جلسه نهم: جهاد در سه عرصه

 

 

جلسه نهم

 

 

جهاد در سه عرصه

وَاللهَ اللهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ فِی سَبِیلِ الله؛ و خدا را خدا را در مورد جهاد در راه خدا با دارایى‌ها و جان‌ها و زبان‌هایتان در نظر داشته باشید.

 

تفاوت «جهاد» با «قتال»

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این وصیت شریف، پس از سفارش و تأكید درباره خود قرآن كریم و استفاده از آن، برخى دستورات و مطالبى را كه در قرآن كریم آمده است مورد تأكید خاص قرار مى‌دهد؛ دستورات و مسائلى كه نسبت به سایر مطالب قرآن از اهمیت بیشترى برخوردارند و جنبه حیاتى دارند و احیاناً ممكن است مورد غفلت قرار گیرند و آن‌طور كه باید و شاید به آنها توجه نشود. حضرت در صدر این امور ابتدا به نماز سفارش كردند و از آن به عنوان عمود دین یاد فرمودند. گرچه همه مسلمانان (با اندكى تسامح و تقریب) نماز مى‌خوانند، اما نقش حیاتى و ویژه‌اى كه نماز مى‌تواند در سعادت انسان داشته باشد، مى‌طلبد كه مورد تأكید قرار گیرد.

موضوع دیگرى كه حضرت به آن سفارش فرمود مسأله حج بود، كه آن نیز تأثیرات مهم و متعددى در حیات اسلام و جامعه اسلامى دارد. توضیح دادیم كه به لحاظ همین تأثیر اساسى و مهم، دشمنان اسلام و خلفاى جور از همان ابتدا سعى داشته‌اند به انحاى مختلف حج را تضعیف كنند، و در مقابل، اهل‌بیت و ائمه اطهار(علیهم السلام) نسبت به آن بسیار اهتمام داشتند و در ایام حج اگر در جایى دیگر بودند سعى مى‌كردند خودشان را به مكه و مدینه برسانند و از این موقعیت براى نشر معارف اسلامى و حقایق تشیع استفاده كنند. اشاره كردیم كه درباره حج تعبیرات و روایاتى به این مضمون وارد شده كه اگر خانه خدا خالى و خلوت شود خداوند بر امّت اسلامى غضب مى‌كند و مردم هلاك خواهند شد. این امر نشانه اهمیت فوق‌العاده حج از دیدگاه اسلام است و به ما گوشزد مى‌كند كه بهانه‌هاى واهى نباید موجب گردد كه ما این فریضه عظیم و ركن مهم احكام و معارف اسلامى را دست‌كم بگیریم.

موضوع دیگرى كه در این وصیت شریف مورد تأكید قرار گرفته مسأله «جهاد» است:

وَاللهَ اللهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ فِی سَبِیلِ الله

البته درباره جهاد بحث‌هاى فراوانى مطرح گردیده و بهویژه در كشور ما به مناسبت هشت سال جنگ و دفاع مقدسى كه پشت سر گذاشتیم، به اقتضاى آن شرایط، مطالب بسیارى در قالب سخنرانى، مقاله، كتاب و مانند آنها پیرامون جهاد عنوان شده و ملت ما در این عصر بیش از همه ملت‌هاى اسلامى، و شاید بیش از همه زمان‌ها، به اهمیت جهاد ـ دست‌كم در شكل جهاد دفاعى ـ پى برده‌اند.

از این رو طرح بسیارى از مباحث در این زمینه جنبه تكرارى دارد و ما از ذكر آنها در این مقال بى‌نیازیم. با این همه مناسب است در این زمینه برخى نكاتى را كه احیاناً ممكن است از آنها غفلت گردد متذكر شویم.

اولا باید توجه كنیم كه معناى «جهاد» مساوى با «جنگ نظامى» نیست. قرآن كریم در این زمینه دو تعبیر را به كار مى‌برد: یكى «جهاد» و دیگرى «قتال». «قتال» منحصراً بر برخورد نظامى دلالت مى‌كند و جایى به كار مى‌رود كه دو یا چند نفر به قصد كشتن یكدیگر به مصاف و رویارویى با هم بپردازند. به عبارت دیگر، «قتال» عبارت است از مهیّا شدن براى رویارویى نظامى و كشتن و كشته شدن، اعم از این‌كه در نتیجه این امر واقعاً هم كسى كشته شود یا نشود. در آیات متعددى از قرآن كریم شاهد استفاده از این تعبیر هستیم:

الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ كَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ كَیْدَ الشَّیْطانِ كانَ ضَعِیفاً؛(1) كسانى كه ایمان آورده‌اند در راه خدا پیكار مى‌كنند و كسانى كه كافر شده اند در راه طاغوت مى جنگند. پس با یاران شیطان بجنگید كه نیرنگ شیطان ضعیف است.

وَمَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً؛(2) و هركس در راه خدا بجنگد و كشته یا پیروز شود، به زودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد.

إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْیان


1. نساء (4)، 76.

2. همان، 74.

مَرْصُوصٌ؛(1) همانا خداوند دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف، چنان كه گویى بنایى ریخته شده از سُربند، جهاد مى كنند.

اما غیر از «قتال»، در مواردى نیز قرآن تعبیر «جهاد» را به كار مى‌برد:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَة تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذاب أَلِیم * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ؛(2) اى كسانى كه ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتى راه نمایم كه شما را از عذابى دردناك مى رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا جهاد كنید.

وَجاهِدُوا فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ؛(3) و در راه خدا چنان‌كه حق جهاد [در راه] او است جهاد كنید.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هاجَرُوا وَجاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أُولئِكَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللهِ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛(4) همانا آنان كه ایمان آورده، و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده‌اند، آنان به رحمت خدا امیدوارند، و خداوند آمرزنده مهربان است.

كسانى كه آشنایى درستى با لغت عرب و فرهنگ قرآن ندارند تصور مى‌كنند جهاد نیز همیشه به معناى قتال و جنگ و كارزار نظامى و كشتن و كشته شدن است؛ اما حقیقت این است كه این واژه مفهومى وسیع‌تر از


1. صف (61)، 4.

2. همان، 10 و 11.

3. حج (22)، 78.

4. بقره (2)، 218.

قتال دارد و مصداق آن منحصر در مبارزه نظامى نیست. «قتال» همان‌گونه كه اشاره شد، مصداقش تنها مبارزه و رویارویى نظامى است. از این رو در لغت، ما تعبیر «قتال با مال» نداریم و قتال فقط با «جان» است و در جایى به كار مى‌رود كه در رویارویى دو یا چند نفر مسأله دادن و گرفتن جان مطرح باشد. اما «جهاد» هم مى‌تواند با جان باشد و هم با مال و هم با امور دیگر. از این رو قرآن كریم، هم تعبیر جهاد با جان (نفس) و هم تعبیر جهاد با مال را به كار مى‌برد:

الَّذِینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ؛(1) كسانى كه ایمان آورده اند و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته اند نزد خدا مقامى هرچه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَجاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ؛(2) در حقیقت، مؤمنان كسانى اند كه به خدا و پیامبر او گرویده و پس از آن، شك نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كرده اند؛ اینانند كه راستگویانند.

 

تمایز «اجتهاد» با «مجاهده»

در هر صورت، با مرور بر موارد كاربرد واژه «جهاد» در قرآن، به خوبى


1. توبه (9)، 20.

2. حجرات (49)، 15.

روشن مى‌شود كه مفهوم آن از مفهوم واژه «قتال» وسیع‌تر است. «جهاد» از ریشه «جهد» گرفته شده، كه به معناى كوشش است. «اجتهاد» نیز از همین ماده است؛ با این تفاوت كه «جهاد» چون نظیر «قتال» از باب «مفاعله» است، در جایى به كار مى‌رود كه انسانى در مقابل انسانى دیگر، یا گروهى در مقابل گروه دیگر تلاش و كوشش نمایند، زحمت بكشند و نیرو و انرژى صرف كنند؛ یعنى صحنه‌اى است كه دو یا چند نفر در مقابل هم و بر ضد یكدیگر فعالیت مى‌كنند. اما اگر انسان به تنهایى و بدون آن‌كه به دیگران كارى داشته باشد، تلاش كند و صرف نیرو نماید، چه در راه علم و چه در راه عمل، نام این كار اجتهاد است. اجتهاد مصطلح نیز كه ما در باب مسائل فقهى داریم و در آن‌جا واژه «مجتهد» را به كار مى‌بریم، در واقع كاربرد این اصطلاح در بعد تلاش «علمى» است. البته در فقه اهل تسنن بحث «اجتهاد به رأى» نیز مطرح است كه علماى ما به آن قائل نیستند. از مصادیق كاربرد اجتهاد در بعد «عملى» نیز مى‌توان به این عبارت معروف امیرالمؤمنین(علیه السلام) اشاره كرد كه مى‌فرماید:

اَعِینُونی بِوَرَع وَاجْتِهَاد وَعِفَّة وَسداد؛(1) مرا به پرهیزكارى و كوشش و پاكدامنى و درست كارى یارى كنید.

