گفتار چهاردهم

گفتار چهاردهم

(نقش سازنده ترس از خدا (2))

نقش تربیتی ترس از خدا

آیات قرآن و سیره و سخنان انبیا و ائمه اطهار(علیهم السلام) و بزرگان دین حاکی از آن است که خوف و خشیت از خداوند حقیقتی است انکارناپذیر و گریه‌های طولانی اولیای خدا حاکی از آن است که آنان حقیقتاً از خداوند ترس داشتند. همان‌طور که انسان از خود به‌عنوان عامل گناه و نیز از کیفر و عذابی که بر گناه مترتب می‌گردد می‌ترسد، از خداوند نیز که آتش جهنم را آفریده و کیفر و عذاب را مترتب بر گناه می‌کند می‌ترسد و نمی‌شود گفت ترس از خدا، به معنای ترس از خویش و گناه است. بلکه هم ترس از خویش و ترس از گناه و عذاب و نیز ترس از خدا، هریک در جای خود صحیح و قابل توجیه منطقی و عقلی است.

گرچه دعوت پیامبران الاهی هم شامل بشارت به رضوان و بهشت الاهی بود و هم بیم دادن از کیفر گناهان و عصیان خداوند، اما عمومی‌ترین، مؤثرترین و کارسازترین شیوه تربیتی پیامبران الاهی بیم دادن از عذاب الاهی بوده است و ترس از عذاب الاهی بهترین و مؤثرترین محرک برای اطاعت از احکام الاهی و رهایی از غفلت و وسوسه‌های شیطانی و غلبه بر هواهای نفسانی است. با تحقیقات و روش‌های علمی

روان‌شناختی و نیز با تجربه‌های عادی ما ثابت شده است که عامل محرک انسان در بیشتر کارها ترس است و می‌توان گفت در نود درصد موارد، ترس باعث تحریک و تلاش انسان می‌شود و ده‌ درصد رفتار ما از وعده پاداش یا جلب منفعت ناشی می‌گردد. آنچه باعث تلاش بیشتر دانش‌آموزان در تحصیلاتشان می‌شود، ترس از شکست و مردود شدن است و آنان اگر از مردود شدن و تنبیه و سرزنش پدر و مادر و دیگران نمی‌ترسیدند، درس نمی‌‌خواندند. بسیار اندک‌اند دانش‌آموزانی که تلاش آنان ناشی از ترس نیست و عشق به علم باعث تلاش و کوشش آنان برای فراگیری دانش می‌گردد. بر این اساس، پدر و مادر برای اینکه فرزندشان را به درس‌خواندن وادار کنند، او را از عواقب مردود گشتن و شکست در تحصیل علم می‌ترسانند.

در امور معنوی نیز گرچه ما معتقدیم که خداوند افزون بر جهنم، بهشت نیز دارد و رحمت خداوند بس گسترده و مقدم بر غضب اوست، یا من سبقت رحمته غضبه(1) و نیز گرچه اندکی از بندگان ره‌یافته به عالی‌ترین مراتب معرفت و کمال در سودای نیل به قرب و رضوان الاهی هستند و ازاین‌روی بشارت به رضوان الاهی و جوار او محرک اصلی آنان بر گزینش طریق درستی و سعادت است؛ اما در بیشتر مردم ترس از عقوبت الاهی باعث انجام وظایف و عبادات می‌گردد و اگر ترس از عقوبت نبود، اندکی از مردم به امید ثواب و پاداش الاهی که به مؤمنان راستین وعده داده شده است، به عبادات و تکالیف خود می‌پرداختند، وعده‌ای که خداوند درباره آن فرمود:

وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکنَ طَیِّبَه فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکبَرُ ذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛(2) «خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستان‌هایی وعده داده است که


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج94، باب40، ص239، ح9.

2. توبه (9)، 72.

از زیر [درختان] آنها جوی‌ها روان‌ است، در آنها جاویدانند و نیز جوی‌ها خوش و پاکیزه در بهشت‌های پاینده، و خشنودی خدا از همه برتر و بزرگ‌تر است. این است رستگاری و کامیابی بزرگ».

البته در برخی از رفتارها، تنها امید به پاداشْ محرک است، چون عقوبتی برای ترک آنها در نظر گرفته نشده است. در این رفتار، امید به پاداش که مطلوب انسان است تأثیر مستقیمی در انجام آنها دارد و دراین‌میان، ترس از محرومیت از آن پاداش نیز به‌صورت غیرمستقیم محرک انسان می‌گردد. برای خداباوران و معتقدان به جهان آخرت، ترس از سختی‌های شب اول قبر و عذاب جهنم محرک اصلی انجام تکالیف و وظایف است و لکن کسانی که به عالی‌ترین مدارج معرفت دست یافته‌اند، بزرگ‌ترین و جان‌فزاترین نگرانی‌‌شان حرمان از توجه و عنایت خداوند است و این حرمان عذاب بزرگی است که اغلب انسان‌ها از آن غافل‌اند و تنها آن راه‌یافتگان به معرفت ناب توحیدی که قدر و ارزش جوار معبود را می‌شناسند، به آن واقف‌اند و باور دارند که حرمان از گفت‌وگوی معبود، چنان سنگین و گران است که عذاب گرفتار شدن به آتش جهنم در برابر آن ناچیز می‌نماید.

