درس یازدهم: دوران دیکتاتوری رضاخانی

درس یازدهم:

دوران دیکتاتوری رضاخانی

 

 

از دانشجو انتظار می‌رود که پس از پایان درس بتواند:

1. تحلیلی از زمینه های ایجاد دولت‌های لائیك در جهان اسلام ارائه دهد؛

2. سركوب‌های داخلی رضاخان را تبیین نماید؛

3. اشغال ایران توسط متفقین و پیامدهای آن را توضیح دهد.

 

 

 

 

دستوری كه دولت دیكتاتوری رضاخان داده، یك پول سیاه ارزش ندارد... . آن حرفهای بی‌خردانه كه از مغز یك سرباز بی‌سواد (رضاخان) تراوش كرده بود، پوسید و كهنه شد،‌ و فقط قانون خداست كه خواهد ماند،‌ و دست تصرف روزگار آن را كهنه نمی‌كند.(1)

1. مقدمه

پس از كودتای سوم اسفند 1299 ش، که با کمک انگلیس به انجام رسید، رضاخان، فرماندهی كلّ قوا را به دست گرفت و سردارِ سپه شد. او چند سال بعد، در آذر ماه 1304 ش. بر تخت سلطنت نشست و تا 16 سال بعد بر مردم ایران ستم كرد و از طریق اعمال دیکتاتوری، با دین اسلام به جنگ برخاست. در این دوران تاریک، شاهد وقایعی بودیم که مدت‌ها تأثیر خود را در جامعهٔ ایران برجای گذاشت. از این رو، در این درس، به بخشی از وقایع مهم دوران مذکور اشاره خواهد شد تا بر اساس آن بتوان تحلیلی جامع از زمینه‌های بروز انقلاب اسلامی ارائه داد.

2. زمینه‌های ایجاد دولتهای لائیک در جهان اسلام

امپراتوری عثمانی، به منزلهٔ حكومتی اسلامی،‌ در روزگار خود شوكتی فراوان داشت و از قدرت‌های برتر دنیا به شمار می‌رفت. قلمرو این حكومت از یك سوی به مرزهای ایران


1. روح‌الله خمینی، كشف الاسرار،‌ ص 271.

می‌رسید و عراق و حجاز و بخش‌های بزرگی از خاورمیانة‌ عربی و خاور نزدیك و قسمت‌هایی از شمال افریقا را در بر می‌گرفت و از سوی دیگر شامل قسمت‌های عمده‌ای از شبه جزیرهٔ بالكان در اروپا می‌شد و تا مرزهای «وین»، پایتخت اتریش، امتداد داشت.(1) «دولت عثمانی یكی از دوَلی بود كه اگر با شوروی طرف می‌شد،‌ گاهی او را زمین می‌زد،‌ سایر دوَل حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یك دولت اسلامی بود كه سیطره‌اش گرفته بود تقریباً از شرق تا غرب را».(2) اما قدرت‌های استعماری و استكباری كه حضور چنان حكومتی را مانع چپاول منابع و سرمایه‌های مسلمانان می‌دیدند، كوشیدند تا با شگردهای مرئی و نامرئی خود، امپراتوری بزرگ عثمانی را از هم بپاشند و آن را به دولت‌های كوچك و وابسته به خود تجزیه كنند و سرانجام نیز به این هدف خود نائل آمدند.

این واقعهٔ دردناك با ابعاد بزرگش،‌ تأثیر شگرفی بر حیات فكری و اجتماعی و سیاسی امام گذاشت. ایشان ضمن یادآوری غارت ذخایر مسلمین توسط دولت‌های استعمارطلب، دربارهٔ نقش این دولت‌ها در تضعیف دولت‌های اسلامی چنین می‌فرماید:

