پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت علامه مصباح یزدی
منتشره شده در پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت علامه مصباح یزدی (https://mesbahyazdi.ir)

صفحه اصلی > شرط موفقیت در مسیر سخت طلبگی

شرط موفقیت در مسیر سخت طلبگی

در مدرسه علمیه معصومیه
سخنرانی
1389/07/22

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

فرارسیدن دهه مبارک کرامت که با میلاد مسعود ولی‌نعمت عظیم‌الشأنمان، حضرت معصومه‌سلام‌‌الله‌‌علیها شروع می‌شود و به ولادت حضرت ثامن الحجج‌صلوات‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌علی‌‌آبائه‌‌و‌أبنائه‌‌المعصومین ختم می‌شود را به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر‌ارواحنافداه و همه ارادتمندان اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین تبریک و تهنیت عرض می‌‌کنیم.

خداوند متعال را شکر می‌‌کنم که ادامه حیات و توفیقی مرحمت فرمود که بار دیگر در این جمع نورانی، در این مدرسه مبارک، خدمت نور چشمان و عزیزان و امیدهای آینده و اساتید معظم شرفیاب بشوم و لحظاتی را در خدمت شما بزرگواران باشم، لحظاتی که احساس من این است که گویا در بهشت هستم. از خداوند متعال درخواست می‌‌کنم که در این لحظات چیزی را الهام بفرماید که هم برای گوینده و هم برای شنوندگان نافع باشد.

سرعت گرفتن حرکت زندگی؛ ویژگی عصر حاضر

به نظرم آمد توجه عزیزان را بیشتر به حساسیت موقعیتی که در آن زندگی می‌‌کنیم جلب کنم. البته ابعاد گسترده‌‌ای دارد که بحث درباره آن‌ها به درازا می‌‌کشد. آنچه برای بنده بیشتر اهمیت دارد توجه دادن به آن نکته‌‌هایی است که در تصمیم‌گیری‌های ما و در احساس مسئولیتمان بیشتر مؤثر است.

یکی از ویژگی‌‌هایی عمومی زمانی که ما در آن زندگی می‌‌کنیم، منظورم ویژگی‌‌هایی است که شامل همه انسان‌ها در این کره خاکی می‌شود، سرعت گرفتن حرکت زندگی است. سابقاً در تحولاتی که در یک جامعه پیش می‌‌آمد گاهی قرن‌‌ها طول می‌‌کشید تا یک نقطه عطف جدیدی در جامعه پیدا و یک تحول چشمگیری ظاهر شود اما در زمان ما هر قرنی تقریباً معادل یک سال شده است!

حالا شاید این قصه، خنده‌دار هم باشد اما برای توجه بد نیست؛ من در اولین سفری که به آمریکا رفته بودم زمانی که از دفتر نمایندگی ایران در نیویورک یک ماشین فرستادند تا سوار شویم و از فرودگاه به دفتر بیاییم، برای اولین بار می‌‌دیدم که داخل ماشین یک تلفنی هست که بدون احتیاج به سیم می‌شود با مرکز نمایندگی صحبت کرد. تعجبم آن وقتی بیشتر شد که گفتند شما با همین تلفن می‌شود با ایران هم صحبت کنید. خیلی تعجب کردم.

از آن زمان تاکنون بیست و چند سال بیشتر نمی‌گذرد. من تعجب می‌‌کردم که آدم می‌تواند با یک تلفن بدون ‌‌سیم، به این راحتی از داخل ماشین با ایران صحبت کند. کمتر از ده سال طول کشید که این تلفن همراه، اسباب‌بازی بچه‌‌ها شد و بعد تحولاتی پیدا کرد که با این تلفن چه استفاده‌‌های دیگری می‌شود کرد، مثل استفاده‌‌هایی که از کامپیوتر می‌شود کرد.

اگر بخواهیم این تحول را در گذشته تاریخ بررسی کنیم اگر بنا بود چنین تحولی پیش بیاید مسلماً بیش از یک قرن طول می‌‌کشید اما از آن وقتی که این تلفن اختراع شد تا زمانی که اسباب‌بازی بچه‌‌ها شد ده سال هم طول نکشید. در زمینه‌‌های دیگر علمی هم کم‌یابیش شاهد چنین پیشرفت‌‌هایی هستیم. این نشانه‌‌ای از سرعت گرفتن حرکت زندگی است.

یک نمونه دیگری هم که با زمان سابق می‌‌توانیم مقایسه کنیم این است که قبلاً اگر کسی واجب‌‌الحج می‌‌شد و می‌‌خواست از ایران به حج برود، از بعد از ایام حج امسال باید خودش را آماده می‌کرد که سال آینده به ایام حج در میقات برسد؛ از گفتگوهایش و پیدا کردن کاروان و تهیه وسیله و اسباب و حتی خوراک که باید نان خشک تهیه می‌‌کردند و ماست کیسه می‌‌کردند و چه خطرهایی که در بین راه وجود داشت؛ بسیاری راه را گم می‌کردند، خطرهای بسیاری متوجهشان می‌‌شد ازجمله طوفان‌‌های شن. یک سال می‌‌گذشت تا به ایام حج می‌‌رسیدند. امروز شما در عرض دو، سه ساعت، از هر گوشه ایران می‌توانید به مدینه یا جدّه برسید. این نشانه سرعت گرفتن حرکت انسان در این زمان است.

