حوزه و فرهنگ

بخش پنجم

حوزه و فرهنگ

الفـ حوزه و انقلاب فرهنگى

1ـ انقلاب فرهنگى و وظایف ما

یكى از وجهه هاى انقلاب اسلامى ما انقلاب فرهنگى بود كه پس از پیروزى انقلاب در دانشگاه مطرح گردید. دانشگاهها مدتى براى تحقّق انقلاب فرهنگى و اسلامى شدن كتب درسى تعطیل شد و در این زمینه، تلاشهایى نیز صورت گرفت ولى متأسفانه اهدافى كه از این كار مورد انتظار بود تحقّق نیافت. یكى از علل عدم تحقّق این اهداف كمبود كادر علمى متعهّد در دانشگاهها بود. البته علل دیگرى نیز در این امر دخالت داشت كه، فعلاً جاى بررسى آنها نیست بهر حال، یكى از عمده ترین آنها كمبود كادر علمى دانشگاهها بود. به عنوان مثال، درسى به نام «معارف اسلامى» در برنامه درسى دانشگاهها قرار داده شد تا دانشجویان آموزش اسلامى ببینند ولى متأسفانه با آنكه از حوزه علمیه قم و روحانیون شهرستانها نیز استمداد جستند، نتوانستند براى همین یك درس نیز استادان ذى صلاح به تعداد كافى پیدا كنند. بعضى از افراد كه براى تدریس این درس به دانشگاهها رفتند شاید رفتنشان بیش از نرفتنشان ضرر داشت، زیرا انتظاراتى كه از آنان مى رفت برآورده نشد و اثر منفى بخشید. صلاحیت و توانایى مطلوب را نداشتند و انتظاراتى كه از آنان مى رفت برآورده نشد.

ما مدّعى هستیم كه قرآن كریم و منابع اسلامى مى توانند تمام نیازهاى فرهنگى جامعه را تأمین كنند، هم در بعد عقاید، هم در بعد اخلاق و هم در ابعاد سیاست، حقوق، اقتصاد، و سایر ابعادى كه كم و بیش با مسائل دینى و فرهنگى ارتباط پیدا مى كند. اكنون نمود اسلامى بودن نظام دانشگاههاى كشور به همین دروس معارف اسلامى است. اگر استاد این دروس، از حوزه علمیه قم و سایر حوزه ها تأمین نشود از كجا باید تأمین شود؟ آیا استادان فرنگ رفته باید این نیاز را تأمین كنند؟ آیا براى حوزه ننگ نیست كه خود را تأمین كننده نیازهاى دینى كشور بداند ولى در مدت چندین سال پس از انقلاب نتوانسته باشد براى دروس معارف اسلامى دانشگاه به تعداد كافى استاد كارآمد فراهم سازد؟ آیا این وظیفه جزو وظایف روحانیت و حوزه نیست؟

همانگونه كه بیان شد، یكى از وظایف روحانیت مبارزه فرهنگى است. امروز تمام قدرتهاى دنیا براى مبارزه با اسلام بسیج شده اند و این مبارزه فقط مبارزه نظامى نیست. گرچه هر جا و هر زمانى كه بتوانند از جنگ نیز خوددارى نمى كنند و تا با هر وسیله ممكن نیرو و مقاومت مسلمانان را تضعیف مى كنند.

اساساً مهمترین بعد اسلام بعد فكرى و فرهنگى آن است. اسلام پیش از هر چیز و بیش از هر چیز با عقل، قلب، فكر و اندیشه سروكار دارد. اسلام در جامعه حركت فرهنگى پدید مى آورد و رشد مى دهد و حركتهاى دیگر در سایه آن شكل مى گیرد. در جبهه هاى نظامى، جنگ با توپ و تفنگ و سلاحهاى دیگر نظامى است ولى در جبهه فرهنگى جنگ به شكل دیگرى است. همانگونه كه دشمنان در جبهه هاى نظامى و اقتصادى نقشه هاى فراوانى طراحى مى كنند و بكار مى گیرند، در جبهه

فرهنگى نیز تلاشهاى بسیارى مى كنند و برنامه هاى پیچیده اى را طراحى مى كنند تا ریشه اسلام را در جوامع اسلامى قطع كنند: به نام اسلام و دفاع از آن، كتابها مى نویسند ولى در حقیقت مى خواهند به وسیله آنها عقاید مردم مسلمان را نسبت به دین و مكتب خود تضعیف كنند.