درباره تأثیر مشاهده نظام حکیمانه حاکم بر عالم و ارتباط آن با نظام تشریع و نقش آن در برانگیختن ترس از عقوبت مخالفت با تکالیف الاهی و مخالفت با مقررات تشریعی خداوند می‌فرماید:

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ * الَّذِینَ یَذْکرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(1) «همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز


1. آل عمران (3)، 190ـ191.

خردمندان را نشانه‌هاست، همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خدای را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند [و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی [از اینکه کاری به گزاف و بیهوده کنی] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه‌دار».

وقتی انسان به آفریده‌های خداوند می‌نگرد، و به‌خصوص در شب که آرامش و سکون همه ‌جا گسترده شده به آسمان و ستارگانی که به زیبایی به جلوه‌گری می‌پردازند می‌نگرد، مسحور و مبهوت جلال و شکوه خداوندی می‌گردد و پیش خود می‌اندیشد که این نظام شکوهمند و حکیمانه نمی‌تواند بی‌هدف و به گزاف آفریده شده باشد. بی‌تردید این نظام دارای حساب، کتاب، قانون و هدف است. آن‌گاه در پی تأمل در عظمت آفرینش پدیده‌های پیرامون خویش، به خود می‌نگرد و به این حقیقت اعتراف می‌کند که نظام حاکم بر وجود و رفتار او به‌عنوان جزئی از نظام آفرینش، حکیمانه و از روی حساب و کتاب و دارای هدف است. بنابراین، او در حوزه رفتار تشریعی خود و در قبال نظام تشریع الاهی مسئول است و باید پاسخ‌گوی رفتار خود باشد که اگر با نظام و مقررات تشریعی خداوند مخالفت کند و در چارچوب مسیری که خداوند برای زندگی او ترسیم کرده گام برندارد و به اخلال در قوانین الاهی بپردازد، کیفر و مجازات می‌شود.

اهمیت ترس از خدا و عذاب‌های اخروی

چنان‌که در مباحث پیشین نیز گفتیم، برخلاف برخی از سخنان روان‌شناسان که به‌طور مطلق ترس را مورد نکوهش قرار می‌دهد و آن را گناه بزرگی معرفی می‌‌کند، ترس در جای خود مهم، سازنده و نقش اساسی در زندگی انسان دارد. البته انسان نباید در حالت ترس افراط داشته باشد و از هرچیزی و هرکسی بترسد و از منظر تعالیم دینی، ترس از

غیرخدا نکوهیده است و ازاین‌روی اگر دشمنان ملتی را تهدید به برخورد نظامی و حتی حمله اتمی کردند، آن ملت نباید بترسد و صحنه را خالی کند، بلکه باید با توکل بر خدا در برابر دشمنان بایستد و به یاری و امدادهای الاهی ایمان داشته باشد. اما ترس از خداوند فضیلت بزرگی است و انسان باید از خداوند متعال که حاکم هستی است و همه مقدرات عالم به اذن و اراده او رقم می‌خورند بترسد. او باید از اینکه بر اساس نظام حکیمانه خداوند بر عالم، در صورت سرپیچی از دستورات خداوند، سرنوشت او به انحطاط و گرفتار آمدن به آتش جهنم منتهی گردد بترسد. زیان‌های دنیوی موقتی هستند و بالاخره به پایان می‌رسند و آن زیان‌ها حداکثر در طول زندگی دنیوی انسان را گرفتار خویش می‌سازند، اما عذاب‌های اخروی ابدی و جاودانه‌اند و انسان تبهکار را گریزی از آنها نیست. اینجاست که عقل به انسان حکم می‌کند که فکرش را صرفاً معطوف به خطرات و زیان‌های موقتی دنیا نکند، و بیش از هرچیز به خطرات و زیان‌های ابدی آخرت بیندیشد و درصدد نجات از آنها برآید و همیشه ترس از گرفتار شدن به آنها را در دل خود زنده بدارد. البته انسان باید در حالت ترس از خدا و عذاب‌های الاهی جانب اعتدال را رعایت کند و ترس او چندان تشدید نگردد که به ناامیدی از رحمت الاهی بینجامد و در نتیجه شدت آن ترس، راه توبه را به روی خویش مسدود ببیند و امیدی به مغفرت و آمرزش الاهی نداشته باشد.

عامل ترس از خدا و بلاها نقش محوری و اساسی در پذیرش دعوت انبیا و ایمان مردم به خدا داشته است و بدون عامل خوف و خشیت از خدا چندان زمینه‌ای برای پذیرش سخنان انبیای الاهی فراهم نبوده است؛ ازاین‌روی خداوند می‌فرماید:إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاه ...؛(1) «[تو] تنها کسانی را که از پروردگارشان در نهان می‌ترسند و نماز برپا می‌دارند هشدار و بیم می‌دهی».


1. فاطر (35)، 18.

