ثُمَّ الْتَفَتَتْ إِلَى أَهْلِ الْمَجْلِسِ، وَقَالَتْ أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَنَهْیهِ، وَحَمَلَةُ دِینِهِ وَوَحْیهِ، وَأُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَبُلَغَاؤُهُ إِلَى الأُمَمِ حَوْلَکُمْ وَزَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیكُمْ وَعَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَیكُمْ، وَبَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیكُمْ، كِتَابُ اللَّهِ النَّاطِقُ، وَالْقُرْآنُ الصَّادِقُ، وَالنُّورُ السَّاطِعُ، وَالضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْكَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، مُتَجَلِّیةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطَةٌ بِهِ أَشْیاعُه قَائِدٌ إِلَى الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ إِسْتمَاعُهُ، بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَعَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَمَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَبَیّنَاتُهُ الْجَالِیةُ، وَبَرَاهِینُهُ الْكَافِیةُ، وَفَضَائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَرُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَشَرَائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ؛ سپس خطاب خویش را متوجه اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا، مورد خطاب امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی خدا و امین پروردگار در اجرای احکام الهی و ابلاغکنندگان آنها به مردم اطراف خویش
هستید و البته مدعیِ حق خدا در میان شماست. نیز فرمانی که او را بهسوی شما فرستاده و باقیماندهای که در میان شما جانشین خود قرارش داده است: کتاب گویای الهی و قرآن صادق که نوری است بلند و شعاعی روشنگر و دلایلی واضح و لطایفی آشکار و ظواهری روشن. پیروان او همواره مورد آرزوی دیگران هستند و او پیروان خویش را بهسوی رضوان الهی رهبری میکند. گوش سپردن به قرآن انسان را به راه نجات میکشاند. بهوسیلة قرآن میتوان به حجتهای روشن الهی و واجبات تفسیرشده و حرامهای ممنوعشدة خداوند و آیات آشکار و براهین کافیِ او و آداب مطلوب (فضایل اخلاقی) و رخصتهای بخشیدهشده (کارهای مجاز) و شرایع نوشتهشدة الهی دست یافت.
1. جایگاه مسلمانان نخستین در برابر وحی الهی
حضرت زهرا(علیها السلام) در عبارت «أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیه»، میتوانستند بهجای «عباد الله» از تعبیر «أیّها المؤمنون»، یا «أیّها المهاجرون والأنصار» استفاده فرمایند، اما انتخاب تعبیر «عباد الله» ممکن است بدین جهت باشد که حضرت قصد دارند از همین ابتدا مردم را متوجه مسئولیت بندگیشان نموده، به آنها این معنا را القا کنند: بنده باید مطیع و گوشبهفرمان مولای خویش باشد. اینگونه نیست که شما مستقل باشید و بتوانید به دلخواه خویش عمل کنید و هرکسی را خواستید بر سر کار آورید، بلکه باید تکلیفی را عملی نمایید که ازطرف مولا متوجه شماست. به همین مناسبت، اولین
نکتهای که حضرت بدان اشاره میکنند، امر و نهی الهی است و در چنین مقامی است که انتخاب عنوان «عباد الله» مناسبتر به نظر میرسد.
«نُصب» از مادة «نَصْب»(1) به چیزی گفته میشود که در پیش چشم انسان، برجسته شده است، تا راهنمای وی باشد. عبارت «نصب علامت» که در زبان فارسی به کار میرود، از همین واژة عربی گرفته شده است. این علامت به اهداف مختلفی میتواند نصب شده باشد. گاهی مانند علایم راهنمایی و رانندگی برای راهنمایی رانندگان در جادهها و خیابانهاست و گاهی در مسابقات برای نشان دادن نقطة پایان مسابقه است تا شرکتکنندگان فقط به آن سمت توجه پیدا کنند. در قرآن نیز بدینمعنا اشاره شده است: یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ یُوفِضُون؛(2) «روزی كه از قبرها بهسرعت خارج مىشوند؛ گویى بهسوى هدف مسابقه مىدوند».
