اگر ما بدانیم به مقامی میتوانیم برسیم که در عالم وجود بعد از خدای متعال هیچ موجودی به آن مقام نمیرسد، میفهمیم که حیف است چنین استعدادی را به پای یک چیز پلید یا بیارزش بریزیم. اگر آدم بداند به چه مقامی میتواند برسد، به این چیزهای پست حیوانی و بچهگانه دلخوش نمیشود. از آن طرف، وقتی انسان به عادتهای زشت، گناه، خودپرستی و ریاستطلبی مبتلا میشود، آن چنان میتازد که هر گناه و جنایتی را حاضر است مرتکب شود؛ حتی برای بعضیهایش توجیه دینی و کلاه شرعی نیز میسازد. فکر میکند که خلق شده که رئیس بشود! این خیال بچهگانهای است. تحسین یا تقبیح دیگران برای تو چه تأثیری دارد؟ آنکه از تو گداتر است و به کمک تو و شعارها و حمایتهایت احتیاج دارد، چگونه میخواهد مشکل تو را حل کند؟ این سقوطها برای این است که انسان فراموش میکند چیست، برای چه آفریده شده، کجا باید برود و راهش چیست؟