درس هشتم:معیار انتخاب

 

درس هشتم:

معیار انتخاب

 

از دانشجو انتظار مى‌رود با فراگیرى این درس:

1. بتواند دربارة خواسته‌هاى فردى و اجتماعى و خواسته‌های مادى و روحى انسان توضیح دهد؛

2. بر تبیین تمایلات مادى ـ فیزیولوژیك، روحى ـ روانى سطح پایین، و روحی ـ روانى سطح عالى با ذكر نمونه توانا باشد؛

3. نسبت میان جهان‌بینى و ایدئولوژى اسلامى را بیان كند و به شبهات در این باره پاسخ گوید؛

4. خطوط كلى جهان‌بینى اسلامى را به خوبى بازشناسد.

 

معیار انتخاب

در بحث‌های گذشته به این نتیجه رسیدیم كه حركت اختیاری و انتخابی انسان مبتنی بر سه امرِ میل، آگاهی و قدرت است. این مثلث، زمینه را برای اختیار و انتخاب و سیر انسان فراهم می‌کند. پس هریك از اضلاع آن مثلث، اهمیت ویژة خود را دارد. در مورد خواست‌ها و میل‌ها، تقسیمات و مباحثی بود كه به آنها اشاره كردیم. تقسیمات دیگری نیز، نظیر فردی و اجتماعی، مادی و روحی برای آنها می‌توان در نظر گرفت:

 

خواسته‌های فردی و اجتماعی

از یك دید، خواست‌های انسان به دو دسته تقسیم می‌شود: فردی و اجتماعی.

میل‌های غریزی معمولاً جنبة فردی و سایر میل‌ها، از جمله عواطف، غالباً جنبة اجتماعی دارد. انفعالات نیز همین‌طور است. مثلاً گاه آدمی از خطری برای جان خود می‌ترسد كه این یك میل فردی است و گاه خطری جامعه را تهدید می‌کند.

 

خواسته‌های مادی و روحی

از دیدی دیگر می‌توان خواست‌ها را به مادی و روحی نیز تقسیم كرد. میل‌ها و خواست‌هایی كه نتیجة ارضای آنها رفع نیاز بدن است؛ مثل غرایز، اما برخی میل‌ها، پس از رفع نیازهای بدن نیز ظهور می‌یابند؛ مثل نیاز به شادی. گرچه تن سالم است، ولی ممكن است روان، شاد نباشد.

از دیدی دیگر، تمایلات آدمی را به سه مرحله تقسیم كرده‌اند:

1. آنچه جنبة مادی و فیزیولوژیك دارد؛

2. آنچه جنبة روانی دارد، اما از خواست‌های نازل روحی است، مثل شادی و آرامش؛

3. آنچه جنبة روانی دارد، اما از خواست‌های عالی روحی است، مانند آرمان‌خواهی، آزادی‌طلبی و... .

برخی به دنبال این تقسیم، آرمان‌های والای انسانی را به سه دسته تقسیم كرده‌اند:

1. حق‌جویی ¬ شناخت واقعیات و حقایق؛

2. فضیلت‌خواهی ¬ عدالت، حرّیت و...؛

3. زیباطلبی ¬ مطلق زیبایی‌هایی كه علاقة انسان به آنها تعلق می‌گیرد كه بسیار مختلف است: برخی مربوط به دیدنی‌هاست، برخی شنیدنی‌ها و شماری مربوط به تخیّل است چون شعر.

گاه قسم چهارمی نیز افزوده شده است و آن را «حسّ مذهبی» نامیده و گفته‌اند این هم خواستی است در عرض آن سه. عده‌ای هم آن سه را نیز در شعاع این چهارمی قرار داده‌اند. نیز بحث كرده‌اند در اینكه این خواست‌ها كدام اصیل و كدام غیراصیل است و خواست‌های اصیل چندتاست و از 2 تا 12 خواست اصیل برای انسان شمرده‌اند.

از دیدگاهی دیگر خواست‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند:

1. در جهت حفظ بقا و موجودیت: خواست‌‌هایی كه ارضای آنها، به بقای آدمی كمك می‌کند، مانند خوراك، پوشاك و غریزه صیانت؛

2. در جهت تحصیل كمالات وجودی: اقتضای این دسته، تكامل وجود است. این خواست‌ها در جهت حفظ موجودیت نیست، بلكه در جهت تكامل یافتنِ وجودِ مفروض است.

