صوت و فیلم

صوت:

شرط لازم برای رسیدن به مقام خلیفةالهی

در دیدار با طلاب ارشد مدرسه علمیه رشد
تاریخ: 
شنبه, 7 تير, 1399

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خدای متعال را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود که در این ایام مبارک منسوب به حضرت رضا‌صلوات‌‌الله‌‌عليه و خواهر گرامی‌شان، موفق می‌شویم که شما را از نزدیک زیارت کنیم و إن‌‌شاءالله این ملاقات باعث شود که بیشتر به یاد هم باشیم و بیشتر برای هم دعا کنیم تا إن‌‌شاءالله برکات طرفین افزوده شود.

اهمیت آگاهی از هدف خلقت

ما برای آینده‌ای که در این عالم داریم و مقدمه‌ زندگی ابدی است باید سعی کنیم راهی را انتخاب کنیم که اطمینان‌بخش باشد تا بعد پشیمان نشویم و اگر بخواهیم این راه را درست بشناسیم و بپیماییم باید ببینیم که اصلاً خدا برای چه ما را به اینجا آورده است؟ این یک مطلب عقلانی مستدلی است و خیلی احتیاج ندارد به اینکه آدم دلایل پیچیده‌ای اقامه کند که باید چنین باشد، چون اگر من ندانم که چه هستم، به چه دردی می‌خورم و من را برای چه اینجا آورده‌اند نمی‌توانم درست تصمیم بگیرم که چه‌کار باید بکنم که به آن کمال مطلوب برسم. بعد هم به‌قول‌معروف این نرخ شاه‌عباسی دارد که بالاخره یا دلیل عقلی است یا دلیل نقلی؛ وقتی ما فهمیدیم برای چه آفریده شدیم عقل چه می‌گوید و روایات و کلمات اهل‌بیت و علمای بزرگ و اساتید چه فرمودند.

رسیدن به کمال نهایی؛ هدف از آفرینش انسان

به تصور ما دلیل عقل و نقلی بر این متفق هستند که ما برای این در این عالم آورده شدیم تا مسیر کمال نهایی را بشناسیم و انتخاب کنیم. خدای متعال می‌توانست هرکدام از ما را که می‌خواست به بهشت ببرد از اول به بهشت می‌برد، دیگر چه دلیلی داشت که همه اینجا بیایند و این بساط‌ها راه بیفتد و این جنایت‌ها انجام بگیرد؟ اگر می‌خواست نعمتی به انسان بدهد خب او را به بهشت می‌برد، چرا اینجا در این عالم آورده است؟! سرّ اینکه ما را در اینجا آوردند این است که آنچه را که ما باید به آن برسیم و خدا برای ما آماده کرده و مقدر فرموده، جز با اختیار ما پیدا نمی‌شود و اصلاً قابل درک نیست و تا خود ما نخواهیم و انتخاب نکنیم اصلاً نمی‌توانیم آن را دریافت کنیم. علی الاجمال از این‌ها می‌گذریم، خود این یک مطلب پیچیده‌ای است خب چرا نمی‌شود؟ چه فرقی می‌کند؟ درخت بهشتی همان درخت است، حالا چه اول انتخاب می‌کردیم و چه نمی‌کردیم ما را همان‌جا می‌بردند، اگر ما را انتخاب نکرده آنجا می‌بردند نمی‌شد میوه آن را بخوریم؟!

اختیار؛ راه رسیدن به مقام خلیفة‌‌ الله

رسیدن به آن مقامی که خدای متعال برای انسان که اشرف مخلوقات و خلیفة‌ الله است و ملائکه در بهشت خادم او هستند، در نظر گرفته، جز از مسیر اختیار خود انسان امکان‌پذیر نیست. فرق اصلی انسان با فرشتگان همین است؛ آن‌ها هیچ تکاملی ندارند، از اولی که آفریده می‌شوند تا آخر همین هستند، حالا اگر تعبیر رفتن از این عالم درباره آن‌ها صحیح باشد از این عالم هم که می‌روند همان هستند، اما بعد از خلقت ملائکه و عوالمی که ما هیچ سر درنمی‌آوریم و گاهی در روایات یک اسمی از آن با یک پیچیدگی‌هایی ذکر شده، این ویژگی انسان است که باید بشناسد و بخواهد و تلاش کند تا به آن مقام برسد؛ وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى.[1] اگر آن چیزها را از اول به ما می‌دادند یعنی اینکه ما مَلَک می‌شدیم و دیگر انسان نمی‌بودیم. اصلاً انسان این است که باید با تلاش، تشخیص و انتخاب خودش به نتیجه برسد. نتیجه‌ای هم که عاید او می‌شود حالا ولو نتوانیم درست بفهمیم که چطور است که نمی‌شود آن نتیجه را زورزورکی به آدم بدهند، ولی به‌هرحال برهان دارد و مطلب، قطعی است که آدم تا این مسیر اختیاری را طی نکند اصلاً آن لذت‌ها را نمی‌تواند درک کند.