گاهی نیز عَلَمی بهمنظور نشانة امور مقدس یا نشانة محل انجام کارهای مقدس نصب میکنند، مانند قرار دادن سنگی برای انجام مراسم قربانی که گاه این سنگها را هم میپرستند و در قرآن به این معنا نیز اشاره شده است: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالأنْصابُ وَالأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطان؛(3) «اى كسانى كه ایمان آوردهاید، شراب و قمار و سنگهایى كه براى قربانى نصب شده و اَزلام (نوعى بختآزمایى)، پلید و از عمل شیطان است».
در اینکه چرا حضرت مردم را نُصب خطاب فرمودهاند، دو احتمال قابل طرح است: یکی اینکه همانگونه که برای شرکتکنندگانِ در یك مسابقه، هدف مسابقه مورد توجه
1. ابنمنظور میگوید: النَّصْب والنُّصُب: العلم المنصوب (ر.ک: محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، مادة «نصب»).
2. معارج (70)، 43.
3. مائده (5)، 90.
است، و افراد شركتكننده بهطرف آن هجوم میبرند، امر و نهی الهی نیز بهطرف مردم سرازیر شده است. گویا ایشان خط پایانی برای این امر و نهیهای الهی هستند. قرآن دربارة اولین مخاطبان قرآن کریم میفرماید: وَهذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَینَ یَدَیهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَمَنْ حَوْلَها؛(1) «و این کتاب مبارک را ـ که تصدیقکنندة کتب پیشین است ـ نازل کردیم، تا اهل مکه و اطراف آن را هشدار دهی».
این بدان معناست که اهل مکه و اطراف آن نخستین مخاطبان قرآن مجید هستند. وقتی حضرت زهرا(علیها السلام) میفرمایند: شما نُصُب امر و نهیهای الهی هستید، به معنای این است که شما نخستین مخاطبانی هستید که اوامر و نواهیِ الهی متوجه شماست.
احتمال دیگر این است که نُصُب در اینجا به معنای تابلوی راهنما باشد. در این صورت، معنای عبارت این خواهد بود: شما تابلوهای اوامر و نواهیِ خداوند هستید و باید آنها را به مردم دیگر نیز نشان دهید. از میان این دو احتمال، احتمال اول قویتر به نظر میرسد.
حضرت سخن خویش را اینگونه ادامه میدهند: وَحَمَلَةُ دِینِهِ وَوَحْیهِ،؛ «شما حاملان دین و وحی الهی هستید».
مقصود این است که وحی الهی به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نازل شد، اما پیامبر محتوای آن را در اختیار شما قرار داد و اکنون شما حاملان دین الهی هستید و وظیفه دارید که این امانت را حفظ کنید: وَأُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَبُلَغَاؤُهُ إِلَى الأُمَمِ حَوْلَکُمْ،؛ «و امینهای الهی بر جامعة خویش هستید (وظیفه دارید احکام اسلامی را در جامعة خویش اجرا کرده، حافظ ارزشهای الهی باشید) و رسانندة آن به امتهای اطرافتان هستید».
1. انعام (6)، 92.
بعد از این تذکر، حضرت میفرمایند: در میان شما امانتی الهی قرار دادهاند و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آن را در میان شما به ارث گذاشته است و آن، کتاب خدا، قرآن مجید است. باید بدانید که برای شناخت امر و نهی خداوند و برای تشخیص وظیفة خویش و روش عمل به دین و ابلاغ آن به سایرین، لازم است که به قرآن کریم مراجعه کنید.
2. تبلیغ دین در سراسر عالم؛ واجب کفایی
این بیانات صدیقة طاهره(علیها السلام) تأکیدی است بر وظایفی که متوجه همة مسلمانان است. هر مسلمان وظیفه دارد بعد از پذیرش اسلام، تمام تلاش خود را برای عمل به آموزههای سعادتبخش آن به کار گیرد، اما ازآنجاکه اسلامِ حقیقی چیزی نیست جز تصدیق و ایمان به حقانیت آنچه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از جانب خداوند آورده است، وظیفة ما این است که هم در حوزة نظر و اعتقاد، به آموزههای اعتقادیِ اسلام معتقد شویم و هم در میدان عمل به دستورات عملیاش جامة عمل بپوشانیم.
