حوزه، كاستیها و خطرها

بخش هفتم

حوزه، كاستیها و خطرها

الفـ وظیفه حوزه به عنوان محور روحانیت

بدون شك، همه روحانیون، از یك سو، موظفند از امانتى كه بدانها سپرده شده است، یعنى اسلام عزیز، محافظت و دفاع كنند. همه روحانیون در قبال این امانت الهى مسؤولیت دارند و نمى توانند از زیر بار تكلیف شانه خالى كنند و در این راه تا سرحدّ جان باید تلاش كنند. از سوى دیگر، باید تلاش كنند تا شناختى متقن و عمیق از اسلام پیدا كنند و سعى كنند آن را براى دیگران نیز بیان كنند و شبهات را رفع نمایند. لزوم اقدام به این كار امروز بیش از هر زمان دیگرى احساس مى شود، زیرا امروز ما در مقابل افراد و گروههاى گوناگونى قرار داریم كه هر كدام به یك بُعد از ابعاد اسلام مى تازند و از هر طریقى سعى مى كنند كه ایمان مردم را تضعیف كنند.

علما باید این توان را داشته باشند كه با هر كس به زبان خود او سخن بگویند؛ مثلا، اگر كسى شبهه فلسفى دارد باید با زبان فلسفه با او سخن گفت، زیرا او با خواندن آیه اى از قرآن یا ارائه یك حدیث، قانع نمى شود و مى گوید كه «برداشت شما از قرآن و حدیث كامل نیست.»

این مثالها براى آن است كه بدانیم در پاسخ به این شبهات نمى توان گفت كه مرحوم شیخ انصارى(رحمه الله) در كتاب رسائل چنین فرموده، پس ادّعاى مشكِّك باطل است. آنها ریشه مطلب را مى زنند و همانگونه كه

اشاره شد حتى استدلال به قرآن را نیز قبول ندارند، هم صداقت قرآن را زیر سؤال مى برند و هم فهم آن را. پس وظیفه علما و روحانیون ایجاب مى كند كه نخست در فراگیرى علوم اسلامى و دانشهاى مربوط به آن بكوشند و سپس براى نشر و تبلیغ معارف اسلامى تلاش كنند».

علما باید وارد جامعه شده و مبانى كتاب و سنت را به طور صحیح به مردم بشناسانند. قرآن كریم براى همه انسانها نازل شده است و به افرادى كه در یك منطقه جغرافیایى یا در یك مقطع زمانى زندگى مى كنند اختصاص ندارد. اسلام به صورت غیبى و خارق العاده نیز گسترش پیدا نمى كند و گسترش آن به دست خود انسانها انجام مى گیرد. اگر بنا نبود كه انسانها خود براى نشر و گسترش اسلام تلاش كنند و قرار بود كه اسلام از طریق اعجاز گسترش پیدا كند این اعجاز در زمان پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام)صورت مى گرفت. بنابراین، رسالت انتشار اسلام بر عهده روحانیت و حوزه هاى علمیّه است. همچنین روحانیون موظفند كه از انحراف عقیدتى مسلمانان جلوگیرى كنند و نباید در این راه از هیچ قدرتى بهراسند.

در بین مردم، باید كسانى وجود داشته باشند كه بتوانند شبهات مخالفان را پاسخ داده و از دین مردم محافظت كنند. برخى مى گویند: روحانیت متولّى دین مردم نیست ولى واقعیت غیر از آن است و «روحانیت موظف است كه نگذارد مردم كافر شوند و باید نسبت به تدیّن مردم احساس مسؤولیت كند»(1)؛ چون مكتب اسلام افراد را مسؤول بار


1ـ این سخن مرد بزرگوار، آقاى حائرى، است. وى صاحب برخى كرامات است و تشرّفاتى نیز از ایشان به حضور حضرت ولىّ عصر(علیه السلام) نقل شده است. استاد بنده نقل كردند بود كه او در اواخر عمر خود بسیار مى گریسته است. از وى پرسیده بودند كه سبب گریه و اندوه شما چیست؟ فرموده بوده است «كه مى ترسم در روز قیامت بگویند مسؤول مسلمان نشدن یهودیان یزد تو هستى؛ چون اگر رفتار تو درست بود آن یهودیها مسلمان مى شدند».

مى آورد. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «كُلّكم راع و كُلّكُم مَسؤولٌ عَن رَعِیَّتِهِ»(1).

روحانیت باید تلاش كند كه اسلام را با شیوه هاى صحیح و به گونه اى كه جاذبه داشته باشد به مردم معرفى كند. اگر بزرگان و علماى ما خود را مسؤول نمى دانستند، امروز چیزى از اسلام و تشیّع در دست ما نبود. احساس مسؤولیت گذشتگان است كه میراث اسلام و تشیّع را براى ما نگهداشته است. اگر علما تنها به فكر كارهاى شخصى خود بودند، این همه كتابها تألیف نمى شد و اینهمه تحقیقات در باره معارف اسلامى انجام نمى گرفت. علماى ما تألیف كتاب و فعالیتهاى علمى را از بزرگترین عبادتها مى دانند.

باید توجه داشت كه خطرات بسیارى اسلام و تشیّع را تهدید مى كند. مبادا تصور شود افرادى كه شیعه شده اند همیشه بر عقیده خود باقى خواهند ماند. اگر روحانیت، بخوبى، به وظیفه خود عمل كند، امید آن وجود دارد كه این اعتقادات محفوظ بماند. ولى اگر، خداى ناكرده، به مسؤولیتهاى خود عمل نكند و بین مردم و روحانیت فاصله ایجاد شود،قطعاً مردم گرفتار گرگهاى ضدّ دین مى شوند و همه سرمایه هاى دینى خود را از دست مى دهند.

ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در روایات بسیارى تأكید كرده اند كه «مواظب افكار


1ـ محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، ج 75، باب 35، ص 38، روایه 36.

شیعیان باشید تا گمراه نشوند». در برخى از روایات از علماى آخرالزمان مدح و ستایش شده است، چون آنها متكفّل ایتام آل محمد(علیهم السلام) هستند؛ یعنى، در زمانى كه امام معصوم(علیه السلام) حضور ندارد، شیعیان در حكم ایتامند و به تكفّل نیاز دارند. متكفّلان آنها نیز كسانى جز علما نیستد.

