جلسه دوم: راه رهایى از محبت دنیا

 

 

جلسه دوم

راه رهایى از محبت دنیا

وَمِنْ وَصِیَّة لَه(علیه السلام) لِلْحَسَنِ وَالْحُسَیْن(علیهما السلام) لَمَّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَم لَعَنَهُ اللهُ: أُوصِیكُمَا بِتَقْوَى اللهِ وَأَلاَّ تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَإِنْ بَغَتْكُمَا، وَلاَ تَأْسَفَا عَلَى شَیْء مِنْهَا زُوِیَ عَنْكُمَا، وَقُولاَ بِالْحَقِّ وَاعْمَلاَ لِلاَْجْرِ وَكُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛(1) از جمله وصایاى امیرالمؤمنین(علیه السلام) به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) است آن هنگام كه ابن‌ملجم ‌لعنة الله علیه‌ـ آن حضرت را مضروب ساخته بود: سفارش مى‌كنم شما را به تقواى الهى، و این‌كه در پى دنیا نباشید هرچند دنیا در پى شما برآید، و بر چیزى از دنیا كه از شما گرفته شده است اندوهناك مشوید، و به حق سخن بگویید، و براى پاداش [آخرت] كار كنید، و دشمن ستمكار و یار ستمدیده باشید.

 

مرورى بر مطالب پیشین

آخرین وصایاى امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه در بستر شهادت بیان شده، به


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، نامه 47.

اقتضاى شرایط، قطعاً باید مشتمل بر مطالبى بسیار ارزنده و كارگشا براى جامعه اسلامى و مسلمانان و پیروان آن حضرت باشد. هرچند ممكن است ظاهر این عبارات ساده به نظر برسد، اما باید بدانیم عمق آنها و تأثیرى كه مى‌تواند در زندگى ما داشته باشد بسیار حیاتى و مهم است. ما اگر به این سفارش‌ها عمل كنیم هماى سعادت در زندگى فردى و اجتماعى ما پر خواهد گشود، و در آن سو نیز در صورت عمل نكردن به آنها شقاوت و بدبختى گریبان‌گیرمان خواهد شد.

برخى از امور این‌گونه‌اند كه خواه ما به آنها اهمیت بدهیم و خواه ندهیم تأثیر خود را بر زندگى ما دارند. براى مثال، ما در بسیارى از اوقات از وجود هوا غافلیم و به نقش و اهمیت آن در زندگى خود توجهى نداریم. روشن است كه اگر فقط چند لحظه كوتاه هوا به ما نرسد حیاتمان به خطر خواهد افتاد. اما اهمیت ندادن ما به هوا موجب سلب نقش سازنده آن در زندگى ما نیست و ما پیوسته از هوا استفاده مى‌كنیم و اكسیژن موجود در آن، لحظه به لحظه استمرار حیات ما را تضمین مى‌كند. اكنون باید توجه داشته باشیم كه سخنان اهل‌بیت(علیهم السلام) و از جمله این فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) این‌گونه نیستند و اگر ما به آنها اهمیت ندهیم و آنها را به كار نبندیم، عواقب سوئى در پى خواهد داشت.

اهل‌بیت و ائمه معصومین(علیهم السلام) آن‌چه را كه براى بشر لازم‌تر بوده است با بیانى صریح و روشن در اختیار وى قرار داده‌اند و بیشتر بر آن تأكید ورزیده‌اند، اما متأسفانه در بسیارى موارد، این بیانات براى ما جنبه عادى پیدا كرده و اهمیت چندانى به آنها نمى‌دهیم. در هر صورت باید مراقب باشیم كه این بیانات نسخه‌هاى نجات‌بخش جامعه بشرى‌اند و به ویژه ما

پیروان اهل‌بیت(علیهم السلام) اگر به آنها توجه نكنیم، خسارات جبران‌ناپذیرى بر ما وارد خواهد شد. اكنون با توجه به این نكته به سراغ این وصیت شریف مى‌رویم و شرح آن را پى مى‌گیریم.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این وصیت پس از سفارش به تقوا به این نكته اشاره فرمودند كه:

وَأَلاَّ تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَإِنْ بَغَتْكُمَا وَلاَ تَأْسَفَا عَلَى شَیْء مِنْهَا زُوِیَ عَنْكُمَا؛ به دنبال دنیا نروید گرچه دنیا به دنبال شما بیاید و بر چیزى از آن كه از شما گرفته شده اندوهناك نشوید.

یكى از مسائل مورد تأكید امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جاى جاى نهج‌البلاغه همین است كه به مؤمنان و پیروان خود سفارش مى‌كنند كه به دنیا بها ندهند، به آن دل نبندند و زخارف دنیا را قبله و معشوق خود قرار ندهند. اصولا اگر بیانات مربوط به تقوا و تحذیر از دنیا را از نهج‌البلاغه برداریم شاید مطلب چندانى در آن باقى نماند. این دو مسأله، یعنى تقوا و تحذیر از دنیا، دو محور اساسى بسیارى از بیانات و كلمات امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج‌البلاغه است. در هر صورت، اشاره كردیم كه در مورد حب دنیا كه در این فراز از وصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بدان اشاره شده، سؤالاتى قابل طرح و بحث است. از جمله، یكى این سؤال بود كه منظور از مذمت دنیا در روایات چیست؟ چرا در روایات ما این همه از دنیا مذمت شده، تا آن‌جا كه فرموده‌اند: اَلدُّنْیا مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ مَا فِیهَا؟(1)

نتیجه بحثى كه در این زمینه انجام دادیم این شد كه منظور از مذمت دنیا مذمت زمین و آسمان و گیاهان و سایر مخلوقات خداى متعال نیست،


1. بحارالانوار، ج 77، ص 82، روایت 3، باب 4.