در این‌جا منظور امیرالمؤمنین(علیه السلام) این است كه پیروان آن حضرت در مقام عمل تلاش كنند و وظایف خود را درست، به موقع و دقیق انجام دهند.

در هر صورت، گاهى بحث زورآزمایى و دست و پنجه نرم كردن و كشتى گرفتن ـ چه علمى و چه عملى ـ با دیگران مطرح نیست و انسان به


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، نامه 45.

تنهایى، براى مثال، در اتاق نشسته و مطالعه یا فكر مى‌كند؛ نام این كار «اجتهاد» است. اما اگر مفروض این باشد كه دو نفر یا دو گروه در مقابل یكدیگر هستند و نیروهایشان را بر ضد یكدیگر صرف مى‌كنند و هریك قصد مغلوب كردن دیگرى را دارد، نام این كار «مجاهده» است. این مجاهده ممكن است در میدان نظامى باشد، كه در این صورت با «قتال» مساوى خواهد بود؛ و ممكن است در میدان‌هاى دیگرى نظیر اقتصاد یا فرهنگ صورت پذیرد، كه در این صورت دیگر «قتال» بر آن صدق نمى‌كند و فقط «جهاد» خوانده مى‌شود. هم‌چنان‌كه اشاره كردیم، قرآن كریم در موارد متعددى بحث مجاهده نظامى را در كنار مجاهده اقتصادى مطرح كرده است:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَة تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذاب أَلِیم * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ بِأَمْوالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛(1) اى كسانى كه ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتى راه نمایم كه شما را از عذابى دردناك مى رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنید. این، اگر بدانید، براى شما بهتر است.

یك نكته تفسیرى قابل توجه در این زمینه این است كه در تمامى مواردى كه كلماتى از ریشه «جهاد» در قرآن به كار رفته و بحث جهاد با مال و جان در كنار هم ذكر شده، جهاد با مال مقدم بر جهاد با جان (انفس) آورده شده است.


1. صف (61)، 10 و 11.

جهاد با مال و توسعه مفهوم آن

در هر صورت، البته اصل جهاد، جهاد با جان است كه كسانى باید در جبهه حاضر شوند و براى مبارزه با دشمنان اسلام جان‌هایشان را بر كف بگیرند و به نبرد برخیزند. اما روشن است كه براى حضور افراد در جبهه ابتدا باید تداركاتى پیش‌بینى شود و پشتیبانى‌هایى صورت پذیرد و لوازم و تجهیزاتى مهیا گردد. براى مثال، در زمان‌هاى قدیم و زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ابزار جنگ، اسب و شمشیر و زره و كلاه‌خود و مانند آنها بوده است. طبیعتاً براى تهیه این وسایل و تجهیزات باید پول هزینه شود. از اصطلاح «جهاد با مال» معمولا همین قسمت برداشت مى‌شود و ذهن افراد متوجه این معنا مى‌گردد كه یعنى باید هزینه‌هاى مالى جنگ را تأمین كرد. اما در یك تعبیر جامع و كلى مى‌توانیم مسأله «جهاد با مال» را به «پشتیبانى جنگ» و تهیه هر آن‌چه كه از تجهیزات و امكانات كه براى آن لازم است تفسیر كنیم. با این حال، این احتمال هم وجود دارد ـ و احتمالى قابل اعتنا نیز هست ـ كه معناى جهاد با مال، در عرف و اصطلاح قرآن و روایات از این نیز وسیع‌تر باشد. این احتمال به‌خصوص با توجه به اوضاع و شرایطى كه در زمان‌هایى نظیر عصر ما وجود دارد هرچه بیشتر تقویت مى‌شود.

در این قرون و دهه‌هاى اخیر، مصادیق تازه‌اى براى جهاد با اموال پیدا شده كه در سابق یا اصلا مطرح نبوده و یا بسیار به ندرت وجود داشته است. همه ما مى‌دانیم كه امروزه مبارزه و جنگ با یك كشور تنها در مصداق و شكل نظامى خلاصه نمى‌شود، بلكه راه‌ها و اَشكال دیگرى نیز براى این كار وجود دارد كه بسیار هم شایع و رایج است. یكى از

معروف‌ترین و بارزترین این اَشكال، «جنگ اقتصادى» است. «سلاح اقتصاد» امروزه در بسیارى از موارد بسیار كارآتر و برّنده‌تر از «سلاح نظامى» است و قدرت‌هاى استعمارى دنیا ترجیح مى‌دهند به جاى اهرم نظامى از اهرم اقتصادى براى نابودى، شكست و به زانو درآوردن ملت‌ها و دولت‌ها استفاده كنند. امروزه استعمارگران به جاى محاصره نظامى، با اعمال «تحریم و محاصره اقتصادى» یك كشور كارى مى‌كنند كه یك ملت نه‌تنها نتواند ابزار و وسایل نظامى و جنگى تهیه كند، بلكه براى تهیه غذا و سایر نیازهاى ضرورى زندگى روزمره خود نیز با مشكلات اساسى مواجه شود. اتفاقاً امروزه دولت‌هاى استعمارى به سبب مشكلات، هزینه، مخاطرات و ریسك بالایى كه حمله نظامى دارد، در رویارویى با ملت‌ها بیشتر ترجیح مى‌دهند از حربه و سلاح اقتصادى استفاده كنند. البته استفاده از سلاح اقتصادى خود اَشكال متفاوتى دارد و برخى از اَشكال آن بسیار پیچیده و ماهرانه و با طرح و برنامه‌هاى بسیار دقیق اجرا مى‌شود. این در حالى است كه در گذشته، یا جنگ اقتصادى اصلا مطرح نبود، یا اگر هم مطرح بود معمولا در راستاى جنگ نظامى و به عنوان یكى از فروعات و نقشه‌هاى مكمل آن به كار مى‌رفت، و دست‌كم، به هیچ وجه از چنین گستردگى و پیچیدگى برخوردار نبود. امروزه مسأله جنگ اقتصادى به عنوان یك راه اساسى و مستقل و در حد یك راهبرد و استراتژى براى غلبه بر ملت‌ها طراحى و اجرا مى‌شود، نه آن‌كه امرى ساده تلقى شود كه فقط گهگاه، آن هم در حد یك تاكتیك به كار رود.

شاید شما خود دیده یا از افراد مطمئن شنیده باشید، اما شخص نسبتاً موثقى براى من نقل كرد و از غیر او هم از چند نفر دیگر نیز شنیدم، كه در

تلویزیون‌هاى اطراف خلیج كه یكى از برنامه‌هاى تلویزیون امریكا را نشان مى‌داد، رئیس جمهور ایالات متحده اسكناس هزار تومانى ما را در دست گرفته و گفته بود ما باید كارى كنیم كه این هزار تومانى آن‌قدر بى‌ارزش شود كه به یك برگ دستمال كاغذى برسد. این نمونه‌اى است كه تا حدى مى‌تواند اهمیت و تأثیر جنگ اقتصادى در دنیاى امروز را به تصویر بكشد.