خطر غفلت از هدف آفرینش!

آن اندازه‌ای که آشنا هستیم و خودمان و دیگران را تجربه کردیم و تاریخ نشان می‌دهد کمتر انسان‌هایی هستند که از اولی که به عقل و تکلیف می‌رسند فکر این باشند که برای چه آفریده شده‌اند و چه‌کار باید بکنند؟ تمایل انسان‌ها غالباً تحت تأثیر عوامل دیگری به یک‌طرف جلب می‌شود و دنبالش می‌روند و بعد هم اصلاً غافل می‌شوند از این که ما هدفی داریم، برای چیزی خلق شدیم، آن چیست و چگونه به آن هدف می‌رسیم. از این‌ها غافل می‌شوند و کار این انسان ممکن است به جایی برسد که حاضر باشد برای یک هوس خودش همه عالم را نابود کند. همین انسان است و همه چیز او با انسان‌های دیگر در اصل انسانیت شریک است؛ غریزه دارد، عاطفه دارد، احساس دارد، عقل دارد. مثلاً می‌گویید این آقای ترامپ اصلاً احساس سرش نمی‌شود؟ اصلاً عقل ندارد، هیچی نمی‌تواند فکر کند و یک چیزی بفهمد؟ این زحمت‌هایی که می‌کشد، این نقشه‌ها و این کارها با چیست؟ به خودش، به زن و بچه‌اش، به پسرها و دامادهایش علاقه‌ای ندارد؟ دیدن این‌ها با دیدن دیگران برایش مساوی است؟ او حتماً احساس دارد، عاطفه دارد، عقلی دارد که این‌گونه نقشه‌ها را دارد می‌کشد اما اگر امروز بداند که این موقعیتی که الآن دارد، حالا چیزهایی که بعدها می‌خواهد پیدا کند هیچ، همین ثروتی که حالا دارد، موقعیتی که حالا دارد اگر فلان زیدی زنده بماند این را از دستش می‌برد، بدون شک اقدام به کشتن او می‌کند و مجالی نمی‌دهد، مگر شرایط فراهم نشود. اگر نسبت به یک نفر این‌گونه بود، اگر دو نفر بودند چطور؟ دیگر نمی‌کشد؟! قطعاً می‌کشد. تا کجا باید برسد که اگر این‌گونه شد دیگر نمی‌کند؟ هیچ کجا، حد یقف ندارد؛ مِنْ أَجْلِ ذَلكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا،[2] قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا! یعنی در انسان چنین ظرفیتی هست. آن روز یک نفر مزاحم قابیل شد درحالی‌که اصلاً به او ضرری نزد، قابیل به او حسد برد که چرا قربانی تو قبول شده و قربانی من قبول نشده؟ آخر تقصیر من چیست؟! خدا کار مرا پسندید تو هم یک کاری بکن که بپسندد. نه، من تو را می‌کشم؛  لَأَقْتُلَنَّكَ،[3] و هابیل را کشت. اگر دو نفر بودند نمی‌کشت؟! می‌توانست نکشد؟! همان که درباره هابیل بود اگر دوتا، سه تا، هزارتا هم بودند در او آن انگیزه بود. مِنْ أَجْلِ ذَلكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ، کسی خیال نکند که کشتن مطلقاً غلط است؛ نه، ممکن است بعضی جاها کشتن یا مثل قصاص مباح باشد و یا برای مدیریت جامعه واجب باشد. از این دوتا که خارج شد یعنی قتل غیرمجاز، نامعقول و بدون وجه عقلی. اگر یک نفر را بکشی مثل این است که همه را کشتی؛ برایش فرقی ندارد، فردا دو نفر، سه نفر، هزار نفر، صد میلیون نفر را خواهد کشت. وقتی آدم تابع هوای نفس شد دیگر هیچ حد یقف ندارد. اگر زمینه‌ای بود می‌گوید أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى.[4] به صرف گفتن أَنَا رَبُّكُمُ هم اکتفا نکرد، گفت أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى. این همین موجود پستی است که از یک نطفه‌ای بوده و پیدا شده است. آدمیزاد چنین موجودی است.