بلكه آن‌چه مذموم است نوع برخورد ما با دنیا است. اگر دنیا مذمت شده است، در واقع دل‌بستگى ما به دنیا و عشق ورزیدن ما به آن مقصود است نه آن‌كه خود دنیا از آن جهت كه مخلوق خداوند است عیب و اشكالى داشته باشد. خداى متعال هرچه خلق كرده، نیكو آفریده و عیبى در آن نیست:

الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْء خَلَقَه؛(1) آن كس كه هر چیزى را كه آفریده نیكو آفریده است.

این آسمان و زمین و ستارگان و حوادث و پدیده‌هایى كه در عالم تحقق پیدا مى‌كنند همه تابع حكمت الهى و نظام احسن است. مذمت در واقع متوجه ما است در این‌كه وسیله را با هدف، راه را با مقصد، و مقدمه را با ذى‌المقدمه اشتباه بگیریم. فرض كنید اتومبیلى لوكس را در اختیار ما قرار داده‌اند تا براى تردد و رفت و آمد از آن استفاده كنیم. حال اگر كسى به جاى سوار شدن به ماشین مشغول شستن و تمیز كردن و برق انداختن و خوش‌بو كردن آن شود و ماشین را هیچ حركت ندهد، آیا این كار احمقانه نخواهد بود؟ مَثَل دنیا نیز مَثَل مركب و وسیله است؛ هم‌چنان‌كه در روایت فرمود:

لا تَسُبُّوا الدُّنْیا فَنِعْمَتْ مَطِیَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَیْها یَبْلُغُ الْخَیْرَ وَبِها یَنْجُوا مِنَ الشَّر؛(2) به دنیا بد نگویید، زیرا دنیا مركب خوبى است براى مؤمن كه سوار بر آن به خیر دست مى یابد، و به وسیله آن از شرّ نجات پیدا مى كند.


1. سجده (32)، 7.

2. بحارالانوار، ج 77، ص 180، روایت 10، باب 7.

دنیا براى مؤمن وسیله و مركبى بسیار خوب است كه مى‌تواند او را به خیرات برساند و از شرور نجات بخشد؛ اما این در صورتى است كه آن را مركب و وسیله حساب كنیم و با سوار شدن بر آن خود را به مقصد برسانیم، نه آن‌كه تمام توجهمان معطوف خود این مركب شود و به جاى استفاده، سرگرم شستن و برق انداختن و تزیین آن شویم. این دنیا مركب و وسیله است نه مقصد و هدف. به مركب باید به آن اندازه رسیدگى كرد كه براى رساندن به مقصدْ لازم است، اما توجه بیش از این به آن، كارى غیر عاقلانه و كودكانه است.

بنابراین عیب در دنیا نیست، عیب در نوع نگاه ما به دنیا است كه ما هدف اصلى را كه دنیا وسیله رسیدن به آن است فراموش مى‌كنیم و مى‌پنداریم خود دنیا هدف است. مقصود بیاناتى از این قبیل كه «لا تَغْتَرُّوا بِالدُّنْیا؛(1) فریب دنیا را نخورید» نیز همین است. فریب دنیا همین است كه انسان خیال كند مقصد دنیا است؛ و حال آن‌كه دنیا فقط وسیله و راه رسیدن به مقصد است نه خود مقصد و هدف. اگر ما به چشم وسیله و راه به دنیا نگاه كنیم هیچ عیب و ملامتى ندارد و بسیار هم خوب و پسندیده است. خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ كسى كه از دنیا بد مى‌گفت، او را ملامت كردند و فرمودند دنیا جایى است كه اولیاى خدا در آن تجارت مى‌كنند و بهشت برین را به دست مى‌آورند:

مَتْجَرُ اَوْلِیاءِ اللهِ اكْتَسَبُوا فیهَا الرَّحْمَةَ وَرَبِحُوا فیهَا الْجَنَّةَ؛(2)[دنیا] محل تجارت دوستان خدا است، كه در آن رحمت خدا را كسب مى‌كنند و بهشت برین را بهره مى‌برند.


1. همان، ج 32، ص 356، روایت 337، باب 10.

2. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، كلمات قصار، كلمه 126.

در جایى دیگر نیز مى‌فرمایند راه رسیدن به آخرت و نعمت‌ها و سعادت اخروى، همین دنیا است و اگر دنیایى نباشد آخرتى هم در كار نخواهد بود:

بِالدُّنْیا تُحْرَزُ الاْخِرَةُ؛(1) آخرت به وسیله دنیا به دست مى‌آید.

اگر این دنیا نباشد و انسان عمل خیر در آن انجام ندهد، در آخرت به ثواب و پاداشى نخواهد رسید. دنیا است كه ما را به آخرت مى‌رساند.

بنابراین مذمت‌هایى كه در آیات و روایات وارد شده در واقع به ما، و نه به دنیا، باز‌مى‌گردد. همان‌گونه كه در گفتار پیشین اشاره كردیم، آن‌چه مذموم است نوع نگاه و نگرش ما به دنیا است. به اصطلاح ادبى، توصیف دنیا به بدى و مذمت آن، از باب «وصف به حال متعلَّق» است؛ یعنى مذمت در واقع مربوط به رفتارى است كه ما با دنیا داریم نه خود دنیا، و این مذمت مجازاً به دنیا نسبت داده مى‌شود. این‌گونه مجاز در عرف نیز شایع است و ما در محاورات روزمره خودمان نیز در موارد متعددى آن را به كار مى‌بریم.

اما مطلب دیگرى كه در این‌جا وجود دارد این است كه چرا با وجود آن‌كه ما به طور فطرى و تكوینى به دنیا گرایش و علاقه داریم، گفته مى‌شود، باید ریشه این محبت را از دل بركنیم؟ ما در این دنیا متولد مى‌شویم، در آن رشد مى‌یابیم و بزرگ مى‌شویم، از لذایذ آن برخوردار مى‌شویم و با آن انس مى‌گیریم. از این رو بسیار طبیعى است كه نسبت به دنیا محبت و دل‌بستگى داشته باشیم. با این حال چرا در روایات تأكید مى‌شود كه این محبت را از دل بیرون كنیم؟ مگر دنیا مخلوق خدا نیست؟


1. همان، خطبه 156.

