پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت علامه مصباح یزدی
منتشره شده در پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت علامه مصباح یزدی (https://mesbahyazdi.ir)

صفحه اصلی > تقیه در مَهامّ امور نیست ولو بلغ ما بلغ!

تقیه در مَهامّ امور نیست ولو بلغ ما بلغ!

گفت‌وگوی نشریه فرهنگ پویا با حضرت آیت‌الله مصباح یزدی
مصاحبه

 تقیه در مَهامّ امور نیست ولو بلغ ما بلغ!

گفت‌وگوی نشریه فرهنگ پویا با حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (دامت‌برکاته)؛ شماره 32، تابستان 1395

پویا: قبل از هر چیزی از جانب دوستان و عزیزانی كه در نشریه فرهنگ پویا فعال هستند، از حضرت عالی كمال تقدیر و تشكر را داریم كه الحمدلله در هر شماره بهترین پشتیبان برای فعالیت‌های ما در نشریه بوده‌اید. ان‌شاءالله كه بتوانیم تحت اشراف و هدایت‌های شما، منویّات حضرت امام راحل رضوان الله تعالی علیه و رهنمودهای مقام معظم رهبری را به كار ببندیم. موضوع این شماره ما اختصاص دارد به مساله موقعیت‌شناسی. اگر ممکن است درباره جایگاه فقهی این مساله توضیح بدهید که در چه مواردی موقعیت‌شناسی لازم است، تا بر اساس آن بتوانیم این مباحث را در حوزه‌های فرهنگ، سیاست، اقتصاد، و نیز مباحث نظری بررسی كنیم.

استاد:‌ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. با تشكر از عزیزانی كه این بصیرت را داشتند و یكی از خلأهای مهم جامعه را که تهیه چنین نشریه‌ای است پر کردند. موضوع موقعیت‌شناسی به یك اصل موضوعی برمی‌گردد  كه به صورت‌های مختلف به مصادیق آن اشاره می‌شود، ولی كم‌تر درباره خود این اصل، بحث تحقیقی به چشم می‌خورد. البته این تنها موضوعی نیست كه ما در فقه به عنوان یك اصل داریم و تلقی به قبول شده و از آن هم استفاده می‌شود، ولی رسماً مورد بحث قرار نمی‌گیرد. مثلاً ما در بیان فقها، بخصوص شیخ اعظم رضوان الله علیه در مكاسب، خیلی جاها می‌بینیم كه ایشان به یك اصل مسلّم استناد می‌كند و می‌گوید اگر این طور نشود، اختلال نظام لازم می‌آید. در این‌جا دیگر كسی حرفی ندارد بزند. من هیچ كس را ندیده‌ام که اشكال بكند در این‌كه شما که گفتید اختلال نظام لازم می‌آید، خوب لازم بیاید! آیه و روایت آن كجاست؟ این را همه قبول می‌كنند. ما در قواعد فقهی چنین چیزی ندیده‌ایم كه یكی از قواعد فقهی این است كه باید كارها به صورتی انجام بگیرد كه موجب اختلال نظام نشود.

یكی از این قواعد كه در عصر ما به عنوان یك سؤال مطرح شد و قبلاً پذیرفته می‌شد، اما به عنوان یك قاعده فقهی مطرح نمی‌شد، تأثیر زمان و مكان بر فتاوا و احكام در حكم‌های حكومتی است. شاید اولین كسی كه من صریحاً این مطلب را به عنوان یك قاعده از ایشان شنیدم، خود حضرت امام رضوان الله علیه بود، كه باید شرایط زمان و مكان را در نظر گرفت.

نمونه دیگر این که تشریع احكام و بیان و ابلاغ آن به‌تدریج‌ انجام گرفته است. مثلاً درباره تحریم شراب، این طور نبود که از ابتدا بگویند یكی از احكام این است كه شراب حرام است و هركس فردا شراب خورد، باید او را حدّ بزنند. ابتدا با لحنی ملایم می‌فرماید: «لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى»1 در حال مستی نماز نخوانید. بعد می‌گوید: خمر و میسر منافعی دارند و ضررهایی: «یَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ كَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا»2 این بیان مقداری غلیظ‌تر است؛ تا می‌رسد به این‌كه این‌ها از عمل شیطان است، «فَاجْتَنِبُوه»3 این‌ها كار شیطان است و باید حتماً‌ از آن اجتناب كنید، و كسی که مرتكب شود باید او را حدّ بزنند. این تدریج در بیان، یك اصل است. اما این‌که جای این كجاست؟ آیا وظیفه شارع و پیغمبر و امام است یا در جاهای دیگر هم جاری است؟ مثلاً‌ در مورد نهی از منكر، یا وقتی ولی‌فقیه می‌خواهد طبق مصالحی چیزی را منع بكند، آیا این اصل تدریج باید رعایت شود یا نه؟ آیا تربیت، سیاست و مدیریت جامعه اقتضائاتی دارد و در جایی که گناهی رواج دارد و اگر بخواهند حکمی را اعمال كنند، مفاسدی پیش می‌آید و اتهاماتی به نظام اسلامی و قوانین اسلامی زده می‌شود، باید این اصل را رعایت کرد؟ ممکن است در جایی مصلحت دانسته شده باشد كه مثلاً با سكوت و با مجامله و با تغافل از كنار آن عبور كنند، اما این یك قاعده می‌خواهد. درباره آن قاعده كجا بحث شده است؟‌ ضوابط و حدود آن چیست؟ این هم یكی از كمبودهایی است كه ما در كارهای خودمان داریم كه روی چنین مسائلی از نظر فكری و نظری درست كار نكرده‌ایم.

