پرسش و پاسخ
پرسش 1: بحثهایی که در جلسات گذشته مطرح فرمودید به اینجا رسید که در این جهان خیرها و شرها همراه یکدیگرند؛ یعنی نظام احسن و حکمتهای الهی اقتضا ميکرده که جهان اینگونه آفریده شود، و البته شرها نه مقصود بالاصاله، بلکه مقصود بالتبعاند تا زمینهای باشند برای تکامل انسان که با انتخاب آگاهانۀ خود از آنها در جهت کمال استفاده کند، و انتخاب آگاهانه نیاز به شناختن انواع خیر و شر و راه رسیدن به آنها دارد. ممکن است انسان با عقل خود کلیاتی را درک کند، اما در بسیاری موارد، راهنمایی عقل عادی برای تشخیص مصادیق خیر و شر کافی نیست، و همین امر، دلیل نیاز به وحی الهی و تشریع احکام دینی است.
اکنون این پرسش مطرح ميشود که با توجه به اختلاف مردم در استفاده از عقل و در دسترسی به محتوای وحی، چگونه همۀ انسانها ميتوانند شناخت صحیحی نسبت به همۀ وظایف عقلی و تکالیف شرعی پیدا کنند تا زمینۀ انتخاب صحیح در هر مورد برایشان فراهم شود؟
پاسخ استاد: با توجه به مطالب پیشگفته این مسئله مطرح ميشود که اگر ما باید جهات خیر و شر اشیا را بشناسیم و رفتارهایمان را برای رسیدن
به خیرها و مصونیت از شرور تنظیم کنیم، هرکسی باید مصالح و مفاسد را در هر مورد بشناسد تا انتخاب کند، و چنین چیزی برای انسانهای عادی میسر نیست؛ زیرا عقل انسانها برای شناختن همۀ مسائل جزئی زندگی و شناختن جهات خیر و شر آنها کافی نیست. از سوی دیگر، تجربه نشان ميدهد که انسانها از لحاظ درک عقلی کاملاً مثل هم نیستند، و چیزهایی را هم که با عقل ميتوان فهمید نیاز به مقدمات و استدلالاتی دارد که پرداختن به آنها برای همه میسر نیست. پس از یک طرف، از لحاظ درک عقلی که یک درک طبیعی و عادی تلقی ميشود، انسانها یکسان نیستند، و از طرف دیگر، تکمیل این معرفت به وسیلۀ وحی اگر بخواهد برای هر انسانی مستقیماً انجام شود باید همۀ مردم پیغمبر باشند، و روشن است که همۀ انسانها لیاقت دریافت وحی را ندارند. از اصول مسلّم ما این است که تعداد انبیا در طول تاریخ بسیار محدود بوده و حداکثر عددی که گفته شده 124هزار نفر است. همچنین هیچ پیامبری نميتواند وظایف فردفرد امتش را مستقیماً به ایشان ابلاغ کند. مگر ممکن است یک انسان وظایف روزانۀ صدها میلیون انسان دیگر را مستقیماً برای ایشان بیان کند؟! تنها راهی که باقی ميماند این است که وظایف مردم در قالب عناوینی کلی بیان شود؛ چیزی که در همۀ ادیان واقع شده و همۀ عقلا برای بیان مقاصد اجتماعی، همینگونه عمل کردهاند. مثلاً گفته ميشود: همۀ انسانها باید در روز چند رکعت نماز بخوانند و حد نصابش هم برای همه تعیین ميشود؛ مثلاً نماز صبح را دو رکعت بخوانند. باید این عدد باشد تا عموم مردم بتوانند این عمل را با ویژگيهای خاصش انجام دهند. اما گاهی اتفاق ميافتد که بعضی
نميتوانند حتی همین عمل را انجام دهند. در این صورت، مطلب را به طور عام بیان ميکنند و با تخصیصِ متصل یا منفصل، استثنا ميزنند.