با وجود چنین تکلیف اساسیای، با کمال تأسف باید گفت بعد از 1400 سال و بعد از زحماتی که پیغمبر اکرم و ائمة اطهار(علیهم السلام) و علمای بزرگ اسلام کشیدهاند، هنوز ما همة وظایف اجتماعیِ خویش را نمیشناسیم. غالباً گمان میکنیم که تکلیف ما فقط یادگیری احکام فردیِ اسلام و عمل به آنهاست. این طرز فکر باعث میشود که حالت رخوت بر جامعة ما سایه افکند. این در حالی است که غیر از تکالیف فردی، تکالیف اجتماعیِ فراوانی بر عهدة ماست که از جملة آنها تکلیف امربهمعروف و نهیازمنکر است. ما علاوه بر وظیفة مراقبت از عمل خویش، وظیفه داریم که مراقب دیگران نیز باشیم. امربهمعروف و نهیازمنکر یکی از ضروریات دین و یکی از فروع دین است. اگر
کسی در وجوب امربهمعروف و نهیازمنکر شک کند، مثل این است که در اصل اسلام شک کرده است و اگر آن را انکار کند، یکی از ضروریات دین را انکار کرده، موجب ارتداد اوست. در قرآن کریم و روایات دربارة این فریضه، تأکیدات فراوانی شده است و آن را بزرگترین فریضة دینی نام بردهاند. امام باقر(علیه السلام) میفرمایند: إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِض؛(1) «حقیقتاً امربهمعروف و نهیازمنکر فریضهای عظیم است که بهواسطة آن سایر فرایض برپا میشوند».
این نخستین وظیفهای است که ما در برابر دیگران داریم و در آینده، به مناسبت، توضیح بیشتری در این باره خواهیم داد، اما وظایف اجتماعیِ ما به همین جا ختم نمیشود. وظیفة اجتماعیِ دیگری که متوجه ماست، رساندن این امانت (اسلام) به اهل آن است. مگر قرآن نمیفرماید: إِنَّ اللّهَ یأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛(2) «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش برسانید»؟
اهل این امانت، همة کسانی هستند که به اسلام نیاز دارند. اسلام برای همة جهانیان است؛ چنانکه خداوند به رسول خویش(صلى الله علیه وآله) میفرماید که وظیفة خود را اینگونه بیان فرما: أُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغ؛(3) «این قرآن بر من وحی شده است تا شما و تمام کسانی را بیم دهم که این قرآن به آنها میرسد».
اسلام رحمتی است که خداوند نازل فرموده است تا همة انسانها از آن بهرهمند شوند. درعینحال، وظیفة تبلیغِ دین سلسلهمراتبی دارد که در مرتبة نخست، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) اسلام را به معاصران خویش ابلاغ فرمودند و یاران حضرتش آن را به شهرهای دیگر ابلاغ
1. محمدبنیعقوب کلینی، الكافی، ج5، ص56.
2. نساء (4)، 58.
3. انعام (6)، 19.
مینمودند. در مرتبة بعد، ائمة اطهار(علیهم السلام) رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ادامه دادند. سرانجام، این وظیفه به عهدة علما و سایر مردم گذاشته شد. اکنون ایشان وظیفه دارند که این امانت را به همة انسانها برسانند. اگر این امانت را به اهل آن نرسانند در ادای امانتِ الهی کوتاهی و خیانت کردهاند. گویا ما غافلیم که چه مسئولیت بزرگی بر عهدة ماست. البته مرتبة مذکور، همچون امربهمعروف و نهیازمنکر، خود دارای مراتبی است. قرآن دربارة امربهمعروف و نهیازمنکر میفرماید: وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَیَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ وَأُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُون؛(1) «باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امربهمعروف و نهیازمنکر کنند و آنها همان رستگاراناند».
برخی «مِن» در «مِنکم» را برای تبعیض(2) دانسته و آیه را مانند ترجمة بالا معنا کردهاند. برخی(3) نیز، «من» را بیانیه دانسته، تکلیف را متوجه همة افراد میدانند. طبق این بیان، معنای آیه این خواهد بود: «شما باید امتی باشید که بهسوی خیر دعوت میکنند». وظیفة امربهمعروف و نهیازمنکر در درجة اول، متوجه عموم امت اسلامی است و تکتک افراد را شامل میشود. هرکس موظف است بهتنهایی بر اعمال دیگران نظارت داشته باشد. طبیعتاً در این مرحله، شعاع این حکم محدود به تواناییهای فردی است و هرکس باید به اندازة ظرفیت و علم خود به این مهم اقدام نماید. اما در درجة بعد، برای
1. آل عمران (3)، 104.
