جلسه هشتم:مفهوم و ضرورت ترس از خدا

 

جلسه هشتم

مفهوم و ضرورت ترس از خدا

 

یَا مُوسَى كُنْ إِذَا دَعَوْتَنِی خَائِفاً مُشْفِقاً وَجِلا. عَفِّرْ وَجْهَكَ لِی فِی التُّرَابِ، وَاسْجُدْ لِی بِمَكَارِمِ بَدَنِكَ، وَاقْنُتْ بَیْنَ یَدَیَّ فِی الْقِیَامِ، وَنَاجِنِی حِینَ تُنَاجِینِی بِخَشْیَة مِنْ قَلْب وَجِل. وَاحْیَ بِتَوْرَاتِی أَیَّامَ الْحَیَاةِ، وَعَلِّمِ الْجُهَّالَ مَحَامِدِی وَذَكِّرْهُمْ آلاَئِی وَنِعْمَتِی وَقُلْ لَهُمْ لاَ یَتََمادَوْنَ فِی غَیٍّ مَا هُمْ فِیهِ فَإِنَّ أَخْذِی أَلِیمٌ شَدِیدٌ؛ اى موسى! با ترس، بیم و هراس مرا بخوان. در پیشگاه من صورتت را در خاك بمال و با شریف‌ترین اندامت در برابرم سجده كن. با قلبى ترسان و هراسان با من مناجات كن و سراسر زندگى‌ات را با [خواندن و انس با] تورات زنده دار. خوبى‌ها و صفات ستوده مرا به بى‌خبران و جاهلان بیاموز و نعمت‌هاى مرا به یادشان آور. به آنان بگو كه اگر به گمراهى گرفتار شدند، از آن باز ایستند كه همانا عقوبت من سخت و دردناك است.

مفهوم ترس

در آغاز این بند از حدیث قدسى، خداوند متعالى به حضرت موسى(علیه السلام) فرمان مى‌دهد كه با دلى آكنده از ترسْ خدا را بخواند. چنان‌كه ملاحظه مى‌شود، در این بند، سه واژه «خوف»، «اشفاق» و «وجل» كه تقریباً هر سه مترادف و به معناى ترس هستند ذكر شده، چه این كه در فارسى نیز واژگان «بیم»، «ترس» و «هراس» تقریباً مترادف و به یك معنا هستند و ذكر آن سه واژه هم‌معنا، براى تأكید است و تفاوت چندانى بین آن‌ها دیده نمى‌شود. با توجه به این كه در این حدیث قدسى و بسیارى از آیات و روایات دیگر، مسأله ترس از خدا مطرح گردیده، لازم است درباره مفهوم و ضرورت ترس از خدا بحث شود. اما پیش از آن، به مفهوم ترس اشاره مى‌كنیم.

  «ترس» حالتى انفعالى و واكنشى روانى است كه انسان در برابر تهدید، خطر یا ضرر از خود بروز مى‌دهد. ترس از آن نظر كه به صورت واكنش طبیعى و غیر ارادى در انسان ظاهر مى‌شود، رفتارى غیر اختیارى و غیر ارادى است و مورد ارزش‌یابى اخلاقى قرار نمى‌گیرد و به خودى خود، به صفت «خوب» یا «بد» متصف نمى‌شود و مدح و ذمى ندارد. از این نظر در شمار حالت‌هاى انعكاسى و به اصطلاح روان‌شناسان «حالت‌هاى رفلكسى» نظیر حالت غم، حزن و شادى قرار مى‌گیرد. پس چنان كه وقتى سوزن به پاى كسى فرو مى‌رود و او بى‌اختیار واكنش نشان مى‌دهد و پایش را كنار مى‌كشد، كسى كه با خطرى مواجه مى‌شود، به صورت طبیعى و غیر ارادى واكنش نشان مى‌دهد و مى‌ترسد و رنگ رخساره‌اش دگرگون مى‌شود. این حالت و واكنش طبیعى براى هر كس و حتى افراد

شجاع نیز رخ مى‌دهد. چنان كه قرآن درباره حضرت موسى(علیه السلام) نقل مى‌كند كه وقتى بر اثر سحر ساحران چنین مى‌نمود كه چوب‌دستى‌ها و ریسمان‌هایى كه آنان بر زمین افكنده بودند مى‌خزند، آن حضرت ترسید:

فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسى * قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الأَْعْلى؛(1) و موسى در خود بیمى احساس كرد، گفتیم: مترس كه تو خود برترى.

