّ لِلَّذِینَ امَنُوا رَبَّنا اِنَّكَ رَؤُفٌ رَحیمٌ)(2).

و كسانى كه خانه و شهر و دیار خود و زمینه دینىِ مردم را قبل از آمدن مهاجران به مدینه فراهم كردند و كسانى را كه به سویشان از مكه هجرت كردند، دوست مى داشتند


1ـ انفال/ 63.

2ـ حشر/ 9 و 10.

(به آن ها از مواهب زندگىِ خود مى بخشیدند) و نسبت به آن چه كه به آن ها اعطا كرده بودند، در دل احساس نیاز نمى كردند و آنان را بر خود برمى گزیدند (و اموال خود را به آنان مى دادند) گرچه كه خود نیاز به آن مى داشتند و آنان كه خود را از خطر بخل حفظ كنند، در حقیقت رستگار شده اند. و كسانى كه پس از مهاجران و انصار آمدند، مى گویند: بار پروردگارا! ما و برادران ما را، كه در ایمان بر ما پیشى گرفتند، ببخش و در دل ما كینه نسبت به مؤمنان قرار مده كه تو رؤوف و مهربانى.

   مؤمنان مدینه، كه با تعبیر انصار از آن ها یاد مى شود، به مهاجران، كه از مكّه آواره و بى سروسامان شده بودند، محبت مى كنند و از صرف اموال خود و سروسامان دادن به آنان هیچ دریغ نمىورزند، ایثارگرانه، آنان را بر خود ترجیح مى دهند و خود به رستگارى و فلاح مى رسند؛ چرا كه هر كس خود را از عامل خطرناك و زیانبار بخل برهاند، رستگار شده است.

باید توجه داشت كه همه این آمادگى ها و ازخودگذشتگى ها، كه انصار نسبت به مهاجران روا داشتند، نتیجه محبت ها و عواطفى بود كه در سایه اسلام در بین انصار و مهاجران به وجود آمده بود و در حقیقت، اسلام بزرگ ترین سرچشمه جوشان عواطف در سینه مسلمان ها بود.

   نسل هاى بعدىِ از مسلمانان نیز آن گاه كه به ایثار و فداكارىِ مسلمانان و مؤمنان صدر اسلام، در راه اسلام و نسبت به یكدیگر مى اندیشند، به ایشان دعا مى كنند و این یادآورى، آنان را وامى دارد كه بگویند: پروردگارا! در دل ما كینه هیچ مؤمنى را قرار نده. و بدین ترتیب، بیش از پیش، محبت ها و عواطف مؤمنان، در مورد یكدیگر برانگیخته مى شود. در انتهاى این آیه، جمله (رَبَّنا اِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ)به این نكته اشاره دارد كه مهر و محبت مؤمنان به یكدیگر، در واقع، پرتوى است از رأفت و رحمت ذات پاك خداوند به خلق خود.

   اگر در جامعه اى روابط معنوى مطرح نباشد و اعضاى آن بر اساس مصالح مادىِ خود، روابط اجتماعى داشته و محور عواطف و دوستى هایشان، مادیات باشد، چنین عواطفى خطرناك است و ایشان را به سوى شقاوت سوق مى دهد. كفار به خاطر منافع مادى مشتركى كه داشتند، همدیگر را دوست مى داشتند و یارى مى كردند و این

همبستگىِ آنان خطر بزرگى براى اسلام و زیان جبران ناپذیرى براى خودشان بود كه همگىِ آنان را از معنویت و سعادت حقیقى دور مى كرد. در قرآن كریم به نمونه هایى از این عواطف اشاره شده است. از آن جمله، در داستان ابراهیم آمده است:

(وَ قالَ اِنَّما اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِكُمْ فى الْحَیوةِ الدُّنْیا)(1).

ابراهیم (به بت پرستان عصر خود) گفت: این كه بتهایى جز خدا برگرفته اید، براى آن    است كه اساس مودّت و دوستىِ شما باشد در زندگىِ دنیا.

