توصیه هاى اخلاقى

بخش هشتم

توصیه هاى اخلاقى

توصیه هاى اخلاقى

قال الله تبارك وتعالى: «هُوَالّذی خَلَقَ السَّمواتِ والارضَ فی سِتَّةِ اَیّام و كانَ عَرشُهُ عَلَى الماءِ لِیَبْلُوكُم اَیُّكُم اَحْسَّنُ عُمَلا»(1).

از آیه شریفه فوق استفاده مى شود كه خداى متعال همه آسمانها، زمین و جهان طبیعت را بدین منظور آفریده است كه زمینه اى براى خلقت انسان فراهم شود و انسان را آفریده است تا مورد آزمایش قرار دهد. تعبیرى بس شگفت است! لازم است در باره این آیه بحث شود تا قدرى عظمت مفاد و تأثیر مضمون آن بیشتر آشكار گردد.

شكى نیست كه عالم خلقت بسیار عظیم مى باشد و هنوز هم قطر و حدود عالم بروشنى مشخص نشده است. این جهان به قدرى عظیم است كه ما نمى توانیم هیچ تصورى از عظمت آن داشته باشیم. میلیونها كهكشان در این عالم وجود دارد كه هر كدام داراى میلیونها ستاره است؛ یكى از كوچكترین آنها خورشید در منظومه شمسى مى باشد.

در این عالم عظیم، یك كره كوچك به نام زمین وجود دارد كه نسبت آن به این دامنه گسترده به منزله قطره اى نسبت به دریاست. این كره خاكى جایگاه زندگى ماست كه از امتیاز وجود انسان برخوردار مى باشد. بر


1ـ سوره هود: 7.

اساس شواهد علمى و غیر علمى موجود، هنوز ثابت نشده است كه در زاویه اى دیگر از جهان مادى موجودى به نام انسان یا بالاتر از آن وجود داشته باشد، البته فرضیه هایى در این زمینه وجود دارد اما وجود موجود دیگرى نظیر انسان خارج از كره زمین، در عالم مادى، ثابت نشده است. آنچه در همه این جهان پهناور، با عظمت غیرقابل تصور، ثابت شده وجود موجودى هشیار، متفكر و مبتكر در كره زمین است.

از ظاهر این آیه شریفه استفاده مى شود كه خداوند همه این عالم با عظمت را براى انسان آفریده است؛ همه آفرینش مقدمه اى بوده است تا در نقطه اى از آن، موقعیتى فراهم شود كه موجودى به نام انسان خلق شود براى آنكه مورد آزمایش قرار گیرد.

همین مضمون، با زبان فلسفى، اینگونه بیان مى شود: تمام این عالم زمینه پیدایش انسان را فراهم مى كند و انسان براى كمال والایى آفریده شده است كه آن كمال از راه اراده و اختیار حاصل مى شود؛ یعنى، این عالم آفریده شده است تا موجودى در آن خلق شود كه لیاقت انتخاب آزاد داشته باشد و بتواند مسیر زندگى خود را تعیین كند. ارزش این موجود در همین است. قرآن كریم این جریان را امتحان مى نامد؛ یعنى، شخص بر سر دو راهى قرار گیرد تا یكى از آنها را انتخاب كند.

نتیجه اى كه از آیه كریمه بدست مى آید این است كه در میان همه موجودات، انسان ارزشمندترین آنهاست و موجودات دیگر به عنوان مقدمه اى براى آفرینش او خلق شده اند. پس باید ارزش وجودى خود را درك كنیم و بدانیم كه انسان مانند سایر موجودات نیست، بلكه جهان، با تمام عظمت آن، مقدمه اى براى آفرینش این موجود ذى شعور، بااراده و انتخابگر است.

به دنبال درك ارزش و موقعیت والاى انسان، باید به عظمت مسؤولیت وى پى ببریم. خداوند، با توجه به اینكه عالم را براى پیدایش چنین موجودى خلق نموده است، تأكید مى كند كه او را به حال خود رها نكرده است، بلكه مى فرماید:

«اِنّا عَرَضْنَا الأَمانَةَ عَلىَ السَّمواتِ والأَرضِ والجِبالِ فَأَبْیَنَ أَن یَحمِلْنَها وَاَشفَقْنَ مِنها و حَمَلَهَا الإِنسانُ...»(1)

این آیه مباركه، به هر شكلى كه تفسیر و تبیین گردد، بیانگر مسؤولیت سنگینى است كه بر دوش انسان آمده است و دیگران قدرت تحمل آن را ندارند؛ مسؤولیتى كه از میان موجودات تنها متوجه انسان مى باشد. پس قرآن كریم این دو نكتهـ عظمت ارزش انسان و در پى آن، عظمت مسؤولیت وىـ را به همه انسانها هشدار مى دهد.

گستره اى كه بر آن زیست مى كنیم بیش از پنج میلیارد انسان در آن به زندگى مشغولند و با توجه به انسان بودن آنها، خداوند همه آنها را براى یك هدف آفریده است، كه اجمالا، بر اساس آیه «لِیَبْلُوَكُم أَیُّكُم أَحْسَنُ عَمَلا»(2) منظور، شناسایى حسن عمل آنهاست.

گزینش و انتخاب نیز به شناخت احتیاج دارد. كسى كه چیزى نمى داند مورد آزمایش نیز قرار نمى گیرد. آنگاه كه خداوند مى خواهد انسانها را در بوته آزمایش قرار دهد و مشخص شود كه كدامیك نیكوكارتر است، باید زمینه این آزمایش فراهم شود. باید به آنها شناخت و درك صحیح داده شود تا در نتیجه این آگاهى بدانند كه هر راهى به كجا منتهى مى شود و پس از آن انتخاب نمایند.


1ـ سوره احزاب: 72.

2ـ سوره هود: 7.

واضح است كه منظور از آزمایش و گزینش، انتخاب كوركورانه و ناآگاهانه نیست. آزمایشى كه خداوند آن را در آیه «لِیَبْلُوَكُم أَیُّكُم أَحْسَنُ عَمَلا» مطرح مى كند شناختى آگاهانه و گزینشى متّكى بر درك صحیح است كه انسان باید بداند كه كدام عمل حَسَن است و كدامیك اَحسن، تا بتواند گزینش نموده و یا از آن اعراض كند.

براى آنكه این آگاهى براى انسان حاصل شود تا مقدمه اى براى آزمایش باشد، خداوند دو راه قرار داده است: یك راه در درون انسان به نام «عقل» و راه دیگرى در برون وى به نام «وحى»(1). هم عقل و هم وحى، هردو، زمینه ساز آزمایش مى باشند و موجب مى شوند كه انسانها با آگاهى و شناخت راه خود را انتخاب كنند. این دو ابزار شناخت، انسان را به كمال و هدف اعلاى خلقت رهنمون مى گرداند و آن كمالى است كه تنها مى توان از مسیر انتخاب و اختیار بدان دست یافت.

گذشته از این، بیش از پنج میلیارد انسان در كره زمین وجود دارد كه فقط یك میلیارد از آنها مسلمان هستند. به عقیده ما، به عنوان مسلمان تنها مكتب حق همانا اسلام است؛ یعنى، تنها بیست درصد از تمام انسانهاى موجود از هر دو ابزار شناخت (عقل و وحى) بهره مى برند.

بر اساس اصل دیگرى كه در میان شیعیان وجود دارد، تنها مذهبى كه حق است همانا مذهب شیعه است كه جمعیت آن نسبت به سایر مذاهب اسلامى زیاد نیست. اسلام آنگونه كه بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده، تنها در این مذهب متجلّى است اما اكثریتى قاطع از شیعیان نیز نسبت به مسائل اسلام و تشیّع آگاهى كافى ندارند و با حقائق دین و مذهب آشنا نیستند.


1ـ اِنَّ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ و حُجَّةٌ باطِنَةٌ، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالُّرسُلُ و الأنبِیاءُ و الأَئِمَةُ(علیهم السلام) و أَمَّا البَاطِنَةُ فَالعُقُولُ. (بحارالانوار ج 1، باب 4، ص 137، روایة 30).

اكنون باید دید كه هدف بارى تعالى از آفرینش جهان، با همه عظمت آن، به عنوان مقدمه اى براى آفرینش انسان و هدف وى از آفرینش انسان، كه آزمایش مى باشد، چگونه باید تحقق پذیرد.

خداوند تبارك و تعالى، براى فراهم آوردن موقعیتى براى آزمایش بشر، پیامبران را فرستاد و براى آنها نیز اوصیایى قرار داد. هزاران نفر از این پیامبران و پیشوایان الهى براى ترویج دین خدا جان سپردند.(1) در مذهب ما نیز، هیچ یك از ائمه(علیهم السلام) به مرگ طبیعى از دنیا نرفته اند. عزیزانى كه هر یك ارزش بى حصرى داشتند و داراى مقام والایى از معرفت و ایمان بودند فدا شدند تا ما اسلام را بشناسیم. دستگاه آفرینش، با آن عظمت، و دستگاه تشریع، با این وسعت، عزیزانى مانند انبیا و اولیاى خدا را براى این فدا نمود كه ما وظیفه خود را نسبت به خداوند تبارك و تعالى بشناسیم و آزادانه به انتخاب مسیر بپردازیم، آن هم انتخاب راه صحیح. آرى، بر این اساس، هر انسانى باید به انسانیت خود پى ببرد و بداند كه بهاى او به قدر تمام عالم خلقت است و بدین لحاظ نیز امانتدار بارى است كه آسمان و زمین تحمل آن را نداشتند. پس انسان نباید عمر خود را به هوسرانى بگذراند و شب و روز خود را بیهوده تلف كند.

با توجه به مطالب مذكور، تذكر نكات ذیل و رعایت آنها ضرورى است:

1ـ خودسازى، تزكیه و تهذیب نفس

انسان در مسائل تعلیم و تربیت، بخصوص تزكیه و تهذیب، به استاد


1ـ «و یَقتُلُونَ الأَنبِیاءَ بِغَیرِحَقّ و یَقتُلُونَ الَّذینَ یَأمُرُونَ بِالقِسطِ مِنَ النَّاسِ» (سوره آل عمران: 22).

نیاز دارد. در این زمینه، دو نظر وجود دارد: یكى افراطى و دیگرى تفریطى.

بر اساس نظر تفریطى؛ «اصولا ما غیر از این ظواهر شرع و مستحبات، كه در فقه مطرح است و محور آن را همین ظواهر افعال تشكیل مى دهد، چیز دیگرى نداریم و طبعاً به درس و استاد نیازى نیست؛ باید فقه را خواند و بدان عمل كرد.»

در مقابل، بر اساس نظر افراطى؛ «اصلا تهذیب اخلاقى و تزكیه بابى است كه هیچ ربطى به معلومات ظاهرى باب فقاهت ندارد و قوام آن بر رابطه اى است كه بین استاد و شاگرد یا مرید و مراد برقرار مى شود و در واقع، نوعى تأثیر روحانى است كه استاد بر شاگرد مى گذارد. لذا باید به دنبال پیرى صاحب نَفَس گشت و از باطن او استفاده كرد. علم و دانش در این زمینه هیچ نقشى ندارد و هر قدر هم كه انسان به مستحبات عمل كند و اعمال شرعى بجا آورد، تا نَفَس استاد به انسان نخورد، هیچ فایده اى ندارد».

اما بر طبق نظر قرآن، آنچنان نیست كه اگر دست انسان به استادى نرسید نتواند هیچ كارى انجام دهد و این چنین هم نیست كه ما غیر از همین مطالبى كه در فقه مطرح مى شود چیز دیگرى نداشته باشیم. روح بندگى و تقوا تقرب به خداست كه امرى قلبى است. اعمال ظاهرى به منزله پیكر آن است. اگر روح بندگى در این پیكر باشد، اثر خود را خواهد بخشید وگرنه بسیار كم ارزش خواهد بود.

معرفت و شناخت انسان به خداى متعال و ایمان و محبت او به خدا، همان كه از او به عشق تعبیر مى شود و روح عمل است، با خواندن پیدا نمى شود بلكه امرى قلبى و روحى است و باید سعى كرد كه آن را به دست

آورد. اینچنین نیست كه فقط حضور در محضر استاد انسان را بسازد. یك سلسله روایات اخلاقى و معلومات در این زمینه وجود دارد كه خواندن و بحث كردن در آنها و همچنین اراده و تصمیم خود فرد نیز مؤثر است.