2. حرف «مِنْ» در زبان عربی برای معانی متعددی به کار میرود؛ ازجمله برای بیان جنسِ امری مبهم که پیش از آن ذکر شده است، مانند: وَحُلُّوا أسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ (انسان، 21)؛ «و با دستبندهایی از نقره آراسته شدهاند»؛ که به آن «منِ بیانیه» گویند. از دیگر معانی مِن، تبعیض است که به معنای بعضی، برخی، ازجمله است، مانند: مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْک؛ «سرگذشت برخی از آنها را برای تو بازگو کردیم و برخی را برای تو بازگو نکردیم» (ر.ک: ابنهشام، مغنی اللبیب، ج1، ص319).
3. ر.ک: فضلبنحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ذیل آیه.
پایان دادن به نابسامانیهای اجتماعی لازم است عدهای کار اصلی و محوریشان پرداختن به این مهم باشد. انجام مرحلة مزبور، واجب کفایی است و اگر عدهای به اندازة کافی به این مهم اقدام کردند، از دیگران ساقط خواهد شد؛ وگرنه تا زمانی که چنین گروهی متکفل این امر نشده باشند، وجوب آن متوجه همة امت است.
مسئلة تبلیغِ دین نیز نظیر همین مسئله است. گرچه عموم مردم این وظیفه را فقط متوجه علمای دین میدانند، اینگونه نیست که عدهای معین برای تبلیغ دین مشخص شده باشند و تکلیف از دیگران ساقط شده باشد، بلکه علما داوطلبانه این مسئولیت را پذیرفتهاند و عمرشان را صرف این کار میکنند، اما اگر تعدادی که به این مهم اقدام کردهاند، برای انجام این وظیفه کفایت نکنند، این وظیفه متوجه دیگران هم خواهد شد و همه در برابر آن مسئول خواهند بود. اینگونه نیست که دلیل خاصی، امر تبلیغ دین را متوجه طلاب و روحانیان نموده باشد و دیگران چنین وظیفهای نداشته باشند، یا فقط قشر خاصی از جوانان و نوجوانان باید به دنبال عالم شدن بروند و اصلاً چنین وظیفهای متوجه دیگران نباشد، بلکه تا زمانی که گروه معتنابهی بر این مهم اقدام نکرده باشند، وجوبِ آن متوجه همة افراد جامعه خواهد بود. حکم جهاد، رسیدگی به محرومان و فقرایی که سلامتی و جانشان در خطر است و جز اینها، از همین قبیل احکام است. اگر مثلاً تعدادی که تواناییِ رفع نیاز جامعة اسلامی را برای جهاد داشته باشند، جهاد كنند، تکلیف از عهدة دیگران ساقط خواهد شد؛ وگرنه همه در برابر آن تکلیف مسئول خواهند بود. تقسیم کار، امری عقلایی است، بلکه ضروری مینماید؛ تا آنجا که گفته میشود: «تقسیم کار سرچشمة تمدن است».(1)
1. امیل دورکیم، دربارة تقسیم کار اجتماعی، ترجمة باقر پرهام، ص60.
در صدر اسلام که در جامعة اسلامی نیروهای نظامی و مکانهای نظامی شکل منظمی به خود نگرفته بود، با آمدن حکم جهاد، همة مسلمانان باید به هر شکل ممکن در ادای این تکلیف، شرکت و نقش خود را ایفا میکردند.() بهتدریج، با گسترش جوامع، این نیازها شناسایی میشوند و دائماً عدة خاصی برای رفع این نیازها آموزش میبینند و تجهیز میشوند، تا در زمان لازم از آنها استفاده شود. برای شکلگیریِ این تقسیمِ کار باید عدهای برای هریک از این میدانها داوطلب شوند. بنابراین، اگر به قدر نیاز، کسانی مسئولیت مذکور را پذیرفتند، تکلیف از دیگران ساقط میشود، وگرنه این مسئولیت متوجه آحاد جامعه خواهد بود. چنین امر واجبی را واجب کفایی میگویند؛ بدینمعنا که اگر عدهای آن مسئولیت را انجام دادند، از دیگران ساقط میشود، اما اگر آن امر واجب بر زمین ماند، همگی عِقاب خواهند شد. تبلیغ دین نیز از همین سنخ است.
