پلورالیسم دینى(2)
در ادامه بحث پلورالیسم مناسب است در این جلسه ابتدا به بررسى انگیزه هاى عقلانى پیدایش تفكر پلورالیسم دینى بپردازیم و ببینیم صرف نظر از انگیزه هاى سیاسى كه احیاناً ممكن است در پشت طرح این اندیشه وجود داشته باشد، چه انگیزهاى باعث شده كه برخى بدون آن كه واقعاً غرض و مرضى داشته باشند با انگیزه هاى عقلانى و منطقى (لااقل در نظر خودشان) این مسأله را طرح كنند. در تحلیل این مسأله باید بگوییم جداى از انگیزه هاى سیاسى، حداقل دو انگیزه دیگر ممكن است براى این مسأله در نظر گرفت.
دخالت عامل روانى در پیدایش تفكر پلورالیسم
انگیزه اول یك انگیزه روانى است. توضیح این كه:
در حال حاضر نزدیك به شش میلیارد نفر در جهان زندگى مىكنند كه ادیان و مذاهب و مرام و مسلك هاى مختلفى دارند، و گرایش آنها به یك دین و مذهب و فرقه خاص هم، از روى دشمنى و عناد با ادیان دیگر و انكار حق نیست بلكه بسیارى از آنها صرفاً به این علت كه در منطقه جغرافیایى و كشور خاصى متولد شدهاند و یا پدر و مادرشان دین و مذهب خاصّى داشته اند، آن دین و مذهب را قبول كردهاند و بسیارى از آنان نیز واقعاً به دستورات و احكام دین خود پاى بند و ملتزم هستند. با چنین وضعیتى، اگر ما معتقد باشیم كه تمامى ادیان دنیا غیر از اسلامْ باطل و متدینان به آن ها جهنمى هستند، و در
بین مسلمانان نیز غیر از فرقه شیعه اثنى عشریه تمامى مذاهب و فرق دیگر اسلامى و معتقدان به آنها بر باطل و جهنمى اند، باید بگوییم غیر از دویست میلیون نفز از مردم دنیا (آن هم به شرط ایمان و عمل صالح) بقیه، كه نزدیك به پنج میلیارد و هشتصد میلیون نفرند، در گمراهى و ضلالت و اهل عذاب و جهنّمند. آیا به راستى مىتوان چنین چیزى را پذیرفت؟ مگر آن انسان هاى بینوایى كه صرفاً به خاطر این كه در كشورهاى مسیحى به دنیا آمدهاند و یا پدر و مادرشان مسیحى بوده اند، آیین مسیحیت را قبول كرده و در همان مسیحیت خودشان هم بسیار مؤمن و معتقد هستند چه گناه و خطایى مرتكب شدهاند كه باید مستحق عذاب و آتش الهى باشند؟! این مسأله را هم اضافه كنید كه در میان افرادى هم كه شیعه اثنى عشرى هستند بسیارى از آنان اهل گناهان كبیره و فسق و فجورند و لذا گرچه اعتقاداتشان حق است اما به دلیل اعمال ناشایست و باطلشان آنها نیز اهل عذاب و جهنّمند. اگر واقعاً اینطور باشد پس همه جهنمى اند! به قول آن ضرب المثل معروف «على مىماند و حوضش» و روز قیامت دیگر كسى باقى نخواهد ماند كه ساقى كوثر او را سیراب كند!
بدین ترتیب این مسأله روانى كه به ذهن و روح انسان فشار مىآورد و او را آزار مىهد و پذیرش آن دشوار مىنماید، سبب مىشود كه انسان فكر كند همه خوبند و اهل نجات؛ مسلمان و شیعه دوازده امامى حق است و دین دیگران نیز خوب و بر حق است؛ اصلا چه بسا آنها نجیب تر و پاك تر از ما و در عمل به دین خودشان راسخ تر از ما باشند. به هر حال، با پذیرش كثرت ادیان بر حق و درست، انسان خود را از آن تنش روحى و اضطراب روانى مىرهاند.