باید توجه داشت كه نبرد فرهنگى خطرناكترین نبردهاست، زیرا مخفیانه است و به آرامى، ریشه اعتقادات مردم را مى خشكاند، بدون آنكه حساسیتى در آنها بهوجود آورد. بنابراین، بر روحانیت لازم است كه مراقب هجوم فرهنگى دشمنان اسلام باشد و در جهت رشد اعتقادات و فرهنگ اسلامى در كشور بیشتر تلاش كند.

2ـ دلایل ضعف انقلاب فرهنگى

از همان آغاز انقلاب، سؤالاتى در باره اقتصاد، سیاست و حكومت اسلامى مطرح مى شد و سؤال كنندگان در صدد مقایسه برآمده و به دنبال یافتن فرقِ اقتصاد، سیاست و حكومت اسلامى با اقتصاد، سیاست و حكومت كشورهاى دیگر بودند؛ در زمینه علوم انسانى، نیز سؤال مى شد كه آیا اسلام با آنها موافق است یا مخالف؟ ولى پاسخ آنها مجمل داده مى شد و فرصتى نبود كه به این مسائل بیشتر پرداخته شود. از زمانى كه مسأله انقلاب فرهنگى مطرح شد و اسلامى كردن دانشگاهها و دروس دانشگاهى برسر زبانها افتاد، به تدریج، كمبودهایى كه در این زمینه ها داریم احساس شد. عدم رشد جریان انقلاب فرهنگى دلایل چندى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

الفـ یكى از دلایل عدم رشد جریان انقلاب فرهنگى كمبود افراد آشنا با مسائل فرهنگى بود. تعدادى را نیز كه در این زمینه كارآمد بودند، مانند

شهید مطهرى و امثال او، دشمنان از ما گرفتند، اگرچه با وجود آنها نیز نیازها كاملاً رفع نمیشد.

بـ برخى از مسئوولان و دست اندركاران امور، اهمیت مسائل فرهنگى را چنانكه باید و شاید درك نمى كنند. البته با توجه به سوابق تحصیلى و اطلاعات اسلامى آنها، نمى توان توقع بیشترى داشت. هر كدام از آنها در یك رشته تخصّص دارند و فقط اهمیت مسائلى را كه در آن تخصّص دارند، خوب درك مى كنند و همت خود را نیز بیشتر صرف آن مسائل مى كنند؛ مثلا، یك فرمانده ارتش مدتى در دانشكده افسرى تحصیل مى كند و پس از گذراندن دوره تحصیلات، كار خود را در بخش خاصى از ارتش انجام مى دهد. از او انتظار مى رود كه بتواند كار خود را در ارتش به درستى انجام دهد. نمى توان از او انتظار داشت كه اهمیت مسائلى از قبیل مسائل عقیدتى، فكرى و... را بخوبى درك كند، زیرا تخصّص او در این زمینه ها نیست.

مسؤولان وزارتخانه ها نیز اگر در حرفه خود متخصّص و باتجربه باشند و كارهاى خود را به نحو احسن انجام دهند باید از آنها ممنون باشیم؛ مثلا، نباید از وزیر راه انتظار داشت كه مسائل فرهنگ اسلامى را بخوبى درك كند. اما به هر حال، تمام امكانات در دست اینگونه افراد است: توزیع نیروها، تخصیص بودجه و مسائلى از این قبیل زیر نظر آنها انجام مى شود.

اشكال از اینجا بهوجود مى آید كه این افراد نمى توانند نقش مؤثّرى در فعالیتهاى فرهنگى و تبلیغى، چه در داخل كشور و چه در خارج از آن، داشته باشند. به فرض، اگر بخواهیم گروهى را براى تبلیغ و اشاعه فرهنگ اسلام به كشورى مانند پاكستان، هندوستان یا كشورهاى دور افتاده اى

مانند كشورهاى آفریقایى، كشورهاى جنوب شرقى آسیا، كشورهاى اروپایى و كشورهاى آسیاى دور، كه زمینه فعالیتهاى تبلیغى بسیار مناسبى دارند، اعزام كنیم با مشكلات بسیارى مواجه خواهیم شد: اولا، باید اعضاى این گروه براى تبلیغ آمادگى لازم داشته باشند و این امر به كمبود مبلّغ ذى صلاح در حوزه علمیه مربوط مى شود. ثانیاً، بر فرض، اگر گروهى با تمام خصوصیات لازم آمادگى اعزام به خارج را داشته باشد، با مشكلاتى از قبیل كمبود ارز و سایر امكاناتى كه باید در اختیار آنها قرار گیرد مواجه خواهد شد.