نمونه دیگر قاعده عسر و حرج است: «مَا جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»4 تقریباً همه پذیرفته‌اند كه هر حكمی که موجب عسر و حرج شد برداشته می‌شود. سؤالی كه كم‌و‌بیش در كتاب‌های فقهی به آن اشاره می‌شود این است كه ملاک، عسر و حرج فردی است یا نوعی؟ یعنی برای هر فردی که حکم موجب عسر شد، فقط حکم از او برداشته می‌شود، یا عسر و حرج نوعی منظور است؟ اگر عسر و حرج نوعی هم باشد، معنایش این است كه اول یك حكم اولی داریم، و بعد به عنوان عسر و حرج در موارد خاصی برداشته می شود؟

سؤال دیگری که قابل طرح است این است که آیا خود شارع در حكم اولی این را رعایت كرده است، مثل این‌که چیزی خود به‌خود مفسده‌ای دارد كه مستلزم حكمی الزامی است، ولی چون شارع می‌داند که عسر و حرج نوعی لازم می‌آید، از اول حكم آن را جعل نمی‌كند. شبیه این بیان درباره روزه در خود قرآن آمده است که: «یُرِیدُ اللّهُ بِكُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»5 این درباره مریض و مسافر است كه می‌گوید معاف هستند و قضای روزه را می‌توانند بعد بگیرند. اما این بیان در عسر و حرج معروف نیست كه وجوب روزه در این‌جا برای عسر و حرج برداشته می‌شود. یك احتمال هم این است كه خود شارع در حكم اولی این مصلحت را رعایت كرده، و از اول، برای دو موضوع، دو جور حكم جعل کرده: برای كسانی كه توانایی دارند و به راحتی می‌توانند روزه بگیرند، حكم اولی وجوب روزه است، و برای کسانی که نمی‌توانند بگیرند، وظیفه آن‌ها این است كه قضای آن را به جا بیاورند، نه این‌كه اول گفته همه واجب است روزه بگیرند و بعد گفته آن‌ها كه روزه برایشان موجب عسر و حرج می‌شود، این حکم نسبت به آن‌ها برداشته می‌شود. یعنی ممکن است احكامی اولی داشته باشیم که در مصالح آن‌ها، مساله عسر و حرج ملاحظه شده باشد؟ و اگر چنین چیزی ممكن باشد، آیا معنای آن این نیست كه اگر شارع مقدس ملاحظه کرد كه چنان‌چه حكمی در طول تاریخ غالباً موجب عسر و حرج می‌شود، اصلاً این حكم را جعل نمی‌كند؟

 

  پویا: اگر ممکن است این مطلب را در ضمن یک مثال توضیح بفرمایید.

استاد: فرض بفرمایید یكی از جاهایی كه فقها اشاره كرده‌اند، درباره عدم تنجس ماء استنجا‌ است. هر آب قلیلی وقتی با نجسی ملاقات بكند نجس است، اما غساله استنجا پاك است و با آن می‌شود وضو هم گرفت، یعنی اگر درجایی جز غساله استنجا هیچ آب دیگری نباشد، نمی‌شود تیمم كرد و باید با همان وضو گرفت، با این‌كه اگر مثلا دست من خونی شود، درصورتی‌که آب با آن تماس پیدا كند، نمی‌شود با آن وضو گرفت. چرا؟ شاید علتش همین است كه اگر می‌خواستند بگویند آن آب پاک نیست، برای بسیاری از مردم، بخصوص در آن زمان كه آب لوله كشی نبود، و گاهی یك دلو آب را با زحمت تهیه می‌کردند، عملاً عسر و حرج لازم می‌آمد. البته كسانی هستند که کنار دریا هستند و هیچ مشكلی ندارند، اما شارع لحاظ می‌كند كه بسیاری از مردم یا اغلب آن‌ها مبتلا به عسر و حرج می‌شوند و اصلاً از اول حكم آن را جعل نمی‌كند. البته این را به عنوان احتمال عرض می‌كنم. غرض طرح این سؤال است و چه بسا اگر تحقیق می‌کردیم و به اندازه قاعدة «النّاس مسلّطون علی اموالهم» روی آن كار می‌کردیم، به مطالب روشن‌تری می‌رسیدیم.