مخلوقات خدا هم كه همه بر اساس حكمت و طبق نظم احسن آفریده شده‌اند:

الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْء خَلَقَه؛(1) آن كس كه هر چیزى را كه آفریده نیكو آفریده است.

با این حال پس چرا ما نباید دنیا را دوست بداریم؟

با بحثى كه تا كنون داشته‌ایم پاسخ این سؤال نیز روشن شده است. مذموم بودن حب دنیا آن‌جایى است كه دنیا ما را از هدف و مقصود اصلى باز‌دارد. اگر دنیا را به عنوان وسیله‌اى كه ما را به هدف و آخرت مى‌رساند دوست داشته باشیم اشكالى ندارد؛ اشكال در جایى است كه دوست داشتن به نحو استقلالى باشد. دوست داشتن دنیا به عنوان ابزار، راه، طریق و وسیله كسب رضایت خداوند و رسیدن به آخرت و سعادت جاوید هیچ مذمتى ندارد، مذمت از جایى شروع مى‌شود كه دنیا به خودى خود و بدون لحاظ این‌كه وسیله كسب آخرت است دوست داشته شود. براى وضوح بیشتر مطلب ذكر مثالى خالى از لطف نیست:

فرض كنید فرزند شما بیمار است و براى او دارویى تهیه كرده‌اید. بسته‌بندى و شیشه محتوى دارو هم بسیار زیبا و رنگین است. اكنون كودك به جاى خوردن دارو، آن را با اسباب‌بازى اشتباه گرفته و به خود آن بسته و شیشه چسبیده و دل خوش كرده است. یا فرض كنید لباسى برایش خریده‌اید و در بسته و كادویى به دستش مى‌دهید. او به جاى درآوردن لباس از پاكت و پوشیدن آن، تمام توجهش معطوف نقش و نگارهاى كاغذ كادو یا خود لباس شود و هیچ كارى به لباس و پوشیدن


1. سجده (32)، 7.

آن نداشته باشد. شما كه بزرگ‌تر و عاقل هستید، متوجهید كه این كار او اشتباه و تحت تأثیر احساسات كودكانه و نداشتن درك درست و صحیح است. لباس براى پوشیدن و محافظت بدن است و دارو نیز براى خوردن و بهبودى پیدا كردن؛ این‌كه كودك مى‌خواهد با لباس و شیشه دارو بازى كند اشتباه گرفتن هدف با وسیله است.

این مثال دقیقاً در برخورد و مواجهه افراد بزرگسال با دنیا تطبیق مى‌شود. اشكال اكثر انسان‌ها این است كه به جاى استفاده از دنیا براى رسیدن به مقصدى دیگر، سرگرم خود دنیا مى‌شوند. اینان به جاى آن‌كه نگاه آلى و ابزارى به دنیا داشته باشند به خود دنیا خیره مى‌شوند و نگاهشان به آن، نگاه استقلالى است. آینه براى آن است كه در آن، اشیاى دیگر را ببینیم و تماشا كنیم، نه آن‌كه به خود آینه چشم بدوزیم و خیره شویم و، براى مثال، ببینیم قاب آن‌چه شكلى یا چه رنگى و از چه جنسى است و قطر و اندازه شیشه آن چقدر است. ما باید از طریق آینه ماوراى آن را ببینیم و مقصود از نگاه به آینه، دیدن خود آینه نیست. دنیا نیز همین‌گونه است. ما باید از طریق دنیا ماوراى آن و آخرت را ببینیم، نه آن‌كه تمام حواس و توجهمان معطوف خود دنیا گردد. اگر انسان به خود دنیا نگاه كند، دنیا او را كور و كر و ذلیل مى‌كند. انسان در این حالت چشم و گوشش از دیدن و شنیدن حقیقت كور و كر مى‌شود. گناه براى انسان سمّ است و آخرت انسان و جامعه انسانى را تباه مى‌كند؛ اما كسى كه شیفته محبت دنیا شده گوشش به این حرف‌ها بدهكار نیست و گویا حقیقت را، كه جلوى چشم او است، نمى‌بیند. براى چنین كسى از تصرف در مالى كه متعلَّق حقوق فقرا و ایتام و مساكین باشد یا خودرویى كه

متعلق به بیت‌المال باشد ابا ندارد. دلى كه شیفته و عاشق دنیا شد دیگر موعظه در آن اثر نمى‌كند. حتى اگر پیامبر خدا هم او را نصیحت كند در او تأثیرى ندارد:

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون؛(1) كرانند، گنگانند، كورانند، پس ایشان عقل خود را به كار نمى گیرند.

اگر حب دنیا به گونه‌اى نبود كه انسان را از ماورا غافل كند چندان ضررى نداشت؛ گو این‌كه بالاخره انسان یك دل بیشتر ندارد و وقتى حب دنیا، هرچند ضعیف، در آن بود، حب خدا و اولیاى خدا و آخرت كم مى‌شود. در هر صورت، خطر مربوط به جایى است كه این حب آن‌چنان در دل رسوخ نماید كه چشم را كور و گوش را كر كند. این‌جا است كه دیگر موعظه در آن اثر نمى‌كند. دلى كه شیفته دنیا است، هزار هم كه آن را موعظه كنى، نمى‌شنود و حتى ریشخند مى‌زند و مسخره مى‌كند! كسى كه چنین دلى دارد اصلا حاضر نیست در مجلس موعظه بنشیند، یا كتابى را كه مشتمل بر پند و موعظه است مطالعه كند. او دلش در جایى دیگر است.

