درس سى و پنجم
منزلت و مقام تقوا، زهد و ورع
مفهوم تقوا و ارتباط آن با خوف
اهمیت تقوا و راههاى تحصیل آن
نگرشى به مراتب تقوا
نگرشى به آثار تقوا
ویژگى حسابگرى و چند ویژگى دیگر متقین
ورع و زهد در كلام پیامبر
منزلت و مقام تقوا، زهد و ورع
«یا أَباذَرٍّ؛ كُنْ بِالتَّقْوى أَشَدَّ اهْتِماماً مِنْكَ بِالْعَمَلِ فَإِنَّهُ لایَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقْوى، وَ كَیْفَ یَقِلُّ عَمَلٌ یُتَقَبَّلُ؟ یَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(1)
یا أَباذَرٍّ؛ لایَكُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِینَ حَتّى یُحاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّریكِ شَرِیكَهُ. فَیَعْلَمَ مِنْ أَیْنَ مَطْعَمُهُ وَ مِنْ أَیْنَ مَشْرَبُهُ وَ مِنْ أَیْنَ مَلْبَسُهُ؟ أَمِنْ حِلٍّ ذلِكَ أَمْ مِنْ حَرام. یا أَباذَرٍّ؛ مَنْ لَمْ یُبالِ مِنْ أَیْنَ اكْتَسَبَ الْمالَ لَمْ یُبالِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَیْنَ أَدْخَلَهُ النّارَ.
یا أَباذَرٍّ؛ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَكُونَ أَكْرَمَ النّاسِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ. یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ أَكْثَرُكُمْ ذِكْراً لَهُ وَ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ أَتْقاكُمْ لَهُ وَ أَنْجاكُمْ مِنْ عَذابِ اللّهِ أَشَدُّكُمْ لَهُ خَوْفاً. یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الْمُتَّقینَ الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنَ الشَّىْءِ الَّذى لایُتَّقى مِنْهُ خَوْفاً مِنَ الدُّخُولِ فی الشُّبْهَةِ.
یا أَباذَرٍّ؛ مَنْ أَطاعَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ ذَكَرَاللّهَ وَ إِنْ قَلَّتْ صَلاتُهُ وَ صِیامُهُ وَ تِلاوَتُهُ لِلْقُرآنِ. یا أَباذَرٍّ؛ أَصْلُ الدّینِ الْوَرَعُ وَ رَأْسُهُ الطّاعَةُ. یا أَباذَرٍّ؛ كُنْ وَرِعاً تَكُنْ أَعْبَدَالنّاسِ وَ خَیْرُ دینِكُمُ الْوَرَعُ.
یا أَباذَرٍّ؛ فَضْلُ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ فَضْلِ الْعِبادَةِ وَاعْلَمْ أَنَّكُمْ لَوْ صَلَّیْتُمْ حَتّى تَكُونُوا كَالْحَنایا وَ صُمْتُمْ حَتّى تَكُونُوا كالاَْوْتارِ ما یَنْفَعُكُمْ إِلاّ بِوَرَع. یا أَباذَرٍّ؛ أَهْلُ الْوَرَعِ وَالزُّهْدِ فىِ الدُّنْیا هُمْ أَوْلِیاءُ اللّهِ حَقّاً»
1. مائده / 30.
محور این بخش از سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) تقواست. درباره تقوا در موارد گوناگون و كتابهاى اخلاقى بحثهاى فراوان شده، از جمله پیشتر نیز ما به این موضوع پرداختیم. در این قسمت مىپردازیم به شرح و بررسى سخنان حضرت و برخى از مطالب ریشهاى و اساسى كه در راستاى تقوا جا دارد و در ابتدا مفهوم تقوا را بیان مىكنیم:
مفهوم تقوا و ارتباط آن با خوف
كلمه «تقوا» از ماده «وقایه» و اسم مصدر از فعل «اتّقى یتّقى» و از مصدر «اتّقاء» به معناى بازداشتن خود و یا دیگرى از خطر است. اتّقاء سه اسم مصدر دارد، دو تاى آنها در قرآن استعمال شده، یكى «تقوا» و دیگرى «تقاة» و اسم مصدر دیگر «تقیه» است و این سه در لغت به یك معنا هستند. (در نهجالبلاغه گاهى «تقیه» در مورد تقوا استعمال شده است.)
«اتّقاء» مصدر باب افتعال و از ماده «وقایه» گرفته شده است و چنانكه گفته شد، تقوى اسم مصدر از اتقاء است كه در اصل «وَقْوى» بود و سپس «فاءالفعلش» به «تاء» تبدیل گشت؛ چنانكه «تراث» در اصل «وراث» بود.
پس شد تقوا در لغت به معناى بازداشتن خویش از خطر است و تفاوت نمىكند كه آن خطر چه باشد، اما وقتى تقوا در مباحث اخلاقى و یا قرآن بهكار مىرود، منظور از آن خطرى كه باید خویش را از آن بازداشت، هر خطرى نیست؛ بلكه خطرى است كه متوجه سعادت و آخرت انسان است. گواینكه در قرآن نیز، اتقاء به معناى حفظ و بازداشتن خویش از خطرى كه انسانهاى دیگر متوجه شخص مىكنند بهكار رفته است:
«لاَ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فىِ شَىْء إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقةً...»(1)
اهل ایمان نباید مؤمنان را وانهاده كافران را دوست گیرند، هر كس چنین كند رابطهاش را با خداوند قطع كرده است، مگر اینكه بخواهید از شرّ ایشان برحذر باشید.
1. آلعمران / 28.
اما وقتى سخن از تقوىالله است و یا در آیات و روایات از مطلق تقوا و متقین صحبت مىشود، منظور تقواى الهى مىباشد و سخن از كسانى است كه در زمینه مسائل دینى و معنوى احساس خطر مىكنند و چون از خطرى كه متوجه دین آنهاست بیم دارند، سعى مىكنند كه خود را از آن حفظ كنند، پس مبدء «اتقاء» احساس بیم و ترس از خطر است: انسان پس از احساس خطر و احساس بیم و خوف، كارى مىكند كه از آن خطر در امان بماند و لااقل از آن خطر دور شود. در فارسى از این معنا به پرهیزگارى تعبیر مىشود (كه در واقع پرهیزگارى لازمه تقواست، چون لازمه حفظ خویش از گناه و یا خطر دیگر پرهیز و دورى از آن است.)
در قرآن، گاهى روز قیامت به عنوان متعلق تقوا ذكر گردیده كه در آن روز خطرها و پیامدهاى اعمال زشت ظاهر مىگردند، چنانكه خداوند مىفرماید:
«وَاتَّقُوا یَوْماً لاتَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَیْئاً»(1)
بترسید از روزى كه كسى از دیگرى كفایت نمىكند.
و گاهى كسى به عنوان متعلق تقوا ذكر شده كه در برابر گناهان انسان را مجازات مىكند، مثل «وَاتَّقُوااللَّهَ»(2) و معنایش این نیست كه از خداوند بپرهیزید و از او دورى كنید، بلكه به این معناست كه از خطرى كه از ناحیه عذاب الهى متوجه شما مىگردد و آن خطر و عذاب را خداوند متوجه شما مىكند، بپرهیزید. پس ترس از خداوند به معناى ترس از مجازاتى است كه بر اعمال زشت انسان مترتّب مىشود.
به هر حال، در معناى تقوا، به جهت مبدءاش، خوف اشراب شده است و از این جهت مىتوان آن را به خداترسى نیز معنا كرد. گاهى تقوا به ملكهاى گفته مىشود كه از تكرار پرهیز و دورى از گناهان در انسان بهوجود مىآید. وقتى انسان یك بار از گناه دورى كرد به او متقى نمىگویند، اما وقتى آنقدر در ترك گناهان استقامت كرد كه ملكه ترك گناه در او
1. بقره / 123.
