درس سوم
ارتباط زكات و رستگارى (2)
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ؛(1) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند، و آنان كه از بیهوده روى گردانند، و آنان كه زكات مى پردازند.
محبت به مال، مانعى مهم براى رستگارى
همچنانكه پیش از این گفتیم، در این آیات به برخى اوصاف مؤمنانى كه به «فلاح» مىرسند اشاره شده است. اولین صفتى كه ذكر شده خشوع در نماز است كه چون بحث آن را در سالهاى گذشته داشتیم از این آیه عبور كردیم. آیه دوم، اعراض از لغو را صفتى دیگر براى مؤمنان رستگار دانسته است، كه پیرامون آن نیز توضیحاتى را ارائه كردیم و بحث آن گذشت. در آیه بعد بحث زكات مطرح شده كه در جلسه قبل مطالبى پیرامون آن عنوان گردید و در این جلسه باید در تتمیم و تكمیل آنها توضیحات و مطالب دیگرى نیز مطرح كنیم.
در جلسات پیشین و در توضیح مفهوم «فلاح» اشاره كردیم كه این مفهوم اشاره به شرایطى دارد كه انسان در راه و مسیرى، در معرض تنگناها، مشكلات، پستى و بلندىها و ناهموارىهایى قرار دارد، كه اگر بتواند به سلامت از آنها بگذرد، گفته مىشود كه به فلاح و رستگارى دست یافته است. طبیعتاً نرسیدن به فلاح و رستگارى نیز بدین معنا خواهد بود كه انسان نتوانسته از این تنگناها جان به در برد و در چم و خم ناهموارىها و لغزشگاههاى راه گرفتار آمده است.
1. مؤمنون (23)، 1ـ4.
البته گرفتارى و مشكل گاهى از ناحیه دیگران به انسان تحمیل مىشود و گاه نیز آدمى خود با دست خویش موجبات آن را فراهم مىكند. در قضیه بازماندن از فلاح و رستگارى، گرچه جناب «ابلیس» نیز نقش دارد، اما نقش اساسى بر عهده خود ما است و این خود انسان است كه دست و پاى خویش را مىبندد و به درون پرتگاههاى عمیق و خطرناك مىافكند.
همچنین باید توجه داشت كه بازماندن از فلاح ـ مثل خود فلاح و رستگارى ـ مراتب و درجات مختلفى دارد و افراد در این قضیه وضع یكسانى ندارند. از باب تشبیه معقول به محسوس، گاه نظیر این است كه انسان فقط دستش بسته است، گاه مانند آن است كه هم دستها و هم پاهایش بسته است، گاه علاوه بر اینها در پرتگاهى عمیق نیز سقوط كرده، و گاه نیز غیر از همه این امور، فضا و محیط پیرامون آدمى نیز چنان تاریك و ظلمانى و تیره و تار است كه قادر به دیدن هیچ چیز نیست.
در هر صورت، به مناسبت بحث انفاق اكنون مىخواهیم به این نكته اشاره كنیم كه یكى از چیزهایى كه دست و پاى انسان را مىبندد و مانعى بزرگ در راه فلاح و رستگارى او به حساب مىآید «شُحّ نفس» است. قرآن كریم در دو جا و با تعبیرى كاملا مشابه و یكسان، یكى از شرایط نیل به فلاح را خلاصى از این صفت دانسته است:
وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ (1) و كسانى كه از خسّت نفس خود نگاه داشته شوند، ایشانند كه رستگارانند.
فعل «یوق» در این آیه مجهول آورده شده و به جاى آنكه بفرماید: و مَنْ یَقِ شُحَّ نَفْسِهِ (= و هركس كه خسّت نفسش را نگاه دارد) فرموده است: وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِه؛ یعنى، كسى كه از بخل و خسّت نفس خود نگاه داشته شود. این تعبیر مىتواند اشاره به این مطلب باشد كه این خداوند است كه باید مدد نماید و انسان را از شر بخل نفس حفظ كند، وگرنه آدمى خود به تنهایى از عهده این كار برنمىآید.
اصولا به طور كلى یك نكته مهم تربیتى و اخلاقى این است كه آدمى باید توجه داشته باشد كه از خود چیزى ندارد و همه توفیقات و نعمتهایى كه نصیبش مىشود از
1. حشر (59)، 9 و تغابن (64)، 16.
لطف و عنایت خداى متعال است. براى مقاومت در مقابل خطرها و انحرافات نفس نیز ما از خود توان و قدرتى نداریم و اگر مىتوانیم خود را از آنها مصون بداریم، در حقیقت به مدد خداوند است كه این توفیق نصیب ما مىگردد.