یک مثال کوچکی هم از کارهای مربوط به طلبگی خودمان بزنیم. می‌‌دانید که ویژگی و روش تفسیری مرحوم علامه طباطبایی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه این بود که ایشان سعی می‌‌کردند در هر موضوعی، همه آیات مربوط به آن موضوع را مورد توجه قرار بدهند چون تفسیر قرآن به قرآن می‌‌خواستند انجام بدهند. مثلاً یک موضوعی را که می‌‌خواستند بحث کنند تقریباً باید قرآن را یک دور مرور می‌کردند تا آیات مربوط به آن موضوع ‌را جمع‌‌آوری و بحث را تنظیم کنند. البته همیشه وقت اجازه نمی‌‌داد که این کار را برای هر مسئله‌ای به صورت کامل انجام دهند. همین اندازه‌ای که می‌شد با همین مروری بود که روی قرآن می‌کردند. تنها ابزاری که کمک می‌‌کرد به اینکه ایشان بتوانند از آن استفاده کنند و آیات مربوط را استخراج کنند کشف‌‌الآیات بود ولی کشف‌‌الآیات در اینجاها خیلی کم فایده داشت چون بیشتر اشتراک مضمون در آن مراد است نه اشتراک الفاظ؛ اما امروز یک مفسر وقتی می‌‌خواهد این روش را در قرآن اعمال کند، همین وقتی که در اتاق پشت میز مطالعه خودش نشسته است، تنها با زدن یک دکمه تمام آیات مربوط و تمام روایات آن‌ها و تمام تفاسیر مهم عالم می‌‌تواند حاضر شود و از آن استفاده کند. این یک نمونه‌‌ای از سرعت گرفتن زندگی در زمان ما است. این چیزی است که مال همه انسان‌‌هاست، مؤمن و کافر و ایرانی و غیر ایرانی ندارد. این یک ویژگی عصر ماست.

پیروزی انقلاب اسلامی؛ آغاز عزتمندی و پایان ذلت ملت ایران

اما یک ویژگی‌‌هایی برای جامعه ما هست که آن هم در تاریخ یا بی‌‌نظیر و یا بسیار کم‌نظیر است. این یا که می‌‌گویم به خاطر احتیاطش است وگرنه عقیده‌‌ام این است که این ویژگی، بی‌‌نظیر است. شرایطی که برای پیروزی انقلاب در کشور فراهم شد و به دنبال آن، امکاناتی که برای رشد معنوی و پیشرفت علوم اسلامی و ترویج اسلام در داخل و خارج فراهم شد شرایطی است که قابل پیش‌‌بینی نبود. من کسی را سراغ ندارم که باور می‌‌کرد که این شرایط به این سهولت و با این سرعت حاصل شود.

خوش‌‌بین‌‌ترین افرادی که در این مبارزات شرکت داشتند شاید مرحوم آقای دکتر بهشتی‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بودند. ایشان سال‌‌های آخر انقلاب، قبل از پیروزی، پیش‌‌بینی می‌‌کردند که ده تا دوازده سال دیگر این انقلاب پیروز می‌شود. پیش‌بینی خوش‌‌بین‌‌ترین افراد این بود. از آن وقتی که ایشان این را می‌‌فرمودند طولی نکشید، یک سال هم نشد که نتایجی بر این بار شد و تحولاتی در کشورهای اسلامی و بلکه در جهان پدید آمد که نمونه‌اش را در سفر اخیر رئیس‌جمهور به لبنان می‌توانید ملاحظه بفرمایید؛ لبنانی که خود مسئولان لبنانی در کشور امنیت ندارند و همه بلااستثنا با محافظ حرکت می‌‌کنند، آن هم با محافظان بسیار کارکشته قوی، همیشه هزینه‌‌هایی سنگینی هم باید صرف حفاظتشان بشود، در یک چنین شرایطی، در کشور هم‌‌مرز اسرائیل از رئیس‌جمهور اسلامی ایران استقبالی می‌کنند که نمی‌دانم خاک لبنان نظیر چنین چیزی را به چشم خودش دیده است یا نه؟ و نمونه‌‌های دیگری ازجمله سفر چندی پیش ایشان در اندونزی که همین‌گونه بود. این شخص از یک کشوری است که یک روزی در معادلات جهانی تقریباً صفر بود یعنی یکی از اقمار دست‌نشانده آمریکا به حساب می‌‌آمد و در بین کشورهای اسلامی بدنام بود.

من خودم این بدنامی را در مسافرت‌‌ها لمس کرده بودم. در کشورهای اسلامی به هرجایی مراجعه می‌‌کردیم، مثلاً در اداره‌‌ای کاری داشتیم یا حتی مثلاً وقتی به بانک می‌رفتیم پول بگیریم وقتی می‌‌دیدند که ایرانی هستیم به ما چپ نگاه می‌کردند که این‌ها أَخُ ‌الیَهود هستند! امروز کشور ما به برکت خون‌‌های شهدا و به برکت رهبری امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و سایر یاران ایشان رضوان‌‌الله‌‌علیه آن‌چنان تحولاتی پیدا کرده که با این عزت روبه‌رو هستیم. این یک ویژگی خاصی است. اگر شما در طول تاریخ بگردید چند تا نمونه اینجوری پیدا می‌‌کنید، حرکتی که به این منتهی شود که در رأس یک کشور 70 میلیونی یک روحانی قرار بگیرد، روحانی‌ای که روزی بنده شاهد بودم که اسمش برای یک فامیل، ننگ‌‌آور بود؟!

