جلسه سوم: سه فرمان مهم و اساسى

 

جلسه سوم

 

 

سه فرمان مهم و اساسى

قَالَ مَوْلاَنَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِین(علیه السلام): أُوصِیكُمَا بِتَقْوَى اللهِ وَأَلاَّ تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَإِنْ بَغَتْكُمَا، وَلاَ تَأْسَفَا عَلَى شَیْء مِنْهَا زُوِیَ عَنْكُمَا، وَقُولاَ بِالْحَقِّ وَاعْمَلاَ لِلاَْجْرِ وَكُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْنا؛ سفارش مى‌كنم شما را به تقواى الهى، و این‌كه در پى دنیا نباشید؛ هرچند دنیا در پى شما برآید، و بر چیزى از دنیا كه از شما گرفته شده است اندوهناك مشوید، و به‌حق سخن بگویید، و براى پاداش [آخرت] كار كنید، و دشمن ستمكار و یار ستمدیده باشید.

 

ترك محبت دنیا، نه ترك دنیا

كلام در شرح وصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزندانشان در آخرین لحظات عمر شریفشان بود. درباره این جمله كه «به دنبال دنیا نروید گرچه دنیا به دنبال شما بیاید» توضیحاتى را ارائه كردیم و نتیجه این شد كه منظور این است كه انسان نباید به دنیا و لذایذش آن‌چنان وابسته شود كه آخرت را از یاد ببرد و از رسیدن به كمالات انسانى كه در سایه عبادت و اطاعت

خداوند حاصل مى‌شود، بازبماند. در این میان، از آن‌جا كه آدمى طبعاً به دنیا و لذایذ آن علاقه و گرایش دارد، بسیارى از بیانات ائمه اطهار(علیهم السلام) و قرآن كریم، و به طور كلى انبیا(علیهم السلام)، بر این مطلب متمركز شده است كه انسان را از دل‌بستگى و علاقه و وابستگى به دنیا برحذر دارد. اشاره كردیم كه ذمّ دنیا در این بیانات در واقع وصف به حال متعلَّق است؛ یعنى دنیا به خودى خود مخلوق خدا است و هیچ عیبى ندارد و آن‌چه مذموم است دل‌بستگى و فریفته شدن ما به دنیا است.

در این جلسه، در تكمیل مطالب گذشته در توضیح این فراز، به یك نكته دیگر اشاره مى‌كنیم و سپس به شرح فرازى دیگر از این وصیت شریف مى‌پردازیم.

در دو جلسه قبل مكرر اشاره كردیم كه مذمت دنیا مربوط به جایى است كه انسان دنیا را هدف خویش قرار دهد و دنیا مزاحم آخرت و مانع رسیدن به آن گردد. در این میان برخى تصور كرده‌اند كه منظور آیات و روایاتى كه در مذمت دنیا وارد شده این است كه انسان باید زندگى دنیا را رها كند و به گوشه‌اى برود و مشغول عبادت گردد. چنین برداشتى قطعاً نادرست است و با تعالیم اسلام هیچ تناسبى ندارد. منظور از این بیانات این نیست كه تارك دنیا شویم، بلكه مقصود این است كه ما در دنیا باید به دنبال انجام تكلیف باشیم و كارهایمان را به انگیزه اطاعت و امتثال امر خدا، و نه براى لذت بردن، انجام دهیم. اگر ما به جاى این روحیه به لذایذ دنیوى دل ببندیم و لذت‌پرست شویم، كم‌كم باعث این مى‌شود كه در مواردى هم كه كارى حرام است، خداى ناكرده، مرتكب شویم. البته اگر ما كارهایمان را به خاطر انجام وظیفه و امتثال فرمان الهى انجام دهیم،

طبیعتاً در موارد متعددى لذتى هم نصیب ما خواهد شد، اما این غیر از آن است كه ما اصل كار را به جهت رسیدن به لذت و كامیابى دنیوى انجام دهیم.

اما این‌كه چگونه مى‌شود كارها و فعالیت‌هاى دنیوى را به قصد تكلیف و اطاعت فرمان الهى به‌جا آورد امر چندان پیچیده‌اى نیست. براى مثال، همان‌گونه كه در روایات آمده، كار كردن به قصد تأمین هزینه زندگى و مخارج زن و فرزندان عبادت است:

اَلْكادُّ عَلى عِیالِهِ كَالْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللهِ؛(1) كسى كه براى تأمین مخارج عیالش زحمت مى كشد مانند كسى است كه در راه خدا پیكار مى كند.

هم‌چنین بدیهى است كه جامعه اسلامى براى آن‌كه امورش اداره شود و بچرخد نیاز به صنعت، كشاورزى، تجارت و امورى از این قبیل دارد. حال اگر كسى هر كدام از این امور را به قصد تأمین نیاز جامعه اسلامى انجام دهد قطعاً كارش عبادت است و گرچه در ظاهر به امرى دنیایى مشغول است، اما در واقع در حال تحصیل آخرت است. این مسأله به ویژه در زمان ما بسیار بارزتر است؛ چرا كه حفظ عزت جامعه اسلامى در گرو تلاش‌هاى شبانه‌روزى در عرصه علم، صنعت، كشاورزى، تجارت و مانند آنها است و بدون كار و پیشرفت در زمینه این امور، یك ملت نمى‌تواند روى پاى خود بایستد و به معناى واقعى كلمه، استقلال، شرف، عزت و آزادى خود را حفظ كند. از این رو هركس در هر كدام از این زمینه‌ها اگر به قصد خدمت به جامعه اسلامى و حفظ استقلال و عزت و


1. بحارالانوار، ج 96، ص 324، روایت 13، باب 42.

سربلندى آن تلاش نماید، بى‌شك تمام لحظات و ساعاتى را كه در این راه صرف مى‌كند مصداق آخرت‌طلبى است. قبلا روایتى را از عبدالله‌بن ابى‌یعفور در این زمینه نقل كردیم. او مى‌گوید به امام صادق(علیه السلام) عرض كردم، شما ما را از محبت دنیا برحذر مى‌دارید، در حالى كه ما بالاخره دنیا را دوست مى‌داریم. حضرت فرمود: دنیا و مال را براى چه مى‌خواهى؟ عرض كرد: مى‌خواهم حج بروم، عمره انجام دهم، صدقه بدهم، به بستگان و خویشاوندانم احسان نمایم و به فقرا و نیازمندان رسیدگى كنم. حضرت فرمود: هذا مِنْ طَلَبِ الآخرة؛ این‌كه دنیاخواهى نیست، این تحصیل آخرت است.(1)

اگر انسان پول را براى این بخواهد كه فقط خودش هرچه بیشتر از لذایذ دنیا بهره‌مند شود، این دنیاطلبى است. بدتر از آن، حالتى است كه كسى پول را براى لذت حرام بخواهد، یا اگر در لذت حلال صرف مى‌كند حقوق واجب (مانند خمس و زكات) آن را نداده باشد. اما اگر دنیا و پول را براى انجام تكلیف، چه تكلیف وجوبى و چه تكلیف استحبابى، بخواهد این دیگر دنیا نیست بلكه عین آخرت است.