راه دستیابی به انتخاب صحیح

خدا ما را با این زمینه‌ها و انگیزه‌هایی که در درون ماست، با این هوای نفس، اینجا آورده که چه؟ برای اینکه سر دوراهی‌ها قرار بگیریم و به اختیار خودمان راه صحیح را انتخاب کنیم. اگر زوری و جبری باشد هیچ ارزشی ندارد. اگر بخواهیم اختیار صحیحی بکنیم باید معرفت داشته باشیم، بدانیم کدام بهتر است، راه صحیح کدام است، بدانیم چه‌کار باید بکنیم تا بتوانیم بر هوای نفس غالب شویم. برای اینکه این کارها بشود چه باید بکنیم؟ بنده یک مغازه عطاری باز بکنم و چای و قهوه بفروشم درست می‌شود؟! بقالی باز کنم چطور؟! تجارت‌خانه‌ای باز کنم چطور؟! حالا فرض کنید ثروت و سرمایه‌ای داشتم یک تجارت‌خانه مفصلی باز می‌کردم. اگر صنعتگر شدم یا هرچیز دیگر، درست می‌شود؟! یا همه آن‌ها همین گرفتاری را دارند، خیلی جاها هم درمی‌مانند و اشتباه می‌کنند؟! پس آن هدفی که خدا دارد که انسانی با اختیار خودش به آن مقامی برسد که او آماده کرده، اولین شرطش این است که کسانی این را اول خودشان بفهمند و بعد به دیگران بفهمانند وگرنه غرض الهی تحقق پیدا نمی‌کند، به تعبیری که خود قرآن به کار برده، می‌شود عبث؛ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا.[5]

واجب‌ترین وظیفه انسان!

در میان کارهای مختلفی که آدمیزادها می‌کنند و همه آن‌ها هم لازم است، لازم‌ترین این است که اول خودشان بفهمند و بعد به دیگران بفهمانند که شما برای چه خلق شدید، چه مقامی در انتظار شماست و چه‌کار باید بکنید. حاصلش هم این است که خدا عقل و نقل را در اختیار ما گذاشته برای اینکه از این‌ها کمک بگیریم که هم خود ما بفهمیم، هم راه را به دیگران با استفاده از عقلشان و با استفاده از بیانات وحیانی نشان دهیم. اگر این از اجتماع انسان‌ها حذف شود چه می‌شود؟ یعنی آفرینش انسان، عبث می‌شود. خدا کار عبث می‌کند؟ آن اندازه‌ای که ضروری بود انبیا و وحی را فرستاد، آن‌ها به اختیار خودشان که پیغمبر نشدند، به اختیار خودشان هم که وحی به آن‌ها نازل نمی‌شد، بنا بود همه‌چیز اختیاری باشد اما این اندازه ضروری است و تا این‌ها انجام نشود اصلاً زمینه اختیار فراهم نمی‌شود. خدا برای فراهم شدن زمینه اختیار انسان آن‌هایی که ضروری بود را انجام داد یعنی به آدمیزاد عقل داد و به انبیا وحی فرستاد و راه را نشان دادند. اگر تا آخر هم کمبودی وجود داشت حتماً خدا یک پیغمبر دیگر می‌فرستاد. اینکه دیگر پیغمبر نیامد برای این است که دیگر بیشتر لازم نیست و آنکه لازم و ضروری است و مردم باید بی‌اختیار هم شده بدانند این‌هاست و تا اینجا تمام است.

اگر این مقدمات قابل ‌قبول باشد واجب‌ترین کار برای ما چیست؟! و اگر واجب‌ترین وظیفه‌مان را انجام ندهیم چگونه می‌خواهیم بگوییم خدایا! ما آمدیم بندگی تو را بکنیم و می‌خواهیم به خلافت تو برسیم؟! خدا خواهد گفت آن واجب‌ترینش را که خودت می‌فهمیدی نکردی، با اینکه اسبابش را هم به تو داده بودم؛ هم عقل را و هم وحی را. پس دروغ می‌گویی! نمی‌خواهی!

کرامت انسانی و حقوق بشر در غرب!

ببینید ما چقدر آیه قرآن داریم که وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ،[6] وَقَلِيلٌ مَا هُمْ؛[7] درباره مؤمنان می‌گوید، وَقَلِيلٌ مَا هُمْ. در سوره شعراء از اقوام مختلفی و عذابی که بر آنها نازل شد یاد می‌کند و سپس می‌گوید: وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ؛[8] عذاب برایشان نازل کردیم و نابودشان کردم وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ. تاریخ هم همین را نشان می‌دهد و حالا امروز می‌بینید که اوج کمالات انسانی و پیشرفت و تمدن در دنیا چه شده! در پیشرفته‌ترین و متمدن‌ترین کشور دنیا به‌حسب ادعای خودشان و قبول خیلی‌ها، ببینید چطور آدم می‌کشند؟! بچه‌ها را در قفس می‌گیرند! مرد و زن را جلوی همه مردم خفه می‌کنند و عین خیالشان هم نیست! اگر لازم باشد حاضرند با همه انسان‌ها هم این کار را بکنند تا آن ثروت و قدرت برایشان محفوظ بماند؛ كَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا.[9] مِنْ أَجْلِ ذَلكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ این آدمیزاد است! حالا این‌ها کدام‌شان چه اندازه قابل مغفرت و عفو هستند، حساب این‌ها با خداست اما اجمالش این است که هرچه ما می‌بینیم بیشتر گناه و غفلت و حیوانیت می‌بینیم.