   ابراهیم به بت پرستان مى گفت: این كه بت پرستى در جامعه شما رواج پیدا كرده، نه به خاطر این است كه آن را آیین حقیقى تلقى كرده و با پژوهش و تحقیق، بت پرستى را برگزیده و به آن واقعاً اعتقاد دارید، بلكه شما منافع مادى مشترك دارید و بت پرستى را محور قرار داده اید تا منافع مادىِ زندگى شما تأمین شود. چنین وحدتى، هر چند مصالح زندگىِ مادى را تأمین مى كند، اما از نظر معنوى و اخلاقى ارزشى ندارد. ارزش همبستگى هاى اجتماعى، وابسته به این است كه به دنبال هدف صحیح به وجود بیایند و براى تأمین مصالح معنوى مشترك مفید باشند. در غیر این صورت، هرچند از جهت مادى مفید باشند، اما به لحاظ معنوى زیانبار است و پشیمانى مى آورد. از این رو، خداوند مى فرماید: بسیارى از كسانى كه در این جهان دوست یكدیگرند و با هم روابط صمیمى دارند، در روز قیامت دشمن هم خواهند بود(2) و از آن جا كه در قیامت، دیگر منافع مادى كارساز نیست و مى فهمند همان دوستان سبب عذاب ایشان شده اند، آرزو مى كنند كه اى كاش با آنان دوست نمى شدند.(3) تنها دوستىِ پایدارى كه در قیامت هم مفید است، دوستى بر محور ایمان و تقوا است.

كنترل عواطف اجتماعى در قرآن

خداوند عواطف اجتماعى را بر محور ایمان و تقوا و بر اساس دین الهى، كنترل و محدود كرده و اجازه تجاوز از این حدود را نمى دهد. مخالفت قرآن با عواطف و دوستى هایى كه


1ـ عنكبوت/ 25.

2- (اَلاَْخِلاّءُ یَوْمَئِذ بَعْضُهُمْ لِبَعْض عَدُوٌ اِلاَّ الْمُتَّقِینَ). زخرف/ 67.

(یا وَیْلَتا لَیْتَنِى لَمْ اَتَّخِذُ فُلانَاً خَلِیلا). فرقان/ 28.

از چارچوب ملاك نامبرده تجاوز كرده باشد، شدید است و با تعابیر تند، در آیه هاى بسیارى، مسلمانان را از آن منع مى كند. در این جا نمونه اى از این آیه ها را
مى آوریم:

(لایَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ المُؤمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فى شَىء اِلاَّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)(1).

مؤمنان نباید كافران را دوست خود گیرند و هر كس چنین كند، از سوى خدا چیزى به حساب نمى آید (و رابطه اش با خدا قطع مى شود) مگر آن كه بخواهد براى حفظ خود از شر آن ها تقیه كند. خداوند شما را از عقاب خود مى ترساند و بازگشت همه به سوى خدا خواهد بود.

   شاید بتوان گفت كه این آیه از صریح ترین و گویاترین آیه ها در این زمینه است كه با لحنى تند، مؤمنان را از برقرارى روابط دوستانه با كفار بر حذر مى دارد. در این آیه، واژه «اولیاء» جمع ولىّ، به كار رفته است. این كلمه، با كلمه هاى «ولایت» و «تولّى» هم ریشه است كه به معناى ارتباط و دوستى و نزدیك شدن و همبستگى به كار مى رود و هرگاه دو نفر چنان با هم نزدیك باشند كه با هم همبستگى داشته باشند، درباره آنان تعبیر «ولایت» به كار مى رود.

مفهوم ولایت

بنابر آن چه بیان شد، ولایت دلالت بر یك رابطه دوطرفه یا چند طرفه دارد كه هر یك از اطراف این رابطه، به طور مساوى، ولىّ دیگران است و همه، ولىّ هم هستند؛ مثلا از یك سو، خدا ولىّ مؤمنان است و از سوى دیگر، آنان نیز اولیاى خدایند. قرآن در یك جا مى فرماید: (اَللَّهُ وَلِىُّ الَّذِینَ امَنُوا)(2) و در جاى دیگر مى فرماید: (اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللَّهِ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ)(3).

   البته گاهى به خاطر موقعیت ویژه و تأثیر روشن ترى كه یك طرف بر دیگران دارد،


1- آل عمران/ 28.

2ـ بقره/ 257.

3ـ یونس/ 62.

