گفتار بیستوششم
بیاعتنایی شیعیان واقعی به دنیا
امیر مؤمنان علیه السلام در ادامه خطبه خود، هوشمندی و زیركی را یكی از ویژگیهای شیعیان واقعی برمیشمارند و میفرمایند: أُنَاسٌ أَكْیَاسٌ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَطَلَبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا؛ «آنان مردمانی هوشمند و زیركاند. دنیا آنان را بهسوی خود فراخواند [و خواست آنها را بفریبد]، ولی آنها به دنیا توجهی نكردند. دنیا سراغشان رفت، ولی آنها دنیا را از خویش ناامید و ناكام ساختند».
چنانكه گفتیم، نسحه روایت و خطبه امیر مؤمنان علیه السلام در بحار الانوار با خطبه همام در نهج البلاغه تفاوتهایی دارد؛ ازجمله در بیان ویژگی بالا در خطبه همام جمله أُنَاسٌ أَكیَاس نیامده و بهجای جمله وَطَلَبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا، آمده است: وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدُوا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا؛(1) «و دنیا آنها را اسیر و گرفتار خود ساخت، اما آنان جانشان را فدا كردند و خود را از آن رهاندند».
معرفت توحیدی؛ تعیینکنندة حدومرز رفتار مؤمنان
حضرت معیار هوشمندی و زیركی شیعیان واقعی را رویگردانی از دنیا و
1. نهج البلاغه، خطبه 192.
بیاعتنایی آنان به جلوهها و زر و زیورهای آن میخوانند. چنانكه گفتیم، تفاوت اساسی مؤمنان و خداباوران با دنیاپرستان در این است كه آنان برای خواهشها و خواستهها و غرایز خود مرز قایلاند و آنها را در مسیر دستیابی به سعادت و كمال كنترل میكنند. اما دنیاپرستان كه هدفشان رسیدن به دنیا و بهرهمندی بیشتر از لذتهای آن است، مرزی برای غرایز و خواستههایشان قایل نیستند. همین اختلاف در نگرش، زمینه اختلافهای گسترده را در رفتارها و منشها فراهم میآورد.
یكی از مباحث اساسی این است كه آیا برای خواستهها، غرایز و رفتار انسان مرزی وجود دارد، یا او آزاد است كه هر خواستهای را از هر راهی برآورد. با توجه به آنكه غرایز و طبیعت حیوانی مرزی نمیشناسد، اگر ما به این باور رسیدیم كه باید برای غرایز و خواهشهای نفسانی محدودهای را تعیین كنیم، این پرسش مطرح میشود كه بنابر چه ملاك و معیاری باید حدودی را برای رفتار و خواستههای خود در نظر بگیریم و برپایه چه معیاری باید حقوقی را برای دیگران قایل شویم؟
باورمندی انسان به اینكه برای رفتار و خواستههای او مرزی وجود دارد و آزاد نیست هرچیزی را از هر راهی فراهم آورد، در نوع شناخت و نگرش انسان به هستی ریشه دارد. بدون نگرش هستیشناسانة توحیدی نمیتوان كسی را قانع كرد كه كاری را انجام دهد و از انجام كاری خودداری ورزد. اگر به كسی كه آزادانه میخواهد هر كاری را انجام دهد و هر لذتی را برای خود فراهم آورد، بگوییم فلان كار را انجام نده؛ چون مردم نمیپسندند، خواهد گفت: قضاوت مردم برای من مهم نیست و من در پی برآوردن خواست خویشم. چنین شخصی به آنچه مردم، نیكو و یا زشت میشمارند توجهی ندارد و برایش مهم نیست كه عقلا او را نكوهش كنند؛ بلكه برای او، رسیدن به خواستهها و لذتها و منافع دنیوی اهمیت اساسی دارد.