 

اهمیت و پیچیدگى جهاد مالى و اقتصادى در جهان امروز

همان‌طور كه اشاره كردیم، این جنگ امروزه با برنامه‌ریزى‌هاى دقیق و فرمول‌هاى بسیار پیچیده طراحى و اجرا مى‌شود، كه از باب نمونه مى‌توان به طراحى جنگ نفت و ارزان كردن قیمت جهانى آن در چند سال قبل اشاره كرد. همه مى‌دانند كه نفت از جمله منابع بسیار حیاتى و پرمصرف و در عین حال كمیاب دنیا است كه روز به روز هم منابع آن محدودتر و عمر ذخایر آن كوتاه‌تر مى‌شود. از سوى دیگر، از اصول اولیه و واضح علم اقتصاد این است كه هرچه فراوانى یك كالا كمتر و مصرف و اهمیت آن بیشتر باشد ارزش اقتصادى و قیمت آن بالاتر خواهد بود. بر این اساس، نفت باید روز‌به‌روز و سال‌به‌سال گران‌تر شود. اما امریكایى‌ها با نقشه‌هایى كه كشیدند و با برنامه‌ریزى‌هایى كه طى چند سال با استفاده از ابزارهاى مختلف انجام دادند، این قانون و قاعده مسلّم و واضح اقتصادى را از كار انداختند و قیمت نفت را به جایى رساندند كه در مواردى حتى هزینه استخراج خود را نیز براى ما تأمین نمى‌كرد. حتى یكى از مقامات كشور در آن شرایط توضیح مى‌داد كه الآن

قیمتى كه ما براى نفت دریافت مى‌كنیم از قیمت آب ارزان‌تر است! طبیعتاً در چنین اوضاعى، كشور ما كه عمده درآمد آن بر نفت متكى است با بحران اقتصادى عجیبى مواجه شد و قیمت‌ها و تورم در كشور سرسام‌آور گردید. نقشه این بود كه مردم به دنبال فشار زیاد اقتصادى كه متحمل مى‌شوند دست به اعتراض بزنند و بر ضد حكومت شورش كنند و تظاهرات به راه بیندازند و بدین‌ترتیب موجبات تضعیف و در نهایت، براندازى نظام فراهم آید.

این كارى كه امریكایى‌ها در آن سال‌ها انجام دادند اقدام ساده‌اى نبود، بلكه مدت‌ها زحمت كشیدند، فكر كردند، طرح و برنامه ریختند و با كشورهاى دیگر تبانى كردند تا موفق شدند این كار را انجام دهند. البته این اولین و آخرین بارى نبود كه امریكا از حربه اقتصادى براى به زانو درآوردن ملت ما استفاده مى‌كرد. از هنگامى كه به دنبال انقلاب اسلامى روابط ایران و آمریكا به هم خورده و منافع امریكا در كشور ما از دست رفته، آنها بسیارى از اجناسى را كه مورد نیاز ما است اجازه نمى‌دهند وارد كشور ما شود. چه بسا كالاهایى را كه سال‌ها است از آنان خریدارى كرده‌ایم و پول آن را هم داده‌ایم، در انبارها نگه داشته‌اند و برخى از آنها نیز پوسیده و فاسد شده، اما با این حال حاضر نیستند آنها را به ما تحویل دهند. آنان هم چنین به كشورهاى دیگر نیز سفارش مى‌كنند كه كالاهاى راهبردى و فنّاورى‌هاى پیشرفته به ما نفروشند و در اختیار ما قرار ندهند. البته در این عرصه بحث‌ها و اختلاف نظرهایى بین امریكا با اروپا و برخى كشورهاى دیگر وجود دارد و این كشورها به علت منافعى كه در این زمینه دارند روابط اقتصادى نسبتاً خوبى با ما برقرار كرده‌اند؛ گرچه آنها با

استفاده از اوضاعى كه امریكا پیش آورده و بازار سیاهى كه به‌خصوص در زمینه برخى كالاها براى ما به وجود آمده، اجناسشان را به قیمت گران‌تر از قیمت واقعى به ما مى‌فروشند.

در هر صورت، امروزه جنگ اقتصادى نیز نوعى جنگ است كه ضرر آن اگر از جنگ نظامى بیشتر نباشد، كمتر نیست. اگر بررسى و تحلیلى انجام شود معلوم خواهد شد كه بسیارى از فعالیت‌هایى كه ابرقدرت‌ها امروزه در دنیا انجام مى‌دهند محورش جنگ اقتصادى است. در كشور خود ما، هم‌چنان‌كه اشاره كردیم، پس از انقلاب و از آن‌جا كه ملت ما درصدد احیاى اسلام و ارزش‌هاى اسلامى برآمده، موج انواع توطئه‌ها از سوى ابرقدرت‌ها بر ما سرازیر شد و در این میان، همواره یكى از محورهاى اصلى و مهم این توطئه‌ها تحمیل و تدارك انواع فشارها و تنگناهاى اقتصادى بوده است. بسیارى از مشكلات و مسائل اقتصادى كه كشور ما امروزه با آن دست به گریبان است، نتیجه همین تحریم‌ها و اِعمال فشارهاى اقتصادى است. از جمله این مشكلات مى‌توان به ارزان شدن پول كشور ما در برابر ارزهاى خارجى، و هم‌چنین نرخ تورم بالا و مداوم اشاره كرد كه آثار مخرّب و زیان‌بار این دو پدیده بر صاحب‌نظران و اهل اطلاع پوشیده نیست.

البته تدبیرهاى دولت‌مردان ما از یك سو، و روح مقاومت و مجاهدت و تحمل مشكلات در ملت نستوه ما از سوى دیگر، موجب گردیده كه دشمنان نتوانند نتیجه دل‌خواه را از این جنگ اقتصادى بگیرند و ضربه‌اى كارى و مضمحل‌كننده بر ما وارد كنند. اگر به جاى ملت ما هر ملت دیگرى بود، تاكنون در این جنگ اقتصادى شكست خورده و از پا

درآمده بود. مردم ما با روح مجاهدتى كه از اسلام آموخته‌اند و با آبدیدگى و صلابتى كه در دوران جنگ تحمیلى پیدا كرده‌اند، و نیز با توجه به فهم و آگاهى و بینش سیاسى بالایى كه دارند در دام توطئه‌هاى دشمنان نمى‌افتند و مرعوب آنها نمى‌شوند. مردم فهیم ما متوجه این معنا هستند كه بسیارى از مسائل و مشكلات كنونى كشور نتیجه توطئه‌هاى دشمنان اسلام است و راه مقابله با این توطئه‌ها را نیز به خوبى مى‌دانند. از جمله این راه‌ها، همان‌گونه كه قرآن مى‌فرماید، یكى «جهاد مالى» است:

انْفِرُوا خِفافاً وَثِقالاً وَجاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ‌...‌فِی سَبِیلِ اللهِ؛(1)سبكبار و گرانبار، بسیج شوید و با مالتان‌...‌ در راه خدا جهاد كنید.

در چنین موقعیتى، هنگامى كه طبقات آسیب‌پذیر جامعه تحت فشار قرار مى‌گیرند و درآمدهایشان تكافوى هزینه‌هایشان را نمى‌كند، ثروتمندان باید به وظیفه «جهاد مالى» قیام كنند و توطئه دشمنان را نقش بر آب نمایند. در چنین شرایطى، استفاده‌ها و منافع نامشروع كه جاى خود دارد، ثروتمندان باید از برخى استفاده‌ها و منافع حلال و مشروع خود نیز صرف‌نظر كنند تا بتوانند جامعه اسلامى را از چنگال این افعى‌هاى اقتصادى نجات دهند و بدین ترتیب به وظیفه «جهاد مالى» كه قرآن و اسلام براى آنان تعیین كرده عمل نمایند. البته از آن سو فقرا نیز براى عمل به وظیفه جهاد مالى خود در این صحنه،باید صبر پیشه كنند تا در نتیجه، و در سایه عمل هریك از دو قشر ثروتمند و فقیر به وظیفه خود در این زمینه، توطئه‌هاى دشمنان خنثى


1. توبه (9)، 41.

گردد و مشكل از سر كل جامعه اسلامى بگذرد و همه از این صحنه پیروز بیرون بیایند.