عامل اجتماعى پیدایش تفكر پلورالیسم
عامل دومى كه احیاناً سبب تقویت اندیشه پلورالیسم دینى در ذهن افراد
مى شود در واقع یك عامل اجتماعى است. توضیح این كه: ما در طول تاریخ شاهد جنگ هاى ویرانگر و خانمان سوز متعددى هستیم كه ریشه مذهبى و دینى دارند و انسان ها صرفاً به خاطر اختلاف دینى و فرقهاى با یكدیگر درگیر شده و به جنگ و قتل و غارت پرداخته اند. نمونه بسیار معروف و بارز آن، جنگ هاى صلیبى است كه طىّ آن هزاران نفر از مسیحیان و مسلمانان كشته شدند و چه ویرانى ها كه به بار آمد و چه ثروت ها و نیروها و امكاناتى كه براى اداره این جنگ ها بیهوده بر باد رفت؛ ثروت ها و نیرو و امكاناتى كه مىتوانست در راه آبادانى و خوشبختى بشر صرف شود. همین امروز هم در یكى از كشورهاى پیشرفته، و به تعبیرى متمدن دنیا؛ یعنى انگلستان، شاهد درگیرى هاى خونین بین دو فرقه كاتولیك و پروتستان هستیم؛ و یا در هندوستان و پاكستان و برخى كشورهاى افریقایى، در آستانه قرن بیستویكم همچنان شاهد نزاع ها و جنگ هاى فرقهاى و مذهبى و ویرانى ها و قتل و غارت هاى حاصل از آن هستیم. در حالى كه این مسأله به راحتى قابل حل است؛ اگر ما معتقد باشیم هم اسلام خوب است هم مسیحیت، هم پروتستان حق است هم كاتولیك، هم شیعه صراط مستقیم است هم سنّى، دست دیو زشتخوى اختلافات و جنگ هاى فرقهاى و مذهبى از دامان جامعه بشرى كوتاه خواهد شد. به راستى آیا سزاوار نیست كه بشر متمدن امروز به جاى برخوردهاى قهرى و خشنوت آمیز بر سر عقاید و ادیان، به هم زیستى و صلح و صفا روى آورده، دگماتیسم و جزم گرایى را به كنار نهاده و به همه ادیان و مذاهب به دیده احترام بنگرد و اعتقادات و نظرات دیگران را نیز همچون اعتقاد خویش بر حق بداند؟ جنگ و نزاع، كار انسان هاى جاهل و غیرمتمدن است؛ انسان امروز انسانى متمدن و فهمیده است!
پس به طور خلاصه این شد كه غیر از انگیزه هاى سیاسى و مغرضانه،
حداقل دو انگیزه عقلایى براى پیدایش و قبول پلورالیسم وجود دارد:
یكى آن گرایش عاطفى بود كه مىگفت نمىشود همه انسان ها به جهنم بروند، و دومى هم براى جلوگیرى از جنگ و خونریزى است. اكنون سؤال این است كه آیا راه حل این مشكلات همین است؟ اگر بخواهیم از جنگ هاى مذهبى و اختلافات فرقهاى جلوگیرى كنیم تنها راه حل آن این است كه بگوییم هه ادیان درست و بر حق هستند؟ و نیز اگر بخواهیم جلوى جهنمى شدن انسان هاى بى شمارى كه هیچ گناهى ندارند و صرفاً به خاطر برخى مسائل اجتماعى و نظایر آن نتوانستهاند راه حق را ـ كه به نظر ما اسلام است ـ بشناسند، بگیریم، آیا تنها راه آن این است كه بگوییم بت پرستى هندویان و سه خدایى و تثلیت مسیحیان و توحید و یكتا پرستى مسلمانان، همه درست و بر حق اند؟ آیا راه دیگرى وجود ندارد؟
ارزیابى انگیزه روانى طرح اندیشه پلورالیسم
در پاسخ باید بگوییم: اما نسبت به جهنمى بودن همه افرادى كه دینى غیر از اسلام شیعى دوازده امامى را پذیرفته اند، باید بگوییم این مطلب صحت نداشته و اسلام چنین چیزى نمىگوید. درست است كه ما مىگوییم مذهب حق یكى است، اما كسانى را كه مىگوییم اهل جهنّم و عذابند افرادى هستند كه «اهل عناد» باشند؛ یعنى با آن كه حق برایشان روشن است ولى به خاطر دشمنى و سایر اغراض باطل، آن را نمىپذیرند. اگر كسى به هر دلیلى نتوانست حق را بشناسد، حكم او با كسى كه حق را شناخته و نپذیرفته، تفاوت دارد. ریشه این مسأله به بحث مستضعف فكرى و جاهل قاصر و جاهل مقصر،كه یك بحث فقهى، كلامى است، باز مىگردد، توضیح این كه:
مستضعف، گاهى به افرادى اطلاق مىشود كه از نظر اجتماعى تحت سلطه
زورگویان و ستمگران هستند و از حق و حقوق خود محرومند. اما یك اصطلاح دیگر مستضعف مربوط به علم كلام است و به فردى اطلاق مىشود كه به خاطر ضعف شناخت، از رسیدن به راه حق و درست محروم است. ضعف شناخت نیز مىتواند معلول عوامل مختلفى باشد؛ مثل این كه اصلا اسلام به او معرفى نشده و چیزى از آن نشنیده است، یا معرفى شده اما به علّت ضعف قواى شناختى از درك ادله عاجز است، یا گرچه ادلّه را مىفهمد اما در جامعهاى زندگى مىكند كه در مقابل این ادلّه شبهاتى القا مىكنند كه نه خود او پاسخ آنها را مىداند و نه مىتواند براى حل آنها به شخص دیگرى مراجعه كند، و عوامل دیگر.
همچنین جهل به حق گاهى جهل تقصیرى است و گاهى جهل قصورى و بالطبع جاهل هم بر دو قسم است: جاهل مقصر و جاهل قاصر. جاهل مقصر به كسى اطلاق مىشود كه على رغم دسترسى به همه امكانات، اعم از رشد فكرى و قدرت علمى و آزادى اجتماعى و دسترسى به اطلاعات و...، سستى و تنبلى كرده و به دنبال تحقیق و مطالعه براى شناخت حق نرفته است. جاهل قاصر كسى است كه به هر دلیلى امكان دسترسى به حق را نداشته و تشخیص حقیقت برایش میسّر نبوده است.