اکنون من از روحانیان عزیز سؤال میکنم: ما چه اندازه به این موضوع اندیشیدهایم که آیا وظیفه داریم که برای معرفی اسلام به افریقا، اِمریکای جنوبی و دیگر جاها سفر کنیم؟ مسلماً همة انسانها دشمن اسلام، استعمارگر و صهیونیست نیستند. میلیاردها انسان بر روی زمین زندگی میکنند که طالب حقیقت بوده، با آغوشی باز از دعوت صحیح استقبال میکنند. من بهحقیقت شهادت میدهم و در سفرهای فراوانی که به حدود چهل کشور دنیا داشتهام، این حقیقت را از نزدیک لمس کردهام که در وجود انسانها عطشی خاص برای شناخت حقیقت وجود دارد؛ بهگونهایکه از مبلغانِ حقیقت
1. ما در دوران دفاع مقدس چنین کاری را کردهایم. در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که جنگ بر ایران تحمیل شد، ارتش که هنوز انسجام خود را پیدا نکرده بود، توان دفاعِ همهجانبه را نداشت. ازاینرو، از میان آحاد مردم نیروهای داوطلب به میدان آمده، با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب و گروههای بسیج مستضعفان به دفاع از انقلاب نوپای اسلامی برخاستند (مؤلف).
استقبال کرده، به آنها احترام میگذارند. اما متأسفانه ما از ابزار و نیروی کافی برای رساندن پیام اسلام به تمام دنیا برخوردار نیستیم. خوشبختانه دولتها معمولاً مانع این امر نمیشوند و ازاینجهت مشکل چندانی نداریم، بهجز چند کشور خاص که در آن کشورها نیز علیرغم همة سختگیریهای حکومتهای شیطانیِ آنها، علاقة به اسلام در درون ملتهایشان روزبهروز بیشتر میشود. این عطش و این علاقه، تکلیف ما را سنگینتر میکند و باید در برابر آنها پاسخگو باشیم. ملتهای فراوان با جمعیتهای انبوهی وجود دارند که اصلاً اندیشة رساندن اسلام را به ایشان در سر نداریم. نه با زبان آنها آشناییم، نه خط آنها را میشناسیم و نه از راههای تفاهم با آنها آگاهیم. اهتمام به مسئلة تبلیغِ دین و رساندن پیام اسلام به همة عالم، وظیفهای است که بسیاری از ما از آن غافل هستیم. جناب حجتالاسلام آقای سیدمجتبی موسوی لاری ـ که خداوند ایشان را(1) حفظ کند و امثال ایشان را زیاد گرداند ـ بیش از سی سال است که با وجود بیماری و بدون پشتوانة مالی رسمی، با بیش از صد کشور دنیا ارتباط داشته، با بیش از چهل زبان با آنها مکاتبه مینمایند. درحقیقت، ایشان حجت خدا بر ما هستند و نشان میدهند که یک طلبه بدون اینکه پشتوانة مالیِ خاصی داشته باشد، چقدر میتواند ثمر و برکت داشته باشد. ما متأسفانه در این جهت کوتاهی کردهایم. برادرانِ عزیزِ جوانِ ما که با دلی پاک مشغول تحصیل علوم دینی هستند، به این نکته توجه داشته باشند که وظیفة ما فقط گفتن چند حکم شرعیِ جزئی در روستایی خاص نیست. البته این هم وظیفة ماست، اما فقط این نیست و وظایف سنگینتری هم متوجه ماست که نباید از آنها غافل
1. با كمال تأسف، هنگام چاپ كتاب، از مصیبت وفات ایشان آگاه شدیم، و از خدای متعال مسألت میكنیم كه ایشان را در زمرة بهترین یاران اجدادشان محشور فرماید.
شویم. ما باید زبانهای مختلف را آموخته، معارف اسلامی محکم و مستدل ـ نه مطالب سلیقهای و ظنّیّات و بعضاً سست ـ را با زبان قابل فهم و با در نظر گرفتن فضای فرهنگی مخاطب ـ نه صرفاً ترجمه ـ برای همة دنیا بیان کنیم.