تنها بر او «ولىّ» اطلاق مى شود و طرف هاى دیگر، مولّى علیهم هستند. رابطه ولایت به گونه هاى مختلفى در میان انسان ها تحقق پیدا مى كند: گاهى میان دو فرد، گاهى میان فرد، و گروه یا جامعه و گاهى میان دو گروه یا دو جامعه.

   یكى از موارد ولایت طرفینى، روابط دوستانه افراد است. دو انسان هم سطح، همبستگى پیدا مى كنند، به طورى كه در زندگىِ یكدیگر، تأثیر متقابل دارند؛ اما گاهى رابطه یك طرفى است و یا از یك طرف، قوى تر است؛ مثل آن كه پدر، ولىّ فرزند است. این رابطه اى نزدیك میان پدر و فرزند است؛ اما تنها پدر است كه در زندگىِ فرزند، به ویژه فرزند خردسالى كه تحت قیمومت پدر قرار دارد، تأثیر دارد. در این گونه موارد، معمولا ولایت را به فردى نسبت مى دهند كه مؤثر است و مى گویند: پدر، ولىّ فرزند است؛ اما نمى گویند كه فرزند، ولىّ پدر است.

   رابطه ولایت، كه منافعى را براى یك طرف یا براى هر دو طرف به دنبال دارد، معمولا رابطه اى عاطفى و قلبى را نیز به همراه دارد. از این رو، مفهوم ولایت، با مودت و محبت همراه خواهد بود. البته محبت و مودت، لازمه ولایت است و با اصل ولایت فرق مى كند؛ اما چون عملا این دو، در خارج ملازم هم هستند، گاهى به جاى یكدیگر به كار مى روند.

   وقتى جامعه اسلامى با جامعه دیگرى داراى چنین روابطى باشد و در روابط فرهنگى، اقتصادى، نظامى و غیره، چنان با هم نزدیك باشند كه از یكدیگر اثر بپذیرند، در قرآن، از چنین رابطه اى به ولایت و تولّى تعبیر مى شود. (امروزه در زبان عربى آن را «علاقات ودّیه» گویند).

مصادیق ممنوع ولایت

حال اگر جامعه اى بر جامعه دیگر، مسلط شد، عملا بر آن، ولایت مى یابد؛ اما این گونه ولایت، همان ولایت یك طرفه است كه حالت خاصى از این مفهوم تلقّى مى شود؛ مانند رابطه كشور استعمارگر با كشور استعمار شده یا تحت الحمایة.

   قرآن كریم تأكید مى كند كه جامعه اسلامى با جامعه كفر، در دو نقطه متقابل هستند و اهدافشان كاملا با یكدیگر تضاد دارد. از این رو نمى توانند با هم رابطه دوستانه داشته باشند، خواه دو جامعه رسمىِ مستقل باشند و یا دو گروه اجتماعى در دل یك جامعه.

   هنگامى كه مسلمانان تازه به مدینه آمده بودند و هنوز قدرت و نظام و حكومتى نداشتند، یك گروه مسلمان بودند كه در كنار دو گروه دیگر از مشركین و اهل كتاب، زندگى مى كردند. در این شرایط بود كه چند گروه اجتماعى با هدف هاى مختلف در كنار هم نوعى همزیستى داشتند.

   گروه مسلمان اهداف اسلامى داشتند و درصدد تشكیل جامعه اسلامى بودند. بدین رو، با كفار، كه اهداف دیگرى را دنبال مى كردند، در دو قطب مخالف قرار گرفته، نمى توانستند با یكدیگر رابطه تولّى داشته باشند؛ زیرا روابط دوستانه، عواطف آنان را نسبت به هم برمى انگیخت و به دلیل عطوفتى كه پیدا مى شد، نمى توانستند رو در روى هم قرار گیرند و اگر جنگى در مى گرفت، نمى توانستند آن طور كه باید، به مقابله برخیزند و این به شكست اسلام و مسلمین مى انجامید.

   مى توان گفت كه پیدایش منافقان و كسانى كه در درون جامعه اسلامى، به مشركین و اهل كتاب گرایش داشتند، زاییده همین روابط دوستانه بود. آنان على رغم همه هشدارهایى كه در قرآن كریم آمده و مسلمانان را از رابطه دوستانه با كفار منع كرده است، به این مسأله مهم توجه نكردند و منشأ خطرها و زیان هاى فراوانى براى جامعه اسلامى شدند. منافقان در جامعه اسلامى به لحاظ روابط دوستانه اى كه با كفار داشتند، عامل نفوذىِ دشمن بودند و نقش ستون پنجم را بر عهده داشتند.