بنابراین اگر طورى بود كه محبت دنیا ما را از آخرت باز‌نمى‌داشت، جاى محبت خدا و اولیاى خدا را نمى‌گرفت و باعث این نمى‌شد كه ما از حق چشم‌پوشى كنیم و به سراغ باطل برویم، چندان عیب و ایرادى نداشت؛ اما اشكال كار این‌جا است كه اینها تدریجاً ظهور پیدا خواهد كرد. هرقدر لذت دنیا بیشتر پاى دندان آدمى‌زاده برود محبتش به دنیا بیشتر مى‌شود، و هرقدر محبت دنیا فزونى یابد، دیدن و شناختن و پذیرش حق كم مى‌شود و علاقه به آخرت و خدا و اولیاى خدا رو به افول مى‌گذارد.


1. بقره (2)، 171.

یك ظرف نمى‌تواند چند مظروف را با هم در خود جاى دهد بى‌آن‌كه اندازه هیچ یك از آنها كم و زیاد شود. در یك ظرف اگر، براى مثال، آب باشد، نمى‌توان آن را پر از شربت كرد بدون آن‌كه آب آن خالى شود. ظرف دل آدمى نیز هنگامى كه با محبت دنیا و مادیات پر شد دیگر جایى براى محبت خدا و آخرت و معنویات باقى نمى‌ماند، و اشكال مهم محبت دنیا همین است.

 

راهى براى خلاصى از محبت دنیا

با این اوصاف اكنون این سؤال پیش مى‌آید كه چه كنیم تا از این محبت خلاص شویم و نجات پیدا كنیم؟ این دردى است كه همه ما كم و بیش به آن مبتلاییم. تنها اوحدىّ از بندگان شایسته خدا هستند كه خداوند به آنها لطف كرده و محبت غیر خود را از دل آنان بیرون كرده است. البته این كار خداوند بى‌سبب و بى‌حكمت نیست و در اثر لیاقتى است كه آنان از خود نشان داده‌اند. آنان به اختیار خویش زمینه‌اى را فراهم مى‌كنند كه خداوند چنین لطفى در حق ایشان روا مى‌دارد و ریشه محبت دنیا را به كلى از صفحه دل و ضمیر آنان برمى‌كند. امام حسین(علیه السلام) در فرازى از دعاى عرفه به همین مطلب اشاره دارد:

اَنْتَ الَّذی اَشْرَقْتَ الاَْنْوَارَ فِی قُلُوبِ أَوْلِیَائِكَ حَتَّى عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ وَاَنْتَ الَّذی أَزَلْتَ الاَْغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاكَ وَلَمْ یَلْجَئُوا إِلَى غَیْرِكَ؛(1) تویى آن كس كه نورها را در قلب هاى دوستانت تاباندى تا آن كه تو را شناختند و تو را


1. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.

یگانه دانستند؛ و تویى آن كس كه بیگانگان را از قلب‌هاى دوست‌دارانت بیرون كردى تا غیر تو را دوست نداشته باشند و به غیر تو پناه نبرند.

آرى، خداوند بندگانى دارد كه نورهاى معنوى خویش را بر دل‌هاى آنان تابانده و ایشان در پرتو تابش آن انوار خدا را شناخته‌اند و به زلال «معرفة‌الله» رسیده‌اند. اشراق نور در دلْ امر مهمّى است كه ما از درك حقیقت آن عاجزیم. نتیجه این اشراق نیل به مقام معرفة‌الله است كه غایت آرزوى اهل دل و اولیاى خدا است. معرفت حاصل از این اشراق آن‌چنان قوى است كه محبت تمامى اغیار را از دل مى‌زداید و جز محبت حضرت حق محبّتى در آن باقى نمى‌گذارد: ...‌وَاَنْتَ الَّذی أَزَلْتَ الاَْغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاكَ وَلَمْ یَلْجَئُوا إِلَى غَیْرِكَ.

خوشا به حال اولیاى خدا كه چنین لیاقتى را در خود ایجاد مى‌كنند كه خداوند دل آنها را مخصوص خود مى‌گرداند و جایى براى محبت غیر خود در آن باقى نمى‌گذارد. ما اگر بهره‌اى داشته باشیم، این است كه نسبت به چنین انسان‌هایى عشق بورزیم و ارادت پیدا كنیم، وگرنه دل‌هاى آلوده ما كجا و اشراق و تابش چنین انوارى كجا؟ البته مأیوس هم نیستیم و آرزو داریم كه خداوند از خوان رحمت بى‌كران خود و به بركت توسل و عرض ارادت به این اولیاى الهى، این لیاقت را به ما نیز مرحمت فرماید كه دل‌هایمان از محبت اغیار پاك گردد و محبت و معرفت خداى متعال در آن جایگزین شود. در هر صورت، از این دسته احبّا و اولیاى الهى كه بگذریم، همه ما كم و بیش به این درد مبتلا هستیم و باید ببینیم راه نجات از محبت دنیا چیست.

یكى از راه‌هاى علاج و درمان این بیمارى، تفكر درباره عیوب محبت دنیا و توجه به آنها است. ملاك انسان در همه كارهاى اختیارى، محاسبه نفع و ضرر آن كار است. اگر انسان تصدیق كند كه كارى براى او منفعت قابل توجهى در پى دارد، به انجام آن كار اشتیاق پیدا مى‌كند، و اگر تصورش این باشد كه آن كار ضرر مهم و قابل توجهى برایش به همراه دارد از آن اجتناب مىورزد. در این‌جا نیز انسان باید عیوب دنیا را بشناسد، محاسن آخرت را هم ملاحظه نماید، سپس حساب كند و ببیند آیا صرف مى‌كند كه دل به لذایذ دنیا ببندد و از نعمت‌ها و مواهب اخروى محروم گردد. بسیارى از بیانات امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج‌البلاغه و هم‌چنین بیانات سایر ائمه اطهار(علیهم السلام) ما را به همین امر توجه مى‌دهد. اصولا یك راه عمومى تعلیم و تربیت همین است كه اگر بخواهند كسى را از كارى و چیزى برحذر بدارند، آن را تحقیر مى‌كنند و عیب‌ها و بدى‌هاى آن را برایش بیان مى‌كنند و از سوى دیگر محاسن ضد آن را توضیح مى‌دهند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره تحذیر از محبت دنیا، در نهج‌البلاغه مكرر از این روش استفاده كرده‌اند. آن حضرت با بیانات مختلف، پستى و حقارت دنیا را بیان فرموده‌اند؛ از جمله در جایى مى‌فرمایند:

لاَلْفَیْتُمْ دَنْیاكُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز؛(1) ...‌این دنیاى شما نزد من از عطسه بزى بى ارزش تر است!