اوضاع پس از انقلاب بسیار خطیر و حساس است و وظیفه روحانیت نیز به همان نسبت بزرگ و مهم است. پیش از انقلاب، قدرت روحانیون زیاد نبود و در نتیجه، تكلیف آنها نیز كم بود ولى اكنون هم تكلیف آنها زیاد است و هم دست روحانیت براى خدمت بازتر. البته اینگونه نیست كه هیچ مشكلى سدّ راه نباشد، مشكلات همیشه كم و بیش در راه پیشبرد اسلام بوده و خواهد بود. اما اگر علما در زمان كنونى نتوانند وظیفه خود را انجام دهند، پس چه زمانى قادر به انجام آن خواهند بود؟ اكنون راه عمل براى همه باز است و هیچ كس نزد خداوند متعال عذرى ندارد.

در زمان رژیم سابق، اگر فقیهى جرأت مى كرد و اظهار مى داشت كه مثلا در كتاب سوم ابتدایى مطلبى خلاف اسلام نوشته شده است و باید آن را حذف كرد باید با چند واسطه و چندین مقام تماس مى گرفت و زحمات بسیار زیادى تحمّل مى كرد تا بتواند حرف خود را مطرح كند، در حالى كه معلوم نبود كه موفق به اصلاح آن مطلب گردد.

روحانیت نباید به كارهایى كه پس از انقلاب انجام شده است اكتفا كند. نباید تصور شود كه اگر انقلابى صورت گرفت، فردى آن را رهبرى كرد و ملت نیز با فداكارى خود آن را به ثمر رساند، تمام وظایف ما نسبت به اسلام به انجام رسیده است. علما باید بدانند كه هنوز عقب ماندگیها و نقایصى در كار است و روحانیت باید نقاط ضعف را جبران كند و نسل موجود و نسلهاى آینده را به شكلى پرورش دهد كه پى گیر مسائل انقلاب

باشد. نسبت به این مسایل باید به شكل واجب كفایى تعیّن یافته نگریست.

در دوران پس از انقلاب، پیش از هر چیز باید به ساختار فرهنگى توجه شود. هر فردى، در حدّ توان خود و در هر نهادى كه مشغول فعالیت است، باید به بازسازى فرهنگى كمك كند. اساس انقلاب اسلامى ما بر فرهنگ است. حركتى كه انبیا در عالم بهوجود آوردند، بیش از هر چیز، صبغه فرهنگى داشت و پیام آنها با عقل و دل مردم و با فكر و اندیشه آنها سر و كار داشت. مسائل دیگرى كه از سوى انبیا مطرح مى شد از ابزارها و لوازم فرهنگى بود. خط اصلى حركت انبیا خط فرهنگى است و انقلاب اسلامى ایران نیز، كه ادامه دهنده حركت انبیا و ائمه اطهار: است، همان حركت فرهنگى را دنبال مى كند.

بنابراین، روحانیت موظف است كه در داخل و خارج از كشور مردم را از نظر فكرى تغذیه كند و بینشهاى صحیح اسلامى را به آنها ارائه دهد و ارزشهاى اسلامى را ترویج نماید. پس باید اساس تبلیغ روحانى تبیین حقایق اسلام و ترویج اندیشه هاى آن باشد. البته در این زمینه ها كمبودهاى فراوانى وجود دارد.

شاید برخى تصور كنند كه این كارها فقط وظیفه حوزه علمیّه است و دیگران هیچگونه مسؤولیتى در قبال اسلام و مسائل اعتقادى ندارند. شایان ذكر است كه اگر چه كار اصلى حوزه علمیّه ترویج اسلام و تحقیق در باره معارف اسلامى است، ولى این یك میراث انحصارى براى حوزه علمیه نیست. همه ملت مسلمان در ارشاد یكدیگر و نشر دین مسؤولند اما، به عنوان تقسیم كار، گروهى خود را عهده دار این كار كرده اند. حوزه علمیّه و نهاد روحانیت از نظر نیروى انسانى و سایر امكانات در حدى

نیست كه بتواند تمام نیازهاى تبلیغى را در داخل و خارج از كشور تأمین كند. به صراحت مى توان گفت كه حوزه علمیّه این توانایى را ندارد.

پیش از انقلاب، رژیم گذشته اجازه كارهاى مثبت به روحانیت نمى داد. پس از انقلاب نیز وضعیت خاص انقلاب و گرفتاریهاى اجتماعى دیگر موجب شد كه روحانیت به كارهاى اجرایى، قضایى، قانون گذارى و كارهاى دیگر بپردازند. به جاى آن كه حوزه علمیّه، با استفاده از امكانات پس از انقلاب، رشد كند و خود را با اوضاع زمان وفق دهد، متأسفانه چنین نشده است، چون استادان و افراد برجسته حوزه، به دلیل ضرورتهاى زمان، مجبور شدند كه از حوزه خارج شوند و به كارهاى دیگرى بپردازند. البته علماى زمان حال نیز بزرگترین بار مسؤولیت را بر عهده دارند ولى متأسفانه امكانات حوزه علمیّه بقدرى نیست كه پاسخگوى همه نیازها باشد.

به هر حال، این توقع نیز بجا نیست كه تمام امور مربوط به اسلام را به روحانیت واگذار كنیم. مردم و ارگانهاى دیگر مانند دانشگاههاى كشور نیز باید عهده دار وظایف فرهنگىـ دینى شوند.

بـ حوزه و كاستی ها

آنچه در اینجا، به عنوان كاستیهاى حوزه، مطرح مى شود اساساً به دلیل وجود مشكل در دو قسمت است:

1ـ سازمان و برنامه

2ـ نیروهاى انسانى كارآمد

حوزه در این دو زمینه كمبودهاى بسیارى دارد كه برخى از آنها را مورد توجه قرار خواهیم داد تا صاحب نظران و دست اندركاران دلسوز به

فكر اصلاح جدّى این نقایص برآیند.