جهانبینی مادی؛ مبنای بیبندوباری اخلاقی و رفتاری
امروزه بهجز در جوامع توحیدی و مسلمان، بر بیشتر جوامع انسانی لیبرالیسم اخلاقی كه برپایه لذتجویی بیحدومرز بنا شده، حاكم است. در این جوامع، افراد با هدف رسیدن به لذت، در برآوردن خواستههای خویش آزادند و بهجز محدودیتهایی كه دولت سكولار و لیبرال در نظر گرفته و محدودیت ناشی از تجاوز نكردن به حقوق دیگران، محدودیت دیگری فراروی افراد آن جوامع وجود ندارد. لیبرالیسم اخلاقی برپایه جهانبینی مادی و نفی ماورای ماده، خدا، آخرت و انحصار زندگی انسان به زندگی دنیوی شكل گرفته است. برپایه این جهانبینی كه زندگی انسان در دنیا خلاصه میشود و با مرگ، طومار زندگیاش در هم میپیچد، آدمی باید بكوشد به خواستهها و لذتهای دنیوی دست یابد و موانعی را كه فراروی منافع و اهداف دنیوی اوست كنار نهد. دلیل این آزادی آن است كه ورای عالم ما سرای دیگری وجود ندارد تا انسان در آن از نعمتها و لذتهای متفاوت از لذتهای دنیوی بهرهمند شود و بهنوعی، ناكامیهای خود را در دنیا جبران كند.
با این باور كه همهچیز در دنیا خلاصه میشود و با مرگ، انسان نابود میگردد و سرایی به نام آخرت وجود ندارد، و بهتعبیر قرآن إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِین؛(1) «زندگی ما جز همین زندگی دنیا نیست. میمیریم و زندگی میكنیم و ما [هرگز پس از مرگ] برانگیخته نمیشویم»، مادهگرایان و دنیاپرستان میكوشند كه نهایت استفاده و لذت را از زندگی خود ببرند و به همه منافع و اهداف دنیویشان دست یابند. اما اگر انسان باور داشت كه بهجز لذت و رنجی كه بهطورمستقیم بر رفتار ما مترتب میشود، آن رفتار نتایج و آثار دیگری نیز دارد كه كمكم آشكار میشود، تنها در پی لذتجویی برنمیآمد، بلكه با توجه
1. مؤمنون (23)، 37.
به فرجام رفتار، حتی فرجام نامطلوب دنیوی كه در درازمدت، رخ مینماید، رفتار خود را اصلاح میكرد. چنانكه مردم بهتجربه دریافته و آزمودهاند، افزون بر لذت آنی و زودگذرِ برخی از رفتارها، پیامدهای نامطلوبی نیز در درازمدت و در همین دنیا آشكار میشود. برای نمونه، كسی كه مواد مخدر مصرف میكند، بهطورموقت حالت نشئه و سرخوشی برای او رخ میدهد و احساس لذت و شادمانی میكند. اما وقتیكه به مصرف آن مواد معتاد شد، به بیماری و ناتوانی جسمی و فكری دچار میگردد؛ عمرش كوتاه میشود و در جامعه نیز نمیتواند نقشی مثبت و مطلوب ایفا كند. پس چهبسا در همین دنیا، برخی رفتارها، گذشته از لذت موقت و آنی، پیامدهایی نامطلوب و جبرانناپذیر داشته باشند؛ چنانكه حضرت عیسیعلیه السلام به حواریون خود فرمود: وَاعْلَمُوا أَنَّ أَصْلَ كلًِّ خَطِیئَةٍ حُبُّ الدُّنْیَا وَرُبَّ شَهْوَةٍ أوْرَثَتْ أهْلَهَا خُزْناً طَوِیلا؛(1) «و بدانید كه ریشه و اساس هر خطا و لغزشی محبت دنیاست، و بسا هوا و هوسی كه اندوه طولانی برای اهلش در پی داشته باشد».
نقش توجه به فرجام کار، در شکلگیری رفتار
انسان محاسبهگر عاقل، وقتی میخواهد كاری انجام دهد، آثار مثبت یا منفی آن را میشمارد و لذت حاصل از آن كار را با رنج و سختی آن مقایسه میكند. اگر دریافت كه لذت كاری بیشتر از سختی آن است، آن را انجام میدهد و آن سختی و رنج را برای رسیدن به لذتش تحمل میكند. اما اگر سختیها و درد و رنج ناشی از رفتار را بیشتر از لذتش یافت، به آن كار دست نمیزند؛ چون عاقلانه نیست كه انسان برای رسیدن به لذتی مختصر، چهبسا سالها رنج و بیماری و دردی را تحمل كند. مردم اغلب در زندگی خود چنین محاسباتی دارند و پیش از آنكه خود را
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج14، باب 21، ص327، ح49.
گرفتار كنند، سود و زیان كارشان را میسنجند؛ اگر دریافتند كه پیامد رفتاری رنج و گرفتاری و دچار شدن به بیماری است از آن رفتار میپرهیزند. ازاینرو، اگر اطلاعرسانی و آگاهیرسانی به جامعه افزایش یابد و جامعه ازنظر فرهنگی رشد كند، بسیاری از انحرافها، ازجمله اعتیاد به مواد مخدر در جامعه كم میشود.