سفارشاتى كه معمولا، در این زمینه، به محصّلان و طلاب مى شود یادگارى از بزرگان سلف است:

اگر عمر ما فقط صرف تحصیل شود و به خودسازى نپردازیم ممكن است دیوى شویم كه ضرر ما براى اسلام از هر دشمن دیگرى بیشتر باشد و هیچ كس نمى تواند خود را از چنین خطرى مصون بداند، مگر خدا بخواهد(1).

گذشتگان از ما پهلوانتر بودند كه در موقعیتهاى خاص گذشته، دین خود را به دنیا نفروختند. آنها در دین خود از ما ثابت قدم تر بودند. انسان باید خود را براى امتحانات آماده كند. گاهى با امتحاناتى روبرو مى شود كه اصلا پیش بینى نكرده است و در قدم اول مى لغزد. در چنین مواقعى، تنها چیزى كه مى تواند دست انسان را بگیرد تزكیه و ارتباط قوى با خداست. اگر انسان تزكیه شده و ارتباطش با خدا تقویت گشته و تسلط او بر نفس خود و شیطان زیاد شده باشد موفق مى شود. تزكیه فقط با علم حاصل نمى شود. همه آموزشها و كسب آگاهیها نسبت به مسائل اجتماعى و مسائل روز در یك طرف، خودسازى و اخلاص نیز در یك طرف. آن یك بال است واین یك بال. اگر علم و عمل هر دو با هم باشند مى توان پرواز كرد.

اگر بخواهیم رشد انسانىـ اسلامى پیدا كنیم باید اهل عمل، عبادت،


1ـ «اِلاّ أَنْ یَشاءَاللّهُ» (سوره تكویر: 29)، «و ماأُبَرِئُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاَّ مَا رَحِمَ رَبّی» (سوره یوسف: 53).

تزكیه، مناجات، انس با خدا و توسل به اولیاى او باشیم. چگونه ممكن است هدف انسان تقرب به خدا باشد اما شبانه روز از یاد او غافل باشد؟ در نماز نیز حضور قلب نداشته باشد؟ پس چگونه مى توان به خدا نزدیك شد؟ مگر الگوى ما پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)نیستند؟ درست است كه ما نمى توانیم مثل آنها شویم امّا باید سعى نماییم تا شباهت خود را به آنها بیشتر كنیم.

روحانى همیشه باید احساس كند كه خدمتگزار آستان ولىّ عصر(علیه السلام)است. البته، بحمدالله، خداى متعال این معرفت را به ما داده كه بدانیم وجود مقدس ولىّ عصر(علیه السلام) از مسائل ما آگاه است اما هیچگاه نباید این مطلب را فراموش كنیم. توسل به آن حضرت كار مشكلى نیست؛ با یك توجه قلبى، حتى با یك سلام، ارتباط برقرار مى شود: السلام علیك یا اباصالح المهدى(علیه السلام).

رمز پیروزى امام خمینى(قدس سره) یا دست كم یكى از بزرگترین رموز موفقیت او در میان همگان، خودسازى وى بود. او خود را اصلاح كرده بود كه توانست چنین حركتى را ایجاد كند. اگر پاى بند هواى نفس، ریاست، پول، شهرت و چیزهایى از این قبیل بود هرگز نمى توانست چنین نهضتى را رهبرى كند و مردم اینگونه دلباخته او نمى شدند. از سراپاى وجود او صفا، صمیمیت، معنویت و پاكى مى بارید كه مردم عاشق او مى شدند. زندگى او نیز شاهد براین مدّعاست، چه رفتار او پیش از انقلاب و چه پس از آن. هرچه بیشتر در باره زندگى ایشان مطالعه شود بیشتر مى توان از رفتار او الگو گرفت.

در هر لحظه باید به خداى متعال پناه ببریم از اینكه نفس یا شیطان ما را فریب دهند و ما را از آنچه وظیفه است باز دارند. این خطرى است كه

هیچ كس از آن مصون نیست. اگر انسان تصور كند كه همه جا مى تواند بر شیطان غالب شود این اولین فریبى است كه از شیطان خورده است. شیطان تا دم مرگ دست از آدمیزاد برنمى دارد و جز با اعتصام به خدا و توسل به اولیاى او، نمى توان بر شیطان پیروز شد. باید به اهمیت وظیفه خود توجه داشته باشیم و از خدا توفیق غلبه بر شیطان را بخواهیم. بسیارى از افراد قویتر از ما در مقابل شیطان شكست خورده اند.

باید بهوش باشیم و تصور نكنیم كه اگر با اخلاص در راهى قدم گذاشتیم تا آخر كار مى توان خلوص نیت را حفظ كنیم. نه، اینگونه نیست. شیطان در هر قدم دامى گسترده است. لذا باید حواس خود را جمع كرد. هیچگاه اوضاع عالم به یك منوال باقى نمانده است. پس این نیز نخواهد بود. هیچ یك از گذشتگان زنده نمانده اند و زندگان نیز همیشه نخواهند ماند. سلامت، فراغت و نیروى افراد نیز همیشه پایدار نیست. عالم در تغییر است و این تغییرات آزمایشاتى براى انسان است. تا وقتى نیرو، نشاط، فراغت و توفیق هست، باید وقت را مغتنم شمرد و براى خدمت به اسلام قدمى برداشت.

علاوه بر آنكه این عالم سراسر آزمایش است، روحانیت در این زمان در معرض آزمایشى ویژه قرار دارد كه در تاریخ روحانیت كمتر موقعیتى با این حساسیت براى او پیش آمده است كه بتواند كارهاى شایسته اى براى اسلام انجام دهد. اگر این موقعیت را مغتنم بشمارد شكر نعمتى است كه خدا به او مرحمت كرده است و بر طبق وعده اى كه او داده، این نعمت دوام پیدا خواهد كرد؛ ولى اگر قدردانى نكند این نعمت از او گرفته خواهد شد.

در بین روحانیون، افرادى كه مى توانند تلاش علمى بیشتر و تحقیقاتى

داشته باشند، از امتیازى خاص و آزمایشى سخت تر برخوردارند. اهمیت تحقیق و تلاش علمى براى همه روشن نیست اما این افراد بخوبى از ارزش آن آگاهند.

پس از پیروزى انقلاب؛ به مصداق آیه شریفه «ثُمَّ جَعَلْناكُم خَلائِفَ فی الأَرْضِ مِن بَعدِهِم لِنَنْظُرَ كیفَ تَعمَلوُن»(1)؛ وظیفه ما این است كه سعى كنیم از فرصت پیش آمده استفاده كنیم. اكنون طاغوتى بالاى سر ما نیست و، بحمدالله، بندگان صالح و مردان خدا، با وجود تفاوت مراتب، بر سركارند و حكومت مى كنند و كم و بیش امكاناتى نیز براى كار وجود دارد. روحانیت براى خدمت به اسلام چقدر از این امكانات بهره بردارى مى كند؟

این درست نیست كه ما به فكر زندگى خود باشیم و فقط اسم «خدمت به اسلام و روحانیت» را یدك بكشیم. دست كم، پس از ده، بیست سال آشنایى با كتاب و سنت، باید باور كرده باشیم كه همه لحظات زندگى و همه شؤون آن آزمایش است و همه چیز آن تحت حساب و ضوابطى است كه خداى متعال مقرّر كرده است و بر طبق سنتى است كه در تدبیر بندگان خود دارد. باید باور داشته باشیم كه انجام كار براى خدا و براى غیر او مساوى نیست. اهتمام به انجام كار با عدم اهمیت نسبت به آن نیز یكسان نیست.

باید به مصداق فرمایش امام صادق(علیه السلام)؛ كه فرمود: «مَعاشِرَ الشِّیعَةِ، كَونَوا لَنا زَیناً و لاتَكُونُوا عَلَینا شَیناً»(2)؛ آبروى ائمه(علیهم السلام) باشیم و وقتى دیگران ما را مى بینند بگویند «هذا جَعفَریٌّ»؛ نه اینكه با دیدن رفتار خلاف


1ـ سوره یونس: 14.

2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، باب 9، ص 151، روایت 6.

ما بگویند كه تربیت شدگان جعفربن محمد(علیهما السلام) در نماز خود سستى مى كنند و در رفتار خود خاطى هستند و این، دلیل نادرستى آنهاست.

امروز مردم با دیدن چهره و لباس آخوند خاطره انقلاب و رهبر آن برایشان تداعى مى شود. اگر رفتار روحانیت درست باشد، باعث تشویق دیگران به این مذهب مى شود و موجب مى شود كه افراد بى تفاوت نسبت به انقلاب علاقه پیدا كنند ولى اگر نادرست باشد بدبینى ایجاد مى كند.

آیا غیر از این است كه مردم دین خود را از روحانى مى آموزند و اگر روحانى دنیاپرست شد، مردم از او بیزار مى شوند و اگر از او بیزار شدند، گمراه خواهند شد؟ در این صورت، چه كسى مسؤول خواهد بود؟ زهد براى هر روحانى واجب است، چون او الگوى اسلام است و مردم دین خود را از او فرا مى گیرند. پس باید به او اعتماد داشته باشند. وقتى به او اعتماد مى كنند كه او را دنیاپرست نبینند. لذا فقط اجتناب از حرام كافى نیست بلكه باید درجات بالاترى از تقوا را كسب كند.

باید عیب كارهاى خود را به هم گوشزد كنیم؛ ابتدا در صدد یافتن ریشه عیبها باشیم و تا اندازه اى كه مى توانیم، با ریشه آنها مبارزه كنیم.

اگر روحانیت واقعاً بخواهد به اسلام خدمت كند و به شكل یك نهاد زنده در این كشور باقى بماند، كه باید بماند، لازم است به دنبال یافتن عیب كار خود باشد و هر روحانى در حدّى كه مى تواند سعى كند كه عیبهاى خود را برطرف سازد.

یكى از بزرگترین عیبهاى نظام آخوندى تكروى و تك اندیشى است. اگر بخواهیم با آن مبارزه كنیم باید هر طلبه در حوزه كار خود با این طرز فكر و طرز رفتار مبارزه كند؛ یعنى، على رغم آن كه بیست سال یا قدرى كمتر یا بیشتر با این روش خو گرفته است و این سبك عمل موافق میل و

دلخواه انسان نیز مى باشد، با آن مبارزه كند و تصمیم بگیرد كه با تكرویها و تك اندیشى ها مبارزه كند.

براى این منظور مى توانیم پیوند خود را با دوستانى كه آنها را مى شناسیم و با ایشان معاشرت داشته ایم و نسبت به كسانى كه براى ما دوستان خوبى هستند محكم كنیم، در تصمیم گیریهاى خود با آنها مشورت نماییم و در تعهدات پابرجا باشیم، گرچه كم ارزش و ساده باشد. این پاى بندى به تعهد و همفكرى و تبادل نظر در مبارزه با تك فكرى و تكروى بسیار مهم است، هرچند تفهیم و اثبات آن كار آسانى نیست و پذیرش آن نیز بسیار مشكل است، چون انسان دوست دارد كه آزاد باشد، تقیّدى نداشته باشد و به هر شكل كه مى خواهد عمل كند. این مقتضاى طبع انسانى است. اما تقیّد به در نظر گرفتن خواست دیگران و همفكرى و همكارى با آنها كارى خلاف طبع است. لذا بسادگى نمى توان سخن دیگرى را پذیرفت. به هرحال، فهمیدن این مطلب، شناخت این مشكل و راه حل آن قدمى در راه اصلاح و پیشرفت است.

اى كاش اختلاف نظرها و رفتارها تابع تشخیص بود؛ یعنى، دو نفر كه از دو راه مى روند به دلیل تشخیص آنها باشد ولى متأسفانه در اغلب موارد اینگونه نیست. در بسیارى از موارد، تشخیصها منشأ روانى دارد؛ یعنى، چون مى خواهد، اینگونه تشخیص مى دهد. حتى گاهى فرد متوجه نیست كه چرا تشخیص او عوض شده است. در این حال، ریشه تغییر تشخیص او تغییر خواست اوست.