پس، چنین احتمالی هست كه بگوییم اصلاً شارع مقدس در اصل جعل احكام و تشریع شرایع خود، مصالح زمان و مكان را لحاظ می‌كند. این یك فرض است و مثل این است كه از اول حکم روزه را دو قسمت كند و بگوید مسافر نباید روزه بگیرد و حاضر باید روزه بگیرد، یا آن‌ها که می‌توانند روزه بگیرند، باید بگیرند، و سالمندانی كه برای آن‌ها سخت است و زیاد تشنه وگرسنه می‌شوند و برایشان این مقدار فاصله بین دو غذا ضرر دارد، نباید بگیرند، نه این‌كه اول بگوید همه باید روزه بگیرند، و بعد «مَا جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»‌6 بیاید حكم این موارد را بردارد. در این‌جا هم شرایط زمان و مكان در حکم اولی لحاظ می‌شود. فرض دیگر این است که این در واقع، عنوان ثانوی است، و كسی كه مشمول چنین عنوانی شود، آن حكم شامل او نمی‌شود. گرچه عملاً تفاوتی نمی‌كند؛ چه به عنوان حكم اولی باشد، چه حكم ثانوی، به هرحال کسی كه در این زمان یا در این مكان است، این حکم را ندارد.

مثال دیگر این‌که عموماً فقها در حجاب، وجه و كفین را استثنا می‌كنند، اما قدمین را استثنا نمی‌كنند، یا پوشاندن قدمین را در نماز واجب نمی‌دانند، اما می‌گویند احتیاط این است كه باطن قدمین را بپوشاند. مشهور همین است كه زن وقتی به نماز می‌ایستد، اگر پشت پای او باز باشد اشكال ندارد، اما كف پای او نباید پیدا شود و در حال سجده باید آن را بپوشاند. اگر واقعاً در اقلیمی شرایط طوری است كه چنان‌چه بخواهند این طور زندگی كنند واقعاً‌ عسر و حرج دارد، ممکن است گفته شود شرط مكانی این است که برای آن‌ها عسر و حرج نباشد.

  پویا: آیا موقعیت‌شناسی فقط مربوط به زمان و مکان است یا شرایط دیگری هم وجود دارد که احکام به آن‌ها بستگی داشته باشند؟

استاد: البته این‌گونه اختلاف‌ها اختصاص به زمان و مكان ندارد و شرایط اشخاص هم بسیار مهم است. فرض كنید هنگامی که جنگ تن به تن و با شمشیر و نیزه است، به پیرمرد ضعیفی كه به زحمت راه می‌رود بگویند جهاد بر تو هم واجب است و تو هم باید به جنگ بروی، اسب سوار شوی و با شمشیر دشمن را بکشی، برای او حرج لازم می‌آید. البته در این‌جا آیه شریفه داریم كه بر مریض و بر ضعیف حرجی نیست: «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ»7 این معنایش همین است كه حتی یك شخص در یك زمان حكمی دارد و در زمانی دیگر حكمی دیگر دارد. وقتی پایش سالم است حكمی دارد، اما اگر اعرج شد حكم دیگری دارد، سالم که بود حکمی داشت، مریض كه شد حکمی دیگر دارد «لَیْسَ عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ». البته می‌شود گفت این‌ها از مصادیق قاعده ثانوی عسر و حرج است.

  پویا: استاد! آیا این قواعد مربوط به دین اسلام است، یا همین قواعد یا مشابه آن‌ها در ادیان دیگر هم وجود دارد که بر اساس این قواعد، احکام با تفاوت شرایط متفاوت شود؟ آیا بازگشت این قواعد به قاعده اهم و مهم نیست که باید مهم‌تر را مقدم داشت؟

استاد:‌ البته این اختصاص به شریعت، و شریعت اسلام ندارد، و كمابیش در همه قوانین اجتماعیِ عقلا، این گونه استثنائات برای كسانی در شرایط خاص، یا برای افرادی با ویژگی‌های خاص وجود دارد، اما این‌كه در شرع مقدس، حد و مرز آن چیست و چه كسانی و در چه شرایطی حكم آن‌ها تغییر می‌كند، نیاز به بحث دارد.

در تزاحم اهم و مهم هم، خیلی موارد مشتبه می‌شود که این اهم است یا آن، و کدام را باید مقدم داشت. مثلا آیا این امر حفظ نظام است یا نیست؟ یعنی به جاهایی می‌رسد كه ضابطه دقیق ندارد و یا هر كس خودش باید تشخیص دهد، یا اهل خبره بگویند، یا عرف بگوید، و خواه ناخواه اختلاف در تشخیص مصادیق پیدا خواهد شد. در جایی كه راه گریزی نیست، شارع مقدس هم سخت‌گیری نمی‌كند، زیرا خود این هم یك عسر می‌شود، اما آن‌جا كه میسّر باشد، باید ضوابطی برای آن تعیین شود.

پویا: آیا این مربوط به عنوان حکم نمی‌شود؟ مثلا انسان سالم باید روزه بگیرد و انسان مریض نباید روزه بگیرد. پس فاوت حکم مربوط به تفاوت موضوع است.