این تقسیم‌بندی‌ها به عنوان یك مبحث علمی، كار روان‌شناسان است و برای ما چندان اهمیت ندارد. مهم و مرتبط با بحث «اختیار انسان» این است كه این خواست‌ها معمولاً همه و همه‌جا و همیشه قابل ارضا نیستند؛ یعنی خواست‌ها به هنگام ارضا

تزاحم می‌یابند و انسان باید یكی را ترجیح دهد و درست همین‌جاست كه نقش انسان به عنوان موجودی انتخاب‌گر ظاهر می‌شود.

اینك بحث این است كه به هنگام تضاد خواست‌ها، چه چیز موجب ترجیح می‌شود؟ روان‌شناسان در این ‌باره چیزهایی را موجب تقدم خواستی بر خواست دیگر دانسته‌اند كه از جملة آنها، هیجانات است. می‌گویند وقتی میلی به مرحلة هیجان رسید و شدت یافت، خواه در جهت مثبت و خواه منفی، سایر خواست‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. مثلاً اگر غریزة جنسی در انسانی بحرانی شد و هیجان شدید ایجاد كرد، این هیجان، توجه را به ارضای این خواست متمركز می‌کند. عامل دیگر عادت است. آدمی چون به كاری خو گرفت، بی‌توجه و خودبه‌خود درصدد ارضای آن برمی‌آید و در روان‌شناسی در این باره نیز مفصل بحث شده است؛ ولی مهم برای ما این است كه در جایی كه انسان می‌خواهد آزادانه انتخاب كند، یعنی می‌خواهد نقش فعال داشته باشد، چگونه می‌تواند؟

میل‌های حیوانی معمولاً بر اثر عوامل دیگری به مرحلة هیجان می‌رسد و عوامل خارجی هستند كه این حالت را در نفس به وجود می‌آورند؛ مثلاً در غریزة جنسی، ترشحات هورمون‌هایی موجب این حالت می‌شود. در اینجا روح در برابر بدن حالت انفعالی دارد. این در انسان و حیوان مشترك است. مهم این است كه وقتی در «خواست‌ها» تزاحم به وجود می‌آید یا حتی عواملی مثل عادات و هیجانات، آدمی را به سویی می‌كشد، انسان چگونه می‌تواند منفعل نماند و نقش فعال داشته باشد؟

بر اساس آنچه از قرآن و روایات برمی‌آید، ارزش اصلی انسان، در گرو همین فعالیت مثبت اوست و اگر خواستیم با اختیار و انتخاب خود، خواستی را ترجیح دهیم، اساس انتخاب و معیار آن، چیست؟

می‌دانیم اصل انتخاب‌ها لذت است و با اینكه گاهی منشأ انتخاب مصلحت یا منفعت شمرده می‌شود، اما به نظر دقیق‌تر، همه به لذت برمی‌گردد؛ زیرا مصلحت یا منفعت وسیله‌ای است ـ اگرچه به چند واسطه ـ برای تأمین نیازمندی‌های انسان كه این

نیز خود لذتی در انسان پدید می‌آورد و هرچند لذتی روحی یا معنوی باشد، به هر حال ملایم با طبع و روح انسان است. ولی در اصطلاحات متعارف بین لذت، منفعت و مصلحت فرق گذاشته می‌شود. باری محرّك، لذت یا اجتناب از اَلَم به معنای وسیع است، نه لذت و اَلَمِ حسی به طور خاص.