2. همان / 194.
پدید آمد، به او مىگویند متقى. بنابراین، گاهى تقوا به مبدء فعل گفته مىشود كه همان خداترسى است و گاهى به ملكهاى نفسانى گفته مىشود كه بر اثر تكرار پرهیز از گناه در انسان پدید مىآید.
على(علیه السلام) تقوا را به معناى حالتى روحانى و معنوى ذكر مىكنند كه انسان را از گناه و انحراف باز مىدارد ـ كه این همان ملكه نفسانى است ـ و ترس از خداوند را به عنوان یكى از آثار آن برمىشمارند:
«عِبادَ اللّهِ إِنَّ تَقْوَى اللّهِ حَمَتْ أَوْلِیاءَاللّهِ مَحارِمَهُ وَأَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخافَتَهُ حَتّى أَسْهَرَتْ لَیالِیَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَواجِرَهُمْ...»(1)
بندگان خدا، تقواى الهى دوستان خداوند را از ارتكاب حرام باز مىدارد و خوف و ترس (از عذاب را) در دلهایشان قرار مىدهد، شبها آنگونه كه شبها آنان را (براى عبادت) بیدار و در شدّت گرمى روزها (براى روزه) تشنه نگاه مىدارد.
در جاى دیگر مىفرمایند:
«ذِمَّتِی بِما أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ، إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَـثُلاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهاتِ...»(2)
ذمه خویش را در گرو گفتار خویش قرار مىدهم و صحت گفتار خود را ضمانت مىكنم. اگر عبرتهاى گذشته براى شخص آینه آینده قرار گیرد، تقوا جلوى او را از فرورفتن در كارهاى شبههناك مىگیرد.
آرى تقوا بزرگترین سرمایه و دست مایه بندهاى است كه در راه پر بیم و خطر زندگى و در دریاى پرتلاطم آكنده از خطرات و امواج سهمگین بلا و گناه، به او كمك مىكند كه راه سعادت را بجوید و طریق سعادت را بپوید كه این راه بجز با تقوا پیموده نمىشود:
نیست جز تقوا در این ره توشهاى *** نان و حلوا را بنه در گوشهاى.
1. نهجالبلاغه (فیضالاسلام)، خ 113، ص 353.
2. همان، خ 16، ص 66.
اهمیت تقوا و راههاى تحصیل آن
اهمیت تقوا و علت آنكه آن همه روى آن تأكید شده، از آنجا معلوم مىشود كه اساساً دین و ارسال پیغمبران و نازل كردن كتابهاى آسمانى براى این بوده كه بشر راه سعادت خویش را پیدا كند و با جدّیت آن راه را بپیماید، تا به غرض اصلى خلقت كه رسیدن به رحمت بىپایان در جهان آخرت است نایل شود. بنابراین هر چه تأثیر بیشترى در رسیدن به این هدف دارد، از اهمیت بیشترى برخوردار است. به عبارت دیگر، چون حقیقت نبوّت و شرایع الهى نشان دادن راه سعادت به بشر است و خداوند متعال به جهت رحمت بىپایان خود، بر خودش الزام كرده كه مردم را هدایت كند، لذا در آیات الهى و آنچه به وسیله اولیاى خدا به مردم رسیده، سعى شده كه مردم طورى تربیت شوند كه به این دستورات عمل كنند و چون عمل انسان بناچار از یكى از مبادى نفسانى سرچشمه مىگیرد، یعنى عمل اختیارى انسان باید از خواست انسان ناشى شود و عمده مبادى اراده انسان در ترس و امید خلاصه مىشوند؛ پیغمبران و جانشینان آنها از این راه استفاده كردند كه ترس و امید را در بشر زنده كنند و آنها را متوجه چیزى كنند كه هدف خلقت انسان در آن است.
پس از پى بردن به مفهوم تقوا و اهمیت آن، این سؤال مطرح مىشود كه راههاى پیدایش تقوا چیست و ما به اختصار به سه راه براى پیدایش تقوا اشاره مىكنیم:
1. نگرش به آینده: توجه به اینكه تقوا توشه آینده انسان است. از این راه با دوراندیشى و حكم عقل به اینكه باید براى آینده تلاش كرد، حبّ ذات تحریك و بیدار مىشود و انسان را وامىدارد كه براى آیندهاش تلاش كند و در پى تحصیل آنچه براى آینده بىنهایت او مفید است برآید، از این جهت قرآن مىفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوااللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَد...»(1)
اى كسانى كه ایمان آوردید تقواى الهى پیشه سازید و هر كس به آنچه پیش فرستاده بنگرد.
1. حشر / 18.
2. توجه به علم و آگاهى خداوند به اعمال و رفتار انسان: این راه در ذیل آیه فوق بیان شده است:
«... وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»
و تقواى الهى پیشه سازید كه خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است.
یعنى با توجه به این صفت خداوند كه به آنچه انجام مىدهید آگاه است، تقوا داشته باشید. این روش تربیتى دیگرى است كه خداوند متعال براى اینكه به انسان كمك كند تا در صدد كسب تقوا برآید، برگزیده است. چون انسان داراى ویژگیهاى روانى خاصّى است و از جمله آنها این است كه اگر بداند و توجه داشته باشد كه دیگرى ناظر اعمال اوست و آنچه را او انجام مىدهد مىبیند و از خوب و بدش آگاه است، از انجام اعمال ناشایست خوددارى مىكند. بهواقع خداوند انسان را طورى آفریده كه از انجام كار بد در حضور كسى كه مىداند این كار بد است، خجالت مىكشد و شرم مىكند. بنابراین اگر انسان به این موضوع فكر كند كه همیشه در منظر خداوند است و نه تنها ظواهر اعمالش مورد مشاهده اوست، بلكه خداوند به آنچه در قلبش خطور مىكند نیز آگاه است، حتى از افكار و خیالات آلودهاى كه در قلبش پیدا مىشود خجالت مىكشد. انسان هر قدر براى كسى احترام و عظمت قائل باشد، دلش مىخواهد كه در مقابل او پاكتر و تمیزتر و به اصطلاح شخصیتش بیشتر محفوظ باشد. باز در ارتباط با آگاهى خداوند به اعمال انسان قرآن مىفرماید:
«أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُون»(1)
آیا آنان نمىدانند كه خداوند هر چه را مخفى مىدارند و هر چه را آشكار مىكنند مىداند؟
3. پى بردن به اینكه تقوا براى دنیا نیز فایده دارد:
«... وَ مَنْ یَتَّقِاللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ...»(2)
كسى كه تقواى الهى پیشه كند خداوند براى او راهى جهت رهایى از گرفتارىها قرار مىدهد و از جایى كه گمان نمىبرد او را روزى مىدهد.
1. بقره / 77.
2. طلاق / 2 ـ 3.
و نیز على(علیه السلام) مىفرماید:
«وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ...»(1)
بدانید هر كه تقوا پیشه سازد و از خداوند بترسد، خداوند راه بیرون شدن از فتنهها و تباهىها و روشنایى از تاریكىها را به او نشان مىدهد.
در راه اول گفته شد: بیندیشید براى فردایتان چه تهیه مىكنید، در این راه مىفرماید: به فوایدى كه تقوا براى این دنیایتان دارد بنگرید. شما خواهناخواه در طول زندگى به فتنهها، گرفتارىها، نیرنگها، تاریكىها و ابهامهایى مبتلا مىشوید، اگر مىخواهید در همین زندگى خداوند به شما كمك كند و شما را از سرگردانیها و تنگناها نجات دهد، تقوا پیشه كنید.