   البته مقدمات ایجاد ترس و رفتارى كه انسان براى تضعیف، تقویت، كاهش یا استمرار حالت ترس در خود انجام مى‌دهد، مى‌تواند اختیارى باشد و ارزش‌یابى اخلاقى شود و صفت خوب یا بد به خود گیرد. گاهى انسان افكارى را به ذهن خود راه مى‌دهد یا رفتارى انجام مى‌دهد كه باعث تقویت و تشدید حالت ترس در انسان مى‌گردد. براى مثال، افراد ترسو و ضعیف‌النفس، به ویژه وقتى شب به تنهایى در جایى به سر مى‌برند، با تخیلات خویش حالت ترس را در خود تقویت مى‌كنند و در نتیجه، ترس آن‌ها به دهشت و وحشت و وارد آمدن خسارت‌هاى جدى روحى به آنان تبدیل مى‌گردد. در مقابل، گاهى با رفتارها و تمرین‌هاى خاصى، حالت ترس را در خود مى‌كاهند یا به كلى زمینه ایجاد آن را از بین مى‌برند. این مقدمات كه رفتار اختیارى انسان هستند، اخلاقاً خوب یا بد به شمار مى‌آید و اگر گاهى حالت ترس نیز ارزش‌گذارى اخلاقى مى‌شود و مطلوب و خوب یا بد معرفى مى‌گردد، این ارزش‌گذارى به اعتبار همان مقدمات اختیارى است، نه به اعتبار حالت ترس فى حد نفسه.


1. طه (20)، 67 و 68.

پس از آن‌كه روشن شد ترس از انفعالات نفسانى و واكنش طبیعى و غیر ارادى به خطر و هر چیزى است كه زیانى را متوجه انسان مى‌سازد، روشن مى‌گردد كه «ترس» با «ترسو بودن» متفاوت است؛ چون ترسو بودن، صفت و ملكه‌اى است كه شخص در خود پدید مى‌آورد و منشأآن راحت‌طلبى و عافیت‌خواهى است و از این نظر اخلاقاً ناپسند است. شخص ترسو چون جرأت تحمل سختى‌ها و روبه‌رو شدن با خطر را ندارد، از انجام كارهاى مهم و وظایف اجتماعى خویش ـ كه با مشكلات و سختى‌ها عجین هستند ـ خوددارى مى‌كند. حتى ممكن است شخص ترسو براى گریز از خطر اندك، به انجام كارى كه منفعت فراوانى براى او دارد اقدام نورزد.

در عربى بر شخص ترسو «جبان» كه از «جُبن» اشتقاق یافته اطلاق مى‌شود و در مقابل آن، واژه «شجاع» است كه صفتى است پسندیده. با توجه به این كه در عربى واژه «جبن» و «خوف» معناى یكسانى ندارند، معناى «خائف» با معناى «جبان» متفاوت است و از این نظر، بر شخص ترسو واژه جبان كه ملكه‌اى است ناپسند اطلاق مى‌گردد، اما به كسى كه حالت ترس به او دست مى‌دهد، واژه خائف گفته مى‌شود. بر این اساس، در عربى خلط و اشتباهى بین معناى جبان و خائف پدید نمى‌آید. اما در فارسى واژه «ترسو» با واژه «ترسنده» گرچه از نظر معنا متفاوت‌اند و اوّلى بر كسى اطلاق مى‌شود كه داراى ملكه و صفت ناپسند اخلاقى ترسو بودن است، و دومى به كسى گفته مى‌شود كه حالت انفعالى ترس را به صورت طبیعى و غیر ارادى از خود بروز مى‌دهد و ارزش‌گذارى اخلاقى ندارد؛ اما از آن رو كه در منشأ اشتقاق كه «ترس» است با یكدیگر مشترك‌اند، بین آن دو خلط و اشتباه صورت مى‌پذیرد.

پس از این مقدمه، درباره ترسى كه انسان در ایجاد آن نقش دارد و با مقدمات و تمهیداتى كه از سوى او انجام مى‌پذیرد تضعیف یا تقویت مى‌گردد، سه پرسش مطرح مى‌شود كه باید بدان‌ها پاسخ دهیم.