از این رو این احتمال بعید نیست كه بگوییم مقصود از «جهاد با مال» تنها این نیست كه هزینه جنگ نظامى را فراهم كنید، بلكه آن‌چه را امروزه جنگ اقتصادى نامیده مى‌شود نیز شامل مى‌گردد. همان‌گونه كه توضیح دادیم، دشمنان اسلام امروزه براى مقابله با اسلام و مسلمانان و تسلط بر ایشان، یكى از شیوه‌هاى متداولى كه به كار مى‌برند جنگ اقتصادى است كه از طریق آن، ضررها و خسارت‌هایى را بر جامعه اسلامى وارد مى‌كنند. در چنین شرایطى مسلمانان نیز باید، هرچند به قیمت تحمل برخى ضررهاى اقتصادى، با ورود به این عرصه، توطئه‌هاى دشمنان را خنثى كنند. به عبارت دیگر، یك مسلمان همان‌گونه كه وظیفه دارد در صورت حمله نظامى دشمن خطر كند و جانش را بر كف بگیرد و در مقابل دشمن بایستد، در صورت تحمیل جنگ اقتصادى دشمن نیز باید به دست و پنجه نرم كردن با او برخیزد و تلاش نماید تا دشمن به مقاصد سوء خود دست نیابد. مگر «جهاد» چه بود؟ جهاد عبارت بود از: تلاش در مقابل دشمن. دشمنى كه مى‌خواهد مسلمانان را به نحوى از انحا شكست دهد و بر آنان تسلط یابد. در این شرایط مسلمانان در درجه اول باید در مقابل او مقاومت كنند تا خودشان از پاى درنیایند، و در درجه دوم باید تلاش نمایند تا دشمن را شكست دهند ومضمحل گردانند. در جنگ اقتصادى دقیقاً همین مسأله وجود دارد؛ یعنى دشمن تلاش مى‌كند از راه‌هاى اقتصادى به ما ضربه وارد كرده، بر ما مسلط شود، و ما در مقابل وظیفه داریم تلاش كنیم كه این توطئه دشمن را خنثى و نقش بر آب

نماییم. هم‌چنان‌كه در جنگ نظامى همه وظیفه دارند و هركس به هر اندازه كه توان دارد مسؤول است و باید وارد شود و دفاع كند، در جنگ اقتصادى هم همه باید در حد توانشان تلاش كنند؛ گرچه طبیعتاً ثروتمندان و كسانى كه در سرنوشت اقتصاد یك كشور مؤثرترند، در این عرصه مسؤولیت سنگین‌ترى بر عهده دارند.

در هر صورت، این یك نكته كه چنین مصداقى براى جهاد مالى سابقاً وجود نداشته و امروزه كه این مسائل مطرح شده و چنین نیازهایى پیش آمده، هیچ بعدى ندارد كه بگوییم «جهاد با اموال» بر چنین تلاشى نیز صادق باشد. به عبارت دیگر، مبارزه با دشمن و تلاش براى دفع او تنها محدود به مبارزه با شمشیر و مسلسل و تفنگ نیست، بلكه انواع مبارزه‌ها، و از جمله مبارزه اقتصادى را نیز شامل مى‌شود.

 

جهاد با زبان

نكته دیگر در زمینه جهاد این است كه در آیات قرآن، دو بحث جهاد با «اموال» و جهاد با «انفس» مطرح شده، اما در این فقره از این وصیت شریف امیرالمؤمنین(علیه السلام) علاوه بر جهاد با مال و جان، به جهاد با «زبان» نیز اشاره شده است:

وَاللهَ اللهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ فِی سَبِیلِ الله.

نظیر بحثى كه در مورد جهاد با مال اشاره كردیم، درباره جهاد با زبان نیز وجود دارد. در آن فضا و روزگارى كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) این سخن را مى‌فرمود، آن‌چه از جهاد با زبان به ذهن مى‌آمد این بود كه در ارتباط با همان جهاد نظامى است و مقصود این است كه كسانى باید با زبانشان

دیگران را براى شركت در جبهه و جنگ تشویق كنند؛ همان‌گونه كه از جهاد با مال نیز این مطلب فهمیده مى‌شد كه باید مخارج و هزینه‌هاى جنگ نظامى را تأمین كرد.

البته تردیدى نیست كه تشویق افراد براى حضور در جبهه مصداقى از جهاد با زبان است، اما سخن این است كه این تنها مصداق آن نیست و نظیر جهاد با مال كه بحث كردیم، در این‌جا نیز كاملا محتمل است كه جهاد با زبان معناى وسیعى داشته باشد كه غیر از مصداق مذكور، مصادیق و افراد دیگرى را نیز شامل شود.

همان‌گونه كه در بحث جهاد مالى اشاره كردیم، در دنیاى امروز، عرصه جنگ و نبرد ملت‌ها و دولت‌ها بر ضد یكدیگر تنها به عرصه نظامى محدود نمى‌شود و اَشكال و عرصه‌هاى مختلفى پیدا كرده است. از جمله این عرصه‌ها كه بسیار مهم و تأثیرگذار هم هست، عرصه تهاجم و جنگ «فرهنگى» است كه طى آن دشمن تلاش مى‌كند تا تفكر و فرهنگ یك ملت را تحت تأثیر قرار دهد و باورها، ارزش‌ها، فرهنگ و تفكرى را كه در نظر دارد به ذهن و روح آنها تزریق نماید. البته این امر در سابق هم وجود داشته و نمى‌توان تاریخ مشخصى را براى آغاز آن نشان داد، اما نظیر جنگ اقتصادى، این عرصه نیز امروزه بسیار پیچیده‌تر و وسیع‌تر از قبل گردیده و ابزارها و روش‌هایى كه در راستاى آن مورد استفاده قرار مى‌گیرد به هیچ وجه با دوران‌هاى پیشین قابل مقایسه نیست.

 

تهاجم فرهنگى، خطرناك‌تر از جنگ نظامى و اقتصادى

تهاجم فرهنگى امروزه حتى از تهاجم و جنگ اقتصادى نیز بیشتر كاربرد

دارد و بالاترین جنگى كه هم‌اكنون بر ضد اسلام و نظام و انقلاب ما جریان دارد جنگ تبلیغاتى و فكرى و فرهنگى است. از این رو باید توجه داشت كه در دوران معاصر، جنگ دشمنان با اسلام، و بهویژه با نظام اسلامى و مردم مسلمان ما، تنها در جنگ نظامى و استفاده از مسلسل و بمب خلاصه نمى‌شود. دشمنان نظام اسلامى ما پس از آن‌كه از 8 سال تهاجم نظامى طرفى نبستند، و از جنگ و تهاجم اقتصادى نیز به هدفهایى كه مى‌خواستند، نرسیدند، تهاجم و جنگ فرهنگى را دستور اصلى كار خود قرار دادند و امید فراوانى دارند كه از این راه بتوانند به مقاصد خود دست یابند و بر نظام و مردم ما تسلط پیدا كنند. ترویج و نشر شبهات، تضعیف ایمان، تخریب افكار و القاى وسوسه و انواع شایعه، از جمله ابزارهایى است كه در این راه به كار گرفته مى‌شود.

اگر خداى ناكرده، دشمن موفق شود ایمان مردم را تضعیف كند دیگر نیازى به موشك و بمب و توپ و تانك و ویران كردن شهرهاى ما ندارد. آن روزى دشمن ما به این امور نیاز داشت كه نوجوانان 13 ساله ما نارنجك به كمر مى‌بستند و خود را زیر تانك دشمن مى‌انداختند. آن روز اوج تفكر و باور نوجوان تازه به سن تكلیف رسیده ما در شهادت خلاصه مى‌شد و او براى رسیدن به این فیض نذر مى‌كرد، روزه مى‌گرفت و چهل شب جمعه یا چهارشنبه از تهران و شهرهاى دیگر به مسجد جمكران مى‌آمد و تا به صبح احیا مى‌گرفت و اشك مى‌ریخت. با وجود چنین ایمان و یقینى در دل و روح جوانان این مرز و بوم، دشمن هیچ راه نفوذى بر ما نداشت و تنها راه چاره را در این مى‌دید كه با توپ و تانك و بمب و موشك بر مردم ما حملهور شود و آنها را قلع و قمع نماید. البته

بحمدالله از این راه نیز به جایى نرسیدند و با وجود تلاش فراوان، سرانجام با خفت و خوارى شكست خوردند و عقب‌نشینى كردند.

در هر صورت، آن‌چه دشمن را در جنگ نظامى شكست داد و به عقب راند، وجود آن ایمان‌ها، ارزش‌ها، یقین‌ها، باورها و عشق به شهادت‌ها بود. این امور نیز به یك‌باره به وجود نیامده بود، بلكه پشتوانه سال‌ها تعالیم اسلامى و تبیین حقایق دینى را به همراه داشت، كه بخش مهمى از این كار را نیز خود حضرت امام(رحمه الله) عهده‌دار بود. البته دیگران هم كمك مى‌دادند و با نگارش كتاب و مقاله و ایراد بحث و سخنرانى، فرهنگ اسلامى و ارزش‌ها و باورهاى دینى، و از جمله عشق به خدا و جهاد و شهادت را در میان مردم و جوانان تقویت مى‌كردند. تحت تأثیر این تعالیم بود كه جوانان ما با شور و هیجان فراوان جانشان را به كف مى‌گرفتند و در جبهه حاضر مى‌شدند؛ چراكه به آخرت، به بهشت و جهنم، به ثواب و عقاب، و به رضوان و لقاى الهى ایمان داشتند.