باید به نظریات هم احترام بگذاریم، سخن طرف مقابل را بشنویم، به دنبال شناخت حق باشیم، سعى كنیم كه همیشه حق را در حرفهاى دیگران بجوییم و حرف درست دیگران را تصدیق كنیم. این كار هم

محبوبیت انسان را در بین دوستان زیاد مى كند، هم پیشرفت كار او را بهتر مى كند و هم موجب كسب رضایت خداست. پس چه كارى از این بهتر؟ با عمل به این نكته اخلاقى، علاوه بر انجام فعالیتها و خدمات علمى، مى توان گام بزرگى در خودسازى برداشت. ارزش این كارها بیش از سایر كارهاست. سایر كارها وقتى منتج و پربركت مى شود كه از ضمیرى پاك صادر شود. اما كارهایى كه از روحهاى آلوده و كثیف سرمى زند بركتى نیز ندارد، گرچه در ظاهر بسیار زرق و برق داشته باشد.

گاهى تصور مى شود كه آنچه آموخته ایم ما را از كسب همه علوم بى نیاز كرده است. در حالى كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به دستور خداوند در دعاى خود مى فرماید: «رَبِّ زِدنی عِلماً»(1). انسانى كه یك میلیاردم پیامبر(صلى الله علیه وآله)علم ندارد چگونه مى تواند به علم اندك خود مغرور شود؟ آیا درست است كه روحانى به چند سال درس خواندن خود در حوزه مغرور شود؟ چه دارد؟ چه مقدار آموخته است؟ آیا یك مشت اصطلاح و مطالبى كه احیاناً درجه صحت آنها بالا نیست علم است؟ از این علم تا چه اندازه استفاده كرده ایم؟ چقدر از یقینیات و معارف الهى بهره مند شده ایم و آنها چقدر در عمل ما مؤثر بوده اند؟

بر اساس دستورات اهل بیت(علیهم السلام) انسان باید ابتدا خود را متهم كند: «اِنَّ الْمُؤْمِنُ لَایُمسی و لایُصْبِحُ اِلَّا وَنَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ ...»(2)؛ مؤمن در هر صبح و شام خود را متهم مى كند، هر صبح با خود مى گوید: من چقدر عیب دارم! شب با خود مى گوید: چقدر كارهاى نادرستى انجام داده ام! جستجو مى كند تا ببیند كه در كدامیك از كارهاى خود عیب داشته است تا آن را اصلاح كند.


1ـ سوره طه: 114.

2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 78، روایت 12، باب 46.

اما انسان ضعیف الایمان و خداى نكرده مبتلاى به نفاق هیچوقت خود را متهم نمى كند، هر جا مشكلى پیش بیاید مى گوید: «تقصیر مردم است»، اگر كسى نیز از او انتقاد كند، حاضر به پذیرفتن نیست و ناراحت مى شود.

خداى متعال اوصاف اهل فساد را اینگونه بیان مى كند: «اِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمَ ولَبِئْسَ المِهادِ»(1). اما وقتى به مؤمن بگویند كه از خدا بترس، سر خود را به زیر مى اندازد و فكر مى كند كه، گذشته از قضاوت دیگران، آیا واقعاً وظیفه خود را انجام داده است یا نه.

اگر كسى به ما بگوید: «تو عیب دارى» آیا واقعاً مى نشینیم و به دنبال عیب خود مى گردیم یا بدون درنگ، پاسخ مى دهیم كه «خیر، تو بى خود مى گویى، چرا اهانت مى كنى؟»

بیشتر به خود بپردازیم و این آیه شریفه را جدّى بگیریم: «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیكُم أَنفُسَكُم»(2). باید در صدد شناخت عیوب خود باشیم. اگر خود نفهمیدیم و نفس حیله گر عیوب ما را بر ما مخفى كرد از دوستان كمك بگیریم، از آنها بخواهیم كه عیبهاى ما رابگویند. امام صادق(علیه السلام) در حدیثى مى فرماید: «أَحَبُّ اِخوانی اِلَىَّ مَن أَهدى اِلَىَّ عُیُوبی»(3). آن حضرت در باره كسى كه عیوبش را به او بازگو نماید دعا مى كند و از این عمل به «اهداء» تعبیر مى كند؛ یعنى، كسى كه عیب او را بگوید، بزرگترین هدیه را به او داده است. ما نیز باید اینگونه باشیم و چنین آمادگى را داشته باشیم كه اگر شخصى عیوبمان را به ما تذكر داد، نه تنها ناراحت نشویم، بلكه خوشحال شویم و از او تشكر كنیم، مثل آینه. آیا اگر آینه اى ژولیدگى


1 سوره بقره: 206.

2 سوره مائده: 105.

3 محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، باب 23، ص 249، روایت 108.

ظاهر ما را نشان داد آن را مى شكنیم یا آن را تمیز نگه مى داریم تا مجدداً ظاهر ما را نشان دهد؟

گاهى هدف انتقاد كننده تبرئه خود است و به قول طلبه ها جنبه اصل مثبِت دارد. برخى افراد از دیگران انتقاد مى كنند تا وانمود كنند كه خود مشمول آن انتقاد نیستند. این كار سودى ندارد. ما، بجاى اینكه تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم و از این و آن انتقاد كنیم، باید سعى نماییم خودمان نواقص خود را درك كنیم. در آن صورت، مى توانیم با روش صحیح دیگران را نیز به این مسیر سوق دهیم و كمك كنیم تا آنها نیز كمبودهاى خود را رفع كنند.

نكته اى كه بر آن تأكید مى شود این است كه هر كسى ابتدا انتقاد را از خود شروع كند. هر گروه و ارگانى، بجاى اینكه از مسؤولان كشور یا نهادها انتقاد كنند، ابتدا باید ببینند كه خود چه نقایص و اشتباهاتى دارند. همه ما انسان هستیم و هیچ یك نیز ادعاى عصمت نداریم. ممكن است همه مرتكب اشتباه شویم، گاهى در اثر غفلت و سهو و گاهى در اثر كم تجربگى. سعى نكنیم كه اشتباهات خود را توجیه كنیم و گناه آن را به گردن دیگران بیندازیم. انتقاد از خود یك اصل بزرگ انسانى است.

روایات فراوانى وجود دارد كه اگر كسى به عیب خود نظر كند، عیب دیگران را نمى بیند. اشتغال به عیوب نفس انسان را از عیبجویى دیگران باز مى دارد؛ یعنى، همه ما عیوب بسیارى داریم كه اگر بخواهیم آنها را رفع كنیم باید نیروهاى خود را صرف اصلاح آنها كنیم و دیگر مجالى براى عیبجویى از دیگران پیدا نمى كنیم.

براى اصلاح جامعه و مشكلات آن باید از خود شروع كنیم. به طور كلى، اصل اخلاقى و سازنده اى كه در مواجهه با مشكلات و كمبودها

وجود دارد این است كه انسان ابتدا در صدد انتقاد از خود برآید. اگر هر كسى گناه را به گردن دیگران بیندازد هیچگاه حركتى انجام نخواهد شد. اگر آن روز كه نهضت روحانیت شروع شد مردم گناه وضعیت موجود را به گردن دیگران مى انداختند و مى گفتند كه دربار ستمشاهى باعث این وضع شده است و به ما ربطى ندارد؛ دانشگاه ما اسلامى نیست، چون دست استعمار در كار است؛ در ادارات و سازمانها ظلم و ستم رایج است، چون عوامل و مزدوران بیگانه در آنجا هستند؛... هیچ تحولى انجام نمى گرفت و باید منتظر مى شدیم تا دربار ستمشاهى، هیأت دولت و كارگزاران امور خود اصلاح شوند و استعمارگر خود از این كشور دست بردارد كه البته هیچگاه چنین اتفاقى نمى افتاد. اما هنگامى كه مردم در سایه رهبرى حضرت امام خمینى(قدس سره) احساس مسؤولیت را آموختند و دانستند كه نباید گناه وضعیت موجود را فقط به دیگران نسبت دهند نهضتى با آن عظمت ایجاد شد و به پیروزى رسید.

پس اولین اصل شروع از خود است. اگر مشكلى وجود دارد باید بیندیشیم كه آیا ما نیز در حدوث یا بقاى آن سهمى داریم، آیا مسؤولیتى متوجه ما نیز هست یا اینكه فقط دیگران مسؤولند. به عبارت دیگر، انسان باید خود را براى سؤالهایى كه از او مى شود آماده كند. روز سؤالى هست و از همه سؤال خواهد شد. باید ببینیم كه در آن روز، در مقابل سؤالهایى كه از ما مى شود، جوابى داریم یا خیر. اگر چنین روحیه اى در ما بهوجود بیاید كلیه مشكلات حل خواهد شد. اما اگر قرار باشد كه هر وقت مشكلى پیش مى آید، هر كس تقصیر را به دیگرى نسبت دهد و بگوید كه باید به دست فلان كس یا فلان ارگان و فلان اداره حل شود و به این شكل از زیر بار مسؤولیت شانه خالى كند، پیشرفتى نخواهیم داشت. لذا به

برادران عزیز روحانى توصیه مى شود كه انتقاد را از خود شروع كنند و متوجه مسؤولیتهاى خود بوده و براى انجام آنها آمادگى داشته باشند.

البته نصیحت، همفكرى، ارشاد و كمك به دیگران از وظایف اسلامى است ولى نباید بجاى اصلاح خود، فقط متوجه عیوب دیگران باشیم و آنهارا بزرگ كنیم تا به این وسیله خود را زیر پرده اى از ریاكارى مخفى نماییم.

مسلّماً هر كسى عیوب خود را بهتر مى تواند درك كند، گرچه نفس انسان آنقدر مكّار است كه گاهى امر بر خود او نیز مشتبه مى شود. به هر حال، انسان اگر در نوع رفتار، شیوه كار و بهتر از همه در انگیزه و نیت خود دقت كند خواهد فهمید كه عیوب بسیارى دارد. چه خوب است كه تصمیم بگیریم عیوبى را كه در خود سراغ داریم اصلاح نماییم و از اشتباهات خود توبه كنیم و به خدا پناه ببریم و اولیاى خدا را وسیله قرار دهیم كه به ما كمك كنند و از خدا بخواهند كه ما را در جبران اشتباهات گذشته یارى كند!

بنابراین، شایسته است كه همه ما لحظات و ساعاتى را به اندیشیدن در باره خود اختصاص دهیم، خود رابهتر بشناسیم، ببینیم به چیزهایى كه مى گوییم تا چه اندازه باور داریم و در عمل تا چه حد آنها را مراعات مى كنیم. آنچه در دل ما وجود دارد و ما را به حركت درمى آورد تعلّقات دنیاست یا كمالات معنوى و اخروى، اگر كارى موجب رضاى خدا باشد، زودتر آن را انجام مى دهیم یا اگر درآمد دنیوى بیشترى داشته باشد؟ در مطالعه اى كه منفعت مادى دارد بیشتر دقت مى كنیم و ساعات بیشترى را به آن اختصاص مى دهیم یا در آنكه ثواب اخروى دارد؟ باید خود را بیازماییم. به ادّعاهاى خود نمى توان اكتفا كرد، چون شیطان و نفس انسان را فریب مى دهند.

در دعاى وارد شده براى هر روز ماه رجب مى خوانیم كه «خابَ الوافِدُونَ عَلى غَیرِكَ»(1)؛ هركس به سراغ غیر تو برود اشتباه كرده است و ناامید خواهد شد. آیا ما نیز این باور را داریم؟ اگر باور داشته باشیم كه هیچ موجودى غیر از خدا ارزش بندگى و دل بستن ندارد، رفتار ما عوض مى شود. بسیارى از كارهاى شیطانى انسان براى این است كه به مقام یا شهرتى برسد. اگر باور داشته باشد كه كارها به دست خداست و امور دنیوى اصلا ارزش ندارد كه انسان به دنبال آنها باشد، رفتار او تغییر مى كند. حتى اگر انسان باور داشته باشد كه در امور دنیوى نیز كارها به دست خداست و بدون اذن او هیچ چیز در عالم تحقّق پیدا نمى كند، ابتدا به سراغ كسى مى رود كه كارهایش به دست اوست. باید با كمك تعالیم پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) بخصوص كلمات نهج البلاغه و فرمایشات امام راحل(قدس سره) كه همه برخاسته از همان تعالیم بوده، خود را بسازیم و روحى آزاد و بى اعتنا به همه جهان داشته باشیم، چون همه زر و زیورهاى این جهان در نظر انسان بابصیرت مثل تلّى از خاكستر بى ارزش است.