در هر حال، مفاد و مضمون این آیه همان بحث «انفاق» است و از آن استفاده مىشود كه شرط رسیدن به فلاح، انفاق و بذل مال در راه خدا است. همانطور كه اشاره كردیم، این آیه در دو جا عیناً تكرار شده است، و در هر دو آیه با توجه به مطلبى كه قبل از این عبارت آمده، ادعاى مذكور (ارتباط فلاح با انفاق) كاملا تأیید مىشود؛ به ویژه در سوره «حشر» كه مىفرماید:
وَیُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(1) و آنها دیگران را بر خود مقدّم مى دارند هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ و كسانى كه از خسّت نفس خود نگاه داشته شوند، ایشانند كه رستگارانند.
در آیه دیگر نیز قبل از این عبارت، به انفاق دستور داده شده است:
وَأَنْفِقُوا خَیْراً لأَِنْفُسِكُمْ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(2) انفاق كنید كه براى شما بهتر است، و كسانى كه از خسّت نفس خود نگاه داشته شوند، ایشانند كه رستگارانند.
«شُحّ» همان بخل و حالت نفسانیى است كه مانع انفاق مىشود و نمىگذارد انسان اموالش را در راه خدا بدهد. آیه مىفرماید اگر كسى از شرّ این صفت خلاص شود به فلاح خواهد رسید. این اصطلاحاً «منطوق» آیه است و مفهوم مخالفش این مىشود كه: اگر كسى از گرفتارى بخل رهایى نیابد از رسیدن به فلاح باز خواهد ماند؛ كه این مفهوم مخالف نیز به نوبه خود تقریباً مضمون این آیه مىشود كه:
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛(3) هرگز به نیكوكارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق كنید.
1. حشر (59)، 9.
2. تغابن (64)، 16.
3. آل عمران (3)، 92.
در این آیه مىفرماید، هرگز به نیكى نخواهید رسید جز اینكه از آنچه دوست مىدارید انفاق كنید؛ آیه «وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ...» نیز مجموع منطوق و مفهومش این مىشود كه: كسى كه از بخل نفس نگاه داشته شود «مُفلح» خواهد بود، اما اگر گرفتار بخل و امساك باشد هیچگاه به فلاح نخواهد رسید. البته اینكه آیا انسان به صرف اینكه از اموال خود انفاق كند موجب فلاح او خواهد شد یا حتماً باید با شرایطى همراه باشد، طبعاً از آیه «وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُون» این مطلب استفاده نمىشود و به اصطلاح، آیه در مقام بیان این مطلب نیست. این آیه از این جهت، نظیر آیه «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُون» مىشود كه آنجا هم در مقام بیان این نیست كه چه نمازى و چند ركعت باشد و چگونه بخوانند، بلكه فقط اجمالا بیان مىكند كه نماز با خشوع تأثیر مهمى در فلاح انسان دارد. آیه «وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُون» نیز این مطلب را بیان مىكند كه دادن زكات تأثیر قابل توجهى در فلاح انسان دارد، اما دیگر در مقام بیان نكاتى از این قبیل نیست كه آیا هر زكاتى چنین اثرى دارد و آیا همه زكاتها و انفاقها از این جهت مساوى هستند یا خیر.
اما مانند بحث نماز خوشبختانه در اینجا نیز در آیات متعدد دیگر و در روایاتْ این نكات را بیان كردهاند. صرفنظر از روایات فراوانى كه در این زمینه داریم، بسیارى از این نكات با رجوع به آیات دیگرى كه در خود قرآن وجود دارد قابل استفاده است كه در اینجا به برخى از آنها اشاره مىكنیم.
دو نكته اساسى در انفاق
از جمله آموزههایى كه به طور یقینى از مجموع معارف اسلام استفاده مىشود این است كه از نظر اسلام اولا تكامل انسان در «قرب به خدا» است، و ثانیاً امورى كه در این امر تأثیر بالفعل دارد و موجب سعادت انسان مىشود مشروط به «قصد قربت» است. به عبارت دیگر، تقرب الى الله امرى قصدى است و بدون قصد محقق نمىشود. حتى نماز كه بالاترین عبادتها و ابزار تقرب الى الله است، ممكن است به گونهاى خوانده شود كه نهتنها موجب تقرب نگردد، كه موجب بعد و دورى انسان از خدا نیز بشود؛ و آن در صورتى است كه نماز انسان از روى «ریا» باشد. هر عبادت دیگرى هم، و به طور كلى هر
عملى كه بخواهد موجب قرب به خدا شود حتماً باید قصد قربت در كار باشد و بدون آن هیچ تأثیرى در تقرب به خداى متعال نخواهد داشت. به تعبیر سوم، اعمالى كه در اسلام به نام «عبادت» یا «افعال اخلاقى» نامیده مىشوند و مطلوب هستند، مانند اندام و پیكرى مىمانند كه نیازمند روح هستند. هر اندامى، و به طور كلى پیكر آدمى اگر روح داشته باشد فایده و اثر خود را دارد، اما جسم و پیكر بدون روح، هرچه هم قوى، زیبا، موزون و متعادل باشد هیچ فایده و خاصیتى ندارد و حتى گاهى مىتواند تأثیر منفى هم داشته باشد. در زكات دادن و انفاق كردن نیز اولین شرط این است كه براى «مقرِّب الى الله» بودن لازم است كه به قصد قربت انجام گیرد.