استاد: مواردی داریم كه عناوینی موجب تغییر حكم  یا موجب تباین حكمی با حكم دیگر می‌شود، كما این‌كه دو حكم در عرض هم وضع شود، ولی ضوابط این درست روشن نیست. مثلا درباره همین قاعده كه «لیس علی المریض حرج» در واقع، مریض‌ها متفاوت‌اند. آیا صرف عنوان مریض برای این‌كه این حكم برداشته شود كافی است؟ هركس سرماخوردگی هم داشت مریض است. آیا او هم نباید روزه بگیرد و او هم نباید به جنگ برود؟ یا مریضی كه مرضش مانع باشد، مثلا نتواند سوار اسب شود و شمشیر بزند، لازم نیست به جنگ برود؟ آن‌جا كه جنگ الكترونیكی است و كاری به قدرت بازو ندارد، چطور؟ در جایی كه جنگ الكترونیكی است، كسی كه آشنایی با این مسائل ندارد، چه كار كند و چگونه باید این وظیفه عمومی را که بر همه واجب است انجام دهد؟

مثال معروف دیگر این‌که اگر كسی در زمان قحطی و خشكسالی دزدی بكند، یا اگر كسی برای قوت لایموت خود و برای این‌كه زنده بماند دزدی كرده باشد، دست او را نمی‌برند، گرچه آن هم دزدی است و طبق آیه شریفه، دست دزد باید قطع شود: «السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا»8.

به هرحال در زمان ما به خاطر این‌كه این مسائل زیاد مورد شبهه واقع می‌شود، مرحوم امام رضوان الله علیه عنوان زمان و مكان را حتی به عنوان شرط فقاهت ذکر کردند كه اصلاً فقیه در این زمان باید عالم به زمان و مكان باشد، یعنی كسی که عالم به زمان و مكان نباشد، اصلاً فقیه نیست.

پویا :آیا برای تعیین این قواعد و نحوه تأثیر زمان و مکان در احکام، در علم فقه کاری انجام نشده است؟

استاد: فی الجمله این تفاوت‌ها در احکام دینی قطعی است. اما درباره این‌که مرز آن كجاست، خیلی احتیاج به كار دارد. متأسفانه در بسیاری از موارد، كار فقهی كافی انجام نگرفته و شاید هم مواردی بوده كه خیلی كم اتفاق می‌افتاده، و فقها فرصت پیدا نكرده‌اند که برای این موارد نادر مطالعه كنند و زحمت بكشند، چون آن قدر مسائل روزمرّه و مراجعات عمومی و استفتائات بوده كه فرصتی برای تحقیق در این مسائل پیدا نمی‌كرده‌اند. اما می‌خواهیم ببینیم وظیفه ما چیست؟ كسی كه می‌خواهد برای مردم فتوا دهد، در جاهایی كه احتمال قوی می‌دهد كه شرایط زمان و مكان موجب این می‌شود كه یا حكم اولی تنوع پیدا كند، یا حكم اولی به‌واسطه عنوان ثانوی برداشته شود، یا ولی امر که می‌خواهد حكم حكومتی بدهد، چه چیزهایی را از شرایط زمان و مكان باید رعایت كند؟ این ‌که حکم ولی امر را شق سوم قرار دادم، برای این است كه در این باره بحث است كه حكم ولایتی جزو احكام اولیه است یا جزو احكام ثانویه. شاید بتوان گفت اصل این‌كه ولی فقیه حق حکم کردن دارد، از احكام اولیه است، اما در مواردی كه حكم می‌كند برای كسانی كه به خاطر عناوین و مصالح خاصی موقتاً وظیفه آن‌ها تغییر می‌كند، آن حكم ثانوی است.

البته یك جواب اجمالی این است كه چنین كسی خودش مجتهد است و می‌داند باید چه كار كند، ولی بحث مسائل فقهی این است که كجا می‌شود حكم كرد و كجا نمی‌شود، كجا باید این شرایط را در نظر گرفت و كجا نباید. بدون شك اگر نگوییم در همه موارد، در اکثر قریب به اتفاق این موارد، مساله تزاحم میان مصالح است. مثلاً‌ وقتی به کسی می‌گویند تو در ماه رمضان مجاز هستی روزه‌ات را بخوری و فدیه دهی: «وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْكِینٍ»9 معنای آن این است كه اصل روزه گرفتن برای او مصلحت دارد، اما اگر این شخص روزه بگیرد، مثلا در حال مریضی به ضعفی مبتلا می‌شود كه به مصالح خود یا جامعه ضرر می‌زند و مثلا طول عمر او كاسته می‌شود یا نمی‌تواند وظایف اجتماعی خود را درست عمل كند و شارع دوست ندارد این طور شود. بالاخره روح مساله این است که یك نوع تعارضی بین دو مصلحت یا مفسده وجود دارد و مقدار مفسده‌ای که با این عمل حاصل می‌شود بیش از مفسده ترک آن عمل است. ولی تشخیص این مصالح همه جا به دست ما نیست. در بعضی جاها خود شارع باید تعیین كند. اما در مواردی كه شارع تعیین نكرده، یا فقها فرموده‌اند عرف وجود دارد، یا با ابهام برگزار شده، بیش‌تر جا دارد كه فضلایی كه وقت و انرژی و صلاحیت دارند درباره آن‌ها كار كنند و قواعدی را مضبوط كنند.

پویا: آیا آن‌چه در این موقعیت‌ها در حکم تأثیر دارد، خود زمان و مکان است؟

استاد: بدون شك خود عنوان زمان و مكان در تغییر احكام چندان نقشی ندارد. شاید بشود حكمی پیدا كرد که خود زمان یا مکان در آن مؤثر باشد، مثلاً حكم مسجد الحرام با جاهای دیگر فرق می‌كند، یا حكم صید در حرم با صید در غیر حرم متفاوت است. البته در این موارد هم مكان بما انّه مكان ملاك نیست و مصلحتی كه برای حفظ این حریم و احترام آن، مورد نظر بوده مانع می‌شود، و در آن‌جا هم تزاحم مصالح است. به هر حال، غالباً‌ ملاک مصالح و مفاسدی است كه بر آن مترتب می‌شود.