 

چرایى طرح ضرورت ترس از خدا در آموزه‌هاى دینى

پرسش اول: با توجه به این كه ترس براى انسان خوشایند نیست و روان‌شناسان به نكوهش ترس پرداخته‌اند و آن را باعث بر هم خوردن آرامش و آسایش انسان دانسته‌اند، چرا در قرآن و روایات فراوان، از خشیت، خوف و ترس از خدا سخن رفته است؟ آیا اصولا ترسیدن پسندیده است تا ترس از خداوند و عذاب او مطلوب و پسندیده پنداشته شود؟

پاسخ: گفته شد كه ترس، به‌خودى خود و به عنوان حالت طبیعى و انفعالى نفسانى، نه خوب است نه بد و اخلاقاً ارزش‌گذارى نمى‌شود.

اما مطلوب و پسندیده بودن مقدمات، زمینه‌هاى اختیارى ترس، تضعیف، تقویت یا تداوم آن، در گرو هدف و نتیجه‌اى است كه بر آن‌ها مترتب مى‌شود و باید دید كه متعلق آن ترس چیست. صرف‌نظر از جنبه‌هاى معنوى، گاهى ترسْ مطلوب است و انسان باید از خطرهایى كه سلامت و زندگى او را تهدید مى‌كند بپرهیزد و در موارد لازم، حزم و احتیاط داشته باشد. به هیچوجه تهور و بى‌پروا به استقبال هر خطرى رفتن پسندیده نیست و كسانى كه اهل ماجراجویى هستند و بى محابا خود را به آب و آتش مى‌زنند و به ورطه‌هاى خطر وارد مى‌شوند، از سلامت روانى و عقل كافى برخوردار نیستند. پس در مواردى كه نتیجه و هدف شایسته‌اى براى ترس وجود دارد، تقویت و ایجاد

آن مطلوب است و بى‌تردید ترس از خدا به دلیل ثمرات و نتایج فراوان دنیوى و اخروى كه در پى دارد، نه تنها مطلوب، كه لازم و ضرورى است.

 

مفهوم ترس از خدا

پرسش دوم: اساساً مفهوم و معناى ترس از خدا چیست؟ انسان از موجودات خطرناك و وحشت‌آفرین مى‌ترسد، اما با توجه به این كه خداوند مظهر مهر، محبت و رحمت بى‌نهایت است، ترس از او به چه معنا است؟

پاسخ: متعلق و منشأ ترس، خطرى است كه متوجه انسان مى‌شود، یا منفعتى است كه از وى سلب مى‌گردد، یا محرومیت وى از چیزى است كه دوست مى‌دارد و در درجه اول، ترس به این امور نسبت داده مى‌شود. اما به دلیل علاقه سببیت و مسببیت، گاهى كس یا چیزى كه سبب پیدایش خطر یا سلب منفعت یا محرومیت است نیز متعلق ترس قرار مى‌گیرد. براى مثال، كسى كه از گرگ مى‌ترسد، ترس او در واقع از دریده شدن و آسیب دیدن بدنش است و چون چنین زیانى به وسیله گرگ متوجه او مى‌گردد، از آن مى‌ترسد یا كسى كه از تاریكى مى‌ترسد، ترس او در واقع از خطرى است كه ممكن است در تاریكى متوجه او گردد. با توجه به این كه گاهى ترس به سبب و عامل خطر، ضرر و سلب منفعت نسبت داده مى‌شود، در اسلام نیز چون آموزه‌هاى اسلامى بر اساس توحید پى‌ریزى شده، روش همه انبیا و از جمله پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و نیز قرآن توجه دادن انسان به علت‌العلل و مسبب‌الاسباب است. بر اساس آن آموزه‌ها، گرچه انسان از گرگ مى‌ترسد كه خطرى متوجه او سازد، اما چون گرگ آفریده خدا

است و اختیار و تدبیر آن را خداوند به عهده دارد، انسان باید از خداوند كه آفریننده گرگ و مسبب‌الاسباب است بترسد. همچنین روشن است كه با نزول باران و جریان آن بر روى زمین، دانه گیاه در درون خاك جوانه مى‌زند و رشد مى‌كند. اما چون

فعل و انفعالات درون خاك و دانه و نزول باران و تهیه مواد لازم براى احیا و جوانه زدن دانه و رشد آن همه با اذن و تدبیر خداوند انجام پذیرفته است و عوامل دیگر واسطه‌اى بیش نیستند، قرآن كریم احیا و شكافتن دانه را به خداوند نسبت مى‌دهد و مى‌فرماید:

إِنَّ اللهَ فالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوى؛(1) خداوند شكافنده دانه و هسته است.