امروزه ما براى آن‌كه به خودكفایى برسیم و از ذلت و وابستگى به كفار و دولت‌هاى استعمارى خارج شویم نیازمند این هستیم كه در عرصه‌هاى مختلف امور دنیایى سخت كار كنیم. از این رو انجام این كارها به قصد حفظ عزت اسلام و مسلمین و براى قطع وابستگى جامعه اسلامى به كفار و استعمارگران قطعاً عبادت و مصداق آخرت‌طلبى است.

بنابراین از مذمت دنیا در آیات و روایات نباید توهم شود كه منظور


1. همان، ص 62، روایت 30، باب 122.

این است كه باید دست از كار و كوشش برداشت و به گوشه‌اى رفت و مشغول عبادت شد. هرگز از آخرت‌طلبى و پرهیز از دنیا چنین چیزى مقصود نیست. اتفاقاً چه‌بسا كسانى كه به این بهانه دست از كار و تلاش مى‌كشند، دنیاطلب‌تر باشند؛ چرا كه یكى از امور مربوط به دنیاگرایى میل انسان به تنبلى و راحت‌طلبى است، و این افراد به این وسیله در واقع خود را از زحمت كار كردن، عرق ریختن و كسب و تحصیل علم و نظایر آنها خلاص مى‌كنند.

در هر صورت، هر نوع فعالیتى، اعم از تولیدى، فكرى، ادارى و... كه به نفع جامعه اسلامى باشد و براى خدا و امتثال امر الهى انجام شود، فعالیتى بسیار ارزنده و عبادت و آخرت‌طلبى است نه دنیاخواهى. با بیان این نكته كه در تكمیل مباحث دو جلسه قبل عنوان كردیم، اكنون وقت آن است كه به سراغ فراز بعدىِ این وصیت شریف برویم.

 

حق‌گرایى در گفتار

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ادامه وصیت خود چنین مى‌فرماید: وَقُولا بِالْحَقِّ وَاعْمَلا لِلاَْجْر. عبارت «قُولا بِالْحَق» ظاهراً در نسخه‌هاى نهج‌البلاغه به دو صورت نقل شده است؛ بدین ترتیب كه در برخى نسخه‌ها «قُولا بِالْحَق» و در برخى دیگر «قُولاَ الْحَق» آمده است. اگر «قُولاَ الْحَق» باشد معنا این مى‌شود كه: در گفتارتان حرف حق بزنید و كردارتان براى پاداش باشد. برحسب این معنا، طبق همان اصطلاح معروف عرفى، حضرت «گفتار» و «كردار» را مقابل هم قرار داده و مى‌فرماید، گفتارتان بالحق و كردارتان للاجر باشد. البته در معناى «قولا الحق» دو احتمال داده مى‌شود: یك

احتمال مبنى بر این است كه تكیه كلام بر روى «قولا» باشد. اگر این‌گونه باشد معنا این مى‌شود كه: حق را «بگویید»؛ یعنى حق را كتمان نكنید و آن‌جا كه باید حق را بیان كرد از «گفتن» آن هراس نداشته باشید. برخى از افراد با این‌كه حق را مى‌دانند، براى آن‌كه راحت باشند و به زحمت و دردسر نیفتند از بیان آن ابا مى‌كنند و رویّه خود را بر اساس «شتر دیدى، ندیدى» قرار مى‌دهند. امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى‌فرماید، این‌گونه نباشید و آن‌جا كه باید، حق را بگویید تا همه شنیده‌هاى مردم سخنان باطل نباشد و دست‌كم در كنار حرف‌هاى باطلى كه مى‌شنوند سخن حقى هم به گوششان برسد. این معنا بر اساس این است كه تكیه كلام را بر روى فعل، یعنى «قولا» قرار دهیم.

احتمال دیگر این است كه تكیه كلام را روى مفعول، یعنى «الحق» قرار دهیم. آن‌گاه «قولا الحق» یعنى: شما خواه ناخواه یكى از كارهایى كه در زندگى انجام مى‌دهید سخن گفتن است، در این زمینه سعى كنید آن‌چه مى‌گویید حق باشد نه باطل. بر اساس این احتمال، تكیه روى سخن گفتن نیست، كه حتماً سخن حق را بگویید، بلكه منظور این است كه سخنى كه مى‌گویید سعى كنید حق باشد، و بین سخن حق و باطل همیشه حق را براى گفتن انتخاب كنید.

دو احتمال مذكور هر دو بر این اساس است كه فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) «قولا الحق» باشد. اما آن‌چه مشهورتر است و در اكثر نسخه‌هاى نهج‌البلاغه آمده «قولا بالحق» است. اگر عبارت این‌گونه باشد باز هم دو احتمال در معناى آن وجود دارد: یك احتمال این است كه ماده «قول» را به معناى «اعتقاد» بگیریم نه سخن گفتن. این اصطلاح در

محاورات عرفى نیز بسیار رایج است. در عرف وقتى مى‌گوییم فلانى «قائل» به این مطلب است، منظورمان این است كه نظر و اعتقادش این است. یا وقتى مى‌گوییم «گوینده لا‌اله‌الا‌الله»؛ منظورمان كسى است كه معتقد به توحید است و این تعبیر را حتى در مورد كسى كه ‌خداى ناكرده‌ـ لال باشد و نتواند حرف بزند به كار مى‌بریم. در هر صورت، اگر مقصود از «قول» در عبارت حضرت «اعتقاد» باشد، معناى «قولا بالحق» این مى‌شود كه: معتقد به حق باشید. بر این اساس، در عبارت «قولا بالحق واعملا للاجر» اعتقاد در مقابل عمل قرار داده مى‌شود؛ یعنى شؤون انسان به دو دسته «اعتقادات» و «اعمال» تقسیم مى‌شود، كه سفارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بُعد اعتقادات این است كه سعى كنید حق را بشناسید تا معتقَداتتان صحیح باشد.

و اما احتمال دوم بر این اساس كه عبارت «قولا بالحق» باشد این است كه «باء» را در «بالحق» باى «ملابسه» بگیریم؛ یعنى گفتارتان متلبِّس به حق باشد. «باى ملابسه» كم و بیش در گفتگوهاى روزمره به كار مى‌رود؛ براى مثال مى‌گوییم: قول «بعلم» و قول «بغیر علم»، یا مى‌گوییم: زدن «بعمد» و زدن «بغیر عمد». در این فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز سخن «بالحق» در مقابل سخن «بغیر الحق» قرار داده مى‌شود و سفارش حضرت این است كه سخنتان باید به حق باشد؛ یعنى سخنى بگویید كه سزاوار است گفته شود. در مقابل آن نیز سخنى قرار مى‌گیرد كه ‌براى مثال، چون سخن باطلى است، یا آبروى كسى را مى‌برد، یا لغو و بى‌جا است‌ـ انسان حق ندارد و سزاوار نیست كه آن را مطرح كند. در هر صورت، اینها احتمالات مختلفى است كه براى قسمت اولِ این عبارت مى‌توان مطرح كرد.