«آنها دیدند كه با این دولت اسلامی [دولت عثمانی] به این قوی‌ای، نمی‌شود چاره‌ای کرد؛ نمی‌شود ذخایر را برد، بعد از اینکه در آن جنگ ـ با آن بساط ـ غلبه پیدا کردند، تجزیه کردند دولت عثمانی را به دول بسیار كوچك‌ كوچك. برای هر یك از آنها هم، یا امیری قرار دادند یا سلطانی قرار دادند یا رئیس جمهوری قرار دادند؛ آنها در قبضهٔ مستعمره‌چیها، و ملّت بیچاره در قبضهٔ آنها».(3)

به این ترتیب، قدرت‌های بیگانه با بهره‌گیری از الگوی جایگزینی دولت‌های لائیك سعی در متلاشی ساختن نیروهای مذهبی داشتند و همان طور كه در تركیه،‌ به مثابهٔ بازماندهٔ


1. حبیب‌الله شاملویی،‌ جغرافیای كامل جهان: شامل كلیاتی دربارهٔ آسیا، آفریقا، آمریكا ...، ]تهران[: ص 184.

2. امام خمینی(رحمه الله)، صحیفهٔ امام (بیانات، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، احکام، اجازات شرعی و نامه‌ها)، ج1، ص 375.

3. همان.

امپراتوری عظیم عثمانی، «آتاتورك» را به قدرت رساندند، نهضت‌ها و حركت‌های اجتماعی سیاسیِ دینی ایران را نیز به سوی الگوهای لیبرالی و ملّی‌گرایانه سوق می‌دادند و در نهایت نیز می‌كوشیدند تا دولتی لائیك، همچون دولت رضاخان را بر سر كار ‌آورند. بی‌جهت نیست که با روی كار آمدن رضاخانِ میرپنج و تأسیس سلطنت دست‌نشاندهٔ پهلوی در آذرماه 1304 ش، مبارزه با اسلام، آشكار شد. رضاشاه از یك سو، با اقدامات عنادآمیزی همچون صدور فرمان كشف حجاب و ممنوعیت برگزاری مجالس عزاداری برای سیدالشهدا‌(علیه السلام) با اسلام مبارزه می‌كرد، و از سوی دیگر با سركوبیِ مخالفان و ایجاد اختناق شدید در فضای كشور، مانع هرگونه انتقاد و اعتراضی می‌شد.

 

پس از تجزیهٔ دولت عثمانی، حکومت‌های دست نشاندهٔ بیگانگان، در سرزمین‌های اسلامی رشد یافتند که حکومت آتاتورك در ترکیه و حکومت رضاخان در ایران از جملهٔ آن‌ها بود. آیا می‌توانید به برخی از حکومت‌های دیگر اشاره کنید که وضعیت مشابهی را داشتند. در گفت‌وگو با دوستان خود، موارد متعدد را تجزیه و تحلیل کنید. آیا این موارد، حاکی از نقشهٔ شوم استعمارگران برای تجزیهٔ جهان اسلام نیست؟ آیا مرزبندی‌های جغرافیایی کنونی را هر راستای ایجاد تشتت و تفرقه در بلاد اسلامی نمی‌دانید؟

3. سركوب‌های داخلی، ویژگی مهم حكومت رضاخان

از همان زمان كه رضاخان،زمام امور را در دست گرفت، درصدد برآمد تا با سركوب مردم و نهضت‌های اجتماعی، موقعیت قدرت خود را مستحكم نماید. از این رو، در عرصه های مختلفی، با رفتارهای مستبدانهٔ خود، آزادی های اساسی و مشروع مردم ایران را زیر پای گذاشت و از این طریق، تا مدتی رژیم پهلوی را از هرگونه آسیب جدی حفظ نمود. در این‌جا به برخی از قالب‌های مختلف این سیاست‌های مستبدانه اشاره خواهد شد.

الف ـ سركوب حركت‌های دینی و آزادی‌خواهانه

پس از کودتای سوم اسفند 1299، استبداد در ایران تقویت گردید و رضاخان با سرکوب گروه‌ها و افراد آزادی‌خواه تلاش کرد تا موقعیت خود را مستحکم نماید. از این رو، کمترین سخن مخالف به شدت با واکنش دولت آن زمان مواجه می‌گردید. حتی زمانی که مردم متدین ایران در اعتراض به ترویج بی‌بندوباری در جامعه توسط رضاخان اعتراض کردند، آن رژیم در مسجد گوهرشاد مشهد، به قتل عام آنان پرداخت و در آن مکان مقدس، گروه زیادی از معترضان را به شهادت رساند.