از طرف دیگر، گاهی حکمی روی عنوانی ثابت است و مصلحتی دارد که به وسیلۀ آن رفتار تأمین ميشود، اما شرایطی پیش ميآید که انجام دادن این کار مفسدهای بهبار ميآورد که نميشود اینها را از هم جدا کرد و کار را به گونهای انجام داد که آن مفسده را نداشته باشد: هم مصلحت دارد بهخاطر عنوان مصلحتدار، هم مفسده دارد به موجب عنوان جدیدی که عارض آن شده و مستلزم مفسده شده است. در این گونه موارد نیز هریک از مصلحت و مفسده که قويتر و مهمتر باشد ملاک حکم قرار ميگیرد.
همۀ اینها مربوط به مقام ثبوت است. اما از کجا بفهمیم که آیا این حکم عام واقعاً تخصیص زده شده یا نه؟ و این بیانِ بهظاهر مطلق، واقعاً قیدی دارد یا خیر؟ یا در مورد دو عنوان متزاحم، کدامیک ملاک مهمتری دارد و باید آن را مقدم داشت و مقتضای آن را حکم فعلی دانست؟ گاهی ممکن است مکلف به تخصیص یا تقیید یا اهمیت یکی از دو ملاک متزاحم یقین پیدا کند، ولی چنین یقین، بلکه اطمینانی هم همیشه میسر نیست و ممکن است حتی متخصصان و اهل فن هم نتوانند اطمینان و علم عرفی پیدا کنند، و ناچار باید به ظنون معتبر اکتفا کرد.
عقلا برای این کار روشی دارند و آن این است که در چیزهایی که تخصص ندارند به متخصص رجوع ميکنند؛ چیزی که ما در فقه با عنوان تقلید از آن یاد ميکنیم. در امور اجتماعی و سیاسی هم فرمان وليّامر حجت است؛ گو اینکه عقلاً محال نیست اشتباه کند. اینها مواردی است که در شرع
عیناً مثل امور عرفی، روشهای عقلا مورد امضای شارع مقدس قرار گرفته است، و همان روشهایی که برای تشخیص مصلحت و مفسده یا خیر و شر یا راه وصول به خیر و شر بین عقلا مرسوم است، مورد قبول شارع واقع شده است، و درنتیجه، تکالیف ظاهری افراد با هم متفاوت ميشود.
پرسش 2: آیا حکمت تشریعها و دستورهای شرعی فقط تأمین خیرات و مصالحی است که بر عمل به آنها مترتب ميشود یا ممکن است حکمت دیگری هم در کار باشد؟
پاسخ استاد: اصل این است که واجبات برای تأمین مصالح واقعی، و منهیات و محرمات برای اجتناب از مفاسد واقعی است؛ ولی ممکن است گاهی مصلحت دیگری در کار باشد؛ مثلاً منظور این باشد که آمادگی شخص برای عمل کردن به هر دستور سختی آزموده شود؛ چنانکه دربارۀ حضرت ابراهیم عليهالسلام رخ داد؛ در آنجا که به فرزندش اسماعیل عليهالسلام فرمود: إنّى أرى فِى الْـمَنامِ أنّى أذْبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ یا أبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى إنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرین.(1)
به عنوان مقدمه عرض ميکنم وحیی که به پیامبران ميشد گاهی به این صورت بود که مَلک وحی ميآمد و کلامی را به آنان القا ميکرد؛ مثل نزول آیۀ «بسم الله الرحمن الرحیم» و سایر آیات قرآن کریم بر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله؛ گاهی مطلبی به ذهن پیامبر القا ميشد که مثلاً این کار باید انجام شود؛ گاه نیز به صورت رؤیایی مجسم ميشد و پیامبر در رؤیای الهی ميدید که مشغول انجام کاری است و ميفهمید که باید آن کار را در خارج انجام دهد. حضرت
[1]. صافات، 102.
ابراهیم خواب دید که حضرت اسماعیل را خوابانده و آمادۀ ذبح اوست! آن حضرت تصور کرد که باید اسماعیل را ذبح کند و به او فرمود: إنّى أرى فِى الْمَنامِ أنّى أذْبَحُکَ؛ در صورتی که این رؤیا یک امتحان الهی بود و مصلحت آن این بود که آمادگی وی برای انجام بيچونوچرای چنین کار عظیمی به ظهور برسد، تا به عاليترین مراتب عبودیت و قرب الهی نائل آید.