   بدین رو، قرآن كریم بارها در مورد این موضوع، با حساسیت فراوان هشدار داده، مؤمنان را از برقرارى روابط دوستانه با كفار، شدیداً برحذر مى دارد. در این جا خوب است كمى درباره آیه مذكور بیندیشیم تا اهمیت این موضوع روشن شود. خداوند در بخشى از این آیه مى فرماید: «مبادا مؤمنان كافران را دوست خود قرار دهند» و سپس مى فرماید: «اگر كسى چنین كارى كرد هیچ رابطه اى با خدا ندارد و رابطه او با خدا قطع مى شود.». بنابراین، انسان بر سر یك دو راهى قرار دارد كه یا با كفار رابطه داشته باشد یا با خدا؛ چرا كه این دو با هم جمع نمى شوند. اگر به طرف كفار رفت، رابطه او با خدا قطع مى شود، مگر آن كه رابطه او با كفار، به دلیل تقیه باشد.

   پس از آن، بار دیگر و با تهدید بیش تر مى فرماید: «این جا سروكار شما با خدا است و مواظب باشید كه اگر به سوى كفار بروید، خداوند دشمن شما خواهد بود و برحذر

باشید از این كه رو در روى خدا قرار گیرید و دشمن خدا شوید، كه بازگشت همه به سوى خدا است، او خود درباره شما قضاوت خواهد كرد و نتیجه زشت و زیباى اعمالتان را به شما خواهد داد. این هشدارهاى پیاپى، كه هر كدام نسبت به هشدار قبل از خود، متضمن تهدید بیش ترى است، نشانه اهمیت این موضوع است كه اساس اسلام و بنیان جامعه اسلامى را تهدید مى كند.

   خداوند در آیه دیگر، باز هم در مورد رابطه با كفار هشدار داده، مى فرماید:

(اَلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْكافِرِینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ اَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً)(1).

آنان كه به جاى مؤمنان، كافران را دوستان خود مى گیرند، آیا نزد آنان مى خواهند عزّت و احترامى براى خود كسب كنند؟ بدانند كه (آنان در اشتباهند؛ زیرا كفار عزتى ندارند و) هر عزتى مخصوص خدا است.

   مسلمانان باید بر خدا متّكى باشند و بدانند كه كفار نمى توانند منشأ عزت و احترام آنان شوند. خداوند در آیه دیگرى ضمن تكرار این هشدار، به حكمت این تهدیدها و هشدارها اشاره كرده، مى فرماید:

(یا اَیُّها الَّذِینَ امَنُواْ لاتَتَّخِذُوا الْكافِرِینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ اَتُرِیدُونَ اَنْ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ عَلَیْكُمْ سُلْطاناً مُبیناً)(2).

اى مؤمنان! به جاى مؤمنان، كفار را دوستان خود نگیرید. آیا مى خواهید براى خدا بر خودتان سلطه (و حجت) روشنى قرار دهید؟

   اگر شما بخواهید با آنان ارتباط برقرار كنید، خدا شما را محكوم كرده و تحت سلطه دیگران قرار خواهد داد. اگر مى خواهید خدا دشمن شما نباشد و سلطه اى علیه شما ایجاد نكند، این كار را نكنید. در آیه بعد مى فرماید:

(اِنَّ الْمُنافِقِینَ فى الْدَّرَكِ الاَسْفَلِ مِنَ الْنّارِ وَ لَنْ تَجِد لَهُمْ نَصِیراً)(3).

منافقان در پایین ترین درجه آتشند و یار و یاورى برایشان نخواهى یافت.

   آمدن این آیه در پى آیه قبل، اشاره به این است كه دوستىِ با كفار، انسان را به سوى


1ـ نساء/ 139.

2ـ نساء/ 144.

3ـ نساء/ 145.