مراتب نیت و عبادت خدا

شما در بین این جوان‌هایی که سر کلاس، در دبیرستان یا جای دیگری با آن‌ها سروکار داشتید چند درصدشان را دیدید که دائماً فکر این باشند که ما چه کنیم تا خدا راضی باشد؟ دائماً فکر حلال باشند، حالا واجب‌هایش هیچی. اکثرا فکر این هستند که چه کنیم که فلان مدرکی بگیریم که فلان درآمدی داشته باشیم. اینجور نیست؟! کدام رشته را انتخاب کنیم که پول‌سازتر است، علوم تجربی یا علوم انسانی، غالباً هم نظر می‌شود که علوم تجربی بیشتر پول‌ساز است، طرفداران علوم تجربی هم به خاطر همین خیلی بیشتر است. اینکه واجب چیست، خدا چه می‌خواهد و این حرف‌ها چیست؟! مال آخوندهاست! آدم باید درس بخواند به جایی برسد، پست و مقامی داشته باشد، درآمدی داشته باشد، خودش و زن و بچه‌اش زندگی خوبی داشته باشند. چند درصد این‌گونه نیستند؟! و حالا آن‌هایی که مسلمان هم هستند و برای خدا هم کار می‌کنند ته دلشان را که بکاوید چند درصد در دلشان به آن‌ها اعتنایی ندارند؟ این‌ها مراتب مختلفی دارد. لااقل بین صفر و صد می‌شود درجه‌بندی کرد. کفار و منافقین آن‌ها که هیچ، مؤمنآن آن‌ها در اینکه چه اندازه به امور دنیا دلبستگی داشته باشند و دنبال پول و مقام و این حرف‌ها باشند چند درجه هستند؟ تا کجا حاضرند دست از وظیفه‌شان بردارند؟ این‌ها را از لحاظ شدت و ضعف می‌شود به صد دسته دسته‌بندی کرد.

در این عالمی که میلیاردها انسان روی زمین زندگی می‌کنند، در بین همه کشورها اگر یک کشوری باشد که بیشتر به جهات معنوی توجه داشته باشد ایران اسلامی است که بخش عظیم آن هم مدیون حرکت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه است. ما وقتی در کشور خودمان، در شهر خودمان، گاهی در مدرسه خودمان، در حوزه خودمان، چیزهایی می‌بینیم که با این هدف سازگار نیست آن‌وقت چه انتظاری داریم برای اینکه آرژانتین یا شیلی یا ژاپن چه باشد؟! فکر می‌کنید چند درصد این‌ها راه صحیح را پیدا کردند و دارند می‌روند؟ ما خودمان چقدر تلاش کردیم تا این راه را پیدا کنیم؟!

الطاف ویژه الهی بر بندگان

اگر بنشینیم عواملی که باعث شده من طلبه شوم یا شما طلبه شوید را یادداشت کنیم که چند تا عامل بوده، سهم اختیار خودمان خیلی زیاد نیست؛ پدر، مادر، محیط، شهر، امام جماعت مسجدمان،‌ همسایه‌مان و همه این‌ها در این انتخاب مؤثر بوده است. اینکه زمان کدام مرجع بود؟ زمان انقلاب بودم؟ چطور شد؟ کجا بودم؟ شهدا را دیدم این‌ها همه کمک کرد تا حالا من این شدم یعنی بیشترین عواملی که مؤثر بوده فقط زمینه و مقدمه را فراهم کردند برای اینکه حرف آخر را من بزنم و انتخابش را بکنم و بله را بگویم و الا درست شدن آن مقدمات برای من هم کار خداست.

در بین این مثلاً هشت میلیارد انسانی که هستند، چند نفر موفق شدند که همین‌هایی که ما فکر می‌کنیم آن‌ها هم فکر کنند و وقتی بخواهند حرکت کنند زمینه آن باشد، کتابش باشد، استادش باشد، این مقدماتی که کمابیش برای همه ما مؤثر است برای آن‌ها هم باشد، این مرجعیت باشد، این حوزه باشد، این حضرت معصومه باشد، این گنبد طلا باشد، این‌ها همه به ما کمک می‌کنند. حالا در بین این هشت میلیارد، ما چه نسبتی خواهیم داشت؟ چند درصد می‌شود؟ فرض کنید یک صدم؛ که هرگز نیست، یک هزارم هم نیست، خدا در میان هشت میلیارد انسان این توفیقات خاص را به من و شما داده و این توفیقات برای دیگران نیست، حالا به هر دلیل، مسئولش کیست و زمینه بی‌توفیقی از کجا فراهم شده غیر از خدا معلوم نیست چند نفر بدانند. به‌هرحال این است، یعنی خدا این عالم را خلق کرده و این گل سرسبدش، انسان را، زمینه تکامل، همه این‌ها برای این است که این‌ها به یک مقامی برسند که ملائکه نمی‌توانند آن را درک کنند، آخر آخرش این است که ملائکه خادم این‌ها بشوند. آنوقت توفیق درک این‌ها و استفاده از این‌ها را به یک عده محدودی داده، همین آخوندهای غالباً مستضعف، از یک روستایی یا از یک بخشی. البته جنس خدا هم جور است، از جاهای مختلف همه چیز دارد تا حجت را بر همه تمام می‌کند. یک نفر را از آمریکا بلند می‌کند به اینجا می‌آورد که آن‌قدر علاقه‌مند به اسلام است و حاضر است فداکاری کند که بسیاری آن اندازه حاضر نیستند؛ این آقای لگنهاوزن خودمان. عکس این هم هست.