پس کارْ مصلحت بزرگی داشت، اما نه آن مصلحتی که عادتاً بر خود کار مترتب ميشود. اینگونه دستورها اصطلاحاً «اوامر امتحانی» خوانده ميشوند. البته همۀ احکام شرعی به یک معنا امتحانياند؛ یعنی خدای متعال ميخواهد ببیند که ما به دستورهایش عمل ميکنیم یا نه؛ دستورهایی که عمل به آنها مصالح فردی و اجتماعی، و دنیوی و اخروی انسانها را تأمین ميکند. ولی در اوامر امتحانی به معنای خاص، منظور این است که آمادگی مکلف به ظهور برسد؛ هرچند آن عمل انجام نشود، یا حتی مصلحتی هم در انجام آن نباشد؛ چنانکه ذبح حضرت اسماعیل عليهالسلام ظاهراً مصلحتی نداشت، اما کمالی که برای یک پدر پیر بر اثر آمادگی برای ذبح فرزند جوانش حاصل شد (بدون اینکه بگوید: مگر اسماعیل چه گناهی کرده که من در این سن پیری باید او را ذبح کنم) مصلحت بينظیری بود که با همین امر امتحانی حاصل ميگشت. عجیبتر این است که حضرت ابراهیم عليهالسلام بعد از دهها سال عبادت و تجربه و فکر و دریافت وحی، به این آمادگی دست یافت، ولی نوجوانی که قطعاً سن او زیر بیست سال بوده، وقتی به او گفته شد: إنّى أرى فِى الْـمَنامِ أنّى أذْبَحُکَ، جواب داد: یا أبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ؛ دستور خدا را عمل کن!؛ و چون احساس ميکرد که نگرانی پدر این است که در حال انجام وظیفه، رفتار فرزند موجب
اشکالی شود، اضافه کرد: سَتَجِدُنى إنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرین؛من کاملاً تسلیم و مطیع هستم و رفتار نگرانکنندهای انجام نخواهم داد!
پرسش 3: دربارۀ همین داستان حضرت ابراهیم عليهالسلام که در خواب دیدند که کارد بر گلوی اسماعیل ميکشند و از آن برداشت کردند که مأمور به ذبح اسماعیل شدهاند، این سؤال مطرح ميشود که آیا ممکن است پیامبر در تفسیر وحی و درک مقصود واقعی آن اشتباه کند؟
پاسخ استاد: اشتباه در فهم وحی به این معنا که خدا بخواهد چیزی را به پیامبر بفهماند و او غیر از آن را استنباط کند، امکان ندارد، و پیغمبر مصون از چنین اشتباهی است. اما مقصود خدای متعال از این رؤیای ابراهیم عليهالسلام این بود که وی را وادار به اقدام کند، که او آن را فهمید و انجام داد؛ چنانکه قرآن کریم ميفرماید: قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا.(1) آن حضرت علاوه بر فهم تکلیفش، تصور کرد که این کار موجب ذبح کردن و کشتن اسماعیل ميشود، که این تصور، خارج از محتوای وحی و رؤیای ابراهیم بود، و البته منافاتی با عصمت پیامبر در فهم تکلیف الهی و انجام آن هم نداشت.
پرسش 4: در مواردی که انسانها بر اثر دوری از پیامبران و نبود مدارک کافی، از شناخت احکام واقعی باز ميمانند و طبعاً از مصالح عمل به آنها محروم و بلکه متضرر ميشوند، آیا این شرور و ضررها جبرانناپذیر است یا افراد مطیع و سربهفرمان نیز چارهای جز تحمل آنها بدون داشتن راهی برای جبران، ندارند؟
پاسخ استاد: در اینجا به چند مطلب باید توجه کرد: اول، منظور از اینکه
[1]. صافات، 105.
راه وحی و بیانات پیامبران علیهمالسلام ضعف و نقص ادراکات عقلی را جبران ميکند این نیست که با آمدن انبیا علت تامه برای فهم حقایق و شناخت تکالیف حاصل ميشود و دیگر جهل و خطایی در این زمینهها باقی نميماند؛ بلکه منظور این است که خدای متعال برای هدایت انسانها به اعطای عقل اکتفا نکرده و راه گستردهتری بر آن افزوده است؛ ولی به هر حال، همانگونه که استفاده از عقل شرایطی دارد، بهرهمندی از هدایت وحیانی هم شرایطی دارد که بعضی از آنها باید با اختیار فراهم شود.