عزت روحانیت به برکت انقلاب اسلامی

من خودم وقتی طلبه شده بودم معلمان و دوستانمان به پدرم می‌‌گفتند چرا گذاشتی بچه‌‌ات گدا بشود؟! من در امتحانات ممتاز شده بودم، این بود که این‌ها اصرار می‌‌کردند که چه تحصیلاتی بخواند و چنین و چنان خواهد شد. آن‌گونه که تعبیر می‌کردند می‌گفتند این کار، گدایی است. در جامعه حتی متدینان به روحانی به چشم یک گدای محترم نگاه می‌‌کردند. کسی حتی خواب نمی‌‌دید که در رأس حکومت یک کشور 70 میلیونی یک روحانی قرار بگیرد. نه‌تنها قانوناً این‌گونه باشد بلکه همه مردم از عمق دلشان به او عشق بورزند. این یک رؤیا و یک افسانه بود.

نقش اعجازگونه مقام معظم رهبری در مدیریت جامعه اسلامی

حالا ما در این شرایط واقع شده‌ایم و نمی‌‌فهمیم کجا هستیم و چه هستیم و خدا چه نعمتی به جامعه ما داده است که هرچه بنشینیم فکر کنیم و بحث کنیم و بنویسیم و شکر خدا به جا بیاوریم کم است. مخصوصاً با این فتنه‌‌های اخیری که واقع شد و نقشی که مقام معظم رهبری‌ایده الله‌تعالی در رساندن این کشتی طوفانی به ساحل ایفا کردند که نقشی اعجازگونه بود. این هم ویژگی جامعه ما به عنوان یک کشور اسلامی، تفاوتش با گذشته خودمان و حالا در مقایسه با کشورهای اسلامی دیگر، همین کشورهای همسایه خودمان افغانستان و عراق و امثال این‌ها. این دوتا مطلب.

معنویت‌گرایی؛ معجزه انقلاب اسلامی

مطلب سوم یک تحول روحی روانی است که در جامعه ما پدید آمده است. عوامل عادی اقتضا می‌‌کند که همه جوامع بشری توجهشان روزبه‌روز به مادیات بیشتر شود و فساد اجتماعی و اخلاقی رواج بیشتری پیدا کند. این لازمه طبیعی این تحولات جهانی است که با پیشرفت تکنولوژی،‌‌ با گسترش این رسانه‌ها، با اینترنت، با ماهواره‌ها و امثال این‌ها شاهدش هستیم؛ اما ما در جامعه خودمان علی‌‌رغم وجود این عوامل که البته آثار سوئی هم داشته و نگران‌کننده هم است اما در کنارش یک گرایش مرموز و غیرقابل تفسیری به طرف معنویت و ارزش‌‌های الهی مشاهده می‌‌کنیم. این‌ها چطور پیدا شده است؟ چه عاملی اقتضا کرده است؟ نمی‌دانیم. لااقل بنده نمی‌توانم توضیحی عرض کنم.

بارها این را گفته‌ام، باز هم یک اشاره‌‌ای می‌‌کنم؛ سال اولی که ما به قم آمدیم، گاهی شب جمعه به مسجد جمکران مشرف می‌شدیم. آنجا که می‌‌رفتیم اتاق‌هایش هیچ فرشی نداشت و در زمستانی که برف آمده بود هیچ وسیله گرمایشی ای وجود نداشت. گاهی یک منقل حلبی درون اتاق بود که اگر کسی با خودش زغال می‌‌برد می‌‌توانست آنجا روشن کند و خودش را با این منقل گرم کند. بخاری و دستگاه تهویه و این‌ها اصلاً وجود نداشت. آنجا یک چراغ‌زنبوری روشن می‌کردند که تا ساعت چهار تمام می‌‌شد و خاموش می‌‌شد. تا ساعت 4 یعنی چهار ساعت بعد از مغرب. آن‌وقت‌ها اگر ساعت یک و دو و سه می‌‌گفتند یعنی از مغرب گذشته. بعدش یک فانوس کوچک بود که اگر کسی احتیاج به دستشویی داشت از آن استفاده می‌‌کرد. اصلاً چراغ یا وسیله گرمایشی وجود نداشت. حالا ملاحظه می‌‌فرمایید که اتوبوس‌‌هایی که شب‌های چهارشنبه و شب‌های جمعه از دورترین نقاط کشور به آنجا می‌آیند و پارک می‌کنند گاهی صف طولانی تشکیل می‌‌دهند که کیلومترها جاده را می‌‌گیرد. چه کسی این تبلیغات را کرده و اینجا را معرفی کرده است؟! این‌ها کجا هستند؟! با چه وسیله‌‌ای؟! نمی‌‌دانم، من که متحیر هستم! به گمان من عامل اصلی یک گرایش درونی است که اراده الهی در دل‌‌های مردم ایجاد می‌‌کند وگرنه این‌ها با اسباب ظاهری قابل تبیین نیست. این را به عنوان نمونه عرض کردم.

یکی از آن‌ها هم همین گرایش جوان‌های تحصیل‌کرده به علوم دینی و حوزوی است. علی‌‌رغم کمبودها، کاستی‌‌ها و مشکلات فراوانی که در حوزه وجود دارد ازنظر امکانات، جا، فضا، برنامه‌‌های تحصیلی، رسیدگی و الی‌‌آخر که همه شما کم‌یابیش آشنا هستید یا بالاخره آشنا خواهید شد، علی‌‌رغم همه این کمبودها و بی‌‌مهری‌‌هایی که گاهی از طرف بعضی از مسئولان و بعضی از اصناف نسبت به روحانیت و طلبگی می‌شود اما یک اشتیاق عجیبی برای فراگرفتن علوم دینی پدید آمده است که همه آن‌ها هم به برکت انقلاب است. از آغاز انقلاب، شخصیت‌‌های بزرگی که استاد دانشگاه بودند، دکترای فیزیک اتمی داشتند، در رشته‌‌های مختلف علوم دانشگاهی برجسته بودند، این‌ها اظهار می‌‌کردند که ما دلمان می‌‌خواهد به قم بیاییم و طلبه بشویم و بعضی‌‌هایشان آمدند. دانشجوها هم زیاد آمدند منتها چون امکانات، زیاد نبود حوزه نتوانست آن‌ها را جذب کند و خیلی‌‌هایشان دوباره برگشتند. این هم باز یک ویژگی‌ای است که در جامعه ما وجود دارد. این‌ها چه اقتضایی دارد؟