اسلام فقط دینی فردی و شخصی نیست که تنها رفتارهای فردی انسان را مد نظر داشته باشد، بلکه دینی جهانشمول است که بخش عظیمی از احکام آن به مسائل اجتماعی نظر داشته، به جوامع انسانی بیاعتنا نیست. این دین فقط برای منطقة خاورمیانه نیست و قرآن نیز بر این معنا تأکید داشته، میفرماید: وَما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمین؛(1) «و این [قرآن] جز مایة بیدارى براى جهانیان نیست».
ما قطع داریم که ارادة تشریعی الهی بر این امر تعلق گرفته است که دین اسلام به همة عالم رسانده شود. هنگامی که دانستیم خداوند چنین خواسته و ارادهای دارد ـ حتی اگر آیه و روایتی هم دالِّ بر این امر نداشته باشیم ـ باید تمام تلاش خود را برای تحقق این خواسته به کار گیریم. در علم اصول فقه این مسئله طرح میشود که اگر عبد به غرض مولا علم داشته باشد، گرچه ازطرف مولا بیانی صادر نشود، او وظیفه دارد غرض مولا را تأمین کند. این مسئله یك مسئلهای تعبدی نیست، بلکه ما با عقل خویش میفهمیم که دستگاه عظیم خلقت، ارسال انبیا با تمام سختیها و پیچوخمهای آن، برنامة عظیم کربلا و نظایر اینها، بدین منظور نبوده است که فقط آیات قرآن در محدودة اندکی از زمین شنیده و چند رکعتی نماز خوانده شود. پس تکلیف میلیاردها انسانی که تشنة حقایق هستند، چه میشود؟ بنابراین، ما به اینکه غرض مولایمان جهانی شدنِ دین است، علم داریم. علاوه بر این، دلیل عقلی و نقلیِ فراوانی این حقیقت را پشتیبانی
1. قلم (68)، 52.
میکند که نمونة آن همین بیان بانوی دو عالم حضرت زهرا(علیها السلام) است که فرمودند: وَأُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَبُلَغَاؤُهُ إِلَى الأُمَمِ حَوْلَکُم؛ «و شما امینهای دین خداوند نسبت به یکدیگر و رسانندة آن به امتهای اطراف خویش هستید».
حضرت زهرا(علیها السلام) در همین جملة کوتاه خود میفرمایند: شما، هم باید نسبت به خودتان امانت خدا را پاسداری کنید و ضعیف نشوید و هم باید در بیرون از مرزهای کشور اسلامی پیامآورِ اسلام باشید؛ و این حقیقتی است که ما از آن غفلت داشتهایم. ازاینرو، قدری بر آن تأکید کردیم تا بیشتر به این مسئولیت توجه دهیم.
3. قرآن؛ مدعی حقِ خدا
بانوی برتر دو سرا(علیها السلام) در ادامة سخنان شیوای خویش به بیان نقش و جایگاه قرآن در جامعة اسلامی اشاره و آن را با بیانی زیبا توصیف میفرمایند. همانگونه که قبلاً اشاره کردیم، هدف اصلی حضرت زهرا(علیها السلام) از خطبة شریف خود، پیشگیری از انحرافی بود که در جامعة اسلامیِ بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حال شکلگیری بود. حضرتش قصد داشت به مسلمانان بفهماند که با کنار گذاشتن امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) دچار اشتباهی غیر قابل جبران خواهند شد، اما برای تمام بودن حجت و بستن راه هر بهانهای، از ابتدا به این مسئله اشاره نمیفرمایند و چون نخستین حقیقتی که میتواند زمینة احتجاج را فراهم کرده، آنها را هدایت کند، قرآن کریم است، حضرت به بیان نقش قرآن در جامعه میپردازند. اما ایشان، این معنا را به سبک بسیار زیبایی بیان کردهاند. ایشان میتوانستند قرآن را مبتدا قرار داده، بفرمایند: قرآن چنین صفاتی دارد. اما ابتدا تنها اوصافی والا را بهصورت مبهم بیان میفرمایند تا
مخاطب کنجکاو شده، در صدد شناخت موصوف آنها برآید. این بیان بعد از اشارة ابهامآمیزْ بسیار دلنشین است.