انسان با تقوا آنجا كه باید با فكر خودش راهى را تشخیص دهد، خداوند نورى را براى او ظاهر مىكند تا راه را درست ببیند. از این رو گاه مىنگریم مسائل گیجكننده و حیرتانگیزى براى مردم پیش مىآید كه آنان كه داراى فكر قوى و هوش سرشار هستند راه خلاصى از آن گرفتارىها را نمىجویند، اما كسانى كه از هوش فوقالعادهاى برخوردار نیستند راه سلامت را مىیابند؛ این در واقع كمك و یارى خداوند است كه به واسطه تقوا به برخى از بندگان خویش عنایت مىكند.
پس از جمله راههاى تشویق به كسب تقوا، ذكر آثارى است كه بر آن مترتب مىشود. چون انسان وقتى حاضر مىشود كارى را انجام بدهد و یا چیزى را كه دوست مىدارد، ترك كند كه بداند به نتیجه خوبى دست مىیابد. وقتى حاضر مىشود كار پرزحمتى را انجام دهد، كه مطمئن باشد نتیجه خوبى دارد. پس اگر خواسته باشیم دیگران را واداریم كه ارزشهاى والا را كسب كنند و از چیزى كه ضرر اخروى و معنوى دارد بپرهیزند، باید كارى كنیم كه در آنها انگیزه ایجاد شود. براى اینكه انسان از لذّت گناه چشم بپوشد، باید انگیزه داشته باشد، براى اینكه خواب راحت شب را رها كند و به عبادت بپردازد، باید انگیزه داشته باشد. یا آنجا كه تكلیف ایجاب مىكند به جبهه برود و جانش را به خطر افكند و نیز براى سایر
1. نهجالبلاغه (فیضالاسلام) خ 182، ص 602.
كارهایى كه به جهت انجام وظیفه و انجام امر خداوند متعال عملى مىگردند، باید انگیزه داشته باشد و بهترین راه ایجاد انگیزه این است كه انسان را متوجه منافع و آثار خیرى كنیم كه بر عمل او بار مىشود، چرا كه فطرت انسان طالب آن آثار است.
انسان در هر مرتبهاى از معرفت و ایمان كه باشد، طالب خیر است و اگر ایمان و معرفتش ضعیف باشد، لااقل خیر دنیا را مىخواهد: همه خواهان روزى وسیع و حلال، آنهم بدون زحمت و تلاش زیاد هستند. از این جهت یكى از راههایى كه در قرآن و نیز در این روایت، براى ایجاد انگیزه جهت تحصیل تقوا پیش گرفته شده، بیان منافع دنیوى تقواست كه اگر كسى تقوا داشت خداوند در برابر تنگناها و گرفتارىها، راه گریز و نجاتى فراروى او قرار مىدهد. چون گاه مىشود كه انسان در بنبست و تنگنا قرار مىگیرد و راهى براى فرار ندارد و خود راه حلى براى مشكلاتش نمىیابد و مجبور است، علىرغم تلخىها و سختىها، مشكلات زندگى را تحمل كند. خداوند به او وعده مىدهد كه اگر تقوا داشته باشى، در هنگامه گرفتارى و سختى راه نجاتى برایت فراهم مىشود. این وعده بزرگى است كه خداوند به انسان مىدهد و او را تشویق مىكند كه راهى را پیش گیرد كه ثمره و نتیجه آن رهایى از مشكلات و سختىها باشد.
در دوران مبارزات مردم مسلمان ایران و نهضت اسلامى، گاه شرایط بسیار دشوارى پیش مىآمد و كسى راه نجات و رهایى از آن تنگناها را نمىدانست، اما چون این انقلاب بر اساس تقوا و در جهت بسط تقواى الهى در جامعه اسلامى و ایجاد روح بندگى و حاكمیت اللّه شكل گرفت، خداوند پیوسته عنایت مىكرد و در هر فرصتى راه نجات را الهام مىكرد كه در نتیجه مردم از گرفتارىها نجات مىیافتند؛ نمونه آن روز بیست و یكم بهمن است:
هنگامى كه رژیم طاغوتى حكومت نظامى اعلام كرد و مردم را از بیرون آمدن از خانههاشان بشدّت منع كرد تا بلكه بتواند نقشههاى شیطانى خود را اجرا كند؛ امام با دوراندیشى و تیزبینى و مسلماً با الهام الهى به مردم دستور دادند تا فرمان حكومت نظامى را نادیده بگیرند و به خیابانها بریزند، كه در نتیجه توطئه دشمن خنثى گردید و پیروزى انقلاب حتمى گشت.
همچنین خداوند متعال روزى اهل تقوا را از راهى كه گمان نمىبرند مىرساند: همه ما براى بهدست آوردن روزى خود تلاش مىكنیم و به فراهم ساختن آن مكلفیم. هر كس پیش خود حساب مىكند كه چه كارى انجام دهد و چه راهى پیش گیرد كه سود بیشترى داشته باشد و در نتیجه به روزى بیشترى برسد. بالاخره با محاسبات عادى و طبق مجارى طبیعى زندگى راهى را برمىگزیند: یا كشاورزى، یا كار صنعتى و یا تجارت. بر اساس قرائن و طبق محاسبات خود، مقدار درآمد و سود را پیشبینى مىكند؛ اما خداوند متعال براى اهل تقوا ضمانت كرده كه خارج از كادر محاسبات روزى آنها را بدهد. از جمله كسى كه براى رضاى خداوند و براى انجام وظیفه تحصیل علم كند ـ همانگونه كه در برخى از روایات وارد شده است ـ خداوند از جایى كه گمان نمىبرد روزىاش را مىرساند. از این باب نمونههاى فراوانى سراغ داریم و همه ما كموبیش در زندگىمان تجربه كردهایم. اما اگر كسى دید چنانكه باید روزىاش فراهم نشد، باید بنگرد اشتباهش از كجاست. بنابراین طبق وعده خداوند، روزى اهل تقوا خارج از كادر محاسبات عادى و راههایى كه انتظار مىرود، مىرسد.
اگر خداوند متعال ما را به كسب تقوا دعوت مىكند، براى این است كه در دنیا و آخرت به نتیجه و رهآورد بزرگ آن برسیم. به درجات والاى بهشتى و اخروى و كمال معنوى دست یابیم و نیز زندگى دنیایمان به سلامت سپرى شود والا خداوند از تقواى ما بهرهاى نمىبرد:
«لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لاَ دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ...»(1)
هرگز گوشتها و خونهاى قربانى به خداوند نمىرسد ولكن تقواى شما به او مىرسد.
آنچه ما را به خداوند پیوند مىدهد تقواست كه باعث كمال و تعالى ما مىشود و چون خداوند مىخواهد ما به كمال برسیم، با برشمردن نتایجى كه تقوا در دنیا دارد ما را تشویق مىكند كه در جهت تحصیل آن بكوشیم تا در نتیجه، به منافع اخروىاش نیز نایل گردیم. در
1. حج / 37.
واقع براى تشویق ما منافع محسوس و نقد دنیوى تقوا را ذكر مىكند، گرچه در واقع منافع اخروى ـ چنانكه ما خیال مىكنیم ـ نسیه نیستند و تحقّق آنها نزدیك و یقینى است اما ما درك نمىكنیم.