   همچنین بخار آب پس از آن‌كه از زمین متصاعد شد، پس از سرد شدن، در دماى خاصى تبدیل به باران مى‌گردد و از راه ابر بر زمین مى‌بارد. اما سبب و عامل اصلى نزول باران ابر نیست، بلكه خداوند است. چون خداوند خورشید را آفرید تا بر دریاها و آب‌ها بتابد و بر اساس قانونى كه او در طبیعت گذاشته، وقتى دماى آب به درجه مشخصى رسید، آب به بخار تبدیل مى‌شود و به سوى آسمان متصاعد مى‌گردد. آن‌گاه بر اساس قانون الاهى، بخار آب در آسمان در دماى مشخص سرد و پس از تشكیل ابر و به وسیله جاذبه زمین، به سوى زمین كشانده مى‌شود. بنابراین، همه فعل و انفعالات: تبخیر آب و

تبدیل بخار به آب در آسمان و بارش باران یا برف، همه با تدبیر و اراده خداوند انجام مى‌پذیرد. از این روى قرآن نزول برف و باران از آسمان را به خداوند نسبت مى‌دهد و مى‌فرماید:


1. انعام (6)، 95.

وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَیَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ؛(1) و او است كسى كه باران را پس از آن‌كه ]مردم[ نومید شدند فرود مى‌آورد و رحمت خویش را مى‌گسترد و همو سرپرست ستوده است.

   روشن شد كه شیوه تربیتى قرآن، توجه دادن ما به مسبب‌الاسباب است و گرچه ما از آن‌كه ضررى متوجهمان شود مى‌ترسیم و نیز نگران از دست دادن منافع خود هستیم. یا از حوادث و بلایاى طبیعى مثل سیل مى‌ترسیم، اما در هر حال باید از خداوند بترسیم؛ چون زنجیره عوامل و اسبابى كه باعث آن حوادث و خسارت‌ها مى‌شود، در اختیار خداوند است و او مسبب‌الاسباب شمرده مى‌شود.

   اما در حوزه رفتار اختیارى و اعمالى كه ارزش‌گذارى اخلاقى مى‌شوند، ترس ما از خداوند، در واقع ترس از رفتار زشت و ناپسند خودمان است كه بر اثر قوانین تشریعى الاهى عذاب و كیفر خداوندگارى بر آن‌ها مترتب مى‌گردد و در این‌باره باید از خدا بترسیم؛ چون او است كه مى‌تواند ما را ببخشد و كیفر و عذاب را از ما بردارد و یا ما را به عذاب خویش مبتلا سازد:

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛(2) به سبب آنچه دست‌هاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دریا نمودار شده است، تا [خداوند جزاى] برخى از آنچه كرده‌اند به آن‌ها بچشاند، باشد كه بازگردند.


1. شورى (42)، 28.

2. روم (30)، 41.

   خداوند در آیه دیگر نیز مى‌فرماید:

وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِیبَة فَبِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَیَعْفُوا عَنْ كَثِیر؛(1) و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شما است، و [خدا] از بسیارى درمى‌گذرد.

   پس از آن‌كه روشن شد ترس ما از خدا، به معناى ترس از اعمال خود ما است كه به سلب نعمت الاهى و یا گرفتار شدن به عذاب الاهى مى‌انجامد، باید توجه داشت كه عذاب گناهكاران از سوى خدا، با صفت رحمانیت خداوند منافات ندارد و خداوند در عین آن‌كه ارحم‌الراحمین است، عدالت و حكمتش ایجاب مى‌كند بدكاران و كسانى را كه به دیگران ستم كرده‌اند، در این دنیا و یا در آخرت مجازات كند و اگر نیك بنگریم، عذاب و كیفر الاهى نیز خود مظهر رحمت خداوند است. بخشى از اعمال زشت بندگان در دنیا كیفر داده مى‌شود و بخشى بخشیده مى‌شود و بخشى از آن‌ها كه در دنیا تدارك نگردیده و عفو نشده است، در آخرت كیفر داده مى‌شود و اگر بنا بود خداوند در همین دنیا به عقوبت و كیفر همه گناهان بپردازد، كسى بر روى زمین باقى نمى‌ماند:

وَلَوْ یُؤاخِذُ اللهُ النّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّة وَلكِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَل مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً؛(2) و اگر خدا مردم را به [سزاى] آنچه انجام داده‌اند مؤاخذه مى‌كرد، هیچ جنبنده‌اى را بر پشت زمین باقى نمى‌گذاشت، ولى تا مدتى معیّن مهلتشان مى‌دهد و


1. شورى (42)، 30.