مى‌فرماید این دنیایى كه این‌قدر به آن دل بسته‌اید و برایش سر و دست مى‌شكنید و عمر خود را صرف مى‌كنید تا بهره‌اى ناچیز از آن به دست


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، خطبه 3.

آورید؛ مى‌دانید پیش من چقدر ارزش دارد؟ اگر بزى سرما خورده باشد و عطسه كند و آب از بینى‌اش سرازیر باشد چه منظره نفرت‌انگیزى است؟ این دنیا نزد من بیش از این ارزش ندارد! در جایى دیگر مى‌فرماید:

وَاللهِ لَدُنْیاكُم هذِهِ اَهْوَنُ فی عَیْنی مِنْ عِراقِ خِنْزیر فی یَدِ مَجْذُوم؛(1) به خدا سوگند این دنیاى شما در چشم من پست‌تر است از استخوان خوكى كه در دست شخصى گرفتار به بیمارى خوره باشد!

خوك وقتى زنده هم هست موجود پلید و زشت و نفرت‌انگیزى است؛ به ویژه در نگاه مسلمانان كه آن را نجس‌العین و گوشتش را حرام مى‌دانند. شاید در میان حیوانات حیوانى به پلیدى خوك نباشد. این حیوان هر كثافت و هر چیز گندیده و پوسیده و پستى را مى‌خورد. از این رو حتى زنده آن هم نفرت‌انگیز است. حال تصور كنید، اگر این حیوان بمیرد و گوشت‌هایش فاسد شود و بریزد و استخوان‌هایش باقى بماند چقدر تنفرآور است؟ حال تصور كنید این استخوان در دست فردى مبتلا به جذام باشد؛ این استخوان چقدر مى‌تواند انسان را جذب كند؟ استخوان خوك مرده‌اى در دست انسانى مبتلا به خوره و جذام چه چیز جز نفرت و انزجارى در انسان ایجاد مى‌كند! امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید دنیا در چشم من همین‌گونه است!! این سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است؛ كسى كه حتى آنان كه معتقد به امامت آن حضرت نیستند او را انسانى حكیم و فرزانه مى‌دانند كه سخنى به گزاف نمى‌گوید. من و شما كه خود را شیعه آن حضرت مى‌دانیم آیا بعد از این سخن حق داریم سر سوزنى به دنیا رغبت داشته باشیم؟!


1. همان، كلمات قصار، كلمه 228.

بیان دیگر فرمایشى است كه حضرت در ذى‌قار و در مسیر رفتن به جنگ صفین به ابن‌عباس فرمود. حضرت در خیمه‌اى نشسته و كفشش را وصله مى‌زند! كفشى كه غیر از آن چندین وصله دیگر هم دارد! ابن‌عباس از دیدن این منظره متعجب مى‌شود. فرمانده‌اى كه عازم جنگ با دشمنى مثل معاویه است و باید تمام فكر و ذكرش جنگ باشد، نشسته و كفشش را وصله مى‌زند! آن هم چه كفشى! كفش پاره‌اى كه تنها كارى كه باید در مورد آن انجام داد این است كه باید آن را دور انداخت. از این رو ابن‌عباس به حالت سؤال و اعتراض عرض كرد: در این شرایط این چه كارى است؟! حضرت فرمود: ابن‌عباس این كفش چقدر ارزش دارد؟ ابن‌عباس گفت: هیچ! حضرت فرمود: این حكومت و ریاست شما نزد من به اندازه این كفش پاره ارزش ندارد!(1)

در هر صورت، اینها یك دسته بیاناتى است كه دنیا را تحقیر، و تلاش مى‌كند با بیان پستى و بى‌ارزشى دنیا مردم را از دل بستن به آن بازدارد. علاوه بر این دلایل و مستندات و بیانات نقلى، انسان با تحلیل عقلى نیز مى‌تواند به این نتیجه برسد. مگر عمر زندگى ما در دنیا چقدر است؟ ما اگر خیلى در این دنیا عمر كنیم صد سال است. صد سال در مقابل عمر آخرت كه بى‌نهایت است قابل مقایسه نیست. انسان عاقل بى‌نهایت را با صد سال عوض نمى‌كند. علاوه بر این، لذایذ دنیا مشوب به آلام و رنج‌ها و گرفتارى‌ها است و لذت خالص در دنیا وجود ندارد. براى مثال، انسان اگر بخواهد از لذت غذا برخوردار شود كمترین زحمتى كه باید بكشد این است كه باید دهان و فكّش را حركت دهد، و این كار خستگى دارد. حال


1. همان، خطبه 33.

بماند چقدر خون دل خورده و عرق ریخته تا پول خرید آن غذا و تهیه آن را فراهم كرده است. تمام لذت‌هاى دنیا همین‌طور است و قبل و بعد آن، گرفتارى‌ها و زحمت‌هایى به همراه دارد. لذت خالص فقط در آخرت است:

قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَة؛(1) بگو: این [نعمت‌ها] براى كسانى است كه در زندگى دنیا ایمان آورده‌اند، و روز قیامت خاص آنان مى‌باشد.

لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَلا یُنْزِفُون؛(2) نه از آن سردرد گیرند و نه مست و بى خرد گردند.

از این رو اگر بیانات نقلى و آیات و روایات هم نمى‌بود، عقل انسان حكم مى‌كرد كه لذت مشوب به هزار مشكل و گرفتارى را به لذت خالص و عارى از هر رنج و زحمتى ترجیح ندهد.

بنابراین، چه بر اساس استدلال نقلى و چه بر اساس استدلال عقلى باید از دنیا دل كَند و از هرگونه دل‌بستگى به آن پرهیز كرد. كمترین مرتبه و حد نصاب این وارستگى این است كه علاقه به دنیا مزاحم تكالیف اخروى نگردد. اگر كسانى توانستند به كلى ریشه این شجره خبیثه را از دل بكنند و جاى آن، محبت خدا و اولیاى خدا را بنشانند، اهلا و سهلا و طوبى لهم و گوارایشان باد؛ اما اگر كسى در این حد نتوانست، دست‌كم باید محبت دنیا در دلش آن‌قدر نباشد كه او را به گناه و ترك واجب بكشاند و مانع تكامل معنوى و اخروى گردد. اگر كسى علاقه به مال


1. اعراف (7)، 32.

2. واقعه (56)، 19.

دارد، دست‌كم حقوق واجب و وجوهات شرعى آن را بپردازد و به همسایه‌ها و خویشاوندان فقیرش رسیدگى كند؛ در غیر این صورت، این محبت به مالْ خطرناك خواهد بود.

 

توجه به لذت بهتر و بادوام‌تر

كندن محبت دنیا از دل كار ساده‌اى نیست. ما از ابتداى تولد با این محبت انس گرفته‌ایم. نخستین لذتى كه در این دنیا چشیده‌ایم لذتى مادى و دنیایى بوده است. كودك با اولین چیزى كه آشنا مى‌شود شیر مادر است كه یكى از متاع‌هاى دنیا است. خوردنى‌ها و آشامیدنى‌هاى دیگر و سایر مواهبى كه ما در چند سال اول زندگى با آن سر و كار داریم همه از همین قبیل هستند. اصولا تا چند سال، آدمى از نظر بلوغ عقلى در حدى نیست كه خواسته‌ها و لذایذ معنوى برایش مطرح و قابل درك باشد و فقط دنیا و لذایذ مادى را مى‌فهمد و مى‌طلبد. از این رو طى چند سال، انسان با لذت‌هاى دنیا خو مى‌گیرد و انس پیدا مى‌كند و طبیعى است كه این محبت در دلش ریشه بدواند. البته در این میان كسانى هم هستند كه به هنگام تولد تسبیح خدا مى‌گویند و به وحدانیت خدا شهادت مى‌دهند و نام خدا را بر زبان جارى مى‌كنند. آنها حسابشان جدا است و عقل ما از فهم مقام آنها قاصر است. صحبت ما ناظر به افراد و انسان‌هاى عادى و معمولى است. ما انسان‌هاى عادى بخواهیم یا نخواهیم این‌گونه هستیم كه از همان بدو تولد با لذت‌ها و علایق دنیوى خو مى‌گیریم و طى سنین قبل از تكلیف، محبت دنیا در وجود ما ریشه مى‌دواند. اكنون صحبت بر سر چگونگى تضعیف این محبت است.

اولین قدم در این راه این است كه توجه كنیم همه این لذت‌هایى كه در دنیا هست، شبیه آن، ولى بسیار بهتر و بادوام‌ترش در سرایى دیگر وجود دارد و در بسیارى از موارد، شرط برخوردارى از آن لذت بهتر و بادوام‌تر، چشم‌پوشى از این لذت نازل زودگذر دنیا است. این حالت شبیه این است كه به كودكى كه شكلات و آب‌نباتى در دست دارد، بگوییم، اگر این را كنار بگذارى، یك ساعت دیگر شیرینى و شكلاتى بسیار بهتر و خوشمزه‌تر به تو خواهیم داد. اگر كودك دو، سه مرتبه این مسأله را تجربه كرد و دید كه واقعاً با كنار گذاشتن این آب‌نبات، چیز بسیار بهترى نصیبش مى‌گردد، از آن پس دیگر به راحتى از خوردن آب‌نبات صرف‌نظر مى‌كند و منتظر آن شیرینى بهتر و خوشمزه‌تر مى‌شود. مهم این است كه باور كند در صورت گذشتن از لذتى كوچك حتماً از لذتى بزرگ‌تر برخوردار خواهد شد. یكى از روش‌هاى تربیتى ائمه در ارتباط با انسان‌ها دقیقاً همین‌گونه است. مَثَل ما مَثَل همان كودك است و حقایق این عالم را درست درك نمى‌كنیم و به همین دلیل به متاع قلیل دنیا دل مى‌بندیم. اما انبیا كه از حقیقت عالم باخبرند به ما گوشزد مى‌كنند كه لذتى وجود دارد كه بسیار بهتر و پایدارتر از لذت دنیا است:

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * وَالآْخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقى؛(1) لیكن شما زندگى دنیا را برمى گزینید؛ با آن كه آخرت نیكوتر و پایدارتر است.

گرچه شما دنیا را ترجیح مى‌دهید و به لذت‌هاى آن دل مى‌بندید، اما بدانید از این لذت‌ها بهتر و بادوام‌تر را در آخرت به شما مى‌دهند، به شرط


1. اعلى (87)، 16 و 17.

این‌كه لذایذتان را در این دنیا محدود كنید و مرتكب حرام نشوید. بحث این نیست كه اصلا از دنیا لذت نبرید. لذت حلال گوارایتان، اما در مورد لذت حرام توقف كنید و از آن صرف‌نظر نمایید. اگر این گونه رفتار كردید لذتِ بهتر و بادوام‌تر آخرت در انتظار شما است. البته طبیعى است كسى مى‌تواند این امر را بپذیرد كه به غیب و به آخرتى كه ندیده است ایمان داشته باشد:

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ‌...‌وَبِالاْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون؛(1)آنان كه به غیب ایمان مى آورند... و به آخرت یقین دارند.