انسان‌های بلندهمت؛ نیروی محرک تحولات عظیم

این تحولاتی که ازنظر علمی در دانشگاه‌های عالم پیدا شده و آثارش منعکس شده و موجب پیشرفت‌‌های مادی و اقتصادی و اندوخته شدن ثروت‌ها شده است و بعد به فکر این افتاده‌اند که کرات آسمانی را تسخیر کنند و امثال این‌ها، این‌ها چگونه پدید آمده است؟ آیا این کارها به وسیله کسانی انجام گرفته که به فکر این بوده‌اند که امروز که کار می‌‌کنند مزدش را فردا دریافت کنند؟ آیا آن‌ها توانسته‌اند این پیشرفت‌‌ها را ایجاد کنند؟ این یک نکته دومی است که می‌‌خواهم خدمت شما عرض کنم.

در هر قسمت نظامی، سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و اجتماعی هر پیشرفت که حاصل شده است عامل اصلی‌اش افرادی باهمت بوده‌اند که همتشان از افراد عادی فراتر بوده است. در هرکدام از این رشته‌ها تحقیق‌ها و اختراعاتی که شده و ابتکاراتی که شده و منشأ تحولات عظیم در عالم شده، شما وقتی مخترع یا محققش را بررسی کنید کسی نبوده که به فکر این باشد که امروز کار می‌‌کنم و فردا مزدش را بگیرم یا چقدر درآمد داشته باشم. گاهی چند نسل یک پروژه را پیگیری کرده‌اند تا به نتیجه رسیده است. یک نسلی کار کرده‌اند و پیر شده‌اند و از دنیا رفته‌اند و یک نتیجه جزئی گیرشان آمده است و آن را به نسل دوم منتقل کرده‌اند. نسل دوم پیگیری کرده‌اند. باز این‌ها هم عمرشان سر آمده است و این‌ها هم نتیجه‌اش را به نسل سوم سپرده‌اند تا به ثمر رسیده است. یک نمونه‌اش کشف خط میخی است. اگر آن کسی که اول می‌‌خواست دنبال این کار برود فکر این بود که امروز این کار را می‌‌کنم تا فردا درآمدی داشته باشم و چند روز بعد هم میلیونر بشوم، هرگز این کشف به جایی نمی‌رسید. همچنین کشفیات مهم دیگری که تاریخچه‌اش را کم‌یابیش بهتر از من می‌‌دانید.

در زمینه علوم دینی و پیشرفت‌‌هایی که در اینجا واقع شده، بالاخره این حرکت‌‌هایی که اشاره کردم و حرکت امام و پیروزی این انقلاب، آیا این‌ها به وسیله کسانی انجام گرفت که فکر می‌‌کردند امروز کار می‌‌کنیم و فردا نتیجه‌‌اش را باید ببینیم؟! عرض کردم خوش‌بین‌ترین افراد که مرحوم دکتر بهشتی بودند ایشان بعد از 20 سال مبارزه می‌‌فرمودند که اگر ما درست کار کنیم ده، دوازده سال دیگر این انقلاب به پیروزی می‌رسد؛ با آن ویژگی‌‌هایی که ایشان داشتند که فرصت نیست من اشاره کنم. ایشان فرد بسیار ممتازی در برنامه‌ریزی و مدیریت بودند.

منظورم این است که این تحولات عظیم به وسیله افرادی بوده که همت بلندی داشته‌اند یعنی نتیجه کارشان را در کوتاه‌مدت جستجو نمی‌کرده‌اند و آمادگی این را داشته‌اند که سالیان درازی، بلکه همه عمرشان را صرف یک راهی کنند که نتیجه‌‌اش عاید جامعه شود. حالا با هر بینشی که داشته‌اند و هر ارزشی که برای کارشان قائل بوده‌اند.

ظرفیت‌های نهفته اسلام و مسئولیت‌ ما در عصر حاضر

ما در این شرایط حساسی که در آن واقع شده‌ایم با توجه به قابلیت‌‌ها و ظرفیت‌‌هایی که در اسلام وجود دارد، چون همه ما معتقد هستیم و دیگر احتیاجی به توضیح ندارد که در اسلام ظرفیت‌‌ها و پتانسیل‌‌هایی برای ترقی مادی و معنوی انسان‌‌ها وجود دارد که در هیچ مکتب و فرهنگ دیگری یافت نمی‌‌شود اما این‌ها مثل یک ذخایر دست‌نخورده و معدن‌های استخراج‌نشده‌ای همچنان لابلای کتاب‌ها مکتوم مانده است؛ با توجه به این مقدماتی که فرصت نیست همه آن‌ها را درست توضیح بدهم نتیجه‌‌ای که می‌‌خواهم بگیرم این است ما به شکرانه این نعمت‌‌های عامی که اولاً خدا به همه انسان‌‌ها در این عصر داده، ثانیاً به شکرانه پیروزی انقلاب به برکت خون‌‌های شهدایمان و فداکاری ایثارگرانمان و به شکرانه این انگیزه الهی برای رشد معنوی و استفاده از ارزش‌های اسلامی که خدا در مردم ما ایجاد کرده است ما یک وظیفه بسیار حساسی داریم. همه این‌ها ایجاب می‌‌کند که ما برای ایفای نقشی که برای تحقق هدف آفرینش و هدف تشریع اسلام منظور بوده است از فرصت به دست آمده حداکثر استفاده را بکنیم.