2. فاطر (35)، 45.

چون اجلشان فرا‌رسد، خدا به [احوال ]بندگانش بینا است.

 

نقش تربیتى ترس از خدا در رفتار انسان

پرسش سوم: پس از آن‌كه مفهوم ترس از خدا روشن شد، آیا مناسب‌تر نبود كه خداوند به جاى ترساندن بندگان از خویش و ذكر مكرر عذاب‌هاى جهنم، شیوه تربیتى دیگرى را بر مى‌گزید و از راه وعده پاداش و امیدوار ساختن بندگان به رحمت و بخشایش خود، مردم را به راه مستقیم، انجام تكالیف و ترك گناهان دعوت مى‌كرد؟

   پاسخ: پاسخ اقناعى به این پرسش این است كه خداوند، خالق ما و آشناى به همه مصالح ما است و او خود نیك مى‌داند كه چه شیوه‌اى براى هدایت و تربیت ما مؤثرتر است. بر این اساس، ترساندن از عذاب و كیفر گناهان را به عنوان شیوه‌اى عمومى و مؤثر بر گزید و پیامبرانش را با عنوان نذیر و بیم‌دهنده به سوى مردم فرستاد:

إِنّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَإِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ؛(1) ما تو را به‌حق مژده‌دهنده و بیم‌دهنده فرستادیم، و هیچ امّتى نبود مگر آن‌كه در میانشان بیم‌دهنده‌اى [پیامبرى] گذشت.

   گرچه دعوت پیامبران الاهى، هم شامل بشارت به رضوان و بهشت الاهى بود و هم بیم دادن از كیفر گناهان و عصیان خداوند، اما در هیچ


1. همان، 24.

جاى قرآن خداوند نفرموده «إِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها بَشِیرٌ» و ذكر صفت «نذیر» در ذیل آیه بالا، به عنوان صفت عمومى براى همه پیامبران، حاكى از تأثیر همگانى و كارساز بیم دادن از عذاب الاهى است.

   اما پاسخ روان‌شناختى به پرسش یاد شده این است كه: هم با تحقیقات و روش‌هاى علمى و هم با تجربه‌هاى عادى ما ثابت شده است كه عامل محرك انسان در بیشتر كارها ترس است و مى‌توان گفت در نود درصد موارد، ترس باعث تحریك و تلاش انسان مى‌شود و ده درصد رفتار ما از وعده پاداش یا جلب منفعت سرچشمه مى‌گیرد. آنچه باعث تلاش بیشتر دانش‌آموزان در تحصیلاتشان مى‌شود، ترس از شكست و مردود شدن است و آنان اگر از مردود شدن و تنبیه و سرزنش پدر و مادر و دیگران نمى‌ترسیدند، درس نمى‌خواندند. بسیار اندك‌اند دانش‌آموزانى كه تلاش آنان، ناشى از ترس نیست و عشق به علم باعث تلاش و كوشش آنان براى فراگیرى علم مى‌گردد. بر این اساس، پدر و مادر براى این كه فرزندشان را به درس خواندن تشویق كنند، او را از عواقب مردود گشتن و شكست در تحصیل علم مى‌ترسانند.

 در امور معنوى نیز گرچه ما معتقدیم خداوند افزون بر جهنم، بهشت نیز دارد و رحمت خداوند گسترده‌تر و مقدّم بر غضب اوست [یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه] اما در بیشتر مردم، ترس از عقوبت الاهى باعث انجام وظایف و عبادات مى‌گردد و اگر ترس از عقوبت نبود، اندكى از مردم به امید ثواب و پاداش الاهى به انجام عبادات و تكالیف خود مى‌پرداختند. البته در برخى از رفتارها، تنها امید به پاداشْ محرك است؛ چون عقوبتى براى ترك آن‌ها در نظر گرفته نشده است. در این رفتار، امید به پاداش كه

مطلوب انسان است، تأثیر مستقیمى در انجام آن‌ها دارد و در این میان، ترس از محرومیت از آن پاداش نیز به صورت غیر مستقیم محرك انسان مى‌گردد.

