درس هیجدهم
بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
ـ جایگاه ذكرالهى در قرآن و روایات
ـ كمیّت و كیفیّت ذكر
ـ ارتباط ذكر لفظى و قلبى
ـ دو فائده ذكر لفظى
بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
«یا أَباذَرٍّ؛ لِیَعْظُمْ جَلالُ اللّهِ فى صَدْرِكَ فَلا تَذْكُرُهُ كَما یَذْكُرُهُ الْجاهِلُ عِنْدَ الْكَلْبِ أَللّهُمَّ اخْزِهِ وَ عِنْدَ الْخِنْزیرِ أَللّهُمَ اخْزِهِ»
اى ابوذر؛ جلال و عظمت پروردگار عالم در دل تو افزون باشد و او را سبك یاد مكن، چنانكه مردمان جاهل و نادان، چون سگ و خوك را مىبینند، مىگویند: خدایا، او را خفه كن.
جایگاه ذكر الهى در قرآن و روایات
موضوع سخن در این بخش یاد خداوند و بزرگداشت عظمت اوست. در قرآن كریم و روایات، اهمیت فراوانى به یاد خداوند داده شده، تا آنجا كه موضوعاتى؛ چون تشویق به ذكر الهى، فوائد دنیوى و اخروى ذكر، كمیت و كیفیت ذكر، مكان و زمان ذكر؛ به تفصیل در روایات بررسى شدهاند. همچنین در زمینه ذكر زبانى و قلبى و اینكه كدام یك مهمتر و والاتر است و یا اینكه ذكر در خلوت و تنهایى بهتر است یا ذكر در عیان و در جمع، بیاناتى از سوى اهل بیت و علماى دین ارائه گردیده است.
در روایتى امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«ما اجْتَمَعَ قَوْمٌ فى مَجْلِس لَمْ یَذْكُرُوا اللّهِ وَ لَمْ یَذْكُرُونا اِلاّ كانَ ذلِكَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ»
هیچ قومى و مردمى در مجلسى جمع نگشتند كه در آن یاد خداوند و یاد ما را بر زبان جارى نساختند، مگر اینكه آن مجلس در قیامت براى آنها حسرت خواهد بود.
و نیز فرمودند:
«اِنَّ ذِكْرَنا مِنْ ذِكْرِ اللّهِ»(1) یاد ما هم یاد خداوند است.
باز نظر به اهمیت ذكر و توجه به خداوند، امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
هرگاه از مجلسى برخاستید، این آیات را بخوانید: «سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ. وَ سَلامٌ عَلىَ الْمُرْسَلیِنِ. وَالْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»(2) پاك و منزه است پروردگار تو، همان خدایى كه مقتدر و بىهمتاست و از توصیف جاهلانه خلق بدور است، و سلام و تحیت الهى بر رسولان باد، و ستایش مخصوص خداوند است كه آفریننده جهانیان است.(3)
بنابراین، همواره انسان باید ذكر خداوند را بر دل و زبان داشته باشد و این ذكر مكان، مجلس و زمان خاصى نمىشناسد. در حدیث قدسى وارد شده كه حضرت موسى(علیه السلام)عرض كرد: خداوندا، در برخى مكانها و حالات خجالت مىكشم ذكر تو را بر زبان جارى سازم و به یاد تو بیفتم. خداوند فرمود: ذكر من در هر حال نیكوست.
این همه تكیه و سفارش به یاد و ذكر الهى، به جهت نقش ذكر در دور داشتن انسان از رذایل و كاستىهاى اخلاقى و رسیدن او به سعادت و خوشبختى است، چرا كه اگر انسان همواره به یاد حق باشد و خود را در پیشگاه ذات حق حاضر ببیند، از امورى كه خلاف رضاى اوست دورى مىجوید و نفس را از سركشى باز مىدارد.