این‌كه همه انبیا از ابتدا روى ایمان به خدا و قیامت تكیه مى‌كنند و تلاش دارند كه این امر در دل‌ها ریشه بدواند و مستحكم شود، سببش همین است كه تمام تعالیم بعدى مبتنى بر همین امور است: ایمان بالله والیوم الآخر. در مقابل، شیاطین جن و انس نیز تمام تلاششان این است كه این دو ركن را تضعیف كنند و افراد را در مورد خدا و قیامت به شك و تردید بیندازند. براى تضعیف محبت دنیا ما باید ایمان به خدا و قیامت را هرچه مى‌توانیم در خود تقویت كنیم. از آن سو نیز باید توجه داشته باشیم كه یكى از اسباب تضعیف ایمان به خدا و آخرت، همین محبت دنیا است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این باره مى‌فرماید:

إِنَّ الدُّنْیَا لَمَفْسَدَةُ الدِّینِ مَسْلَبَةُ الْیَقِینِ؛(2)[محبت] دنیا باعث فساد دین و سلب یقین است.

«مفسده» را ممكن است به ضمّ میم «مُفسده»، و یا به فتح آن، «مَفسده» بخوانیم، اما «مسلبه» را فقط باید به فتح بخوانیم و به ضم غلط


1. بقره (2)، 3 و 4.

2. غرر الحكم و درر الكلم، حدیث 2174.

است. از این رو معناى عبارت این است كه، حب دنیا دین را فاسد مى‌كند و یقین را مى‌رباید و سلب مى‌كند.

آدمى زمانى كه به دنیا دل بست و مزه لذت‌هاى حرام دنیا زیر دندانش رفت، دیگر دلش نمى‌خواهد زیر بار چیزى برود كه معارض و مزاحم آن لذّت باشد:

بَلْ یُرِیدُ الإْنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَه؛(1)[علّت ایمان نیاوردن به معاد این است كه] انسان مى‌خواهد [آزاد و] بى بند و بار باشد.

طبع انسان این‌گونه است كه چیزهایى را كه او را محدود مى‌كند و جلوى بى‌بند و بارى‌اش را مى‌گیرد، نمى‌خواهد قبول كند و زیر بار آن برود. از همین رو بیشترین مقاومت كفار در مقابل انبیا نسبت به مسأله معاد بوده و آن‌قدر كه درباره پذیرفتن معاد مقاومت كرده‌اند درباره هیچ مسأله‌اى سرسختى نشان نداده‌اند؛ چرا كه اگر معاد را مى‌پذیرفتند به دنبال آن باید بسیارى چیزهاى دیگر را نیز قبول مى‌كردند. بله گفتن به معاد و پذیرفتن آن، مشكلات و محدودیت‌هاى فراوانى را به همراه داشت و آنان مى‌خواستند با عدم پذیرش آن، خیال خود را از بابت این مسائل و مشكلات راحت كنند. از این رو پیوسته تكرار مى‌كردند كه:

ما نَدْرِی مَا السّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاّ ظَنًّا؛(2)ما نمى‌دانیم رستاخیز چیست؛ جز گمان نمى بریم.

وَما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَة؛(3) و گمان ندارم كه رستاخیز برپا شود.


1. قیامه (75)، 5.

2. جاثیه (45)، 32.

3. فصلت (41)، 50.

در هر صورت، اگر یقین به آخرت باشد آن‌گاه دل كندن از دنیا آسان مى‌شود. اگر انسان بفهمد كه این لذت دنیایى تزاحم دارد با لذتى شبیه آن، ولى بسیار بهتر و بالاتر، آن‌گاه مى‌تواند خود را متقاعد نماید كه از آن صرف‌نظر كند:

وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَة رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشابِها؛(1) و كسانى را كه ایمان آورده‌اند و كارهاى شایسته انجام داده اند مژده ده كه ایشان را باغ هایى خواهد بود كه از زیر [درختان] آنها جوى‌ها روان است. هرگاه میوه‌اى از آن روزىِ ایشان شود، گویند: «این همان است كه پیش از این [نیز] روزىِ ما بوده است.» و مانند آن [نعمت‌ها]براى آنان آورده شود.

اگر طالب لذت جنسى هم هستى، از این لذت جنسى حرام بگذر تا بسیار عالى‌تر و بهترش را، كه اصلا با لذت جنسى دنیا قابل مقایسه نیست، در آخرت به تو بدهند:

وَلَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیها خالِدُونَ؛(2) در آن‌جا همسرانى پاكیزه خواهند داشت و آنها در آن جا جاودانه اند.

براى رسیدن به باغ و قصر و ویلا، حرام و حلال را نادیده مگیر و به كسب ثروت نامشروع روى میاور؛ اگر چند روزى شكیبایى پیشه نمایى، باغ‌ها و خانه‌هایى به تو مى‌دهند كه وسعت و حشمت و زیبایى آن هوش را از سر مى‌برد:


1. بقره (2)، 25.

2. همان.

وَیُدْخِلْكُمْ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ وَمَساكِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّاتِ عَدْن؛(1) و شما را در باغ‌هایى كه از زیر [درختان]آن جویبارها روان است و سراهایى خوش، در بهشت هاى همیشگى درآورَد.