حال، چنان‌كه گفتیم پرسش این است كه در مقام ترجیح، چه خواستی را مقدم بداریم و معیار چیست؟

 

معیارهای ترجیح خواست‌ها

یك معیار این است كه ببینیم كدام یك لذت بیشتری دارد. طبعاً وقتی می‌توانیم این مقایسه را انجام دهیم كه پیش‌تر تجربه كرده باشیم. معیار دیگر نیز مربوط به لذت است؛ اما از جهت زمان. هر یك لذتش پایدارتر است، آن را انتخاب كنیم. ممكن است انسان از كاری لذتی شدید هم ببرد، اما كار دیگر، لذتی طولانی‌تر به وجود آورد. معیار سوم این است كه ببینیم آن كار چقدر كمال در ما ایجاد می‌کند. البته حصول هر كمالی لذتی در بردارد، ولی اگر تجربه نكرده باشیم، می‌توانیم با دلیل عقلی بپذیریم كه اگر آن كمال را به دست آوریم، لذتِ بیشتر و بهتری به دست می‌آید.

این سه معیار را می‌توانیم در نظر بگیریم، ولی همة اینها كم و بیش ما را دچار سرگردانی می‌کند. گاهی می‌خواهیم لذت‌ها را بسنجیم؛ اما لذتی فراموش شده و اكنون در ذهنمان نیست. از سوی دیگر، ممكن است هیجان خاصی التفات ما را از دیگر لذت‌ها سلب كند. نیز ممكن است طعم برخی لذت‌ها را نچشیده باشیم، به یقین مقایسه‌ای هم نمی‌توانیم بكنیم؛ مثل طفلی كه لذت موج‌سواری را نچشیده است. این است كه قضاوت قطعی در مقام مقایسة لذت‌ها با هم، برای عموم انسان‌ها میسّر نیست. پس معیار انتخاب چه باید باشد؟ در اینجا نقش علم و شناخت بیشتر روشن می‌شود و می‌توان گفت در آن مثلث مذكور، این ضلع اهمیت بیشتری دارد.

باری، انسان به متقضای طبع، دنبال لذت می‌رود. لذت حالت ویژه‌ای است كه از

ارضای یك خواست، اعم از مادی و جسمانی یا روحی و معنوی، به وجود می‌آید و حالت كمبود، حالت درد، رنج و الم است.

پس عامل تحرك در واقع لذت‌خواهی و اجتناب از الم است. البته این لذت‌خواهی و اجتناب از اَلَم گاه بدنی و گاه روحی است. میان روح و بدن نیز تأثیر و تأثرات متقابل وجود دارد؛ گاه حتی خوردن برخی غذاها می‌تواند در حالات روحی مؤثر باشد. چنان‌كه مشهور است زعفران نشاط می‌آورد یا عدس، رقت قلب. اما گاهی كمبودهایی احساس می‌شود كه شاید هیچ ربطی هم به بدن ندارد؛ مثل احساس كمبود در نیاز به انس گرفتن. از این رو، انسان وقتی می‌خواهد تصمیم بگیرد، متحیر می‌شود كه ملاك لذت را در چه بداند، در چه زمان، و برای چه كسی. این نقصی است كه در معیار اول وجود دارد.

اما در معیار دوم هم كه در نظر گرفتن مدت لذت بود، كلیتی وجود ندارد؛ زیرا اگر دو لذت وجود داشته باشد با مدت طولانی، اما برابر، كدام ‌یك ارجح است؟ به علاوه نمی‌توانیم پیش‌بینی كنیم كه وجود خود ما چقدر دوام خواهد یافت تا از بین لذایذ میسور، پایدارتر را برای خود برگزینیم. در معیار سوم، یعنی كمال هم همین سرگردانی هست؛ یعنی نمی‌دانیم انسان تا چه حد امكان كمال‌یابی دارد و تا انسان را نشناسیم، معیاری نداریم.

پس، با آنكه هریك از آن معیارهای سه‌گانه، آنجا كه امكان تحقق داشته باشد فی‌الجمله كارآیی دارد، اما برای اینكه طرح كامل و برنامة صحیح در زندگی انسان به وجود آورد و بتواند قاطعانه قضاوت كند، كارآیی ندارد.

نخستین كاری كه انسان باید بكند تا دست‌كم از همین معیارهای محدود استفاده كند این است كه دربارة وجود خود بهتر بیندیشد. آیا عمر ما چقدر است؟ آیا عمر انسان همین عمر معمول است، یا عمر دیگری هم دارد؟ آیا حیات انسان منحصر به همین زندگی محدودی است كه لحظة دیگر آن مشخص نیست، چه رسد به صد سال و بیشتر آن، یا آنكه حیاتی داریم كه خاطرمان جمع است كه در جای خود باقی است؟ این مسئله را باید حل كنیم.