اما غیر از قصد قربت، چند نكته حایز اهمیتِ دیگر نیز در مورد انفاق و زكات وجود دارد كه قرآن خصوصاً روى آنها تأكید كرده است. از جمله این نكات كه جلسه گذشته نیز اشاراتى به آن داشتیم، این است كه انفاق باید از اموال و چیزهایى باشد كه انسان آن را دوست دارد. بسیارى از ما وقتى مىخواهیم چیزى انفاق كنیم، آن چیزهایى را مىدهیم كه در منزل مایه زحمت است، یا در معرض فاسد شدن است و مىخواهیم دور بریزیم و برایمان ثمرى جز تنگ كردن جا ندارد. اگر بخواهیم غذایى انفاق كنیم، آن غذایى را مىدهیم كه احتمال فاسد شدن آن مىرود، اگر لباس باشد آن لباسى را مىدهیم كه كهنه و رنگ و رو رفته یا احیاناً تنگ شده باشد و دیگر به درد ما نمىخورد و قابل استفاده نیست. از اسباب و اثاثیه نیز آنهایى را مىدهیم كه هیچ استفادهاى برایمان ندارد و به علت تنگى جا مجبوریم بیرون بگذاریم تا رفتگر محله آنها را ببرد و ما را از شرّ آنها خلاص كند.
خدایى كه ما را آفریده و از نقاط ضعف ما به خوبى آگاهى دارد دقیقاً روى همین مسأله انگشت گذاشته و با بیانات مختلف فرموده، انفاق را از چیزهایى قرار دهید كه خودتان آنها را دوست دارید. یكى از این بیانات همان آیه معروف «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّون» است كه بحث آن گذشت. آیه دیگر كه آن را نیز پیش از این ذكر كردیم، این آیه است كه مىفرماید:
وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً؛(1) و غذاى خود را با این كه به آن علاقه [و نیاز] دارند به مسكین و یتیم و اسیر مىهند.
1. انسان (76)، 8.
البته این معنا بنا بر این مبنا است كه ضمیر در «حُبِّهِ» به «طعام» بازگردد، اما اگر احتمال دیگر را مبنا قرار دهیم كه ضمیر به «الله» بازگردد، معنا این مىشود كه غذایشان را به خاطر محبت خدا به مسكین و یتیم و اسیر مىدهند.
در آیهاى دیگر مىفرماید، انفاق از چیزهایى نباشد كه اگر به خود شما بدهند رغبتى به گرفتن آن ندارید و اگر هم بپذیرید با چشمپوشى و اغماض و از این بابت است كه مىخواهید ردّ احسان نشده باشد و دست طرف را رد نكرده باشید، وگرنه چیز فایدهدارى نیست كه بخواهید آن را بگیرید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَمِمّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الأَْرْضِ وَلا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ؛(1) اى كسانى كه ایمان آورده اید، از چیزهاى پاكیزه اى كه به دست آورده اید، و از آنچه براى شما از زمین برآورده ایم انفاق كنید، و در پى ناپاك آن نروید كه [از آن]انفاق نمایید، در حالى كه [اگر آن را به خودتان مىدادند] جز با چشمپوشى [و بىمیلى] نسبت به آن نمىگرفتید، و بدانید كه خداوند بىنیاز ستوده است.
همانگونه كه پیشتر نیز اشاره كردیم، سرّ این تأكید این است كه یكى از موانع مهم رشد انسان، دلبستگى به مال دنیا است. این علاقه انسان را زمینگیر مىكند و آدمى را از پرواز در ملكوت بازمىدارد و به سمت حضیض دنیا و عالم ماده و تعلقات و زخارف دنیایى پایین مىكشد. روح آدمى نظیر پرندهاى است كه به پرواز به سوى ملكوت تمایل دارد، و تعلقات دنیایى مانند سنگهایى هستند كه به پاى این پرنده بسته مىشوند و پرواز او را كند مىكنند و گاه آنچنان سنگیناند كه هرچه تلاش مىكند و خیز برمىدارد، نمىتواند از جاى برخیزد. صعود و پرواز ما باید به سوى خدا باشد:
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ؛(2) سخنان پاكیزه به سوى او بالا مىرود.
اما ما خود را پاىبست امور دنیوى كردهایم و گاه به پاى دل و روحمان چنان سنگهاى ثقیل و سنگینى از تعلقات دنیایى بستهایم كه مانند سنگ آسیایى است كه به پاى پرندهاى
1. بقره (2)، 267.