اگر خوف و خشیت در اقوام پیامبران الاهی نمی‌بود، نه فقط سخنان پیامبران، بلکه معجزات آنان نیز در آنها اثر نمی‌گذاشت؛ تا آنجا که در واکنش به سخنان پیامبران، آنها را مسخره می‌کردند و معجزه آنها را سحر و جادو تلقی می‌کردند و با این اتهام شانه از زیر بار پذیرش دعوت فرستادگان خدا خالی می‌کردند؛ قرآن دراین‌باره می‌فرماید: وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاء فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ * لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ؛(1) «و اگر دری از آسمان بر آنان بگشاییم تا پیوسته در آن بالا روند [و قدرت و معجزات ما را بنگرند]؛ هرآینه گویند:‌ چشمان ما را پوششی برنهاده‌اند [ما را چشم‌بندی کرده‌اند] بلکه ما گروهی جادو زده‌ایم».

حقیقت خشیت از خداوند

چنان‌که گفته ‌شد خوف و ترسْ عبارت است از نگرانی و بیم از خسارت و زیانی که متوجه انسان می‌گردد و «خشیت» یکی از گونه‌های خوف و به معنای ترس از جلال و عظمت دیگری همراه با احساس حقارت و کوچکی است. برخی برآنند که خشیت از خوف شدید‌تر است و این کلمه از «شجره خاشیه» به معنای درختی که به‌کلی خشکیده است گرفته شده و خوف به معنای نقصان و از «ناقه خوفاء» گرفته شده که به معنای شتر مریضی است که هنوز از بین نرفته است، و خشیت در صورتی به کار می‌رود که آنچه انسان از آن می‌ترسد دارای عظمت و شکوه باشد.(2) در مورد خداوند، خشیتْ ترس بنده از عظمت و جلال کبریای خداوندی است.

برخی برآنند که کاربرد خشیت با خوف متفاوت است و خوف در جایی استعمال می‌شود که ترس از خطر و ضرر باشد و خشیت به حالت ازخودباختگی، حقارت و


1. حجر(15)، 14ـ15.

2. سعید الخوری الشرتوتی، اقرب الموارد، ج1، ص277.

کوچکی همراه با بیم در برابر عظمت و جلال دیگری که ممکن است با ترس از خطر و ضرر نیز همراه نباشد اطلاق می‌گردد، اما در قرآن و روایات گاهی واژه خوف به‌جای خشیت به کار رفته و بالعکس، گاهی واژه خشیت به‌جای خوف به کار رفته است. به عنوان نمونه خداوند می‌فرماید: وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکه مِنْ خِیفَتِهِ ...؛(1) «و رعد با ستایش او و فرشتگان از بیمش او را به پاکی یاد می‌کنند».

روشن است که در آیه فوق «خیفته» که از مشتقات «خوف» است به معنای خشیت به کار رفته است، چه ‌اینکه عذاب الاهی متوجه فرشتگان نمی‌گردد تا آنان از آن ترس داشته باشند. به آنان، چون انسان و جن، تکلیف اختیاری متوجه نگردیده تا در صورت مخالفت کیفر شوند و طبیعت و فطرت وجودی آنها بر عبادت و ستایش خداست و ممکن نیست لحظه‌ای از آن تخلف و تخطی داشته باشند. پس ترس آنان ناشی از درک ابهت و عظمت و جلال خداوند است. البته در برخی از آیات، خشیت و خوف در همان معنای اصطلاحی و رایج در ادبیات دینی به کار رفته‌اند؛ به عنوان نمونه خداوند می‌فرماید: لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَه اللَّهِ...؛(2) «اگر این قرآن را بر کوهی فرو می‌فرستادیم هرآینه آن را از بیم خدا ترسان و شکافته می‌دیدی».

در این آیه «خشیت» به معنای رایج خودش به کار رفته است، چه اینکه ترس از عذاب الاهی در مورد کوه صدق نمی‌کند.

وقتی انسان در برابر شخصیت بزرگی قرار می‌گیرد و تحت تأثیر ابهت و عظمت او واقع می‌شود، حالت خشیت، انفعال، خودباختگی و کوچکی در او پدید می‌آید. هرچند عظمت و شکوه کسی که انسان با او رو‌به‌رو می‌گردد فزون‌تر باشد، آن حالت خشیت در انسان تشدید می‌گردد. به‌عنوان نمونه کسی که به محضر مراجع تقلید و مقام معظم


1. رعد (13)، 13.

2. حشر (59)، 21.

رهبری بار می‌یابد، بدون آنکه خطری را احساس کند و ترسی از آنها داشته باشد، متناسب با معرفتی که از آنان دارد، احساس خردی و کوچکی می‌کند و تحت تأثیر شخصیت بزرگ آنان زانوان تواضع بر زمین می‌نهد و توان ابراز وجود و حتی سخن گفتن از او گرفته می‌شود. با توجه به عظمت و شأن والای امام معصوم(علیه السلام) که قابل مقایسه با مقام و منزلت مراجع تقلید نیست تا آنجا که آن بزرگواران خود را خاک پای پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به‌حساب می‌آورند، اگر کسی توفیق باریابی به محضر امام معصوم(علیه السلام) را پیدا کند، تحت تأثیر عظمت و شکوه وی چه حالتی خواهد داشت؟ تازه امامان معصوم(علیهم السلام) مخلوق و بنده خدا هستند و هیچ‌گاه عظمت و شکوه آنان قابل مقایسه با عظمت و شکوه خداوند نیست. حال تصور کنید کسانی را که معرفت کامل به مقام و عظمت خداوند دارند که وقتی با آن موجود نامحدود و نامتناهی و دارای قدرت مطلق مواجه می‌گردند و در برابر عظمت بی‌نهایت او قرار می‌گیرند، چنان احساس خشیت و ذلتی به آنها دست می‌دهد که نزدیک است قالب تهی ‌کنند. خداوند درباره تجلی عظمت خویش بر حضرت موسی(علیه السلام) و واکنش آن حضرت می‌فرماید:

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْک قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـکنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَک تُبْتُ إِلَیْک وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ؛(1) «و چون موسی به وعده‌گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا [خود را] به من بنمای تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید، ولیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جای خود قرار و آرام داشت مرا خواهی دید. و چون پروردگارش بر آن کوه تجلی کرد، آن را خرد و پراکنده ساخت و موسی مدهوش بیفتاد و چون به


1. اعراف (7)، 143.

خود آمد، گفت: [بار خدایا،] تو پاک و منزهی [از اینکه با چشم دیده شوی] به تو بازگشتم و من نخستین باوردارنده‌ام».

ما وقتی به سیره و حالات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) می‌نگریم، درمی‌یابیم که آنان در مقام مناجات و راز و نیاز و مواجهه با عظمت و جلال الهی، حد اعلای خشیت را به ظهور می‌رساندند تا آنجا که گاهی از خشیت خدا بی‌هوش می‌گردیدند. دراین‌باره روایات فراوانی وارد شده است و از جمله درباره امام سجاد(علیه السلام)، وارد شده: کان علی‌بن‌الحسین(علیه السلام) إِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاه إقْشَعَرَّ جِلْدُهُ وَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ وَ ارْتَعَدَ کالسَّعَفَه؛(1) «امام سجاد(علیه السلام) همواره چنان بود که به هنگام رسیدن وقت نماز پوست بدنش به لرزه می‌افتاد و رنگش زرد می‌گشت و چون شاخه نخل به خود می‌لرزید».

همچنین در روایتی درباره‌ امام مجتبی(علیه السلام) آمده است:

أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ(علیه السلام) کانَ إِذَا تَوَضَّأَ ارْتَعَدَتْ مَفَاصِلُهُ وَاصْفَرَّ لَوْنُهُ، فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِک فَقَالَ، حَقٌّ عَلَى کلِّ مَنْ وَقَفَ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّ الْعَرْشِ أَنْ یَصْفَرَّ لَوْنُهُ وَتَرْتَعِدَ مَفَاصِلُهُ؛(2) «همانا امام حسن مجتبی(علیه السلام) چنان بود که وقتی وضو می‌گرفت بندبند وجودش به لرزه می‌افتاد و رنگش زرد می‌گشت، دراین‌باره از حضرت سؤال شد آن حضرت فرمود: هرکس که در پیشگاه پروردگار عرش قرار گیرد شایسته است که رنگش زرد گردد و بندبند وجودش به لرزه افتد».

بی‌تردید چنین حالت خشیتی ناشی از ترس از گناه و عذاب الاهی نبوده، بلکه ناشی از درک عظمت الاهی و تجلی جلال معبود در آن حضرات بوده که به عالی‌ترین مراتب معرفت الاهی نایل آمده بودند و طبیعی است کسانی با آن معرفت متعالی وقتی با عظمت و جلال الاهی روبه‌رو می‌گردند، از شدت خشوع و خشیت به خود بلرزند و دهشت آنان را فرا گیرد.


1. محدث نوری، مستدرک الوسائل،‌ ج1، باب47، ص355، ح4213.

2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج43، باب16، ص339، ح13.

نقش باورداشت تدبیر و حاکمیت مطلق خداوند در خوف و خشیت از او

شکی نیست که تدبیر و اختیار عالم در اختیار خالق هستی است و سود و زیان هر موجودی به دست خداست و آنچه در عالم دنیا و آخرت رخ می‌دهد به اراده و مشیت الاهی بستگی دارد. این اعتقاد و حقیقت در بسیاری از آیات قرآن مورد تأکید قرار گرفته است و به‌عنوان نمونه به سه آیه اشاره می‌کنیم:

1. وَمَا کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کتَابًا مُّؤَجَّلاً...؛(1) «و هیچ‌کس جز به فرمان خدا نمیرد، سرنوشتی است تعیین شده...».

2. خداوند حتی ایمان آوردن بنده خویش را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید که کسی بدون اذن و اراده من نمی‌تواند ایمان آورد:وَمَا کانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ؛(2) «و هیچ‌کس جز به فرمان خدا ایمان نمی‌آورد، و [خداوند] پلیدی را بر کسانی می‌نهد که نمی‌اندیشند».

3. وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَه لا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلا یَمْلِکونَ لأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلا نَفْعًا وَلا یَمْلِکونَ مَوْتًا وَلا حَیَاه وَلا نُشُورًا؛(3) «و [مشرکان] به‌جای او [خدای یکتا] خدایانی گرفتند که هیچ‌چیز نمی‌آفرینند و خود آفریده شده‌اند، و زیان و سودی برای خویشتن در توان و اختیار ندارند و نه مرگی را در اختیار دارند و نه حیاتی و نه رستاخیزی را».