از سوی دیگر كمالاتی كه انسان می‌تواند بیابد، چیست و در رابطه با چه چیز پیدا می‌شود؟

آدمی چه كند تا كامل شود؟ بی‌شك برای رسیدن به كمال باید چیزی را به دست آوریم كه اكنون نداریم. پس تحصیل كمال، یعنی تحصیل امری وجودی كه فعلاً فاقد آن هستیم. این امر وجودی باید از جایی بیاید. از كجا می‌آید؟ منشأ آن چیست؟ آیا تصادفی است یا قانونی دارد؟

بنابراین، پیش از هر گونه تصمیم باید از یك سو بررسی كنیم كه كمال از كجا و با چه ضابطه‌هایی به وجود می‌آید كه به خداشناسی مربوط می‌شود. از سوی دیگر باید ببینیم كه تا چه هنگام ادامه خواهد داشت كه با معاد مرتبط است.

 

انسان برای اینكه بتواند نظام ارزشیِ درستی برای زندگی خود در نظر بگیرد، بدون مبدأ و معاد راه به جایی نمی‌برد. این نكتة بسیار مهمی است. ما به بركت نور قرآن و تعالیم اسلام و پیشوایان دین، به راحتی می‌توانیم این مسائل را حل كنیم؛ ولی دانشمندان بشری دچار سرگردانیِ بسیار شده‌اند. چندان در مبانی اخلاق و فلسفة اخلاق و معیار خیر و شر كوشیده‌اند كه شمارش‌پذیر نیست و روز به روز سرگردان‌تر هم شده‌اند. ما به راحتی می‌توانیم اثبات كنیم كه شناخت نظام ارزشیِ صحیح، بی‌شناخت مبدأ و معاد میسّر نیست.

 

پس اگر می‌خواهیم انسان را درست بشناسیم باید آخرت او را در نظر بگیریم. مسئلة دنیا و زندگی این جهان، چندان جاذب است كه حتی تربیت‌یافتگان دین هم در محاورات خود به زندگی آخرت چندان بها نمی‌دهند. وقتی می‌پرسیم عمر فلانی چقدر است، تنها به نظر می‌آید كه چند سال در این دنیا زندگی خواهد كرد و زندگی ابدی را

به حساب نمی‌آوریم. در صورتی كه بدون آن نمی‌توانیم برای یك نظام ارزشیِ راستین، حسابی جدی و اصیل باز كنیم. این مقدمه‌ای بود برای اینكه از بحث‌های شناخت شئون نفس، گرایش‌ها، بینش‌ها و توان‌های نفس كه مقدمة كنش‌های آن است، به بحث معاد برسیم. تا مسئلة معاد روشن نشود، نظام ارزشی در رفتارهای انسان شكل مطلوب و راستین نمی‌یابد.

 

شناخت‌های لازم در تعیین راه زندگی

گفتیم اختیار انسان بر سه چیز استوار است:

1. میل‌های فطری؛

2. قدرت بر ارضای این میل‌ها؛

3. شناخت اصلح و ارجح.

انسان می‌تواند برای تقویت میل‌ها یا كسب قدرت، كارهایی انجام دهد؛ ولی مایه‌های این دو، در وجودش هست. این دو عامل محقق‌اند.

تقویت قدرت یا میل‌ها، خود عملی اختیاری است و در مرحلة مؤخّر از آن دو قرار دارد. به عبارت دیگر، افعال اختیاری انسان در چند مرحله تحقق می‌یابند.

