گفتار هفتم
(در جستوجوی رحمت الهی (1))
نقش حیای بندگی در توبه و پرهیز از گناه
معرفت به فرجام زیانبار گناهان، در دنیا و آخرت، علاوه بر آنکه ترس از انجام گناه را در انسان برمیانگیزاند، ازآنروی که ارتکاب گناهان، سرپیچی از دستورات خداوند و ناسپاسی از خالق هستی است که نعمتهای بیشماری را در اختیار ما نهاده است، احساس شرم و حیا را نیز در انسان برمیانگیزاند. هر قدر معرفت ما به خداوند، وظایف بندگی، گستره نعمتهای مادی و معنوی خالق هستی و فرجام رفتار ناپسند و زشت فزونی گیرد، این شرم و حیا در ما افزایش مییابد و ما را وامیدارد که در برابر احسان و عنایت خداوند و نعمتهایی که در اختیار ما نهاده، به مخالفت او برنخیزیم و بیتردید احساس شرم و حیا چه در برابر خداوند و چه در برابر مردم، دارای ویژگی مثبت، تأثیرگذار و بازدارنده است و ریشه در فطرت انسان دارد. البته امروزه، برخی از مکاتب اخلاقی مادی و انحرافی شرم و حیا را حالتی انفعالی و ناشی از ضعف انسان میدانند و بهطورکلی به نکوهش آن میپردازند و به افراد توصیه میکنند که شرم، حیا و احساس خجالت را از درون خود زایل سازند.(1) در
1. برخی از روانشناسان غربی با نگرش منفی به احساس شرم مینگارند: احساس شرم به علت جلب توجه و در برابر دید و مورد انتقاد دیگران قرار گرفتن است. احساسی است که تجربه آن بر این پایه قرار گرفته است که خویشتن را در هر موردی بیارزش و نالایق جلوه دهیم (جین میدلتون موز، روانشناسی شرم و گناه، ترجمه شهلا ارژنگ، ص28).
برابر فرهنگ اسلامی که شرم و حیا را خصلتی اصیل و ارزشمند میشمارد و ازاینروی از دیرباز، واژه «بیشرم» در فرهنگ مسلمانان ناسزا و فحش بهحساب میآمده است، در فرهنگ انحرافی و عاری از فضایل انسانی دنیاپرستان و شهوتآلودگان، بیحیایی کمال بهحساب میآید و بدان افتخار نیز میکنند!
بههرروی، کسی که فطرت الاهی در وجودش زنده مانده است، وقتی به گناهان خویش مینگرد و درمییابد نعمتهایی را که خداوند در اختیار او نهاده وسیلهای برای نافرمانی و مخالفت با معبود خود ساخته است، در برابر خدا احساس شرم و حیا میکند. ازاینروی در یکی از دعاهای مربوط به زیارت امام رضا(علیهمالسلام) آمده است: رَبِّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ حَیَاء؛(1)«پروردگارا، از تو آمرزش میطلبم، آمرزش از طریق حیا و شرمساری».
نقش خوف و رجا در جلب رحمت الاهی
کسی که گناه و لغزشی از او سرزده علاوه بر ترس از فرجام گناه و توجه به آثار زیانبار گناه و نیز حالت شرمساری از خداوند، باید امیدوار به بخشش و رحمت بینهایت خداوند نیز باشد. و به این حقیقت توجه داشته باشد که خداوند، خودش ما را دعوت به توبه کرده و وعده داده است که از لغزشها و گناهان بنده پشیمان خود درگذرد و ما را از ناامیدی از درگاه خویش برحذر داشته است:
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَه اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛(2) «بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیادهروی روا داشتهاید [در گناهان از حد گذشتهاید و به خود ستم کردهاید]
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج102، باب54، ص56، ح11.
2. زمر (39)، 53.
از بخشایش خداوند نومید مباشید، بهراستی خداوند همه گناهان را میآمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان».