نگرشى به مراتب تقوا
با توجه به اینكه همه كمالات معنوى داراى مراتبند و تقوا نیز كه از والاترین كمالات معنوى است مراتب دارد، جا دارد كه به مراتب آن اشاره كنیم: از یك زاویه علماى اخلاق براى تقوا سه مرتبه ذكر كردهاند:
1. نگهدارى نفس از عذاب جهنم و خلود در آن، با انجام اعمال صالح و شایسته و داشتن عقاید صحیح: چرا كه تقوا به معناى صیانت نفس و باز داشتن خود از مخالفت خداوند است و تنها به معناى پرهیز و خویشتندارى از گناه نیست. از این جهت تقوا هم در عقاید راه دارد و هم در غیر عقاید: تقواى در عقاید، یعنى انسان در اصول اعتقادى خویش بیندیشد و سعى كند از آنها منحرف نگردد و در راستاى اعتقاد صحیح و راسخ به آنها، رفتار و گفتار و حتى پندار خود را جهت دهد. انسان براستى به خداوند و معبود اصلى معتقد گردد و یقین داشته باشد كه معبودها و خدایان خیالى دیگر باطلند. بدرستى معتقد گردد كه همه، مخلوق آن معبود حقیقى هستند و مخلوق باید مطیع و فرمانبردار معبود خویش باشد و در برابر او پیشانى ذلّت بر زمین نهد و از او روى نتابد.
پس از رعایت تقوا در ارتباط با خداوند متعال، در برابر پیامبران و جانشینان آنها نیز تقوا را رعایت كند. و دستورات ایشان را از جان و دل بپذیرد.
2. مرتبه دوم تقوا اینست كه علاوه بر ترك گناهان از مشتبهات و مكروهات نیز دورى گزیند.
3. مرتبه سوم اینست كه علاوه بر حفظ اعضاء و جوارح از محرّمات و مشتبهات و مكروهات، دل را نیز از آنچه مرضىّ خدا نیست حفظ كند و اندیشه گناه و كار زشت هم به دل راه ندهد بلكه بكوشد تنها به خداى متعال و آنچه مرضىّ اوست بیندیشد.
طبیعى است انسان هر چند عبادت كند، اما چشمش را از گناه نپوشد، بهرهاى از عبادت نمىبرد. پس براى اینكه بتوانیم از نتایج عبادات و اعمال خیرمان بهرهمند گردیم، اول باید حریم و حدود آنها را خوب حفظ كنیم و كارى كه برخلاف رضایت خداوند است از ما صادر نگردد. در روایات آمده است كه:
«مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحارِمَ اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ النّاسِ»(1)
كسى كه از محرمات بپرهیزد پرهیزكارترین مردم است.
نگرشى به آثار تقوا
مطلب دیگرى كه جا دارد بدان پرداخته شود، بیان آثار تقواست و ما به برخى از آثار آن اشاره مىكنیم:
1. تأثیر و نقش تقوا در درك حقایق:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً...»
اى كسانى كه ایمان آوردید اگر تقواى الهى پیشه كنید خداوند متعال به شما فرقان (قوه تمیز حق از باطل) مىدهد.
قوه تعقل كه موجب شناخت حقایق مىشود، در صورتى كه انسان بىبندوبار نباشد و محدودیتهاى رفتارى را رعایت كند بیشتر به كار مىافتد؛ چرا كه بىبندوبارى جلوى فعالیت صحیح عقل را مىگیرد. به صورت فنىتر، بىبندوبارىهاى انسان برمىگردد به جهات حیوانى انسان، چه در خوراك و چه مسائل جنسى و چه آنچه مربوط به قوه غضبیه است. حال اگر انسان در این جهات براى خود حد و مرزى نشناخت، جهات حیوانى خویش را تقویت كرده است: كسى كه همّش خوراكش هست، مثل گوسفندى است كه همّش تنها علف خوردن است. مسلّماً چنین انسانى دیگر به تقویت جهات انسانى نمىرسد و تعقل از جمله قواى انسانى است كه در این صورت یا ضعیف و یا تعطیل مىشود.
1. بحارالانوار، ج 77، ص 64.
همینطور كسى كه توجه او به شهوت جنسى باشد، فكر و فعالیتش بر محور شهواتش دور مىزند و مثل خوكى است كه از صبح تا شب در اندیشه شهوت است. دنبال تماشاى صحنههایى است كه در خدمت آن غریزه باشد، صداهایى را مىشنود و یا سخنانى را مىگوید كه در خدمت آن غریزه باشد؛ كتابهایى را مطالعه مىكند كه در راستاى مسائل جنسى باشد. مسلّماً از چنین انسانى نمىشود توقع داشت كه درباره معارف الهى بیندیشد، حقایق را درك كند و حق و باطل را تشخیص دهد. همینطور انسانى كه بهمانند درندگان است، در تلاش است كه قواى غضبىاش را تقویت كند و همّش غلبهجویى و تسلط بر دیگران است. بنابراین محور تفكر چنین انسانى غریزه حیوانى سلطهجویى است.
مقتضاى تقوا این است كه انسان قواى حیوانى خود را كنترل كند و در این صورت قوه عاقله بر وجود ما حاكم مىشود. حال اگر منظور از «فرقان» عقل است ـ چون عقل بین حق و باطل تمیز مىدهد ـ نتیجه مىگیریم كه با محدود ساختن قواى حیوانى و حاكمیت عقل و تسخیر سایر قوا بهوسیله عقل، به فرقان دست یافتهایم.
تفسیر دیگرى مىتوان براى فرقان در نظر گرفت كه فرقان نورى است فوق عقل، چرا كه عقل در همه انسانها، كم و بیش، وجود دارد. پس با شناخت خداوند و خوف خشیت الهى، انسان در زندگى خویش حدود و مرزهایى را رعایت مىكند و با تقوایى كه در وجود او پدید مىآید استعداد این را پیدا مىكند كه خداوند نور فرقان به او مرحمت كند كه تأیید كننده قوه عاقله است.
2. نقش تقوا در روشنبینى: آیات و روایات فراوانى بر این نكته دلالت دارند كه از جمله آثار ارزنده تقواى الهى روشنبینى و باز شدن دریچههاى معرفت به روى انسان است، چنانكه خداوند مىفرماید:
«... وَاتَّقُوااللَّهَ وَ یُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ...»(1)
تقواى الهى پیشه كنید، و خدابه شما تعلیم خواهد داد.
1. بقره / 282.
این آیه بر این نكته تأكید دارد كه تقوا تأثیر شایستهاى در افاضه علم و آگاهى از جانب خداوند به انسان دارد.
در روایتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«مَنْ أَخْلَصَ لِلّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَاللّهُ یَنابِیعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ»(1)
هر كس چهل روز خود را براى خداوند خالص قرار دهد چشمههاى حكمت از دلش بر زبانش جارى مىشود.
در واقع تقوا زنگار معرفت حق را از دل انسان برمىگیرد و موجب مىگردد پردهها و حجابهایى كه شیطان در دل انسان ایجاد كرده كنار رود و آنگاه انسان حقایق را آشكارا مىبیند. امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند:
«لَوْلا أَنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ حَوْلَ قُلُوبِ بَنىآدَمَ لَنَظَرُوا إِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ»(2)
اگر نبود كه شیاطین در اطراف دلهاى فرزندان آدم حركت مىكنند، آنها ملكوت آسمانها را مشاهده مىكردند.
از این قبیل بیانات در آثار دینى ما زیاد است و بیانگر این است كه تقوا و پاكى از گناه، در بصیرت و روشنبینى روح مؤثر است و غیرمستقیم به ما گوشزد مىكند كه هواپرستى و از كف دادن زمام تقوا موجب تاریك شدن روح و تیرگى دل و خاموش گردیدن نور بصیرت مىشود.
3. از جمله آثار تقوا جلب محبت خداوند است:
«بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»(3)
آرى هر كس به عهد و پیمان خود با خداوند وفا كند و تقوى پیشه كند همانا خداوند پرهیزكاران را دوست مىدارد.
واضح است كه اگر خداوند كسى را دوست بدارد، چه ثمرات و منافعى متوجه او
1. بحارالانوار، ج 70، ص 24.
2. همان، ج 59، ص 163.
3. آل عمران / 76.