در هر حال اینها مشكلاتى است كه در تصمیم گیریهاى سطوح بالا وجود دارد. اگر بنا باشد كه یك گروه فقط براى تبلیغات به كشورى اعزام شود و به هزینه و امكانات زیادى هم نیاز داشته باشد، چندان مورد توجه قرار نمى گیرد. بلى، اگر در مسیر امور سیاسى باشد ممكن است كم و بیش مورد استقبال واقع شود.

جـ یكى از خصوصیات مسائل فرهنگى این است كه اثر آنها بزودى احساس نمى شود. فقر فرهنگى مانند فقر اقتصادى گلوگیر نیست. وقتى تورّم یا بیكارى در كشور زیاد مى شود همه را متوجه خود مى كند و مسؤولان را به فكر چاره جویى مى اندازد، برخلاف نیازهاى فرهنگى كه چندان ملموس نمى باشد. مسؤولان ابتدا به سراغ مسائلى مى روند كه بیشتر ایجاد فشار و ناراحتى مى كند. مردم نیز براى اصلاح امور فرهنگى چندان اصرارى به دولت ندارند، چون در زمینه هاى فرهنگى نیاز شدیدى احساس نمى كنند. در كابینه دولت، كمیسیونهایى وجود دارد كه در هر كدام چند وزیر در مسائل مشترك یكدیگر همكارى مى كنند. شاید یكى از مهمترین آنها كمیسیون اقتصادى باشد كه وزراى

كشاورزى، صنایع، دارایى و برنامه و بودجه در آن با یكدیگر همكارى مى كنند. پس از گذشت هفت سال از پیروزى انقلاب، براى اولین بار یكى از وزرا پیشنهاد كرده بود كه یك كمیسیون فرهنگى نیز تشكیل شود؛ یعنى، تا آن زمان حتى نیازى را نیز در این مورد احساس نكرده بودند!

3ـ سیر نزولى اخلاق و عقاید دینى در دانشگاهها

دانشگاه، در جامعه ما، بدین منظور تأسیس گردیده است كه افرادى متخصّص براى انواع فعالیتهاى اجتماعى؛ اعم از كشاورزى، صنعتى، اقتصادى، ادارى، سیاسى، و سایر زمینه ها؛ پرورش دهد تا نیازهاى جامعه در زمینه نیروهاى انسانى مرتفع گردد. ولى متأسفانه طبق آنچه از مسؤولان و دست اندركاران دانشگاهها شنیده مى شود وضع دانشگاهها چندان رضایتبخش نیست، هم از نظر علمى، هم از نظر اخلاقى و هم از نظر سیاسى، در حالى كه در جمهورى اسلامى، این سه (علم، اخلاق و سیاست) پیوند نزدیكى با هم دارند.

بر اساس اخبار مستندى كه از گوشه و كنار كشور به گوش مى رسد و كم و بیش تحقیقات آمارى و علمى نیز آن را اثبات مى كند، وضیعت اخلاق و عقاید دینى در دانشگاهها بسیار ناراحت كننده است. تحقیقاتى كه انجام شده، سیر نزولى عقاید دینى را در طول دوران تحصیلات دانشگاهى نشان مى دهد. این تحقیقات كم و بیش از مجالس عیش و نوش، شب نشینى ها، فسادهاى جنسى و استعمال مواد مخدّر نیز خبر مى دهد. اقدامات انجام شده نیز نتوانسته است تا كنون كاملاًاز این انحرافات جلوگیرى كند.