ارزان‌فروشى ممنوع!

اكنون وقت آن است كه به قسمت دوم عبارت، یعنى «وَاعْمَلا لِلاَْجْر» توجه كنیم. حضرت مى‌فرماید: براى اجر و پاداش عمل كنید. مقصود از این جمله چیست؟ این پرسش از آن جهت مطرح مى‌شود كه ظاهر این عبارت با بیانات دیگرى كه خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) در برخى موارد دیگر فرموده‌اند، چندان سازگارى ندارد. براى مثال مى‌توان آن روایت معروف را شاهد آورد كه حضرت در آن عبادت‌كنندگان را به سه دسته تقسیم مى‌كنند. در آن‌جا حضرت مى‌فرماید، برخى افراد خدا را براى اجر و مزد عبادت مى‌كنند؛ چنین عبادتى عبادت مزدوران (اُجَرا) ‌طبق یك نقل‌ـ یا عبادت بازرگانان (تجار) ‌طبق نقل دیگر‌ـ است. در آن روایت حضرت مى‌فرماید، «احرار» و آزادگان خدا را این‌گونه ‌براى اجر و مزد‌ـ عبادت نمى‌كنند. آن‌گاه چگونه است كه در این وصیت به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) سفارش مى‌كنند كه براى اجر و مزد كار كنید؟ این دو عبارت چگونه با هم قابل جمع است؟

پاسخ این سؤال با مقدارى دقت و تأمل روشن مى‌شود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این وصیت در مقام این نیست كه بفرماید، براى اجر و مزدْ خدا را اطاعت و عبادت كنید، بلكه مقصود حضرت این است كه انسان باید كارهایش هدفمند باشد و كارى انجام دهد كه در سعادتش تأثیر دارد و از انجام كارهاى لغو و بى‌فایده پرهیز كند و عمر گران‌مایه را بى‌آن‌كه چیزى به دست آورَد از كف ندهد. بسیارى از اوقات كارهایى كه ما انجام مى‌دهیم یا این‌گونه است كه هدف خاص و مشخصى ندارد و سرگرمى و بازیچه‌اى بیش نیست، و یا هدفى پست و ناچیز دارد كه

شایسته مقام انسانى و بشر عاقل و بالغ نیست. مؤمن باید از انجام این‌گونه امور بپرهیزد. كارى كه هیچ نتیجه‌اى براى آخرت انسان و هیچ تأثیرى در سعادت او ندارد كار لغو است و قرآن كریم مى‌فرماید مؤمن از این قبیل امور روى‌گردان است:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ‌...‌الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون؛(1) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند ... آنان كه از بیهوده روى گردانند.

در روایات نیز در این باره مى‌خوانیم:

مِنْ حُسْنِ اِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ ما لا یَعْنیه؛(2) از نشانه‌هاى نیكویى اسلام و دین فرد این است كه آن چه را در سرنوشت او اهمیت و تأثیرى ندارد ترك كند.

مِنْ فِقْهِ الرَّجُلِ قِلَّةُ كَلامِهِ فیما لا یَعْنیهِ؛(3) از نشانه‌هاى خردمندى مرد این است كه در مورد امورى كه در سرنوشت او اهمیتى ندارد كم سخن بگوید.

بسیارى از افراد عادت دارند درباره مسائلى صحبت كنند و از چیزهایى بپرسند كه هیچ ارتباطى به آنها ندارد. یكى از موارد مهم تضییع عمر همین گپ‌ها و گفتگوهاى لغو و بى‌فایده‌اى است كه افرادى گاه ساعت‌ها مى‌نشینند و وقت خود را با آن مى‌گذرانند. اصولا یكى از چیزهایى كه نسل معاصر در همه دنیا گرفتار آن هستند همین كارهاى لغو و بى‌فایده است. اصلا كارهاى خوبشان از همین قبیل است كه بنشینند و فیلم تماشا كنند، جدول حل كنند و یا با بازى‌هاى رایانه‌اى خود را سرگرم


1. مؤمنون (23)، 1 و 3.

2. بحارالانوار، ج 1، ص 216، روایت 28، باب 6.

3. همان، ج 71، ص 290، روایت 59، باب 78.

نمایند. حال گاهى فیلمى است كه نكته‌اى تربیتى، اخلاقى، تاریخى، سیاسى و امثال آن دارد كه قابل استفاده است، چنین فیلمى ممكن است ارزش دیدن داشته باشد؛ اما تماشاى فیلم‌هاى بى‌فایده، یا فیلمى كه بارها از اول تا آخر آن را دیده‌اند، جز اتلاف وقت و تضییع عمر چه ثمرى دارد؟

بسیارى از مردم دنیا امروزه كار خوبشان همین است كه به نحوى خود را سرگرم كنند تا نفهمند كه عمرشان چگونه مى‌گذرد! انسان‌هاى امروزى در انجام كارهاى خود حداكثر به دنبال این هستند كه مفسده‌اى نداشته باشد و از قبیل جرم و جنایت و آدم‌كشى نباشد، اما لازم نیست كه فایده و مصلحتى داشته باشد و همین اندازه كه آدمى را سرگرم كند كافى است! این وضع زندگى انسان در كشورهاى متمدن این عصر است. گاهى هم مى‌بینید از این سرگرمى‌ها خسته مى‌شوند و چون هدف و مقصد روشنى در زندگى ندارند دچار افسردگى و ناراحتى‌هاى روحى، روانى مى‌شوند و به مواد مخدر و مشروبات الكلى پناهنده مى‌شوند تا از واقعیت و حقیقت زندگى غافل شوند و چیزى نفهمند! حالات طبیعى و كارهاى خوب و مفیدشان زمانى است كه فیلم مى‌بینند، یا جدول حل مى‌كنند، و یا به تماشاى یك مسابقه ورزشى مى‌نشینند. آرى، این وضعیت بشر متمدن قرن بیستم و بیست و یكم است!