همه این‌ها شرطش یک همت بلند است. اگر ما بخواهیم پیشرفتی کنیم اولین شرط این است که به منافع شخصی و زودگذر چندان اهمیت ندهیم. حالا نمی‌‌گویم به‌کلی صرف‌نظر کنیم چون آن وقت خیلی ایده‌آل می‌شود؛ اما به منافع شخصی و زودگذر چندان بها ندهیم. برای مصالح دیرپا و فراگیر و تحقق اهداف اسلام بیشتر ارزش قائل بشویم. این یک نکته که از این مقدمات می‌شود نتیجه‌گیری کرد.

دشواری‌های مسیر طلبگی

همه شما با همین بینش وارد طلبگی شده‌اید یعنی احساس چنین مسئولیتی کرده‌اید، حالا یا کاملاً آگاهانه یا نیمه‌آگاهانه، بالاخره چنین انگیزه‌ای را در خودتان می‌یابید. حالا که تصمیم گرفته‌اید که وارد این مرحله بشوید یک شرط دومی باید در نظر داشته باشید. یک وقت هست که آدم یک وظیفه‌‌ای را احساس می‌‌کند که در یک دستگاهی مشارکت کند. فرض بفرمایید در ایام جنگ، حالا شاید خیلی از شماها کم‌یابیش شرکت داشته‌اید، جنگی واقع شده، فرمانده‌هایی دارد، نقشه‌‌های جنگ تدوین شده، هفت هشت سالی گذشته، نه مثل اول جنگ که هنوز هیچ چیز در کار نبود و همه چیز به هم ریخته بود. بعد از شش، هفت سال، فرماندهان باتجربه‌‌ای هستند، عِدّه و عُدّه‌‌ای فراهم شده، ابزارهای جنگ فراهم شده، کسانی آموزش دیده‌اند و چندی دیگر بناست که عملیات انجام بگیرد و به یک کسانی احتیاج دارند که یک دوره 45 روزه ببینند و به جبهه بروند.

آدم وقتی می‌داند که همه چیز پیش‌‌بینی شده، نقشه‌‌ها طراحی شده، فرمانده‌های لایق و کارآمد هستند، ابزار جنگی به قدر کافی فراهم است، بودجه لازم هم هست و من باید 45 روز آموزش ببینم و به جبهه بروم، فقط تصمیم می‌‌گیرم یک آموزشی ببینم و دیگر شرکت کنم. آنجا هم که می‌روم دیگر خودم را برای جنگ آماده می‌کنم. نمی‌روم نان و حلوایی بگیرم؛ اما یک وقت هست که آدم وقتی وارد یک دستگاه یا یک کاری می‌شود یک تصوری در ذهنش دارد و یک توقعاتی دارد که با واقعیت‌‌ها وفق نمی‌دهد. عمدتاً هم مال این است که اطلاعاتش کم است. وقتی وارد می‌شود به‌تدریج می‌‌بیند آن چیزهایی که فکر می‌‌کرده نیست.

آدم وقتی که در کنکور شرکت می‌‌کند می‌داند چند رشته دانشگاهی هست و چه ویژگی‌هایی دارد. وقتی رفت می‌داند که استادهایش فراهم هستند، کلاس فراهم است، آزمایشگاه فراهم است. آن‌ درس‌هایی که آزمایشگاه لازم دارد می‌رود استفاده می‌کند. بعدش هم اگر درس خواند و نمره آورد موفق هم می‌شود اما آدم فکر می‌کند وقتی در حوزه می‌‌آید هم یک چنین دستگاه منظمی هست؛ یک وزیر علوم هست و دستگاه معاونانی که سال‌ها کار کرده‌اند، تجربه دارند، کارکشته هستند، بودجه کافی در اختیارشان هست، آموزش، پژوهش، مسائل دیگر کمک‌آموزشی. آدم می‌آید هر جا مراجعه می‌کند زود اطلاعات می‌دهند که آقا! این رشته این‌جور است، این لوازم را دارد، این مدرسه چنین است، شرایطش چیست.

ولی یک وقت وارد می‌شود و می‌گوید آمده‌ایم قم درس دینی بخوانیم، کجا مراجعه کنیم؟! اصلاً نمی‌‌داند کجا باید مراجعه کرد و مسئولش چه کسی است. حالا به‌زحمت باید از این‌وآن بپرسد تا آنجایی که باید مراجعه کرد را پیدا کند. بعد وارد مقدمات و گذراندن امتحان و شرایط ورودی و وارد مدرسه‌ای و مشغول به درس بشود؛ یعنی یک برنامه حساب‌شده‌ای در کار نیست و خیلی معلوم نیست. استادها هنوز مشخص نیستند. گاهی این می‌آید، گاهی آن می‌آید. یک روز تعطیلی است، یک روز مسافرت است، یک روز حج است، یک روز کربلاست و مسائل دیگری که کم‌یابیش تجربه کرده‌اید یا آن‌هایی که تازه‌وارد هستند تجربه خواهند کرد. حالا ما این درس‌‌ها را خواندیم بعد از آن چه می‌شود؟ چند سال باید درس بخوانیم؟ دیگر هرچه همتتان بشود؛20 سال، 30 سال،40 سال. آن‌وقت چه می‌شود؟ خب مثل یکی از این روحانیانی که بودند می‌شوید. آقا مثل چه کسی؟ چه پستی؟ چه مسئولیتی؟ دیگر بستگی به تقدیرات دارد.