همه گرفتارىها و خطاهایى كه به وسیله نفس اماره و شیطان رخ مىدهد، به جهت غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست. به علاوه، غفلت از حق قلب را تیره مىسازد و در نتیجه شیطان و هواى نفس بر انسان چیره مىشوند. در مقابل، تذكر و یادآورى حضور حق به دل صفا مىدهد و موجب تصفیه روح و خالص گشتن او از رذایل و آزادى انسان از قید اسارت نفس مىشود. در آن صورت، دل جلوهگاه محبوب گشته دوستى دنیا، كه سرچشمه همه خطاها و انحرافات است، از دل رخت برمىبندد.
1. بحارالانوار، ج 72 (چاپ بیروت) ص 468
2. صافات / 182 ـ 180
3. اصول كافى (با ترجمه) ج 4، ص 254، ح 3.
در روایتى پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ خَیْرَ أَعْمالِكُمْ [عِنْدَ مَلِیكِكُم] وَ أَزْكاها وَ أَرْفَعَها فى دَرَجاتِكُمْ وَ خَیْرَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ ذِكْرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى فَاِنَّهُ أَخْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ: أَنَا جَلیسُ مَنْ ذَكَرَنى»(1)
بدانید بهترین اعمال شما نزد خداوند و پاكیزهترین آنها و رفیعترین آنها در درجات شما و بهترین چیزى كه آفتاب بر آن مىتابد، ذكر خداوند سبحان است. زیرا كه خداوند از خود خبر داد و فرمود: من همنشین كسى هستم كه مرا یاد كند.
در روایت دیگرى امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند:
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: مَنْ شُغِلَ بِذِكْرى عَنْ مَسْأَلَتى أَعْطَیْتُهُ أَفْضَلَ ما أُعْطى مَنْ سَأَلَنى»(2)
خداوند عزوجل مىفرماید: كسى كه باز بماند به سبب ذكر من از سؤال و مسئلت از من، عطا مىكنم به او بهتر از آنچه به سؤال كننده از خودم عطا مىكنم.
خداوند عزوجل به عیسى فرمود:
«یا عیسى اذْكُرْنى فى نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فى نَفْسى وَ اذْكُرْنى فى مَلاَِكَ أَذْكُرْكَ فى مَلاَِ خَیْر مِنْ مَلاَِ الْآدَمِیّینَ. یا عیسى أَلِنْ لى قَلْبَكَ وَ أَكْثِرْ ذِكْرى فىِ الْخَلَواتِ وَاعْلَمْ أَنَّ سُرُورى أَنْ تُبَصْبِصَ اِلَىَّ وَ كُنْ فى ذلِكَ حَیّاً وَ لا تَكُنْ مَیِّتاً»(3)
اى عیسى، مرا پیش خود یاد كن تا یاد كنم تو را نزد خودم، و یاد كن مرا در بین مردمان، تا من نیز تو را در بین جمعى بهتر از جمع آدمیان (فرشتگان) یاد كنم. اى عیسى دلت را براى من نرم گردان و در تنهایىها بسیار مرا یاد كن و بدان كه شادى من به این است كه براى من تواضع كنى، دلت را براى این كار زنده بدار و مرده (افسرده) مباش.
1. عدة الواعى، ص 238.
2. اصول كافى (با ترجمه)، ج 4، ص 261، ح 1.
3. همان، ص 264، ح 3.
تأكید قرآن و توجه آن به ذكر خداوند تا به حدى است كه در قرآن هدف از نماز ذكر خداوند معرفى شده، با توجه به اینكه در اسلام نماز داراى منزلتى والا است و عمود دین شناخته شده است: «... وَ أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى»(1) [نماز را به جهت یاد من به پاى دار.]