جامعه دست نیاز به سوى حوزه دراز كرده است و از حوزه توقّعاتى دارد. متأسفانه وضع حوزه نیز به گونه اى نیست كه بتواند رسالتى را كه، بویژه پس از انقلاب، بر عهده آن گذاشته شده است انجام دهد. جامعه ما، در سطوح گوناگون، به دانشمندان صالح و آگاه نیازمند است ولى با كمال تأسف، تعداد افراد موجود بسیار كمتر از میزان مورد نیاز است. نهادهاى گوناگون كشور به نیروهاى حوزه علمیّه نیاز دارند: دستگاه قضایى، دانشگاهها، ادارات عقیدتى ـ سیاسى، رادیو و تلویزیون، برنامه هاى تبلیغى و حتى حوزه هاى علمیّه در شهرستانها بلكه حوزه علمیّه قم؛ ولى افرادى كه بتوانند این نیازها را برطرف كنند بسیار معدودند.

هر كسى در اطراف خود مى بیند كه براى همسایگان، اقوام و آشنایان او مسائل انحرافى متعدّدى مطرح است ولى پاسخگویى براى آنها نمى یابد. شبهات انحرافى مانند سیل به سوى دانشگاهها سرازیر است. اگر استاد اسلام شناس در كشور داشتیم، كسى جرأت نمى كرد كه برخى مطالب انحرافى را در دانشگاهها مطرح كند و دانشجویان را به گمراهى بكشاند. متأسفانه اكنون جاى مطهرى ها و بهشتى ها خالى است. این نیاز جامعه ماست، تا چه رسد به نیازهاى كشورهاى دیگر كه اگر آنها را نیز در نظر بگیریم بار بسى سنگینتر خواهد شد.

اسلام براى همه جهانیان نازل شده است و به صورت امانتى در دست ماست كه باید آن را به اهلش برسانیم. روحانیت علاوه بر آنكه باید نیازهاى كشور مان را در زمینه هاى علمى، فرهنگى و دینى تأمین كند، باید به سایر كشورها نیز رسیدگى نماید. مگر دیگران بندگان خدا نیستند؟ مگر آنها استحقاق شناخت اسلام را ندارند؟ بسیارى از آنها دست خود را

نیز به سوى مجامع فرهنگى كشور ما دراز كرده اند و التماس مى كنند كه كتاب، مجله، نوار، جزوه یا استاد به زبان خودشان براى آنها فرستاده شود ولى متأسفانه دریغ از هر كدام!

هر مذهب باطلى، در دنیا، براى ترویج خود، از مراكز تبلیغى متعدّدى استفاده مى كند و از زبانهاى گوناگون بهره مى گیرد ولى اسلام با آن عظمتى كه دارد و در جمهورى اسلامى، كه ام القراى كشورهاى اسلامى است، نمى تواند یك درصد از تقاضاهاى كشورهاى دیگر را اجابت كند. بجاست به یك نمونه از فعالیتهاى فرهنگى كه در جاهاى دیگر انجام مى گیرد اشاره شود و كارهاى آنها را با آنچه در حوزه انجام مى شود مقایسه كنیم.

مى گویند وقتى كه مى خواستند فرهنگ انگلیسى وبستر(1) را بنویسند چهار هزار نفر عضو ثابت در نظر گرفتند و تعداد بسیارى را نیز به صورت غیر رسمى یه همكارى گرفتند و در حدود شانزده سال طول كشید تا كار نوشتن این لغتنامه به اتمام رسید. انسان وقتى این نمونه ها را مى بیند به ضعف كارهاى خود بیشتر پى مى برد. نقایص كار ما در حوزه به صورتهاى گوناگون ظاهر مى شود؛ مثلا، چند سال پیش براى دانشگاه، شش صد هزار داوطلب وجود داشت، در حالى كه در همان سال براى حوزه علمیّه قم فقط چهارصد نفر داوطلب داشتیم، آن هم غالباً از افراد وازده كه هیچ امیدى به قبولى در دانشگاه نداشتند. مسلّماً یكى از دلایل این امر آن است كه روحانیت نتوانسته است آنچنان كه باید جلوه كند و شایستگى و كارآیى خود را اثبات نماید.


1ـ Webster.

با این همه نیازى كه در جامعه وجود دارد، اگر روحانیت كارى انجام ندهد در روز قیامت چه پاسخى خواهد داشت؟ آیا درست است كه بگوییم هر كارى كه دیگران انجام مى دادند ما نیز انجام مى دادیم؟ عدم ایفاى وظیفه از سوى دیگران مجوّز كار نكردن ما نمى شود. بعلاوه، شاید دیگران اصلا نیازى احساس نكرده باشند. باید مواظب باشیم و در انجام تكالیف شرعى خود سستى نكنیم. با مقدّس بازى كارى از پیش نمى رود و دین خدا ضایع مى شود. بهوش باشیم، مسؤولیتها را درك كنیم، راه چاره اى بیندیشیم و نقایص را بر طرف كنیم! باید در برنامه ها و كتب درسى و شیوه آموزش تجدیدنظر كنیم و شیوه هاى دیگرى را بكار بگیریم كه در مدّت كوتاهترى نتایج بهترى ببخشد.

ممكن است گفته شود كه ما در طول تاریخ روحانیت افرادى داشته و داریم كه خدمات ارزنده و شایسته اى انجام داده اند، پس معلوم مى شود كه حوزه توانایى تربیت چنین افرادى را دارد؛ بنابراین، اگر نقصى هست از ناحیه افراد روحانى است وگرنه نظام آموزشى حوزه نقصى ندارد؛ چون همین نظام آموزشى افرادى مانند مرحوم مدّرس، امام خمینى(رحمه الله)علامه طباطبایى، شهید مطهرى(رحمهم الله)و... تربیت كرده است. در پاسخ باید گفت كه این توهّمى بیش نیست، زیرا وقتى كارآیى یك نظام آموزشى را مورد ارزیابى قرار مى دهیم نباید روى استثناها حساب كنیم. در این مورد، اكثریت افراد این نظام محصول آن به حساب مى آیند، نه افراد استثنایى كه ویژگیهاى خاصى دارند.

همچنین ممكن است سؤال شود كه مگر همین كتب حوزوى نبود كه افرادى امثال مرحوم شیخ انصارى و مطهرى(رحمهما الله) تربیت كرد؟ اگر چنین است پس چرا این كتابها باید عوض شود؟ واضح است كه این اعتراض نیز

كاملا بى مورد است. این سؤال مانند آن است كه كسى بپرسد كه شیخ انصارى(رحمه الله) چه كتابى را خواند تا به این مقام رسید؟ پس همان كتابها كافى است و دیگران نیز باید همان كتابها را بخوانند تا مثل شیخ انصارى شوند.