نفاق مى كشاند. باید دانست كه دوستى با كفار از یك سو، از مرتبه اى از نفاق قبلى سرچشمه مى گیرد و از سوى دیگر، باعث مى شود كه روح نفاق در انسان تقویت شود و سرانجام، او را به درك اسفل جهنم بكشاند. در آیه اى دیگر آمده است:

(یا اَیُّها الَّذِینَ امَنُوا لاتَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالْنَصّارى اَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْض وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ اِنَّ اللَّهَ لایَهْدِى الْقَوْمَ الْظّالِمِینَ)(1).

اى آنان كه ایمان آورده اید، یهود و نصارا را، كه پشت به پشت هم دارند، دوستان خود نگیرید؛ و هر كسى از شما آنان را دوست بگیرد، او از آن ها خواهد بود، و خداوند ستمگران را هدایت نمى كند.

   یهود و نصارا را دوست خود نگیرید و دلسوز خود ندانید؛ زیرا آن ها پشت به پشت هم دارند و در جهت مخالفت با شما همدست و متحدند. اگر كسى از مسلمان ها با آنان رابطه دوستانه داشته باشد، از آن ها خواهد بود و در جرگه ولایت آنان قرار خواهد گرفت كه مجموعه اى دشمن و مخالف مسلمانانند، ستمكارى پیشه خود كرده اند و خدا ستمگران را هدایت نمى كند.

   و در جاى دیگر آمده است:

(یا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لاتَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَكُم هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِینَ اُوتُوالْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُم وَالْكُفّارَ اَوْلِیاءَ وَاتَّقُواْ اللَّهَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ)(2).

اى مؤمنان! كسانى (از كفار و مشركین) را كه دین شما را بازیچه گرفته، استهزا مى كنند دوست مگیرید، و اگر مؤمن هستید تقواى الهى پیشه كنید.

   در این آیه، به ویژه روى مصالح معنوى تكیه شده است و به اصطلاح، حكم بر روى وصف آمده تا گویاى علت آن حكم باشد. این كه مى گوید: با كسانى كه دین شما را به مسخره گرفته اند، دوستى نكنید، نشان مى دهد علت این كه خداوند دوستى با آنان را نهى فرموده، این است كه آنان دین شما را مسخره مى كنند و جدى نمى گیرند و هدفشان از بین بردن آن است. اگر دین شما برایتان عزیز است، نمى توانید با چنین كسانى دوست باشید. در پایان آیه نیز جمله (وَاتَّقُوااللَّهَ) از نوعى تهدید حكایت دارد.

   خداوند در آیه دیگر مى فرماید:


1- مائده/ 51.

2ـ مائده/ 57.

(یا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لاتَتَّخِذُوا آبائَكُمْ وَ اِخْوانَكُمْ اَوْلِیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّواْ الكُفْرَ عَلَى اْلاِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاُوْلئِكَ هُمُ الْظّالِمُونَ)(1).

اى كسانى كه ایمان آورده اید، پدران و برادران خود را، اگر كفر را بر ایمان برگزیده اند، دوست مگیرید و هر كس از میان شما آنان را دوست خود بگیرد، از ستمگران خواهد بود.

   این آیه، به ویژه بیان مى كند كه نهى از دوستى با كفار، اختصاص به دو جامعه یا دو گروه ندارد و حتى در میان افراد یك خانواده نیز، اگر كسانى كافر و دشمن خدا و نامسلمان هستند، با آن ها نباید رابطه ولایت داشت و اگر كسانى حتى با پدر و برادران كافر خود، رابطه ولایت داشته باشند، ستمگر هستند. از این رو، در آیه بعد، با لحن تهدیدآمیزترى مى فرماید:

(قُلْ اِنْ كانَ اباؤُكُمْ وَاَبْناؤُكُمْ وَ اِخْوانُكُمْ وَ اَزْواجُكُمْ وَ عَشِیرَتُكُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فى سَبِیلِهِ فَتَربَّصُوا حَتّى یَأتِىَ اللَّهُ بِاَمْرِهِ وَاللَّهُ لایَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ)(2).

بگو: اگر پدران و برادران و همسران و نزدیكان شما و اموالى كه جمع آورى كرده اید و تجارتى كه از كساد شدن آن بیم دارید و خانه ها و مساكنى كه به آن وابسته اید، نزد شما از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا عزیزتر و محبوب ترند، پس در انتظار باشید تا خداوند عذاب خود را بفرستد، كه خداوند فاسقان را هدایت نمى كند.