البته معرفت انسان‌ها نسبت به تدبیر و حاکمیت الاهی بر جهان هستی و جهان آخرت متفاوت است و دراین‌بین کسانی باوری به قیامت ندارند تا اعتقادی به عذاب‌های آن و تدبیر الاهی در صحنه قیامت داشته باشند. ازاین‌روی، پیامبران الاهی در آغاز دعوتشان با این دشواری روبه‌‌رو بودند که مردم نوعاً اعتقادی به معاد و قیامت


1. آل عمران (3)، 145.

2. یونس (10)، 100.

3. فرقان (25)، 3.

نداشتند و سخنان آنان درباره حیات مجدّد انسان و قیامتْ مورد انکارِ آنان قرار می‌گرفت و گاهی پیامبران الهی را متهم به دیوانگی می‌کردند و از روی تعجب به همدیگر می‌گفتند:

وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا هَلْ نَدُلُّکمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ * أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کذِبًا أَم بِهِ جِنَّه بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَه فِی الْعَذَابِ وَالضَّلالِ الْبَعِیدِ؛(1) «و کسانی که کافر شدند گویند: آیا شما را به مردی راه نماییم که خبر می‌دهد که چون [در خاک] پاره‌پاره و ریزریز شدید هرآینه در آفرینش نو درخواهید آمد؟! آیا بر خدا دروغی بربافته یا او را دیوانگی دست داده است؟ [نه،] بلکه کسانی که به جهان واپسین ایمان ندارند در عذاب و گمراهی دور [از حق]اند».

نقش توجه به حوادث و بلاهای طبیعی در هدایت ابتدایی انسان‌ها

طبیعی است وقتی مخاطبان پیامبران در آغاز دعوتشان اعتقادی به معاد و قیامت نداشتند، ترساندن آنان از عذاب‌‌های الاهی در آخرت اثری نداشت و بدین‌وسیله به دین حق رهنمود نمی‌شدند، پس با توجه به آنکه آنان به خداوند به‌عنوان خالق هستی اعتقاد داشته‌اند و چه‌بسا بر این باور نیز بودند که خداوند کارگردان و مدبر این جهان است، بایسته بود آنان را از بلاها و گرفتاری‌های دنیا که هرازگاهی انسان‌ها بدان‌ها مبتلا می‌گردند بترسانند و به آنان هشدار دهند که اگر به خداوند ایمان نیاورید و مسیر هدایت را نجویید خداوند بر شما عذاب و بلا فرو می‌فرستد؛ چنان‌که بر اقوام گذشته نیز عذاب فرستاد و آنان را نابود گرداند. بدین‌طریق خوف از خدا در دل آنان پدید می‌آمد و دلشان نرم می‌شد و رفته‌رفته به انذارها و هشدارهای رسولان الاهی گوش


1. سبأ (34)، 7ـ8.

می‌دادند و عقاید توحیدی را می‌پذیرفتند و در نهایت به این باور می‌رسیدند که این عالم سرسری و ازروی گزاف آفریده نشده است و انسان‌ها در برابر رفتار خود مسئول هستند و روزی به حساب اعمال آنها رسیدگی خواهد شد.

در پیرامون ما پیوسته حوادث و اتفاقات ناگواری رخ می‌دهد و بیماری‌ها، بلاهای طبیعی و مرگ‌بار همه را تهدید می‌‌کنند. فراوان شاهد بوده‌ایم که کسانی در سلامتی کامل به ‌سر می‌بردند، اما ناگهان بیمار گردیدند و در بستر بیماری فرو افتادند و یا مرگ آنان فرا رسید. پس با توجه به اینکه این خطرات و بلاها پیوسته ما را تهدید می‌کنند و در پس آنها اراده و مشیت الاهی قرار دارد، جا دارد که انسان هرچند اعتقادی به قیامت نداشته باشد و ترس از عذاب‌های الاهی تأثیری در او نبخشد، به جهت این بلاها و رخدادهای طبیعی از خداوند بترسد و بلاها و خطرهای دنیوی او را به تأمل و تصحیح رفتار خویش وادارند و باعث گردند که از طغیان و سرپیچی خدا دست بردارد و به اطاعت و پیروی خالصانه از دستورات الاهی بپردازد.

نمونه‌ای از عذاب‌های الاهی

در آیات قرآن فراوان به انگیزه‌های دنیایی ترس از خدا اشاره شده و از طریق یادآوری بلاها و عذاب‌های نازل گشته بر اقوام پیشین و ایجاد بیم و ترس در مردم، تلاش شده آنان به راه خداوند هدایت گردند.