بسیارى از جوانان ما با این عقیده و یقین به استقبال شهادت مى‌رفتند كه در آن حال به زیارت جمال مولا و سرور شهیدان، حضرت ابا‌عبدالله‌الحسین(علیه السلام) نائل شوند. هم‌چنان‌كه بسیارى از آنان به شوق دیدار امام عصر(علیه السلام) به جبهه مى‌شتافتند و فرمانده حقیقى جبهه‌ها را آن حضرت مى‌دانستند. آنان از صمیم دل باور داشتند كه امام عصر(علیه السلام) به جبهه‌ها و رزمندگان نظر دارد و كسانى در این حضور، از الطاف و عنایات خاص آن حضرت بهره‌مند مى‌شوند و به وصال یار مى‌رسند. آرى، چنین ایمانى بود كه چنان ایثار، مقاومت و جهادى را رقم زد.

اكنون اگر خداى ناكرده، روزى بیاید كه در این باورها تشكیك شود

و این ایمان‌ها و یقین‌ها تضعیف گردد، دیگر آن ایثار و مقاومت و جهاد را شاهد نخواهیم بود و آن روز، روز شكست ما است. اگر با القائاتى ذهن‌ها این‌گونه شد كه: از كجا امام زمانى وجود داشته باشد؟ از كجا ملاقاتى باشد؟ از كجا معلوم كه پس از مرگ عالمى و بهشت و جهنمى باشد؟ و‌...؛ آیا دیگر كسى حاضر خواهد شد به جبهه برود و به شوق وصال امام زمان(علیه السلام) و لقاى الهى جان‌فشانى كند؟ در چنین شرایطى پیرمردهایى كه پایشان لب گور است نیز راهى جبهه نخواهند شد، چه رسد به جوانى كه تازه در ابتداى مسیر زندگى و كام‌جویى از لذت‌هاى دنیا است و هزاران امید و آرزو به دل دارد. این در حالى است كه ما در طول دوران دفاع مقدس شاهد حضور در جبهه و شهادت صدها و هزاران جوانى بودیم كه تازه ازدواج كرده بودند و روزها و هفته‌هاى اول ازدواجشان را تجربه مى‌كردند. بنده خودم طلبه‌اى را مى‌شناسم كه فرمانده لشكر بود و پس از سال‌ها حضور در جبهه، تنها سه روز بعد از ازدواجش راهى جبهه شد و شربت شهادت نوشید.

اگر باب شبهات به صورتى باز شد و به نام روشن‌فكرى و آزاداندیشى و نظایر آنها، با القاى انواع شبهات، در همه اعتقادات مذكور تشكیك گردید، آن‌گاه دیگر افراد بر اساس چه توجیهى جان خود را بر كف بگیرند و در جبهه حاضر شوند؟

 

نمونه‌هایى از تهاجم فرهنگى

از جمله شبهاتى كه القا مى‌شود یكى این است كه اصولا پیدایش یقین براى بشر محال است؛ به راستى اگر پیدایش یقین محال و همه چیز براى

انسان مشكوك باشد، آیا باز هم مى‌توان روحیه شهادت‌طلبى و شوق لقاى الهى را در افراد انتظار داشت؟

بى‌حساب نیست كه در اولین صفحه قرآن، از نفى هرگونه شك و تردید نسبت به قرآن؛ و یقین، آن هم یقین به امر غیبى و جهان نادیده سخن به میان آمده است:

ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ‌...؛(1) این كتابى است كه در آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است؛ آنان كه به غیب ایمان مى‌آورند‌...‌.

صفحه اول قرآن، علامت ایمان را یقین مى‌داند، با این حال برخى كسانى كه خود را مسلمان و معتقد به قرآن مى‌دانند و حتى گاه ظاهر و لباسى اسلامى و روحانى هم دارند، نظریه مى‌دهند كه اصلا حصول و پیدایش یقین نسبت به هیچ امرى براى بشر ممكن نیست! با چنین منطقى دیگر چگونه مى‌توان پرورش مجاهدان را انتظار داشت؟ مجاهده و جهاد در راه خدا نتیجه باور و یقین به خدا و آخرت و بهشت و جهنم است؛ اگر اصل یقین زیر سؤال رفت طبعاً مسائلى هم كه مبتنى بر آن هستند دچار مشكل خواهند شد.

اگر ملاحظه مى‌شود كه در برخى محافل دانشگاهى و عده‌اى از دانشجویان روز به روز روحیه مذهبى ضعیف‌تر مى‌شود، علت آن را باید در همین امور جستجو كرد. وقتى ایمان ضعیف شد و یقین از دل و ذهن رخت بربست، انسان چرا به حرف‌ها و مسائل ترتیب اثر بدهد؟ چرا


1. بقره (2)، 2 و 3.

نمازش را بخواند و روزه‌اش را بگیرد و مانع شهواتش گردد؟ اگر به راستى هیچ چیز معلوم نیست و همه چیز مشكوك و در هاله‌اى از تردید است، چرا یك جوان این همه خود را در مضیقه بگذارد و انواع تمایلات و خواهش‌هاى دل و نفسش را مهار كند و به آنها جامه عمل نپوشاند؟ نتیجه حتمىِ نبود یقین و افكندن بذر شك و تردید در همه چیز، قطعاً جز افول ارزش‌ها و فضایل الهى و انسانى، و رشد و گسترش فساد و شهوت‌طلبى و هواپرستى نخواهد بود. براى حل مشكل باید دید این شك از كجا پیدا شد و كدام شیاطین بودند كه این مسأله را القا و این باب را باز كردند.

از این رو بزرگ‌ترین ضربه‌اى كه دشمن مى‌تواند به ما بزند دزدیدن دین و ایمان است، و جنگى كه براى این كار به راه مى‌اندازد جنگ فرهنگى است. همان‌گونه كه اشاره كردیم، اتفاقاً دشمن در سال‌هاى اخیر و پس از ناكامى در تهاجم نظامى و نتیجه نگرفتن از فشارهاى اقتصادى، راهبرد اصلى خود را در مبارزه با ملت ما تهاجم فرهنگى قرار داده و در این زمینه فعالیت‌هاى مختلفى را سامان داده است. از جمله این فعالیت‌ها ترویج نظریاتى است كه اساس دین و ایمان و مسائل اسلامى را متزلزل مى‌سازد. در این سال‌ها دیدگاه‌ها و نظریاتى هم‌چون: «قرائت‌هاى مختلف از دین» و «قبض و بسط تئوریك شریعت» در همین راستا تبلیغ و ترویج شد. عصاره نظریاتى از این دست القاى این مطلب است كه اصولا این برداشت‌هایى كه ما و شما تا به حال از كتاب و سنت و منابع اسلامى داشته‌ایم، تابع شرایط و ذهنیت‌هایى خاص بوده و اكنون با تغییر آن شرایط و ذهنیت‌ها دیگر نمى‌توان برداشت‌هاى سابق را پذیرفت و باید

برداشت‌ها و قرائت‌هاى نو و تازه‌اى از دین و قرآن و سنت را حاكم كنیم و بپذیریم! اصولا برداشت از دین آزاد است و هركس حق دارد برداشت خود را از دین داشته باشد و نمى‌توان و نباید حق فهم دین و تبیین احكام و تفسیر قرآن و احادیث را به فقها و مجتهدان منحصر دانست. بلكه بالاتر، اصلا علما و فقها دید و برداشتشان ناقص است، چرا كه آنان جز ادبیات عرب و صرف و نحو و مشتى علومى كه مربوط به هزار سال پیش است چیز بیشترى نمى‌دانند و از دانش و تحولات روز بى‌خبر و غافلند. دین وقتى به درستى شناخته مى‌شود كه انسان علوم دیگر را نیز بداند و بشناسد، و از آن‌جا كه علوم متغیرند و این تغییر و تحول حد و مرزى هم ندارد، بنابراین برداشت از دین ‌و حتّى خود دین‌ـ پیوسته در حال تغییر خواهد بود و این امر نیز هیچ‌گاه متوقف نخواهد شد.

نتیجه چنین تفكرى این خواهد بود كه هر روز، هركسى هرچه از دین برداشت كرد و فهمید دینش همان است! اگر امروز این‌طور برداشت كرد كه این چیز واجب است، همان است، و اگر فردا قرائتش از دین این شد كه آن چیز حرام است، دین به تبع تغییر قرائت او تغییر مى‌كند! هم‌چنین بر اساس این تفكر، علما و فقهاى دین باید جاى خود را به عالمان و دانشمندان علوم جدید بدهند. طبق این دیدگاه، دیگر بساط حوزه‌هاى علمیه و روحانیت با این شكل و شمایل خاص باید برچیده شود و مجتهدان و اسلام‌شناسان جدید كسانى هستند كه از دانشگاه‌هاى لندن و پاریس مى‌آیند و قرائت‌ها و تفسیرهایى مدرن از اسلام، متناسب با فرهنگ و جامعه مدرن ارائه مى‌دهند!