پس چه لزومى داشت كه او كتاب رسائل و مكاسب را نوشت؟ لذا این سخن كاملا غیر منطقى است و اگر بنابراین بود هیچگاه پیشرفتى در علم حاصل نمى شد و سطح معلومات همیشه در یك حد باقى مى ماند و احیاناً باعث ركود و انحطاط نیز مى شد. شیخ انصارى(رحمه الله)كتاب قوانین خواند تا «شیخ انصارى» شد. او كتاب رسائل را نوشت تا دیگران زودتر و بهتر به معلومات او دست پیدا كنند اما اگر ما قوانین بخوانیم معلوم نیست مثل شیخ انصارى(رحمه الله) شویم و اگر هم از آن راه مثل او بشویم كار بیجایى كرده ایم چون ممكن است بتوان آن معلومات را از راه ساده ترى به دست آورد.

همین سخن درباره صاحب قوانین(1) نیز صدق مى كند؛ او كتاب معالم خواند تا صاحب قوانین شد. پس آیا مى توان گفت كه به قوانین، رسائل و كفایه نیز نیاز نداریم و فقط معالم مى خوانیم و بالاتر از شیخ انصارى(رحمه الله)مى شویم؟

با توجه به مطالبى كه ذكر شد، لزوم بازسازى سازمان حوزه بخوبى احساس مى شود. ولى همچنان كه معلوم است تجدید سازمان حوزه كار ساده اى نیست و موانع و مشكلات فراوانى دارد. بنابراین، باید كار را از مشكلات و نقایص كوچكتر آغاز كرد. آنچه از تجارب چند ده ساله حاصل شده این است كه در این وضعیت، بهترین كار ایجاد واحدهاى


1ـ میرزا ابوالقاسم قمّى، ف 1231.

فرهنگى است كه، علاوه بر تأمین بخشى از نیازها، مى تواند الگویى نیز براى اقتباس دیگران باشد. آموزش و تربیت عده اى از فضلاى جوان حوزه به گونه اى كه بتوانند بخشى از نیازها را تأمین كنند یك تكلیف متعیّن است؛ یعنى، واجب كفایى كه مَن به الكفایه ندارد، زیرا نیروهاى موجود در حوزه براى تأمین نیازها كافى نیست.

در اینجا، بجاست به كارهاى مثبتى كه در حوزه، براى رفع نیازهاى جدید جامعه، انجام شده است اشاره شود: اكنون حدود ده رشته تخصّصى علوم انسانى در حوزه علمیّه قم وجود دارد كه در هر رشته ده تا سى نفر به تحصیل مشغول هستند. عده اى از آنها تحصیل را به اتمام رسانده اند و عده دیگرى نیز براى ادامه تحصیل به خارج از كشور رفته اند. در مورد مسائل فلسفى و كلام نیز چند گروه تخصّصى وجود دارد. استادانى هم كه در این رشته ها تدریس مى كنند غالباً تمام وقت آنها صرف تدریس در گروه هاى تخصّصى مى شود. براى تدریس در این رشته ها در برخى موارد از استادان خارجى نیز استفاده مى شود.

بحمدالله، تا كنون گامهاى مؤثرى برداشته شده كه براى آینده بسیار امیدبخش است. ان شاءالله، خداى متعال به مقام معظم رهبرى، مراجع عظام، اساتید حوزه و همه دست اندركاران مسائل فرهنگى توفیق دهد كه این مسائل را پى گیرى كنند و طلاب عزیز نیز از امكانات جزئى كه تا كنون فراهم شده است حداكثر استفاده را ببرند.

جـ خطرها

امروز خطرهاى بسیارى اسلام و مسلمانان را تهدید مى كند. آنچه كه مسؤولیت آن به طور مستقیم متوجه حوزه هاى علمیّه و روحانیان است

خطرهایى است كه با استفاده از ابزارهاى فكرى و علمى ایجاد مى شود. خطرهاى دیگر را باید نهادهاى دیگر رفع كنند. باید از خداوند بخواهیم كه اولا، توفیق شناخت صحیح وظایف و مسؤولیتها را به ما عنایت فرماید. ثانیاً، توفیق دهد كه بتوانیم این بار را به منزل برسانیم. در اینجا به دو گونه خطرها، كه به نحوى به حوزه و روحانیان مربوط مى شود، اشاره مى كنیم.

1ـ خطرهایى كه اسلام و عقاید دینى را تهدید مى كند

یكى از افرادى كه به وسیله دشمنان در دام افتاده و فریب خورده نوشته است كه «اقتصاد اسلامى ایجاب مى كند كه حاكم شرع تمام منابع تولید را در اختیار بگیرد و به هر فرد، بر اساس یك دفترچه، هر اندازه كه نیاز دارد، بدهد». وى ادعا كرده كه این اقتصادى است بین كاپیتالیسم و كمونیسم. آیا ادّعاى كمونیسم، كه مى گوید: «وقتى حكومت جهانى واحد تشكیل شود به هر كس بقدر نیازش داده مى شود»، غیر از مطلبى است كه این شخص در باره اسلام مى گوید؟ او سپس مى گوید: «اگر شما اشكال كنید كه این ادّعا موجب نسخ بعضى از احكام مانند خمس، زكات و... مى شود، زیرا وقتى كسى مالك چیزى نشد نه خمس مى پردازد و نه زكات، جواب خواهیم داد كه خیر، این نسخ نیست، زیرا نسخ رفع حكم است، در حالى كه در اینجا رفع موضوع است نه رفع حكم، چون در این صورت، كسى مالك چیزى نیست كه بخواهد خمس یا زكات آن را بدهد.»

دیگرى نیز كتابى نوشته و در آن استدلال كرده است كه حاكم شرع مى تواند قوانین اقتصادى اسلام را عوض كند.