   طبیعى است هر كسى كه با افراد خانواده خود رابطه عاطفى دارد، مایل نیست از آن ها جدا شود، یا رو در روى آنان بایستد؛ اما اگر آنان رو در روى خدا و پیغمبر قرار گرفتند و در مقام ستیز و دشمنى با خدا برآمدند، انسان نباید تحت تأثیر این عواطف قرار گیرد. خداوند در این آیه، ما را بر سر دو راهى قرار داده است از آن دو راه، باید یكى را انتخاب كنیم: یا ارتباط و دوستى با خویشاوندان و اعضاى خانواده و یا ارتباط با خدا را. اگر اعضاى خانواده را برگزیدیم و آنان را محبوب تر داشتیم، رابطه ما با خدا قطع مى شود و به فرموده خداوند در این آیه، باید در انتظار عذاب الهى باشیم. خداوند این


1ـ توبه/ 23.

2ـ توبه/ 24.

موضع گیرى را نه تنها دشمنى با مسلمانان، بلكه، دشمنى با خدا مى داند. چنین كسانى فاسقند و از عبودیت الهى خارج شده و به هدفشان نخواهند رسید.

   در آیه اى دیگر مى خوانیم:

(لاتَجِدُ قَوْماً یُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ اْلاخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا ابائَهُمْ اَوْ اَبْنائَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْ عَشِیرَتَهُمْ اُوْلئِكَ كَتَبَ فى قُلُوبِهِمْ اْلاِیمانَ وَ اَیّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحتِهَا الاَْنهارُ خالِدِینَ فیها رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اُوْلئِكَ حِزْبُ اللَّهِ اَلا اِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(1).

كسانى را كه ایمان به خدا و روز جزا دارند، نمى یابى كه دوست بدارند كسى را كه با خدا و رسولش دشمنى مى كند، گرچه آن كس، پدر یا فرزند یا برادر یا فامیلشان باشد. اینان در دلشان ایمان ثبت است و نوشته شده و خداوند آنان را با روحى از جانب خود تأیید كرده در باغ هایى كه در آن ها نهرهایى جارى است، داخل مى كند كه در آن جاودان بمانند، خدا از آن ها خشنود است و آنان از خداوند، كه آنان حزب الله هستند و بدانید كه حزب خدا رستگار است.

   در این آیه به جاى «ولایت» واژه «مودت» به كار رفته است؛ یعنى هرگز مردمى را كه به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نمى یابى كه با دشمن خدا دوست باشند، حتى اگر پدر یا فرزندشان باشد. ملاك دوستى براى مؤمن باید رابطه با خدا باشد. اگر یك جا دوستىِ انسان رابطه با خدا را تضعیف یا نابود كند، این دوستى ارزشى ندارد.

   در ابتداى سوره ممتحنه آمده است:

(یا اَیُّها الَّذِینَ امَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّى وَ عَدُوَّكُمْ اَوْلِیاءَ تُلْقُونَ اِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَروُا بِما جائَكُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخرِجُونَ الرَّسُولَ وَ اِیّاكُمْ اَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُم اِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فى سَبِیلى وَابْتِغاءَ مَرْضاتِى تُسِرُّونَ اِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ اَنَا اَعْلَمُ بِما اَخْفَیْتُمْ وَ ما اَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ)(2).

اى كسانى كه ایمان آورده اید! اگر براى جهاد در راه من و كسب خشنودىِ من خارج شده اید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید. شما با آنان اظهار محبت مى كنید در


1ـ مجادله/ 22.

2ـ ممتحنه/ 1.

حالى كه آنان به آن چه از حق به سوى شما آمده است، كفر مىورزند، پیغمبر و شما را (از شهر و دیار خود) خارج مى كنند. مخفیانه با آنان دوستى مى كنید در حالى كه من به كارهاى پنهان و آشكار شما آگاه ترم و هر كس از شما چنین كند، از راه راست گمراه شده است.