پس ما در واقع سه گروه افراد داریم: 1ـ كسانى كه حق را شناختهاند اما به دلیل لجاجت و تعصب و دشمنى و عوامل دیگر زیر بار آن نمىروند؛ 2ـ كسانى كه حق را نمىشناسند اما همه گونه امكانات براى كشف آن در اختیارشان هست؛ 3ـ كسانى كه حق را نمىشناسند و امكان نیل به آن را هم نداشته و ندارند. از نظر معارف اسلامى آن چه مسلّم است گروه اول اهل عذاب و مخلّد در آتشند. جاهل مقصّر نیز به اندازه تقصیرى كه كرده عذاب مىشود اما ممكن است مخلّد در آتش و عذاب نباشد. با جاهل قاصر، كه مستضعف
فكرى هم از جمله افراد آن به شمار مىرود، نیز در روز قیامت معامله خاصى مىشود كه در بعضى روایات آمده و به هر حال این گونه نیست كه مستقیماً و بدون هیچ گونه مقدمهاى او را به جهنّم ببرند. بنابراین، بین این عقیده كه «تنها یك دین حق در جهان وجود دارد» و «جهنمى شدن اكثریت قریب به اتفاق مردم كره زمین» هیچ تلازمى وجود ندارد.
ارزیابى عامل اجتماعى طرح اندیشه پلورالیسم
و اما نسبت به انگیزه دوم؛ یعنى جنگ هاى ناشى از اختلافات دینى و فرقهاى نیز باید بگوییم ما هم معتقدیم و قبول داریم كه پیروان ادیان و مذاهب و فِرَق مختلف نباید به خاطر اختلافات مذهبى و اعتقادى با هم درگیر شوند، بلكه باید به صورت مسالمت آمیز در كنار یكدیگر زندگى كنند. اما یگانه راه این مسأله آن نیست كه قائل به حقانیت همه ادیان شویم؛ بلكه راههاى دیگرى نیز وجود دارد و دین اسلام راه حل دیگرى براى این مسأله ارائه كرده است. اولا اسلام، هم از مسلمانان و هم از پیروان سایر ادیان دعوت مىكند كه در مورد عقاید خود با یكدیگر بحث علمى و گفتگوى منطقى داشته باشند:«وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتىِ هِىَ اَحْسَنُ1؛ و با ایشان به نیكوترین روش، بحث و مجادله نما.» و ثانیاً در مقام عمل نیز از نظر برخورد و رفتار مسلمانان با غیر مسلمانان، آنها را به چند گروه تقسیم كرده است:
الف ـ پیروان ادیان توحیدى و آسمانى: اسلام نسبت به پیروان ادیانى نظیر مسیحیت، یهودیت و زرتشتى كه گرچه تحریف هایى در آنها رخ داده اما اصل و ریشه صحیحى دارند، روش خاصى در پیش گرفته و با آنان بسیار مدارا مىكند؛ جان و مال و نوامیس آنان محترم است و مىتوانند در جامعه اسلامى
1ـ نحل / 125.
معابد و كلیساهاى خود را داشته باشند و به عبادت بپردازند، ازدواج و طلاق و معاملاتشان را بر طبق احكام دین خود انجام دهند و در مقابلِ مالیات هایى نظیر خمس و زكوة كه مسلمانان به دولت اسلامى مىپردازند اسلام براى اینان مالیات خاصى كه اصطلاحاً جزیه نامیده مىشود، وضع كرده و به ازاى آن از جان و مال آنها محافظت نموده و سایر خدمات اجتماعى را در اختیار آنها قرار مىدهد. اینان در بسیارى از حقوق، هم سنگ مسلمانان بوده و هیچ تفاوتى با آنان ندارند؛ و همه شنیده ایم كه رهبر فرزانه و عدالت گستر اسلام، حضرت على(علیه السلام)، در واكنش به ظلمى كه به یك شهروند غیرمسلمان رفته بود و سپاه معاویه خلخال از پاى یك زن غیر مسلمان كشیده بودند، فرمود: اگر شخص مسلمان از غصّه این امر بمیرد جا دارد و ملامتى بر او نیست.
ب ـ كفّار معاهَد: دسته دیگرى از غیرمسلمانان هستند كه پیرو ادیان توحیدى نیستند ولى بر اساس قرارداد و معاهدهاى كه با حكومت اسلامى دارند مىتوانند در همسایگى مسلمانان و یا حتى در داخل جامعه اسلامى و در میان مسلمانان زندگى كنند. به این دسته اصطلاحاً «كفار معاهَد» گفته مىشود. البته حقوق و شرایط و وضعیت همه آنها به یك نحو نیست بلكه بسته به نوع قراردادى كه با حكومت اسلامى دارند فرق مىكند؛ اما به هر حال اسلام با این گروه از غیرمسلمانان نیز مدارا نموده و جان و مال و نوامیس آنان محفوظ است.
ج ـ كفّار اهل الحرب:دسته سوم از غیرمسلمانان آنهایى هستند كه به قول معروف به هیچ صراط مستقیمى نیستند و حاضر به هیچ نوع مصالحه و انعقاد قرارداد نمىباشند و یا وقتى پیمان مىبندند آن را نقض مىكنند:«لَایَرْقُبُونَ فِیكُمْ اِلاًّ وَ لاذِمَّةً1؛ دربـاره شما نـه خویـشاونـدى را مـراعـات مىكنند و نـه
1ـ توبه / 8.