2. فاطر (35)، 10.
كوچك بسته باشند. روشن است كه با چنین وضعیتى این پرنده هرچه هم تلاش كند راه به جایى نخواهد برد. البته سنگهاى تعلقات كوچكتر نیز تأثیرشان این است كه به اندازه وزنشان انسان را از نفَس مىاندازند و در سرعت سیر و میزان اوج پرواز او خلل ایجاد مىكنند.
سرّ اینكه انفاق باعث فلاح و رستگارى انسان مىشود نیز این است كه این بندهاى تعلق را از دل و روح آدمى باز مىكند. هنگامى كه انسان آنچه را برایش زحمت كشیده و عرق ریخته و به آن علاقه دارد، با دست خویش انفاق مىكند و در راه خدا مىدهد، طبعاً در راه تضعیف این دلبستگى و علاقه گام برداشته و هرچه این كار را بیشتر تمرین و تكرار كند دلبستگىاش نیز روز به روز كمتر و كمتر خواهد شد. با این وصف، پیدا است كه انفاق چیزهایى كه به هر دلیل دیگر به كارمان نمىآیند و به نحوى مىخواهیم از دست آنها خلاص شویم تأثیرى در كاستن از علاقه به مال و تضعیف این دلبستگى نخواهد داشت. چیزى را كه مىخواستهایم دور بریزیم، اكنون بر خدا منّت مىگذاریم و به خاطر رضاى او آن را انفاق مىكنیم! چنین انفاقى چگونه مىتواند زنگار تعلق خاطر به مال دنیا را از دل بزداید و از ثقل آن بكاهد؟! بنابراین یك اصل مهم در انفاق و تأثیرگذارى آن در راستاى هدفى كه براى آن تشریع گردیده، این است كه چیزهایى را انفاق كنیم كه به آنها علاقه داریم و به كارمان مىآیند و به داشتن آنها متمایلیم.
اهمیت اخلاص در انفاق
نكته دیگرى كه قرآن كریم در مورد انفاق بر آن تأكید دارد نكتهاى عمومى است كه در همه عبادات و افعال قربى اهمیت دارد، و آن عبارت از «اخلاص» است. انفاق از جمله كارهایى است كه ماهیتش به گونهاى است كه نسبت به برخى افعال دیگر، زمینه ریا و خودنمایى و مقاصد غیر خدایى در آن بیشتر است. از همین رو قرآن در مورد اخلاص در انفاق تأكید خاص و ویژه دارد؛ از جمله، در جایى مىفرماید:
وَما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْر فَلاَِنْفُسِكُمْ وَما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللهِ؛(1) و هر مالى كه انفاق كنید به سود خود شما است، و[لى] جز براى طلب خشنودى خدا انفاق مكنید.
1. بقره (2)، 272.
نیتها و قصدهاى غیر خدایى در انفاق مختلف است كه برخى از آنها شاید از لحاظ اخلاقى ممدوح و پسندیده هم باشند، اما به هر حال از دیدگاه اسلامى نمىتوانند بار ارزشى لازم را به انفاق تزریق كنند. براى مثال، ممكن است كسى انفاقى را از سر رأفت، عطوفت و دلسوزى انجام دهد. گرچه اصل اینكه انسان نسبت به دیگران عطوفت داشته باشد صفتى ممدوح است، اما اگر انفاق با چنین نیتى صورت پذیرد چندان تأثیرى در تقرب الى الله ندارد. این صفت، براى مثال، اگر در كافرى باشد، مىتواند زمینهاى باشد براى آنكه ظلمتهاى كفر و خودپرستى و نظایر آن را از او دور كند و شرایط مساعدى را در نفس وى براى رشد و تكامل و پذیرش ایمان فراهم نماید. اما این مسأله فقط در همین حد است و فراتر از این تأثیرى ندارد. البته در بین علماى اسلامى در این زمینه بحثى هست كه اصولا كارهاى خیر اگر از غیر مؤمنان سر بزند آیا در سعادت آنها تأثیرى دارد یا خیر؟ این بحثى است مفصل كه ما فعلا مجال پرداختن به آن را نداریم و تناسب چندانى نیز با بحث فعلى ما ندارد، اما همانگونه كه اشاره كردیم، اقل فایدهاى كه مىتوان براى آن برشمرد این است كه آلودگىهاى شدیدى كه در اثر كفر و گناه در روح شخص كافر به وجود آمده، به واسطه انجام كارهاى نیك زدوده شده و ظرف نسبتاً تمیز و مساعدى را فراهم مىكند كه فرد را به پذیرش ایمان بسیار نزدیك مىكند و تنها نیاز به جرقهاى دارد تا نور ایمان در قلبش جلوهگر شود. به تعبیر فلسفى، تأثیر افعال نیك، در مورد شخص كافر، در حد «رفع مانع» است، اما اینكه آیا بیش از این هم فایدهاى بر آن مترتب است یا خیر، بحثى است عمیق كه باید در فلسفه اخلاق به صورت فنى و تخصصى دنبال شود.