2ـ اخلاص

روحانى وقتى مى تواند وظایف خود را به درستى انجام دهد كه اخلاص داشته باشد. اگر كمبودها و نارساییهایى وجود دارد، به دلیل جهل و هواى نفس است. پس باید از هواى نفس به دور باشیم؛ ریاست و پول در وجود ما كمتر اثر داشته باشد، دست كم ما را به حرام و ترك واجبات نكشاند، منجر به تضییع حقوق دیگران نشود، مصالح اسلام را


1 محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 98، ص 389، روایت 1، باب 23.

فداى منافع و مصالح فردى خود نكنیم و به اسلام ضررى نرسانیم.

به طور كلى، موفقیت بشر مرهون دو نكته است:

اول، از آنچه خدا به انسان داده كاملا بهره گیرد. اگر بخواهیم كه خدا توفیق دهد، باید بیشتر تلاش كنیم. باید از آنچه خدا عنایت كرده است بخوبى استفاده كنیم، تا نعمت خود را بر ما افزون كند. اگر از نعمتهاى خدا بخوبى استفاده نكنیم و فقط بگوییم كه خدایا بیشتر توفیق بده، فایده اى ندارد. خداوند مى فرماید: «لَئِن شَكَرتُم لَأَزیدَنَّكُم»(1).

دوم، باید در كارها اخلاص داشته باشیم.

اگر این دو مسأله را رعایت كنیم و خداوند، ان شاءالله، بیشتر لطف كند زمینه براى جلب نعمتهاى دیگر فراهم مى شود.

خداوند به همه ما توفیق دهد كه اولا، نیتى خالص كسب كنیم و ثانیاً، در صرف نیروهاى خدادادى كوتاهى نكنیم: فكر، عمر، سلامتى و امكانات دیگرى را كه در اختیار داریم در راه صحیحى به كار گیریم.

براى اینكه بتوانیم راه صحیح بندگى را بپیماییم، باید به خطرهایى كه در مراحل گوناگون حركت به سوى خدا وجود دارد آگاه شویم و خود را براى مقابله با آنها آماده كنیم. به طور كلى، در انتخاب اولین برنامه زندگى باید بسیار دقت شود تا هواى نفس و وسوسه هاى شیطانى در تشخیص ما اثر نگذارد. باید انگیزه ما براى انتخاب راه زندگى بندگى خدا باشد.

به فرض، اكنون دقت كرده ایم و به این نتیجه رسیده ایم كه در این زمان باید به تعلّم علوم اسلامى پرداخت و این كار را یك واجب، كه بر حسب تقدیرات الهى بر دوش ما آمده است، دانستیم؛ خداوند نیز اسباب آن را


1 سوره ابراهیم: 7.

فراهم كرده است. چه بسا، افراد دیگرى نیز به تعلّم علوم اسلامى بسیار علاقه مند باشند ولى امكانات براى آنها فراهم نباشد و یا افرادى بخواهند به وظایف خود عمل كنند ولى موفّق به تشخیص وظیفه نشده باشند. در هر حال، با توجه به وضعیت خاص خود، به این نتیجه رسیده ایم كه، به عنوان یك تكلیف متعیّن، به این كار اقدام كنیم. بنابراین، باید به خطرهاى گوناگون راه آگاه باشیم و براى مقابله با آنها آمادگى داشته باشیم.

اگر كارى خالصانه براى خدا انجام گیرد، خداوند به آن كار بركت خواهد داد، هر چند هم كار كوچك باشد و با امكانات كمى انجام گیرد و با مشكلات و گرفتاریهاى زیادى توأم باشد. این مطلبى است كه، در طول تاریخ بشر، خداوند آن را عملا به مردم آموخته است: اگر قدمى براى او بردارند و كارى را براى رضاى او انجام دهند خدا آن كار را بزرگ و بركات آن را زیاد مى كند.

بنابراین، عظمت كار و وجود مشكلات و عدم تشویق دیگران نباید مانع انجام مسؤولیت ما شود. باید تمام نیرو و توان خود را به كار گیریم و مطمئن باشیم كه پاداش كارها با خدایى است كه به دلها و انگیزه ها و هدفها آگاه است و نیتهاى خالص را مى شناسد و مى تواند كارهایى را كه بر اساس موازین صحیح و با انگیزه اى الهى انجام مى گیرد بزرگ كند و به آنها بركت دهد. این كار به گزینش ما بستگى دارد كه خود را در مسیر رحمت و بركت الهى قرار دهیم یا، خداى نكرده، محكوم انگیزه هاى شخصى و دنیاطلبانه، شهرت طلبانه و امثال آنها شویم كه طبعا اینگونه كارها بركتى نخواهد داشت.

بجاست كه یكدیگر را به پرهیزگارى سفارش كنیم، همچنان كه همه اولیا و انبیاى خدا به تقوى توصیه فرموده اند. باید سعى كنیم در هر قدمى

كه بر مى داریم انگیزه اى الهى داشته باشیم و خود را متّهم كنیم به اینكه ممكن است هواهاى نفسانى، تمایلات شخصى یا احیانا نگرانیهاى شخصى كه از بعضى افراد داشته ایم در كار ما اثر بگذارد و روح اخلاص را در ما خدشه دار كند. باید اخلاص داشته باشیم، بخصوص آنجا كه مى خواهیم براى دین قدمى برداریم. چه خوب است كه در تمام كارها منظور انسان خدا باشد، البته این منظور به آسانى به دست نمى آید.

باید دست كم سعى كنیم كه آنچه را براى دین و به نام دین انجام مى دهیم خالصانه باشد. اگر در كارهاى دنیوى ما شائبه اى وجود داردـ كه خداوند، ان شاءالله، توفیق دهد آنها را نیز اصلاح كنیمـ ولى در كارهاى دینى، باید انگیزه ما خدایى باشد، وگرنه رسوا خواهیم شد و به دنبال آن حسرت و پشیمانى خواهد بود كه به جایى نیز نمى رسد و كار هم بركت پیدا نمى كند و اگر كار ما منشأ اختلاف و فساد و انحراف نشود منشأ خیرى نیز نخواهد شد.

اگر بزرگانى در طول تاریخ اسلام و تشیّع توانسته اند قدمهاى مثبتى براى اسلام بردارند و امروز ما از بركات آنها استفاده كنیم، به دلیل روح تقوى و اخلاص آنها بوده است. ما نیز اگر بخواهیم كار مثبتى انجام دهیم و نتیجه مطلوبى بدست آوریم، باید اخلاص داشته باشیم و در نیت خود شائبه اى راه ندهیم. امید است خداوند متعال به همه ما توفیق دهد كه هیچ انگیزه نفسانى و شیطانى در اعمالمان دخالت نداشته باشد.

به تجربه ثابت شده است كسانى كه واقعا براى خدا قدم برداشته اند، با اینكه امكانات لازم در اختیارشان نبوده و مشكلات فراوانى نیز داشته اند، خدا به آنها توفیق و بركت داده است و كار آنها در وضعیتى دشوار آنچنان رونق گرفته كه جهانگیر شده است. نمونه بارز آن مرحوم علامه

طباطبایى(رحمه الله) بود. ولى كسانى كه در فكر زخارف دنیا بودند نه از زندگى خود بهره و لذتى بردند و نه كار آنها وسعت پیدا كرد.

نمونه بارزى از اخلاص در زندگى مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله)وجود داشت. او زندگى بسیار سخت و در عین حال، آبرومندانه اى داشت. كسى از باطن زندگى ایشان خبر نداشت. وى معمولا براى مطالعه، كتابهاى مورد نیاز خود را به عاریه مى گرفت. در عین حال، كتابهاى ایشان از پربركت ترین كتابهاست، بلكه مى توان گفت: امروز در تمام عالم اسلام و در همه مراكز تحقیقى علوم اسلامى به كتابهاى ایشان مراجعه مى شود. تفسیر المیزان در شرایطى نوشته شد كه او براى نان شب خود محتاج بود و درآمد ایشان، در طول چند سال، همان حق التألیفى بود كه از این كتابها دریافت مى كرد؛ یعنى، هرشش ماه سه هزارتومان براى هر جلد كتاب كه مى نوشت، ماهى پانصدتومان حق التألیف مى گرفت. این درآمد ثابت ایشان بود ولى چون كار او با اخلاص بود، خداوند هم در عمل نشان داد كه كار با اخلاص بركت دارد.

شرط اخلاص این است كه كار براى خدا باشد و كار براى خدا انجام نمى شود، مگر آنكه دلبستگى به دنیا كم شود. اینگونه نیست كه انسان نباید اصلا به دنیا علاقه داشته باشد بلكه باید سعى كند تا مى تواند از دنیا كمتر استفاده كند. تصور كنید كه اگر این وسایل و امكانات مادى نبود چه مى كردید. اینقدر به فكر توسعه زندگى خود نباشید، به فكر تبدیل خانه، ماشین، لباس و وسایلى از این قبیل به بهتر از این كه دارید نباشید. ببنیید كمترین چیزى كه مى توان بدان قناعت كرد چیست، شما نیز بدان قانع باشید. نه اینكه دائم به فكر قرض كردن باشید و یك عمر با اقساط زندگى كنید.

خداى متعال براى ما رهبرانى قرار داده كه با زندگى ساده خود براى ما الگو بوده اند. یكى از آنان حضرت امام خمینى(قدس سره) بود. پس از وى حضرت آیت الله خامنه اى نیز چون اوست. ایشان مى فرمودند كه «من وقتى ازدواج كردم همسرم از پدرش، كه فرش فروش بوده، فرشى به عنوان جهیزیه به همراه داشته است كه هنوز نیز، با وجود فرسودگى آن، در منزل ما از آن استفاده مى شود و بجز آن، قالى دیگرى در منزل نداریم. چند مرتبه اخوالزوجه ها گفته اند كه این قالى نخ نما شده و خواسته اند كه آن را عوض كنند ولى من اجازه نداده ام. اصلا در طول زندگى خود، نه قالیچه اى خریده ام و نه فرشى به خانه اضافه كرده ام، حتى آنها را تبدیل به احسن نیز نكرده ام. من در طول این دوران یك مرتبه گوشت تازه نخریده ام، كوپن گوشت سردى كه همه مردم از آن استفاده مى كردند ما نیز از آن استفاده مى كردیم، مگر آنكه گوشت نذرى مى آوردند. سایر مایحتاج زندگى مثل پنیر، نفت و كره نیز به همین صورت تهیه مى شود.»

این زندگى رهبر ماست كه در بالاترین مقامات این كشور قرار دارد و در طول زندگى خود، زندان، شكنجه، تبعید و بسیارى گرفتاریهاى دیگر را به جان خریده و براى خدمت به اسلام به عنوان فردى شایسته مشغول انجام وظیفه است.

پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) دستور داده اند كه ما در امور مادى به افراد پایین تر از خود نگاه كنیم. اگر روحیه قناعت، پارسایى و زهد در ما وجود داشته باشد، مى توانیم اخلاص داشته باشیم اما اگر به مادیات گرایش داشته باشیم و بخواهیم كه دكور، فرش، پرده هاى زیبا، ماشین لوكس و چیزهایى از این قبیل داشته باشیم، پیشرفت اخروى نخواهیم داشت. اگر به دنیا مثل جیفه گندیده نگاه كنیم، براحتى مى توانیم از كنار آن

بگذریم وگرنه مثل عروس آرایش كرده، خواه ناخواه، دل ما را مى رباید و در آن صورت، دیگر جایى براى خدا و معنویات باقى نمى ماند. دل یا جاى محبت دنیاست و یا جاى محبت خدا.

اگر محبت دنیا در دل جایگزین شد نمى توان امید داشت كه محبت خدا و معنویات در دل ما پیدا شود. باید قدرى همت كرد و راهى را كه بزرگان رفته اند تا بجایى رسیده اند پیمود. باید سعى كرد دل از آلودگیهاى دنیا پاك شود و دلبستگى به دنیا در ما نباشد. خداوند نیز كمك مى كند و اگر كسى براى او قدمى بردارد، او را رها نمى كند. در این صورت، ممكن است آنچه دلخواه اوست در این دنیا تحقّق پیدا نكند اما او را ذلیل هم نمى كند.

با تضّرع به درگاه خدا، از او مى خواهیم كه ما را در درس، تحقیق، تدریس، نوشتن، كارهاى اجرایى و سایر امور مخلص گرداند. انجام كار خالصانه مشكل است. همه مى دانیم كه اخلاص در هر كارى خوب است و رمز موفقیت و موجب سعادت دنیا و آخرت مى شود ولى بدان ایمان كامل نداریم.