تعهدى را.» اسلام در مورد این گروه مىگوید اگر به هیچ نحو حاضر به بحث و مناظره نیستند و به هیچ توافقى تن نمىدهند، با آنها بجنگید و آنان را به زور وادار به تسلیم كنید. البته حتّى در این جا هم نمىگوید آنها را بكشید و نسلشان را از میان بردارید، بلكه جنگ تا جایى ادامه مىیابد كه حاضر به تمكین گشته و سر به راه شوند و دست از فتنه جویى بردارند.
بنابراین، اسلام در رابطه با غیرمسلمانان در مرحله اول، دعوت به بحث و مناظره مىكند تا از طریق منطق و استدلال به حقیقت دست یابند و معلوم شود حق با كیست. و در مرحله دوم نیز در صورت عدم پذیرش اسلام از سوى فرد یا گروهى، داوطلب جنگ و نزاع با آنان نیست، بلكه دعوت به صلح و هم زیستى مسالمت آمیز مىكند.
ذكر یك نمونه تاریخى از نحوه برخورد اسلام با غیرمسلمانان
در همین جا بد نیست اشارهاى داشته باشیم به داستان نصاراى نجران كه پیامبر حاضر به بحث و مناظره علمى با آنان شد و آنها در بحث مغلوب شدند اما در عین حال زیر بار نرفتند و حاضر نشدند مسلمان شوند. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)از جانب خدا مأمور شد آنان را دعوت به مباهله كند و قرار شد روز بعد به نقطه مشخّصى بیایند و به یكدیگر نفرین كنند تا هر كس كه بر باطل است عذاب الهى بر او فرود آید. مسیحیان نجران ابتدا مباهله را قبول كردند اما وقتى فردا آمدند و دیدند پیامبر با عزیزترین كسانش، یعنى دخترش فاطمه و حضرت على و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) آمده، عقب نشینى كرده و حاضر به مباهله نشدند و انعقاد قرارداد و پرداخت جزیه به حكومت اسلامى را پذیرفتند.
به هر حال مىبینیم كه تنها راه جلوگیرى از جنگ هاى فرقهاى و مذهبى، بر حق دانستن تمامى ادیان و مذاهب و فرق نیست بلكه راه هاى دیگرى نیز وجود دارد و اسلام خود، راه حلّى منطقى و بسیار پیشرفته در این زمینه دارد.
بازگشت به بحث اصلى
اكنون باید به اصل بحث بازگردیم و به تحلیل و نقد و بررسى ادله پلورالیسم بپردازیم. ابتدا باید تذكر دهیم كه همان طور كه قبلا نیز اشاره شد پلورالیسم در عرصه هاى مختلفى قابل طرح است كه فعلا در صدد بررسى پلورالیسم دینى هستیم و به عرصه هاى دیگر آن نظیر پلورالیسم سیاسى، اقتصادى و غیر آنها نظر نداریم و صحت و سقم و چند و چون آنها از محل بحث ما خارج است.
گرچه در دوران معاصر، پرچمدار تفكر پلورالیسم دینى جان هیك محسوب مىشود و آثار متعددى در این زمینه دارد اما در مورد تفسیر پلورالیسم دینى و مراد از آن، بیان واحدى وجود ندارد و تبیین هاى مختلفى از آن شده است كه حداقل سه نحوه بیان را مىتوان تشخیص داد.
تفسیر اول از پلورالیسم دینى
بیان اول این است كه «همه ادیان آمیزه هایى از حق و باطلند و حق یا باطل محض در میان آنها وجود ندارد.» در توضیح این بیان چنین گفته مىشود كه شما اگر ادیان مختلف عالم را بررسى كنید، مشاهده خواهید كرد دینى كه سر تا پا حق یا باطل باشد نداریم. بسیارى از عناصر مشترك بین آنها وجود دارد. بسیارى از احكام، عقاید و ارزش هاى یك دین مورد تأیید دین دیگر هم هست؛ مثلاً قرآن مىفرماید همان چیزهایى را كه بر بنى اسرائیل نوشتیم، براى شما هم همان ها را قرار دادیم؛ از جمله در مسأله قصاص تصریح مىكند كه این حكم همان است كه براى یهودیان و مسیحیان قرار داده بودیم1. همچنین شما مىتوانید مسائل خرافى و عقاید باطل را در همه ادیان پیدا كنید. بنابراین چه در زمینه اعتقادات، چه احكام و چه ارزش ها حق هایى در عالم
1ـ ر.ك: مائده / 45 ـ 48.
