وظیفۀ انسان در برابر شرور
اکنون نوبت ميرسد به بخش دوم و بخش عملی بحث، یعنی پاسخ به این پرسش که «در مقابل این شرور، چه موضعی باید اتخاذ کرد و چه رفتار اختیاريای باید انجام داد؟»
این بخش نیز گاهی به صورت بحثی فلسفی و عقلی خالص مطرح، و از
[1]. کهف، ۸۲.
[2]. مراد از شر در این اصطلاح، موجودی است که به موجود دیگری آسیب رسانده، باعث سلب کمالی از او ميشود.
طریق ادلۀ عقلی و با توجه به مصالح و مفاسدی که برای عقل قابل درک است پاسخ داده ميشود. اما با توجه به معارف دینی، سطح بحث بسیار فراتر ميرود. برای پاسخ، از جنبۀ نظری گریزی به جنبۀ عملی ميزنیم، و نظر به اینکه این شبهات بیشتر برای دینداران یا در مقابل دینداران مطرح ميشود، تا حدی که برای ما میسّر است و توفیق پیدا کنیم، ارتباط آن را با مسائل دینی و ارادۀ تشریعی الهی توضیح ميدهیم.
* لوازم تکامل اختیاری
گفتیم که کامل بودن نظام عالم، یعنی نظامی که همۀ مخلوقات را دربر دارد، به این است که مخلوقی وجود داشته باشد که با اراده و انتخاب خود مسیر خویش را انتخاب کند، و با حسن اختیار خود به عاليترین مقامی برسد که مخلوقی ميتواند به آن دست یابد. وقتی ميگوییم «با اختیار خودش انتخاب کند»، پای عمل به میان ميآید. پس باید خیر و شری باشد تا یکی را با اختیار خود انتخاب کند؛ خواه انتخاب درونی و در حوزۀ روح و نفس خودش، خواه حوزۀ بیرونی که مربوط به عملهای جوارحی است. وقتی پای اختیار و انتخاب به میان آمد، مسئلۀ «فعل» به معنای عامش مطرح ميشود. بر این اساس، هر آنچه موجب محرومیت انسان از اصل چنین کمالی و یا درجاتی از آن باشد، متصف به «شریت» ميشود، و برعکس، آنچه موجب نیل به اصل این کمال یا درجات عاليتر از آن باشد متصف به «خیریت» ميشود، و هر دو قسم، «عمل اختیاری» به معنای عامش نامیده ميشود و به دو قسم جوانحی و جوارحی منقسم ميگردد.
موجود انتخابگر برای آنکه زمینۀ گستردهای برای انتخاب و تغییر مسیر
داشته باشد، وجودش ميباید تدریجی باشد و همواره شرایط جدیدی برای انتخاب در عرصههای مختلف و ترقی و تنزل برایش فراهم شود؛ چیزهایی که فقط در این عالم طبیعت میسر ميگردد.
از سوی دیگر، انتخاب آگاهانه نیازمند شناخت کمال و نقص و خوب و بد است؛ چیزی که در نخستین مراحل زندگی (مثل دوران شیرخوارگی) حاصل نميشود. انسان باید تدریجاً رشد کند تا به مرحلۀ عقل برسد، که آن نیز خود مراتبی دارد و بهتدریج از قوه به فعلیت ميرسد. روشن است که تکامل عقل برای همۀ انسانها یکسان نیست. با نگاهی به جامعه و تاریخ درميیابیم که انسانها، هم از لحاظ استعدادهای ذاتی برای تعقل، و هم از لحاظ شتاب تکامل، بسیار متفاوتاند. این مراتب آنقدر پرشمارند که قابل احصا نیستند و تنها به کمک مفاهیم کلی و مبهمی ميتوان آنها را دستهبندی کرد.