   روشن شد كه در زندگى فردى، اجتماعى، دنیوى و اخروى، محرك اصلى در بیشتر رفتارها و اعمال انسانْ ترس است. ترس از آن‌كه گرفتارى برایش رخ دهد، یا ترس از آن‌كه خوشى‌ها و نعمت‌هایش را از او بستاند یا ترس از آن‌كه حرمت، اعتبار و موقعیت خویش را از دست دهد. اما براى خداباوران و معتقدان به جهان آخرت، همچنین ترس از سختى‌هاى شب اول قبر و عذاب جهنمْ محرك بسیارى از رفتارها است. فراتر از آنچه گفتیم، كسانى كه در زمینه‌هاى معنوى به مدارج عالى معرفت دست یافته‌اند، بزرگ‌ترین و جان‌فزاترین ترس و نگرانى‌شان، ترس از آن است كه توجه و عنایت خدا از آنان گرفته شود و مورد بى‌اعتنایى پروردگار خویش قرار

گیرند. بى‌تردید محروم شدن از عنایت و توجه خداوند، عذاب بزرگى است و از این رو، خداوند در مقام نكوهش پیمان‌شكنان، محروم گشتن از آن را در شمار عذاب‌هاى سخت خود نام مى‌برد و مى‌فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَأَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ وَلا یُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَلا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَلا یُزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛(1) كسانى كه پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیزى مى‌فروشند، آنان را در آخرت بهره‌اى نیست، و خدا روز قیامت با آنان سخن


1. آل عمران (3)، 77.

نمى‌گوید و به ایشان نمى‌نگرد و پاكشان نمى‌گرداند، و عذابى دردناك خواهند داشت.

   چنان‌كه براى كودك تحمّل گرسنگى آسان‌تر از تحمل محروم گشتن از نوازش و مهر مادر است و ترس از قهر و بى‌اعتنایى مادر براى او سنگین است، و همچنان كه ترس از گسستن ارتباط با معشوق و محروم شدن از گفتوگو و هم‌نشینى با او براى عاشق بسیار سخت است، براى كسانى كه طعم ارتباط با خدا و گفتوگوى با او را چشیده‌اند، سخت‌ترین عذاب‌ها و حتى سخت‌تر از عذاب جهنم و محروم گشتن از بهشت خداوند، عذاب حرمان از توجه خداوند و عنایات و الطاف او است. از این رو، ترس از حرمان از توجهات و لقاى خداوند، بزرگ‌ترین محرك و عاملى است كه آنان را به انجام وظایف بندگى خدا وا‌مى‌دارد.

 

نسبت ترس از خدا با توحید افعالى

توجیه دیگرى كه مى‌توان براى اهمیت و ضرورت ترس از خدا ذكر كرد این است كه اگر انسان احساس كند داراى قدرت و توان مقابله با خطرات و سختى‌ها است، ترس از روبه‌رو شدن با خطر ندارد. از این نظر در مقایسه با افراد رشید و بالغ، كودكان بیشتر مى‌ترسند؛ چون آنان ضعیف و ناتوان‌اند و در برابر آزار و تعدى دیگران خود را بسیار آسیب‌پذیر مى‌دانند. ترس آنان از آن رو است كه وقتى خطرى متوجه آنان مى‌شود، توان دفع آن را ندارند. وقتى كسى آنان را اذیت مى‌كند، توان مقابله و مقاومت ندارند. اما افراد بالغ و به ویژه كسانى كه در مقایسه با هم‌سالان

خود قدرت و توان بیشترى دارند، ترس از روبه‌رو شدن با بسیارى از خطرات را ندارند؛ چون خود را برخوردار از توان كافى براى مقابله با خطرات و تعدى دیگران مى‌یابند. پس به هر اندازه در انسان احساس ضعف، ناتوانى و فقر وجود داشته باشد، ترسش نیز بیشتر است و كسى كه ضعیف‌تر باشد، ترسش فزون‌تر مى‌باشد. از سوى دیگر، كمال انسان در آن است كه به بندگى محض خداوند دست یابد و از مظاهر بندگى خدا این است كه انسان خود را مالك چیزى نداند، بلكه باور داشته باشد كه داراى ضعف، نقص و فقر ذاتى است و سر تا پا نیازمند خداوند قادر متعالى است. به طور طبیعى، كسى كه خود را حقیر و ضعیف محض مى‌یابد و هیچ قدرت و توانى در خود نمى‌یابد كه به وسیله آن خطرات را از خود دفع كند، سر تا پاى وجودش را ترس فرا مى‌گیرد و ترسش از خالق و مالك هستى كه داراى قدرت نامحدود و بى‌پایان است، فوق‌العاده خواهد بود.