در هر صورت، اگر بخواهیم تأثیر فعل از حد «رفع مانع» فراتر رود و موجب رشد ما و قرب به خداى متعال شود، باید تنها به قصد قربت، و به تعبیر قرآن، به صورت «تُرِیدُونَ وَجْهَ الله» باشد:
وَما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللهِ وَما آتَیْتُمْ مِنْ زَكاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ؛(1) آنچه به عنوان ربا مىپردازید تا در اموال
1. روم (30)، 39.
مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، و آنچه را به عنوان زكات مىپردازید و تنها رضاى خدا را مىطلبید [مایه بركت است، و] كسانى كه چنین مىكنند داراى پاداش مضاعفند.
البته اخلاص در عمل و اینكه انسان بتواند عملى را «خالصاً لِوَجْهِ الله» انجام دهد، خود مراتب مختلفى دارد. اجمال قضیه این است كه درجه اخلاص انسان بستگى دارد به اینكه آدمى چه اندازه خدا را مىشناسد و تا چه حد خدا را دوست دارد. از این رو، براى بالا بردن درجه اخلاص، انسان باید هم معرفتش نسبت به خدا كاملتر شود و هم باید محبتش نسبت به ذات اقدس حق فزونى یابد. هركس هر چقدر خدا را بیشتر دوست بدارد، آنگاه مىتواند كارش را خالصتر انجام دهد. در عالم رفاقتها و دوستىهاى دنیایى نیز همین قاعده حاكم است. اگر محبت كسى دل انسان را پر كرده باشد حاضر است همه زندگى خود را بدون هیچ چشمداشتى و فقط به خاطر خود محبوب و جلب نظر و رضایت او به پاى محبوبش بریزد. در آن سو نیز، اگر به كسى علاقه نداشته باشد، بسیار با زحمت و كراهتْ حاضر مىشود كارى براى او انجام دهد. در عالم معنویات هم هر قدر معرفت و محبت انسان به خدا بیشتر باشد، مىتواند پایه اخلاص و قصد تقرب خود را بالاتر ببرد. همانگونه كه پیش از این اشاره كردیم، در اینجا انسان مىتواند درجه اخلاصش را به جایى برساند كه حتى توقع یك تشكر خشك و خالى هم از كسى كه خدمتى به او كرده، نداشته باشد و جز رضاى خداوند، ذرهاى چیز دیگر را در نظر نگیرد:
وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیرا * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُرِیدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَلا شُكُوراً؛(1) و غذاى [خود]را با اینكه به آن علاقه [و نیاز]دارند به مسكین و یتیم و اسیر مى دهند؛ [و مىگویند:] ما شما را به خاطر خدا اطعام مىكنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم.
مَثَلى از قرآن درباره انفاق
و اما در مقابلِ «وجه الله» و «مرضاة الله» خطر ابتلا به «ریا» قرار دارد. قرآن كریم براى بیان
1. انسان (76)، 8 و 9.
تفاوت میان كار كسانى كه اموالشان را «لله» و براى خدا انفاق مىكنند و كسانى كه انفاقشان «ریایى» و به انگیزههاى غیر الهى است مثَلى بسیار جالب و گویا مىزند. این مثَل گرچه طولانى است و ضمن چند آیه بیان شده، اما مرور آن در اینجا براى روشن شدن بحث ما بسیار مناسب و بهجا است:
مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَاللهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَاللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ * الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَلا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ * قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَة یَتْبَعُها أَذىً وَاللهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ * یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالأَْذى كَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَلا یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوان عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْء مِمّا كَسَبُوا وَاللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرِینَ * وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ وَتَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَاللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ * أَیَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیل وَأَعْناب تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَأَصابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللهُ لَكُمُ الآْیاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ * یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَمِمّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الأَْرْضِ وَلا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ؛(1) مثَل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند همانند دانهاى است كه هفت خوشه برویاند كه در هر خوشهاى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه بخواهد [آن را] چند برابر مىكند و خداوند گشایشگر دانا است. كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، سپس در پى آنچه انفاق كردهاند منّت و آزارى روا نمىدارند، پاداش آنان برایشان نزد پروردگارشان [محفوظ]است و بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نمىشوند. گفتار پسندیده [در برابر نیازمندان] و گذشت [از اصرار و تندى آنان] بهتر از صدقهاى
1. بقره (2)، 261 ـ 267.