از این سو، اسلام آمده است تا به بشر بفهماند كه هر لحظه عمر او بى‌نهایت ارزش دارد و نباید آن را به بطالت و بیهودگى و بازیچه و سرگرمى بگذراند. آرى، همین دنیایى كه ما گاه آن را مذمت مى‌كنیم، هر لحظه و ثانیه آن بى‌نهایت قیمت دارد! معمولا براى تعیین ارزش واقعى

زمان، گفته مى‌شود وقت طلا است؛ اما حقیقت این است كه اگر بگویند وقت الماس و بالاتر از الماس هم هست، باز هم حق آن ادا نشده است. آدمى مى‌تواند با استفاده از یك لحظه عمرش و در اثر یك توجه قلبى یا ذكر زبانى یا عملى كم و كوچك، سعادت و نعمت جاوید را براى خود بخرد. كار نیكى كه شما انجام مى‌دهید، در مقابل آن، درختى در بهشت برایتان سبز مى‌شود؛ و درخت بهشت ابدى و جاودانى است و هیچ‌گاه خشك نمى‌شود و زوال نمى‌پذیرد. بنابراین با عملى كوچك مى‌توان ثمرى در حد بى‌نهایت درو كرد؛ و با هیچ طلا و الماسى نمى‌توان ارزشى معادل بى‌نهایت را خرید، چرا كه هر طلا و الماسى، هرچه هم پرقیمت باشد، بالاخره ارزش و قیمتى محدود دارد.

با این حساب آیا عاقلانه است كه انسان دقایق عمرش را در كارهاى بى‌ارزش و انواع سرگرمى‌هاى بیهوده و بى‌فایده صرف نماید؟! انبیا آمده‌اند تا بشر را از ارزش واقعى عمر و زندگى این دنیا آگاه سازند تا آن را مفت و مجّان از دست ندهد و با چیزهاى پست و بى‌ارزش معاوضه نكند. كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در این وصیت كه مى‌فرماید «وَاعْمَلا لِلاَْجْر» ناظر به همین مطلب است؛ یعنى رفتارها و كارهایى انجام ندهید كه عمرتان ضایع شود و بى‌نتیجه بماند و هیچ ثمرى برایتان به دنبال نداشته باشد. نه‌تنها گناه نكنید كه موجب عذاب و خسران ابدى مى‌گردد، بلكه حتى كار لغو هم انجام ندهید كه عملتان بى‌نتیجه بماند و چیزى عایدتان نشود.

به راستى كدام انسان عاقلى حاضر مى‌شود چنین ثروت كلانى را مفت و ارزان از دست بدهد؟! ثروتى كه با گوشه‌اى ناچیز از آن ‌به اندازه گفتن

یك لا‌اله‌الا‌الله یا سبحان‌الله و یا فقط لحظه‌اى توجه قلبى‌ـ نعمتى بى‌پایان حاصل مى‌شود. از همین رو است كه حتى كسانى كه گناه نمى‌كنند و خیانت و جنایتى از آنها صادر نمى‌شود و فقط عمرشان به بطالت و بیهودگى مى‌گذرد نیز زیان‌كارند؛ چرا كه سرمایه‌اى هنگفت را از دست داده‌اند بى‌آن‌كه چیزى عایدشان شده باشد. دیگر كسانى كه عمرشان را با گناه و جنایت و خیانت و ظلم و تضییع حقوق دیگران تباه مى‌كنند حسابشان معلوم است! این زیان‌كارى تنها در صورتى منتفى مى‌شود كه انسان عمرش را در انجام اعمال صالح صرف كند:

إِنَّ الإِْنْسانَ لَفِی خُسْر * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات؛(1)حقیقتاً انسان در زیان‌كارى است، مگر آنان كه ایمان آوردند و كارهاى شایسته انجام دادند.

 

در جستجوى بالاترین مزد

اگر انسان بخواهد بفهمد وضعیتش چگونه است و زندگى و عمرش به صورت بهینه صرف مى‌شود یا خیر، راهش این است كه دقت كند هر كارى كه مى‌خواهد انجام دهد چه چیزى در مقابل آن به دست مى‌آورد. اگر لذتى دنیایى تنها نتیجه و حاصل یك عمل باشد، آن كار موجب زیان است؛ چرا كه اكتفا به لذت ناقص و محدود دنیایى در مقایسه با لذت خالص و نامحدود آخرتى قطعاً كارى غیر عقلایى و زیان‌كارانه است. در مورد لذت‌ها و برخوردارى‌هاى اخروى نیز باید توجه داشت كه همه آنها در یك سطح نیستند و ارزش یكسان ندارند. برخوردارى از باغ و بهشت


1. عصر (103)، 2 و 3.

و حورالعین در آخرت گرچه از نعمت‌ها و لذت‌هاى دنیوى بسیار بالاتر است، اما در مقایسه با «رضوان الهى» امرى بسیار ناچیز و پیش پا افتاده محسوب مى‌شود. قرآن كریم مى‌فرماید:

وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَمَساكِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّاتِ عَدْن وَرِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم؛(1)خداوند به مردان و زنان باایمان باغ هایى وعده داده است كه از زیر [درختان]آن نهرها جارى است. در آن جاودانه خواهند بود، و [نیز] سراهایى پاكیزه در بهشت‌هاى جاودان [به آنان وعده داده است] و خشنودى خدا بزرگ‌تر است. این است همان كامیابى بزرگ.

نهرها و باغ و بهشت جاودان در انتظار مردان و زنان باایمان است، اما مى‌فرماید: رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ؛ خشنودى خدا بزرگ‌تر است. رضایت خداى متعال از بنده‌اش امرى است كه با هیچ نعمت بهشتى قابل مقایسه نیست. از این رو اولیاى الهى در اعمال خود جز رضاى الهى چیزى دیگر را نمى‌جویند. قرآن كریم از بندگانى خبر مى‌دهد كه در انفاق‌ها و سایر اعمال نیك خود به دنبال باغ و بهشت و حورالعین نیستند و بزرگ‌ترین پاداش براى آنان رضایت پروردگارشان است:

الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَكّى * وَما لأَِحَد عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَة تُجْزى * إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأَْعْلى؛(2) آن كس كه مال خود را مى‌دهد تا پاك شود، و هیچ كس را به قصد پاداش یافتن نعمت


1. توبه (9)، 72.

2. لیل (92)، 18 ـ 20.

نمى‌بخشد، جز خواستنِ رضاى پروردگارش كه بسى برتر است [منظورى ندارد].

در جایى دیگر این بندگان را این‌گونه توصیف مى‌كند:

یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخافُونَ یَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً * وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُرِیدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَلا شُكُوراً؛(1) [بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه شرّ آن فراگیرنده است، مى ترسند و در راه دوستى خدا بینوا و یتیم و اسیر را اطعام مى كنند [و مى‌گویند:] ما براى خشنودى خدا است كه شما را اطعام مى‌كنیم و پاداش و سپاسى از شما نمى‌خواهیم.