حضرت میفرمایند: وَزَعِیمُ حَقٍّ له فِیكُم؛ «و مدعیِ حق خداوند در میان شماست». این جملة حضرت بدینمعناست که اولاً، خداوند بر شما حقی دارد و ثانیاً، آن حق، مطالبهکنندهای دارد. بنابراین، نمیتوانید بگویید: ما حق خدا را نمیدانستیم. قرآن این معنا را به شما آموخته است که خداوند بر شما حق ربوبیت داشته، ازآنجاکه بندهاید، در مقابل او مسئولید. انسان درک میکند که وجود او دارایی او نیست، بلکه هرآنچه دارد از آنِ دیگری است و آن دیگری ربِ اوست و انسان باید مطیعِ او باشد. این اولین حق و روشنترین حقی است که انسان درک میکند.()
وَعَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَیكُم؛ «و فرمانی است که برای شما صادر کرده است». کلمة «عهد» استعمالات مختلفی دارد. یکی از معانی عهد، تعهد و التزام است، اما تعبیر «عهد إلیه» تعبیر خاصی است. حروف اضافه در برخی از زبانها بسیار اهمیت دارند و معانی دقیقی را افاده میکنند. گاه در زبان انگلیسی یک واژه با چند حرفِ اضافه معانی بسیار متفاوتی پیدا میکند. زبان عربی نیز کمابیش اینگونه است. «عهد إلیه» با «عهد له» یا «عهد فی کذا» تفاوت دارد. «عهدنا إلی آدم» در آیة شریف وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا،(2) به معنای قرارداد متقابل بین دو نفر نیست، بلکه این عهدی یکطرفه است. نزدیکترین معانی در زبان فارسی به این تعبیر، امثال فرمان، دستور، بخشنامه و جز اینها هستند.(3) اگر گفته
1. برای مطالعة بیشتر دربارة منشأ حق، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، نظریة حقوقی اسلام، ج1، جلسة هفتم.
2. «پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم، اما او فراموش كرد و ما عزم استوارى در او نیافتیم» (طه، 115).
3. ابنمنظور میگوید: ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم؛ یعنی الوصیة والأمر (ر.ک: محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، مادّة «عهد»).
میشود: «عهد أمیر المؤمنین(علیه السلام) إلی مالک الأشتر»، به معنای «فرمان علی(علیه السلام) به مالک اشتر» است. بنابراین، حضرت زهرا(علیها السلام) میفرمایند: «خدای متعال بر شما حقی دارد که این حق یک متصدی در میان شما دارد و فرمانی است که برای شما صادر کرده است».
وَبَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیكُم؛ «و باقیماندهای است که او را بر شما جانشین کرده است». هنگامی که شخصی در میان مردم نباشد، به آنچه از او در نزد مردم میماند،(1) بقیه میگویند. واژة «بقیة» در قرآن هم به کار رفته است: بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَّكُم؛ «آنچه خداوند برای شما باقی گذارده، برای شما بهتر است».
یکی از القاب حضرت ولی عصر(عجالله تعالی فرجهالشریف) هم «بقیةالله» است که به معنای حقیقتی است که خداوند برای شما باقی گذاشته است. مقصود از این لقب این است: گرچه سایر ائمه(علیهم السلام) از دنیا رفتهاند، امامی برای شما باقی گذاشتهاند و آن، وجود مقدس ولی عصر(عجالله تعالی فرجهالشریف) است. حضرت زهرا(علیها السلام) در این عبارت میفرمایند: «گرچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت، برای شما باقیماندهای را جایگزین کرد»؛ و در ادامه تصریح میکنند که آن زعیم، آن فرمان و آن بقیه، قرآن، کتاب خداست: کِتَابُ اللَّهِ النَّاطِق؛ «[آن زعیم] کتاب ناطق خداوند است». حضرت میفرمایند: خدای متعال در میان شما کتابی قرار داده است که سخن میگوید و حق خدا را از شما مطالبه میکند. ازاینرو، اگر به قرآن گوش فرادهید، خواهید فهمید که خواستة او از شما چیست. سخن قرآن بهطور روشن این است: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُم؛(2) «اى كسانى كه ایمان آوردهاید، خدا و رسول خدا و اولوالأمر (اوصیاى پیامبر) را اطاعت کنید».
1. هود (11)، 86.