این مطالب، سخنانى فرضى یا منتشر شده در تریبون‌ها و روزنامه‌هاى

كشور انگلیس یا امریكا نیست، بلكه حرف‌ها و اظهاراتى است كه متأسفانه در دانشگاه‌ها، روزنامه‌ها، مجلات و تریبون‌هاى مختلف كشور خود ما صریحاً مطرح مى‌شود؛ و این همان چیزى است كه از آن به «تهاجم فرهنگى» تعبیر مى‌كنیم. این جنگ سال‌ها است كه با شدت هرچه تمام‌تر در كشور ما جریان دارد و متأسفانه بسیارى از ما و مسؤولانمان از آن غافلیم یا خود را به بى‌خبرى و تغافل زده‌ایم. مقام معظّم رهبرى بیش از ده سال است كه در این باره هشدارهاى جدى داده و مى‌دهند و متأسفانه با گذشت این همه مدت، ما هنوز ارزیابى درستى از شرایط نداریم و چندان متوجه نیستیم كه این سوز و فریاد ایشان از كجا است و مگر چه اتفاقى افتاده كه ایشان این‌گونه احساس خطر كرده‌اند و فریاد مى‌زنند.

از این رو شاید تأسف‌بارتر از خود مسأله تهاجم فرهنگى دشمن، عدم درك درست و مناسب برخى از ما نسبت به اهمیت و حساسیت این مسأله باشد. برخى از ما ریشه مسائل را درست درك نمى‌كنیم و توجه نداریم كه خطر واقعى از كجا است. ذهنیت عده‌اى این‌گونه است كه، براى مثال، وقتى پیاز گران مى‌شود خطر بزرگى براى اسلام و انقلاب است و بزرگ‌ترین خدمت به نظام و مردم این است كه كارى كنیم كه پیاز ارزان باشد! بعد هم براى ارزان شدن پیاز، مسؤولانمان را مى‌ستاییم و براى آنها هورا مى‌كشیم و شعار مى‌دهیم و آنان را قهرمان ملى معرفى مى‌كنیم!!

اما از آن سو، دشمن به خوبى مى‌داند خطر از كجا است و چه چیزى را باید آماج حملات و عرصه تاخت و تاز خود قرار دهد. در حالى كه وجهه همت برخى از ما و حتى مسؤولان رده‌بالاى كشورمان ارزانى و

گرانى گوشت و پیاز است، دشمن تیشه را به دست گرفته و در حال كندن و از بین بردن ریشه است و ما متأسفانه در خوابیم. گوشت چیست؟ پیاز كدام است؟! ریشه را دریابیم كه در معرض فساد و خشك شدن است!

اگر این روند فرهنگى و شیوع شبهات فكرى، كه به نمونه‌هایى از آن اشاره كردیم، ادامه پیدا كند، دیگر جایى براى مطرح كردن اسلام و دفاع از باورها و ارزش‌هاى اسلامى باقى نمى‌ماند. البته ان‌شاءالله به بركت خون شهدا این روند پیش نخواهد رفت و دشمن از این عرصه نیز طرفى نخواهد بست، اما به هر حال مسأله بسیار جدّى و خطرناك است و باید كاملا هشیار و مراقب بود. اگر واقعاً این مسأله در ذهن‌ها تثبیت شود كه دست‌یابى به یقین در هیچ امرى ممكن نیست، قرائت‌ها از دین مختلف است و هیچ حكم و قضیه و ارزش ثابت و غیر قابل تغییرى در دین نداریم، و اصولا در مفاهیم و مسائل علمى مفهومى به نام «ثَبات» وجود ندارد و همه چیز متغیر است؛ آن‌گاه شما چگونه خواهید توانست از حكم و مسأله و ارزشى دفاع كنید كه 1400 سال پیش مطرح بوده است؟!

بر اساس این مبانى، دگراندیشان حتى مى‌توانند با استفاده از همین بحثى كه ما درباره جهاد با مال و هم‌چنین جهاد با زبان مطرح كردیم، مچ‌گیرى كنند و مواضع فكرى خود را تأیید و تقویت نمایند. آنان مى‌توانند بگویند، شما خودتان در این بحث اقرار كردید كه به واسطه تغییر شرایط و زمان، معانى عبارات و برداشت‌هاى ما از آنها تغییر مى‌كند؛ تا به حال معناى جهاد با مال فقط همین بود كه مخارج و هزینه‌هاى جنگ نظامى را تأمین كنیم، اما امروزه «جهاد اقتصادى» نیز نوعى جهاد با مال محسوب مى‌شود. هم‌چنین در مورد جهاد با زبان، تا به حال گفته مى‌شد

كه معناى آن، تشویق افراد براى رفتن به جبهه و كمك دادن به جنگ نظامى است، اما اكنون مى‌گوییم جهاد فرهنگى و مبارزه فكرى با دشمنان اسلام و اشاعه افكار صحیح نیز مصداق مهمى از جهاد با زبان است. بدین ترتیب نظریه «قرائت‌هاى مختلف از دین» و هم‌چنین نظریه سیال بودن و قابل قبض و بسط بودن مفاهیم و احكام و مسائل دین، عملا از سوى شما پذیرفته شده و مورد تأیید قرار گرفته است!

 

پاسخى به دو نظریه «قرائت‌هاى مختلف» و «قبض و بسط»

این همان مغالطه اساسى است كه نقطه اتكاى بسیارى از بحث‌ها و نظریات دگراندیشان است. هیچ كس ادعا نمى‌كند كه استنباطات و مسائل ظنى همیشه ثابت است و از لحاظ وسعت و ضیق و تخصیص و تعمیم هیچ تغییرى نمى‌كند. هركس كمترین اطلاعى از فقه اسلام و شیعه داشته باشد، مى‌داند كه در طول بیش از هزار سال كه از عمر فقه مى‌گذرد، تغییرات بسیارى در فتاوا و آراى علما و فقهاى شیعه پیش آمده است. بسیارى از این تغییرات نیز در اثر تغییر شرایط زندگى و به اصطلاح، تغییر زمان و مكان بوده است. براى مثال، كسانى برخى احتیاطاتى داشته‌اند كه به مرور و با تغییر شرایط زندگى، آن احتیاطات موجب عسر و حرج در زندگى مردم مى‌شده و از همین رو كنار گذاشته شده است. خلاصه، مسائل مختلفى باعث شده تغییرات متعددى در مسائل و احكام فقهى پیدا شود و هیچ كس منكر چنین چیزى نیست. سخن در كلیت و تعمیم این تغییر است.

اولا از نظر منطقى، با ذكر چند مصداق و شاهد جزئى، نمى‌توان حكم

كلى و عمومى صادر كرد. براى مثال، براى آن‌كه حكم كنیم «همه ایرانى‌ها فلان رفتار را دارند» نمى‌توان رفتار صد یا هزار ایرانى را ملاك قرار داد و بر مبناى آن درباره همه ایرانى‌ها قضاوت كرد. در بحث ما نیز با نشان دادن، مثلا، هزار حكم فقهى كه در طول تاریخ فقه دستخوش تغییر گشته، نمى‌توان نتیجه گرفت كه پس تمامى احكام فقهى چنین وضعى دارند.

ثانیاً، بحث تغییر و تحول ‌و به عبارت دقیق‌تر، «امكان» تغییر و تحول‌ـ تنها در دایره ظنیات دین و فقه مطرح است و قطعیات آنها را شامل نمى‌شود. ما در دین و فقه مسائلى داریم كه جزو قطعیات شمرده مى‌شوند و تاكنون هیچ تغییرى در آنها رخ نداده و در آینده نیز یقیناً رخ نخواهد داد. براى مثال، از زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) نمازهاى واجب روزانه 17 ركعت بوده و هیچ فقیهى نیز تا به حال غیر از این نگفته و نخواهد گفت. یا، براى مثال، نماز صبح از اول كه پیدا شده دو ركعت بوده و هر مسلمانى در هر زمان و مكانى این را مى‌دانسته و مى‌داند و همه فقیهان نیز از قدیم و جدید، روستایى و شهرى، اخبارى و اصولى، شیعه و سنى، و نجفى و كربلایى همین را گفته‌اند و تا قیام قیامت نیز همین را خواهند گفت. آن زمان كه مردم اسب و الاغ سوار مى‌شدند و فانوس روشن مى‌كردند نماز صبح دو ركعت بود، و اكنون نیز كه هواپیما سوار مى‌شوند و بمب هیدروژنى مى‌سازند، باز هم نماز صبح دو ركعت است و پس از این نیز تا همه زمان‌ها قطعاً همین خواهد بود.