اگر بخواهیم پیشرفت كنیم، نه امكانات مادى بسیار، نه نیروى فراوان و نه سلاح انبوه، هیچ كدام، نمى تواند به تنهایى مؤثّر باشد. لازمه پیروزى در این نبرد اتّكاى به خدا و اخلاص است. اگر كار ما كار خالص باشد و در آن انگیزه شخصى و مادى نباشد، خدا به آن بركت مى دهد امااگر در آن خودنمایى، خودخواهى و انگیزه هاى مادى و دنیوى باشد، مثل كرمى كه در میوه اى مى افتد و آن را از بین مى برد، موجب خرابى آن مى شود، هرچند حجم آن زیاد باشد.

بوضوح مشهود است كه در دنیا كارهاى بسیارى انجام مى گیرد و

بودجه هاى كلانى صرف مى شود اما ساختمانهاى بزرگ و وسایل فراوان، هیچ كدام بازدهى لازم را ندارد. در بسیارى از جاها نیز، بدون هیچ امكانات و سر و صدا و تبلیغاتى، كارهاى بزرگى انجام شده كه هیچ كس تصور نمى كرده است.

3ـ ارتباط با خدا و توسل

یكى از بزرگترین عبادات، كه البته عمل به آن نیز آسان نیست ولى با تمرین و ممارست ممكن مى شود و به وقت اضافى هم نیاز ندارد، یاد خداست كه از هر عبادتى بالاتر است. هیچ عبادتى بالاتر از آن نیست؛ چون موجب آسایش در زندگى، آرامش دل، توفیق اجتناب از گناه، تمركز ذهن و وقار و سكینه است. توجه به اولیاى خدا و وجود مقدس حضرت ولى عصر(علیه السلام) نیز از سنخ توجه به خداست.

هر كجا كه هستید مولاى خود، امام زمان(علیه السلام) را فراموش نكنید. به هر جا كه قدم مى گذارید فكر كنید كه از ناحیه حضرت ولى عصر(علیه السلام)مأموریت دارید. توجه به این مطلب باعث دورشدن شیطان از شما، نورانى شدن دل و جلب الطاف و دعاهاى آن حضرت مى شود.

اگر به یاد امام زمان(علیه السلام) نباشیم، موجب سلب توفیق از ما مى شود. خدا با دل ما كار دارد، هر دلى كه متوجه ائمه(علیهم السلام) باشد، متوجه خداست: «مَن أَرادَ اللّهُ بَدَأَ بِكُم»(1).

كسى كه به یاد ائمه(علیهم السلام) باشد، آنها نیز به یاد او هستند و در حق او دعا مى كنند و او را مشمول الطاف خود قرار مى دهند. این تذكرات قلبى را


1 فقره اى از زیارت جامعه كبیره.

سبك نشمارید، چون براى نورانى شدن و پیشرفت كارها بسیار مؤثّر است. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «اِنَّ ذِكرَنا مِن ذِكرِاللّهِ»(1).

باید رابطه با خدا و در مرتبه نازلتر رابطه با وجود مقدس ولىّ عصر(علیه السلام)را حفظ كرد. روحانیت نوكر و خدمتگزارى بیش نیست و باید ببیند كه امام زمان(علیه السلام) از او چه خواسته است تا بدرستى انجام دهد، خواه او را تحسین كنند و خواه توبیخ. وظیفه او خدمت است و باید در این فكر باشد كه واقعاً چه خدمتى از دست او برمى آید، در نهایت فقر باشد یا در نهایت رفاه. این مسأله نباید براى او اهمیت داشته باشد. هر روز ممكن است براى او آزمایشات و امتحاناتى پیش آید. خدا مى داند كه براى هر كسى چه پیش خواهد آمد. آنچه را خدا بخواهد خیر است. او جهان را با نظام احسن آفریده است و به احسن وجه نیز تدبیر خواهد كرد و دلخواه ما در نظام عالم تأثیرى ندارد.

باید، براى خدا، به مردم كمك كرد. اگر بودجه و امكانات مادى نمى رسد، دست كم، باید با زبان، خوشرویى و دلجویى، دیگران را خرسند كرد. اینها برنامه هایى است كه دشمنان سعى كرده اند ما را از آنها غافل كنند تا ما را سركوب و متهم كنند. اگر روحانیت به این دستورات عمل كند آنها نمى توانند او را محكوم و مردم را از او جدا كنند.

توسل به وجود مقدس ولىّ عصر(علیه السلام) تنها چیزى است كه مى تواند ما را در طوفانهاى عظیم بلا حفظ كند. باید از شرّ نفس و شیطان به حبل المتینى كه خداى متعال بین خود و خلق خود قرار داده است پناه ببریم تا مصونیت داشته باشیم.


1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 468، روایت 20، باب 95.

هر چقدر كه مقدور است باید به ولىّ عصر(علیه السلام) توسل داشته باشیم، گرچه یك توجه قلبى، یك سلام یا دعاى فرج باشد. تا آنجا كه ممكن است نباید آن حضرت را فراموش كرد.

یكى از بهترین كارها شروع جلسات با یاد خداست. اگر مقیّد باشیم كه شروع و ختم جلسات با نام خدا باشد، آن مجلس بهشتى مى شود و اگر لغزشى نیز پیش آید، كه نباید پیش مى آمد، فوراً موفق به استغفار و جبران خواهیم شد. ولى اگر خدا فراموش شود، در صورت اشتباه، موفّق به جبران آن نخواهیم گردید. در روایت است كه هر جلسه اى كه نام و یاد ائمه(علیهم السلام) در آن ذكر نشود روز قیامت موجب حسرت خواهد شد. بنابراین، یاد اهل بیت(علیهم السلام) به هر صورتى كه باشد، ذكر نام مقدس امام عصر(علیه السلام)یا دعاى فرج یا صلوات یا توسل به ائمه(علیهم السلام) موجب بركت و نورانیت مى شود.

هر كارى در حدّ اعتدال آن مفید است، نباید آنچنان به خود فشارآورد و تنگ گرفت كه نفس چموشى كند و همه كارهاى خود را رها كند. كسانى كه براى خود برنامه هاى سختى ریختند، آن برنامه ها دوامى پیدا نكرد و مدتى بیش به آن عمل نشد و سپس به فكر برنامه دیگرى افتادند و در نتیجه، به طور كلى، كار رها شد. لذا، اعتدال یك اصل با ارزش است. زیاده روى در هیچ چیز مطلوب نیست، حتى در عبادات، از این رو، در اصول كافى بابى به نام «باب الاقتصاد فى العبادة»(1)؛ میانه روى در عبادات، وجود دارد.

همه، بخصوص روحانیون كه مشغول تحصیل علوم دینى هستند، باید


1ـ محمدبن یعفوب كلینى، اصول كافى، ج 2، ص 86.

عبادات واجب را انجام دهند و در این صورت معلوم نیست كه نوبت به مستحبات برسد؛ چون آنقدر تكالیف واجب هست كه با انجام آنها نوبت به مستحبات نمى رسد. البته مستحبات را نیز نباید به طور كلى ترك كرد بلكه باید از بین آنها مستحبات كیفى را انتخاب كرد؛ كه مزاحم تكالیف واجب نباشد و وقت كار واجب را صرف عبادت مستحب نكنیم، گرچه خود آن كارها نیز عبادت است. اگر فرصت و حالى نیز پیدا شد و گرایش به عبادت و مناجات و ذكر را در خود دیدیم باید آنرا مغتنم بشماریم ولى مواظب باشیم كه تكلیف واجب فراموش نشود و درسها و مطالعه و مباحثه باقى نماند.

رعایت وقت نماز یكى از بزرگترین مستحبات است و به وقت اضافى نیاز ندارد. نمازهاى یومیّه را باید خواند، چه اول وقت یا آخر وقت. اگر همیشه نماز را در اول وقت خواندیم مستحب بزرگى را انجام داده ایم.

مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله) و آیت الله بهجت از استاد اخلاق خود، مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى(رحمه الله) نقل مى كردند كه: «اگر كسى ملتزم شود كه نماز خود را اول وقت بخواند من ضمانت مى كنم كه به مقامات بسیار عالى برسد و اگر نرسید به من لعن كند.»

در روایت است كه روزى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به اصحاب خود فرمودند: «آیا كسى هست كه هر شب را به عبادت احیا كند؟» كسى جواب نداد جز سلمان كه پاسخ داد: من. مجدداً رسول خدا(صلى الله علیه وآله)سؤال كردند كه «آیا كسى هست كه همه ماهها را روزه داشته باشد؟» كسى جواب نداد ولى سلمان گفت: من. بعضى از اصحاب ناراحت شدند و گفتند: ما دیده ایم كه او بسیارى روزها غذا مى خورده است و بسیارى از شبها نیز تا به صبح خوابیده است. حضرت از او پرسید: «چه مى گویى؟» عرض كرد: یا

رسول الله(صلى الله علیه وآله) شما فرمودید: «كسى كه در وقت خواب سه مرتبه سوره توحید را بخواند مثل كسى است كه شب را تا به صبح احیا داشته باشد» و من هر شب موقع خواب سه مرتبه سوره توحید را مى خوانم؛ شما فرمودید: «كسى كه در هر ماه سه روز روزه بگیرد، پنج شنبه اول و پنج شنبه آخر و چهارشنبه وسط ماه، مثل كسى است كه تمام ماه را روزه گرفته است» و من این كار را انجام مى دهم. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) لبخند زدند و او را تحسین كردند و فرمودند كه «این كیاست است، او را به دروغ گویى متهم نكنید.»

ادب اسلامى این است كه قبل از هر چیز نعمتهاى خدا را یاد كنیم و شكر نعمتهاى او را بجا آوریم. ابتدا لازم است كه همه نعمتهاى خدا را، بخصوص آنچه در این چند سال پس از پیروزى انقلاب اسلامى، نصیب ملت ما كرده است به خاطر آوریم و خدا را بر این نعمتهاى بزرگ شكر كنیم. اكنون ذكر آنها در اینجا ضرورى نیست ولى توصیه مى شود كه در فرصتهایى كه كم و بیش بهوجود مى آید به این نكته عنایت شود واین نعمتها یادآورى و بر آن شكرگزارى شود.

اگر قدم خیرى برمى داریم و موفّق مى شویم به بركت نعمتهاى مادى و معنوى است كه خداى متعال در اختیار ما قرار داده است. همه ما مشمول نعمتهاى خاصى هستیم كه كمتر كسى از آنها بهره مند است. هرچه مى گذرد اهمیت این نعمتها بیشتر درك مى شود.

اگر دوست داشته باشیم كه نعمتهاى خدا دوام پیدا كند خداوند مقرّر كرده است كه از آنها قدردانى كنیم، شكر او را بجا آوریم. اگر بخواهیم كه این انقلاب تداوم و گسترش پیدا كند، شرط آن این است كه ما قدر آن را بدانیم و قدردانى از آن استفاده حداكثر از دستاوردهاى این انقلاب براى

پیشبرد اهداف آن است، بدینگونه كه به فكر خود نباشیم بلكه به فكر اهداف انقلاب باشیم، بخصوص از وجود این مرد عظیم الهى رهبر عظیم الشأن انقلابـ قدردانى كنیم و بدانیم كه براى جامعه ما و تمام جامعه بشرى چقدر باارزش است.

4ـ زهد و ساده زیستى

اگر بخواهیم اسلام را به مردم انتقال دهیم، باید در دل مردم نفوذ كنیم و رفتارمان با آنها عاطفى باشد، باید در مقابل مردم متواضع و نسبت به دنیا بى اعتنا باشیم، گذشته از آنكه همچنین باید معلومات لازم و كافى براى عرضه در اختیار داشته باشیم.

آیا غیر از این است كه مردم دین خود را از روحانى و اسلام شناس یاد مى گیرند؟ آیا اگر اسلام شناس دنیاپرست شود مردم از او بیزار نمى شوند؟ اگر مردم از روحانى بیزار شوند گمراه نخواهند شد؟ در آن صورت، مسؤول گمراهى آنها چه كسانى خواهند بود؟

زهد براى روحانى واجب است؛ چون او الگوى اسلام است و مردم دین خود را از او مى آموزند. بنابراین، باید به او اعتماد داشته باشند و وقتى به او اعتماد مى كنند كه او را دنیاپرست نبینند. تزهّد در زندگى مستحب است نه واجب اما وقتى كه پیشرفت دین و ترویج آن متوقّف بر داشتن زندگى ساده روحانیون است، اگر به دنبال تجمّل بروند، هر چند كار حرامى مرتكب نشده باشند و بفرض، از ارث پدرى نیز خرج كنند، باعث مى شود كه مردم حرف آنها را نپذیرند.