 بنابراین، كسانى كه ایمانشان كامل‌تر است و اعتقاد بیشترى به توحید دارند، ترسشان از خداوند نیز فزون‌تر است. آنان باور دارند كه از خود چیزى ندارند و هر خطرى آنان را تهدید كند، جز خدا كس دیگرى نمى‌تواند خطرها را از آنان دفع كند. نیز باور دارند كه جز خدا كس دیگرى نمى‌تواند خطرى متوجه آنان سازد:

وَإِنْ یَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَإِنْ یُرِدْكَ بِخَیْر فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛(1) و اگر خدا به تو زیانى برساند، آن را


1. یونس (10)، 107.

برطرف‌كننده‌اى جز او نیست، و اگر براى تو خیرى بخواهد، بخشش او را ردكننده‌اى نیست. آن را به هركس از بندگانش كه بخواهد مى‌رساند و او آمرزنده مهربان است.

   كسانى كه به مراتب بالاى توحید افعالى رسیده‌اند و باور دارند نفع و ضرر حقیقى از ناحیه خداوند انجام مى‌پذیرد و آنان حقیقتاً مالك چیزى نیستند و قدرت مقابله با هیچ خطرى را ندارند و تنها خداوند توان دفع خطر را از آنان دارد، باید از خداوند بترسند و مبهوت قدرت محض و بى‌پایان او گردند. خداوند در اشاره به این حقیقت ناب توحیدى مى‌فرماید:

الَّذِی لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَكُنْ لَهُ شَرِیكٌ فِی الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَیْء فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً * وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلا یَمْلِكُونَ لأَِنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلا نَفْعاً وَلا یَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلا حَیاةً وَلا نُشُوراً؛(1) همان كس كه فرمانروایى آسمان‌ها و زمین از آن او است و فرزندى اختیار نكرده و براى او شریكى در فرمانروایى نبوده است و هر چیزى را آفریده و بدان‌گونه كه در خور آن‌ها بوده اندازه‌گیرى كرده است. پس به جاى او خدایانى براى خود گرفته‌اند كه چیزى را نمى‌آفرینند و خود خلق شده‌اند و براى خود نه زیانى را در اختیار دارند و نه سودى، نه مرگى، نه حیاتى و نه رستاخیزى را.


1. فرقان (25)، 2 ـ 3.

طبیعى است كسى كه به این درجه از معرفت توحیدى رسید، دیگر به خود نمى‌بالد و فخر نمى‌فروشد و چنان‌كه از خداوند مى‌ترسد، با توكل و تكیه بر قدرت نامحدود خداوند و حمایت و صیانت الاهى، از غیر خدا بیم و هراسى ندارد؛ چون آنان را چون خودْ حقیر و ضعیف و فاقد قدرت مى‌داند. از این رو، حضرت امام خمینى(رحمه الله)، آن بنده خالص و سالك الاهى كه به عالى‌ترین مراتب معنوى و توحیدى رسیده بود، وقتى در گیر و دار حوادث پس از 15 خرداد سال 1342 كه با خطرات و تهدیدهاى جدى رژیم ستم‌شاهى پهلوى روبه‌رو شد و حتى خطر مرگ و اعدام را پیش روى خود مى‌دید، فرمود: «به خدا قسم لحظه‌اى نترسیدم». آن آرامشْ احساس قدرت، شجاعت و شهامتِ برخاسته از قدرت ایمان و توكل ایشان به خداوند، و باور این حقیقت بود كه در برابر اراده و مشیت خداوند، همه اراده‌ها و قدرت‌ها ناتوان، كوچك و بى‌تأثیرند. او باور داشت كه اگر كسى در برابر قدرت خداوند فروتنى كند و تنها از او بترسد، نه فقط از غیر خدا نمى‌ترسد، بلكه خداوند ترس از او را در دل دشمنان مى‌افكند و هیبت و هیمنه او، خواب راحت را از چشمانشان مى‌رباید. امام صادق(علیه السلام)در این‌باره فرمودند:

وَمَنْ خَافَ اللهَ أَخَافَ اللهُ مِنْهُ كُلَّ شَىْء وَمَنْ لَمْ یَخَفِ اللهَ أَخافَهُ اللهُ مِنْ كُلِّ شَىْء؛(1) كسى كه از خداوند بترسد، خداوند هركسى و هر چیزى را از او مى‌ترساند و كسى كه از خداوند نترسد، خداوند او را از هركس و هر چیزى مى‌ترساند.