تعابیرى نظیر «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله»، «یُرِیدُونَ وَجْهَه» و «ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأَْعْلى» در موارد متعددى از قرآن كریم وارد شده است و ما متأسفانه كمتر به آنها توجه مى‌كنیم. این تعابیر اشاره مى‌كند كه بندگانى وجود دارند كه در پى باغ و نهر و میوه و قصر و حورالعین نیستند و تنها رضایت الهى را مى‌جویند و «رضوان الله» براى آنان از هر چیزى ارزشمندتر است. محب اگر احساس كند و ببیند كه محبوبش از او راضى است و لبخند رضایت بر لب دارد، از هر غذا و نعمتى براى او شیرین‌تر و خوشایندتر است.

در هر صورت، در اجرها و پاداش‌هاى اخروى مراتب مختلفى وجود دارد كه بالاترین و بزرگ‌ترین آنها «رضوان الهى» است. از این رو این‌كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید: «وَاعْمَلا لِلاَْجْرِ؛ براى مزد و پاداش كار كنید»،


1. انسان (76)، 7 ـ 9.

منظور حضرت این است كه كارتان بى‌هدف و لغو و بیهوده نباشد و حتماً براى كارتان هدفى باارزش و ارزنده را در نظر بگیرید؛ و با توضیحى كه دادیم روشن شد كه بزرگ‌ترین پاداش‌ها «رضوان الله» است كه «احرار» در اطاعت و عبادت خود همین را جستجو مى‌كنند. از این رو فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این وصیت با سایر بیانات آن حضرت تنافى و تضادى ندارد.

آرى، انسان عاقل دست به كارى نمى‌زند كه هیچ اثر و ثمرى برایش نداشته باشد. هم‌چنین اگر امر دایر باشد بین این‌كه براى كارى معیّن و مشخص، براى مثال، صد تومان دریافت كند یا هزار تومان، قطعاً پاداش هزار تومانى را ترجیح خواهد داد. حال فرض كنید در جایى دیگر در مقابل همان مقدار كار یك میلیون تومان بدهند؛ انسان عاقل كدام را انتخاب مى‌كند؟ اگر كسى در شرایط كاملا مساوى، بین صد و هزار و یك میلیون تومان، صد یا هزار تومان را انتخاب كند آیا انسانى عاقل است؟! قطعاً همه عقلا چنین كسى را مذمت مى‌كنند. مَثَل كارهاى ما و پاداش‌هایى كه در آخرت مى‌توانیم دریافت كنیم نیز همین‌گونه است. در حالى كه انسان مى‌تواند با یك ذكر، یك توجه، و یك توسل به خدا یا اولیاى او رضوان الهى را به دست آورد، چرا این ذكر و توجه و توسل را با خوردن میوه و گوشت و نظایر آنها معاوضه كند؟! در بهشت نعمت‌هاى فراوان و متعددى وجود دارد كه انسان مى‌تواند از آنها بهره‌مند گردد:

وَأَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ * فِی سِدْر مَخْضُود * وَطَلْح مَنْضُود * وَظِلّ مَمْدُود * وَماء مَسْكُوب * وَفاكِهَة كَثِیرَة * لا مَقْطُوعَة وَلا مَمْنُوعَة * وَفُرُش مَرْفُوعَة * إِنّا

أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً * فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً * عُرُباً أَتْراباً * لأَِصْحابِ الْیَمِین؛(1) و یاران راست؛ یاران راست كدامند؟ در [زیر]درختان سدر بى‌خار، و درخت‌هاى موز كه میوه‌اش خوشه‌خوشه روى هم چیده است، و سایه‌اى پایدار، و آبى ریزان، و میوه‌اى فراوان، نه بریده و نه ممنوع، و هم‌خوابگانى بالابلند؛ ما آنان را پدید آورده‌ایم پدید آوردنى! و ایشان را دوشیزه قرار داده‌ایم و شوهردوستِ هم‌سال؛ براى یاران راست.

همه این نعمت‌ها در بهشت هست، اما اینها در مقابل رضوان الهى چندان بهایى ندارد. وقتى مى‌توانیم سرمایه عمرمان را با رضوان الهى معاوضه كنیم، دون همتى است كه آن را با درخت و باغ و نهر و حورالعین معامله نماییم. البته كار كردن براى به دست آوردن مزد بهشتى و رسیدن به نعمت‌هاى بهشت، در مقایسه با كسانى كه فقط براى دنیا و رسیدن به لذت‌هاى آن كار مى‌كنند بسیار ستودنى و ارزشمند است، اما این مثل همان است كه انسان بین ده، ده هزار، و یك میلیون تومان، ده هزار تومان را انتخاب كند. كسى كه بین این سه، ده هزار تومان را برمى‌گزیند، البته نسبت به آن كس كه ده تومان را انتخاب مى‌كند قطعاً عقل به خرج داده و از بلوغ فكرى بیشتر و بالاترى برخوردار است؛ اما با ملاحظه این‌كه بى‌جهت از امرى بسیار بالاتر چشم پوشیده است كارش جاى تأمل دارد. «رضوان الله» كجا و باغ و قصر و نهر و حور العین كجا؟! اصلا قابل مقایسه نیستند.


1. واقعه (56)، 27 ـ 38.

امیدواریم خداى متعال به ما معرفتى عنایت فرماید كه ارزش «رضوان الهى» را درك كنیم، و آن‌چنان محبتى، كه تنها رضاى محبوب را طالب باشیم و در كنار رضاى یگانه محبوب حقیقى عالم، همه امور دیگر را، هرچند تمام نعمت‌هاى بهشت باشد، ناچیز بشمریم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه در این وصیت مى‌فرماید: «وَاعْمَلا لِلاَْجْر»، همان كسى است كه خود با صدق و اخلاص، به پیشگاه حضرت دوست چنین عرضه مى‌دارد:

اِلهی ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِكَ وَلا طَمَعاً فی جَنَّتِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ؛(1) بار‌خدایا! تو را نه از ترس جهنم و آتشت، و نه به طمع بهشتت عبادت نكردم، بلكه تو را شایسته پرستش یافتم، پس عبادتت نمودم.

عبادت من براى آن است كه اصلا تو پرستیدنى هستى و باید تو را پرستید! اگر تو را نپرستم چه كنم؟! تو خدایى! تو كمال مطلقى! تو جمال مطلقى! تو را نخواهم چه بخواهم؟!

به هر روى، منظور سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این‌جا كه «وَاعْمَلا لِلاَْجْر»، نه این است كه براى ثواب بهشتى كار كنید، بلكه هم‌چنان كه گفتیم، مقصود این است كه مراقب باشید كارتان مفت و بیهوده نباشد، و ببینید در مقابل این كار چه چیز عاید شما مى‌شود. آن‌گاه خود آن حضرت در جاى دیگر روشن كرده كه رضوان الهى ارزشمندتر و بالاتر است و باید طالب آن بود. اما اگر كسى چنین معرفتى ندارد كه حتى به نعمت‌هاى اخروى هم پشت پا بزند و تنها طالب روى دوست باشد، دست‌كم براى اجر و پاداش اخروى و رسیدن به نعمت‌هاى بهشتى كار


1. بحارالانوار، ج 70، ص 186، روایت 1، باب 53.