وجود دارد، ولى مجموعه آنها در یك جا جمع نیست بلكه در هر دینى بخشى از حقیقت وجود دارد. به همین دلیل لزومى ندارد شما ملتزم و معتقد به یك دین خاص باشید، بلكه مىتوانید هم یهودى باشید، هم مسیحى، هم مسلمان، هم بودایى و هم...؛ به این معنا كه به عناصر خوب هر یك از آنها معتقد و ملتزم باشید. شما مىتوانید حتى در بودیسم هم، كه اعتقادى به وجود خدا ندارد، عناصر مثبتى همچون آرامش روح، تمركز، وارستگى از دنیا و امثال آنها را پیدا كنید. البته این بیان یك گرایش افراطى دارد كه مىگوید آمیزه حق و باطل هر یك از ادیان به حدى است كه حتى نمىشود گفت یكى بهتر از دیگرى است، بلكه همه آنها در یك حد هستند، و گرایش معتدل تر آن این است كه گرچه در همه ادیان، حق و باطل وجود دارد اما درصد حق و باطل در همه آنها یكسان نیست و تفاوتى از این نظر بین آنها وجود دارد كه موجب مزیت نسبى برخى مىشود، ولى به هر حال مزیت مطلق وجود ندارد و همه، هم زیبایى ها و هم زشتى هایى دارند.
ارزیابى تفسیر اول پلورالیسم دینى
در ارزیابى این بیان اولا باید بگوییم هر انسان منصفى با توجه به همان اطلاعات اجمالى كه راجع به ادیان مختلف دارد تصدیق مىكند كه نمىتوان گفت ترجیحى بین ادیان مختلف وجود ندارد و همه آنها مساوى اند. در برخى از این ادیان كارها و اعتقاداتى وجود دارد كه زبان و قلم از گفتن و نوشتن آن شرم دارد. آیا به راستى مىتوان حیوان پرستى و گاو و سگ پرستى را با خداپرستى در یك ردیف قرار داد؟ آیا مرام و اعتقاد آن بت پرستانى كه در هندوستان آلت تناسلى را مىپرستند و در برابر آن به خاك مىافتند و افراد عقیم براى درمان خود روى آن آب تبرك ریخته و تناول مىكنند، با مذهب
نجات بخش اسلام كه جامع كمالات و محاسن بى شمار است و امر به پرستش خداوند بى همتا مىكند، در یك حدّ و اندازه هستند؟! به هر حال به نظر ما بسیار روشن است كه سخن از یكسانى و هم سنگى همه ادیان راندن و قول به تساوى ارزش و انتخاب هر یك از آنها، مطلبى است كه هیچ انسان عاقلى آن را برنمى تابد.
و ثانیاً به خصوص از نظر ما كه مسلمان و معتقد به قرآن و اسلام هستیم چنین مطلبى به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. ما نمىتوانیم بعضى از قرآن را قبول كرده و بعض دیگر آن را انكار كنیم. انكار بعضى از قرآن، به منزله انكار جمیع آن است و كسى نمىتواند خود را مسلمان بداند و در عین حال بعضى از قرآن را قبول نداشته باشد. قرآن در این باره مىفرماید:«اَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُروُنَ بِبَعْض فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ اِلّا خِزْىٌ فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ الْقِیَمَةِ یُرَدُّونَ اِلَى اَشَدِّ الْعَذَابِ1؛ آیا به پارهاى از كتاب ایمان مىآورید و به پارهاى كفر مىورزید؟ پس جزاى هر كس از شما كه چنین كند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سخت ترین عذاب ها باز برند.» و در جاى دیگر مىفرماید:«كسانى كه مىخواهند بین خدا و پیامبرانش جدایى بیندازند و مىگویند به برخى ایمان مىآوریم و به برخى كافر مىشویم، اینان در حقیقت كافرانند2.» به هر حال به نظر ما مسلمانان آن چه كه به عنوان اسلام و قرآن از طرف خدا و پیامبرش به مردم ابلاغ شده، تماماً حق و درست بوده و هیچ باطل و خرافهاى در آن راه ندارد:«وَ اِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ؛3 و به راستى كه آن كتابى ارجمند است كه از پیش روى آن و از پشت سرش باطل به سویش نمىآید.»
1ـ بقره / 85.
2ـ نساء / 15.
3ـ فصّلت / 41 ـ 42.
البته از این كه بپذیریم در سایر ادیان هم عناصر حقّى وجود دارد، ابایى نداریم و این مسأله مشكلى پیش نمىآورد؛ مثلاً این شعار معروف زرتشت: «گفتار نیك، پندار نیك، كردار نیك» شعار خوبى است و كسى منكر آن نیست. به خصوص ادیانى مثل مسیحیت، یهودیت و زرتشتى گرى كه ریشه الهى و وحیانى دارند، گر چه به اعتقاد ما دستخوش تحریفاتى شده اند، اما همچنان اعتقادات و عناصر حق و درستى در آنها وجود دارد. ولى باید توجه داشت كه معناى این سخن آن نیست كه ما بپذیریم اسلام هم به مانند ادیان دیگر آمیزهاى از حق و باطل است، و بگوییم فرقى نمىكند كه مسلمان یا یهودى یا مسیحى یا زرتشتى باشى، بلكه همان گونه كه گذشت به اعتقاد ما آن اسلامى كه خدا توسط پیامبر نازل كرده حق مطلق است و مشتمل بر هیچ باطلى نیست.