وظیفه ما در برابر نعمت‌های خاص الهی

این‌ها را عرض کردم برای اینکه خودمان بیشتر فکر کنیم که خدا چه نعمت خاصی به ما داده و چقدر باید شکر آن را به جا بیاوریم. اگر شبانه‌روز فقط برای همین توفیقات سر روی خاک بگذاریم و صورتمان را روی خاک بمالیم، حق آن ادا نمی‌شود. مگر آن‌ها آدم نیستند؟! با این حساب، وظیفه ما چیست؟ باید شک بکنیم که وظیفه ما چیست؟! اگر در چنین موضوعی با این مقدمات، عاقلی ادعای شک بکند مردم او را عاقل می‌دانند؟! خدا این پیغمبر را رساند، این ائمه معصومینعليهم‌‌السلام را، حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها را، این دختر حضرت زهرا‌سلام‌‌الله‌‌عليها را که اینجا پرچم او بلند است و هرروز می‌بینید، این‌ها برای چیست؟!

به‌هرحال حقیقت این است که هیچ‌کدام از ما معصوم نیستیم. اگر یک روز هم می‌نشینیم و فکر می‌کنیم و تصمیم می‌گیریم معلوم نیست چند روز ادامه پیدا کند، بالاخره انگیزه‌های فردی، جوانی، موقعیت اجتماعی، انتظارات دوستان، محیط و این‌ها اثر می‌کند تا زمینه انتخاب فراهم بشود.

تناسب نعمت و تکلیف

روشن است که هرکس نعمتش بیشتر است تکلیفش نیز سنگین‌تر است. آن کسی که در نزدیک قطب جنوب زندگی می‌کند تکلیف او مثل ما نیست، به همان اندازه که فهمیده به همان اندازه تکلیف دارد؛ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا.[10] ماییم که در کشور امام زمان‌علیه‌‌السلام در میان حوزه‌های علمیه با دیدن امثال حضرت امام و اشباه ایشان، دائماً می‌توانیم بفهمیم راه حق چیست، کجا باید برویم و چه‌کار باید بکنیم ولی برای آن بیچاره‌ها این شرایط فراهم نیست.

بنده به حدود چهل کشور دنیا رفتم و مردم را از نزدیک دیدم که چگونه هستند. آدم‌هایی هستند که کم نیستند و ذاتاً آدم‌های فطری بدی نیستند، محیط این‌گونه ایجاب کرده، حالا نمی‌گویم مجبور هستند ولی عوامل حرکت خیر برایشان خیلی کم است. خدا از آن‌ها همان اندازه که می‌فهمند و می‌توانند می‌خواهد. ما که این نعمت‌ها را در اختیارمان گذاشته، تکلیف ما ده‌ها و صدها برابر از آن‌ها سنگین‌تر است. تازه ما باید راه بیفتیم و آنجا برویم و آن‌ها را راهنمایی کنیم و آن‌ها دستشان دراز است که بیایید؛ بنابراین با این مقدمات که خیال می‌کنم خدا حجت را بر ما تمام کرده، نمی‌توانیم بگوییم نمی‌دانستم، نمی‌فهمیدم، شک داشتم، واجب‌ترین کار این است که بفهمیم خودمان چگونه باید زندگی کنیم و این را به دیگران منتقل کنیم. این از نانوایی که نان بپزد تا شکم مردم را سیر کند تا غسالی که مرده را دفن کند از هردو واجب‌تر است. اگر کوتاهی کنیم هیچ عذری نداریم. ولی بالاخره هوس هم داریم؛ خیلی از ما هنوز زن نگرفتیم، می‌گوییم باید یکجوری باشد که فردا فلان دختری را که می‌خواهیم به ما بدهند، فلان پستی را دوست داریم، امکانش را داشته باشیم که به آن پست برسیم و الی ماشاءالله. البته زمینه‌های هوس هم متعادل است؛ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً،[11] وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ.[12]

زندگی در دنیا؛ امتحانی همراه با خیر و شر! 