شناخت این مطلب که خداوند میتواند نعمتهایی چون صحت و سلامتی را از انسان بازپس گیرد و نیز او میتواند در جهان ابدی انسان را از همه نعمتهای جاودانه بهشتی محروم سازد و به عذاب و رنج ابدی مبتلا گرداند. از همه بدتر، او را به دوری از خدا و رحمت او گرفتار سازد، خوف را در انسان برمیانگیزد. در مقابل، شناخت این حقیقت که خداوند میتواند از لغزشهای انسان درگذرد و بر نعمتهای خود بیفزاید و در آخرت او را از نعمتهای ابدی خود بهرهمند گرداند، رجا را در او برمیانگیزد. بهتعبیردیگر، شناخت این حقیقت که سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت به دست خداوند است، این شناختها دو حالت روانی و نفسانی «خوف» و «رجا» را در ما برمیانگیزد. حالت ترس، سرشکستگی و شرمساری گرچه مفهوماً با حالت امید متضاد هستند، اما چون متعلق آن دو متفاوت هستند در انسان جمع میشوند.
وجود حالت خوف، سرشکستگی، تأسف و پشیمانی از عمری که با گناه سپری شد و تباه گردید و در مقابل، امید انسان به خداوند متعال که میتواند لغزشها و کوتاهیهای انسان را جبران کند و ببخشد، انسان را مستعد دریافت رحمت الاهی میکند. رحمتی که پیوسته در حال ریزش است و اگر انسان خود را در معرض آن قرار دهد از آن بهرهمند میگردد. خداوند همواره و پیوسته رحمتش را نازل میگرداند و تغییر و تحولی در صفت رحمانیت خداوند رخ نمیدهد. تغییر و تحول در حالات ما پدید میآید و بر این اساس، گاهی در پرتو تغییر و تحول مثبت، مستعد دریافت رحمت الاهی میگردیم و در مقابل، بر اثر تغییر منفی و انحرافی که در ما پدید میآید، مشمول غضب و خشم خداوند میگردیم. آنگاه ما با مسامحه و همسانانگاری تغییر حالات را که خصیصه ماست به خداوند نیز نسبت میدهیم و بر این اساس، تعبیرات
عامیانهای چون: «رحمت خدا به جوش آمد، خدا بر سر مهر آمد، خدا با ما آشتی کرد و یا خدا با ما غضب کرد» را به کار میبریم. پس این ما هستیم که تغییر میکنیم و حالات ما دگرگون میشود و در خداوند تغییر و دگرگونی رخ نمیدهد؛ چنانکه امیر مؤمنان(علیه السلام) در طلیعه یکی از خطبههای خویش میفرمایند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا؛(1) «سپاس خدای را که [صفتهای او همیشگی است و] حالی از او را بر حالی پیشی نیست».
اشارهای به مراتب توبه و استغفار از گناه
سطح دریافت ما از رحمت الاهی و بهتعبیردیگر، نوع و کیفیت قبول توبه ما بستگی به کمیت و کیفیت تحول معنوی و پشیمانی ما از لغزشها و امیدمان به رحمت الاهی دارد. هر قدر توبه انسان قویتر و راسختر باشد، بیشتر آثار تشریعی و وضعی گناهان محو و زایل میگردد. بهعنوان تشبیه لباس سفید و تمیزی که با قطره خونی آلوده و نجس شده است، گاهی با شستوشو جرم خون برطرف میگردد و رنگ آن کماکان در لباس باقی میماند. در این صورت، آن لباس پاک شده، اما کاملاً اثر خون از آن زایل نگردیده است. اگر این لباس با مواد پاک کننده قوی شستوشو شود، لکه و رنگ خون نیز از آن برطرف میگردد و هیچ اثری از خون در آن باقی نمیماند. کسی که توبه میکند نیز گاهی توبه او باعث نجات از عذاب و کیفر میگردد، اما بهطور کامل آثار وضعی گناه را برطرف نمیسازد. اما اگر آن شخص تمام مراحل توبه و استغفار را تحقق بخشد و در رفع همه آثار گناه بکوشد، علاوه بر آثار تکلیفی، آثار وضعی گناه نیز برطرف میگردد و او چون کسی خواهد بود که گناهی مرتکب نشده است. با توجه به این نکته، در روایات مراحل و مراتبی برای توبه و استغفار معرفی شده است که با
1. نهج البلاغه، خطبه 65.