نخستین دسته، در زمینه‌ای است كه به ارادة الاهی میل‌هایی در درون او به وجود آمده و نیز قدرتی به ارادة الاهی در جهت ارضای آن در اختیارش قرار گرفته است. در كسب این شرایط ابتدایی، انسان لازم نیست بكوشد، ولی وقتی این خواست‌ها تزاحم می‌یابد، در همان مرحله باید دانشی داشته باشد تا تشخیص دهد كدام‌ یك را باید ترجیح دهد و اینجاست كه اهمیت نقش شناخت و معرفت روشن می‌شود. خوب، این دانش از چه راهی به دست می‌آید و به چیزهایی تعلق می‌گیرد؟

بی‌شك ابزار تحصیل علم باید از ناحیة الاهی فراهم آید. حواس ظاهری، ادراكات باطنی و عقل را خدا داده، اما به‌كارگیری این ابزارها برای تحصیل معرفتِ لازم در افراد عادی منوط به فعالیت خود آنهاست؛ اما چه معرفتی را باید به دست آورد؟

جهان‌بینی و ایدئولوژی

 

برای آنكه بدانیم خط سیر زندگی ما چیست، باید معرفت‌هایی كلی داشته باشیم. وقتی بخواهیم حركت خود را در جهت ویژه‌ای قرار دهیم، باید ضوابطی داشته باشیم تا منفعت و مصلحت نهایی را تأمین كند و ما را به كمال برساند و به بهترین و بالاترین لذت‌ها دست یابیم. این همان است كه در اصطلاح امروز ایدئولوژی نامیده می‌شود. دانستن ضوابطی كلی برای تعیین خط مشی زندگی و برای به دست آوردن این قواعد كلی لازم است كه پیش‌تر بینش‌هایی داشته باشیم كه به آن اصطلاحاً جهان‌بینی می‌گویند.

 

بنابراین، ایدئولوژی مبتنی بر جهان‌بینی است. یعنی اگر بخواهیم خط مشی زندگی را عاقلانه و درست تعیین كنیم، باید پیش‌تر بینش‌هایی داشته باشیم.

ایدئولوژی اسلامی مبتنی بر جهان‌بینی اسلامی است و خطوط كلی این جهان‌بینی كه نقش اساسی در تعیین ایدئولوژی دارد، سه مورد است:

1. شناخت خدا؛

2. شناخت معاد؛

3. شناخت رابطة دنیا با آخرت و زندگی ابدی.

اصل نخست، خداشناسی: كسی كه نمی‌داند آیا این هستی قائم به ذات است یا وابسته به غیر، نمی‌تواند در مورد شئون این هستی و كمالات آن، قضاوتی صحیح داشته باشد. از سوی دیگر اگر به خدا معتقد نباشیم، نمی‌توانیم این فرض را كه آیا انسان می‌تواند به خدا راهی داشته باشد و به او قرب یابد یا خیر، بررسی كنیم. یعنی این سخن كه «كمال انسان در قرب به خداست»، وقتی قابل طرح است كه پیش‌تر وجود

خدا اثبات شده باشد. كسی كه خود را مملوك خالص خدا می‌داند ونیز كُل هستی را، با كسی كه جهان را قائم به ذات می‌پندارد و حوادث جهان را مولود تصادف یا فعل و انفعالات مادی محض می‌انگارد، هرگز نمی‌تواند خط مشی واحدی داشته باشد و بر اساس آن، راه معقول واحدی برای زندگی برگزیند. پس، نخست باید بینشی درست نسبت به خدا داشته باشیم.

اصل دوم، شناخت زندگی نهایی انسان: اگر بدانیم كه زندگی منحصر به همین زندگی مادی و دنیوی نیست و وسیع‌تر از آن است، در ترجیح برخی لذات بر برخی دیگر، قضاوتی درست خواهیم داشت. توضیح آنكه: كارهای ما گاهی برای لذتی است كه مستقیماً از آن كار به دست می‌آید؛ مثل غذا خوردن، و گاهی ناشی از نتایجی است كه باواسطه و بعداً از آن حاصل می‌شود. حال اگر لذت‌های میانی با آن نتیجه تزاحم یابد، انسان عاقل از آن صرف نظر می‌کند. مثلاً خوردن فلان غذا هرچند لذت دارد، اما گاهی برای سالم ماندن بدن، باید از آن چشم پوشید. پس در اینجا یكی از معیارهایی كه برای ترجیح لذات ذكر كردیم، بر دیگری حاكم می‌گردد؛ یعنی باید بسنجیم كدام لذت طولانی‌تر است. بیماری كه ترشی برای او مضر است، اگر ترشی بخورد لذت می‌برد؛ اما باید یك هفته بیشتر بیماری را تحمل كند. پس عقل حكم می‌کند از لذت چندلحظه‌ای صرف نظر كند تا از سلامت درازمدت بهره‌مند شود.