در زمان قدرت یافتن رضاخان، آزادی‌خواهانی بودند که با استبداد او به مبارزه برخاستند، لیکن آنان نیز یکی پس از دیگری سرکوب گردیدند. فشار و خفقان سیاسی و اجتماعی در زمان رضاخان به اوج خود رسید و كوچك‌ترین مخالفت، با سركوب شدید نیروهای سركوبگر حكومت همراه می‌گردید.

آیت‌الله سید حسن مدرس یکی از کسانی است که منشأ مبارزات علیه رضاخان گردید و خود در این راه قدم‌های بزرگی برداشت. او که یکی از آزادمردان در عرصهٔ سیاسی آن زمان بود، برای مبارزه با استبداد و دیکتاتوری رژیم و نیز درهم شکستن استعمار انگلیس نقشی اساسی ایفا نمود. مدرس در دوران استبداد صغیر، در کنار حاج آقا نورالله اصفهانی، به منظور تقویت مشروطه‌خواهان تلاش زیادی انجام داد و در مقابل اقبال‌الدوله، حاکم مستبد اصفهان ایستادگی کرد. پس از فتح تهران و پیروزی مشروطه‌خواهان، صمصام السلطنه، حاکم جدید اصفهان درصدد تبعید روحانیون از جمله مدرس برآمد. لیکن به سبب اعتراضات مردمی ناچار گردیدند او را از تبعید به سرای خویش بازگردانند.

او که در مجلس دورهٔ دوم به عنوان مجتهد طراز اول نظارت بر قوانین را بر عهده داشت، از وضع قوانین مغایر شرع و نیز قوانین تباه‌کنندهٔ حقوق افراد جلوگیری به عمل

می‌آورد. وی در دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، علاوه بر وظیفهٔ نظارتی، سمت نمایندگی مردم تهران را نیز بر عهده داشت و به دلیل اشغال ایران در جنگ جهانی اول، به کرمانشاه مهاجرت کرد و در آن‌جا با یاری ملّیون، به منظور مقابله با اشغالگران، دولت موقت ملی را تشکیل داد و او وزیر عدلیه و اوقاف این دولت گردید. پس از پایان جنگ جهانی اول، مدرس به تهران بازگشت و در مدرسهٔ سپه سالار مشغول تدریس فقه و اصول گردید.

مدرس از جمله کسانی بود که با قرارداد ننگین 1919، که دولت وثوق‌الدوله با انگلیس منعقد کرده بود، به شدت مخالف بود. سرانجام نیز با مخالفت او و دیگر شخصیت‌ها و نیز مقاومت احمد شاه قاجار، دولت انگلیس درصدد جانشین مناسبی برای احمد شاه افتاد و در نتیجه رضاخان را با یک کودتا و فراهم نمودن زمینه‌های لازم، به جای او بر سر کار آورد. این امر نتوانست مخالفت مدرس را فروکش کند، بلکه به قدرت رسیدن رضاخان را ناشی از نفوذ بیگانگان می‌دانست و به شدت با این امر به مخالفت برخاست. مدرس در این راه رنج زندان را تحمل كرد.

مدرس در دروه‌های بعدی نیز به مجلس راه یافت و همچنان با استبداد رضاخان و استعمار انگلیس به مبارزه برخاست و با سخنرانی‌های آتشین، مردم را در جریان امور قرار می‌داد. همین امر رضاخان را به وحشت انداخت و همواره درصدد بود این مانع را از پیش پای خود بردارد. مدرس از کسانی بود که نیروی عظیم روحانیت و مردم را به مقابله با استبداد رضاخان و استعمار انگلیس سوق داد و در نتیجه حرکت‌های عظیم مردمی شکل گرفت. از این رو، رژیم درصدد حذف فیزیکی او، به هر طریق ممکن، برآمد. مدرس در 7 آبان 1305 در راه مدرسهٔ ‌سپهسالار، مورد حملهٔ مسلحانه قرار گرفت و مجروح گردید. در انتخابات مجلس هفتم، نام مدرس از لیست منتخبان مردم حذف گردید و اعلام شد که او حتی نتوانسته یک رأی را به خود اختصاص دهد! رضا خان به این هم اکتفا نکرد و از