تفسیر دوم پلورالیسم دینى
بیان دومى كه از میان كلمات و مطالب در تبیین پلورالیسم دینى استفاده مىشود این است كه «همه ادیان، راه هاى متعددى به سوى حقیقت واحدند.» بیان اول مىگفت حقایق بین ادیان مختلف تقسیم شده و هر دین تنها مشتمل بر بخشى از حقیقت است، اما این بیان مىگوید حقیقت یك چیز بیشتر نیست و راه هاى مختلفى براى رسیدن به آن وجود دارد كه همان ادیان هستند؛ نظیر این كه براى رسیدن به شهر تهران، ورودى هاى مختلفى وجود دارد و افراد از مسیرهاى مختلف در شرق و غرب و جنوب و شمال به تهران وارد مىشوند. حقیقتى هم كه انسان ها طالب آن هستند یك چیز بیشتر نیست ولى از راه هاى مختلفى نظیر اسلام، مسیحیت، یهودیت، بودیسم و غیر آنها مىتوان به این حقیقت واحد رسید.
این بیان هم نظیر بیان اول داراى دو گرایش افراطى و معتدل است. گرایش
افراطى معتقد است كه همه این مسیرها از نظر كمیت و كیفیت یكسانند و تفاوتى ندارند. گرایش معتدل بر این عقیده است كه این مسیرهاى مختلف گرچه به نقطه واحد ختم مىشوند ولى از نظر مسافت و دورى و نزدیكى (كمیت) و از نظر سر راست یا پیچ و خم دار بودن (كیفیت) با هم تفاوت هایى دارند؛ یكى طولانى تر است و یكى كوتاه تر، یكى سرراست تر است و دیگرى پیچ در پیچ؛ و مثلاً اسلام نسبت به مسیحیت، مسیر سر راست و كوتاه ترى است، اما اگر كسى به مسیحیت و دستورات آن نیز معتقد بود و عمل كرد، او هم به حقیقت مىرسد.
براى اثبات این بیان دوم و تقویت آن، گاهى به اشعار و تمثیل هاى شعرا و عرفا تمسك مىكنند؛ نظیر این شعر مرحوم شیخ بهایى كه مىگوید:
هر جا كه روم پرتو كاشانه تویى تو *** هر در كه زنم صاحب آن خانه تویى تو
در میكده و دیر كه جانانه تویى تو *** مقصود من از كعبه و بتخانه تویى تو
مقصود تویى، كعبه و بتخانه بهانه
و خلاصه اگر پرده پندار دریده شود، عكس رخ یار را در همه جا، در مسجد و بتخانه و میكده و كنشت، مىتوان دید و «عِبَارَاتُنَا شَتَّى و حُسْنُكَ وَاحِدٌ؛ گر چه سخن هاى ما متعدد و مختلف است اما در واقع همه توصیف یك رخ زیبا بیشتر نیست.»
ارزیابى تفسیر دوم پلورالیسم دینى
آیا این بیان قابل قبول است و مىتوان به استناد آن، پلورالیسم دینى را
پذیرفت و گفت همه ادیان، اعم از مسیحیت، زرتشتى، یهودیت، اسلام، بودیسم و...، انسان را به حقیقت و كمال و سعادت مىرسانند؟
پاسخ این است كه البته در مقام تصور و ثبوت، چنین فرضى ممكن است؛ دایرهاى را در نظر بگیرید كه شعاع هاى مختلفى از اطراف دایره به مركز آن مىرود و همه به یك نقطه ختم مىشوند؛ ولى آیا در مورد ادیان موجود نیز مىتوان اثبات كرد كه این گونه هستند؟ با كمى دقت معلوم مىشود كه پاسخ منفى است.
اولین مسألهاى كه در اسلام مطرح است مسأله توحید و پذیرش خداى واحد است: «قُولُوا لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللَّهُ تُفْلِحُوا؛ بگویید معبودى جز خداى یكتا نیست تا رستگار شوید.» اما نظر مسیحیت در مورد همین مسأله این است: «اِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاثَة؛ همانا خداوند متعال سومى از سه تاست»؛ یعنى سه خدا داریم؛ یكى اب، كه خداى پدر و خداى اصلى است، یكى ابن، كه خداى پسر است و یكى هم روح القدس. برخى نیز مىگویند خداى سوم حضرت مریم است. این اعتقاد كه اصطلاحاً تثلیث نامیده مىشود، اعتقادى است كه قرآن و اسلام به شدّت آن را رد كرده و با آن مقابله نموده است و معتقدان به آن را كافر دانسته است: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا اِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَثَة وَ مَا مِنْ اِلَه اِلاَّ اِلَهٌ وَاحِدٌ وَ اِنْ لمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ؛1 كسانى كه گفتند خدا سومین از سه تاست، قطعاً كافر شده اند، و حال آن كه هیچ معبودى جز خداى یكتا نیست. و اگر از آن چه مىگویند باز نایستند، به كافران ایشان عذابى دردناك خواهد رسید.» تعبیر قرآن راجع به عقیده مسیحیان در مورد خدا و این كه حضرت عیسى را پسر خدا مىدانند بسیار عجیب است: «وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً. لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً اِدّاً. تَكَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الاَْرْضُ وَ
1ـ مائده / 73.
تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً؛1 و گفتند خداى رحمان فرزندى اختیار كرده است. واقعاً چیز زشتى را [بر زبان] آوردید. چیزى نمانده است كه آسمانها از این [سخن]بشكافند و زمین چاك خورد و كوه ها به شدت فرو ریزند.» به راستى كه تعبیر بسیار سنگینى است؛ اعتقاد به تثلیث و این كه عیسى پسر خداست به حدّى فاسد و ویران گر است كه از تأثیر فساد آن نزدیك است همه آسمان ها و زمین و كوه ها متلاشى و ویران شوند. آیا با وجود چنین تعابیرى مىتوان گفت اعتقاد به تثلیث و اعتقاد به توحید، هر دو به حقیقت واحد مىرسند؟! یك مذهب (اسلام) مىگوید گوشت خوك، حرام و پلید است و مذهب دیگر مىگوید بسیار هم خوب و لذیذ است و خوردنش هیچ اشكالى ندارد. اسلام مىگوید مشروبات الكى، بدترین چیزها و فرآورده شیطان است، و مسیحیت مىگوید بعضى از شراب ها خون خداست. كشیش در مراسم عشاى ربانى تكه نانى را در ظرف شرابى مىزند و در دهان شما مىگذارد و مىگوید این شراب وقتى داخل خون شما شد خون خدا مىشود! انسان هاى عاقل و بالغ كه جاى خود دارد، حتى كودكان هم مىفهمند كه این دو دین با این وضعیت هیچ گاه به نقطه واحدى نمىرسند. یكى مىگوید تا شراب نخورى خدایى نمىشوى، دیگرى مىگوید خوردن شراب یك كار شیطانى است؛ و ما هنوز هم مىگوییم اینها هر دو به حقیقت واحد رهنمون مىشوند!! روشن است كه سخنى است نابخردانه و به افسانه و شعر شبیه تر است تا واقعیت؛ مگر این كه خدا و شیطان را هم یكى بگیریم و بگوییم «مقصود من از كعبه و بتخانه تویى تو!» راستى كه جاى بسى تعجب و حیرت است كه برخى با این وجود بر «صراط هاى مستقیم» اصرار مىورزند و مىپندارند على رغم این همه تعارضات و تناقضات آشكار بین ادیان، همه آنها به نتیجه واحد مىرسند.
1ـ مریم / 88 ـ 90.
چگونه مىشود اسلام كه مىگوید «خدا هست» و بودیسم كه معتقد است «خدایى وجود ندارد» هر دو حقیقت واحد باشند؟!! چگونه مىشود هم على و هم معاویه، هم امام حسین و هم یزید و شمر بن ذى الجوشن، همه بر حق باشند و دنباله روى هر كدام، صراط مستقیمى باشد كه به نقطه واحدى مىرسد؟!! یكى به شرق و یكى به غرب، یكى به شمال و یكى به جنوب مىرود و در دو مسیر كاملا مقابل و دو قطب كاملا متضاد هستند، با این حال اصرار داریم كه همه، صراط هاى مستقیم به سوى حقیقت واحدند!!
ترسم نرسى به كعبهاى اعرابى *** این ره كه تو مىروى به تركستان است
به هر حال این تفسیر دوم از پلورالیسم دینى هم، كه بگوییم همه ادیان و مذاهب ما را به یك سرمنزل مقصود واحد مىرسانند، البته به عنوان شعر چیز خوب و قشنگى است اما عارى از واقعیت و حقیقت بوده و بطلان آن از آفتاب روشن تر است.
تفسیر سوم پلورالیسم دینى
سومین بیانى كه براى پلورالیسم دینى وجود دارد بیانى است كه در واقع مبتنى بر یك مبناى معرفت شناختى است كه بر اساس آن تمامى گزاره هاى غیر حسّى و غیر تجربى، بى معنا و غیر قابل نفى و اثباتند. البته توضیح مفصّل این مبنا مربوط به مباحث معرفت شناسى است، اما آن چه در این مجال مىتوانیم در توضیح این مبنا بگوییم این است كه:
در مباحث شناخت و معرفت شناسى، برخى (پوزیتیویست ها) این طور مىگویند كه شناخت ها و معرفت هایى كه ما داریم به طور كلّى به دو دسته تقسیم مىشوند: یك دسته، معلومات و معارفى است كه قابل تجربه حسّى و
عینى است؛ مثل این كه من مىگویم این چراغ روشن است، این قضیه قابل تجربه حسّى است؛ شما كلید را مىزنید، همه جا تاریك مىشود و هیچ چیز دیده نمىشود. دوباره كلید را مىزنید، همه جا روشن مىشود و مىتوانید اشیاى پیرامون خود را ببینید. یا وقتى مىگوییم آتش مىسوزاند، این قابل تجربه حسّى است؛ شما دستتان را نزدیك آتش مىبرید و مىبینید كه مىسوزاند. این دسته از قضایا و معرفت ها را كه قابل حس و تجربهاند مىشود گفت راست و دروغ، حق و باطل و درست و نادرست دارد. راه كشف آن هم همین حس و تجربه است.