مىشود: وقتى انسان كسى را دوست بدارد پیوسته در جلب رضایت او مىكوشد و كوتاهى نمىكند و سعى مىكند به خواسته او عمل كند و هر كارى كه از دستش برآید در حق او انجام مىدهد. حال خداوندى كه قادر متعال و داراى همه كمالات و همه قدرتها است اگر كسى را دوست بدارد، معلوم است كه براى او چه مىكند. چه بسا ما كسى را دوست داشته باشیم و بخواهیم برایش كارى انجام بدهیم ولى امكانات و وسایل كافى در دست نداشته باشیم از این جهت از انجام آن كار عاجز خواهیم بود. اما خداوند متعال بر هر چیزى قادر مىباشد و همه چیز در سیطره و تحت اراده و مشیت اوست و هر كارى كه بخواهد مىتواند براى دوست خود انجام دهد.
4. نداشتن ترس و اندوه.
چنانكه خداوند مىفرماید:
«... فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»(1)
پس هر كه تقوا پیشه كرد و به كار شایسته همّت گماشت، هیچ ترس و اندوهى براى آنها نخواهد بود.
5. دریافت امدادهاى غیبى.
و درباره امدادهاى غیبى به متقى مىفرماید:
«بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذَا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ الاَف مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِینَ»(2)
بله اگر در جهاد صبر و مقاومت داشته باشید و پیوسته پرهیزگار باشید، چون كافران بر سر شما شتابان و خشمگین بریزند، خداوند براى حفظ و نصرت شما پنج هزار فرشته را با نشان مخصوص به یارى شما مىفرستد.
در حدیثى آمده است كه:
1. اعراف / 35.
2. آل عمران / 125.
«إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى أَیَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوح مِنْهُ یَحْضُرُهُ فى كُلِّ وَقْت یُحْسِنُ فیهِ وَ یَتَّقى وَ یَغیبُ عَنْهُ فى كُلِّ وَقْت یُذْنِبُ فیهِ وَ یَعْتَدى...»(1)
براستى كه خداوند تبارك و تعالى مؤمن را به روح خود تأیید مىكند و در هر زمانى كه در آن احسان كند و تقوا پیشه سازد آن روح براى تأیید نزد او حاضر مىشود و در زمانى كه در آن گناه و تجاوز كند از او غایب خواهد شد.
6. تحصیل كرامت و قرب خداوند.
درباره نقش تقوا در نایل گشتن انسان به كرامت و قرب خداوند، قرآن مىفرماید:
«...إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقیكُمْ...»(2)
گرامىترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست.
7. رهایى از مشكلات و گرفتارىها.
درباره نقش و تأثیر تقوا در رها گشتن از مشكلات و گرفتارىها، پیشتر بحث شد و به آیه 12 از سوره طلاق اشاره شد در اینجا به آیه دیگرى اشاره مىكنیم كه مربوط به جامعه باتقوى است و آن آیه 96 از سوره اعراف است كه مىفرماید:
«وَلَوْ أَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنوُا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكا مِنَ السَّماء وَالاَْرْضِ».
اگر مردم آبادیها ایمان آورده تقوى پیشه كرده بودند بركاتى را از آسمان و زمین برایشان مىگشودیم.
8. قبولى اعمال.
درباره نقش و تأثیر تقوا در قبولى اعمال انسان خداوند متعال مىفرماید:
«... إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(3)
خداوند تنها عمل پرهیزكاران را مىپذیرد.
خداوند متعال در این آیه ما را متوجه این نكته مىكند كه اگر بخواهیم اعمالمان قبول
1. وسائلالشیعه، ج 11، ص 235.
2. حجرات / 13.
3. مائده / 27.
گردد، باید تقوا داشته باشیم. البته اگر تكالیف و واجبات با شرایط ظاهرى خود انجام گیرند و صحیح باشند، تكلیف از ما ساقط مىگردد. مثلا اگر ما از روى سستى نماز صبح را پس از روشن شدن هوا و قبل از سر زدن خورشید و با عجله خواندیم، تكلیف از ما ساقط مىگردد و نباید آن را قضا كنیم، اما مرحله اسقاط تكلیف غیر از مرحله پذیرش و قبول تكلیف است و مرحله قبول مرحلهاى است برتر كه شرایط ویژهاى دارد و از جمله آن شرایط همراه بودن عمل با تقواست. پس آن اثرى كه موجب والایى عمل نزد خداوند مىشود، یعنى قبولى عمل وقتى بر عمل بار مىگردد كه عمل همراه تقوا و پرهیز از مخالفت خداوند باشد.
«یا اباذّر؛ كن بالتّقوى اشدّ اهتماماً منك بالعمل فانّه لایقلّ عمل بالتّقوى. و كیف یقلّ عمل یتقبّل؟ یقولاللّه عزّوجلّ: انّما یتقبّل اللّه من المتّقین»
اى ابوذر؛ براى تقوا بیش از اصل عمل اهتمام داشته باش، زیرا عمل همراه با تقوا كم نیست، چگونه عملى كه مورد قبول درگاه خداوند قرار گرفته كم شمرده شود؟ خداوند مىفرماید: پروردگار عمل را از پرهیزكاران مىپذیرد.
مردم، چه در ارتباط با دنیا و چه آخرت، از نظر همّت در یك سطح نیستند و چه بسا تفاوتهاى فراوانى بین آنها باشد. در ارتباط با معاش زندگى، برخى همّتشان كم است و از صبح تا شام عرق مىریزند و زحمت مىكشند، به این امید كه نان و پنیرى تهیه كنند و به آن قانعند. نه اینكه این دسته راه زهد پیش گرفته باشند، بلكه توقعشان اندك است و همّت آنها كوتاه است. برخى همّتشان بیشتر است و به اندك قانع نیستند و تلاش مىكنند كه در این دنیا به منافع كلان برسند و چیزهاى كم و محدود آنها را قانع نمىسازد. اما برخى همّتشان از این دسته نیز بالاتر است و توجهى به منافع مادى و محسوس و خوراك و شكم ندارند. براى آنها مهمّ كسب موقعیت اجتماعى، عزّت و شرافت است. اگر كارى بر مىگزینند براى این نیست كه در پرتو آن پول كلانى به دست آورند، بلكه چون آن كار با شأن و موقعیتشان تناسب دارد و موجب عزّت آنها و كسب شرافت آنها مىشود، آن را انتخاب مىكنند. اگر كار غیر شرافتمندانهاى پول زیادى هم به همراه داشته باشد به آن تن نمىدهند. همّت این دسته بلند است و عزّت نفس دارند و شرف برایشان ارزش دارد.
همچنین مؤمنان در ارتباط با آخرت، همّتشان متفاوت است: برخى همّتشان در این حد است كه كارى كنند كه به جهنم نروند و از آتش آن نجات یابند و به همین قانعند. برخى به این قانع نیستند و دنبال دستیابى به مراتب عالى بهشتى نیز هستند. دسته دیگر چنان همّت خود را عالى ساختهاند كه به جهنم و بهشت نظر ندارند و دنبال این هستند كه نزد خداوند متعال عزیز گردند و به قرب او برسند. آرى كسانى كه خداوند را شناختهاند و به ارزش والاى عزّت نزد خداوند واقفند، اگر نعمتهاى بهشتى هم نمىبود، به كرامتى كه نزد خداوند مىیافتند بسیار دلخوش و راضى بودند و به آن مىبالیدند. براى آنها این مهمّ است كه خداوند به آنها ارج نهد و آنها را گرامى دارد و اعتنایى به نعمتهاى بهشتى ندارند. خداوند در قرآن مىفرماید:
«...إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقیكُمْ...»(1)
گرامىترین شما در نزد خداوند با تقواترین شماست.