تحقق کامل آنها توبه و استغفار کامل عینیت مییابد. از جمله امیر مؤمنان(علیه السلام) در جواب کسی که گفت: «استغفرالله» و در تبیین شرایط استغفار، خطاب به آن شخص فرمودند:
ثَکلَتْک أُمُّک! أَ تَدْرِی مَا الاسْتِغْفَارُ؟ الاسْتِغْفَارُ دَرَجَه الْعِلِّیِّینَ، وَهُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّه مَعَانٍ: أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى، وَالثَّانِی الْعَزْمُ عَلَى تَرْک الْعَوْدِ إِلَیْهِ أَبَداً، وَالثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْک تَبِعَه، وَالرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کلِّ فَرِیضَه عَلَیْک ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَ حَقَّهَا، وَالْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِی نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِیبَهُ بِالأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَیَنْشَأَ بَیْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِیدٌ، وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَه کمَا أَذَقْتَهُ حَلاوَه الْمَعْصِیَه، فَعِنْدَ ذَلِک تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّه؛(1) «مادرت در مرگت بگرید! میدانی استغفار چیست؟ استغفار درجه بلندرتبگان است و بر شش معنا دلالت دارد: نخست پشیمانی بر گناهان گذشته. دوم عزم بر ترک بازگشت. سوم آنکه حقوق مردم را چنان ادا کنی که وقتی خدای را ملاقات میکنی چیزی بر عهده تو نباشد. چهارم آنکه حق هر واجبی که ضایع ساختهای ادا کنی. پنجم آنکه گوشتی را که از حرام بر بدنت روییده است با اندوه آب کنی تا پوست بر استخوان چسبد و گوشت نو روید. ششم آنکه رنج طاعت را به تن بچشانی چنانکه شیرینی گناه را بر او چشانده بودی، پس آنگاه بگویی، استغفرالله».
چگونه کسی که سم وارد بدنش شده، در اقدام اولیه برای اینکه از مرگ نجات پیدا کند، معدهاش را شستوشو میدهند و سم را از بدنش خارج میکنند، اما برای اینکه همه عوارض سم برطرف گردد، باید معالجات دیگری نیز بر روی او انجام پذیرد. همچنین کسی که حقوق مردم را ضایع کرده و یا حریم بندگی خدا را پاس
1. همان، حکمت 417.
نداشته است، علاوه بر توبه ابتدایی و پشیمانی، باید دستورات و مراحلی که در کتابهای اخلاقی و فقهی بیان شده انجام دهد تا همه عوارض گناه و سرپیچی از فرمان الاهی مرتفع گردند. درهرحال، برای اینکه توبهگر، مستعد دریافت رحمت الاهی گردد، باید احساس حزن، اندوه و پشیمانی و احساس امید به رحمت الاهی را بهصورت متوازن در خود پدید آورد و آنها را تقویت بخشد. طبیعی است او باید با التماس و التجاء به درگاه الاهی و تضرع و زاری با خداوند سخن گوید و طلب رحمت کند. چنانکه از دعاها و مناجات پیشوایان معصوم ما و از جمله مناجات تائبین استفاده میشود، اولین مرحله در توبه اعتراف به گناه است و این اعتراف برآیند توجه به آثار زیانبار گناهان و حالت حزن و اندوهی است که به دنبال آن در انسان پدید میآید. پس از مباحثی که تاکنون مطرح گردید، اکنون وقت آن رسیده که به بررسی مناجات التائبین بپردازیم:
اِلهى، اَلْبَسَتْنِى الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتى، وَجَلَّلَنِى التَّباعدُ مِنْک لِباسَ مَسْکنَتى، وَاَماتَ قَلْبى عَظیمُ جِنایَتى، فَاَحْیِهِ بِتَوْبَه مِنْک یا اَمَلى وَبُغْیتى، وَیا سُؤْلى وَمُنْیَتى؛ «خدایا، خطاها جامه مذلت و خواری بر من پوشانده است، و دوری از تو لباس بینوایی بر تنم کرده است، و جنایت بزرگ من [هواپرستی] دلم را میرانده است. پس ای مقصد و مقصود من و ای مطلوب و آرزوی من با توبه به درگاهت آن را زنده ساز».