درست همین معیار در مورد لذات بی‌نهایت صادق است. اگر قرار است ده سال رنج ببریم تا بیست سال لذت نصیبمان گردد، كدام را انتخاب خواهیم كرد؟ حال اگر قرار است یك عمر رنج ببریم تا لذت جاودانه و بی‌نهایت حاصل شود عقل چه حكمی می‌کند؟ پس این یك معیار است كه باید لذت كوتاه را فدای لذت طولانی كرد. اما آیا لذت طولانی‌تر وجود دارد یا نه؟ این مطلب از مقولة «هست»هاست و باید در جهان‌بینی ثابت شود كه آیا انسان می‌تواند زندگی ابدی داشته باشد یا نه. پس ایدئولوژی مبتنی بر این اصل نیز هست كه ببینیم انسان می‌تواند زندگی ابدی داشته باشد یا نه؟ این توضیح مختصر، از آن جهت ذكر شد كه روشن شود انتخاب ایدئولوژی صحیح و در كنار آن،

تعیین خط مشیِ درست زندگی، مبتنی بر مسئلة معاد است. از همین روی، همة ادیان آسمانی پیش و بیش از هر چیز به مبدأ و معاد می‌پرداخته‌اند:ایمان بالله و بالیوم الآخر. آنان علاوه بر آنكه این اصل را در صدر بینش‌های الاهی خود قرار می‌داده‌اند، در راه تحقق، رساندن و ابلاغ آن، رنج‌های فراوانی كشیده‌اند. پیامبران همان نخستین لحظة رسالت بر چیزی كه اصالت داشته و همه چیز بدان وابسته بوده است، تأكید می‌كرده‌اند: نخست توحید و بی‌درنگ پس از آن، معاد.

توحید تا حدودی زودتر پذیرفته می‌شد؛ زیرا حتی بت‌پرستان اصلِ پرستش را قبول داشتند؛ اما معاد چیزی نبود كه فكر عادی بشر بتواند آن را هضم كند؛ چون هر انسانی طبعاً می‌بیند كه انسان‌ها به دنیا می‌آیند و زندگی می‌کنند و بعد ظاهراً می‌میرند و خاك و نابود می‌شوند. به همین جهت، مقاومت اقوام در برابر انبیا در مسئلة معاد، بسیار سرسختانه بود. قرآن كریم از این مقاومت مطالب بسیاری نقل فرموده است:

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ آبَاؤُنَا الأَوَّلُونَ؛(1)«آیا هنگامی كه ما مردیم و خاك و استخوان شدیم، هر آینه (بار دیگر) برانگیخته خواهیم شد؟ یا پدران نخستین ما (بازمی‌گردند)؟»

اگر راست می‌گویی كه مردم زنده می‌شوند، پدران ما را زنده كن!

... مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ؛(2)«چه كسی این استخوان‌ها را زنده می‌كند در حالی كه پوسیده است؟!»

و گفتیم به همین جهت پیامبران را مسخره می‌كردند و حتی از تهمت جنون به آنان ابا نمی‌كردند:

وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُم


1. صافات (37)، 16، 17.

2. یس (36)، 78.

لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ؛(1)«و کسانی که کافر شدند، گفتند آیا شما را به كسی راه نماییم که به شما خبر می‌دهد آن‌گاه که (مردید و در خاک متلاشی و) ریزریز شدید هر آینه در آفرینشی نو درآیید».

از اینجا، یعنی از این مقاومت مردم، درمی‌یابیم كه چرا قرآن آن‌قدر بر مسئلة معاد تكیه می‌فرماید:

إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ * وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ؛(2)«چون آسمان بشكافد و اختران پراکنده شوند».

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ؛(3)«چون خورشید در هم پیچیده شود و ستارگان تیره گردند».

این همه تأكید از آن‌ روست كه اعتقاد به فنای انسان چیزی نبوده است كه با یكی دو جمله از دل آدمیان بركنده شود.

اعتقاد به این آیات است كه عشق به نیكوكاری، ایثار و شهادت را به وجود می‌آورد:

إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ...؛(4)«خدا جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت از آنان خریداری كرد».

وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِكُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ...؛(5)«چه كسی از خدا به پیمان خویش پایدارتر است؟ پس مژده باد شما را به معامله‌ای كه با وی كرده‌اید».

هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِه


1. سبأ (34)، 7.

2. انفطار (82)، 1، 2.

3. تكویر (81)، 1، 2.

4. توبه (9)، 111.

5. توبه (9)، 111.

وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ...؛(1)«آیا شما را به تجارتی رهنمون شوم كه از عذابی دردناک نجاتتان می‌بخشد؟ به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خدا با مال و جان بكوشید».

اگر می‌گوییم ایدئولوژی می‌تواند انسان‌ها را به ایثار و شهادت وادارد، منظورمان انسان‌های عادی است كه تحت تأثیر هیجانات قرار نگرفته‌اند و معیار انتخاب آنها عقل است. از همین رو، اسلام می‌كوشد محیط آموزش و پرورش، سالم و عقل بر آن حاكم باشد و عوامل تیرگی فكر را از جامعه دور كند. لذا با هوا و هوس‌های كدركنندة عقل و تعصبات و تقلیدهای كوركنندة خرد، مبارزه می‌کند تا انسان بر كرسی اختیار آگاهانه بنشیند و بر اساس عقل، زندگی خود را تنظیم كند.

قرآن می‌خواهد انسان بسازد و قوام انسان به اختیار است. تا آگاهی و آزادی فكری بر انسان حكمفرما نباشد، انسان، انسان نخواهد بود. در غیر این صورت چنین كسانی در واقع انسان‌نمایانی هستند كه چون گله‌های گوسفند با زنجیرهای نامرئی به هم بسته شده‌اند و به همان سو می‌روند كه گرگ‌های چوپان‌نما آنان را سوق می‌دهند؛ پس باید زنجیرهایشان باز شود:

وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ؛(2)«و بار گرانشان و بند و زنجیرهایی را كه بر (دست و پای) آنان است فرو می‌نهد».

پس، دگرباره تأكید می‌كنیم كه ایدئولوژی صحیح، مبتنی بر شناخت صحیح است. وقتی انسان بخواهد به لحاظ اینكه موجود آزادة مختاری است كاری را انتخاب و سعادت خود را تأمین كند، باید دارای حركتی آگاهانه باشد.


1. صف (61)، 10، 11.

2. اعراف (7)، 157.

خلاصه

* از یك دید، خواسته‌های انسان به دو دستة فردی و اجتماعی تقسیم می‌شوند.

* از نگاهی دیگر می‌توان خواسته‌های انسان را به دو دستة مادی و روحی تقسیم كرد.

* از نگاه سوم تمایلات انسان را می‌توان به سه دسته تقسیم كرد: 1. مادی و فیزیولوژیك؛ 2. روانی و روحیِ سطح پایین؛ 3. روانی و روحیِ عالی، مثل آزادی‌طلبی.

* برای شناخت راه نیازمند جهان‌بینی هستیم.

* بر اساس جهان‌بینی مجموعه‌ای از دستور‌العمل‌ها فراهم می‌آید كه منفعت و مصلحت نهایی انسان را تأمین می‌كند. این مجموعه را ایدئولوژی گویند.

* خطوط كلی جهان‌بینی اسلامی سه چیز است: 1. شناخت خدا؛ 2. شناخت معاد؛ 3. شناخت رابطة دنیا با آخرت و زندگی ابدی.

* قرآن در آیات بسیاری بر مسئله معاد تأكید دارد.

 

پرسش

1. دربارة خواسته‌هاى فردى و اجتماعى انسان با ذكر مثال توضیح دهید.

2. تفاوت خواسته‌هاى مادى و روحى چیست و نسبت میان آنها كدام است؟

3. تمایلات مادى ـ فیزیولوژیك، روانى ـ روحى سطح پایین، و روانى ـ روحى سطحعالی را با ذكر مثال توضیح دهید.

4. جهان‌بینى و ایدئولوژى را تعریف و نسبت میان آنها را تبیین كنید.

5. خطوط كلى و اصلى جهان‌بینى اسلامى را شرح دهید.