بررسى علل این پدیده اجتماعى و اینكه چرا این وضع بهوجود آمده است یك كار تحقیقى جامعه شناسانه است. بجاست كه در این مسأله مطالعه شود كه چه عواملى موجب این وضع شده است. پیش از آنكه چنین بررسیهاى دقیق و جامعى انجام شود، چند عامل روشن و واضح وجود دارد كه چنین وضعى را ایجاب مى كند. در اینجا به برخى از آنها اشاره مى شود:

الفـ كتاب یك ركن اساسى دانشگاه است. متأسفانه كتب درسى دانشگاهها توسط غربیها نوشته شده است و اساس تفكّر علوم انسانى در غرب، در تمامى رشته ها، بر ماده گرایى و اصالت ماده استوار است و اصل موضوع تمام رشته هاى علوم انسانى كه امروزه در دانشگاهها تدریس مى شود این است كه فقط ماده قابل تجربه است و علم با ماوراى ماده كارى ندارد. گاهى نیز در لابلاى كتب مطرح مى شود كه اصلا ماورایى براى ماده وجود ندارد. استادانى نیز كه این كتب را تدریس مى كنند مطالب را به گونه اى بیان مى كنند كه گویى وحى مُنزَل است. هیچ نقد و بررسى انجام نمى گیرد و اشتباهات كتابها به دانشجویان گوشزد نمى شود. این گونه كتابها چنین وضعیت و ذهنیتى را بهوجود مى آورد، بخصوص اگر عوامل خارجى نیز دخالت داشته باشد.

بـ عامل دیگرى كه موجب این وضع شده مربوط به استادان است. در سالهاى 1360ـ1361، كه دانشگاههاى كشور بازگشایى شد، با وجود آنكه تعداد دانشجویان نسبت به زمان حال بسیار كم بود و تعدادى از آنها نیز در جبهه ها و یا جهاد سازندگى مشغول فعالیت بودند و عملا نمى توانستند در دانشگاه حضور پیدا كنند، ما براى همین تعداد اندك بقدر كافى استاد نداشتیم؛ لذا دولت مجبور شد از استادانى كه به خارج

رفته بودند دعوت به همكارى كند و به آنها امتیازاتى نیز بدهد. بدین ترتیب، دولت حاضر شد با دادن اجازه خروج ارز، پرداخت حق التدریس هاى گزاف و امتیازاتى از این قبیل به آنها تعداد استاد مورد نیاز را تأمین كند. عده كمى از آنها كه سوابق سوء سیاسى داشتند خود حاضر به بازگشت نشدند، بقیه استادانى كه چه بسا طاغوتى و یا حتى غیر مسلمان هم بودند، خواه در رشته هاى علوم تجربى و خواه در رشته هاى علوم انسان، وارد كشور شده و به كار گرفته شدند.

متأسفانه در نظام جمهورى اسلامى، برخى افراد متشخّص مطالبى را مطرح مى كنند كه ریشه تمام عقاید دینى را قطع مى كند و جایى براى اثبات كوچكترین اصل دینى باقى نمى گذارد. در سخنرانیها، كلاسهاى درس دانشگاه، مقالات و سایر موقعیتهاى مناسب این مسائل مطرح مى شود. بعضى نیز تصور مى كنند كه اگر آن شخص قابل اعتماد نبود اجازه نمى دادند كه در رادیو سخنرانى كند یا مقالات خود را در فلان مجله دولتى به چاپ برساند.

جـ به دلایل گوناگون، بسیارى دانشجویان نسبت به نظام كشور گرایش قوى ندارند. این یكى دیگر از عللى است كه برنامه هاى اسلامى و دینى در دانشگاهها رونق نمى گیرد. دانشجویانى كه از قشر مستضعف جامعه هستند بیشتر گرفتار مشكلات اقتصادى مى باشند و آنها كه به دنبال خوشگذرانى هستند، به دلیل آنكه دولت اسلامى به آنها اجازه ارتكاب فساد نمى دهد، با نظام كشور رابطه خوبى ندارند و اگر حركتى بهوجود بیاید كه بتواند پشتوانه اهداف آنها باشد، از آن استقبال مى كنند. این عده حركتهاى اسلامى را دولتى قلمداد مى كنند و مى پندارند كه دولت پول صرف مى كند تا این حركتها صورت گیرد. اگر گروهى به دولت تعلّق

نداشته باشد و در دانشگاه نیز از امتیازى برخوردار نباشد و كارى اسلامى انجام دهد، به طور طبیعى، اگر بازدهى داشته باشد دیگران بدان جذب مى شوند.