روحانى باید از تجمّل زندگى بكاهد، به مال و مقام دنیا علاقه مند نباشد، بخصوص در كارهاى دینى، منبر، محراب و در تألیف كتاب، به

دنبال پول نباشد؛ باید با عمل خود به مردم بفهماند كه از پول و مزایاى مادى مى گذرد. هر جا هم كه مى رود، بجاى آنكه به دنبال كسب منافع باشد، انفاق كند، هرچند كم باشد: «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّى تُنفِقُوا ممَّا تحُبِوُّنَ»(1).

روحانیون باید ساده زیستن را در خود زنده كنند وگرنه، نه تنها خود فاسد خواهند شد بلكه مسؤولیت افساد جامعه نیز بر گردن آنها خواهد بود.

آنچه باید در نظر داشت این است كه مسیر زندگى روحانى باید به دور از تمتّعات فراوان مادى باشد اما این نیز به تنهایى كافى نیست. براى آنكه معلوم شود كه چه باید بكند، باید موارد دیگرى نیز به آن ضمیمه كرد؛ معیارهاى دیگرى نیز باید به دست آورد تا با سرمشق قراردادن آنها بتوان مسیر زندگى را مشخص كرد. این كار موجب مى شود كه بیش از حد به دنبال پول و تجمّلات زندگى نباشد. البته اگر خدا بخواهد كه كسى بدون زحمت، مال و مقامى بدست آورد نباید روى برتابد، چون این كار نوعى خلاف اعتماد بر تقدیر الهى است. همچنین نباید به قدر جان كندن تلاش كند كه حتماً وضع زندگى او چنین و چنان باشد. باید سعى كند كه حتى المقدور زندگى هرچه ساده ترى داشته باشد.

به طور كلى، گرایش به مسائل مادى و در صدد توسعه زندگى بودن و فراهم كردن وسائل رفاه براى روحانیت بسیار خطرناك است.

زمانى كه امام خمینى(قدس سره) در نجف تشریف داشتند، در سخنرانیها و پیامهاى خود، بر این مسأله تأكید مى كردند كه روحانى باید ساده زندگى كند. وقتى ایشان در نجف بودند در منزلشان قالى وجود نداشت. ایشان


1ـ سوره آل عمران: 92.

عملا و تعمّداً این كار را مى كردند تا دیگران نیز یاد بگیرند، نه آنكه غیر از این برایشان میسّر نبود. در پیامهایى نیز كه به روحانیون مى دادند، تأكید مى كردند كه دنبال رفاه نباشند و خانه هاى بزرگ و ساختمانهاى مجلّل تهیه نكنند. پس از انقلاب نیز در فرصتهایى كه پیش مى آمد، مكرّر این موضوع را تأكید مى كردند.

این نكته بسیار اهمیت دارد: روحانى كه طبیب دردهاى دنیاپرستانه مردم است، اگر خود به دنیا آلوده باشد مورد اعتماد آنها نخواهد بود و مردم احساس مى كنند كه این طبیب از خود آنها مریضتر است. اگر، خداى نكرده، اعتماد جامعه از روحانى سلب شود و مردم این چوپان را گرگى بدانند كه به جان جامعه افتاده است این درد را هیچ دارویى مداوا نخواهد كرد. روحانى، در جامعه اعتقادى، فرهنگى و اسلامى، در حكم یك چوپان نسبت به گله است. اگر گله تصور كند كه چوپان، خود، گرگ است هرگز به او اعتماد نخواهد كرد. اگر اعتماد جامعه از روحانى سلب شود به جهت مخالف گرایش خواهد كرد و امید و تضمینى نخواهد بود كه روحانیت بتواند نقش خود را به طور صحیح در جامعه ایفا كند.

در بیان رابطه میان دنیا و آخرت، على(علیه السلام) اینگونه تشبیه مى فرماید: «الدُّنیا و الآخِرَةُ ضَرَّتانِ»(1)؛ دنیا و آخرت بسان دو هبو با یكدیگر جمع نمى شوند. براى دنیا و آخرت تشبیهات فراوان دیگرى نیز ذكر شده است. از این تشبیهات معلوم مى شود كه جمع بین معنویات و كمالات اخروى و سعادت ابدى با دنیاخواهى كارى دشوار است.

اصولا كسى كه معنویات را مقصود خود قرار داده است نباید امور


1ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، باب 373، ص 292.

مادى در دل او جایى داشته باشد. احیاناً ممكن است خدا براى انسان رفاه مادى نیز مقرر فرماید ولى اصل این است كه به آن توجه نداشته باشد، حتى وقتى كه وسایل رفاهى براى او فراهم مى شود. كسى كه عالم دین است و نسبت به دین معرفتى دارد به دنیا ارجى نمى نهد. كوهى از طلا و جواهرات یا كوهى از خاكستر و سنگ در نظر مؤمن یكسان است و در مقابل هیج یك تغییر حالت نمى دهد. استفاده از مزایاى دنیا براى مؤمن، كسى كه حقیقت دین و اهمیت راه خدا را شناخته، تنهابه عنوان ابزارى به منظور گذراندن زندگى براى كسب مقامات و كمالات معنوى و الهى است.

استفاده از دنیا به قدر اكل میته و قوت لایموتى است و نمى تواند هدف قرار گیرد. تمتّعات مادى، نفیاً یا اثباتاً، نمى تواند معیار باشد؛ یعنى، تمتّعات مادى نه دلیل تقرّب به خداست و نه دلیل صحّت راهى كه انتخاب مى كنیم. بعكس كم بودن بهره هاى مادى در زندگى نیز دلیل بطلان و فساد راهى كه انتخاب مى كنیم نیست. ممكن است برخى افراد در زندگى به بهره هاى مادى فراوانى برسند و از تمتّعات مادى نیز براى تكامل معنوى خود بهره مند شوند، همچنین ممكن است برخى افراد از نعمتهاى مادى به مقدار زیادى محروم باشند ولى در عین حال، بتوانند راه تكامل خود را ادامه دهند.

باید یادآور شد كه سرگرم شدن به امور مادى و دنیوى و بهره مندى فراوان از لذایذ مادى در اكثر مردم حالت غفلت ایجاد مى كند و انسان را از كسب معنویات و اخرویات باز مى دارد. البته این مسأله به هیچوجه كلّیت ندارد. بنابراین، ما نیز، خواه ناخواه، در شمار اكثریت مردم هستیم، نه جزو افراد استثنایى، مثل معصومین و انبیا(علیهم السلام) و اولیاى كامل خدا.

پس بهتر است سعى كنیم كه تمتّعات و خواستهاى مادى گسترش پیدا نكند و اشتغالات مادى ما زیاد نشود، چون تمتّعات مانع پیمودن راه كمال و موجب محدود شدن ظرفیت وجودى و قدرت فكر مى شود و در آن صورت، نمى توانیم خود را كاملا كنترل كنیم و به امور مادى دلبستگى پیدا نكنیم. این دلبستگى، خواه ناخواه، ما را از مسائل معنوى باز مى دارد. این بدین معنا هم نیست كه به طور كلى از تمتّعات مادى كناره بگیریم و حتماً سعى كنیم كه زندگى ما توأم با فقر و محرومیت باشد. نه، بلكه باید اختیاراً از تلذّذات مادى كم كنیم.

در اصول كافى، با سلسله سندهاى معتبر روایتى وجود دارد كه مضمون آن چنین است: «اگر دو گرگ گرسنه به گله اى كه چوپان ندارد حمله كنند آنقدر به آن ضرر نمى زنند كه حبّ مال و ریاست به دین مسلمان ضرر مى رساند.»(1)

اگر حبّ مال و ریاست در دل انسان وجود داشته باشد چیزى از دین براى او باقى نمى گذارد! لذا باید سعى كنیم كه به زر و زیور دنیا كمتر اهمیت دهیم؛ در فكر عوض كردن خانه و تزیینات آن و چیزهایى از این قبیل نباشیم. در فكر این باشیم كه اگر امكانات و موقعیتى داریم به مردم خدمت كنیم. این كار موجب كم شدن حبّ مال در ما مى شود. نباید خودنمایى كنیم و شخصیت خود را به دیگران اثبات كنیم. باید قبل از رسیدن به هر مقامى تهذیب نفس داشته باشیم و ملكات فاضله كسب نماییم و سعى كنیم كه به پول و ریاست اهمیت ندهیم و علاقه به آنها را در دل خود بمیرانیم.


1ـ اصول كافى، ج 1، ص 297 و 315 و 318.

5ـ استفاده از لحظات عمر

جوانان باید بدانند كه سرمایه بسیار گرانبهایى در اختیار دارند كه به آرامى از كف آنها مى رود. باید از خدا بخواهند كه به آنها توفیق دهد كه این سرمایه را در راه صحیح بكار گیرند. ارزش این سرمایه عظیم گفتنى نیست و با هیچ معیار و مقیاسى نمى توان ارزش آن را بیان كرد. ارزش یك سال جوانى از میلیاردها دلار بیشتر است، چون در این دوران در هر ساعت مى تواند بهره هاى فراوانى كسب كند كه با پول و ثروت دنیا قابل مقایسه نیست. وقتى كه این سرمایه از انسان گرفته شد، به دنبال آن، ضعف و پیرى و ناتوانى مى آید و آنگاه مى فهمد كه چه نعمت و سرمایه عظیمى داشته و قدر آن را ندانسته است.(1)

در دوران جوانى، در بهترین فرصتها، هنگام بهره بردارى، شیطان انسان را وسوسه مى كند. گاه انسان را به چیزى سرگرم مى كند كه غیر از ضرر یا پوچى و بیهودگى نتیجه اى نخواهد داشت؛ مثلا، انسان را وادار مى كند كه ساعتى را صرف پركردن جدول یا بازى با شطرنج كند. بر فرض حلال بودن این قبیل كارها، نتیجه چند ساعت بازى در مقابل مطالعه، عبادت و توجه به خدا اصلا قابل مقایسه نیست. قرآن در باره شراب و قمار مى فرماید: ضرر آنها بیش از منفعت شان است؛ «اِثمُهُما أَكْبَرُ مِن


1ـ بنده در جوانى حدود شش ساعت مداوم مطالعه مى كردم؛ صبح، قبل از هر كارى، مطالعه مى كردم و پس از آن، با وجود ساعات ممتد كار علمى احساس خستگى مغزى نمى كردم، امّا اكنون با یك ربع ساعت مطالعه دچار خستگى مى شوم. در گذشته، به دلایلى مكرراً شب تا صبح بیدار بودم، بدون اینكه احساس كمبود خواب كنم ولى اكنون اگر نیم ساعت از خوابم كم شود قادر به كاركردن نیستم. با توجه به این نمونه ها، جوانان مى توانند دریابند كه چه سرمایه باارزشى در اختیار دارند. پس باید درصدد باشند كه بهترین استفاده را از آن ببرند.

نَفعِهِما»(1). همین مسأله دلیل حرمت آنهاست. هرچند برخى كارها حرام نیست، ولى انسان عاقل باید قدرت سنجش داشته باشد و عمر خود را صرف كارى كند كه بیشتر نفع دارد تا ضرر.

یكى از بهترین ویژگیهاى دوران جوانى این است كه اگر، خداى نكرده، انسان اشتباه و لغزشى مرتكب شود زود مى تواند آن را جبران كند. اگر فكر انسان یا رفتار او نادرست بود یا قدمى كج برداشت، براحتى، مى تواند جبران كند و مسیر خود را تغییر دهد امّا در هنگام پیرى اینگونه نیست. در دوران پیرى بازگشت از راه كج و جبران گذشته ها بسیار مشكل است، چنانكه در مثال نیز گفته شده است كه «چوب تر را چنان كه خواهى پیچ». شاخه تر درخت را مى توان خم و مجدداً راست كرد امّا وقتى همان چوب خشك شد قابل تغییر نیست. این همان حالت پیرى و جوانى است. روح و دل جوان مثل پارچه سفید یا ظرفى بلورین تمیز و شفاف است ولى در طول شصت، هفتاد سال زندگى آلودگیهایى براى او پیدا مى شود و مثل لكه هایى كه به تدریج پارچه سفیدى را آلوده كرده است به شكل اوّل باز نمى گردد.