آثار زیانبار گناه
امام در مقام توبه و اظهار ندامت و پشیمانی از خطاها و گناهان به سه اثر از آثار گناه اشاره میکند:
1. خواری و ذلت در دنیا و آخرت
اولیای خدا در دنیا و آخرت و در پیشگاه خداوند و دیگران عزیز و مورد احترام هستند. اما کسانی که به گناه آلوده گشتهاند، لباس ذلت و اسارت پوشیدهاند و در دنیا و آخرت حقیر و بیارزشاند. امیر مؤمنان(علیه السلام)، میفرمایند: اِیّاکَ أَنْ تَسْتَهِلُّ رُکوبَ الْمَعاصی فَإِنَّها تَکْسُوکَ فِی الدنیا ذِلّه وَ تُکْسِبُکَ فی الآخره سَخَطَ الله؛(1) «بپرهیز از اینکه سوار شدن بر مرکب گناهان را آسان شمری، زیرا گناهان در دنیا لباس خواری و ذلت بر تنت میپوشاند و در آخرت نیز باعث خشم خدا میگردد».
گناه نشانه سرسپردگی به شیطان است و ازاینروی روح و شخصیت انسان را به اسارت میگیرد و او را حقیر و خوار میسازد. در مقابل، اسارت در درگاه الاهی و اظهار ذلت در برابر خداوند، انسان را عزیز میگرداند. در منابع اسلامی از باب استعاره دو لباس برای روح انسان معرفی شده است: یکی لباس ذلت و خواری است که بر اثر ارتکاب گناهان بر روح انسان پوشانده میشود، و دیگری، لباس عزت است که با تقوا و پرهیز از گناه روح انسان بدان آراسته میشود، و بیشک بهترین لباس برای روح انسان، لباس عزتمندی و لباس تقواست: وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِک خَیْرٌ...؛(2) «و بهترین جامه [لباس] تقواست».
کسانی که به دنیا آلودهاند و شهوات و لذتهای دنیا آنها را از امور معنوی بازداشته است، خواری و ذلت معنوی را درک نمیکنند. آنان ذلت و خواری دنیوی را درک میکنند که بسیار فروتر از خواری و ذلت معنوی است. بر این اساس، به پندار خویش سعی میکنند اسباب و عوامل عزت و عظمت موهوم دنیوی را فراهم آورند. اما اهل بصیرت و کسانی که دلشان به نور الاهی روشن شده، نیک میدانند که عالیترین مرتبه
1. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج11، باب41، ص339، ح14.
2. اعراف (7)، 26.
عزت و سربلندی، عزت در پیشگاه الاهی است که نصیب بندگان مخلص و فرمانبردار خداوند میگردد، کسانی که همه هستی خود را در طبق اخلاص و بندگی برای خداوند نهادهاند. از برجستهترین عزتپیشگان در درگاه خداوند، شهیدان هستند که حتی جانشان را در راه خدا و پایداری ارزشهای جاودانه الاهی فدا کردند. آنان گرچه به ظاهر مردهاند و بدنشان در زیر خاک مدفون و متلاشی گشته است، اما از لحظه شهادت در محضر خدا و در کنار انبیا و اولیای خدا، بر سر سفره نعمتهای جاودانه الاهی نشستهاند و پیوسته جان خود را از مشاهده انوار الاهی سیراب میسازند: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ؛(1) «هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندارید، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند».