خداوند نمىفرماید به كسى كه با تقواترین باشد بهشت و نعمتهاى بهشتى مىدهیم و یا او را از آتش جهنم حفظ مىكنیم، بلكه مىفرماید او به كرامت الهى رسیده است و نزد خداوند ارجمند گردیده. معلوم مىشود جلب كرامت الهى و عزیز گشتن نزد خداوند، بسیار فراتر از بهره بردن از بهشت، قصرها و نعمتهاى ابدى آن است. حال چنین شخصى را كه به این پایه از معرفت رسیده است، چگونه به كسب تقواى بیشتر تشویق كنند؟ آیا به او بگویند: بر تقوایت بیفزاى تا زندگى دنیایت بهتر گردد؟ او كه به همه اینها پشت پا زده و به مراحل عالىتر رسیده است. یا به او بگویند: بر تقوایت بیفزاى كه از قصرهاى بهشتى و حورالعین بهرهمند گردى و از جهنم نجات یابى؟ طبیعى است كه هیچ یك از آنها او را تحریك نمىكند و در او انگیزه ایجاد نمىكند، چون او از آنها چشم پوشیده. او به مرحلهاى از كمال و تعالى رسیده است و همّتش به سرحدى رسیده كه جزء شوق لقاى خداوند و جلب مقام محبّت و كرامت الهى به چیز دیگرى نمىاندیشد. چیزى كه انگیزه بیشترى براى چنین كسانى ایجاد مىكند وعده دیدار و رضوان محبوب است.
1. حجرات / 13.
باید توجه داشت كه قرآن كریم شیوه یكسانى را براى تربیت برنگزیده، بلكه متناسب با هر سطح، شیوه خاصى را پیش گرفته است. از این جهت قرآن مجید داراى شیوههاى متعدد تربیتى است و شیوههاى آن منحصر به اولیاى خداوند و آنان كه به مقامات عالى رسیدهاند نیست؛ چون قرآن كتاب هدایت و دعوت همه انسانها به كمال و خودسازى است. بنابراین حتى براى كسانى كه همّتشان پایین است و در مسیر تكامل قرار گرفتهاند، نعمتها و دستآوردهایى را ذكر كرده كه بىبهره نمانند. به آنها نعمتهاى مادى، بهشت و نجات از جهنم را وعده داده است. اما وعده كرامت الهى و رسیدن به رضوان حق و محبوب گشتن نزد او، مختص كسانى است كه به درجات عالى معرفت رسیدهاند.
ویژگى حسابگرى و چند ویژگى دیگر متقین
بحث دیگرى كه جا دارد مطرح شود صفات متّقین است. بعد از پى بردن به والایى و ارزش تقوا، باید علامت و صفات متّقین را بشناسیم تا به نحوه تحصیل تقوا آگاه گردیم؛ در این ارتباط پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ لا یكون الرّجل من المتّقین حتّى یحاسب نفسه اشدّ من محاسبة الشّریك شریكه. فیعلم من أین مطعمه و من أین مشربه و من أین ملبسه؟ امن حلٍّ ذلك ام من حرام»
اى ابوذر؛ شخص از پرهیزكاران بهشمار نمىآید تا خود را سختتر از محاسبه شریك درباره شریك خود مورد محاسبه قرار دهد. تا بداند خوراكش و آنچه مىنوشد و آنچه مىپوشد از چه راهى تهیه شده است، از حلال است یا از حرام.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) ویژگى حسابگرى را از جمله صفات متّقین برمىشمارند و مىفرمایند: با تقواكسى است كه بىمبالات نباشد و خودش را مورد حسابرسى قرار دهد. اگر غذایى را تهیه مىكند، بنگرد آن غذا از راه حلال تهیه شده یا از راه حرام. اگر لباس تهیه كرده، بنگرد پولش از كجاست. همینطور درباره خانه كه پولش از چه راهى تهیه شده است، همچنین
انگیزه او از تهیه خانه این است كه بهتر خدا را بندگى كند، آسایش بیشترى براى خانوادهاش فراهم سازد و بهتر بتواند عبادت كند و به تربیت فرزندانش برسد؛ یا انگیزه او از تهیه خانه فخر بر دیگران و خانه خود را به رخ آنها كشیدن است.
وقتى پولش را در راهى مىخواهد صرف كند، بنگرد خداوند راضى است و كارى واجبتر از آن نیست كه لازم باشد پول را براى آن صرف كند؟ به هر جهت همه جوانب را بسنجد و حسابرسى كند و چنان نباشد كه سرش را پایین افكند و از هر راهى شد پول بهدست آورد و در هر كارى كه شد صرف كند. بنگرد امكاناتى كه به دست او رسیده، از راه حلال تأمین شده یا حرام. اگر از راه حرام تأمین شده به جاى خود برگرداند و خود را گرفتار نكند.
گاهى انسان چنان آلوده به دنیا مىگردد و خود را گرفتار امور دنیا مىكند كه نمىتواند خود را رها كند. خودش را گرفتار قرضهاى كلان و قسط مىكند و آبرویش را مایه مىگذارد، حتى به نحوى دیگران را درگیر مسائل خود مىسازد و از این جهت، راهى براى نجات نمىیابد و تنها در این فكر است كه پولى به دستش برسد؛ حال از هر راهى كه باشد، چه حلال باشد و چه حرام!
اگر به مراحل بالاى تقوا نرسیدهایم كه از مشتبه و مكروه دورى گزینیم، لااقل حد و مرز حرام را رعایت كنیم؛ مبادا در مالى كه بهدست مىآوریم حق كسى باشد. هر مؤمن باید در زندگى خود حریم و مرزهایى را رعایت كند و از آنها تجاوز نكند: یك كاسب باید به شكلى احكام شرعى را رعایت كند، كارمند نیز باید به شكل دیگر رعایت كند و بنگرد در برابر حقوقى كه مىگیرد كار مىكند، یا از كارش كم مىگذارد؟ بهوقت كار به تفریح و استراحت و سیگار كشیدن و گفتگوى با این و آن مشغول مىگردد و یا به كارش مىرسد؟ برخى مؤمن و اهل عبادت و انجام نافلهاند، اما وقتى پشت میز كارشان مىنشینند، همه را پشت سر مىنهند و فراموش مىكنند و خیال مىكنند همین كه پشت میز نشستهاند وظیفهشان را انجام دادهاند!
كارمند دولتى و یا بخش خصوصى ساعات كارش از آن صاحب كار است و نباید در آن فرصت به كار شخصى بپردازد، حتى اگر تلفنى كه جهت كار شخصى مىزند مانع كارش مىشود، در برابر آن مسؤول است؛ ما به این نكات توجه نداریم. همچنین استفاده از
بیتالمال باید در راه مصلحت بیتالمال باشد، بنابراین اگر تعهدى داریم و وقت مشخصى را موظفیم به كار اختصاص دهیم، نباید آن وقت را صرف كار دیگرى كنیم. حتى اگر در زمان مشخّصى براى كارى اجیر گشتهایم، حق نداریم در آن وقت نماز بخوانیم؛ مگر اینكه از اول با صاحب كار شرط كنیم.
در ارتباط با بیتالمال رعایت حرام و حلال و حفظ مرزها و حریمها دشوار است. خوشبختانه این مسائل كمتر براى ما پیش مىآید، اما ما با مسائل دیگرى مواجهایم: وقتى براى تبلیغ دین مىرویم سعى كنیم راه تبلیغ را بشناسیم، سعى كنیم راهى را پیش نگیریم و كارى نكنیم كه موجب تضعیف دیگرى گردد و به دیگرى اهانت نكنیم و در پى مطرح كردن خود نباشیم. چه بسا براى تبلیغ به محلى مىرویم كه قبل از ما شخص دیگرى رفته است و مردم از او خوششان آمده است و نزد ما از او تعریف مىكنند كه فلانى مجلس خوبى داشت، خیلى شیوا سخن مىگفت و مردم از او استقبال مىكردند. اینجا ممكن است ما از آن شخص تعریف كنیم، اما تلویحاً و با اشاره و حتى با لحن سخن به مردم تفهیم مىكنیم كه معلومات فلانى از ما كمتر است، تا اینكه سالهاى بعد براى تبلیغ از ما دعوت كنند! مثلا مىگوییم چندین سال پیش ما با فلانى همدرس بودیم و پس از مدتى او ترك تحصیل كرد و یا گرفتار كارهاى اجرایى شد و نتوانست به تحصیلش ادامه دهد؛ یعنى ما پیشرفت كردیم و او عقب ماند!