پویا: در مواردی که در شرع این مصالح و مفاسد تعیین نشده، چه کسی باید آن‌ها را تشخیص دهد؟

استاد: تعیین مصالح در مسائل شخصی آسان‌تر است. مثلا تشخیص این‌که روزه برای من ضرر دارد یا نه، یا از این راه است که خودم اطمینان پیدا می‌كنم یا طبیب تشخیص می‌دهد. اما در جایی كه می‌خواهیم حكمی اجتماعی را نتیجه بگیریم، مثل این‌که امسال مردم به حج نروند، چه اندازه باید رفتن حج مفسده داشته باشد و چه كسی و با چه معیاری باید تشخیص دهد که امسال رفتن به حج حرام است؟ یك جواب كلی دارد كه این از اختیارات ولی امر است و او باید تشخیص دهد. حالا فرض كنید دیگران می‌خواهند بفهمند او بر چه اساسی تشخیص داده است، تعیین این ضوابط اگر میسر باشد، خدمت بزرگی برای فقاهت است.

در واقع، آن‌چه از این مباحث می‌شود برای مسائل روز استفاده بكنیم، در احكام سیاسی و اجتماعی است، وگرنه در مسائل شخصی یا با تشخیص خود مکلف است، یا تشخیص و شهادت دو نفر عادل كه مثلاً این کار ضرر دارد یا موجب عسر و حرج است و مصلحت اقوی وجود دارد و چیزهایی از این قبیل. اما آن كه مهم است اموری است که ممكن است سرنوشت یك جامعه را عوض كند و خطای در آن ممكن است مسیر زندگی یك كشور و چه بسا گاه نظام اسلامی را در عالم تغییر دهد، و گاه رفتاری موجب شود كه افرادی هم كه بی‌غرض و مرض هستند و عنادی با دین هم ندارند، نسبت به اسلام بدبین شوند. این‌که این موارد تا چه حدّ می تواند ملاك باشد برای این‌كه دست از اجرای حكمی كشیده شود یا حكم دیگری به عنوان حكم حكومتی جای آن را بگیرد مهم است.

پویا: اگر ممکن است به مصادیقی از این موارد که در زمان ما پیش آمده اشاره بفرمایید.

استاد: البته هم در طول تاریخ و هم در زمان خود ما مصادیق و نمونه‌های متعددی داشته است. یكی از آن‌ها، امر امام بود که در روز 22 بهمن فرمود: بریزید در خیابان. این‌ها از امدادهای غیبی است و روی اسباب ظاهری نمی‌شود چنین نظر داد. آن‌طور كه نقل كردند، مرحوم آقای طالقانی آن روز به امام گفت: آقا! شما می‌دانید لازمه این فرمایش شما چیست كه مردم به خیابان‌ها بریزند؟ حمام خون به پا می‌شود. این چه دستوری است که شما می‌دهید؟ نقل كردند که امام لحظه‌ای سكوت می‌كنند و بعد می‌فرمایند: اگر امر آقا امام زمان(عج) باشد چه می‌گویید؟ اگر ایشان می‌خواست بحث فقهی یا عرفی برای ایشان بكند، به جایی نمی‌رسید. بنای ایشان نبود كه هیچ وقت اظهار اسرار بكند، اما این‌جا چاره‌ای نداشت جز این‌که به ایشان بگوید که من مطمئن هستم. این‌که این خبر چگونه به ایشان رسیده و مطمئن شده، خدا می‌داند. گفتند یك ساعت تمام ایشان خلوت كرد و هیچ كس را راه نداد و كسی هم نمی‌دانست در آن یك ساعت چه كار می‌كرد. بعد از یك ساعت بیرون آمد و گفت: بریزید در خیابان. نظیر این‌ها در جریان انقلاب زیاد اتفاق افتاده از چیزهایی كه منبع اطلاع ایشان كشف نشده است. گاهی این طور است. «ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء»10 این از حدّ فقه خارج است. خدا به هركس صلاح بداند و لیاقت داشته باشد كمك‌هایی می‌كند.

ولی اگر به این‌ها دسترسی نبود، و خدا صلاح ندانست، و ما بودیم و قواعد ظاهری فقه و آن‌چه در دسترس است، باید بر این اساس تشخیص دهیم. البته عقل و تجربه هم در برخی موارد مؤثر است. یقین پیدا كردن به این‌كه این مصلحت اقوی دارد، خیلی جاها از حكم عقل و تجارب عملی به دست می‌آید. در جایی كه ولی امر از راهی قطع و یقین پیدا كند، قطع حجیت ذاتی دارد و نمی‌شود بگویند از كجا یقین پیدا كردی. اما اگر طبق مبانی و قواعد تشخیص می‌دهد و می‌گوید به استناد این قاعده در این زمان این كار را جایز ندانستم، باید قاعده‌اش مشخص باشد.