این جهان، بیهوده و بیهدف آفریده نشده و انسان نیز دارای هدف است. او به حال خود رها نشده و همه اعمال و رفتارش محاسبه میشود. پیام اصلی آیات مربوط به معاد نیز این است كه زندگی انسان در دنیا خلاصه نمیشود و پس از مرگ، حیاتش ادامه مییابد و او در سرای آخرت، حیاتی جاودانه دارد و در آن سرا به رفتار و كردارش رسیدگی میشود. مقصد و هدف انسان در دنیا، رسیدن به سعادت است. اگر رفتارش با این هدف متعالی همسو بود، در بهشت زندگیای سعادتمندانه خواهد داشت و اگر در مسیر انحطاط و انحراف از حق گام نهاد، مشمول عذاب ابدی خواهد شد. انسان عاقل و محاسبهگر به این باور و شناخت میرسد كه این جهان دارای هدف است و بیهوده آفریده نشده است؛ درمییابد كه انسان نیز به حال خود رها نشده و همه اعمالش بهدقت محاسبه میشود و هدف از آفرینش او نیل به سعادت ابدی است. همچنین ازطریق وحی و پیامبران الهی درمییابد كه برخی از اعمال ما نتایج و آثاری ابدی و بینهایت دارند و فرجام رفتار نیك انسان سعادت ابدی و فرجام رفتار بدِ انسان بدبختی و خسران ابدی است. چنین انسانی، آیا حاضر است برای رسیدن به لذت موقت، عذاب ابدی را به جان بخرد و آیا هیچ انسان عاقلی چنین میكند؟ اگر لذت حاصل از كاری با رنج حاصل از آن برابر باشد، چهبسا تحمل آن رنج برای رسیدن به آن لذت برای ما آسان باشد. اما اگر درد و رنج ناشی از كاری از لذت آن مقداری بیشتر باشد، به آن كار دست نمیزنیم؛ چه رسد به آنكه آن درد و رنج
چندبرابر آن لذت باشد و یا رنج حاصل از آن كار، ابدی باشد. در این صورت، انجام آن كار هیچ توجیه عقلی ندارد و پذیرفته نیست.
كسی كه به جهانبینی مادی اعتقاد دارد و نگاه او تنها به دنیا معطوف است و فراتر از لذتهای مادی و دنیوی لذتی را برای خود قایل نیست، هدفش رسیدن به لذت مادی است. در نظر او بد و خوب رفتار در مقایسه با رنج و لذت حاصل از آن معنا مییابد. از نگاهش رفتاری بد است كه هرچند لذت محدودی از آن حاصل میشود، رنج و بیماری حاصل از آن فراتر از لذتش است. خوردن ترشی برای كسی كه سرما خورده گرچه لذت دارد، چون موجب تشدید بیماریاش میشود، روا نیست.
كسی كه به برکت تربیت یافتن در مكتب پیامبران به قیامت و خداوند باور یافت و زندگی را به این دنیا منحصر نیافت و بر این باور بود كه ورای لذتهای پوچ مادی، لذتهای معنوی و جاودانة آخرت نیز وجود دارند، معیار دیگری برای تعیین رفتار خوب و بد دارد. ازنظر او، رفتاری خوب و ارزشمند است كه موجب خوشی و لذت ابدی شود و رفتاری بد و ناشایست است كه گمراهی و بدبختی ابدی را در پی داشته باشد. ازاینروست كه امیر مؤمنان علیه السلام در آغاز خطبه به علم و معرفت شیعیان واقعی به خداوند بهمنزله مبنای معرفتی و چارچوب رفتار و صفات آنان اشاره كرده و فرموده است: هُمُ الْعَارِفُونَ بِالله.
افراد موفق از نگاه دنیاپرستان و خداباوران
كسانی كه شناخت و باوری درست از خداوند و دستگاه ارزشی الهی كه در آن، توجه به آخرتْ محور ارزشهاست ندارند و دستگاه ارزشیشان برپایه روابط بین اعمال و نتایج دنیویشان پایهریزی شده، نگاهی مادی به خوب و بد دارند.