براى تكذیب و تضعیف و كم جلوه دادن شخصیت دیگران، و یا براى رسیدن به اغراض شخصى و گروهى، شیطان شگردها و حیلههاى فراوانى را به كار مىگیرد كه برخى از آنها از ظرافت خاصى برخوردارند و هر كس به قبح و زشتى آنها پى نمىبرد و چه بسا در ظاهر خود را خیلى موجه و زیبا مىنمایاند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) در ادامه پندهاى خود به ابوذر مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ من لمیبال من این اكتسب المال لمیبال الله عزّ و جلّ من این ادخله النّار»
اى ابوذر؛ هر كس ملاحظه نكند از كجا مال به دست مىآورد خداوند نیز ملاحظه نمىكند كه از كجا او را به آتش وارد كند.
انسان باید در كسب مال دقّت كند و بیندیشد از چه راهى پول بهدست مىآورد. نكند با ستایش این و آن و ترویج آنان و تملق و خم و راست شدن پیش این و آن پول بهدست آورد و برایش فرقى نكند از راه حلال پول بهدست مىآورد و یا حرام، كارش وجه شرعى دارد یا ندارد كه اگر چنین كرد خداوند از اینكه او را به آتش قهر خود بسوزاند و به جهنم گرفتارش كند، باكى ندارد.
«یا اباذرّ؛ من سرّه ان یكون اكرم النّاس فلیتّق اللّه عزّوجلّ»
اى ابوذر؛ هر كس دوست مىدارد گرامىترین مردم باشد تقواى الهى پیشه كند.
«یا اباذرّ؛ انّ احبّكم الى اللّه جلّ ثناؤه اكثركم ذكراً، و اكرمكم عنداللّه اتقاكم، و انجاكم من عذاب اللّه اشدّكم له خوفاً»
اى ابوذر؛ محبوبترین شما نزد خداوند كسى است كه بیشتر به یاد او باشد و عزیزترین شما نزد خداوند پرهیزكارترین شماست و دورترین شما از عذاب خدا كسى است كه بیشتر از او بترسد.
(چنانكه پیشتر اشاره كردیم خوف از مبادى تقواست و تا خوف نباشد تقوا پدید نمىآید.)
«یا اباذرّ؛ انّ المتّقین الّذین یتّقون من الشّىء الّذى لایتّقى منه خوفاً من الدّخول فى الشّبهة»
اى ابوذر؛ پرهیزكاران كسانى هستند كه از چیزى كه از آن پرهیز نمىشود اجتناب مىكنند تا در شبهه نیفتند.
گفته شد براى تقوا مراتبى است و برخى فقط از چیزهایى كه حرام قطعى هستند دورى مىگزینند و برخى از این مرحله فراتر رفته حتى از مشتبهات نیز مىپرهیزند و برخى بدانجا رسیدهاند كه از چیزى كه مىدانند مباح است مىپرهیزند تا نكند به مشتبه مبتلا شوند. سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بیان مرتبه عالى تقوا و اطاعت خداوند مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ من اطاع اللّه عزّ و جلّ فقد ذكر اللّه و ان قلّت صلاته و صیامه و تلاوته للقرآن»
اى ابوذر؛ هر كسى كه خداوند را اطاعت كند او را ذكر كرده است اگر چه نماز و روزهاش اندك باشد و كمتر قرآن بخواند.
ورع و زهد در كلام پیامبر
سپس درباره ورع مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ اصل الدّین الورع ورأسه الطّاعة. یا اباذرّ؛ كن ورعاً تكن اعبد النّاس و خیر دینكم الورع»
اى ابوذر؛ ریشه دین ورع و باز ایستادن از گناهان و شبهات و سر آن طاعت خداوند است. اى ابوذر؛ نفس خود را از گناهان بازدار تا عابدترین مردم باشى و بهترین بخش دین شما پارسایى است.
ورع در اصل به معناى بازداشتن نفس از محارم و گریز از آنهاست، سپس در مطلق بازداشتن نفس استعمال شد و مفهوم آن با تقوا خیلى نزدیك است، ولى غالباً ورع در ملكه پرهیزگارى ـ كه حالتى است درونى ـ كاربرد دارد و تقوا هم بر مبادى عمل و هم بر خود عمل شایسته و هم بر ملكه درونى اطلاق مىگردد.
حضرت على(علیه السلام) در بیان نقش ورع در بازداشتن انسان از گناه و انحراف مىفرمایند:
«لا شَرَفَ أَعْلى مِنَ الاِْسْلامِ وَ لا عِزَّ اَعَزُّ مِنَ التَّقْوى وَ لا مَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ...»(1)
هیچ شرف و بزرگى بالاتر از اسلام نیست و هیچ عزّت و ارجمندى ارجمندتر از پرهیزكارى نیست و هیچ پناهگاهى نیكوتر و استوارتر از ورع و پارسایى (بازایستادن از گناهان و شبهات) نیست.
امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند:
«إِتَّقُوا اللّهَ وَصُونُوا دینَكُمْ بِالْوَرَعِ»(2)
تقواى الهى پیشه سازید و با پارسایى دین خود را حفظ كنید.
پارسایى و بازداشتن خویش از حرام، بزرگترین عامل رهیافتن به سعادت و درجات عالى معنوى و گریز از سقوط و انحطاط و فرورفتن در گردابهاى هلاكت است. بواقع ورع و بازداشتن خویش از گناهان و شبهات، دشوارترین مرحله عبادت و بندگى خداوند است، از
1. نهجالبلاغه (فیضالاسلام) حكمت 363، ص 126.
2. بحارالانوار، ج 70، ص 297.
اینرو امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
«إِنَّ أَشَدَّ الْعِبادَةِ الْوَرَعُ»(1) ورع دشوارترین عبادتهاست.
باز با توجه به نقش ورع در سلامت شاكله عبادت، على(علیه السلام) فرمودند:
«...لا خَیْرَ فى نُسُك لا وَرَعَ فیهِ»(2)
عبادتى كه همراه ورع نیست خیر و فایدهاى ندارد.
باز پیامبر(صلى الله علیه وآله) در ضرورت همراه ساختن عبادت با ورع مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ فضل العلم خیرٌ من فضل العبادة و اعلم انّكم لو صلّیتم حتّى تكونوا كالحنایا و صمتم حتّى تكونوا كالاوتار ماینفعكم الاّ بورع»
اى ابوذر؛ فضیلت علم از فضیلت عبادت بیشتر است و بدان اگر آن قدر نماز بخوانید كه مانند كمان خمیده شوید و آن قدر روزه بگیرید كه مانند تیرها لاغر شوید به شما سودى نمىرساند جز با ورع.
و نیز مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ اهل الورع والزّهد فى الدّنیا هم اولیاءاللّه حقّاً»
آنان كه اهل ورع و زهد در دنیا هستند بحق اولیاى خداوند هستند.
«زهد» و «زهاده» در لغت به معناى عدم رغبت و بىمیلى است و در مقابل علاقه، میل و رغبت به دنیاست یعنى انسان به دنیا رغبت و دلبستگى نداشته باشد و تنها به زندگى ساده قناعت كند.