است كه آزارى به دنبال آن باشد، و خداوند بىنیاز بردبار است. اى كسانى كه ایمان آوردهاید، صدقههاى خود را با منّت و آزار باطل مكنید، مانند كسى كه مالش را براى خودنمایى به مردم، انفاق مىكند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد. پس مثَل او همچون مثَل سنگ صافى است كه بر روى آن خاكى [نشسته] است و رگبارى به آن رسیده و آن [سنگ] را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان [= ریاكاران] نیز از آنچه به دست آوردهاند بهرهاى نمىبرند، و خداوند گروه كافران را هدایت نمىكند. و مثَل كسانى كه اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مىكنند، همچون مثَل باغى است كه در جایى بلند قرار دارد [كه اگر]رگبارى به آن برسد دو چندان محصول برآورد، و اگر رگبارى هم به آن نرسد باران ریزى [براى آن بس است]، و خداوند به آنچه انجام مىدهید بینا است. آیا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زیر آنها نهرها روان است، و براى او در آن [باغ] از هرگونه میوهاى [فراهم] باشد، و در حالى كه او را پیرى فرارسیده و فرزندانى خردسال دارد، [ناگهان] گردبادى آتشین بر آن [باغ]زند و [باغ یكسره] بسوزد؟ اینگونه، خداوند آیات [خود] را براى شما روشن مىگرداند، باشد كه شما بیندیشید. اى كسانى كه ایمان آوردهاید، از چیزهاى پاكیزهاى كه به دست آوردهاید، و از آنچه براى شما از زمین برآوردهایم، انفاق كنید و در پى ناپاك آن نروید كه [از آن] انفاق نمایید، در حالى كه [اگر آن را به خودتان مىدادند] جز با چشمپوشى [و بىمیلى]نسبت به آن نمىگرفتید، و بدانید كه خداوند بىنیاز ستوده است.
كار ما نظیر زراعت است و اعمالى كه در این دنیا انجام مىدهیم مانند بذرى است كه امروز مىكاریم و در آخرت آن را برداشت خواهیم كرد: اَلدُّنْیا مَزْرَعَةُ الآخرة. اكنون كسى را در نظر بگیرید كه مىخواهد بر روى صخرهاى صاف كه مقدارى خاك روى آن نشسته، زراعت كند و مقدارى بذر آورده و بر روى آن خاكها پاشیده و انتظار دارد كه سبز شود و محصولى از آن برداشت كند. تصور كنید در این حال بارانى تند و رگبارى شدید شروع به باریدن كند. نتیجه معلوم است: باران تمامى آن خاكها و بذرها را شسته و با خود مىبرد و آن كشاورز تمام امیدهایش بر باد
مىرود و هیچچیز برایش باقى نمىماند. قرآن مىفرماید، مثَل كسانى كه به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند و براى غیر خدا انفاق مىكنند، مثَل این كشاورز است و آنها نیز همچون این كشاورز تمام زحمتهایى كه مىكشند برباد مىرود و هیچ نتیجهاى برایشان به بار نخواهد آورد: لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْء.
از سوى دیگر، باغ و زمین حاصلخیزى را در نظر بگیرید كه در جایى مرتفع و مناسب واقع شده است، و به تعبیر قرآن: كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة.حال آن رگبار و باران تند بهارى اگر بر این زمین ببارد چه خواهد شد؟ این بار نتیجه كاملا برعكس است و این آب فراوان باعث خواهد شد كه صاحب آن زمین و باغ به هنگام درو و برداشت محصول، بسیار بیشتر از آنچه انتظار داشت محصول برداشت كند: فَأَتَتْ أُكُلَها ضِعْفَیْنِ. حتى اگر بارانهاى پرآب بهارى نباشد، براى چنین زمینى بارانى ریز و نرم نیز كافى است تا محصولى نسبتاً خوب و درخور توجه از آن براى كشاورز حاصل شود: فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَل. قرآن مىفرماید، مثَل انفاقى كه با نیت صحیح و براى جلب رضایت حقتعالى انجام شود، مثَل چنین باغى است كه در هر حال صاحبش را دست خالى و بىنصیب نخواهد گذاشت.
افراد بسیارى هستند كه اموالى فراوان و میلیونى، و حتى گاه میلیاردى، صرف كارهاى خیر و عام المنفعه مىكنند و مردم هم ضمن تعریف و تمجید بسیار، دعاگوى آنها هستند؛ اما باید توجه داشت اینكه این انفاقها واقعاً چقدر براى خود این افراد مفید و مؤثر است، بستگى دارد به اینكه نیتشان تا چه حد پاك و الهى باشد. این افراد اگر كارشان براى ریا و خودنمایى و شهرت و امثال آن باشد، گرچه مردم از ثمره كارشان استفاده مىكنند اما براى خودشان مانند همان زراعت بر صخره صاف است كه با یك باران تماماً شسته مىشود و از بین مىرود و هیچ اثرى از آن باقى نمىماند. در مقابل، اگر كسى نیت خود را پاك كرد و الهى ساخت، حجم كارش گرچه محدود و كم هم باشد اما حظّ و بهرهاى وافر از آن نصیبش خواهد شد.