جهت دیگر این است که خود این جهل وسیله ميشود برای امتحان و انتخاب جدیدی که به نوبۀ خود زمینۀ تکامل بیشتری را فراهم ميکند. وقتی ميباید کسانی تلاش کنند تا مفاد صحیح وحی را بفهمند، خود این امر، تکلیفی بر ایشان ميشود که زمینۀ تکامل دیگری برای آنها پیش ميآورد، و عمل به آن موجب ثوابهای فراوان ميگردد. در واقع، این ندانستن مقدمه برای امتحان دیگری ميشود که آیا برای شناختهای لازم، تلاش کافی و سعی لازم را انجام ميدهند، یا تنبلی و هوای نفس، باعث بقای جهل و انحراف از حقیقت ميشود؟
نکتۀ سوم این است که اگر کسانی برای کشف حقیقت به اندازۀ لازم تلاش کردند و به دلایلی موفق نشدند، همین تلاش آنان عبادتی با اجر فراوان است که محرومیت از مصالح تکلیف را جبران ميکند.
پرسش 5: بنابر آنچه گفته شد، هدف خدای متعال از احکام تشریعی این است که مردم راه درست را تشخیص دهند و به وظایفشان عمل کنند تا به مصالح واقعی دست یابند؛ اما همۀ افراد از این دستورها پیروی نميکنند و
همیشه در طول تاریخ چنین بوده که اکثر مردم از قوانین و احکام الهی سرپیچی و نافرمانی کرده و به آنها عمل نکردهاند و بر اثر عصیان به آفاتی مبتلا شدهاند و حتی مشکلاتی برای دیگران هم بهبار آوردهاند. اکنون پرسش این است که افرادی که به وظیفۀ خودشان عمل کردهاند، ولی آثار اعمال دیگران دامنگیرشان شده، چه گناهی کردهاند که باید متضرر شوند و به این شرور مبتلا گردند؟ و آیا این شرور و مشکلات و نواقصی که بر اثر نافرمانی گروهی دامنگیر بقیۀ افراد جامعه ميشود، جبرانپذیرند یا نه؟
پاسخ استاد: آثار سوئی که بر گناه و تمرد و طغیان مترتب ميشود چند نوع است:
یکی آنکه ارتکاب گناه شخص را مستعد تکرار آن گناه ميکند، و حتی زمینه را برای ارتکاب گناهان بزرگتر فراهم ميسازد؛ تا آنجا که ممکن است موجب عاقبت شر و ابتلا به شک و شبهه در دین و سپس منجر به کفر و الحاد گردد و شخص از سعادت ابدی بهکلی محروم شود. این شرور، لازمۀ طبیعی رفتار خود شخصاند و ممکن است به عذاب ابدی بینجامند، و چنانکه پیشتر اشاره شد لازمۀ انتخابگری انساناند؛
دوم اینکه گناهی موجب ضرر مادی به دیگران شود، مانند غصب اموال و قتل نفوس. در این موارد، اولاً خدای متعال برای کسی که مورد ظلم قرار گرفته، حق دفاع و قصاص قائل شده است تا ضرر واردشده جبران گردد، و اگر موفق نشد که حقش را بگیرد، خداوند از فضل و کرم خود آن را در دنیا یا آخرت جبران ميکند؛ ثانیاً همین ظلم زمینۀ تکامل جدیدی را برای شخص مظلوم فراهم ميکند که قبلاً فراهم نبود؛ یعنی موضوع جدیدی برای تکالیف تازه و امتحانات و انتخابهای دیگر پدید ميآورد: آیا از حقش دفاع ميکند یا
نه؟ آیا به زبان خوش نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر ميکند یا نه؟ آیا درصدد انتقامگیری از ظالم برميآید یا نه؟ آیا آبرویش را ميریزد یا نه؟ و سایر تکالیف دیگری که زمینۀ رشد بعدی را برای شخص مظلوم فراهم ميکند؛
فرض سوم این است که گناه یک شخص موجب ضررهای معنوی و محرومیت از ثوابهای اخروی دیگران شود؛ یعنی رفتار کسی موجب ضعف اعتقادات دینی و فسادهای اخلاقی و رفتاری دیگران شود. روشن است که چنین گناهانی زمینۀ امتحان و انتخاب را برای افراد و گروهها و قشرهایی از جامعه فراهم ميکند، و یکی از ابعاد شروری است که بالتبع یا بالعرض در نظام احسن منظور ميشود و مسائل گوناگونی را درپی خواهد داشت؛ از جمله آنکه زمینۀ آزمایشهای فراوانی برای گمراهشدگان و دیگران فراهم ميشود؛ ابواب وسیعی از رحمت الهی را به روی کسانی که به تکلیف خود عمل کنند ميگشاید؛ و آثار گوناگونی برحسب مراتب اختیارشان بهبار ميآورد. البته باید توجه داشت که هیچ امر غیر اختیاريای، موجب مؤاخذه و مجازات نخواهد شد.