لازم به ذكر است كه زهد مطلوب در اسلام، اینست كه انسان در راه بهتر انجام دادن مسؤولیتهاى خود، سادگى و گریز از تجمل را شیوه خود قرار دهد و به مظاهر پر زرقوبرق زندگى بىاعتنا گردد. بدیهى است كه این طرز رفتار به جهت پلید دانستن دنیا و مظاهر آن و نیز به جهت تضاد دنیا و آخرت و نیز به جهت فرار از مسؤولیتهاى اجتماعى نیست، بلكه زهد در اسلام براى انجام بهتر مسؤولیتها و غلبه بر تمایلات و گرایشهاى
1. همان، ص 298.
2. همان، ص 307.
افراطى و در جهت كنترل شیفتگى و دلبستگى به مظاهر زندگى است كه از این رهگذر روح افزونطلب انسان را مهار مىكند و حالت خود باختگى در برابر مظاهر زندگى دنیا را از بین مىبرد. چنانكه حافظ مىگوید:
غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود *** زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.
بنابراین زهد در اسلام با داشتن مال و ریاست منافات ندارد و در واقع زاهد كسى است كه مظاهر زندگى را بیش از حق و خداوند دوست نمىدارد و اهداف الهى را قربانى اهداف دنیوى نمىكند و آخرت را اصل قرار داده دنیا را بعنوان فرع و وسیله و مقدمه آن مىجوید.
با توجه به آنچه ذكر شد، تفاوت زهد با رهبانیت ـ كه در آیین مسیحیت و بودائیان مطرح است ـ روشن مىگردد، چرا كه رهبانیت به معناى ترك دنیا، فرار از مسؤولیتها و گریز از اجتماع است و چنین تفكرى با روح اسلام سازش ندارد. از نظر اسلام، همه مظاهر زندگى از مال، فرزند و ریاست و غیره همه ابزار تكامل و پیشرفتند و همه نعمتهاى خداوندند و استفاده صحیح و رعایت تعادل در بهرهورى از آنها، علاوه بر اینكه موجب آبادگشتن دنیاى انسان مىشود، موجب آباد گشتن آخرت نیز مىشود. استفاده صحیح به این است كه انسان براى دنیا و مظاهر آن اصالت قائل نباشد و آنها را به مثابه نعمتهایى در جهت رسیدن به كمال و سعادت آخرت قرار دهد، چنانكه فرمودهاند: «الدُّنْیا مَزْرَعَةُ اْلاخِرَةِ»(1)و نیز خداوند مىفرماید:
«وَابْتَغِ فِیمَا اتَكَ اللَّهُ الدَّارَ اْلاخِرَةَ وَ لاَتَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا...»(2)
و بكوش تا از راه چیزى كه خداوند عطا كرده ثواب و سعادت آخرت را تحصیل كنى و بهرهات را از دنیا فراموش نكن.
از نظر اسلام، هر چه در این دنیا رنگ وجود به خود گرفته نیكوست و خداوند چیز بدى نیافریده است. بنابراین نه دنیا و مظاهر آن بد است و نه علاقه به آنها كه از روى میل طبیعى در انسان قرار داده شده است. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند:
1. بحارالانوار، ج 73، ص 148.
2. قصص / 77.
«الزَّهادَةُ فىِ الدُّنْیا لَیْسَتْ بِتَحْریمِ الْحَلالِ وَ لا إِضاعَةِ الْمالِ وَلكِنِ الزَّهادَةُ فىِ الدُّنْیا أَنْ لاتَكُونَ بِما فى یَدَیْكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِما فى یَدِاللّهِ»(1)
زهد در دنیا و از دنیاگذشتگى این نیست كه حلال را بر خود حرام كنى یا مال خود را تلف كنى. زهد یعنى به آنچه در دست توست بیش از آنچه نزد خداوند است اعتماد نداشته باشى.
و نیز على(علیه السلام) مىفرمایند:
«أَیُّهَا النّاسُ، الزَّهادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ والشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَالْوَرَعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ...»(2)
اى مردم، زهد كوتاه كردن آرزوها و شكرگزارى هنگام نعمت و پرهیز از حرام است.
علاوه بر آنچه ذكر شد، قرآن مجید رهبانیت را نكوهش مىكند و آن را بدعتى مىداند كه راهبان بر اساس پندار غلط تضاد بین دنیا و آخرت در آیین مسیحیت راه دادهاند. قرآن پس از آنكه مىفرماید: ما عیسى را فرستادیم و بدو انجیل دادیم و در دل پیروانش مهربانى و رحم قرار دادیم، مىفرماید:
«... وَ رُهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغآءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَ رِعَایَتِهَا...»(3)
و رهبانیتى كه از پیش خود ابداع كردند و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم، گرچه هدفشان از آن جلب خشنودى خداوند بود، ولى حق آن را رعایت نكردند.
روزى همسر عثمانبن مظعون براى شكایت نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، عثمانبن مظعون روزها روزه مىگیرد و شبها شبزندهدارى مىكند (به زندگى و خانواده خود نمىرسد) پیامبر با شنیدن این سخن با حالتى برآشفته نزد عثمان رفتند و دیدند او در حال نماز است، وقتى عثمان پیامبر را دید دست از نماز كشید. پیامبر به او فرمود:
1. نهجالفصاحة، ص 358، حدیث 1712.
2. نهجالبلاغة (فیضالاسلام) خ 80، ص 180.
3. حدید / 27.
«یا عُثْـمانُ، لَمْ یُرْسِلْنى اللّهُ بِالرَّهْبانِیَّةِ وَلكِنْ بَعَثَنى بِالْحَنَفِیَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلّى وَ أَلْمَسُ أَهْلى...»(1)
اى عثمان، خداوند مرا بر آیین رهبانیت و ترك دنیا مبعوث نكرد، بلكه بر دین معتدل و آسان برانگیخت، من روزه مىگیرم، نماز مىخوانم و با همسرم همبستر مىشوم.
درباره شهید مدرس قمشهاى نقل كردهاند: روزى یكى از زمینداران معروف قمشه نزد مدرس آمد و خواست قطعه زمینى به او بدهد. مدرس با آنكه در نهایت فقر و تنگدستى بهسر مىبرد، به شخص زمیندار گفت: مگر شما در خانواده خود فقیر و محتاج ندارید؟ آن شخص گفت: چرا داریم، اما مىخواهم این قطعه زمین را به شما ببخشم. مدرس فرمود: بهتر است كه این زمین را به خویشاوندان فقیر و تهىدست خودت ببخشى.
همچنین نقل كردهاند: مدرس در تابستان و زمستان همان یك دست لباس كرباس را كه داشت مىپوشید و مىگفت: پوست دست و پا و بقیه بدن از پوست صورت لطیفتر نیست. بدن را هر طور عادت بدهى همان طور عادت مىكند! او جوراب پشمى، شلوار، پیراهن پشمى و قباى فاستونى و عباى نائینى نمىپوشید و مىگفت: اینها پول مىخواهد و پول نوكرى مىآورد و مدرس نوكر نمىشود (هنگام شهادت همه ثروتش بیست و چهار تومان بوده است)
مدرس از پدرش نقل مىكند كه پدرم به ما فرمود: یاد بگیرید در شبانهروز به یك وعده غذا قناعت كنید و پوشاك خود را تمیز نگاه دارید، تا در قید تهیه لباس نو نباشید؛ او اجداد ما را سرمشق قرار مىداد و مىگفت: حلم و بردبارى را از جدّ بزرگوارمان رسول خدا بیاموزیم، شهادت و قناعت را از جدّ طاهرمان على و تسلیم ناپذیرى در برابر زور و ستم را از جدّ شهیدمان سیدالشهداء بیاموزید.(2)
1. بحارالانوار، ج 22، ص 264.
2. حسینى سید نعمتالله، مردان علم در میدان عمل، ص 127 ـ 129.