مدرس خواست تا دیگر در سیاست دخالت نکند، لیکن باز هم با جواب منفی مدرس مواجه شد و جدایی دیانت و سیاست را ناممکن دانست. سرانجام، مأموران رژیم، در ادامهٔ سرکوب نیروهای مخالف در 16 مهر ماه 1307 شبانه به منزل مدرس ریختند و پس از ضرب و شتم، او را به مشهد برده، زندانی نمودند. پس از چند روز او را به خواف تبعید نموده، در پادگان نظامی اسکان دادند. وی نُه سال در تبعید به سر برد تا این‌که سرانجام در دهم آذر ماه 1316 او را در کاشمر با زهر به شهادت رساندند.(1)

شهید مدرّس، الگویی از یک آزادمرد را در یک محیط مملوّ از اختناق و فشار به نمایش گذارد، به گونه‌ای که رفتار و منش او می‌تواند سرمشق ارزنده‌ای برای روحانیت، مسؤولین و اقشار دیگر جامعه باشد. از نظر شما چه ویژگی‌هایی در مدرّس وجود داشت که یاد و پیام او را زنده نگه داشت؟ در گفت‌وگو با دوستان خود،‌ ویژگی‌های مدرّس را در ابعاد مختلف بررسی نمایید و به رمز ماندگاری یاد و نام او پی ببرید.

ب ـ سرکوب روحانیت و منعِ برپایی مجالس عزاداری سیدالشهدا‌(علیه السلام)

در عصر تاریك پهلوى، به جهت موضع دین‌ستیزى كه بنیانگذار این سلسله داشت، بنا بر این گذاشته شد كه اصولاً نهاد روحانیت از جامعه حذف شود و كلیه مؤسسات وابسته به دین تغییر شكل داده یا به كلى حذف شود. از همین رو تشكیل مجالس مذهبى حتى به عنوان عزادارى سیدالشهدا (علیه السلام) ممنوع گردید، پوشیدن لباس روحانیت جرم تلقّی گردید و مدارس دینى تعطیل شد. با این سیاست، طبیعى بود كه روزبه‌روز آثار و نمودهاى دین و روحانیت در جامعه ضعیف ‏شود. از این رو، عالمان دینی یا خانه‌نشین ‏شدند و یا لباس


1. مرکز بررسی اسناد تاریخی، شهید آیت‌الله سید حسن مدرس به روایت اسناد زندهٔ تاریخ، ص 3 ـ 27.

روحانیت را کنار گذاشته، به شغل‌هاى ساده‏اى در بازار مشغول شدند و گه‌گاهى، به طور مخفی و بسیار محدود، جلسات موعظه و درس تشكیل مى‏دادند.

البته پس از جریان شهریور 1320، اندكى شرایط تغییر كرد و وضعیت مدارس دینی بهبود یافت، لیکن به دلیل سرکوب‌های دو دههٔ قبل از آن، لازم بود تا روحانیت از نو بنیان گذاشته شود.

ج ـ قانون منعِ حجاب و فاجعهٔ مسجد گوهرشاد

رضاخان پس از سفر به ترکیه، تصمیم داشت نظام سکولار آن کشور را به درون مرزهای ایران بکشاند. او در پیروی از آتاتورک، تصمیم گرفت آداب و رسوم غرب را در کشور رواج دهد. بدین منظور مجالس و جشن‌ها و جلسات مکرری برگزار گردید و در شهرهای مختلف، سیاست متحدالشکل ساختن افراد با پوشش کاملاً فرنگی پیگیری شد. همین امر زمینهٔ اعتراضات را فراهم ساخت و در مشهد مقدس ـ ‌در 29 مرداد 1314 در صحن مسجد گوهرشاد نیز جماعتی به اعتراض برخاستند. اما مأمورین رضاخان تعداد زیادی از معترضان را به شهادت رساندند و شهدای آن واقعه را در رسانه های خود، جمعی از اراذل و اوباش نامید.