4ـ روش جلوگیرى از شیوع فساد در دانشگاهها

همانگونه كه اشاره شد وضع دانشگاههاى ما براى كشور و نظام اسلامى مطلوب نیست. بنابراین، لازم است براى بهبود اخلاق و عقاید دینى دانشجویان اقدامات جدّى انجام گیرد. در اینجا به برخى از عواملى كه مى تواند از گسستگى اخلاق و عقاید مذهبى جلوگیرى كند اشاره مى شود:

الفـ استادان متعهد: استاد متعهد نقشى بس مؤثر در جلوگیرى از اشاعه رذایل اخلاقى در میان دانشجویان دارد. پس استادان محترم دانشگاهها باید به مسؤولیت خطیر خود توجه داشته باشند. استاد متعهد و انقلابى خود را سرباز اسلام مى داند و نباید بگوید كه اگر من بخواهم تحقیق كنم هر ساعت فلان مبلغ پول درمى آورم. نباید بگوید كه من فقط هفته اى چند ساعت نسبت به دانشگاه تعهد دارم و اگر همان مقدار ساعت را براى تدریس اختصاص دهم كافى است و بیش از آن وقت ندارم و باید به امور اقتصادى و مسائل روزمره زندگى خود بیشتر بپردازم. این فكر انقلابى نیست و فكر كسانى نیست كه انقلاب اسلامى را پدید آوردند و در جبهه هاى حق بر علیه باطل مقاومت كردند. استادان متعهد و دلسوز باید بیش از پیش تلاش كنند و به پرورش مغزهاى متفكّر و متعهّد همت گمارند.

بـ رابطه صمیمى و عاطفى میان استادان متعهد و دانشجویان: در این

كار باید استادن پیشقدم شوند. به عنوان مثال، چند نفر استاد و دانشجو شبهاى جمعه پس از نماز در مسجد دانشگاه گرد هم جمع شوند و یك بحث علمى را شروع كنند؛ یكى كنفرانس بدهد و دیگران نقد كنند؛ دوستانه در كنار هم بنشینند و در یك جوّ صمیمى به مباحثه علمى بپردازند. سایر دانشجویان نیز وقتى آنها را ببینند ترغیب مى شوند كه در جلسات آنها شركت كنند و همان شور و شوق اوایل انقلاب در آنها زنده خواهد شد. در این صورت، كارهاى فوق جنبه سیاسى نیز نخواهد داشت تا برخى به دلیل سیاسى بودن آنها از مشاركت اجتناب ورزند. اگر در هر دانشكده اى چنین گروهى بهوجود آید كه با هم در ارتباط باشند و برنامه هاى خود را هماهنگ كنند و از امكانات استفاده كنند امیدى هست كه وضع دانشگاهها بهبود یابد؛ وگرنه، فقط با یك پیشنهاد و اظهار درد مشكلى حل نمى شود.

جـ تشكیل هسته هاى منسجم و سراسرى در دانشگاههاى كشور: این هسته ها باید با هم در ارتباط باشند و به صورت شبكه اى درآیند؛ مثلا، در یك دانشگاه از مجموع دویست نفر استادى كه وجود دارند، دست كم، درصدى از آنها متعهّد و علاقه مند به دین هستند؛ در میان دانشجویان نیز مى توان گروهى دانشجوى متعهد و حزب اللّهى پیدا كرد. باید سعى شود كه نخست همین استادان و دانشجویان هسته اى تشكیل دهند و براى تقویت آن، بین استادان و دانشجویان، از لحاظ فكرى و عاطفى، ارتباط محكمى برقرار گردد: از طریق سخنرانیها، مقالات، سیر مطالعاتى منظم و امكانات لازم دیگر، بنیه هاى فكرى و عقیدتى آنها تقویت شود. چنین گروهى مى تواند جوّ دانشگاه را قبضه كند و در اصلاح آن تأثیر بسیارى بگذارد، همانگونه كه در اوایل انقلاب جوّ دانشگاه بیشتر در دست

منافقان بود و آنها على رغم تعداد اندكى كه داشتند توانسته بودند با جدّیت و پشتكار خود بر آن مسلط شوند. البته خداوند، به وسیله همین دانشجویان حزب اللّهى و كارهاى نادرست منافقان، آنها را رسوا كرد.