چنانكه هدف از وسیله مهمتر است، از این آیه شریفه استفاده مىگردد كه ذكر خداوند مهمتر از نماز است و بواقع نماز وسیلهاى است براى ذكر خداوند متعال؛ (در حقیقت از نظر قرآن، ذكر داراى مفهوم و حقیقتى است كه نماز با همه اهمیتش، براى آن ابزارى بیش بشمار نمىآید.) سخن در این است كه نماز با اینكه در برگیرنده اذكار و برخى از آیات قرآن و اعمال و حركات خاص است، چگونه وسیله براى ذكر خداوند است؟
در توضیح این نكته باید گفت: نماز با این شاكله و ساختارى كه دارد و با حركات و سكنات و اذكارى كه در آن خوانده مىشود، ذكر بشمار نمىرود بلكه ذكر حالتى است قلبى و توجهاى است درونى و رابطه دل انسان با ذات بارى تعالى است. پس انسان نماز مىخواند تا آن توجه قلبى و ارتباط درونى بین او و خداوند پدید آید. بنابراین، نماز خود وسیله است و هدف همان توجه و ارتباط قلبى است كه بىتردید شریفتر از خود نماز است.
كمیّت و كیفیّت ذكر
از جمله مسائلى كه در قرآن و روایات مطرح گردیده، كمیت و كیفیت ذكر است. در قرآن برخى از آیات روى كمیت و فراوانى ذكر تكیه دارد؛ مثل آیه:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثِیراً.»(2)
اى كسانى كه به خداوند ایمان آوردهاید، ذكر حق و یاد حق را بسیار كنید.
(در این آیه تأكید روى فراوانى ذكر است.)
در برخى روایات آمده است كه براى هر چیزى حدى معین شده، حتى براى نماز نیز حدى معین شده است: واجب شده هر مكلف بالغ در شبانه روز، در پنج وعده، هفده ركعت
1. طه / 14.
2. احزاب / 41.
نماز بخواند و مستحب است دو برابر عدد ركعات نمازهاى واجب نماز نافله بخواند، یا اینكه براى هر مسلمان بالغ، در صورت قدرت و تمكن مالى، در عمر یك بار حج واجب گردیده است. بنابراین براى هر چیزى حدى معین گردیده، بجز یاد و ذكر خداوند كه حدى ندارد. هر چه انسان ذكر بگوید و به یاد خداوند باشد، باز كم است.
در مقابل دسته اول از آیات و روایات، آیات و روایات فراوانى به كیفیت ذكر اشاره دارند، از جمله آیه:
«فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ اباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً ...»(1)
آنگاه كه اعمال حج را بجا آوردید، همان طور كه پدرانتان را به یاد مىآورید، خداوند را به یاد آورید، بلكه خداوند را بهتر و شدیدتر به یاد آورید.
در این آیه درباره ذكر خداوند نمىفرماید:«او اكثر ذكراً» یعنى خداوند را بیشتر یاد كنید، بلكه مىفرماید: خداوند را شدیدتر یاد كنید. پس در اینجا كمى و زیادى ذكر مطرح نیست بلكه ضعف و شدت آن مطرح است و این به ذكر لفظى و زبانى مربوط نمىگردد. منظور این نیست كه مثلا «لاالهالاّاللّه» را غلیظ تلفظ كنید بلكه این شدت و ضعف متوجه یاد و توجه قلبى است.
مرحوم علامه طباطبایى در ذیل این آیه مىفرماید: « رسم عرب جاهلى بر این بود كه پس از اعمال حج، در منا، با شعر و نثر به ستایش و مدح پدران خود مىپرداختند. اما پس از اسلام خداوند دستور داد كه به این رسم پایان داده شود و به جاى آن به ذكر و یاد خداوند روى آورند.
در این آیه ذكر به «شدّت» توصیف گردیده، این مىرساند كه ذكر چنانكه از نظر مقدار قابل افزایش است، در كیفیت نیز قابل شدت یافتن است. به علاوه، ذكر، در حقیقت، به لفظ نیست؛ بلكه امرى است قلبى كه با حضور قلب انجام مىگیرد و لفظ بیانگر آن است.»(2)
1. بقره / 200.
2. المیزان، ج 2، ص 81.