بنابراین نگرش مادی، كسی كه رفاه، آسایش، خانة مجلل و امكانات و ثروت فراوان دارد، زرنگ و باهوش است. از این دیدگاه، كسی زرنگ و باهوش است كه از ثروت فراوان و درامد بالا برخوردار باشد تا بتواند با آنها به لذتهای متنوع و فراوان دنیوی برسد. برعكس، كسانی كه زندگی فقیرانهای دارند و با لقمهنانی شكم خود را سیر میكنند و بهزحمت زندگیشان را میگذرانند، تنبل و بیعرضه خوانده میشوند؛ چون راه كسب درامد و ثروت را نمیدانند. رگههایی از این اندیشة مادی و نگاه، حتی در كسانی كه مؤمن شناخته میشوند و به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله اعتقاد دارند یافت میشود. چون تغییر نگاه مبتنیبر معرفت توحیدی، بر آن متوقف است كه انسان اصول اعتقادات و جهانبینی توحیدی را باور كند و برپایه این باور و اعتقاد عمل كند و به ملكات اخلاقی دست یابد. اما كسانی كه به این درجه از معرفت و باور نرسیدهاند، به كسانی كه موقعیت اجتماعی و وضع زندگی مناسبی ندارند به دیدة تحقیر مینگرند و به آنها اعتنا نمیكنند. حالآنكه انسانهای راستین و پرهیزگاران و رهیافتگان به سعادت ابدی آخرت، زندگی فقیرانهای دارند و دغدغهای جز كسب رضای خداوند و كوشش برای رسیدن به سعادت ابدی ندارند، چنانكه امام صادق علیه السلام در توصیف شیعیان واقعی خود میفرمایند:
أُولَئِك الْخَفِیضُ عَیْشُهُم الْمُنْتَقِلَةُ دِیَارُهُمْ الَّذِینَ إِذَا شَهِدُوا لَمْ یُعْرَفُوا وَإِذَا غَابُوا لَمْ یُفْتَقَدُوا وَإِنْ مَرِضُوا لَمْ یُعَاوَدُوا وَإِنْ خَطَبُوا لَمْ یُزَوَّجُوا؛(1) آنان ازنظر زندگی سبكبارند و محل زندگیشان را از این شهر به آن شهر انتقال میدهند و اگر در جمعی حضور یابند، كسی آنها را نمیشناسد و اگر از جایی بروند و غایب شوند، كسی سراغشان را
1. همان، ج69، باب 38، ص402ـ403، ح104.
نمیگیرد و اگر بیمار شوند، كسی از آنها عیادت نمیكند و اگر بخواهند ازدواج كنند، كسی به آنها زن نمیدهد.
وقتی امیر مؤمنان علیه السلام در توصیف شیعیان واقعیاش میفرماید: أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ وَحَوَائِجُهُمْ حَفِیفَة، دنیاباوران كه زرنگی را در كوشش برای كسب ثروت فراوان و آسایش مادی میدانند، آنان را افرادی تنبل، كمهوش و بیعرضه میپندارند. حضرت با فرازی از سخن خود كه در این جلسه به بررسی آن میپردازیم، این تصور و خیال باطل را رد میكنند و آنان را زرنگ و باهوش معرفی میكنند.
زندگی سادة شیعیان واقعی و برخوردار نبودن آنان از ثروت و رفاه مادی، بهسبب بیعرضگی ایشان در كسب درامد و استفادة گسترده از نعمتهای دنیوی یا نداشتن سلیقه و هنر استفاده از جلوهها و زیباییهای زندگیای آكنده از رفاه و مادیات نیست. آنها اگر میخواستند، بهترین زندگی و رفاه را برای خود فراهم میساختند و بهتر و بیش از دیگران از امكانات و نعمتها و امكانات مادی استفاده میكردند. آنان چون دنیا را حقیر و بیارزش میدانند سراغ آن نمیروند و حاضر نیستند سعادت ابدی و رضوان الهی را با دنیای حقیر معاوضه كنند. ازاینرو، حضرت درباره آنان فرمود: أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا؛ «دنیا آنان را بهسوی خود فراخواند و خواست بفریبدشان، ولی آنها به آن توجهی نكردند»؛ یعنی افزون بر آنكه امكان دستیابی به زندگی مرفه برایشان فراهم بود و آنان برای رسیدن بدان توانمند بودند، دنیا نیز سراغشان آمد و دربرابر آنها جلوهگری كرد و وسایل و زمینههای ترقی مادی و دنیوی را برایشان فراهم ساخت، اما آنها به دنیا پشت پا زدند و حاضر نشدند از توانمندیها و استعداد خود برای كسب ثروت استفاده كنند. پس به زمینهها و ظرفیتهای موجود برای رسیدن به مقام، پست، شهرت و جاه و مقام اعتنایی نكردند.