در این دنیا گنهکاران به جهت آثار بدفرجام گناهان، از توجهات و عنایات الاهی محروم ماندهاند و حال دعا و عبادت از آنان گرفته شده و در تحیر، سرگردانی، وانهادگی و بیپناهی به سر میبرند. پس از مرگ نیز، وقتی با چهرههای نورانی رهیافتگان به رضوان حق مواجه میشوند که غرق توجه به خداوند و برخوردار از انس با حضرت حق و رفتار کریمانه محبوب و معبود خویش هستند و آنگاه خود را مینگرند که ننگ و نکبت گناهان سرتاپای وجودشان را گرفته و وجودشان را متعفن ساخته است، با نهایت خجلت و شرم آرزو میکنند که ای کاش از مادر زاده نمیشدند تا این مجازات و کیفر بزرگ را تحمل نمیکردند.
2. دوری از خدا
گناهان بهتدریج فاصله انسان از خداوند را افزایش میدهند و با هر گناهی انسان یکقدم از خدا فاصله میگیرد و با انجام گناهان بیشتر و غرق گشتن در منجلاب
1. آل عمران (3)، 169.
خطاها، انسان کاملاً از خداوند بیگانه میگردد و نتیجه دوری و بیگانگی از خدا، خواری و پستی است. امیر مؤمنان(علیه السلام) در مناجات شعبانیه میفرمایند:
اِلهى اِنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنى لَدَیْک، فَاصْفَحْ عَنّى بِحُسْنِ تَوَکلى عَلَیْک، اِلهى اِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَکارِمِ لُطْفِک، فَقَدْ نَبَّهَنِى الْیَقینُ اِلى کرَمِ عَطْفِک؛(1) «خدایا، اگر خطاها مرا در برابر تو خوار ساخته و به سقوط کشانده است، با توکل نیکویی که به تو دارم از من درگذر، و اگر گناهان مرا از الطاف کریمانهات محروم داشته، یقین من به بخشش و عطوفت تو مرا تنبیه کرد و متذکر ساخت».
3. مرگ دلها
کسانی که دلشان اسیر مادیات گشته و اندیشه و فکرشان از محسوسات و عالم طبیعت فراتر نمیرود، مرگ را منحصر در مرگ جسمانی و مادی میدانند. اما واقعیت این است که انسان دارای دو نوع حیات و مرگ است، یکی حیات و مرگ جسمانی، و دیگری حیات و مرگ روحانی. در قرآن کریم گاهی با واژه «ختم» و گاهی با واژه «طبع» و مانند آن از مرگ دل، حکایت شده است؛ نظیر آیات:
1.خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَه وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ؛(2) «خداوند بر دلهای آنان و بر گوشهایشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پردهای است و آنان را عذابی است بزرگ».
2. أُولَـئِک الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِک هُمُ الْغَافِلُونَ؛(3) «آنان کسانند که خدا بر دلها، گوش و دیدگانشان مهر نهاده است، و ایناناند بیخبران».
1. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
2. بقره (2)، 7.
3. نحل (16)، 108.
در نتیجه مرگ روحانی و انسانی، شخص گرچه چون چهارپایان میزید و حرکت میکند، اما بهرهای از فضایل متعالی انسانی ندارد، ارزشهای والای الاهی را درک نمیکند و راهی بهسوی مقصد اصلی و نهایی آدمی، یعنی قرب الاهی نمیبرد. او چون از اصل خود و مقصد اصلی باز مانده در حیرت و سرگردانی به سر میبرد و نمیداند چه مسیری را برگزیند و منافع و مصالح خویش را نمیشناسد. بدترین بلایی که بر سر انسان گرفتارآمده در کمند نفس و خودخواهی میآید، این است که نمیتواند خیر و شر، بد و خوب و صلاح و فساد خود را تشخیص دهد و به جهت رسوخ ظلمت و تاریکی بر شراشر وجودش، موعظه و نصیحت ناصحان در او اثر نمیگذارد. این همان فرجامی است که قرآن برای دلمردگان بریده از رشته هدایت الاهی در نظر گرفته است و درباره آن میفرماید:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکم مِّن بَعْدِ ذَلِک فَهِیَ کالْحِجَارَه أَوْ أَشَدُّ قَسْوَه وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَه لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَه اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛(1) «پس از آن، دلهایتان سخت شد همچون سنگ یا سختتر، و همانا از برخی سنگها جویها روان شود و برخی از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخی از آنها از بیم خدا [از کوه] فرو ریزد؛ و خدا از آنچه میکنید غافل نیست».