كار دیگرى كه دشمنان، در این راستا، انجام مى دهند این است كه

سعى مى كنند اعتبار و ارزش روایات و احادیث را زیر سؤال ببرند. آنها مى گویند: «درست است كه ناقل حدیث در زمان ما موثّق است و منقولٌ عنه نیز حضرات معصومین(علیهم السلام)مى باشند ولى از یك سو، حدود سیزده قرن میان ناقل و منقولٌ عنه فاصله افتاده است و بسیارى از ایادى دشمنان در این اخبار دخل و تصرف كرده اند. از سوى دیگر، طبیعى است كه همچنان كه هر فروشنده اى سعى مى كند جنس تقلبى خود را با نشان معتبرى در معرض فروش قرار دهد، احادیث نیز به هر اندازه از نظر رجال و درایه معتبر باشد، باعث نمى شود كه بتوانیم به آنها اعتماد كنیم، زیرا ممكن است از احادیث جعلى باشد كه مارك معتبر را یدك مى كشد.»

دشمنان مى گویند: «اغلب این احادیث را علامه مجلسى و یاران او در زمان صفویه جعل كرده اند تا به سلاطین تقرب جویند». آنان براى اثبات این سخن خود به چند روایت مجعول یا به بعضى روایات كه معانى بلندى دارد ولى با سطح فكر مادى آنها سازگار نیست استناد مى كنند و بدین ترتیب، اخبار را به باد تمسخر گرفته و مى گویند: «اخبار شما آنهاست كه ساخته دست یهودیها، نصرانیها، بوداییها، استعمارگران، استبدادگران و... مى باشد».

آنان پا را فراتر گذاشته و حتى گستاخانه در باره قرآن كریم نیز یاوه سرایى مى كنند: ابتدا داستانهاى قرآن را به شكل سمبلیك تفسیر كردند؛ مثلا، گفتند: «داستان هابیل و قابیل اشاره به اختلاف طبقاتى است». سایر مطالب قرآن را نیز، به همان ترتیب، تفسیر سمبلیك كردند و در این راه تاكنون تلاشهاى فراوانى نموده اند.

آنها براى توجیه این شیوه خود (تفسیر سمبلیك آیات قرآن) اظهار مى دارند كه این كار ما شبیه كار عرفا و ائمه اطهار(علیهم السلام) در تفسیر آیات

است، زیرا در روایات داریم كه قرآن بطونى دارد(1) و عرفا وائمه اطهار(علیهم السلام) نیز آیات قرآن را بر طبق بطون آن تفسیر نموده اند. پس از نظر ائمه اسلام(علیهم السلام) و دانشمندان اسلامى، تفسیر سمبلیك صحیح است.

پر واضح است كه هیچ یك از ائمه(علیهم السلام) و عرفاى اسلامى منكر حجّیت ظواهر قرآن نشده اند. ائمه اطهار(علیهم السلام) با توجه به علوم غیبى كه از سوى خداى متعال بدانها الهام شده است، حقایقى را از بطن قرآن بیان مى كنند و با این حال، تصریح مى كنند كه قرآن ظهر دارد و ظَهر آن نیز حجّت است. عرفا نیز پس از آنكه به حجّیت ظواهر قرآن اقرار مى كنند سعى مى نمایند كه حقایقى از بطن آن را نیز دریابند. البته ما درصدد آن نیستیم كه بر همه تأویلات عرفا صحّه بگذاریم بلكه مى خواهیم بگوییم كه عرفا منكر حجّیت ظواهر قرآن نبوده اند. در حالى كه این افراد مى گویند كه واقعیتى غیر از تفسیر سمبلیك وجود ندارد. پس ادعاى آنها با روش ائمه اطهار(علیهم السلام)و عرفاى اسلامى تفاوت بسیارى دارد.

در اینجا، تذكر یك نكته در باره اهمیت و لزوم تعمّق و تفّكر در آیات و روایات ضرورى به نظر مى رسد:

امروز در تمام رشته ها افرادى هستند كه درباره موضوعات و مسائل هر رشته به تفّكر و تعمّق مى پردازند و سخنان یكدیگر را نقد و بررسى مى كنند؛ مثلا، وقتى یك سیاستمدار سخنرانى مى كند، مفسّران سیاسى در باره مطالب و حتى كلمات او دقت مى كنند و با نكته سنجى خود از سخنرانى او به مطالبى پى مى برند كه افراد عادى هرگز نمى توانند.

با توجه به این مثال، چگونه ممكن است كلامى كه از سوى خداوند


1ـ اِنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً و بَطناً و اِنَّ عِلمَ كُلِّ شَئ فِى القُرآنِ و اِنَّ ذلِكَ كُلَّهُ عِندَ الاَئِمَّةِ عَلَیهِمُ السَّلامِ و لایَعلَمُهُ غَیرُهم اِلاّ بِتَعلیمِهِم. (بحارالانوار ج 1، باب 8، ص 78).

براى سعادت بشر نازل شده است داراى چنین نكات دقیقى نباشد و به دقت و تعمق اهل فن نیاز نداشته باشد. در قرآن، با حجم كم آن، مسلّماً مطالب دقیقى وجود دارد كه علما و اهل فن باید عمیقاً در آن غور كنند.

روایات نیز، هرچند بیان ساده اى دارد و براى افراد معمولى بیان شده است، ولى آنها نیز مشتمل بر نكاتى است كه به دقت فراوان اهل فن نیاز دارد؛ مثلا، براى شرح و توضیح كتاب نهج البلاغه، از سوى علماى شیعه و تسنّن بسیار زحمت كشیده شده و كتابهاى بسیارى در این باره نوشته شده است. اگر نهج البلاغه احتیاجى به شرح و تفسیر نداشت و اكتفا به همان مفاهیم موجز صحیح بود دانشمندان بزرگ، بویژه علماى اهل سنّت، این همه رنج تحقیق بر خود هموار نمى كردند. سایر روایات و احادیث نیز بدینگونه است.

گاهى ممكن است تصور شود كه براى فهم كتاب و سنّت قدرى آشنایى با زبان عربى كافى است و ضرورتى ندارد كه در علوم انسانى، بطور گسترده، تحقیق شود. این مطلب یا به دلیل كوته فكرى و نادانى اظهار مى شود و یا به سبب وجود اغراض سوء؛ به عبارت دیگر، ممكن است این سخنان به منظور دور ساختن مردم از حقایق كتاب و سنت گفته شود تا دشمنان بتوانند هر مطلب باطلى را كه مى خواهند به قرآن و روایات نسبت دهند و آنها را بر افكار مردم تحمیل كنند.