دـ استفاده از سهمیه ارگانها: این عامل نیز مى تواند به اصلاح و سالم نگهداشتن محیط دانشگاه كمك كند، زیرا ارگانهاى دولتى اسلامى هستند و افرادى كه در آنها به كار مشغولند غالباً افراد خوبى هستند. اولین فایده استفاده از سهمیه ارگانها این است كه دست كم افرادى كه وارد دانشگاه مى شوند كافر از آن بیرون نمى روند. ما امروز شاهدیم كه گاه دانشجو مسلمان و متعهّد وارد دانشگاه مى شود و در آخر، با عقاید متزلزل، بلكه بدتر از آن، كافر از دانشگاه خارج مى شود. اگر بتوان كارى كرد كه عقاید اسلامى دانشجویان در دانشگاه حفظ شود و دستخوش انحراف نشود، كار بسیار بزرگى انجام شده است.

هــ تلاش همگانى: تنها دولت در قبال اینگونه مسائل مسؤول نیست، بلكه همه مردم مسؤولیت دارند. اگر بگوییم كه مسائل فكرى دانشگاه را حوزه و مسائل ادارى و مالى آن را دولت حل مى كند و دیگران هیچ مسؤولیتى ندارند، روز به روز وضع دانشگاهها بدتر از این خواهد شد. هر فرد باید فرض كند كه فقط خود اوست و هیچ كس دیگرى نیست كه كار كند و اگر شخص دیگرى پیدا شد، چه بهتر، وگرنه همه باید به تنهایى كارها را انجام دهند. هر وقت این فكر در ما پیدا شود مى توانیم به آینده درخشانى امیدوار باشیم. در غیر این صورت، اگر هر كسى منتظر باشد تا دیگرى كار را شروع كند و بخواهد از او دنباله روى كند هیچگاه كارى انجام نخواهد شد.

بـ تهاجم فرهنگى و حوزه

دشمن براى مقابله با اسلام راههاى گوناگون را آزموده است. گرچه آنها هر وقت لازم بدانند از فشارهاى سیاسى، اقتصادى و حتى نظامى براى تضعیف اسلام و مسلمین دریغ نمىورزند، ولى مسائل فرهنگى ویژگیهایى دارد كه آنها را تشویق مى كند تا به تهاجم فرهنگى بیشتر اهمیت دهند. این راه هم براى آنها كم خطرتر و ارزانتر است و هم براى رسیدن به اهداف پلید آنها ثمربخش تر. چنان كه روشن است، تهاجم دشمن در جبهه فرهنگى بسیار گسترده و عمیق است. اگر در هر یك از ابعاد فرهنگ دقت كنیم به نحوى شاهد این تهاجم خواهیم بود.

خطر عمده تهاجم فرهنگى این است كه، برخلاف تهاجم نظامى، همگان آن را احساس نمى كنند كه بخواهند در مقابل آن بسیج شوند. در این تهاجم، دشمنان از طرق متعدد، مردم را ناآگاهانه در خدمت این تهاجم مى گیرند. باتوجه به مطالبى كه ذكر شد، تهاجم فرهنگى به بحثهاى بسیار مفصلى نیاز دارد ولى در اینجا فقط به جنبه اى از آن كه مربوط به عقاید و افكار است اشاره مى شود.

پیش از شروع بحث، لازم است نسبت به مسؤولیت حوزه و روحانیون و هر مسلمان آگاه نسبت به این مسائل تذكّر داده شود:

1ـ وظیفه حوزه در قبال هجوم فرهنگى

ما امروز در جبهه فرهنگى در مقابل كفر جهانى قرار داریم؛ لذا نباید به فكر استراحت و رفاه باشیم. آنها، باتمام توان و از همه سو، به ما حمله كرده اند اما همه مردم آن را درك نمى كنند. اینگونه خطرات را فردى مانند رهبر معظّم انقلاب بخوبى درك مى كند. ایشان مى فرماید: «این كار آنها

شبیخون فرهنگى است». گاهى نیز از آن به «غارت فرهنگى» تعبیر مى كنند. اما دیگران تصور مى كنند كه مسأله مهمى نیست و به كار خود مشغولند.