انسان فاقد حیات روحانی و انسانی، اسیر هواهای شیطانی و شهوات است و در حصار اوهام، موقعیتهای دنیوی و امور اعتباری گرفتار شده است، تا آنجا که اگر در مجلسی او را در جایگاه مناسب ننشانند و با تجلیل و احترام از او نام نبرند، سخت ناراحت میگردد. او چنان دلبسته پست و مقام است که اگر روزی آن پست از او
1. بقره (2)، 74.
گرفته شود، زندگیاش آشفته میگردد و کاملاً روحیه خود را از دست میدهد و فکر میکند که دنیا به آخر رسیده است. او به اینکه مردم او را بستایند و در برابرش تعظیم و احترام کنند و با القاب ویژه او را خطاب کنند دلخوش است، اما در این اندیشه نیست که کاری کند که امام زمان(عجل الله فرجه الشریف)، از او راضی گردد و او را تحسین کند.
باید توجه داشت که دل انسان به یکباره نمیمیرد و انسان بهتدریج حیات روحانی خویش را از دست میدهد. ازاینروی، وقتی انسان برای نخستین بار مرتکب گناهی میگردد، ناراحت و پشیمان میشود. اما پس از انجام گناه اول، برای انجام گناه دوم آمادگی بیشتری دارد. پس اگر جلوی نفس امّاره را نگیرد و وسوسههای شیطانی در او اثر گذارد، دست به گناه دوم میزند و در این صورت از میزان پشیمانی و ناراحتی او کاسته میشود. بالأخره با انجام گناهان بیشتر به مرحلهای میرسد که نهتنها از ارتکاب گناه پشیمان نمیگردد، بلکه خوشحال نیز میشود که این همان مرگ دل است. امام باقر(علیه السلام) در ترسیم این معنا میفرمایند:
مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَفِی قَلْبِهِ نُکتَه بَیْضَاءُ، فَإِنْ أَذْنَبَ وَ ثَنَّى خَرَجَ مِنْ تِلْک النُّکتَه سَوَادٌ، فَإِنْ تَمَادى فِی الذُّنُوبِ اتَّسَعَ ذَلِک السَّوَادُ حَتَّى یُغَطِّی الْبَیَاضَ، فَإِذَا غَطَّى الْبَیَاضَ لَمْ یَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَیْرٍ أَبَداً، وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ؛(1) کلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کانُوا یَکسِبُونَ؛(2) «هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در دلش نقطه سفیدی وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و دوباره آن را تکرار کرد، نقطه سیاهی در آن پدید خواهد آمد و اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه گسترش مییابد تا آنکه سفیدی قلب را بهکلی میپوشاند و در این صورت، صاحب چنین قلبی هرگز بهسوی خوبی
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج73، باب 137، ص361، ح 88.
2. مطففین (83)، 14.
برنمیگردد، و این مراد خداوند است که فرمود: «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب میشدند زنگار بر دلهایشان بسته است».
البته مردگی دل، دردی ناعلاج نیست و راه بازگشت به حیات دل و نجات از دلمردگی یاد خدا، توبه و بازگشت بهسوی خداست که از این گذر، باب رحمت الاهی بهسوی انسان گشوده میشود و با حیات مجدد دل، انوار، برکات و افاضات معنوی بر دل انسان سرازیر میگردد.