2. نساء (4)، 59.
البته نسبت نطق به قرآن کریم به اعتبارات مختلف متفاوت میشود. وقتی انسان قرآن را قرائت میکند، از دریای معارف آن خوشهچینی کرده، بر دانش او افزوده میشود. ازاینجهت، قرآن ناطق است. گویا خداوند با انسان سخن میگوید. اینگونه نیست که انسان با مراجعة به قرآن دست خالی بازگردد. از سوی دیگر، هنگامی که قرآن را در قفسة کتابخانه بگذارند، خود سخن نمیگوید، یا در میان آیاتِ آن مسائلی وجود دارد که نیازمند مبیّن و مفسر است و خود بهتنهایی، تمام ابعاد آن مسائل را روشن نمیکند. اینجاست که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرمایند: هَذَا كِتَابُ اللَّهِ الصَّامِتُ وَأَنَا كِتَابُ اللَّهِ النَّاطِق؛(1) «این کتاب خاموش خداوند است و من کتاب ناطق خداوند هستم».(2)
پس ازاینجهت که قرآن، نه به زبان میآید که با کسی سخن بگوید و نه همة مسائل را بهصورت تفصیلی بیان میکند، نیازمند امام و مفسر است و امام، کتابِ ناطقِ خدا میشود و قرآن، کتاب صامت او. این دو اعتبار نباید باهم خلط شود. در ادامه، صدیقة طاهره مفصلاً صفات قرآن را بیان میفرمایند که درحقیقت همة این بیاناتِ نورانی، نوعی زمینهسازی برای استدلال به قرآن است:
وَالْقُرْآنُ الصَّادِقُ، وَالنُّورُ السَّاطِعُ وَالضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْكَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، مُتَجَلِّیةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطَةٌ بِهِ أَشْیاعُهُ، قَائِدٌ إِلَى الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ إِسْمَاعُهُ، بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَعَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَمَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَبَیّنَاتُهُ الْجَالِیةُ،
1. شیخحر عاملی، وسائل الشیعة، ج27، ص34.
2. در جنگ صِفین، آن هنگام که نیرنگبازان قرآنها را بر نیزه کردند و با پارههای کاغذ، یاران نادان او را متفرق ساختند، هرچه علی فریاد زد: کجا میروید؟! قرآن ناطق منم و آن قرآن با شما سخن نمیگوید که در این میانه حق با کیست، فایدهای به حال آن بیچارگان نکرد (مؤلف).
وَبَرَاهِینُهُ الْكَافِیةُ، وَفَضَائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَرُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَشَرَائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ؛ و [آن زعیم] قرآن صادق و نور تابان و روشناییِ پرفروغ است که بصیرتهای او [و بینشهایی که به شما اعطا مینماید] بسیار روشن است. [گرچه رازها و مطالبی پنهان در قرآن وجود دارد،] از مطالب پنهانش پرده برداشتهاند [و شما میتوانید آن حقایق را بیپرده ببینید و استفاده کنید]. ظاهرش جلوهگری میکند و به پیروان آن غبطه میخورند [و دیگران به آنها رشک میبرند] و او پیروان خویش را بهسوی رضوان الهی رهبری میکند. گوش سپردن به قرآن انسان را به راه نجات میکشاند. بهوسیلة قرآن میتوان به حجتهای روشن الهی و واجبات تفسیرشده و حرامهای ممنوعشدة خداوند و آیات آشکار و براهین کافی او و آداب مطلوب (فضایل اخلاقی) و رخصتهای بخشیدهشده (کارهای مُجاز) و شرایع نوشتهشدة الهی دست یافت.
بهطور خلاصه، میتوان گفت که صدیقة طاهره(علیها السلام)، در این بخش، بر آناند که به مخاطبان خویش القا نمایند: اولاً، باید توجه داشته باشید که بندة خدا هستید و در برابر او مسئولید. این مسئولیت فقط به مسایل فردی محدود نمیشود، بلکه نسبت به دیگران نیز مسئولید. ثانیاً، برای شناخت این مسئولیت باید از قرآن یاری بجویید و قرآن در این زمینه، حجت را بر شما تمام کرده است. اگر بهدرستی به قرآن توجه کنید، وظیفة خود را بهروشنی خواهید شناخت.