امروز كشور ما در جبهه فرهنگى صحنه نبرد تحصیل كردگان متعهّد در مقابل نیروهاى دشمن است. آگاهى از وضع رو به وخامت موجود موجب نمى شود كه دیگران از زیر بار مسؤولیت شانه خالى كنند و همه چیز را به حال خود رها سازند و هیچگونه اقدامى نكنند بلكه همه باید با هوشیارى تمام سعى كنیم كه اوضاع و احوال را بخوبى بشناسیم و با كمال اخلاص و استعانت از خداى متعال و توسل به اولیاى دین(علیهم السلام) بقدر وسع و توانایى خود، تلاش كنیم.

در برخى از اخبار مربوط به آخرالزمان، این مسائل پیشگویى شده است. ممكن است گفته شود كه این مسائل، به هر حال، پیش خواهد آمد و ما چون نمى توانیم كارى كنیم باید فقط نظاره گر باشیم. این برداشت به هیچوجه درست نیست و نباید دچار چنین توهّماتى شد، زیرا صرف دانستن این مطلب كه چنین اتفاقاتى پیش خواهد آمد بارى از دوش ما برنمى دارد و اینگونه مسائل از امور تكوینى است و اخبار وارده در باره آنها هیچگاه وظایف تشریعى ما را تغییر نخواهد داد. ما در حدّ توان و امكاناتى كه در اختیار داریم موظفیم كوشش و تلاش كنیم و بدون شك، نتیجه همان است كه خداوند بخواهد.

عوامل بسیارى وجود دارد كه مانع از عمل كردن انسان به مسئوولیتهاى خود مى شود: گاهى افراد به عذر و بهانه متوسل مى شوند؛ چنان كه در زمان جنگ نیز چنین بود و عده اى عذر مى آوردند كه كارهاى واجبترى دارند. گاهى هم به دلیل كمبود امكانات، بهانه مى گیرند. هیچ كدام از این بهانه ها نمى تواند رافع تكلیف باشد. ما در هرحال مكلفیم

به مسؤولیتهاى خود عمل كنیم. گرچه امكانات كم است ولى اگر ما حركت كنیم خداوند امكانات را فراهم مى سازد. تجربه این مطلب را به اثبات رسانده است.

اگر تصور این است كه چون امكانات مادى براى فعالیتهاى دینى و فرهنگى وجود ندارد پس نباید كارى انجام داد، باید گفت كه تجربه اثبات نموده است كه در صورت وجود تلاش مخلصانه خداوند وسایل كار را فراهم مى سازد.

2ـ تحریف حقایق اسلام

دشمنان بشدت از اسلام مى ترسند و اگر با جمهورى اسلامى مخالفت مى كنند به این دلیل است كه دولت و كشور ما از اسلام دفاع مى كند. آنان مى دانند كه اگر اسلام پابرجا شود و توده هاى میلیونى مسلمانان جهان متوجه مكتب خود شوند، تمام منافع ابرقدرتها به خطر مى افتد و حتى ممكن است یك ابرقدرت اسلامى در جهان بهوجود آید. علاوه بر آن، پیشرفت و نفوذ اسلام در میان غیر مسلمین نیز مى تواند مانع بزرگى بر سر راه خودسرى ها و جنایتهاى قدرتهاى بزرگ باشد. با توجه به آنچه ذكر شد، طبیعى است كه دشمن به ریشه هاى عقیدتى مسلمانان حمله مى كند تا نیروى محركه مسلمانان، یعنى اسلام عزیز، را از آنها بگیرد. عوامل و مجریان این انحرافات یا دشمنان داخلى هستند و یا دوستان ابله آنها.

برخى افراد جامعه ما در واقع به اسلام معتقد نیستند ولى براى فریب مردم به دیندارى تظاهر مى كنند و از اسلام و قرآن دم مى زنند تا مقاصد شوم خود را عملى سازند. در كنار این عده، عوامل دیگرى نیز هستند كه واقعاً به اسلام، قرآن و تشیع عقیده دارند ولى در اثر عوامل گوناگون

اجتماعى و روانى، تحت تأثیر افكار گروه اول واقع شده اند و به خیال خود، براى خدمت به اسلام و جلب طبقات روشنفكر، بعضى از عقاید اسلامى را كتمان و یا تحریف مى كنند. در این میان، دشمنان خارجى از هر دو گروه استفاده مى كنند و در صورت لزوم آن را نیز تقویت مى كنند.