مسألهٔ کشف حجاب نیز از مسایل مهمی بود که در چنین فضایی توسط رضاخان مطرح گردید. در ابتدا این مسأله پیشرفتی نداشت تا این‌که در 27 دی 1314 در دانشسرای مقدماتی، جشنی برپا شد و زنان و دختران شاه و وزرا بدون حجاب در آن حاضر شدند. در آن مجلس و در مجالس دیگر سخن از کشف حجاب به طور جدی مطرح گردید و در عمل به اجرا درآمد و حتی با تهدید و ارعاب و حبس و انجام اعمال رذیلانه، تلاش کردند تا این سیاست خود را پیش برند. اما هیچ‌گاه تودهٔ مردم حاضر نبودند تا زنان و دختران خود را این چنین در معرض دید دیگران قرار دهند.(1)


1. سید جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 243.

4. اشغال ایران توسط متفقین و پیامدهای آن

دولت ایران از آغاز جنگ جهانی دوم، اعلام بی‌طرفی کرد، اما متفقین که به دنبال بهانه‌ای برای اشغال ایران بودند، در 4 و 28 تیر 1320 از دولت ایران خواستند که چهار پنجم آلمانی‌های مقیم ایران را اخراج کند، لیکن دولت ایران، با اعلام سیاست بی‌طرفی، این خواسته را رد کرد. بار دیگر آنان پیشنهاد دادند تا با پرداخت هزینه، تسلیحات جنگی خود را از ایران عبور دهند، لیکن این درخواست نیز از سوی ایران رد شد. همین امر سبب شد تا در روز 3 شهریور 1320، سفیران انگلیس و شوروی اعلام کنند که چون دولت ایران در مقابل درخواست متفقین سیاست‌های مبهمی در پیش گرفته است، نیروهای شوروی و انگلیس وارد خاک ایران شده‌اند. قوای انگلیس و شوروی از مناطق مختلفی وارد ایران شدند و بدون آن‌که با مقاومت جدی ارتش ایران مواجه شوند، قسمت‌های زیادی از خاک ایران را به تصرف خود درآوردند. سرانجام در 5 شهریور 1320 فرمان ترک مقاومت به کلیهٔ واحدهای نظامی ابلاغ گردید و نیروهای انگلیس و شوروی به هم پیوستند.(1)

نکتهٔ جالب توجه آن‌که، در این واقعه، اولین كسانی كه میدان را خالی كردند، سربازان رضاخان و آخرین كسانی كه در صحنه باقی ماندند، روحانیونی بودند كه سرسخت‎ترین دشمن آن دیكتاتور محسوب می‎شدند. در آن زمان، كسانی كه سالیان سال، از این دستگاه ارتزاق می‎كردند و گوشت و پوستشان با پول دربار عجین شده بود، چون ایمان به هدف و عشق به دیكتاتور نداشتند، خیلی زود میدان را خالی كردند؛ امّا همان روحانیتی كه مورد ظلم و ستم این دستگاه واقع شده بود، در آن ایام نیز برای حفاظت از این كشور اسلامی تا آخرین لحظه در میدان باقی ماند و به مقاومت خود ادامه داد.

آیت‌الله کاشانی نمونهٔ بارز مقاومت روحانیون، بود که به عنوان سدی در برابر اشغالگران


1. همان، ص 262.

ایستاد. از همین رو نیروهای انگلیس، در خرداد 1322 به خانهٔ او هجوم بردند، ولی موفق به دستگیری او نشدند. او به مبارزات مخفی خود ادامه داد تا این‌که در آستانهٔ انتخابات دورهٔ چهاردهم دستگیر شد و علی‌رغم رای بالای مردم تهران به وی، نام او از فهرست نمایندگان حذف گردید و او همچنان در زندان نگه داشته شد تا این‌که با پایان جنگ جهانی دوم، آزاد شد.