2ـ خطرهایى كه سازمان روحانیت را تهدید مى كند

خطرهایى كه حوزه علمیّه و سازمان روحانیت را تهدید مى كند به طور كلى به دو دسته تقسیم مى شود: دسته اول نقایص و كمبودهایى است كه به روحانیان و سازمان روحانیت مربوط است. دسته دوم، توطئه ها و

فعالیتهاى بدخواهانه اى است كه از سوى برخى افراد و گروهها علیه روحانیت انجام مى شود. در اینجا دو عامل فوق را به اختصار مورد توجه قرار مى دهیم:

الف.نقایص و كمبودها

كمبودهایى كه به طور كلى در روحانیت، و بخصوص در حوزه مقدسه علمیّه قم، وجود دارد از دهها سال پیش توجه صاحب نظران واقع بین و دوراندیش را به خود جلب كرده است. از زمان مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى(رحمه الله) افرادى مثل مرحوم دكتر بهشتى، آیة اللّه ربانى شیرازى(رحمهما الله) و بعضى بزرگان دیگر، كه اكنون نیز در حیاتند به فكر افتادند كه براى رفع كمبودهاى حوزه اقداماتى انجام دهند تا بتوانند گامى در راه اصلاح حوزه بردارند. ولى متأسفانه على رغم آن تلاشها، هنوز نقایص فراوانى در سازمان حوزه علمیّه دیده مى شود.

نقصها و كاستیهایى كه در روحانیت وجود دارد از یك جهت به دو بخش تقسیم مى شود، كه هر كدام ممكن است به بخشهاى جزئى ترى تقسیم شود:

بخش اول به علم و دانش مربوط مى شود و بخش دوم به اعمال و فعالیتها.

از نظر علمى، در برنامه هاى درسى، كیفیت تدریس و رشته هاى علمى مورد نیاز جامعه، در حوزه علمیّه كاستیهایى وجود دارد. از یك سو، هر طلبه چهار سال ادبیات عربى مى خواند: از جامع المقدمات تا مغنى، مطوّل و... . در طول این چند سال، ممكن است چیزهاى زیادى یاد گیرد اما هنوز نمى تواند به زبان عربى تكلم كند، این وضع ادبیات عرب در

حوزه ماست. در فقه و اصول نیز، چهار یا پنج سال سطوح را از شرح لمعه تا كفایه مى خوانند ولى وقتى عملا در جامعه یك مسأله فقهى از آنها سؤال مى شود براحتى نمى توانند پاسخ دهند.

از سوى دیگر، برنامه هاى درسى طورى تنظیم شده است كه منطبق با نیازهاى جامعه نیست و از برخى رشته ها، كه به حوزه هاى علمیّه مربوط است و باید در آنجا تدریس شود و جامعه نیز به شدت بدانها نیاز دارد، كاملا غفلت شده است. به عنوان مثال، جامعه امروز، در اثر ارتباط فرهنگى كه با جوامع و كشورهاى دیگر پیدا كرده، در معرض خطر اعتقادى جدّى قرار گرفته است و كسانى كه با دانشگاهها زیاد تماس دارند این مطلب را بهتر درك كرده اند كه مشكل اساسى نسل جوان ما مسأله اعتقادى است. كدام نهاد وظیفه دارد كه این نیاز را تأمین كند؟

واضح است كه انجام این كار وظیفه حوزه هاى علمیّه است. ولى متأسفانه در حوزه هاى علمیّه، كارهاى جدّى در این موضوعات انجام نمى گیرد و هنوز حوزه نتوانسته است در این زمینه، بخوبى، به وظیفه خود عمل كند.

از لحاظ عملى نیز، متأسفانه در میان ما افرادى هستند كه نه تنها رفتار اجتماعى آنها جاذبه اى براى جذب دیگران به اسلام و روحانیت و انقلاب ندارد، بلكه رفتار آنها دفع كننده است. رفتار برخى از روحانیون به گونه اى است كه نه تنها دیگران را به سوى اسلام نمى كشاند، بلكه بسیارى از متدیّنینى را كه به دست بزرگان و پیش كسوتان حوزه تربیت شده اند نسبت به روحانیت و اسلام بى تفاوت مى كند.

حضرت امام خمینى(قدس سره) از زمانى كه به عنوان یك مدرّس ساده در حوزه علمیّه قم تدریس مى كردند و گاهى در مناسبتها به وعظ و نصیحت

مى پرداختند تا آخرین سخنانى كه در باره روحانیت داشتند، همیشه سفارش مى كردند كه روحانیت باید از دنیاگرایى منزّه باشد و باید زندگى روحانى ساده باشد.

روحانیت بهواسطه اسلام مورد احترام است و اهانت به روحانیت نشانه اى از بى توجهى نسبت به دین است. پس روحانى باید به شكلى زندگى كند كه رفتار او منطبق با دستورات دینى باشد، نه آنكه مردم بر رفتار او علامت سؤال بگذارند: «فلان آقا خانه ده میلیونى را از كجا آورده است؟ قالیچه ابریشمى چند ده هزار تومانى از كجا آمده است؟» و سخنانى از این قبیل. وقتى وضع چنین شد روحانیت چه پاسخى خواهد داشت؟

باید از خود انتقاد كرد و خود را در برابر همه مردم دانست، نه آنكه زندگى خود را با مردم یا با پدر، برادر و بستگان سنجید. در این زمان، كه بتازگى كشور از زیر بار جنگ تحمیلى بیرون آمده است و این همه مسائل و مشكلات وجود دارد، اگر روحانى به فكر زرق و برق زندگى خود باشد، آیا مردم به او علاقه مند مى شوند؟ آیا بهوسیله او به اسلام گرایش پیدا مى كنند؟ یا بعكس، به دلیل رفتار نابجاى او، از اسلام و انقلاب روى گردان مى شوند؟

متأسفانه بسیارى از افراد حاضر نیستند نقص خود را بپذیرند و همیشه سعى مى كنند كه تقصیر را به گردن دیگران بیاندازند. این عامل اصلى انحطاط است. این خودخواهى ها، چه فردى و چه گروهى و صنفى، اولا، مانع مى شود كه انسان از خود انتقاد كند و عیوب و نقایص خود را بشناسد؛ ثانیاً، اگر كسى هم انتقاد كند مانع از آن مى شود كه انتقادات بجا را بپذیرد. در نهایت، این خودخواهیها مانع از اصلاح نقایص مى شود.