محور فعالیتهاى دو گروه فوق (دشمنان داخلى و دوستان نادان) پخش افكار مسموم و ترویج عقاید انحرافى مبتنى بر انكار غیب است. آنان دقیقاً در مقابل قرآن موضع گرفته اند. شرط استفاده از قرآن ایمان به غیب است ولى آنان در مقابل قرآن مى گویند كه اصلا چیزى ماوراى محسوسات (غیب) وجود ندارد. آنها تا آنجا پیش رفته اند كه خدا را به عنوان «قوانین حاكم بر هستى» معرفى مى كنند.

در حوزه علمیه نیز افرادى وجود داشتند كه خدا را به «نظام ریاضى عالم» تفسیر مى كردند و مى گفتند كه پدیده هاى این جهان مبتنى بر یك سلسله قوانین فیزیكى، شیمیایى و سایر قوانین طبیعى است و آنها نیز به نوبه خود تابع یك سلسله فرمولهاى ریاضى هستند كه این فرمولهاى ریاضى همان «خدا» مى باشد. متأسفانه این افراد در لباس روحانیت بودند و براى جوانها و افراد ساده و حتى در بعضى مؤسسات رسمى تدریس مى كردند.

آنها بدون اینكه لفظ «غیب» را انكار نمایند، با مصادیق آن بشدت مبارزه مى كنند؛ مثلا، سخن فلاسفه را، مبنى بر اینكه «عالم غیبى وجود دارد»، كذب و «مجرّد» را وهم مى دانند. آنان حتى مى گویند كه خدا نیز از نظر قرآن مجرّد نیست و به آیه شریفه «فأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»(1) استدلال مى كنند.

عده دیگرى خدا را به عنوان سمبل حكومت جهانى واحد معرفى


1ـ بقره: 115.

مى كنند و مى گویند كه چون اسلام مى خواهد حكومت جهانى واحد تشكیل دهد به چنین سمبلى نیاز دارد.

گاهى مى گویند: «خدا یعنى ناموس طبیعت و اجتماع» و گاهى خدا را هم انكار مى كنند و اعتقاد به آن را خرافه پرستى و اندیشه اى ایده آلى معرفى مى كنند. معجزاتى را نیز كه در قرآن كریم آمده است به حوادث مادى تفسیر مى كنند؛ مثلا، خشك شدن دریا را براى حضرت موسى(علیه السلام)جزر و مدّ دریا و باردار شدن حضرت مریم(علیها السلام) را از سنخ بكرزایى قلمداد مى كنند. تكیه گاه همه این تعابیر انكار غیب و ماوراى ماده است.

اصولا آنان تلاش مى كنند تا اسلام را از ماوراى ماده جدا كنند و بگویند كه اسلام دینى نیست كه مانند مسیحیت، بودایى، برهمایى و سایر ادیان به ما وراى ماده، غیب، مجردات و آخرت دعوت نماید، بلكه اسلام دینى است كه قبل از همه چیز و یا تنها به همین زندگى مادى دنیوى دعوت مى كند و هدف این دین بهزیستى، بهپرورى و آسایش در این جهان است. بنابراین، علما و روحانیان را متهم مى كنند كه اسلام را به غلط به صورت یك دین آخرتگرا معرفى كرده اند و مسائل دنیوى و عینى را از آن حذف كرده اند.

از جمله تحریفاتى كه سعى مى كنند در عقاید اسلامى ایجاد كنند این است كه «آخرت» را به گونه دیگرى معنا كنند. آنها مى گویند: «منظور از آخرت خدمت به اجتماع یا دوران تكامل بشر یا جامعه طراز نوین توحیدى است. بهشت جامعه بى طبقه و جهنم جامعه طبقاتى است.» در همین راستاست كه مى گویند: «احكام اسلام ابدى نیست بلكه متعلق به دوره خاصى از تكامل بشر است كه داراى وضعیتى خاص مى باشد و اكنون كه آن وضعیت تاریخى عوض شده است باید آن احكام نیز تغییر یابد.»