با اشغال قسمت اعظم ایران توسط نیروهای انگلیس و شوروی و حرکت آنان به سمت تهران، رضاخان در 15 شهریور 1320 استعفا داد و امور سلطنت را به ولیعهد واگذار کرد و پس از آن به جزیرهٔ موریس تبعید گردید.

به نظر شما چگونه ممکن است حکومتی با تجهیزات فراوان نظامی، بدون هیچ‌گونه مقاومتی، کلّ کشور را به بیگانگان تسلیم نماید؟ آیا سرسپردگی رضاخان به انگلیس و ارادت او به آن دربار را نمی‌توان عاملی برای سقوط او دانست؟ آیا شما این تحلیل را می‌پذیرید که تاریخ مصرف رضاخان برای انگلیس پایان یافته بود و آن قدرتِ استعمارگر نیازمند نیروی دیگری برای دنبال کردن اهداف استعماری خود در ایران بود؟

5. خلاصه و نتیجه‌گیری

1. رضاخان، پس از كودتای انگلیسی سوم اسفند 1299، فرماندهی كلّ قوا را عهده‌دار گردید و در آذرماه 1304 حكومت استبدادی خود را رسماً آغاز كرد و 16 سال كشور را در سیطرهٔ خود قرار داد.

2. دولت لائیك رضاخان، در راستای تشكیل دولت‌های لائیك در جهان اسلام پس از فروپاشی دولت مقتدر عثمانی شكل گرفت. این سیاست از طریق قدرت‌های استعماری شكل گرفت و توسط نیروهای نفوذی آنان در كشورهای مختلف دنبال شد.

3. رضاخان، برای ایفای نقشی اساسی در لائیزه نمودن ایران، فشار و اختناق در كشور را از طریق سركوب‌های داخلی حاكم نمود. از این‌رو، حركت‌ها و قیام‌های مردمی یكی پس از دیگری سركوب گردیدند.

4. در راستای سیاست دین‌زدایی از جامعه، رضاخان قوانینی همچون قانون منع حجاب و تعرض به مراکز دینی را در دستور كار خود قرار داد و از این طریق، بر فشار و اختناق داخلی افزود.

5. متفقین، در طول جنگ جهانی، همواره درصدد اشغال ایران بودند و در دوران پایانی حكومت رضاخان، به این امر نائل آمدند و با اشغال مناطق استراتژیك ایران، بخشهای مختلفی از كشور را، بدون كمترین مقاومت از سوی مأموران رضاخان تحت كنترل خود درآوردند.

6. با ادامهٔ اشغال ایران و پیش‌روی نیروهای روسی و انگلیسی به سمت تهران، رضاخان مجبور به استعفا گردید و زمام امور را با هماهنگی قدرت‌های بیگانه، به فرزند خود، محمدرضا شاه سپرد.

6. پرسش

1. استعمارگران، چگونه دولت‌های اسلامی بر جا مانده از حكومت مقتدر عثمانی را لائیزه نمودند؟ در ایران این حركت چگونه آغاز گردید؟

2. هدف رضاخان از ایجاد محیط فشار و سركوب چه بود و تا چه حد به هدف خود نائل آمد؟

3. چرا متفقین ایران را به اشغال خود درآوردند؟ واكنش حكومت رضاخان و پیامد آن را تشریح نمایید.

7. منابعی برای مطالعهٔ بیشتر

1. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 1 و2، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ2، 1377.

2. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج1، تهران: نشر گفتار، چ2، 1372.

3. محمدی، منوچهر، مروری بر سیاست خارجی ایران دوران پهلوی یا تصمیم‌گیری در نظام تحت سلطه، تهران: نشر دادگستر و نشر میزان، چ1، 1377.

4. مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم،چ3، [بی‌تا].

5. منصوری، جواد، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، تهران: مؤسسهٔ چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چ2، 1375.