پرسش 6: نکتۀ محوريای که در بحثهای گذشته مورد تأکید قرار گرفت این بود که حکمت عمومی انواع و اقسام شرور و بلاهایی که در این عالم تحقق ميیابد، این است که زمینهای برای انتخاب انسان و تکامل و تعالی اختیاری او فراهم کند. با توجه به این نکته، این پرسش مطرح ميشود که آیا ممکن است بعضی از این شرور لااقل برای برخی افرادْ نوعی عذاب و مجازات باشند؟ و آیا ممکن است یک جریان برای بعضی نعمت، و برای بعضی دیگر عذاب، و برای دستۀ سومی صرفاً وسیلۀ آزمایش باشد؟ مثلاً
این بیماری که امروزه شایع و همهگیر شده، آیا ممکن است برای افرادی یا جوامعی وسیلۀ تکامل و خیر و کسب فضائلی اخلاقی، مثل خدمت به دیگران و ایثار و انواع و اقسام فداکاريها باشد، مانند کارهایی که پرستارها و پزشکان ميکنند که جانشان را بهخطر مياندازند و به مداوای بیماران ميپردازند، و برای گروهی، نتیجۀ گناهانشان یا عذابی باشد که خدای متعال بر آنها نازل کرده تا مایۀ تنبّهشان باشد، یا موجب جبران و تکفیر سیئاتشان گردد، یا یک نوع عذاب ناشی از خشم و قهر الهی باشد؟
پاسخ استاد: پیشتر عرض کردیم که شروری که در این عالم رخ ميدهد گاهی ابتدایی است و گاهی به دنبال رفتار دیگری است. آن رفتار نیز گاهی رفتار خود فرد است و گاه رفتار دیگران؛ و هریک از آنها مصالحی خاص خود دارد.
ما انسانها معمولاً کاری را که انجام ميدهیم برای رسیدن به هدفی خاص است، ولی آن کار ممکن است منافع دیگری هم داشته باشد که اصلاً به آنها توجه نداریم؛ یعنی کار را معمولاً برای یک هدف انجام ميدهیم؛ و خیال ميکنیم کارهای خدا نیز همین گونه است؛ در صورتی که کار خدا این گونه نیست، و هر نوع اثری که هر پدیدهای در حال یا آینده برای فرد یا گروهی ممکن است داشته باشد همۀ اینها منظور است. هیچ چیز از علم خدا غایب نیست و خدای متعال هر خیری را ميخواهد و اگر شرور بالتبعی هم بوده باشد، بالعرض و بالتبع متعلق ارادهاش خواهد بود.
بنابراین ممکن است اولاً یک پدیده برای کسی یا گروهی فقط امتحان باشد، مثل شر ابتدایی که زمینه انتخاب را فراهم ميکند: لِیبْلُوَکُمْ أیکُمْ أحْسَنُ عَمَلاً.(1)
[1]. هود، ۷؛ ملک، ۲.
لیکن در عین حال، همین کار برای کسانی ميتواند وسیلۀ تنبیه و گوشمالی باشد تا هشیار و بیدار شوند، و نیز ممکن است برای کسانی موجب تخفیف عذاب و تکفیر سیئات و تطهیر از آلودگيهای گناهان باشد. حتی در روایات داریم که گاهی خدای متعال جان مؤمنی را سخت ميگیرد تا موجب تطهیر و آمرزش او شود و پاک از دنیا برود.