اما دسته دیگر از قضایا و شناخت هاى ما آنهایى هستند كه قابل حس و تجربه نیستند. این گروه از گزاره ها را كه قابل نفى و اثبات عینى و تجربى نیستند، یا مىگویند اصلا بى معناست و یا مىگویند صدق و كذب در آن راه ندارد و از این نظر نمىتوان قضاوتى در مورد آنها كرد. پوزیتویست هاى افراطى مىگویند این نوع گزاره ها اصلا بى معنا هستند و مثل این مىماند كه بگوییم «نور این چراغ، ترش مزه است!» یا بگوییم «نور این چراغ، پادشاه انگلستان است!»؛ همچنان كه این دو گزاره بى معنا و مفهوم هستند، تمامى گزاره هاى غیر حسى و غیر تجربى نیز همین حكم را دارند. گزاره هاى دینى از همین سنخ هستند. گزاره هایى نظیر این كه «خدا هست»، «خدا یكى است»، «خدا سه تاست»، «خدا نیست»، سخنانى بى معنا و مفهومند كه دعوا كردن بر سر راست و دروغ و حق و باطل آنها بیهوده است و هیچ تفاوتى ندارد كه شما كدام یك را بگویید. چه بگویید «خدا یكى است» و چه بگویید «خدا سه تاست» هر دو گزاره از نظر ارزش كاملا یكسانند، چون در واقع اصلا ارزش و معنا و مفهومى ندارند. هیچ كدام نه لباس تن مىشود و نه غذاى شكم و نه هیچ گرهى از هیچ یك از مشكلات زندگى ما باز مىكند!
اما پوزیتویست هایى كه تا حدودى معتدل تر هستند، نسبت به گزاره هاى غیر حسّى و غیر تجربى، و به اصطلاح ماوارى طبیعى، مىگویند البته این گزاره ها بى معنا نیستند، ولى به هر حال چون از دسترس حس و تجربه بشر خارجند لذا نه مىتوانیم آنها را نفى كنیم و نه مىتوانیم اثبات كنیم. نتیجه این گرایش، نوعى شكاكیت و نسبیت است؛ یعنى در برابر گزاره هاى غیر حسى و غیر تجربى، و از جمله گزاره هاى دینى، یا مىگوییم حق و باطل آن را نمىدانیم، و یا مىگوییم حق و باطل و راست و دروغ بودن آنها نسبت به زمانها و افراد و جوامع مختلف تفاوت مىكند، و همه آنها هم حقند و هم باطل، هم راستند و هم دروغ؛ بستگى دارد نسبت به چه كسى و چه زمانى و چه جامعه و چه محیطى آنها را بسنجیم.
گاهى نیز گفته مىشود كه مفاهیم ارزشى و چیزهایى كه مربوط به خوب و بد و باید و نبایدها هستند، صدق و كذب و حق و باطل در آنها راه ندارد. گزاره هایى از قبیل «باید به عدالت رفتار كرد»، «نباید ظلم كرد»، «راست گفتن خوب است» و «دروغ گفتن بد است»، از مقوله احساس و سلیقه و عواطف و از این قبیل است و مانند دوست داشتن رنگ مىماند كه گرچه امرى معنى دار است اما پایه و اساس برهانى و استدلالى ندارد.
به هر حال بر طبق این تفسیر سوم از پلورالیسم دینى، اختلاف ادیان و گزاره هاى دینى، یا از قبیل اختلاف رنگ سبز و زرد است كه نمىتوان به طور مطلق گفت یكى زشت و دیگرى زیباست، بلكه باید گفت هر دو خوب و زیبا هستند، و یا این است كه بالاخره چون واقع و نفس الامر آنها براى ما معلوم نیست و فعلا بر ردّ و قبول هیچ یك نمىتوانیم برهانى اقامه كنیم، بنابراین نباید بر سر آنها دعوا كنیم؛ همه مثل هم هستند و تفاوتى نمىكند كه به كدامیك معتقد و ملتزم باشیم.
ارزیابى تفسیر سوم پلورالیسم دینى
براى بررسى این تفسیر از پلورالیسم دینى، چارهاى جز این نیست كه مبناى معرفت شناختى آن را مورد بحث و دقت قرار دهیم. براى این منظور، ابتدا باید توجه كنیم كه در مقوله معرفت شناسى، ما با این سؤالات مواجهیم:
1ـ آیا، همان گونه كه پوزیتویست هاى افراطى ادعا مىكنند، گزاره هایى كه از یك واقعیت حسى و تجربى حكایت نمىكنند، بى معنا هستند؟
2ـ آیا گزاره هایى كه مشتمل بر مفاهیم ارزشى هستند و باید و نباید و خوب و بد را مطرح مىكنند، متصف به صدق و كذب نمىشوند و حق و باطل در مورد آنها مطرح نیست؟
3ـ آیا به طور عموم، هر معرفتى، چه در زمینه بایدها و نبایدها و چه در زمینه هست ها و نیست ها، نسبى است و هیچ گزاره مطلق و ثابت و یقینى نداریم؟ یا این گونه نیست و ما مىتوانیم هم در زمینه هست ها و هم در زمینه بایدها یقینیاتى داشته باشیم؟
4ـ در خصوص معرفت دینى، آیا معرفت دینى یقینى و ثابت و مطلق داریم؟ یا همه معرفت هاى دینى تابع برداشت و به اصطلاح، قرائت هاى ماست؟ این بحث، همان بحث هرمنوتیك و تفسیر هرمنوتیكى متون دینى است.
براى بررسى صحت و سقم تبیین سوم از پلورالیسیم دینى، باید پاسخ سؤالات فوق روشن شود، كه ان شاء الله در بحث آینده به آن خواهیم پرداخت.