مثال روشن آن كه همین روزها برای ما مطرح است، حج است. شاید شرایطی پیش بیاید كه ولی امر تشخیص دهد كه امسال مردم ایران نباید به حج بروند، یعنی اگر عربستان تضمین نكند و بگوید امنیت شما به ما مربوط نیست، و انسان احتمال قوی بدهد كه توطئه‌ای در كار است، تا كجا این شرایط زمانی می‌تواند منشأ تغییر حكم و صدور حكم ولایی شود؟ حدس ما این است كه در بسیاری از موارد نمی‌شود ضابطه‌ای برای آن تعیین كرد و تشخیص آن با خود ولی امر است، گرچه احتیاط این است كه بعد از مشورت با دیگران، تشخیص دهد: «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ»11 معنای ولایت مطلقه فقیه هم همین است و لااقل یكی از مصادیق بارز آن این است كه جامعه وقتی ولی امر مشروعی دارد، در مواردی تنها نظر او ملاك است و امر و نهی اوست كه تكلیف مردم را معین می‌كند. او باید بین خود و خدا مصالح برایش ثابت شده باشد، اما تعیین قاعده و ضابطه‌ای كه حد و مرزی دقیق داشته باشد که وقتی به آن حد برسد حکم تغییر کند، خیلی مشكل است.

حتی در موارد مشورت، اگر بگوییم اكثر مشاوران هرچه گفتند باید عمل کرد، ممکن است مشاوران هفت تا باشند که اكثریت آن‌ها می‌شود چهار نفر، و ممکن است کم‌تر یا بیش‌تر باشند. این‌که تعداد مشاوران چند نفر باشند یا مشاوران را از چه كسانی انتخاب كنند، نصّ قطعی ندارد. برای نظر اكثریت هم هیچ حجیت و دلیلی نداریم، جز در جایی كه هیچ دلیلی برای ترجیح جز این نباشد، به‌طوری كه اگر آن را عمل نكنیم ترجیح مرجوح پیش بیاید. در چنین فرضی می‌توانیم بگوییم اكثریت اعتبار دارد. اما گذشته از این‌که این افراد را از چه كسانی و با چه شرایطی انتخاب کنیم و چگونه نظرشان را به دست آوریم، درنهایت حكمی ظاهری است و سرانجام اطمینان خود ولی امر و نظر او برای همه حجت است. این بنا بر این مبنا است كه ما ولایت مطلقه فقیه را قبول داشته باشیم. اما آن‌ها كه قبول ندارند،‌ به همین هم دسترسی ندارند و می‌گویند هر كسی خودش باید تشخیص دهد.

شاید در عصر معصومین صلوات الله علیهم اجمعین هم مواردی بوده كه حتی نزدیكان ائمه نیز در آن ابهام داشتند و گاهی شك می‌كردند که آیا خود امام معصوم(علیه درست می‌فرماید یا نه. بسیاری از اصحاب امام حسن علیه‌السلام در جریان صلح تزلزل پیدا كردند، تا آن‌جا که طبق نقل، درباره آن حضرت، تعبیر «مضلّ المؤمنین» را به كار بردند!

پویا: پس هر قاعده کلی هم که داشته باشیم، نهایتاً کسی باید مصداق آن را تشخیص دهد که فرمودید در مسائل اجتماعی تشخیص آن با ولی‌فقیه است. آیا ممکن است به برخی از آن قواعد و ضوابطی که در مسائل اجتماعی ولی فقیه در نظر می‌گیرد اشاره بفرمایید؟

استاد: بله. سخن ما در آن‌جایی است كه بشود ضوابطی را فرموله كرد و این ضوابط را بر اساس اولویت‌های كلی فی‌الجمله پیشنهاد داد. در این موارد، ضابطه اول، حفظ اصل دین است. یعنی اگر در جایی احراز شد كه اجرای حكمی یا اقدام به عملی موجب این می‌شود که ضربه به اصل دین بخورد، قطعاً آن‌جا حفظ اصل دین واجب‌تر است. البته فرض دیگری هم در كنار آن مطرح می‌شود که در زمان ما مصداق ندارد و آن این‌كه جان امام معصوم(علیه السلام) در خطر باشد. اگر در جایی شرایط به گونه‌ای باشد که چنان‌چه فرد به وظیفه شرعی اولیه خود عمل كند، جان امام معصوم (علیه السلام) به خطر بیفتد، مثلاً اگر كسی را وادار كنند كه از شخصی تبری بجوید و اگر او این کار را نكند می‌فهمند كه آن شخص امام معصوم است و او را به قتل می‌رسانند، در این‌جا حفظ جان امام تكلیف واجبی است كه از همه چیز مهم‌تر است و مثل حفظ اصل نظام است. مرحوم امام(ره) تعبیری دارند كه در كلمات فقهای دیگر كم‌تر دیده می‌شود. ایشان می‌گویند تقیه در مهامّ امور نیست، ولو بلغ ما بلغ. مثال دیگر که خود حضرت امام(ره) می‌فرمایند، حفظ كعبه است؛ یعنی اگر كار ما موجب شود دشمنان، كعبه را از بین ببرند،‌ به طوری که اثری از آن معلوم نباشد، این‌ها از مهامّ امور به حساب می‌آیند، یا به طور كلی اموری كه اهمیت، ارزش و قداست آن به قدری واضح است كه عرف متشرعه اصلاً تشكیك در آن نمی‌كنند و به سادگی می‌پذیرند كه این‌جا نباید اقدام كرد.