پس کارهای خدا ميتواند چند علت مختلف داشته باشد. جالب این است که بسیاری از آیات به هدفهای متعدد اشاره دارند؛ مثل اینکه ميگوید: ما این کار را انجام ميدهیم تا چنین شود و چنین شود و چنان شود، و گاهی معطوفٌ علیه را حذف ميکند و ميفرماید: «وَلَعَلّ ...»،(1) یعنی لِعِلَلٍ و مِن جُمْلَتِها کذا.
پرسش 7: سؤال قبلی ما در این باره بود که یک پدیده ممکن است برای افراد و گروههای مختلف خیر باشد یا شر، و موجب لذت باشد یا رنج. آخرین پرسش این است که آیا ممکن است یک پدیدۀ خاص برای یک نفر، هم موجب لذت باشد هم موجب رنج، یا نه؟
پاسخ استاد: این مسئلۀ عمیق و درخور توجهی است و جا دارد که در بارۀ جوانب آن بحثهای گستردهای انجام شود. باید به این حقیقت روانشناختی توجه کرد که انسانها از لحاظ رشد انسانی مراتب مختلفی دارند. همۀ ما ميدانیم که انسان در ابتدای پیدایش خود، چندان فرقی با حیوان ندارد و معمولاً از امر ملائم با بدن لذت ميبرد و از امر ناملائم ناراحت ميشود، و
[1]. مانند: وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ «و ما آیات را بهتفصیل بیان کردیم و برای آنکه باز گردند» (اعراف، ۱۷۴).
چیزی را که موجب لذت محسوس زودگذر باشد «خیر» ميداند، و امر دردناک و رنجآور را «شر» ميشمارد. ولی وقتی رشد ميکند، گویا لایۀ دیگری در روح او پدید ميآید که فراتر از سطح پیشین است. بچه وقتی بزرگ ميشود کمکم چیزی به نام احترام و آبرو را درک ميکند و به آن دل ميبندد. بچههایی که به حدود سن بلوغ ميرسند، ميخواهند نزد دیگران محترم باشند و آبرویشان محفوظ باشد؛ اگر اشتباهی کردند کسی نفهمد؛ اگر نقصی دارند دیگران متوجه نشوند؛ و اگر بر اثر فقر خانواده کمبودهایی دارند و حتی گرسنگی ميکشند نزد دیگران ابراز نیاز نکنند. چنین کسی اگر احساس گرسنگی کند طبعاً ناراحت ميشود، همچنانکه هر حیوانی از گرسنگی ميرنجد؛ اما او احساسی فوق احساس گرسنگی دارد که ميگوید: «من نباید بگذارم دیگران نیازم را بفهمند»، و با اینکه گرسنه است اظهار گرسنگی نميکند و برای حفظ آبرویش وانمود ميکند که سیر است و نیازی به غذا ندارد. از این گونه مثالها فراوان است. این وضعْ نشانۀ آن است که روح او ظرفیت طولی بیشتری پیدا کرده و رشد یافته است. روانشناسان تا حدودی این مراحل رشد را، با اختلافاتی که در بیاناتشان هست، شناسایی و بیان کردهاند.
اما از نظر دینی، مطلب بسی فراتر از اینهاست، و گاهی ممکن است انسانی در یک لحظه نسبت به یک پدیده، چند نوع احساس مختلف داشته باشد. فرض بفرمایید مثلاً کسی طفل فقیر مریضی را ميبیند که از گرسنگی یا بیماری در حال جان دادن است و نميتواند کاری برای او انجام دهد. دلش ميسوزد و اشکش جاری ميشود، و در همین حال توجه ميیابد به اینکه این احساس دلسوزی و همدردی یک کمال انسانی است و از داشتن
چنین کمالی خوشحال ميشود و در یک سطحی از روحش لذت ميبرد. همچنین مراتب دیگری از کمال برای روح انسان وجود دارد که روانشناسانِ متعارف شناخت کاملی از آنها ندارند، اما در معارف دینی به عنوان مراتب ایمان و عناوینی مانند آن معرفی شده است، به طوری که ممکن است در زمان واحد در مورد پدیدۀ واحدی انواعی از احساس لذت و رضایت، و متقابلاً اضداد آنها، برای انسان حاصل شود. مثلاً ممکن است کسی به بیماری ذاتالریه مبتلا شود، درد بکشد، تنگی نفس و سینهدرد داشته باشد و از این آفتها رنج ببرد، و در همین حال، توجه داشته باشد به اینکه وظیفه داشته که نزد دکتر برود و دارو مصرف کند و این کار را انجام داده است و پاداش اطاعت خدا را خواهد داشت، و بعد توجه کند به اینکه تحمل این درد و رنجها موجب آمرزیدن گناهانش و موجب نیل به درجات بهشتی، و بالاخره موجب رضایت خدا ميشود. چنین کسی در یک لحظه در عین رنج بردن از درد و بیماری، انواعی از لذتها را بر حسب مراتب ایمان و معرفت و توجه به مقام ربوبی خواهد داشت.