خیلی‌ها هستند وقتی با چنین صحنه‌ای مواجه می‌شوند سرخورده می‌شوند و می‌گویند آقا! ما از دانشگاه و از امکاناتی که برای ما فراهم بود صرف‌نظر کردیم و آمدیم به دین خدمت کنیم؛ حالا این وضع بی‌سروسامان! کسی پاسخگو نیست! با کسی نمی‌شود صحبت کرد! چرا این‌گونه است؟!

حالا اضافه بفرمایید که اصولاً توقع از اینجا بسیار بیشتر از توقع دانشگاه است. آن کسی که به دانشگاه می‌رود می‌گوید آش کشک خاله است، این است و این درس را باید بخوانی، این امتحان را بدهی، لیسانس بگیری و بروی. حالا بعدش به کار گرفته بشوی یا نشوی بازار کار است، دیگر از آن هم توقع بیشتری ندارند؛ ولی این توقع را دارند که کتاب مشخصی باشد، ساعت منظمی باشد، کلاسی فراهم باشد و آدم شرکت کند اما توقع از اینجا بسیار بیشتر است؛ آدم دلش می‌‌خواهد بفهمد اصلاً این رشته چه فایده‌‌ای دارد؟ چرا باید این درس را خواند؟ به آن نمی‌شود بگویند چرا. می‌گوید آقا این است! می‌خواهی بیا! نمی‌خواهی برو! اما اینجا با یک روحانی که مواجه می‌شود می‌‌خواهد برای او کامل بیان کند که چرا باید این درس را بخوانم؟ چه فایده‌ای دارد؟ چیزی لازم‌تر از این نیست؟ برنامه‌‌ای بهتر از این نیست؟ آنی که من فکر می‌کنم راهش همین است؟ این به دردمان می‌‌خورد یا نمی‌‌خورد؟ دلش می‌خواهد کسی برای او این‌ها را تبیین کند. این توقعاتِ زاید هم هست. بگوییم آقا! این برنامه حوزه است. می‌گوید خب چرا این برنامه است؟ چه کسی برنامه‌ریزی می‌کند؟ چرا این‌گونه برنامه‌ریزی کرده‌اند؟ خب روح جوان و کاوشگر و حساس و توقعاتی هم که از روحانیت دارد بعد با چیزهایی مواجه می‌شود که فکرش را نکرده بود و خیلی زمینه سرخوردگی فراهم می‌شود.

شرط موفقیت در تحصیل علوم دینی

الف) همت بلند

ما چه باید بکنیم که به این آفت‌ها مبتلا نشویم؟ شرط اولش همت بود. اگر فکر این باشیم که سه، چهار سال درسی بخوانیم و یک لیسانس بگیریم و بعد برویم آنجا، ماهی فلان مبلغ استفاده و درآمد داشته باشیم این اصلاً به درد این کار نمی‌‌خورد! باید همت را بلندتر کرد تا بتوانیم در این زمینه کاری داشته باشیم. البته انسان، نیازمند است و نیازهای مادی‌اش باید تأمین شود ولی این خیلی فرق دارد با این‌که این را هدف قرار دهد یا به عنوان یک ضرورت با آن برخورد کند.

بنابراین در درس خواندن طلبگی رسیدن به یک پستی که بعد از این‌که یک دوره کوتاهی، سه، چهار سال، کمتر، بیشتر، درس خواند، یک پستی به او بدهند و این‌قدر درآمد داشته باشد این هیچ‌وقت نمی‌‌تواند هدف باشد و این توقع بیجاست. از اول باید بدانیم که در حوزه این خبرها نیست. همت باید بسیار بلندتر باشد.

ب) نگرش جهادی به کار

دوم اینکه این برنامه‌ها چرا این‌گونه است و کمبودهایی وجود دارد، کمبودهایی که حتی از دانشگاه‌ها بیشتر است، در صورتی‌که توقع عکسش است؛ ما چه کنیم تا بتوانیم با این کمبودها کنار بیاییم و سرخوردگی پیدا نکنیم؟! شرط دوم این است که ما این کارمان را یک کار جهادی تلقی کنیم یعنی به عنوان یک شغل، به عنوان یک حرفه، به عنوان یک سرگرمی یا به عنوان یک هنر به آن نگاه نکنیم. به این کار و به این دوران به آن نگاهی بنگریم که در زمان جنگ به حضور در جبهه‌‌ها نگاه می‌کردیم که دشمنی حمله کرده و می‌‌خواهد کیان کشور ما را نابود کند. حالا دشمنانی، همه دشمنان عالم حمله کرده‌اند تا کیان اسلام را نابود کنند، به تسلط بر آب‌وخاک و به حکومت و به منابع نفتی قانع نیستند، تصمیم گرفته‌اند که اصل اسلام را نابود کنند. این جنگ مهم‌تر است یا جنگی که ما در 8 سال دفاع مقدس داشتیم؟! این جنگ هزاران بار از آن جنگ، مهم‌تر، شریف‌تر، ارزنده‌‌تر و شرافت‌آفرین‌تر است، درصورتی‌که درک صحیحی داشته باشیم و بفهمیم کجای کار هستیم؟ در کجای عالم زندگی می‌‌کنیم؟ با چه کسانی مواجه هستیم؟ آینده ما چه خواهد شد و دشمنان چه نقشه‌‌هایی برای ما کشیده‌اند؟