ما به اندازه فهمی که داریم، حالا اگر کوتاهی نکرده باشیم، در روی این کره زمین جایی سراغ نداریم که برای شناختن حق، شناختن دین حق، شناختن خدا و قرب خدا جایی بهتر از این محیط وجود داشته باشد. ما سراغ نداریم. مراتبی دارد، اندکی پایین‌تر، یک، دو، سه، دیگر گفتم بین صفر و صد را راحت می‌شود تقسیم‌بندی کرد. این معنایش این است که هیچ عیب و نقصی در کار نیست؟ نخیر، هیچ جای این عالم کامل محض نیست. اصلاً این خاصیت این عالم است و برای امتحان باید این عیب‌ها باشد. کدام پیغمبر و امامی بود که در زندگی خودش و خانواده‌اش همه‌چیز به‌طور کامل وجود داشت و هیچ عیب و کوتاهی و نقصی نبود؟ کدام پیغمبر را سراغ دارید؟ این پیغمبر اسلام بود با چه کسانی ازدواج کرد؟ با چه کسانی تا آخر عمرش زندگی کرد؟ مردم با یک فردی که نسخه‌بدل خودش بود و از طرف خدا برای راهنمایی مردم بعد از وفات خودش تعیین کرد، با او چه‌کار کردند؟! با بچه‌های همین پیغمبر چه‌کار کردند؟! همین طرفداران، مسلمان‌ها چه‌کردند؟! آنوقت ما توقع داریم در محیطی که زندگی می‌کنیم هیچ نقصی نباشد، همه‌چیز به اندازه خودش باشد نه یک‌ذره کم و نه یک‌ذره زیاد. نمی‌شود، این عالم این‌گونه نیست، برای اینکه همه در حال تحول هستیم، در حال امتحان دادن هستیم، باید زمینه رشد بیشتر برایمان فراهم شود، باید زمینه عقب‌گرد هم برایمان فراهم شود و هردو که می‌شود در دیگران هم اثر می‌گذارد. خدا این بساط را عالمانه و حکیمانه راه انداخته است و از دست او در نرفته است. ما باید شرایط خودمان را درک کنیم، ببینیم از این شرایط چگونه استفاده کنیم که بتوانیم آن راهی را که خدا دوست‌تر دارد برویم و به آن مقامی که خدا برای بهترین بندگانش در نظر گرفته برسیم. خدا زمینه آن را هم فراهم کرده است بنابراین هیچ جای شکی حتی یک درصد احتمال اینکه کاری واجب‌تر از این هست علی‌الظاهر امکان ندارد و این وجوب وقتی مضاعف می‌شود که بدانیم دشمنان این کار روزبه‌روز قوی‌تر می‌شوند و راه‌های بهتری برای اغوا و اضلال دیگران فراهم می‌کنند، یکی از این راها همین رسانه‌های مجازی است.

روش صحیح استفاده از دنیا

آن‌وقت‌هایی که من تازه مثلاً هفت، هشت ساله بودم و می‌خواستم عالَم را بشناسیم مهم‌ترین وسیله ارتباطی تلفن بود، آن‌هم تلفن‌های هندلی که در یک محدوده خاصی هر جا سیم تلفن رفته بود می‌شد از آن استفاده کرد. این بهترین وسیله بود؛ تلویزیونی نبود، آن‌وقتی که ما بودیم هنوز رادیو هم نبود اما امروز رادیو، تلویزیون و حالا این موبایل‌ها که دست بچه‌ها هست، یک کف‌دستی که با هر جا می‌خواهید ارتباط پیدا می‌کنید. این شمشیر دولبه است، هم می‌شود استفاده خوب کرد هم بد، اما عملاً بیشتر، استفاده‌های بد از آن می‌کنند. ما باید اول خود محتوای صحیح را خوب به دست بیاوریم، بعد راه انتقالش را از ابزارهای مختلف استفاده کنیم. خود این دسته‌بندی و تعیین و برنامه و این حرف‌ها، خودش یک اطلاعات و تجربه‌هایی می‌خواهد که سال‌ها باید دانشگاه ببینند تا این کار را بتوانند بکنند. این عالم، این‌گونه است. اگر ما به هر چیزی که مزاحم این فکر و این کار باشد بپردازیم ضرر کردیم. تا مزاحم نیست بله، بعضی چیزها مقدماتش هم هست، ما غذا نخوریم می‌میریم، بخواهیم غذا بخوریم بالاخره باید یک راه درآمدی هم داشته باشیم، پول تهیه کنیم. برای دیگران هم همین چیزها را باید فراهم کنیم، بچه باید از اول خواندن و نوشتن را یاد بگیرد، این وسایل باید فراهم شود تا به این‌ها برسد، اما آنچه در این مسیر و برای رسیدن به این هدف است، خودش اصالت ندارد. همه چیزهای دنیا می‌تواند عبادت شود و رنگ آخرتی پیدا کند، حتی بازی کردن با بچه، مگر امیرالمؤمنین تشریف نمی‌برد خانه بچه‌های یتیمی که پدرانشان را از دست داده بود می‌رفت با بچه‌ها چهار دست‌وپا راه می‌رفت، بازی می‌کرد، آن‌ها کار لغوی بود؟! برای علی‌علیه‌‌السلام عبادت بود. چرا؟ برای اینکه او این‌ها را طوری تنظیم می‌کند که به کمیل‌ها برسد. اگر این‌ها نباشد کمیلی هم پیدا نمی‌شود. ما هم این‌گونه کارهایی داریم که لازم است و باید بکنیم اما این‌ها آنوقتی برای ما مفید خواهد بود که همه وسیله برای آن هدف باشد. بدانیم هدف اصلی چیست، بدانیم چه چیزهایی برای رسیدن آن هدف لازم است، به اندازه ضرورتش هرچه بیشتر لازم است اولویت‌ها را بشناسیم و عمل کنیم، آنوقت سرتاپای زندگی‌مان عبادت می‌شود؛ حتی نفس کشیدن ما عبادت می‌شود.