جمله أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا تعبیری استعاری و بهمعنای فراهم بودن ظرفیتها و زمینههای لازم و كافی برای رسیدن به جاه و مقام و ثروت دنیا و بهرهمندی از مواهب مادی و دنیوی است، نه آنكه دنیا چون موجودی ذیشعور و عاقل بهسراغشان رفت. منظور آن است كه زمینه پیشرفت مادی چنان برایشان فراهم است كه گویا دنیا با همه وجود میخواهد آنان رشد كنند و از همه امكانات و جلوههای مادی برخوردار شوند. مانند این تعبیر در قرآن و در داستان حضرت موسی علیه السلام و حضرت خضر و دیواری كه در آستانة خراب شدن بود آمده است؛ آنجا كه خداوند میفرماید: فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَنْ یَنقَضَّ فَأَقَامَه؛(1) «آنگاه دیواری یافتند كه میخواست فرو ریزد؛ پس آن را راست كردند». در این آیه، معنای ظاهری «یرید» (اراده و تصمیم گرفتن) در نظر نیست، بلكه بهمعنای استعاری و كناییِ آن اشاره شده است. این تعبیر در محاورات ما نیز به كار میرود؛ مانند آنكه میگوییم: «سقف میخواهد فرو ریزد»؛ یعنی سقف در آستانة خراب شدن است.
درباره جمله أَسَرَتْهُمُ فَفَدُوا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا كه در نسحه نهج البلاغه بهجای جمله وَطَلِبَتْهُمْ فَأَعْجَزُوهَا آمده است، گفتنی است كه معمول بود اسیر برای رهایی خود از اسارت، مالی را با عنوان فدیه میداد تا آزاد شود؛ چنانكه خداوند درباره كفاری كه در جنگ اسیر شدهاند میفرماید: فَإِمّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمّا فِداء...؛(2) «سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان كنید] و یا از ایشان فدیه بگیرید». در اینجا نیز حضرت میفرماید: آنها با دادن فدیه، خود را از اسارت دنیا آزاد كردند. شاید منظور از این فدیه امكانات مادی حلال بود كه در اختیار آنها قرار داشت و آنان
1. کهف (18)، 77.
2. محمد (47)، 4.
همان امكانات اندك را نیز رها کردند و از آنها گذشتند تا دنیا از سرشان دست بردارد و مزاحمشان نشود.
زهد و بیاعتنایی اولیای خدا و امیر مؤمنان علیه السلام به دنیا
چنانكه پیشتر گفتیم، ویژگیهایی كه درباره اولیای خدا و شیعیان واقعی در روایات و این خطبه آمده، گرچه زیبا و دلنشین بیان شدهاند، برای كسانی كه در افق فهم این اوصاف نیستند، شاعرانه و تصورناپذیرند. انسان از آغاز تولد كه چشم بر دنیا میگشاید، نیازهای مادی خود مانند نیاز به غذا و آب را درك میكند و بهتدریج نیازهای جدیدتری برایش آشكار میشود كه پس از رفع آنها و ارضای غرایز، احساس لذت میكند. حتی در پی ارضای برخی غرایز، چنان احساس لذت و سرمستی به او دست میدهد كه مدهوش میشود. آنگاه، چگونه ممكن است برای كسی همه وسایل رفاه و لذتجویی فراهم باشد، اما او به لقمهای نان جو بسنده كند و لباسی ساده و كهنه و كفشی پاره و وصلهدار بپوشد. طبیعی است كه عموم مردم چنین افرادی را كه به غرایز و نیازهای خود پشت پا میزنند، تنبل یا حتی دیوانه بپندارند؛ چنانكه امیر مؤمنان علیه السلام در همین خطبه و درباره دیوانه خوانده شدن پرهیزگاران و شیعیان واقعی براثر حالتی كه بهسبب ترس از خدا در آنها پدید آمده است، میفرمایند: یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَی وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَیقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیم؛ «چون بینندهای در آنان نگرد، پندارد كه بیمارند؛ حالآنكه بیمار نیستند و گوید: بیشك در عقلشان خللی است؛ لكن امری بزرگ و عظیم (آخرت) آنها را به خود سرگرم ساخته است».