یک مقدار برای اینکه این‌هایی که دور از ذهن است را کم‌یابیش باور کنیم به دو سال پیش برگردید؛ آیا فکر می‌‌کردید چنین فتنه‌‌ای به دست چنین اشخاصی در کشور پیش بیاید؟! یک نفر دستش را بلند کند و بگوید من می‌‌دانستم! می‌‌دانستم که هیچ! بگوید 50 درصد احتمال می‌‌دادم، آن فتنه‌‌ای که با اصل اسلام مخالف بود، ریشه نظام را می‌‌خواست برکند، آن هم به دست چنین کسانی که سال‌ها خودشان مسئولیت این نظام را بر عهده داشتند! چه کسی احتمال می‌داد؟! از اینجا ما باید حدس بزنیم نقشه‌‌های بسیار عمیق‌‌تری برای نابود کردن اسلام کشیده شده است و چه‌بسا به دست کسانی اجرا خواهد شد که ما الآن آن‌ها را تقدیس هم می‌‌کنیم. چه می‌‌دانیم؟! آینده خودمان را خبر نداریم، از آینده دیگران هم خبر نداریم! بنابراین جهاد عظیمی بر ذمه و بر عهده ماست که باید در آن شرکت کنیم. این بسیار مهم‌تر از آن جهادی است که برای حفظ آب‌وخاک و چیزهایی از این قبیل گفته می‌‌شد. این جهادی برای حفظ میراث همه انبیا است. این جهادی برای حفظ دستاوردهای سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه در کربلاست. اگر این جهاد را نکنیم آثار آن هم از بین می‌رود! اگر با این نگاه به درس خواندن، به تحقیق، به پژوهش و به تبلیغ و این‌ها نگاه کنیم همه مشکلات برای ما آسان می‌شود.

آن کسی که جبهه می‌‌رفت در فکر این نبود که صبح شیرکاکائو ‌‌ آماده هست یا نیست. او گاهی در 24 ساعت یک استکان آب خنک هم گیرش نمی‌‌آمد! یک استکان آب! خودش هم را آماده کرده بود؛ جهاد است دیگر!

در صدر اسلام گاهی در جنگ‌‌ها هر 7 نفر یک دانه خرما سهمشان می‌‌شد. خرمایی که ما مشت‌مشت می‌‌خوریم، یک دانه خرما سهم هفت نفر! آن یکی می‌‌مکید و به یکی دیگر می‌‌داد. جهاد یعنی این. اگر ما بخواهیم در این صحنه جهاد که خواهی‌نخواهی این جنگ حق و باطل از اول عالم بوده و تا ظهور ولی‌‌عصرارواحنافداه هم ادامه خواهد داشت، اگر بخواهیم در این جهاد پیروز باشیم باید این روحیه را داشته باشیم که خودمان را برای هر سختی‌ای آماده کنیم. هر سختی آن که کمتر بود خیلی خدا را شکر کنیم. اگر یک نان جویی گیرمان آمد خیلی برایمان ارزشمند باشد. اگر یک قمقمه آب در جبهه گیرمان آمد خیلی قدرش را بدانیم. توقع نداشته باشیم که همیشه شربت آب‌لیموی خنک آماده باشد. پس شرط دوم برای موفقیت در این رشته‌‌ها نگرش جهادی به کار است؛ این نیت که ما یک جهاد سنگینی بر عهده‌مان هست، بخواهیم یا نخواهیم این تکلیف به دوشمان آمده و باید این را انجام بدهیم وگرنه اساس اسلام در خطر است. این شرط دومش است.

اما در کنار این‌ها که مشکلات زیادی هم هست، من عمداً این مشکلات را مقداری برجسته کردم برای اینکه توطین نفس بشود، البته در عمل این‌جورها نیست ولی خب آدم باید خودش را آماده کند و هرچه بیشتر خودش را آماده کند به نفعش است، بعد بیشتر قدر نعمت‌‌های خدا را می‌داند اما وقتی توقعات زیادی دارد گوشه‌اش که سابیده بشود اوقاتش تلخ می‌شود که این چه وضعی است؟! این چه حجره‌‌ای است که به ما دادند؟! این چه غذایی است؟! این معلم دیشب مطالعه نکرده و درسش را خوب بلد نیست بدهد! همیشه بدبینی و نتیجه‌‌اش هم درجا زدن و گاهی عقب‌گرد کردن؛ اما وقتی با این نگرش نگاه می‌‌کند هر چیز مثبتی که می‌ماند قدر آن را می‌‌داند و نگاهش به نقطه‌‌های منفی نیست. به اصطلاح معروف همیشه به نیمه پر لیوان نگاه می‌کند و به نیمه خالی آن اصلاً نگاه نمی‌‌کند و می‌گوید الحمدلله که این هست.