اما در موارد دیگر، احتیاج دارد به این‌كه ما بتوانیم پیامدهای این كار را پیش‌بینی كنیم. این‌جا مصداق آن بصیرت سیاسی است و این‌جاست كه انسان باید اهل فن باشد، یعنی در مسائل سیاسی مجتهد باشد و این نمی‌شود جز این‌كه مطالعات زیادی داشته باشد، و با اشخاص سیاسی آشنایی داشته باشد و روحیات آن‌ها را بداند. مثلا اگر بداند که فلان شخص چنان‌چه سر كار بیاید، همه چیز را به هم می‌زند، اما فرد دیگر ملایم‌تر است و خیلی اقدام‌های جسورانه نمی‌كند، طبعاً از کسی حمایت می‌کند که اگر سر كار بیاید خطر او كم‌تر است. این یكی از مصادیق بصیرت سیاسی است. به علاوه، تجربه‌های گذشته، شناختن شرایط زندگی انسان‌ها در کشورهای مختلف، و این‌که در كشور آن‌ها طبق چه قوانینی كار می‌كنند تا بتواند پیش‌بینی كند كه طبق این قوانین چگونه عمل خواهند كرد، این‌که شرایط منطقه را بداند، همسایه‌ها را بشناسد، قدرت داخلی را بشناسد، توان طرف مقابل را بداند، همه این‌ها مؤثر است. البته پیش‌بینی قطعی در این چیزها امكان ندارد، اما پیش‌بینی ظنی عقلایی ممکن است. آشنایی با احكام، تجربه گذشته اسلام، و تجربه‌هایی كه در دنیا بین سیاستمداران وجود دارد، همه این‌ها دخالت دارد در حصول این بصیرت، و كسی كه می‌خواهد در موقعیتی قرار بگیرد که احکام اجتماعی صادر کند، باید زحمت همه این‌ها را بپذیرد و این كار هر كسی نیست، ولو اعلم در فقه باشد. کسی که به این مسائل وارد نباشد، ممكن است ضرری كه به اسلام می‌زند بدتر از دشمن باشد و دشمن بتواند به دست چنین كسی ضررهایی بزند كه با هیچ قدرتی نمی‌تواند بزند، و لذا دشمنان دائماً می‌گردند اشخاصی كه عناصر ضعیفی هستند، جاه‌طلب و دنیاطلب هستند، این‌ها را پیدا می‌كنند، روی آن‌ها كار می‌كنند برای آن‌که روزی از آن‌ها استفاده کنند. ما متقابلاً باید سعی كنیم كسانی را تربیت كنیم که ایمان قوی داشته باشند، شجاعت داشته باشند و خطرپذیر باشند، اطلاعات بهتری كسب كنند، دین را بهتر بشناسند، و سیره اهل بیت را درست بشناسند. همه این‌ها در بصیرت دخالت دارد.

بعد از انقلاب، خدا شرایطی برای امام پیش آورد و تفضلاتی به جامعه ما کرد، كه گرچه تكالیف سنگینی به دوش ما گذاشته است، اما ما را در مسیری قرار داده كه با مسیر گذشته و گذشتگان ما بسیار متفاوت است.

روزگاری بود که اصولاً این‌گونه مسائل جزو ارزش‌های دینی به حساب نمی‌آمد و گاهی دنبال كردن این امور ارزش منفی داشت. برخی از بزرگان که صلاحیت مرجعیت داشتند، به خاطر دخالت در این امور، در حد یک روحانی عادی بودند و سرانجام هم با گمنامی و غربت از دنیا رفتند. این سدّ به دست امام(ره) شكسته شد. خدا ساعت به ساعت بر علوّ درجات او بیفزاید که در حقیقت بیش از نصف احكام اسلام، یعنی همه احكامی كه مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی بود، را ایشان با قیام خود زنده كرد. پیش از آن، بحث درباره این مسائل، مانند این بود که اکنون درباره برده‌داری بحث شود، یعنی از مباحثی بود که مصداقی نداشت. اما خدا چنان بصیرت، شجاعت و اراده‌ای به این مرد داد كه درباره هیچ چیزی كوتاه نمی‌آمد و نمی‌ترسید. او همان کسی بود كه اگر خاری به پای بچه می‌رفت ناراحت می‌شد، اما شبیه جدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام در عین آن عاطفه، صفا، محبت و لطافت روح، آن قدرت اراده و صلابت را در مقابل دشمن داشت. این‌ها را باید جزو كرامات حساب كرد. 15 سال از این شهر به آن شهر، از این زندان به آن زندان منتقل شد، و وقتی فرزندی مثل مرحوم آقا مصطفی را از دست داد، فرمود این از الطاف خفیه الهی بود. معلوم می‌شود اگر انسان بخواهد، همت كند و خودش را بسازد، فهم او هم تغییر می‌كند، اهم و مهم را درک می‌کند و می‌گوید التقیة حرام ولو بلغ ما بلغ. می‌گوید امروز اسلام در خطر است و جای تقیه نیست. دیگران می‌نشستند خون دل می‌خوردند و هیچ كاری نمی‌توانستند بكنند و واقعاً وظیفه خود را نمی‌دانستند و جرأت نمی‌كردند چنین كاری بكنند. برخی می‌گفتند چه کسی می‌خواهد جواب این خون‌ها را بدهد؟ ولی او می‌دانست كه این خون‌ها نتایجی دارد كه آن نتایج خیلی ارزشش بیش از این خون‌هاست. این درك خاصی می‌خواهد و كار همه نیست.