اگر واقعاً بخواهیم خدمتى انجام دهیم، باید در برابر خدا جدّى عمل كنیم؛ اگر بتوان مردم را گول زد، خدا را نمى توان. پس باید رابطه خود را با خدا خالص كنیم و با خدا پیمان عبودیت ببندیم. باید با اعمال و حتى زبان خود به خدا عرض كنیم كه ما مى خواهیم در مقابل تو بندگى كنیم نه خدایى. باید ببینیم كه او از ما چه مى خواهد تا بدان عمل كنیم. باید این روحیه را در خود تقویت كنیم و نقایصى را كه در دیگران مى بینیم در خود نیز بنگریم. اگر در ما نیز عیوبى وجود دارد آن را اصلاح كنیم. از دوستان خوب خود استفاده كنیم و با آنها همكارى و همدردى داشته باشیم. هرچه مى توانیم به هم خدمت كنیم و دلسوز یكدیگر باشیم.

مشكل دیگرى كه در حوزه هاى علمیّه، و بخصوص حوزه علمیّه قم، وجود دارد این است كه پس از انقلاب، بسیارى از استادان و افراد كارآمد حوزه یا شهید شدند یا وارد كارهاى اجرایى شدند و یا به دانشگاهها رفتند و بدین ترتیب، حوزه هاى علمیّه با كمبود افراد فاضل روبرو شد. اكنون وضع حوزه ناراحت كننده است؛ چون بسیارى از طلاب جوان خوش استعداد و خوش فكر یا وارد كارهاى اجرایى مى شوند و یا به دانشگاه مى روند.

البته، كارهاى اجرایى و تدریس در دانشگاهها ضرورى است ولى تأمین نیازهاى حوزه علمیّه براى روحانى یك وظیفه مهم و یك اصل است، چون حوزه جنبه ریشه اى و محورى و كارهاى دیگر جنبه شاخ و برگ دارد. باید كارى كرد كه ریشه این درخت باقى باشد. به فرض، اگر درختى، در یك سال، صدها گل زیبا ببار آورد ولى بخشكد بهتر است یا آنكه چند سال گل ندهد اما ریشه بدواند تا بتواند دهها سال گل بدهد؟

اكنون لازم است كه روحانیون در دانشگاهها و ارگانهاى دیگر حضور

داشته باشند ولى این كار باید به گونه اى انجام شود كه بر كیان حوزه ضربه اى وارد نشود، وگرنه بهتر آن است كه این كار به تأخیر افتد تا ابتدا اقدامات جدّى انجام گیرد.

ریشه هاى آینده حوزه افراد بااستعداد، تلاشگر و با اخلاصند. اگر آنها به دنبال كارهاى دیگر بروند و حوزه را ترك كنند كسانى در حوزه باقى مى مانند كه هیچ جا كارى از آنها برنمى آید. در آن صورت، آینده حوزه و اسلام چه خواهد شد؟ تذكر این مطلب خالى از فایده نیست كه تأمین همه نیازهاى حوزه علمیه به عهده مردم است. حوزه علمیه از آسمان نازل نشده است و استادان آن از عالم دیگرى نمى آیند بلكه نیروهاى انسانى و مادى حوزه باید از بین همین مردم تأمین شود. شكّى نیست كه حوزه، از نظر نیروى انسانى، ساختمان، كتابخانه و تكنولوژى آموزشى، ضعفهاى فراوانى دارد اما سؤال این است كه چه كسانى باید این ضعفها را جبران كنند؟ وظیفه مردم است كه افراد خوب و بااستعداد را به حوزه بفرستند و در فكر جبران ضعفهاى مادى حوزه نیز باشند.

خودباختگى و تسلیم شدن بى چون و چرا در برابر افكار دیگران مى تواند خطر بزرگى براى حوزه و اسلام باشد.

توده مردم كه قدرت تشخیص مسائل را ندارند، وقتى به كسى یا گروهى علاقه مند شوند، همه افكار آنها را مى پذیرند و نمى توانند مسائل را از یكدیگر تفكیك كنند و غلطهاى آن را كنار بگذارند. متأسفانه این وضعیت در بین روحانیون، كه جزو طبقه روشنفكر این جامعه هستند، نیز وجود دارد. وقتى شخصى را به عنوان یك قهرمان مى پذیرند، به خود اجازه نمى دهند كه در افكار او دقت و اظهار كنند.

این یك حالت روانى است كه در انسان ایجاد مى شود كه، وقتى

شخصى در یك كار نظر او را به خود جلب كرد، تصور مى كند همه افكار او درست است و دقت نمى كند كه او در چه كارى قهرمان بوده و تخصّص داشته است تا همان را از او بپذیرد.

در چند سال پیش، اتفاقى نگران كننده رخ داد كه اجمالا آن را یادآور مى شویم:

عده اى از طلاب درسخوان، كه برخى از آنان سالها در درس مراجع و از جمله در درس حضرت امام خمینى(قدس سره) شركت كرده بودند و سوابق خوبى نیز داشتند، تحت تأثیر افكار كسانى قرار گرفتند كه در اثر اعمال قهرمانانه خود موقعیت اجتماعى پیدا كرده بودند. بعضى از این طلاب به زندان افتاده بودند و در آنجا با این افراد آشنا شده بودند و پس از خروج از زندان از افكار آنها تعریف و تمجید مى كردند و مى خواستند كه مسائل اسلامى را از دیدگاه آنها تحلیل كنند و از زاویه دید آنها به اسلام بنگرند و اصلا مایل نبودند كه كسى تشكیك كند كه شاید دیدگاه آنها صحیح نباشد. فكر مى كردند كه فقط آنها اسلام را درست شناخته اند و ما نیز اگر بخواهیم اسلام را بشناسیم باید مثل آنها فكر كنیم و سرانجام دیدیم كه این نگرشها به كجا انجامید!