شکوفایی پس از آزمون‌های دشوار؛ پاداش همت بلند

آنچه مایه امید ماست دو چیز است؛ یکی از آن‌ها مربوط به اسباب ظاهری است که می‌‌توانیم درباره‌‌اش فکر کنیم و به آن امیدوار بشویم و یکی هم سبب فوق عادی است؛ اما اسباب ظاهری‌اش این است که یک مقداری به زندگی کسانی که پنجاه، شصت سال پیش‌تر، هفتاد سال پیش‌تر یعنی آن زمانی که اشاره کردم نام روحانی در یک فامیل ننگ بود در حوزه‌‌ها درس خوانده‌اند آشنا بشویم. حالا اگر از من باور نمی‌‌کنید امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه چندین بار در فرمایشاتشان فرمودند که در آن زمان راننده‌‌های ماشین می‌‌گفتند ما دو طایفه را سوار نمی‌‌کنیم، این‌ها نکبت دارند و ماشین می‌‌شکند؛ یکی فاحشه‌ها و یکی آخوندها! راننده‌‌ها می‌‌گفتند ما تجربه کرده‌ایم که این دو طایفه نکبت دارند و هر وقت سوار ماشین می‌شوند ماشین می‌‌شکند! یعنی جایگاه آخوند در جامعه در نظر راننده در کنار فواحش بود.

در چنین شرایطی، در این شهر قم، امثال امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه سحر از اتاقشان درمی‌‌آمدند و در باغ‌های اطراف قم می‌‌رفتند و دور از چشم پلیس درس‌هایشان را در زمین‌‌های کشاورزی اطراف می‌‌خواندند. شب هم که هوا تاریک می‌‌شد برمی‌‌گشتند. شما حالا ممکن است فکر کنید که شب چطور می‌شد که تاریک می‌‌شد؟! خب در شهر این همه چراغ روشن است! فراموش نکنید که آن وقت برقی در کار نبود. آن وقت سرتاسر بازار چند تا فانوس روشن می‌‌کردند. نزدیک غروب که می‌‌شد مأمور شهرداری می‌‌آمد یک پیمانه نفت درون فانوس می‌ریخت و فانوس را اول غروب روشن می‌‌کرد. این تا نیمه‌‌های شب روشن بود و بعد خاموش می‌‌شد. چراغ شب این بود. در چنین شرایطی یک ساعت که از غروب می‌‌گذشت دیگر هوا تاریک بود و کسی، کسی را نمی‌‌شناخت. آن‌هایی هم که می‌خواستند مخفیانه بیایند یک‌خرده دیرتر می‌‌آمدند. عبا و عمامه‌‌هایشان را قایم می‌‌کردند و به دست می‌‌گرفتند و می‌‌آمدند در مدرسه می‌‌رفتند. امام در چنین شرایطی درس خواند. ما اگر بخواهیم نقش خودمان را درست ایفا کنیم باید چنین همتی داشته باشیم؛ پس معلوم می‌شود با این شرایط درس خواندن هم می‌شود امام شد، می‌شود علامه طباطبایی شد. این یک مایه امید است.

توسل صادقانه؛ رمز گشایش و عنایت الهی

ما یک مایه امید بالاتری هم داریم که متأسفانه قدر آن را کم می‌دانیم و آن توسل به وجود مقدس حضرت ولی‌‌عصرارواحنافداه است؛ باور کنیم که ما نوکر هستیم و یک آقا داریم که از حال ما آگاه است. اگر بداند که برای او کار می‌‌کنیم هرگز ما را رها نمی‌‌کند؛ اما شرطش این است که صاف و ساده بگوییم آقا! ما برای تو کار می‌‌کنیم. آن کاری می‌‌کنیم که می‌‌دانیم شما دوست دارید. آن کاری که می‌‌دانیم شما دوست ندارید را انجام نمی‌دهیم و با شما عهد می‌‌کنیم که انجام ندهیم. البته از شما هم کمک می‌‌خواهیم؛ دعا کنید خدا به ما توفیق بدهد که به این عهدمان وفادار باشیم.

این یک سرمایه عظیمی است که از همه سرمایه‌‌های ما گران‌بهاتر است. آن‌هایی که به یک جاهایی رسیده‌اند که ما تعجب می‌‌کنیم از یک چنین کانالی استفاده می‌‌کرده‌اند. این در امروز هم به روی من و شما باز است. همه جا هم باز است. البته ممکن است بعضی جاها ویژگی خاص و انتساب بیشتری داشته باشد و در آنجا آدم حال بهتری پیدا کند اما منحصر به آنجاها نیست. شما در رختخوابتان هم که خوابیده‌اید می‌‌توانید از این در استفاده کنید. سر سفره هم که نشسته‌اید می‌‌توانید از این در وارد شوید. سر کلاس درس و هنگام مطالعه هم می‌‌توانید توجه داشته باشید. این در همیشه باز است. باور کنیم که این شوخی و تعارف نیست و این یک حقیقتی است اما شرطش این است که صفا، راستی و صداقت می‌‌خواهد. عیبش این است که کلاه سرشان نمی‌‌رود و نمی‌‌شود گولشان زد و بگوییم آقا! ما نوکر شما هستیم! گفت: چراغ راهنما را به سمت راست می‌زند و از سمت چپ حرکت می‌‌کند! با آن‌ها نمی‌شود این‌گونه معامله کرد و کلاه سر خود آدم می‌‌رود اما اگر با صداقت گفتیم ما این هستیم و دلمان می‌‌خواهد نوکری شما بکنیم، کارمان را به شما سپرده‌ایم، آنچه صلاح می‌‌دانید از خدا بخواهید که آن را برای ما میسر کند، مطمئن باشیم که ایشان این کار را خواهند کرد و خدا هم دعای ایشان را مستجاب خواهد کرد.

وَفَّقَنا اللَّهُ وَإِيَّاكُمْ إِنْ‌شَاءَ‌اللَّهُ

برای خواندن گزارش خبری این جلسه اینجا را کلیک کنید! [1]

 


نشانی منبع: https://mesbahyazdi.ir/node/8835

پیوندها
[1] https://mesbahyazdi.ir/node/2907