در سوره قلم، خداوند تکذیب‌کنندگان رسالت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و کسانی که او را با تهمت جنون می‌آزردند تهدید می‌کند و به آنها وعده عذاب می‌دهد و می‌فرماید:

إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّه إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ * وَلا یَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّک وَهُمْ نَائِمُونَ * فَأَصْبَحَتْ کالصَّرِیمِ * فَتَنَادَوا مُصْبِحِینَ * أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِکمْ إِن کنتُمْ صَارِمِینَ * فَانطَلَقُوا وَهُمْ

یَتَخَافَتُونَ * أَن لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکم مِّسْکینٌ * وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِینَ * فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّکمْ لَوْلا تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کنَّا ظَالِمِینَ؛(1) «ما آنها [اهل مکه] را بیازمودیم [به آنها نعمت دادیم ولی کفر ورزیدند] چنان‌که صاحبان آن بوستان را آزمودیم؛ آن‌گاه که سوگند خوردند که هرآینه بامداد و پگاه [پنهان از مستمندان] میوه آن را خواهیم چید، و استثنا نکردند [نگفتند ان‌شاء‌الله]. پس شبانگاه که خفته بودند آفتی از سوی پروردگارت بر گرد آن [بوستان] بگردید. پس مانند باغی شد که میوه آن چیده و بریده باشند [یا همچون شبِ سیاه شد]. پس بامدادان یکدیگر را ندا دادند: اگر میوه‌چین هستید، پگاه به کشتزار خود درآیید. پس به راه افتادند و با هم آهسته می‌گفتند: امروز مبادا بینوایی در آن [بوستان] بر شما درآید، و پگاه برفتند بدین آهنگ که بر [چیدن و] منع درویشان توانایند. پس چون آن را [خشک و سوخته] دیدند گفتند: هرآینه ما گمراهیم [ما راه را گم کرده‌ایم، نه] بلکه ما ناکام شده‌ایم. بهترینشان [به خرد و میانه‌روی] گفت: آیا شما را نگفتم: چرا خدا را به پاکی یاد نمی‌کنید؟ گفتند: پاک است پروردگار ما، همانا ما ستمکار بوده‌ایم».

در تفسیر قمی از امام کاظم(علیه السلام) در ذیل آیه إِنّا بَلَوْناهُمْ کما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّه إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ روایت شده که حضرت فرمود: «اهل مکه به گرسنگی مبتلا شدند، همان‌طور که صاحبان آن باغ مبتلا شدند و آن باغ در ناحیه یمن و نُه میلی صنعا قرار داشت و به آن رضوان می‌گفتند».(2)


1. قلم (68)، 17ـ29.

2. علی‌‌بن‌ابراهیم قمی، تفسیر، ج2، ص382.

جریان آن باغ بنابر نقل ابن‌عباس از این قرار است که پیرمردی باغی داشت و هیچ میوه‌ای از آن باغ را به خانه‌اش نمی‌آورد، مگر آنکه از آن حق هر صاحب حقی را می‌داد. پس از آنکه از دنیا رفت، فرزندانش که پنج پسر بودند، آن باغ را به ارث بردند. آن باغ در همان سال که پدرشان از دنیا رفت، بیش از سال‌های قبل محصول آورد. جوانان بعد از نماز عصر به‌طرف باغ روانه شدند، میوه و رزقی فراوان دیدند که تا آن روز و در حیات پدرشان چنان محصولی در آن باغ ندیده‌ بودند. وقتی آن محصول فراوان را دیدند طاغی و یاغی شدند و به یکدیگر گفتند: پدر ما پیر و خرفت شده بود و عقلش را از دست داده بود. بیایید با یکدیگر قرار بگذاریم که امسال به هیچ‌یک از فقرا چیزی از این میوه‌ها ندهیم، تا اموالمان زیاد شود؛ آن‌گاه سال‌های بعد روش پدر را دنبال کنیم. چهار نفر از برادران قبول کردند و پنجمین آنها خشمگین شد و او همان بود که بعد از سوخته شدن باغ گفت: قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ؛ «آیا شما را نگفتم، چرا خدا را به پاکی یاد نمی‌کنید؟»

از ابن‌عباس سؤال شد: آیا نفر پنجم «اوسط» از جهت سن و سال بود؟ ابن‌عباس گفت:‌ نه، اتفاقاً از جهت سن و سال از همه کوچک‌تر بود، بلکه منظور از کلمه «اوسط» این است که از همه بهتر و عاقل‌تر بود. به‌دلیل آنکه قرآن درباره امت محمد(صلی الله علیه و آله)، که از همه امت‌ها کوچک‌تر است، بدان جهت که از سایر امت‌ها بهتر است فرمود: وَکذَلِک جَعَلْنَاکمْ أُمَّه وَسَطًا...؛(1) «و این‌چنین شما را امتی میانه ساختیم».

(قالَ لَهُمْ اوْسَطهُم) بهترین آن برادران به بقیه گفت: از خدا بترسید و راه پدر را پیش بگیرید تا سالم بمانید و سود ببرید. برادران خشمگین شدند و او را سخت کتک زدند. وقتی آن برادر یقین کرد که برادران قصد کشتن او را دارند، تسلیم آنان شد و به اکراه و بدون رضایت درونی رأی آنان را تصویب کرد. از آنجا به


1. بقره (2)، 143.

خانه‌های خود برگشته، هم‌سوگند شدند که صبح خیلی زود میوه بچینند و در این سوگند خود، ان‌شاءالله نگفتند. خداوند متعال به جهت این جرمشان مبتلایشان ساخت و بین آنان و آن رزق حایل شد؛ رزقی که ایام برداشتش بسیار نزدیک بود و حتی یک دانه نیز عاید آنان نگردید... .

(سائل پرسید: ای ابن‌عباس، «صریم» چیست؟ گفت: صریم به معنای شب بسیار تاریک است، آن‌گاه گفت: شبی که هیچ نوری در آن نباشد).