گرچه تصورش برای ما دشوار است، آنچه درباره ویژگیهای اولیای خدا و
شیعیان واقعی، ازجمله زهد و بیاعتناییشان به دنیا در روایات و سخنان امیر مؤمنان علیه السلام آمده، واقعیت دارد. امام علی علیه السلام ، خود بیش از همه به آن صفات متعالی آراسته بود و در اوج قدرت و حاكمیت بر سرزمین گستردة اسلامی چنان زاهدانه زندگی میكرد كه همگان را به شگفتی وامیداشت. هنگامیكه آن حضرت در جمع یاران خود خطبه میخواند، لباسی كهنه و خشن بر تن داشت و كفشی از لیف خرما به پا میكرد. نوف بكالی درباره خطبه 182 نهج البلاغه نقل میكند كه امیر مؤمنان این خطبه را در كوفه برای ما ایراد فرمود؛ درحالیكه بر تختهسنگی ایستاده بود و جبّهای پشمین در بر داشت و بند شمشیر و پاافزارش از پوست درخت خرما بود و پیشانی آن حضرت از سجدههای بسیار چون زانوی اشتران پینه بسته بود. تصور كنید كه اگر در زمانة ما كسی لباس خشن و پشمین بپوشد و كفش وصلهدار به پا داشته باشد و میان مردم سخنرانی كند، مردم چه قضاوتی درباره او خواهند داشت. اما آن حضرت درحالیكه بر مسند حكومت قرار داشت، در زهد و پارسایی یگانه بود و چنانكه ابنابیالحدید نقل میكند آن حضرت هیچگاه از غذایی سیر نخورد و غذا و لباسش از همه سادهتر بود.(1) عبداللهبنابیرافع میگوید: روز عیدی خدمت امیر مؤمنان علیه السلام رسیدم. كیسه مهرشدهای نزد او دیدم كه در آن نان جوِ خشك كوبیده بود. حضرت آن را پیش كشید و سرگرم خوردن شد. پرسیدم: «یا امیرالمؤمنین، چرا این کیسه را مُهر کردهای؟» فرمود: «ترسیدم که این دو پسرم آن نانهای خشک را به روغن و یا زیتون آغشته کنند».(2)
هارونبنعنتره از پدرش نقل میكند: در زمستان نزد امیر مؤمنان علیه السلام رفتم.
1. عبدالحمیدبنهبةبنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج1، ص26.
2. همان.
قطیفهای كهنه و پاره بر دوش داشت و از سرما میلرزید. گفتم: «یا امیرالمؤمنین، خداوند برای تو و اهل و عیالت از بیتالمال، مانند دیگر مسلمانان و مجاهدان، سهمی قرار داده است. چرا چنین بر خود سخت میگیری؟» امام فرمود: «به خدا سوگند، من از بیتالمال شما برای خود هیچچیز برنمیگیرم و این قطیفه مستعملی را كه میبینی، از مدینه همراه خود آوردهام».(1)
برخی از اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام نیز در رعایت زهد و سادهزیستی به آن حضرت شباهت داشتند و سرووضعشان چنان ساده بود كه شگفتی مردم را برمیانگیخت. حتی برخی با دیده ترحم به آنها مینگریستند. امیر مؤمنان علیه السلام ازیكسو زندگی بسیار سادهای داشت، و ازسویدیگر به تولید ثروت میپرداخت و با دست خود چندین چاه و قنات حفر كرد كه همه آنها را بیدرنگ به نیازمندان و فقرا بخشید. هنوز آن چاهها و قناتها در مدینه موجودند و با عنوان «آبار علی علیه السلام » شناخته میشوند. همچنین آن حضرت با دست خود چندین نخلستان آباد كرد كه به پول ما میلیاردها تومان قیمت آنهاست و همه را وقف فقرا كرد و خود از آنها بهرهای نبرد.
آیا میتوان تصور كرد كسی كه حاكم سرزمینهای اسلامی آكنده از ثروت است و خود سرمایه تولید میكند، غذایش قرص نان خشك جوی باشد كه از شدت سختی، حضرت آن را با زانوانش خرد میكرد؟ سویدبنغفله گوید: بر امیر مؤمنان علی علیه السلام وارد شدم. او در قصر امارت كوفه بود و دربرابرش كاسهای شیر قرار داشت كه بوی ترشیدگیاش به مشامم میرسید. قرص نان جویی نیز در دست داشت كه هنوز خرده پوستههای جو بر آن پیدا بود. علی علیه السلام از نان میشكست و گاه برای شكستن از سر زانوی خود مدد میگرفت. خادمهاش فضه
1. علیبنابیکرمبناثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص442.