پویا: بدین ترتیب، اولین ضابطه‌ای که باید در موقعیت‌شناسی لحاظ کرد، حفظ اصل دین و اموری است که در ردیف اصل دین باشند. آیا ضابطه کلی دیگری هم وجود دارد که بتوان بر آن تأکید کرد؟

استاد: ضابطه دوم، حفظ استقلال اسلام و كشور اسلامی است. ممكن است اصل دین محفوظ باشد، مردم نماز بخوانند، روزه بگیرند، كافر نشوند، اما برده دیگران بشوند، شبیه به اواخر دوران شاه که کشور ما نسبت به آمریكا چنین وضعی داشت. خدا به چنین چیزی راضی نیست:‌ «وَلَن یَجْعَلَ اللهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»12 از اموری که جزء شرایط زمان و مكان است، استقلال اقتصادی، صنعتی و علمی، و نیز شرایط تبلیغ دین در خارج از كشور است، که این‌ها را باید در مقابل هزینه‌هایی كه دارد سنجید. اولاً باید درك کرد كه این‌ها چقدر قیمت دارد و ثانیاً محاسبه کرد كه چه هزینه‌ای باید برای آن پرداخت، تا هزینه‌‌اش بیش از سود آن نشود.

پویا: اساساً برای موقعیت‌شناسی چه چیزهایی لازم است؟ آیا دانستن قواعد و ضوابط کافی است یا چیزهای دیگری هم لازم است؟

استاد: برای تشیخص این امور بصیرت لازم است تا انسان ارزش هزینه و ارزش دستاوردها را بفهمد. هنوز متأسفانه كسانی در لباس روحانیت هستند که می‌گویند زمان شاه بهتر از حالا بود. چرا؟ برای این‌كه مثلاً‌ آن وقت استقلال بیش‌تری داشته یا اکنون بعضی مفاسد را در برخی مراکز می‌بیند. متأسفانه ضعف‌هایی وجود دارد که نمی‌توان آن‌ها را انكار كرد، اما او نمی‌تواند تشخیص دهد که بركاتی كه در اثر این نظام به وجود آمد، چیست و اگر این انقلاب برپا نشده بود، اصل دین من و تو در خطر بود، این همه مدارس علمی، مراجع، بزرگان، كتاب‌هایی که تألیف شده، همه این‌ها به بركت انقلاب است. در زمان شاه، كتاب درسی برای طلبه در بازار پیدا نمی‌شد. خود من وقتی می‌خواستم كتاب شرح نظام بخوانم، در شهر یزد پیدا نمی‌شد، تا این‌که معلم ما در خانه عالمی که كتاب‌های او را می‌خواستند دور بریزند این کتاب را پیدا كرد و آن را صحافی كردند تا قابل استفاده باشد. کتاب شرح لمعه یا مکاسب نه خریداری داشت، نه فروشنده‌ای، و نه كسی سرمایه‌گذاری می‌كرد که آن‌ها را چاپ كند. دخترهای باحجاب حق نداشتند در دانشگاه وارد شوند، نماز خواندن باعث سرشكستگی دانشجو بود. اگر این وضع ادامه پیدا کرده بود، چه چیزی برای ما می‌ماند؟ این ارزش نداشت که عده‌ای زندان بروند یا در جبهه كشته شوند؟ تشخیص این بصیرت می‌خواهد. این‌ها از كتاب در نمی‌آید. اما آن‌چه می‌توان انجام داد، مطالعات سیاسی، تحقیق در تاریخ گذشته و سیره اهل بیت، شناختن شخصیت‌ها و نظامات سیاسی دنیا است. این‌ها دخالت دارد تا انسان در یك موقعیت بتواند تصمیم‌گیری كند، یعنی همه این‌ها برای حفظ نظام، از واجبات مقدمی است. و متأسفانه ما بعد از گذشت چهار دهه هنوز به ضرورت این مسائل پی نبرده‌ایم. و فوق همه این‌ها، خودسازی و تقواست كه آن دیگر جای بحث و گفت‌وگوی امثال بنده نیست، چون خود من نیازم بیش از همه است. وفّقنا الله و ایّاكم لما یحبّ و یرضی ان شاء لله.

پویا: با تشکر از وقتی که در اختیار نشریه قرار دادید.

پی‌نوشت‌ها

1. نساء،43.

2. بقرة،219.

3. مائده،90.

4. حج،78.

5. بقرة،185.

6. حج،78.

7. نور،61.

8. مائدة،38.

9. بقرة،84.

10. مائدة،54.

11. آل عمران،159.

12. نساء،141.


نشانی منبع: https://mesbahyazdi.ir/node/6322