چه بسا ما ذكر را در ذكر لفظى منحصر دانسته، وقتى سفارش به ذكر خداوند مىشود، تصور مىكنیم ذكر به گفتن «الحمدللّه» یا «تسبیحات اربعه» و از این قبیل است؛ در صورتى كه همه این الفاظ حاكى از ذكرند و بواقع ذكرى كه بدان تأكید و سفارش شده، یاد خداوند و توجه قلبى به اوست. یعنى انسان در هنگام انجام وظیفه و تكلیف، به یاد خداوند باشد تا با درك حضور خداوند به وظیفهاش عمل كند و نیز در هنگام ترك گناه به یاد خداوند باشد، تا درك حضور او موجب كنارهگیرى از گناه گردد. رابطه ذكر لفظى با ذكر قلبى و رابطه لفظ و معنا، مثل رابطه پوسته میوه و مغز آن است. در واقع ذكر لفظى لباسى است براى ذكر قلبى و ذكر قلبى، لب و مغز آن است. پس اذكار لفظى مقدمه یاد و ذكر قلبى و درونى است و مسلماً باید مورد توجه قرار گیرند. از این جهت در روایات مقدار و موارد اذكار مشخص گردیده است، مثل اینكه بعد از نماز اذكارى به عنوان تعقیبات نماز معین شده است.
ارتباط ذكر لفظى و قلبى
در اینجا جا دارد ارتباط ذكر لفظى با توجه قلبى بیشتر توضیح داده شود و نیز مطرح گردد كه چرا این قدر روى ذكر سفارش شده، تا آنجا كه به عنوان هدف نماز معرفى گردیده است. اساساً ذكر چه نقشى در زندگى انسان، سعادت و تكامل او دارد؟ مگر آنان كه ذكر نمىگویند و توجه قلبى به خداوند ندارند در زندگى كم مىآورند و شكست مىخورند.
وقتى سخن مىگوییم و چیزى بر زبان جارى مىكنیم، قبل از آن در دل خود معنایى را تصور كردهایم و قصدمان از سخن گفتن این است كه آن معنا را به دیگران تفهیم و القا كنیم. معمولا سخن گفتن براى این است كه مقصود و منظورى را به دیگران ارائه دهیم، گرچه گاهى مراد از لفظ و سخن گفتن ارائه معنا نیست بلكه مسائل روانى خاصى و یا تلقین مد نظر است.
یكى از توصیههایى كه روانشناسان و روانپزشكان، در ارتباط با كارشان، روى آن تكیه دارند تلقین است كه البته براى آن، الفاظ و آداب خاصى در نظر گرفتهاند، تا تلقین
اثربخش باشد. مثل اینكه گفتهاند: در جاى خلوتى بنشینید و تا حد معینى صدایتان را بالا ببرید و چند مرتبه جملهاى را تكرار كنید، تا در روح شما اثر بخشد. این موارد استثناست و غالباً انسان به هنگام سخن گفتن معنایى را تصور مىكند و سپس با لفظ، آن را به دیگران القا مىكند. انسان عاقل هیچگاه بدون در نظر گرفتن معنا و مفهومى سخن نمىگوید، چون لفظ حاكى از معناست.
به هنگام گفتن ذكرهاى لفظى، مثل «تسبیحات اربعه»، كه معنایى را تصور مىكنیم و این لفظ را بیانگر و حاكى از آن قرار مىدهیم، مقصود این نیست كه آن معنا به خداوند متعال و یا ملائكه و دیگران تفهیم شود، چون قصد مكالمه و همسخن شدن نداریم بلكه مىخواهیم آن معنا در روحمان اثر بخشد. پس اثر از معناست و لفظ ابزارى بیش نیست.
وقتى ما «اللّه اكبر» مىگوییم و این ذكر را به عنوان عمل مقدّسى تلقى مىكنیم، هدفمان تأثیر معناى آن ذكر، در روح انسان و سعادت اوست والاّ الفاظ و حروف [الف، لام و كاف]، صرف نظر از معنا، تنها صوتى است كه از دهان خارج مىگردد و اثر نمىبخشد، از این جهت به هنگام ذكر باید كلام معنا دارى ادا گردد.