در هر صورت این هم یكى از مسائلى است كه قرآن در مورد انفاق بر آن انگشت گذارده و ما را به این امر توجه داده كه مفید بودن این عمل و تأثیر آن در رشد و كمال انسان مشروط به این است كه از روى اخلاص و «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله» و «یُرِیدُونَ وَجْهَ الله» انجام شود.
هشدارى دیگر
اگر كسى با نیت پاك و خالص و واقعاً قربةً الى الله انفاق كرد آیا مىتواند مطئمن باشد كه انفاقش مثمر ثمر خواهد بود و به تعبیر قرآن، از هر بذرى كه پاشیده است هفتصد برابر برداشت خواهد كرد؟
پاسخ منفى است، و آدمى باید مراقب باشد عاملى نفرستد كه این زراعت و محصول را بسوزاند و فاسد كند. به عبارت دیگر، تا اینجا شرایط و بحثهایى كه مطرح شد مربوط به این بود كه اصل زراعت درست و صحیح واقع شود، اما پس از كشت بذر انسان بایستى مراقب باشد كه زراعتش دچار آفت نشود یا آتشى در آن نیفتد و هر آنچه را كاشته بر باد ندهد. در آیاتى كه پیش از این ذكر كردیم، قرآن كریم در این زمینه مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالأَْذى؛(1) اى كسانى كه ایمان آورده اید، صدقه هاى خود را با منّت و آزار باطل مكنید.
همچنین مىفرماید:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَلا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ؛(2) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس در پى آنچه انفاق كرده اند منّت و آزارى روا نمى دارند، پاداش آنان برایشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است و بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نمىشوند.
از این رو باید بسیار مراقب باشیم كه با منّت گذاشتن بر افراد و مطرح كردن بعضى مطالب و بر زبان آوردن برخى سخنان، انفاق و كار نیك خود را ضایع و تباه نسازیم. گاه انسان حرفى مىزند و توجه ندارد كه با آن سخن، خروارها محصولى را كه انفاقش به بار آورده، آتش مىزند و به تلّى از خاكستر تبدیل مىكند. برخى افراد در روز قیامت هرچه جستوجو مىكنند اثرى از انفاقهاى فراوان خود نمىیابند. وقتى از علت این امر سؤال مىكنند به آنها گفته مىشود كه شما آتشى افروختید و اعمال خود را از بین بردید. در آیات مذكور از سوره بقره قرآن كریم این مطلب را اینگونه به تصویر مىكشد:
1. بقره (2)، 264.
2. همان، 262.
أَیَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیل وَأَعْناب تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَأَصابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللهُ لَكُمُ الآْیاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ؛(1) آیا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زیر آنها نهرها روان است، و براى او در آن [باغ] از هرگونه میوهاى [فراهم] باشد، در حالى كه او را پیرى رسیده و فرزندانى خردسال دارد، [ناگهان] گردبادى آتشین بر آن [باغ] زند و [باغ یكسره] بسوزد؟ اینگونه، خداوند آیات [خود] را بر شما روشن مىگرداند، باشد كه شما بیندیشید.
بنابراین انسان باید مراقب باشد تا با سركوفت زدن، تحقیركردن، زخم زبان زدن و انجام رفتارهاى آزاردهنده نسبت به كسانى كه به آنها انفاق كرده است، عمل خویش را باطل و بىاثر نسازد.
انفاق پنهانى یا انفاق آشكار؟
نكته دیگر در بحث انفاق این است كه آیا انفاق را باید علنى انجام داد یا سرّى و پنهانى؟ قرآن كریم در آیهاى به این پرسش پاسخ داده و با بىاشكال دانستن انفاق علنى، انفاق مخفیانه و پنهانى را بهتر دانسته است:
إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمّا هِیَ وَإِنْ تُخْفُوها وَتُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ؛(2) اگر صدقه ها را آشكار كنید، این كارِ خوبى است، و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید، این براى شما بهتر است.
علنى انجام دادن انفاق، یكى از مزایا و محسّناتش این است كه موجب تشویق دیگران به این كار مىشود و به سایرین الگو و سرمشق ارائه مىكند. ما خود در مساجد، تكایا و جلسات مذهبى نیز تجربه كردهایم كه براى جمعآورى پول جهت انجام كارهاى خیر یك نفر باید برخیزد و پیشقدم شود تا دیگران را نیز به مشاركت وادارد. اگر آن یك نفر بلند نشود و پیشنهاد نكند، سایرین خودبهخود كمتر انگیزه براى كمك كردن و پول دادن دارند و یا اصلا به كلى از این مسأله غافلند. اما یك نفر كه اقدام مىكند دیگران نیز به
1. همان، 266.
2. همان، 271.