در دوران عمر، كدورتها موجب مى شود كه شفافیّت و نشاط روح زایل شود. بنابراین، باید قدر جوانى را دانست و خوب از آن استفاده كرد. باید به دو نكته توجه شود: یكى علم و دیگرى عمل.

سعى كنید عمر خود را در راه تحصیل علم یا انجام كارى كه وظیفه است صرف كنید. در این باره، علم و عمل مى تواند كارگشا باشد. اگر عمر و جوانى در راه افزایش معلومات صرف شود مطمئناً معلومات مفید و


1ـ سوره بقره: 219.

علم نافع پشیمانى ندارد. عمل به وظایف، از خدمت به پدر و مادر تاانجام مسائل اجتماعى انقلابى و آنچه را كه مربوط به اسلام است، همه مفید و موجب كسب كمالات دنیوى و درجات اخروى است.

حضرت امام خمینى(قدس سره) غالباً در نصایح خود، بویژه در آخر سال تحصیلى، به جوانان سفارش مى كردند كه قدر جوانى را بدانند. گاهى نیز اشاره مى كردند كه وقتى انسان پیر مى شود نشاط كار كردن ندارد، اراده او ضعیف و توان بدن او كم مى شود. در آنوقت، ما منظور سخن امام(قدس سره) را بدرستى درك نمى كردیم اما اكنون در سنین پیرى، منظور ایشان بخوبى روشن شده است. طبعاً چنین انتظارى از جوانان نمى رود كه با این نصیحت واقعیت را لمس كنند و احساس سالخوردگان را پیدا كنند ولى انتظار داریم كه وقتى به جوانها نصیحت مى كنیم كه قدر جوانى را بدانند انگیزه بیشترى براى آنها پیدا شود تا بیشتر اندیشه كنند و بهتر از جوانى خود بهره گیرند.

اگر تاریخ اسلام و تشیّع بررسى شود مشهود است كه همیشه ترویج دین، مقاومت در مقابل دشمنان، خدمت به محرومان، مقابله با مهاجمان و دفاع از حق به وسیله جوانان انجام مى گرفته است. بدیهى است، افرادى كه به سن پیرى مى رسند توان و نشاط بدنى براى كار ندارند.

تا حدّ امكان، در وقت صرفه جویى كنید. مرحوم علاّمه طباطبایى(رحمه الله)وقتى تفسیر المیزان را مى نوشتند، پاكنویس و پیش نویس نداشتند بلكه همان را كه مى نوشتند براى چاپ ارائه مى دادند؛ ابتدا صفحات را بدون نقطه گذارى مى نوشتند، آنگاه هنگام مرور مجدد نقطه ها را مى گذاشتند. ایشان مى گفتند كه «من حساب كرده ام كه اگر به این سبك بنویسم، در نوشتن هر ده صفحه به مقدار یك صفحه در وقت صرفه جویى مى شود».

این نكته نشان دهنده ارزش وقت در نزد ایشان است. چقدر فرق است بین ایشان و كسى كه عمر خود را بیهوده تلف مى كند و آن را صرف گپ زدنهاى بیجا و یا كارهاى لغو دیگر مى كند!

ما باید در شیوه كار، رفتار، بهره بردارى از عمر و استفاده از امكانات بیشتر دقت كنیم. باید سعى كنیم تا لحظات عمر ما بى فایده از دست نرود. اولین كارى كه باید كرد بهتر استفاده كردن از وقت است. روحانیون عزیز باید دقت كنند كه ساعات عمرشان را چگونه پر مى كند، با مطالعه و مباحثه آن را تكمیل كنند و اگر برنامه هاى معمولى درس وقت ایشان را پر نمى كند از دروس و مطالعات جنبى استفاده كنند، حتى اگر نیم یا یك ساعت فراغت دارند از آن استفاده نمایند؛ مثلا، مطالعه تفسیر، حدیث، كتابهاى اخلاقى، تاریخ، سیره ائمه(علیهم السلام) و بسیارى از مطالب عام و مفیدى كه در زمینه هاى روان شناسى، تربیت و اخلاق براى همه مفید است. بنابراین، لازم است كه موضوعات و كتابهاى مورد نظر خود را از قبل آماده كرده باشند تا به محض فراغت یافتن، از آنها استفاده كنند.

برخى كارها با آنكه از سنخ كارهاى تحصیلى نیست ولى لازم است؛ مثل ورزش كردن به مقدار یك ربع ساعت در هر روز، یا راه رفتن به قدر نیم ساعت، دید و بازدیدهاى دوستانه، دیدار با علما، صله رحم و برنامه هاى دیگر ولى نشستن و گپ زدن و اوقات تحصیلى را به هدردادن و بى حساب و بى برنامه كاركردن اشتباه است. باید انداره گیرى كرد و با برنامه و نظم كارها را در حدّ اعتدال انجام داد.

نباید به دنبال بهانه باشیم تا وقت خود را تلف كنیم و دنبال سرگرمى برویم. سرگرمى یعنى گذر عمر بدون اینكه انسان بفهمد كه عمر او چگونه مى گذرد یا آنكه خود بخواهد وقت را بگذراند. این كار نشانه كمى

معرفت ما نسبت به عمر و ارزش وجودیمان است كه البته در اشخاص گوناگون شدت و ضعف دارد. ولى متیقّن است كه اكثر قریب به اتفاق مردم ارزش وجودى خود و عمر خود را نمى دانند. روحانى نیز جزو همان اكثریت است اما در اثر بركت كلمات اهل بیت(علیهم السلام) باید بیش از مردم توجه داشته باشد.

ما در زمانى واقع شده ایم كه، به لطف خداوند، امكانات تكامل فراهم است و آن قدر واجبات داریم كه معلوم نیست فرصتى براى مستحبات پیدا كنیم، چه برسد به انجام كارهاى مباح و اعمال مشتبه. اگر درست فكر كنیم، خواهیم دید كه چه وظایفى بر دوش ما قرار دارد. آن قدر وظایف ما سنگین و عمر ما با ارزش است كه هرلحظه آن باید صرف كارهاى واجب شود تا ثواب كلانى داشته باشد.

واقعیت این است كه هیچ انسانى، غیر از معصومین: و كسانى كه با آنها بوده اند، قدر خود را نشناخته است؛ یعنى، باور نكرده است كه با لحظه لحظه عمر خود چه گوهرهاى گرانبهایى مى تواند تهیه كند، حتى گاهى ما به طور كلى غافل مى شویم.

خواه ناخواه، عمر در گذر است و نمى توان گذر آن را متوقّف كرد امّا اگر توجه پیدا كنیم كه با این دقایق گذرا چه چیزهایى مى توان تحصیل كرد، بخصوص از نظر كمالات اخروى و اجر و پاداش ابدى، خواهیم دانست كه هیچ مثالى نمى تواند این معنا را مجسّم كند.

این مثل معروف است كه «وقت طلا است» و یكى از شعارهایى است كه همه، به صورت مبالغه آمیز، مطرح مى كنند. معمولا شعارها را بالاتر از مقدار واقعیت مطرح مى كنند تا در عمل و نتیجه به حد نصاب برسد. لذا مى گویند وقت طلاست كه دست كم براى آن به اندازه نقره ارزش قایل

شوند. اما اگر بدقت حساب كنیم كه البته بسیار هم مشكل نیست خواهیم دانست كه هر ثانیه از وقت انسان از همه جهان، با تمام ارزشهاى مادى آن، بیشتر است، تا آنجا كه ارزش آن بى نهایت و نامتناهى است. وقتى با یك لحظه از عمر مى توان چیزى را بدست آورد كه تمام شدنى نیست، پس آن با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نخواهد بود. بنابراین، هر لحظه از عمر ما از همه جهان بیشتر مى ارزد.

این مسأله براى هر انسانى مطرح است، در هر شرایطى كه باشد ولى گاهى خدا براى اشخاص، گروهها یا ملتى، وضعیتى خاص پیش مى آورد كه ارزش آن چندین برابر افزوده مى شود؛ یعنى، علاوه بر حسابى كه براى عموم مردم هست كه هر لحظه از عمر آنها بى نهایت ارزش دارد، ما در وضعیتى هستیم كه براى كمتر كسى در تاریخ چنین وضعیتى پیش آمده است، كه وجود آنها تا این حد پرارزش شده باشد و بتواند آثار مهمى را بهوجود آورد و از عمر خود استفاده هاى عظیم ببرد.

وقتى شیطان انسان را فریب مى دهد، سرگرم مى كند، عمر او را مى رباید و خود فرد نیز براى عمر خود ارزشى قایل نمى شود مثل این است كه كسى طلایى در دست داشته باشد و بخواهد آن را در بیابانى گم كند! چه حماقت بزرگى! امّا؛ وقتى فرد طلا را گم مى كند مى تواند جستجو كند تا آن را بیابد یا اگر آن را به اشتباه در جایى گذاشت از دیگران بپرسد تا پیدا شود؛ اما شخصى كه جوانى خود را صرف كارهاى بى فایده مى كند از آن بدتر است، چون هرگز امكان بازیافتن عمر و یا جبران مافات را ندارد.

مشكلات و مكاید شیطانى نباید موجب ركود و جمود روحانیت گردد. انسان موجود بسیار عجیبى است؛ در یك لحظه، چنان اوج مى گیرد كه به سوى عرش پر مى كشد و در لحظه دیگر، چنان سقوط مى كند كه به

اسفل السافلین مى رود. گاهى ملكوتى مى شود و در محراب عبادت خدا را سجده مى كند یا در جلسه درس، مى نشیند یا به كارهاى علمى و تحقیقى مى پردازد و یا در باره اسلام مى اندیشد و براى پیشرفت و خدمت به آن برنامه ریزى مى كند و زمانى حیوان صفت شده و به كارهاى حیوانى روى مى آورد. این خطرها براى آدمیزاد بوده و هست و هیچ فردى غیر از معصومین(علیهم السلام) در برابر آنها مصونیت ندارد.

بنابراین، باید مواظب خود باشیم كه به جاهاى خطرناك نزدیك نشویم. باید همیشه براى محرّمات مرزى قایل شویم و خود را از آنها دور نگه داریم. باید مواظب باشیم و به اعمال خود مغرور نشویم، فریب وسوسه هاى شیطان را نخوریم و كارهاى بد خود را توجیه نكنیم. نگوییم ما براى انقلاب فلان كار و خدمت را انجام داده ایم و یا فلان مدت براى اسلام زندانى كشیده ایم، پس انجام فلان كار خلاف اشكالى ندارد، یك نگاه به نامحرم یا امثال آن گناه مهمى نیست؛ غافل از اینكه همین گناهان كوچك، انسان را به پرتگاه جهنم مى كشاند. طلاب عزیز باید سعى كنند خود را دلبسته مقام، منزلت و زخارف دنیوى نكنند و به دامهاى شیطانى گرفتار نشوند و ارزش وجودى خویش و كارهاى خود را درك نمایند، از اشتغال به كارهاى كم اهمیت پرهیز كنند و فكر خود را در كارهایى متمركز كنند كه مى تواند از كار مسلمانان گره اى باز كند. وقتى فكر ما مى تواند مشكل گشاى كار مسلمانان باشد حیف نیست كه صرف كارهاى عبث و بچه گانه گردد؟

6ـ اهمیت دادن به تحصیل

برادران عزیز جوان، پرتوان و با استعداد موقعیت خود را درك كنند و

اگر در زمینه تحصیل، كتاب، استاد، درس و مواردى از این قبیل كمبودهایى وجود دارد آنها را عذرى براى عقب ماندگیهاى خود ندانند. در باره هر نقصى، در قیامت از آنها سؤال خواهد شد كه چرا آن را برطرف نكردند؛ مگر آن نقصها در جاهاى دیگر نبود؟ به فرض، اگر گفته شد كه دروس فلسفى این عیبها را دارد، كتاب، استاد و جوّ فرهنگى مساعد نیست سؤال این است كه در همه دنیا چنین نمونه هایى و بلكه بدتر از آن بوده است ولى افراد، با تلاش خود، آن را تغییر داده اند، پس چرا شما این كار را نكردید؟ كتابهاى درسى گوناگون، ریاضیات، فیزیك و امثال اینها، همیشه اینگونه نبوده است و افرادى زحمت كشیده و پیشنهاد داده اند و دیگران اصلاحات و تغییراتى در آنها داده اند؛ چرا ما این كار را نكنیم؟ پس هر طلبه باید خود را همچون سربازى رویاروى دشمن ببیند و به تحصیل اهمیت دهد.