نتیجه مىگیریم كه پیش از بیان ذكر لفظى، مرتبه نازلى از یاد خداوند در انسان پدید آمده است و پس از آن، مرتبه عالىترى از یاد خداوند پدید مىآید. وقتى انسان ذكر مىگوید، در ابتدا به یاد خداوند مىافتد؛ (والاّ اگر بكلى از خداوند غافل باشد، در مقام ذكر گفتن بر نمىآید.)؛ هر قدر هم توجه انسان ضعیف باشد، قبل از ذكر به خداوند توجه مىیابد و سپس ذكرى مىگوید كه حاكى از یاد خداوند است. پس ارتكازاً قبل از ذكر مرتبهاى از یاد خداوند در ما وجود دارد.
دو فائده ذكر لفظى
اولین فائده و هدف ذكر لفظى این است كه آن مرتبه ضعیف یاد خداوند قوى گردد تا توجه انسان به خداوند متمركز شود. در ابتدا، توجه مبهمى به خداوند داشت یا توجه او پراكنده
بود اما با ذكر لفظى، بخصوص نماز، آن توجه قوى، متمركز و به سمت خداوند جهت مىگیرد؛ این یك هدف و فائدهاى است كه مىتوان براى ذكر لفظى تصویر كرد.
فائده دیگر ذكر لفظى این است كه اگر با ذكر لفظى، آن توجه ضعیف قویتر نمىگردد لااقل استمرار یابد و محو نگردد. حالات و توجهات انسان، از جمله یاد خداوند، پیوسته در تغییر و تحول و در معرض زوال است. از این جهت براى ابقا و استمرار آن توجه قلبى باید از ذكر لفظى كمك گرفت، تا یاد خداوند فراموشمان نگردد. بنابراین دو فائده و هدف را مىتوان براى ذكر برشمرد و البته فائده و هدف اول بهتر و والاتر است.
گاه مىشود كه ذكر لفظى هیچ فائدهاى در بر ندارد و آن در صورتى است كه ذكر گفتن به صورت یك عادت صرف در آید و تنها لقلقه زبان باشد و انسان توجهى به معناى آن نداشته باشد. مثل سایر عادتهاى زبانى و عملى كه افراد دارند، بدون اندك توجهى به آنچه بدان عادت كردهاند. برخى دائم تسبیح مىگردانند و اصلا توجهى به تسبیح و فائده استفاده از آن ندارند. یا برخى عادت كردهاند با انگشتان یا محاسن خود بازى كنند و به این كار توجهى ندارند. در عادت زبانى، برخى كودكان عادت كردهاند كلماتى را بر زبان جارى سازند، بدون اینكه به آنها توجه قلبى داشته باشند.
براى بسیارى از ما، خواندن برخى از دعاها و اذكار به صورت یك عادت خشك درآمده است و اندك توجهى به محتواى آنها نداریم، از این جهت هیچ تأثیرى و دگرگونى در درون ما ایجاد نمىشود. ممكن است در ابتدا با توجه كارى را شروع كنیم و ذكرى را بر زبان جارى سازیم، مثل اینكه مىشنویم كه در روایتى وارد شده است كه تسبیحات فاطمه زهرا(علیها السلام) یا فلان ذكر چقدر ثواب دارد، از این جهت با توجه آن تسبیحات را مىخوانیم ولى رفته رفته از توجهمان كاسته مىشود، تا جایى كه آن الفاظ را به صورت یك عادت و بدون اندكى توجه بر زبان جارى مىسازیم. البته گفتن ذكرهایى چون «اللّه اكبر»، «لاالهالاّاللّه» حتى اگر انسان توجهى به آنها نداشته باشد، بهتر از حرفهاى پوچ و زشت است اما تأثیر روحى مطلوب در انسان پدید نمىآورد.
بودهاند كسانى كه حتى اعتقادى به خداوند نداشتند اما از روى عادت نام خداوند را مىبردند و این كار به صورت یك فرهنگ براى آنها درآمده بود. پیش از این حتى برخى از كمونیستهاى خودمان كه اصلا به دین، معنویات و خداوند اعتقاد نداشتند، طبق رسم و عادت، وقتى از همدیگر مىخواستند جدا شوند، براى احترام به یكدیگر، «خداحافظ» مىگفتند، بدون اینكه توجهى به معناى آن داشته باشند. چنانكه براى ما مسلمانان نیز گاهى بردن نام خداوند به صورت رسم و عادت در مىآید و به معنا و محتواى آن توجهى نداریم.