بالای سرش ایستاده بود. به او گفتم: «آیا از خدا نمیترسید كه برای این پیرمرد چنین طعامی میآورید؟ چه میشد دستكم آرد نانش را غربال میكردید؟» فضه گفت: «ما میترسیم كه مخالفتش كنیم و گناهكار شویم. از ما پیمان گرفته است تا با او هستیم، آردش را غربال نكنیم». علی علیه السلام پرسید: «چه میگوید؟» فضه عرض كرد: «خود از او بپرس». آنچه به فضه گفته بودم، به عرض رساندم و گفتم: «كاش بفرمایید آرد را غربال كنند». علی علیه السلام گریست و گفت: «پدر و مادرم فدای كسی (رسول خدا صلی الله علیه و آله ) كه هرگز سه روز پیدرپی خود را از نان گندم سیر نكرد تا رخت از این جهان بربست و آرد خود را هرگز غربال نكرد».(1)
چنین شخصیتی كه غذایش نان خشك سخت بود و لباس كهنه و ساده بر تن میكرد و بهرهاش از زندگی دنیا اندك بود، نیمهشب و هنگام مناجات با خدا به خود میلرزید و اشك میریخت؛ چنانكه وقتی ضِرار بر معاویه وارد شد و او از امیر مؤمنان علیه السلام پرسید، ضِرار چنین گفت: من خود شاهد بودم و با چشمهایم او را در موقعیتهایی دیدم كه پرده سیاه شب همهجا گسترده بود و او در محراب عبادت ایستاده بود؛ درحالیكه محاسن خویش به دست گرفته بود، مانند مارگزیده به خود میپیچید و اندوهگنانه میگریست و میگفت:
یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْكِ عَنِّی! أَبِی تَعَرَّضْتِ، أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ؟ لاَ حَانَ حِینُكِ، هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لاَ حَاجَةَ لِی فِیكِ. قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیشُكِ قَصِیرٌ وَخَطَرُكِ یسِیرٌ وَأَمَلُكِ حَقَیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَطُولِ الطَّرِیقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ وَعَظِیمِ الْمَوْرِد؛(2) ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو! آیا میخواهی مرا به خود سرگرم داری، یا شیفته من
1. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص98.
2. نهج البلاغه، حکمت 77.
شدهای؟ نه، نتوانی علی را بفریبی، هرگز! مبادا! غیر مرا بفریب كه به تو نیازی ندارم و تو را سهطلاقه كردم و دیگر بهسویت باز نخواهم گشت كه زندگانیات كوتاه است و ارزشت اندك و آرزویت ناچیز. آه از كمی توشه و درازی راه و دوری سفر و سختی منزل.
بیاعتنایی علما و بزرگان دین به مال و مقام
آیتالله بروجردی رحمه الله معمولاً در پایان سال تحصیلی، شاگردانشان را پند میدادند. به یاد دارم كه ایشان در اواخر عمرشان هنگام درس در مسجد حرم حضرت معصومه علیهاالسلام فرمودند: شاید برخی میپندارند كه من برای رسیدن به مرجعیت برنامهای داشتهام و اقدامی كردهام. ایشان سوگند خوردند كه من هیچگاه به فكر مرجعیت و ریاست نبودم، بلكه برای درمان به تهران آمدم. حضرات علما با اصرار از من خواستند كه به قم بیایم و اداره حوزه علمیه قم را به دوش بگیرم. با اصرار آنها احساس تكلیف كردم و دعوتشان را پاسخ دادم. كسانی كه با ایشان معاشرت داشتند و با وضعیت زندگیشان آشنا بودند نقل میكنند نان ایشان از گندم زمینی فراهم میآمد كه به ایشان ارث رسیده بود. آن گندم را از بروجرد به قم میآوردند و پس از آرد كردن از آن، نان تهیه میكردند.