نقش نیت در ارزش اعمال

شما روایت‌هایی که ماه رمضان نفس کشیدن صائم عبادت است را نشنیدید و نخواندید؟ نفس کشیدن چقدر عمل اختیاری است؟! و اگر کسی زندگی‌اش را این‌طور تنظیم بکند که کارهایی انجام بگیرد با رعایت اولویت‌ها برای اینکه به آن هدفی که خدا دوست دارد برسد، قطعاً ثواب نفس کشیدن او از نفس کشیدن صائم بیشتر است، صدها برابر بیشتر است. بستگی دارد به اینکه نیت من چیست؟ دنبال چه می‌گردم؟ دنبال هوس یا دنبال اطاعت خدا؟ اگر هم می‌خواهم راهش را یاد بگیرم برای این است که هم خودم عمل کنم و هم دیگران یاد بگیرند. اگر صرفاً بروم یاد بگیرم برای اینکه بروم یا کتاب بنویسم یا منبر بروم و پول دربیاوریم مثل سایر کارها می‌شود؛ إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ یک شعار نیست.

توجه به ارزش لحظه‌های زندگی

با این عرایضی که شاید بازهم از بنده یا از بزرگان و علما شنیده باشید و یا کتاب‌هایشان را خوانده باشید، باید زندگی را جدی‌تر بگیریم. دنبال سرگرمی نگردیم؛ حالا چه کنیم؟ یک جدول روزنامه حل کنیم تا سرمان گرم بشود. چقدر فرق است با اینکه حاضر نیست یک لحظه عمرش بی‌جهت و بی‌هدف صرف شود؟ او از زندگی کردن خسته می‌شود، این حاضر نیست یک لحظه‌اش را بدون قیمت گزاف از دست بدهد و یک روزی هم ما و هم آن‌ها به نتایج اعمالمان خواهیم رسید؛ آنوقت خیلی‌ها هستند که می‌گویند يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ؛[13] ولی دیگر فایده ندارد و گذشت.

تحصیل علوم خداپسند؛ معیار صحیح انتخاب رشته

حالا ما آمدیم علوم دینی را به خاطر وظایف انتخاب کردیم. در علوم دینی که وارد می‌شویم می‌بینیم دریایی است و بالاخره فکر می‌کنیم رشته‌های مختلفی باید باشد، هرچه هم تمدن پیش می‌رود و ارتباطات بیشتر می‌شود رشته‌ها هم بیشتر می‌شود و نیازها هم متنوع‌تر می‌شود. ما باید فکر کنیم که در بین این رشته‌هایی که تحت علوم دینی، معرفی می‌شوند الآن خدا برای من، کدام را دوست‌تر دارد؟ بعضی‌ها می‌گویند ببینید خودتان بر اساس سلیقه و ذوقتان از کدام رشته خوشتان می‌آید. گاهی در حدی برای کسانی غیر از این میسر نیست، اما آنچه فرمول نشان می‌دهد این است که باید بگوییم خدا کدام را از من بیشتر می‌خواهد؟ اگر این را شناختم و همتم را صرف کردم، هم در دنیا خوشحالم، کاری دارم می‌کنم که خدا دوست دارد؛ خدا دوست دارد خیلی معنی دارد، حالا کنارش یک زحمتی هم هست، بله، کدام کار است در دنیا که بی ‌زحمت باشد؟ گاهی به شهادت هم می‌رسد. بالاخره آخرش مرگ است، چه‌بهتر اینکه آدم مرگش در راهی واقع بشود که خدا بهتر می‌پسندد؛ بنابراین معیار انتخاب رشته‌تان فقط باید این باشد که اگر الآن من می‌توانستم از خدا سؤال بکنم که خدایا! تو درباره من چه می‌خواهی؟ حالا ممکن است از برادرم یا از رفیقم یک چیز دیگر بخواهد، او یک استعداد و ذوق دیگری دارد، شرایط خاص زندگی او طوری است که یک کار دیگری می‌تواند انجام دهد، از من چه می‌خواهی؟ این نعمت‌هایی که به من دادی در چه راهی صرف کنم؟ از پدرم، مادرم، همسرم، خواهرم، برادرم، دوستم، همسایه‌ام، آشنایم، استادم، شاگردم چگونه بهره‌برداری کنم که آن را که تو می‌خواهی تحقق پیدا کند؟