   كسانى كه با شما به خاطر ایمان به خدا دشمنى مى كنند، دشمن خدا هم هستند و نباید با ایشان، كه با هدف شما و آن چه محور فعالیت و هسته مركزىِ شخصیت شما را تشكیل مى دهد، مخالف هستند، روابط عاطفى و ولایت داشته باشید. این علاقه، چه به سبب هم خونى، هم قبیلگى و یا هم خانوادگى باشد و چه به سبب سوابق دوستى و رفاقت، به زیان شما خواهد بود.

   بنابراین، از آیه هاى مذكور نتیجه مى گیریم كه هسته همبستگىِ اجتماعىِ مسلمانان، دین است و هر آن چه كه این محور را تهدید كند و همبستگىِ اسلامى را متزلزل سازد، ارزش منفى دارد و باید از آن دورى كرد.

الگوى زیباى ولایت

اكنون پس از توضیح درباره این آیات، خوب است به آیه اى اشاره كنیم كه در این زمینه، الگو و اسوه اى را به مسلمانان معرفى مى كند تا دوستى ها و دشمنى هاى خود را با پیروى از آن تنظیم كنند. خداوند مى فرماید:

(قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى ابْراهیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ اِذْ قالُوا لِقَومِهِمْ اِنّا بُرَءاءُ مِنْكُمُ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدَاَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ اَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ اِلاَّ قَوْلَ اِبْراهیمَ لاَِبیهِ لاََسْتَغْفِرَنَّ لَكَ)(1).

حقاً ابراهیم و همراهان وى اسوه و الگوى خوبى براى شما هستند هنگامى كه به قوم خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مى پرستید، بیزاریم و به (آیین) شما كفر مىورزیم و براى همیشه، میان ما و شما عداوت برقرار است تا آن كه به خداى یگانه ایمان بیاورید، به جز گفته ابراهیم به پدرش كه گفت: براى تو استغفار خواهم كرد.


1ـ ممتحنه/ 4.

   شما باید از ابراهیم و همراهان وى پیروى كنید كه به همشهریان خود، به صراحت و روشنى گفتند: ما از شما و آن چه را مى پرستید، بیزاریم. مؤمن باید در برابر كافر، این چنین صریح باشد؛ زیرا سیاست بازى با دشمنان دین معنا ندارد. از كفار اظهار برائت كنید و دشمنىِ خود را آشكار سازید. این اختلاف بر سر هدف است و اساس آن، ایمان و كفر خواهد بود. هرگز نباید اعتقاد را با چیز دیگرى معامله كرد و تنها راه رفع این اختلاف، آن است كه دشمن به خدا ایمان آورد.

   آیه شریفه حضرت ابراهیم را براى مسلمانان الگو قرار داده است؛ اما یك مورد را استثنا كرده و مى فرماید: همه رفتارهاى ابراهیم را الگو قرار دهید جز این را كه به سرپرست خانواده اش وعده داد كه برایش استغفار كند كه این یك رفتار محبت آمیز بود از سوى ابراهیم نسبت به او. شما در این كار، از ابراهیم پیروى نكنید؛ یعنى اگر در میان اعضاى خانواده تان كسى كافر بود، حتى وعده استغفار هم به او ندهید.

   البته وعده ابراهیم(علیه السلام) هم در حالى بود كه هنوز عناد آزر ثابت نشده بود و ابراهیم امید به هدایت او داشت و لذا در آیه دیگرى مى فرماید:

(وَما كانَ اسْتِغْفارُ اِبْراهیمَ لاَِبِیهِ اِلاَّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها اِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ اِنَّ اِبْراهیمَ لاََوّاهٌ حَلیمٌ)(1).

این كه ابراهیم وعده استغفار به او داده بود، به امید این بود كه مسلمان شود و دست از دشمنى با خدا بردارد؛ اما هنگامى كه براى ابراهیم روشن شد كه دیگر بازگشتى در او نیست، از وى تبرّى جست.

   پس این رفتار ابراهیم نباید دستاویزى براى مسلمانان قرار گیرد كه با نزدیكان كافرشان روابط دوستانه داشته باشند. البته خداوند در آیه دیگرى این امید را مى دهد كه شاید روزى فرا برسد كه این دشمنى ها تبدیل به دوستى شود:

(عَسَى اللَّهُ اَنْ یَجْعَلَ بَیْنَكُم وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَاللّهُ قَدیرٌ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ)(2).