ب. توطئه هاى دشمنان

پیش از انقلاب نیز، خطرهایى اسلام و روحانیت را تهدید مى كرد ولى پس از آن خطرها جدّى تر و مرموزتر شده است. مبارزاتى كه پیش از انقلاب علیه روحانیت انجام مى گرفت غالباً به خاطر دشمنى بااسلام بود و دشمنان صریحاً مى گفتند كه ما مخالف اسلام هستیم. آنها یا ماركسیست بودند یا از سایر گروههاى التقاطى، عوامل آمریكا و وابسته به

جناح شاه. اما امروز در داخل كشور روحانیت غالباً با افرادى مواجه است كه مرموزانه، به نام اسلام، با روحانیت مخالفت مى كنند. اگر، خداى نكرده، آنها در كار خود موفق شوند كار به تضعیف و نابودى روحانیت خواهد انجامید. هرچند كه توده مردم علاقه قلبى به روحانیت دارند و بزودى از حمایت آنها دست بردار نیستند ولى به عامه مردم نمى توان زیاد اعتماد كرد چون آراء مردم براحتى عوض مى شود و رفتار آنها به سرعت تغییر مى كند.

در واقعه پانزده خرداد سال 1342، در خیابانهاى شهر قم، براى اسلام خونها ریخته شد و عده زیادى به شهادت رسیدند ولى دو سال پس از این واقعه خیابانهاى همین شهر به وسیله عمّال رژیم و مردم كوته بین و در اثر تبلیغات آنها به طرفدارى از شاه و بر علیه امام و روحانیت چراغانى شد. از این نمونه ها بسیار وجود دارد. با توجه به این نمونه ها، نمى توان به افكار و رفتار توده عوام مردم اعتماد كرد.

كسانى كه بر علیه روحانیت تلاش مى كنند چند دسته اند:

1ـ دسته اول احزاب الحادى یا التقاطى هستند كه پس از انقلاب براى فعالیتهاى سیاسى خود در صحنه هاى سیاسى كشور جایى نیافتند و منزوى شدند. لذا به فعالیتهاى فرهنگى زیرزمینى پرداختند و عوامل نفوذى خود را كه بعضى از آنها چهره عوض كرده و وجهه اسلامى و انقلابى به خود گرفتند در دستگاههاى اجرایى قرار دادند. طبعاً كسى كه به اصل اسلام معتقد نباشد نسبت به روحانیت نیز اعتقادى نخواهد داشت و از هیچ تلاشى علیه آن نیز كوتاهى نخواهد كرد.

2ـ دسته دوم كسانى هستند كه روحانیت را به عنوان یك صنف تلقّى مى كنند كه «از مصرف كنندگان بدون تولید این كشور هستند و از قدیم

جاى پایى در میان توده هاى مردم پیدا كرده و با حیله توانسته اند توده هاى ناآگاه را به سوى خود جلب كنند. اكنون نیز كه انقلاب به رهبرى روحانیت به پیروزى رسیده است روحانیت جا را براى دیگران تنگ كرده است وپستهایى را كه باید دیگران اشغال كنند روحانیون اشغال كرده اند.» همچنان كه ملاحظه مى شود، انگیزه مخالفت این گروه با روحانیت انگیزه مادى است و مبارزه آنها یك مبارزه صنفى است.

آیا واقعاً دفاع از روحانیت یك مبارزه صنفى است؟ اگر چنین باشد مبارزه لزومى ندارد، زیرا اگر صنفى راه امرار معاش خود را دین قرار داده باشد، بزودى منقرض خواهد شد. اما اگر واقعاً وجود روحانیت براى بقاى اسلام لازم است، دفاع از آن نیز لازم خواهد بود. همه مى دانیم كه اگر اسلام بخواهد باقى بماند، به اسلام شناس نیاز دارد. اگر روحانى، كه اسلام شناس است، وجود نداشته باشد تا بتواند حقایق اسلام را از منابع اصیل اسلامى تشخیص دهد، اسلامى باقى نخواهد ماند.

3ـ دسته سوم كسانى هستند كه یا مسلمان و علاقه مند به اسلام و انقلاب هستند و یا دست كم دشمن اسلام و انقلاب نیستند ولى با «آخوند» میانه خوبى ندارند. آنها مى گویند: «روحانیت در گذشته، كم و بیش، كارآیى داشته اما امروز وضعیت اجتماعى و تاریخى جدیدى بهوجود آمد است كه حضور روحانیت در آن لزومى ندارد و نمى تواند هیچ نیازى را برآورده سازد. بنابراین، باید بساط آخوندى برچیده شود و جاى خود را به دیگران بدهد.»

دشمنان از روشهاى مختلفى براى مبارزه با روحانیت استفاده مى كنند و تحریف و تهمت در كار آنها زیاد دیده مى شود. برخى از روشهاى آنها عبارت است از:

1ـ براى تضعیف روحانیت، نقاط ضعف را بزرگ جلوه مى دهند و روى آن تبلیغات مى كنند؛ مثلا، مى گویند: «روحانیان پستهاى سیاسى را اشغال كرده اند، در حالى كه، صلاحیت این كارها را ندارند، چون نه در آن زمینه درس خوانده اند و نه تجربه سیاسى دارند.»

2ـ دشمنان مى گویند: «روحانیان روحیه اى متعصبانه و دگماتیك دارند و حاضر نیستند حرفهاى دیگران را بشنوند و مى گویند: هر چه ما فهمیده ایم درست است و همه باید تابع ما باشند. حتى خودشان نیز با هم اختلاف دارند و با هم منطقى برخورد نمى كنند.»

3ـ گاهى نیز اظهار مى دارند كه «آخوندها به یك سلسله دروس و مسائلى وابسته اند كه یا اصلا فایده اى ندارد و یا بسیار كم فایده است و از مسائل اسلامى دروسى را كه مى تواند مشكلات جامعه را حل كند كنار گذاشته اند. روش تحقیق و تدریس آنها نیز نارساست و كارآیى ندارد.»

حاصل آنكه ما باید انواع خطرها را بشناسیم و براى مقابله با آنها روشهاى صحیحى را اتخاذ كنیم وگرنه ضمانتى براى بقاء این نظام اسلامى وجود نخواهد داشت.