مسائل زندگى، مشكلات اقتصادىـ رفاهى و چیزهایى از این قبیل نباید مانع از تلاش علمى شود. با توجه به كمبودهایى كه هست و نیاز شدیدى كه جامعه به فرهنگ اسلامى دارد، اهتمام به تحصیل یك واجب متعیّن است و كوتاهى در این زمینه عیناً مثل فرار از جنگ است. همچنان كه فرار از جنگ، براى كسى كه در معركه حضور دارد، حرام است كوتاهى در تحصیل، براى كسانى كه وسایل تحصیلى برایشان فراهم مى باشد، مثل فرار از جنگ است.

اهمیت به تحصیل، صرف نظر از آنچه در قرآن شریف و روایات وارد شده است، از نظر عقل نیز كاملا روشن است. وقتى قبول داشته باشیم كه سعادت انسان در عمل به كتاب و سنت حاصل مى شود، براى ما شكّى باقى نمى ماند كه باید كتاب و سنت را هر چه بهتر بفهمیم و بشناسیم تا

بهتر به كار گیریم. بنابراین، نیازى نیست كه به طور تعبّدى از آیات و روایات بر وجوب تحصیل دلیلى بیاوریم، هر چند روایات بسیارى در این زمینه وجود دارد.

مرحوم علاّمه طباطبایى(رحمه الله) نقل مى كردند كه «استاد فلسفه ما، مرحوم آقا سید حسن بادكوبه اى، در نجف، به من گفت: مى بینم كه تو به فلسفه علاقه دارى و مى توانى در این رشته پیشرفت كنى. لذا به تو سفارش مى كنم كه ریاضیات بخوانى. من نیز اطاعت كردم و فردى را در نجف پیدا كردم تا به من ریاضیات بیاموزد. وى مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانسارى(رحمه الله) بود. از او خواهش كردم كه براى من یك كلاس درس ریاضى بگذارد. ایشان گفت: وقت ندارم، گفتم: هر وقت كه شما بگویید من حاضرم در درس شما شركت كنم. او گفت: در وقتى كه من معیّن كنم شما نمى توانید بیایید. مجدداً تأكید كردم كه هر وقتى را شما بگویید خدمت شما مى آیم. چون استاد ما گفته است كه ریاضیات بخوانید هر طور شده مى خواهم ریاضیات بخوانم. وى گفت: من فقط ظهرها وقت دارم.» معمولا كسانى كه اهل نجف هستند در تابستان، به علت گرمى هوا، از ساعت 9 صبح به سرداب مى روند؛ درحالى كه فردى مثل مرحوم علاّمه طباطبایى، كه در هواى خنك تبریز بزرگ شده است، اگر بخواهد هر روز ظهر از محله حویش نجف تا محله جدیده پیاده برود و، پس از طى این مقدار مسافت در درس ریاضیات شركت كند كار مشكل و طاقت فرسایى است. مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله) مى فرمودند: «هر روز، براى شركت در این كلاس، عرق سرم به پاشنه پایم میرسید.» اینگونه بود كه بالاخره علاّمه شد.

سلاح روحانى علم است و علم در كتاب و بحث. البته علم معنوى، كه

از آن به «نُورٌ یَقْذِفُهُ اللّهُ فی قَلبِ مَن یریدُ اَنْ یَهْدِیَهُ»(1) تعبیر مى شود، مسأله اى دیگر است امّا ابزارى كه ما مى خواهیم بهوسیله آن با دشمن بجنگیم از راه كتاب و درس و بحث بدست مى آید. همچنان كه رزمنده نباید در جبهه از سلاح خود غافل شود (خُذُوا حِذْرَكُم...)(2)، روحانى نیز باید دائماً در فكر سلاح خود باشد؛ یعنى، معلومات بیشترى كسب كند تا بتواند بهوسیله آنها در دشمن نفوذ كند و آبروى اسلام و روحانیت را حفظ كند.

از هر جهت كه حساب كنیم، نیاز به تحصیل و شناخت صحیح اسلام و دفاع از اصول اسلامى و دفاع از قوانین اسلام روز به روز بیشتر مى شود و به همان اندازه كه سطح معلومات بالاتر مى رود، نیاز به شناخت اسلام بیشتر مى شود. به همان اندازه كه تبلیغات دشمنان بیشتر وسعت پیدا مى كند و مكاتب گوناگون و متعدّد در دنیا پیدا مى شود، این نیاز بیشتر مى شود. امروز باید تحصیل را به صورت بزرگترین و مقدّسترین جهاد تلقّى نمود. جهاد با اسلحه بسى آسانتر از جهاد با فكر است. سلاح این جهاد سلاحى نیست كه بتوان آن را از خارج از كشور وارد كرد یا آنكه به شكلى آماده شده از جایى تهیّه كرد. این سلاحى است كه باید بتدریج با فشارآوردن به مغزها وكار وتلاش فكرى فراوان فراهم شود و نمى توان آن را از بازار خرید یا بوسیله دیگرى تهیه كرد. بنابراین، ضرورت این مسأله بیشتر روشن مى شود.

پس باید كسانى خالصانه، با استمداد از خداى متعال وبا توسل به اولیاى او، همت كنند و با جدیّت بیشتر به تحصیل بپردازند تا بتوانند


1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 140، روایت 5، باب 52.

2ـ سوره نساء: 102.

گوشه اى از این نیازها را تأمین كنند وگرنه دشمنان ما با مغتنم شمردن فرصت، شروع به منحرف كردن افكار مسلمانان مى كنند و افكار انحرافى را رواج مى دهند تا جوانان ما را به دامهاى خود بیندازند و رفته رفته زمام امور از دست اسلام خواهان واقعى گرفته شود و در اختیار تربیت شدگان آنها قرار گیرد.

هر روحانى كه بتواند تحصیلات دینى را ادامه دهد و مانعى جدّى بر سر راه او نباشد، تحصیلات دینى براى او در حكم واجب عینى خواهد بود مادامى كه مَن به الكفایه وجود نداشته باشد.

گرچه امروز، در برخى مدارس، معلمان و دبیرانى پاسخگوى سؤالات دینى دانش آموزان هستند ولى این كمبود در دانشگاهها محرز است و باید آن را نیز تأمین كرد. در محل زندگى ما نیز، ممكن است روحانى به قدر كافى وجود داشته باشد، كه مشكلات دینى مردم را حل كند، ولى در بسیارى از شهرها، به تعداد كافى روحانى حضور ندارد. پس مردم باید دین خود را از چه كسى بیاموزند؟ نیازهاى سایر كشورها نیز در جاى خود باقى است.

با توجه به این نكات، تحصیل علوم دینى واجبى است در حكم واجب عینى؛ یعنى، واجب كفایى تعیّن یافته. غیر از علوم دینى، بقیه دروس نیازهاى دنیوى را میتوان مرتفع كرد. كشور ما به دكتر، مهندس و شغلهاى دیگر نیاز دارد ولى اگر دكتر نباشد حدّاكثر عده معدودى با مرض خود مى میرند در حالى كه اگر روحانى نداشته باشیم مردم دین خود را از دست مى دهند و به سوى عذاب ابدى پیش مى روند.

پزشكى كه به رایگان محرومان جامعه را مداوا مى كند و افراد مستعضف را از امراض گوناگون نجات مى دهد، نتیجه كار او تداوم

بخشیدن موقتى به زندگى بیماران است و چه بسا، ماندن اینگونه بیماران در دنیا به ضرر آنها نیز تمام شود، زیرا آخرت خود را خراب مى كنند؛ ولى اگر روحانى نباشد، دین مردم حفظ نشود و اعتقادات آنها به اسلام مورد هجوم قرار گیرد كار مردم به انحراف و كفر مى كشد و درنتیجه براى همیشه معذّب خواهند بود. پس این دو رشته تحصیلى با هم قابل مقایسه نیست.

امروز آموختن علوم دینى یك مستحب نیست بلكه یكى از بزرگترین واجبات است و چون مَن به الكفایه وجود ندارد تعیّن پیدا كرده است و هر كس قدرت و امید پیشرفتى داشته باشد و از نظر استعداد و امكان تحصیل نیز مانعى براى او نباشد، تحصیل علوم دینى براى دفاع از عقاید، فرهنگ، ارزش و كیان اسلام براى او واجب تعیین یافته است. اگر چنین افراد عالمى وجود نداشته باشند چه كسى از اسلام دفاع خواهد كرد؟

بیش از همه، كسانى داراى ارزشند كه تحصیلات لازم را كسب كرده باشند و وظایف خود را به نحو صحیح انجام دهند. ارزش انسان به ظاهر نیست، ارزش واقعى از آنِ كسانى است كه در پیشگاه ولىّ عصر(علیه السلام) به عنوان سرباز پذیرفته شده باشند: آنان كه سلاح لازم را براى دفاع از دشمنان اسلام تهیه كرده اند. همانسان كه كالاهاى اقتصادى كشورى به كشور دیگر صادر مى شود، فرهنگ، افكار، عقاید و اندیشه ها نیز صادر مى شود. باید جامعه خود را مقابل ورود میكروبها اعتقادى واكسینه كنیم. این میكروبها در كتابها، روزنامه ها، مجله ها و فیلمهاست. روحانیت باید آنچنان در تحكیم عقاید و تصحیح افكار و آراء مردم بكوشند كه امواج تبلیعات دشمن كوچكترین خطرى براى آنها ایجاد نكند.

امروز وظایف روحانیت بسیار سنگین است. اگر چنین نبود در باره

آنها گفته نمى شد كه «اِذا كانَ یَومُ القِیامَةِ وزَن مِدادُ العُلَماءِ بِدِماءِ الشُّهَداءِ فَیُرجَحْ مِدادُ العُلَماءِ عَلى دِماءِ الشُّهِداءِ»(1) و احادیثى از این قبیل.

این فضایل براى عالمى است كه مجاهدانه تلاش كند و كار خود را جهادى فرهنگى بداند، نه یك حرفه و شغل و راه كسب معیشت و درآمد. اگر انگیزه روحانى مادى و دنیوى باشد و روحانى بودن را یك شغل تلقّى كند هرگز نمى تواند وظیفه مقدّسى را كه بر دوش اوست بدرستى انجام دهد. علماى گذشته با فقر شدید زندگى مى كردند و حاضر نبودند كه دامان پاك روحانیت را به مادیت نامشروع بیالایند. اگر روحانى علم لازم را تحصیل كند و آنچه را مورد نیاز جامعه است بیاموزد، شیوه صحیح تبلیغ دین را فراگیرد، قلب خود را به زینت تقوى بیاراید، نیت خود را براى ترویج اسلام پاك كند، هر لحظه اى از عمر او ثواب شركت در جهادى عظیم خواهد داشت و در آن صورت است كه «یُرْجَحْ مِدادُ العُلَماءِ عَلى دِماءِ الشُّهداءِ»(2) خواهد بود.

روحانیون باید دوستان، نزدیكان و جوانانى را كه به دبیرستان مى روند، از استعداد خوبى برخوردارند و اصالت خانوادگى دارند تشویق كنند تا طلبه شوند، چون اسلام و جامعه به اسلام شناس نیازمند است و در این زمینه، به قدر كافى متخصّص نداریم. هر وقت در جامعه ما به قدركافى عالم وجود داشت نوبت به كارهاى دیگر مى رسد.

البته بعضى از افراد مشكلات خانوادگى دارند، نمى توانند با زندگى طلبگى بسازند، یا استعداد چندانى ندارند و نمى توانند به قدر كافى پیشرفت كنند؛ امّا اگر استعداد آنها از حدّ متوسط پائین تر نباشد و قدرت


1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، باب 8، ص 16، روایت 25.

2ـ همان.

ادامه تحصیل داشته باشند بر چنین اشخاصى، طبق این بیان، تحصیلْ واجب متعیّن است و چون واجب است اجازه پدر و مادر نیز شرط نیست و حتّى با نهى آنها، این تكلیف ساقط نمى شود، مثل جبهه رفتن هنگامى كه واجب متعیّن باشد.

امید است همه ما به وظایف خود آشنا شویم و بتوانیم از عمر خود كمال استفاده را ببریم و در راه نشر اسلام گامهاى مؤثّرى برداریم.