كند و به لذت پست و كم و كوتاه دنیا قناعت ننماید. اگر كسى نه به دنبال رضوان الهى رفت و نه بهشت و پاداش‌هاى اخروى را مد نظر قرار داد و تنها به دنیا و لذت‌هاى دنیوى قناعت نمود، كارى بس احمقانه كرده و كمال بى‌خردى را به خرج داده است. نیرویى را كه انسان مى‌تواند در برابر آن، ثواب و سودى بى‌نهایت به دست آورد، آیا بى‌خردى نیست كه آن را با امرى محدود و پست و موقتى معامله كند؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) در فرمایشى مى‌فرماید:

اِنَّهُ لَیْسَ لاَِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ فَلا تَبیعُوها اِلاّ بِها؛(1)همانا براى جان هاى شما بهایى جز بهشت نیست؛ پس آن را جز به بهشت نفروشید.

انسان اگر زندگى‌اش را، هرچند یك چشم بر هم زدن، به چیزى كمتر از بهشت بفروشد ضرر كرده است؛ ضرر و زیانى بس بزرگ و غیر قابل تصور. به راستى جایگزین كردن آخرت جاوید و خالى از هر رنج و محنت، با دنیاى فانى و پرمحنت و زودگذر آیا جز ضرر و زیان مفهوم دیگرى مى‌تواند داشته باشد؟! در این میان عاقل‌ترین و كامیاب‌ترین آدمیان آنهایى هستند كه در بین امور اخروى نیز به جاى باغ و قصر و خوراك و پوشاك و سایر مواهب و زینت‌هاى بهشتى، رضوان الهى را مى‌جویند و در نهایت نیز بدان نایل مى‌آیند. از جمله این افراد شهدا هستند كه به فیض «النظر الى وجه الله» نایل مى‌شوند. هنیئاً لهم. امیدواریم خداى متعال از صدقه سر شهداى عزیز و گران‌قدر به ما نیز عنایتى بفرماید و براى لحظه‌اى هم كه شده ما را از لذت «نظر به وجه الله» برخوردار سازد.


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، كلمات قصار، كلمه 448.

انسان عاقل آن است كه هیچ‌گاه هیچ كارى را براى اجر و مزد دنیوى آن انجام ندهد. آدمى اگر بزرگ‌ترین پاداش‌هاى دنیوى را هم دریافت كند باز هم ضرر كرده است. گیریم كه صد سال هم از نتیجه دنیوى كارى بهره‌مند شویم؛ بالاتر، گیریم كه تا هزار سال خانواده و فامیل و فرزندان ما نسل اندر نسل از كار دنیایى ما بهره ببرند، اما بالاخره هرچه باشد این بهره محدود است و تمام مى‌شود، در حالى كه اجر اخروى نامحدود است و پایان نمى‌پذیرد. فرض كنید در مقابل یك كلمه حرف، تمام دنیا را به شما بدهند. البته در عالم واقع چنین فرضى محال است و هیچ‌گاه چنین نخواهد شد؛ اما به فرض هم كه بشود باز هم ضرر كرده‌اید. شما مى‌توانستید با همین یك كلمه حرف، نعمت و ثروتى به دست آورید كه زوال ندارد و تمام نمى‌شود؛ در حالى كه اگر همه دنیا را هم به شما بدهند سرانجام تمام خواهد شد. این در حالى است كه در عالم واقع یك كلمه حرف كه بماند، انسان تمام عمرش را هم كه بدهد نه تمام دنیا، كه فقط گوشه و بهره‌اى ناچیز از دنیا سهم او خواهد شد. آدمى عمرى كه زحمت بكشد و كار كند و عرق بریزد مگر از دنیا چه به او مى‌دهند؟ حداكثر نوعاً خانه‌اى و ماشینى؛ والسلام، نامه تمام! اى كاش همین‌ها را هم از ابتداى عمر و اول جوانى و زندگى مى‌دادند، اما هیهات كه اینها نیز اگر نصیب كسى شود غالباً در اواخر عمر و دوران پیرى است و در نتیجه، سال‌هایى بسیار كم و محدود از آنها بهره مى‌برد. به راستى آیا این حماقت و نادانى نیست كه انسان عمرى را به جان كندن و محنت كشیدن بگذراند تا در سن پیرى خانه‌اى بسازد و چند سالى در آن زندگى كند و بعد هم بگذارد و برود؟! انسان عاقل كسى است كه این سخن مولا را كه «وَاعْمَلا لِلاَْجْر»

آویزه گوش خود قرار دهد و از همان ابتدایى كه به تكلیف مى‌رسد در همه كارهایش خدا را قصد كند و از لحظه لحظه عمرش حداكثر استفاده و بهره‌بردارى را بنماید.

 

ظلم‌ستیزى، راه و رسم اسلام و مسلمانى

فراز بعدى فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این وصیت شریف این است كه:

كُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

این جمله در واقع بیان كننده بُعدى از اسلام و به طور كلى ادیان آسمانى است كه بسیارى از اوقات مورد غفلت قرار گرفته و مى‌گیرد. این غفلت و اشتباه از زمان انبیاى پیشین و در میان پیروان آنان وجود داشته و متأسفانه پس از اسلام نیز طوایفى از مسلمانان به آن دچار شده‌اند. از همان صدر اسلام تا به امروز مسلمان‌هایى را مى‌بینیم كه از گناهان اجتناب مى‌كنند، بى‌ارزشى دنیا را باور دارند، به لذایذ دنیا دل نمى‌بندند و به عبادت خدا روى مى‌آورند، اما در عین حال به اشتباهى بزرگ مبتلا هستند و شیطان ضربه خود را از آن طریق به ایشان وارد ساخته و آنان را به گمراهى كشانده است. آن اشتباه این است كه این افراد تصور مى‌كنند آنان تنها مسؤول دین و اعمال خودشان هستند و اعمال و رفتار دیگران و مسائل اجتماعى هیچ ارتباطى به آنان پیدا نمى‌كند و هیچ مسؤولیتى در قبال آن ندارند. اینان مى‌پندارند كه اگر فقط نمازشان را بخوانند، روزه هم بگیرند، ذكرشان را نیز بگویند و دعا و قرآنشان را بخوانند وظیفه‌شان را انجام داده‌اند و كار دیگرى نیست كه انجام بدهند.