در بین عرب جاهلى و همینطور عربهاى صدر اسلام كه تازه به اسلام گرویده بودند بردن نام «اللّه» مرسوم بود و زیاد نام خداوند را مىبردند. وقتى سگ و یا خوكى مىدیدند از روى تنفر و بىزارى مىگفتند: «اللّهم اخزه» خدایا خفهاش كن بدون اینكه توجهى به خداوند و یاد او داشته باشند. این یك عادت بود و چنان نبود كه این الفاظ بیانگر یك اعتقاد قلبى و ترجمان توجه قلبى به خداوند باشد. مسلّماً این الفاظ هیچ تأثیرى در انسان نمىبخشد و یاد خداوند بشمار نمىآید.
در این حدیث پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به ابوذر سفارش مىكنند كه چون مىخواهى خداوند را یاد كنى، ابتدا عظمت و جلال او را تصور كن. به یاد داشته باش خداوندى كه آفریننده همه جهان هستى است و همه چیز در ید قدرت اوست، همانطور كه خود داراى عظمت و جلال بىنهایت است، نام او نیز داراى بىنهایت عظمت و جلال است از این جهت او را با توجه و عظمت یاد كن. این در صورتى است كه در روح و دل تو خداوند عظمت یابد، تا با خشوع و خضوع نام او را بر زبان جارى سازى. چنان نباشد كه بسان مردم جاهل، كه بدون توجه نام خداوند را مىبرند، بر حسب عادت نام او را بر زبان آورى.
ذكرى در روح و روان انسان اثر مىگذارد، ذكرى موجب اطمینان قلب و هدف برپایى نماز شمرده شده است، ذكرى موجب تعالى و عروج روحى، معنوى انسان و باعث گذر از اندیشههاى پوچ مادى و نگرش به جهان باقى آخرت و نعمتهاى گسترده خداوند مىشود، ذكرى سبب پدید آمدن پیوند مستحكم انسان با خداوند مىگردد كه با توجه به معنا و
محتواى آن و با در نظر گرفتن حضور خداوند بر زبان آورده شود. این همان ذكرى است كه خداوند در توصیف آن مىفرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنوُنَ الَّذِینَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ...»(1)
مؤمنان كسانى هستند كه چون ذكرى از خداوند شود، دلهایشان ترسان گردد.
در پایان جا دارد به توصیف میزان توجه برخى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ذكر و یاد خداوند در كلام على(علیه السلام) بپردازیم:
«... لَقَدْ رَأَیْتُ أَصْحابَ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) فَما أَرى أَحَداً مِنْكُمْ یُشْبِهُهُمْ، لَقَدْ كانُوا یُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ باتوُا سُجَّداً وَ قِیاماً، یُراوِحُونَ بَیْنَ جِباهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ یَقِفُونَ عَلى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعادِهِمْ كَأَنَّ بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ رُكْبَ الْمِعْزى مِنْ طُول سُجُودِهِمْ...»(2)
من اصحاب محمد(صلى الله علیه وآله) را دیدم و نمىبینم كه یكى از شما به مانند ایشان باشید. آنان صبح ژولیده مو و غبار آلوده بودند چون شب را بیدار به سجده و قیام گذرانده بودند. گاهى پیشانى و گاهى رخساره بر خاك مىنهادند. از یاد بازگشت (قیامت) مانند اخگر و آتشپاره سوزان، مىایستادند (از زیادى اضطراب و نگرانى) گویا پیشانىهایشان بر اثر سجدههاى طولانى بسان زانوان بزها (پینه بسته) شده بود.
1. انفال / 2.
2. نهجالبلاغه (ترجمه فیض الاسلام) خ 96، ص 286.