حقیقت این است که گنجایش و ظرفیت انسان بسیار بیش از اینهاست و تصور مراتب آرامش و رضایت اولیای خدا نسبت به مقدرات الهی و لذتهای فوقالعادهای که برای ایشان حاصل ميشود برای افراد عادی میسر نیست، و طبعاً تصدیق به آنها و درک نمونههای عینيشان سختتر و دشوارتر خواهد بود. از باب نمونه، امامانعلیهم السلام در روایاتی فرمودهاند: اگر مصیبتی به شما برسد و به رنج و المی مبتلا شوید، ما ناراحت ميشویم، و در بعضی نقلها آمده است که حتی ما به واسطۀ بیماری شما بیمار
ميشویم، و نیز در شادی و سرور شما شاد ميشویم، و طبعاً افزایش کمّی و کیفی غم و شادی اقتضا دارد که بر مقدار و مرتبۀ غم و شادی امام عليهالسلام نیز افزوده شود. اکنون ملاحظه کنید که روح امام چه ظرفیت عظیمی برای تحمل انبوه غمها و شاديها و حتی جمع بین آنها دارد!(1)
نکتهای در اینجا قابل توجه است و آن اینکه همین انسانی که هم از لحاظ طولی و هم از لحاظ عرضی ظرفیتهای متفاوتی دارد، اگر تمام توجهش به یک مرتبه معطوف شود و در همان مرتبه تمرکز یابد، دیگر پدیدههای سایر مراتب را درک نميکند؛ مثل کسی که درد بسیار شدیدی دارد، و اصلاً نميتواند به چیز دیگری توجه کند. البته انسانهای کامل ميتوانند مراتبی از اینها را با هم جمع کنند، اما شرایط حیات مادی تحمل تمرکز در همۀ آنها را ندارد. حتی اگر به مصداق قُلوبُنا أوْعِیۀ لِمَشِیۀ الله(2) در یک مرتبۀ خاص تمرکز کامل پیدا کند، ميتواند بگوید که از مراتب دیگر اطلاعی ندارم: وما أدْرى ما یفْعَلُ بى وَلا بِکُم،(3) إنْ نَحْنُ إلّا بَشَرٌ مِثْلُکُم.(4) البته ما هر اندازه دلیل وحیانی داشته باشیم ميتوانیم وجود چنین مقاماتی را برای کسانی تصدیق کنیم، و آرزو داریم که خدای متعال به برکت عنایت اولیای کاملش روزنهای از این حقایق را به روی ما بگشاید، و اندکی از این مواهبِ ویژه به ما هم مرحمت کند. إن شاء الله تعالی.
[1]. تفاوت ظرفیت و وسعت روحی افراد را ميتوان به تفاوت وسعت دید دو نفر تشبیه کرد که یکی از آنها از دریچهای تنگ به قطاری از شترهای در حال عبور مينگرد و طبعاً در هر لحظه تنها یکی از آنها را ميبیند، و دیگری، بر فراز بامی قرار گرفته و همۀ آنها را با هم ميبیند.
[2]. بحار الأنوار، ج۲۵، ص۳۳۷.
[3]. «و نميدانم که دربارۀ خودم و شما چه واقع خواهد شد» (احقاف، ۹).
[4]. «ما (پیامبران) صرفاً بشری مانند شما هستیم» (ابراهیم، ۱۱).