دنبال او حركت مىكنند و در آن كار خیر سهیم مىشوند. در انفاق هم اگر كاملا مخفیانه و سرّى باشد و كسى چیزى متوجه نشود، این مسأله الگوگیرى و تأثیر در دیگران اتفاق نمىافتد. از این رو این جهتِ حُسن و امتیازى است كه در انفاق علنى وجود دارد و در انفاق مخفیانه نیست.
اما از سوى دیگر، از آنجا كه انسان در معرض ابتلا به ریا قرار دارد و دست شیطان در این زمینهها براى باطل كردن اعمال انسان قوى است، براى كسانى كه هنوز خودسازى نكردهاند و بر شیطان و نفس خود درست مسلط نشدهاند بهتر آن است كه انفاقهایشان را مخفیانه انجام دهند. این قضیه در مورد سایر اعمال نیز صادق است و اینگونه افراد بهتر است، براى مثال، اگر نماز شب هم مىخوانند یا روزه مستحبى مىگیرند، طورى باشد كه دیگران متوجه نشوند و نفهمند، و بالاخره هرقدر انسان سعى كند كه كارها و اعمال نیكش مخفى باشد بهتر است.
در همین زمینه به خاطر دارم آن زمانى كه در مدرسه طلبگى بودیم، گاهى سحرها كه برمىخاستیم، مىدیدیم كه خیلى از حجرهها خاموش است. ابتدا فكر مىكردیم افرادى كه در آن حجرهها بودند توفیق نماز شب و مناجات سحرگاهى ندارند، اما بعدها متوجه شدیم كه آنها عمداً چراغ حجرهشان را روشن نمىكردند تا كسى متوجه نشود كه آنها اهل سحرخیزى و نماز شب و تهجّدند. برخى از آنها در این مخفىكارى آنقدر زرنگ بودند كه پس از ساعتها مناجات و گریه و خواندن نافله شب و نماز صبح، نزدیكىهاى آفتاب هم مىآمدند و در مسجد دو ركعت نماز مىخواندند تا دیگران فكر كنند كه آنها نماز صبحشان را در آن موقع مىخوانند. با این كار، نهتنها كسى از نماز شب خواندن و سحرخیزى آنها چیزى نمىفهمید، بلكه تصور مىشد كه آنها نماز صبحشان را هم بسیار دیر و دقایقى قبل از طلوع آفتاب مىخوانند! این كار آنها براى این بود كه مىخواستند بینى شیطان را به خاك بمالند و راه وسوسه او را براى هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایى ببندند و از این جهت او را كاملا از خود ناامید كنند.
البته در این زمینه باید این مطلب را نیز اضافه كنیم كه لازم است مراقب باشیم از آن طرف نیفتیم و شیطان ما را نسبت به مسأله ریا در وسواس نیندازد. گاه شیطان از این در
وارد مىشود و آنقدر در مورد ریا نكردن در گوش انسان مىخواند كه براى پرهیز از ریا، انسان كلا آن عمل را ترك مىكند، و براى مثال، از خیر نماز شب خواندن مىگذرد. روشن است كه این اندازه وسواس در مخفىكارى به هیچ وجه صحیح نیست و باید قطع داشته باشیم كه این از دامهاى شیطان است. این حالت از مصادیق آن ضربالمثل معروف است كه: «دیكته نانوشته غلط ندارد». اینجا شیطان از این راه انسان را فریب مىدهد كه، براى مثال، با خود مىگوید، براى آنكه نكند ریا شود خوب است امشب نماز شب نخوانم. فردا شب نیز با همین وسوسه باز هم نماز شب را نمىخواند، فرداى آن شب نیز همینطور، و خلاصه این وسوسه آنقدر ادامه پیدا مىكند كه آن عمل را به كلى ترك مىكند. نور چشم شیطان همین است كه ما نماز شب نخوانیم، و این بار با وسوسه «پرهیز از ریا و خودنمایى» به این هدف خود نایل آمده است. پس باید مراقب باشیم كه در این دام شیطان گرفتار نشویم. قاعده كلى در این زمینه این است كه اگر امر دایر است بین علنى انجام دادن كار یا مخفى كردن آن، بهتر است كه براى پرهیز از ریا مخفیانه و به طور پنهانى انجام دهیم؛ اما اگر امر دایر است بین اینكه علنى انجام دهیم یا اصلا ترك كنیم و انجام ندهیم، اینجا باید به انجام آن كار به صورت علنى مبادرت ورزیم.
در پایان اشاره به این نكته لازم است كه غالب آنچه در اینجا درباره انفاق گفتیم، اختصاص به انفاق ندارد و در سایر عبادات هم سارى و جارى است، ولى چون بحث آیه «وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُون» مطرح بود، طبعاً گفتوگوى ما نیز به انفاق و رعایت این نكات در مورد آن اختصاص یافت.