برادران وقتی صبح برخاستند یکدیگر را صدا زدند که زودتر به باغ برویم و تا کسی خبر نشده میوه‌ها را بچینیم. آنان به‌طرف باغ روانه شدند... سائل پرسید: ای ابن‌عباس، «تخافت» به چه معناست؟ گفت: به معنای «تشاور» است، چون آنان با یکدیگر مشورت می‌کردند و آهسته سخن می‌گفتند تا کسی صدایشان را نشنود و سخن آهسته‌شان این بود که احدی از فقرا داخل باغ نشود. همه فکر آنان متوجّه این نقشه بود که چگونه میوه‌ها را بچینند و هیچ‌یک از فقرا خبردار نشود. خاطرجمع بودند که میوه‌ها را خواهند چید و اصلاً احتمال نمی‌دادند که میوه‌ای و باغی در کار نباشد، و عذاب خدا و خشم او ایشان را گرفته باشد. وقتی دیدند که چه بلایی بر آنان نازل شده، گفتند: «هرآینه ما گمراهیم، بلکه ما ناکام شده‌ایم». آری، خداوند متعال از آن رزق محرومشان کرد و این به جهت جرمی بود که مرتکب شدند و خدا به آنان ظلم نکرد.(1)

شاید تا پیش‌ازاین، باور اینکه باغی به یک‌باره و خود‌به‌خود آتش بگیرد و نابود شود برای ما مشکل بود، اما اخباری که از گوشه و کنار جهان به ما می‌رسد مبنی‌بر اینکه رعد و برق و خشک‌سالی باعث گردید هزاران هکتار جنگل و یا باغ‌ها و مزرعه‌های مردم در آتش بسوزد و خاکستر شود، این باور را برای ما آسان ساخته که کشورهایی


1. علی‌بن‌ابراهیم قمی، تفسیر، ج2، ص381ـ382.

که در رفاه قرار دارند و بهره‌مند از جنگل‌ها و زمین‌های حاصلخیز و آباد هستند، اگر به خود مشغول شوند و خداوند را فراموش کنند و به فساد و طغیان در زمین بپردازند، ممکن است خداوند بلا و آتشی بفرستد و سرزمین‌های آنان را بسوزاند.

مؤمن و بیم از لغزش و گرفتار شدن به عذاب الاهی

روشن شد که حتی کسانی که قیامت را باور ندارند، نگران آن هستند که امکانات و نعمت‌های مادی را از دست بدهند و به جهت خطرهای دنیوی و بلاهایی چون زلزله، جنگ، خشک‌سالی و سایر حوادث و بلایای طبیعی از خداوند می‌ترسند. همچنین از آن می‌ترسند که در چشم مردم ذلیل و خوار گردند و آبروی آنان بریزد. چه اینکه برای انسان‌های محترم و باشخصیتْ عزت، آبرو و محترم بودن در چشم دیگران چه‌بسا از ثروت‌های مادی ارزشمند‌تر باشد و با توجه به اعتقاد به تدبیر الاهی بر امور دنیا، از آن ترس دارند که خداوند آنان را ذلیل و خوار گرداند و آبرویشان را بریزد. اما کسانی که آخرت و قیامت را باور دارند، انگیزه آنان برای ترس از خدا قوی‌تر است. آنان از آن بیم دارند که خداوند به عذاب‌های ابدی آخرت گرفتارشان گرداند. بی‌تردید این ترس بسیار شدید‌تر و قوی‌تر از ترس از حرمان از نعمت‌های محدود دنیوی است. حتی کسانی که در سلامت نفس به سر‌ می‌برند و رفتارشان تاکنون سالم و پسندیده بوده و درصدد اطاعت خداوند برآمده‌اند، نگران‌ آن‌اند که مبادا در آینده دچار لغزش شوند و به فرجام بد گرفتار گردند، چون انسان هرچند مؤمن و صالح باشد، نمی‌تواند به اعمال آینده خویش امیدوار باشد و بر این باور باشد که هیچ‌گاه فریب شیطان را نخواهد خورد. فراوان بودند کسانی که از مراتب عالی کمال و علم برخوردار گشتند، اما در نهایت بر اثر انحطاط و انحراف از مسیر خداوند با فرجامی زشت و بد از دنیا رفتند. نمونه آن افراد که قرآن از او سخن می‌گوید بلعم باعوراست که دارای کمالات و علم

فراوان بود و حتی بنابر برخی از روایات(1) اسم اعظم نیز می‌دانست، اما چون پیرو هوا ‌و هوس گشت و به لذت‌های مادی دل بست و به دشمنی و مخالفت با حضرت موسی(علیه السلام) پرداخت، خداوند فضایل معنوی را از او گرفت و او را به ضلالت و گمراهی ابدی و دوزخ خویش گرفتار ساخت. خداوند درباره او می‌فرماید:

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَث ذَّلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکرُونَ؛(2) «و بر آنان خبر آن‌کس [بلعم باعورا] را برخوان که آیت‌های خویش [برخی کرامات یا اجابت دعا] را به‌ وی دادیم و او از آنها بیرون رفت [به آنها وقعی ننهاد و از دانش آنها تهی شد] پس شیطان در پی او افتاد تا از گمراهان گشت. و اگر می‌خواستیم هرآینه او را بدان‌ها [با آن آیت‌ها به جایگاهی بلند] برمی‌داشتیم، ولیکن او به زمین [دنیا و مال و جاه آن] چسبید و خواهشِ دل خود را پیروی کرد. پس داستان او چون داستان سگ است، اگر بر او بتازی زبان از دهان بیرون آرد [از نفس‌نفس زدن به علت عطش یا رنج] یا واگذاری‌اش باز زبان از دهان آویخته دارد. این است داستان گروهی است که آیات ما را دروغ انگاشتند، پس این داستان را [بر آنان] بازگو، شاید بیندیشند».