فَوَ عِزَّتِک ما اَجِدُ لِذُنوُبى سِواک غافِراً، وَلا اَرى لِکسْرى غَیْرَک جابِراً، وَقَدْ خَضَعْتُ بِالْإِنابَه اِلَیْک، وَعَنَوْتُ بِالْاِسْتِکانَه لَدَیْک؛ «پس به عزت تو سوگند که جز تو آمرزندهای برای گناهانم نمییابم و برای ترمیم شکستگیهای امورم جبران کنندهای جز تو نمیبینم. من با آه و ناله و کمال خضوع به درگاهت آمدهام و با زاری و خاکساری رو به آستانت میسایم».
توبه و انابه وسیله نیل به رحمت الاهی
نجوای حضرت در فراز فوق، گویای این حقیقت است که باب رحمت الاهی همواره بهسوی بندگان خطاکار باز است و تنها خداوند است که میتواند با باران رحمت و مغفرت خویش دلهای تفتیده از لهیب آتش گناه را خنک سازد. خداوند، خود در آیات بسیاری نوید روحنواز بخشش و رحمت داده است و در یکی از آیات رحمت خویش نوید امنوامان خویش را اینسان به گوش بندگان خطاکار خود میرساند: قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَه اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛(1) «بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیادهروی کردهاید [در گناهان از حد
1. زمر (39)، 53 .
گذشتهاید و به خود ستم کردهاید] از بخشایش خدا نومید مباشید، بهراستی خداوند همه گناهان را میآمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان».
حضرت آنگاه به بعضی از شرایط دعا و نجوای با خداوند، یعنی انابت، خضوع و استکانت اشاره میکنند. «انابه» در لغت همانند «توبه» به معنای رجوع و بازگشت بهسوی خدای سبحان و پشیمانی از گناهان است و درباره معنای اصطلاحی آن، در مفردات، چنین آمده است: «رجوع بعد از رجوع را نوب گویند. رجوعی که مکرر انجام گیرد. زنبور عسل را به این دلیل نوب گویند که پیدرپی به کندویش باز میگردد. حادثه را «نائبه» گویند، چون از شأن آن پیدرپی بودن است».(1) به تعبیر دیگر، توبه بازگشت از طبیعت و خوی حیوانی بهسوی فطرت پاک انسانی است و انابه بازگشت از هرچه غیر خداست و رجوع با شراشر وجود بهسوی خالق متعالی است.
مرحوم نراقی دراینباره مینگارد: «بدان که انابه بازگشت و رویکردن به خداست و بریدن از هرآنچه غیر اوست با جان و گفتار و عمل، تا آنجا که هماره انسان درباره خدا فکر کند، به یاد او باشد و درصدد انجام طاعات برآید. پس انابه بالاترین مرتبه توبه است، زیرا توبه رجوع از گناه است و انابه رجوع از مباحات و ازاینرو، انابه از مقامهای بلند و درجات عالی انسان است».(2)
در مقابل خضوع و استکانت در برابر مخلوق و برای دنیا که ظاهرش ذلت و خواری و تهی گشتن از کرامت و باطنش خسران و هلاکت است، خضوع و استکانت در پیشگاه ربوبی در ظاهر، اظهار خواری و ذلت است، اما باطن آن عزت و کرامت انسان است و آنچه انسان را به تعالی و عزت نایل میسازد خضوع و تواضع و فروشکستگی در پیشگاه خداوند است و مقام توبه نصیب کسانی میگردد که در پیشگاه
1. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص827.
2. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج3، ص88.
خداوند خاشع و خاضعاند و کسی که در پیشگاه خداوند استکبار ورزد و خود بزرگبین باشد، هرگز به فضیلت توبه نایل نخواهد گشت.
فَاِنْ طَرَدْتَنى مِنْ بابِک فَبِمَنْ اَلوُذُ، وَاِنْ رَدَدْتَنى عَنْ جَنابِک فَبِمَنْ اَعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِنْ خَجْلَتى وَافْتِضاحى، وَوا لَهْفاهُ مِنْ سُوءِ عَمَلى وَاجْتِراحى؛ «پس اگر مرا از در خود برانی به که روی آورم و اگر از آستانت دورم کنی، به چه کسی پناه برم. پس افسوس بر شرمساری و رسوایی من، و دریغا بر بدی کردار و جنایتم».