گدایی در خانه اهل‌بیت‌عليهم‌‌السلام ساده‌ترین راه کسب موفقیت

قطعاً ما به‌زودی در همه این‌ها نمی‌توانیم به رأی قطعی برسیم، کار آسانی نیست. خدا یک راه دیگر برای کمک قرار داده تا بدانیم خدا چقدر مهربان است؛ عقل داد، وحی هم داد، ائمه هم آمدند وحی را تفسیر کردند، چند قرن این‌ها یکی پس از دیگری آمدند مطالب را نوشتند، ضبط کردند تا به دست ما رسید ولی باز هم به یک جاهایی می‌رسد که دقیقاً نمی‌دانیم و آدم شک می‌کند. خدا به ما، یعنی ما شیعه‌ها یک نعمتی داده که یک راه آسان‌تری هم برای این پیدا کنیم؛ گدایی، برویم خدمت حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها بگوییم بی‌بی جان! ما گدا هستیم، گیر کردیم، نمی‌دانیم کدام راه را انتخاب کنیم، شما کمک کنید، از خدا بخواهید آن را که برای ما اصلح است به ما بفهماند و وسایل آن را فراهم کند. می‌گویید نمی‌کنند؟ تجربه کنید. هنوز نگفته می‌کنند، آنوقت اگر بخواهید و اصرار کنید و تضرع کنید نمی‌کنند؟! یعنی خیلی بار سنگینی روی دوش آن‌ها می‌آید؟! یا از خزانه خودشان کم می‌آید؟! این هم دیگر ساده‌ترین راهی است که هرکس نگاهش به گنبد حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌عليها می‌افتد می‌تواند از آن استفاده کند.

خدا نعمتش را تمام کرده، یک جای خالی نگذاشته که بگویند اگر این کار را کرده بود خیلی خوب بود، یک جایی که خیال می‌کنیم باید به خدا یاد داد به خاطر این است که عقل ما نمی‌رسد و الا او کارش را خوب بلد است.

قدم اول این است که راست و صاف با خدا بگوییم: خدایا! می‌خواهیم بنده باشیم، والسلام. او هم گفته وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ،[14] وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ؛[15] أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ* وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ. دیگر پیش او حجتی دارید؟! بگویید من نفهمیدم، نمی‌شد، می‌گوید مگر من تکلیف شاقی از تو خواستم؟! این است که همین‌جا هم بنده عاصی دعا می‌کنم شما آمین بگویید که خدا آنچه را دوست‌تر دارد به ما بفهماند، انگیزه‌اش را در ما تقویت کند، توفیق انجامش را به ما مرحمت کند به‌گونه‌ای که بهترین هدف‌ها را دنبال کنیم، لحظه‌ای از عمرمان تلف نشود، هر نفسی می‌کشیم بهترین بهره را از این نفس کشیدنمان ببریم؛ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ،[16] خدا خسته نمی‌شود این طور نیست که به حرف من و شما گوش بکند و دعای این را مستجاب کند بگوید و دیگر وقت ندارم، برو فردا بیا! هر وقت آمدی اگر صادقانه بیایی جوابش آماده است. سعی کنیم خودمان را فریب ندهیم، هرچه می‌شود روی هوای نفس پا بگذاریم، از رهنمودهای قرآن و سنت و رفتار اهل‌بیت و پیروان واقعی آن‌ها که شاید در زمان ما بهترین نمونه آن خود امام بود اقتباس کنیم، فرمایشات آن‌ها که همه درواقع تفسیری برای آیات و روایات است را بهتر یاد بگیریم و بهتر عمل کنیم.

وصلی ‌الله علي محمد و آله الطاهرين

 


[1]. نجم، 39.

[2]. مائده، 32.

[3]. مائده، 27.

[4]. نازعات، 24.

[5]. مؤمنون، 115.

[6]. شعراء، 121.

[7]. ص، 24.

[8].شعراء، 8، 67، 103، 121، 139، 158،‌ 174 و190.

[9]. مائده، 32.

[10]. بقره، 286.

[11]. انبیا، 35.

[12]. اعراف، 168.

[13]. زمر، 56.

[14]. ذاریات، 56.

[15]. یس، 61.

[16]. حج، 70.