 

توجه به لذت انس

آن‌چه تاكنون گفتیم، راهى است كه انبیا براى تربیت عموم مردم در جهت نجات از محبت دنیا در پیش مى‌گیرند، اما براى كسانى كه همتشان عالى‌تر و معرفتشان بیشتر باشد و اندكى مزه انس با خدا و مناجات با او را چشیده باشند راهى بالاتر نیز وجود دارد. اگر كسى لذت عبادت را درك، و شیرینى انس با حضرت دوست را تجربه كرده باشد، مى‌داند كه از تمام لذت‌هاى دنیا بالاتر و عالى‌تر است. اَیْنَ الملوك وابناء الملوك؟ بعد از نماز فریضه‌اى خدمت یكى از بزرگان بودیم؛ مى‌فرمود: اگر ملوك و سلاطین عالم مى‌دانستند نماز چقدر لذت دارد دست از سلطنتشان مى‌كشیدند! بسیارى از انسان‌ها چنین لذتى را نچشیده‌اند و نمى‌دانند كه چیست. كافى است فقط اندكى از این لذت را به انسان بچشانند. اگر انسان آن لذت را چشید و درك كرد، مى‌فهمد كه این لذایذ دنیا سرگرمى و بازیچه‌اى بیش نیست:

وَما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ؛(2) این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست.

البته امثال بنده اگر مى‌گوییم دنیا سرگرمى است و لذت حقیقى نیست،


1. صف (61)، 12.

2. عنكبوت (29)، 64.

به كنه این سخن نرسیده‌ایم و فقط تعبداً و چون خدا فرموده، تكرار مى‌كنیم؛ اما صاحب‌دلانى كه به لذت انس با خدا نایل گشته‌اند حقیقتاً ادراك مى‌كنند كه لذت‌هاى دنیا هیچ ارزشى ندارد و بازى و بازیچه‌اى كودكانه بیش نیست. همه ما دیده‌ایم كه كودكان گاهى به هنگام بازى با سنگ و خاك یا گِل و چوب و اسباب‌بازى با هم دعوا مى‌كنند و جنجال راه مى‌اندازند. ما تعجب مى‌كنیم كه دو عدد سنگ یا دو تكه چوب و مقدارى گِل چه ارزشى دارد كه آنها بر سر آن داد و فریاد و زد و خورد راه انداخته‌اند؟! اما كودك در آن عالم بچگى بیش از این نمى‌فهمد. در مورد دنیا نیز اگر انسان لذت انس با خدا را درك كند و مزه محبت خدا را بچشد، تعجب مى‌كند كه چگونه انسان‌هاى عاقل تمام همّ و غمّشان را براى تحصیل دنیا و لذت‌هاى آن گذاشته‌اند. از این رو كسانى كه به چنین بلوغ و رشدى رسیده‌اند و نور محبت الهى در دل‌هایشان تابیده است، دیگر با محبت دنیا مشكلى ندارند و بیرون كردن آن از دل برایشان بسیار سهل و ساده است. آنان از آن‌جا كه لذت وصل را چشیده‌اند، هر آن‌چه را كه ایشان را از محبوبشان باز‌دارد كنار مى‌زنند و از خود دور مى‌كنند. انسان‌هاى عادى در مورد محبوب‌هاى دنیایى همین حالت را دارند. عاشق هنگامى كه به محبوب و معشوق خود مى‌رسد دیگر به لذت خوردن و آشامیدن نمى‌اندیشد. لذتى كه او از هم‌نشینى و انس با معشوق مى‌برد كجا و لذت شربتى گوارا یا مرغى بریان كجا؟! حناى این قبیل لذت‌ها در پیش خمار چشم معشوق هیچ رنگى ندارد.

در هر صورت، بركندن ریشه محبت دنیا از دل، كارى ناشدنى و محال نیست. ملاحظه حال و وضع اولیاى خدا گواه این مطلب است. البته براى امثال بنده كه آلوده این محبت شده‌ایم و عمرى را به همین منوال سپرى

كرده‌ایم دل كندن از دنیا سخت است، اما این كار براى جوان‌هاى عزیز به مراتب آسان‌تر است. جوانان عزیز باید قدر خودشان را بدانند و تا محبت دنیا در دل آنها راسخ نگردیده و رسوبات این محبت متعفّن در وجودشان جایگزین نشده است، هرچه زودتر ریشه این شجره خبیثه را در خود بخشكانند و شجره طیبه محبت خدا را به جاى آن بكارند. شب‌هاى ماه رمضان فرصت مناسبى است تا انسان با خداى خویش خلوت كند و با قرائت قرآن، مناجات و خواندن نماز، دلش را متوجه خدا نماید و با تمركز در توجّه به ذات اقدس حق، حالت انس را تجربه كند. اگر حالت انس براى انسان پدید آید، خواهید دید كه ساعتى گذشته و شما اصلا متوجه گذشت زمان نشده‌اید. این حالت، و تجربه لذت انس، بهترین راهى است كه به وسیله آن مى‌توان محبت دنیا را از دل بركند. این یك قانون كلى است كه اگر انسان شیرینى چیزى را چشید، تا چیزى شیرین‌تر نیابد از آن دست برنخواهد داشت. همه ما لذت دنیا را چشیده‌ایم و خواه ناخواه به آن دل‌بستگى پیدا كرده‌ایم و هنگامى مى‌توانیم از آن دل بركنیم كه لذتى بالاتر را تجربه نماییم. آن‌چه مى‌تواند بر همه اینها غلبه پیدا كند محبت خدا و لذت انس با او و هم‌چنین انس با اولیاى خدا است. در این زمینه، یكى از بهترین گزینه‌ها وجود مقدس حضرت ولىّ‌عصر(علیه السلام) است. اگر ما به آن جناب توجه پیدا كنیم حضرتش همیشه آمادگى اتصال دارد. آن بزرگوار مانند یك منبع عظیم مولّد انرژى است و كافى است كه شما گیرنده‌هاى وجود خود را به سوى او تنظیم نمایید تا حرارت و لذت انس سراسر وجود شما را فرا گیرد. امید كه با اتصال به این مبدأ نور، همه دردهاى ما، كه ریشه‌اش در محبت دنیا است، مداوا گردد.