امید است كه روزى خدا میان شما و كسانى كه با شما دشمنى كرده اند، دوستى برقرار كند كه خداوند (بر هر كارى) قادر است و خدا بخشنده و مهربان است.


1ـ توبه/ 114.

2ـ ممتحنه/ 7.

   آرى، ممكن است در آینده كفار ایمان آورده و با شما دوست شوند؛ اما تا هنگامى كه دشمن خدا و شما هستند، حق ندارید با آنان رابطه دوستانه برقرار كنید.

ولایت مجاز

گفتیم كه با جامعه اى كه دشمن جامعه اسلامى باشد و بخواهد مصالح مادى و معنوى یا مصالح معنوىِ مسلمانان را تهدید كند، نباید روابط دوستانه داشته باشیم؛ اما اگر نسبت به مصالح معنوى ما بى طرف باشند و به خاطر منافع خودشان با مسلمانان روابط برقرار كنند، كه طبعاً براى جامعه اسلامى هم منافع مادى دربر خواهد داشت و ممكن است در سایه این رابطه، در دراز مدت، زمینه اى براى تأمین مصالح معنوى هم فراهم شود. چنین جامعه اى، هرچند كافر هم باشد، مسلمانان نباید به دشمنى با آنان برخیزند. خداوند در این باره مى فرماید:

(لایَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوكُمْ فى الدِّیْنِ وَ لَمْ یُخْرِجُوكُمْ مِنْ دیارِكُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * اِنَّما یَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینِ قاتَلُوكُمْ فِى الدِّینِ وَ اَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِیارِكُم وَ ظاهَرُوا عَلى اِخْراجِكُم اَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَولَّهُمْ فَاُوْلئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ)(1).

كسانى كه با شما بر سر دین نجنگیده اند، شما را تار و مار نكرده و از خانه هاتان بیرون نرانده اند، خداوند شما را نهى نمى كند از این كه با آنان مودت و دوستى كنید یا به عدالت با ایشان رفتار كنید؛ كه عدالت پیشگان را دوست مى دارد. او شما را تنها از ارتباط با كسانى منع مى كند كه در دین با شما جنگیدند و شما را از خانه هاتان بیرون كردند و بر خارج كردن شما اصرار و تظاهر نمودند. خداوند شما را نهى مى كند كه با اینان دوستى كنید، و هر كس با آنان دوستى كند، از ستمكاران خواهد بود.

   آرى، باید از موضع قدرت، به آنان كه با شما جنگ و دشمنى نمى كنند، احسان كنید و روابطى عادلانه داشته باشید. پس ارزش منفى در جایى است كه مصالح معنوى شما تهدید شود؛ یعنى دو گروه كفر و ایمان، متقابلا بر سر هدف اساسى نزاع داشته باشند و كفار سرسختانه به طرفدارى از كفر، به دشمنى با جامعه اسلامى برخیزند؛ اما اگر كفار به


1ـ ممتحنه/ 8 و 9.

ایمان شما زیانى نمى رسانند، مى توانید با آنان رابطه دوستى برقرار كنید. حتى خداوند دوست دارد كه با آنان عادلانه رفتار كنید و به آن ها زور نگویید.

   پس در رفتار با ایشان عدالت پیشه كنید، اگر پیمانى با شما بسته اند، تا وقتى كه به پیمانشان وفا دارند، شما هم بر پیمان خود وفادار باشید و آن را محترم شمارید، نه آن كه به هنگام قدرت، پیمان خود را بشكنید؛ زیرا با نقض پیمان، ارزش هاى اخلاقى پامال مى شود و اعتماد به پیمان ها از بین مى رود و این براى همه جوامع بشرى خطرناك خواهد بود.

   با توجه به معیارهاى كلىِ مذكور، مى توان ارزش هاى اخلاقى را در روابط اجتماعى باز شناخت تا معلوم شود در كجا باید روابط، دوستانه باشد و در كجا خصمانه، و در روابط شخصى نیز، دوستى با چه كسى روا است و با چه كسى ناروا، و در جامعه، با گروه مؤمنان و كافران، چگونه باید رفتار كرد.