1. بحارالانوار، ج 69، باب 38، ص 406، ح114.

فرجام فساد و تباهى در زمین

در پایان بندى از توصیه‌هاى خداوند به حضرت موسى(علیه السلام) كه در آغاز سخنمان طرح كردیم و در راستاى آن به مسأله ترس از خداوند پرداختیم، خداوند از حضرت موسى(علیه السلام) مى‌خواهد به بنى‌اسرائیل بفرماید:

لاَ یَتََمادَوْنَ فِی غَیٍّ مَا هُمْ فِیهِ فَإِنَّ أَخْذِی أَلِیمٌ شَدِیدٌ؛ اگر به گمراهى گرفتار شدند، از آن بازایستند كه همانا عقوبت من سخت و دردناك است.

خداوند كسانى كه خود را به طغیان و سركشى مى‌آلایند و در زمین فساد و تباهى مى‌گسترانند، به عقوبت و عذاب خویش گرفتار مى‌سازد. عذاب‌هاى الاهى، گونه‌هاى عذاب‌هاى فردى، اجتماعى، دنیوى، معنوى و اخروى را در بر مى‌گیرد. از جمله این عذاب‌ها، درك نكردن لذت مناجات با خدا و نچشیدن طعم شیرین گفت‌وگوى با محبوب و احساس كسالت و خستگى به هنگام عبادت است. اما سخت‌ترین عذاب‌هاى الاهى در این دنیا، گرفتار شدن به قانون استدراج است كه یكى از سنت‌هاى الاهى به شمار مى‌آید. كسانى محكوم این سنت الاهى مى‌شوند كه اندرزها و نصیحت‌هاى اولیاى حق و مبلغان دین الاهى در آنان تأثیر نمى‌گذارد و چنان در فساد و تباهى غوطهور مى‌گردند و از امكانات و نعمت‌هایى كه خداوند در اختیارشان نهاده براى ارضاى هواهاى نفسانى و رسیدن به خواسته‌هاى پلید شیطانى خویش بهره مى‌گیرند، كه نور هدایت و بازگشت به حق در دلشان بى‌فروغ مى‌شود. براى این كه مسیر انحطاط و هلاكت این گروه هموارتر گردد، خداوند روز به روز بر نعمت‌ها و امكانات مادى آنان مى‌افزاید تا آنجا كه آنان تصور مى‌كنند وفور آن نعمت‌ها، نشانه نیك‌فرجامى آنان و درستىِ راهى است كه

برگزیده‌اند. پس نه فقط از انجام فساد و گناه پشیمان نمى‌شوند، بلكه آن را عامل رفاه، آسایش و فزونى نعمت‌ها مى‌دانند و با این احساس كه عقوبت و عذابى در كار نیست، با خیالى آسوده به انجام گناهان بیشتر دست مى‌یازند. اما در هنگامه‌اى كه آنان در غفلت محض به سر مى‌برند و نمى‌دانند گرفتار مكر الاهى شده‌اند، عذاب كوبنده الاهى آنان را غافلگیر مى‌سازد و در هم مى‌كوبد و آن‌گاه آنان مى‌بینند كه راهى براى توبه و جبران كردار زشتشان وجود ندارد. خداوند درباره عذاب استدراج مى‌فرماید:

وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَِنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛(1) و البته نباید كسانى كه كافر شده‌اند تصور كنند كه به ایشان مهلت مى‌دهیم براى آنان نیكو به نفعشان است؛ ما فقط به ایشان مهلت مى‌دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند و [آن‌گاه] عذابى خفّت‌آور خواهند داشت.

   در جاى دیگر خداوند مى‌فرماید:

فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَیْء حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ؛(2) پس چون آنچه بدان پند داده شده بودند، فراموش كردند، درهاى همه چیز را بر آنان گشودیم، تا چون بدانچه داده شدند شادمان گشتند، ناگهان بگرفتیمشان، پس همان دم [از نجات و رحمت] نومید شدند.


1. آل عمران (3)، 178.

2. انعام (6)، 44.