وقتی انسان بر این باور باشد که هیچ‌کس نمی‌تواند از وسوسه‌های شیطان ایمن باشد و حتی برخی از امام‌زادگان و پیغمبر‌زادگان در دام شیطان افتادند و شیطان آنان را


1. همان، ج1، ص248.

2. اعراف (7)، 175ـ176.

فریب داد و فاسد ساخت، نگران عاقبت خویش خواهد بود و از احتمال لغزش از مسیر حق و گرفتار شدن به عذاب الاهی و حرمان از نعمت‌های اخروی می‌ترسد. انسان مؤمن و وارسته حتی اگر مطمئن گردد که به عذاب الاهی گرفتار نمی‌شود، از اینکه از نعمت‌های بهشتی محروم گردد و بالاتر از آن، از حرمان از توجه و مهر خداوند به او و بی‌آبرو گشتن در نزد خداوند سخت بیمناک است. اولیای خدا که به تدبیر و مالکیت خدا بر سراسر هستی ایمان داشتند و اراده و مشیت الاهی را جاری در همه شئون عالم می‌دانستند، پیوسته از قهر الاهی بیم داشتند و پیوسته از ترس عذاب و حرمان از توجه خداوند می‌گریستند. وقتی آن برگزیدگان و پاکان از بندگان خدا که جز در مسیر بندگی خدا گام ننهادند و لحظه‌لحظه عمرشان در راه تعالی و ترویج آیین الاهی و گسترش ایمان به خدا در بین بندگان خداوند سپری گشت، چنان از عذاب‌‌های الاهی می‌ترسیدند و گریه و زاری و ناله سر می‌دادند، حالِ ما که خود را به گناهانی آلودیم که برای آنها وعده عذاب داده شده چگونه باید باشد؟ آیا اگر نیک بنگریم، معنای رفتار کسی که در پیشگاه خداوندی که همه هستی‌اش از اوست، عصیان می‌کند و به مخالفت با دستورات او می‌پردازد، سرکشی و گردنکشی نیست؟ البته انسان معتقد به بندگی خدا، در هنگام گناه از این مسئله غافل است و توجه ندارد که چه می‌کند. اما اگر او با توجه در آستانه ارتکاب گناه قرار گیرد و انجام کاری را که خداوند آن را حرام و ممنوع دانسته است، به مثابه بی‌اعتنایی به فرمان خدا و تخلف از بندگی خدا به‌حساب آورد، زشتی آن عمل در نظرش نمایان می‌گردد و درصورتی‌که کاملاً دل و جان خویش را به گناهان و فساد نیالوده باشد، متذکر می‌شود و از گناه باز می‌ایستد.

اگر انسان از خودش قدرتی می‌داشت و مالک چشم، زبان و سایر اندام خویش می‌بود، باز مخالفت با خداوند خیلی زشت و ناپسند بود. حال وقتی بر این باور است که همه هستی او از خداست و او با چشمی که خدا داده و با گوش و زبانی که خداوند

در اختیار او قرار داده گناه می‌کند و به تمرد و تخلف از فرمان مالک خود می‌پردازد، جا دارد که برای همیشه از شرم و خجالت در پیشگاه خداوند سرافکنده گردد. اما افسوس که پرداختن به امور دنیا و گرفتاری‌ها انسان را غافل می‌سازد.

ماه مبارک رمضان، به‌خصوص سحرهای آن‌که انسان فارغ از گرفتاری‌ها و اشتغالات روزانه و در فضایی آرام و خلوت می‌تواند به راز و نیاز و عبادت خدا بپردازد، فرصت ارزشمندی برای توجه به خویشتن و رفتار ناپسندی است که از انسان سرزده است. فرصت‌ مناسبی برای اندیشیدن در عاقبت گناهانی است که گرچه انسان توجه ندارد، اما ارتکاب آنها اعلان جنگ با خداست. تمرکز در آثار گناه و زشتی آن و توجه به اینکه گناه، اعلان جنگ با خداست، چنان احساس شرم و خجالتی را در انسان برمی‌انگیزد که در آن حالْ انسان آرزو می‌کند که در زمین فرو رود. همچنین باعث ترس از عذاب الاهی می‌شود، البته انسان باید مواظب باشد که این ترس باعث یأس از رحمت الاهی نگردد؛ چه‌ اینکه یأس از رحمت الاهی خود گناه بزرگی است. انسان درهرحال باید به خداوند امید داشته باشد و بر این باور باشد که می‌تواند عنایت و توجه خداوند را به‌سوی خود جلب کند و با توفیق الاهی به اصلاح نفس و جبران رفتارهای زشت خود بپردازد.