این تصور كه نتیجه قصور فهم و كاستى قدرت تحلیل این افراد است تصورى كاملا انحرافى و باطل است و واقعیت هیچ یك از ادیان الهى چنین نبوده و نیست. این، یكى از انحرافات مهمى است كه در ادیان الهى پدید آمده و اسلام نیز از آن مصون نمانده است. گرایش‌هاى صوفیانه، عزلت‌نشینى، فردگرایى و مردم‌گریزى، انحرافى جدى و خطرناك است كه اسلام از همان نخستین سال‌هاى پیدایش تا به امروز با آن دست به گریبان بوده است. عده‌اى كه مى‌خواستند بنده خوب خدا باشند تئوریشان این شد كه از مردم و جامعه بریدند و به خلوت خود خزیدند و كارشان این شد كه صبح عبایشان را بر سر بكشند و براى نماز به مسجد بروند، به خانه بازگردند و مشغول قرآن خواندن و ذكر و ورد گفتن شوند، ظهر دوباره به مسجد بروند و نماز بخوانند و باز به خانه بازگردند و مشغول ذكر و وردشان شوند. اینان مى‌خواستند با این روش، توصیه اسلام به دورى از دنیا و عدم گرایش به آن را جامه عمل بپوشانند!

اندكى دقت و تأمل در معارف و آموزه‌هاى اسلام بطلان این تفكر و رویّه را روشن مى‌كند و تردیدى باقى نمى‌گذارد كه اسلام هرگز این رفتار را توصیه و تأیید نمى‌كند. سوره «عصر» در عین كوتاهى و ایجاز، تصویرى جامع از حقیقت اسلام و مسلمانى ارائه مى‌دهد:

وَالْعَصْرِ * إِنَّ الإِْنْسانَ لَفِی خُسْر * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَواصَوْا بِالصَّبْر؛(1) سوگند به عصر، كه حقیقتاً همه انسان ها در زیانند، مگر كسانى كه ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یكدیگر را به حق سفارش كرده و به شكیبایى توصیه نموده اند.


1. عصر (103)، 1 ـ 3.

منطق اسلام این است كه مسلمان غیر از آن‌كه خودش عمل صالح انجام مى‌دهد دیگران را نیز به عمل بر اساس حق و نیز استقامت در راه تحقق اهداف اسلامى توصیه مى‌كند. ارتباط با دیگران، و به اصطلاح، هواى اسلام و مسلمانى آنها را داشتن، از اصول قطعى و مسلّم اسلام است. این‌كه تنها نماز خودت را بخوان و مراقب اعمال خودت باش و دین و رفتار دیگران به تو هیچ ارتباطى ندارد، هرگز منطق دین و اسلام نبوده و نیست. این منطقى است انحرافى و غلط كه كسانى از ضعف معرفت به آن دچار شده‌اند ‌و البته برخى شیاطین و دنیاپرستان و دشمنان دین و اسلام نیز از روى علم و عمد به آن دامن زده‌اند. اسلام مى‌گوید باید به همه مسلمان‌ها، و بلكه بالاتر، به همه انسان‌ها حتى كفار كار داشته باشى. انسان نیامده براى آن‌كه زندگى راهبانه‌اى در دیرْ اختیار كند و در گوشه عزلت خویش عمرى یا رب یا رب بگوید و نماز بخواند و روزه بگیرد تا بمیرد! انسان‌ها زندگى‌شان به یكدیگر مربوط است و یك بُعد مهم اسلام و همه ادیان آسمانى بعد اجتماعى و مسؤولیتى است كه انسان در این رابطه بر عهده دارد:

كُلُّكُمْ رَاع وَكُلُّكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ؛(1) همه شما نگاهبانید و همگى از نگاهبانى خود مورد سؤال واقع خواهید شد.

نمونه بارز این مسؤولیت، حساس بودن در مقابل ظلمى است كه به دیگران مى‌شود. بر اساس دستورات اسلام، اگر شما ملاحظه كنید كسى به دیگرى ظلم مى‌كند، حق ندارید سرتان را پایین بیندازید و بى‌تفاوت عبور كنید و كارى به این مسأله نداشته باشید. اگر كسى چنین كند فردا جلوى او را مى‌گیرند و مى‌پرسند كه چرا به مظلوم كمك نكردى و جلوى ظالم را


1. بحارالانوار، ج 75، ص 38، روایت 36، باب 35.

نگرفتى، و او نمى‌تواند عذر بیاورد كه ظلم كار فردى دیگر بود و به من ربطى نداشت؛ چرا كه به او خواهند گفت تو با سكوتت به ظلم كمك كردى، كمك هم نكرده باشى، در هر صورت وظیفه داشتى و بر تو واجب بود كه به مظلوم كمك كنى.

واجبات دین فقط نماز خواندن و روزه گرفتن نیست، اعانت مظلوم هم یكى از واجبات اسلام است. شما اگر بتوانید ظلمى را از مظلومى دفع كنید واجب است كه این كار را انجام دهید. یك ركن مهم و اساسى اسلام ظلم‌ستیزى و حساسیت در برابر ظلمى است كه به دیگران مى‌شود. اگر قدرت دارى كه بر سر ظالمى بزنى و او را بر سر جاى خود بنشانى، لازم است این كار را بكنى. اگر شما ببینید كسى مسلمانى را به ناحق و به ظلم مى‌زند، حق ندارید بى‌تفاوت باشید؛ باید جلو بروید و دستش را بگیرید و از ظلم او جلوگیرى كنید. در چنین موقعیتى نمى‌توانید بگویید، من حال معنوى و حضور قلبم به هم مى‌خورد و دخالت در مسائل اجتماعى مانع تمركز و ذكرم مى‌شود! این سخنان القائات شیطان است. این سخن كه مى‌خواهم تمركز داشته باشم و دلم فقط متوجه به خدا باشد و توجه به خلق خدا مانع این امر است، بوى ابلیس مى‌دهد. هنگامى كه امر شد «اسْجُدُوا لاِدَم»،(1) ابلیس بود كه گفت، خدایا من مى‌خواهم فقط خودت را عبادت كنم! او پیش از این، مدتى مدید بود كه خدا را عبادت كرده بود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج‌البلاغه مى‌فرماید:

قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة؛(2) شش هزار سال بود كه خدا را عبادت مى كرد!


1. بقره (2)، 34.

2. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، خطبه 234.

حضرت در ادامه این كلام مطلبى اضافه مى‌فرماید كه دود از سر انسان بلند مى‌شود! مى‌فرماید:

لا یُدْرى اَمِنْ سِنِی الدُّنْیا اَمْ مِنْ سِنِی الاْخِرَةِ؛(1) دانسته نمى‌شود كه این سال ها آیا از سال هاى دنیا است یا سال هاى آخرت!

این شش هزار سال معلوم نیست كه از همین سال‌هاى دنیایى است كه هر سالش 360 روز است یا از سال‌هاى آخرتى است كه هر روزش معادل هزار سال دنیایى است! آن‌گاه این جناب ابلیس با این عبادت، هنگامى كه خداوند به او دستور داد بر آدم سجده كن، گفت من فقط بر خودت سجده مى‌كنم!

خداى متعال فرمود:

اِنّی اُحِبُّ اَنْ اُطاعَ مِنْ حَیْثُ اُریدُ؛(2) من دوست مى‌دارم آن‌گونه كه مى خواهم، اطاعت شوم.