بر این اساس، این‌كه به نحو «موجبه كلیه» گفته مى‌شود هر تغییرى در هر علمى پیدا شود در فقه اثر مى‌گذارد و احكام فقهى را متحول مى‌كند،

سخنى گزاف و اندیشه‌اى باطل است. به همین مقیاس، این سخن نیز كه به نحو «سالبه كلیه» مى‌گویند «هیچ معرفت ثابت و یقینى نداریم» نظریه‌اى خام و ادعایى بى‌دلیل است. اگر بخواهیم این سخن را با همین كلیت و عمومیت بپذیریم، نتیجه‌اش آن است كه، براى مثال، این قضیه كه «خدا هست» نیز یقینى نباشد و این امكان وجود دارد كه روزى معلوم شد كه ‌العیاذ بالله‌ـ خدا نیست! به عبارت دقیق‌تر، بر این اساس، كاملا این امكان وجود دارد كه فرد اسلام‌شناسى، روزى به این نتیجه برسد كه اسلام مى‌گوید خدا نیست! و اگر چنین بگوید، نمى‌توان او را تكذیب كرد و بر او خرده گرفت، چراكه او هم مسلمانى است و بر اساس مقدمات و شرایط ذهنى خودش، قرائت و برداشتش از آیات قرآن این شده كه خدا وجود ندارد!

البته تا به حال این مطلب را نگفته‌اند، اما به هر حال سخنشان چنین لازمه‌اى را در پى دارد. اگر بنا شد معتقد شویم «هیچ معرفتى ثابت نیست» و همه چیز در حال تغییر و تحول است، طبعاً یكى از معرفت‌ها همین معرفت ما به وجود خدا یا به یكى بودن خدا است، كه در معرض تغییر بودن آن بدین معنا است كه ممكن است روزى بگوییم خدا نیست یا دو تا و چند تا است! اگر بگویند این معرفت (وجود خدا) تغییر نمى‌كند، بنابراین بطلان نظریه خود را پذیرفته‌اند، و اگر بر نظریه خود اصرار بورزند، چاره‌اى جز پذیرش لوازم آن ندارند.

اگر اصرار و تأكید كردیم كه «هیچ معرفتى ثابت نیست و هر معرفتى در معرض تغییر است» طبیعتاً این تغییر حد و مرزى نخواهد داشت و هر معرفتى را شامل مى‌شود. آن‌گاه از جمله معارف، یكى هم این است كه

«اسلام مى‌گوید خدا هست و یكى است»، و در معرض تغییر بودن این معرفت بدان معنا است كه ممكن است روزى به این معرفت دینى برسیم كه «اسلام مى‌گوید، خدا نیست! یا هزار خدا وجود دارد!»

 

جهاد فرهنگى، بالاتر از جهاد نظامى

اكنون در چنین جوّى و با وجود القا و ترویج چنین افكار و شبهات خطرناكى وظیفه ما چیست؟ ما به عنوان مصداقى از «جهاد با زبان» در این‌جا وظیفه داریم با این افكار و القائات انحرافى مبارزه كنیم و با ذكر اشكالات و بیان لوازم باطل آنها براى افراد، فكر و ذهن مردم و جوانان این مرز و بوم را از آلوده شدن به این ویروس‌هاى خطرناك فكرى محافظت نماییم.

نیازى به توضیح ندارد كه اگر خداى ناكرده، این افكار رواج پیدا كند دیگر دین و ایمان و نماز و روزه و جبهه‌اى باقى نخواهد ماند. آن روزى جبهه و جنگ معنا دارد و مطرح است كه چیزى به نام اسلام، ثابت و یقینى و معلوم وجود داشته باشد، آن‌گاه هركس با آن مخالفت كرد، بگوییم این ضد اسلام و دشمن دین است. اما اگر بنا شد هیچ اصل مسلّم و ثابتى نداشته باشیم و همه جا و همه چیز دین قابل تغییر باشد و هیچ امر یقینى و ضرورى در اسلام وجود نداشته باشد، آن‌گاه مى‌خواهیم از چه چیز به عنوان اسلام و حكم خدا دفاع كنیم؟

از این رو خطر تهاجم فرهنگى و این شبهات فكرى به مراتب از خطر تهاجم نظامى و موشك‌باران‌هاى صدام بیشتر است. مردم ما سال‌ها به وسیله صدام و مزدوران بعثى بمباران و موشك‌باران شدند، اما با شجاعت

ایستادند، تحمل كردند و روز به روز آبدیده‌تر شدند و بر ایمانشان افزوده شد و بیشتر آماده جانبازى در راه اسلام شدند. اما اگر ایمان سست شد همه این امور از بین مى‌رود و ارزش‌ها كم‌رنگ مى‌شود، شعارهاى انقلاب رنگ مى‌بازد و آن ارزش‌هایى كه جوانان ما جان خویش را براى آنها فدا كردند مورد تمسخر قرار مى‌گیرد و با لحنى دل‌سوزانه گفته مى‌شود: بیچاره این جوانان كه براى هیچ فدا شدند!! چراكه بر مبناى این تفكر، دیگر ارزش ثابتى وجود ندارد و ارزش‌ها هیچ واقعیتى ندارند و تنها امورى اعتبارى هستند كه امروز این‌گونه اعتبار مى‌شوند و فردا ممكن است طورى دیگر و كاملا در جهت مخالف قبل اعتبار شوند. آیا شایسته است كه انسان عاقل، براى مشتى «اعتبار» كه هر روز در معرض تغییر است جانش را به خطر بیندازد و عمر و جوانى‌اش را فدا نماید؟!

از این رو امروز هم هنوز جبهه و جنگ باقى است و نیاز به رزمنده دارد، ولى نه جبهه و جنگ نظامى، بلكه جبهه و جهاد فرهنگى. همان‌گونه كه در جبهه نظامى همه موظف بودند به اندازه توانشان مشاركت نمایند، در جبهه فرهنگى نیز همه وظیفه دارند كمك كنند و از حریم دین و ارزش‌ها و اعتقادات و باورهاى دینى پاسدارى نمایند. این وظیفه به‌ویژه براى امثال بنده كه لباس خدمت‌گزارى به دین را به تن كرده‌ایم بسیار سنگین‌تر و خطیرتر است. اگر ما كه رسماً این وظیفه را بر عهده داریم سر در لاك خود فرو بریم و نفهمیم در دنیا چه خبر است و دشمن چگونه در حال تضعیف و از بین بردن ریشه دین است، پس چه كسى باید در خط مقدّم این جبهه حضور پیدا كند؟ نكند روزى بیدار شویم و سر از لاك بیرون آوریم كه دیگر فرصت از كف رفته باشد و

ببینیم ایمان‌ها پریده، معرفت‌ها و یقین‌ها به شك و دودلى تبدیل شده و ارزش‌هایى كه مردم برایش جان نثار مى‌كردند رنگ باخته و به خرافه و افسانه تبدیل شده است. البته ان‌شاءالله خداى متعال به پاس حرمت خون شهدا اجازه نخواهد داد چنین وضعى پیش بیاید، اما به هر حال باید خطر را شناخت، گوشزد كرد و براى مبارزه با آن تلاش نمود.

امروزه ما حقیقتاً از نظر فرهنگى با شرایطى بسیار پیچیده و دشوار رو به رو هستیم. شبهات و مطالبى كه امروزه در نفى و ردّ دین و تضعیف ارزش‌هاى دینى و ایمان افراد مطرح مى‌شود با آن‌چه سابق بر این طرح مى‌شد بسیار تفاوت كرده است. شیطان و دار و دسته‌اش هر روز تجربه‌اى جدید مى‌اندوزند و در این زمان با اندوختن تجربه‌اى هزاران ساله، شیطنت‌ها و مكرهایى جدید آموخته‌اند كه نه‌تنها سابقه ندارد، بلكه با آن‌چه قبلا وجود داشته اصلا قابل مقایسه نیست و بسیار خطرناك‌تر و ویران‌گرتر است.

از این رو در این زمان دیگر نمى‌شود فقط با بحث طهارت و نجاست و «اصل برائت» و «استصحاب قهقرا» و نظایر آنها دین مردم را حفظ كرد، و لازم است اقدامات دیگرى نیز صورت گیرد و دروس و مباحث جدیدى نیز آموزش داده شود.

نكته دیگرى كه درباره این فقره از كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه: وَاللهَ اللهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ فِی سَبِیلِ الله، قابل تأمل است ترتیب ذكر این سه نوع جهاد است كه ابتدا جهاد با مال، سپس جهاد با جان و در نهایت جهاد با زبان آمده است. شاید وجه این ترتیب این باشد كه اگر فقط با بذل مال خطر دشمن دفع مى‌شود جانتان را به خطر نیندازید؛ اما

اگر مبارزه با مال كارساز نبود آن‌گاه باید سلاح بردارید و آماده جان‌فشانى شوید و به جهاد با جان اقدام كنید. با این همه، ممكن است در میدان‌ها و شرایطى، نه مال و نه جان كارآیى نداشته باشد و خطر دشمن را دفع نكند و لازم باشد كه با زبان و قلم وارد عرصه شوید و از دین و اسلام دفاع كنید. از همین‌جا مى‌توان پى برد كه چرا ائمه ما(علیهم السلام) فرموده‌اند:

مِدَادُ الْعُلَماءِ أَفْضَلُ مِنْ دِماءِ الشُّهَدَاءِ؛(1) قلم و مداد علما از خون شهدا برتر است.

 

روایتى در تبیین فضیلت جهاد فرهنگى

براى آن‌كه اهمیت جهاد فرهنگى بیشتر روشن شود مناسب است در این‌جا روایتى را مرور كنیم:

یكى از مسائلى كه در روایات ما مورد تأكید قرار گرفته بحث مرزبانى و حفظ ثغور كشور اسلامى است. یكى از دعاهاى صحیفه سجادیه نیز «دعائه لاهل الثغور» است كه امام سجاد(علیه السلام) براى مرزبانان كشور اسلامى دعا مى‌كند. خلفاى اموى و عباسى نیز یكى از امورى را كه براى كشاندن مردم به جنگ‌ها و كشورگشایى‌هاى خود دستاویز قرار مى‌دادند همین مرزبانى و حفظ ثغور بود. آنان به بهانه این‌كه فلان جا قوم روم است، جاى دیگر قوم ترك است و فلان منطقه قوم دیلم، و قصد حمله به مرزهاى كشور اسلامى را دارد، مردم را بسیج مى‌كردند و به جبهه و


1. عبارتى كه در متن آمده در واقع نقل به مضمون است و اصل روایت این‌چنین است: إِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ النَّاسَ فِی صَعِید وَاحِد وَوُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیُرَجَّحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ (بحارالانوار، ج 2، ص 14، روایت 26، باب 8).

جنگ مى‌كشاندند. گرچه آنها در كار خود سوء نیت داشتند و به دنبال اهداف سلطنت خود بودند، اما به هر حال اصل مسأله مرزبانى درست بود و اگر كسانى در مرزها حضور نمى‌یافتند و مراقبت نمى‌كردند، ممكن بود دشمنان از این خلأ استفاده كنند و فرصت را غنیمت شمرند و به مرزهاى سرزمین اسلام تجاوز نمایند.

در هر صورت، غرض این است كه با توجه به جایگاه مرزبانى كشور اسلامى و ثواب‌هایى كه براى آن وارد شده، راوى از حضرت سؤال مى‌كند: اگر من به كار مرزبانى و دفاع از مرزهاى كشور اسلامى اقدام كنم ‌و احتمالا نیز در این راه شهید شوم‌ـ آیا ثواب این كار بیشتر است یا آن‌كه با توجه به دانشى كه دارم، به سراغ كسانى كه در معرض انحراف و شبهه هستند بروم و دست آنها را بگیرم و شبهاتشان را رفع كنم؟

حضرت قبل از آن‌كه پاسخ راوى را بدهد از او مى‌پرسد: اگر در دریایى هستى و یك مؤمن كامل صالح در یك سو و گنجشكى نیز در سوى دیگر در حال غرق شدن هستند، ثواب نجات كدام یك بیشتر است، آن مؤمن صالح كامل یا آن گنجشك!؟

پاسخ سؤال امام(علیه السلام) بسیار روشن است و نیاز به تأمل ندارد. از این رو مثل همه من و شما آن راوى عرض كرد: مسلّماً نجات مؤمن صالح ثوابش از نجات گنجشك بیشتر، و به مراتب بیشتر است. گنجشك كجا و مؤمن محبوب خدا كجا!؟

آن‌گاه حضرت فرمودند: به همان اندازه كه ثواب نجات مؤمن از ثواب نجات گنجشك بیشتر است، به همان نسبت، ثواب نجات كسى كه در معرض انحراف فكرى و عقیدتى قرار دارد از ثواب مرزبانى بیشتر و بالاتر است!

راوى از این پاسخ حضرت بسیار تعجب كرد. در ذهن او ثواب این دو كار آن‌قدر به هم نزدیك بود كه او براى روشن شدن تكلیف و انتخاب كار بهتر آمده بود تا از امام(علیه السلام) سؤال كند. اكنون امام به او مى‌فرماید، این دو ثواب نه‌تنها به هم نزدیك نیستند تا بخواهى شك كنى كه كدامیك بالاتر است، بلكه اصولا ثواب تعلیم جاهل و ارشاد كسى كه دچار شبهه فكرى و در معرض انحراف است، با ثواب مرزبانى قابل مقایسه نیست.

خود ما نیز اگر اندكى تأمل كنیم به راز و فلسفه این پاسخ امام(علیه السلام) پى مى‌بریم. مرزبان نهایت كارى كه انجام مى‌دهد این است كه مانع مى‌شود تا دشمن متعرض بخشى از سرزمین و خاك اسلام یا اموال مسلمانان شود. اما آن كس كه با تعلیم دیگران شبهاتشان را رفع مى‌كند و آنان را به هدایت رهنمون مى‌شود واقعیت كارش این است كه آنها را از عذاب ابدى نجات بخشیده و به سعادت جاوید رسانده است. شما اگر مسلمانى را از مرگ حتمى هم نجات دهید، نهایتش این است كه چند صباحى دیگر زندگى مى‌كند و نان و آبى مى‌خورد؛ چیزى بیش از این اتفاق نمى‌افتد. اما با هدایت یك نفر، او را از این‌كه تا ابد در آتش جهنم بسوزد نجات داده‌ایم. از این رو تفاوت این دو كار در واقع تفاوت بین متناهى و نامتناهى است. چند روز زندگى دنیا كجا و زندگى جاوید و بى‌نهایت آخرت كجا؟! یكى خدمت محدود است و دیگرى خدمت نامحدود، و واضح است كه خدمت نامحدود نه‌تنها ارزش بیشترى دارد، كه اصولا با خدمت محدود قابل مقایسه نیست.

در جنگ هشت ساله ما نیز دشمن مى‌خواست سرزمین‌هاى ما را تصرف كند و نهایتش این بود كه برخى برادران و خواهران ما را به

شهادت برساند. از این رو حضور در جبهه، مانع تعرض دشمن به آب و خاك كشور اسلامى، و حداكثر، مانع تعرض او به جان و مال عدّه‌اى مسلمان مى‌شد. اما حضور در جبهه فرهنگى و رفع شبهات فكرى و عقیدتى و جلوگیرى از انحراف افراد و تباه شدن دین و ایمان آنان، باعث مى‌شود كه روح آنها از عذاب ابدى نجات پیدا كند.

بنابراین در جبهه نظامى، دشمن حداكثر ضررى كه مى‌زند ضرر به دنیاى مردم است و خانه و كاشانه آنها را خراب مى‌كند یا جلوى چند روز زندگى بیشتر آنها را مى‌گیرد، اما در جبهه فرهنگى، با تخریب بناى دین و ویران كردن خانه ایمان، خسارتى نامحدود و غیر قابل محاسبه بر مردم وارد مى‌آورد. از این رو است كه ثواب كار یك عالم دینى در هدایت یك انسان به مراتب از ثواب رزم مرزبان و رزمنده‌اى كه در جبهه حاضر مى‌شود و از مرزهاى كشور اسلامى حفاظت مى‌كند بیشتر است. آرى، این واقعیتى است كه:

مِدادُ الْعُلَماءِ اَفْضَلُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ؛ قلم و مداد علما از خون شهیدان برتر و بالاتر است.