نمونه دیگر از شخصیتهای بزرگ در سدههای اخیر كه به دنیا اعتنایی نداشت و در كمال زهد و مناعت و بیاعتنایی به مقام و ریاست زندگی میكرد، شیخ انصاری رحمه الله است. پس از رحلت مرحوم صاحب جواهر رحمه الله سراغ ایشان آمدند تا مرجعیت فقهی مردم را به دوش گیرد و رساله بدهد تا مردم از ایشان تقلید كنند، اما هرچه اصرار كردند ایشان نمیپذیرفت و میفرمود: من شایسته مقام مرجعیت نیستم. به ایشان عرض كردند: آیا كسی را میشناسید كه از شما اعلم
باشد؟ ایشان فرمود: در دوران جوانی كه به تحصیل علم میپرداختم، با شریفالعلمای مازندرانی هممباحثه بودم. ایشان از من فاضلتر بود و درس را بهتر فرامیگرفت. من ایشان را كه اكنون ساكن مازندران است، از خود اعلم میدانم. آنان خدمت مرحوم شریفالعما رفتند و جریان را برای ایشان بازگفتند و خواستند كه رساله بدهد تا مردم از ایشان تقلید كنند. ایشان فرمود: آنچه شیخ انصاری فرموده به دورانی مربوط است كه بنده در نجف به درس و بحث میپرداختم، اما سالیانی است كه ساكن مازندران شدهام و از حوزه درس و بحث فاصله گرفتهام و به رتقوفتق امور مردم میپردازم. پس شیخ انصاری را كه در نجف حوزه درس دارد و از حوزه تدریس و تحقیق در فقه فاصله نگرفته است، اعلم از خود میدانم. سرانجام مرحوم شیخ انصاری با اصرار علما و مردم مجبور شد مقام مرجعیت را به دوش گیرد.
امام خمینی رحمه الله كه در فقاهت، سیاست، عرفان و اخلاق كمنظیر بود و انقلاب بزرگ اسلامی ایران را نیز رهبری كرد، زندگیای زاهدانه داشت و زندگیاش همسطح زندگی افراد فقیر بود. بااینكه ایشان شخصیتی بینظیر و رهبر ایران اسلامی بود، برای خود امتیازی قایل نبود. اوایل انقلاب كه برخی كالاها، ازجمله نفت بهعلت كمبود، جیرهبندی شده بود، سهمیه ایشان از نفت بهاندازه سهمیه دیگر افراد بود و گاهی كه سهمیه نفت ایشان پایان مییافت، حاضر نمیشدند افزون بر سهمیه، نفتی برایشان تهیه كنند. بدینترتیب، سرمای سخت زمستان را تحمل میكردند.
نمونه بارز كسانی كه دنیا بهسویشان رفت، اما آنها سراغ دنیا نرفتند و زندگی ساده و زاهدانه را بر زرقوبرق و رفاه دنیا برتری دادند، مقام معظم رهبری ـ دامت بركاته است كه متأسفانه شخصیت ایشان در جامعه ناشناخته مانده و كمتر كسی قدر
ایشان را میداند. در اوایل ریاستجمهوری ایشان، بنده به محضرشان شرفیاب شدم و ناهار را مهمان ایشان بودم. غذایی كه برای ایشان و بنده آوردند، لوبیاپلوی بدون خورشت بود. در همان جلسه ایشان فرمودند: از زمان جنگ تاكنون بنده از بازار گوشت گرم نخریدهام و گوشت منزل ما همان گوشت یخزده كوپنی است كه در اختیار همه شهروندان قرار میگیرد. البته گاهی گوشت نذری و قربانی برای ما میآورند كه این، تنها گوشت گرمی است كه در خانه ما مصرف میشود.
افراد زرنگ، پیروز و موفق كسانیاند كه به دنیا اعتنایی ندارند و به آن دل نمیسپرند. جانشان را مجلای نور خدا كردهاند و تنها دغدغه ایشان كسب رضا و خشنودی اوست. چهبسا شادكامی و لذتی كه اینان از زندگی زاهدانه و ساده خود میبرند، بیشتر از آرامش و شادكامی افرادی است كه زندگی تجملاتی و پرزرق و برق دارند؛ چون احساس آرامش و شادكامی و راحتی با رفاه و زرقوبرق دنیا تلازم ندارد. چهبسا زندگی بسیاری از افراد فقیر، اما مؤمن كه غذایشان نان و پنیری بیش نیست، سرشار از آرامش و لذت باشد. دربرابر، فراواناند افراد ثروتمندی كه با وجود داشتن امكانات فراوان و رفاه، آسایش ندارند و زندگیشان از دلهره و ناراحتی آكنده است.