اگر پرستش من مى‌كنى، آن طور كه من مى‌گویم پرستش كن. اگر مى‌خواهى مرا اطاعت كنى، هر دستورى كه مى‌دهم اطاعت كن؛ آن گاه كه مى‌گویم بر من سجده كن همین كار را انجام بده، و اگر به سجده بر آدم فرمان دادم بر آدم سجده كن. اِنّی اُحِبُّ اَنْ اُطاعَ مِنْ حَیْثُ اُریدُ؛ اگر بحث اطاعت من است آن‌گونه كه من مى‌خواهم اطاعت كن. وقتى من فرمان مى‌دهم كه بر آدم سجده كن، تو چه حق دارى كه بگویى سجده نمى‌كنم؟!

در بحث ما نیز خداوند مى‌فرماید: بنده من، به كمك مظلوم بشتاب؛


1. همان.

2. بحارالانوار، ج 2، ص 262، روایت 5، باب 32.

اگر من بگویم: خدایا من مى‌خواهم توجهم به خودت باشد و هیچ به خَلقت توجه نكنم، اگر بخواهم در این قبیل امور دخالت كنم و فرمان تو را ببرم حواسم پرت مى‌شود!! این درست نظیر همان منطق و سخن ابلیس است. خدا مى‌فرماید اگر بنده من هستى و مرا اطاعت مى‌كنى، من دستور مى‌دهم كه واجب است به مظلوم كمك كنى. بنده مى‌گوید: عذر مى‌خواهم، من حواسم پرت مى‌شود! خدا مى‌فرماید: اِنّی اُحِبُّ اَنْ اُطاعَ مِنْ حَیْثُ اُرید. اگر اطاعت من مى‌كنى، هرچه من مى‌گویم انجام بده، نه آن‌چه دلت مى‌گوید و مى‌خواهد. اگر غیر از این باشد پس تو اطاعت دل مى‌كنى نه اطاعت من، و دل‌پرست و خودپرستى نه خداپرست.

در هر صورت، این گرایشى غلط و انحرافى است كه در میان طوایف مختلف متصوفه قبل از اسلام ظهور پیدا كرده و متأسفانه پس از اسلام و در میان گروه‌هایى از مسلمانان نیز راه یافته است. بر این اساس تصور مى‌شود دین‌دارى حقیقى و راستین به این است كه انسان تارك دنیا شود و از تمامى لذت‌هاى دنیایى چشم‌پوشى كند و با بریدن از جامعه و خلق خدا در گوشه‌اى شب و روز به ریاضت و عبادت و ذكر مشغول گردد و بدین صورت لحظه‌اى از یاد خدا و توجه به او غافل نشود. این افراد در اثر ریاضت‌هایى كه مى‌كشند احیاناً ممكن است به برخى قدرت‌ها و قوّت‌هاى روحى نیز دست پیدا كنند و بتوانند كارهاى خارق‌العاده‌اى انجام دهند. اما باید توجه داشت كه نه روح و حقیقت اسلام و دین‌دارى چنین اقتضایى دارد و نه ظهور و بروز امور خارق‌العاده دلیلى بر حقانیت راه و روش این افراد است. اسلام این است كه انسان هرچه خدا فرموده، همان را انجام دهد؛ اگر فرموده نماز بخوان، بخواند، روزه بگیر، بگیرد،

و اگر فرموده به جبهه برو و جهاد كن یا به فریاد مظلوم برس و دست ظالم را كوتاه كن، این دستورات را نیز اطاعت كند و انجام دهد. البته در انجام همه دستورات، چه فردى و چه اجتماعى، بنده نباید از یاد خدا غافل شود و همواره باید خدا را در نظر داشته باشد. براى مثال، هنگامى كه براى اطاعت فرمان خدا دست ظالم و جلوى ظلم را مى‌گیرى یاد خدا هم باش و مراقبت نما كه از حد تكلیف تجاوز نكنى و فراتر نروى. اگر دست دزد را مى‌گیرى دیگر حق ندارى به او توهین كنى یا به صورتش سیلى بزنى. بلى، دزد را مى‌گیریم و به نزد حاكم شرع مى‌بریم و به دستور او چهار انگشتش را قطع مى‌كنند، اما كسى حق ناسزا گفتن یا هرگونه تعدى دیگر به او را ندارد.

بنابراین اسلام واقعى و دین‌دارى راستین این است كه انسان به تمامى آن‌چه خداى متعال بدان فرمان داده؛ چه در بعد فردى و چه در بعد اجتماعى، گردن نهد و عمل نماید. این اسلام نیست كه انسان وظایف اجتماعى را كنار بگذارد و به عوض حضور در جنگ و جبهه، یا كار در مزرعه، یا درس دادن در كلاس و سایر وظایف اجتماعى بگوید: مى‌روم «ناد‌على» مى‌خوانم كه پدر‌جد همه اینها و حتى خود نماز است! هم‌چنین در انجام تكلیف، تا تكلیف واجب هست نوبت به مستحبات نمى‌رسد و هیچ عبادت مستحبى جاى تكلیف واجب را نمى‌گیرد. اعانت مظلوم كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این‌جا به آن اشاره مى‌فرماید، تكلیفى واجب است و انسان نمى‌تواند از بار این تكلیف شانه خالى كند و بگوید به عوض آن مى‌روم قرآن مى‌خوانم. قرآن خواندن جاى مبارزه با ظلم را نمى‌گیرد. قرآن را باید در وقتى خواند كه مزاحم با انجام تكلیف واجب نباشد.

به هر روى باید اعتراف كنیم كه متأسفانه دستورات اجتماعى اسلام، و از جمله دستور مبارزه با ظلم و ظالم و دست‌گیرى و كمك مظلوم، از همان ابتدا به درستى مورد توجه قرار نگرفت و عمل نشد. اگر به این سنخ دستورات اسلام عمل مى‌شد روزگار مسلمانان به وضعیتى كه در حال حاضر شاهدیم كشیده نمى‌شد. پس از وفات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از همان روز اول، ظلم به خاندان رسالت آغاز شد و مسلمانان در مقابل این ظلم سكوت اختیار كردند. اگر آن روز سكوت نمى‌كردند بسیارى از مصیبت‌ها و مسائل پس از آن اتفاق نمى‌افتاد. اگر روزى كه پشت در خانه زهرا و على(علیهما السلام) جمع شدند مسلمانان فریاد كشیده و اعتراض كرده بودند، ما شاهد حوادث و فجایع غمبار كربلا نمى‌بودیم. در این روزگار نیز بسیارى از مشكلات و سیه‌روزى‌هاى مسلمانان و جوامع اسلامى ریشه‌اش این است كه آنان این حكم خدا را فراموش كرده‌اند كه:

كُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً.