مجموعه کتب آموزشی معارف قرآن
قرآنشناسی
جلد اول
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی
تحقیق و نگارش:
محمود رجبی
تصحیح و ویرایش:
حمید آریان
مصباح یزدی، محمدتقی، 1313 ـ
قرآنشناسی جلد اول(مجموعه کتب آموزشی معارف قرآن)/ محمدتقی مصباح یزدی؛ تحقیق و نگارش: محمود رجبی، تصحیح و ویرایش: حمید آریان. – قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
ج.( انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)؛ 524؛ علوم قرآنی؛ 39).
کتابنامه به صورت زیرنویس؛ همچنین (359) - 368.
1. قرآن ـ بررسی و شناخت. 2. قرآن ـ تحریف. 3. قرآن ـ اعجاز. الف. رجبی، محمود، 1330 ـ ، گردآورنده. نماز. 2. نماز، جنبههای اخلاقی. الف. غیاثی کرمانی، محمدرضا، 1338 ، گردآورنده. ب. انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). ج. عنوان.
4ق6م/ 3/ 65 BP
مؤلف: آیتالله محمدتقى مصباح یزدى
تحقیق و نگارش: محمود رجبی
تصحیح و ویرایش: حمید آریان
ناشر: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)
چاپ: نگارش
نوبت و تاریخ چاپ: ششم، تابستان 1394
شمارگان: 2000 قیمت: 15000 تومان
دفتر مركزی پخش: قم، خیابان شهدا، کوی ممتاز، پلاك 38، تلفن و نمابر: 37742326 ـ 025
شعبه مؤسسه امام خمینی(ره): قم، بلوار امین، بلوار جمهوری اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، تلفن: 32113629ـ 025
كلیه حقوق براى ناشر محفوظ است
شابک: 9-352-411-964-978
مجموعه كتابهای معارف قرآن، اثر ارزشمند استاد و متفکر عالیقدر آیتالله محمدتقی مصباح یزدی ـ دامت بركاته ـ سالیان زیادی است که در شمار متون درسی تمامی رشتههای مقطع كارشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله) قرار دارد. شاكلة اصلی این کتابها، درسگفتارهای استاد در آغازین دورههای آموزشی مؤسسه بوده که اغلب پس از ویرایش اولیه، بیآنکه تنظیم و تنسیقی متناسب با متون آموزشی بیابند، چاپ و منتشر شدهاند. وضعیت یاد شده از یک سو و نیاز به متون پرمحتوا و متقن برای درسهای پایهای معارف قرآن در مؤسسه از سوی دیگر، ضرورت بازنگری در این کتابها را ایجاب میكرد؛ بهویژه اینکه از سوی اساتید و دانشپژوهان مؤسسه، به طور مکرر این مهم گوشزد میشد.
در راستای ضرورت و نیاز یاد شده،طرح بازنگری کتب معارف قرآن استاد مصباح با هدف تنظیم و ساماندهی مجدد این کتابها به عنوان متون آموزشی در قالب بازنگاری، تصحیح، تکمیل و ویرایش آنها، از سوی گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسه تهیه و به تصویب معاونت محترم پژوهش رسید و اجرای آن در دوازده محور، از جمله قرآنشناسی در دو بخش، با نظارت عالیة استاد گرامی حجتالاسلام والمسلمین آقای محمود رجبی مدظله آغاز گردید.
بخش اول از مباحث قرآنشناسی استاد مصباح سالها پیش به خامة جناب استاد رجبی نگارش، تحقیق و منتشر شده بود. اگرچه تقریر و تنظیم شایسته جلد اول كتاب
قرآنشناسی، آن را نسبت به دیگر كتابهای معارف قرآنی استاد، در وضعیت به سامانتر و مطلوبتری قرار داده بود، با این حال اما در خلال تدریسهای مكرر، هنوز برخی مشكلات و احیاناً كاستیها، به ویژه از جهت انطباق با ضوابط و ویژگیهای متون آموزشی، در آن دیده میشد كه با نظر مساعد استاد رجبی بازنگری این کتاب نیز همانند سایر کتب معارف قرآنی استاد، در دستور کار قرار گرفت و این مهم به عهدة حقیر گذاشته شد.
كار بازنگری بر اساس نسخه اصلی درسگفتارهای استاد مصباح در موضوع قرآنشناسی(1) و نیز جزوهای درسی از همین ماده(2) كه به قلم حضرت استاد تصحیح و تكمیل شده بود، بر روی متن نسخه چاپی كتاب(3) اعمال و در چارچوب ضوابط و مراحل تعریف شده در طرح، به انجام رسید.
1. كل مطالب كتاب در قالب درسهای مجزا، تنظیم گردیده و درسهای همموضوع نیز در قالب فصول معین قرار داده شده است؛
2. به ابتدای هر درس، فهرستِ عناوین درس، اهداف یادگیری و پیشسازماندهندهای كوتاه، و به انتهای درسها، خلاصة درس، پرسشها و معرفی منابع برای مطالعه بیشتر افزوده شده است؛
3. مطالب فاقد عنوان، عنوانسازی شده، و عناوین موجود نیز بهینهسازی شده است؛
1. استاد این دروس را در دوره اول آموزشی مؤسسه (در مكان مؤسسه در راه حق) القا كردهاند. متن بیانات ایشان پس از پیاده شدن از نوار، تایپ شده و نسخهای از آن در مجموعه آثار استاد، تحت نظر مدیریت تدوین متون مؤسسه موجود است.
2. این جزوه حاوی درسهای قرآنشناسی استاد در مدرسه علمیه حقانی قم (در دوره مدیریت شهید آیة الله قدوسی) است و در بخش مجموعه آثار مدیریت تدوین متون مؤسسه نگهداری میشود.
3. با این مشخصات كتابشناختی: چاپ دوم، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، بهار 1380 شمسی.
4. برای انتظامبخشی بهتر متن، قسمتهایی از آن جابهجا شده است. جابهجایی مطالب جهات مختلفی داشته است؛ در مواردی مطلبی در داخل متن جابهجا شده و به جای مناسب خود منتقل گشته است؛ گاه مطلبی استطرادی بوده و از متن به پاورقی برده شده و احیاناً بعضی از پانوشتهای نسخه چاپی به متن آورده شده است؛ و بعضی فرازهای نسخه چاپی نیز كه نوعاً از افزودههای مقرر ارجمند بوده، به قسمت پیوست درسها انتقال یافته است؛
5. قسمتهایی از متن نیز به دلیل تكراری بودن یا صرف تفنن در تعبیر كه از لوازم گفتارهای درسی است، یا به جهت معترضه بودن مطلب و یا به علت ابهام غیر قابل رفع عبارت، حذف گردیده است؛
6. حتیالامكان تمامی اقوال، دیدگاهها، شواهد نقلی، تاریخی، مفاهیم لغوی و بعضاً اصطلاحی و امثال آن در متن و پاورقیها مستندسازی شده است؛
7. بسیاری از پانوشتهای كتاب قبلاً از سوی محقق كتاب جناب استاد رجبی، ترتیب یافته بود، اما موارد زیادی نیز جدیداً افزوده شده است. این موارد گاه ارجاع به آثار دیگر استاد مصباح و یا درسهای دیگر همین كتاب و احیاناً توضیح برخی مطالب متن است که خود برگرفته از درس گفتارهای استاد میباشد؛ و گاه نیز نكاتی است كه برای تكمیل و تتمیم بحث و یا آگاهی از دیدگاههای دیگر در زمینه موضوع، در پاورقی ذکر شده است. علاوه بر آن، در محتوا و مستند پاورقیهای نسخه چاپی كتاب، بازبینی اساسی صورت گرفته و بعضی از پانوشتها نیز حذف گردیده است؛
8. متن كتاب تماماً ویرایش، تصحیح و مجدداً پاراگرافبندی شده است. البته اصل بر حفظ تعابیر و عبارات جناب استاد مصباح تا حد ممکن بوده است. با این حال، برای ورود به محتوای درس یا مرور مطالب پیشین یا بیان ساختار مباحث، به ابتدای بیشتر درسها، جملاتی كوتاه افزوده شده و گاه نیز كلمات یا عباراتی كوتاه برای استدراك یا وضوح بیشتر یا روانی متن، بدان اضافه گشته است. نیز فرازهایی كه حالت گفتاری داشته، با حفظ محتوا، صورت نوشتاری یافته، و در مواردی هم برای
تکمیل یا توضیح یک مطلب، جملات یا فرازهایی بلند از درسگفتارهای استاد به متن کتاب اضافه شده است.
9. متن تمامی آیات قرآن، نشانی و ترجمه آنها با دقت تمام بازبینی شده و اشكالات و اشتباهات آنها برطرف گشته است. در مواردی هم برای تكمیل مطلب، آیه یا آیات دیگری به آیات متن اضافه شده و یا در پاورقی به آیات مشابه و هممضمون ارجاع داده شده است؛
10. فرازهای نادری هم در کتاب مشاهده میشد كه منطبق با نظر و دیدگاه استاد مصباح نبود، اما به گمان مقرِّر گرانقدر، نظر معظم له تلقی شده بود. این موارد نیز اصلاح گردیده است.
1. اهمیت موضوع کتاب و ضرورت پرداختن به آن، در مقدمه پربار مؤلف به نحو بسیار شایستهای بیان شده است. لزوم تدریس مقدمه از سوی مدرسان بزرگوار کتاب و خواندن دقیق آن توسط دانشپژوهان نیاز به تذکر ندارد.
2. شناخت دیدگاه قرآن در موضوعاتی چون اوصاف و عناوین این كتاب الهی، عناصر نزول قرآن، چگونگی و آثار نزول آن، دلایل از سوی خدا بودن قرآن، اعجاز قرآن و مصونیت آن از تحریف؛ بهعلاوه، كسب توانایی علمی لازم در موضوعات یاد شده برای بحث و پژوهش در این زمینهها؛ و نیز ایجاد نگرش مثبت نسبت به لزوم پرداختن به قرآن و مفاهیم و مسائل قرآنشناختی، از جمله اهداف كلی یادگیری کتاب میباشد.
3. كتاب حاضر برای دو واحد درسی در نظر گرفته شده كه در هفده جلسة یک و نیم الی دو ساعته، قابل تدریس و ارائه است. معمولاً هر درس از کتاب در یک جلسه درسی قابل ارائه است. البته گاه ممکن است بعضی دروس به لحاظ عمق محتوایی یا دشواری مسئله، در یک جلسه درسی تمام نشود و بخشی از مباحث آن به جلسه بعدی
موکول شود؛ در مقابل، ممکن است تدریس تعدادی از درسها نیز کمتر از ظرفیت یک جلسه زمان بطلبد. مخاطبان اصلی كتاب عموم دانشپژوهان مقطع كارشناسی رشتههای علوم انسانی و رشته تفسیر و علوم قرآن به صورت خاص میباشند.
4. روش ارائه بحث در كتاب مبتنی بر شیوه تفسیر موضوعی است و در هر یک از مسائل و موضوعات، آیات قرآنی مربوطْ استخراج، دستهبندی، بررسی و تفسیر شدهاند.
5. در تدریس كتاب لازم است از راهبرد تدریس فعال استفاده شود كه مبتنی بر تفكر، كار گروهی، خلاقیت و مشاركت دانشپژوهان، همراه با تحلیل، استدلال و نقد مطالب است.
پیش از ارائه هر یک از دروس، نكات محوری آن درس مشخص شده و به دانشپژوهان توصیه گردد که قبل از آمدن به کلاس، روی آیات مربوط به آن محورها، تأمل نموده، و مفاهیم اصلی آیات را معناشناسی اجمالی كنند، دربارة نحوه دلالت آیه بر موضوع فكر کنند و سپس در طی فرآیند تدریس با فراخواندن آنان به مشاركت در بحث، هر یک از مطالب تحلیل و بررسی گردد.
6. آشنایی با ادبیات عرب، منطق و مباحث مقدماتی علوم قرآن، انواع روشهای تفسیری و برخی مباحث كلامی مثل اعجاز برای ورود در مباحث كتاب و فهم درست و دقیق مطالب آن لازم است.
7. تدریس تمام فصول کتاب، بهجز فصل اول، لازم است. قسمتهایی از فصل اول را میتوان به مطالعه آزاد دانشپژوهان واگذار كرد وبخشهایی را نیز باید در كلاس خواند. در درس اول، علاوه بر طرح بحث و بیان تقسیمبندیهای ارائه شده، اوصاف و عناوین «كتاب»، «قرآن»، «آیات»، «متشابه»، «مثانی»، «عربی» و «تفصیل» و در درس دوم عناوین «حدیث»، «تصدیق و مصدق، و مهیمن»، «بیان و تبیان و بینه»، «فرقان»، «حق» و «صدق» تدریس شود. در درس سوم نیز روی عناوین «شفاء»، «هدی» و «رحمت» در كلاس تأمل شود و اشارهای به تعاریف عناوین مستقل و تبعی گردد؛ اما بقیه مطالب درسهای اول، دوم و سوم توسط دانشپژوهان مطالعه شود.
8. مطالب كتاب به نحوی است كه فرآیند یادگیری را میتوان با طرح پرسشهای آغازین و ضمن درس در کلاس ارزیابی كرد. بهعلاوه، در پایان هر درس، پرسشهایی برای ارزشیابی پایانی پیشرفت یادگیری آن واحد لحاظ شده است كه در ابتدای هر جلسه درسی میتوان بعضی از پرسشهای مربوط به درس قبل را مطرح كرد. ضمن اینكه، لازم است ارزشیابی پایان ترم هم مبتنی بر پرسش از محورهای اصلی مطالب و بر اساس قدرت تحلیل و تفكر دانشپژوهان نسبت به نکات کلیدی محتوا طراحی شود. بخشی از نمره درس به سؤالات تشریحی اختصاص یابد و حداقل نیمی از آن نیز برای فعالیت تكمیلی خارج از كلاس در نظر گرفته شود.
9. برخی مطالب برای تتمیم فایده و تکمیل اطلاعات دانش پژوهان در قالب پیوست، به انتهای بعضی از دروس اضافه شده است. گرچه تدریس این مباحث لازم نیست، اما مطالعه آنها به دانشپژوهان توصیه میشود.
بدون شك منزلت و ارزش محتوایی كتاب، زاییدة اندیشه، دانش، تخصص و ابتكار مؤلف عالیقدر، و بهینهسازی محتوا، شكل و ساختار كتاب در اساس، حاصل زحمات مقرر و محقق ارجمند آن میباشد، با این حال وضع جدید كتاب، ظرفیت و كیفیت استفاده از آن را به صورت قابل ملاحظهای، بهویژه به عنوان متن درسی، ارتقا بخشیده است. این مهم نیز بیش از همه، مرهون دقتها و تذكرات اصلاحی جناب استاد رجبی است كه عهدهدار نظارت و ارزیابی كار بازنگری کتاب بودهاند و اگر حقیر را نیز سهمی ناچیز در این میان باشد، محصول بهرهگیری و كسب فیض از محضر پربركت و آثار ارزشمند مؤلف اندیشمند و مقرر گرانمایه است و كاستیها و نواقص احتمالی كار نیز ناشی از بضاعت مزجاة علمی و ضعف و قصور این بنده.
بر خود لازم میدانم از دوست عزیز و دانشمند جناب حجتالاسلام آقای دكتر غلامعلی عزیزیكیا كه زحمت تهیة پیشنویسِ اولیّهِ درسبندی مطالب،
پیشسازماندهندهها، خلاصه درسها، پرسشهای یادگیری و منابع برای مطالعه بیشتر و نیز تنظیم اولیه محورهای عناوین دروس فصل اول را متقبل شدند، قدردانی كنم. از حجتالاسلام آقای علیرضا نیازاده كه پیشنویسِ مستندسازی بخش زیادی از مفاهیم لغوی و بعضی اقوال را فراهم آوردند، نیز تشكر میکنم.
همچنین سپاسگزار دوستان تلاشگر در مدیریت تدوین متون میباشم، بهویژه جناب حجتالاسلام سیدابوالفضل حسنی مدیر محترم تدوین متون و آقایان مسعود نقیلو، مسعود یوسفی و محمد عسگری كاشی برای تایپ متن و اعمال اصلاحات دستنویس، سیدعلی حسینی فاطمی برای پیگیری مستمر كار و كنترل نهایی متن، محسن چورمقی برای مقابله اولیه متن و مهدی دهقان برای بازخوانی متن و كنترل چندبارة اصلاحات. نیز از مدیریت انتشارات مؤسسه و تمامی دستاندركاران چاپ و نشر کتاب و همه كسانی كه به نحوی در به ثمر رسیدن این اثر ما را یاری دادهاند، ممنونم و از خدای منان برای یکایک آنان اجر و پاداش نیكو مسئلت دارم.
قم ـ هفدهم ذیالقعده 1428 هجری قمری
برابر با هفتم آذر 1386 هجری شمسی
حمید آریان
بسم الله الرحمن الرحیم
الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ ابراهیم:1؛ «این كتابی است كه آن را به سویت فرو فرستادیم تا به خواست خداوند مردم را از تاریكیها به روشنایی برون آری و به راه خداوند شكستناپذیر و ستوده رهنمون سازی».
قرآن مجید، برترین و آخرین پیام خداوند و بزرگترین گوهر گرانبهای بهجای مانده از پیامبر گرامی سرچشمه جوشان معارف اسلامی و مدار و محور اتحاد تمامی مسلمانان است. این اقیانوس بیكران كه به ژرفای حقایق آن نمیتوان رسید و شگفتیهایش را پایانی نیست،(1) پا به پای زمان، همانند خورشید و ماه بر همه ملتها در طول زمان میتابد(2) و بر یكایك بینشها، گرایشها و كنشهای هر ملتی، آیه یا آیاتی از آن انطباق مییابد و راهگشای انسانهای تشنه حقیقت است.(3)
نخستین گام برای ورود به دریای بیكران قرآن و نوشیدن و نیوشیدن معارف حیاتبخش آن، شناخت دقیق این كتاب گرانسنگ و راه صحیح فهم آن است. آنان كه
1. اقتباس از فرمایش علی(علیه السلام) كه فرمود: « لا یفنی عجائبه ولا تنقضی غرائبه» (نهج البلاغه، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، كلام 18).
2. اشاره به حدیث شریف نقل شده از امام صادق(علیه السلام) كه فرمود: «یجری كما یجری اللیل والنهار وكما تجری الشمس والقمر» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 23، ص 79).
3. اشاره به حدیث شریف نقلشده از امام باقر(علیه السلام) كه فرمود: «ان القرآن یجری من اوله الی آخره ما قامت السموات والارض ولكل قوم آیة یتلونها» (محمدباقر مجلسی، همان، ج 24، ص 328).
قرآن را آن گونه كه هست، نشناختهاند، آن گونه كه باید، به آن ارج نمینهند و چنانكه بایسته است، از آن بهره نمیبرند و به جای اینكه از انس با قرآن لذت ببرند، دلزده و خسته میشوند و سرانجامِ كارشان بدانجا میكشد كه از آن جز زیان و گمراهی بهرهای نمیبرند.(1)
از میان راههای مختلفی كه برای شناخت این كتاب بزرگ و راهیابی به فهم معارف آن فراروی بشر قرار دارد، نزدیكترین و بهترین راه، بهرهگیری از بیانات نورانی خود قرآن است و این سنت نیكویی است كه به پیروی از امامان معصوم(علیهم السلام) قرآنشناسان شیعه، و از آن جمله، مرحوم علامه طباطبایی(قدس سره) كه همه قرآنپژوهان دوران ما وامدار ایشاناند، دنبال كردهاند.
كتابی كه پیش رو دارید، تقریر بیانات استاد فرزانه و مفسر گرانقدر آیتالله محمدتقی مصباح یزدی ـ مد ظله العالی ـ است كه طی چندین دوره تدریس معارف قرآن در مدرسه مبارك حقانی و مؤسسه پربركت در راه حق، فضلای ارجمند حوزه علمیه قم را از چشمه زلال آیات قرآن در شناخت این كتاب مبارك سیراب كردند و با قلم قاصر اینجانب نگارش یافته و احیاناً نكاتی بر آن افزوده شده است. بدون هیچ گزافهگویی، محاسن، استواریها و غنای محتوای این نوشتار، محصول اندیشة ناب استاد معظم و ضعفها و كاستیهای آن برخاسته از ناتوانی و نقص نگارنده است؛ به همین دلیل پیشنهادها و انتقادات خوانندگان گرامی را به جان خریدارم و از ساحت مقدس آن استاد گرامی از این بابت پوزش میطلبم.
بر خود لازم میدانم از همة عزیزانی كه در مراحل مختلف چاپ و نشر، تلاش صمیمانه داشتهاند، سپاسگزاری كنم. خداوند متعال بر توفیقاتشان بیفزاید؛ ان شاء الله.
وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
محمود رجبی
1. وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إلاَّ خَسَاراً (اسراء:82).
نگاهی گذرا به قرآن مجید، هر انسان عاقلی را برمیانگیزد تا برای فهمیدن معانی و مفاهیم آن بكوشد؛ هرچند هنوز اعتقاد راسخی به مبانی دینی نداشته باشد؛ زیرا در نخستین نظر متوجه میشود كه این كتاب، ادعا دارد برای راهنمایی بشر به سوی آخرین مراحل سعادت، از طرف آفریننده جهان نازل شده است.
اگر فرض كنیم كسی كه به قرآن مینگرد، هنوز به ریشههای دین (توحید، نبوت و معاد) ایمان نیاورده، باز فطرتش او را وامیدارد كه درصدد فهم معانی این كتاب برآید؛ زیرا هم غریزه كنجكاوی و هم حس نفعطلبی و گریز از زیان، چنین اقتضایی را دارد. مگر همین عوامل فطری موجب نشده كه چندین نسل از انسانهای كنجكاو بكوشند تا الفبای خط میخی را كشف كنند؟ یا دانشمندان مختلف در طول تاریخ برای مهار نیروهای طبیعت تلاش كنند؛ صنایع شگفتانگیز پدید آورند و راه به كرات آسمانی برند؛ با اینكه در نخستین گامها چندان امیدی به موفقیت نداشتند؟
پس چگونه ممكن است انسان هوشمند، در برابر كتابی كه چهارده قرن ادعای خود را به گوش جهانیان رسانده و اهل شك را به معارضه و آوردن یك سطر مانند آن دعوت، و منكران را به عذاب ابدی تهدید كرده است، بیتفاوت بماند و درصدد مطالعه، تدبّر و تأمل در آن برنیاید؟ آیا بهراستی انسان عاقل، احتمال هم نمیدهد كه از فهمیدن این كتاب و اطلاع از برنامهها و خط سیرهایی كه نشان میدهد، سود قابل توجهی عایدش شود؟ آیا احتمال نمیدهد كه این كتاب واقعاً از طرف خدا است و اگر
درباره آن تحقیق و به دستورهای آن عمل نكند، به زیانهای وعده داده شده در این كتاب به غافلان و اعراضكنندگان مبتلا خواهد شد؟
جای بسی شگفتی است كه آگاه شدگان از این كتاب، درصدد فهم معانی آن برنیامدهاند و شگفتی بیشتر از كسانی است كه خود را پیرو این كتاب و آن را سرچشمه همه معارف و علوم اسلامی میدانند و در عین حال، در فهمیدن مفاهیم و حقایق آن سستی میورزند و از آن شگفتانگیزتر اینكه كسانی كه خود را عالم دینی و متخصص معارف اسلامی میدانند، چنانكه باید و شاید در استخراج گنجینههای معارف این كتاب شریف نمیكوشند!
البته در هر عصری كم و بیش دانشمندانی بودهاند كه افتخار كوشش در راه فهم بهتر معانی و معارف قرآن را داشته و نتیجه تلاشهای خود را به صورت كتابهای ارزندهای در دسترس دیگران قرار دادهاند، ولی حق قرآن بر بشر عموماً و بر مسلمانان خصوصاً و بر دانشمندان اسلامی به طور اخص بیش از آن است كه با این تلاشها ادا شود. سزاوار است كه پژوهشگران در هر عصری با استفاده از زحمات پیشینیان، گامهای بلندتری در راه رسیدن به اوج معارف قرآن بردارند و با همتهای بلند و كوششهای خستگیناپذیر در این راه پیش روند؛ نه اینكه این راه را طی شده و گنجهای قرآن را پایان یافته پندارند و در نتیجه، معمولاً درس تفسیر و معارف قرآن در حوزههای علمیه، به صورت درس فرعی درآید(1) و حتی در درسهای تحقیقی و خارج فقه و اصول نیز سعی كافی برای تحقیق در آیات مربوط مبذول نشود و فقط گاهی آیهای به عنوان تبرّك و تیمّن قرائت شود!
البته ما زحمات ارزنده مفسران گرانقدر و فقهای عالیقدری را كه تفسیر
1. باید این درس به عنوان یك درس رسمی در حوزههای علمیه درآید و همگان خود را موظف بدانند آن را بخوانند و همانند دروس خارج فقه و اصول به صورت جدی به پژوهش، نقد و نظریهپردازی در این زمینه بپردازند و همانطور كه برای درس فقه و اصول مقام ویژه قائل هستند، باید برای تفسیر نیز منزلت خاص قائل شوند و از آنجا كه قرآن مهمترین مدرك دین ماست، اهتمامی كه بدان میشود، باید بیش از همه چیز باشد.
آیاتالأحكام نوشتهاند، فراموش نكردهایم؛ ولی معتقدیم كه قرآن كریم، طبق فرموده قرآن ناطق امیرالمؤمنین(علیه السلام) اقیانوس بیكرانی است كه به عمق آن نمیتوان رسید(1) و شگفتیهای آن پایان نخواهد یافت.(2)
شاید یكی از علل عدم اهتمام كافی به تفسیر قرآن از طرف بعضی دانشمندان، این باشد كه حق تفسیر را مخصوص پیشوایان معصوم(علیهم السلام) دانسته یا بیم آن را داشتهاند كه اگر در این وادی مقدس گام نهند، نتوانند حق آن را ادا كنند و به تفسیر به رأی مبتلا شوند كه در روایات زیادی از آن نهی شده است؛ از سوی دیگر كسانیكه نمیخواهند رنج تحصیل، تحقیق و ژرفاندیشی را بر خود هموار سازند، چنین وانمود میكنند كه قرآن نیازی به تفسیر ندارد و هر كس با زبان عربی آشنا باشد، میتواند تمامی حقایق آن را درك كند. ما این گونه بهانهها و شبهات را درخور بررسی میدانیم و امیدواریم كه جواب آنها را با صراحت و وضوح كامل، از خود قرآن دریافت داریم.
اکنون فرض میكنیم كه هیچ یك از این مسائل و حتی مسائل اصول دین برایمان حل نشده و مانند كسی هستیم كه با این كتاب برای اولین بار برخورد كرده و اسم اسلام و قرآن را شنیده است و همین قدر میدانیم كه قرآن ادعا دارد از طرف خدا برای هدایت بشر نازل شده است و پیرویاش را موجب سعادت جاودانی و مخالفت و دوری از تعالیمش را موجب شقاوت ابدی، معرفی میكند؛ بنابر حس كنجكاوی و ترس از عواقب سوء رویگردانی از آن، و امید به بهرهمندی از منافعی كه وعده میدهد، لازم است به كاوش و بررسی این كتاب بپردازیم و حتی معرفی قرآن و دلیل مدعایش و راه درست شناخت مفاهیم و استفاده از حقایقی را كه در بردارد، از خودش بجوییم.
روشن است كه ما درباره بسیاری از مسائل از راههای دیگر تحقیق كرده و به نتایج آنها ایمان آوردهایم؛ ولی چون شبهات شیطانی كه روز به روز افزونتر و گونهگونتر
1. نهج البلاغه، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، خطبه 198.
2. همان، خطبه 18.
میشود، موجب تشكیك، بلكه انكار بسیاری از قطعیات و حتی ضروریات شده است، ناچار كار خود را با پایهای بس محكم و استوار و شیوهای متقن و غیر قابل انكار، از نقطهای آغاز میكنیم كه متوقف بر حل مسئله دیگری نباشد تا تدریجاً به بركت این كتاب شریف و نور مبین، حقایق دین را به شكلی درست، درك و اثبات كنیم و سد شكستناپذیری در برابر سیل شبهات و وساوس بیماردلان، كژاندیشان و شیاطین انس و جن پدید آوریم. باشد كه اندكی از حقوق فراوان قرآن را ادا و در حد توان، به حفظ ایمان مؤمنان و ارشاد حقجویان كمك كرده باشیم.
ومن الله التوفیق وعلیه التكلان
محمدتقی مصباح یزدی
درس اول: اوصاف و عناوین قرآن (1)
درس دوم: اوصاف و عناوین قرآن (2)
درس سوم: اوصاف و عناوین قرآن (3)
دستهبندی عناوین و اوصاف قرآن
الف) دستهبندی بر اساس مستقل یا تبعی بودن اوصاف و عناوین؛
ب) دستهبندی بر اساس ارتباط محتوایی و نزدیك بودن مفاد عناوین به یكدیگر؛
عناوین بیانگر معنای جنسی یا عنوان مشیر
عناوین بیانگر از سوی خدا بودن قرآن
عناوین بیانگر ویژگی قرآن در نحوه بیان
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با عناوین و اوصاف قرآن كریم آشنا شود؛
2. اوصاف و عناوین قرآن را بر اساس نزدیكی مفاد آنها به یكدیگر دستهبندی كند؛
3. اوصاف و عناوین قرآن را بر اساس مستقل یا تبعی بودن آنها دستهبندی كند؛
4. از عناوین بیانگر معنای جنسی، عنوانهای كتاب و قرآن را توضیح دهد؛
5. از بین عناوین مربوط به از سوی خدا بودن قرآن، عنوانهای آیات و وحی را تشریح كند؛
6. وجه اطلاق عناوین بیانگر ویژگی قرآن در نحوه بیان بر قرآن را بیان كند.
قلت له الصادق(علیه السلام) یابن رسول الله ما تقول فی القرآن؟ فقال: هو كلام الله وقول الله وكتاب الله ووحی الله وتنزیله؛ به امام صادق(علیه السلام) عرض كردم ای فرزند رسول خدا درباره قرآن چه میفرمایید؟ فرمود: قرآن سخن خدا، گفتار خدا، كتاب خدا، وحی الهی و نازل شده از سوی خداست.
(توحید صدوق، ص 224)
بعد از آنكه به حكم عقل، ضرورت مراجعه به قرآن را تشخیص دادیم، از جمله نكاتی كه در همان آغاز مطالعه و بررسی قرآن باید دنبال كنیم این است كه این كتاب خود را چگونه معرفی میكند. قرآن كریم در آیات متعددی به بیان ویژگیها و اوصاف خود پرداخته است. برخی از این ویژگیها به شكل عناوین مفرد و برخی دیگر در قالب جمله بیان شده است. در این فصل فقط به بررسی عناوین مفرد میپردازیم.
مفسران و دانشمندان علوم قرآنی در باب تعداد عناوین و اوصاف قرآن كه بیشتر با تعبیر «اسامی» از آن یاد میكنند، آرای مختلفی دارند. برخی شمار آنها را بیش از نود عنوان دانسته1 و جمعی دیگر، این عناوین را محدود به تعدادی اندك كردهاند؛(2) افزون
1. ر.ك: بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، البرهان فی علوم القرآن، نوع 15، ج1، ص343.
2. ر.ك: محمد بن الحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 17ـ19.
بر اختلاف دیدگاهی كه در تفسیر این آیات وجود دارد، برداشتهای متفاوت این دانشمندان از «تعبیر اسامی و اوصاف قرآن» نیز زمینهساز اختلاف نظر در تعداد اسامی و اوصاف قرآن شده است؛ به این بیان كه كسانی كه فقط تعداد انگشتشماری از واژههای اطلاق شده بر قرآن، مانند كتاب، قرآن، ذكر و فرقان را به عنوان اسامی قرآن ذكر كردهاند، «اسم خاص مشهور»(1) یا «عنوان مستقل» را در نظر داشتهاند و آنان كه شمار بسیار زیادی از عناوین اطلاق شده بر این كتاب را اسم یا وصف قرآن دانستهاند، مقصودشان «اسم» و «وصف» به مفهوم لغوی آن، نه به عنوان علم یا صفت ویژه، بوده است.
عناوین و اوصاف یاد شده از جهات مختلفی از قبیل معنا یا معانی لغوی و اصطلاحی، راز كاربرد هر یک در مورد قرآن، وحدت یا تعدد معانی آنها در قرآن، ارتباط آنها با یكدیگر، ساختار معناشناختی هر یك، راز فراوان یا اندكشمار بودن كاربرد آنها در قرآن، اسم خاص بودن یا نبودن برخی از آنها(2) و چگونگی دستهبندیشان میتوانند مورد بررسی واقع شوند؛ ولی پرداختن به همه آنها از حوصله این كتاب بیرون است و ما ناچار به گزینش برخی از محورهای یاد شده هستیم.
عناوین و اوصافی را كه قرآن برای خود ذكر میكند میتوان به صورتهای مختلفی دستهبندی كرد كه فقط به دو نوع دستهبندی در اینجا اشاره میكنیم:
1. شایان ذكر است كه برخی از عناوین و اوصاف قرآن، مانند هدی، موعظه و رحمت، اوصاف ویژة قرآن كریم نیستند و حتی قرآن آنها را بر كتابهای آسمانی گذشته نیز اطلاق كرده است.
2. دانشمندان علوم قرآن و مفسران افزون بر بررسی اسم خاص بودن برخی از واژههای مطرح شده در قرآن، به بررسی اسم خاص قرآن در روایات و عرف مسلمانان نیز پرداختهاند كه به لحاظ قرآنی بودن مباحث كتاب، از طرح آن صرفنظر میكنیم. برای نمونه بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی در البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 353 و جلالالدین عبدالرحمن سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 184، نوع 17 از اسامی دیگری چون «السِّفْر» و «المصحف» و حتی «انجیل» برای قرآن در زمان ابوبكر سخن به میان آوردهاند.
مراد از اوصاف مستقل واژههایی هستند كه به خودی خود و بدون آنكه صفت واژه دیگری قرار گیرند بر قرآن اطلاق شدهاند. این دسته بیش از چهل عنوان را شامل میشود؛ و مراد از عناوین تبعی واژههایی هستند كه صفت واژه دیگری قرار گرفته و به تبع آن واژه دیگر و همراه با آن بر قرآن اطلاق شدهاند. شمارگان این عناوین بالغ بر هیجده عنوان میشود.
در این دستهبندی مجموع عناوین و اوصاف كه بالغ بر شصت عنوان هستند، به دستههای مختلفی بر اساس بیشترین قرابت محتوایی تقسیم میشوند. در این درس و دروس بعدی عناوین قرآن را بر اساس دستهبندی دوم بیان و بررسی خواهیم كرد.
مجموعه عناوین و اوصافی را كه در قرآن برای قرآن ذكر شده از لحاظ قرابت محتوایی و شباهت در نوع كاربرد میتوان در ده دسته جای داد. البته ممكن است برخی از این عناوین و اوصاف در ذیل بیش از یك دسته قرار گیرند كه بدانها اشاره خواهیم كرد.
دستهای از عناوین، معرّف قرآن، خصوصیات و اهداف آن نیستند، بلكه فقط عنوان مشیر بوده و چیزی بیش از معنای جنسی خود را افاده نمیكنند.
كلمة «الكتاب» در چهل و هفت مورد بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: ذلِكَ الْكِتابُ لا
1. عنوان مشیر عنوانی است كه صرفاً اشاره به موضوعی خاص دارد و بار معنایی دیگری ندارد.
رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ؛ بقره:2؛ «آن كتاب كه تردیدی در آن نیست رهنمودی برای پرهیزكاران است».(1) در نُه مورد دیگر در ظاهر و یا بنابر احتمال، مراد از الكتاب «قرآن» است.(2) همچنین چهار بار لفظ «كتاب الله»(3) وارد شده است كه در دو مورد(4) غیر قرآن مد نظر است. در آیه 36 توبه به صورت قطعی و در آیه 29 فاطر به صورت احتمالی مقصود از «كتاب الله» قرآن است. در یك مورد (كهف:27) نیز منظور از «كتاب ربك» قرآن است. در شانزده مورد لفظ كتاب به صورت نكره بر قرآن اطلاق شده است(5) و در یك مورد هم (فصلت:41) به «عزیز» و در دو مورد (مائده:15 و نمل:1) به مبین توصیف شده است. در آیه سوم سوره بیّنه نیز «كتب» به صورت جمع بر قرآن اطلاق شده است: فِیهَا كُتُبٌ قَیِّمَةٌ؛ «در آن صحیفهها نوشتههای استواری است».
«كتاب» مصدر است و لغتشناسان معنای اصلی آن را گرد آوردن(6) و ثبت كردن دانستهاند، ولی در كاربرد رایج آن، به معنای نوشتن و نیز نوشته (معنای اسم مفعولی) به كار میرود(7) كه منظور خداوند از واژه كتاب در مورد قرآن معنای اخیر (نوشته) است.
1. سایر موارد عبارتاند از: بقره:176 و 231؛ آل عمران:7 دو بار؛ نساء:105، 113، 127 و 136 دو بار، 140؛ مائده:48؛ انعام:114؛ اعراف:196؛ یونس:1 و 37؛ یوسف:1؛ رعد:1؛ حجر:1؛ نحل:64 و 89؛ كهف:1؛ مریم:16، 41، 51، 54 و 56؛ شعراء:2؛ قصص:2 و 86؛ عنكبوت:45، 47 و 51؛ لقمان:2؛ سجده:2؛ فاطر:31، 32؛ زمر:1، 2 و 41؛ مؤمن:2؛ شوری:17 و 52؛ زخرف:2؛ دخان:2؛ جاثیه:2 و احقاف:2.
2. این نه مورد عبارتاند از: بقره:129، 151 و 177؛ آل عمران:119 و 164؛ اعراف:170؛ احزاب:6؛ مؤمن:70و جمعه:2.
3. انفال:57؛ توبه:36؛ احزاب:6 و فاطر:29.
4. انفال:57 و احزاب:6.
5. بقره:89؛ مائده:15؛ انعام:92 و 155؛ اعراف:2 و 52؛ هود:1؛ ابراهیم:1؛ نمل:1؛ ص:29؛ فصلت:3 و 43؛ احقاف:12 و 30؛ انبیاء:10 و زمر:23.
6. به همین دلیل برخی گفتهاند واژه كتاب در آنجا كه بر قرآن اطلاق شده است به معنای چیزی است كه جامع است. چون قرآن انواع داستانها، نشانهها، احكام و اخبار را به طرق ویژهای گرد آورده است (بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص347).
7. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب لللغة؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ تاج اللغة و صحاح العربیة و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن؛ ذیل ماده کتب.
در اینجا این سؤال پیش میآید كه این وصف به چه مناسبت بر قرآن اطلاق شده است؟ آیا این واژه پس از نوشته شدن آیات، درباره قرآن به كار رفته است یا پیش از آن؟ و در صورت دوم چگونه بر الفاظ و عبارات نانوشته، واژه كتاب اطلاق شده است؟
مفسران و محققان علوم قرآنی دیدگاههای مختلفی در این باب مطرح كردهاند. برخی اطلاق كتاب بر قرآن را حقیقی دانسته و گفتهاند آیاتی كه در آنها واژه كتاب در مورد قرآن به كار رفته است زمانی نازل شده كه بخشی از آیات قرآن نوشته شده بود و به این لحاظ واژه كتاب بر قرآن اطلاق شده است.
هرچند این دیدگاه با روایات منقول درباره ترتیب نزول سورهها(1) سازگار است؛ زیرا مطابق این روایات ـ با صرفنظر از آیه سوم سوره بیّنه كه در آن كتاب ناظر به لوحههای آسمانی قرآن است ـ اولین آیهای كه در آن، لفظ كتاب بر قرآن اطلاق شده آیه 29 سوره ص است كه پس از نزولِ بیش از سی و پنج سوره از قرآن نازل شده است و به طور طبیعی مسلمانان آیات پیشین را حفظ كرده و نوشته بودند؛ ولی این برداشت مبتنی بر یك حدس است و دلیلی بر اثبات آن در دست نیست. بهعلاوه، اگر چنین دلیلی هم در كار باشد معلوم نیست كه اطلاق كتاب بر قرآن به این جهت باشد كه بخشی از آن نوشته شده است.
برخی دیگر معتقدند كه این كاربرد مجازی است و به لحاظ آنكه در آینده نوشته خواهد شد (به قرینة اَوْل و مشارفت)(2) و یا به لحاظ آنكه باید نوشته شود(3) این واژه بر قرآن اطلاق شده است.
1. زركشی این روایات را منقول از راویانی میداند كه مورد اعتمادند (ر.ك: بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، همان، ص 250).
2. اَول به معنای بازگشتن و منجر شدن، و مشارفت به معنای نزدیك بودن است. این اصطلاح ادبی بیانگر مناسبتی است كه به جهت آن مجازگویی نموده و چیزی را به نام آنچه در آینده خواهد شد نامگذاری میكنند؛ مانند نامیده شدن مرد بیگانه به همسر در آیه « حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ؛ بقره:230؛ تا با همسری دیگر ازدواج كند»، در صورتی كه هنوز به عقد نكاح او درنیامده تا زوج او باشد.
3. ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 1، ص 175، ذیل آیه دوم سورة بقره.
این دیدگاه برخلاف ظاهر آیات است و دلیلی بر آن نداریم، ولی میتوان گفت كه كتاب به معنای مكتوب شأنی، یعنی نوشتنی: «ما من شأنه ان یُكتب» است.(1) چنانكه قرآن به معنای خواندنی: «ما من شأنه ان یُقرأ» و اله به معنای پرستیدنی: «ما من شأنه ان یُعبد» است.(2)
وجه دیگر برای اطلاق «كتاب» بر قرآن، این است كه مراد، مكتوب بودن قرآن در «لوح محفوظ» و «كتاب مكنون» است؛ در این صورت شناخت كیفیت آن به شناخت لوح محفوظ بستگی دارد تا معلوم شود كه چه سنخ كتابتی با آن مناسبت دارد.
«صحف» جمع صحیفه است؛ اصل این ماده دلالت بر انبساط و وسعت در شیء دارد و بر این اساس صحیفه به معنای شیء گسترده است.(3) در آیات قرآن، صحیفه به معنای «كتاب» بسیار نزدیك است، و منظور از آن لوحههای نورانی و غیر مادی است كه مفاد وحی بر آنها ثبت شده است. چگونگی لوحهها و چگونگی ثبت وحی الهی بر آنها برای ما روشن نیست.
كلمه صحف در دو جای قرآن در مورد این كتاب بزرگ به كار رفته است: نخست آیه 13 و 14 سوره عبس كه میفرماید: فِی صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ؛ «در صحیفههایی ارجمند، والا و پاك». صحف در اینجا ظرف قرآن قرار گرفته است. دوم آیة شریفة رَسُولٌ مِنَ اللّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً؛ بینه:2؛ «فرستادهای از سوی خدا كه صحیفههایی پاك را تلاوت میكند». در اینجا صحف بر اجزای قرآن اطلاق شده است.(4)
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 171.
2. با این تفسیر این گونه اشكالها بهخصوص اشكالی كه درباره اله وجود دارد كه منظور از آن معبود به حق است یا مطلق معبود، پاسخ روشنتری مییابد. برای توضیح بیشتر ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 1، بخش خداشناسی، ص22.
3. ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ماده صحف؛ نیز راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، همان ماده.
4. در تفسیر المیزان در ذیل این آیه آمده است: والصحف جمع صحیفة و هی ما یكتب فیها و المراد بها اجزاء القرآن النازلة و قد تكرر فی كلامه تعالی اطلاق الصحف علی اجزاء الكتب السماویة و منها القرآن الكریم (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 478).
كلمه «حدیث» در چهار مورد بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِینَ؛ طور:34؛ «پس سخنی همانند آن را بیاورند اگر راستگویاناند».(1) همچنین احتمالاً مقصود از حدیث در آیه 185 سوره اعراف و 50 مرسلات، قرآن است؛ اما وصف «احسن الحدیث» كه فقط در آیه 23 سوره زمر آمده، حتماً در مورد قرآن است.
واژه «حدیث» به دو معنا به كار میرود: یكی به معنای تازه و جدید، و دیگری به معنای سخن و كلام؛ گرچه اصل و ریشه این واژه به معنای «تازه» است(2) و شاید در كلام هم به همین عنایت كه اجزای آن، یكی پس از دیگری و تازه به تازه به وجود میآید، استعمال شده است. این واژه، در مورد خواب دیدن نیز به لحاظ آنكه نوعی گفتوگو است، به كار میرود؛ ولی در كاربرد فعلی آن، عنایتی به تازه بودن مفهوم و مضمون كلام نیست؛ بنابراین، «حدیث» هنگامی كه در مورد قرآن به كار میرود، به معنای «سخن» و «احسن الحدیث» به معنای بهترین سخن است.
خداوند در آیه 68 سوره مؤمنون میفرماید: أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِینَ؛ «آیا در آن گفتار (قرآن) نیندیشیدهاند یا برای آنان چیزی آمده كه برای پدران پیشینشان نیامده است؟» منظور از «القول» در این آیه، قرآن است؛ چنانكه ظاهراً مراد از آن در آیه 51 سوره قصص نیز خصوص قرآن است: وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ؛ «به راستی كه گفتار وحیانی را پیاپی برایشان نازل كردیم؛ بدان امید كه پند پذیرند». احتمالاً مراد از «القول» در آیه 18 سوره زمر نیز قرآن است: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ
1. سه مورد دیگر عبارتاند از: كهف:6، واقعه:81 و قلم:44.
2. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و محمد بن منظور، لسان العرب، ذیل ماده حدث.
الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ «آنان كه گفتار را میشنوند، پس بهترینش را پیروی میكنند». از این نكته نباید نگران بود و آن را بعید دانست كه با وجود لزوم پیروی از همه قرآن، چگونه در این آیه، كسانی را كه از بهترین آن پیروی میكنند، ستوده است؛ زیرا در آیه 55 از همین سوره: فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ؛ «و از بهترین چیزی كه از سوی خداوندگارتان به سوی شما فرود آمده، پیروی كنید»، به پیروی از بهترین آنچه از طرف خدا بر شما نازل شده، فرمان میدهد؛ چنانكه در آیه 145 سوره اعراف، خطاب به حضرت موسی(علیه السلام) میفرماید: وَأْمُرْ قَوْمَكَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها؛ «و به قومت دستور ده كه نیكوترین آنها (لوحههای وحیانی) را بگیرند (برگزینند و عمل كنند)»؛ در صورتی كه اخذ به همه تورات بر بنیاسرائیل لازم بوده است. شاید منظور از (احسنه) محكمات قرآن باشد كه در مقابل متشابهات قرار دارد و بیماردلان از آنها پیروی میكنند: فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ؛ آل عمران:7؛ «اما آنان كه در دلهاشان انحرافی است (بیماردلاند) آیات متشابه قرآن را پی میگیرند». شاید ذكر (احسن) به لحاظ فضیلت بعضی از احكام باشد؛ چنانكه مثلاً حكم قصاص و عفو، هر دو در قرآن آمده و عمل به هر یك از آن دو جایز است، ولی عفو، احسن و افضل است.(1)
كلمه «قول» در چند مورد دیگر نیز بر قرآن اطلاق شده است. در آیه 5 از سوره مزّمّل میفرماید: إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَولاً ثَقِیلاً؛ «ما به راستی، بر تو گفتار سنگینی را میافكنیم»؛ كه ظاهراً در اینجا منظور بخشی از قرآن است. در آیه 13 از سوره طارق میفرماید: إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ؛ «به راستی كه قرآن گفتاری فیصله دهنده است». در آیه 40 سوره حاقّه میفرماید:إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول كَرِیم؛ «به راستی كه قرآن گفتار فرستاده ارجمندی است»؛ و منظور از «رسول» پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) یا جبرئیل است و همین جمله در آیه 19 سوره تكویر نیز آمده كه منظور از «رسول» در آنجا نیز به قرینه آیات بعد، جبرئیل است.
1. علاوه بر آنچه گفتیم، مفسران وجوه دیگری نیز ذكر كردهاند.
كلمة «القرآن» پنجاه بار در قرآن آمده كه در همه موارد، منظور همین كتاب شریف است؛ مانند: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ؛ بقره:185؛ «ماه رمضان كه قرآن در آن نازل شده است».(1) كلمه «قرآن» بدون الف و لام نیز سیزده بار در مورد این كتاب به كار رفته است.(2) در هفت مورد دیگر كلمه قرآن به كار رفته كه در سه مورد مراد، مطلق خواندنی و در چهار مورد دیگر به معنای مصدری (خواندن) آمده است.(3)
«قرآن» در لغت به معنای خواندنی است. این رأی كه قرآن از مادّه «قرن» گرفته شده و همزة آن زاید است وجه قابل اعتنایی نیست(4) و شاید نظیری برای آن نتوان یافت. بهعلاوه این لفظ در خود قرآن در چند مورد به معنای خواندنی به كار رفته است.
واژه قرآن در آغاز به صورت وصف در مورد این كتاب آسمانی به كار رفته؛ ولی به تدریج جنبه عَلَمیّت پیدا كرده است. ظاهراً در اطلاق كلمه «قرآن» بر این كتاب، عنایتی جز اینكه الفاظی خواندنی است، منظور نیست؛ چنانكه در اطلاق كلمه «كتاب» معنایی جز آیات نوشتنی یا نوشته شده در لوح محفوظ، مد نظر نیست. برای این وصف وجوه دیگری را میتوان ذكر كرد:
1. اصل مادّه «قرأ» به معنای جمع است، و قُرء به ایامی گفته میشود كه خون حیض
1. سایر موارد عبارتاند از: نساء:82؛ مائده:101؛ انعام:19؛ اعراف:204؛ توبه:111؛ یونس:37؛ یوسف:3؛ حجر:87 و 91؛ نحل:98؛ اسراء:9، 41، 45، 46، 60، 82، 88، 89؛ كهف:54؛ طه:2 و 114؛ فرقان:30 و 32؛ نمل:1، 6، 76 و 92؛ قصص:85؛ روم:58؛ سبأ:31؛ یس:2؛ ص:1؛ زمر:27؛ فصلت:26؛ زخرف:31؛ احقاف:29؛ محمد:24؛ ق:1 و 45؛ قمر:17، 22، 32 و 40؛ رحمن:2؛ حشر:21؛ مزمل:4 و 20؛ دهر:23 و انشقاق:21.
2. یوسف:2؛ حجر:1؛ اسراء:106؛ طه:113؛ یس:69؛ زمر:28؛ فصلت:3 و 44؛ شوری:7؛ زخرف:3؛ واقعه:77؛ جن:1 و بروج:21.
3. یونس:15، 16؛ رعد:31؛ اسراء:78 دو بار و قیامه:17، 18.
4. نظیر این وجه است دیدگاهی كه میگوید: واژه قرآن اسمی جامد و عَلَم برای قرآن است؛ مانند تورات و انجیل؛ یا آنكه مأخوذ از قرائن است و یا اینکه از قَرَء به معنای «اَلْقی» گرفته شده است. برای آگاهی از دیدگاهها در این زمینه ر.ك: بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص 348، 349 و جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، النوع السابع عشر، ج 1، ص 181، 182.
در رحم زن جمع میشود. و قرآن، صفت مشبهه بر وزن فعلان به معنای «جامع» یا مصدر و به معنای «جامع» یا «مجموع فیه» است و نامیده شدن قرآن به این نام، به لحاظ جامعیت آن نسبت به همه مطالبی است كه بشر به آنها نیاز دارد.(1)
ولی ظاهر برخی آیات،(2) نیز ذكر كلمه قرآن بعد از «جمع» در آیه 17 سوره قیامه این وجه را تأیید نمیكند: إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ؛ «به راستی گردآوری و خواندن آن (قرآن) بر عهده ماست».(3)
2. انتخاب نام قرآن برای این كتاب شاید بدان لحاظ بوده است كه چیزی شایسته و بایسته خواندن است و مردم باید پیوسته متوجه خواندن آن باشند و نباید آن را متروك بگذارند. این امر، زمینه متواتر شدن قرائت قرآن را فراهم و مصونیت آن را از تحریف تضمین میكند.(4)
3. این كتاب مرتبهای از كلام، بلكه علم الهی است و مقام حقیقی آن بسی بالاتر از آن است كه به صورت الفاظ درآید؛ ولی خدای متعال بر مردم منت نهاد و آن را چندان تنزل داد تا به صورت الفاظ خواندنی درآمد، و اطلاق نام قرآن بر آن برای آگاهی دادن به این مطلب است؛ چنانكه در آیه 3 زخرف میفرماید: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم تا شما آن را (بفهمید) درك كنید».(5)
4. این وصف، بدان جهت است كه این كتاب را خداوند متعال برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) خوانده است؛ چنانكه در سوره قیامه آیه 18: فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ «پس آنگاه كه آن
1. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده قرأ؛ محمد عبدالله درّاز، النبأ العظیم: نظرات جدیدة فی القرآن، ص12، پانوشت شماره 4، 5.
2. نظیر این آیات: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(زخرف:3)؛ وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ (رعد:31)؛ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـذَا (یونس:15)؛ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ (فصلت:44).
3. زیرا مطابق ظاهر آیه «وقرآنه» عطف تفسیری بر « جمعه» نیست و اصل در کلام فصیح هم عدم عطف تفسیری است و هیچ شاهد متقنی هم بر این مطلب وجود ندارد.
4. ر.ك: محمد عبدالله درّاز، النبأ العظیم: نظرات جدیدة فی القرآن، ص13.
5. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 83.
را خواندیم، خواندش را پی گیر» و در سوره اعلی آیه 6 میفرماید:سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسی؛ «به زودی (با الهام قرائت به تو) تو را به خواندن (آیات خود) وامیداریم، پس فراموش نخواهی كرد». در موارد دیگری همین معنا با تعبیر تلاوت بیان شده است؛ مانند آیه 252 بقره: تِلْكَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْكَ بِالْحَقِّ؛ «آن آیات الهی است. ما آنها را به حق بر تو تلاوت میكنیم». و از آن استفاده میشود كه این كتاب شریف، با همین الفاظ خاص بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است؛ نه اینكه فقط معنای آنها به قلب مباركش القا شده و الفاظش از خود آن حضرت باشد.(1)
در میان این وجوه، دو وجه اخیر نزدیكتر به واقع به نظر میرسند.
این دسته از عناوین بر این حقیقت تأكید دارند كه بیشك این كتاب انتساب به خدا دارد و از طرف او نازل شده است:
تعبیر كلام الله در سه مورد در قرآن آمده است: الف) آیه 75 سوره بقره: وَقَدْ كانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ كَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ «با آنكه گروهی از ایشان سخن خدا را میشنیدند؛ سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف میكردند» و مصداق آن، تورات است؛ ب) آیه 6 سوره توبه: وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِینَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ؛ «و اگر یكی از مشركان از تو پناه خواست، پناهش ده تا سخن خدا را بشنود» و مصداق آن قرآن است؛ ج) آیه 15 سوره فتح: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا كَلامَ اللّهِ؛ «میخواهند سخن خدا را دگرگون سازند» و منظور، كلام خاصی است كه خدای متعال درباره منافقان فرموده است.
در آیه 27 سوره كهف واژه كلمات بر قرآن اطلاق شده است: وَاتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنْ
1. ر.ك: همان، ج 1، ص 17.
كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ؛«و آنچه را كه از كتاب خداوندگارت به تو وحی شده، بخوان. برای كلمات او تبدیل كننده (و دگرگون سازندهای) نیست».
در آیات قرآن، كلمات و كلام در مورد غیر قرآن نیز به كار رفته و در تفسیر آن، بحثها و آرای مختلفی وجود دارد؛ ولی از آنجا كه مقصود از كلام و كلمات در مورد قرآن روشن است به توضیح و تفسیر آن نمیپردازیم.(1)
كلمه «تنزیل» در پنج مورد بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ شعراء:192؛ «و به راستی كه آن قرآن فرود آمده از سوی خداوندگار جهانیان است».(2) و در پنج مورد «تَنْزِیلُ الْكِتابِ» به كار رفته است.(3) در برخی موارد به صورت مفعول مطلق ذكر شده است: تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الأَْرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی؛ طه:4؛ «(معارفی) فرود آمده از سوی كسی كه زمین و آسمانهای بلند را آفرید».(4) در پنج مورد اول نیز كه تنزیل بر خود قرآن اطلاق شده، معنای اسم مفعولی اراده شده است. در یك آیه هم واژه منزّل به كار رفته است: وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْكِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ؛ شعراء:114؛ «و كسانی كه به آنان كتاب (آسمانی) دادهایم، میدانند كه به راستی آن (قرآن) از سوی خداوندگارت به حق فرود آمده است».
تنزیل از مادّه «نزول» به معنای فرود آمدن است و هیئت تفعیل دلالت بر كثرت دارد. كثرت نزول قرآن یا به لحاظ تعدد آیات و یا به لحاظ كثرت مراتب نزول است. وجه اخیر روشنتر و با موارد كاربرد «تنزیل» در قرآن سازگارتر است.(5)
1. بحث از كلام خداوند، در باب صفات و افعال الهی كتاب خداشناسی از مجموعه معارف قرآن، به اختصار مطرح گردیده است.
2. چهار مورد دیگر عبارتاند از: فصلت:2 و 42؛ واقعه:80 و الحاقه:43.
3. سجده:2؛ زمر:1؛ غافر:2؛ جاثیه:2 و احقاف:2.
4. آیات دیگری كه به صورت مفعول مطلق آمده از این قرار است: یس:5؛ اسراء:106 و دهر:23.
5. توضیح بیشتر این مطلب و فرق بین نزول، انزال و تنزیل كه در مورد قرآن به كار رفته است، در فصل بعد خواهد آمد.
«نزول» در برابر صعود و عروج، گاهی در مورد محسوسات به كار میرود؛ یعنی جسمی از نقطة فوقانی به نقطهای كه پایینتر از آن قرار گرفته، منتقل شود، گاهی در امور اعتباری استعمال میشود؛ مانند كسی كه از مقام اعتباری بالاتری به مقام پایینتر تنزل كند؛ چنانكه گفته میشود: «نزل الملك عن عرشه» كه منظور، خلع یا كنارهگیری از مقام سلطنت است.(1) و گاهی در امور حقیقی غیر حسی به كار میرود؛ مانند نزولی كه به حقایق ماورای مادّه نسبت داده میشود. نزول قرآن كه از طرف خداوند متعال بر قلب پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل شده و از مقام علم الهی به مرحله الفاظ و مفاهیم بشری تنزل یافته از این سنخ نزول است؛ زیرا روشن است كه نزول قرآن به معنای حركت یك شیء جسمانی از یك مبدأ مادی به مقصد مادی دیگر یا به معنای تنزل مقام و اعتبار حقیقت قرآن نیست.
كلمه آیات به صورتهای مختلف در مورد قرآن به كار رفته است.(2) در آیه 58 سوره آل عمران میفرماید: ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَیْكَ مِنَ الآیَاتِ؛ «آن (حقایق) كه بر تو تلاوت میكنیم، از آیات (الهی) است». در بیست و سه مورد دیگر هم، ظاهراً مراد از آیات، قرآن است.(3)
در هفت مورد «آیات الله» بر قرآن اطلاق شده است.(4) در هفده مورد دیگر نیز ظاهراً منظور قرآن است.(5) در پنج مورد دیگر، كلمه آیات به «رب» اضافه و بر قرآن اطلاق
1. ر.ك: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ احمد سیاح، فرهنگ سیاح، ذیل ماده نزل.
2. مانند الآیات، آیات، آیاته، آیات الله، آیات ربك، آیاتی، آیاتنا، آیات بینات، آیاتنا بینات، آیات الله مبینات، آیات مبینات.
3. بقره:219 و 266؛ آل عمران:118؛ مائده:75؛ انعام:46، 55، 65، 97، 105 و 126؛ اعراف:32، 58 و 174؛ توبه:11؛ یونس:5 و 24؛ رعد:2؛ نور:18، 58 و 61؛ روم:28 و حدید:17.
4. بقره:252؛ آل عمران:101 و 108؛ قصص:87؛ احزاب:34 و جاثیه:6 و 8.
5. بقره:61؛ آل عمران:70 و 199؛ نساء:140؛ انعام:33 و 157؛ اعراف:26؛ توبه:9؛ یونس:95؛ نحل:104، 105؛ زمر:63 و مؤمن:4، 35، 56، 63 و 69.
شده است.(1) در چهار مورد ظاهراً منظور از كلمه «آیاتی» قرآن است؛(2) چنانكه در هفده مورد دیگر ظاهراً مصداق «آیاته» قرآن است.(3)
«آیه» به معنای نشانه و علامت(4) است و بر ساختمان و برج مرتفع نیز اطلاق میشود؛(5) چنانكه در آیه 128 سوره شعراء میفرماید: أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِیع آیَةً تَعْبَثُونَ؛ «آیا بر هر تپهای برجی میسازید كه (در آن) بیهودهكاری كنید». و نیز به چیزی كه مایه پند و اندرز باشد،(6) آیه گفته میشود؛ مانند آیه 92 سوره یونس: فَالْیَوْمَ نُنَجِّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آیَةً؛ «پس امروز بدنت را نجات میدهیم تا برای آیندگان مایه عبرتی باشی».
آیات الهی اموری هستند كه به وجود آفریدگار، قدرت، حكمت، عظمت و سایر صفات علیای او گواهی دهند؛ از این رو بر همه آفریدگان اطلاق میشود. قرآن شریف در موارد زیادی پس از ذكر پدیدههای جهان آفرینش میفرماید: إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیات؛ «به راستی كه در آن (پدیدههای شگفت جهان) نشانههایی (برای خدا و صفات او) است».
امور خارقالعاده و معجزات انبیا نیز بهخصوص «آیات» نامیده شدهاند؛ زیرا هم دلالت روشنتری بر قدرت و عظمت الهی دارند و هم نشانه صدق انبیا در دعوی نبوتاند كه در برخی آیات به آن اشاره شده است؛ مانند آیه 50 سوره مؤمنون: وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً؛ «و (عیسی) فرزند مریم و مادرش را نشانهای قرار دادیم». و آیه 101 سوره اسراء:وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَات؛ «و به تحقیق ما به موسی نُه نشانه روشن دادیم». معاندان گاهی نشانهای مطالبه میكردند كه هر بینندهای را ناچار به قبول كند. قرآن با اشاره به اینان میفرماید: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ؛ شعراء:4؛ «اگر بخواهیم بر آنان از آسمان نشانهای فرو میفرستیم كه در برابر آن
1. كهف:57 و 105؛ مؤمنون:58؛ فرقان:73 و جاثیه:11.
2. بقره:41؛ مائده:44؛ اعراف:146 و زمر:58.
3. مانند: بقره:187.
4. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ذیل ماده «أیا» و محمد بن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «ایی».
5. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده ایّ (ایی).
6. ر.ك: سعید الخوری الشرتونی، اقرب الموارد.
كاملاً تسلیم شوند». حكمت الهی، اقتضا دارد كه باب اختیار به روی مردم باز باشد. هر كس بخواهد راه درست و هر كس بخواهد گمراهی را برگزیند؛ وگرنه خدا میتوانست چنان اعجاز عظیم و مهیبی را از آسمان ظاهر كند كه چارهای جز تسلیم در برابر حق نداشته باشند.
از جمله موارد كاربرد «آیه» در قرآن، اطلاق آن بر قرآن مجید است كه در موارد زیادی، چنانكه اشاره شد، بر این كتاب به لحاظ قطعات و جملاتش، «آیات الله» اطلاق شده است؛ بنابراین، آیات الهی را میتوان به «تشریعی» و «تكوینی» تقسیم كرد: آیات تشریعی، خود قرآن كریم و دیگر كتابهای آسمانی است، و آیات تكوینی به دو دسته عادی و خارقالعاده یا آیات به معنای عام و خاص منقسم میشوند. آیات به معنای عام، شامل همه پدیدههای جهان و آیات به معنای خاص در بردارنده امور خارق عادت و معجزات پیامبران است.
كلمه وحی در دو آیه بر قرآن اطلاق شده است: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى؛ نجم:4؛ «آنچه (پیامبر میگوید) جز وحی که (بر او) القا و نازل میشود، نیست»، قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْیِ؛ انبیاء:45؛ «بگو همانا شما را با وحی بیم و هشدار میدهم».
«وحی» در اصل به معنای اشاره سریع است و «امر وحیٌ» به معنای امر سریع آمده است.(1) از آنجا كه فهماندن با رمز و اشاره نیز سریع صورت میگیرد، واژه وحی در مورد آن به كار میرود؛ سپس كلمه وحی تعمیم یافته و به هر نوع فهماندن پنهانی،(2) خواه پنهان بودنش به علت صوت مخفی و خواه به خاطر آنكه نحوه بیان مطلب با رمز و اشاره باشد، وحی اطلاق شده است.
در اصطلاح دانشمندان اسلامی، وحی به معنای القای مطلبی از سوی خداوند متعال
1. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
2. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و محمد بن منظور، لسان العرب.
به پیامبران است؛ خواه باواسطه و خواه بیواسطه؛ و اعم از آنكه دیگران بشنوند یا نشنوند؛ و خواه از طریق مكتوبی باشد كه پیامبران ببینند یا مطلبی باشد كه به قلبشان الهام شود؛ و چه در خواب صورت گیرد یا در بیداری.(1)
در قرآن كریم، وحی به معنای وسیع لغوی آن، هم در مورد غیر انسان و هم در مورد انسانها اعم از پیامبران و انسانهایی كه پیامبر نبودهاند به كار رفته است.(2)
اطلاق وحی بر قرآن بدان لحاظ است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) آیات و معارف قرآن را از سوی خداوند به صورتی دریافت میكرد كه برای دیگران غیر محسوس و از درك آنها مخفی بود.
عناوین و اوصاف دیگری را میتوان در قرآن یافت كه دلالت بر نحوه بیان و ویژگیهای ساختاری قرآن دارند:
این كلمه پنج بار به صورت نكره (بدون الف و لام) در قرآن آمده است؛ مانند: وَأَنْزَلْنا إِلَیْكُمْ نُوراً مُبِیناً؛ نساء:174؛ «و نوری روشنگر به سوی شما فرو فرستادیم».(3) و در پنج مورد دیگر به صورت معرفه (با الف و لام) آمده است؛ مانند: تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ الْمُبِینِ؛ یوسف:1؛ «آن آیات كتاب روشنگر است».(4) توضیح معنای مبین ذیل عنوان «بیان» خواهد آمد.
این كلمه در آیه 23 سوره زمر، صفت برای كل قرآن به عنوان یک کتاب واقع شده
1. ر.ك: شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص 120 ـ 122.
2. مانند: قصص:7؛ انفال:12؛ نحل:68 و زلزال:5.
3. چهار مورد دیگر عبارتاند از: مائده:15؛ حجر:1؛ نمل:1 و یس:69.
4. موارد دیگر عبارتاند از: شعراء:2؛ قصص:2؛ زخرف:2 و دخان:2.
است: اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً؛ «خداوند، بهترین گفتار را به صورت كتابی همگون فرو فرستاد». و در آیه 7 آل عمران، صفت بخشی از آیات قرآن است، در برابر بخشی دیگر كه محكمات نامیده میشود: مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ...؛ «بخشی از آن (قرآن) آیات محكم است. آنها مرجع (آیات دیگر) كتاباند و بخشی دیگر (از آن) آیات متشابهاند».
«متشابه» از مادّه شبه به معنای مانند چیزی بودن است و چون باب تفاعل دال بر مشارکت دو چیز در مادّه فعل است، «متشابه» همانندی دو چیز با یكدیگر را میرساند. پس هرگاه شیء واحدی به آن متصف شود، بدان جهت است كه همانندی اجزای آن شیء واحد و نسبت آنها با یكدیگر در نظر گرفته شده است. این واژه، گاه در لازم معنای اصلی، یعنی مشتبه شدن بهكار میرود؛ چنانكه آیات متشابه (در برابر آیات محكم) به آیاتی گفته میشود كه برای هر یك از آنها معانی متعددی تصور میشود كه با یكدیگر مشتبه میگردند.
با توجه به نکات یاد شده، وصف كردن همه قرآن به متشابه، به لحاظ همانندی آیات قرآن با یكدیگر است. این همانندی یا ظاهری و یا معنوی است؛ همانندی ظاهری به این سبب است كه همه آیات آن در حد اعجاز و دارای بلاغت میباشد؛ همانندی معنوی بدین لحاظ است كه تضاد و تخالفی در مفاهیم قرآن وجود ندارد، بلكه همه با یكدیگر متناسب و هماهنگ هستند و هدف واحدی را دنبال میكنند.(1)
واژه مثانی در دو آیه قرآن به كار رفته است: كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ؛ زمر:23؛ «كتابی همگون و بخشبخش»؛ وَلَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ؛ حجر:87؛ «و به تحقیق «سبع مثانی» و قرآن بزرگ را به تو دادیم».
1. در جلد دوم كتاب قرآنشناسی بهطور مبسوط بحث متشابهات خواهد آمد.
مفسران در توضیح این كلمه، آرای مختلفی دارند كه به اهم آنها اشاره میكنیم:
1. مثانی جمع غیر قیاسی مثنّی است. مثنّی اسم مفعول تثنیه به معنای مكرر است و چون مطالب قرآن و حتی در مواردی آیاتش تكرار میشود، این عنوان بر آن اطلاق شده است و یا به این لحاظ كه مكرر تلاوت میشود و كهنگی پیدا نمیكند، بدان متصف شده است.(1)
2. این واژه جمع مَثْنَی به معنای دوتا دوتا و جفت است. راز این اتصاف آن است كه احكام قرآن با معارف آن، انذارش با تبشیر، و مواعظش با قصص جفت شده است.(2)
3. این كلمه جمع مثناة از ماده ثناء است؛ یعنی آیات قرآن ثنای الهی را در بردارد یا اینكه به سبب بلاغت و اعجازش، شنونده را به ثناگویی وامیدارد.(3)
4. مثانی جمع مثنیة از ماده ثنی به معنای مایل شدن و مایل كردن دو چیز، یا به هم نزدیك كردن و به سوی یكدیگر برگرداندن دو طرف یك چیز (تا كردن) است و از آنجا كه آیات قرآن مجموعه هماهنگی را تشكیل میدهند و با یكدیگر بستگی و پیوند دارند و بعضی از آنها بعضی دیگر را توضیح میدهند، به مثانی موصوف شدهاند.(4)
5. وجه دیگری را میتوان بیان كرد كه شاید از همه وجوه پیشگفته روشنتر باشد و آن اینكه مثانی از مادّه ثنی به معنای عطف، میل دادن و تا كردن است؛ به همین دلیل لغتشناسان، «مثانیالوادی» را به معاطفالوادی (پیچ و خمهای درّه) معنا كردهاند؛ بر این اساس كلمة مثانی در خصوص قرآن، همان معنای آیات را افاده میكند. توضیح آنكه: قرآن كلامی است كه برحسب اسلوب خاصش، مقطعهای مشخصی دارد كه خودبهخود از یكدیگر جدا میشوند، و همانند گفتارها و نوشتارهای دیگر نیست كه باید فرازهای آنها را
1. ر.ك: محمود بن عمر زمخشری، الكشاف، ج 4، ص 123؛ شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 13، ص 382 و ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 772، ذیل آیه 23 زمر.
2. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، ج 26، ص 446، ذیل آیه 23 زمر.
3. ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج13، ص 382 ذیل آیه 23 زمر و ج 8، ص 116، 117 ذیل آیه 87 حجر و زمخشری، الكاشف، ج 2، ص 587.
4. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 256.
با توجه به معانی آنها از یكدیگر جدا كرد؛ عبارات قرآن خودبهخود در عین پیوستگی دارای مقطعهای مشخصی هستند، مانند كاغذی كه تا خورده و دارای لایههای متعددی باشد. به دلیل این ویژگی است که واژه مثانی بر این كتاب شریف اطلاق شده است.
در برخی از آیات، قرآن كریم به «عربی» وصف شده است؛ مانند: قُرْآناً عَرَبِیًّا؛ یوسف:2؛(1) «خواندنی عربی»؛ حُكْماً عَرَبِیًّا؛ رعد:37؛ «فرمانی عربی»؛ وَهذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا؛ احقاف:12؛ «و این (قرآن) كتابی تصدیقكننده در قالب زبانی عربی است».(2)
این دو وصف در برخی آیات قرآن مطرح شده است؛ مانند: وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً؛ انعام:114؛ «با آنكه او (خدا) كسی است كه كتاب را تفصیلیافته بر تو فرو فرستاد»؛ وَلكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْكِتابِ؛ یونس:37؛ «بلكه تصدیقكننده آنچه (كتابهای آسمانی) پیش از آن و تبیین و توضیح(3) كتاب است».
مادّة «فصل» به معنای جدا كردن و تمییز دادن است. جدا كردن گاهی در امور حسی به كار میرود و بر فاصله انداختن میان دو امر مادی و محسوس دلالت دارد؛ و گاهی در امور اعتباری، مانند قضاوت؛ و گاهی در امور معنوی، مانند جدا كردن حق از باطل استعمال میشود و تفصیل به واسطه هیئت تفعیل بر كثرت دلالت میكند.(4) اطلاق تفصیل و مفصّل بر قرآن، به لحاظ باز كردن و توضیح دادن مطالب و تقریباً مرادف با تبیین است و مؤیّد آن این است كه در ذیل آیات، گاهی تعبیر تبیین و گاهی تعبیر
1. و نیز طه:113؛ زمر:28؛ فصلت:3؛ شوری:7 و زخرف:3.
2. بحث درباره عربی بودن قرآن در فصل بعدی (مبحث نزول) به تفصیل خواهد آمد.
3. نیز « تَفْصِیلَ كُلَّ شَیْءٍ»؛ یوسف:111.
4. ر.ك: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده فصل.
تفصیل به كار میرود. مثلاً در آیه 118 بقره میفرماید: قَدْ بَیَّنَّا الآیاتِ لِقَوْم یُوقِنُونَ؛ «به تحقیق آیات را برای مردمی كه اهل یقین باشند، بیان كردیم». و در آیه 97 انعام میفرماید: قَدْ فَصَّلْنَا الآیاتِ لِقَوْم یَعْلَمُونَ؛ «به تحقیق آیات را برای مردمی كه اهل دانش باشند، بیان كردیم». بنابراین «تَفْصِیلَ كُلِّ شَیْء» نظیر «تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْء» خواهد بود.
1. قرآن كریم در آیات متعددی با عناوین مفرد یا در قالب جمله به بیان اوصاف خود پرداخته است.
2. قرآنپژوهان در باب تعداد عناوین یا اوصاف قرآن آرای مختلفی دارند، آنان كه به دنبال اسم خاص مشهور یا عنوان مستقلِ قرآن بودهاند، عنوانهای اندكی را مطرح كردهاند؛ اما دیگران كه مقصودشان كاربرد لغوی «اسم» و «وصف» بوده به بیش از نود عنوان اشاره كردهاند.
3. برخی از عناوین مانند «هدی»، «موعظه» و «رحمت» اوصاف ویژه قرآن نیستند و قرآن آنها را بر كتابهای آسمانی گذشته نیز اطلاق كرده است.
4. عناوین قرآن را در دستهبندیهای مختلفی میتوان جای داد. یکی از آنها دستهبندی عناوین و اوصاف بر اساس نزدیك بودن مفادشان به یكدیگر است که در ده دسته قرار میگیرند:
دسته اول از عناوین، معرّف قرآن، خصوصیات و اهداف آن نیستند؛ بلكه تنها عنوان مشیر یا بیانگر معنای جنسی هستند؛ مانند كتاب و كتب، صحف، حدیث، احسنالحدیث، قول و قرآن؛
دسته دوم عناوینی است كه بر از سوی خدا بودن قرآن تأكید دارند و نزول آن را از جانب خدا میدانند؛ مانند كلام الله و كلمات الله، تنزیل و منزّل، آیات و وحی؛
دسته سوم، اوصاف و عناوینی است كه بیانگر ویژگی قرآن در نحوة بیان است؛ مانند مبین، متشابه، مثانی، عربی، تفصیل و مفصل.
در دروس بعد، از هفت دسته باقیمانده سخن خواهیم گفت.
1. «كتاب» در كدام دسته از عناوین قرآن جای دارد و مقصود از آن چیست؟
2. صحف به چه معناست و در چه دستهای از اوصاف قرآن قرار دارد؟
3. وجوه مختلف كاربرد وصف «قرآن» درباره قرآن را توضیح دهید.
4. تعبیر «كلام الله» سه بار در قرآن آمده است، این سه مورد را بنویسید.
5. تنزیل یعنی چه؟ دستكم دو مورد از كاربرد آن درباره قرآن را بنویسید.
6. صورتهای مختلف كاربرد كلمه «آیات» درباره قرآن كریم را بنویسید.
7. وحی به چه معناست؟ كاربرد این مفهوم را تحلیل كنید.
8. «مثانی» در كدام دسته از عناوین قرآن قرار دارد؟ آرای مفسران درباره معنای این واژه را بنویسید.
برای آگاهی بیشتر در مورد اوصاف و عناوین قرآن، ر.ك:
1. كتب تفسیری، ذیل واژههای ذكر شده در آیات مربوط.
2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 21 ـ 52.
3. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، ج 1، نوع 17، ص 178 ـ 181 و 185.
4. زركشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت: دار الفكر، نوع 15، ج 1، ص 343 ـ 358.
5. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، تهران: امیركبیر، 1362، ص 9ـ32.
6. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م، ص 17 ـ 21.
7. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن عبدالله، المفردات فی غریب القرآن، ذیل مواد واژههای مربوط.
8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات «القرآن»، تهران: بنگاه ترجمه و نشر، 1360، ذیل مواد واژههای مربوط.
اوصاف ستایشآمیز و بیانگر اهمیت و فراوانی آثار قرآن
اوصاف بیانگر رابطة قرآن با سایر كتابهای آسمانی
عناوین بیانگر صحت محتوا و اتقان مضامین و روشنی مفاهیم قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با اوصافی كه قرآن را به جهت فراوانی آثار و بركاتش، میستایند، آشنا شود و تشریح كند؛
2. معنای اوصاف «تصدیق و مصدق» و «مهیمن» را از جهت رابطه قرآن با سایر كتابهای آسمانی تشریح كند؛
3. عناوین بیانگر صحت محتوا و اتقان مضامین قرآن را با ذكر مثال توضیح دهد.
... ثم انزل علیه الكتاب نوراً لا تطفأ مصابیحه وفرقاناً لا یخمد برهانه وتبیاناً لا تهدم اركانه وشفاءً لا تخشی استقامه وعزاً لا تهزم انصاره وحقّاً لا تخذل اعوانه وهدی لمن أنتم به وعذراً لم انتحله وبرهاناً لمن تكلم به وآیة لمن توسم وعلماً لمن وعی؛ پس قرآن را بر او فرو فرستاد (قرآن) نوری است كه خاموشی ندارد، جدا كننده حق و باطل است كه درخشش برهانش خاموشی نگیرد، روشنگری است كه ستونهای آن خراب نشود، شفابخشی است كه از او خوف بیماری نرود، قدرتی است كه یاورانش شكست نمیپذیرند و حقی است كه حامیانش مغلوب (و خوار) نگردند.
(نهج البلاغه، خطبه 198)
دسته چهارم از عناوین، اوصافی است كه قرآن را به دلیل برخورداری از فراوانی بركات و فواید آن میستاید:
این كلمه فقط در یك مورد، در آیه 87 سوره حجر، برای قرآن صفت واقع شده است: وَلَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ؛ «و به تحقیق به تو «سبع مثانی» و قرآن بزرگ را دادیم».
عظیم صفت مشبهه و به معنای بزرگ است. گویا ریشه آن عظم به معنای استخوان باشد و به لحاظ آنكه موجوداتِ استخواندار به بزرگی استخوان آنان بستگی دارد و «عَظُمَ الشیء» به معنای بزرگ شدن استخوان آن است، عظمت، به معنای مطلق بزرگی تعمیم داده شده است. این واژه ابتدا در اشیای حسی و سپس در امور اعتباری و معنوی به كار رفته است.(1) توصیف قرآن كریم به «عظیم»، هم به لحاظ حقیقت آن، كه مرتبهای از علم الهی است، و هم به لحاظ اهمیتش در تكامل انسان است.
واژه ثقیل فقط در آیه 5 مزّمّل در وصف قرآن آمده است: إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً؛ «به راستی كه بر تو گفتاری گران و سنگین میافكنیم».
ثقیل به معنای سنگین و طبق ظاهر آیه شریفه، وصف بخش اعظم قرآن است كه تا آن زمان نازل نشده بود. سنگین بودن قرآن یا به جهت وظیفه طاقتفرسایی است كه به عهده پیامبر(صلى الله علیه وآله) میگذارد و یا به لحاظ معارف بلندی است كه تحمل آن دشوار است.
این كلمه نیز فقط در یك مورد در آیه 77 واقعه، وصف قرآن قرار گرفته است: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ؛ «به راستی كه آن (كتاب) قرآن ارجمند است».
كریم به معنای پرارزش، ارجمند و گرامی است(2) و موارد كاربرد وسیعی در قرآن و غیر قرآن دارد؛ به گونهای كه از جماد و نبات گرفته تا انسان و فرشته و حتی عرش و
1. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
2. ر.ك: احمد بن محمد فیّومی، المصباح المنیر؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة.
ذات اقدس الهی به آن وصف میشود(1) و اتصاف قرآن به كریم به لحاظ مقام والا و ارجمندش نزد پروردگار و فراوانی خیرات و بركات آن برای مردم است.
این صفت در دو مورد در وصف قرآن آمده است: ق وَالْقُرْآنِ الْمجِیدِ؛ ق:1؛ «ق؛ سوگند به قرآن پربركت»؛ بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ؛ بروج:21؛ «بلكه آن قرآن پربركت است».
گویا اصل معنای «مجد» وسعت است(2) و توصیف ذات الهی به «مجید» به لحاظ وسعت رحمت وجود او، و وجه توصیف قرآن به مجید، وسعت بركات آن است.
این كلمه در چهار مورد در وصف قرآن آمده است:وَهذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ؛ انعام:92 و 155؛ «و این كتاب بابركتی است كه آن را فرو فرستادیم».(3)
«مبارك» اسم مفعول از بارك است كه هم متعدی به كار رفته و هم با «فی» و «علی» متعدی میشود و در وصف اشخاص، اشیا، زمان و مكان به كار میرود؛ مانند: وَجَعَلَنِی مُبارَكاً؛ مریم:31؛ «مرا مبارك قرار داد»؛ شَجَرَة مُبارَكَة؛ نور:35؛ «و درختی بابركت»؛ فِی لَیْلَة مُبارَكَة؛ دخان:3؛ «در شبی بابركت»؛ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ؛ قصص:30؛ «در قطعه (سرزمین) بابركت». مبارك به معنای بابركت و اصل معنای بركت، ثبوت است. «بِرْكه» به مكانی گفته میشود كه آب در آن جمع شده (از جریان افتاده و ثابت شده) باشد و بركت، یعنی خیر ثابت.(4) قرآن به مبارك وصف میشود؛ چراكه منبع و مجمع خیرات ثابت بیشمار است.
1. ر.ك: نمل:29 (جماد)، لقمان:10 (نبات)، دخان:17 (انسان)، یوسف:31 و تکویر:19 (فرشته)، مؤمنون:116 (عرش)، نمل:29 و انفطار:6 (خداوند).
2. در مفردات راغب آمده است: المَجْد: السعة فی الكرم والجلال واصل المجد من قولهم: مَجَدت الابل: اذا حصلت فی مرعیً كثیر واسع.
3. و دو مورد دیگر عبارتاند از: ص:29 و انبیاء:50.
4. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
احسنالحدیث یك بار در آیه 23 سوره زمر درباره قرآن به كار برده شده و به معنای بهترین سخن است: اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً؛ «خداوند، بهترین گفتار را به صورت كتابی همگون فرو فرستاد».
این كلمه فقط در آیه 41 سوره فصلت در وصف قرآن آمده است: إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ؛ «و راستی كه آن (قرآن) كتابی شكستناپذیر است كه باطل به هیچ وجه به آن روی نمیآورد». گویا عزیز از «ارض عزاز» به معنای زمین سخت گرفته شده و معنای آن دشوار، نیرومند، غالب و شكستناپذیر است.(1) در اینجا ظاهراً معنای اخیر اراده شده است و مؤیّد آن، جمله «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ» میباشد. البته از منظری هم میتوان این صفت را از مجموعه صفاتی دانست كه بر اتقان مضامین و محتوای قرآن دلالت دارد.
این تعبیر فقط یك بار درباره قرآن به كار رفته است: وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ؛ زخرف:4؛ «و به راستی كه قرآن، در كتاب مادر (ام الكتاب) نزد ما والا و مستحكم است». «علیّ» صفت مشبهه از علوّ به معنای بلندی و والایی است و در امور حسی، اعتباری و معنوی به كار میرود.(2) استعمال آن در مورد قرآن میتواند اشاره به علو اعتباری آن باشد به معنای «بلندمرتبه و شریف»؛ ولی با توجه به ظرفهایی كه در این آیه برای آن ذكر شده، (فِی أُمِّ الْكِتابِ لَدَیْنا) باید گفت: قرآن به لحاظ مقام معنوی دارای علو حقیقی است؛ یعنی حقیقت آن در لوح محفوظ و نزد خدای متعال است؛ نه آنچه نقش بسته بر كاغذ و ادا شونده با الفاظ و نزد ماست.
1. ر.ك: احمد بن فارس،همان؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر و راغب اصفهانی، همان.
2. ر.ك: احمد ابن فارس،همان؛ اسماعیل بن حماد جوهری، همان؛ راغب اصفهانی، همان و المعجم الوسیط.
برخی از اوصاف و عناوین، نسبت و وضعیت قرآن را در ارتباط با كتابهای پیشین آسمانی بیان میدارند:
خداوند متعال در برخی آیات وصف «تصدیق» و «مصدق» را در مورد قرآن به كار برده است: ولكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ؛ یونس:37؛ «بلكه تصدیقكننده (و گواه درستی) كتابهای پیش از آن است»؛(1)مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ؛ بقره:89 و 91؛ «تصدیقكننده آنچه نزد آنان (یهودیان) است».(2)
در همه این موارد منظور این است كه قرآن مجید، نزول كتابهای پیشین (تورات و انجیل) را از طرف خدای متعال تصدیق میكند؛ البته روشن است كه لازمه آن، تصدیق همة محتویات كتابهایی كه امروز به نام تورات و انجیل نامیده میشوند، نیست.(3)
این كلمه فقط در آیة 48 مائده در وصف قرآن آمده است: مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛ «در حالی كه تصدیقكنندة كتابهای پیشین و مشرف بر آنان است».
واژه «مهیمن» از «هیمن علی كذا» به معنای «صار قیّماً وحافظاً علیه» گرفته شده است. برخی ریشه اصلی آن را «ایمن» به معنای «صار رقیباً وشاهداً» دانستهاند.(4) در هر حال، نوعی تسلط و اشراف در این واژه لحاظ گردیده است و بدان جهت بر قرآن اطلاق شده كه این كتاب بر سایر كتابهای آسمانی اشراف و سیطره دارد و در نتیجه میتواند
1. و نیز یوسف:111.
2. همچنین تعبیرهای مصدق (انعام:92)؛ مصدق لما معكم (بقره:41 و نساء:47)؛ مصدقاً لما بین یدیه (بقره:97، آل عمران:3، مائده:47، فاطر:31 و احقاف:30) در قرآن آمده است.
3. در مبحث ادله از سوی خدا بودن قرآن (فصل سوم)، وجه دیگری برای كاربرد این دو واژه خواهد آمد.
4. ر.ك: محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط و المعجم الوسیط.
بعضی از احكام آنها را نسخ و بعضی دیگر را امضا و تثبیت كند؛ البته از اطلاق این واژه بر قرآن نمیتوان نتیجه گرفت كه این كتاب، كلیه احكام و معارف كتابهای آسمانی پیشین را در بردارد.
دسته دیگری از عناوین بر درستی و اتقان محتوا و روشنی مفاهیم قرآن دلالت دارد؛ مفاهیمی كه قوای فكری و عقلانی انسان را تغذیه و حق و باطل را از یكدیگر جدا میسازد:
در چهار مورد خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است كه ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ؛ بقره:120 و 145؛ «آنچه از علم به سوی تو آمد»(1) كه تنها مصداق مورد نظر آیه از علم یا یكی از مصادیق آن و دستكم سبب حصول علم را میتوان قرآن دانست.
خداوند در آیه 173 سورة نساء میفرماید: قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ؛ «به تحقیق كه برهانی از سوی خداوندگارتان برایتان آمده است». معنای برهان در این آیة شریفه، دلیل روشنی است كه جای شك و شبههای باقی نگذارد و منظور از آن قرآن است.
در آیه 138 سورة آل عمران چنین آمده است: هذا بَیانٌ لِلنّاسِ؛ «این (قرآن) روشنگری برای مردم است». و در آیه 89 نحل نیز فرموده است: وَنَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْء؛ «و بر تو كتاب را فرو فرستادیم كه بیانگر همه چیز است».
1. نیز آل عمران:61 و رعد:37.
در آیه 157 سورة انعام آمده: فَقَدْ جاءَكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ؛ «به تحقیق كه برای شما دلیل روشنی از سوی خداوندگارتان آمد». احتمالاً مصداق بیّنه در آیات 57 انعام، 17 هود، 133 طه و 14 محمد(صلى الله علیه وآله) و نیز منظور از البیّنة در آیه اول و چهارم سورة بیّنه، قرآن است.
خداوند متعال در آیه 185 بقره در وصف قرآن میفرماید: وَبَیِّنات مِنَ الْهُدی؛ «و دلایل روشنی از هدایت» و ظاهراً مراد از البینات در برخی آیات نیز قرآن است(1) و قبلاً گفته شد كه آیات قرآن در مواردی به بینات توصیف شده است.
«بیان» مصدر فعل لازم، به معنای واضح و روشن شدن است و به معنای مصدر و اسم فاعل متعدی (روشن كردن و روشنكننده) نیز به كار میرود؛(2) «بیّنه» صفت مشبهه از فعل متعدی، به معنای روشنكننده است؛ و «تبیان» مصدر سماعی از فعل متعدی به معنای روشن كردن است.(3)
«مبین» نیز كه پیش از این گذشت، از همین ماده، یعنی اسم فاعل از «اَبانَ» است و به معنای لازم و متعدی (روشن و روشنكننده) استعمال میشود.
اطلاق بیان و تبیان بر قرآن، بدین لحاظ است كه این كتاب، همة حقایقی را كه بشر باید از آنها آگاه باشد و بدون آگاهی از آنها نمیتواند راه سعادت را بپیماید، روشن میكند؛ و ظاهراً منظور از «تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْء» نیز روشن ساختن اموری است كه بیان آنها در شأن قرآن میباشد.
كلمة «شیء» مقیّد است و قید آن، از قراین مقامی و مناسبت حكم و موضوع فهمیده میشود؛(4) چنانكه منظور از «كل شیء» در آیه 23 نمل كه میفرماید: وَأُوتِیَتْ
1. مانند بقره:209 و 253؛ آل عمران:86 و مؤمن:66.
2. ر.ک: محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح و المعجم الوسیط.
3. ر.ک: همان.
4. توضیح بیشتر درباره این آیه، در جلد دوم كتاب قرآنشناسی مبحث جامعیت قرآن خواهد آمد.
مِنْ كُلِّ شَیْء؛ «و از هر چیز (مربوط به حكومت) به او (ملكه سبا) داده شده بود»، همة لوازم سلطنت است، نه همه اشیای جهان هستی.
در آیة 129 بقره، 164 آل عمران و 2 جمعه درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین آمده است: وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ؛ «و كتاب و حكمت بدیشان میآموزد».(1) و در آیات 4 و 5 سوره قمر میفرماید: وَلَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الأْنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ * حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ؛ «و قطعاً از اخبار (گذشتگان) آنچه سبب انزجار (از كفر) است، برایشان آمد؛ حكمتی رسا، پس هشدارها سودی نمیبخشد».
منظور از كلمه «الحكمة» كه در چندین آیه بر الكتاب عطف شده، ظاهراً همان حكمتهای مندرج در كتاب و از باب ذكر خاص بعد از عام، یا به تعبیر دقیقتر، ذكر جزء بعد از كل است. البته این احتمال وجود دارد كه منظور از «الكتاب» در این آیات، خصوص قوانین یا سایر اجزای كتاب (غیر از حكمت) باشد كه در این صورت، از قبیل عطف متباینان خواهد بود. در هر صورت، مقصود از حكمت، بخشی از قرآن است و آیة 39 سورة اسراء كه بعد از چند دستور حكیمانه میفرماید: ذلِكَ مِمّا أَوْحی إِلَیْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ؛ «آن (سفارشها) از حكمتهایی است كه خداوندگارت به تو وحی كرده»، مؤید این برداشت است. همین آیه نیز این احتمال را كه منظور از «الحكمة» خصوص حكمت نظری باشد، تضعیف میكند؛ زیرا این آیات، حكمت نظری و عملی را در بردارد.(2)
در آیة 37 رعد آمده است: وَكَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِیّاً؛ «و بدینسان آن (قرآن) را فرمانی عربی نازل كردیم» كه مقصود از آن قرآن است. برای حكم در این آیه دو معنای متفاوت
1. نیز در آیات بقره:152 و 213؛ نساء:113 و احزاب:34، عنوان «حكمت» بر قرآن اطلاق شده است.
2. چنانكه خواهد آمد این عنوان در آیة 5 قمر به وصف بالغه توصیف شده است.
ذكر شده است: نخست به معنای دستورالعمل قطعی یا قضاوت مخصوص در امور مورد اختلاف؛ و قرآن مجید، از آن جهت كه در بردارنده احكام الزامی است و بین مردم، بهویژه در امور مورد اختلاف، قضاوت میكند، حكم نامیده شده است. دوم به معنای حكمت است و بر قرآن به سبب اشتمال بر معارف الهی، «حكم» اطلاق شده است. گویا معنای اول، با سیاق آیه سازگارتر است.
این عنوان میتواند به لحاظ آنكه مبین روشنگری قرآن نسبت به امور مورد نیاز انسان است، در دهمین دسته از عناوین نیز قرار گیرد.
لفظ «الحكیم» در چهار آیه، به صورت صفت برای قرآن مجید آمده است: «الم * تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ الْحَكِیمِ؛ یونس:1، لقمان:2؛ «الم. آن آیات كتاب باحكمت است».(1)
حكیم به معنای صاحب حكمت است و توصیف قرآن به آن به سبب اشتمال این كتاب بر معارف یقینی (حكمت نظری) یا دستورهای حكیمانه (حكمت عملی) و یا هر دوی آنهاست. احتمال دیگر در معنای حكیم آن است كه محكم به معنای متقن و غیر قابل نقض باشد؛ چنانكه در آیة اول از سورة هود میفرماید: كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ؛ «كتابی كه آیاتش استحكام یافته است».(2) در اطلاق حكیم به معنای محكم بر قرآن، عدم اختلاف و تناقض، نسخ ناشدنی یا محفوظ بودن آن از تغییر و تحریف لحاظ شده است.
با توجه به اینكه احتمال دارد در آیة 4 زخرف منظور، مرتبه وجود بسیط قرآن قبل از نزول به این جهان باشد، مجموع احتمالات درباره حكیم به سه احتمال میرسد:
الف) حكیم یعنی باحكمت؛ ب) حكیم یعنی محكم و متقن؛ ج) حكیم یعنی دارای حقیقت بسیط. احتمال اخیر در آیة 4 زخرف، با توجه به ظرفهای «فِی أُمِّ الْكِتابِ» و «لدینا» روشنتر است. احتمالات دیگری نیز ذكر شده كه چندان حایز اهمیت نیست؛ از
1. نیز همین وصف در آیه 58 آل عمران با تعبیر «الذکر الحکیم» و در آیه 4 زخرف به صورت نکره آمده است.
2. بیان دیگری از «إحكام آیات» كه در این آیه شریفه مطرح شده، در مبحث نزول تدریجی قرآن خواهد آمد.
جمله آنكه منظور از حكیم، حاكم بین حق و باطل یا حاكم به حلال و حرام یا حاكم به بهشت و دوزخ (برای مطیع و عاصی) است.(1)
در آیة اول سورة فرقان، از قرآن مجید با وصف فرقان یاد شده است: تَبارَكَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَكُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً؛ «خجسته باد كسی كه بر بنده خود فرقان (جداسازنده حق از باطل) را فرو فرستاد تا هشدار دهندهای برای جهانیان باشد». ظاهراً منظور از «الفرقان» در آیة 185 بقره و 3 آل عمران نیز قرآن است.
مادّة «فرق» به معنای جدا كردن و تمییز دادن و «فرقان» مصدر یا اسم مصدر است.(2) تعبیر فرق به معنای حسی آن، در آیة 50 سورة بقره در قرآن به كار رفته است: وَإِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناكُمْ وَأَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ؛ «و به یاد آورید آنگاه را كه برایتان دریا را شكافتیم؛ پس شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالی كه نظاره میكردید، غرق كردیم» که منظور، شكافتن رود نیل برای بنیاسرائیل است.
كلمه «فرقان» گرچه ممكن است به معنای اسم مفعولی، به لحاظ تفرق و تدرّج آیات (متفرق و جدای از هم نازل شدن)، بر قرآن اطلاق شود، ولی ظاهراً در همه مواردی كه در مورد قرآن (یا تورات) به كار رفته، به معنای اسم فاعل (جداکننده و تمییزدهنده) و به لحاظ تمییز دادن بین حق و باطل است.
این وصف فقط در آیة 13 طارق آمده است: إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَما هُوَ بِالْهَزْلِ؛ «و به راستی كه آن (قرآن) گفتاری فیصلهدهنده است و شوخی نیست».
1. سه عنوان علیّ، عزیز و حكیم به لحاظ آنكه علاوه بر ستایشآمیز بودن، بر استواری و والایی و مصونیت قرآن دلالت دارند، میتوانند در دسته جداگانهای نیز قرار گیرند.
2. ر.ك: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن والمعجم الوسیط.
چنانكه پیشتر گفتیم «فصل» مصدر و به معنای جدا كردن دو یا چند چیز از یكدیگر است و در امور مادی، اعتباری و معنوی به كار میرود. فصل، هنگامی كه صفت قول و حكم قرار گیرد، در لازم معنای اصلی به مفهوم قاطع و غیر قابل برگشت، استعمال میشود؛ بنابراین، مقصود از قول فصل بودن قرآن، این میشود كه سخن قاطعِ جدا كننده حق از باطل است و جای ابهام و تردید باقی نمیگذارد؛ از این رو در ادامه میفرماید: وَما هُوَ بِالْهَزْلِ؛ «قرآن شوخی و پوچ نیست و سخنی جدی است».
هر یك از این دو وصف فقط در یك آیه، در وصف قرآن آمده است: وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَیِّماً؛ كهف:1؛ «و برای آن (قرآن) كژی قرار نداد؛ مستقیم و بیانحراف»؛ قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَج؛ زمر:28؛ «قرآنی عربی بدون كژی و انحراف».
قیّم از ماده قیام به معنای راست ایستادن است و هرگاه با حرف جر متعدی شود، معنای برپا كردن، مراقبت و حفظ نمودن را دارد. قیّمِ طفل، كسی است كه كارهای او را انجام میدهد و منافعش را حفظ میكند. گاهی قیّم از قیمت گرفته میشود و به معنای ارزشمند است.(1) قیّم در آیة اول كهف، ظاهراً به معنای مستقیم و بدون انحراف و اعوجاج، و تقریباً معادل با «غَیْرَ ذِی عِوَج» است و جمله «وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» آن را تأیید و تفسیر میكند. «قیّم» در آیة 3 سورة بینه (فِیها كُتُبٌ قَیِّمَةٌ) به معنای ارزشمند، بر قرآن اطلاق شده است.
كلمه «حق» در سی و شش مورد بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ؛ بقره:26؛ «اما كسانی كه ایمان آوردند، میدانند كه به راستی آن (مثل)، حق و از سوی خداوندگارشان است». و در هفت مورد دیگر ظاهراً یا احتمالاً
1. ر.ك: محمد بن منظور، لسان العرب و المعجم الوسیط.
منظور از «الحق» قرآن است.(1) در آیة 51 سورة حاقّه كلمه «حق الیقین» بر قرآن اطلاق شده است. احتمالا منظور از این كلمه در آیة 95 سورة واقعه نیز قرآن است.
«حق»، مصدر و به معنای ثبوت است و در معنای وصفی «ثابت» نیز به كار میرود.(2) هر چیز در ظرف ثبوتش، حق است و بر این اساس، همه موجودات حتی موجودات اعتباری هم به لحاظ ثباتی كه دارند حق نامیده میشوند؛ ولی گاهی حق به معنای ثابتِ دائم و مطلق به كار میرود و در مقابل آن، چیزهای فناپذیر، باطل شمرده میشوند(3) و گاهی به معنای ثابتِ بالذات استعمال میشود كه منحصر به خدای متعال است.
حق به معنای كلام یا اعتقاد یا ادعای مطابق با واقع و تقریباً مرادف با صدق نیز به كار میرود. گفته شده كه اگر نظر به مطابقت حکم (كلام یا اعتقاد) با واقع باشد، لغت «صدق» به كار میرود و اگر نظر به مطابقت واقع با حکم (كلام یا اعتقاد) باشد لفظ «حق» استعمال میشود.(4) واژه حق در مورد اَعمال، به لحاظ آنكه دارای مصالح واقعی هستند و در مورد امور اعتباری، با توجه به ثبوت آنها در ظرف اعتبار نیز استعمال میشود.
كاربرد حق در مورد قرآن یا به لحاظ حقایقی است كه از آنها حكایت میكند؛ یا به لحاظ درست بودن ادعای از سوی خدا بودن آن است.
مصداق «الصدق» در آیة 32 سورة زمر: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَی اللّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ؛ «چه كسی ستمكارتر از آن است كه دروغ بر خدا بسته و چون (سخن) راست (قرآن) برایش آمد، آن را تكذیب میكند»، قرآن است؛ چنانكه ظاهراً مقصود از «الصدق» در آیة 33 همین سوره نیز قرآن است.
1. مائده:48 و 83؛ انعام:57؛ اسراء:81؛ سبأ:49؛ فصلت:53 و زخرف:78.
2. ر.ك: محمد بن منظور، همان؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط و المعجم الوسیط.
3. ر.ك: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
4. ر.ك: نورالدین جزایری، فروق اللغات فی التمییز بین مفاد الكلمات، باب الحاء، الفرق بین الحق و الصدق، ص 106.
در آیة 52 سورة ابراهیم بر قرآن «بلاغ» اطلاق شده است: هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ؛ «این (معارف قرآنی) بیان رسایی برای مردم است». و احتمالاً منظور از «بلاغ» در آیة 35 احقاف نیز قرآن است.
در آیة 5 سوره قمر میفرماید: حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ؛ «حكمتی رسا، پس بیمها و هشدارها سودی نمیبخشد». كلمه «بلاغ» به معنای «ابلاغ» و نیز «كفایت» به كار میرود(1) و در این مورد، هر دو معنا، محتمل است و شاید معنای دوم مناسبتر باشد. «بالغه» كه صفت حكمت قرار گرفته، یا به لحاظ بیان رسای قرآن است كه معارف خود را به گویاترین بیان ادا میكند و یا به لحاظ محتوای آن است كه در نهایتِ صواب و درستی است. معنای دوم با سیاق آیه سازگارتر است.
1. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ماده بلغ.
در این درس سه دسته دیگر از دستههای دهگانه عناوین و اوصاف قرآن به شرح زیر مطرح شد:
دسته چهارم: عناوینی است كه بیانگر اهمیت و فراوانی فواید و بركات قرآن بوده و آن را به دلیل برخورداری از این بركات میستایند؛ مانند: عظیم، ثقیل، كریم، مجید، مبارك، احسنالحدیث، عزیز و علی.
پنجمین دسته، اوصافی است که بیانگر رابطه قرآن با سایر كتابهای آسمانی میباشند؛ مانند: تصدیق و مصدق، و مهیمن.
ششمین دسته عناوینی است كه بیانگر صحت محتوا و اتقان مضامین و روشنی مفاهیم قرآن میباشند؛ مانند: علم، برهان، بینه و بینات، حكمت، حكم، حكیم، فرقان، فصل، قیّم و غیر ذی عوج، حق و حقالیقین، صدق، و بلاغ و بالغه.
چهار دسته دیگر از عناوین باقیمانده در درس بعد خواهد آمد.
1. قرآن كریم با دیگر كتابهای آسمانی چه رابطهای دارد و كدام عنوانها بیانگر آن است؟
2. راز اطلاق واژة «حكیم» بر قرآن چیست؟
3. درباره مفهوم واژههای حق و صدق توضیح دهید و موارد كاربرد این دو را در قرآن با هم مقایسه كنید.
برای آگاهی بیشتر در مورد اوصاف و عناوین قرآن، ر.ك:
1. كتب تفسیر، ذیل واژههای ذكر شده در آیات مربوط.
2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 21 ـ 52.
3. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، ج 1، نوع 17، ص 178 ـ 181 و 185.
4. زركشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت: دار الفكر، نوع 15، ج 1، ص 343 ـ 358.
5. رامیار، محمود، چاپ دوم، تاریخ قرآن، تهران: امیركبیر، 1362، ص 9ـ32.
6. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م، ص 17 ـ 21.
7. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ذیل مواد واژههای مربوط.
8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات «القرآن»، تهران: بنگاه ترجمه و نشر، 1360، ذیل مواد واژههای مربوط.
عناوین بیانگر غفلتزدا و زمینهساز بودن قرآن نسبت به پذیرش حق
عناوین بیانگر برانگیزنده بودن قرآن
عنوان بیانگر شفا بودن قرآن برای امراض باطنی
عناوین بیانگر روشنگری قرآن نسبت به همه مراحل كمال یا ابعاد انسان
فهرست عناوین و اوصاف مستقل و تبعی
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. از عناوین بیانگر غفلتزدا بودن قرآن، «ذكر»، «ذكری» و «تذكرة» را توضیح دهد؛
2. مقصود از اطلاق «بشیر»، «نذیر» و «عذر» بر قرآن را بیان كند؛
3. وجه اطلاق «شفاء» بر قرآن را بداند؛
4. هر یك از عناوین بیانگر ویژگی روشنگری و هدایتگری قرآن نسبت به تمام مراحل كمال وجودی انسان را تشریح كند؛
5. اوصاف و عناوین قرآن را بر اساس مستقل و تبعی بودن دستهبندی كند.
... ثم انزل علیه الكتاب نوراً لا تطفأ مصابیحه وفرقاناً لا یخمد برهانه وتبیاناً لا تهدم اركانه وشفاءً لا تخشی استقامه وعزاً لا تهزم انصاره وحقّاً لا تخذل اعوانه وهدی لمن أنتم به وعذراً لم انتحله وبرهاناً لمن تكلم به وآیة لمن توسم وعلماً لمن وعی؛ پس قرآن را بر او فرو فرستاد (قرآن) نوری است كه خاموشی ندارد، جدا كننده حق و باطل است كه درخشش برهانش خاموشی نگیرد، روشنگری است كه ستونهای آن خراب نشود، شفابخشی است كه از او خوف بیماری نرود، قدرتی است كه یاورانش شكست نمیپذیرند و حقی است كه حامیانش مغلوب (و خوار) نگردند.
(نهج البلاغه، خطبه 198)
بعضی از عناوین دلالت بر این دارند كه قرآن دل را بیدار و از غفلت خارج و برای پذیرش حق آماده میسازد:
كلمه «الذكر» در هشت مورد بر قرآن اطلاق شده است.(1) در آیة 58 آل عمران نیز
1. حجر:6 و 9؛ نحل:44؛ یس:11؛ ص:8؛ فصلت:41؛ قمر:25 و قلم:51.
همراه با وصف حكیم در مورد قرآن به كار رفته است: ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَیْكَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِیمِ؛ «آن (حقایق) كه بر تو تلاوت میكنیم، از آیات (الهی) و یادآوری با حكمت است».(1) كلمة «ذكر» (بدون الف و لام) نیز در سه مورد بر قرآن اطلاق شده است.(2) در آیة 50 انبیاء با وصف مبارك: وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ...؛ «و این (قرآن) یادآور مباركی است كه فرو فرستادیم»، و در موارد دیگری با تعبیر «ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»،(3) «لَذِكْرٌ لَّكَ»،(4) «ذِكْرُ مَن مَّعِیَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِی»،(5) «ذِكْرِی»(6) و «ذْكُرْكُمْ»(7) آمده و مراد از آن در تمام این موارد قرآن است.(8) در اول سوره ص نیز میفرماید: ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّكْرِ؛ «سوگند به قرآن یادآور».
در آیات ذیل، واژه ذكری بر قرآن اطلاق شده است: إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَی لِلْعَالَمِینَ؛ انعام:90؛ «آن (قرآن) جز یادآوری برای جهانیان (چیز دیگری) نیست»؛ وَذِكْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ؛ اعراف:2؛ «و یادآوری برای مؤمنان است»؛ وَجَاءكَ فِی هَـذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ؛ هود:120؛ «و تو را در این (قرآن یا داستانها سخنِ) حق و پند و یادآوری برای مؤمنان آمد»؛ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَی لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛ عنكبوت:51؛ «به راستی در آن (قرآن) برای مردمی كه ایمان میآورند رحمت و یادآوری است».
1. در سه مورد احتمالاً مراد از «الذكر» قرآن است: فرقان:18 و 29 و زخرف:5.
2. یس:69؛ طه:99؛ طلاق:10. در آیه 49 ص، 3 صافات و 5 مرسلات نیز احتمالاً منظور از « ذكر» قرآن است.
3. یوسف:104؛ ص:87؛ تكویر:27 و قلم:52.
4. زخرف:44.
5. انبیاء:24.
6. ص:8.
7. انبیاء:10.
8. احتمالاً مصداق «ذكری» در آیات 101 كهف، 124 طه و 110 مؤمنون و «ذكر ربهم» در آیه 42 انبیا و «ذكر الرحمن» در 36 زخرف و «ذكرنا» در 28 كهف و 29 نجم و «ذكرهم» مكرر در آیه 71 مؤمنون، قرآن است.
در برخی آیات قرآن وصف «تَذْكِرَةً» برای قرآن آمده است؛ مانند: وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ؛ حاقه:48؛ «و راستی كه قرآن پند و یادآوری برای پرهیزكاران است».(1)
«ذكر» به معنای یاد كردن و به یاد داشتن است و به معنای به زبان آوردنِ نام یا سخن گفتن درباره كسی نیز به كار میرود (چون لازم غالبی یاد كردن كسی، به زبان آوردن نام اوست) و به معنای صیت و آوازه، ثناء، و شرف نیز استعمال میشود.(2) واژه ذكر بر چیزی كه موجب یادآوری، عبرت و پند گرفتن شود نیز اطلاق میگردد. ذكری و تذكرة نیز از همین ماده و به معنای یادبود و یادآوری است.
اطلاق ذكر بر قرآن یا به این مناسبت است كه مردم را به یاد خدا (یا همه آنچه را كه باید به یاد داشته باشند) میاندازد؛ یا به جهت یادآوری و نقل داستان پیشینیان یا مواعظ و اندرزهای آنان است. اگر تقابل آن را با غفلت در نظر بگیریم و به آیاتی كه منشأ سقوط و شقاوت انسان را غفلت میدانند توجه كنیم، همانند آیه: أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ اعراف:179؛ «آنان چون چارپایاناند؛ بلكه از چارپایان گمراهترند. آنان (در واقع) همان بیخبراناند»، اهمیت این وصف قرآن به خوبی ظاهر میشود. توضیح آنكه انسان در آغاز زندگی، مانند حیوانات تابع غرایز و امیال نفسانی است و تمام همت او صرف ارضای آنها میشود و افراد، معمولاً توجهی به راز آفرینش خود و هدف نهایی زندگی ندارند و دركهای فطری و حضوری ایشان نیز مبهم و ناآگاهانه است. تعبیری كه از این حالت حكایت میكند، همان «غفلت» است، و نخستین هدف پیامبران و كتابهای آسمانی این است كه بشر را از این حالت خارج سازند و به فكر و اندیشه وادارند و به آگاهی، هشیاری و بیداری برسانند: «لیستأدوهم میثاق فطرته و یذكّروهم منسیّ نعمته».(3) به عبارت دیگر، او را از مرز حیوانیت گذرانده،
1. و در موارد دیگری نیز آمده است: طه:3؛ مزمل:19؛ دهر:29؛ مدثر:54؛ عبس:11 و مدثر:49.
2. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین و محمد بن منظور، لسان العرب.
3. (خداوند پیامبران خود را برانگیخت) تا عهد و پیمان الهی را كه فطری آنان بود، از آنان طلب و نعمت فراموش شده را یادآوریشان كنند (نهج البلاغه، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، خطبه اول، ص 33).
وارد قلمرو انسانیت كنند؛ بر این اساس میتوان گفت كه قرآن كریم هم به همین مناسبت، ذكر نامیده شده است: وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ؛ قمر:17؛ «و ما به تحقیق قرآن را برای پند گرفتن آسان ساختیم. پس آیا پندپذیری هست؟»
در آیات 138 آل عمران و 34 نور آمده است: وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ؛ «و پندی برای پرهیزكاران است». نیز در آیه 57 یونس میفرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ؛ «ای مردم به تحقیق شما را از سوی خداوندگارتان پندی آمد».(1)
«موعظه» اسم مصدر از وعظ و به معنای پند و اندرز است(2) و بر حادثهای كه موجب عبرت گردد نیز اطلاق میشود؛(3) مانند آیه 66 سوره بقره: فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ؛ «پس (مسخ) آن (گروه از یهودیان) را عبرتی برای معاصران و آیندگان آنان و پندی برای پرهیزكاران قرار دادیم». موعظه در حقیقت عبارت است از چیزی كه موجب رقّت و نرمی دل میشود؛ آن را به سوی خدا و پذیرفتن حق مایل ساخته، از سركشی، طغیان، تمرد و عصیان بازمیدارد؛ بنابراین نهتنها برای فهماندن مطلب، بلكه برای تأثر قلب و رام شدن آن انجام میگیرد؛ به عبارت دیگر سر و كار آن با دل است نه با عقل.
گروه دیگری از اوصاف و عناوین قرآن دلالت بر جنبه برانگیزانندگی آن دارد. این عناوین بیانگر این نكته است كه قرآن كریم مخاطب خود را به حركت و فعالیت در جهت كمال وامیدارد:
1. نیز در آیه 120 هود همین وصف آمده است.
2. ر.ك: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح.
3. ر.ك: المعجم الوسیط.
در آیة 4 فصلت آمده است: بَشِیرًا وَنَذِیرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ؛ «(قرآن كتابی است) بشارت و بیم دهنده؛ پس بسیاری از آنان روی گرداندند و در نتیجه حرفشنوی ندارند».(1) در برخی آیات، قرآن كریم با عنوان «بشری» وصف شده است.(2) همچنین در آیه 6 مرسلات آمده است: فَالْمُلْقِیَاتِ ذِكْرًا عُذْرًا أَوْ نُذْرًا؛ «پس سوگند به فرشتگان القا كننده آیات پندآموز قرآن، به منظور آنكه پوزش یا بیمی باشد».
«بشری» مانند بشارت و به معنای مژده و خبر شادیبخش است و آورنده آن را بشیر میگویند.(3) «انذار» خبر دادن از چیز ترسآوری است كه بتوان از آن، تحفظ و خودنگهداری كرد. «نذیر» به معنای انذار و نیز به معنای منذر (بیم دهنده) استعمال میشود و گاهی بر آنچه باید از آن بیم داشت (متعلق انذار) نیز اطلاق میگردد.(4) نُذر بر وزن قفل نیز مصدر و به معنای انذار است.(5)
اطلاق بشیر و نذیر بر قرآن بدین لحاظ است كه خبرهای شادكننده برای اهل ایمان و اطاعت، و خبرهای ترسآور برای اهل كفر و عصیان را در بردارد. این اوصاف، از این نظر اهمیت دارد كه انگیزه فعالیتهای انسان، ترس و امید است و فقط شناختن حق و باطل برای انگیزش او كافی نیست؛ البته منشأ ترس، گاهی آلام و رنجهای زودگذر مادی، گاهی عذاب و شكنجه ابدی و گاهی محرومیت از وصال محبوب سرمدی است؛ چنانكه منشأ امید، گاهی لذتها و منافع دنیایی، گاهی نعمتهای جاودانی و گاهی قرب و رضوان الهی است.(6) مردمی كه هنوز به آخرت و جهان ابدی ایمان نیاوردهاند، ترسشان از
1. احتمالاً منظور از نذیر در آیات 1 فرقان، 56 نجم و 36 مدثر نیز قرآن است.
2. مانند: بقره:97؛ نحل:89 و 102؛ نمل:2 و احقاف:12.
3. ر.ك: محمد بن منظور، لسان العرب؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن و المعجم الوسیط.
4. ر.ك: محمد بن منظور، همان، المعجم الوسیط و راغب اصفهانی، همان.
5. ر.ك: محمد بن منظور، همان؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه 6 مرسلات.
6. امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْتُّجَّارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِیْدِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْرَاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَار؛ همانا گروهی خدای را به خاطر میل (به پاداش) پرستیدند كه این عبادت تاجران است و گروهی خدای را به خاطر ترس (از عذاب) پرستیدند كه این عبادت بردگان است و گروهی خدای را به خاطر سپاسگزاری از او پرستیدند كه این عبادت آزادگان است» (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج41، ص14). امام صادق(علیه السلام) در روایتی عبادت كنندگان را سه دسته كرده و در وصف دسته سوم فرمودند: « وَصِنْفٌ مِنْهُمْ یَعْبُدُونَهُ حُبَّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْكِرَامِ؛ و دستهای از آنان به خاطر (عشق و) محبت به خدا او را میپرستند كه این عبادت كریمان است» (محمدباقر مجلسی، همان، ج8، ص200).
محرومیت مادی و امیدشان به منافع دنیایی است و ضعفا و متوسطان از مؤمنان، ترسشان از عذاب دوزخ و امیدشان به خشنودی و نزدیكی او است.
قرآن شریف دارای همه گونه انذار و تبشیر متناسب با حال و فكر هر دسته از مردم است؛ از این رو در این باب، جامعترین برنامه تربیتی را برای طبقات مختلف مردم كه دارای استعداد، بینش و همتهای متفاوت هستند، در بر دارد و هر كسی را با بیانی كه درخور فهم و استعدادش باشد، به سوی كمال و سعادت سوق میدهد.
«عذر» مصدر و به معنای عذر آوردن و معذور داشتن آمده است.(1) مقصود از اطلاق عذر بر قرآن، آن است كه خداوند با فرو فرستادن قرآن اتمام حجت میكند و یا اینكه قرآن را برای بندگان با ایمان خویش، عذری قرار داده كه با عمل به آن، در پیشگاه خداوند معذور خواهند بود. اتمام حجت، یكی از اهداف قرآن و به طور كلی یكی از اهداف ارسال رسل و انزال كتب آسمانی است كه در بحث اهداف قرآن به آن خواهیم پرداخت.(2) عذر بودن عمل به دستورهای الهی نیز بدان جهت است كه هیچ كس نمیتواند ـ چنانكه باید ـ حق خداوندی را ادا كند.(3)
یكی از عناوین قرآن «شفاء» است كه بر رفع موانع و علاج امراض باطنی انسان دلالت
1. برخی نیز عذر و نذر را جمع عذیر و نذیر دانستهاند (ر.ک: سعید الخوری الشرتونی، اقرب الموارد).
2. ر.ک: جلد دوم قرآنشناسی، مبحث اهداف قرآن.
3. در یك روایت نبوی هم آمده است: «ما عبدناك حق عبادتك وما عرفناك حق معرفتك؛ بار خدایا چنانكه شایسته پرستش تو است، تو را عبادت نكردیم و چنانكه شایسته معرفت تو است، تو را نشناختیم» (محمدباقر مجلسی، همان، ج17، ص23).
دارد. این كلمه در سه مورد به صورت نكره بر قرآن كریم اطلاق شده است: آیه 57 یونس: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ؛ «ای مردم به تحقیق از سوی خداوندگارتان پند و بهبودیبخشِ بیماریهای درون برایتان آمد». و آیه 82 اسراء: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ؛ «و از قرآن آنچه كه بهبودیبخش و رحمت برای مؤمنان است فرو فرستادیم». و آیه 44 فصلت: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاء؛ «(ای پیامبر) بگو آن (قرآن) برای كسانی كه ایمان آوردند، رهنمود و بهبودیبخش است».
«شِفاء» مصدر و به معنای بهبود بخشیدن از بیماری و درمان كردن آن است و به عنوان اسم مصدر، به معنای بهبودی و درمان نیز استعمال و بر دارو و چیزی كه موجب بهبودی میشود نیز اطلاق میگردد.(1)
اطلاق «شفاء» بر قرآن كریم، از نوع سوم و به لحاظ درمان كردن بیماریهای معنوی انسان است؛ چنانكه در آیة 57 یونس به آن تصریح شده است. اختصاص این واژه به مؤمنان در دو آیه دیگر به لحاظ تأثیر فعلی آن است؛ مانند اختصاص دادن هدایت قرآن به «متقین» و «محسنین» كه در بعضی از آیات آمده است.(2)
و سرانجام دستهای از عناوین مربوط به ویژگی روشنگری و هدایتگری قرآن نسبت به تمام مراحل كمال وجودی انسان است. یعنی هم فكر و عقل را در مرحله شناخت هدایت كرده، بینش درست و یقینی به انسان میبخشد و هم به دل روشنی و آگاهی داده، آن را برای گرایش و پذیرش حق مهیا میسازد، و هم روح را گام به گام در سیر
1. ر.ك: خلیل بن احمد فراهیدی، كتاب العین؛ محمد بن منظور، لسان العرب و المعجم الوسیط.
2. روشن است كه شفا بودن قرآن برای امراض معنوی انسان، به معنای نادرستی شفاجویی از آیات قرآن برای امراض بدنی نیست؛ چنانكه صحت استشفا برای امراض بدنی، آن گونه كه از روایات مبارك استفاده میشود، دلیل تعمیم معنای ظاهر این آیات (به حسب استعمال متعارف) به استشفا برای امراض بدنی نیست؛ زیرا ممكن است استفاده مورد نظر در آن روایات از قبیل استناد به بطن آیه یا نوع دیگری باشد.
صعودی، همراهی و راهنمایی میكند تا درجات عالی كمال را یكی پس از دیگری بپیماید و به هدف نهایی برسد:
در بعضی از آیات قرآن كلمه نور به كار رفته كه مقصود از آن قرآن است؛ مانند: وَأَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ نُورًا مُّبِینًا؛ نساء:174؛ «و به سوی شما نوری روشنگر فرو فرستادیم».(1)
اطلاق نور بر قرآن ظاهراً به این لحاظ است كه راه سعادت انسان را روشن و او را از حقایق هستی آگاه میسازد؛ همچنین ممكن است به لحاظ حقیقت متعالی آن باشد كه از سرچشمه بینهایت نور، یعنی خدای متعال صادر شده است و در صورتی كه منظور از نور در آیه نور «مَثَلُ نُورِهِ...» قرآن باشد، وجه اخیر مناسبتر است.
در آیات ذیل، كلمه بصائر به كار رفته است: قَدْ جَاءكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ؛ انعام:104؛ «به تحقیق شما را بصیرتهایی از سوی خداوندگارتان آمد»؛ هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ؛ اعراف:203؛ «این (معارف قرآنی) بصیرتهایی از سوی خداوندگارتان است»؛ هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ؛ جاثیه:20؛ «این (معارف قرآنی) بصیرتهایی برای مردم است».
«بصائر» جمع بصیرت به معنای بینش است و بر چیزهایی مانند دلیل و پند كه موجب بینش عقل و دل میشود نیز اطلاق میگردد.(2) آیات قرآن به انسان امكان میدهد كه راه راست را ببیند و آن را از چاه بازشناسد. چشم دل را بینا میسازد تا حقایق را با نور باطنی ببیند؛ ولی اگر كسی عناد ورزید و چشم خود را بست و نخواست از آن استفاده كند، نتیجه معكوس میگیرد؛ چنانكه ذیل آیه 104 سوره انعام میفرماید: فَمَنْ
1. سایر موارد از این قبیل است: مائده:15؛ اعراف:157؛ شوری:52 و تغابن:8. همچنین احتمالاً منظور از نور در آیات زیر، قرآن است: توبه:32؛ صف:8 و نور:35.
2. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین؛ احمد ابن فارس، معجم مقاییس اللغة و محمد بن منظور، لسان العرب.
أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا؛ «پس هر كس چشم دل را (با قرآن) بینا سازد، به سود او، و هر كس خود را كور باطن كند، به زیان او است». مناسبت ابصار با بصائر روشن است و نیازی به توضیح ندارد. در آیة 44 فصلت نیز آمده است: وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی؛ «و كسانی كه ایمان نمیآورند، در گوشهاشان سنگینی و قرآن بر آنان (سبب) كور باطنی است».
در آیات متعددی قرآن به «هدی» وصف شده است؛ مانند: ذَلِكَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاء؛ انعام:88؛ «آن (قرآن) رهنمود خداوند است كه هر كس را میخواهد با آن راهنمایی میكند».(1) در آیات زیادی بعد از توصیف قرآن به «هدی» طوایف خاصی را ذكر میكند كه مشمول هدایت قرآن بوده و به وسیله آن رهنمون میشوند كه در بحث شرایط بهرهمندی از قرآن(2) خواهد آمد. در مواردی نیز محتمل است كه منظور از «الهدی» قرآن باشد.(3)
این وصف قرآن دلالت دارد بر اینكه انسان به طرف هدف و مقصدی در حركت است و برای شناختن راهی كه او را به هدف برساند، به راهنما نیاز دارد. این وظیفه را قرآن به عهده گرفته است؛ اما اینكه هدف نهایی چیست و راه صحیح آن كدام است و قرآن چگونه بشر را راهنمایی میكند، در بحث اهداف فعل خدا(4) و اهداف قرآن(5) بررسی خواهد شد.
در برخی آیات «رحمت» بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: هُدًی وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛
1. و زمر:23.
2. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، قرآنشناسی، ج 2، مبحث شرایط بهرهمندی از قرآن.
3. نساء:115؛ اعراف:193 و 198؛ توبه:33؛ اسراء:94؛ قصص:57؛ سبأ:32؛ محمد:25 و 32؛ فتح:28؛ نجم:23 و صف:9.
4. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، خداشناسی ( از مجموعه معارف قرآن)، مبحث افعال الهی.
5. ر.ک: جلد دوم قرآنشناسی، مبحث اهداف قرآن.
اعراف:52؛ رهنمود و رحمتی است برای مردمی كه ایمان میآورند.(1) در آیه 51 عنكبوت و 6 دخان نیز تعبیر «رحمة» در مورد نزول قرآن به كار رفته كه ظاهراً صفت قرآن است.
اطلاق «رحمة» بر قرآن بدان جهت است كه از یك سو قرآن با هدایت انسانها و دادن بینشهای ضروری به آنها برای رسیدن به سعادت واقعی، رحمتی عام را برای همه اصناف انسانها فراهم میسازد و از سوی دیگر برای اصناف ویژه انسانها كه به این بینشها و راهنماییها تن میدهند، رحمت خاص الهی را به ارمغان میآورد؛ بنابراین، اختصاص دادن رحمت قرآن به مؤمنان، محسنان، مسلمانان و یقینداران كه در آیات آمده، بدان لحاظ است كه گروههای یاد شده از مواهب آن بهرهمند میشوند و با عمل به آن، در طول سیر تكاملی خود به سوی سعادت، فلاح و قرب به خدا، مشمول رحمت خاصّة الهی میشوند.(2)
گفتیم كه عناوین یاد شده را میتوان از دیدگاههای مختلفی دستهبندی كرد. دستهبندی ارائه شده در این فصل، یك دستهبندی محتوایی بود که برحسب آن، عناوین و اوصاف قرآن به ده دسته تقسیمبندی شد و درباره هر یك از این ده دسته نكات
1. سایر موارد عبارتاند از: یوسف:111؛ نحل:64؛ انعام:157؛ اعراف:203؛ یونس:57؛ اسراء:82؛ نمل:77؛ نحل:89؛ لقمان:3 و جاثیه:20.
2. تعبیرات دیگری در قرآن شریف وجود دارد كه بر این كتاب عزیز قابل انطباق است؛ ولی چون با صراحت بر آن اطلاق نشده، از ذكر آنها در شمار عناوین قرآن خودداری میكنیم. این موارد عبارتاند از: 1. «خیر» در آیه: مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْكُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ؛ «كسانی از اهل كتاب كه كافر شدند و نیز مشركان، خوش ندارند از سوی خداوندگارتان خیری بر شما فرود آید». نیز در آیه 30 نحل آمده است: وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَیْرًا؛ «و (هنگامی كه) به كسانی كه پرهیزكاری كردند گفته شود: خداوندگارتان چه فرو فرستاده است؟ میگویند خیر و نیكی». 2. «روح» در آیه 52 شوری: وَكَذَلِكَ أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا؛ «و بدینسان از فرمان خویش روحی را به تو وحی كردیم». 3. «حبل الله» در آیه 103 آلعمران: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ؛ «و همگان به ریسمان الهی چنگ زنید و پراكنده نشوید». 4. «امراللّه» در آیه 5 طلاق: ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَیْكُمْ؛ «آن فرمان خداست كه به سوی شما فرو فرستاده است». عناوین دیگری نیز وجود دارد كه بر بخشی از قرآن اطلاق شده است؛ مانند «ام الكتاب» در آیه 7 آل عمران: مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ؛ «بخشی از قرآن آیات محكم است. آنها مرجع كتاب (آیات دیگر قرآن) هستند».
مختلفی از قبیل معنا یا معانی لغوی، راز اطلاق هر یك از عناوین و اوصاف یاد شده بر قرآن و وحدت یا تعدد معانی آنها در قرآن توضیحاتی ارائه شد. در پایان این درس، اوصاف و عناوین قرآن را بر اساس مستقل یا تبعی بودن نیز دستهبندی نموده ودر دو جدول جداگانه ارائه مینماییم.
همان گونه كه در درس اول گفتیم منظور از عناوین استقلالی یا مستقل، واژههایی هستند كه به خودی خود و بدون آنكه صفت واژه دیگری قرار گیرند، بر قرآن اطلاق شدهاند. جدول ذیل، این عناوین، تعداد موارد اطلاق شده آنها بر قرآن، همچنین آیات و سورههایی را كه این عناوین در آنها بهكار رفته، نشان میدهد:
آدرس (سوره: آیه) |
تعداد مورد |
عنوان |
ردیف |
بقره:2، 176، 231؛ آل عمران:7 (دو بار)؛ نساء:105، 113، 127، 136 (دو بار)، 140؛ مائده:48؛ انعام:114؛ اعراف:196؛ یونس:1، 37؛ یوسف:1؛ رعد:1؛ حجر:1؛ نحل:64، 89؛ کهف:1؛ مریم:16، 41، 51، 54، 56؛ شعراء:2؛ قصص:2، 86؛ عنکبوت:45، 47، 51؛ لقمان:2؛ سجده:2؛ فاطر:31، 32؛ زمر:1، 2، 41؛ مؤمن:2؛ شوری:17، 52؛ زخرف:2؛ دخان:2؛ جاثیه:2 و احقاف: 2. |
47 |
کتب و کتاب |
1 و 2 |
عبس:13 و بینه:2. |
2 |
صحف |
3 |
طور:34؛ کهف:6؛ واقعه:81 و قلم:44. |
4 |
حدیث و احسنالحدیث |
4 و 5 |
مؤمنون:68؛ قصص:51؛ زمر:18؛ مزمل:5؛ طارق:13 و حاقه:40. |
6 |
قول |
6 |
بقره:75؛ توبه:6؛ فتح:15 و کهف:27. |
3و1 |
کلام الله و کلمات الله |
7 و 8 |
آدرس (سوره: آیه) |
تعداد مورد |
عنوان |
ردیف |
بقره:185؛ نساء:82؛ مائده:101؛ انعام:19؛ اعراف:204؛ توبه:111؛ یونس:37؛ یوسف:3؛ حجر:87، 91؛ نحل:98؛ اسراء:9، 41، 45، 46، 60، 82، 88، 89؛ کهف:54؛ طه:2، 114؛ فرقان:30، 32؛ نمل:1، 6، 76، 92؛ قصص:85؛ روم:58؛ سبأ:31؛ زخرف:31؛ احقاف:29؛ محمد:24؛ ق:1، 45؛ قمر:17، 22، 32، 40؛ رحمن:2؛ حشر:21؛ مزمل:4، 20؛ دهر:23 و انشقاق:21. |
50 |
القرآن |
9 |
شعراء:192؛ فصلت:2، 42؛ واقعه:80؛ حاقه:43؛ اسراء:106؛ دهر:23؛ انعام:114. |
5 و3 |
تنزیل و منزّل |
10و11 |
سجده:2؛ زمر:1؛ غافر:2؛ جاثیه:2 و احقاف:2. |
5 |
تنزیل الکتاب |
|
آل عمران:58، 118؛ بقره:219، 266؛ مائده:75؛ انعام:46، 55، 65، 97، 105، 126؛ اعراف:32، 58، 174؛ توبه:11؛ یونس:5، 24؛ رعد:2؛ نور:18، 58، 61؛ روم:28 و حدید:17. |
24 |
آیات |
12 |
بقره:252؛ آلعمران:101، 108؛ قصص:87؛ احزاب:34 و جاثیه:8، 6. |
7 |
آیات الله |
|
كهف:22، 57؛ مؤمنون:58؛ فرقان:73 و جاثیه:11. |
5 |
آیات + رب |
|
بقره:41؛ مائده:44؛ اعراف:146 و زمر:58. |
4 |
آیاتی |
|
بقره:187، 221، 242؛ آل عمران:103، 164؛ مائده:89؛ انعام:21، 118؛ انفال:2؛ توبه:65؛ یونس:17؛ هود:1؛ نور:59؛ ص:29؛ فصلت:3؛ جاثیه:6 و جمعه:2. |
17 |
آیاته |
|
بقره:151؛ نساء:56؛ انعام:54، 68، 150، 157؛ اعراف:182؛ انفال:31؛ حج:51، 72؛ نمل:81؛ قصص:45؛ عنكبوت:47، 49؛ روم:53؛ لقمان:7؛ سبأ:5، 38؛ فصلت:28، 40؛ شوری:35؛ قلم:15؛ مدثر:16 و مطففین:13. |
24 |
آیاتنا |
آدرس (سوره: آیه) |
تعداد مورد |
عنوان |
ردیف |
بقره:99؛ حج:16؛ عنكبوت:49؛ حدید:9 و مجادله:5. |
5 |
آیات بینات |
ادامه 12 |
یونس:15؛ مریم:73؛ حج:72؛ سبأ:43 و احقاف:7. |
6 |
آیاتنا بینات |
|
نور:43 و 46. |
2 |
آیات مبینات |
|
بقره:26، 91، 144، 147، 149؛ آل عمران:60؛ نساء:170؛ مائده:84؛ انعام:5، 66؛ یونس:94، 108؛ هود:17، 120؛ رعد:1، 19؛ كهف:29؛ حج:54؛ مؤمنون:70، 90؛ قصص:48، 53؛ عنكبوت:68؛ سجده:3؛ سبأ:6، 43؛ فاطر:31؛ صافات:37؛ زخرف:29، 30؛ احقاف:7؛ محمد:2، 3؛ ق:5؛ حدید:16 و ممتحنه:1. |
36 |
حق |
13 |
مائده:48، 83؛ انعام:57؛ اسراء:81؛ سبأ:49؛ فصلت:53 و زخرف:78. |
7 |
الحق |
|
حاقه:51 و واقعه:95. |
2 |
حق الیقین |
14 |
زمر:32، 33. |
2 |
صدق |
15 |
بقره:120، 145؛ آل عمران:61 و رعد:37. |
4 |
علم |
16 |
نساء:173. |
1 |
برهان |
17 |
آل عمران:138 و نحل:89. |
2 |
بیان و تبیان |
18و19 |
انعام: 57، 157؛ هود:17؛ طه:133؛ محمد:14 و بینه:1 و 4. |
7 |
بینة |
20 |
بقره:185، 209، 253؛ آل عمران:86 و مؤمن:66. |
5 |
بینات |
21 |
ابراهیم:52؛ احقاف:35 و قمر:5. |
3 |
بلاغ و بالغة |
22و23 |
بقره:129، 152، 231؛ آل عمران:164؛ جمعه:2؛ نساء:113؛ احزاب:34؛ قمر:5 و اسراء:39. |
9 |
حکمت |
24 |
رعد: 37. |
1 |
حکم |
25 |
فرقان:1؛ بقره:185 و آل عمران:3. |
3 |
فرقان |
26 |
آدرس (سوره: آیه) |
تعداد مورد |
عنوان |
ردیف |
انعام:114؛ یونس:37 و یوسف:111. |
3 |
تفصیل و مفصل |
27و28 |
طارق:13 و انعام:97. |
2 |
فصل |
|
نساء:174؛ مائده:15؛ اعراف:157؛ شوری:52؛ تغابن:8؛ توبه:32؛ صف:8 و نور:35. |
8 |
نور |
29 |
انعام:104؛ اعراف:203 و جاثیه:20. |
3 |
بصائر |
30 |
جاثیه:11؛ بقره:185؛ انعام:88، 157؛ زمر:23 و جن:13. |
6 |
هدی |
31 |
نساء:115؛ اعراف:193، 198؛ توبه:33؛ اسراء:94؛ قصص:57؛ سبأ:32؛ محمد:25، 32؛ فتح:28؛ نجم:23 و صف:9. |
12 |
الهدی |
|
حجر:6، 9؛ نحل:44؛ یس:11؛ ص:8؛ فصلت:41؛ قمر:25 و قلم:51. |
8 |
الذکر |
32 |
یس:69؛ طه:99 و طلاق:10. |
3 |
ذکر |
|
انعام:90؛ اعراف:2؛ هود:120 و عنكبوت:51. |
4 |
ذکری |
33 |
طه:3؛ حاقه:48؛ مزمل:19؛ دهر:29؛ مدثر:54 و عبس:11. |
6 |
تذکرة |
34 |
مدثر:49. |
1 |
التذکرة |
|
آل عمران:138؛ نور:34؛ یونس:57؛ هود:120 و بقره:66. |
5 |
موعظة |
35 |
فصلت:4؛ فرقان:1؛ نجم:56؛ مدثر:36؛ بقره:97؛ نحل:89، 102؛ نمل:2؛ احقاف:12 و مرسلات:6. |
10 |
بشیر و بشری و نذیر و عذر و نذر |
36ـ39 |
یونس:57؛ اسراء:82 و فصلت:44. |
3 |
شفاء |
40 |
انعام:157؛ اعراف:52؛ یوسف:111؛ نحل:64؛ اعراف:203؛ یونس:57؛ اسراء:82؛ نمل:77؛ نحل:82؛ لقمان:3؛ جاثیه:20؛ عنكبوت:56 و دخان:6. |
13 |
رحمت |
41 |
نجم:4 و انبیاء:45. |
2 |
وحی |
42 |
عناوین تبعی، عناوین و اوصافی هستند كه صفت واژه دیگری قرار گرفتهاند. تعداد عناوین تبعی هیجده عنوان است كه جدول ذیلْ این عناوین، تعداد موارد اطلاق شده بر قرآن و همچنین آیات و سورههایی را كه این عناوین در آنها بر قرآن اطلاق شده، نشان میدهد.
آدرس (سوره: آیه) |
تعداد مورد |
عنوان |
ردیف |
|
زخرف:4. |
1 |
علیّ |
1 |
|
آل عمران:58؛ لقمان:2؛ زخرف:4 و یونس:1. |
4 |
حکیم |
2 |
|
حجر:87. |
1 |
عظیم |
3 |
|
مزمل:5. |
1 |
ثقیل |
4 |
|
واقعه:77. |
1 |
کریم |
5 |
|
ق:1 و بروج:21. |
2 |
مجید |
6 |
|
انعام:92، 155؛ ص:29 و انبیاء:50. |
4 |
مبارک |
7 |
|
فصلت:41. |
1 |
عزیز |
8 |
|
كهف:2. |
1 |
قیم |
9 |
|
زمر:28. |
1 |
غیر ذی عوج |
10 |
|
یونس:37 و یوسف:111. |
2 |
تصدیق |
11 |
|
بقره:41، 89، 91، 97؛ انعام:92؛ نساء:47؛ آل عمران:3؛ مائده:48؛ فاطر:31 و احقاف:30. |
10 |
مصدق |
12 |
|
مائده:48. |
1 |
مهیمن |
13 |
|
طارق:13. |
1 |
فصل |
14 |
|
نساء:174؛ مائده:15؛ حجر:1؛ نمل:1 و یس:69. |
5 |
مبین (نکره) |
15 |
|
یوسف:1؛ شعراء:2؛ قصص:2؛ زخرف:2 و دخان:2. |
5 |
المبین(معرفه) | ||
زمر:23. |
1 |
متشابه |
16 |
|
زمر:23 و حجر:87. |
2 |
مثانی |
17 |
|
یوسف:2؛ طه:113؛ زمر:28؛ فصلت:3؛ شوری:7 و زخرف:3. |
6 |
عربی |
18 |
در فصل بعد، با نحوة نزول قرآن، واژگان و مفاهیمی که در بردارندة نزول این کتاب پربرکت الهی هستند، آشنا خواهید شد.
در این درس چهار دستة باقیمانده از مجموع عناوین قرآن به شرح زیر مطرح شد:
دسته هفتم عناوینی است كه بیانگر غفلتزدایی و زمینهساز بودن قرآن نسبت به پذیرش حق میباشد؛ مانند: ذكر، ذكری، تذكرة، موعظة.
دسته هشتم از عناوین بیانگر نیروی برانگیزندة قرآن است؛ مانند بشری، بشیر، نذیر، عذر و نذر.
دسته نهم شامل یك عنوان است كه بیانگر «شفا» بودن قرآن در امراض باطنی میباشد.
دسته دهم و آخرین دسته، عناوینی است كه بیانگر روشنگری قرآن نسبت به همه مراحل كمال یا ابعاد انسان است؛ مانند: نور، بصائر، هدی و رحمت.
در پایان این فصل مجموع عناوین قرآن را در دستهبندی دیگری بر اساس مستقل یا تبعی بودن آنها در قالب دو جدول ارائه كردیم.
1. اهمیت وصف قرآن كریم به «ذكر» را توضیح دهید.
2. كدام عنوانها بیانگر نیروی برانگیزنده قرآناند؟
3. مقصود از شفا بودن قرآن چیست؟
4. اطلاق عنوان «نور» بر قرآن را با توجه به آیاتی كه این واژه در آنها آمده، تشریح كنید.
5. وجه اطلاق بصائر، هدی و رحمت بر قرآن را توضیح دهید.
6. مقصود از عناوین مستقل و تبعی قرآن چیست؟ با ذکر چند نمونه توضیح دهید.
برای آگاهی بیشتر در مورد اوصاف و عناوین قرآن، ر.ك:
1. كتب تفسیر و مفردات ذیل عناوین و اوصاف ذكر شده در این درس.
2. مركز الثقافة و المعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 21 ـ 52.
3. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، نوع 17، ج 1، ص 178 ـ 181 و 185.
4. زركشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن؛ بیروت: دار الفكر، 1408 ق، نوع 15، ج 1، ص 343 ـ 358.
5. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، تهران: امیركبیر، 1362، ص 9ـ32.
6. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م، ص 17 ـ 21.
7. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ذیل مواد واژههای مربوط.
8. مصطفوی، حسن، التحقیق فی كلمات «القرآن»، تهران: بنگاه ترجمه و نشر، 1360، ذیل مواد واژههای مربوط.
درس چهارم: واژگان بیانگر نزول
درس پنجم: عناصر اصلی نزول قرآن و راز عربی بودن آن
درس ششم: انواع و آثار نزول قرآن
نزول، انزال، تنزیل
مجیئ
ایتاء، اتیان
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. تعابیر مختلف بیانگر نزول قرآن را بداند؛
2. واژگان بیانگر نزول قرآن را معنا و تفسیر كند؛
3. تفاوت مفاد برخی از واژگان بیانگر نزول با یكدیگر را دریابد.
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأْمِینُ * عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ * بِلِسان عَرَبِیّ مُبِین؛ شعراء:193ـ195؛ «روحالامین (فرشته وحی) قرآن را بر قلب تو فرود آورد تا از بیم دهندگان باشی؛ به زبان عربی روشن».
در فصل گذشته، از عناوین و اوصاف قرآن كریم سخن گفتیم؛ در این فصل به بحث نزول كه یكی از محوریترین مباحث علوم قرآنی است، میپردازیم. مبحث نزول قرآن، موضوعات و مسائل متعددی از جمله واژگان بیانگر نزول قرآن، مفهوم نزول قرآن، نازل كننده قرآن، آنچه نازل شده، دریافتكننده قرآن، چگونگی نزول، زمان، انواع و مراتب نزول را در برمیگیرد.(1)
قرآن كریم خود را نازل شده از سوی خدا دانسته و برای ادای این مطلب واژگان و تعابیر مختلفی را به كار گرفته است. در این درس این واژهها را مرور میكنیم.
در قرآن مجید، به آیات فراوانی برمیخوریم كه از نزول قرآن و انتساب آن به خداوند
1. مسائل یاد شده را میتوان از دیدگاههای مختلف قرآنی، روایی و احیاناً تاریخی و عقلی مورد بررسی قرار داد. آنچه که در این کتاب و فصل ارائه میشود پرداختن به آنها از منظر خود قرآن است.
سخن گفتهاند. از آنجا كه ذكر همه آن موارد ضرورت ندارد و با ظرفیت مباحث این كتاب متناسب نیست، در هر مورد به ذكر یكی دو نمونه اكتفا میشود.(1)
این واژگان که دارای یك مادّه لغوی میباشند، بیشترین و شاید گویاترین واژگانی هستند كه در بیان نزول قرآن بهكار رفتهاند، نظیر:
ـ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَْمِینُ عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛ شعراء:193، 194؛ «روح الامین (فرشته وحی) آن (قرآن) را بر قلب تو فرود آورد تا از بیمدهندگان باشی».
ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ؛ بقره:176؛ «آن (عذاب) به این دلیل است كه خداوند كتاب (قرآن) را به حق فرو فرستاد».
ـ لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ؛ حشر:21؛ «اگر این قرآن را بر كوهی فرومیفرستادیم، یقیناً آن را از ترس )و درك عظمت( خدا فروشكسته و از هم پاشیده میدیدی».
آیات بیانگر نزول قرآن كه در آنها سه واژه نزول، انزال، و تنزیل به كار رفته نوعاً از زبان خدا و مربوط به نزول كل قرآن است؛ ولی آن دسته از آیات یاد شده كه ناظر به بخش خاصی از قرآن است، مانند آیه اول سوره نور: سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ «این سورهای است كه آن را فرو فرستاده و عمل به آن را واجب كردهایم و در آن آیات روشنی را فرو فرستادیم تا از آن پند گیرند». یا از زبان غیر خدا و حتی به عنوان استهزا نسبت به نزول قرآن بیان شده، مانند وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً؛ فرقان:32؛ «و کسانی که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن یکجا و
1. در مفاد و مدلول واژگان به كار رفته در این آیات نیز احیاناً آرای مختلفی وجود دارد كه بررسی و نقد آنها، مجال دیگری را میطلبد.
یکباره بر او (پیامبر) فرود نیامده است؟» این گونه آیات هم حاكی از مطرح بودن چنین ادعایی از سوی خدا در قرآن است؛ و مجموع این آیات با اختلافی كه در مرتبه دلالت دارند، ادعای این كتاب مبنی بر نزول آن از سوی خدا را کاملاً نشان میدهند.
بعضی از مفسران و لغتشناسان فرق بین انزال و تنزیل را چنین بیان كردهاند: انزال، دلالت بر نزول دفعی، و تنزیل، دلالت بر نزول تدریجی دارد. در آیاتِ ناظر به نزول قرآن نیز، آنگاه كه وحدت و دفعی بودن نزول مراد بوده، تعبیر انزال بهكار رفته است؛ مانند آیه شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ؛ بقره:185؛«ماه رمضان كه در آن قرآن فرود آمده است». و در مواردی كه تكثیر و تدریج در نظر بوده، از تعبیر تنزیل استفاده شده است؛ مانند: إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ حجر:9؛ «به راستی ما خود ذكر (قرآن) را فرو فرستادیم و به راستی ما نگهبانان آن هستیم».(1)
ارزیابی: اثبات این مطلب در همه موارد مشكل است؛ به عنوان مثال، در بعضی از آیات با آنكه تكثیر و تدریج در نظر است، از تعبیر «انزال» استفاده شده است، نظیر این آیات:
أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَكَماً وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً؛ انعام:114؛ «آیا غیر خدا را به داوری خواهم با آنكه او كسی است كه كتاب را تفصیلیافته به سوی شما فروفرستاد؟»
وَكَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آیات بَیِّنات وَأَنَّ اللّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ؛ حج:16؛ «و بدینسان
1. با اینكه بین قائلین به این دیدگاه، در اصل مسئله دلالت تنزیل بر تدریج و انزال بر دفعی بودن (در آیات دال بر نزول قرآن) اتفاق نظر به چشم میخورد، اما اختلاف نظرهایی در جزئیات مسئله با هم دارند؛ نظیر آنكه راغب اصفهانی این تفاوت را ویژه كاربرد این دو تعبیر در نزول قرآن و ملائكه میداند و یا مرحوم علامه طباطبایی در برخی موارد این تفاوت را تفاوت غالبی (در بیشتر موارد) میداند (ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 15؛ ج 3، ص 7 و ج 15، ص 316؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، ج 2، ص 348 ذیل آیه 23 بقره و ج 5، ص 254، ذیل آیه 185 بقره و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده نزل).
آن (قرآن (را )به صورت) نشانههایی روشن فروفرستادیم و به راستی خدا هر كس را بخواهد هدایت میكند».
از سوی دیگر در آیه شریفه: «وَقالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً؛ فرقان:32؛ كه نزول همه قرآن یكپارچه و دفعة واحدة در نظر است، تعبیر تنزیل به كار رفته و در آیه: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُكْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیْرِهِ؛ نساء:140؛ «و به تحقیق خداوند در كتاب (قرآن این دستور) را بر شما فرود آورد كه هرگاه شنیدید آیات خدا مورد كفر و استهزا قرار میگیرد، با آنان (كافران و استهزاگران) منشینید تا به سخنی غیر از آن درآیند». با اینكه نظر به مطلب واحدی است، واژه «نزّل» استعمال شده است؛(1) از این رو، معتقدان به دلالت تنزیل بر نزول تدریجی، و انزال بر نزول دفعی، درصدد توجیه آیات پیشین و آیات مشابه آن، كه در قرآن فراوان یافت میشود، برآمده و یا به توجیه مقصود از نزول دفعی و تدریجی پرداختهاند.(2)
وجه دیگر در تفاوت این دو كه روشنتر و كماشكالتر از وجه قبل است و شاید بتوان آن را بدون استثنا بر تمامی آیات مورد بحث تطبیق داد، این است كه انزال، تعدیه نزول است و فقط بر اصل نازل كردن قرآن از سوی خدا دلالت دارد و در مفهوم آن، دفعی یا تدریجی بودن و وحدت یا كثرت نهفته نیست؛ بنابراین، با وحدت و كثرت و دفعی یا تدریجی بودن سازگار است؛ ولی تنزیل، به مناسبت هیئت «تفعیل» دال بر معنای كثرت، و نه تدریج است. این كثرت گاهی در ناحیه فعل است؛ مانند «طوّفت الكعبة»؛ یعنی كعبه را مكرر طواف كردم و گاهی در ناحیه فاعل است؛ مانند «موّتت الآبال»؛ یعنی شتران بسیاری مردند، و گاهی در مورد مفعول است؛ مانند «غلّقت الابواب»؛ یعنی درهای بسیاری را بست.(3)
1. در برخی از كتابهای تفسیر، موارد دیگری كه با این دیدگاه قابل توجیه نیست، ذكر شده است؛ برای مثال: ر.ك: زینالدین محمدبن ابیبكر رازی، اسئلة القرآن المجید و اجوبتها، ص26 و شهابالدین محمود آلوسی، همان، ج 1، ص 308 ـ 309 ذیل آیه 23 سوره بقره.
2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 2، ص 15 و ج 3، ص 7.
3. ر.ك: سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، شرح التصریف، چاپ شده در «جامع المقدمات» چاپ علمیه اسلامیه، ص 73.
در مورد نزول قرآن، همانطور كه كثرت به لحاظ تعدد آیات (كثرت در مفعول) متصور است، نوعی كثرت در فعل (كثرت به لحاظ تعدد مراتب نزول) در نظر میباشد؛ یعنی خداوند كلامش را از آن مقام عالی خیلی تنزل داده تا به صورت كلام عربی كه با ذهن متعارف قابل درك باشد، درآید؛ زیرا چنانكه قبلاً اشاره شد، بین مرتبه حقیقی قرآن (مرتبهای از علم خداوند) تا مرتبه الفاظ و مفاهیم (همان كه در اختیار بشر قرار گرفته)، فاصله و مراتب زیادی وجود دارد، بنابراین بسیار تنزل پیدا كرده تا به این مرتبه رسیده است و به این اعتبار، استفاده از واژه تنزیل در مورد نزولِ یك آیه یا مطلب و در مورد نزول مجموعِ قرآن حتی به عنوان یك واحد اعتباری یا حقیقی نیز درست است.
بر فرض عدم پذیرش این نظر، میتوان گفت: انزال و تنزیل هر دو متعدی نزول و از قبیل مترادفانند و كاربرد هر یك به جای دیگری درست است؛ بر این اساس، از یك موضوع، در سورهای با واژة تنزیل، و در سورهای دیگر با تعبیر انزال یاد میشود؛ مانند آیات شریفه زیر:
وَقالُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ؛ انعام:37؛ «و گفتند: چرا از سوی خداوندگارش بر او معجزهای (غیر از قرآن) فرود نیامده است».
وَ یَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ؛ یونس:20؛ «و (كافران) میگویند: چرا از سوی خداوندگارش بر او معجزهای (غیر از قرآن) فرود نیامده است؟»(1)
هر دو آیه، اعتراض مشركان را مبنی بر اینكه چرا از سوی خدا آیهای بر پیامبر نازل نشده، مطرح میكنند.(2)
1. مشابه این تعبیر در 7 رعد و 50 عنكبوت هم آمده است.
2. از این رو برخی مدعی شدهاند كه هرگاه فعلی لازم باشد و با رفتن به باب تفعیل، متعدی شود، نشان آن است كه بر كثرت دلالت ندارد و كثرت در مواردی استفاده میشود كه فعل، متعدی نشود یا قبل از آنكه در ساخت باب تفعیل قرار گیرد، متعدی باشد و در كلام عرب، موردی یافت نمیشود كه فعل لازم با رفتن به باب تفعیل، هم متعدی شود و هم بر كثرت دلالت كند (ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان و شهابالدین محمود آلوسی، همان).
در بیش از 35 آیه از مشتقات مجیئ (جاء، جائك، جئناك و...) برای بیان نزول قرآن استفاده شده است كه بعضی از این آیات بر اصل آمدن قرآن با عنوان مطلبی حق، دلالت دارند؛ بدون آنكه آورنده قرآن را معرفی یا كسی را كه قرآن به سوی او آمده، مشخص كنند؛ مانند:وَقُلْ جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً؛ اسراء:81؛ «و بگو حق آمد و باطل نابود شد؛ راستی كه باطل نابود شدنی است».(1)
برخی دیگر از این آیات، بر نزول قرآن بر پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) دلالت دارند؛ مانند: وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ؛ مائده:48؛ «و با رویگردانی از حقی كه برایت آمده، از هواهای آنان پیروی مكن».(2)
بعضی دیگر، آمدن قرآن از سوی خدا بهسوی مردم را بیان میكنند؛ مانند: وَلَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی؛ نجم:23؛ «و به تحقیق آنان را از سوی خداوندگارشان رهنمود (بایسته) آمد».(3)
آیات دیگری نیز صرفاً از آمدن قرآن به سوی مردم سخن میگویند؛ بیآنکه از آورنده آن سخنی به میان آورند؛ مانند: وَلَمّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَإِنّا بِهِ كافِرُونَ؛ زخرف:30؛ «و چون حق به سوی آنان آمد، گفتند: این جادوست و ما به آن كافریم».(4)
و سرانجام در برخی دیگر از این آیات تصریح شده که پیامبر قرآن را برای مردم آورده است؛ مانند: قَدْ جَاءكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ؛ نساء:170؛ «به تحقیق فرستاده (ما)، حق (قرآن) را از سوی خداوندگارتان برایتان آورد».(5)
1. آیه 49 سوره سبأ نیز چنین است.
2. آیات 94 از سوره یونس و 120 از سوره هود نیز همانند این مورد است.
3. آیات: 57 و 108 سوره یونس، 174 سوره نساء، 52 اعراف و 78 زخرف از این قبیل است.
4. و نیز آیات 32 زمر و 68 عنكبوت از این دسته است.
5. و نیز آیات 70 مؤمنون، 37 صافات و 6 صف از این قبیل است.
نزول قرآن، در حدود ده مورد با مشتقات این دو واژه بیان شده است؛ مانند:
وَلَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ؛ حجر:87؛ «و به تحقیق به تو (پیامبر) سبع مثانی و قرآن باعظمت دادیم».
بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ؛ مؤمنون:71؛ «بلكه ما یادآوری و پندشان را (برایشان) آوردیم؛ پس آنان از یادآوری و پندشان رویگردانند».(1)
از جمله تعبیرات دال بر نزول قرآن «وحی» و مشتقات آن است كه به حدود 40 مورد میرسد؛ مانند: وَكَذلِكَ أَوْحَیْنا إِلَیْكَ قُرْآناً عَرَبِیًّا؛ شوری:7؛«و بدینسان قرآنی عربی را به تو وحی كردیم» كه ناظر به نزول كل قرآن است و در برخی دیگر مانند: تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْكَ؛ هود:49؛ «آن (حقایق) از خبرهای پنهان (غیبی) است كه به تو وحی میكنیم» و نیز ذلِكَ مِمّا أَوْحی إِلَیْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ؛ اسراء:39؛«آن (حقایق) حكمتهایی است كه خداوندگارت به تو وحی كرده است»، نزول بخشی از قرآن مد نظر است. برخی هم میتواند شامل وحیهای غیر قرآنی بشود؛ مانند: واتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ؛ احزاب:2؛ «و از آنچه از سوی خداوندگارت به تو وحی میشود، پیروی كن». این مورد، احادیث وحی شده به پیامبر را نیز در بر میگیرد.
توضیح معنای وحی و كاربردهای قرآنی آن، در درس اول ذیل واژه وحی گذشت و تشریح ویژگیهای وحی به پیامبران و انواع آن، در بخش راه و راهنماشناسی مطرح خواهد شد.
1. آیات 99 و 133 طه نیز از همین مواردند.
مشتقات واژه «قرائت» چهار بار در بیان نزول قرآن بهكار رفته است، از جمله:
إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ قیامت:17، 18؛ «راستی كه گردآوردن و خواندن آن (آیات قرآن) بر عهده ماست؛ پس آنگاه كه آن را خواندیم خواندنش را پیگیر».
سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَی؛ اعلی:6؛ «ما (قرآن را) به زودی (به گونهای) بر تو میخوانیم که فراموش نخواهی کرد».
از مشتقات واژه تلاوت نیز در شش مورد برای نزول قرآن استفاده شده است؛ مانند: تِلْكَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ؛ بقره:252؛ «آن آیات خداست كه به حق بر تو تلاوت میكنیم».(1)
توضیح معنای قرائت، ذیل واژه قرآن در درس اول گذشت و «اقراء» به معنای خواندن نوشتهای برای دیگری به منظور تأیید مطالب یا تصحیح اشتباه است و در اینجا مقصود آن است كه خدا یا فرشته وحی، قرآن را به گونهای بر پیامبر میخواند (اقراء) كه فراموش نخواهد كرد. توضیح بیشتر موضوع، در بحث از چگونگی تلقّی و دریافت وحی توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) خواهد آمد. واژه «اقراء» از جمله تعابیری است كه میتواند به این نكته اشعار داشته باشد كه پیامبر اكرم، قبل از نزول تدریجی قرآن از حقایق قرآنی، مطلع بوده و برای تأیید آنها بار دیگر بر او خوانده میشود.
«تلاوت» به معنای قرائت است؛ جز آنكه تلاوت، به قرائت كتاب های مقدس اختصاص دارد؛ ولی قرائت اعم از آن است.
از این واژه فقط در یك آیه برای بیان نزول قرآن استفاده شده است: وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً؛ فرقان:32؛«قرآن را با درنگی ویژه و پیاپی بر تو خواندیم».
1. همچنین آلعمران:58 و 108؛ جاثیه:6؛ قصص:3 و صافات:3.
«ترتیل» به معنای خواندن با تأنی و درنگ و به صورت پیاپی است؛(1) به گونهای كه مطلب به خوبی دریافت و مؤثر شود. در روایات، خواندن قرآن با ترتیل این گونه تفسیر شده است: «هو ان تتمكّث فیه وتحسّن به صوتك؛(2)ترتیل آن است كه در قرآن درنگ كنی و آن را با صدای زیبا بخوانی؛ بیّنه تبیانا، ولا تهذَّه هذّ الشعر ولا تنثره نثر الرّمل، ولكن اقرعوا به قلوبكم القاسیة ولا یكن همّ احدكم آخر السورة؛(3)آن را كاملاً بیان و آشكار كن و چونان خواندن شعر با ترجیع نخوان و كلمات و آیات را چون شنریزهها جدا از هم مخوان؛ بلكه آن را بر دلهای سنگتان بكوبید (تا رام شود) و همّت و تلاش هیچ یك از شما (تعجیل و زود رسیدن) به انتهای سوره نباشد».
خداوند متعال گاهی برای بیان نزول قرآن از تعبیر القاء و تلقّی استفاده كرده است:
وَإِنَّكَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِیم عَلِیم؛ نمل:6؛ «و به راستی تو قرآن را از ناحیه خداوند فرزانه و بسیار دانا دریافت میكنی».
إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً؛ مزمل:5؛ «به راستی ما گفتاری گران و سنگین بر تو میافكنیم».
فَالْمُلْقِیاتِ ذِكْراً؛ مرسلات:5؛ «پس سوگند به (فرشتگان) القا كننده یادآوری و پند (قرآن)».
در آیه 25 قمر، از قول مخالفان و منكران چنین نقل میكند: أَأُلْقِیَ الذِّكْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ كَذّابٌ أَشِرٌ؛ «آیا یادآوری و پند (خدا) از میان ما بر او نازل شده است؟ بلكه او دروغگویی خودپسند است». و در آیه 86 قصص خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است: وَما
1. ر.ک: محمد بن منظور، لسان العرب.
2. ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 9 ـ 10، ص 569 ذیل آیه چهارم سوره مزمل (شیخ حرّ عاملی، این روایت را در وسائل الشیعة، (چاپ اسلامیة) ج 4، ص 856 آورده است).
3. محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، روایت 1.
كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْكَ الْكِتابُ إِلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ؛ «و جز به رحمت خداوندگارت امید آن نداشتی كه قرآن به تو فرستاده شود».
«القاء» به معنای افكندن، و تلقّی به معنای استقبال كردن از چیزی است(1) و مقصود از «القاء»، در این آیات در اختیار پیامبر قرار دادن و مقصود از تلقی، دریافت معارف وحیانی است.
در چهار مورد مشتقات واژه تعلیم در باب نزول قرآن بهكار رفته است؛ مانند: الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛ رحمن:1، 2؛ «(خدای) رحمان، قرآن را آموزش داد».(2)
نزول قرآن، بدین سبب تعلیم نامیده شده كه خداوند، معارف و دستورهای خود را با نزول آیات، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) یاد میدهد.
در موارد متعدد، غالباً در بیان نزول آیاتی كه داستانهای قرآنی را در بردارد، مشتقات این واژه بهكار رفته است؛ مانند: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْكَ هذَا الْقُرْآنَ؛ یوسف:3؛ «ما با وحی كردن این قرآن به تو، به بهترین بیان، مطالب و داستانها را بر تو حكایت میكنیم».(3)
معنای اصلی «قصّ» پیگیری است(4) و به معنای بیان و نقل یك مطلب، از جمله داستانسرایی نیز بهكار میرود.(5)
1. ر.ك: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح و محمد بن منظور، لسان العرب.
2. همچنین نساء:113؛ یس:69 و نجم:5.
3. و نیز هود:100 و 120؛ انعام:57؛ نحل:118؛ نساء:164؛ غافر:78؛ اعراف:101؛ كهف:13 و طه:99.
4. كلمه قصاص به معنای پیگیری جرمی كه انجام گرفته، از همین ریشه است.
5. ر.ك: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ محمد بن منظور، لسان العرب و احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر.
إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلی مَعاد؛ قصص:85؛ «به راستی آن كس كه (تلاوت و تبلیغ) قرآن را بر تو لازم و حتمی كرده است، تو را به وعدهگاهی (كه به تو وعده داده بود) باز خواهد گرداند».
«فرض» به معنای الزامی، حتمی ساختن و واجب كردن است.(1) مقصود از فرض قرآن، لزوم تلاوت و تبلیغ آن بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.(2)
چنانكه ملاحظه شد، این آیات، افزون بر بیان انتساب قرآن به خداوند متعال، بر برخی از ویژگیهای نزول قرآن، نظیر با درنگ و پیاپی نازل شدن، پنهانی، غیر محسوس و همراه با تعلیم و آموزش بودن نیز دلالت دارند.
افزون بر تعابیر یاد شده، برخی اوصاف قرآن نظیر: آیاتالله، كلامالله و مانند آن، كه در فصل قبل گذشت، نیز بر نزول قرآن از سوی خدا دلالت دارد. آیات دیگری نیز وجود دارد كه از دو مقوله پیشین نیست، ولی از سوی خدا بودن قرآن را با صراحت بیان میكند؛ مانند آیه 37 سوره یونس كه میفرماید: وَما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْكِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ «و این قرآن این گونه نیست كه به دروغ به خدا نسبت داده شود؛ بلكه تصدیق كتابهای پیش از آن و تبیین و توضیح كتاب بیشك از سوی خداوندگار جهانیان است».
1. به نمازهای واجب فریضه میگویند؛ همچنین از احكام وجوبی، به فرایض تعبیر میشود.
2. برخی گفتهاند: مقصود از این آیه، كل آیات قرآن نیست؛ بلكه احكام وجوبی آن است و به این لحاظ، تعبیر فرض بهكار رفته است؛ ولی احتمال مذکور در متن با ظاهر آیه سازگارتر است.
1. قرآن كریم خود را نازل شده از سوی خدا میداند و برای مقام بیان نزول مطالب آن، واژگان مختلفی را به كار برده است؛ مانند: فرض، قصّ، القاء و تلقی، ترتیل، قرائت و تلاوت، اتیان و ایتاء، وحی و ایحاء، مجیئ و تعلیم كه فراوانترین و گویاترین آنها واژگان نزول، انزال و تنزیل است.
2. انزال بر اصل نازل كردن و تنزیل بر كثرت نزول دلالت دارد و لازمه آن، تعدد مراتب و تدریجی بودن نزول قرآن است.
3. آیاتی كه واژههای پیشگفته در آنها به كار رفته است، افزون بر بیان انتساب قرآن به خداوند متعال، بر برخی از ویژگیهای نزول قرآن، نظیر با درنگ و پیاپی نازل شدن، پنهانی، غیر محسوس و همراه با تعلیم و آموزش بودن، نیز دلالت دارند.
1. مفاد واژههای، قصّ، فرض، مجیئ در خصوص نزول قرآن چیست و تفاوت آنها را با یكدیگر بیان كنید.
2. تفاوت و تشابه واژه انزال و تنزیل را بنویسید.
3. تدریجی بودن، پنهانی و غیر محسوس بودن، همراه با آموزش و تعلیم بودن را از كدام یك از واژههای ذكر شده در این درس میتوان استفاده كرد؟
4. قرائت و اقراء و تلقی و القاء در مورد نزول به چه معنا است؟ توضیح دهید.
1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، قم، انتشارات اسلامی، [بیتا]، ج 2، ص 15؛ ج 3، ص 7 و ج 15، ص 316.
2. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، تفسیر كبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق، ذیل آیات مربوط و واژگان بیانگر نزول.
3. آلوسی، شهابالدین محمود، روح المعانی، بیروت، دار الفكر، 1417، ج 1، ص 308، 309، ذیل آیه 23 سوره بقره؛ و ذیل واژگان بیانگر نزول.
4. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ذیل مواد واژههای بیانگر نزول.
5. مصطفوی حسن، التحقیق فی كلمات القرآن، بنگاه ترجمه و نشر، تهران، 1360؛ ذیل مواد واژگان بیانگر نزول.
6. حجتی، سیدمحمدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن، چاپ ششم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372، ص 38 ـ 60.
نازلکننده قرآن
دریافتکننده قرآن
چگونگی دریافت قرآن
عربی بودن قرآن و راز آن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. نسبت و تفاوت میان آیات بیانگر نازل كننده قرآن را از جهت دلالت بشناسد؛
2. آیات بیانگر دریافت كننده قرآن را توضیح دهد؛
3. چگونگی دریافت قرآن را بر اساس آیات قرآن تشریح كند؛
4. معنای عربی بودن قرآن و راز نزول آن در قالب زبان عربی را بداند.
وَما كانَ لِبَشَر أَنْ یُكَلِّمَهُ اللهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكِیمٌ؛ شوری:51؛ «هیچ بشری را یارای آن نیست كه خدا با او سخن گوید مگر به وحی یا در پس پرده یا فرشتهای فرستد تا با اجازه او هرچه را او میخواهد وحی كند، راستی كه او بلندمرتبه و فرزانه است».
در فرآیند نزول قرآن عناصر متعددی نقش دارد كه سه عنصر در این میان كلیدی است: نازل كننده، گیرنده و آنچه نازل شده است. بررسی آیات قرآن در این سه مقوله محور درس حاضر و آینده خواهد بود.
اولین عنصر اساسی در فرآیند نزول قرآن، نازل كننده آن است. آیات شریفه در این زمینه چه میگویند؟
آیاتی را كه از نزول قرآن سخن میگویند، از جهت توجه به نازل كننده و تعیین آن میتوان در سه دسته قرار داد:
دسته اول: آیاتی كه اصل نزول قرآن در آنها ذكر شده و اشارهای به نازل كننده آن ندارد؛ مانند:
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنّاسِ...؛ بقره:185؛ «ماه رمضان كه در آن قرآن فرود آمده است؛ رهنمودی برای مردم».
أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَكُونُوا كَالَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الأْمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ؛ حدید:16؛ «آیا برای كسانی كه ایمان آوردهاند، وقت آن نرسیده كه دلهاشان به یاد خدا و حقیقتی كه فرود آمده، فروشكسته )و نرم( شود؟ و همانند كسانی نباشند كه پیش از این به آنان كتاب داده شد و مدت زمانی طولانی بر آنان گذشت؛ پس دلهاشان سخت گردید و بسیاری از آنان فاسق هستند».
این آیه در صورتی در این دسته قرار میگیرد كه «مِن» در جمله «ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» بیانیه یا تبعیضیه باشد و اگر نشویه باشد، در دسته دوم قرار میگیرد.
... وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ...؛ انعام:19؛ «این قرآن به من وحی شده است تا شما و هر كه را كه (پیام آن) به او برسد، بیم دهم».
دسته دوم: آیاتی كه نازلكننده قرآن را خداوند متعال معرفی میكنند؛ نظیر:
اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِكْرِ اللّهِ ذلِكَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد؛ زمر:23؛ «و خداوند نیكوترین سخن را به صورت كتابی همگون و قطعهقطعه فرو فرستاد كه از (خواندن و شنیدن) آن، پوست بدن آنان كه از خداوندگارشان میهراسند، منقبض شود و به لرزه درآید؛ سپس پوستها و دلهاشان به یاد خدا نرم گردد. آن رهنمود خداست كه هر كه را خواهد به آن راه نماید و هر كس را خدا گمراه كند، او را هیچ راهنمایی نیست».
دسته سوم: آیاتی كه از نقش جمعی از فرشتگان در نزول قرآن سخن میگویند و بهویژه حضرت جبرئیل را نازلكننده قرآن میدانند؛ نظیر:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَْمِینُ * عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛ شعراء:193، 194؛ «روحالامین آن را بر قلب تو فرود آورد تا از بیم دهندگان باشی».
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدی وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛ نحل:102؛ «بگو: آن (قرآن) را روحالقدس از سوی خداوندگارت به حق فرود آورده تا كسانی را كه ایمان آوردهاند استوار كند و رهنمود و مژدهای برای مسلمانان باشد».
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول كَرِیم * ذِی قُوَّة عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَكِین * مُطاع ثَمَّ أَمِین؛ تكویر:19 ـ 21؛ «به راستی كه قرآن، گفتار فرستادهای ارجمند، توانا، بلندپایگاه نزد خداوند عرش، فرمانروا و امین است».
قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ؛ بقره:97؛ «بگو: هر كس كه دشمن جبرئیل است )بداند( كه به راستی او آن )قرآن( را با اجازه خدا بر قلب تو فرود آورده است».
فِی صُحُف مُكَرَّمَة * مَرْفُوعَة مُطَهَّرَة * بِأَیْدِی سَفَرَة * كِرام بَرَرَة؛ عبس:13 ـ 16؛ «(قرآن) در صحیفههایی ارجمند، والا و پاك، در دست سفیران گرامی و نیكوكار (خداوند) است».
عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ؛ جن:26، 27؛ «(خداوند) دانای نهان (غیب)؛ پس كسی را بر غیب خویش آگاه نسازد؛ مگر فرستادهای را كه بپسندد كه به راستی از هر جهت برایش نگهبانی گسیل دارد تا بداند و معلوم دارد كه پیامهای خداوندگارشان را رساندهاند».
در مورد دسته اخیر، چند نكته شایان توجه است:
1. فرشتگان وحی، كارهای متعددی از قبیل نازل كردن قرآن، در دست داشتن لوحههای وحی، و نگهبانی از آن را انجام میدهند كه در بحث چگونگی نزول به آن خواهیم پرداخت.
2. حضرت جبرئیل(علیه السلام) فرماندهی گروه فرشتگان وحی را به عهده دارد. این مطلب از واژه «مطاع» و از تصریح به اسم و اوصاف ویژه ایشان، و نسبت دادن نزول به ایشان در آیات متعدد استفاده میشود.
3. روحالامین، روحالقدس و رسول كریم از اوصاف جبرئیل(علیه السلام) است كه به اعتبار امانت، قداست و كرامتِ وی در پیشگاه الهی با این اوصاف از او یاد شده و عَلَم یا اسم خاص برای ایشان نیست؛ بنابراین، ممكن است كه همین تعابیر وصفی در آیهای دیگر(1) بر فرشتهای دیگر اطلاق(2) شده باشد و این امر منافاتی با اطلاق اوصاف یاد شده در این آیات بر جبرئیل ندارد.
4. در آیات دو دسته اخیر، نزول قرآن مجید از یك سو به خداوند متعال و از سوی دیگر به فرشتگان وحی نسبت داده شده است كه ظاهر هر دو نسبت، حقیقی است و حمل یكی بر مجاز و دیگری حقیقت وجهی ندارد؛ زیرا اسناد حقیقی یك فعل به دو فاعلِ در عرض هم، بهویژه در اینجا معنا ندارد؛(3) زیرا هیچ موجودی در عرض خداوند قرار ندارد.(4) بنابراین تنها وجه درست این است كه بگوییم: مقصود، اسناد حقیقی به دو فاعل در طول هم است؛ بدین صورت كه فرشتههای وحی، نازل كننده قرآن به اذن خدا هستند و خداوند متعال، فوق ایشان و در طول آنها، نازل كننده حقیقی قرآن است. این وجه، به روشنی از آیات یاد شده استفاده میشود و تعابیری از قبیل: «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ...» و «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ» دلالت دارد كه این دو اسناد، در طول یكدیگرند و فرشته وحی به اذن و امر الهی، قرآن را نازل میكند.
1. چنانكه در آیه 87 و 253 بقره و 110 مائده، روحالقدس، فرشته مؤید حضرت عیسی(علیه السلام) معرفی شده است.
2. و نیز احتمال دارد كه جبرئیل افزون بر آنكه در نزول وحی نقش دارد، در امور دیگری از قبیل تأیید انبیا هم نقش ایفا كند و چه بسا مقصود از «روحالقدس» كه برخی از این كارها به او نسبت داده شده، جبرئیل باشد.
3. یعنی افزون بر آنكه قاعده مسلّم فلسفی «امتناع توارد دو علت حقیقی بر معلول واحد حقیقی» نیز شامل این مورد میشود، خصوصیت مورد نیز نقش دارد؛ زیرا با صرفنظر از آن قاعده، طبق بینش قرآنی هیچ وجودی در عرض خداوند علیت و فاعلیت ندارد و همه آفریده اویند.
4. این وجه جمع كه نازلكننده برخی آیات، خداوند و نازلكننده برخی دیگر فرشتگان (هرچند به اذن خدا) باشند نیز برخلاف ظاهر آیات و نادرست است.
نتیجه دیگری كه از مطلب پیشین بهدست میآید، این است كه با توجه به این وجه جمع، جای این توهّم كه جبرئیل چیزی را از طرف خودش به پیامبر(صلى الله علیه وآله) القا كرده، باقی نمیماند.
نظیر آنچه در نازل كننده قرآن گفتیم، درباره منزّل علیه آن نیز مطرح است.
1. در برخی از آیاتِ بیانگر نزول قرآن، سخنی از منزّل علیه قرآن به میان نیامده است؛ مانند:
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ حجر:9؛ «بهراستی كه ما خود «ذكر» را فرو فرستادیم و به راستی كه ما نگهبانان آن هستیم».
إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ؛ اعراف:196؛ «به راستی كه ولیّ من خداوندی است كه كتاب را فرو فرستاد و او ولایت بندگان شایسته (خویش) را به عهده میگیرد».
وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ...؛ انعام:92؛ «و این كتابی است كه ما آن را نازل كردیم، كتابی است پربركت و آنچه را كه پیش از آن آمده تصدیق میكند».
2.دریافت كننده قرآن، در آیات فراوانی پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) معرفی میشود؛ مانند:
...وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ؛ محمد:2؛ «و به آنچه بر محمد فرود آمده و آن حق و از سوی خداوندگارشان است، ایمان آوردند».
وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ؛ نحل:89؛ «و كتاب (قرآن) را بر تو نازل كردیم».
إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الْكِتابَ...؛ زمر:2؛ «به راستی ما، خود، كتاب را به سوی تو فرو فرستادیم».
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْكَ الْكِتَابَ؛ آل عمران:7؛ «او كسی است كه قرآن را بر تو فرو فرستاد».
دستهای دیگر از آیات، بر نزول قرآن بر مردم دلالت دارد؛ مانند:
یا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنا إِلَیْكُمْ نُوراً مُبِیناً؛ نساء:174؛ «ای مردم! به تحقیق برای شما دلیلی روشن و مستحكم از سوی خداوندگارتان آمد و نوری روشنگر به سویتان فرو فرستادیم».
وَما أَنْزَلَ عَلَیْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَالْحِكْمَةِ یَعِظُكُمْ بِهِ؛ بقره:231؛ «و آنچه از كتاب و حكمت بر شما فرود آمده است، شما را به آن پند میدهد».
چنانكه ملاحظه میشود در این آیات طرف نزول قرآن و دریافت كننده آن، هم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و هم «مردم» ذكر شده است، این دوگانگی چگونه قابل رفع است؟
تردیدی نیست كه قرآن، دو نزول نداشته، یك بار بر پیامبر و بار دیگر بر مردم، بلكه قرآن مستقیماً بر پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) نازل شده است و فقط قلب آن حضرت، ظرف نزول قرآن بوده است و مردم از طریق تلاوت آیات به واسطه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و شنیدن و فهم آن، از معارف قرآن بهرهمند میشوند. بنابراین، مقصود از نزول قرآن بر مردم آن است كه قرآن تا حدی تنزل یافته كه بر زبان پیامبر در قالب الفاظ و عبارات جاری شده و به گوش مردم رسیده است. پس بین این آیات تنافی و تناقضی وجود ندارد و نمیخواهد بگوید قرآن دوبار نازل شده است، بلکه آنجا که میگوید دریافت کننده پیامبر است، انزال بلاواسطه مقصود است و وقتی انزال بر مردم را مطرح میکند، نزول معالواسطه منظور است؛ یعنی به واسطه پیامبر، و نسبت فعل به متعلقهای مختلف به صورت طولی است.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) وحی را چگونه دریافت میكرد؟ در برخی از آیات قرآن آمده است كه وحی قرآنی در لوحههای ارجمند، والا و پاكی بوده و به وسیله سفیران الهی (فرشتگان وحی) بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) خوانده میشد، (فِی صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ * مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ * بِأَیْدِی سَفَرَةٍ؛ عبس:13 ـ 15) یا پیامبر(صلى الله علیه وآله) خود آن را از الواحی میخواند (رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا
مُّطَهَّرَةً؛ بینه:2).(1) این آیات دلالت دارد كه وحی، از سنخ دیدنیها است؛ همچنین، آیه 19 تكویر (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِیمٍ) و 18 قیامت (فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ) دلالت دارد كه آیات نازل شده از سنخ شنیدنیها است و از این سخن به میان آمده كه قرآن، گفتار فرشته وحی است و پیامبر(صلى الله علیه وآله) موظف است پس از قرائت فرشته وحی یا خداوند، آیات را تلاوت كند.
آیات دیگری از نزول قرآن بر قلب پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) خبر میدهند؛ مانند: قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ؛ بقره:97؛ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأْمِینُ * عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛ شعراء:193، 194. آیات اخیر بیانگر این حقیقت است كه آنچه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل میشد، صدایی مادی یا لوحهای قابل حس با حواس ظاهری نبود؛ بلكه رسول خدا وحی را با قلب خود و با چشم دل و گوش جان دریافت میكرد؛ زیرا ظاهر مجموع آیات گذشته، آن است كه همه از یك حقیقت سخن میگویند. در این صورت اگر صوت یا لوحهای مادی در كار بوده، نزول بر قلب چه معنا دارد؟(2)
بهعلاوه، چنانکه در درس ششم خواهد آمد، نزول قرآن نزول مادی و اعتباری نیست؛ بلكه نزول معنوی است و نزول معنوی، با لوحه و صوت مادی سازگاری ندارد؛ به همین دلیل، دیگران هنگام نزول وحی نه صوت وحی را میشنیده و نه لوحه آن را
1. این مطلب با امّی و درسناخوانده بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه در بحث اعجاز قرآن خواهد آمد، منافات ندارد؛ زیرا اولاً، این نوشتهها، مادی نیست و بحث امی بودن، مربوط به خواندن و نوشتن متعارف است كه مادی است و ثانیاً، امّی بودن، ناظر به عدم قدرت بر خواندنِ به دست آمده از طرق عادی است و این خواندن، به صورت خارقالعاده است.
2. برخی در پاسخ به مشکل یاد شده این نظریه را ارائه كردهاند كه بیانهای مختلف قرآن در این موضوع، ناظر به بخشهای مختلف قرآن است؛ به این معنا كه بخشی از قرآن به صورت صوت و بخشی به صورت لوحه و بخشی بر قلب پیامبر نازل شده است (آلوسی به نقل از فتوحات مکیه ابن عربی باب 14، ص 150 کلامی را نقل میکند که به نحوی اشاره به این مطلب دارد؛ ر.ک: روحالمعانی، ج 11، ص 187، ذیل آیات 193 ـ 194 شعراء)، اما این دیدگاه خلاف ظاهر آیات است و تناسب مقام و سیاق این آیات برخلاف آن گواهی میدهد.
میدیدهاند.(1) حالت مدهوشی و نوعی از كار افتادن حواس ظاهری پیامبر هنگام نزول وحی كه در تاریخ و روایات مطرح شده نیز مؤید این مطلب است. كما اینكه آیه شریفه: وَكَذلِكَ أَوْحَیْنا إِلَیْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا؛ شوری:52؛ «و بدینسان ما به تو روحی را به فرمان خویش وحی كردیم»، نیز مؤید، بلكه گواه حقیقت یاد شده است.
مجموع آیات یاد شده بر این حقیقت دلالت دارد كه وحی، تمام مشاعر و قوای مدركه نفس پیامبر را فرا میگرفته و آن حضرت با تمام وجود وحی را دریافت میكرده است؛ پس دریافت ایشان نه از سنخ علوم حصولی، بلكه از مراتب بالای علم حضوری بوده است. بر این اساس، نادرستی این دیدگاه نیز روشن میشود كه پیامبر برای تشخیص وحی آسمانی از غیر آن ـ و پی بردن به اینكه آنچه دریافت میكند، سخن خداست ـ به دلیل و برهان دیگری غیر از وحی دریافت شده نیاز دارد و بطلان این نقل تاریخی كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) گاه در وحی بودن آنچه از فرشته وحی میشنیده، تردید داشته یا صدای شیطان را سخن فرشته حق میپنداشته، آشكار میشود. از سوی دیگر، این تلقی كه به صورت پنهان انجام میگیرد (وحی)، نوعی تعلم و (در نزول تدریجی) نوعی تأیید را نسبت به آنچه پیامبر قبلاً (از طریق نزول دفعی) دریافت كرده است (اقراء) با خود دارد و به گونهای است كه به خوبی دریافت میشود (ترتیل) و هرگز فراموش نمیشود (فلا تنسی).
از دیرباز این سؤال مورد توجه مفسران و دانشمندان علوم قرآنی بوده كه آیا پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) هنگام دریافت وحی قرآنی، صرفاً معانی و معارف را دریافت میكرد و سپس
1. آنچه در خطبه 192 نهج البلاغه آمده كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: « انّك تسمع ما اسمع وتری ما اری الاّ انّك لست بنبی؛ (یا علی) تو میشنوی آنچه را من میشنوم و میبینی آنچه را من میبینم؛ جز آنكه تو پیامبر نیستی»، با این مدعا منافات ندارد؛ زیرا علی(علیه السلام) نفس پیامبر و در مرتبه بالایی از كمال است كه میتوانست فرشته وحی و لوحه وحی را ببیند یا صوت آن را بشنود. البته از همان سنخ دیدن و شنیدنی که پیامبر از آن برخوردار بود.
خود، آنها را در قالب الفاظ و عبارات میریخت؛ پس الفاظ و عبارات، ساخته و پرداخته پیامبر است یا آنكه فقط الفاظ را دریافت میكرد و همانند دیگران از طریق همین الفاظ، به معانی و معارف منتقل میشد و پی میبرد؟ یا آنكه هم الفاظ و هم معانی از خداوند است و پیامبر(صلى الله علیه وآله) هر دو را از او دریافت میكرد؟(1) یا مسئله به گونهای دیگر است.(2)
به اعتقاد ما نهتنها محتوای قرآن الهی است، بلكه آیات فراوانی دلالت دارند كه الفاظ و عبارات قرآن نیز از سوی خداوند متعال بر پیامبر نازل شده كه به اختصار از آنها یاد میشود:
الف) آیات تحدی دال بر این ادعاست؛ تحدی قرآن بدون شك شامل درخواست همانندآوری در فصاحت و بلاغت میشود و فصاحت و بلاغت، ویژگی الفاظ و عباراتی است كه گوینده برای ادای مقصود خویش به كار میبرد. بنابراین، مفاد آیات تحدی آن است كه اگر در نزول این الفاظ و قالبهای مشتمل بر این معانی از سوی خدا تردید دارید، در مقام معارضه و برای اثبات مدعای خود، الفاظ و عبارات دیگری مشابه این الفاظ و عبارات بیاورید. این آیات نشان میدهد كه الفاظ و عبارات هم از سوی خدا نازل شده و ساخته و پرداخته ذهن هیچ انسانی، از جمله پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست.
ب) تعابیری نظیر قرائت: «فَإِذا قَرَأْناهُ»، تلاوت: «نَتْلُوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ»، ترتیل: «وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً» كه در مقام بیان نزول قرآن بهكار رفتهاند، ظهور قوی در نزول الفاظ و عبارات از
1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 15، ص 317؛ بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، البرهان، نوع 12، ج 1، ص 290 ـ 291 و جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع 16، ج 1، ص 156 ـ 160.
2. دیدگاه دیگری نیز مطرح شده كه قایل است هم لفظ و هم محتوا از پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و اِسناد آن به خدا در آیات قرآن، اسناد به مبدأ تكوینی آنهاست، همانند بسیاری از اعمال و امور انسانها كه به خدا نسبت داده میشود؛ زیرا خداوند زمینههای پیدایش چنین لفظ و محتوایی را در پیامبر فراهم ساخته است (ر.ك: محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 11، ص 164 ـ 190؛ ویلیام مونتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، ترجمه زیر نظر اسماعیل ولیزاده، ص 297 ـ 299). این دیدگاه، به معنای نفی اعجاز قرآن است و با ظاهر، بلكه صریح آیات قرآن در خصوص منشأ قرآن و نزول آن سازگار نیست و نمیتوان به آن اعتنا كرد. قول چهارمی نیز وجود دارد كه معانی را از خدا و الفاظ را از جبرئیل میداند (ر.ک: منابع مذکور در پاورقی قبل).
سوی خدا دارند و از این ظهور، جز با قرینه و دلیل روشنی بر خلاف آن، نمیتوان دست برداشت و چنین قرینه و دلیلی وجود ندارد. نظیر همین تعابیر است آیاتی كه میفرماید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) هنگام دریافت وحی قرآنی، قرآن (خواندنی)، كتاب (نوشتنی) و صحف (لوحهها) را دریافت میكند یا لوحههایی را كه در آنها نوشتههای ارزشمندی است تلاوت میكند: رَسُولٌ مِنَ اللّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً * فِیها كُتُبٌ قَیِّمَةٌ؛ بینه:2، 3؛ «فرستادهای از سوی خداوند كه صحیفههای پاكی را تلاوت میكند كه در آنها نوشتههای ارزشمندی است».
ج) برخی از اوصاف قرآن، نظیر «كَلامَ اللّهِ» و «كَلِماتُ اللّهِ» نیز با این نكته سازگار است كه قرآن در قالب الفاظ و عبارات نازل شده است؛ همچنین به كار بردن واژه «لسان» در مورد قرآن، مانند: «وَهذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ؛ احقاف:12؛ نیز دلالت دارد كه الفاظ از سوی خداست؛ زیرا استفاده از تعبیر لسان در مورد مفاهیم و محتوای الفاظ، متعارف نیست؛ چنانكه واژه «عربی» به عنوان وصف واژه «لسان»، تناسبی با محتوا ندارد (خواه واژه «عربی» به معنای زبان عربی و خواه به معنای زبان فصیح باشد).
بنابراین بر اساس آیات قرآن باید گفت كه وحی قرآنی توسط پیامبر اسلام با لفظ و معنا دریافت شده است.
آیات متعددی از نزول قرآن به زبان عربی سخن میگویند. ظاهر این آیات آن است كه خداوند عنایت ویژهای بر عربی بودن قرآن داشته است. آیات مورد اشاره نظیر آیه 12 سوره احقاف زمینهساز طرح دو مسئله در قرآنشناسی شده است:
1. مقصود از نزول قرآن به زبان عربی چیست؟
2. راز نزول قرآن به زبان عربی چیست؟
در اینجا دو مسئله یاد شده را به اختصار و با نظر به آیات شریفه بررسی میكنیم.
آیاتی که بر عربی بودن زبان قرآن دلالت دارد دارای سه بیان مختلف است:
1. خداوند متعال در آیات متعددی، از قرآن به عنوان «نوشتهای به زبان عربی»، «كتابی در قالب خواندنی عربی» و «حكمی عربی» یاد میكند؛ مانند این آیات:
وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ؛ احقاف:12؛ «و این (قرآن) كتابی تصدیق كننده كه در قالب زبانی عربی است، برای آنكه ستمگران را بیم دهد و مژدهای برای نیكوكاران باشد».
تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * كِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْم یَعْلَمُونَ؛ فصلت:2، 3؛ «(معارفی) فروفرستاده از سوی خداوند رحمان و رحیم، كتابی كه آیاتش در قالب قرآنی عربی برای كسانی كه (درصدد باشند كه) بدانند به روشنی بیان شده است».
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِیّ وَ لا واق؛ رعد:37؛ «و بدینسان آن (قرآن) را بهصورت فرمانی عربی فرو فرستادیم و اگر پس از دانشی كه تو را آمده، از هواهای آنان پیروی كنی، از ناحیه خدا برای تو ولی و نگهبانی نخواهد بود».
آیات 2 یوسف؛ 113 طه؛ 28 زمر؛ 7 شوری؛ 3 زخرف و 195 شعراء نیز از همین نوعاند.
2. در دستهای دیگر از آیات، «اعجمی» (غیر عربی) نبودن قرآن و حكمت عدم نزول آن بر فردی به زبانی اعجمی را مطرح میسازد؛ مانند:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ؛ نحل:103؛ «و به تحقیق میدانیم كه میگویند: همانا قرآن را بشری به او میآموزد (ولی) زبان كسی كه قرآن را به او نسبت میدهند، اعجمی (غیر عربی و ناگویا) است و این (قرآن به) زبان عربی و روشن است».
وَلَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْلا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ؛ فصلت:44؛ «اگر آن (كتاب) را خواندنی اعجمی قرار میدادیم، میگفتند: چرا آیاتش تبیین نشده است؟ آیا كتاب اعجمی و مردمی عربی (با یكدیگر تناسب دارد)؟»
وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الأْعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ؛ شعراء:198، 199؛ «و اگر قرآن را بر برخی از عجمها فروفرستاده بودیم و آن را بر آنان میخواند، به آن(قرآن) ایمان نمیآوردند».
در اینكه مقصود از واژههای «عربی» و «اعجمی» چیست، دو دیدگاه مطرح است: نخست آنكه «عربی» به معنای كلام عربی یا انسان عربزبان، و «اعجمی» به معنای كلام غیر عربی یا انسان غیر عربزبان است. دوم آنكه مقصود از «عربی»، انسان یا كلام فصیح است و در برابر، «اعجمی» بر انسان یا كلام غیر فصیح دلالت دارد. دقت در نحوه بیان و سیاق آیات نشان میدهد كه مقصود از «عربی» و «اعجمی» در همه آیات کلام یا انسان عربی و غیر عربی است و فقط در آیات 44 فصلت(1) و 103 نحل، اعجمی و عربی احتمالاً به معنای کلام ناگویا و غیر فصیح و کلام روشن است.
3. دسته دیگر آیاتی هستند كه از فرستادن هر پیامبری به زبان قوم خود و آسان ساختن قرآن بر زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخن میگویند؛ مانند:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ؛ابراهیم:4؛ «و ما هیچ فرستادهای را جز به زبان مردمش نفرستادیم تا (بتواند حقایق را) بر ایشان به روشنی بیان كند».
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا؛ مریم:97؛ «همانا قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم تا با آن، پرهیزكاران را مژده، و مردم سرسخت را بیم دهی».
1. در خصوص آیه 44 فصلت احتمالات ضعیف دیگری هم ذکر شده است.
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ؛ دخان:58؛ «همانا آن (قرآن) را بر زبان تو آسان ساختیم؛ باشد كه آنان پند گیرند».(1)
وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ؛ قمر: 17،22،33 و 40؛ «و قطعاً قرآن را برای پندآموزی آسان كردهایم، پس آیا پندگیرندهای هست؟»
به هر حال، این آیات دلالت دارد كه افزون بر محتوا، الفاظ و عبارات عربی قرآن نیز از ناحیه خداوند به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) وحی شده است. البته دلالت این سه دسته آیات بر عربی بودن قرآن یكسان نیست. دلالت دسته اخیر، چندان قوی به نظر نمیرسد و دلالت دسته اول از دو دسته دیگر روشنتر است.
آیا عربی بودن قرآن با وجود لغات دخیل در قرآن مجید منافات ندارد؟
دانشمندان علوم قرآنی، درباره وجود كلمات غیر عربی در قرآن در دو بخش بحث كردهاند: نخست آنكه آیا در قرآن، لغات دخیل وجود دارد و بر فرض وجود چنین لغاتی، موارد آن كدام است و سبب به كار رفتن آنها چیست؟ دوم آنكه وجود لغات دخیل چگونه با عربی بودن قرآن كه در آیات آمده، سازگار است؟
در پاسخ از این دو پرسش، هرچند برخی مدعی شدهاند كه طبق مفاد آیات، هیچ واژه غیر عربی در قرآن نیست و بعضی دیگر از وجود لغات دخیل فراوان در قرآن سخن به میان آوردهاند، ولی میتوان گفت كه بررسی آیات، از وجود چنین واژگانی در قرآن حكایت دارد؛ اما وجود واژههای مشترك بین زبان عربی و غیر عربی، نظیر برخی از اعلام، و نیز واژههای معرّبی كه در زمان نزول قرآن، تعریب آنها استقرار یافته و در
1. برخی خواستهاند از این آیه شریفه استفاده كنند كه قرآن نهتنها به زبان عربی، بلكه به لهجه قریش كه قوم پیامبر(صلى الله علیه وآله) به شمار میآیند، نازل شده است؛ ولی این استفاده نادرست است؛ زیرا كلمه قوم در قرآن بر كسانی كه شخص از تبار آنان نباشد نیز اطلاق شده است، مثلاً بر امت حضرت لوط در آیه 70 سوره هود با اینكه از تبار وی نبودهاند، «قوم لوط» اطلاق شده است.
زبان عرب رواج داشته، به هیچ وجه با عربی بودن قرآن مجید منافات ندارد. تعیین كلیه این گونه الفاظ و بررسی وجود یا عدم گونههای دیگر الفاظ غیر عربی در قرآن، نیازمند بررسی مفصلی است كه از حوصله این نوشتار بیرون است.
افزون بر كتابهای تفسیر و علوم قرآن كه گهگاه به ذكر نمونههایی از لغات دخیل قرآن پرداختهاند، برخی از دانشمندان، كتاب مستقلی در مورد این لغات نوشتهاند؛ به عنوان مثال، جلالالدین سیوطی كتابی با عنوان المهذب فی ما وقع فی القرآن من المعرّب(1) تألیف و در آن 125 واژه دخیل در قرآن را بررسی كرده است. آرتورجفری نیز كتابی با عنوان واژه های دخیل در قرآن(2) نوشته و به جز اعلام، 275 واژه دخیل در قرآن را ذكر و بررسی كرده است.
نزول قرآن به زبان عربی با توجه به زبان مخاطبان نخستین و شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه عربزبان بودند، امری طبیعی بوده است؛ زیرا هر سخنور و دانشمندی، مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان میكند یا مینویسد تا مخاطبانش آن را به خوبی دریابند، مگر آنكه پیمودن چنین مسیر طبیعی به دلایلی غیر ممكن باشد یا درپیش گرفتن رویهای دیگر ضروری به نظر برسد.(3) خداوند نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیامهای خویش، همین رویه را تأیید كرده و به كار گرفته است: وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ؛ ابراهیم:4؛«و ما هیچ فرستادهای را جز با زبان مردمش نفرستادیم تا (بتواند حقایق را) برای آنان به روشنی
1. این كتاب با شرح و تعلیق سمیر حسین حلبی، در بیروت توسط انتشارات دار الكتب العلمیة در سال 1408 قمری چاپ شده است.
2. این كتاب را فریدون بدرهای ترجمه و انتشارات توس در سال 1372 شمسی در 431 صفحه منتشر كرده است.
3. برخی معتقدند كه وحی فقط به زبان عربی فرود آمده و پیامبرانی كه امت آنان عربزبان نبودهاند، پیامهای عربی آسمانی را به زبان قوم خود برای آنان بازگو كردهاند (ر.ك: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 163).
بیان كند؛ پس خداوند هر كس را بخواهد گمراه و هر كس را بخواهد، هدایت میكند و او شكستناپذیر و فرزانه است».
از این آیه استفاده میشود، رسولان الهی كه وظیفه ارشاد و هدایت قوم خویش را به عهده داشتند، باید به گونهای ابلاغ رسالت میكردند كه مردم پیامشان را خوب بفهمند و دریافت كنند؛ پس باید اولاً، پیام را با زبان قوم و مخاطبان خویش میآوردند و ثانیاً، معارف را متناسب با سطح فرهنگی و علمی آنان بیان میكردند، و حتی نوع معجزاتی كه برای اثبات ارتباط خویش با خدا میآوردند، با تواناییها، علوم و فرهنگ رایج در میان آنان متناسب بود.
بنابراین، اگر قرآن به زبانی جز زبان عربی نازل میشد، جای آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان، سؤال شود كه چرا با آنكه مخاطبان نخستین این پیام، عربزبان هستند، این پیام به زبان عربی نازل نشده است؟ پس نزول قرآن به زبان عربی در درجه اول، امری طبیعی است كه در مورد تمامی كتابهای آسمانی، بلكه در مورد همه پیامهایی كه مخاطبان اولیهاش ملت، قوم یا گروهی خاص هستند، جریان دارد.
پیامبر اسلام در میان عرب مبعوث شد و ابتدائاً دعوتش متوجه عرب بود. ناچار باید آنها كلامش را بفهمند. گرچه دعوتش اختصاص به عربها نداشت؛ ولی در خصوص قرآن، جهت دیگری نیز وجود دارد كه ضرورت به كارگیری این روش و نزول قرآن به زبان عربی را دوچندان كرده و آن، تحدی و طلب همانندآوری این كتاب است. اگر قرآن به زبان عربی نبود، چگونه میتوانست از مخاطبانی كه جز با زبان عربی آشنا نیستند، یا تسلط كافی بر زبانهای دیگر ندارند، درخواست كند كه برای روشن شدن حقانیت یا نادرستی مدعای پیامبر، سخنی همانند قرآن بیاورند؟ چه، در این صورت به آسانی میگفتند: ما عربزبانها، محتوای پیام تو را نمیفهمیم؛ پس چگونه همانند آن را بیاوریم؟ پس تحدی به قرآن نیز اقتضا میكند كه این پیام به زبان مخاطبان اولیهاش باشد تا آن را درك كنند و بتوانند در باب درستی یا نادرستی مدعای پیامبر، خود را بیازمایند و حقیقت برایشان روشن شود.
علاوه بر آیه 4 سوره ابراهیم از آیات دیگری نیز میتوان به دست آورد كه عربی بودن قرآن در جهت قابل فهم بودنش برای مخاطبان اولیه بوده است. آیه دوم سوره یوسف(1) و آیه سوم زخرف(2) كه هدف از نزول قرآن به زبان عربی را تعقل در این كتاب از سوی مخاطبان میدانند (لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ) اشاره به این حقیقت دارند،(3) و نیز آیه 97 سوره مریم(4) كه مقصود از آسان ساختن قرآن بر زبان پیامبر را بیم دادن قومی لجوج ـ كه كنایه از عرب معاصر پیامبر است ـ میداند، ناظر به همین امر است؛ زیرا نخستین شرط مؤثر واقع شدن انذار، برای این مخاطبان، قابل فهم بودن پیام قرآن برای آنان است؛(5) با این همه، برخی از آیات ناظر به عربیبودن قرآن، به نكات یا حكمتهای دیگری در خصوص نزول قرآن به زبان عربی اشاره دارد كه به اختصار از آنها یاد میشود:
در آیه 44 فصلت آمده است: وَلَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدی وَشِفاءٌ وَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِكَ یُنادَوْنَ مِنْ مَكان بَعِید؛ «و اگر آن (كتاب) را خواندنی اعجمی قرار میدادیم، میگفتند: چرا آیاتش تبیین نشده است؟ آیا مردمی اعجمی و قرآنی عربی (با یكدیگر
1. إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.
2. إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.
3. لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون به دو حیثیت اشاره دارد: ابتدا متوجه عربهاست و میگوید قرآن را عربی قرار دادیم تا برای عرب قابل فهم باشد. دیگر اینکه به اصل فهم انسانی اشاره دارد؛ یعنی قرآن شدن و مقروء شدنش برای این است كه قابل فهم برای انسان باشد؛ چون انسان فهمش از طریق الفاظ و مفاهیم ذهنی انجام میگیرد.
4. فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا.
5. علامه طباطبایی(رحمه الله) آیه سوم از سوره فصلت را نیز كه میفرماید: « كِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»، ناظر به همین وجه میداند، گرچه وجه دیگری را نیز مطرح ساخته است. وی در ذیل آن آیه مینویسد: مفعول واژه «یعلمون» یا محذوف است و قبل از حذف چنین بوده است: « لقوم یعلمون معانیه لكونهم عارفین باللّسان الّذی نزّل به وهم العرب؛ برای مردمی كه معانی آن را میدانند؛ چون به زبانی كه قرآن به آن زبان نازل شده، دانایند و آنان مردم عربزبان هستند» و یا مفعول ترك شده، و معنای جمله این است: «برای قومی كه اهل دانشاند». در ادامه به تبیین و توضیح وجه اول (حذف مفعول) میپردازد (ر.ک: المیزان، ج 17، ص 359).
تناسب دارند)؟! بگو آن (قرآن) برای كسانی كه ایمان آوردهاند، رهنمود و بهبودیبخش است و كسانی كه ایمان نمیآورند، در گوشهایشان سنگینی است و قرآن بر آنان (مایه) كور باطنی است. آنان از مكانی دور ندا میشوند».(1)
در این آیه شریفه، راز نزول قرآن به زبان عربی و اعجمی نبودن آن، این نكته دانسته شده كه ابهام و نامفهوم بودن آیات، بهانهای برای مخالفان نشود و به منظور تسلیم نشدن در برابر آن، تناسب نداشتن كتاب با مخاطبان را نشان عدم حقانیت این كتاب معرفی نكنند. در ذیل آیه آمده است كه مخالفان قرآن اكنون كه این كتاب با زبان خودشان و در قالبی قابل فهم برایشان نازل شده، باز هم نمیپذیرند؛ زیرا در گوشهاشان نوعی سنگینی است؛ ولی اگر به زبان عربی نمیبود، بهانهای داشتند، و نزول قرآن به عربی، این بهانه را از دست ایشان گرفته است.
آیات 198 و 199 شعراء (وَلَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الأْعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ) اشاره به این نكته دارد كه ملت عرب، یا دستكم اعراب معاصرِ نزول قرآن، به دلیل تعصب بر عربیت خود سخن و پیام خدا را از سوی فردی غیر عرب پذیرا نبودهاند و اگر قرآن بر فردی غیر عرب نازل میشد، پیامبریِ وی و سخنش را نمیپذیرفتند. آیه شریفه 97 مریم نیز كه از آسان ساختن قرآن به زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به منظور بشارت دادن به پرهیزكاران و بیم دادن قومی سرسخت سخن میگوید، میتواند به همین مطلب اشاره داشته باشد.
حكمت دیگر نزول قرآن به زبان عربی باطل كردن شبهه مخالفانی است كه میگفتند:
1. در مورد این آیه، آرای مختلفی مطرح است كه مناسبترین وجه، همان بیان مذكور در متن است. برای اطلاع بیشتر در این زمینه، ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، روحالمعانی، ج 13، ص 199.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را از انسان دیگری فراگرفته و این كتاب، وحیانی و آسمانی نیست. به این بیان كه زبان كسی كه قرآن را به او منتسب میدانند، اعجمی است؛ در صورتی كه زبان قرآن، عربی روشن است و بنابراین، امكان صدور این كتاب از فردی اعجمی منتفی است. این مطلب در آیه 103 نحل آمده است كه میفرماید: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ».
نتیجه نهایی این بررسی آن است كه نزول قرآن به زبان عربی یك جریان طبیعی است كه با توجه به تحدی قرآن، ضرورت آن دوچندان میشود و نزول قرآن به زبان غیر عربی یا بر فردی غیر عرب، زمینه ابهام، بهانهجویی و عدم پذیرش آن را فراهم میساخت.
1. آیات بیانگر نزول قرآن، از جهت دلالت بر نازلكننده آن متفاوتاند. برخی از آنها در این جهت ساكتاند، برخی نازل كننده را خداوند و برخی فرشتگان، بهویژه جبریل معرفی میكنند؛ چنان كه دریافت كننده قرآن در برخی آیات مسكوت مانده و در برخی پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در برخی مردم دانسته شده است.
2. نازلكننده بودن خداوند در طول نازلكننده بودن فرشتگان و فوق آنهاست؛ چنانكه مُنَزّل علیه بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در طول و فوق منزّل علیه بودن مردم است كه محتوای وحی در قالب الفاظِ قابل فهم آنان به وسیله پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر آنان تلاوت میشود.
3. آنچه را پیامبر دریافت میكند، یك حقیقت بیش نیست كه با علم حضوری دریافت میشود و مقصود از دیدن یا شنیدن وحی، دریافت آن با گوش دل و دیده جان (نه گوش و چشم جسمانی و ظاهری) است.
4. الفاظ و عبارات قرآن همه از سوی خداست و آیات فراوانی بر آن دلالت دارد؛ مانند آیات تحدی، آیاتی كه قرائت و تلاوت و ترتیل قرآن به خداوند نسبت داده و آیاتی كه بیانگر اوصافی از قرآن مانند كلام الله و كلمات الله است.
5. مقصود از واژه عربی كه درباره قرآن و دریافت كننده آن به كار رفته، كلام یا انسان عربی است؛ اما این بدان معنا نیست كه هیچ واژه دخیلی در قرآن وجود ندارد. وجود واژگان دخیل نیز منافاتی با عربیبودن ندارد. عربیبودن با توجه به مخاطبان اوّلی قرآن، امری طبیعی است؛ افزون بر آن دعوت به همانندآوری قرآن جز با زبان عربی (زبان مخاطبان اوّلی) میسّر نمیشد.
6. قطع بهانه مخالفان، زمینهسازی برای پذیرفتن عربها و نفی شبهه مخالفان در اعجاز قرآن، از جمله حكمتهای نزول قرآن به زبان عربی است.
1. آیا الفاظ و عبارات قرآن نیز از سوی خدای متعال بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است؟ با بررسی دیدگاههای دیگر مسئله را توضیح دهید.
2. راز نزول قرآن به زبان عربی چیست؟
3. تحدی به قرآن چه ملازمهای با عربی بودن زبان قرآن دارد؟
4. مراد از واژگان دخیل در قرآن چیست و چگونه با عربی بودن قرآن سازگار است؟
5. مقصود از عربی بودن قرآن چیست؟ و آیا در همه آیات به یك معنا است؟
6. چگونگی دریافت قرآن توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) را با استناد به آیات قرآن توضیح دهید.
7. نازلكننده قرآن كیست؟ آیات بیانگر نازلكننده قرآن در این باره چه میگویند؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه نزول قرآن، ر.ك:
1. معرفت، محمدهادی، التمهید،ج 1، قم: مؤسسة فرهنگی انتشاراتی التمهید، مبحث وحی و نزول.
2. جوادیآملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 27ـ84.
3. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، تهران: امیركبیر، 1362، ص 181ـ201
4. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة؛ علوم القرآن عند المفسرین، ج 1، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ص 219ـ246.
5. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، قم: منشورات شریف رضی، بیدار عزیزی، نوع 16، ج 1، ص 146ـ164.
6. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج 2، انتشارات اسلامی، [بیتا]، ص 15ـ23.
7. احمدیان، عبدالله، قرآنشناسی، چاپ دوم، تهران: نشر احسان، 1382، فصل اول: كیفیت و كمیت نزول، ص 25 ـ 58.
برای الهی بودن الفاظ قرآن، ر.ك:
1. حسینی، سیدموسی، «وحیانی بودن الفاظ قرآن»، مجله پژوهشهای قرآنی، شماره 21 ـ 22، بهار و تابستان 1379.
2. كلانتری، ابراهیم، قرآن و چگونگی پاسخگویی به نیازهای زمان، ص 79 ـ 93؛ همو، «وحیانی بودن الفاظ قرآن»، بینات، شماره 35.
انواع نزول
نزول دفعی
نزول تدریجی
راز نزول تدریجی
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. انواع نزول مادی، اعتباری و حقیقی را توضیح داده و نوع نزول قرآن را بیان كند؛
2. نزول دفعی و نزول تدریجی قرآن را تعریف كند؛
3. مفاد دو مجموعه آیات بیانگر نزول دفعی و تدریجی را تفسیر و جمعبندی كند؛
4. آرای مختلف قرآنپژوهان درباره جمع میان آیات بیانگر نزول دفعی و آیات بیانگر نزول تدریجی قرآن را دستهبندی كند؛
5. آثار نزول تدریجی را توضیح دهد.
وَقُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُكْث وَنَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً؛ اسراء:106؛ «و قرآنی كه آن را بخشبخش فرو فرستادیم تا با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به گونهای خاص چندین مرتبه تنزل دادیم و فرود آوردیم».
واژه نزول و مشتقات آن، كه مفهوم فرود آمدن را در خود نهفته دارند، در اصل برای فرود آمدن شیئی مادی از مكانی به مكان دیگر وضع شده(1) و در قرآن مجید نیز در برخی آیات به همین معنا به كار رفته است.(2)
بعدها مفهوم این واژه، همانند بسیاری از واژههای دیگر توسعه یافته، و آن را در نزول اعتباری و حقیقی یا معنوی نیز به كار بردهاند.(3)
1. ر.ك: مادّة نزل در كتابهای لغت ذیل:
خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین ( نزل فلان عن الدابة، او من علو الی سفل)، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة (النون و الزاء و اللام، كلمة صحیحة تدل علی هبوط شیء ووقوعه. ونزل عن دابته نزولاً ونزل المطر من اسماء نزولاً)، ابن منظور، لسان: (الزوال: الحلول، ... ونزل من علو الی سفل: انحدد).
2. مانند آیه: وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ؛ «و از آسمان از كوههایی (از یخ) كه در آن است تگرگی فرومیفرستند» (نور: 43).
3. الفاظ معمولاً در ابتدا برای امور مادی وضع شدهاند و بعد به مناسبتهای مختلف در امور غیر مادی به كار برده میشوند.
مقصود از نزول اعتباری آن است كه موجودی در عالم اعتبار، از درجهای بالاتر به درجهای پایینتر تنزل یابد. به عبارت دیگر، از مقام و درجة اعتباری بالاتری، به مقام و درجة اعتباری پایینتری منتقل شود؛ مانند آنكه برای بیان سقوط یك پادشاه از مقام پادشاهی میگویند: «نزل الملك عن عرشه؛ پادشاه از تخت پادشاهی فرود آمد (دست از سلطنت كشید یا به زیر كشیده شد)». در قرآن مجید، مادّة نزول در این معنا به كار نرفته است.
مقصود از نزول معنوی آن است كه موجودی از جهت مرتبه وجودی، تنزل یافته و در مرتبة وجودی پایینتری جلوهگر شود. در این قسم از نزول، موجود از جهت حقیقت وجود، به مرتبة ضعیفتر تنزل مییابد؛ هرچند از جهت مكانی به مكان پایینتر فرود نیاید و از مقام و شأن آن نیز كاسته نشود.
مقصود از نزول قرآن، همین قسم اخیر است. در نزول قرآن، تنزل مكانی معنا ندارد؛ زیرا نازلكننده (خداوند)، و نازلشونده (مرحلهای از علم الهی، یعنی قرآن)، واسطة نزول (فرشته یا فرشتگان وحی) و مُنَزَّلُ عَلَیه قرآن (قلب مقدس پیامبر)، هیچ یك مادی نیستند. نزول اعتباری نیز دربارة قرآن بیمعناست؛ زیرا خداوند در آیات نزول، این نكته را نمیفرماید كه ما قدر و منزلت قرآن را كاهش دادیم، و اهدافی كه برای نزول قرآن در آیات آمده، هیچ گونه ارتباطی با نزول اعتباری ندارد. بنابراین نزول قرآن مجید به این معناست كه این كتاب، وجود حقیقی دیگری دارد كه بسیار متعالی و مرتبهای از علم الهی است، و خداوند برای آنكه آن حقیقت در اختیار بشر قرار گیرد و برای وی قابل فهم شود، آن را در مراتب وجود، چندین مرحله تنزل داده تا سرانجام در قالب الفاظ و عبارات، یعنی در مرتبهای بس فروتر و ضعیفتر از مرتبه «عنداللهی» تجلی كرده است؛ و به تعبیر روایات، قرآن، تجلی ذات و صفات الهی در قالب الفاظ و عبارات (مرتبة دانی وجود) است.(1)
1. فتجلی سبحانه لهم فی كتابه من غیر ان یكونوا رأوه ( نهج البلاغه، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، خطبة 147).
از بررسی آیات مختلف قرآن استفاده میشود كه قرآن مجید دو گونه نزول داشته است: دفعی و تدریجی. مجموعهای از آیات، بر نزول دفعی قرآن در زمانی معین دلالت دارند، و مجموعهای دیگر بیانگر نزول آیات در گذر زمان و به صورت تدریجیاند.
از آیة 185 بقره میتوان دریافت كه قرآن كریم در ماه مبارك رمضان نازل شده است: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنّاسِ وَبَیِّنات مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقانِ؛ «ماه رمضان كه در آن قرآن فرود آمد تا رهنمودی برای مردم و نشانههای روشنی از هدایت(به سوی حق) و (مایه) جدایی (و تشخیص) حق از باطل شود».
همچنین آیة سوم سورة دخان بر نزول قرآن در شبی بابركت دلالت دارد: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ؛ «به راستی ما آن (قرآن) را در شبی بابرکت فرو فرستادیم. به راستی که ما هشدار دهنده بودیم». با توجه به آیة قبل، معلوم میشود كه این شب یكی از شبهای ماه مبارك رمضان است.
نیز از آیة اول سوره قدر كه میفرماید: إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، روشن میشود كه زمان نزول قرآن، شب قدر است. بنابراین از این سه آیه به دست میآید كه در ماه مبارك رمضان، شب بابركتی به نام شب قدر وجود دارد كه تمام قرآن مجید به یكباره در آن شب نازل شده است.
از سوی دیگر، مجموعهای از آیات قرآن بر نزول تدریجی آن گواهی میدهند.(1) این آیات دو دستهاند:
1. افزون بر آنكه نزول تدریجی قرآن طی 23 سال بعثت تا رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از مسلّمات تاریخی و روایی است.
الف) در دو آیه با صراحت از تدریجی بودن نزول آیات، سخن به میان آمده است:
وَقالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً؛ فرقان:33؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن بر او یكجا و یكباره فرو فرستاده نشد؟ بدینسان (قرآن را به تدریج فرو فرستادیم) تا با آن، قلب تو را استوار سازیم و آن را با درنگی ویژه و پیاپی (بر تو) خواندیم».
وَقُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُكْث وَنَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً؛ اسراء:106؛ «و قرآنی كه آن را پراكنده و جداجدا فرو فرستادیم تا با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به گونهای خاص چندین مرتبه تنزل دادیم و فرود آوردیم»؛
ب) مفاد و لحن تعداد دیگری از این آیات، اشاره به رویدادها و قضایای خاصی دارد كه طی دوران نبوت رخ داده و همزمانی تقریبی نزول آنها با رویدادهای مورد اشاره را میرساند؛ مانند:
غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الأَْرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ * فِی بِضْعِ سِنِینَ؛ روم:2ـ4؛ «رومیان در نزدیكترین سرزمین شكست خوردند و آنان پس از شكست به زودی در چند سال (آینده) پیروز میشوند».
وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْر وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ؛ آل عمران:123؛ «به تحقیق خداوند شما را در بدر با آنكه خوار و ناتوان بودید، یاری كرد».
الْآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیكُمْ ضَعْفاً؛ انفال:66؛ «هماكنون خداوند بر شما تخفیف داد و دانست و معلوم ساخت كه در شما ناتوانی است».(1)
1. دستهای دیگر از این آیات هم بر نزول یك سوره به معنای مجموعهای از آیات، در شرایط و زمان خاص دلالت دارند؛ مانند:
سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَفَرَضْناها وَأَنْزَلْنا فِیها آیات بَیِّنات لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ نور:1؛ «سورهای كه فرو فرستادیم و (تبلیغ و عمل به) آن را حتمی دانستیم و در آن نشانههای روشنی فرو فرستادیم؛ باشد كه شما پند گیرید».
وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْكَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلی لَهُمْ؛ محمد:20؛ «و كسانی كه ایمان آوردهاند، میگویند: چرا سورهای فرو فرستاده نشد؟ پس آنگاه كه سورهای روشن و صریح فرو فرستاده شود و در آن از جهاد در راه خدا یاد شده باشد، بیماردلان را میبینی كه چون بیهوش شدگان، از (ترس) مرگ به تو مینگرند؛ پس (همان مرگ و عواقب ناگوار) برایشان شایستهتر است».
وَإِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْض هَلْ یَراكُمْ مِنْ أَحَد ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ؛ توبه:127؛ «و آنگاه كه سورهای فرو فرستاده شود، برخی به برخی دیگر نگاه كرده (از ترس رسوایی میگویند:) آیا كسی شما را میبیند؟ سپس (از محضر پیامبر) بازمیگردند. خداوند دلهاشان را (از حق) بگردانید، چون مردمی نفهم هستند».
علاوه بر این آیات، از لحاظ تاریخی هم مسلّم است كه قرآن طی 23 سال بر پیامبر اسلام نازل شده است و كسی ادعای خلاف آن را نكرده است؛ چنانكه روایات زیادی هم دال بر این نكته میباشند. اكنون چگونه میتوان بین ظاهر این دو مجموعه آیات جمع كرد؟
مفسران در باب جمع بین این دو مجموعه آیات، آرای متعدد و مختلفی را ارائه دادهاند. از آنجا كه نزول تدریجی قرآن نزد اكثر آنان مسلّم بوده معمولاً در وجه جمع خویش، ظاهر آیات دال بر نزول تدریجی را حفظ كرده، درصدد توجیه آیات دال بر نزول دفعی برآمدهاند و فقط تعداد معدودی از آنها با الهام از روایات، با حفظ ظاهر هر دو مجموعه به نحوی بین آنها جمع كردهاند.
صاحبان اقوال یاد شده را میتوان در چهار دسته قرار داد:
1. گروهی معتقدند كه آیات دال بر نزول دفعی، ناظر به بخشی از آیات قرآن است، نه همه آنها، برخی از آنان، خصوص سوره حمد، بعضی اولین آیات نازل شده و تعدادی نزول بیشتر آیات قرآن را دفعی دانستهاند.(1) قائلین به نزول دفعی بیشتر آیات
1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 2، ص 19 ـ 23؛ سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج 1، ص 171؛ محمد رشیدرضا، همان، ج 2، ص 161؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 5، ص 252 ـ 253 و ج 32، ص 228 ـ 229؛ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 1 ـ 2، ص 497 و ج 9 ـ 10، ص 786 ـ 787؛ وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 30، ص 333، 334.
گفتهاند آنچه از قرآن بنا بود در طول یک سال نازل شود، در ماه رمضان و لیلةالقدر آن ماه دفعتاً نازل میشد و بعد هم بار دیگر در طول سال، در هر واقعهای تدریجاً نازل میشد؛ پس مراد از ماه رمضان، رمضان نوعی است نه شخصی و معین، و مراد از لیلة القدر، لیالی قدر متعدد است.
افزون بر نقدهایی كه به هر یك از اقوال مندرج در ذیل این دیدگاه وارد است،(1) به كلی این ادعا برخلاف ظاهر آیات قرآن بهویژه آیه 185 بقره (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ) است كه ظهور در نزول دفعی كل قرآن دارد، نه بخش خاصی از آن.(2) بهعلاوه، هیچ دلیل معتبری بر اینكه فقط آیات مورد اشاره در ماه رمضان نازل شده، در دست نیست. روایات هم با این قول سازگار نیست و برخلاف آن گواهی میدهد.
2. عدهای دیگر مدعی شدهاند كه اساساً قرآن تدریجاً نازل شده و آیاتی را كه ظاهرش نزول دفعی است بیانكننده زمان نزول نیستند، بلكه مقصودشان نزول قرآن یا سورههای دخان و قدر، در شأن شب قدر و یا فضیلت ماه رمضان و لزوم روزة آن است. پس با آیات دال بر نزول تدریجی ناسازگار نمیباشند.(3)
این دیدگاه نیز درست به نظر نمیرسد؛ زیرا در این صورت، باید بخش مهمی از آیات قرآن در فضیلت ماه رمضان میبود تا میتوانستیم بگوییم که قرآن در فضیلت ماه رمضان نازل شده است. بهعلاوه، چنین برداشتی خلاف ظاهر آیات دال بر نزول دفعی است و دلیلی بر دستبرداشتن از ظاهر این آیات نداریم. روایات نیز برخلاف آن دلالت دارد.(4)
1. نظیر آنكه اولین آیات نازل شده طبق نقل شیعه و سنی همزمان با بعثت بوده و بعثت، طبق قول شیعه در بیست و هفتم رجب و طبق قول اهلسنت در دوازده رجب بوده است، نه در ماه رمضان؛ و نیز اگر شبهای متعدد قدر مراد بود، باید میفرمود: «انا انزلناه فی لیال مباركة»، و نه « فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»، پس خلاف ظاهر است.
2. نیز ظاهر واژه القرآن در آیه 185 سوره بقره كل قرآن است، و حمل این واژه بر بخشی خاص، قرینه میخواهد و قرینهای بر این معنا نداریم.
3. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 5، ص 252 و ج 32، ص 228؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 1، ص 170، ذیل آیة 185 بقره.
4. ر.ك: عبدعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 620، ذیل آیه 3 سوره دخان و ج 5، ص 624، 625، ذیل آیه اول سوره قدر.
3. دیدگاه سوم كه با الهام از روایات،(1) بهویژه از سوی مفسران صدر اسلام(2) مطرح شده، آن است كه قرآن دو نزول داشته است: نزول دفعی كه از ناحیه ذات مقدس الهی یا لوح محفوظ، به وسیله جبرئیل بر سفیران گرامی و نیكوكار خدا به بیتالمعمور در آسمان چهارم بوده و در شب قدر اتفاق افتاده است، و نزول تدریجی از بیت المعمور توسط سفیران گرامی خدا، بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) تدریجاً در طول 23 سال نبوت صورت پذیرفته است. آیات دسته اول، نزول اول و آیات دسته دوم، نزول دوم را مد نظر دارند.
4. علامه طباطبایی(قدس سره)با استفاده از آیات دیگر، برای قرآن دو نزول دفعی و تدریجی قایل شده است: به اعتقاد او قرآن مجید، دارای دو وجود است: یك وجود بسیط كه در آن تكثر، بخشها و اجزا (آیات، سور و كلمات) نیست و در لوح محفوظ است و به صورت دفعی در شب قدری بر قلب مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده، اما ما حقیقتش را درك نمیكنیم، از سنخ مفاهیم و الفاظ نبود، حقیقتی نورانی بود كه بر قلب پیامبر تجلی كرد. و یك وجود تفصیلیافته و دارای اجزا كه به صورت تدریجی، در ظرف بیست و سه سال بر پیامبر فرود آمده است. آیات دال بر نزول دفعی، ناظر به نزول وجود اول است، و آیات نزول تدریجی، نزول وجود مفصل را مطرح میكند.
او این دیدگاه را با استناد به آیات فراوانی از جمله، آیات دال بر وجود تأویل برای قرآن و وجود قرآن در لوح محفوظ و احكام آن قبل از تفصیل، و نهی پیامبر از تلاوت آیات پیش از به پایان رسیدن تلاوت آن به وسیله جبرئیل به اثبات میرساند.(3)
1. نمونه این روایات را بنگرید در: کلینی، الکافی، ج 2، ص 628، روایت 6؛ شیخ صدوق، الامالی، ص 119، مجلس پانزدهم، روایت 5؛ ابونصر محمد بن مسعود بن عیاش سلمی سمرقندی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 99، ذیل آیه 185 بقره و نیز علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، و تفسیر الدر المنثور، ذیل آیات 185 بقره، 1ـ4 دخان و آیه اول سوره قدر؛ نیز جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، الاتقان، نوع 16؛ محمد بن جریر طبری، جامعالبیان فی تأویل آی القرآن، ذیل آیه 185 بقره و آیه اول سوره قدر.
2. نظیر ابن عباس و سعید بن جبیر (ر.ک: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ذیل آیه 185 بقره: قوله تعالی الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، آیات 1 ـ 4 سوره دخان و آیه اول سوره قدر و سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 29، 30 و جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع 16.
3. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 16ـ18.
صرفنظر از تفاوت دو قول اخیر در برخی جزئیات میتوان آن دو را مؤید و مكمل یكدیگر دانست و تفاوتها یا ناسازگاریهای ظاهری آن دو را، تبیین و توجیه نمود؛ به عنوان مثال: اگرچه در قول سوم (دیدگاه برگرفته از روایات) از وجود بسیط قرآن در نزول دفعی، سخنی به میان نیامده، ولی نفی هم نشده؛ بلكه مقصود از تعبیر «جُمْلَةً واحِدَةً» ذكر شده در روایات،(1) میتواند همان وجود بسیط باشد.
همچنین با اینكه در روایات، نزول دفعی به بیت المعمور ذكر شده است، و مرحوم علامه آن نزول را به قلب رسولالله(صلى الله علیه وآله) میداند، اما میتوان گفت كه بیت المعمور مرتبهای از وجود است كه پیامبر با اشراف و عروج به آن، حقیقت بسیط قرآن را دریافت كرده است؛ مؤید آن آیه شریفه «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» است. مطابق ظاهر این آیه «مطهرون» به حقیقت قرآن در لوح محفوظ، یا در مرتبه دیگری از عوالم وجود دست مییابند و آن را مس میكنند.
همچنین ممكن است مقصود از بیتالمعمور، قلب مقدس رسولالله(صلى الله علیه وآله) باشد، در این صورت مقصود از نزول تدریجی، نه نزول بر پیامبر، بلکه جریان و تراوش تدریجی حقیقت بسیط قرآن از قلب آن حضرت به لسان مباركشان میباشد.(2)
به هر حال، چه این دو دیدگاه به یك دیدگاه بازگردد و چه تفاوت در خصوصیات را سبب استقلال آن دو بدانیم، این دو نظر با حفظ ظاهر هر دو مجموعه از آیات، تعدد نزول (نزول تدریجی و دفعی) را برای كل قرآن میپذیرند و همین امر، دلیل ترجیح این دو دیدگاه، بلكه صحت آنها در بیان كلیشان بهشمار میآید.(3)
1. ر.ك: سیدهاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 182 و محمدمحسن فیض كاشانی، تفسیرالصافی، ج1، ص64، 65.
2. ر.ك: محمدمحسن فیض كاشانی، همان، ص 65.
3. ممكن است گفته شود: آیاتی نظیر إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِینَ * فِیها یُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكِیم؛ دخان:3، 4؛ «در آن شب هر كار مستحكم و تفصیلنیافتهای باز نموده شود» كه درباره شب قدر آمده، دلالت بر آن دارد كه شب قدر، شب تكثر و تعیین اندازههاست و با نزول وجود بسیط قرآن در آن شب منافات دارد. در پاسخ میتوان گفت: اولاً، با همین نزول بسیط و دفعی، زمینه تفریق و تفصیل حاصل میشود؛ ثانیاً، از آنجا كه این وجود بسیط، عین آن وجود مفصل است و به عبارت دیگر، مصداقی از «اجمال در عین كشف تفصیلی» است، اشكالی باقی نمیماند؛ افزون بر اینكه نزول دفعی قرآن، خود یكی از مصادیق تفریق و بخشبخش شدن است؛ یعنی این بخش از علم الهی در اختیار پیامبر قرار میگیرد؛
قرآن مجید در دو مورد، از راز نزول تدریجی و به تعبیر دقیقتر، از حكمت تدریجی نازل شدن آیات قرآن، سخن به میان آورده است: یكی مربوط به نقشی است كه نزول تدریجی در ارتباط با مردم دارد و دیگری در ارتباط با پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) است.
آیه: وَقُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُكْث وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً؛ اسراء:106؛ بیانگر آثار نزول تدریجی قرآن برای مردم است.(1)خداوند در این آیه میفرماید: قرآن را بخشبخش كردیم یا به طور پراكنده و جداجدا نازل كردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به گونهای خاص فرو فرستادیم. روشن است كه صِرف با درنگ خواندن آیات بر مردم، نمیتواند هدف اصلی و راز نهایی تدریجی نازل شدن قرآن باشد؛ بلكه «آثاری» كه بر این گونه خواندن مترتب میشود، هدف واقعی نزول تدریجی است؛ از این رو ضرورت دارد به تبیین آثاری كه به روشنی بر چنین خواندنی بار میشود و به اصطلاح از «لوازم بیّن» آن است، پرداخته شود.(2)
1. در اینكه مقصود از تعبیر «وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ» چیست؟ آرای مختلفی به شرح ذیل مطرح شدهاست:
الف) مقصود، بخشبخش شدن قرآن یا تدریجی نازل شدن آن در قالب آیات و سور است (نظر اكثر مفسرین).
ب) مقصود، بیان حلال و حرام در قرآن است.
ج) مقصود، گوناگون شدن آیات از جهت امر و نهی، مواعظ، مثلها، قصص، اخبار و نظایر آن است.
د) مقصود، جدا ساختن حق و باطل و تمایز آنها در این كتاب است (حسن بصری).
ه( مقصود، تفصیل و تفریق معارف آن است (علامه طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 220).
و) مقصود، احكام و تفصیل آیات، نظیر آیه «فِیهَا یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ» (دخان، 4) است (ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، همان، ج 9، ص 271، ذیل آیه 106 اسراء؛ محمد بن الحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6 ص 530).
بیشتر مفسران، به حق، معنای اول را صحیح و دیگر اقوال را خلاف ظاهر این عبارت و عبارات ادامه آیه دانستهاند.
2. از دقت در آیه برمیآید كه این آیه از تحقق دو امری سخن میگوید كه زمینه قابل فهم و استفاده شدن قرآن برای مردم را فراهم میسازد؛ توضیح آنكه: حقیقت قرآن به لحاظ آنكه مرتبهای از علم الهی است، از نوعی برتری در مراتب وجود و نوعی اِحكام و به تعبیر مرحوم علامه «نوعی بساطت» برخوردار است؛ از این رو، آن حقیقت گرانسنگ به دو سبب نمیتواند بهطور كامل مورد استفاده انسانها قرار گیرد. از یكسو علو آن موجب میشود از دسترس انسانها كه در عالم دنیا و مرتبه دانیه وجود زندگی میكنند، دور باشد كه زیرا مرتبهای از علم الهی و به مراتب فراتر از عالم دنیا است، و فقط انسانهای بس متعالی مانند پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) و مطهرون(علیهم السلام) میتوانند با آن حقیقت تماس داشته باشند: «فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه:78، 79) و از سوی دیگر، بساطت و اِحكام آن ایجاب میكند كه در صورت نزول، دفعتاً نازل شود و در این صورت بهرهوری انسانها از آن به حداقل برسد؛ زیرا با آن بساطت، هم برای انسانها قابل فهم نیست و هم امكان خواندن با درنگ و در فواصل مناسب وجود ندارد تا انسانها به تدریج حقایق آن را دریابند، هضم كنند، درونریزی و به آن عمل كنند. میتوان گفت كه آیه « وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْكِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَكِیمٌ» (زخرف: 4) به این حقیقت اشاره دارد؛ بر این اساس لازم است از یكسو، قرآنِ بسیط و حكیم، مفروق و مفصّل و دارای بخشها و اجزا شود تا امكان تلاوت با درنگ و دریافت و هضم و درونریزی كردن فراهم آید و از سوی دیگر در مراتب وجود، چندان نزولِ پس از نزول داشته باشد كه به مرحله دانیه وجود و قالب الفاظ و عبارات قابل فهم بشری برسد تا قابل دسترسی و فهم انسانها شود. آیه شریف با لطافت خاصی به این دو نكته اشاره دارد. در آغاز آیه میفرماید: ما قرآن را بخشبخش كردیم و در قالب اجزا و آیات و سورهها درآوردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ یعنی اگر چنین نمیكردیم، تلاوت با درنگ بر مردم، امكان نداشت و سپس میفرماید: و آن را چندین مرتبه به گونهای خاص فرو فرستاده و تنزل دادیم. همین مطلب در آیات دیگری با كمال اختصار بیان شده است؛ مانند: « إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (زخرف:3)؛ « انّا انزلناه قرآناً عربیّاً لعلّكم تعقلون» (یوسف:2)؛ «وَلَـكِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْكِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ» (یونس:37) و «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِیمٍ خَبِیرٍ» (هود:1).
مقصود از تلاوت با درنگ، این است كه هر آیه یا مجموعهای از آیات كه جداگانه و به تدریج نازل میشده، پیامبر در موقع مناسب، آن را به مردم برساند و مجبور نباشد كه همه قرآن را یك مرتبه به مردم ابلاغ كند؛ همان واقعیتی كه در تاریخ اسلام و قرآن طی 23 سال بعثت تا رحلت رسول گرامی(صلى الله علیه وآله) رخ داده است. بنابراین، آیه متذكر این نكته است كه بخش بخش شدن و در قالب آیات و سورهها درآمدن قرآن به این منظور بوده كه آیات، در مقطع های مختلف زمانی و متناسب با شرایط فردی، اجتماعی، رویدادهای تاریخی، شبهات و پرسش های مخالفان و موافقان تلاوت شود.(1)
نكته شایان توجه دیگر آن است كه معارف قرآن، چنانكه در آیات به آن اشاره شده
1. این نكته نیز باید مورد توجه اكید قرار گیرد كه تلاوت آیات بر مردم، به معنای ایجاد یك دگرگونی درونی، بیرونی، اجتماعی و فردی است و این همه كه در شكل كامل آن با عنوان «اجتماعی شدن» از آن یاد میشود، امری آنی و دفعی نیست كه در یك شب و یكجا حاصل شود، بلكه برخلاف «تحوّل اجتماعی»، تحقق دفعی آن امكانپذیر نیست.
و در روایات مورد تصریح قرار گرفته، دارای درجات و مراتبی است و فهم و بهرهمندی برخی از این درجات و نیز بخشی از معارف مندرج در برخی آیات، در گرو فهم، پذیرش و عمل به برخی دیگر است و مخاطبان قرآن، متناسب با درجه تكاملی كه از طریق عمل به معارف قرآن به دست میآورند، به فهم و بهرهمندی از آیات دیگر نایل میشوند. این نکته هم ایجاب میکند که تلاوت آیات قرآن برای مردم با تأنی و به صورت آرامآرام و با فاصلههای زمانی مناسب انجام شود.
با توجه به دو نكته یاد شده، تنها تلاوت با درنگ آیات، به مفهومی كه گذشت، و قرائت آن در طول زمان و به تدریج بر مردم، امكان فهم معارف قرآنی و آمادگی مردم برای پذیرش فرهنگ قرآن و اثرگذاری بیشتر و بهتر قرآن بر آنان را در بُعد فكری، روحی و عملی، فراهم میآورد. بهعلاوه، همزمانی تلاوت آیات با شرایط زمانی و مكانی و رخدادهای اجتماعی و فردی متناسب با مفاد آیات نازل شده، فهم بهتر آیات و اثرپذیری كاملتر از آن را دوچندان میكند. از جهت سوم، به لحاظ صفا و پالودگی روحی و تكامل نفسانی كه در پرتو عمل به برخی دستورها و مقررات قرآن و فهم و پذیرش برخی معارف آن فراهم میآید، آمادگی لازم برای پذیرش و عمل به دستورهای بعدی كه سنگینتر و نیازمند ایثار بیشتر و تلاش افزونتری است، و استعداد لازم برای یافتن و هضم معارف متعالیتر كه در آیات بعدی آمده است، حاصل میشود.(1)
به طور خلاصه، قرائت با درنگ آیات، از یك سو زمینه فهم و دریافت بهتر معارف قرآن را فراهم میسازد و از سوی دیگر، با فراهم آمدن تدریجی شرایط درونی و برونی بر اثر گذشت زمان، زمینه تسلیم بیشتر در برابر بیانات قرآنی و عمل به دستورهای
1. در آیات شریفه 1 ـ 5 سوره مزمل، خداوند خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) میفرماید: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً * إِنّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً؛ «ای جامه به خود پیچیده! شب را جز به اندكی بهپا خیز. نیمی از آن را یا اندكی از نیمه بكاه یا بر آن نیمه، بیفزای و قرآن را با درنگی ویژه و پیاپی بخوان. به راستی كه ما گفتاری گران و سنگین بر تو خواهیم افكند». در این آیات، شبزندهداری و تلاوت با ترتیل آیات زمینهساز، یا شرط لازم دریافت و تحمل قول ثقیل (آیاتی كه بعداً نازل میشود و مشتمل بر مفاهیم یا مقررات سنگینی است) تلقی شده است.
جدید حاصل میشود و سپس با عمل به دستورها و نفوذ اعتقاد به معارف نازل شده، شرایط مناسب و آمادگیهای لازم برای دریافت معارف برتر و تسلیم شدن و عمل كردن به مقررات و دستورهای سنگینتر فراهم میشود؛ بلكه فهم پیشین آنان از آیات قبلی نیز دقیقتر، پربارتر و تكاملیافتهتر میگردد و در یك جمله، تلاوت با درنگ آیات، تأمین كننده شرایط لازم و كافی برای تحقق اهداف نزول قرآن (فهم بهتر معارف، پذیرش كاملتر و عمل بیشتر به مقررات قرآن كریم) است.(1)
در آیه 103 سوره نحل نیز، تثبیت مؤمنان به عنوان اثر نزول آیات، بهویژه جایگزینی آیهای با آیهای دیگر، مطرح شده است. در این آیه، پس از طرح مسئله تبدیل آیهای به آیه دیگر و ذكر نسبت افترا به پیامبر از سوی مشركان میفرماید: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدی وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ؛ «بگو: روحالقدس قرآن را به حق از سوی خداوندگارت فرود آورد تا مؤمنان را استوار كند و رهنمود و مژدهای برای مسلمانان باشد».
دومین موردی كه قرآن با صراحت به بیان راز نزول تدریجی پرداخته، آیات 32 و 33 سوره فرقان است:
وَ قالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً * وَ لا یَأْتُونَكَ بِمَثَل إِلاّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ
1. مشاهده آداب تلاوت قرآن كه در آیات و روایات آمده نیز به خوبی نشان میدهد كه تمهید این مقدمات نیز به منظور تحقق بخشیدن به چنین هدفی است؛ به عنوان مثال، تلاوت با ترتیل كه هم خداوند یا فرشته وحی هنگام نزول آیات بر پیامبر آن را به كار میبندد: « وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً»؛ فرقان:33؛ و هم رسول گرامی موظف است در مقام تلاوت از آن سود جوید: «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً»؛ مزمل:4؛ و هم انسانهای مؤمن به عنوان یكی از آداب تلاوت آیات، آن را رعایت میكنند: اما اللّیل فصافّون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتّلونه ترتیلا؛ «اما شب، پرهیزكاران بر قدمها ایستاده، بخشهای قرآن را تلاوت میكنند و با درنگی ویژه و پیاپی آن را میخوانند»، نهج البلاغه همین نتیجه را به دنبال دارد.
تَفْسِیراً؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن بر او یكجا و یكباره فرو فرستاده نشد؟ بدینسان (به تدریج آن را فرو فرستادیم) تا با آن، قلب تو را استوار سازیم و با درنگی خاص و پیاپی قرآن را بر تو خواندیم و هیچ مَثلی برایت نمیآورند، جز آنكه حقیقت و بهترین تبیین را (در آن مسئله) برایت (فرو) میآوریم».
در این دو آیه، تكیه كلام بر آثار نزول تدریجی برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. البته راز نزول تدریجی نسبت به پیامبر، از راز نزول تدریجی برای مردم جدا نیست؛ بلكه خود، بیانگر رازی دیگر برای نزول تدریجی قرآن نسبت به مردم است.(1)
خداوند، در این آیات، ابتدا شبهه كفار را كه چرا قرآن یك جا و دفعةً واحدة بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل نشده مطرح میكند و سپس در سه جمله به آن پاسخ میدهد:
در جمله نخست میفرماید: قرآن را یكجا و دفعةً واحدةً نازل نكردیم و به تدریج فرو فرستادیم تا با نزول تدریجی قرآن، قلب تو را (ای رسول ما!) تثبیت كنیم. تثبیت قلب پیامبر كه در این آیه به عنوان اثر و حكمت تدریجی نازل شدن قرآن مطرح شده، نیز در آیة دیگری به عنوان هدف و راز بیان داستان پیامبران برای پیامبر اسلام ذكر شده است: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْری لِلْمُؤْمِنِینَ؛ هود:120؛ «از اخبار فرستادگان (پیامبران) از هر یك چیزی را بر تو حكایت میكنیم كه با آن قلب تو را استوار سازیم و تو را در این (داستانها) سخن حق و پند و یادآوری برای مؤمنان آمد».
تثبیت به معنای «پایدار و برقرار ساختن»، «زمینه و شرایط ثبات را برای چیزی یا
1. به این معنا كه اولاً، این آثار قابل تعمیم به مردم هست؛ هرچند در مرحله اعلای آن برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) حاصل میشود و ثانیاً، پیامبر به عنوان رهبر جامعه اسلامی و پیامآور خدا برای مردم مطرح است و هر سودی كه در زندگی اینجهانی در مورد رهبری جامعه برایشان حاصل شود، به مردم و جامعه اسلامی میرسد. آن حضرت، الگو و نماینده جامعه اسلامی در این خصوص تلقی میشود و پیروزی، شكست، آرامش و اضطراب وی و سایر اموری از این قبیل، پیروزی، شكست، آرامش و اضطراب مردم است یا حداقل پیروزی، شكست و آرامش و اضطرابِ اعضای جامعه اسلامی، بستگی تام با پیروزی، شكست، آرامش و اضطراب وی دارد.
فردی فراهم آوردن و ثبات بخشیدن» است.(1) اطمینان بخشیدن(2) و ربط دادن بر قلب(3) كه در آیات دیگر قرآن به كار رفته، مفاهیمی نزدیك به همین معنا است و در برابر آن لغزش و اضطراب قرار دارد.
مقصود از تثبیت قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، پایداری و استواری بخشیدن به آن وجود مقدس و تقویت روحی اوست تا در انجام وظایف رسالت و تحمل مشكلات طاقتفرسای آن، خللی رخ ندهد و رسالت الهی را با تمام توان به سرمنزل مقصود برساند.(4)
اما پیوند نزول تدریجی با تثبیت فؤاد اینگونه است كه نزول تدریجی آیات، موجب پیوند و رابطه دائمی صاحب فرمان با اعلام كننده و اجراكننده فرمان است. اصل ارتباط مكرر با وحی از یك سو، و بیان به موقع حكم موضوعات و پاسخ شبهات و تبیین حقایق مورد سؤال یا اختلاف در وقت نیاز از سوی دیگر، و نیز تأیید و تأكید بر حقانیت دعوت و رسالت، دادن وعدة نصرت و یاری و تذكر به وجود پشتوانه قوی، بلكه قویترین پشتوانه، مجموعاً بهترین و بیشترین زمینه را برای ثبات بر طریقه حق و تحمل مشكلات و آسان شدن آنها و پایداری و استواری در دین فراهم میسازد، و زمینه هرگونه لغزش یا خللی را از بین میبرد.
مشابه آیه فوق با تبیینی كه از آن گذشت، آیه 74 اسراء است: وَ لَوْلا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً؛ «اگر نه آن بود كه تو را استوار میداشتیم، به تحقیق، نزدیك بود كه اندكی به آنان گرایش یابی». خداوند در این آیه به تثبیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر توطئهها و مشكلآفرینیهای كفار اشاره دارد؛ مشكلات طاقتفرسایی كه میتواند زمینهساز اتكا به
1. ر.ك: محمد بن منظور، لسان العرب و حسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
2. آل عمران:126 و رعد:28.
3. انفال:11.
4. ذكر افسردگی و دلتنگی آن حضرت(صلى الله علیه وآله) از نسبتهای ناروا، طرح درخواستهای نامعقول مخالفان، بهانهگیریهای بیمورد، شبهات بیاساس كفار در مورد رسالت كه در آغاز سوره هود آمده، ذكر داستانهای انبیا در كل سوره، و تذییل آن داستانها به آیه پیشین (هود:120) گواه روشن بر تفسیر و تبیین پیشگفته از «تثبیت فؤاد» است.
كفار باشد. البته این آیه که تثبیت در آن به صورت مطلق و با حذف متعلق آن ذكر شده، میتواند شامل تثبیت قلب و تثبیت قدمها باشد. شایان توجه است كه تثبیت نفس و روح، ثبات قدمها در مرحله عمل، بهویژه در میدان جهاد با نفس و با دشمن را به همراه دارد.
بیان دیگر از تثبیت فؤاد كه از سوی برخی دانشمندان علوم قرآنی و مفسران مطرح شده، عبارت از تثبیت معارف قرآنی در قلب مقدس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است(1) كه برخی آن را به تثبیت آن در قلوب مؤمنان نیز تعمیم دادهاند.(2)
این بیان، چندان تناسبی با ظاهر آیه و تعبیر «نثبّت به فؤادك» ندارد؛ مگر آنكه به وجه سابق بازگردد؛ به این صورت كه با جایگزینی به موقع، كامل، صحیح و مناسب معارف قرآن در قلب آن حضرت، قلب مقدس آن بزرگوار، تاب تحمل مشكلات موجود بر سر راه ابلاغ رسالت را پیدا كرده و در ادامه راه، استوار و پا برجا میماند. به بیان دیگر، تثبیت قلب در واقع، از راه دریافت معارفِ بیشتر در موقع مناسب صورت میگیرد.
جمله «وَرَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً» به دو نكته درباره آثار نزول تدریجی اشاره دارد: نخست آنكه به منظور تثبیت فؤاد، آیات قرآن علاوه بر نزول تدریجی، با درنگ و مهلت خوانده میشود تا تثبیت فؤاد به بهترین وجه صورت پذیرد؛ و دوم آنكه بهرغم تفرقهای كه بین آیات بر اثر نزول تدریجی به وجود میآید، پیوند آیات با یكدیگر حفظ میشود و ارتباط آنها با یكدیگر قطع نمیشود.(3) این دو نكته، از مفهوم لغوی ترتیل كه به معنای خواندن پشت سرهم و در عین حال با درنگ و تمهّل است و بیان آن، در قالب مفعول مطلق استفاده میشود.(4)
1. طبرسی، مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 265؛ محمدرضا قمی مشهدی، كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 9، ص 393؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 15، ص 210؛ شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 11، ص 22، ذیل آیه 32 سوره فرقان و زمخشری، الكشاف، ج3، ص 278.
2. ر.ك: محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 56 و وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 19، ص 59.
3. ر.ك.: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 15، ص 210، 211.
4. ر.ك: كتب لغت و تفسیر از جمله: طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 7 ـ 8، ص 265، 266 و ج 9 ـ 10، ص 567 و 569 و فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، ج 24، ص 457 و ج 30، ص 683.
جمله سوم، از اثر دیگری كه بر تدریجی نازل شدن قرآن بار میشود، سخن میگوید و آن اینكه در طول دوران رسالت، حوادث و مسائل مختلفی پیش میآید كه تبیین و توصیف ویژهای در باب آنها از سوی مخالفان مطرح میشود. خداوند با نزول تدریجی قرآن، هم حقیقت امر و حق در مسئله را بیان میكند و هم به بهترین وجه از مسئله مطرح شده و توصیف و تبیین مخالفان، پرده برمیدارد.
تغییر لحن آیه در ادامه آن، شاید برای اشاره به این نكته باشد كه امر اخیر، یعنی بیان حقیقت هر مسئله به بهترین وجه، در صورت نزول دفعی نیز قابل تحقق است؛ ولی در نزول تدریجی به صورت بهتر و مؤثرتری انجام میگیرد.
1. نزول در ابتدا برای فرود شیء مادی وضع شده؛ ولی بعداً توسعه یافته و در نزول اعتباری و معنوی نیز به كار رفته است.
2. نزول قرآن معنوی است؛ یعنی قرآن وجود حقیقی دیگری دارد كه مرتبهای از علم الهی است و خداوند آن را طی مراحلی تنزل داده تا در قالب الفاظ و عبارات تجلی كرده و در دسترس بشر قرار گیرد و برای آنان قابل فهم شود.
3. پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را دو بار دریافته و قرآن دارای دو نزول است: نزول دفعی در شب قدر بر بیت المعمور در آسمان دنیا و نزول تدریجی در طی 23 سال بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) از بیت المعمور بر قلب پیامبر.
4. قرآن كریم راز تدریجی نازل شدن قرآن را در دو محور مطرح نموده است؛ محور اول تأثیری است كه بر فهم بهتر و پذیرش كاملتر و عمل افزونتر مردم به مقررات قرآن دارد و محور دوم تثبیت قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) از لغزش و اضطراب، تقویت روحی ایشان در تحمل مشكلات طاقتفرسا و ادای رسالت الهی و تبیین درست پدیدههای نوظهور اجتماعی و پردهبرداری از تحلیل و تفسیر مخالفان، است.
1. مقصود از نزول اعتباری و معنوی چیست؟
2. دیدگاه علامه طباطبایی(رحمه الله) در باب نزول دفعی و تدریجی قرآن را توضیح دهید.
3. دیدگاه صحیح در باب نزول دفعی و تدریجی قرآن چیست؟
4. آثار نزول تدریجی قرآن برای مردم را بنویسید.
5. تدریجی نازل شدن قرآن چه تأثیری بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشته است؟
6. آیا میتوان پذیرفت كه امّی بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عدم امكان حفظ و نوشتن كامل همه آیات، راز نزول تدریجی قرآن است؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه نزول قرآن، ر.ك:
1. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: مؤسسة فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378 شمسی، ص 60ـ73.
2. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 27ـ84.
3. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، تهران: امیركبیر، 1362، ص 181ـ201.
4. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 219ـ246.
5. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، نوع 16، ج 1، ص 146ـ164.
6. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، انتشارات اسلامی، [بیتا]، ج 2، ص 15ـ23.
7. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378 شمسی، ص 23 ـ 29.
دانشمندان علوم قرآنی و مفسران، آثار دیگری نیز برای نزول تدریجی مطرح كردهاند كه میتوان آنها را در پنج دسته به شرح ذیل قرار داد:
الف) اثبات اعجاز قرآن؛(1)
ب) اشتمال قرآن بر اموری كه القای دفعی آنها، آیات را بیمعنا و بیوجه میساخت؛(2)
1. در این دسته، چهار دیدگاه قرار میگیرد: الف) در نزول تدریجی، هر بار كه دستهای از آیات فرود میآید، به آن بخش از آیات، تحدی و اعجاز قرآن تكرار میشود؛ ب) وقتی اعجاز نسبت به اجزا صورت گرفت، اعجاز كل به طریق اُولی ثابت میشود؛ ج) وقتی در عین پراكندگی نزول آیات، آیات هماهنگ بود، اعجاز در عدم اختلاف ثابت میشود؛ د) انضمام قراین حالیه، به قراین لفظیه، اعجاز در فصاحت و بلاغت قرآن را تأمین و تقویت میكند (ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، همان، ج 19، ص 15؛ محمدرضا قمی مشهدی، كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 9، ص 393؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، همان، ج 3، ص 225 ـ 226، ذیل آیه 32 فرقان؛ نظامالدین حسن قمی نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 5، ص 236 و فخرالدین محمد بن عمر رازی، التفسیر الکبیر، ج 24، ص 457).
2. قایلان به این دیدگاه، اشتمال قرآن بر ناسخ و منسوخ، پاسخ به سؤالهایی كه در طول دوران بعثت مطرح شده، موضعگیری مثبت یا منفی نسبت به حوادث و جریاناتی كه رخ داده، توجهدادن به موضوع یا مسئله خاصی كه در شرایط زمانی و مكانی معینی توجه به آن لازم است و نظایر آن را مطرح كردهاند (ر.ك: ابومحمد حسین بن مسعود فرّاء بغوی، معالم التنزیل، ج 3، ص 445؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج 6، ص 209؛ نظامالدین حسن قمی نیشابوری، همان؛ محمدرضا قمی مشهدی، همان؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، همان؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان؛ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 7، ص 266 و ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، ج 13، ص 28 ـ 29).
ج) حفظ دقیقتر آیات توسط مردم از راه كتابت و سپردن به حافظه و برای پیامبر از راه به حافظه سپردن؛(1)
د) اعتماد نكردن به كتابت و پرهیز از سهل انگاری و تسامح در تحصیل مطالب؛
ه) تدریجی نازل شدن قرآن برای تثبیت و تجدید منصب وساطت جبرئیل بوده است.(2)
وجوه یاد شده تا آنجا كه با توضیحات ذكر شده در آیاتِ مورد بحث سازگار باشد، مورد پذیرش است و دلیل آن هم، همان آیات است؛ ولی بخش مهمی از وجوه یاد شده چنین نیستند. بررسی تفصیلی یكیك این وجوه، نه ضرورت دارد و نه با ساختار كلی این كتاب سازگار است؛ از این رو فقط یادآور میشویم كه برخی از وجوه یاد شده به كلی نادرست است و نمیتواند به عنوان راز نزول تدریجی مطرح شود؛ به عنوان مثال، این توجیه را كه چون پیامبر فردی امّی و غیر آشنا با خواندن و نوشتن بود، پس اگر قرآن دفعتاً نازل میشد، نه میتوانست آیات را بنویسد و نه امكان حفظ آن به طور كامل وجود داشت و در این صورت، وحی الهی به طور كامل به مردم نمیرسید و پیامبر از سهو و خطا در رساندن وحی مصون نبود. (وجه سوم)
نادرستی این تبیین در این است كه مصونیت قرآن از تحریف در هنگام نزول و پس از آن، و عصمت نبیگرامی(صلى الله علیه وآله) و اشراف و احاطه آن حضرت بر آیات قرآن و فراموش نكردن آیات، یك جریان طبیعی تلقی شده است؛ در صورتی كه هر سه به صورت خارقالعاده محقق میشود و آیات و روایات بر آن تأكید دارند؛ توضیح آنكه:
1. در نزول تدریجی، مردم قرآن را بهتر در سینهها حفظ میكنند یا با توجه به امّی بودن پیامبر، كتابت و حفظ در نزول دفعی برای آن حضرت میسر نیست و به این جهت امكان دارد بخشهای زیادی از قرآن از بین برود؛ ولی در نزول تدریجی، كتابت و حفظ امكانپذیر است و قرآن كاملاً از نقصان و دیگر انواع تحریف لفظی مصون میماند (ر.ك: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 4، ص 2253 و ج 5، ص 2562؛ ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، همان؛ شهابالدین محمود آلوسی، همان، ج 15، ص 188؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 24، ص 457، ذیل آیه 106 اسراء؛ محمدرضا قمی مشهدی، همان؛ اسماعیل حقی بروسوی، همان؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، همان؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 15، ص 213 ـ 215؛ بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، همان، ج 1، ص 293 و جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، همان، ج 1، ص151 ـ 153).
2. ر.ك: همان منابع.
نزول دفعی قرآن كه پیش از نزول تدریجی تحقق یافته، و نهی پیامبر از خواندن آیات قبل از اتمام وحی هر آیه، و ضمانت حفظ و جمع آن، دلیل روشنی است كه پیامبر، پیش از نزول تدریجی، كل قرآن را دریافته و اگر حفظ آن برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) ضرورت داشته، به صورت خارقالعاده عملی شده است. از سوی دیگر، مصونیت پیامبر از خطا و سهو، دلایل عقلی و نقلی خاص خود را دارد و آن دلایل در صورتی كه قرآن دفعةً واحدةً نازل میشد نیز جریان داشت و وحی به طور كامل به دست مردم میرسید؛ گذشته از آنكه حفظ قرآن از تحریف در حین نزول، در انتقال آن به مردم و پس از آن در طول زمان از اموری است كه به صورت خارقالعاده از سوی خداوند ضمانت شده و هیچ توقفی بر نزول تدریجی ندارد؛ افزون بر آنچه گذشت، كتابت قرآن در صورت نزول دفعی برای پیامبر به صورت خارق العاده امكان دارد.
برخی از وجوه یاد شده نیز هرچند به خودی خود درست باشند، ولی وابسته به نزول تدریجی نیستند و در صورت نزول دفعی نیز تحققپذیرند؛ مانند این وجه كه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت بستگی دارد كه آیات، مطابق با مقتضای حال باشند و مطابقت با مقتضای حال، میسر نمیشود، مگر آنكه آیات به تدریج متناسب با شرایط خارجی نازل شود. روشن است كه این تبیین، در صورت نزول دفعی نیز قابل جریان است؛ یعنی ممكن است آیات یكجا نازل، ولی با شرایط خارجی هماهنگ شود و پیامبر موظف باشد در هر واقعه، آیات متناسب با آن را بر مردم تلاوت كند و اتفاقاً در این صورت اعجاز آن بهتر روشن میشود.
گذشته از اشكالهای خاص مورد اشاره، همه آن وجوه به عنوان راز نزول تدریجی قرآن ادعاهایی است كه دلیل عقلی و یا مستندی نقلی از آیات یا روایات بر آنها وجود ندارد.
درس هفتم: دلایل از سوی خدا بودن قرآن (1): آیات تحدی
درس هشتم: شرایط اثبات اعجاز قرآن و نصاب آن
درس نهم: راز اعجاز قرآن
درس دهم: وجوه اعجاز قرآن: اعجاز در هماهنگی و عدم اختلاف
درس یازدهم: وجوه اعجاز قرآن: اعجاز در فصاحت و بلاغت
درس دوازدهم: وجوه اعجاز قرآن: اعجاز از جهت امّی بودن آورنده
درس سیزدهم: دو استدلال ناتمام بر از سوی خدا بودن قرآن
درس چهاردهم: دلایل از سوی خدا بودن قرآن (2): نوید نزول قرآن از سوی انبیای پیشین
دستهبندی آیات دال بر الهی بودن قرآن
آیات بیانگر دلیل عقلی
الف) آیات تحدی قرآن
1. تحدی به مثل
2. تحدی به ده سوره
3. تحدی به یک سوره
ب) تحدی به آورنده قرآن
ج) تحدی به هماهنگی آیات و معارف قرآن
د) سیر آیات تحدی به قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. آیات بیانگر دلایل از سوی خدا بودن قرآن را دستهبندی كند؛
2. با تفسیر آیات بیانگر دلیل عقلی از سوی خدا بودنِ قرآن آشنا شود؛
3. سیر هماوردخواهی قرآن را بر اساس آیات، توضیح دهد.
چون كتابالله بیامد هم بر آن
اینچنین طعنه زدند آن كافران
كه اساطیر است و افسانه نژند
نیست تعمیقی و تحقیقی بلند
گفت اگر آسان نماید این به تو
اینچنین آسان یکی سوره بگو
جنیان و انسیان و اهل کار
گو یکی آیت از این آسان بیار
(جلالالدین مولوی، مثنوی)
در درسهای گذشته یادآور شدیم كه قرآن مجید در آیات فراوانی بر این نكته تأكید دارد كه سخن خداوند و نازل شده از سوی او بر پیامبر گرامی اسلام است؛ افترای بر خدا نیست و انتسابش به خدا جای تردید ندارد.(1) اکنون میخواهیم بدانیم كه در آیات قرآن چه دلایلی برای اثبات مدعای مورد اشاره ذكر شده است.
آیات شریفهای كه دلایل از سوی خدا بودن قرآن را بیان نمودهاند، میتوان به دو دسته كلی تقسیم كرد:
1. همانند آیه 37 سوره یونس و نیز آیه دوم سوره بقره.
1. آیاتی كه حاوی نوعی استدلال عقلی بر انتساب قرآن به خداوند هستند.
2. آیاتی كه مشتمل بر خبر دادن پیامبران گذشته و كتابهای آسمانی پیشین، از آمدن پیامبر اسلام و نزول قرآن بر او میباشند. این آیات جنبه تاریخی و نقلی دارند.
طبیعی است كه دلیل عقلی، مدعا را برای همگان ثابت میكند؛ ولی دلیل نقلی، صرفاً برای كسانی مفید است كه پیامبران و كتابهای آسمانی گذشته را پذیرفته و آنها را حق میدانند. البته در این مبحث با توجه به مجموعه شرایط، در خصوص بشارت كتب آسمانی و پیامبران گذشته و ویژگیهایی كه برای پیامبر اسلام و قرآن مجید مطرح است، دلیل نقلی برای غیر معتقدان به پیامبران گذشته نیز تا حد زیادی اطمینانآور است.
آیات بیانگر دلیل عقلی كه به شكلهای مختلفی از سوی خدا بودن قرآن را بر اساس نوعی تبیین عقلی اثبات میكنند، آیات تحدی نامیده میشوند. در این آیات مردم به آوردن مثل قرآن به مبارزه فراخوانده شدهاند. این فراخوان و دعوت به همانندآوری به صورتهای مختلف در قرآن مطرح شده است. گاه به آوردن همانند قرآن، گاه به آوردن ده سوره مانند قرآن، گاه به آوردن یك سوره همانند قرآن و گاهی به آوردن یك سوره از كسی همانند پیامبر (آورنده قرآن) و گاه نیز دعوت به همانندآوری با توجه به هماهنگی خارقالعاده قرآن است.
در آیه 88 اسراء، از عدم توانایی انس و جن، بر آوردن همانند قرآن سخن به میان آمده است: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً؛ «بگو اگر آدمیان و پریان گرد هم آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، همانندش را نمیآورند؛ هرچند برخی پشتیبان برخی (دیگر) باشند».
در آیهای دیگر، از مردم خواسته شده که اگر واقعاً به زعم منکران، قرآن از سوی خدا نیست، پس آنان گفتاری همانند قرآن بیاورند: أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ * فَلْیَأْتُوا بِحَدِیث مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِینَ؛ طور: 33، 34؛ «یا كه میگویند او (پیامبر) آن (قرآن) را به دروغ به خدا نسبت میدهد؛ بلكه آنان ایمان نمیآورند؛ پس اگر راستگویند، گفتاری همانند آن بیاورند».
در آیه 13 سوره هود از منكران آوردن ده سوره مانند سور قرآن درخواست شده است: أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ؛ «یا كه میگویند او (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) قرآن را به دورغ بر خدا بسته، بگو پس ده سورة به خدا بسته همانند آن بیاورید؛ و جز خدا هر كس را كه میتوانید به كمك فراخوانید، اگر در این ادعای خویش راستگو هستید».
در آیه 37 از سوره یونس منكران حقانیت قرآن به همانندآوری یك سوره قرآن فراخوانده میشوند.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ؛ «یا آنكه میگویند او (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) قرآن را به دروغ به خدا بسته است، بگو پس سورهای همانند آن بیاورید و هر كس را كه میتوانید جز خدا به یاری فرا خوانید اگر راستگو هستید».(1)
1. برخی از قرآنپژوهان آیه «وَإِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ...» (بقره:23) را بر این مبنا كه ضمیر در «مِّن مِّثْلِهِ» این آیه به كلمه « ما» در عبارت «مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا» برمیگردد، از این دسته قرار دادهاند؛ ولی در بحث از وجوه اعجاز قرآن اثبات خواهد شد كه این مبنا درست نیست و آن آیه درصدد اثبات تحدی به مثل آورنده قرآن است.
در آیات 23 و 24 از سوره بقره بر آوردن سورهای همانند سور قرآن از سوی شخصی درسناخوانده و به مكتب نرفته مانند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تحدی شده است: وَإِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِینَ؛ «اگر در (الهی بودن) آنچه که به بنده خود نازل کردیم، شک دارید، پس شما نیز همانند او (پیامبر) سورهای بیاورید و (برای این کار) از غیر خدا، شاهدان (و یاوران) خود را فرا خوانید، اگر راست میگویید. اما اگر از عهده این کار برنیامدید که هرگز نیز از عهده آن برنخواهید آمد، پس از آتشی که هیزمش مردمان و سنگهاست و برای کافران مهیّا شده، بترسید».
در این آیه علاوه بر تحدی به مثل آورنده قرآن، یک خبر غیبی نسبت به آینده را هم مطرح كرده و صریحاً از ناتوانی همیشگی بشر بر این نوع همانندآوری خبر میدهد.
درسناخوانده بودن پیامبر و عدم آگاهی او از معارف بلند قرآن پیش از بعثت، در برخی آیات دیگر نیز ذكر شده است كه به این نوع تحدی اشاره دارد. در آیه 16 سوره یونس میفرماید:قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ؛ «بگو اگر خدا میخواست قرآن را بر شما تلاوت نمیكردم و او شما را از این معارف آگاه نمیساخت. من مدتی (طولانی) پیش از این در میان شما درنگ كردم، آیا خرد خویش را به كار نمیبندید و حقایق را درك نمیكنید؟»
در آیه 48 از سوره عنكبوت نیز آمده است: وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِكَ إِذًا لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ؛ «و تو پیش از (فرود آمدن) آن (قرآن) نوشتهای را نمیخواندی و با دستانت آن را نمینوشتی وگرنه یاوهگویان دودل میشدند».
در آیه 82 از سوره نساء عدم اختلاف و هماهنگی موجود در قرآن را نشان از سوی
خدا بودن دانسته، چنین میفرماید: أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً؛ «آیا با تدبر در قرآن نمینگرند (تا دریابند كه) اگر آن از سوی غیر خدا میبود، ناهماهنگی بسیار در آن مییافتند؟»
در این آیه بین «از سوی خدا نبودن قرآن» و «یافتن ناهماهنگی فراوان در آن» ملازمه برقرار شده است. هرچند با صراحت در آیه فوق دعوت به همانندآوری نشده است، اما با تكیه بر این ویژگی فوقِ توان بشری قرآن، تلویحاً انسانها به تدبر و احیاناً خودآزمایی و همانندآوری دعوت شدهاند. شاید سرّ عدم فراخوان صریح به همانندآوری، دشواری زیاد این گونه همانندآوری باشد كه قرآن به طریقی آسانیابتر بشر را راهنمایی میكند تا سهلتر و سریعتر به نتیجه دست یابد.
همانطور که اشاره شد، در آیات تحدی به مثل، گاه تحدی به مثل قرآن، گاه تحدی به ده سوره مثل قرآن و گاه تحدی به یك سوره از آن شده است. این اختلاف تعبیرها در مقام تحدی، زمینهساز این سؤال شده كه به راستی سیر مراحل تحدی چگونه بوده و راز این درخواستها و طلب همانندآوریهای متفاوت چیست؟
پاسخی كه به صورت متعارف داده میشود، این است كه سیر تحدی از كل قرآن به ده سوره و سپس یك سوره بوده است و قرآن با این شیوه، از سختتر به آسانتر (اشد به اخف) تحدی كرده تا اعجازش، بهتر به كرسی نشیند. در آغاز درخواست كرده تا همانند كل قرآن را بیاورند؛ پس از آنكه تلاش برای همانندآوری كل قرآن صورت گرفت و ناتوانی بشر از آوردن همانند آن روشن شد، ده سوره همانند سورههای قرآن را طلبید و پس از تلاش و اثبات عجز آنان از آوردن ده سوره، قرآن از آنان خواست كه یك سوره همانند سورههای قرآن بیاورند؛ به این ترتیب، قرآن مجید سه بار با فاصله زمانی، انگیزههای مردم را به همانندآوری قرآن سوق داده و عجز آنان را از آوردن همانند قرآن در سه مرحله با سیر از دشوارتر به آسانتر ثابت كرده است.
ارزیابی: این پاسخ، بر دو پیشفرض استوار است: نخست آنكه مقصود از تحدی به «قرآن»(1) و «حدیث»،(2) تحدی به كل قرآن باشد و دوم آنكه نزول و ابلاغ آیات یاد شده به ترتیبی بوده باشد كه در این پاسخ مطرح شده است؛ یعنی اول آیات تحدی به كل قرآن، سپس آیات تحدی به ده سوره و در نهایت، آیات تحدی به یك سوره نازل شده باشد.
پیشفرض نخست ثابت نیست؛ زیرا همان گونه که در فصل اول گفتیم قرآن مجید دو واژه «قرآن» و «حدیث» را در معنای لغویشان به کار برده است و این دو ناظر به حجم خاصی نیست. این موضوع را در بحثِ «نصاب اعجاز قرآن» با تفصیل بیشتری بررسی خواهیم كرد. درباره پیشفرض دوم هم میتوان گفت كه در آیات قرآن هیچ شاهدی بر این مدعا وجود ندارد و دیدگاه مشهور بین مفسران و دانشمندان علوم قرآن در خصوص تحدی به یك سوره و ده سوره، آن است كه سوره یونس كه مشتمل بر آیات تحدی به یك سوره است، قبل از سوره هود كه آیات تحدی به ده سوره را در بردارد، نازل شده است؛(3) بر این اساس، پیشفرض یاد شده مورد تردید قرار گرفته و پاسخ یاد شده دچار تزلزل خواهد شد؛ زیرا پس از آنكه مردم از آوردن یك سوره همانند قرآن ناتوان ماندند، معنا ندارد كه از ایشان خواسته شود، ده سوره مانند قرآن بیاورند.
این مشكل، مفسران را بر آن داشته تا تبیین و توجیههای دیگری را مطرح یا از پیشفرض یاد شده دفاعی ویژه كنند. برخی، تقدم نزول سوره یونس بر هود (دیدگاه مشهور) را پذیرفته و مدعی شدهاند كه استثنائاً آیات مشتمل بر تحدی در این دو سوره، برخلاف ترتیب نزول این دو سوره نازل شده یا پیامبر به دستور خدا آنها را در مقام
1. أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ (اسراء:88).
2. فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ (طور:34).
3. ر.ك: ابوعبدالله زنجانی، تاریخ القرآن، الفصل التاسع و العاشر، ص 55 ـ 64 و محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج1، ص 192، 193.
ابلاغ، برخلاف ترتیب نزول، تلاوت كرده است. بعضی، تحدی به یك سوره را مطلق و تحدی به ده سوره را ویژه ده سوره خاص و گروهی، وجه اعجاز در این دو نوع تحدی را متفاوت دانستهاند.
از آنجا كه این بحث نسبت به محور اصلی این فصل بحثی حاشیهای است، لذا از ذكر اقوال و بررسی آنها خودداری كرده به بیان وجهی كه به نظر ما سازگارترین وجه با آیات یاد شده است اكتفا مینماییم.
همانطور كه اشاره شد، در آیات تحدی، گاه به مثل قرآن، گاه به ده سوره و گاه به یك سوره تحدی شده است. گرچه اكثر قریب به اتفاق مفسران و دانشمندان علوم قرآن، مفاد آیات دسته اول را تحدی به كل قرآن دانستهاند، ولی این احتمال كه مقصود از قرآن در این آیات، معنای جنسی آن (خواندنی) باشد و نه مجموعه كتاب الهی (اسم عَلَم)، به صورت جدی مطرح است كه در این صورت، بحث از ترتیب تحدی در این مورد رنگ میبازد و از مراحل و ترتیب سهگانه یاد شده خارج میشود؛ اما با فرض پذیرش قول معروف بین مفسران، در این خصوص میتوان گفت: آیات تحدی در مرحله اول از بشر میخواهد كه اگر در خدایی بودن قرآن تردید دارند، كتابی «همانند قرآن كه دارای همه امتیازات قرآن باشد»، بیاورند و پس از آنكه عجزشان ثابت شد، تخفیف داده، میفرماید: یك سوره كه «از هر جهت شبیه سورههای قرآنی باشد و همه امتیازات یكی از سورههای قرآن را در برداشته باشد»، بیاورند و پس از آنكه از چنین امری نیز عاجز شدند، تخفیف داده، از ایشان میخواهد كه ده سوره بسازند كه «هر كدام دارای یكی از جهات اعجاز قرآن باشد»، به طوری كه مجموع آن ده سوره بتواند ویژگیهای یكی از سورههای قرآن را دارا باشد. بدیهی است كه ساختن یك سوره شبیه یكی از سورههای قرآن در همه جهات، مشكلتر از فراهم آوردن چند سوره است كه هر یك در یك جهت شبیه سورهای از قرآن باشد؛ پس تحدی از دشوارتر به آسانتر صورت گرفته و معقول است.
این بیان با ذیل آیات تحدی به یك سوره و ده سوره كه عدم توانایی بشر را به نشئت گرفتن قرآن از علم الهی و عدم اطلاع بشر از آن ربط میدهد، كاملاً سازگار
است؛ زیرا عدم توانایی بر آوردن یك سوره كه كاملاً شبیه قرآن باشد و نیز ده سوره كه روی هم رفته به منزله یك سوره قرآن باشد، هر دو دلالت دارد كه سورههای قرآن از پشتوانه علمی بینهایت برخوردارند و آن علم در اختیار انسانهای دیگر قرار نگرفته و خدا آنان را از علم غیب خویش آگاه نساخته است. بهعلاوه، این بیان با عمومیت افترا نسبت به كل سورههای قرآن كه ظاهر آیات شریفه است، تناسب دارد.(1)
افزون بر آن، تعبیر «مثله» در جمله «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات» توجیه معقول و درستی مییابد؛ توضیح آنكه مفسران در مورد این واژه كه وصف «سور» است و باید «امثالها» گفته میشد، توجیهاتی را ذكر كردهاند؛ مثلاً گفتهاند كه اصل این جمله چنین بوده است: «فأتوا بقدر عشر سور مثله» و «مثله» صفت «قدر» است یا آنكه مقصود «كل واحد منها مثله» بوده است(2) یا آنكه چون مجموع ده سوره، یك امر است كه درخواست شده، «مثله» آورده شده است.(3) برخی نیز گفتهاند: چون كلمه عشر صیغه جمع نیست، در توصیف آن مفرد هم به كار میرود؛(4) این توجیهات، جز مورد اخیر، خلاف ظاهر است و قرینهای در خود آیات نمیتوان بر آنها یافت. در مورد اخیر نیز میتوان گفت: با توجه به اینكه كلمه مثل، همانند آیه 160 سوره انعام به صورت جمع هم میتوانسته به كار رود،(5) سرّ كاربرد آن به صورت مفرد در آیه 13 سوره هود طبق وجه مورد نظر ما این است كه مقصود آیه این بوده كه ده سوره ساخته فكر بشر، به منزله یك سوره قرآن باشد، پس مناسب، بلكه تنها تعبیر درست آن است كه كلمه مثل به صورت مفرد آورده شود تا به این نكته اشاره كند كه ضرورت ندارد ده سوره، هر یك شبیه یك سوره قرآن باشد، بلكه كافی است همه آنها شبیه یك سوره قرآن باشند.
1. برخی گمان کردهاند نسبت افترا ویژه ده سورهای است که مشتمل بر قصص انبیا باشد.
2. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 17، ص 194؛ ناصرالدین عبدالله بیضاوی، همان، ج 2، ص 255، ذیل آیه 13 سوره هود.
3. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان.
4. شهابالدین محمود آلوسی، همان، ج 7، ص 30، ذیل آیه 13 سوره هود.
5. مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها؛ «هر كس كار نیكی (به جای) آورد، برایش دهچندان آن (پاداش) خواهد بود».
از سوی دیگر، جمع آوردن كلمه «مفتریات» و نیز توصیف سورههای دهگانه به «مفتریات» نیز تبیین مناسبی مییابد؛ زیرا آنچه آورده میشود، هر یك سورهای افترایی است و در نتیجه مفتریات هستند؛ نه آنكه روی هم رفته یك امر مفتری باشند.
اما وجه توصیف سُوَر درخواستی به «مفتریات» كه جز در این مورد در هیچ یك از آیات تحدی نیامده، طبق این توجیه آن است كه سورههای دهگانهای كه آورده میشود، چون هر یك در یك بُعد مانند قرآن است، پس در واقع مانند قرآن نیستند. به عبارت دیگر، هر یك از سُوَر قرآن در چند بُعد برجستگیها و ویژگیهایی دارد؛ ولی ده سوره بشر ساخته، هیچ یك، كل ویژگیهای یك سوره قرآن را ندارد؛ بنابراین نمیتوان گفت: هر یك از سُوَر انسان ساخته، همانند قرآن است و اگر قرآن سخن خداست، پس این سورهها هم سخن خداست؛ بلكه باید گفت: چون هیچ یك همانند سُوَر قرآن نیست، پس هر یك «مفتری» است. گویا قرآن مجید در مرحله بسیار خفیف تحدی میفرماید: شما كه از همانندآوری یك سوره هم ناتوان هستید، حال چیزی مادون قرآن بیاورید و آن اینكه ده سوره بشر ساخته بیاورید كه هرچند هیچ یك عِدل قرآن نیست و با قرآن هماوردی ندارد، ولی روی هم رفته شبیه یك سوره قرآن باشد.
نكات ذكر شده، همه مؤید وجهی است كه برای مراتب تحدی به نظر رسید و امتیاز این توجیه را بر سایر توجیهات نشان میدهد.(1)
1. برای آگاهی از سایر توجیهها و تبیینها به پیوست همین درس مراجعه كنید.
1. آیات بیانگر دلایل از سوی خدا بودن قرآن در دو دسته كلی قرار میگیرد:
الف) آیات بیانگر دلایل عقلی (آیات تحدی)؛ ب) آیات بیانگر دلایل نقلی.
2. در آیات دسته اول گاه به مثل قرآن، گاه به ده سوره و گاه به یك سوره از آن تحدی شده است و گاه بر آورنده امّی آن و گاه به هماهنگی آیات و معارف قرآن تحدی شده است.
3. دیدگاه مشهور در مورد سیر تحدی ترتیب نزول آیات بیانگر تحدی، تحدی به كل قرآن، تحدی به یك سوره و تحدی به ده سوره است.
4. به احتمال قوی مراد آیاتی كه به همانندآوری مثل «قرآن» فراخوانده، معنای جنسی کلمه «قرآن» است و درصدد بیان مقدار همانندآوری نیست و در این صورت ترتیبی در این مرحله از همانندخواهی وجود نخواهد داشت.
5. با صرف نظر از آنچه در بند 4 مطرح شد با پذیرش سه نوع تحدی (به كل قرآن، یك سوره و ده سوره) تحدی از اشد به اخف صورت گرفته است به این صورت كه در مرحله اول تحدی، آوردن كتابی همانند قرآن كه همه امتیازات آن را در برداشته باشد درخواست شده است و پس از ناتوانی از این كار، به آنان تخفیف داده میفرماید یك سوره كه از هر جهت شبیه سورههای قرآن باشد بیاورند و پس از آنكه از این كار نیز عاجز شدند تخفیف داده و از ایشان میخواهد كه ده سوره بسازند كه هر كدام دارای یكی از جهات اعجاز قرآن باشد.
6. گویا قرآن كریم در مرحله بسیار خفیف تحدی میفرماید: شما كه از همانندآوری یك سوره همانند سورههای قرآن نیز ناتوانید چیزی فروتر از قرآن بیاورید و آن اینكه ده سوره بشر ساخته بیاورید كه هرچند هیچ یك به تنهایی با قرآن همانندی ندارد، ولی روی هم رفته شبیه یك سوره قرآن باشد.
1. آیات بیانگر دلیل عقلی از سوی خدا بودن قرآن چند نوع تحدی را مطرح كردهاند؟ توضیح دهید.
2. آیا از آیات قرآن، تحدی به كل قرآن، به ده سوره و به یك سوره استفاده میشود؟ توضیح دهید.
3. ترتیب نقل شده آیات تحدی چگونه است و توجیه صحیح این ترتیب همانندخواهی قرآن چیست؟
4. بهترین توجیه تحدی به ده سوره پس از تحدی به یك سوره چیست؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه دلایل از سوی خدا بودن قرآن و مراتب تحدی، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبداللّه، تفسیر موضوعی جلد1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 127ـ177.
2. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، ص 342ـ 414.
3. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 127ـ147.
4. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات رضی، بیدار، عزیزی، نوع 64، ج 4، ص 3ـ27.
5. فاضل، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق، ص 33 ـ 40.
6. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 33ـ77.
7. مركز الثقافة و المعارف الاسلامیة، علوم القرآن عندالمفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 413ـ567.
8. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار، بیروت: دار المعرفة، [بیتا]، ج 11 ـ 12.
9. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، بیروت: دار احیاء التراث، ج 17، ص 255 (ذیل آیه 13 سوره هود) و ص 324 ـ 326 (ذیل آیه 38 سوره یونس).
الف) برخی مدعی شدهاند كه گرچه سوره یونس، قبل از سوره هود نازل شده، ولی آیات تحدی سوره یونس، پس از آیات تحدی سوره هود به پیامبر(صلى الله علیه وآله) وحی شده؛ بنابراین تحدی از دشوارتر به آسانتر به صورت طبیعی انجام گرفته است.(1)
ب) برخی دیگر مدعی شدهاند كه كل سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده؛ ولی پیامبر(صلى الله علیه وآله) موظف بوده آیات تحدی سوره یونس را بعد از آیات تحدی سوره هود برای مردم تلاوت كند تا تحدی از دشوارتر به آسانتر تأمین شود.(2)
این دو دیدگاه، صرفاً یك ادعاست و هیچ شاهد و دلیل روشنی بر آن وجود ندارد و نمیتوان با صرف ادعا از قول مشهور در نزول آیات دست برداشت و دلیلی بر آنكه پیامبر در جایی به ابلاغ آیات نازل شده برخلاف ترتیب نزول مأمور شده باشند نیز در دست نیست.
ج) مقصود از آیه سوره یونس، مطلق سورههای قرآن است؛ ولی مقصود از سوره هود كه ده سوره را تحدی میكند، ده سوره خاص است و آن سُوَر عبارتاند از: نُه سوره قبل از سوره هود (بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه و یونس) به اضافه سوره هود.(3)
1. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج12، ص33، ذیل آیه 13 سوره هود.
2. ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، همان، ج 7، ص 30، ذیل آیه 13 سوره هود.
3. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان ج17، ص 324 ـ 325. وی این را از ابن عباس نقل میکند.
این قول، خلاف ظاهر آیه است كه واژه سوره در آن بدون هرگونه قیدی ذكر شده و هر ده سورهای را شامل میشود؛ مگر آنكه قبل از سوره هود، فقط همان نُه سوره نازل شده باشد؛ ولی قایلان به این قول هم آن را نمیپذیرند. هیچ قرینه حالی یا مقالی دیگری نیز بر اراده خلاف ظاهر و تخصیص اطلاق آیه به سورههای دهگانه یاد شده وجود ندارد؛ بهعلاوه، كسانی كه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت افترا میدادند، این نسبت را در مورد سُوَر معینی قایل نبودند و همه سورههای قرآن برایشان یكسان بود؛ در این صورت، تحدی به سُوَر خاص، آن هم سُوَر بزرگ قرآن، بیوجه خواهد بود و معنا ندارد به كسی كه میگوید سوره «كوثر» افترا است و از سوی خدا نیست، گفته شود ده سوره مانند سور اول قرآن موجود بیاور.
گذشته از این، سورههای بقره، آلعمران، نساء، مائده، انفال و برائت كه در این مجموعه قرار دارد، به اتفاق اهل فن، مدنی است و در زمان تحدی به ده سوره، هنوز نازل نشده بود تا به آن تحدی شود.(1)
افزون بر آن، قایل به این قول، خصوصیت این ده سوره را كه به سبب تحدی به خصوص این سور شده، ذكر نكرده است و وجه خاصی برای آن نمیتوان ذكر كرد.
د) رشیدرضا با تكیه بر اینكه از میان آیات تحدی، فقط در آیه شریف سوره هود، صفت مفتریات برای سورههای درخواستی ذكر شده، راز مطلب را در همین صفت نهفته میبیند. وی بر این باور است كه در بیانات قرآن، اخباری وجود داشته كه مشركان ادعا میكردهاند این اخبار واقعیت نداشته و پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دروغ آنها را به خدا نسبت میدهد و با توجه به این مطلب، اخباری را كه در قرآن آمده به این شكل دستهبندی كرده است:
1. ر.ك: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع اول، ج 1، ص 43 ـ 44 و سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 13، ص 234.
آنگاه مدعی میشود كه نسبت افترا به پیامبر(صلى الله علیه وآله) از سوی مخالفان در مورد اخبار آفرینش، اصلاً مطرح نشده است. اخبار غیبی دنیایی در سُوَر قصار در كمتر از ده سوره و در سُوَر طوال در بیش از ده سوره آمده است. اخبار غیبی آخرتی نیز در بیشتر سور قرآن مطرح شده است؛ بنابراین در سه نوع اخبار یاد شده، هیچ ده سوره مشخصی را نمیتوان یافت كه مشتمل بر اخبار غیبی باشد تا مشركان، بهویژه یهود كه مخاطب این آیات هستند، نسبت افترا داده باشند و پیامبر بفرماید: بروید و ده سوره مانند این ده سورهای كه ادعای مفتری بودن آن را میكنید، بیاورید. فقط قصص انبیا است كه در ده سوره مشخص مطرح شده و یهود نسبت افترا به پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن زمینه میدادند و آن ده سوره عبارتاند از: اعراف، یونس، مریم، طه، شعراء، نمل، قصص، قمر، ص و سوره هود. رشیدرضا مدعی است كه نه سوره دیگر قبل از سوره هود نازل شدهاند؛ پس مقصود از «فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ» ده سوره مانند سُوَر دهگانه پیشین است كه درباره قصص انبیا سخن گفته و شما آن را مفتری میدانید.(1)
سپس مینویسد: «الخلاصة ان مشركی مكة المعاندین لم یجدوا شبهة علی القرآن ـ بعد شبهة السحر القدیمة التی لم تلق رواجاً عند العرب لأنّه كلام بلغتهم عرفوه وعقلوه وأدركوا علوه علی سائر الكلام ـ إلاّ زعمهم أنّ محمّداً(صلى الله علیه وآله) قد افتراه فی جملته وما هو وحی من عند الله تعالی فتحداهم بالإتیان بمثله بالإجمال وبسورة مثله فی جملة مزایاه من
1. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج 11، ص 34 ـ 45.
نظمه وأُسلوبه وبلاغته وعلومه وتأثیر هدایته وسلطانه الإلهی علی الأرواح والعقول فعجزوا وبقیت لهم شبهة علیه فی قصصه إذا ادعی أنّها من أنباء الغیب أوحاه اللّه إلیه، فزعموا أنّه إفك افتراه وأعانه علیه قوم آخرون، وأنّه أساطیر الأولین اكتتبها لنفسه فهی تملی علیه ویلقنها لئلا ینساها وهذه شبهة خاصة موجهة إلی قصصه المتفرقة فی سورة الكثیرة لا یدحضها عجزهم عن الإتیان بسورة واحدة مثله فی بلاغتها التی حصروا الإعجاز فیها ولا إبداع نظمها ولا طرافة اسلوبها أیضاً ولا سیما إذا كانت قصیرة، فتحداهم بعشر سور مثله مفتریات أی مثل هذه القصص التی زعموا أنّها أساطیر الأوّلین وإنّما تكون مثلها إذا كانت جامعة لمزایاها المعنویة العلمیة... وجملة القول أنّ التحدی بعشر سور مثله مفتریات قد كان لإبطال هذه التهمة الخاصة من الإفتراء وقد بینا معناها والسور المفصلة فیها التی تمّت عشراً بهذه السورة (هود)».(1)
در جای دیگر پس از ذكر مزایای دهگانهای كه به نظر وی در این ده سوره وجود دارد، میگوید:
«ثم إنّك تجد هذه المعانی أو المعارف التی أجمعتها فی عشرة أنواع كلیة... متفرقة فی جمیع تلك القصص من تلك السور ولا تجد فیها علی تكرارها تناقضاً ولا تعارضاً ولا فی عباراتها اختلافاً ولا تفاوتاً علی ما فیها من إیجاز وقبض ومساواة وبسط وهذه مما یعجز عنه البشر أیضاً ولا یتحقق إلاّ بالتعدد وإذا كانت لاتوجد كلها مجتمعة فی سورة ولا سورتین ولا ثلاث مما ذكرنا. فاحری بمن یدعی أنّها من علم البشر وكلامهم أن یفسح له فی التحدی بأن یأتی بعشر سور مثلها تشتمل علی هذه المزایا كلها فالتحدی بهذه السور توسیع علی المنكرین أن تصدوا لمعارضتها لا تضییق علیهم».(2)
رشیدرضا وجه دیگری را نیز در این خصوص بیان كرده كه بسیار شبیه به قول ششم (دیدگاه استاد محمد فاضل لنکرانی) است.(3)
1. ر.ك: همان، ج12، ص44، 45.
2. همان، ص43.
3. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج1، ص193، 194.
در نقد این دیدگاه میتوان گفت:
اولاً، اختصاص افترا به آیات دال بر اخبار و أنبا وجهی ندارد. گویا رشیدرضا چنین تصور كرده كه افترا در اخبار میتواند مطرح باشد؛ اما در انشائیّات افترا صادق نیست و مشركان، آیات اخباری قرآن را مفتری میدانستند؛ در صورتی كه مشركان قرآن «بما هو قرآن» را مفتری میدانستند؛ اعم از اخبار و انشا و در افترا بودن آن به محتوای آیات كه خبر یا انشا است و مطابق با واقع یا غیر مطابق با واقع است، نظری نداشتند؛ بلكه به لحاظ اینكه انتساب به خدا داده میشود آن را مفتری میدانستند؛ یعنی به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرآن در بعد انتساب به خدا افترا قایل میشدند و انشائیّات، از این دید خبر میشوند؛ پس صفت مفتریات كه اساس دیدگاه اوست، اختصاص به ده سوره معین ندارد.
ثانیاً، نسبت افترا به پیامبر از صدر آیه استفاده میشود و در سورههای دیگر هم مطرح است و آن با آنچه در مفتریات مد نظر است، تفاوت دارد. افترای صدر آیه، افترای مورد قبول مشركان است و افترا در مفتریات، افترای مورد قبول مشركان و پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. بنابراین، وصف مفتریات دلالت ندارد كه ده سوره معینی وجود داشته است كه مشركان نسبت افترای آنها را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) میدادهاند تا درصدد تعیین آن ده سوره برآییم؛ بلكه این وصف، دلالت دارد كه ده سوره درخواستی، سُوَری است كه پیامبر و مخالفان بر مفتری بودن آن اتفاق نظر دارند.
ه) مرحوم علامه طباطبایی(قدس سره) پس از نقل و نقد قول رشیدرضا، وجه دیگری را در این باره مطرح میسازد. ایشان پس از ذكر این نكته كه مقصود از «بعشر سور» عدد ده نیست، بلكه چند سوره (كثرت) مراد است، مینویسد: در تحدی كل قرآن، قرآن به عنوان یك كتابِ هدایتگرِ جامع و جاودانه مورد تحدی است و در تحدی به یك سوره، هدفْ تحدی به یك قطعه قرآن به لحاظ اشتمال بر یك غرض و هدف تام است و در تحدی به ده سوره، هدفْ تحدی به تنوع در اغراض و بیان انواع مقاصد است. ایشان در این زمینه مینویسد:
فالذی كلّف به الخصم فی هذه التحدیات هو أن یأتی بكلام یماثل القرآن مضافاً إلی
بلاغة لفظه فی بیان بعض المقاصد الإلهیة المشتملة علی أغراض منعوتة بالنعوت التی ذكرها اللّه سبحانه.
والكلام الإلهی مع ما تحدی به فی آیات التحدی یختلف بحسب ما یظهر من خاصته فمجموع القرآن الكریم یختص بأنّه كتاب فیه ما یحتاج إلیه نوع الإنسان إلی یوم القیامة من معارف أصلیة وأخلاق كریمة وأحكام فرعیة، والسورة من القرآن تختص ببیان جامع لغرض من الاغراض الإلهیة المتعلقة بالهدی ودین الحق علی بلاغتها الخارقة، وهذه خاصّة غیر الخاصة التی یختص بها مجموع القرآن الكریم، والعدة من السور كالعشر والعشرین منها تختص بخاصة اُخری وهی بیان فنون من المقاصد والأغراض والتنوع فیها فإنّها أبعد من احتمال الإتفاق فإنّ الخصم إذا عجز عن الإتیان بسورة واحدة كان من الممكن أن یختلج فی باله أن عجزه عن الإتیان بها إنّما یدل علی عجز الناس عن الإتیان بمثلها لاعلی كونها نازلة من عندالله موحاة بعلمه فمن الجائز أن یكون كسائر الصفات والأعمال الإنسانیة التی من الممكن فی كل منها أن یتفرد به فرد من بین أفراد النوع اتفاقاً لتصادف أسباب موجبة لذلك كفرد من الإنسان موصوف بأنّه أطول الأفراد أو أكبرهم جثة أو أشجعهم أو أسخاهم أو أجبنهم أو أبخلهم.
وهذا الإحتمال وإن كان مدفوعاً عن السورة الواحدة من القرآن أیضاً التی یقصدها الخصم بالمعارضة فإنّها كلام بلیغ مشتمل علی معان حقة ذات صفات كریمة خالیة عن مادّة الكذب، وما هذا شأنه لا یقع عن مجرد الإتفاق والصدفة من غیر أن یكون مقصوداً فی نفسه ذا غرض یتعلق به الإرادة.
إلاّ أنّه أعنی ما مرّ من احتمال الإتفاق والصدفة عن السور المتعددة أبعد لأنّ إتیان السورة بعد السورة وبیان الغرض بعد الغرض والكشف عن خبیئ بعد خبیئ لا یدع مجالاً لإحتمال الإتفاق والصدفة وهو ظاهر.
إذا تبین ما ذكرنا ظهر أنّ من الجائز أن یكون التحدی بمثل قوله: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» (اسراء:88)، وارداً مورد التحدی بجمیع القرآن لما جمع فیه من الأغراض الإلهیة ویختص
بأنّه جامع لعامة ما یحتاج إلیه الناس إلی یوم القیامة؛ وقوله: «قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ» لما فیها من الخاصة الظاهرة وهی أنّ فیها بیان غرض تام جامع من أغراض الهدی الإلهی بیاناً فصلاً من غیر هزل وقوله: «قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ» تحدیاً بعشر من السور القرآنیة لما فی ذلك من التفنن فی البیان والتنوع فی الأغراض من جهة الكثرة، والعشرة من ألفاظ الكثرة كالمأة والألف. قال تعالی: «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ»؛ (بقرة:96)، فالمراد بعشر سور (واللّه أعلم) السور الكثیرة الحائزة لبعض مراتب الكثرة المعروفة بین الناس فكأنّه قیل: فأتوا بعدة من سوره ولتكن عشراً لیظهر به أن تنوّع الأغراض القرآنیة فی بیانه المعجز لیس إلاّ من قبل اللّه.(1)
استاد محمد فاضل لنكرانی(رحمه الله) در نقد دیدگاه مرحوم علامه فرموده است: این وجه به خودی خود تام است و در صحت آن تردیدی نیست؛ ولی این بیان، فقط توجیهكننده اصل تحدی به یك سوره و ده سوره است؛ نه توجیه كننده تحدی به ده سوره پس از تحدی به یك سوره.(2)
این اشكال در صورتی بر بیان مرحوم علامه وارد است كه ایشان درصدد بیان این نكته باشند كه در مقام تحدی، مقتضای ترتیب طبیعی آن است كه تحدی به ده سوره، لزوماً پس از تحدی به یك سوره باشد؛ ولی چنین مدعایی صریحاً در عبارات ایشان نیامده؛ بلكه در این خصوص میفرماید: «ویمكن ان یقال فی وجه الاختلاف الذی یلوح من آیات التحدی؛ در توجیه اختلافی كه در آیات تحدی به چشم میخورد، میتوان گفت...».(3)
در این صورت مرحوم علامه درصدد توجیه صحت تحدی به ده سوره پس از تحدی به یك سوره است، نه لزوم آن؛ و با توجه به این نكته كه غرض در تحدی به یك سوره و تحدی به ده سوره متفاوت است، هم تحدی به ده سوره پس از تحدی به
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج10، ص 167 ـ 169.
2. محمد موحدی فاضل، مدخل التفسیر، ص 37 ـ 83.
3. سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 10، ص 170.
یك سوره و هم تحدی به یك سوره پس از تحدی به ده سوره درست است و در هر دو صورت به این معنا است كه پس از تحدی به یك بُعد از اعجاز قرآن و به كرسی نشستن آن، تحدی به بُعد دیگری از اعجاز قرآن صورت میگیرد. این نكته نیز شایان ذكر است كه مقصود مرحوم علامه طباطبایی از سوره، یكی از سُوَر یكصد و چهاردهگانه قرآن نیست؛ بلكه یك قطعه و یك فقره از فقرات قرآن است. بنابراین تصریح ایشان به این نكته كه برخی از سُوَر یكصد و چهاردهگانه هدف واحدی ندارند، با تأكید ایشان بر اینكه هر یك از سور قرآن غرض خاصی دارند كه آیات تحدی به یك سوره به آن نظر دارد، منافات ندارد.
و) استاد محمد فاضل لنكرانی(قدس سره) بر این باورند كه كلمه مفتریات كه فقط در این آیه از آیات تحدی آمده، موجب میشود تحدی بر روال نظم طبیعی از دشوارتر به سادهتر سیر كرده باشد؛ زیرا در تحدی به یك سوره، بر محتوای سوره و نظم، هر دو تأكید میشود؛ ولی در تحدی به ده سوره با صرف نظر از محتوای آنها، ده سوره با نظم خاص قرآنی درخواست میشود؛ هرچند محتوای آنها كذب و افترا باشد. ایشان در مقام توضیح این وجه مینویسد:
«إنّ الإفتراء المدلول علیه بقوله «مفتریات» یغایر الإفتراء الواقع فی صدر الآیة فی قوله: «أم یقولون افتراه» فإنّ الإفتراء هناك افتراء بحسب نظر المدّعی، ولا یقبله الطرف الآخر بوجه، وفی الحقیقة یكون الإفتراء المدعی افتراءً واقعیاً غیر مطابق للواقع بوجه، ولكن الإفتراء هنا إفتراء مقبول للطرفین، والغرض (والله أعلم) أنّ اتصاف القرآن بالإعجاز وإن كان ركنه الذی یتقوم به إنّما هی المقاصد الإلهیة، والأغراض الربوبیة، التی یشتمل علیها ألفاظه المقدسة، وعبارته الشریفة، إلاّ أنّه لا ینحصر بذلك، بل لو فرض كون المطالب غیر واقعیة والقصص كاذبة لكان البشر عاجزاً عن التعبیر بمثل تلك الألفاظ، مع النظم الخاص، والاسلوب المخصوص.
ففی الحقیقة، یكون التحدی فی هذه الآیة (بعد الإغماض عن علوّ المطالب، وسمّو المعانی، وصدق القصص وواقعیّة المفاهیم) بخلاف التحدی الواقع فی الآیة الكریمة فی
سورة یونس، بالإتیان بسورة مثل سور القرآن، فإنّ ظاهره المماثلة من جهة المزایا الراجعة إلی المعنی والخصوصیات المشتملة علیها الألفاظ معاً».
سپس میفرماید:
«نعم، یبقی الكلام (بعد ظهور عدم كون المراد بالعشرة إلاّ الكثرة لا العدد الخاص) فی حكمة العنایة بالكثرة، ولعلّها عبارة عن التنبیه علی اشتمال الكتاب العزیز علی خصوصیة مفقودة فی غیره، ولا یكاد یقدر علیها البشر، وإن بلغ ما بلغ، وهی الإتیان بقصة واحدة بأسالیب متعددة وتعبیرات مختلفة متساویة من حیث الوقوع فی أعلی مرتبة البلاغة».(1)
«وبذلك ترتفع الشبهة التی یمكن أن یخطر بالبال، بل بعض الناس أوردها علی الإعجاز بالبلاغة الاسلوب، وهی أن الجملة أو السورة المشتملة علی القصّة یمكن التعبیر عنها بعبارات مختلفة تؤدی المعنی، ولابد أن یكون عبارة منها ینتهی ألیها حسن البیان، مع السلامة من كل عیب لفظی، أو معنوی، فمن سبق إلی هذه العبارة أعجز غیره عن الإتیان بمثلها؛ لأنّ تألیف الكلام فی اللغة لا یحتمل ذلك، ولكن القرآن عبّر عن بعض المعانی وبعض القصص بعبارات مختلفة الاسلوب والنظم، من مختصر ومطول، والتحدی فی مثله لا یظهر فی قصة مخترعة مفتراة، بل لابد من التعدد الذی یظهر فیه التعبیر عن المعنی الواحد والقصة الواحدة بأسالیب مختلفة وتراكیب متعددة».(2)
و این مطلب نكتهای است كه رشیدرضا و علامه طباطبایی(قدس سره) نیز در همین مورد به آن توجه كردهاند.(3)
این وجه نیز هرچند به خودی خود صحیح است، ولی در صورتی با ظاهر آیه سازگار است كه خداوند میفرمود: «فأتوا بسورة مثله مفتری»؛ بنابراین تأكید آیه بر ده سوره به جای یك سوره، با این توجیه منافات دارد و وجهی كه برای عنایت و تأكید بر ده سوره ذكر شده، در صورتی درست است كه آیه در مقام بیان ویژگیهای قرآن
1. محمد موحدی فاضل، همان، ص 38، 39.
2. همان، ص 39.
3. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج1، ص193 و سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج10، ص 168ـ170.
باشد، نه درخواست همانندآوری از مخالفان. توضیح این نكته در پایان همین مطلب میآید.
قابل ذكر است كه رشیدرضا در تفسیر المنار ضمن تبیین دیدگاه خویش، اشارههایی به توجیه ذكر شده در مدخل التفسیر دارد؛ هرچند به صورت وجه مستقل نیامده است.(1)
بهعلاوه با ذیل آیه كه میفرماید: «فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ...» چندان تناسبی ندارد. نزول به علم الهی با محتوا بیشتر تناسب دارد و چنانكه علامه طباطبایی نیز فرموده، اشتمال بر معارف هدایتگر انسانها و یا انواع كمالات، با توحید در الوهیت كه از عجز مخالفان در آیه نتیجه گرفته شده، بیشتر تناسب دارد تا با تفنن در بیان بدون محتوا (شایان ذكر است كه نظیر این تذییل در آیه 39 سوره یونس آمده است. آنجا كه میفرماید: «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ»).
اما آنچه در وجه تأكید بر «عشر سور» در بیانات رشیدرضا و این دو بزرگوار آمده، مربوط به بُعد دیگری از تحدی است كه نباید با آنچه اكنون بر آن تأكید شد، خلط شود.
توضیح آنكه: گاه در بیان اعجاز قرآن، سخن بر سر آن است كه آیا امكان دارد قرآن با توجه به ویژگیهایی كه دارد سخن انسان باشد یا آنكه شواهد و دلایل، ما را به این نكته رهنمون میكند كه پشتوانه آن، دانش و قدرتی فوق دانش و قدرت بشر است؛ نظیر آیه 82 نساء كه با تكیه بر خصوصیات قرآن میفرماید: این كتاب با ویژگی عدم اختلاف آن، نمیتواند ساخته فكر و اندیشه پیامبر باشد. در این بُعد از بیان اعجاز، تحدی از اخف به اشد شیوه عقلپسند است؛ یعنی اول بر یكی از خصوصیات و یا یك مورد و یك سوره و یك خبر غیبی تكیه میشود و گفته میشود این خصوصیت، این خبر غیبی، این یك بخش از قرآن، این یك مجموعه آیات نمیتواند از آن پیامبر(صلى الله علیه وآله)
1. ر.ك: محمد رشیدرضا، همان، ج1، ص193، 194 و ج12، ص47.
باشد و در مرحله دوم، بر چند خبر غیبی، چند بُعد اعجاز یا سُوَر متعدد كه هر یك معجزهاند تكیه میشود و گفته میشود: در خصوص یك مورد كار خارقالعاده، یك خبر غیبی، یك سوره، احتمال دارد كه معلول نبوغ شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد و یا این توهم ممكن است در ذهن افراد خطور كند كه این یك سوره با محتوای فوقِ توان انسانهای دیگر شاید از صفات برجستهای است كه همواره در بین انسانها یك نفر فوقِ افراد دیگر قرار میگیرد؛ ولی بیان خبر غیبی پیدرپی، آوردن سوره بعد از سوره این توهم را بهتر دفع میكند. این همان بیانی است كه در بیانات علامه طباطبایی، محمد فاضل لنکرانی و رشیدرضا آمده است؛ پس این بیان در جایی مناسب است و این شبهه در صورتی دفع میشود كه تكیه بر این نكته شود كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) سُوَر متعدد پیدرپی میآورد و این نشان میدهد كه معلول نبوغ و خصوصیات شخصی ایشان نیست؛ زیرا هر كس در یك بُعد یا یك زمینه نبوغ دارد، نه در هر بُعد و هر زمینه، و این شبیه نكتهای است كه متكلمان در خصوصیت معجزه ذكر كردهاند كه معجزه محدودیت ندارد.
بدیهی است كه در این بُعد، تحدی از اشد به اخف كه مورد بحث در آیات كنونی (تحدی به یك سوره و سپس به ده سوره) است، نمیتواند مطرح باشد؛ بلكه باید تحدی از اخف به اشد سیر كند (اگر بهکارگیری تعبیر تحدی در این مورد بیاشكال باشد).
شرایط تحقق اعجاز قرآن
نصاب اعجاز قرآن
دلالت اعجاز قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. اموری را كه با تحقق آنها اعجاز قرآن برای غیر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اثبات میشود بشناسد؛
2. از دیدگاههای مختلف در نصاب اعجاز قرآن آگاه شود و دیدگاه درست و دلایل آن را بیان کند؛
3. بر تبیین دلالت اعجاز قرآن بر توحید در الوهیت توانا شود؛
4. بتواند لوازم اثبات اعجاز قرآن را توضیح دهد و دلالت آن بر حقانیت همه معارف اسلامی را تبیین كند.
برای اثبات اعجاز قرآن، دستكم باید سه امر به اثبات برسد؛ اموری كه در هر معجزه دیگر نیز ضرورت دارد: نخست آنكه پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را به عنوان یك امر خارقالعاده كه فقط با امداد ویژه الهی تحقق مییابد و دلیل صحت ادعای پیامبری اوست، مطرح كرده باشد؛ دوم آنكه مخاطبان پیامبر مسئله را جدی گرفته، درصدد بررسی قرآن و همانندآوری آن برآمده و تلاش جدی از ناحیه آنان در این خصوص به عمل آمده باشد؛ و سوم آنكه در عین تلاش جدی صورت گرفته برای بررسی یا همانندآوری، موفق به این كار نشده باشند یا به روشنی دریافته باشند كه نمیتوانند همانند قرآن را بیاورند.
امر اول، افزون بر آنكه از نظر تاریخی و روایی مسلّم است، در آیات قرآن نیز به روشنی مطرح شده است. آیات تحدی، مسئله را با رساترین بیان به میان كشیده و همه انسانها را از هر فرقه و گروه و در هر زمان و مكان به همانندآوری دعوت كرده؛ به گونهای كه برای هیچ انسان منصفی كه با تاریخ قرآن آشنا باشد، در اینكه پیامبر قرآن را به عنوان نشان پیامبری خود مطرح و به آن تحدی كرده است، جای تردید و شكی باقی نمیگذارد.
امر دوم نیز از مسلّمات تاریخی و روایی است و آیات قرآن به خوبی بر آن دلالت دارد. موضعگیریها و قضاوتهای مخالفان قرآن كه در آیات شریفه و كتابهای روایی و تاریخی آمده، همه بر این اصل گواهی میدهد. مخالفان قرآن، بیشترین انگیزه را برای آوردن همانند قرآن داشتند. آنان اهل فصاحت و بلاغت بودند و بدان فخرفروشی
میكردند؛ نسبت به آداب و رسوم خویش و بهویژه فرهنگ بتپرستی دارای تعصب،(1) و قومی لجوج، سرسخت و تكبر بودند(2) و قرآن را مظهر مخالفت با بت و بتپرستی میدانستند. قرآن، آداب و رسوم آنان را نادرست و بت و بتپرستی را امر خرافی قلمداد میكرد،(3) و فخرفروشی و تكبر آنان را نكوهش مینمود.(4) اعمال آنان را تباهی و شقاوت ابدی میدانست(5) و آنان را قومی بیمنطق، غافل و نادان(6) و مخالفتشان را برخاسته از لجاجت، عناد، نادانی، نفهمی، استكبار، پیروی از شیطان و هوای نفس و دنبالهروی نیاكان معرفی میكرد.(7) در عین حال، در آیات تحدی، از هر نكته و دقیقهای
1. أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ * وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ؛ ص:5، 6؛ «آیا معبودها(ی متعدد) را معبود یگانه قرار داده؟ راستی كه این چیزی سخت شگفت است. و مهترانشان (سران قریش) به راه افتادند (و به یكدیگر گفتند) كه بروید و بر خدایان خویش شكیبا باشید. راستی كه این چیزی خواسته شده (و مقصود ماست)».
2. بَلِ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ؛ ص:2؛ «بلكه كسانی كه كافر شدند در سركشی و ستیزند». فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا؛ مریم:97؛ «همانا (خواندن) آن (قرآن) را به زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزكاران را بدان مژده و مردم سرسخت را با آن هشدار دهی».
3. إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم؛ نجم:23؛ «این بتها (كه خدایشان میپندارید) جز نامهایی (بیش) نیستند كه (با آن) شما و پدرانتان (این سنگ و چوبها را) نامگذاری كردهاید».
4. ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ؛ حج:9؛ «از سر نخوت (از آیات الهی جدا میكند) تا (مردم را) از راه خدا گمراه كند. برای او در این جهان خواری و رسوایی است و در روز رستاخیز عذاب (آتش) سوزان را به او میچشانیم».
5. وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا؛ جن:23؛ «و آنان كه خدا و پیامبرش را نافرمانی كنند، به راستی كه بر ایشان آتش دوزخ است كه در آن جاودان باشند».
6. قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ؛ زمر:64؛ «بگو: آیا به من دستور میدهید كه جز خدای را بپرستم، ای نادانان؟!» وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِیرٍ؛ حج:8؛ «و از مردمان كسانی هستند كه بی هیچ دانش، رهنمود و كتابی روشن درباره خدا جدل و ستیز میكنند».
7. بَل لَّجُّوا فِی عُتُوٍّ وَنُفُورٍ؛ ملک:21؛ «بلكه اینان در سركشی و نفرت پافشاری كردند». وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ انعام:37؛ «ولی بیشترشان نمیدانند». وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ؛ احقاف:10؛ «و گواهی از بنیاسرائیل بر مشابهت (معارف) قرآن (با آنچه در تورات و انجیل آمده) گواهی دهد؛ پس ایمان آورد و شما بزرگی و گردنكشی كنید». وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ كُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ؛ حج:3؛ «و از مردمان، كسانی هستند كه درباره خدا بی هیچ دانشی جدل و ستیز میكنند و از هر شیطان نافرمان و سركشی پیروی مینمایند». بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ؛ زخرف:22؛ «(نه) بلكه گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما در پی ایشان ره یافتهایم».
كه میتوانست آنان را به همانندآوری ترغیب، تشویق و تحریك كند استفاده كرد. برخی از این نكات عبارتاند از:
تحدی از دشوارتر به سادهتر(1) كه موجب بسیج همگانی نیروها در سه نوبت برای همانندآوری قرآن میشد، پیوند دادن پذیرش و عدم پذیرش قرآن با سعادت و شقاوت جاودانه،(2) تشویق به كمك گرفتن از تمامی نیروهایی كه میتوانند در آوردن همانند قرآن نقش ایفا كنند،(3) پیشگویی ناتوانی ابدی انسانها از آوردن همانند حتی یك سوره قرآن از شخصی همانند پیامبر،(4) دروغگو شمردن آنان در نفی معجزه بودن قرآن در صورت عجز از همانندآوری آن،(5) مطرح كردن روشن بودن اعجاز قرآن به گونهای كه حتی برای یاوهگویان جای تردید باقی نمیگذارد،(6) شتابزده دانستن و برخاسته از عدم تدّبر و تعقل قضاوت مخالفان نسبت به قرآن،(7) و نتیجهگیری بطلان آیین بتپرستی از نیاوردن همانند قرآن.(8)
امور یاد شده، زمینههای لازم و انگیزههای كافی تلاش برای همانندآوری مخاطبان را فراهم میآورد؛ به گونهای كه اگر كوششی صورت نگیرد، كاملاً برخلاف جریان طبیعی است و باید موانع و علل خنثی كننده این انگیزهها را جستوجو كرد. اما این كوششها نهتنها صورت گرفت، كه مخالفان بیشترین و متنوعترین تلاشها را برای شكست دادن قرآن به عمل آوردند. به راه انداختن جنگهای طاقتفرسا، دعوت پیامبر اسلام به مسامحه و سازشكاری،(9) انكار نزول وحی بر بشر،(10) ایجاد تردید در
1. توضیح آن گذشت.
2. بقره:24.
3. اسراء:88؛ هود:13 و یونس:39.
4. بقره:24.
5. بقره:23؛ هود:13؛ یونس:39 و طور:34.
6. عنكبوت:48.
7. نساء:81 و یونس:16.
8. هود:14.
9. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ؛ قلم:9؛ «دوست دارند كه نرمی كنی تا نرمی كنند».
10. وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَیْءٍ...؛ انعام:91؛ ق:1، 2؛ «خدای را چنانكه سزاوار اوست، قدر نشناختند و ارج ننهادند، آنگاه كه گفتند: خدا بر هیچ آدمی هیچ چیز فرو نفرستاده است».
صلاحیت پیامبر برای نبوت،(1) بهانهگیری نسبت به كیفیت نزول قرآن،(2) ایجاد شبهه هنگام تغییر یا نسخ برخی از احكام،(3) ادعای اینكه اگر بخواهند، همانند قرآن را میآورند،(4) درخواست آوردن قرآنی دیگر یا تبدیل آن،(5) اتهام فراگرفتن قرآن از دیگران،(6) نسبت دادن جنون،(7) شاعر بودن،(8) افترا به خدا بستن(9) و سحر و جادوگری به
1. وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ؛ زخرف:31؛ «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ از آن دو شهر (مكه و طائف) فرو فرستاده نشد؟»
2. وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً...؛ فرقان:32؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن بر او یكجا و یك باره فرو فرستاده نشد؟»
3. وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ نحل:101؛ «و چون آیهای را جایگزین آیهای كنیم و خدا به آنچه فرو میفرستد داناتر است، گویند: همانا تو دروغبافی.(چنین نیست) بلكه بیشترشان ناداناند». و نیز سَیَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی كَانُواْ عَلَیْهَا...؛ بقره:142؛ «زود است كه نابخردانِ مردم گویند: چه چیز آنان را از قبلهای كه بر آن بودند (بیتالمقدس) بگردانید؟»
4. وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ؛ انفال:31؛ «و چون آیات ما بر آنها تلاوت شود، گویند: شنیدیم. اگر میخواستیم، ما هم مانند این (سخنان قرآنی) را میگفتیم. این (آیات) جز افسانههای پیشینیان چیزی نیست».
5. وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ...؛ یونس:15؛ «و چون آیات روشن ما بر آنان تلاوت شود، كسانی كه به دیدار ما امید ندارند، گویند: قرآنی جز این بیاور یا آن را دگرگون كن...».
6. وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ...؛ نحل:103؛ «و به تحقیق میدانیم كه به راستی آنان میگویند: همانا آدمی به او (این آیات) میآموزد...». و نیز وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اكْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُكْرَةً وَأَصِیلًا؛ فرقان:5؛ «و گفتند: افسانههای پیشینیان است كه او درخواست كرده آنها را (برایش) بنویسند و این افسانهها كه هر بامداد و شبانگاه بر او خوانده میشود...».
7. وَقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ حجر:6؛ «و گفتند: ای آن كسی كه قرآن بر او فروآمده! همانا تو دیوانهای». و نیز وَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ؛ قلم:51؛ «و بهراستی نزدیك است آنان كه كافر شدند، چون قرآن را شنیدند (كه میخواندی) تو را با چشمهای خود بلغزانند و بیفكنند و میگویند: همانا او دیوانه است».
8. بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ؛ انبیاء:5؛ «بلكه گفتند: (سخنان او) خوابهای آشفته و پریشان است؛ بلكه آن را بربافته، بلكه او شاعر است؛ پس باید برای ما نشانهای (معجزهای) بیاورد؛ چنانكه پیشینیان (پیامبران پیشین با آن) فرستاده شدهاند». و نیز أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ؛ طور:30؛ «بلكه گویند: شاعری است كه ما رویداد مرگ را درباره وی چشم میداریم (در انتظار مرگ اوییم)».
9. وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ...؛ فرقان:4؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: این (قرآن) نیست؛ مگر دروغی كه (محمد) بربافته است...» و آیات تحدی.
پیامبر،(1) توصیه گوش فراندادن به قرآن و گفتن سخنان یاوه و بی ربط هنگام تلاوت آیات به منظور غلبه بر قرآن(2) و حتی سحر دانستن بیانِ مطالب حقی نظیر برپا شدن معاد،(3) همه و همه از تلاشهای متعدد و متنوع مخالفان قرآن است كه در آیات به آنها اشاره شده و در كتاب های تاریخی و روایی آمده است.
امر سوم نیز تردیدناپذیر است. در كتابهای تاریخ و علوم قرآن، از افراد متعددی نام برده شده كه درصدد همانندآوری قرآن برآمده و خود با بررسی قرآن، به عجز خویش پی بردهاند یا به چیزی شبیه قرآن دست یازیده؛ ولی نمونههایی را ارائه دادهاند كه موجبات رسوایی خویش را فراهم آورده و عدم توانایی بشر از همانندآوری را به اثبات رساندهاند(4) و اگر نمونههای دیگری وجود میداشت، به دلیل اهمیت مسئله و با وجود دشمنان قسمخورده و سرسخت اسلام و قرآن، حتماً آن نمونهها به صورت برجسته در تاریخ ثبت میشد و هماكنون در دسترس ما قرار میگرفت.
بنابراین با مسلّم بودن سه مؤلفه یاد شده، اعجاز قرآن مجید به اثبات میرسد و ناتوانی بشر از همانندآوری آن به كرسی مینشیند.
با توجه به آنچه گذشت، روشن میشود كه اعجاز قرآن برای پیامبر، اهل فن و توده مردم از راههای متفاوتی اثبات میشود. پیامبر كه قرآن را با علم حضوری مییابد،
1. إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ * ... فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ؛ مدثر:18 ـ 25؛ «وی اندیشید و اندازهگیری و ارزیابی كرد؛ پس مرگ بر او باد! چگونه اندازه كرد؟! ... پس گفت: نیست این (قرآن) مگر جادویی برگزیده؛ نیست این مگر گفتار آدمی».
2. وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ؛ فصلت:26؛ «و كسانی كه كافر شدند، گفتند: به این قرآن گوش فرا مدهید و (هنگام قرائت وی) سخن یاوه در آن افكنید؛ شاید پیروز شوید».
3. ... وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ؛ هود:7؛ «و اگر بگویی كه شما پس از مرگ برانگیخته میشوید، هر آینه كسانی كه كافر شدند، گویند: این نیست مگر جادویی آشكار».
4. برای اطلاع از این نمونهها ر.ك: كتب تاریخ و علوم قرآن، از جمله محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 227 ـ 261.
اعجاز آن را نیز از طریق علم حضوری و همراه با دریافت قرآن مییابد. اهل فن با بررسی و تأمل در قرآن و ویژگیهای آن، پیش از پرداختن به همانندآوری، میتوانند اعجاز قرآن را درك كنند و از طریق همانندآوری نیز میتوانند به درك اعجاز و نیز تأیید شناخت پیشین خود در این خصوص، نایل شوند و توده مردم از شهادت اهل فن بر اعجاز قرآن یا عدم همانندی نمونههای بشرْساخته با آیات قرآن و به عبارت دیگر نیاوردن یا ناتوانی بشر از آوردن همانند قرآن، به اعجاز قرآن دست مییابند و لزومی ندارد اعجاز قرآن برای همگان به یك طریق اثبات شود یا برای هر كس مستقیماً به اثبات رسد.
قرآن مجید، در آیات تحدی با چهار تعبیر مختلف از مردم خواسته است كه همانند قرآن را بیاورند. در سوره اسراء، آیه 88 تعبیر «همانند این قرآن» (بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ)، در آیه 34 از سوره طور «گفتاری همانند قرآن» (بِحَدِیث مِثْلِهِ) و در دیگر آیات تحدی، «یك سوره» (بسورة مثله یا بسورة من مثله) و «ده سوره» (بعشر سور مثله) را مطرح کرده است.گوناگونی این تعابیر، زمینهساز طرح مسائل متعددی شده كه برخی از آنها در مباحث گذشته بررسی شد و اكنون به یكی دیگر از آن مسائل، یعنی نصاب اعجاز میپردازیم.
مقصود از نصاب اعجاز قرآن، كمترین مقدار از قرآن است كه معجزه بوده و برای پاسخ به تحدی، آوردن آن مقدار كافی باشد. در اینكه چه مقدار از قرآن معجزه است، از دیرباز اختلاف نظرهایی وجود داشته است. برخی هر یك از 114 سوره قرآن و تعدادی از آیات را كه به اندازه یكی از سُوَر كوچك قرآن باشد، معجزه میدانند. عدهای مجموعه زیادی از آیات را هرچند کمتر از یک سوره اصطلاحی باشد معجزه میدانند. برخی هم كمتر از یك سوره و گاه حتی یك آیه از آیات قرآن را معجزه میدانند.(1)
1. ر.ک: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، ص 20 ـ 21؛ نیز محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج 2، ص 334.
در فصل اول (اوصاف و عناوین قرآن)، در توضیح واژه «قرآن» و «حدیث» گفته شد كه قرآن مجید این دو واژه را با همان معنای لغویشان به كار برده است؛ بر این اساس، لفظ حدیث به معنای گفتار است و مقصود از عبارت «حدیث مثله» در آیات تحدی، «گفتاری همانند قرآن» است. پس تحدی به گفتاری از جنس قرآن شده است. واژه قرآن نیز هرچند به تدریج برای قرآن جنبه علمیت پیدا كرده، ولی با توجه به اینكه طبق نقلهای تاریخی، آیه 88 سوره اسراء، اولین آیهای است كه در آن تحدی مطرح شده و دلیلی بر علَم بودن این واژه برای قرآن در زمان نزول این آیه در دست نیست، نمیتوان گفت كه مقصود از «القرآن» کتاب قرآن به عنوان یک مجموعه است؛ بهویژه اگر این نكته را در نظر بگیریم كه هنگام نزول این آیه، هنوز بخش مهمی از آیات قرآن نازل نشده بود؛ و معنا ندارد كه از مخالفان خواسته شود همانند آیاتی را كه از صورت و محتوای آن اطلاعی ندارند، بیاورند. با توجه به نکات یاد شده، دو آیه مورد بحث درصدد تعیین مقدار معجزه قرآن نیستند، بلكه مقصود آن است كه چنین «خواندنی»ای یا «گفتاری» قابل همانندآوری نیست؛ از آنجا كه اعجاز قرآن چه از نظر محتوا و چه از نظر قالب به نظم خاص حاكم بر مجموعهای از جملات كه دارای هدف و آغاز و انجام مشخصی است، بستگی تام دارد و تقطیع و مثله كردن یك مجموعه آیات یا جملات به هم پیوسته، نظم خاص، مزایا و برجستگیهای آن را از بین میبرد، از این دو آیه نمیتوان اعجاز كمتر از «یك مجموعه به هم پیوسته آیات قرآن، یعنی یک سوره به معنای لغوی آن» را نتیجه گرفت.
در مورد واژه «سوره» كه در دیگر آیات تحدی به كار رفته است، غالباً تصور میشود كه مقصود، یكی از سورههای صد و چهاردهگانه مصطلح قرآن است كه آغاز و انجام آن با بسمله مشخص میشود؛ ولی مقتضای تحقیق آن است كه این واژه نیز در معنای لغویاش به كار رفته و نزدیك به معنای «فقره» در عربی و «پاراگراف» در انگلیسی و
«فراز» فرانسوی در كاربرد رایج فارسی آن است(1) و مقصود از آن، بخشی از آیات به هم پیوسته و دارای نظم خاص (به مفهومی كه گذشت) است و سوره به این معنا میتواند شامل حتی یك آیه، نظیر «آیه دین» (بقره:282) شود و یك سوره اصطلاحی، چه بسا مشتمل بر ده سوره یا بیشتر به مفهوم لغوی آن باشد. دلیل این برداشت از مفهوم سوره، همان بیانی است كه در مورد واژه قرآن و حدیث گذشت.(2)
یکی از مسائل مربوط به اعجاز قرآن این است که با اعجاز قرآن علاوه بر نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چه امور دیگری اثبات میشود؟ به عبارت دیگر معجزه بودن قرآن بر چه چیزهایی دلالت دارد؟
دانشمندان علم كلام، بهویژه برخی از متكلمان مسیحی در بحث اعجاز بر این باورند كه مسائلی از قبیل وجود خدا، عصمت انبیا، مطابق با واقع بودن محتوای وحی و امثال آن را میتوان از اعجاز نتیجه گرفت و به اثبات رساند؛ ولی باید توجه داشت كه نوع این گونه مسائل از برهانهایی بهدست میآید كه یكی از مقدمات آن اعجاز است و از اعجاز به تنهایی نمیتوان این نتایج را به دست آورد.
در خصوص اعجاز قرآن در آیات13 و 14 سوره هود آمده است: أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ *
1. واژه فراز به معنای یك یا چند گروه از كلمات است كه از جهت قواعد دستور زبان با هم مرتبطاند و از نظر معنایی از یك اندیشه حكایت دارند. البته این واژه در زبان فرانسوی به معنای جمله است.
2. بهعلاوه اگر مقصود از سوره، معنای اصطلاحی آن باشد، مناسب بود به جای عبارت «فأتوا بسورة مثله» و نظایر آن، « فأتوا بمثل سورة منه» گفته میشد، همچنین اگر حداقل مقدار معجزه قرآن را سوره به معنای اصطلاحی آن بدانیم، لازمهاش آن است كه بپذیریم آوردن همه آیات سورهای مانند سوره بقره، بدون یك آیه یا چند آیه آن از سوی بشر امكانپذیر است یا اگر كسی مطالبی همانند بخش عظیمی از آیات چنین سورهای را آورده، بتوانیم ادعا كنیم كه مابقی را نمیتواند بیاورد و یا همانند قرآن را هنوز نیاورده است. روشن است كه چنین ادعایی نه با ظاهر آیات تحدی سازگار است، نه اثبات آن جز بر اساس قول به صرف یا اعتماد به سماع و نقل میسر است و قبلاً گذشت كه ظاهر آیات تحدی، با قول به صرف و اثبات اعجاز از طریق نقل سازگار نیست.
فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ «پس اگر (معبودهای باطل شما) به شما پاسخ مثبت ندادند، بدانید كه قرآن به علم الهی فرود آمده است و معبودی جز «الله» وجود ندارد؛ پس آیا شما (در برابر حق) تسلیم هستید؟»
در آیه 14، بر اعجاز قرآن (پس از تحدی به ده سوره، و پاسخ مثبت ندادن نیروهای غیر خدایی به مشركان در همانندآوری) دو اثر بار شده است: 1. نشئت گرفتن قرآن از علم خدا؛ 2. توحید الوهی.(1)
در مورد ارتباط اعجاز قرآن با نشئت گرفتن قرآن از علم خدا، اتفاق نظر وجود دارد؛ به این صورت كه اگر قرآن، برخاسته از علوم بشری بود، همانندآوری آن، امكان داشت؛ ولی از آنجا كه مشركان در عین استمداد از تمامی نیروهای غیر الهی، نتوانستهاند همانند ده سوره قرآن را بیاورند، دانسته میشود كه قرآن، از علم ویژه خدا نشئت گرفته است.
در خصوص ترتب اثبات توحید الهی بر اعجاز قرآن، مفسران دو بیان متفاوت ارائه كردهاند:
بیان نخست: قرآن مجید به همه انسانها، بهویژه مشركان اعلام کرده است: از همه نیروهای غیر الهی استمداد كنید تا با كمك ایشان، سورهای همانند سورههای قرآن، فراهم آورید. با توجه به اینكه قرآن از اساس با بتپرستی مخالف است و با شرك در هر صورت و نوعش دشمنی دارد و مبارزه میكند، اگر جز اللّه، خدا یا خدایان دیگری وجود میداشت، باید مشركان را در این امر یاری میدادند تا از آیین بتپرستی مورد تأیید ایشان، حمایت كرده باشند و نیز با این كار، ربوبیت خود را نسبت به مشركان به منصه ظهور رسانند. اگر آلهه مشركان نتوانستند به استمداد پرستندگان خود در چنین
1. در باب مقصود از عبارت «فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ» دیدگاههای دیگری نیز در كتابهای تفسیر آمده است؛ ولی آنچه مبنای استدلال مذكور در متن قرار گرفته، با ظاهر آیه سازگارتر، بلكه تنها وجه سازگار با ظاهر آیه است (برای اطلاع از وجوه دیگر و نادرستی آنها، ر.ك: ذیل آیه 14 سوره هود در این تفاسیر: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان؛ شهابالدین محمود آلوسی، همان و فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان).
شرایط بحرانی و حساسی پاسخ مثبت دهند، شرایطی كه نیاوردن سورهای همانند سُوَر قرآن به معنای شكست مشركان و بطلان آیین بتپرستی و شرك است، این امر خود نشان معبود نبودن و اله نبودن ایشان و دلیل توحید در الوهیت است.
بیان دوم: اگر مخالفان قرآن نتوانند همانند قرآن را بیاورند و نیروهایی را كه به كمك طلبیدهاند (از جمله آلهه ایشان) به ایشان پاسخ مثبت ندهند، از سوی خدا بودن قرآن و حقانیت معارف قرآن به اثبات میرسد؛ و بخشی از تعالیم و معارف قرآن، بلكه اساسیترین آنها توحید در الوهیت است.(1)
با تأمل در آنچه گذشت، روشن میشود كه لازمه اعجاز قرآن طبق بیان دوم، فقط اثبات توحید در الوهیت نیست؛ بلكه معاد نیز كه ركن دیگر دین است، اثبات میشود و میتوان گفت: آیه 23 سوره بقره كه پس از تحدی به یك سوره، احتراز از دوزخ و بشارت به بهشت را مطرح میسازد، اشاره به این نكته دارد؛ چنانكه «صفات خداوند»، بلكه «حقانیت كلیه معارف الهی» را میتوان از آن نتیجه گرفت؛ ولی این بیان تناسب كمتری با ظاهر آیه دارد و بیان اول بر آن رجحان دارد.
1. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 10، ص 172، 173 و فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 17، ص 326، 327، ذیل آیه 14 سوره هود.
1. اثبات اعجاز قرآن به سه امر زیر مبتنی است:
الف) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) قرآن را به عنوان امری خارقالعاده و دلیل صحت ادعای پیامبری خود ارائه کرده است.
ب) مخاطبان مسئله را جدی گرفته و درصدد همانندآوری برآمدهاند.
ج) بهرغم تلاش فراوان، ناتوانی خود را از همانندآوری برای قرآن دریافتهاند. این سه مقدمه از نظر تاریخی و روایی مسلّم است.
2. از واژههای قرآن و حدیث در آیات تحدی معنای لغوی آنها اراده شده و به همین دلیل به تنهایی دلالتی بر نصاب اعجاز ندارند؛ ولی با توجه به این نکته که اعجاز قرآن به لحاظ محتوا و قالب در یک مجموعه جملاتِ دارای وحدت معنایی که بیانگر یک ایده کامل باشد، قابل شناسایی است، بیشک تحدی در این آیات کمتر از یک قطعه تام که دارای هدف و آغاز و انجام مشخصی است، یعنی یک سوره به معنای لغوی آن، نمیباشد.
3. مراد از سوره در آیات تحدی 114 سوره مصطلح که جز سوره توبه با بسم الله آغاز میشود نیست، بلکه یک قطعه مستقل از قرآن است که محتوای تام و کاملی را در بردارد، هرچند کمتر از یک سوره اصطلاحی باشد؛ بنابراین حتی آیهای مانند آیه دین یک سوره میتواند به شمار آید.
4. با توجه به دو نکته یاد شده در بند 2 و 3 نصاب اعجاز قرآن، بخشی از آیات به هم پیوسته است که دارای نظم خاص و هدف و آغاز و انجام مشخصی است.
5. اعجاز قرآن علاوه بر اثبات نبوت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سرچشمه گرفتن قرآن از علم بینهایت خدا و توحید در الوهیت، بلکه کلیه معارف قرآنی را اثبات میکند.
1. چه شواهد قرآنی درصدد معارضه و همانندآوری بر آمدن مخالفان قرآن وجود دارد؟
2. نصاب اعجاز قرآن چیست و به چه دلیل کمتر از یک قطعه کامل و مستقل قرآن مورد تحدی نیست؟
3. چگونه میتوان از اعجاز قرآن توحید در الوهیت را نتیجه گرفت؟
4. آیا با اعجاز قرآن میتوان حقانیت همة معارف قرآن را اثبات کرد؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه دلایل از سوی خدا بودن قرآن، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 174 ـ 176.
2. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 131 ـ 134.
3. سیوطی، عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، نوع 64، ج 4، ص 20، 21 و 40.
4. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 3 ـ 16.
5. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416، ج 2، ص 436 ـ 564.
6. باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، [بیجا]، عالم الكتاب، [بیتا]، 257 ـ 260.
7. رجبی، محمود، درسنامه اعجاز قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1384 شمسی، ص 106 ـ 143 و 272 ـ 280.
راز اعجاز قرآن؛ دیدگاهها
دیدگاه اول: كتاب بودن معجزه پیامبر
دیدگاه دوم: سلب انگیزه و علم و قدرت همانندآوران
دلایل قرآنی دیدگاه صرف
دیدگاه سوم: خارقالعاده بودن قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاههای مختلف در باب راز اعجاز قرآن و نقد آنها آشنا شود؛
2. دیدگاه صرف در اعجاز قرآن را تعریف كند؛
3. دلایل قرآنی دیدگاه صرف را بیان و نقد كند؛
4. دیدگاه صحیح در تبیین راز اعجاز قرآن را توضیح دهد.
قرآن شاهكار بیمانند زبان عرب است و باید اعتراف كرد كه جمال صوری آن با عظمت معنویاش برابر است... . قرآن با سبك خاص خویش دارای مباحث مختلف و فواید متعدد است: هم سرود مذهبی است هم ستایش ایزدی؛ و هم متضمن اصول، قواعد و قوانین مدنی و جزایی است؛ هم بشیر و نذیر است و هم پندآموز و اندرزگوی؛ هم مؤمنان را به صراط مستقیم هدایت میكند و هم قصه و داستان و امثال و حكم بیان میكند... . در توصیف اهمیت این كتاب همین قدر كافی است كه اعراب با وجود نفاق و عناد و لجاج زیاد كه در سرشت آن قوم است و با وصف اینكه هنری به غیر از فصاحت و بلاغت و سخنسنجی نداشتند در پیش قرآن زانو بر زمین زده، آن را كلام الهی دانسته به ذیل ولای آن دست زدند.
(بارتلمی سنت هیلر، محمد و قرآن، ص 187، 188)
از منظر قرآن و بینش اسلامی، معجزه امری خارقالعاده و فوق توان بشری است كه با خواست و اراده خداوند، به دست پیامبران الهی، برای اثبات نبوت آنها انجام میپذیرد، و همان گونه كه گذشت، آیات تحدی دلالت دارد كه قرآن، فوق توان بشر و معجزه است. اما راز فوق توان بشر بودن قرآن در چیست؟ معجزه بودن قرآن و عجز بشر از
همانندآوری آن در چه امری نهفته است؟ دیدگاههای مطرح شده درباره راز اعجاز قرآن مختلف است: برخی راز اعجاز را در خارقالعادگی خود آیات و سورههای قرآن میدانند و بعضی در کتاب بودن قرآن نه خارقالعاده بودنش، و تعدادی هم اعجاز را كه طبق آیات شریفه، مربوط به متن قرآن كریم است، به عوامل خارج از متن نسبت دادهاند. در هر صورت دیدگاهها در باب راز اعجاز قرآن متفاوت است که در این درس، به بررسی دیدگاههای یاد شده و بیان دیدگاه درست میپردازیم.
برخی از شرقشناسان مدعی شدهاند كه «طبق آیات قرآن، گرچه پیامبران گذشته، دارای معجزاتی بودهاند، ولی پیامبر اسلام، اندیشه اثبات پیامبری با معجزات را صریحاً رد میكرد؛ البته قرآن خود بزرگترین معجزه است؛ ولی آیات قرآن دلالت بر آن دارد كه معجزات به عنوان كاری كه خدا انجام میدهد، در گذشته به وسیله پیامبران گذشته صورت میگرفته و به صورت معناداری از پیامبر اسلام نفی میشود».(1)
برخی از روشنفكران نیز این موضوع را پذیرفته و به توجیه و تبیین آن پرداختهاند. ایشان بر این باورند كه كمك گرفتن از معجزات و خرق عادات برای پیامبران گذشته، امری اجتنابناپذیر بود؛ زیرا جهان آنان مملو از ارواح و اسرار شگفتانگیز، خرافات، موهومات و خوارق عادات بود و جز آنچه برخلاف عقل و حس باشد، در آنان اثر نمیگذاشت. هدایت چنین مردمی از طریق استدلال عقلی در آن دوران، دشوار، بلكه محال مینمود؛ ولی در عصر ظهور پیامبر اسلام، بشر به دوران بلوغ فكری پا میگذاشت و پیامبر میبایست تلاش میكرد تا كنجكاوی مردم را از امور خارقالعاده به مسائل عقلی، منطقی و علمی متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از عجایب و غرایب به واقعیات و حقایق بگرداند. بیدلیل نبود كه پیامبر اسلام در اثبات حقانیت
1. R.J.Z. w; J. DI (1974) »Miracle«, Encyclopedia Britannica. Vol. 15, PP. 563 - 565.
Waida, manabu, »Miracles« The Encyclopedia of Religion, Vol. 9, PP. 547 - 548.
دعوت خویش، به استدلال عقلی و تجربی و شواهد تاریخی اتكا میكرد و در برابر اصرار منكران و معاندان بر آوردن معجزات و خوارق عادات، به دستور خدا مقاومت میكرد و با لحنی كه گویا هرگز انتظار چنین كاری از او نمیرود، میگفت: سُبْحانَ رَبِّی هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً؛ اسراء:93.
معجزهبودن قرآن از دیدگاه این گروه در آن است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) برای قومی كه برایش كتاب و خط و نوشتن ارزشی نداشت، از سوی خدا «كتاب» میآوَرَد و با دلایل مندرج در آن، به اثبات مدعیات خود میپردازد. آنان میگویند: معجزه محمد(صلى الله علیه وآله) از مقوله امور غیر بشری نیست؛ گرچه یك عمل غیر بشری است. كتاب او معجزه نیست؛ معجزه او كتاب است. طرح مسئله كتاب و قسم خوردن به قلم و نوشتن در چنان جامعهای و سوق دادن اندیشه بشری آن زمان از غرایب و عجایب به امور عقلی و منطقی، خود معجزه است؛ گذشته از آنكه او حقانیت خود را با منطق و برهان به كرسی مینشاند. عصر ظهور اسلام، عصر بیاعتباری ادعای پیوستگی اشخاص با فوق طبیعت است. به تجربه باطنی (وحی و خوارق عادت) هر اندازه كه غیر عادی و غیر متعارف باشد، باید به چشم یك تجربه كامل طبیعی نظر شود و مانند دیگر تجربههای بشری... مورد بحث و تحلیل قرار گیرد.(1)
ارزیابی: بررسی این مسئله كه آیا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به جز قرآن، معجزه یا معجزات دیگری به معنای امور خارقالعاده داشته است، جایش مبحث راهنماشناسی است.(2) در اینجا یادآور میشویم كه آیات اول سورههای اسراء، تحریم و قمر به سه معجزه دیگر پیامبر اشاره دارد و اگر دلالت آیات سوره تحریم و قمر بر این موضوع نیازمند بررسی بیشتر باشد، دلالت آیه اول از سوره اسراء به هیچ وجه تردیدبردار نیست.
1. ر.ك: محمد اقبال لاهوری، احیای فكر دینی، ترجمه احمد آرام، ص 146؛ حبیباللّه پیمان، فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 15، 16 و علی شریعتی، اسلامشناسی (درسهای دانشگاه مشهد)، مجموعه آثار، ج 30، ص 506، 507.
2. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص 133 ـ 145.
در مورد تفاوت اعجاز قرآن با معجزات انبیای گذشته نیز متذكر میشویم كه برداشت و توجیه یاد شده، به كلی با آیات تحدی ناسازگار است و همانطور كه در تبیین ابعاد اعجاز قرآن خواهد آمد، آیات قرآن، تاریخ و روایات بر خارقالعاده بودن قرآن، به همان معنایی كه در معجزات پیامبران گذشته مطرح است، گواهی میدهد.
راستی اگر اعجاز قرآن، صرفاً در این باشد كه با برهان و منطق سخن میگوید و در قالب كتاب ظهور كرده است، مفاد درست آیات زیر چه خواهد بود:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً؛ اسراء:88.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً؛ نساء:82.
مگر معجزه بودن امور خارقالعاده پیامبران گذشته، معنای دیگری جز ناتوانی بشر از همانندآوری دارد؟ به نظر میرسد كه این روشنفكران، هم تصویر درستی از اعجاز قرآن و ویژگیهای آن نداشتهاند و هم در تصویر مفهوم معجزه و هدف معجزات پیامبران گذشته به خطا رفتهاند. از یك سو معجزات انبیای گذشته را هرچند امور خارقالعاده تلقی کردهاند، ولی آنها را صرفاً اموری عجیب و غریب دانستهاند كه برای جلب توجه انسانهای رشدنیافته صورت میگیرد تا آنان را اقناع و جذب کند و به هیچ وجه توان اثبات مطلبی را ندارد. و از سوی دیگر، خارقالعاده بودن قرآن را به معنای ظهور كتاب در جامعهای كه برای كتاب و قلم و نوشتن ارزش قایل نیست، میدانند و این دو تصویر، هر دو اشتباه و برخلاف ظاهر آیات، روایات، مسلّمات تاریخی و مباحث عقلی است. معجزه در هر قالبی كه ظهور كند (چه معجزات انبیای گذشته و چه قرآن) برای اثبات مدعای پیامبر، مبنی بر ارتباط با خدا و عالم غیب است و در این جهت، هیچ تفاوتی بین قرآن و سایر معجزات نیست. معجزه، یك نوع استدلال برهانی بر مسئله است و قرآن نیز همان طور كه گذشت، از این ویژگی (خارقالعاده بودن) برخوردار است و خود بر آن تأكید دارد.
آیاتی كه شرقشناسان و روشنفكران با توجه به آنها توهم كردهاند كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) معجزهای جز قرآن نداشته یا بهطور كلی، كار خارقالعاده از او سر نزده است، نیازمند بررسی مفصلی است كه جایگاه اصلی آن، مباحث راهنماشناسی است؛ ولی به اختصار یادآور میشویم كه مقصود از آیات 109 انعام،(1) 50 عنكبوت،(2) 93 اسراء(3) و مشابه آنها كه در آنها به درخواست آوردن معجزات، پاسخ منفی داده شده، این است كه معجزات، با اذن خدا و امداد ویژه او در شرایط معین و به منظور هدایت یا اتمام حجت صورت میپذیرد و با وجود قرآن به عنوان یك معجزه روشن، پاسخ مثبت به درخواست مخالفان و آوردن معجزات درخواست شده ضرورت نداشته است.
توضیح آنكه: آوردن معجزات برای اثبات نبوت و فراهم آوردن زمینه لازم برای ایمان اختیاری و هدایت انسانها است و امور محال كه قابلیت تحقق ندارند یا امور عادی كه دلیل نبوت نیستند، خارج از قلمرو اعجازند؛ همچنین معجزات برای سرگرمی یا پاسخ دادن به بهانهجوییها یا انجام نوعی معامله كه سودی مادی از ناحیه پیامبر عاید مخاطبان شود و آنها نیز در برابر، به سبب این خدمت، به پیامبر ایمان آورند تا با ایمانشان سودی به پیامبر برسانند، تحقق نمییابد؛ ولی معجزات درخواستی مطرح شده در آیات، چنین اموری بودهاند. امور درخواست شده، عبارتاند از:
1. آوردن خدا و ملائكه و روبهرو شدن مشركان با آنان (اسراء:92) كه از امور محال و غیر قابل تحقق است.
2. نزول عذابی كه امكان انكار آن وجود نداشته باشد و به ناچار تسلیم شوند (شعراء:4؛ انعام:37) كه سبب ایمان غیر اختیاری و جبری میشود.
3. سقوط آسمان بر ایشان (اسراء:92) كه به جای زمینهسازی هدایت و ایمان آوردن، امكان هدایت را از بین میبرد.
1. وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آیَةٌ لَّیُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَا یُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءتْ لاَ یُؤْمِنُونَ.
2. وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ.
3. أَوْ یَكُونَ لَكَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّكَ حَتَّى... .
4. داشتن باغ انگور یا خرما یا خانهای از جواهرات (اسراء:91 و 93) كه هیچ یك دلیل نبوت دارنده آنها نیست.
5. شكافتن چشمه برای ایشان و به سود ایشان (اسراء:90) كه به منظور انجام نوعی معامله و سودجویی درخواست شده است.
6. عروج پیامبر به آسمان و فرو فرستادن كتابی از آسمان بر مخالفان (اسراء:93) كه افزون بر محال بودن آن و اینكه هر كس صلاحیت دریافت وحی را ندارد، از آیات قرآن به دست میآید كه این درخواست صرفاً یك بهانهجویی بوده است و اگر به آن پاسخ مثبت هم داده میشد، ایمان نمیآوردند. قرآن مجید در این زمینه میفرماید: وَما یُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ؛ انعام:109؛ «چه میدانید كه این آیات درخواستی اگر بر ایشان آورده شود باز هم ایمان نمیآورند» و یا میفرماید: وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُون َ* لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ؛ حجر:14، 15؛ «اگر درهای آسمان بر ایشان باز شود و از آن مكرر بالا روند، باز هم خواهند گفت: چشمان ما واقعیت را وارونه میبیند، بلكه ما به وسیله پیامبر سحر شدهایم».(1)
دیدگاه دیگر در راز اعجاز قرآن قول به صرف است.(2) برخی دانشمندان سنی و شیعه بر این باورند كه قرآن مجید از آن جهت معجزه است و نمیتوان همانندش را آورد كه خداوند هنگام همانندآوری بشر، انگیزه، قدرت و یا آن بخش از علوم همانندآوران را كه برای همانندآوری ضرورت دارد، از آنان سلب میكند یا آنان را از تحصیل علومی كه برای انجام چنین كاری لازم است، باز میدارد. روشن است كه با سلب امور یاد شده، هیچگاه كسی
1. برای اطلاع بیشتر و تبیین و بررسی تفصیلیتر این آیات، ر.ک: جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن؛ ج 4، ص 94 ـ 154.
2. این دیدگاه، با عنوان «القول بالصرفة» مشهور است و ما در این كتاب با عبارت «قول به صرف» از آن یاد میكنیم.
نمیتواند مانند قرآن یا حتی سورهای از آن را بیاورد.(1)بنابراین قایلان به صرف، اعجاز قرآن را در خود قرآن نمیبینند، بلكه اعجاز را در سلب قدرت، انگیزه و علمِ همانندآوران هنگام همانندآوری میدانند؛ از این رو، برخی به تلازم قول به صرف و اعتقاد به جبر (دستكم در این مورد) قایل شده و برخی از قایلان به صرف نیز به آن تصریح كردهاند.(2)
دیدگاه صرف، طیفی از نظریات را در برمیگیرد که در کم و کیف و جزئیات آن همداستان نیستند. برخی اعجاز قرآن را منحصر به صرف دانسته و بعضی صرف را یكی از وجوه اعجاز شمردهاند. جمعی به صرف در كل سورهها و آیات قرآن قایلاند و تعدادی آن را ویژه سورههای كوچك قرآن میدانند و سرانجام برخی، در مورد اعجاز قرآن، صرف و غیر صرف را محتمل دانستهاند؛ بدون آنكه یكی را بر دیگری ترجیح دهند.(3) شایان ذکر است که اعتقاد به صرف، لزوماً به معنای نفی فصاحت و بلاغت فوقالعاده و اتقان و غنای محتوای قرآن و دیگر امتیازهایی از این قبیل نیست؛ بلکه مقصود آن است که این امتیازها به حدی نمیرسد که به سبب آن نتوان همانند آن را آورد؛ هرچند در عبارات برخی از مدعیان صرف، کلماتی که حاکی از نفی این امتیازها (دستکم در برخی آیات) از قرآن باشد، وجود دارد.(4)
1. برای اطلاع از قایلان به این دیدگاه و سخنانشان، ر.ك: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 137 ـ 170 و یعقوب جعفری، علماء المسلمین والقول بالصرفة (المقالات و الرسالات (8) از مجموعه آثار كنگره هزاره شیخ مفید).
2. ر.ک: علی بن احمد بن حزم اندلسی، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، ج 3، ص 17 ـ 19.
3. ر.ك: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 4، ص 137 ـ 170؛ یعقوب جعفری، علماء المسلمین والقول بالصرفة؛ نصیرالدین محمد الطوسی، تجرید الاعتقاد؛ المقصد الرابع فی النبوة، المسئلة السابعة فی نبوة نبینا محمد(صلى الله علیه وآله)؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 92، ص 127 و شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص 63.
4. نوع دیگری از صرف وجود دارد كه میتوان آن را صرف اختیاری و انتخابی و به تعبیر دقیقتر، اختیار صرف نامید. مقصود از این نوع صرف كه نهتنها با اعجاز قرآن منافات ندارد، بلكه لازمه آن است، این است كه معارضانِ اهل فن و دانشمندان، با بررسی قرآن به این نتیجه برسند كه بشر به هیچ وجه نمیتواند همانند قرآن را بیاورد و این مطلب به قدری برایشان روشن شود كه هر گونه تلاشی را در این زمینه لغو و بیاثر بدانند و به همین دلیل از همانندآوری قرآن منصرف شوند. شایان ذكر است كه اعتقاد به صرف، لزوماً به معنای نفی فصاحت و بلاغت فوقالعاده و اتقان و غنای محتوای قرآن و دیگر امتیازهایی از این قبیل نیست؛ بلكه مقصود آن است كه این امتیازها به حدی نمیرسد كه به سبب آن نتوان همانند آن را آورد؛ هرچند در عبارات برخی از مدعیان صرف، كلماتی كه حاكی از نفی این امتیازها (دستكم در برخی آیات) از قرآن باشد، وجود دارد.
در هر حال، معتقدان به صرف، در مقام اثبات مدعای خویش، چهار گونه بحث و استدلال ارائه كردهاند:(1)
الف) بعید شمردن یا دشوار دانستن اثبات اعجاز سورههای كوچك قرآن؛
ب) ذكر موارد نقض و نشان دادن آیات یا سورههایی كه به نظر ایشان اعجاز آن روشن نیست، بلكه عدم اعجاز آن روشن یا معقولتر است؛
ج) نقد و رد ابعاد اعجازی كه از سوی معتقدان به اعجاز قرآن از راه غیر صرف مطرح شده است؛
د) ذكر شواهد قرآنی بر صحت دیدگاه صرف.
در اینجا از پرداختن به دو محور نخست صرف نظر میشود. بررسی محور سوم نیز در ضمن بررسی شبهات مربوط به ابعاد اعجاز قرآن صورت میگیرد و فقط به ذكر و بررسی شواهد قرآنی این دیدگاه پرداخته، سپس دلایل مخالفان دیدگاه صرف ذكر میشود.
در مقام دفاع از قول به صرف میتوان به چهار آیه از آیات قرآن استناد كرد كه برخی از آنها با صراحت در سخنان قایلان به صرف ذكر شده و برخی مورد اشاره قرار گرفته است یا امكان استناد به آن وجود دارد. این آیات عبارتاند از: آیه 31 سوره انفال، آیه 146 سوره اعراف، آیه 39 سوره یونس و آیه 14 سوره هود.
دلیل اول:
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَْوَّلِینَ؛ انفال:31؛ «و آنگاه كه آیات ما بر آنان تلاوت میشود،
1. از مجموع سخنان قایلان به صرف، شانزده دلیل و شاهد بر این مدعا به دست میآید؛ ولی با بررسی انجام گرفته، معلوم شد كه هیچ یك، از اتقان كافی برخوردار نیست و توان اثبات مدعا را ندارد. برای اطلاع از این شواهد و دلایل، ر.ك: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 4، ص 137 ـ 170.
میگویند (آیات را) شنیدیم. اگر میخواستیم، همانند این (آیات) میگفتیم. این آیات جز افسانههای پیشینیان چیزی نیست».
خداوند در این آیه از مخالفان نقل میكند كه میگفتند: ما آیات قرآن را به راستی شنیدیم و اگر میخواستیم مانند آن را میگفتیم. این ادعا از سوی مخالفان نشان میدهد كه آنان در میان نظم و نثر مجموعه فرهنگ گفتاری و نوشتاری خود، گفتهها و نوشتههایی همسنگ قرآن داشتهاند، ولی نخواستهاند همانند قرآن را بیاورند. قرآن مجید نیز پس از نقل این قول، موضع مخالفی اتخاذ نمیكند و با سكوتی كه حاكی از پذیرش مطلب است از آن میگذرد.
ارزیابی: اولاً، استفاده از این آیه برای درستی دیدگاه صرف بر یك پیشفرض نادرست و دستكم اثبات نشده مبتنی است و آن اینكه مخالفان قرآن، در بیان مطلبی كه از آنان نقل شده، صادق بوده و دقیقاً آنچه را كه واقعیت داشته، بیان كردهاند؛ در صورتی كه بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد كه آنان به لحاظ تعصب و پیروی از نیاكان و عواملی دیگر، معمولاً و در اكثر قریب به اتفاق موضعگیریهای خویش، نسبت به قرآن و پیامبر، موضعی بیطرفانه نداشته و همواره درصدد نفی و رد معارف مستدل و متقن قرآن و پیامبر بودهاند.
ثانیاً، بر فرض پذیرش این برداشت، به هیچ وجه قول به صرف از آیه استفاده نمیشود؛ بلكه آیه دلالت دارد كه آنان درصدد همانندآوری برنیامدند، نه آنكه پس از تصمیم بر همانندآوری، انگیزه، علم و قدرت از ایشان سلب شد.
ثالثاً، سكوت و عدم موضعگیری منفی قرآن نیز دلیل پذیرش دیدگاه صرف نیست؛ بلكه به این جهت بوده است كه این سخن یك مدعای بیدلیل و واضحالبطلان است؛ زیرا همانندآوری کمهزینهترین و مؤثرترین راه مبارزه با قرآن بود و با توجه به اینكه قرآن بارها از همه انسانها خواسته است برای روشنشدن حقانیت و اعجاز آن، همانند یك سوره از قرآن را بیاورند و برای تشویق به این کار بیشترین تعابیر تحریككننده و تشویقكننده را به كار گرفته است، بنابراین مخالفان میتوانستند با نشان دادن نمونههای مشابه قرآن، بیشترین سود را عاید خود سازند و از آن همه جنگ و سرمایهگذاریهای
كلان برای نابودی اسلام فارغ شوند؛ راستی چه چیزی مانع آنان از آوردن یا ساختن و به تعبیر خودشان گفتن همانند قرآن میشده است كه تصمیم بر چنین امری (همانندآوری) نگرفتهاند؟ آیا جز این بوده است که آنان در این ادعا دروغگو و از آوردن همانند قرآن با شناختی كه از آن داشتند، ناامید بودهاند؟
دلیل دوم:
سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَكَبَّرُونَ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا كُلَّ آیَة لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِینَ؛ اعراف:146؛ «آنان را كه به ناحق در روی زمین تكبر میورزند، به زودی از آیات خود بگردانم و اگر هر نشانه روشنی را مشاهده كنند، به آن ایمان نمیآورند و اگر راه رشد را ببینند، آن را پیش نمیگیرند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را برمیگزینند. آن )موضعگیری (از این رو است كه آنان آیات ما را تكذیب كردند و از آن غافل بودند».
بر اساس دیدگاه صرف، خداوند در این آیه میفرماید: «من كسانی را كه در زمین به ناحق تكبر میورزند، از آیات خویش برمیگردانم و منصرف میسازم». مقصود از آیات، یا خصوص آیات قرآن است، یا معنای عامی است كه شامل آیات قرآن هم میشود و برگرداندن متكبران از آیات قرآن یا هر معجزه دیگری كه مشابه قرآن باشد، از راه سلب علم، قدرت، همّت و تصمیمگیری انسانها صورت میگیرد كه همان دیدگاه صرف است.
ارزیابی: استدلال به این آیه نیز نادرست به نظر میرسد؛ زیرا اولاً، اختصاص دادن واژه «آیات» در آیه، به قرآن یا معجزاتی مشابه آن، مدعایی بیدلیل است و آیات، دستكم شامل كل معجزات انبیا میشود و قایلان به صرف، صرف در معجزات انبیای گذشته را قبول ندارند.
ثانیاً، در اینكه مقصود از صرف در این آیه شریفه، همان معنای مورد نزاع باشد، جای بسی تردید است؛ بلكه به قرینه دنباله آیه، مقام و سیاق آیات قبل و بعد و
جملاتِ دیگرِ همین آیه، روشن میشود كه مقصود از صرف در آیه، برگرداندن مخالفان از ایمان و اثرپذیری و بهرهمندی از آن به عنوان یك عقوبت است. این نكته كه خداوند «متكبران به ناحق» را از آیات، صرف میكند، مؤید همین برداشت است؛ زیرا صَرفِ مورد بررسی، اختصاص به متكبران به ناحق ندارد.
ثالثاً، اگر بپذیریم كه مقصود از آیات، آیات قرآن و مقصود از صرف، منصرف ساختن در مقام معارضه و تحدی باشد، باز هم مقصود از منصرف ساختن، همانطور كه بسیاری از مفسران گفتهاند، منصرف ساختن آنان از همانندآوری قرآن به دلیل اتقان، استحكام و اعجاز آیات آن است؛ به این معنا كه خداوند، با خارقالعاده قراردادن قرآن، زمینههای آفتابی شدن اعجاز قرآن را فراهم میسازد و مخالفان، با پی بردن به این امر، از معارضه با قرآن با اختیار خویش منصرف میشوند؛ زیرا یقین میكنند كه با توجه به خارق العاده بودن قرآن، هرگونه تلاشی برای همانندآوری آن بیهوده و محكوم به شكست است.
دلیل سوم:
بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الظّالِمِینَ؛ یونس:39؛ «بلكه آنچه را كه به دانش آن آگاهی كافی نداشتند و تأویل آن برایشان نیامده است، تكذیب كردند. كسانی كه پیش از آنان بودند )نیز( بدینسان تكذیب كردند؛ پس بنگر كه سرانجام ستمگران چگونه بود».
در این آیه شریفه، طبق دیدگاه صرف، خداوند راز عدم توانایی بر همانندآوری قرآن را فقدان احاطه علمی مخالفانْ به قرآن و در اختیار نداشتن تأویل آن میداند و این بیان، به سلب علوم مورد نیاز برای همانندآوری قرآن اشاره دارد كه مقتضای قول به صرف است.
ارزیابی: با تدبر در این آیه روشن میشود كه استدلال به آن برای اثبات مدعای صرف، عقیم است؛ زیرا در این آیه به هیچ وجه سلب علوم مورد نیاز برای همانندآوری مطرح نشده، بلكه از اینكه چنین علمی در اختیار بشر نیست، سخن به میان آمده است و توضیح آن را در آیه 14 سوره هود مییابیم كه میفرماید: فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ
اللّهِ؛ «پس اگر خدایان شما به درخواست شما پاسخ مثبت ندادند (و به یاری شما نشتافتند)، بدانید كه همانا قرآن به علم خداوند فرود آمده است». چون قرآن از علم ویژه الهی برخاسته و چنین علمی در اختیار بشر و در توان او نیست، پس نمیتوان همانندش را آورد؛ و اگر چنین نبود و در سطح و افق معارف بشری قرار داشت، همانندآوری آن ممكن بود.
اگر برداشت یاد شده از آیه را یگانه برداشت و تفسیر درست آن ندانیم، برداشت دیگری از آیه میتوان داشت كه با ظاهر آن سازگارتر از تفسیر آیه بر مذاق اهل صرف است. بر طبق این برداشت كه مورد نظر بسیاری از مفسران نیز هست، آیه درصدد توبیخ و سرزنش مخالفان قرآن است كه چرا بدون تأمل و تدبر در قرآن، و فهم معارف آن در مورد آن قضاوت میكنند؟ اگر مخالفان قرآن در آیات تأمل و تدبر میكردند و معارف آن را درمییافتند، خارقالعاده بودنش بر ایشان روشن میشد و دست از تكذیب آن برمیداشتند؛ چنانكه اگر به تأویل دست مییافتند، به تكذیب آن اقدام نمیكردند؛ و در اینصورت این آیه، با آیه وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِیمٌ؛ احقاف:11؛ «و چون به آن (حقایق قرآنی) راه نیافتند، میگویند این دروغی كهن است»، هممعنا میشود كه دلیل عدم پذیرش و تكذیب قرآن را عدم شناخت كامل و دقیق آن ذکر میکند.(1)
1. با صرف نظر از نادرستی دلایل دیدگاه صرف، نقدها و اشكالهایی بر این دیدگاه شده كه به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) تحدی، مبتنی بر مباهات است و بنابر اعتقاد به صرف، مباهاتی وجود ندارد. مباهات در صورتی متصور است كه خود قرآن امتیازی داشته باشد؛ بهعلاوه، مباهات با سلب توانایی، آگاهی و همتگماری معنا ندارد و بیشمار و اندك شمار بودن تعداد آنان نیز در این زمینه هیچ نقشی ایفا نمیكند؛ در صورتی كه در آیات تحدی بر آن تكیه و تأكید شده است.
ب) شهادت فصیحان و حكیمان عرب و غیر عرب بر فوقالعاده بودن و احیاناً خدایی بودن آن، نشان برجستگی خاصی است كه در خود قرآن نهفته است و زمینه عدم امكان همانندآوری را فراهم میسازد.
ج) اگر اعجاز قرآن به طریق صرف میبود، باید معارضان و دیگرانی كه با آنان مراوده داشتند، متوجه این نكته میشدند و از سلب قدرت، علم و همت آنان شگفت زده شده، آن را بازگو میكردند.
د) در صورت پذیرش قول به صرف، باید همانند آیات قرآن و سُوَر آن را در نظم و نثر پیش از نزول قرآن و پس از آن، در مقام غیر معارضه به وفور یافت؛ در صورتی كه حتی یك نمونه ارائه نشده است.
ه( آیه شریفه « أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا كَثِیرًا»؛ نساء:83، به روشنی بر بطلان قول به صرف دلالت دارد.
اكثر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و برخی دانشمندان غیر مسلمان معتقدند که راز اعجاز قرآن در خارقالعاده بودن خود قرآن است و عدم امكان همانندآوری آن به سبب معجزه بودن قالب و محتوای آن است.
صاحبان این دیدگاه بر این باورند كه هم ظاهر آیات شریفه قرآن و هم روایات و تاریخ اسلام، گواه این مدعاست كه قالب و محتوای قرآن به گونهای است كه جز با علم و قدرت ویژه خداوندی تحقق نمییابد و از این روست كه بشر تاكنون نتوانسته همانندش را بیاورد؛ بدون آنكه خداوند انگیزه علم یا قدرت و همّت معارضان و همانندآوران را سلب كند.
1. برخی از دانشمندان غربی و روشنفكران شرقی معتقدند که راز اعجاز قرآن در کتاب بودن آن است. قرآن از امور غیر بشری نیست، گرچه یك عمل غیر متعارف بشری است. كتابِ پیامبر، معجزه نیست، معجزة او كتاب است. این دیدگاه با آیات تحدی ناسازگار است؛ زیرا آیات تحدی بر معجزه بودن قرآن دلالت دارد و خارقالعاده بودن یكی از عناصر اصلی مفهوم معجزه است.
2. آیات مورد استدلال غربیان و روشنفكران در نفی معجزه داشتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) قابل مناقشه است؛ زیرا آنچه در این آیات مطرح شده، امور محالی است كه قابلیت تحقق نداشته، یا دلیل نبوت نبوده و یا با هدف معجزه، یعنی هدایت اختیاری انسان ناسازگار است، و صرفاً سودجویی و بهانهگیری بوده است؛ اموری مانند آوردن خدا و فرشتگان و روبهرو شدن مشركان با آنان، نزول عذاب غیر قابل انكار و پدیدآورنده ایمان غیر اختیاری و جبری، داشتن باغ انگور یا خانهای از جواهرات، شكافتن چشمه برای آنان، عروج پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آسمان و فرو فرستادن كتابی از آسمان بر مخالفان.
3. برخی از دانشمندان گفتهاند که راز اعجاز قرآن صرف است؛ به این معنا که قرآن كتابی فوق توان بشر نیست و نیاوردن همانند آن بدان دلیل است كه خداوند، انگیزه، قدرت و دانشهای بشر را برای همانندآوری از مردم گرفته است و یا از دستیابی بشر بدانها جلوگیری میكند؛ این دیدگاه با عنوان «القول بالصرفه» مشهور است.
4. اكثر قریب به اتفاق دانشمندان اسلامی و برخی عالمان غیر مسلمان به خارقالعاده بودن قرآن معتقدند و ادلة قول به صرف را پاسخ گفتهاند، و برای مدعای خویش به آیات دارای صراحت یا ظهور قوی استدلال و استناد کردهاند.
1. دلایل قرآنی دیدگاه صرف چیست و شما آن را چگونه ارزیابی میكنید؟
2. دیدگاه غربیان و روشنفكران درباره اعجاز قرآن را بیان و نقادی كنید.
3. وجه دلالت آیات تحدی بر خارقالعاده بودن قرآن را بیان كنید.
4. آیاتی را كه بر نفی معجزه داشتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) مورد استدلال قرار گرفته، دستهبندی كرده و مفاد آنها را بیان كنید.
5. آیا اعجاز قرآن با معجزات پیامبران گذشته متفاوت است؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه راز اعجاز قرآن، ر.ک:
1. اقبال لاهوری، محمد، احیای فکر دینی، ترجمه احمد آرام، تهران: رسالت قلم، ص 143 ـ 147.
2. یعقوب جعفری،المقالات والرسالات 8: علماء المسلمین و القول بالصرفة، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید.
3. حکیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 128 ـ 147.
4. طباطبایی، سیدمحمدحسین،المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، ج 13، ص 202 ـ 208.
5. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 7 ـ 9.
6. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، تهران: صدرا، ج 2، ص 155 ـ 169.
7. مرکز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مکتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 413 ـ 567.
وجوه اعجاز قرآن
اعجاز از جهت هماهنگی و عدم اختلاف
هماهنگی محتوایی بین كل آیات
ملازمه بین بشری بودن قرآن و وجود اختلاف در آن
لوازم عدم اختلاف در قرآن
پاسخ به چند شبهه
شبهه ناهماهنگی آیات
شبهه وجود اختلاف اندك
شبهه تفاوت آیات در فصاحت و بلاغت
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاه قرآن كریم درباره وجوه اعجاز قرآن آشنا شود؛
2. آرای مختلف قرآنپژوهان را درباره اعجاز قرآن در هماهنگی به اختصار بیان كند؛
3. هماهنگی و عدم اختلاف آیات قرآن با یكدیگر را با استناد به آیات قرآن توضیح دهد؛
4. شبهههای مهم ناسازگاری آیات قرآن را بیان و نقد كند.
فردی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض كرد: ای امیر مؤمنان من در كتاب نازل شده خداوند (قرآن) تردید كردهام.
امام فرمود: مادرت بر تو زاری كند، چگونه در كتاب خدا تردید كردهای؟
او گفت: زیرا بعضی از كتاب بعضی دیگر از آن را تكذیب میكند، چگونه در آن تردید نكنم؟
امام فرمود: به راستی كه بعضی از كتاب بعضی دیگرش را تصدیق میكند، نه آنكه تكذیب نماید؛ اما عقل (و دانشی) كه از آن بهرهمند شوی، روزی تو نشده، اكنون آنچه در آن تردید كردهای بیان كن. سپس آن مرد اشكالهای خود را یكییكی مطرح كرد و حضرت بدانها پاسخ فرمود.
(محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 90، ص 127)
كسانی كه راز اعجاز قرآن را در درون این كتاب گرانسنگ میبینند، درباره وجوه اعجاز قرآن همداستان نیستند. بسیاری از مفسران و دانشمندان علوم قرآن در گذشته، اعجاز قرآن را در فصاحت و بلاغت آن دانسته و گاه سایر وجوه اعجاز قرآن را نفی کردهاند.(1)
1. ر.ک: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، ج 17، ص 325، ذیل آیه 13 سورة هود.
برخی دیگر، قرآن را در همة جهات و ابعادش معجزه میدانند(1) و گاه از بینهایت بودن وجوه اعجاز قرآن سخن به میان آوردهاند.(2) عدهای نیز وجوه اعجاز محدودی برای قرآن قایلاند.(3) هر یك از گروههای یاد شده، برای اثبات مدعای خویش دلایلی را آورده و احیاناً به نقد دیدگاههای دیگر پرداختهاند. در این فصل، به منظور اجتناب از طولانی شدن بحث، از نقل و نقد دیدگاههای مختلف صرف نظر میشود و به بیان و بررسی وجوهی از اعجاز قرآن مجید میپردازیم كه خود قرآن بر آن تأكید دارد و میتوان آن وجوه را به روشنی از آیات قرآن استفاده كرد.
از آیه 82 سوره نساء میتوان معجزه بودن قرآن را از حیث هماهنگی و عدم اختلاف آن به روشنی استفاده کرد: أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً؛ «آیا با تدبر در قرآن نمینگرند (تا دریابند كه) اگر از سوی غیر خدا میبود، ناهماهنگی بسیار در آن مییافتند».
اعجاز قرآن در هماهنگی، مبتنی بر سه مقدمه است که باید روشن و اثبات شود:
الف) آیات قرآن، از جهت محتوا و نیز سطح بلاغت از هماهنگی كامل برخوردارند؛
ب) ملازمه و ارتباط مستحكمی بین از سوی بشر بودن قرآن و راه یافتن اختلاف و ناهماهنگی فراوان در آن وجود دارد؛
ج) این ملازمه و آن هماهنگی با تدبر در آیات قرآن، برای انسانها قابل كشف و دریافت است.(4)
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 60.
2. ر.ك: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، معترك الاقران فی اعجاز القرآن، ج 1، ص 5.
3. ر.ک: محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 198 ـ 211 و زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 2، ص 114.
4. آیات قبل از این آیه، ناظر به مسلمانان ضعیفالایمانی است كه از شركت در جهاد خودداری میکردند و به نوعی نفاق دچار شده بودند. در آخرین آیات كه متصل به این آیه شریفه است، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور اعراض از ایشان و توكل بر خدا داده شده و این آیه، به منشأ برخورد نفاق گونه و عدم آمادگی آن گروه برای جهاد اشاره میكند كه آنان بر اثر باور نداشتن كامل قرآن به عنوان سخن خدا چنین رفتاری دارند و اگر در قرآن بیندیشند، به این نتیجه قطعی خواهند رسید كه قرآن از سوی خداست و این گونه در جهاد سستی نمیكنند؛ به همین جهت برخی از مفسران گفتهاند: این آیه، عطف به فعل مقدری است و اصل آن چنین بوده است: «ایشكّون فی ان ما ذكر شهادة الله تعالی افلا یتدبرون القرآن» (ر.ک: شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 4، ص 136 ـ 138، ذیل آیه 82 سوره نساء. و برخی دیگر آن را پاسخ به سؤالی دانستهاند كه برای مخاطبان مطرح شده است مبنی بر آنكه ما از كجا بدانیم حقیقتاً ایشان (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) رسول خداست؟ (ر.ک: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 10، ص 151، 152، ذیل آیه 82 سوره نساء). با توجه به سیاق آیات، چنانكه مشاهده شد، آیة شریفه، تدبرِ مسلمانان ضعیفالایمان را راهی برای پی بردن به هماهنگی قرآن و ملازمه یاد شده میداند.
این موضوع به سه صورت قابل بررسی و اثبات است:
نخست از راه اقامه برهان عقلی: بدین صورت كه در قالب یك برهان به صورت كلی، هماهنگ بودن تمام آیات قرآن با یكدیگر به اثبات رسد. به عنوان مثال، با تكیه بر هدف نزول قرآن و حكمت خداوند و در نظر گرفتن لوازم آن، برهان بر این مدعا اقامه شود؛ به این بیان كه هدف از نزول قرآن، هدایت بشر به سوی سعادت نهایی او با بهترین شیوه است (مقدمه اول) و ناهماهنگی و اختلاف در آیات، با این هدف سازگار نیست و نقض غرض و هدف الهی است (مقدمه دوم) و از آنجا كه نقض غرض با حكمت خداوند سازگاری ندارد (مقدمه سوم) پس خداوند قرآن را به گونهای كاملاً هماهنگ نازل كرده است (نتیجه). این بیان، حداقل، هماهنگی محتوایی كل آیات قرآن را به كرسی مینشاند؛ و البته برای کسانی مفید است که حکمت خداوند و هدف نزول قرآن را آن گونه که در مقدمه اول و دوم آمده است، پذیرفته باشند.
دوم از راه بررسی تناسب آیات: به این شکل كه با بررسی تناسب آیات قرآن با یكدیگر، عدم اختلاف و هماهنگی آیات را مورد به مورد نشان دهیم. البته این طریق، دیریاب است و فرصت و مجال گستردهای را میطلبد اما نتیجهاش عام و فراگیر است و برای هر کس میتواند مفید باشد. با اینکه مفسران و دانشمندان علوم قرآنی تا حد زیادی به اثبات هماهنگی محتوایی قرآن از این طریق پرداختهاند، ولی هنوز هم موشكافیهای بیشتر در این زمینه ضرورت دارد.
سوم از راه تدبر در اوصاف قرآن: بدین گونه كه با استناد به برخی از اوصاف قرآن، هماهنگی آیات قرآن را نتیجهگیری كنیم. به عنوان مثال، به استناد صفاتی نظیر «مثانی» و «متشابه»، با توضیحی كه ذیل همین واژهها در فصل اول گذشت، هماهنگی كل آیات قرآن را استفاده كنیم یا با استناد به صفاتی نظیر «حق» و «صدق» كه بهطور مطلق بر قرآن اطلاق شده، نتیجه بگیریم كه هیچ مطلب باطل و نادرستی در قرآن نیست و از آنجا كه حقایق با هم اختلاف و ناهماهنگی ندارند، هماهنگی كل آیات قرآن با یكدیگر به اثبات میرسد.
نکته شایان توجه اینکه قرآن برای از سوی خدا بودن خود به دلیل وجود هماهنگی، مسیر میانبری را انتخاب کرده و به جای تکیه بر یافتن هماهنگی بر این نکته تأکید کرده است که بشری بودن قرآن مستلزم یافتن ناهماهنگی فراوان در آن است. بنابراین برای پیبردن به حقانیت و خدایی بودن قرآن نیازی به اثبات هماهنگی کل قرآن نیست، بلکه همین که با بررسی قرآن ناهماهنگیهای فراوان در آن یافت نشود، اثبات میگردد که قرآن ساخته دست و فکر بشر نیست.
باید توجه داشت كه صرف ادعای ناهماهنگی در آیات، برای نفی این ویژگی قرآن كفایت نمیكند و منكرانِ هماهنگی قرآن، باید نمونههای فراوان روشن و گویایی به نفع مدعای خویش بیاورند كه به هیچ وجه قابل دفع نباشد. البته برخی از مخالفان قرآن به گمان خود نمونههایی از آیات ناهماهنگ را جمعآوری و ارائه كرده و میکنند، ولی قرآنپژوهان، اشتباه آنان در فهم آیات را به خوبی بازگو و وجود هماهنگی در آن آیات را آشكار کردهاند.(1)
1. قرآنپژوهان علاوه بر توضیحاتی که در ذیل آیات موهم ناهماهنگی ارائه کردهاند، کتابهای مستقلی با عنوانهای «مشکل القرآن»، « متشابه القرآن» و «اسئلة القرآن» نوشتهاند یا فصلی از کتب غیر تفسیری خود را با عناوین یاد شده و یا عنوان موهم الاختلاف به این موضوع اختصاص دادهاند. به عنوان مثال میتوان از آثار زیر یاد کرد: تأویل مشکل القرآن، عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری؛ حقایق التأویل فی متشابه التنزیل، سید شریف رضی؛ اسئله القرآن و اجوبتها، زینالدین محمد بن ابیبکر رازی؛ الاتقان فی علوم القرآن، جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، نوع چهل و هشتم با عنوان «فی مشکله و موهم الاختلاف و التناقض»؛ الخرائج والجرایح، قطبالدین راوندی، فصل «فی مطاعن المخالفین فی القرآن».
مقدمه سوم، یعنی درک و قابل کشف بودن هماهنگی محتوایی کل آیات و نیز ملازمه یاد شده در مقدمه دوم نیاز به بحث چندانی ندارد و روشن است كه راه پیبردن به این هماهنگی و آن ملازمه، تدبر در آیات و بررسی و مقایسه آنها با یكدیگر و تأمل در ویژگیهای انسان است.
اما مقدمه دوم نقطه کانونی و اصلی بحث اعجاز قرآن از جهت هماهنگی است که تفضیلاً به آن میپردازیم.
مقدمتاً به مفاد دو واژه «تدبر» و «اختلاف» اشارهای میكنیم. «تدبر» به معنای نظركردن در عواقب و پیامدهای امور است(1) و مقصود از تدبر در آیات قرآن، اندیشیدن در مفاد آیات و لوازم و ملزومات آن است. با توجه به این نکته، پیدایش اختلاف فراوان با در نظر گرفتن لوازم و ملزومات آیات، به روشنی آشكار و موارد آن چندین برابر میشود؛ گذشته از آن، اختلافها صرفاً در مدلول مطابقی آیات منحصر و محدود نمیشود.
«اختلاف» ضد اتفاق و به معنای هر نوع ناهماهنگی است و بنابراین اعم از تناقض و تضاد به مفهوم اصطلاحی آن است؛ و در كاربرد قرآنی نیز همین معنای عام اراده شده است که شامل تفاوت نقضآفرین هم میشود؛(2) مانند: وَمِنْ آیاتِهِ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ؛ روم:22؛ «و از نشانه های او (خداوند) گوناگونی زبانها و رنگهای شماست».
بر این اساس، اختلاف مورد نظر در آیه 83 سوره نساء، تناقض، تضاد و عدم تناسب نقضآفرین بین آیات را به لحاظ محتوا شامل میشود؛ همچنین تفاوت در مراتب فصاحت و بلاغت را به گونهای كه برخی آیات از حد اعجاز فروتر شوند، در برمیگیرد.
بیان ملازمه:در آیه شریفه، ملازمه بین وجود اختلاف در قرآن و از سوی غیر خدا
1. ر.ک: محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة و احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر.
2. ر.ک: احمد بن محمد فیومی، همان و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
بودن (بشری بودن)(1) آن برقرار شده است؛ به این معنا كه اگر كتابی با این خصوصیات، از موجودی با ویژگیهای انسانی فراهم آید، موارد اختلاف فراوانی در آن مشاهده خواهد شد؛ بنابراین باید ویژگیها و شرایط دو طرف ملازمه را که مقدمات تبیین کننده این ملازمه و زمینهساز چنین نتیجهای است، مورد بررسی قرار گیرد.
ویژگیهای انسان: انسان، دارای تكامل تدریجی است. در آغاز تولد تقریباً از هیچ كمالی برخوردار نیست و به تدریج كمالاتی را کسب میکند و استعدادهای بالقوهاش به شكوفایی و فعلیت میرسد.(2) این تكامل تدریجی، زمینههای تحصیل آگاهی، فراگیری علوم، کسب قدرت و توانایی، دستیابی به مهارتها و نیز اکتساب روحیات و خصلتها را در برمیگیرد و بهطور طبیعی، تفاوت محسوسی را در دستاوردهای فکری و عملی انسان در طول زمان به دنبال دارد.(3)
تأثیرپذیری و خطاپذیری انسان نیز از جمله عواملی است كه نقش مهمی در پیدایش اختلاف در آثار او دارد. تحول مداومِ شرایط بیرونی و درونی انسان، و تعدد و تنوع عوامل مؤثر سبب میشود كه انسان آثار ناهماهنگ و احیاناً متضادی را پدید آورد؛ بهویژه آنكه در بسیاری از موارد، این اثرگذاری به صورت ناخودآگاه رخ میدهد.(4) خطاپذیری انسان نیز موجب میشود انسان با پیبردن به اشتباهات خویش، گفته پیشین خود را نقض كند و نیز
1. البته در آیه شریفه، در یک طرف ملازمه بر خصوص بشری بودن قرآن تكیه نشده است، بلکه از سوی غیر خدا بودن آن مطرح شده که شامل ماسویالله از تمامی موجودات هستی از جمله انسان میشود. ولی از آنجا كه محور اصلی مبحث اعجاز قرآن و دیدگاههای مخالف و موافق آن، در حد توان بشر بودن یا فوق توان بشر بودن است، و کسانی که در حقانیت قرآن شک دارند آن را کلام بشری تلقی میکنند، برای اثبات اعجازِ در هماهنگی، در نظر گرفتن ویژگیهای انسان كفایت میكند؛ البته بیشتر این ویژگیها اختصاص به انسان ندارد و شامل سایر آفریدگان نیز میشود.
2. البته شرایط خارجی و محیط بیرونی در شکوفایی استعدادها و کسب کمالات تأثیر بسزایی دارد که با گذشت زمان این شرایط و محیط دائم در حال تحول است و این تحول لازمه اجتنابناپذیر زندگی انسان است.
3. به همین جهت است كه نویسندگان و شاعران معمولاً در آثار خویش در طول زمان تجدید نظر میكنند و احیاناً آثار اولیه خویش را قابل نشر نمیبینند.
4. تأثیر شرایط مختلف بیرونی و درونی از قبیل آسایش و آرامش، تنگدستی و گشایش، پیری و جوانی، سلامتی و بیماری، فراغت و اشتغال و نظایر آن در رفتار و افكار انسان، امری است كه هر كس در زندگی شخصی خود مییابد و تجارب فراوان برآن گواهی میدهد و آیات و روایات بر آن صحه میگذارد و بهویژه آثار فكری و قلمی انسان كه نیازمند تمركز ذهن و به كارگیری دقیق قوای فكری است، تحت تاثیر این شرایط متفاوت دچار تهافت و تناقض میشود.
چون قبلاً سخنی برخلاف مقتضای فطرت خویش گفته، در شرایط دیگر، ناخودآگاه به مقتضای فطرت و متناقض یا متفاوت با سخن پیشین خود مطلبی ارائه دهد. از سوی دیگر، انسانها از نظر استعدادها متفاوت آفریده شدهاند. هر یك در برخی از زمینهها استعداد فوقالعاده دارند؛ ولی در سایر زمینهها از حداقل یا حد متوسط فراتر نمیروند(1) و این
1. به عنوان نمونه میتوان یكی از استعدادهای بشری، نظیر سرودن شعر را در نظر گرفت. برای غیر اهل فن ابتدا چنین مینماید كه همه انواع شعر از یك مقوله و در یک سطحاند و هر كسی توان شعر گفتن را داشته باشد، در زمینه مسائل مختلف به نحو یكسان میتواند شعر بسراید؛ ولی با بررسی دقیق روشن میشود كه زمینههای متنوع بشری به گونهای است كه حتی مقایسه شعرا با یكدیگر را دچار مشكل میسازد و روشن میشود كه برخی شاعران، در غزل عرفانی، برخی در حماسهسرایی، برخی در موعظه و پند، و دیگران در سایر زمینهها برتری دارند و هر یك در زمینههای دیگر، اشعارشان از رونق و امتیاز چندانی برخوردار نیست و نوعی ناهماهنگی میان انواع اشعاری که میسرایند پدید میآید؛ مثلاً حافظ در غزل عرفانی بسیار عالی شعر میسراید:
یادم از كشته خویش آمد و هنگام درو مزرع سبز فلك دیدم و داس مه نو
یا: کــه مــیرویـم بـه داغ بلنــد بــالایی به روز واقعه تابوت ما ز سـرو کنیـد
فردوسی در حماسهسرایی گوی سبقت را ربوده است:
نبندد مرا دست چرخ بلند كه گفتت برو دست رستم ببند
شعر سعدی در پند و موعظه اوج میگیرد:
چون نگه میكنی نمانده بسی هر دم از عمر میرود نفسی
كسی نیارد ز پس تو پیش فرست برگ عیشی به گور خویش فرست
و مولوی در تمثیل عرفانی چیرهدست است:
بشنو از نی چون حكایت میكند وز جداییها شكایت میكند
از نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا كه گویم شرح درد اشتیاق
از این چند نمونه شعر شاعران حكیم و زبردست فارسیزبان به خوبی میتوان فهمید كه هر شاعر در یك بعد و در یك میدان سمند سخن تاخته و بر دیگران برتری یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یك با دیگری درست نیست و نمیتوان گفت: حافظ برتر از فردوسی یا سعدی بهتر از مولوی میسراید و هم از این رو است كه وقتی از امیر مؤمنان(علیه السلام) میپرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب كیست؟ میفرماید: « انّ القوم لم یَجْروا فی حَلبَة تُعْرَفُ الغایَةُ عِندَ قَصَبتها فانْ كانَ وَلابُدَّ فالمَلِكُ الضِّلیلُ؛ راستی كه این شاعران در یك میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود كدام یك گوی سبقت ربودهاند. اگر ناچار باید اظهار نظری كرد، پادشاه تبهكار (امرؤ القیس كه ملكالشعرای عرب بود) بر دیگران مقدم است» ( نهجالبلاغه، حكمت 455).
امر، سبب میشود آثاری كه یک انسان ارائه میدهد، به تناسب زمینهها از جهت قوّت و ضعف متفاوت شود. همچنین هر یك از افراد انسانی به لحاظ كسب كمالات در محدودیّتاند و امكان دستیابی به همه كمالات در سطح عالی برای همگان وجود ندارد. هر فردی، برخی كمالات را دارا میشود و در برخی از آنها به اوج میرسد، و این محدودیت هم به نوبه خود، موجب تفاوت آثار متعدد یک انسان میشود، به نحوی که در بعضی زمینهها دارای برجستگی است نه همه آنها؛ تفاوت در استعدادها و محدودیت در كسب كمالات، به تعداد تخصصها و رشتههای علوم و فنون و تنوع كمالات، فراوانی زمینههای اختلاف را در محصولات فکری هر انسانی به همراه دارد.
در یك جمله، تكامل تدریجی، خطاپذیری و تأثیرپذیری، تفاوت استعدادها و محدودیت از ویژگیهای جداییناپذیر انسان است و هر یك سبب پیدایش تفاوت و ناهماهنگی آثار انسانساخته بهویژه آثار فكری و معرفتی او میشود.
ویژگیهای قرآن: شرایط، اوضاع و احوال و مدت زمان تکوین قرآن و برخی ویژگیهای دیگر آن به گونهای است كه وجود اختلاف فراوان در آن، در صورت بشری بودنش امر حتمی و اجتنابناپذیر خواهد بود. میدانیم که آیات قرآن طی 23 سال از طرف پیامبر اسلام بر مردم خوانده شده است، پس کاری است که به تدریج شکل گرفته و بنابراین آثار تكامل تدریجی (در صورت بشری بودن قرآن) باید در آن مشاهده شود. از سوی دیگر، پیامبر طی این 23 سال در شرایط و اوضاع احوال فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بسیار متفاوت، با فراز و نشیبها و تحولات بسیار ناهمگونی قرار داشت و آیات قرآن در سفر و حضر، جنگ و صلح، شرایط عادی و بحرانی بر پیامبر نازل و از سوی او به مردم ابلاغ شده است. این خصوصیات نیز زمینه را برای تأثیرپذیری درونی و بیرونی اندیشههای پیامبر از عوامل مختلف فراهم میسازد. از جهت سوم، این کتاب به گونهای است که در برگیرنده مسائل مختلف و متنوع فلسفی، اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی، عرفانی، اجتماعی و جز آن است. وارد شدن در
این حیطههای مختلف و سخن گفتن در باب هر یک از آنها از سوی یك انسان، با توجه به تفاوت استعدادهای وجودی و محدودیتهایش، ایجاب میكند كه هم در سخن و بیان و رعایت دقایق و ظرایف سخنوری و قوانین ادبی، و هم در محتوا و ارتباط ابعاد مختلف مسائل و موضوعات گوناگون یاد شده با یکدیگر، ناهماهنگی و تناقض پدید آید.
با توجه به آنچه گذشت، به مفاد آیه برمیگردیم و استدلال بر اعجاز قرآن از حیث عدم اختلاف را بهطور خلاصه این گونه تقریر میکنیم كه آوردن كتابی با این ویژگیها در چنان شرایط و اوضاعی، از سوی یك انسان با آن خصوصیات و زمینههای اختلاف آفرین (مقدم)، ملازم با پدید آمدن ناهماهنگی زیاد خواهد بود (تالی)؛ بهویژه اگر ارتباط آیات با یكدیگر را از جهت لوازم معنا و اختلاف در بعد بیان و محتوا مورد توجه قرار دهیم؛ با این همه، بررسی نحوه بیان و محتوای قرآن، ما را به این نتیجه میرساند كه بین آیات قرآن چه از نظر بیان و چه در بعد محتوا، ناهماهنگی یافت نمیشود و ناهماهنگیهایی كه ابتدا به نظر میرسد، با تأمل و دقت در بیان و محتوای آیات رنگ میبازد و هماهنگی موجود بین آنها آشكار میشود (رفع تالی) پس این هماهنگی، نشان معجزه بودن و از سوی خدا بودن قرآن است (نتیجه).
از عدم اختلاف در قرآن، نتیجه مهم دیگری نیز گرفته میشود و آن نفی هرگونه مطلب نادرست و باطل از قرآن است؛ زیرا با توجه به اشتمال قرآن بر حقایق، اگر مطلب نادرست و باطلی در آن باشد، با توجه به ناسازگاری حق و باطل، باید ناهماهنگی فراوانی در آن یافت شود.
عدم اختلاف در قرآن، تحریف به زیاده و تغییر را ـ در صورتیكه مفاد آیات را
دگرگون سازد و مطالب حق آن را به باطل مبدل كند ـ نیز نفی میكند؛(1) زیرا در این نوع تحریف، علاوه بر آنكه ممكن است از نظر محتوا، مطلب نادرستی به قرآن افزوده شود یا مطلب حق قرآنی با تغییر حاصل شده، به سخن باطلی مبدل شود وناهماهنگی از جهت التباس و خلط حق با باطل را بیافریند، از جهت فصاحت و بلاغت نیز موجب ناهماهنگی در قرآن میشود؛ زیرا فصاحت و بلاغت بخش تحریف شده، پایینتر از درجه فصاحت و بلاغت قرآن خواهد شد.(2)
اكنون به بررسی برخی از شبهاتی كه در خصوص «اعجاز قرآن در هماهنگی و عدم اختلاف» مطرح شده، میپردازیم:
ممکن است گفته شود که در قرآن، مواردی از تناقض یافت شده و كسانی هم به جمعآوری آنها پرداختهاند؛ بنابراین، قرآن از تناقض و اختلاف تهی نیست. به عنوان مثال میتوان از تناقض وناهماهنگی ناسخ و منسوخ یاد كرد كه در قرآن چندین نمونه از آن وجود دارد.(3)
مواردی از آیات كه در ابتدا متناقض به نظر میرسد، قبلاً به وسیله مفسران قرآن كریم
1. توضیح بیشتر دلالت اعجاز قرآن بر سلامت آن از تحریف، و ملازمه بین این دو، در فصل تحریفناپذیری قرآن خواهد آمد.
2. این تبیین و لوازم یاد شده در بیانات مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان، ج 1، ص 66، 67؛ ج 5، ص 19، 20 و کتاب قرآن در اسلام، ص 17 با عباراتی موجز آمده است.
3. ر.ک: هانری مارتین، حسن الایجاز فی ابطال اعجاز القرآن و محمد خلیفه، الاستشراق و القرآن العظیم، ص 155 ـ 180.
شناسایی و تعارض ظاهری و ابتدایی آنها توجیه و حل شده و در كتابهای تفسیر و علوم قرآنی آمده است؛(1) ولی عدهای از روی غرضورزی بار دیگر آن موارد را با حذف پاسخها و راه حلهای آن، گردآوری و دوباره به عنوان شبهات جدید مطرح كردهاند. برخی نیز بر اثر عدم آشنایی با قواعد محاوره یا غفلت از به كارگیری آنها در حل این موارد، آیات را متعارض و غیر قابل حل پنداشتهاند. لذا باید به اهلش مراجعه کرد.(2)
آیات ناسخ و منسوخ نیز كه به عنوان روشنترین مصادیق اختلاف در قرآن ذكر شده، طبق اصول محاوره، تناقض بهشمار نمیآید و از مصادیق اختلاف محسوب نمیشود؛ بهویژه آنكه در نسخ آیات قرآنی، صاحب سخن هنگام جعل حكم منسوخ، خود از موقتی بودن آن آگاه است و تصمیم بر نسخ آن در آینده دارد؛ ولی به علت مصالحی، موقتی بودن حكم منسوخ را یا بیان نكرده یا با صراحت ذكری از آن به میان نیاورده است؛ به این ترتیب، ناسخ و منسوخ قرآن، نظیر موردی است كه حكمی به صورت موقت اعلام شود و پس از پایان یافتن زمان آن، حكم جدیدی جعل شود. روشن است كه در چنین شرایطی، هیچ كس چنین دو حكمی را متناقض و مخالف با یكدیگر نمیداند.
1. ر.ك: بدرالدین محمد بن عبدالله زركشی، همان، نوع 35، ج 2، ص 53، جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، نوع 48، ج 3، ص 88 ـ 100؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج 92، ص 141ـ 146؛ سیدابوالقاسم موسوی خویی، البیان فی تفسیر القرآن؛ ص 84 ـ 89 و محمد فاضل لنکرانی، مدخل التفسیر، ص 92 ـ 99. سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن مینویسد: قطرب در این باب كتابی نوشته و ابن عباس از جمله كسانی است كه در این زمینه سخن گفته است ( الاتقان فی علوم القرآن، نوع 48، ج 3، ص 88).
2. پس از مراجعه به اهل آن (معصومین) اگر تعارضی باقی ماند میتوان پرسید، پس این اختلاف چیست؟ در زمان پیامبر و ائمه هم کسانی بودند که خیال میکردند جهات اختلافی در قرآن هست، ولی پس از مراجعه به اهلش میفهمیدند که چنین خیالی باطل است. برای نمونه در زمان امام عسكری(علیه السلام)، یک عالم مسیحی کتابی را در تناقضات قرآن جمعآوری کرده بود. اما پس از مراجعه به امام عسكری(علیه السلام) وقتی حضرت وجوه تناقض و اختلاف را رفع کردند، آن مسیحی از حرفهایش دست کشید و نوشتههایش را پاره کرد.
مفاد آیه82 نساء آن است كه اگر قرآن از سوی غیر خدا میبود، در آن اختلاف زیادی مشاهده میشد. لازمه چنین سخنی این است كه اگر قرآن از سوی خدا باشد، در آن اختلاف زیادی نیست و یا چون در قرآن اختلاف زیادی نیست، پس قرآن از سوی خداست. معنای این سخن آن است كه امكان دارد در قرآن اختلاف كم وجود داشته باشد؛ در صورتی كه اختلاف كم هم نشان خدایی نبودن قرآن میشود. افزون بر آن، طبق بیانی كه در باب ویژگیهای انسان و سببیت آنها برای پیدایش اختلاف در آثار فکری او ذكر شد، باید در هر كتابی كه بشر فراهم میآورد، اختلاف فراوان وجود داشته باشد؛ در صورتی كه كتابهایی یافت میشود كه اختلاف در آنها بسیار كم است.(1)
چنانكه در توضیح ملازمه گذشت، آیه، درصدد بیان این مطلب است كه اگر قرآن محصول اندیشه بشر بود، به لحاظ ویژگیهای یاد شده انسانی، باید اختلاف فراوانی در آن یافت میشد؛ و اكنون كه لوازم ویژگیهای آثار انسان در آن یافت نمیشود و هیچ اختلافی در آن وجود ندارد، پس سخن خداست. به عبارت دیگر، مفاد آیه آن است كه اگر این كتاب را بشر مینوشت، در آن اختلاف پدید میآمد و آن اختلاف زیاد میبود؛ و به اصطلاح، قید «کثیراً» توضیحی است، نه احترازی.(2)
1. مرحوم علامه طباطبایی این شبهه را در المیزان مطرح نموده و پاسخ داده است (ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 20).
2. ر.ک: همان. نكته دیگر در تعبیر «لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً» آن است كه خداوند خواسته است در اثبات اعجاز قرآن بر امری تكیه شود كه تشخیص آن و در نتیجه پی بردن به اعجاز قرآن آسان باشد؛ زیرا اگر گفته میشد: چون در قرآن هماهنگی كامل وجود دارد، قرآن معجزه است، بررسی هماهنگی كل آیات قرآن با یكدیگر نیازمند طی مراحل و انجام بررسیهای فراوان بود تا هماهنگی همه آیات با یكدیگر به اثبات رسد؛ زیرا تنها راه اثبات آن برای معارضان قرآن كه نبوت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) را قبول ندارند و قرآن را سخن خدا نمیدانند، بررسی مورد به مورد آیات قرآن است؛ ولی اكنون كه بر یافتنِ اختلافِ فراوان تكیه شده، هم لزوم پدید آمدن و یافتن اختلاف زیاد در قرآن، در صورتی كه از سوی خدا نمیبود و هم پی بردن به اینكه در قرآن اختلاف فراوان مشاهده نمیشود، به آسانی برای همگان متناسب با سطح علمیشان قابل فهم و تبیین است.
اما اینکه گفته شود لازمه ویژگیهای انسان وجود اختلاف فراوان در هرگونه اثر فکری بشری است، نیز سخن درستی نیست؛ زیرا در آیه سامان دادن کتابی با خصوصیات قرآن از سوی بشر ملازم با وجود اختلاف کثیر در آن دانسته شده است، نه هر کتابی؛ پس سخن بر سر آن نیست كه هر كتابی بشر بنویسد، لزوماً اختلاف فراوان در آن یافت میشود، بلكه مقصود آن است كه این كتاب (قرآن) با خصوصیاتی كه دارد، اگر بخواهد بشری باشد، اختلاف فراوان در آن پدید میآید.
اعجاز قرآن از جهت هماهنگی، هماهنگی در فصاحت و بلاغت را نیز در برمیگیرد؛ در صورتیكه آیات قرآن از جهت فصاحت و بلاغت در یك حد نیستند، بلكه برخی نسبت به برخی دیگر فصیحتر و بلیغترند. بنابراین، قرآن از جهت فصاحت و بلاغت دارای تفاوت و اختلاف است.
در بیان و در فصاحت كی بود یكسان سخن
گرچه گوینده بود چون جاحظ و چون اصمعی
در كـلام ایزد بـیچون كه وحی منزل است
كـی بـود تـبـت یـدا مـانـند یـا ارض ابـلـعی
چنانكه از ظاهر آیه هویداست، مقصود از اختلاف و تفاوت، تفاوت و اختلافی است كه نشان بشری و غیر خدایی بودن باشد و پذیرش تفاوت در فصاحت و بلاغتِ آیات، در صورتی كه خارقالعاده بودن آنها نفی نشود، لازمهاش بشری بودن نیست.
بهعلاوه، این تفاوت، معلول نادیده گرفتن مجموعه آیات مرتبط با هم و مثله كردن
آنها است وگرنه با توجه به همه مقتضیات، به این نتیجه خواهیم رسید كه هر آیه در جای خودش و مجموعه آیات به عنوان یك كل، بهترین است.(1)
1. آرتور جان آربری، یكی از مترجمان نامدار قرآن به زبان انگلیسی با اینكه خود مسیحی است، در باب آهنگ هماهنگ قرآن چنین رأیی دارد. او معتقد است كه آهنگ ویژه قرآن در سراسر قرآن با قدرت و تأثیر تمام وجود دارد، ولی چنانچه آیات قرآن را تقطیع شده در نظر گیریم، مانند جسد بیجانی است كه روح خود را از دست داده است. وی در نقد دیدگاه كسانی كه با تقطیع آیات و سُوَر و ربط دادن هر بخشی به رویداد خاصی از عصر پیامبر، وجود ناهماهنگی و تفاوت در قرآن را نتیجه گرفتهاند، مینویسد: این پژوهشگران فاضل، بعد از آنكه پیكر وحیالله را قطعهقطعه كردند، بر سر دست خویش كالبدی یافتند كه روح آن از برابر ذهن اشغال شده آنها گریخته بود و بدین ترتیب، آماده شده بودند تا برای شرح و تبیین چیزی كه از تبیین آن ناتوان بودند، به همان وسیله كهنه دست یازند، ولی بالهای ظریف وحی بلندپرواز، در لای انگشتانی كه كورمالكورمال در جستوجو بودند، خرد شده و به صورت پودر در آمده بود. وی در پایان مقدمه دومین بخش ترجمه خود میگوید: در این صورت، نوسانهای ناگهانی موضوع و حال، دیگر آن مشكلاتی را پیش نمیآورد كه نقادان بلندپرواز را سرگردان ساخته و ناگزیر شوند اقیانوس بلاغت نبوت را با انگشتانه تجزیه و تحلیل خنك و بیروح پیمانه كنند (ر.ک: آرتور ج. آربری، مقدمه ترجمه قرآن به زبان انگلیسی، بخش دوم، ترجمه احمد احمدی، با عنوان «حقیقت جاودانه (2)»، که در مجله درسهایی از مکتب اسلام، سال هیجدهم، شماره 7، مهر 1357، صفحات 50، 51 و 53 به چاپ رسیده است).
1. اگرچه قرآنپژوهان و مفسران در باب راز اعجاز قرآن اختلاف نظر دارند و برخی از آنان اعجاز قرآن را در فصاحت و بلاغت خلاصه میكنند، ولی قرآن كریم خود، برخی از وجوه اعجاز خویش را به روشنی بیان كرده كه یكی از آنها اعجاز در هماهنگی و عدم اختلاف است؛ بر این اساس آیات قرآن كریم در همه ابعاد هماهنگاند.
2. آیه 83 سورة نساء بر آن دلالت دارد که اگر قرآن از سوی غیر خدا میبود ناهماهنگی بسیاری در آن یافت میشد و اکنون که چنین نیست پس قرآن از سوی خداست.
3. هماهنگی آیات قرآن از سه راه قابل بررسی و اثبات است: الف) با تكیه بر هدف نزول قرآن و حكمت خداوند؛ به این بیان كه در صورت وجود اختلاف در قرآن، هدف قرآن یعنی هدایت بشر به سعادت نهایی با بهترین شیوه، تأمین نمیشود و این امر با حكمت الهی ناسازگار است؛ ب) بررسی تناسب آیات با یكدیگر و توجه به برخی اوصاف قرآن نظیر مثانی، متشابه و...؛ ج) تبیین ملازمه میان از سوی بشر بودن قرآن و راهیابی اختلاف فراوان در آن.
4. ملازمه میان بشری بودن قرآن و یافتن اختلاف فراوان در آن با توجه به برخی از ویژگیهای ذاتی انسان و قرآن به شرح زیر قابل فهم است. تكامل تدریجی، خطا و تأثیرپذیری، تفاوت استعدادها و محدودیت كمالیابی از ویژگیهای انسان است و هر یك سبب پیدایش تفاوت و ناسازگاری در آثار انسانی، بهویژه آثار فكری و معرفتی است. نزول تدریجی، شرایط متفاوت نزول و اوضاع و احوال بسیار متفاوت فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیامبر(صلى الله علیه وآله) جامعیت قرآن و در برداشتن مطالب مختلف و متنوع فلسفی، اخلاقی، اقتصادی، عرفانی، اجتماعی و رعایت قوانین ادبی همه از عواملی است كه وجود هماهنگی در این مجموعه را در محتوا و ظاهر آن در صورت بشری بودنش بسیار سخت و غیر ممكن و زمینه را برای پدید آمدن اختلاف فراوان فراهم میسازد.
5. بررسی قرآن نشان میدهد كه آیات قرآن هم در محتوا و هم در بیان هماهنگی كامل دارند و ناهماهنگیهایی كه ابتدا به نظر میآید با تأمل و دقت در بیان و محتوای آیات از میان میرود و هماهنگی آنها روشن میشود. این هماهنگی نشان اعجاز قرآن و از سوی خدا بودن آن است.
6. لازمه عدم اختلاف در قرآن، نفی هرگونه مطلب نادرست و باطل از آن است و در این صورت تحریف به تغییر یافتن یا افزوده شدن نیز، در صورتی كه مفاد آیات را دگرگون كند، نفی میشود.
1. هماهنگی محتوایی کل قرآن به چند صورت قابل اثبات و بررسی است، هر یک را توضیح و تبیین کنید.
2. ملازمه میان از سوی بشر بودن قرآن و راه یابی اختلاف فراوان در آن را تبیین كنید.
3. نتایج و لوازم اثبات عدم اختلاف در قرآن چیست؟ توضیح دهید.
4. آیا وجود آیات ناسخ و منسوخ، دلیل تناقض گویی قرآن نیست؟ چرا؟
5. توضیحی بودن قید «كثیراً» را در آیه شریفه «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً» شرح دهید.
6. آیا تفاوت فصاحت و بلاغت برخی آیات با یكدیگر، نشانِ ناهماهنگی قرآن نیست؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه وجه اعجاز قرآن از جهت هماهنگی و عدم اختلاف، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبداللّه، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 138ـ149.
2. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، ص 342ـ442.
3. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 128ـ147.
4. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات شریف رضی، بیدار، عزیزی، نوع 64، ج 4، ص 3ـ22.
5. فاضل، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری،1400 ق، ص52 ـ 56.
6. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 3 ـ 16.
7. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارالزهراء، 1401 ق، ص 55 ـ 70.
8. مركز الثقافة و المعارف الاسلامیة، علوم القرآن عندالمفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 413ـ567.
معنای فصاحت و بلاغت
دلالت آیات تحدی بر فصاحت و بلاغت قرآن
ناكامی همانندآوران
بررسی چند شبهه
شبهه عدم احاطه علت بر معلول
شبهه بیهمتایی بهترینها
شبهه همانندی برخی از آثار بشری با قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاه قرآن كریم دربارة وجه فصاحت و بلاغت از وجوه اعجاز قرآن آشنا شود؛
2. اعجاز قرآن را در باب فصاحت و بلاغت تبیین و اثبات كند؛
3. مستند قرآنی اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت را توضیح دهد؛
4. با نمونهای از همانندآوریهای بشر در برابر قرآن و نقد آن آشنا شود؛
5. شبهههای مربوط به اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت را بیان و نقد كند.
ابن سكّیت: چرا خداوند متعال، معجزه حضرت موسی(علیه السلام) را ید بیضا و اژدها كردن عصا و معجزه حضرت عیسی(علیه السلام) را شفا دادن بیماران، و معجزه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را قرآن كریم قرار داد؟
امام هادی(علیه السلام): هنر رایج در زمان حضرت موسی(علیه السلام) سحر و جادو بود از این روی، خدای متعال معجزه آن حضرت را شبیه كارهای آنان قرار داد تا عجز و ناتوانی خودشان را از آوردن مانند آن دریابند و هنر رایج زمان حضرت عیسی(علیه السلام) فن پزشكی بود از این روی، خدای متعال معجزه آن حضرت را شفا دادن بیماران علاجناپذیر قرار داد تا جهت اعجاز آن را به خوبی درك كنند، اما هنر رایج در زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)سخنوری و چكامهسرایی بود از این جهت، خدای متعال قرآن كریم را با زیباترین اسلوب، نازل فرمود تا برتری اعجازآمیز آن را بازشناسند.
(کلینی، اصول كافی، ج 1، ص 24)
یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن که از آیات قابل استفاده است، معجزه بودن آن از جهت فصاحت و بلاغت است. در این درس ابتدا به معنای فصاحت و بلاغت و سپس بررسی آیاتی که بر این وجه از اعجاز قرآن دلالت دارند، میپردازیم و در انتها به چند شبهه در این زمینه پاسخ میگوییم.
«فصاحت» در لغت به مفهوم آشکار شدن(1) و در اصطلاح اهل ادب به معنای شیوایی كلمات و روانی تلفظ و گوشنواز بودن آهنگ آنهاست. و «بلاغت» نیز در لغت به معنای رسایی و گویایی است.(2) منظور از بلاغت در اصطلاح آن است که معنایی که مورد توجه گوینده است با توجه به مقتضیات حال و مقام با بهترین و شیواترین لفظ ممکن و زیباترین و خوشآهنگترین عبارات بیان شود بهطوری که بیان آن معنا با توجه به مقتضیات حال و شرایط زمانی و مکانی به بهتر از آن وجه میسر نباشد.(3) دانشمندان علوم ادبی این دو موضوع را تا حد بسیار زیادی ضابطهمند و قواعد و اصولی را به منظور درک و سنجش این دو وصف و ویژگی، در گفتار انسان مقرر و مشخص كردهاند. شیوایی و روانی و گوشنوازی با آهنگ دلنشین داشتن، ارتباط مستحكمی دارد.
آهنگ ویژه قرآن از آغاز نزول آن تاکنون مورد توجه بوده(4) تاحدی که توجه
1. ر.ک: محمد بن منظور، لسان العرب، ماده فصح.
2. ر.ک: همان، ماده بلغ.
3. لغویان و ادیبان عرب، کلام فصیح ـ نه کلمه فصیح ـ را نیز کلامی با همین ویژگیها میدانند. ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر؛ المعجم الوسیط و سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، مختصر المعانی، ص 11.
4. در كتابهای تاریخ آمده است كه پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) هنگام نماز شب، آیات شریف قرآن را با صوتی دلنشین میخواند. ابوسفیان، ابوجهل و اخنس بن شریق كه از سران مخالفان اسلام بودند، در سیاهی شب از خانه خویش بیرون میآمدند و به صوت دلنشین قرآن گوش فرامیدادند. در یكی از این شبها هر یك بدون اطلاع از وضع دیگری، مخفیانه به تلاوت پیامبر گوش فراداده، پس از پایان یافتن تلاوت آیات، سپیدهدم رهسپار خانههای خویش شدند. از روی اتفاق در بین راه به یكدیگر برخوردند و به سرزنش یكدیگر پرداختند و گفتند: مبادا دیگر بار به چنین عملی دست یازید؛ زیرا اگر افراد سادهلوح از این امر آگاه شوند، در پایبندی به خرافاتی كه به آنان تلقین كردهایم، تردید خواهند كرد؛ پس از این گفتوگو از یكدیگر جدا شدند. شب دوم فرا رسید و هر یك در آن شب نیز بهرغم اعتراض و سرزنش قبلی، بار دیگر در جایگاه شب پیش حاضر شدند و تا صبح به صوت دلنشین قرآن، گوش دادند. هنگام بازگشت به منزل، یكدیگر را در راه دیدند و همان سخنان روز گذشته را تكرار كردند و متفرق شدند. در شب سوم نیز گویا جاذبهای درونی، آنها را به سوی خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) كشاند و باز در همان مكان شبهای گذشته تا صبح به شنیدن آیات قرآن مشغول شدند. این بار نیز هنگام بازگشت، یكدیگر را در راه ملاقات كردند و به یكدیگر گفتند: برای پیشگیری از حوادث ناگوار و امكان گرویدن دیگران به اسلام، باید با هم پیمان ببندیم كه برای همیشه این كار را ترك كنیم و چنین كردند (ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویّة، ج 1، ص 315).
مخالفان قرآن و نیز دانشمندان دیگر ادیان را به خود جلب کرده است. آنچه مورخان و قرآنپژوهان در این زمینه و جنبههای مختلف فصاحت و بلاغت قرآن آوردهاند، ما را از پرداختن به این موضوع بینیاز میسازد؛(1) چنانكه شهادت ادیبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاكنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترین دلیل خدایی بودن قرآن از این جهت است.(2) به همین جهت به سراغ آیاتی میرویم که اعجاز قرآن در این جنبه را اثبات میکنند.
هرچند در آیات تحدی، آیه یا تعبیری وجود ندارد كه بر اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت به روشنی دلالت كند، ولی با تأمل در این آیات به بیانی که در ذیل میآید،
1. آربری در مورد آهنگ دلنشین قرآن مینویسد: من هر وقت بخواهم رمز این نیروی شگرف هیپنوتیك كتاب مسلمین را به دست بیاورم، به آهنگ بازمیگردم. وقتی با یكی از دوستان عربزبانم در باب این نیرو سخن میگفتم، پیش از آنكه من مقصود خویش را بر زبان آورم، او درست همان مطلبی را كه من در نظر داشتم با این عبارات بیان كرد: من هر وقت صدای تلاوت قرآن را میشنوم، گویی دارم به یک آهنگ گوش میدهم. در تمام مدت تلاوت، از لابهلای این لحن دلنشین صدای ضربات مداومی به گوش میرسد؛ سپس افزود: این ضربات مانند ضربات قلب من است (ر.ک: آرتور ج. آربری، مقدمه بخش دوم ترجمه انگلیسی قرآن، ترجمه احمد احمدی با عنوان «حقیقت جاودانه»، که در مجله درسهایی از مکتب اسلام، سال هیجدهم، شماره 6، شهریور 1357، ص 35 به چاپ رسیده است).
2. ولید بزرگترین ادیب و حكیم عرب كه از دشمنان اسلام و قرآن است، پس از شنیدن آیاتی از قرآن گفت: واللّه لقد سمعت من محمّد كلاماً ما هو من كلام الانس ولا من كلام الجنّ وانّ له لحلاوة وانّ علیه لطلاوة وانّ اعلاه لمثمر وانّ أسفله لمغدق وانّه لیعلو ولایعلی علیه؛ «به خدا سوگند، به تحقیق سخنی از محمد شنیدم كه از كلام آدمیان و پریان نیست. به راستی برای آن شیرینی ویژهای است و بر آن شادابی خاص، شاخسارش پرثمر و ریشههایش پربركت است، راستی كه آن كلام همواره برتری مییابد و كلامی بر آن برتر نمیشود». پس از این سخن، ابوجهل به او میگوید: تو برای تأمین مالی زندگی خود، قرآن را اینچنین ستایش نمودهای! ولید میگوید: همه میدانند كه من از همه ثروتمندتر هستم. ابوجهل میگوید: اگر میخواهی درباره تو چنین قضاوت نشود، سخنی علیه قرآن بگو. وی میگوید: نقصی در آن نیست. ابوجهل میگوید: بالأخره سخنی بگو. او فكر میكند و سرانجام میگوید: « ان هذا الاّ قول البشر ان هذا الاّ سحر یؤثر؛ این (قرآن) جز سخن آدمی چیزی نیست. این جز جادوی برگزیده نیست» (ر.ک: محمد رشیدرضا، همان، ج 1، ص 199 و ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 584).
روشن میشود كه این وجه از اعجاز در تناسب معجزات با علوم و فنون عصر مد نظر است و برداشت همه اصحاب، علما و بزرگان از تحدیات قرآن این بوده که دستکم یک وجه اعجاز آن همین فصاحت و بلاغت قرآن است:
الف) پیامبران برای امتهای خود، معجزاتی هماهنگ و همسنخ با آنچه در زمان آنان رواج یافته و اوج گرفته بود، میآوردند تا صدق مدعایشان به روشنترین وجه اثبات شود.(1) به عنوان مثال در زمان حضرت موسی(علیه السلام) كه جادوگری به اوج خود رسیده بود، آن حضرت معجزهای همسان با سحر رایج در آن زمان، یعنی تبدیل عصا به اژدها را آورد و در زمان حضرت عیسی(علیه السلام) كه پزشكی پیشرفت فراوان داشت، معجزه آن بزرگوار زندهكردن مردگان و شفا دادن كور مادرزاد بود؛ بر این اساس، از آنجا كه در زمان نزول قرآن، فصاحت و بلاغت، رواج فراوان داشت و عرب معاصرِ نزول قرآن در زمینه فصاحت و بلاغت دستكم نسبت به امتهای معاصر خود از برتری چشمگیری برخوردار بود، تناسب معجزات با علوم و فنون پیشرفته عصر اقتضا میكرد كه معجزه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در زمینه فصاحت و بلاغت باشد و مخاطبان خود را به آن تحدی كند.
ب) از سوی دیگر، مخالفان پیامبر و مدعیان نبوت در عصر آن حضرت و اندكی پس از آن، در مقام همانندآوری قرآن، بر این بعد تكیه كرده و نمونههای خود را از نظر سبك، ساختار و آهنگ، همانند قرآن ساخته و پرداخته بودند، یا در مقام عجز از همانندآوری، به چنین امری (وجه بلاغت فوق توان بشری قرآن) اشاره داشتهاند. نسبت شاعری دادن به پیامبر نیز از این امر حكایت دارد.
1. این نكتهای است كه در روایات نیز آمده است. در روایتی كه از حضرت رضا ـ علیه آلاف التحیة والثناء ـ نقل شده، آن حضرت در پاسخ ابن سكیت كه از آن حضرت سؤال كرد: چرا معجزه حضرت موسی(علیه السلام) ید بیضا و عصا، و معجزه حضرت عیسی(علیه السلام) رموز مربوط به پزشكی و معجزه پیامبر اسلام كلام و سخن بود، همین مطلب را ذكر فرمودند که چون در زمان حضرت موسی(علیه السلام) سحر و در زمان حضرت عیسی(علیه السلام) طب و در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطابه و سخنان و اشعار فصیح و بلیغ رواج داشته و ارتقا یافته بود، خدا در هر زمان معجزهای متناسب با امر پیشرفته آن دوران به پیامبرانش عنایت فرمود (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 17، ص 210).
ج) مخاطبان نخستین قرآن در آیات تحدی نیز كسانی بودند كه از جهت فرهنگی و دیگر وجوه اعجاز مطرح شده در مورد قرآن، از برجستگی خاصی برخوردار نبودهاند تا بگوییم: روی سخن در آیات تحدی نسبت به آنان، خارقالعاده بودن محتوای قرآن است، بلكه چنانكه گذشت، فصاحت و بلاغت مورد توجه آنان بود و جنبه برجسته فرهنگ ایشان را تشكیل میداد.
د) اینکه در آیات مختلف تحدی، تعبیر کرده که مثل قرآن یا حدیثی مثل قرآن یا سورهای مثل قرآن بیاورید، این مثلیت قدر متیقنش برحسب نظر مفسرین و علمای کلام ما، شامل بلاغت میشود؛ یعنی بلیغتر از سخن قرآن و آوردن کلامی در حد بلاغت قرآن برای بشر امکان ندارد.
همانندآوریهای مخالفان قرآن به قدری از فصاحت و بلاغت قرآن فاصله دارد كه هر فرد آشنا به ادبیات عرب را به تفاوت فاحش آنها با آیات قرآن متفطن میسازد؛(1) ولی به عنوان نمونه به یكی از همانندآوریهای قرن اخیر كه از سوی محافل استعماری در مقام معارضه با قرآن مطرح شده به اختصار میپردازیم و یادآور میشویم كه این نمونه در مقایسه با نمونههای دیگر(2) یكی از بهترین نمونهها است.
1. به عنوان مثال، بخشی از همانندآوری مسیلمه كذاب كه ادعای نبوت داشت چنین است: والمبذّرات زرعا والحاصدات حصدا والذّاریات قمحا والطّاحنات طحنا والخابزات خبزاً والثّاردات ثردا والّلاقمات لقما... .
2. سایر نمونههای این گونه سورههای ساختگی کم نیست و برخی از مفسران و دانشمندان در آثار تفسیری و علوم قرآنی خود به بعضی از این سورهها اشاره کرده و احیاناً به نقد آنها پرداختهاند؛ از جمله سیوطی در الاتقان فی علوم القرآن، نوع 19، ج 1، ص 226 ـ 227؛ سیدابوالقاسم موسوی خویی در البیان فی تفسیر القرآن، ص 97 ـ 99 و 250؛ همو در نفحات الاعجاز، ص 25 ـ 26؛ علامه طباطبایی در المیزان، ج 1، ص 68 و نویسندگان تفسیر نمونه، در ج 1، ص 134 ـ 135. در سالهای اخیر در سایتهای اینترنتی از سوی دشمنان اسلام و قرآن با اقتباس از آیات قرآن، سورههایی در این زمینه بافته شده و به عنوان همانندآوری قرآن ارائه گردیده است که برخی به نقد آنها پرداختهاند. برای نمونه ر.ک: اکبر اسدزاده، «سورههای دروغین در شبکه اینترنت»، مجله کلام اسلامی، شماره 33.
در سال 1912 میلادی، چاپخانهای انگلیسی ـ آمریكایی در بولاق مصر، در نقد و رد اعجاز قرآن نشریهای منتشر و در آن ادعا كرد كه سوره حمد از بلاغت كامل برخوردار نیست و در آن حشو و زواید و مطالب تكراری وجود دارد و میتوان نهتنها همانند این سوره، بلكه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است:
«چه نیكوست سخن برخی از منكران اعجاز قرآن كه گفتهاند: اگر مؤلف قرآن به جای سوره حمد، گفته بود: «الحمد للرّحمن ربّ الاكوان الملك الدیّان لك العبادة وبك المستعان اهدنا صراط الایمان» با كمال اختصار مطلب را ادا كرده، در عین حال، همه محتوای سوره حمد را گرد آورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایی یافته و از قافیههای پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود».(1)
در ابتدا باید یادآور شویم كه آیه شریف «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بیتردید یكی از آیات سوره حمد است و در آن نكات بسیار شگرف ومهمی وجود دارد و نویسندة رساله «حسن الایجاز» از آن غفلت كرده و به آن نپرداخته است. ما نیز به دلیل آنكه مفسران و نیز نویسندگان كتابهای اسرار الصّلاة در باب آن فراوان سخن گفتهاند،(2) از آن صرف نظر میكنیم و به بررسی آیات دیگر میپردازیم:
1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه «اللّهِ» به «الرَّحْمنِ» است؛ به توهم آنكه نیازی به ذكر اللّه نیست و با گذاشتن واژه الرّحمن به جای واژه «اللّهِ» رعایت اختصار شده و همه آن مطالبی كه واژه الله و واژههای الرحمن و الرحیم در آیه سوم برآن دلالت میكند، این تعبیر كوتاه قابلیت گنجایش آنها را دارد؛ در حالی كه با این تبدیل، نكاتی از دست رفته است از جمله:
1. هانری مارتین، حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز، ترجمه نصیرالدین ظافر. مرحوم آیتالله سیدابوالقاسم خویی رسالهای با نام نفحات الاعجاز فی ردّ الکتاب المسمی بـ «حسن الایجاز» در نقد این کتاب نوشت و در سال 1342 قمری در نجف به چاپ رساند. چاپ سوم این کتاب توسط دار المورخ العربی بیروت در سال 1411 ق منتشر شده است. ایشان در کتاب البیان خود نیز ذیل عنوان «سخافات و خرافات» ص 93 ـ 99 به نقد و بررسی سوره ادعایی نویسنده حسن الایجاز و چند سوره ساختگی دیگر پرداختهاند.
2. به عنوان مثال، ر.ك: امام خمینی، كتابهای تفسیر سوره حمد و اسرار الصلاة.
الف) آیه درصدد است اختصاص همه ستایشها به خداوند را با اشاره به دلیل و علت آن(1) بیان كند و بر این اساس، ضرورت دارد كه هم واژه «الله» مطرح شود و هم در ادامه، «رحمن» و «رحیم» به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذكر شود.حمد، ستایش بر كمال یا بر انجام كار نیك اختیاری است(2) و از نظر قرآن، موجودات جهان، همه فعل اختیاری خدا(3) و همه نیكو هستند؛(4) بنابراین، هر جا حُسنی یافت شود، منسوب به خداست و در نتیجه، هر جا ستایشی باشد، مختص به اوست و نیز خداوند دارای تمامی كمالهاست(5) و به این دلیل نیز همه حمدها به خدا اختصاص دارد؛ هرچند انسانها خود به این نكته توجه نداشته باشند.(6) از سوی دیگر، كسانی كه به ستایش موجودی میپردازند، یا به سبب كمالها و امتیازهای شخصی آن موجود است، یا برای سپاسگزاری از نعمتهایی است كه به آنان داده یا به امید نعمتها و موهبتها و یا از ترس مجازاتهای آینده اوست و واژه «اللّهِ» به انگیزه نخست اشاره دارد. «رَبِّ الْعَالَمِینَ» دومین انگیزه، «اَلرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» انگیزه سوم و «مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با توجه به این نکات، این آیات متذكر میشوند كه با هر انگیزه و علتی
1. مقصود از دلیل، برهانی است كه برای اختصاص حمد به خداوند آورده میشود و مقصود از علت، اموری است كه در متن خارج، انسانها به سبب آنها به ستایش موجودات میپردازند.
2. ر.ك: کتب لغت، مانند: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة و راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن.
3. قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ؛ رعد:16؛ «بگو خدا آفریننده همه چیز است».
4. الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ؛ سجده:7؛ «خدایی كه هرچه را آفریده، نیكو آفریده است».
5. وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا؛ اعراف:180؛ «و برای خدا بهترین نامها است، پس با آن نامها او را بخوانید».
6. این نكته شایان توجه است كه «اللّه» عَلَم شخصی و اسم جامع خداوند است؛ از این رو گفته شده كه این واژه، اسم ذاتِ دارای همه صفات كمالیه است؛ ولی در علم بودن «الرّحمن» برای خداوند اختلاف نظر است و نظر غالب برخلاف آن است و در این صورت، وجه انتخاب الرّحمن برای ادای این مطلب روشن نیست؛ زیرا فقط بر یكی از اوصاف خداوند دلالت دارد و هر قدر در معنای آن توسعه قایل شویم، دستكم شامل رحیم نمیشود و بدین ترتیب، دلیل با مدعا سازگاری ندارد. بهعلاوه، در صورت علمیت «رحمن» باز هم جهت علمیت تفاوت دارد؛ الله به لحاظ اسم جامع بودن و رحمن به لحاظ گستردگی و وسعت رحمت علم است و در غیر خدا مصداق ندارد. و روشن است كه باز هم اللّه با الحمد تناسب دارد، نه «الرحمن»؛ چون الرحمن شامل كل كمالهای الهی نمیشود.
كه انسان بخواهد موجودی را ستایش كند، باید خدا را ستایش كند؛ پس همه ستایشها به خدا اختصاص دارد و باید داشته باشد.
ب) با این بیان، ارتباط مستحكم این آیه با آیات بعدی نیز روشن میشود؛ در صورتی كه با تبدیل واژه اللّه به الرّحمن، ارتباط روشنی بین جمله الحمد للرّحمن و عبارت ربّ الاكوان وجود ندارد.
2. در جمله دوم نیز نویسنده فقط كلمه «الْعالَمِینَ» را به «الاكوان» تبدیل كرده است. خواننده بصیر با اندكی تأمل درمییابد كه بین وصف «رَبِّ الْعالَمِینَ» با جمله الحمدللّه و وصف «الرّحمن الرّحیم» تناسب كامل وجود دارد و فقدان ارتباط معقول بین «ربّ الاكوان» با «الحمد للرّحمن» و «الملك الدّیان» را نیز به خوبی مییابد.
صرف نظر از این مزیت، واژه اكوان جمع كَون به معنای پدید آمدن، واقع شدن، گردیدن (شدن) و عهدهدار شدن است و اضافه شدن كلمه رب (خداوندگار) به این واژه، به هر یك از معانی یاد شده كه معنای مصدری هستند، بیوجه است. بهعلاوه، واژه العالمین بر وجود عوالم متعدد و موجودات دارای شعور دلالت دارد كه از واژه اكوان چنین چیزی استفاده نمیشود.
3. نویسنده «حسن الایجاز» چنین پنداشته است كه تعبیر «الحمد للرّحمن» مفاد «الرّحمن الرّحیم» را در بردارد؛ غافل از آنكه «رحمن» بر سعه رحمت الهی و شمول آن نسبت به همه انسانها یا موجودات دلالت دارد و «رحیم»، رحمت دائمی و جاودانه خداوند را كه ویژه نیكوكاران است بیان میكند.
افزون بر آن، جمله قرآنی از یكسو مظاهر ربوبیت الهی را در وصف پیش نشان میدهد و از سوی دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف مالك یوم الدین را فراهم میسازد و از این رو حتی با وجود این دو وصف در آیه اول «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» تكرار آن دو وصف در اینجا (آیه سوم) ضرورت داشته است.
4. در جمله سوم، نویسنده به زعم خود خواسته است وصف «مالك یوم الدّین» را با كلماتی كوتاهتر ادا كند؛ از این رو، تعبیر «الملك الدیّان» را به جای آن گذاشته است،
غافل از اینکه با این تبدیل، نكات مهمی از دست میرود. توضیح آنكه: این سوره درصدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهی به انسان است. در آیات قبل با ذكر اسم خاص و عَلَم شخصی خدا، یعنی «اللّه» و سه صفت از اوصاف او، به معرفی اولین اصل اعتقادی (توحید) پرداخت و از اختصاص ستایشها به خداوند سخن به میان آورد. در این آیه (مالك یوم الدین) دومین اصل، یعنی معاد را مطرح کرده و در آیات بعد، ضمن نتیجهگیری از آیات قبل، مسئله نبوت را كه سومین اصل اعتقادی اسلام است بیان میكند؛ ولی تعبیر «الملك الدیّان» صرفاً دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور میشود. بنابراین، آیه شریفه قرآن، خبر از جهانی دیگر برای پاداش و كیفر میدهد كه سعادت ابدی انسان در گرو اعتقاد به آن است و جایگاه رحمت خاص خدا (رحیم بودن) را مشخص میسازد؛ و نیز با نسبت دادن مالكیت یا ملكیت آن روز به خداوند، انحصار و اختصاص حاكمیت و صاحب اختیاری آن جهان به خدا را متذكر میشود؛ و از این طریق، به تفاوت اساسی نظام دنیایی و آخرتی اشاره دارد.
رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نكته مهمی است كه باید به آن توجه شود: مالكیت انحصاری خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم میسازد كه بنده، عبادت را انحصاراً برای خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او كمك بخواهد و در یك جمله، اغیار را به كناری نهاده، سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود آورد.
5. نویسنده حسن الایجاز بهجای آیه شریفه «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِینُ»، جمله «لك العبادة وبكالمستعان» را گذاشته است. صرفنظر از اینكه جمله یاد شده نهتنها مختصرتر از آیه شریفه نیست، بلكه یك حرف بیشتر دارد، جمله جایگزین، صرفاً انحصار عبادت و استعانت به خدا را افاده میكند؛ ولی مقصود از «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وإِیَّاكَ نَسْتَعِین» آن است كه بنده، در مقام اظهار عبودیت و بندگی، با صراحت به وابستگی و تذلل خویش در درگاه الهی اعتراف میكند و روشن است كه این مطلب، بسیار مهم و حساس بوده و بهترین شیوه اظهار بندگی، در همین اعتراف صریح نهفته است.
افزون بر آن، در آیه قرآن وجه مناسبی برای التفات از غیبت به خطاب است كه
عبارت حسن الایجاز فاقد آن است: بنده، پس از آنكه اوصاف مختلف خداوند را برمیشمرد و در آنها همه چیز را از آنِ او میداند، از یكسو به وابستگی كامل خویش به خدا پی میبرد و از سوی دیگر، مشتاق دیدار و گفتوگو با محبوب خویش كه آفرینش و تدبیرش به دست اوست میشود و از شدت اشتیاق، خود را در پیشگاه او حاضر و او را بر خود و اعمال خود ناظر مییابد و در این حال، او را مورد خطاب قرار میدهد و دست تضرع به سوی او دراز میكند كه: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وإِیَّاكَ نَسْتَعِین». این حضور با وصف بندگی، در بیان قرآنی به خوبی گنجانده شده است.
نكات دیگری هم در باب جمع آوردن نعبد و نستعین و تكرار ایاك وجود دارد كه در كتابهای تفسیری به آن پرداخته شده و از ذکر آنها صرف نظر میکنیم.
6. جمله «اهدنا صراط الایمان» كه به جای «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» گذارده شده نیز در مقایسه، از محتوای كمتری برخوردار است. از یكسو «الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» نسبت به «صراط الایمان» فراگیرتر است. اگر راههای بندگان به سوی خدا به عدد انفاس الخلائق است و اگر هر چیز، آیه الهی است، صراط مستقیم بر نزدیكترین و استوارترین راه رسیدن به خدا دلالت دارد و آن را در آیات فراوان دیگر مشخص كرده است. این نویسنده، حتی رنج این تحقیق را به خود نداده كه به آیات دیگر رجوع كند و صراط مستقیم و مشخصات آن را دریابد تا واژهای نزدیك به مفاد صراط مستقیم را به جای آن بنهد. در آیات دیگر آمده است كه خدا مؤمنان را به صراط مستقیم هدایت میكند(1) و صراط مستقیم به عبادت محض و تبعیت تام از خداوند توصیف شده است.(2) و در آیه بعد، نقطه مقابل آن، مسیر گمراهان و كسانی دانسته شده كه مورد خشم خدا واقع شدهاند؛ ولی در هیچ آیهای از صراط الایمان یا تطبیق و یا توصیف صراط مستقیم به صراط ایمان سخن به میان نیامده است. به هر حال، اوصافی كه در قرآن مجید برای
1. وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ حج:54؛ «و به راستی كه خداوند راهنمای مؤمنان به راه مستقیم است».
2. وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ یس:61؛ «(آیا با شما پیمان نبستیم كه...) و مرا بپرستید این راه مستقیم است».
صراط مستقیم آمده، با صراط الایمان نویسنده تناسب ندارد و غنایی كه در صراط مستقیم وجود دارد، صراط الایمان از آن بیبهره است.
ارتباط این آیه با آیه پیشین نیز امتیاز دیگری است كه «اهدنا صراط الایمان» فاقد آن است؛ اگر بنده در آیه قبل بر اثر بینشی كه پیدا كرده، مشتاق دیدار خدا میشود و خود را در محضر او میبیند و از جهت فكری به مرحلهای میرسد كه عالَم برای او محضر خدا میشود، خود میداند كه باید از جهات قلبی و وجودی نیز آن قدر ارتقا یابد كه به فیض حضور نایل شود؛ آنگاه موقعیت خود و مقام حضور در پیشگاه خدا را با یكدیگر مقایسه میكند و در این اندیشه است كه این راه بسیار طولانی را چگونه بپیماید؛ از این رو درخواست او این خواهد بود كه خدایا! ما را به راه مستقیم هدایت فرما! همان راهی كه در آیهای دیگر فرمود: خداوند بندگان برگزیده خود را از صراط مستقیم به سوی خویش هدایت میكند.(1) اما هیچ یک از این نکات در «اهدنا صراط الایمان» یافت نمیشود.
نویسنده، از همانندآوری برای آیه بعدی خودداری كرده است و چنان پنداشته كه تعبیر صراط الایمان، در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتی كه در آیه بعد، با اینکه توضیح و تبیین صراط مستقیم است، نكاتی بیان شده که از تحلیل صراط الایمان و یا الصراط المستقیم به روشنی برنمیآید، بهویژه تعیین اوصاف، مصادیق و سرانجامِ هر یك از سه گروهی كه در آیه بعد مطرح شده است. با توجه به اینکه سالكان صراط مستقیم در آیات دیگر قرآن مشخص گردیدهاند،(2) با بیانی که در سوره حمد آمده، قدم به قدم سالك و بنده به سوی خدا و مسیر درست وصول به قرب الهی رهنمون میشود؛ اما اهدنا صراط الایمان به کلی عاری از این امور است.
1. وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا؛ نساء:175؛ «و ایشان را به سوی خود به راهی راست هدایت نماید».
2. وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِیقًا؛ نساء:69؛ «و كسانی كه از خدا و رسول فرمان برند، پس آنان با كسانی هستند كه خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان و آنان خوب همنشینانی هستند».
بهعلاوه، از جهت تربیتی ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهای انحرافی و مسیرهای نادرست، نقش چشمگیری در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نكات با صرف ذكر «اهدنا صراط الایمان» به هیچ وجه تأمین نمیشود.(1)
در مورد اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، شبهاتی مطرح شده كه به بررسی مهمترین آنها میپردازیم:
وضع سخن و کلام زاییدة قریحه انسان است و فصاحت و بلاغت هم از اوصاف كلام میباشد؛ قواعد بلاغی نیز، ساخته و پرداخته ذهن بشر است. با توجه به این نکات اعجاز کلام در فصاحت و بلاغت به این معنا است كه بر اساس همین قواعد، جملات و کلامی پدید آید كه بشر (صاحب آن قریحه و واضع این قواعد) نتواند همانند آن را بیاورد. معنای این سخن آن است كه این قواعد ساخته ذهن بشر، محصولی به بار آورد که با قریحه بشری نتوان بر آن احاطه یافت و در چنان درجهای از کشف معنایی قرار گیرد که بهرغم سامان یافتن آن بر اساس قوانین ساخته فکر بشر، غلبه بر آن محال باشد؛ و این امری نشدنی است؛ زیرا فاعل همیشه اقوی از فعل خود، و منشأ اثر محیط بر اثر خود است.(2)
در فصاحت و بلاغت تام و كامل، سه نوع تطابق ضرورت دارد: 1. تطابق كلام با قواعد
1. برای پی بردن به نكات دیگری كه در آخرین آیه سوره نهفته است، به تفاسیر سوره حمد و كتابهای سرّالصلوة مراجعه كنید.
2. در تفسیر المیزان و برخی آثار قرآنی دیگر این شبهه بررسی شده است. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 69 ـ 73؛ محمد عبدالله درّاز، النبأ العظیم، ص 89 و غازی عنایة، شبهات حول القرآن و تفنیدها، ص 208.
فصاحت و بلاغت، 2. تطابق محتوای كلام با ما فی الضمیر گوینده، 3. تطابق ما فیالضمیر با واقعیت خارجی. برای تأمین تطابق نخست، گوینده سخن باید از قواعد فصاحت و بلاغت كه در بیان اشكال كننده، ساخته ذهن بشر است، آگاهی كامل داشته باشد. افزون بر آن، باید آن قواعد را دقیقاً در مقام سخن گفتن به كار بندد. تأمین تطابق دوم، وابسته به آن است كه نویسنده، بر ما فی الضمیر خویش آگاهی كامل داشته باشد و در مقام بیان، ما فی الضمیر خود را در قالبهای دقیق و گویایی بریزد. تطابق سوم در گرو آن است كه گوینده، شناختی دقیق از جهان خارج (وقایعی كه میخواهد بیان كند، وضعیت مخاطبان و دیگر شرایط خارجی موجود) در اختیار داشته باشد. از این مجموعه، فقط قواعد فصاحت و بلاغت ساخته ذهن بشر است و سایر امور در پی تلاش گوینده سخن حاصل میشود وانسان به دلیل محدودیتهای ذاتی اختلافآفرین خود كه در بحث اعجاز قرآن در هماهنگی گذشت، در هر یك از این سه مرحله ممكن است دچار اشتباه شود و به تأمین آنها موفق نگردد؛ چنانكه دانستن و آگاهی از قواعد منطق، هرگز موجب نمیشود، هیچ سخنی برخلاف قواعد منطقی، حتی از برترین منطقدانان زبردست صادر نشود.
اعجاز در فصاحت و بلاغت به آن معنا است كه بهترین تعبیر ممكن برای ادای یك سخن فراهم شده باشد؛ و «بهترین» همواره یكی بیش نیست؛ در صورتی كه در قرآن بسیار دیده میشود كه یك مطلب با تعابیر متعدد و مختلف بیان میشود. اگر بیان قرآن در فصاحت و بلاغت معجزه است، پس یا همه آنها در حد اعجاز است که این خلاف فرض است، و یا فقط یك تعبیر از آن تعابیر مختلف معجزه است که در این صورت بقیه موارد باید از جهت فصاحت و بلاغت پایینتر از حد اعجاز باشند.(1)
1. این شبهه در تفسیر المیزان، ج 1، ص 69 طرح و بررسی شده است.
معیار معجزه بودن یك كلام از جهت فصاحت و بلاغت آن است كه بشر از آوردن همانند آن ناتوان باشد؛ بنابراین ممكن است چندین تعبیر از یك حقیقت، همه معجزه باشند و هر یك به گونهای باشد كه بشر از آوردن همانند آن عاجز باشد، و آیات قرآن این گونه هستند. البته تعابیر مختلف از یك حقیقت یا واقعیت که در عین حال همه معجزه باشند، ممکن است از جهت فصاحت و بلاغت در یک درجه باشند و یا در درجات مختلف قرار گیرند و برخی نسبت به برخی دیگر دارای محسناتی باشند كه فقدان آنها در دیگری آن را از حد اعجاز تنزل ندهد. پس تعابیر مختلف قرآن در مورد یك موضوع، میتواند در یك درجه از فصاحت و بلاغت و همه، فوق طاقت بشر باشند و هم میتواند در درجات متفاوت از فصاحت و بلاغت و در عین حال فوق قدرت بشر باشند.
برخی از آثار گفتاری و قلمی انسانهایی كه ادعای نبوت نداشتهاند، نیز به قدری در سطح بالای فصاحت و بلاغت قرار دارد كه همانند آن یافت نمیشود و كسی همانندش را نیاورده است؛ مانند سخنان امام علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه، اشعار ابن فارض در عربی یا حافظ در پارسی و آثار شكسپیر در انگلیسی.
نمونههای ادعا شده چنین نیست كه بتوان آنها را همسنگ قرآن دانست، و صرف آنكه همانند آنها یافت نمیشود، دلیل آن نیست كه نمیتوان همانند آنها را آورد. و صاحبان این گونه آثار چون چنین ادعایی نداشتهاند، همگان درصدد معارضه و همانندآوری جدی در مورد آثارشان برنیامدهاند. غنای محتوایی و تنوع مسائل مطرح شده و نحوه بیان قرآن از یکسو، و وجود دشمنان سرسخت و دارای عِدّه و عُدّه فراوان و انگیزه
وصفناپذیر آنان برای مبارزه با این کتاب گرانسنگ از سوی دیگر، و توجه به این نکته که همانندآوری آسانترین و کمهزینهترین راه مبارزه با قرآن میباشد، ولی در عین حال با گذشت بیش از چهارده قرن تاکنون حتی یک نمونه به اندازه کوچکترین سوره قرآن را بشر نتوانسته بیاورد، برای درک تفاوت میان قرآن و نمونههای ذکر شده در شبهه کفایت میکند.
سخنان حضرت علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه نیز فوقَ كلامِ المخلوق و دونَ كلامِ الخالق (فراتر از سخن بشر و فروتر از سخن خدا) است و در مقایسه با قرآن، برتری آیات الهی بر آن برای اهل فن آشكار است؛ به عنوان مثال، یكی از خطبههای برجسته نهج البلاغه خطبه 226 است؛ ولی در همین خطبه، آنگاه كه علی(علیه السلام) آیهای از قرآن را اقتباس میكند، خواننده دقیق به خوبی تفوق آیه قرآن بر سایر جملات را درمییابد. آن حضرت در خطبه یاد شده میفرماید:
دار بالبلاء محفوفة، وبالغدر موصوفة لا تدوم احوالها ولا تسلم نزّالها... فكیف بكم لو تناهت بكم الامور وبعثرت القبور «هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ یَفْتَرُونَ»؛(1) «(دنیا) خانهای پیچیده در بلا و شهره به بیوفایی است. (اوضاع و) احوالش ناپایدار است و ساكنانش در (امان و) سلامت نباشند...؛ پس چگونه خواهید بود آن گاه كه امور (دنیا) شما را به آخر رسانند و (مردگان از) قبرها برانگیخته شوند. آنجا هر كس آنچه را پیش فرستاده، بیازماید و به سوی خدا، مولای حقیقیشان بازگردانده شوند و آنچه به دروغ میبافتند، ناپدید شود».
1. یونس:30.
1. فصاحت به معنای شیوایی كلمات و روانی تلفظ آنها و گوشنواز بودن سخن، و بلاغت به معنای رسایی و گویایی و دقتِ تعابیر در فهماندن مقصود است.
2. قرآنكریم در این دو جهت معجزه است و با توجه به شرایط عصر نزول قرآن، این بعد از اعجاز در آیات تحدی مد نظر بوده است؛ زیرا در زمان نزول قرآن، فصاحت و بلاغت رواج فراوان داشت و عربها در این جهت بر امتهای معاصر خود برتری داشتند و تناسب معجزه با علوم معاصر خود، اقتضا میكرد كه معجزه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این جهت بوده و بدان تحدی كند.
3. مخالفان و مدعیان پیامبری در آن زمان و اندكی پس از آن، بر این بعد تكیه كرده و با توجه به آن درصدد همانندآوری بودهاند. انتساب شاعر بودن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عدم برجستگی مخاطبان در دیگر زمینهها نیز بر اعجاز قرآن در این بُعد دلالت دارد.
4. همانندآوران نیز همین بعد را دریافته و درصدد همانندآوری در این بعد برآمدهاند، هرچند تاكنون از آوردن سخنی كه در فصاحت و بلاغت هموزن قرآن باشد، عاجز ماندهاند.
5. در فصاحت و بلاغت كامل، تطابق كلام با قواعد فصاحت و بلاغت، و تطابق محتوا با ذهن و تطابق ذهن با واقعیت خارجی ضرورت دارد و انسان به دلیل ویژگیهای ذاتی اختلافآفرین خود در هر یك از این سه مرحله در معرض اشتباه است. بنابراین شبهه غلبه معلول بر علت در رد اعجاز در فصاحت و بلاغت، نادرست است.
6. معیار معجزه بودن سخن در فصاحت و بلاغت، آن است كه بشر از همانندآوری آن ناتوان باشد و ممكن است چندین تعبیر از یك حقیقت، به گونهای باشد كه بشر از آوردن همانند آنها عاجز باشد؛ بنابراین همه آنها معجزه است و آیات قرآن از این مقوله است. بر این اساس، شبهه معجزه نبودن آیاتی كه مطلبی را با چند تعبیر بیان كرده، نفی میشود.
7. گرچه برخی از آثار بشری در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد و دیگران در آن حد سخنی نیاوردهاند، ولی چنین نیست كه نتوان همانند آنها را آورد و بتوان آنها را همسنگ قرآن قرار داد؛ زیرا آنان ادعای اعجاز نداشتهاند تا دیگران در پی همانندآوری باشند. در حالی که
نسبت به قرآن این همانندآوری صورت گرفته، ولی عقیم و نافرجام بوده است. حتی در سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه به تصریح اهل فن برتر از سخن بشر است، هنگامی كه آیهای از قرآن مطرح شود، به خوبی تفوق و برتری قرآن را میتوان مشاهده كرد.
1. معجزه بودن قرآن در بعد فصاحت و بلاغت از چه راهی قابل اثبات است؟
2. آیا قرآن به اعجاز خود در فصاحت و بلاغت اشاره یا تصریحی دارد؟
3. فصاحت و بلاغت را تعریف كرده و شرایط فصاحت و بلاغت كامل را بنویسید.
4. آیا آثار بیمانند بشری مانند سخنان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه و اشعار شاعران چیرهدست و... نیز معجزه است؟
5. آیا لازمه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت و قواعد آن، آن است كه ساخته ذهن بشر محصولی غالب بر اندیشه بشر پدید آورده است؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبداللّه، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 134 ـ 136.
2. معرفت، محمدهادی، تلخیص التمهید، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1418 ق، ج 2،ص 196 ـ 459.
3. سعیدی روشن، محمدباقر، علوم قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1377 شمسی، ص 103 ـ 111.
4. فاضل لنکرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق،ص 64ـ70 و129 ـ 132.
5. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 93 ـ 99.
6. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مکتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 407ـ411 و 427 ـ 567.
7. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جامعه مدرسین، 1425 ق، ج1، ص 68 ـ 73.
8. سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، معترک الاقران فی اعجاز القرآن، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1408 ق، ج 1.
9. درّاز، محمد عبدالله، مدخل الی القرآن الکریم، کویت: دار العلم، 1400 ق، ص 114ـ 128.
10. صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م، ص 22 ـ 48.
11. عنایة، غازی، شبهات حول القرآن و تفنیدها، بیروت: دار و مکتبة الهلال، 2002 م، ص 189 ـ 324.
اعجاز قرآن از جهت آورنده آن در آیات
مفهوم امّی
پاسخ به چند شبهه
شبهه اُمّی به معنای منسوب به اُمالقری (مكه)
شبهه گرتهبرداری قرآن از تورات و انجیل
شبهه نشانههایی از باسواد بودن پیامبر در روایات و آیات
شبهه كمال بودن خواندن و نوشتن
از دانشپژوه انتظارمیرود پس از فراگیری این درس:
1. با دیدگاه قرآن كریم دربارة اعجاز قرآن از جهت امّی بودن آورندة آن آشنا شود؛
2. امّی بودن پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) را با استناد به آیات قرآن اثبات كند؛
3. شبهههای مربوط به امّی نبودن پیامبر و گرتهبرداری وی از تورات و انجیل را بیان و نقد كند.
درباره تحصیل و آموزش، آنطور كه در جهان معمول است همه معتقدند كه محمد(صلى الله علیه وآله) تحصیل نكرده و جز آنچه در میان قبیلهاش معمول و رایج بوده، چیزی نیاموخته است و آنچه را امروز ادبیات مینامیم از توجه به آن غفلت داشتهاند.
(جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ص 17، 18)
سومین وجه از وجوه اعجاز قرآن كه در آیات بر آن تأكید شده، معجزه بودن آن از حیث امّی و درسناخوانده بودن آورندهاش، یعنی پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) است. این موضوع در چند آیه مطرح شده است:
1. در آیه 23 سوره بقره آمده است: وَإِنْ كُنْتُمْ فِی رَیْب مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ؛ «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستادیم، دودل هستید، سورهای از (كسی) همانند او بیاورید و (در این تلاش) شهدا (یاوران یا گواهان) غیر خدایی خود را بخوانید؛ اگر راستگویید».
ارتباط آیه یاد شده با این وجه از وجوه اعجاز قرآن، منوط به بازگشتن ضمیر «مثله» به كلمه «عبد» در عبارت «مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا» است. قبلاً هم اشاره کردیم که مفسران در مرجع ضمیر «مثله» در آیه اختلاف نظر دارند و حداقل دو احتمال درباره آن مطرح کردهاند: برخی ضمیر مثله را به كلمه «ما» در «مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا» برگردانده و برخی دیگر مرجع آن را كلمه «عبد» دانستهاند. هر یك از دو گروه، برای مدعای خود شواهدی نیز ذكر كردهاند؛
ولی شواهد قول دوم قویتر به نظر میرسد؛ زیرا به كار رفتن واژگان «مِن»، «ریب» و «شهداءكم» در این آیه، و نه سایر آیات تحدی در عین مشابِهتِ در تعبیر، و نیز مفاد روایات نقل شده در تفسیر این آیه شریفه، دلالت بر این
(1) بنابراین، آیه درصدد بیان اعجاز قرآن با تكیه بر امّی بودن پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) است.
1. شواهدی كه برای بازگشت ضمیر به كلمه «ما» در عبارت «ممّا نزّلنا» ذكر شده به این شرح است:
الف) ارجاع ضمیر به كلمه «ما» هماهنگی مفاد این آیه با مفاد آیات دیگر را به همراه دارد.
ب) بحث در «منزّل» (قرآن) نه «منزّل علیه» (پیامبر) است و ارجاع ضمیر به «ما» با این مطلب سازگار است.
ج) در صورت رجوع ضمیر به كلمه «عبد» این آیه تحدی به غیر امی را شامل نمیشود؛ ولی اگر به «ما» برگردد، تحدی به یك فرد و چند فرد و امی و غیر امی همه را شامل میشود.
د) اگر ضمیر به «ما» برگردد، اعجاز قرآن با كمالی كه در قرآن نهفته اثبات میشود؛ ولی اگر به «عبد» برگردد، اعجاز با فرض نقصی در پیامبر(صلى الله علیه وآله) اثبات میشود و شكی نیست كه وجه اول بهتر است.
ه( اگر ضمیر به «عبد» برگردد، موهم آن است كه صدور قرآن از غیر امّی امكان دارد؛ ولی اگر به «ما» برگردد، این ایهام منتفی است (ر.ک: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 349 ـ 350، ذیل آیه 23 سوره بقره).
پاسخ شاهد اول این است كه با توجه به تفاوتهای موجود این آیه با آیه سوره یونس و سایر آیات تحدی، نظیر افزودن كلمه «من» در «من مثله» و «نفی ریب» و جمله «وادعوا شهدائكم» معلوم میشود كه آیه درصدد بیان مطلبی دیگر است و هماهنگی در هر شرایطی نمیتواند مؤید و مرجح باشد.
در پاسخ مؤید دوم میتوان گفت كه طبق قول دیگر نیز بحث در منزّل است نه منزّل علیه، ولی وجه اعجاز آن متفاوت است. گاه اعجاز منزّل به لحاظ ویژگیهای آن و گاه با تكیه بر ویژگیهای منزل علیه است.
پاسخ مرجح سوم آن است كه آنچه بیشترین اهمیت را در معجزه دارد، به بهترین وجه به كرسی نشستن اعجاز آن است؛ به گونهای كه هر گونه شك و شبهه در مورد نبوت و معجزه بودن كار خارقالعاده پیامبر، منتفی شود و آیه شریفه درصدد توجه دادن به این نكته است كه با در نظر گرفتن امّی بودن پیامبر، هیچ گونه شك و شبههای در اینكه قرآن از سوی خدا است، باقی نمیماند.
پاسخ شاهد چهارم آن است كه درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) برای آن حضرت نقصی محسوب نمیشود، بلكه چنانكه خواهد آمد، به یك معنا كمال هم به شمار میآید.
در پاسخ مؤید پنجم باید گفت كه آیه، بر حصر دلالت ندارد. این آیه صرفاً درصدد بیان ناتوانی شخص امّی از آوردن همانند قرآن است و راز تكیه بر این مطلب هم در پاسخ مرجح سوم گذشت و منافات ندارد كه شخص غیر امّی هم نتواند همانند قرآن را بیاورد.
مهمترین شواهد قول دوم، یعنی بازگشت ضمیر به كلمه عبد در سه نكته خلاصه میشود:
الف) افزوده شدن كلمه «من» در تعبیر «فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ» كه در هیچ یك از دیگر آیات تحدی نیامده است. در صورتی كه ضمیر به عبد باز نگردد، كلمه «من» زاید تلقی میشود كه خلاف قاعده است و معانی دیگر مانند تبعیض نیز در اینجا تناسب لازم را ندارد. علاوه بر آنكه بازگشت ضمیر به عبد، رجوع به مرجع نزدیكتر است.
ب) نفی ریب كه فقط در این آیه و آیه چهل و هشتم سوره عنكبوت كه از اعجاز قرآن با تكیه بر امّی بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخن میگوید، آمده و هممحتوا بودن این دو آیه را میرساند و دلالت بر آن دارد كه ضمیر به عبد باز میگردد و اعجاز قرآن با توجه به امّیبودن پیامبر شكبردار نیست.
ج) روایات وارده در ذیل این آیه نیز ضمیر در جمله «فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ» را به عبد برگردانده و بر امی بودن پیامبر تكیه كردهاند؛ به عنوان مثال، در روایتی از امام رضا علیه آلاف التّحیة و الثّناء آمده است:
« فأتوا بسورة من مثله» من مثل محمّد مثل رجل منكم لایقرء ولا یكتب ولم یدرس كتاباً ولا اختلف إلی عالم ولا تعلّم من أحد وأنتم تعرفونه فی أسفاره وحضوره بقی كذلك اربعین سنة ثم اوتی جوامع العلم؛ «سورهای از كسی مانند او بیاورید» یعنی از كسی مانند محمد مانند مردی از شما كه نمیخواند و نمینویسد و نوشتهای را فرانگرفته و نه با دانشمندی رفت و آمد داشته و نه از كسی مطلبی فراگرفته است و شما او را در سفر و غیر سفر میشناسید. چهل سال اینچنین در بین شما ماند، سپس به او جوامع دانش (گنجینههای معرفت) داده شد» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 9، ص 175، حدیث 4؛ ج 17، ص 214، حدیث 20 و ج 89، ص 28، حدیث 33).
در روایت دیگری از امام زینالعابدین(علیه السلام) آمده است:
« من مثله» من مثل محمّد أی لم یختلف إلی أصحاب كتب قطّ ولا تلمّذ لأحد ولا تعلّم منه وهو ممّن قد عرفتموه فی حضره وسفره ولا یفارقكم قطّ إلی بلد لیس معه جماعة منكم یراعون أحواله ویعرفون أخباره ثم جاءكم بهذا الكتاب؛ «از كسی مانند» مثل محمد، یعنی كسی كه هرگز با اهل قلم رفت و آمد نداشته و شاگردی هیچ كس نكرده و از هیچ كس چیزی یاد نگرفته و از كسانی است كه او را در سفر و غیر سفرش شناختهاید و هیچگاه از شما جدا نشده به شهری رود كه جمعی از شما مراقب احوال او نباشند و از سرگذشتش بیاطلاع باشند؛ سپس این كتاب (بزرگ) را برایتان آورده است» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 17، ص 216، حدیث 20؛ ج89، ص 30، حدیث 33 و سیدهاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 68).
با توجه به این قراین میتوان گفت: این آیه نظیر آیه 48 عنكبوت و 16 یونس است كه در آنها به درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دلیل از سوی خدا بودن قرآن با توجه به این ویژگی تكیه شده است.
2. آیه دیگری كه اعجاز قرآن را با تكیه بر امّیبودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) مورد اشاره قرار میدهد، آیه 48 سوره عنکبوت است: وَما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ؛ «و تو پیش از فرود آمدن قرآن، نوشتهای را نمیخواندی و نه با دستانت آن را مینوشتی. در آن صورت یاوهگویان دودل میشدند».
این آیه دلالت دارد كه اعجاز قرآن، با توجه به امّیبودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گونهای به كرسی مینشیند كه حتی برای یاوهگویان نیز زمینه تردید باقی نمیگذارد و این بیان اشاره به آن دارد كه قرآن صرف نظر از امّیبودن پیامبر نیز معجزه است و انسانهای با انصاف به اعجاز آن پی برده، تسلیم میشوند و با توجه به امّی بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) برای غیر آنان (مبطلون) نیز شکی باقی نمیماند.
3. در سوره یونس بعد از طرح تقاضای مخالفان، مبنی بر آوردن كتابی دیگر یا تبدیل همین كتاب، تأکید میکندكه تبدیل كتاب در اختیار پیامبر نیست و او صرفاً پیرو وحی الهی است؛ سپس در ادامه، زندگی پیش از بعثت پیامبر را گواه از سوی خدا بودن قرآن دانسته است: قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛ یونس:16؛ «بگو اگر خدا میخواست، قرآن را بر شما تلاوت نمیكردم و او شما را بر آن آگاه نمیساخت. من مدتی (طولانی) در میان شما درنگ كردم. آیا خرد خویش را به كار نمیبندید (و حقایق را درك نمیكنید)؟»
هرچند در این آیه، صریحاً از اعجاز قرآن سخن به میان نیامده، ولی اشاره دارد كه این معارف را پیامبر در اختیار نداشته و ندارد و زندگی نسبتاً طولانی آن حضرت پیش از بعثت گواه آن است. او مدتها در بین شما زندگی كرده و اگر با شناختی كه از او در این مدت دارید، درباره او و این كتاب بیندیشید، به این نتیجه خواهید رسید كه ساختن كتابی با این صفات به وسیله چنین فردی امكانپذیر نیست.
قرآن مجید، در دو آیه نیز پیامبر(صلى الله علیه وآله) را امّی خوانده است:
فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الأْمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ؛ اعراف:158؛ «پس به خدا و فرستاده درسناخوانده او كه به خدا ایمان دارد ایمان آورید».
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأْمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الإْنْجِیلِ؛ اعراف:157؛ «آنان كه از فرستاده (خدا و) پیامبر درسناخواندهای پیروی میكنند كه (نام و نشان) او را پیش خود در تورات و انجیل نوشته مییابند».
و در یک آیه او را فرستادهای از میان و زمره «امّی»ها قلمداد کرده است: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ؛ جمعه:2؛ «او کسی است که در میان مردم درسناخوانده فرستادهای از صنف خودشان برانگیخت».با توجه به این آیات، امّی به چه معناست و
امّی بودن پیامبر با اعجاز قرآن چه تلازمی دارد؟ امّی یعنی منسوب به امّ (مادر) و مقصود از آن فردی است که معلوماتی طبق فطرت و استعدادهای مادرزادی خود دارد و قدرت او بر خواندن و نوشتن اکتسابی نیست و معلومات وی از این طریق حاصل نشده است؛ به عبارت دیگر درسناخوانده و خطنانوشته است.
آیه دوم (157 اعراف) به این مطلب اشعار دارد كه امّی بودن پیامبر در تورات و انجیل نیز مطرح شده است. آیه 5 سوره فرقان نیز اشاره دارد كه مخالفان و کافران باور داشتند كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) توان خواندن و نوشتن نداشته است و از این رو از دیگران خواسته تا قرآن را برایش بنویسند و بر او بخوانند: وَقالُوا أَساطِیرُ الأْوَّلِینَ اكْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُكْرَةً وَأَصِیلاً؛ «و گفتند: (قرآن) افسانههای پیشینیان است كه درخواست كرده تا برایش بنویسند و هر صبح و شام بر او خوانده میشود».
موضوع درسناخوانده و خطنانوشته بودن پیامبر از نظر تاریخی نیز امری مسلّم است و حتی شرقشناسان و مورخان غیر مسلمان نیز بر آن صحه گذاشتهاند.(1)
1. برای نمونه سخن چند تن از شرقشناسان و دانشمندان غیر مسلمان را در این باره میآوریم: كارلایل میگوید: محمد نزد كسی از استادان بشر درسی نخوانده و خطی ننوشته و صنعت خط هم در آن اوان در بلاد عرب جدیدالعهد بوده است (توماس كارلایل، تاریخ حیات پیغمبر اسلام، ترجمه ابوعبدالله زنجانی، ص 32).
ویل دورانت در تاریخ تمدن چنین نوشته است: به نظر میرسد كه هیچكس به آموزش خواندن و نوشتن به وی اهتمام نورزیده و خواندن و نوشتن در آن زمان برای عربها بیارزش بوده و به همین دلیل، در كل قبیله قریش فقط هفده نفر بر خواندن و نوشتن توانا بودند (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 207).
ظاهراً هیچ كس در این فكر نبود كه وی را خواندن و نوشتن بیاموزد. در آن موقع هنر خواندن و نوشتن از نظر اعراب اهمیتی نداشت، به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن، خواندن و نوشتن نمیدانستند (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 207).
جان دیون پورت مینویسد: درباره تحصیل و آموزش، آنطور كه در جهان معمول است همه معتقدند كه محمد تحصیل نكرده است و جز آنچه در میان قبیلهاش معمول و رایج بوده، چیزی نیاموخته است و آنچه را امروز ادبیات مینامیم آن روزها از توجه به آن غفلت داشتهاند (جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدی، ص 13).
هنری دوكاستری میگوید: بدون شبهه، محال است مردی در مشرقزمین تحصیل علم كند به طوری كه مردم مطلع نشوند؛ به جهت اینكه تمام ترتیبات زندگی شرقیها علنی و آشكار است؛ بهعلاوه، خواندن و نوشتن در آن زمان و در آن اقطار معدوم بود و كسی در مكه نبود كه خواندن و نوشتن بتواند، مگر یك مرد (كنت هنری دوكاستری، اسلام، افكار و اندیشهها، ترجمه سیدمحمد قمی فاطمی، ص 27).
اکنون با توجه به نکات یاد شده دربارة ملازمه امّی بودن پیامبر و معجزه بودن قرآن میتوان گفت:
1. با نگاهی گذرا به قرآن مجید درمییابیم كه با وجود حجم و كمیت نسبتاً اندك در بردارنده انواعی از معارف، علوم، احكام و قوانین فردی و اجتماعی است كه با دیگر كتابهای موجود در میان بشر قابل مقایسه نیست. در این مجموعه ژرفترین و بلندترین معارف و والاترین و ارزشمندترین دستورهای اخلاقی و عادلانهترین مواعظ و نكات تاریخی و سازندهترین شیوههای تعلیم و تربیت گرد آمده است.
2. این كتاب بزرگ، به وسیله فردی درسناخوانده و آموزشندیده كه هرگز نزد کسی تعلیم ندیده و خطی ننوشته و نخوانده، در محیطی دور از تمدن و فرهنگ پیشرفته آن دوران ارائه شده است و شگفتانگیزتر آنكه در طول دوران چهل ساله پیش از بعثت، حتی جملهای از این سخنان بر زبان جاری نساخته است و معارف ارائه شده از سوی او به عنوان وحی قرآنی، دارای اسلوبی ویژه و هماهنگی و نظم خاصی است كه آن را از دیگر سخنانش كاملاً متمایز میسازد.
3. فراهم آوردن این همه معارف و حقایق در چنین مجموعهای، فراتر از توان انسانهای عادی است، چه رسد به اینکه آورندهاش فردی امّی باشد.
بنابراین آوردن کتابی با این ویژگی از سوی فردی امّی با آن خصوصیات و سوابق، خارج از توان بشر بوده و جز به اراده و قدرت الهی (اعجاز) میسر نیست.
دربارة اعجاز قرآن از جهت امّی بودن آورنده آن، شبهاتی مطرح شده كه به بررسی مهمترین آنها میپردازیم:
استدلال به كلمه امّی بر درسناخوانده بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) درست نیست؛ زیرا «امّی» منسوب
به «امّالقری» و امّالقری نام مكه است؛ پس امّی مترادف با مكی است. دلیل دیگری نیز بر درسناخوانده بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) وجود ندارد.(1)
واژه امّی نمیتواند منسوب به «امّالقری» باشد؛ زیرا امالقری وصف مكه است، نه اسم آن، و یای نسبت، به اسم شیء اضافه میشود نه وصف آن. بهعلاوه، در تركیبهای اسنادی و مزجی به صدر (قسمت اول) آنها و در تركیبهای اضافه معنوی و اضافه به أب، اُم و ابن، به عجُز (قسمت دوم) آن نسبت داده میشود؛ به همین جهت، ابنی و امّی در ابنعمرو و امكلثوم نادرست، و درست آن عمروی و كلثومی است؛(2) بر این اساس، امّی در نسبت به امالقری صحیح نیست و درست آن قروی است.
شاهد دیگر بر نادرستی این شبهه، برخی کاربردهای قرآنی واژه امّی است که به روشنی معنای درسناخوانده بودن را افاده میکند؛ مانند آیه 78 بقره كه در توصیف اهل كتاب، بهویژه یهودیان كه اهل مكه نبودند، گفته است: وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاّ أَمانِیَّ؛ «برخی از آنان درسناخواندهاند. كتاب را جز آمال و آرزوهایی (بیهوده) نمیدانند».
گذشته از نکات یاد شده، دلیل درسناخوانده بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) فقط اطلاق كلمه امّی بر آن حضرت نیست، بلکه چنانكه گذشت، در آیات دیگر و نقلهای تاریخی، به روشنی از درسناخوانده بودن و خط نانوشتن او سخن به میان آمده است.(3)
گفته میشود پیامبر اسلام، معارف مندرج در قرآن را از دیگران، یعنی برخی از اهل
1. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص 229.
2. ر.ک: عباس حسن، النحو الوافی، ج 4، ص 680.
3. برای اطلاع از روایات در این زمینه، ر.ك: علی احمدی میانجی، مكاتیب الرسول، ج 1، ص 85 ـ 98.
كتاب كه در مكه بودند و با تورات و انجیل آشنایی داشتند، فرا گرفته است؛ مانند سلمان فارسی، یعیس، نضر بن حارث، عداس و یسار و نیز راهبان مسیحیای كه آن حضرت در سفر شام با آنان ملاقات كرد.(1)
نظیر این شبهه و پاسخ آن، در آیه 103 سوره نحل آمده است. در این آیه میخوانیم: وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ؛ «به تحقیق میدانیم كه میگویند: همانا قرآن را بشری به او میآموزد، (ولی) زبان كسی كه قرآن را به او نسبت میدهند، اعجمی (غیر عربی و غیر گویا) است و این (قرآن به) زبان عربی و روشن است».
بر اساس مفاد این آیه، سبكشناسی سخنان اهل کتاب و مقایسه آن با زبان قرآن، به خوبی نشان میدهد كه قرآن نمیتواند سخن آنان باشد. درباره افراد یاد شده هم باید گفت که حضرت سلمان در مدینه ایمان آورده و تا آن زمان، بخش قابل ملاحظهای از آیات قرآن نازل شده بود؛ افراد دیگر هم، نه در آغاز دعوت اسلام ایمان آورده و نه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از قبل با آنان مراودهای داشته است. اما جریان سفر آن حضرت به شام كه یك بار در 9، 12 یا 13 سالگی به همراه عمویش ابوطالب با كاروان قریش و بار دوم با میسره، غلام حضرت خدیجه برای تجارت صورت گرفته است، توسط ابن اسحاق و ترمذی(2) نقل شده است و تمام نقلهای دیگر نیز به این دو نقل بازگشت دارد؛ ولیکن این دو نقل و سایر نقلها از نظر سند معتبر نیستند، ضمن اینکه از جهت متن نیز مضطرب و آشفتهاند و حداکثر میتوان دلالت آنها را بر اصل انجام دو سفر یاد شده پذیرفت. نسبت به فراگیری پیامبر از راهب یا راهبان مسیحی نیز این نقلها ساکتاند و
1. ر.ک: محمد خلیفه، الاستشراق و القرآن العظیم، ص 43 ـ 50 و فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 20، ص 271، ذیل آیه 103 نحل.
2. برای آگاهی بیشتر در این زمینه، ر.ک: رسول جعفریان، نقد و بررسی منابع سیرة نبوی، ص 313 ـ 330.
یا بر مدعای شبههکننده در این جهت دلالتی ندارند. افزون بر اینها، قرآن به تكمیل، تصحیح و نقد مطالب تورات و انجیلِ تحریف شده و آنچه علمای اهل كتاب مطرح میكردند، پرداخته است و معارفی را جز آنچه در آن كتابها آمده بیان میكند. همچنین اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را از دیگران گرفته بود، همانندآوری آن از سوی معلمان ادعایی پیامبر یا با همكاری آنان با یکدیگر امری آسان بود و صورت میگرفت.
در روایات آمده است كه آن حضرت، مطالبی را نوشته یا تصمیم بر نوشتن آن گرفته است؛ نظیر آنچه در احادیثِ مربوط به هنگام رحلت آن حضرت وجود دارد كه آن حضرت فرمود:هلمّ اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده:(1) «بیایید برایتان نوشتهای بنویسم كه (با عمل كردن به آن) هرگز پس از آن گمراه نشوید».
در آیات قرآن نیز تلاوت و قرائت، بهویژه تلاوت صحف و كتب به رسولالله(صلى الله علیه وآله) نسبت داده شده است؛(2) و تلاوت كتب و صحف، مستلزم قدرت بر خواندن و علم به قرائت آنهاست.(3)
اما روایات، برخی از آنها میتواند ناظر به كتابت غیر مستقیم باشد؛ زیرا با توجه به كاتبان وحی و دبیران آن حضرت كه عهدهدار نوشتن نامههای وی بودهاند، ممكن است مقصود از نوشتن مطالب، دستور نوشتن آن باشد. بهعلاوه، محور سخن در امّی بودن، درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) است نه عدم توانایی بر نوشتن و خواندن. بنابراین این
1. علی احمدی میانجی، همان، ج 3، ص 693 ـ 702.
2. نظیر این آیات: رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً؛ (بیّنه:2)، قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ؛ (یونس:16)، وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ؛ (کهف:27)، وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِن كِتَابِ؛ (عنکبوت:45)، أَوَلَمْ یَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ؛ (عنکبوت:51)، وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ؛ (نمل:92).
3. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 234، 235.
روایات میتواند ناظر به قدرت آن حضرت بر نوشتن یا خواندن به صورت معجزهآسا باشد؛ چنانكه در برخی از این روایات آمده است: فاخذ رسول اللّه ولیس یحسن ان یكتب فكتب: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آنكه نوشتن را نمیدانست، شروع به نوشتن كرد».(1)روشن است كه نوشتن به صورت معجزهآسا با درسناخواندگی منافات ندارد و با آن قابل جمع است.
افزون بر آن، این روایات با آیات قرآن و روایات دیگری كه دلالت بر درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) دارد و نمونههایی از آن گذشت، منافات دارد و باید توجیه یا رد شوند.
نسبت به دلالت آیات بر توانایی پیامبر بر خواندن و قرائت هم میتوان گفت: اولاً، قرائت و تلاوت، اعم از قرائت از روی متن كتاب و یا از حفظ است؛ ثانیاً، لوحهها، صحیفهها و مكتوبات وحی مادی نبودهاند تا بر خواندن از روی نوشتهای مادی دلالت داشته باشند؛ ثالثاً، این تلاوت و قرائت میتواند به خواست خدا و به صورت خارقالعاده صورت گرفته باشد و منافات با درسناخواندگی ندارد.
خواندن و نوشتن یك نوع كمال است و انبیای الهی كاملترین انسانهای زمان خویشاند؛ پس پیامبر(صلى الله علیه وآله) باید از كمال خواندن و نوشتن برخوردار بوده باشد.(2)
اگر بپذیریم كه قدرت خواندن و نوشتن بهطور كلی برای هر انسانی كمال محسوب میشود، مسلماً دستیابی به این كمال، از راه تعلیم و تعلم، كمال به شمار نمیآید، در این صورت، چه بسا پیامبر اکرم این كمال را به صورت معجزهآسا از خداوند دریافت
1. همان، ص 17.
2. ر.ک: مطهری، همان، ص 238.
كرده باشد و این با درسناخواندگی آن حضرت منافات ندارد.(1) بهعلاوه، مقصود از اینكه پیامبر(صلى الله علیه وآله)كاملترین مردم است، در قرب به خدا كاملترین است و اموری مانند قدرت بر خواندن و نوشتن به خودی خود نقشی در تقرّب به خدا ندارد، بهویژه اگر قدرت بر خواندن و نوشتن از راه تعلیم و تعلم باشد. آری، برای رساندن پیام خدا و هدایت انسانهای دیگر، پیامبر باید دارای كمالهایی باشد، ولی درسخواندگی از آن كمالها نیست.
اما اینکه در برخی روایات آمده پیامبران باید از سلامت جسمانی برخوردار بوده و نقص مادرزادی نداشته باشند، در این گونه موارد هم هیچ دلیل عقلی بر ضرورت آنها نداریم و اعتقاد به آن، به لحاظ دلیل نقلی خاصِ آن موارد است، ولی كتابت از آن موارد خاص نیست و با قیاس نمیتوان برای کتابت چنان شأنی لحاظ کرد.
از آنچه گذشت، به این نتیجه میرسیم كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) خواندن و نوشتن را از راههای متعارف، یعنی تعلیم و تعلم بشری فرانگرفته است. همچنین قبل از بعثت خویش، خطی ننوشته و نوشتهای را نخوانده است؛ ولی دلایل یاد شده، قدرتِ پیامبر بر خواندن و نوشتن را به صورت خارقالعاده پس از بعثت نفی نمیكند. البته دلیل عقلی و قرآنی روشنی بر این قدرت یا اعمال آن پس از بعثت در دست نیست؛ ولی برخی از روایات، چنانكه گذشت، دلالت دارد كه پیامبر به صورت خارقالعاده، بر نوشتن و خواندن قدرت داشته و احیاناً آن را اِعمال كرده است.
1. حتی قدرت بر خواندن بدون هیچ گونه تعلیم از طرق غیر متعارف برای افراد عادی هم میتواند حاصل شود، چه رسد به انبیا. یک نمونه از این گونه افراد در دوران معاصر، که قدرت بر خواندن قرآن و تشخیص جملات و کلمات قرآنی و تصحیح قرائت نادرست کلمات و آیات قرآن را به صورت خارقالعاده داشت مرحوم کربلایی کاظم ساروقی بود (ر.ک: حمیدرضا مرادی، معجزه قرآن در عصر حاضر، قم، نور علی نور،1379 و ابوالفتح دعوتی، معجزه قرآن، کربلایی کاظم، قم، دفتر نشر معارف اسلامی، 1376).
1. سومین وجه اعجاز قرآن كه در آیات بر آن تأكید شده، امّی بودن پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) است.
2. امّی به معنای منسوب به مادر (ام) و مقصود از آن این است كه فرد غیر از معلوماتی كه طبق فطرت و استعدادهای مادرزادی خود به دست میآورد، معلومات دیگری ندارد و فاقد دانشهایی است كه در پرتو خواندن و نوشتن به دست میآید.
3. بر اساس برخی از آیات، اعجاز قرآن با توجه به امّی بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گونهای روشن است كه حتی برای یاوهگویان نیز زمینه تردید نمیماند.
4. چنانكه قرآن نیز مطرح ساخته است مخالفان باور داشتند كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) توان خواندن و نوشتن نداشته و از این رو به دروغ، كمك گرفتن وی از دیگران در نوشتن و خواندن قرآن را مطرح كردند. از نظر تاریخی نیز مورخان مسلمان و غیر مسلمان، درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مسلّم میدانند.
5. با توجه به آیات میتوان از امّی بودن پیامبر بر اعجاز قرآن این گونه استدلال کرد: الف) با نگاهی به قرآن درمییابیم كه والاترین معارف هستیشناختی، انسانشناختی در ابعاد مختلف آن و ارزشمندترین دستورات اخلاقی و مواعظ و نكات تاریخی و غیر آن با وجود حجم و کمیت اندک در آن جای گرفته است. ب) این کتاب از سوی فردی درسناخوانده و خطنانوشته، در محیطی دور از فرهنگ و تمدن پیشرفته ارائه شده و او پیش از آن در دوران چهل ساله عمر خود، هرگز چنین سخنانی را بر زبان نیاورده بود. ج) فراهم آوردن چنین مجموعهای، فراتر از توان انسانهای عادی است چه رسد به اینکه آورنده آن درسناخوانده و امّی باشد. پس آوردن کتابی با این ویژگیها از سوی فردی امی، خارج از توان بشر بوده و جز به اراده الهی میسر نیست (اعجاز).
6. شبهههایی كه در نفی درسناخواندگی پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اقتباس مطالب قرآن از تورات و انجیل و عالمان اهل كتاب، مطرح شده است، نادرستاند، زیرا هیچ دلیل معتبری بر توانایی پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر خواندن و نوشتن پس از بعثت در دست نیست و سبكشناسی سخنان عالمان اهل كتاب و مقایسه آن با زبان قرآن، بر تفاوت آن دو و استقلال قرآن از آنها گواهی میدهد.
1. مقصود از امّی بودن پیامبر چیست؟
2. مستندات قرآنی امّی بودن پیامبر را بیان کنید.
3. چه شواهد تاریخی و روایی بر امّی بودن پیامبر وجود دارد؟ توضیح دهید.
4. شبهه گرتهبرداری قرآن از تورات و انجیل را بیان و نقد کنید.
5. با توجه به این نکته که قدرت بر خواندن و نوشتن یک کمال است، آیا امّی بودن پیامبر نشان نقض آن حضرت نیست؟
در زمینه اعجاز قرآن از جهت آورنده آن، ر.ک:
1. فاضل لنکرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، [بیتا]، ص 50، 51.
2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 427 ـ 567.
3. مطهری، مرتضی، پیامبر امّی، تهران: انتشارات صدرا، [بیتا].
4. رجبی، محمود، درسنامه اعجاز قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1384 شمسی، ص 158 ـ 161.
5. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، [بیجا]، دار الحدیث، 1998 م، ج 1، ص 85 ـ 98.
6. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، 1425 ق، ج 1، ص 63، 64.
7. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق، ج 2، ص349 ـ 350 و ج 15، ص 380 و ج 17، ص 226 و ج 25، ص 64، ذیل آیات 23 بقره، 16 یونس و 48 عنكبوت.
آیات متضمن شهادت خدا بر از سوی خدا بودن قرآن
مقصود از شهادت
انواع شهادت
من عنده علم الکتاب کیست؟
آیات دال بر تهدید و مجازات پیامبر
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. انواع شهادت را بشناسد؛
2. بتواند مقصود از شهادت خدا در آیات مورد بحث را بیان کند؛
3. راز تهدید پیامبر و مجازات وی در صورت افترای بر خدا را فراگیرد؛
4. قدرت تبیین، ناتمامی استدلال به آیات متضمن شهادت خدا بر الهی بودن قرآن، و آیات دال بر تهدید و مجازات پیامبر در صورت افترا بر خدا را به دست آورد.
افزون بر آیاتی كه به عنوان «دلایل از سوی خدا بودن قرآن» در درس هفتم بحث و بررسی کردیم، با دو دسته دیگر از آیات مواجهیم كه در دلالت آنها بر اثبات از سوی خدا بودن قرآن، اختلاف نظر وجود دارد: دسته نخست آیاتی است که متضمن شهادت خداوند بر از سوی خدا بودن قرآن میباشد. دسته دیگر آیاتی است که دلالت بر تهدید و مجازات پیامبر اسلام در صورت افترا بستن بر خدا دارد.
این آیات در سه گروه قرار میگیرند:
الف) آیات دال بر شهادت خداوند به رسالت پیامبر اسلام و افترا نبودن قرآن؛ همانند:
قُلْ كَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً؛ اسراء:96؛ «بگو میان من و شما، خدا گواهی بسنده است. راستی كه او به بندگانش آگاه و بیناست».
قُلْ كَفی بِاللّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ شَهِیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الأْرْضِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ؛ عنکبوت:52؛ «بگو خدا میان من و شما گواهی بسنده است. آنچه در آسمانها و زمین است را میداند و كسانی كه به باطل گرویدند و به خدا كافر شدند، همانان زیانكاران هستند».
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ ... كَفی بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛
احقاف:8؛ «یا كه میگویند به دروغ قرآن را به خدا نسبت میدهد... بگو او میان من و شما گواهی بسنده است و او آمرزنده و مهربان است».
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ كَفی بِاللّهِ شَهِیداً؛ فتح:28؛ «او (خدا) كسی است كه فرستادهاش را با رهنمود و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیینها چیره سازد و خدا گواهی بسنده است».
وَ أَرْسَلْناكَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَ كَفی بِاللّهِ شَهِیداً؛ نساء:79؛ «و تو را برای مردم (به عنوان) فرستاده (خویش) فرستادیم و خدا گواهی بسنده است».
در آیه 19 انعام خداوند بزرگترین شاهد(1) و گواه بر حقانیت قرآن دانسته شده است: قُلْ أَیُّ شَیْء أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ...؛(2) «بگو چه چیز گواهیاش (برتر و) بزرگتر است؟ بگو خدا میان من و شما گواه است».
ب) آیه دال بر شهادت خدا و ملائكه، بر از سوی خدا بودن قرآن:
لكِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ یَشْهَدُونَ وَ كَفی بِاللّهِ
1. راز آنكه در این آیه شریفه، شهادت خدا برترین شهادت و خداوند متعال بزرگترین شاهد دانسته شده، آن است كه برتری و بزرگی هر شاهدی به سه مقام تحمل، ضبط و ادا بستگی دارد و خداوند در هر سه مقام، برترین شاهد است؛ زیرا در مقام تحمل شهادت، قرآن میفرماید: وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ؛ یونس:61؛ «و از خداوندگارت همسنگ ذرهای در زمین و آسمان پوشیده نیست، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر، مگر آنكه در كتابی روشن (لوح محفوظ) هست»، و در مقام ضبط میفرماید: قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِیظٌ؛ ق:4؛ «همانا ما میدانیم آنچه را كه زمین از ایشان میكاهد. و نزد ما كتابی است نگاه دارنده (لوح محفوظ)»، و در مقام ادا هم بهترین بیان و تفسیر از سوی خداست كه در این زمینه فرموده است: بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ؛ شعراء:195؛ «به زبان تازی روشن». ونَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ هَـذَا الْقُرْآنَ؛ یوسف:3؛ «ما با این قرآن كه به تو وحی كردیم، به نیكوترین بیان (داستان یوسف) را بر تو میگوییم». بنابراین، خداوند در هر سه مقام، برترین فرد و بالاترین و بزرگترین شهادتدهنده و شهودكننده و ضابط شهادت است؛ از این رو در چند مورد و حتی در آنجا كه شهادت ملائكه مطرح شده میفرماید: «وَكَفَى بِاللّهِ شَهِیداً» (ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 3، ص 325ـ330).
2. در آیه 43 رعد نیز كفایت شهادت خدا برای رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شده است: وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ.
شَهِیداً؛ نساء:166؛ «ولی خدا با آنچه به سوی تو فرو فرستاده است، گواهی میدهد كه قرآن را به علم خویش فرو فرستاده و فرشتگان (نیز) گواهی میدهند و خدا برای گواهی بسنده است».
ج) آیاتی كه شهادت موجود دیگری با عنوان «منْ عِنْدِهِ عِلْمُ الْكِتابِ» و «شاهد منه» را مطرح میكند:
وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛ رعد:43؛ «و كسانی كه كافر شدند، میگویند: تو فرستاده )خدا( نیستی. بگو میان من و شما، خدا و كسی كه دانش كتاب نزد اوست، برای گواهی بسنده است».
أَفَمَنْ كانَ عَلی بَیِّنَة مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ یُؤْمِنُونَ بِهِ...؛ هود:17؛ «آیا كسی كه بر دلیلی روشن از خداوندگار خویش است و گواهی از )خویشان (وی به همراه اوست و پیش از او كتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است (به خدا دروغ میبندد) آنان (كه دلیل روشنی دارند و در پی حقیقتاند) به آن (قرآن) ایمان میآورند؟»
درباره آیات فوق ابتدا باید سه نکته را روشن کنیم:
مقصود از شهادت، علم «خدا» یا «ملائكه» و «من عنده علم الكتاب» نیست؛ زیرا علم، غیر از شهادت است. شهادت با اثبات مطلب و موضوعی مرتبط است، در صورتی كه علم، اعمّ از آن است؛ همچنین مراد از شهادت در همه این آیات، تحمل شهادت نیست؛ بلكه در برخی از آنها كه ناظر به اثبات حقانیت قرآن است، مقصود ادای شهادت است؛ به دلیل آنكه آنچه در مقام اثبات مدعا تأثیر مستقیم دارد، ادای شهادت است، نه صرف تحمل شهادت؛ و سیاق برخی از این آیات نیز به روشنی نشان میدهد
كه مقام، مقام ِانكار و اثبات حقانیت رسالت و از سوی خدا بودن قرآن است. توضیح بیشتر این نکته در ادامه خواهد آمد.
شهادت در مرحله ادا دو نوع است: شهادت لفظی كه در قالب الفاظ و عبارات ادا میشود و شهادت فعلی كه شهید با انجام «فعلی»، شهادت خود را ارائه میكند و فعل او ادای شهادت است. شهادت لفظی در بحث قرآن و از سوی خدا بودن آن باید متكی به شهادت فعلی باشد وگرنه شهادت لفظی نهتنها مدعای پیشین را اثبات نمیكند، بلكه افزون بر مدعای پیشین، مدعای دیگری را مطرح میکند كه خود نیازمند اثبات است. اتكای شهادت لفظی بر شهادت فعلی به این معناست كه ابتدا خداوند باید با نزول معجزهای، شهادت فعلی بر رسالت یک نبی بدهد و آن را اثبات كند و پس از اثبات رسالت او و الهی بودن آنچه میگوید، آن پیامبر میتواند شهادت لفظی و قولی خدا را بر هر امر دیگری بیان كند و فقط در این صورت است كه شهادت قولی معتبر بوده و توان اثبات مدعا را دارد.(1)
در آیات یاد شده، از سه شهید در مسئله رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و حقانیت قرآن سخن به میان آمده بود: «خدا»، «ملائكه» و «من عنده علم الكتاب». مقصود از خدا و ملائكه روشن است، ولی در مورد شاهد سوم اقوال مختلف است: برخی شاهد سوم (من عنده ام الكتاب) را نیز خدا و عطف را عطف تفسیری دانستهاند؛(2) برخی دیگر گفتهاند:
1. ممكن است گفته شود: با اخبار پیامبران پیشین، پیامبری پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ثابت میشود، پس شهادت لفظی كارساز است با آنكه بر شهادت فعلی متكی نیست؛ ولی باید توجه داشت كه در این صورت نیز شهادت لفظی پیامبران پیشین متكی به اعجاز و شهادت فعلی خدا نسبت به نبوت و الهی بودن سخنان آنان است، پس اعتبار آن اخبار به لحاظ اتكا به شهادت فعلی است.
2. حسن بصری، سعید بن جبیر و ضحاک (ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، ج 7، ص 411، ذیل آیه 43 رعد).
مقصود، علمای اهل كتاب هستند كه ایمان آورده و شهادت دادهاند یا بعداً ایمان خواهند آورد و شهادت خواهند داد یا مراد، علم ایشان به حقانیت قرآن (نه شهادت ایشان) است؛(1) برخی نیز معتقدند: مقصود كسانی هستند كه حقانیت قرآن را از راه اعجاز دریافتهاند؛(2) چنانكه در مورد كتاب نیز (متناسب با اقوال پیشین) برخی گفتهاند: مراد قرآن است و برخی گفتهاند: تورات و انجیل و بهویژه تورات منظور است و برخی دیگر لوح محفوظ را مطرح كردهاند.(3) ولی با توجه به زمان نزول و ویژگیهای آیه، مناسبترین وجه، آن است كه مقصود از «من عنده علم الكتاب» و «شاهد منه» كسی باشد كه به حقانیت قرآن از طریقی برتر از طرق متعارف (اعجاز و اخبار كتابهای آسمانی گذشته) پی برده است و در مقام ادای شهادت، با اتكا به آن معرفت و تحمل شهادت، گواهی میدهد و ارتباط بسیار مستحكم او با پیامبر(صلى الله علیه وآله)سبب شده است كه انتساب ویژهای با آن حضرت پیدا كند كه عبارت «یتلوه شاهد منه» در مورد وی به كار رود و مصداق آن، چنانكه در روایات متعدد آمده امیر مؤمنان علی(علیه السلام) است.(4)
اكنون با توجه به نكات یاد شده، مقصود از این آیات و ارتباط آن با «دلایل از سوی خدا بودن قرآن» را بررسی میکنیم. چنانكه قبلاً نیز اشاره شد، دیدگاه مفسران در این باب متفاوت است. این دیدگاهها در چهار نظریه خلاصه میشود:
الف) مقصود از شهادت خدا، شهادت لفظی خداوند در آیات قرآن مجید بر رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و نزول قرآن از سوی خداست؛ مانند: یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلی صِراط مُسْتَقِیم * تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ؛ یس:1ـ 5؛ «یس، سوگند به قرآن
1. ابن عباس، قتادة و مجاهد (ر.ک: همان، ص 410).
2. ر.ک: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 19، ص 55 و محمود زمخشری، الکشّاف، ج 2، ص 536، ذیل آیه 43 رعد.
3. ر.ک: محمود زمخشری، همان و شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 8، ص 253 ـ 254، ذیل آیه 43 رعد.
4. برای توضیح بیشتر در این باره، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 384 ـ 389 و عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 3، ص 282 ـ 321.
مستحكم. به راستی كه تو از فرستادگان (خدا) هستی بر راهی راست و درست (قرآن) فرو فرستاده خدای شكستناپذیر مهربان».
بررسی: اگر مقصود این باشد كه خداوند با شهادت لفظی خود میخواهد حقانیت قرآن و رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را برای منكران به اثبات رساند، همانطور كه قبلاً یادآور شدیم، قابل مناقشه است؛ زیرا با توجه به آنكه منكران، كل قرآن را افترا میدانند، آیات شهادت لفظی را نیز از خدا نمیدانند و با آن نمیتوان چیزی را برای منكران ثابت كرد.
ب) مقصود، شهادت فعلی خداوند به وسیله دلایل و معجزاتی است كه در اختیار پیامبر اسلام قرار داده است.
بررسی: این دیدگاه نیز با سیاق و ظاهر بسیاری از این آیات سازگار نیست؛ زیرا در آیات قبل و بعد این آیات، دلایل و شهادت فعلی خدا، یعنی اعجاز قرآن مطرح شده و پس از آن فرموده اگر با وجود معجزهبودن قرآن تسلیم نمیشوید، پس خدا شاهد است و او برای شهادت كافی است. بهعلاوه، این برداشت با عبارت «بینی و بینكم» كه در بیشتر این آیات آمده و نیز با عبارات ذیل آنها تناسب كافی ندارد.
ج) مقصود گواهی خداوند بر رسالت پیامبر در كتابهای آسمانی گذشته است.
بررسی: این دیدگاه نیز قابل پذیرش نیست؛ زیرا اختصاص شهادت به شهادت در كتابهای آسمانی گذشته نیازمند قرینهای است كه در این آیات وجود ندارد و مخاطب آیات كه كفارند نیز با این دیدگاه تناسب ندارد.
د) هدف از این آیات، اثبات مدعایی نیست؛ بلكه پس از اثبات حقانیت قرآن و رسالت پیامبر به وسیله اعجاز قرآن و روشنشدن حقیقت برای منكران، به منظور تأثیر عاطفی و روانی بر مخالفان و دست برداشتن آنان از لجاجت و تعصب، شهید بودن خداوند را برای تهدید آنان و اعلام قطع مخاصمه و ارجاع امر به مالك حقیقی آن مطرح میكند.(1) بنابراین استدلال به این دسته از آیات برای اثبات از سوی خدا بودن قرآن ناتمام و نادرست است.
1. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 13، ص 208، ذیل آیه 96 اسراء.
مفاد آیات دسته دوم این است كه خداوند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در صورت افترا بستن به خدا، شدیداً و سریعاً مجازات میكند. آیات تهدید به مجازات در سه سوره از قرآن به شرح ذیل آمده است:
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِی مِنَ اللّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ كَفی بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛ احقاف:8؛ «یا آنكه میگویند: به دروغ آن (قرآن) را به خدا نسبت داده است. بگو اگر به دروغ آن را به خدا نسبت دهم، شما در برابر خدا برای من چیزی (در توان) ندارید. او به آنچه در آن غور میكنید، داناتر است. او میان من و شما گواهی بسنده و او آمرزنده و مهربان است».
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ... * وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الأْقاوِیلِ * لأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمِینِ(1) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَد عَنْهُ حاجِزِینَ؛ حاقه:43 ـ47؛ «(قرآن) فرو فرستاده از سوی خداوندگار جهانیان است، و اگر او (پیامبر) به دروغ برخی سخنها را به ما نسبت دهد، با كمال قدرت او را گرفتار میسازیم؛ سپس رگ حیاتش را قطع میكنیم و هیچ یك از شما نمیتوانستید مانع (از عذاب) او شوید».
وَ إِنْ كادُوا لَیَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْكَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلِیلاً * وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً * إِذاً لأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَیْنا نَصِیراً؛ اسراء:73 ـ 75؛ «و چیزی نمانده بود كه تو را از آنچه به تو وحی كردیم،
1. در مورد معنای این تعبیر (اخذ بالیمین) چهار وجه ذكر شده است: الف) مقصود از یمین همان دست راست است كه هنگام دستگیری مجرم، دست راست وی را میگیرند؛ ب) مقصود نیرو و قدرت است كه خدا توان و قدرت افترازننده بر خدا را از وی سلب میكند؛ ج) مقصود «حق» است؛ یعنی به حق او را اخذ میكنیم و از وی انتقام میگیریم؛ د) مقصود همان قدرت خداوند است؛ یعنی ما از او با كمال قوّت انتقام میگیریم كه وجه دوم و چهارم با ظاهر آیه تناسب بیشتری دارد.
بلغزانند تا غیر از آن (وحی قرآنی) را به دروغ به ما نسبت دهی و در آن هنگام تو را به دوستی گیرند و اگر نه آن بود كه تو را استوار داشتیم، نزدیك بود اندكی به آنان گرایش یابی و آنگاه (عذابی) دوچندان (در این) زندگی و دوچندان (پس از) مرگ به تو میچشاندیم و برای خویش در برابر ما یاوری نمییافتی».
برحسب ظاهر این آیات، چنانكه در شأن نزولشان هم آمده،(1) مخالفان قرآن در تلاش بودهاند پیامبر(صلى الله علیه وآله) را وادارند كه در معارف وحیانی دست برده، مطابق خواست آنان سخنی را به عنوان وحی قرآنی تلاوت كند، ولی با امداد الهی و مقام عصمت چنین واقعهای رخ نداده است؛ اما خداوند یادآور میشود كه اگر چنین عملی از پیامبر(صلى الله علیه وآله) سر میزد، شدیداً و سریعاً مجازات میشد.
چنین بهنظر میرسد که این مطلب یكی از مصادیق قاعده لطف باشد كه متكلمان آن را در بحث خداشناسی بر خداوند لازم شمردهاند. آنان لطف را به دو قسم «لطف مقرِّب» و «لطف محصِّل» تقسیم كرده و لطف مقرّب را چنین تعریف كردهاند:اللطف هو ما یقرّب العبد الی الطّاعة ویبعّده عن المعصیة ولا حظّ له فی الّتمكین ولا یبلغ الالجاء؛(2)«لطف چیزی است كه بنده را به طاعت نزدیك و از معصیت دور میكند و نقشی در توانایی بر انجام فعل ندارد و به حد جبر نمیرسد».(3)
بر این اساس برخی از مفسران در تفسیر آیات پیشین بیانی مشابه قاعده لطف را
1. ر.ك: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 5 ـ 6، ص 665.
2. حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر (تحقیق مهدی محقق)، ص32؛ همو، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 324. تعریف لطف محصِّل چنین است: «ما یخرج فعل الحكیم عن كونه لغواً او ما یتوقف علیه غرض الخلقة وصونها عن اللغو؛ آنچه فعل خداوند فرزانه را از اینكه لغو باشد بیرون برد یا آنچه كه هدف آفرینش و مصونیت آفرینش از بیهوده بودن، به آن وابسته باشد».
3. متكلمان، بر اساس قاعده لطف، امور متعددی از قبیل تكلیف و بیان حلال و حرام، عصمت انبیا، ضرورت وجود امام، عصمت امامان و نیز ضرورت بعثت انبیا و اثبات نبوت نبی خاص از طریق اعجاز را بر خداوند واجب میدانند (ر.ك: همان دو منبع به ترتیب، صفحات 36، 37 و ص 271 ـ 273 و 284، 285).
ارائه داده و از آن اثبات نبوت و از سوی خدا بودن قرآن را نتیجه گرفتهاند.(1) مطابق این دیدگاه اگر کسی ادعای پیغمبری کند و کارهای خارقالعادهای انجام دهد که باعث اضلال مردم شود طبق قاعده لطف بر خدای حکیم واجب است که او را رسوا کند و اگر جلوی او را نگیرد حجت بر مردم تمام نمیشود. مفاد این آیات نیز همین است که اگر پیامبر اسلام چیزی را بر خدا به دروغ نسبت داده بود، او را به شدت و قوّت میگرفت و رگ حیات او را قطع میکرد و هیچ کس مانع از عذاب او نمیتوانست بشود؛ اما خداوند با پیامبر اسلام چنین برخوردی نکرده است؛ پس این آیات دلالت دارد بر اینکه قرآن از سوی خداست.
ارزیابی: باید توجه داشت كه این آیات، ناظر به نبوت تثبیت شده هستند و عصمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را مد نظر دارند؛ به این معنا كه پس از آنكه به واسطه اعجاز، حقانیت قرآن و رسالت پیامبر به اثبات رسید، این آیات درصدد تأکید این مطلباند كه پیغمبر ما خلاف نمیکند و چیزی را از پیش خود به خدا نسبت نمیدهد، که اگر چنین کند، او را مجازات خواهیم كرد. بنابراین، آیات تأکید کننده عصمت پیامبر اسلام است نه احتجاج یا دلیلی بر اثبات از سوی خدا بودن قرآن.
به عبارت دیگر، اگر قاعده لطف را با این عمومیتی كه در تعریف آن آمده بپذیریم و آن را یک دلیل تمام بدانیم، این قاعده در جایی جریان پیدا میكند كه اهل فن در تشخیص معجزه درمانده یا به گمراهی افتند؛ ولی در جایی كه در تمییز معجزه از غیر معجزه تردیدی نباشد، چنین قاعدهای جریان ندارد؛ به این معنا كه اگر كسی ادعا كند وی پیامبر است، ولی آنچه را به عنوان معجزه میآورد، برای اهل فن روشن باشد كه معجزه نیست، اینجا بر خدا لازم نیست مدعی نبوت را فوری مجازات كند؛ چنان كه در خارج نیز میبینیم مدعیان دروغین نبوت، فوراً مورد انتقام الهی قرار نگرفتهاند؛ چنانكه اگر مدعی نبوت معجزهای آورد كه مردم یقین كنند معجزه است، امر دیگری به عنوان لطف برای
1. ر.ك: ابوالحسن شعرانی، مجمع البیان، ج 10، ص 350، تعلیقه (1).
اثبات نبوت بر خداوند لازم نیست. بلی اگر مدعی نبوت ادعای نبوت كند و كاری را به عنوان معجزه ارائه دهد و مردم نتوانند تشخیص دهند كه آن امر معجزه است یا خیر، در صورت دروغگو بودن مدعی نبوت، خداوند باید از باب لطف حقیقت را برای مردم روشن و مدعی دروغین نبوت را رسوا و یا مجازات كند؛ مورد بحث یعنی اعجاز قرآن، از نوع دوم است. یعنی اعجاز قرآن و عدم اعجاز غیر آن از سورههای ساختگی بشر، به حدی روشن است كه مجالی برای جریان قاعده لطف باقی نمیماند؛ زیرا در صورت روشن بودن اعجاز قرآن، نبوت پیامبر اسلام و حقانیت قرآن به اثبات میرسد و دیگر نوبت به جریان قاعده لطف نمیرسد و نیازی به آن نیست. اگر پیامبر اسلام واقعاً پیامبر نبود، و اهل فن نمیتوانستند تشخیص دهند که کار او بشری است یا الهی، باید خدا او را از باب لطف بر بندگان مجازات میكرد؛ اما اکنون که مردم، میتوانند راه قرب را تشخیص دهند و اعجاز قرآن و عدم اعجاز آنچه مدعیان نبوت، معجزه خویش معرفی كردهاند، بر ایشان روشن است و در قرب به خدا دچار گمراهی نمیشوند، دیگر جایی برای قاعده لطف و انتقام از مدعیان دروغین نبوت باقی نمیماند.
آری، پس از اثبات نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و از سوی خدا بودن قرآن از راه تحدی و غیره، اگر این چند آیه در مجموعه آیات نازل شده، قرار گرفته باشند، از مفاد این آیات استفاده میشود كه هرچه بعد از این از سوی پیامبر مطرح میشود، دقیقاً سخن خداست و ایشان هیچ سخنی را به دروغ به خدا نسبت نمیدهد؛ اما خود این آیات اثبات از سوی خدا بودن قرآن را نمیکند، بلکه تأکید بر سلامت عصمت پیامبر اکرم از افترای بر خدا دارند.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه این دو دسته آیات، دلایل دیگری بر از سوی خدا بودن قرآن و حقانیت ادعای رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست و راه اثبات این امور كه ملازم با یكدیگرند، همان اعجاز قرآن و اخبار پیامبران گذشته از آمدن چنین كتاب و پیامبری است.
1. برخی برای اثبات از سوی خدا بودن قرآن به دو دسته دیگر از آیات نیز استناد کردهاند: آیاتی که متضمن شهادت خداوند بر الهی بودن قرآن است؛ و آیاتی که دال بر تهدید پیامبر به مجازات در صورت افترا بستن بر خداست. ولی این آیات دلالتی بر ادعای یاد شده ندارد.
2. آیات متضمن شهادت خداوند بر الهی بودن قرآن سه دستهاند: الف) آیات دال بر شهادت خداوند بر رسالت پیامبر اسلام و افترا نبودن قرآن، نظیر آیات 96 اسراء، 52 عنکبوت و 28 فتح؛ ب) آیه دال بر شهادت خدا و ملائکه بر از سوی خدا بودن قرآن، نظیر آیه 166 نساء؛ ج) آیاتی که شهادت «من عنده علم الکتاب» و «شاهد منه» را مطرح میکند، نظیر آیات 43 رعد و 17 هود.
3. مقصود از شهادت در آیات گروه اول علم نیست؛ زیرا شهادت با اثبات یک مطلب و موضوع ارتباط دارد، ولی علم اعم از آن است. مراد تحمل شهادت هم نیست؛ بلکه با توجه به اینکه برخی از این آیات ناظر به اثبات حقانیت قرآن میباشند، مقصود ادای شهادت است.
4. ادای شهادت دو گونه است: شهادت لفظی و شهادت فعلی. شهادت لفظی در مسئله از سوی خدا بودن قرآن باید متکی بر شهادت فعلی باشد؛ به این معنا که ابتدا خداوند باید با نزول معجزهای شهادت فعلی بر رسالت یک پیامبر بدهد و آن را اثبات کند، سپس آن پیامبر شهادت لفظی و قولی خدا را بر ادعای خود یا هر امر دیگری بیان کند.
5. اینکه مقصود از من عنده علم الکتاب، کیست، اقوال مختلف است: برخی گفتهاند مقصود خداوند است و عطف این جمله بر «الله» را عطف تفسیری دانستهاند؛ برخی گفتهاند که مقصود علمای اهل کتاب است که شهادت داده یا خواهند داد یا علم به حقانیت قرآن دارند؛ بعضی هم گفتهاند مقصود کسانی هستند که حقانیت قرآن را از راه اعجاز دریافتهاند. اما با توجه به زمان نزول و ویژگیهای آیه مناسبترین وجه آن است که مقصود از «من عنده علم الکتاب» و «شاهد منه» کسی است که به حقانیت قرآن، از طریقی برتر از طرق متعارف، یعنی اعجاز و اخبار کتب آسمانی پیشین، پی برده است و در مقام ادای شهادت
با اتکای به آن معرفت و تحمل شهادت، گواهی میدهد و ارتباط مستحکم او با پیامبر سبب شده که انتساب ویژهای به آن حضرت پیدا کند؛ و چنانکه در روایات آمده، مصداق آن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام) است.
6. درباره ارتباط آیات گروه اول (متضمن شهادت) با از سوی خدا بودن قرآن چهار نظریه از سوی مفسران ابراز شده که از آن میان تنها یک نظریه قابل قبول و دفاع میباشد:
الف) مقصود از شهادت، شهادت لفظی خداوند بر رسالت پیامبر اسلام و نزول قرآن از سوی خداست؛ اما با توجه به اینکه منکران، کل قرآن را افترا بر خدا میدانند آیات شهادت لفظی نیز داخل در آن کل خواهد بود و با آن آیات چیزی را نمیتوان اثبات کرد.
ب) مقصود شهادت فعلی خداوند به وسیله معجزاتی است که در اختیار پیامبر اسلام قرار داده است؛ اما این نظر نیز با سیاق و ظاهر بسیاری از آیات این گروه ناسازگار است؛ زیرا در آیات قبل و بعد آنها، شهادت فعلی خدا و اعجاز قرآن مطرح شده و شهادت خدا را در کنار آن مطرح کرده است، و با تعبیراتی چون «بینی و بینکم» تناسب ندارد.
ج) منظور گواهی خدا بر رسالت پیامبر در کتب آسمانی پیشین است؛ اما اختصاص شهادت به این امر نیازمند قرینه است که در آیات چنین قرینهای یافت نمیشود؛ بهعلاوه، با دیدگاه مخاطب، یعنی کفار تناسب ندارد.
د) هدف اثبات چیزی نیست، بلکه پس از اثبات حقانیت قرآن و رسالت پیامبر از طریق معجزه بودن قرآن، به منظور تأثیرگذاری عاطفی و روانی بر مخالفان و منکران، شهادت خدا را برای تهدید آنان و قطع مخاصمه و دست برداشتن آنان از لجاجت و تعصب مطرح میکند.
بنابراین استدلال به این گروه از آیات برای اثبات از سوی خدا بودن قرآن ناتمام و نادرست است.
7. مفاد آیات دال بر تهدید پیامبر به مجازات آن است که خداوند پیامبر اسلام را در صورت افترا بستن چیزی بر خدا شدیداً و سریعاً مجازات میکند که در سه مورد، 8 احقاف، 43ـ47 حاقه و 73ـ75 اسراء مطرح شده است: برحسب ظاهر آیات و شأن نزول آنها، مخالفان قرآن تلاش میکردند که پیامبر در وحی دست برده و چیزی مطابق میل آنها به عنوان وحی تلاوت کند؛ ولی با امداد الهی و برخورداری از عصمت چنین واقعهای رخ
نداده و خداوند در این گروه از آیات یادآور میشود که اگر این امر از پیامبر سر میزد سریعاً و شدیداً مجازات میشد.
8. برخی مفسران در تفسیر این گروه از آیات بیانی شبیه قاعده لطف را ارائه داده و از این طریق اثبات نبوت پیامبر اسلام و از سوی خدا بودن قرآن را نتیجه گرفتهاند؛ به این بیان که اگر کسی ادعای پیغمبری کند و کارهای خارقالعاده انجام دهد و باعث گمراهی مردم شود بر خدای حکیم واجب است که او را رسوا کند والاّ حجت بر مردم تمام نمیشود. مفاد این آیات نیز همین است؛ اگر پیامبر اسلام چیزی را بر خدا به دروغ نسبت داده بود، خداوند با شدت و قوّت او را مجازات و رگ حیات او را قطع میکرد و کسی نمیتوانست مانع از عذاب او شود، اما خداوند با پیامبر اسلام چنین رفتاری نکرده است؛ پس این آیات دلالت دارد که قرآن از سوی خداست.
در مقام ارزیابی میتوان گفت که این آیات ناظر به نبوت تثبیت شده هست و عصمت رسول خدا را مد نظر دارد. به این معنا که پس از اثبات حقانیت قرآن از طریق اعجاز، درصدد تأکید این نکته میباشند که پیغمبر خلاف نمیکند و چیزی را از پیش خود به خدا نسبت نمیدهد که اگر چنین کند مجازات خواهد شد. به عبارت دیگر قاعده لطف در جایی جریان پیدا میکند که اهل فن در تشخیص معجزه درمانده شده و به گمراهی بیفتند، ولی در جایی که بتوان معجزه را از غیر معجزه تشخیص و تمییز داد قاعده لطف جریان پیدا نمیکند؛ یعنی در مواردی که مدعی نبوت چیزی را ارائه دهد که از نظر اهل فن معجزه نبودنش روشن باشد، بر خدا لازم نیست فوراً آن مدعی را مجازات کند. اعجاز قرآن و عدم اعجاز غیر قرآن به حدی روشن است که مجالی برای جریان قاعده لطف باقی نمیماند.
9. البته پس از اثبات نبوت پیامبر اسلام و از سوی خدا بودن قرآن از راه تحدی و غیر آن، اگر این گروه از آیات (دسته دوم) نازل شده باشند مفادشان دلالت بر این دارد که هرچه بعد از این از سوی پیامبر مطرح میشود دقیقاً سخن خداست و ایشان هیچ سخنی را به دروغ به خداوند نسبت نمیدهد؛ یعنی خود این آیات اثبات از سوی خدا بودن قرآن را نمیکند، بلکه تأکیدی است بر سلامت پیامبر اکرم و عصمت او از افترا بستن بر خدا.
1. مقصود از شهادت و انواع آن را بنویسید.
2. آیا استناد به تورات فعلی در برخی روایات، دلیلِ خدایی بودن آن است؟
3. مقصود از «من عنده ام الکتاب» در آیة 43 رعد کیست؟
4. آیا آیات تهدید پیامبر به مجازات در صورت افترا، دلالت بر از سوی خدا بودن قرآن دارد؟ چرا؟
5. مقصود از قاعده لطف چیست و چه ارتباطی با حقانیت قرآن دارد؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه دلایل از سوی خدا بودن قرآن، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم، جلد اول: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 127ـ177.
2. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1378، ص 342ـ442.
3. حكیم، محمدباقر، علوم قرآنی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378، ص 128ـ147.
4. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ص 4 ـ 16.
5. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 33 ـ 77.
6. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 2، ص 413ـ567.
7. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیات مورد بحث.
آیات بیانگر دلیل نقلی
تصدیق و مصدق بودن قرآن نسبت به كتابهای پیشین
نوید نزول قرآن از سوی پیامبران پیشین
اطلاع اهل کتاب از نزول قرآن و آگاهی از حقانیت آن و شناخت رسول خدا
روایات بیانگر از سوی خدا بودن قرآن
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. آیات بیانگر نوید نزول قرآن از سوی پیامبران پیشین را دستهبندی و تفسیر كند؛
2. بتواند صحت استدلال به کتب آسمانی پیشین برای اثبات حقانیت قرآن را تبیین کند.
این است شهادت یحیی در وقتی كه یهودیان از اورشلیم كاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كیستی كه معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال كردند كه پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد. كه نی. آنگاه بدو گفتند پس كیستی تا به آن كسانی كه ما را فرستادند جواب بریم؟ درباره خود چه میگویی؟ گفت من صدای ندا كننده در بیابانم كه راه خدا را راست كنید چنانكه اشعیاء نبی گفت و فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال كرده، گفتند اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی پس برای چه تعمید میدهی؟
(كتاب مقدس، عهد جدید، انجیل یوحنا، فصل اول، بند 19 ـ 26)
راه دیگری كه قرآن مجید برای اثبات حقانیت و از سوی خدا بودن خود پیموده، طریق نقلی است. قرآن مجید در آیات متعدد و با بیانهای مختلف، این نكته را متذكر میشود كه در كتابهای آسمانی گذشته، آمدن قرآن از سوی خدا و نزول آن بر پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) و ویژگیهای آن حضرت(صلى الله علیه وآله) مطرح شده است و دانشمندان اهل كتاب از آن مطلع بوده و از همینروی، برخی از ایشان بر این امر گواهی داده و به پیامبر ایمان آوردند، ولی عدهای دیگر، به عللی از ایمان آوردن سر باز زدهاند.
این آیات را میتوان در چهار دسته قرار داد:
دسته اول: آیاتی كه قرآن را «مصدّق» و «تصدیق» كتابهای پیشین میداند؛ نظیر:
وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ؛ یونس:37؛ «و این قرآن آنگونه نیست كه به دروغ به خدا نسبت داده شود، بلكه تصدیق كننده كتابهای پیش از خود است».(1)
یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ؛ نساء:47؛ «ای كسانی كه به شما كتاب داده شده، به آنچه فرو فرستادیم كه تصدیق كننده چیزی (كتابی) است كه با شماست ایمان بیاورید».(2)
مصدق بودن قرآن نسبت به كتابهای آسمانی گذشته، یا به معنای «گواهی دادن قرآن بر نزول این كتابها از سوی خدا» است، یا به معنای «تأیید محتوای آن كتابها بهطور كلی یا فیالجمله» است و یا به این معناست كه كتابهای آسمانی گذشته، از فرود آمدن قرآن از سوی خدا خبر دادهاند و نزول قرآن در عالم واقع دلیل صحت آن خبر غیبی، مطابقت آن با واقع است و نشانه از سوی خدا بودن كتب آسمانی پیشین است. مصدق بودن قرآن به معنای اول و دوم با اثبات حقانیت قرآن ارتباط ندارد، ولی به معنای سوم، حقانیت قرآن را به كرسی مینشاند.
دسته دوم: آیاتی است که بیان میدارد پیامبران گذشته از آمدن پیامبر اسلام و نزول قرآن خبر دادهاند و این موضوع در كتب آسمانی پیشین مطرح بوده است:
وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الأْوَّلِینَ؛ شعراء:196؛ «و راستی كه (ذكر نام و نزول) قرآن در كتب پیشینیان (آمده) است».
وَ إِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جاءَهُمْ
1. نظیر آن، آیه 111 سورة یوسف است.
2. نظیر آن است آیات 41، 89، 91و 97 بقره؛ 3 آل عمران؛ 48 مائده؛ 92 انعام؛ 31 فاطر و 12 و30 احقاف. در آیه 101 سوره بقره هم، شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به عنوان مصدق كتب آسمانی پیشین مطرح شده است.
بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ؛ صف:6؛ «و آنگاه كه عیسیبنمریم گفت: ای بنیاسرائیل! به راستی كه من فرستاده خدا به سوی شمایم در حالیكه تصدیق كننده آنچه پیش از من آمده یعنی تورات هستم و مژده دهنده به پیامبری كه پس از من میآید و نامش احمد است؛ پس چون برایشان نشانههای روشن (نبوت خویش) را آورد، گفتند: این جادویی آشكار است».(1)
در آیه 29 سوره فتح، از ذكر اوصاف پیامبر اسلام و پیروان واقعی آن حضرت در تورات و انجیل سخن به میان آمده است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الإِْنْجِیلِ كَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً؛ «محمد فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند، بر كافران بسیار قویدل و سخت، و در میان خود مهرباناند. آنان را در حال ركوع و سجود در جستوجوی فضل و خشنودی خدا میبینی. بر اثر سجده (بسیار) نشان (معنویت و تقرب) آنان در رخسارشان (هویدا) است. آن است وصف ایشان در تورات و وصفشان در انجیل چون كشتی است كه جوانه خود برآورده، پس آن را نیرو داده تا ستبر شده و بر ساقههای خویش ایستاده است (به گونهای كه) دهقانان را به شگفتی وا میدارد تا (خداوند) كافران را با ایشان به خشم آورد. خداوند به كسانی از ایشان كه ایمان آورده و كارهای شایسته كردند، وعده آمرزش و پاداش بزرگی داده است».
1. در آیه 81 سوره آل عمران میفرماید: « وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ...». این آیه، بر پیمان گرفتن خدا از همه پیامبران یا پیروان آنان در مورد ایمانآوردن و یاری كردن پیامبر آینده دلالت دارد. اگر مقصود از پیامبر آینده، خصوص پیامبر اسلام باشد، آیه مستقیماً و با صراحت بر آنچه در متن آمده دلالت دارد؛ ولی اگر مقصود تنها پیامبر اسلام نباشد، با توجه به سیاق آیات قبل، بدون شك پیامبر اسلام مد نظر است و آیه به قرینه سیاق، دلالت دارد كه دستكم در تعالیم حضرت عیسی از آمدن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ضرورت ایمان آوردن و یاری رساندن به وی سخن به میان آمده است. مقصود از پیمان گرفتن خدا از هر پیامبری، آن است كه از پیامبران، به عنوان رهبر جامعه و به تبع از امت آنان پیمان گرفته شده یا مقصود، پیمان گرفتن پیامبران از امتهای خویش است.
و در آیه 157 اعراف میفرماید: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُْمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الإِْنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ «آنان كه از فرستاده (خدا و) پیامبر درسناخواندهای پیروی میكنند كه (نام و نشان) او را پیش خود در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ (پیامبری كه) آنان را به كار پسندیده دستور میدهد و از كار ناپسند بازمیدارد».
دسته سوم: آیاتی است كه تأكید دارند اهل كتاب از نزول قرآن اطلاع كافی داشته، حقانیت آن را دریافته و نسبت به پیامبری رسول گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) از شناخت كافی برخوردار بودهاند:
در آیه 196 و 197 شعراء، پس از ذكر این موضوع كه مسئله نزول قرآن بر پیامبر در كتب پیشین آمده است، میفرماید: أَوَلَمْ یَكُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ؛ «آیا برای اهل كتاب، آگاهی دانشمندان بنیاسرائیل از (آمدن) قرآن، نشانه گویا و روشنی (بر حقانیت قرآن) نیست؟»
در آیه 114 سوره انعام چنین آمده است: وَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ «و كسانی كه كتابشان دادهایم، میدانند كه قرآن، به حق فرودآمده از سوی خداوندگار توست؛ پس هرگز از دودلان مباش».
مقصود از اینكه «اهل كتاب میدانند كه قرآن از سوی خدا به حق نازل شده»، اطلاع و آگاهی آنان از فرود آمدن قرآن از طریق كتابهای آسمانی و تعالیم انبیای گذشته است؛ نظیر این مطلب را در آیه 94 سوره یونس نیز میتوان دید: فَإِنْ كُنْتَ فِی شَكّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَیْكَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ؛ «پس اگر در آنچه به سوی تو فرو فرستادیم، شك داری، از كسانی كه پیش از تو كتاب (آسمانی) را میخواندند بپرس. به تحقیق كه تو را حق از سوی خداوندگارت آمده است؛ پس هرگز از دودلان مباش».
البته باید توجه داشت كه هرچند دو آیه اخیر، پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) را مخاطب قرار داده و برای برطرف شدن شك در حقانیت قرآن، راه پرسش از اهل كتاب را در میان مینهد،
ولی چنانكه از ظاهر آیات استفاده میشود و در جای خود به اثبات رسیده، پیامبر اكرم وحی را به گونهای دریافت میکرد كه هیچگاه در وحی بودن آن دچار شك نمیشد؛ بنابراین در این گونه آیات با اینکه ظاهراً خطاب به شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولی منظور تردید دیگران و برطرف شدن آن با توجه به پیشگویی نزول قرآن در كتابهای آسمانی گذشته و اطلاع اهل كتاب از آن است و خطاب به پیامبر از باب مثل معروف «به در میگویند كه دیوار بشنود» است؛ به همین دلیل در روایات آمده است كه قرآن به زبان «ایّاك اعنی و اسمعی یا جاره» نازل شده است.(1)
در سوره بقره، آیه 89 در خصوص موضعگیری بنیاسرائیل در برابر قرآن میفرماید: وَلَمّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْكافِرِینَ؛ «و چون آنان را كتابی كه تصدیقكننده آنچه با ایشان است از سوی خدا آمد و پیش از این (از خدا) درخواست پیروزی بر كافران (در پرتو بعثت پیامبر) را داشتند، پس همینكه آنچه را میشناختند (قرآن) برایشان آمد، به آن كافر شدند؛ پس لعنت خدا بر كافران باد!»
در این آیه، اشاره شده است كه بنیاسرائیل، افزون بر شناخت پیشین از قرآن، در جستوجوی پیامبری كه این قرآن بر وی نازل خواهد شد یا در انتظار ظهور آن پیامبر و پیروزی بر كفار در پرتو آیین و حاكمیت او بودهاند، ولی پس از بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) برخلاف مقتضای علم خویش موضعگیری كردهاند.(2)
آیه 146 بقره، از شناخت دقیق اهل كتاب یا دانشمندان ایشان نسبت به پیامبر و از سوی خدا بودن قرآن سخن به میان آورده است: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْرِفُونَهُ كَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ «كسانی كه كتابشان دادهایم،
1. ر.ک: محمدباقر مجلسی، همان، ج 92، ص 382.
2. طبرسی در تفسیر مجمع البیان، فخر رازی در مفاتیح الغیب (التفسیر الكبیر)، رشیدرضا در المنار و علامه طباطبایی در المیزان به نقل از تفسیر عیاشی، ذیل آیه 89 بقره، روایت نسبتاً مفصلی درباره جستوجوی یهودیان از پیامبر و خبر دادن به كفار از آمدن چنین پیامبری و شناسایی محل ظهور او نقل كردهاند كه مقصود از عبارت «یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُواْ» را روشنتر میسازد.
او (پیامبر یا قرآن) را چونان فرزندانشان میشناسند و راستی كه گروهی از ایشان، حق را آگاهانه پنهان میكنند».
نظیر تعبیر فوق در آیه 20 انعام نیز آمده است: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْرِفُونَهُ كَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ؛«كسانی كه كتابشان دادهایم، او (پیامبر یا قرآن) را چونان فرزندانشان میشناسند؛ آنان كه هستی خویش را باختهاند و در نتیجه ایمان نمیآورند».(1)
در آیه 101 بقره در مقام بیان ناسپاسی قوم یهود میفرماید: وَلَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ «و چون فرستادهای كه تصدیقكننده آنچه با ایشان است از نزد خدا آمد، گروهی از كسانی كه كتاب (آسمانی) بدیشان داده شده، كتاب خدا را پشت سر انداختند؛ (چنانكه) گویا (از محتوای آن هیچ) نمیدانند».
آیه اخیر بر این نكته دلالت دارد كه اهل كتاب از آمدن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ویژگیهای آن آگاه بودهاند و پس از ظهور آن حضرت، به گونهای موضعگیری كردهاند كه گویا اطلاعی ندارند.
دسته چهارم: آیاتی است كه در آنها شادمانی، اشك شوق ریختن جمعی از اهل كتاب و شهادت دادن برخی از آنان بر حقانیت قرآن و ایمان آوردن به آن مطرح شده است:
وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْكَ وَ مِنَ الأْحْزابِ مَنْ یُنْكِرُ بَعْضَهُ؛ رعد:36؛ «و كسانی كه به آنان كتاب دادهایم، از آنچه به سوی تو
1. در مورد مرجع ضمیر در جمله « یعرفونه» در این دو آیه اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را به قرآن بازگرداندهاند و برخی دیگر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و معتقدند كه آیه از اطلاع دقیق بنیاسرائیل نسبت به پیامبر و ویژگیهای وی خبر میدهد. احتمال اول مستقیماً با بحث مورد نظر ارتباط دارد، ولی احتمال دوم كه با ظاهر آیه سازگارتر است، به لحاظ آنكه یكی از برجستهترین ویژگیهای پیامبر، نزول قرآن بر وی است، به صورت غیر مستقیم با بحث كنونی مرتبط میشود. قابل ذكر است كه در كتابهای تفسیر نیز شأن نزولی برای این آیه ذكر شده كه مؤید احتمال دوم است (ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، همان، ج 12، ص500، ذیل آیه 20 انعام).
فرو فرستاده شده شادمان میشوند و از گروهها كسانی هستند كه پارهای از آن را انكار میكنند».
در آیه 83، مائده در وصف گروهی از نصاری آمده است:
وَإِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِینَ؛ «و چون آنچه را به سوی پیامبر فرو فرستاده شده بشنوند، میبینی كه دیدگانشان از حقیقتی كه شناختهاند اشك میبارد. میگویند: خداوندگارا! ایمان آوردیم، پس ما را با گواهان ثبت فرما».
در آیه 10 احقاف به شهادت دادن برخی از بنیاسرائیل بر حقانیت قرآن، تصریح شده است:
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ؛ «بگو به من خبر دهید اگر آن (قرآن) از نزد خدا باشد و شما به آن كافر شوید و گواهی از بنیاسرائیل بر مشابهت (معارف) قرآن (با آنچه در تورات است) گواهی دهد؛ پس او ایمان آورد و شما تكبر ورزید (آیا ستمكار نیستید) بهراستی كه خدا مردم ستمكار را راهنمایی نمیكند».(1)
1. در برخی كتابهای تفسیری آمده است: كسی كه شهادت بر حقانیت پیامبر و قرآن داده، عبدالله بن سلام یكی از بزرگترین دانشمندان یهودی زمان رسولالله(صلى الله علیه وآله) بوده است. وی خدمت رسول خدا شرفیاب شد و پس از چند سؤال و شنیدن پاسخ، به آن حضرت ایمان آورد؛ آنگاه عرض كرد: یا رسولالله! یهود ملتی بهتان زنندهاند و اگر پیش از آنكه درباره من از ایشان سؤال كنی بفهمند كه من مسلمان شدهام، به من تهمت خواهند زد. یهودیان نزد پیامبر آمدند و پیامبر ابتدا از آنان راجع به عبدالله بن سلام سؤال كرد. آنان گفتند: او و پدرش بهترین، دانشمندترین و آقای ما هستند. پیامبر به ایمان آوردن عبدالله بن سلام اشاره كرد. یهودیان گفتند: به خدا پناه میبریم، آن گاه عبداللهبن سلام وارد شد و به حقانیت پیامبر گواهی داد و یهودیان به عیبجویی وی پرداخته و گفتند: او و پدرش بدترین ما یهودیانند. عبداللهبن سلام گفت: ای رسول خدا! من از چنین برخوردی بیم داشتم (جارالله محمود زمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 229).
در آیه 52 و 53 سوره قصص، باورمندی اهل کتاب به حقانیت قرآن و ایمان آوردنشان مطرح شده است:
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ؛ وَإِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ؛ «كسانی كه پیش از این به آنان كتاب دادهایم، حتماً به آن (قرآن) ایمان میآورند و هنگامی که بر آنان خوانده شود، میگویند: به آن ایمان آوردیم؛ اینها همه حق است و از سوی پروردگار ماست. ما پیش از این هم تسلیم و فرمانبردار بودیم».
استدلال بر حقانیت قرآن و اثبات نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از این طریق، از سوی امامان معصوم نیز مورد توجه قرار گرفته و در روایات آنان آمده است. در مناظره امام رضا(علیه السلام) با اهل كتاب، آن حضرت به عباراتی از تورات و انجیل استدلال كردهاند كه حاكی از بشارتدادن موسی و عیسی به بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است.(1) این عبارات در کتاب مقدس فعلی نیز موجود است.
با توجه به آنچه گفتیم ممکن است این سؤال یا شبهه برای بعضی مطرح شود که اگر تا این اندازه قرآن بر اخبار و بشارت کتب آسمانی گذشته نسبت به رسالت پیامبر اسلام و نزول قرآن و حقانیت آن تأکید دارد و در برخی روایات نیز به این گونه فقرات کتابهای آسمانی سابق استشهاد و استناد شده است، پس اولاً، باید عهدین از نظر قرآن و روایات فیالجمله معتبر باشند؛ ثانیاً، چرا در عهدین موجود خبر چندانی از این امور نیست؟
در پاسخ باید گفت که بیانات قرآن مجید، بیشتر بر آگاهی اهل كتاب، بهویژه دانشمندان آنان از این موضوع تأكید دارد و فقط برخی از آیات را میتوان ناظر به تورات و انجیل زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) دانست؛ در هر صورت، آسمانی بودن «عهدین» كنونی قابل قبول نیست، بلكه بخش اعظم آن، بهویژه عهد جدید بیشك غیر آسمانی است و به همین
1. ر.ك: ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا؛ ج 1، ص 139 ـ 150، باب 12: ذكر مجلس الرضا(علیه السلام) مع اهل الادیان و اصحاب المقالات، روایت 1.
سبب، آنچه در قرآن مجید در این باب آمده بهطور كامل در عهدین وجود ندارد و آنچه یافت میشود، عباراتی كلی است كه بر پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) انطباق دارد.
استدلال امام رضا(علیه السلام) بر عباراتی كه در تورات فعلی نیز موجود است، میتواند از باب جدال و استناد به مسلّمات طرف مناظره باشد؛ گرچه احتمالاً عبارات مورد استناد در مناظره، در تورات واقعی هم بوده است. در هر حال، عبارات موجود در عهدین كنونی، حتی یك مورد آن كه انطباق بیشتری بر پیامبر اسلام دارد، با صراحت از موضوع مورد بحث سخن نمیگویند؛ در صورتی كه بیانات قرآن دلالت دارد كه در كتابهای آسمانی گذشته به روشنی و با صراحت از آمدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) خبر داده شده است.(1)
1. در اینجا سه نمونه از عباراتی كه در عهدین آمده و قابل انطباق بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است ذكر میشود:
الف) من به شما راست میگویم كه رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم، تسلیدهنده (فارقلیط) نزد شما نخواهد آمد؛ اما اگر بروم، او را نزد شما میفرستم و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد كرد... و بسیاری چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لكن الان طاقت تحمل آنها را ندارید و لیكن چون او، یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد كرد؛ زیرا از خود تكلم نمیكند، بلكه به آنچه شنیده است، سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد ( كتاب مقدس، عهد جدید، انجیل یوحنا، باب 16، بندهای 7 ـ 13).
در زبان یونانی دو واژه پریكلیتوس (periclite) و پاراكلیتوس (paraclite) وجود دارد كه از نظر تلفظ بسیار به هم نزدیك هستند. پریكلیتوس به معنای عالی، جلیل، مجید، شهیر، احمد، محمود و محمد، و پاراكلیتوس به معنای تسلیدهنده است. در اینكه كدامیك از این دو واژه در انجیل اصلی و كهن بوده، بین دانشمندان مسیحی و مسلمان اختلاف نظر وجود دارد. مسیحیان واژه دوم را درست میدانند و در ترجمه این عبارت واژه تسلیدهنده را معادلگذاری كردهاند و جمعی از دانشمندان مسلمان معتقدند كه واژه نخست در نسخ قدیمی انجیل بوده و شواهدی برای مدعای خویش ذكر میكنند؛ به هر حال، در صورتی كه واژه اول اصلی باشد، این عبارات بر پیامبر گرامی اسلام منطبق است و شاید بتوان از برخی مباحث كلامی نیز برای آن تأییداتی ذكر كرد؛ ولی دانشمندان مسیحی این عبارت و اوصاف كلی را به گونهای توجیه میكنند كه بر روحالقدس منطبق شود و از موارد دیگرِ انجیل، مؤیداتی برای ادعای خود ذكر میكنند؛ در هر حال، چنانكه گفته شد، عبارات، به تنهایی، صراحتی در پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ندارد (ر.ک: احمد است، تسلیدهنده نیست، ص 4 ـ 10).
ب) یهوه خدایت، پیامبری از میان تو از برادرانت مثل من (موسی) برای تو مبعوث خواهد گردانید. او را بشنوید... پیامبری را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم، به ایشان خواهد گفت و هر كس كه سخنان مرا كه به اسم من گوید، نشنود، من از او مطالبه خواهم كرد (ر.ک: كتاب مقدس، عهد جدید، اعمال رسولان، باب سوم، بندهای 22 ـ 24).
برخی از دانشمندان مسلمان میگویند: با توجه به آنكه موسی از نسل حضرت اسحاق است، مقصود از این عبارت (مبعوث شدن پیامبری از میان برادران یعقوب بنیاسرائیل) «پیامبر اسلام از نسل حضرت اسماعیل برادر حضرت اسحاق است و مقصود از «كلام خود را به دهان او میگذارم» و «سخنان مرا كه او به اسم من گوید» قرآن است كه عین كلام خدا و به نام خدا به وسیله پیامبر تلاوت شده و پیامبر اسلام در بسیاری از جهات مانند حضرت موسی است؛ همانطور كه در این جملات، عبارتهای «مثل من» و «مثل تو» آمده است؛ ولی حضرت عیسی با حضرت موسی وجوه تفاوت بسیار و جهات شباهت اندك دارد. دانشمندان یهودی معتقدند كه مقصود از برادران حضرت موسی، بنیاسرائیل هستند و مسیحیان آن را بر حضرت عیسی تطبیق میكنند و همانند مورد نخست به تنهایی صراحتی در مورد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ندارد.
ج) این است شهادت یحیی در وقتی كه یهودیان از اورشلیم كاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كیستی كه معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال كردند كه پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد كه نی. آنگاه بدو گفتند: پس كیستی تا به آن كسانی كه ما را فرستادند جواب بریم؟ درباره خود چه میگویی؟ گفت: من صدای ندا كننده در بیابانم كه راه خدا را راست كنید؛ چنانكه اشعیاء نبی گفت و فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال كرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس برای چه تعمید میدهی...؟ (كتاب مقدس، انجیل یوحنا، فصل اول، بند 19 ـ 26).
در باب هفتم از انجیل یوحنا بندهای 40 و 41 نیز آمده است كه بسیاری از آن جمع وقتی این سخن را شنیدند، گفتند: این شخص حقیقتاً عیسی مسیح است و دیگران گفتند این شخص آن نبی است.
در مورد این عبارت نیز مسیحیان گفتهاند: امكان دارد مقصود از «آن نبی» حضرت عیسی باشد و امكان دارد مقصود پیامبر دیگری باشد و بعد ترجیح دادهاند كه مقصود حضرت عیسی است؛ ولی دانشمندان مسلمان آن را بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) منطبق دانستهاند. این مورد گویاترین موردی است كه بر حضرت عیسی و موسی منطبق نیست و دلالت دارد كه مسیحیان در انتظار پیامبر دیگری غیر از حضرت عیسی(علیه السلام) بودهاند و عبارت به روشنی دلالت دارد كه «آن نبی» غیر از حضرت عیسی و انطباق آن بر پیامبر اسلام روشن است، مگر برای كسانی كه در فاصله بین عروج حضرت عیسی و مبعوث شدن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به پیامبر دیگری معتقد باشند؛ در هر حال، در دلالت این عبارت بر آمدن پیامبری پس از حضرت عیسی(علیه السلام) هیچ تردیدی نیست.
1. آیاتی كه قرآن را مصدق و تصدیق كتابهای پیشین میداند بر خدایی بودن قرآن دلالت دارد. به این بیان كه منظور از مصدق بودن قرآن آن است كه كتابهای آسمانی گذشته، از فرود آمدن قرآن از سوی خدا خبر دادهاند و نزول قرآن، دلیل صحت آن خبر غیبی، مطابقت آن با واقع و از سوی خدا بودن كتب آسمانی پیشین است.
2. آیات بیانگر خبر دادن پیامبران گذشته از آمدن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و نزول قرآن شاهدی دیگر بر خدایی بودن است.
3. آیات بیانگر آگاهی اهل كتاب از نزول قرآن و درك حقانیت آن و شناخت كافی از پیامبری حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) نیز دلالت بر خدایی بودن قرآن و آگاهی اهل كتاب از آن دارد.
4. آیات بیانگر شادمانی و اشك شوق ریختن جمعی از اهل كتاب و شهادت دادن برخی از آنان بر حقانیت قرآن و ایمان آوردن به آن نیز بیانگر الهی بودن قرآن است.
5. در روایات نیز استدلال نقلی بر حقانیت قرآن و اثبات نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شده و به عباراتی از تورات و انجیل استناد شده است.
1. آیات بیانگر دلیل نقلی از سوی خدا بودن قرآن كداماند؟
2. چگونگی دلالت آیات بیانگر دلیل نقلی بر از سوی خدا بودن قرآن را بیان كنید.
3. آیا استناد به تورات فعلی در برخی روایات، دلیلِ خدایی بودن آن است؟
4. دانشمندان اهل کتاب از چه طریقی از آمدن پیامبر آگاه شده بودند؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه دلایل نقلی از سوی خدا بودن قرآن، ر.ك:
1. کتب تفسیر از جمله تفسیر شریف المیزان ذیل آیات مورد بحث.
2. هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، احمد است، تسلی دهنده نیست، قم: مؤسسه در راه حق، [بیتا].
3. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 118 ـ 119.
4. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، بیروت: دار المعرفة، [بیتا]، ج 9، ص 230 ـ 300.
5. صدوق، محمد بن علی بن الحسین، عیون اخبار الرضا، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ص 139 ـ 150، باب 12: ذكر مجلس الرضا(علیه السلام) مع اهل الادیان و اصحاب المقالات، روایت 1.
برای آگاهی از بشارات انبیای سابق به رسالت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) ر.ك:
6. احمد است، تسلی دهنده نیست، نشریه شماره 5 مؤسسه در راه حق، قم: مؤسسه در راه حق، [بیتا].
7. سبحانی، جعفر، احمد موعود انجیل، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379.
8. شهابپور، عطاءالله، بشارات عهدین، در كتاب محمد خاتم پیامبران، ج 1، ص 486 ـ 513، تهران، انتشارات حسینیه ارشاد، 1363 شمسی.
9. هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، حقیقت مسیحیت، قم: انتشارات مؤسسه در راه حق، 1361 شمسی، ص 60 ـ 64.
درس پانزدهم: مفهوم تحریف و ادله تحریفناپذیری قرآن
درس شانزدهم: دلایل قرآنی سلامت قرآن از تحریف
درس هفدهم: ارزیابی و نقد دیدگاه قایلان به تحریف
اهمیت و جایگاه مسئله تحریفناپذیری قرآن
مفهوم تحریف و انواع آن
دلایل تحریفناپذیری قرآن
یک استدلال ناتمام
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. با اهمیت و جایگاه مسئله تحریفناپذیری قرآن آشنا شود؛
2. مفهوم تحریف و انواع آن را بیان كند؛
3. شواهد تاریخی عدم تحریف قرآن را توضیح دهد؛
4. دلایل مختلف تحریفناپذیری قرآن را دستهبندی و بیان كند.
مصطفی را وعده كرد الطاف حق
گـر بمیری تو نمیـرد این سبق
من كتاب و معجزت را حافظـم
بیش و كم كن را ز قرآن مانعم
كس نتاند بیش و كـم كردن درو
تو به از من حافظی دیگر مجو
(جلالالدین مولوی)
مبحث تحریفناپذیری قرآن از جهات مختلفی مهم و تعیینکننده است و پس از مسئله اعجاز یکی از مباحث زیربنایی در قرآنشناسی محسوب میشود؛ زیرا اگر مصونیت قرآن از تحریف (كاستی، افزایش، تغییر و تبدیلِ مؤثر در معنای آیات) به اثبات نرسد، هرگونه استناد به همه یا بخشی از آیات قرآن مورد تردید قرار میگیرد؛ زیرا احتمال آنكه آیات مورد استناد، تحریف شده و آنچه مقصود خداوند بوده تغییر یافته باشد، منتفی نیست و با چنین احتمالی، استدلال به آنها نتیجه بخش نخواهد بود. از سوی دیگر چنانكه در دلایل قرآنی عدم تحریف خواهد آمد، ارتباط مستحكمی بین «اعجاز قرآن» و «عدم تحریف» قرآن وجود دارد و یکی از دلایل عدم تحریف قرآن، اعجاز قرآن است.
علاوه بر این دو، اعتبار روایات پیامبر و امامان معصوم نیز بهویژه در مقام تعارض
روایات با یكدیگر، به قرآن متكی است و اگر در قرآن تحریفی رخ داده باشد، اعتبار روایات نیز خدشهدار میشود.
در این درس، ابتدا به مفهومشناسی واژه تحریف و اقسام آن پرداخته و در ادامه دلایل و شواهد تحریفناپذیری قرآن را ذكر میکنیم.
تحریف از ریشه «حرف» (به معنای لبه، كناره و مرز یك چیز) در لغت، به معنای مایل كردن و منحرف كردن و دگرگون ساختن است،(1) و تحریف سخن، به معنای ایجاد نوعی دگرگونی و انحراف در آن است.
در یك دستهبندی كلی، تحریف هر سخنی از جمله تحریف قرآن را میتوان به دو نوع تحریف معنوی و تحریف لفظی تقسیم كرد. مقصود از تحریف معنوی، برداشت انحرافی از معنای کلام یا تفسیر و توجیه یک سخن، برخلاف مقصود گوینده آن است. این نوع تحریف، قطعاً نسبت به قرآن صورت گرفته است. حضرت علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه از وقوع چنین تحریفی در زمان خویش، به خدا شكوه میبرد(2) و از وقوع آن در آینده نیز خبر میدهد.(3)
قرآن مجید نیز از وقوع این نوع تحریف در كتابهای آسمانی گذشته در آیاتی یاد
1. ر.ك: محمود بن عمر زمخشری، اساس البلاغة و احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر فی غریب شرح الكبیر.
2. « الی الله اشكو من معشر یعیشون جهّالاً ویموتون ضلاّلا لیس فیهم سلعة ابور من الكتاب اذا تلی حق تلاوته ولا سلعة انفق بیعاً ولا اغلی ثمناً من الكتاب اذا حرّف عن مواضعه؛ به خدا شكوه میبرم از گروهی كه با جهالت زندگی میكنند و با گمراهی میمیرند. در میان آنان كالایی كسادتر از قرآن، آنگاه كه شایسته تلاوت شود و پررونقتر و گرانبهاتر از قرآن، آنگاه كه از جایگاهش منحرف شود، وجود ندارد» ( نهج البلاغه، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، خطبه 17).
3. « وانّه سیأتی علیكم من بعدی زمان... لیس عند اهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلی حق تلاوته ولا انفق منه اذا حرّف عن مواضعه؛ به راستی كه بر شما پس از من زمانی خواهد آمد كه... نزد مردم آن دوران كالایی كسادتر از قرآن، آنگاه كه شایسته تلاوت شود و پررونقتر از قرآن، آنگاه كه از جایگاهش منحرف شود، وجود ندارد» (همان، خطبه 147).
كرده است: یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ؛ نساء:46؛ «كلمات الهی را از جایگاههایش منحرف میسازند»؛ یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ؛ مائده:41؛ «كلمات الهی را پس از (استقرار) در جایگاههایش منحرف میكنند»؛ وَیُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ؛ بقره:75؛ «سخن خدا را پس از آنكه دریافتهاند، تحریف میكنند». در آیات و روایات، از نقطه مقابل تحریف معنوی كتابهای مقدس، با تعبیر «تلاوت آیات چنانكه شایسته آن است»،(1) یاد شده است.
تحریف لفظی نیز اگر به معنای عدم رعایت ترتیب نزول آیات و سورهها در مقام نگارش و قرائت آنها باشد، مسلّماً در مورد قرآن تحقق یافته است؛ به این معنا كه آیات و سُوَر قرآنی موجود، در موارد بسیاری بر طبق ترتیب نزول تدریجی آن تنظیم نشده است؛ البته میدانیم که، قرآن نازل شده بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) از زمان نزول تاكنون نه مفقود شده و نه بر آن مطلبی افزوده شده است، بلكه همواره بین مسلمانان نوشته و حفظ میشده و با تواترِ قطعی بینظیری، نسل به نسل قرائت شده تا به دست ما رسیده است.(2) این مسئله از مسلّمات تاریخ و مورد اتفاق و قبول مسلمانان، بلكه اکثر دانشمندان غیر مسلمان است.
اما اگر مقصود از آن، تغییر در اعراب كلمات، یا دگرگون شدن الفاظ آیات (جابهجایی یا تغییر الفاظ آنها) و یا كاستی برخی آیات، كلمات و حروف قرآن مجید در عین محفوظ ماندن اصل آن (از بین نرفتن کل قرآن به عنوان یک کتاب) باشد، این گونه تغییر و تحریف مورد اختلاف و محل نزاع است.
برای اثبات مصونیت قرآن از تحریف دلایل قرآنی، عقلی و مستندات روایی و شواهد تاریخی متعددی ذكر شده كه به لحاظ قرآنی بودن مباحث كتاب، مستندات و دلایل قرآنی عدم تحریف محور اصلی قرار میگیرد.
1. « یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ» (بقره:121).
2. چنانكه گذشت، مقصود از تواتر در اینجا تواتر مصطلح در علم درایةالحدیث نیست كه سلسله سند در هر طبقه شامل راویان مشخص و متعددی باشد، بلكه مقصود، تواتر منطقی است؛ هرچند نام اشخاص در جایی ثبت نشود و از آن آگاه نباشیم.
چنان كه در فصل پیش گذشت، آیات تحدی دلالت بر این مطلب دارد كه همانند هیچ یك از سُوَر قرآن را نمیتوان آورد. (در آنجا یادآور شدیم كه مقصود از سوره، معنای اصطلاحی و متعارف آن نیست، بلكه معنای لغوی آن، یعنی یك قطعه مشخص و برجسته و مستقل از آیات، مد نظر است؛ بنابراین سوره مجموعهای از آیات مرتبط با هم است كه یك هدف را دنبال میكند؛ آغاز و انجام، مقدمه و نتیجهگیری و نقطه اوج مشخص دارد؛ خواه یكی از سُوَر صد و چهارده گانه قرآن باشد یا كمتر از آن) و لازمه عدم امکان آوردن مثل یک سوره، نفی اکثر انواع و شقوق تحریف قرآن است؛ توضیح مطلب:
1. نفی تحریف به زیاده یک سوره کامل: اگر كسی ادعا كند كه قرآنی که در دست ماست، یکی از سورههایش در قرآنِ نازل شده بر پیامبر وجود نداشته و بعداً اضافه شده است، آیات تحدی این مدعا را نفی میكند؛ زیرا اگر چنین بود، پس باید بتوان مانند آن یك سوره، سورهای فراهم آورد؛ چون آن یك سوره، سخن خدا نیست که نتوان مثل آن را آورد. اما از سوی دیگر میبینیم که واقعاً مانند هیچیك از سُوَر قرآن را کسی تاکنون نیاورده و نمیتوان آورد، پس معلوم میشود كه در بین سورههای قرآن موجود سورهای ساخته و پرداخته فكر بشر وجود ندارد.
2. نفی تحریف به زیاده کمتر از سوره: اگر مدعی تحریف بگوید در سُوَر قرآنی تحریف به این صورت رخ داده كه در اجزای یک سوره دخل و تصرف شده، به این شکل که قسمتی از یك سوره از جانب خداست و قسمتی دیگر از آن حذف شده و به جای آن، بخشی از سوی بشر افزوده شده است، آیات تحدی این نوع تحریف را هم نفی میكند؛ زیرا بر فرض که چنین باشد بایدبتوان مانند چنین سورهای را آورد؛ به دلیل آنكه بخشی از آن كه ساخته فكر انسان است، خدایی و معجزه نیست، پس میتوان مانندش را آورد، و بخش دیگر آننیز كه كمتر از یك سوره است، دلیلی بر
عدم امكان همانندآوری آن در دست نیست؛ چون مقتضای آیات تحدی آن است كه همانند یك سوره قرآن را نمیتوان آورد.اما میبینیم که امکان آوردن همانند هیچ یک از سور قرآن موجود نیست، پس چنان سوره تحریف شدهای در قرآن وجود ندارد.(1)
البته آیات تحدی از اثبات عدم تحریف قرآن به صورت حذف یك سوره كامل قرآن ناتوان است؛ زیرا در صورتی كه چنین تحریفی رخ داده باشد، باز هم مفاد آیات تحدی كه میفرماید: همانند سور موجود قرآن نمیتوان سورهای آورد، درست است.
3. نفی تحریف به تغییر و تبدیلِ مخلِّ اعجاز: اگر تحریف ادعایی در زمینه تغییر و تبدیل آیات، در عین حفظ تعداد آیات در سُوَر و كم و زیاد نشدن آنها باشد، و تغییر و تبدیل در حدی باشد كه نظم ظاهر یا محتوایی قرآن نازل شده را به گونهای تغییر دهد كه تفاوت نظم موجود با نظم اعجازآمیز برای اهل فن روشن باشد، چنین تحریفی را نیز آیات تحدی نفی میكند؛ زیرا در اینصورت، نظم اعجازآمیزی كه از سوی خداوند نازل شده بود و امكان آوردن مانندش نبود، به هم خورده و نظمی فروتر از حد اعجاز پدید آمده است و باید بتوان مثل آن را آورد. ولی اگر تغییری باشد كه چنین اختلال نظمی را به وجود نیاورد، آیات تحدی آن را نفی نمیكند.(2)
در این دلیل، سلامت قرآن از تحریف با تكیه بر چند مقدمه به اثبات میرسد:
1. این دو صورت و هر صورت دیگری از تحریف كه مستلزم افزودهای در قرآن باشد، چنانكه گذشت، برخلاف مسلّمات تاریخ قرآن و اجماع قرآنپژوهان است.
2. ممکن است کسی این شبهه را مطرح کند: از کجا معلوم که آیات تحدی خود ساختگی و تحریف شده نباشند. اگر این آیات خود معرف باشند، نمیتوان با تمسک به آنها بر عدم تحریف قرآن استدلال کرد؛ زیرا دوْر پیش میآید. چون از یکسو اعتبار قرآن به اعتبار آیات تحدی مبتنی خواهد شد و از سوی دیگر اعتبار آیات تحدی بر اعتبار قرآن. در پاسخ میتوان گفت: در اینكه آیات تحدی، با همین مفاد در قرآنِ نازل شده بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) وجود داشته، تردیدی نیست و مدعیان تحریف نیز آن را قبول دارند. بهعلاوه، تحدی به قرآن از مسلّمات تاریخی و روایی است و افزون بر آنها با توجه به قرآن موجود فعلی، اعجاز قرآن را اثبات میكنیم و با تكیه بر اعجاز آن، عدم تحریف آن را نتیجه میگیریم؛ بنابراین در استدلال به آیات تحدی مشكل دوْر و امثال آن وجود ندارد.
الف) ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در بیش از چهارده قرن قبل، ادعای نبوت از سوی آن حضرت، آوردن كتابی به نام قرآن و تحدی كردن به آن از مسلّمات تاریخ است.
ب) این موضوع نیز از مسلّمات تاریخ است كه قرآنِ رایجِ كنونی فیالجمله همان قرآن ارائه شده از سوی پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است؛ یعنی چنین نبوده كه در مقطعی از تاریخِ اسلام قرآن مفقود شده باشد و به جای آن، كتابی همسان یا ناهمسان با آن تألیف شده و بین مسلمانان رواج یافته باشد.
ج) با بررسی قرآن كنونی مشاهده میكنیم كه قرآن، خود را به اوصاف عامی كه مربوط به همه آیات آن میشود، توصیف و به آنها تحدی میكند؛ مانند فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، در برنداشتن هیچ مطلب نادرست و ذكر بودن.(1)
د) دقت در آیات قرآن كنونی این نكته را روشن میسازد كه همه بخشهای آن از این اوصاف عام برخوردار است: همه آیاتش دارای فصاحت و بلاغت خارقالعاده است؛ بین آنها هماهنگی كامل دیده میشود؛ هیچ مطلب نادرستی در آن یافت نمیشود؛ خبرهای مربوط به گذشته تاریخ و پیشگوییهای مربوط به آینده آن، با واقعیتهای عینی تطابق دارد؛ صفاتی از قبیل نور و هدایت بودن بر تمامی آیات آن منطبق است و جامعترین صفت آن، یعنی «ذكر بودن» كاملاً بر همه آیات آن صدق میكند.
با توجه به مقدمات یاد شده، اگر تحریفی مؤثر در معنای قرآن رخ داده بود، این صفات نمیبایست دستكم بر برخی از آیات آن منطبق میشد، ولی چنانكه گذشت، بررسی قرآن، انطباق دقیق این اوصاف را به بهترین وجه بر همه آیات آن نشان میدهد؛ پس اگر تحریفی در قرآن صورت گرفته باشد، باید در اموری كه در این اوصاف مؤثر نیست، رخ داده باشد؛(2) مانند حذف آیهای مكرر، یا اختلاف در اعراب، یا نقطههای برخی كلمات.
1. آیات مشتمل بر اوصاف عام قرآن به قدری فراوان است كه ادعای تحریف آنها به كلی منتفی است و مدعیان تحریف نیز تحریف شدن آنها را قبول ندارند.
2. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج 12، ص 106 ـ 110.
دلالت اعجاز قرآن بر سلامت آن از تحریف، به عنوان اولین دلیل قرآنی عدم تحریف مورد بررسی قرار گرفت و روشن شد كه اثبات عدم تحریف به مقتضای آن ویژگی (اعجاز) نیازی به مقدمات یاد شده در این استدلال ندارد و آن نتیجه، مستقیماً از اعجاز قرآن حاصل میآید؛ ولی دلالت سایر اوصاف عمومی قرآن بر عدم تحریف، نیازمند ضمیمهشدن آن مقدمات است؛ در عین حال همانطور كه در بیانات مرحوم علامه طباطبایی آمده، این استدلال، افزایش، كاهش و تغییراتی را نفی میكند كه اوصاف یاد شده (هدایت، ذكر، حق و...) را دگرگون سازد؛ اما اگر پارهای از تغییرات جزئی فرض شود كه هیچ گونه تأثیری در این اوصاف نداشته باشد، با این دلیل نفی نمیشود؛ همچنین این دلیل خودبهخود نظری به آینده ندارد و تحریف مفروض در آینده را نفی نمیكند.(1)
روایاتی كه برای اثبات سلامت قرآن از تحریف، به آنها استدلال شده فراوان است. برخی از آنها عبارتاند از:
1. در برخی منابع علوم قرآن این استدلال این گونه نقد شده است:
این استدلال برای نفی افزودههای زیاد یا كاستیهای متعدد در موارد فراوان سودمند است؛ ولی نفی افزایش یا كاهش اندك كه مد نظر دلیلآورنده است، با این دلیل به كرسی نمینشیند؛ به عنوان مثال نمیتواند حذف شدن كلمه «فی علی» در آیه «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ» (مائده:67) را نفی كند؛ زیرا در صورت وجود یا عدم عبارت «فی علی» هیچ یك از اوصاف قرآن دگرگون نمیشود (ر.ک: محمد فاضل لنکرانی، مدخل التفسیر، ص 209).
به نظر میرسد این نقد از دو جهت قابل پذیرش نیست: نخست آنكه در بیان مرحوم علامه در چند جا بر این نكته تأكید شده كه این استدلال برای نفی كاهش آیهای یا تغییر در اعراب یا نقطههای كلماتی است كه مؤثر در اوصاف عام قرآن است؛ و مورد نقض، چون در اوصاف عمومی قرآن مؤثر نیست، از قلمرو این دلیل خارج است. از سوی دیگر این گونه نیست كه صرف اندك بودنِ افزوده یا كاستی، معیار دگرگون نشدن اوصاف عمومی قرآن شود، بلكه گاه افزوده یا كاسته شدن یك حرف، اوصاف یاد شده را دگرگون میكند؛ به عنوان مثال اگر در آیه «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ» (آل عمران:85) حرف لن برداشته شود، آن گونه كه در قرآن چاپ شده در اسرائیل طبق نقل مرحوم مغنیه حذف شده بود (ر.ك: محمدجواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ج 4، ص 468 ـ 469) مفاد حق آیه، به باطل، و هدایت آن به گمراهی مبدل میشود و از این گونه موارد در قرآن مجید بسیار است.
الف) حدیث معتبر ثقلین كه به صورت متواتر در منابع روایی شیعه و اهلسنت نقل شده است. در این حدیث آمده است: قرآن و اهلبیت(علیهم السلام) دو گوهر گرانسنگی هستند كه مادام كه امت اسلام به آن دو چنگ زنند، هرگز گمراه نخواهند شد.(1) در صورتی كه اگر قرآن تحریف شده بود چنگ زدن به آن نهتنها مانع گمراهی نمیشد، بلكه خود گمراهكننده بود.
ب) روایات فراوان توصیهكننده به محور و محك قرار دادن قرآن در بازشناسی آرا، تمایلات و جریانات فكری و اجتماعی حق از باطل؛ مانند: اذا التبست علیكم الفتن كقطع اللّیل المظلم فعلیكم بالقرآن؛ «آنگاه كه فتنهها (جریانات فكری و اجتماعی منحرف) چونان پارههای شب تیره بر شما مشتبه شدند بر شما باد به قرآن».(2)
ج) روایات تأكیدكننده به محك زدن روایات با قرآن و كنار گذاردن روایات مخالف قرآن. در برخی از این روایات آمده است: تركك حدیثاً لم تروه خیر من روایتك حدیثاً لم تحصه... فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه؛ «از دست دادن و رها كردن حدیثی كه آن را نقل نكردهای بهتر است از نقل كردن حدیثی كه اطلاع كافی از آن نداری... پس روایتی را كه با كتاب خدا موافق است، انتخاب كنید (و آن را مبنای فكر و عمل خویش قرار دهید) و روایتی را كه با كتاب خدا مخالفت دارد واگذارید».(3)
د) روایات فراوانی كه با صراحت یا با ملازمه قطعی بر تحریفناپذیری قرآن در زمان امامان(علیهم السلام) دلالت دارد(4) و ظاهر آنها سلامت قرآن در طول تاریخ است؛ مانند روایتی كه در آن از امام صادق(علیه السلام) درباره قرآن سؤال میشود و حضرت در پاسخ میفرماید:
1. برای اطلاع از اسانید این روایت در منابع اهلسنت، ر.ك: قوامالدین الوشنوی، حدیث الثقلین، قاهره، مجمع تقریب مذاهب اسلامی، 1374 ق.
2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 17.
3. میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرك الوسائل، ج 17، ص 325، روایت شماره 21484 ـ 13؛ بحارالانوار، ج 2، ص 165، روایت 25 و ج 75، ص 189، روایت 43.
4. این موضوع كه علی(علیه السلام) پس از به دست گرفتن خلافت ظاهری، هیچ گونه اقدامی در مورد قرآن انجام ندادند، نیز از نظر تاریخی و روایی شاهد دیگری بر عدم تحریف قرآن تا آن زمان است.
هو كلام اللّه وكتاب اللّه و وحی اللّه وتنزیله وهو الكتاب العزیز الّذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه؛(1) «قرآن سخن خدا، كتاب خدا، وحی الهی و نازل شده از سوی اوست و آن كتاب نفوذناپذیری است كه باطل به هیچ وجه به آن رو نمیآورد».
آن حضرت در روایتی دیگر میفرماید: وانّه حقّ من فاتحته الی خاتمته؛(2) «قرآن از آغاز تا پایانش حق است».
در شواهد تاریخی بر جایگاه و اهمیت ویژه قرآن در میان مسلمانان و جاذبه فصاحت و بلاغت قرآن برای عرب معاصر نزول و اهتمام مسلمانان به توصیههای پیامبر بر تلاوت، کتابت و حفط قرآن تأکید میشود.(3)
برخی محققان با استناد به آیاتی که ضرورت ارسال پیامبران برای اتمام حجت و خاتم بودن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را بیان میکنند استدلال دیگری را به عنوان استدلال عقلی بر عدم تحریف قرآن اقامه کردهاند که توضیح آن به شرح زیر است:
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89 ، ص 117، 118.
2. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 129، باب ما كتبه الرضا(علیه السلام) للمأمون فی محض الاسلام و شرایع الدین، روایت 1.
3. در مورد شواهد تاریخی عدم تحریف، اموری از این قبیل مطرح است:
الف) حافظه شگفتانگیز عرب معاصر با قرآن و علاقه زایدالوصف آنان به قرآن به دلیل فصاحت و بلاغت و آهنگ معجزهآسای آن؛
ب) انس فراوان مسلمانان با قرآن و حفظ و تلاوت آن؛
ج) تقدس قرآن نزد مسلمانان و حساس بودن آنان نسبت به هر گونه تغییر در آن؛
د) دستورها و توصیههای ویژه پیامبر گرامی(صلى الله علیه وآله) در مورد تلاوت، كتابت، حفظ و جمعآوری قرآن و اهتمام مسلمانان به این دستورات؛
ه( مطرح نشدن تحریف قرآن در ضمن انتقاداتی كه به زمامداران پس از رسول خدا شده است.
بر اساس این استدلال، با تكیه بر دو مقدمه نزاهت قرآن از تحریف نتیجهگیری میشود: 1. خداوند حكیم، برای هدایت بشر قرآن را فرستاده است و با توجه به خاتمیت دین و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) اگر قرآن تحریف شود، پیامبر دیگری كه راه درست را به مردم نشان دهد، نخواهد آمد و مردم گمراه خواهند شد، بدون آنكه در این گمراهی تقصیری متوجه آنان باشد، بلكه این گمراهی مستند به عدم حفظ الهی میشود؛ 2. و این امر با ساحت اقدس خداوند ناسازگار و نقض غرض و مخالف با حكمت الهی است.(1)
بررسی: اولاً، این استدلال در صورتی تمام است که هرگونه تحریفی مستلزم گمراهی مردم شود و تنها راه جلوگیری از گمراهی مردم، حفظ كامل قرآن یا فرستادن پیامبر جدید باشد.
ثانیاً، چه دلیل عقلی یا نقلی بر این مطلب وجود دارد که در صورت تحریف کتاب آسمانی حتماً باید پیامبری مبعوث شود، ممکن است وجود امام معصوم و حتی علمای راستین یک دین کفایت کند؛ زیرا در این صورت نیز محتوای دین الهی با روشنگری امام معصوم(علیه السلام) از تحریف معصون میماند، هرچند تحریفی در کتاب آسمانی رخ داده باشد.
1. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، نزاهت قرآن از تحریف، ص 42 ـ 44؛ در كتاب البیان فی تفسیر القرآن دلیل دیگری ذكر شده كه در برخی از منابع علوم قرآن به عنوان دلیل عقلی از آن یاد شده است (ر.ک: محمد فاضل لنکرانی، مدخل التفسیر، ص 225 ـ 229)، ولی تكیهگاه اصلی آن، شواهد تاریخی است (ر.ك: سیدابوالقاسم موسوی خویی، همان، ص 215 ـ 220).
1. اعتبار قرآن موجود و درستی استناد به آن و اعتبار روایات، بهویژه در مقام تعارض با یكدیگر، وابسته به اثبات تحریفناپذیری قرآن است.
2. تحریف در لغت به معنای مایل و منحرف كردن و دگرگون ساختن است و تحریف سخن به معنای ایجاد نوعی دگرگونی و انحراف در آن است.
3. برداشت انحرافی و تفسیر و توجیه سخن برخلاف مقصود گوینده، تحریف معنوی است و به یقین در مورد قرآن رخ داده است.
4. قرآن نازل شده بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نه مفقود شده و نه چیزی بر آن افزوده شده است و در تغییر اعراب كلمات و كاستی در برخی آیات و كلمات و حروف قرآن كریم اختلاف نظر وجود دارد، ولی دلایل و شواهد متعدد تاریخی روایی و قرآنی آن را نفی میکند.
5. آیات مختلفی از قرآن دال بر سلامت آن از تحریف است. از آن جمله آیات تحدی است كه بر ناتوانی همانندآوری یك سوره قرآن از سوی بشر دلالت دارد. آیات تحدی تحریف به زیاده را نفی میكند، ولی نسبت به تحریف به كاسته شدن كمتر از یك سوره، و تحریف به صورت حذف یك سوره، ساکت است؛ زیرا در این صورت مفاد آیات تحدی مبنی بر ناتوانی بشر در همانندآوری سور موجود، درست است.
6. آیات بیانگر اوصاف قرآن، مانند فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، عدم اشتمال بر مطالب نادرست و غیر آن، نیز بر عدم تحریف آن دلالت دارد، زیرا با فرض وقوع تحریف، قرآن كریم فاقد این اوصاف خواهد بود؛ در حالی كه بررسیها نشان میدهد این اوصاف بر همه آیات قرآن كریم صادق است. این دلیل، تحریف قرآن در آینده را نفی میکند.
7. روایات فراوانی از جمله روایت ثقلین و روایات بیانگر معیار بودن قرآن در ارزیابی آرا و اهواء و نیز روایات متعارض، دلیل سلامت قرآن از تحریف است.
8. شواهد تاریخی عدم تحریف قرآن عبارتاند از: حافظه شگفتانگیز عرب، تقدس قرآن نزد مسلمانان و انس فراوان آنان با قرآن، سفارش پیامبر در باب قرائت و كتابت و جمع قرآن، مطرح نشدن تحریف قرآن در زمره انتقادات بر زمامداران صدر اسلام.
9. برخی با استدلال به خاتمیت دین و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و نزول قرآن برای هدایت بشر، معتقدند
كه تحریف قرآن موجب گمراهی بشر برای همیشه خواهد بود، بدون آنكه تقصیری متوجه آنان باشد و این با حكمت خدای تعالی ناسازگار و نقض غرض خواهد بود. اما میتوان گفت كه هر نوع تحریفی مستلزم گمراهی نبوده و تنها راه جلوگیری از گمراهی مردم نیز حفظ كامل قرآن با فرستادن پیامبر جدید نیست.
1. اهمیت موضوع سلامت قرآن از تحریف را توضیح دهید.
2. تحریف را تعریف كرده و انواع آن را بنویسید.
3. كدام یك از انواع تحریف در قرآن رخ داده است؟
4. شواهد تاریخی عدم تحریف قرآن را بیان كنید.
5. دلیل عقلی عدم تحریف قرآن را توضیح داده و نقد کنید.
6. چگونگی دلالت آیات تحدی بر نفی تحریف را بنویسید.
7. آیا میتوان با استناد به آیات بیانگر اوصاف قرآن بر تحریفناپذیری آن استدلال كرد؟ چگونه؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه مصونیت قرآن از تحریف، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 315ـ349.
2. ــــــــــــــــــ ، نزاهت قرآن از تحریف، قم: مرکز نشر اسراء، 1378 شمسی.
3. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 485 ـ 586.
4. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، قم: جماعة المدرسین، 1413 ق.
5. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی التفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 197 ـ 235.
6. فاضل لنكرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق، ص 183 ـ 296.
7. عسكری، سیدمرتضی، القرآن وروایات المدرستین، بیروت: شركة التوحید، 1417 ق، ج 2، ص 9 ـ 34.
8. عاملی، سیدجعفر مرتضی، حقائق هامّة حول القرآن الكریم، قم: انتشارات اسلامی، 1410 ق.
9. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، [بیتا]، ج 12، ص 104ـ133.
10. محمدی، فتحالله، سلامة القرآن من التحریف، تهران: مشعر، 1382.
آبات بیانگر دلیل نقلی تحریفناپذیری قرآن
آبه حفظ
آبه عزت
دو استدلال ناتمام
جمع و قرائت قرآن از سوی خدا
تهدید پیامبر به مجازات
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. آیات بیانگر مصونیت قرآن را بیان و تفسیر كند؛
2. شبهههای مطرح شده در ذیل آیات بیانگر مصونیت قرآن را بیان و نقد كند؛
3. استدلالهای ناتمام به برخی آیات را بیان و نقد كند.
شخصی از امام صادق(علیه السلام) پرسید ای فرزند رسول خدا نظر شما درباره قرآن (موجود در میان مردم) چیست؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود: ... این قرآن همان كتاب شكستناپذیری است كه باطل به هیچ وجه و از هیچ سو به آن رو نمیآورد و فرو فرستادهای (بس بزرگ) از سوی خداوند فرزانه و ستوده است.
(شیخ صدوق، الامالی، ص 639، مجلس 81، روایت 11)
در درس گذشته سالم بودن قرآن از تحریفِ به زیاده را در پرتو آیات تحدی اثبات کردیم و نیز یادآور شدیم که عدم تحریف به زیاده از مسلّمات تاریخ قرآن است. در ادامه، آیات دیگری را که دال بر عدم تحریف قرآناند بررسی میکنیم. از جمله این آیات که به عنوان دلیل نقلی بر عدم تحریف به آن استناد شده، آیه حفظ و آیه عزت است که در این درس به آن دو خواهیم پرداخت.
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ حجر:9؛ «ما خود، ذكر (قرآن) را فرو فرستاده، خود نگهبانان آن هستیم».
این آیه از دو جمله تشكیل شده است: جمله اول، یعنی إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ، از نزول قرآن از سوی خدا با دو تأكید «انّ و نحن» و به كار گرفتن ضمیر جمع «نا و نحن» به صورت قطعی و مسلّم خبر میدهد. استفاده از چندین تأكید و ضمیر جمع دلالت بر
عظمت كار و رد تردید كسانی دارد، که ادعا میکردند قرآن کلام خدا نیست؛ زیرا آیات قبل از آن،(1) اشاره به این نکته دارد كه مخالفان اسلام، در نزول قرآن از سوی خدا تردید داشته و آن را انكار میكرده و نیروهای غیر الهی را در این زمینه مؤثر میدانستهاند. خداوند با این تأكیدها و ضمایر جمع، هم عظمت قرآن و نزول آن را تأیید و هم دخالت هر نیروی دیگری را نفی و بر مصونیت قرآن در حین نزول و انتساب آن صرفاً به خداوند تأكید میكند.
در جمله دوم از آیه، یعنی وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ، نیز با ادات تأكید «انّ» و «لام تأكید» و وصف جمع، از نگهبانی و حفظ قطعی و مسلّم قرآن پس از نزول سخن میگوید و با بیان مطلب در قالب جمله اسمیه همیشگی بودن حفظ قرآن را تأکید میکند. نحوه بیان این جمله نیز رفع تردید و نیز عظیم بودن موضوع را میرساند و چون مصونیت قرآن پس از نزول را بهطور مطلق بیان كرده، شامل حفظ قرآن از هرگونه تحریف اعم از زیاده و نقیصه میشود.
توضیح آنکه: آیه شریفه با بهکارگیری صیغه اسم فاعل (حافظون) میگوید ما حفظکننده قرآن هستیم. بدون شک منظور از حفظ این است که این کتاب آن گونه که به ما انتساب دارد، باید به مردم برسد و اگر بخواهد با غیر خود اختلاط پیدا کند، به نحوی که معلوم نباشد کدامش کلام خداست و کدامش کلام خدا نیست، اینجا دیگر حفظ صدق نخواهد کرد، یا اگر چیزی از آن کم شده باشد، باز هم حفظ صدق نخواهد کرد؛ زیرا آن قسمتی که نقص پیدا کرده، خدا از بیان آن غرضی داشته که با وجود آن کلام و رسیدنش به دست مردم، حجت تمام میشد و بدون آن، غرض الهی تأمین نشده و حجت تمام نیست. پس این آیه دلالت دارد بر اینکه قرآن هم از جهت زیاده و هم نقیصه محفوظ از تحریف است.
از سوی دیگر هرچند که آیه شریفه، حفظ قرآن در همه ابعاد را تضمین کرده است،
1. وََقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ * لَّوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ * مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا كَانُواْ إِذًا مُّنظَرِینَ (حجر:6 ـ 8).
ولی هیچ نوع حفظی مهمتر از حفظ از تحریف نیست. تحریف یك کتاب، بهطور طبیعی، هم اتفاق میافتد و هم انگیزههای فراوانی برای آن وجود دارد، بهویژه اگر کتابی مانند قرآن، هدایتگر، دارای جاذبه و دافعهای قوی، فراگیرنده تمام شئون زندگی و روی سخنش با همه اقوام و ملل باشد.
افزون بر این، ظاهر آیه دال بر حفظ قرآن مجید، به عنوان سخن و پیام الهی است، وتفاوتی بین آیات قرآن در این جهت نیست. بنابراین، حفظ كل آیات قرآن مد نظر است و اختصاص دادن آن به مجموعهای خاص از آیات، مانند آیات نازل شده تا زمان نزول آیه مورد بررسی (حجر:9)(1) خلاف ظاهر آیه شریفه است و هیچ دلیلی بر آن نیست. چنانكه مقصود از حفظ، همان نگهبانی و مصون داشتن قرآن است و حمل آن بر علم و آگاهی خدا نسبت به قرآن(2) برخلاف ظاهر آیه است؛ زیرا هیچیك از لغتشناسان، حفظ را به معنای علم ندانستهاند و اراده این معنا از این واژه، بدون مصحح و دلیل است،(3) و نیز ظاهر آیه، حفظ قرآن از هر جهت است و اختصاص دادن حفظ قرآن به حفظ آن از مغلوب واقع شدنِ محتوای آن در برابر شبهات مخالفان یا منسوخ شدن یا امكان همانندآوری آن، ادعایی بیش نیست(4) و نمیتوان مفاد آیه را منحصر در آن دانست.
اما یک سؤال، آیا معنای حفظ قرآن این است که ترتیب سورهها و آیات نیز محفوظ میماند؟ به عبارت دیگر آیا آیه حفظ شامل نفی تغییر در ترتیب آیات و سور و جابهجا شدن آنها نیز میشود یا خیر؟
1. ر.ك: میرزاحسین نوری طبرسی، فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب، ص 370.
2. ر.ك: میرزا ابوالقاسم قمی، قوانین الاصول، ص 405.
3. برای بهكار بردن یك واژه در معنای مجازی، به دو چیز نیاز داریم: نخست آنكه بهكار رفتن آن واژه در آن معنای مجازی در آن زمان متداول باشد؛ زیرا هر واژهای را نمیتوان در هر معنایی مجازاً به كار برد؛ دوم آنكه قرینهای در كلام باشد كه دلیل بهكار بردن آن واژه در آن معنای مجازی از سوی گوینده سخن باشد. بهكار رفتن واژه حفظ در معنای علم در زمان نزول قرآن نه متداول بوده است و نه قرینهای در كلام وجود دارد كه نشان اراده این معنا از این واژه در قرآن مجید باشد.
4. ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب، ص 369.
اگر جابهجایی و تقدیم و تأخیر سورههای قرآن (اعم از سوره به معنای لغوی یا اصطلاحی) مراد باشد، چنانچه هر کدام کلام تام و علیحدهای باشند و فهم یکی بر دیگری توقف نداشته باشد و جابهجایی تأثیری در نظم آنها نداشته باشد، آیه ذکر این مسئله را نفی نمیکند؛ زیرا این فرازها و سورهها کلامهای مستقلی هستند و نظم خاصی بین آنها برقرار نیست که در فهم معنای آنها دخیل باشد؛ لذا نمیتوان به عدم تغییر ترتیب سورهها بر اساس آیه ذکر ملتزم شد؛ یعنی این نحوه تغییر با حفظ قرآن قابل جمع است. این مطلب را حتی در آیات خاصی مثل آیه تطهیر و آیه اکمال هم میتوان گفت به این معنا که غرضی که خداوند از نزول آیات قرآن داشته با تمام خصوصیات محفوظ است و این نحوه تقدیم و تأخیر آسیبی به آن غرض نمیزند؛ بنابراین لازم نیست که ملتزم شویم ترتیب سورهها به همین شکل بوده است. البته اگر در موارد خاصی دلیل و قرینه داشتیم که ترتیب همین گونه بوده، گردن مینهیم، ولی با آیه ذکر نمیتوان ادعای حفظ در ترتیب سورهها کرد. ولی اگر جابهجایی در حد بههم خوردن نظم آیات باشد به نحوی که با از بین رفتن آن نظم در فهم مقصود الهی و غرض خداوند خلل و خدشه ایجاد شود، این نحوه تغییر را آیه ذکر نفی میکند.
اكنون به بررسی دو شبهه كه در مورد دلالت این آیه بر عدم تحریف مطرح شده است، میپردازیم.
برخی گفتهاند این آیه بر تحریفناپذیری قرآن دلالت ندارد و مقصود از ذکر در آن، پیامبر اسلام است، همان گونه که در بسیاری از آیات دیگر قرآن هم، واژه ذكر بر پیامبر اطلاق شده است؛ مانند: فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الأَْلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْكُمْ ذِكْراً * رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْكُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّنات؛ طلاق:9،10؛ «ای خردمندانی كه ایمان آوردهاید! از
خدا پروا كنید. به راستی كه خداوند به سوی شما یادآوری فرستاد؛ فرستادهای كه آیات روشنگر الهی را بر شما تلاوت میكند».
بر این اساس، مفاد این آیه مانند آیة: وَ اللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ؛ مائده:67؛ «و خدا تو را از گزند مردم مصون خواهد داشت»، ضمانت حفظ پیامبر(صلى الله علیه وآله)از آسیب دشمنان اسلام است، یا دستكم احتمال آنهست كه مقصود از ذكر در آیه 9 حجر پیامبر باشد، و در این صورت واژه ذكر واژهای متشابه میشود، زیرا قرینهای بر اراده مصداق خاصی از آن وجود ندارد و استدلال به آن برای عدم تحریف قرآن نادرست است.(1)
بررسی موارد كاربرد واژه «ذكر» در قرآن به خوبی نشان میدهد كه در هیچ آیهای نمیتوان مقصود از «ذكر» را قطعاً پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دانست. فقط در برخی آیات كه روشنترین آنها آیه 9 طلاق است، احتمال دارد كه مقصود، پیامبر اسلام باشد؛ پس این ادعا كه در بسیاری از آیات، واژه ذكر بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اطلاق شده، مدعایی بیدلیل است و در قرآن هیچ شاهدی بر اینكه مقصود از ذكر در آیه مورد بحث پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، در دست نیست.(2)
از سوی دیگر، در آیات فراوانی واژه ذكر با صراحت بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: وَأَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛ نحل:44؛ «و ما ذكر را به سوی تو
1. ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان.
2. در اینكه مقصود از ذكر در آیه 9 طلاق چیست، چهار احتمال وجود دارد: الف) قرآن؛ ب) فرشته وحی؛ ج) معنای مصدری (یادآوری کردن)؛ د) پیامبر اسلام. دو احتمال نخست با تعبیر انزلنا كه در آیه به كار رفته، تناسب بیشتری دارد و دیدگاه اول، مورد پذیرش جمعی از مفسران، مانند سدّی، ابن عطیه، ابوحیان اندلسی، ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، احمد مصطفی مراغی و وهبة الزحیلی است (ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی؛ ابوحیان اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر؛ ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن؛ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، همان؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی و وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج ذیل آیه نهم از سوره طلاق).
فرو فرستادیم تا آنچه را به سوی مردم نازل شده، برایشان روشنسازی». در این صورت واژه ذكر، آن گونه كه در این شبهه ادعا شده، متشابه و مشترك بین دو مصداق نیست.
افزون بر آن، با توجه به این نكته كه در آیه 6 سوره حجر(1) واژه ذكر صریحاً بر قرآن اطلاق شده است، مقصود از ذكر در آیه نهم نیز قرآن میباشد؛ زیرا آیه نهم پاسخ نسبت ناروای مطرح شده در آیه ششم است و الف و لام «الذکر» در آیه نهم عهد ذکری است، پس سیاق این آیات هم نافی شبهه یاد شده است.
اگر مقصود از حفظ قرآن در این آیه (وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)، حفظ همه نسخههای نوشته شده قرآن باشد، برخلاف واقعیت خارجی است؛ زیرا در طول تاریخ اسلام بسیاری از نسخههای قرآن عمداً از سوی دشمنان اسلام یا به اشتباه از سوی نویسندگان و ناشران، تحریف شده است؛ و اگر مقصود، حفظ برخی از نسخهها هرچند یك نسخه آن باشد، میتوان با پذیرش تحریف قرآن موجود در میان مسلمانان، معتقد به حفظ نسخه موجود نزد امام زمان(علیه السلام) شد و مفاد آیه را ناظر به آن دانست.(2)
هدف نزول قرآن،(3) نحوه بیان آیه ذکر و پاسخ بودن آن برای نسبت ناروای مطرح شده
1. وَقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ «و گفتند ای کسی که ذکر بر تو نازل شده است به راستی تو مجنون هستی».
2. ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان، ص 369، 370.
3. هدف قرآن در یك جمله، هدایت انسانها به معارف و دستورالعملهایی است كه در این كتاب آمده است تا با اعتقاد و عمل به آن، به سعادت نهایی دست یابند و این هدف با تحریف قرآن میسّر نیست. در بیان آیه از تأكیدها و ضمیرهای جمع، مكرر استفاده شده كه نشان عظمت و اهمیت موضوع است و حفظ قرآن محرّف یا حفظ یك نسخه در نزد امام معصوم(علیه السلام) دارای این همه عظمت و اهمیت نیست. پاسخ بودن آیه نهم برای آیه ششم این سوره نیز در صورتی تناسب لازم یا كامل را خواهد داشت كه آیه درصدد بیان حفظ كامل قرآن از هرگونه تحریف باشد. برای توضیح نكته اخیر، ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 101.
در آیه ششم اقتضا دارد كه قرآن نازل شده بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گونه ای در میان مسلمانان محفوظ و مصون بماند كه مسلمانان بتوانند به آن دست یابند تا زمینه فهم، اعتقاد و عمل به آنچه خداوند برای هدایتشان نازل كرده، فراهم آید.چنین مصونیتی به هیچ وجه وابسته به آن نیست كه برخی یا همه نسخههای قرآن در پاره ای از آیات دستخوش تحریف نشود؛ زیرا امكان دارد كه با تحریف همه نسخهها در یك مقطع زمانی، مسلمانان از تحریف آن نسخهها و اینكه قرآن واقعی چیز دیگری است، آگاه باشند و به عنوان مثال از طریق قرآنپژوهان، قاریان و حافظان قرآن، به قرآن واقعی دسترسی داشته باشند. این نكته نیز روشن است كه این نحوه از مصونیت، با حفظ یك نسخه در نزد امام معصوم(علیه السلام) بهویژه در زمان غیبت به دست نمیآید.
آیه دیگری كه برای اثبات عدم تحریف قرآن به آن استناد شده، آیه عزت است:
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ * لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیم حَمِید؛ فصلت:41، 42؛ «به راستی كسانی كه چون ذكر (قرآن) برایشان آمد به آن كافر شدند... و به راستی كه قرآن كتابی شكستناپذیر است. باطل به هیچ وجه و از هیچسو به آن رو نمیآورد. فرو فرستادهای از سوی خداوند فرزانه و ستوده است».
تردیدی نیست كه مقصود از ذكر و كتاب در این دو آیه، قرآن مجید است كه به سه وصف «عزیز»، «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» و «تَنزِیلٌ مِّنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ» وصف شده است.(1) دو وصف اول، هر یك، دلالت بر عدم تحریف قرآن و صفت سوم به منشأ و راز این تحریفناپذیری اشاره دارد.
1. در كتابهای تفسیر، در مورد ارتباط جمله «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِیزٌ» با جمله پیش از آن و نیز خبر «انّ» در جمله إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا، بحثهایی صورت گرفته است كه چون در استفاده عدم تحریف از آیات شریف تأثیری ندارد، به آن پرداخته نشد. برای اطلاع از آن مطالب، ر.ك: شهابالدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج 13، ص 196، ذیل آیات یاد شده.
«عزیز» از مادّه عزت و واژه عزت از ارض عزاز (زمین سخت) گرفته شده است؛ از این رو «عزیز» به معنای شكستناپذیر و نفوذناپذیر است.(1)
«باطل» به معنای تباهشونده و تباهكننده است و به هر چیزی كه خود به تباهی میانجامد یا امر دیگری را به تباهی میكشاند، اطلاق میشود؛ از این رو چیزهای فاسدشونده و مطالب نادرست و امور بیثبات را باطل مینامند.(2)
«مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» در آیه، یا به معنای پیشرو و پشتسر از نظر زمانی است و مقصود هنگام نزول آیات و پس از نزول آن است، یا رویهمرفته به معنای به هیچ وجه و از هیچ جهت است و دلالت بر نفی كامل دارد.(3)
اکنون با توجه به نکات یاد شده میگوییم صفت عزیز به تنهایی بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارد؛ زیرا تحریف، نوعی شكستپذیری و نفوذپذیری است كه با «عزیز بودن» قرآن سازگاری ندارد.
از صفت دوم (لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ) نیز به خودی خود، عدم تحریف قرآن به خوبی استفاده میشود؛ زیرا با توجه به اعجاز و حق بودن قرآن، هرگونه تغییری كه اعجاز و معارف آن را دگرگون سازد، مصداق باطل (تباهشونده و تباهكننده) است كه راه یافتن آن به قرآن در این جمله بهطور كلی در هر زمان و از هر جهت، منتفی دانسته شده است؛ همچنین این صفت، هرگونه حذفِ آیات قرآن نازل شده را از قرآن موجود نفی
1. واژه عزیز، مصادیق مختلفی دارد كه گاه از آنها به عنوان معانی مختلف آن یاد میشود؛ به عنوان مثال: بر حاكمان مقتدر به لحاظ شكستناپذیری آنان و بر اشیای كمیاب به جهت دشواری دستیابی به آنها و به حوادث ناگوار، به دلیل تمایل شدید انسان به نپذیرفتن آن، عزیز اطلاق میشود كه در همه، نوعی نفوذناپذیری لحاظ شده است.
2. باطل یا اسم فاعل از «بطل» و به معنای تباهشونده یا تباهكننده است؛ زیرا هرچند «بطل» فعل لازم و به معنای باطل شدن است، ولی در موارد استثنایی، اسم فاعل فعل لازم، به معنای متعدی میآید؛ مانند وارس كه به معنای مورس، یعنی برگ درآورنده است. احتمال دیگر آن است كه باطل، مصدر باشد؛ مانند عافیت و به معنای اسم فاعل لازم یا متعدی به كار رفته باشد.
3. تركیب «من بین یدیه و من خلفه» دو گونه معنا میشود: الف) من بین یدیه به معنای پیش رویش، و من خلفه به معنای پشت سرش؛ ب) من بین یدیه و من خلفه روی هم رفته در جمله مثبت به معنای «كاملاً و از هر جهت» و در جمله منفی به معنای «به هیچ وجه و از هیچ جهت». در معنای اول گفته شده كه این دو جهت، كنایه از جهات ششگانه است.
میكند؛ زیرا اگر خداوند اراده كرده كه آن معارف در اختیار بشر قرار گیرد، حذف شدن آن آیات، مصداق بارز روی آوردن باطل به قرآن نازل شده به شمار میآید.
چنان كه قبلاً اشاره شد، جمله پایانی این آیه، یادآور این نكته است كه قرآن، به این دلیل قابل تحریف و شكست پذیر نیست كه فرودآمده از سوی خداوند فرزانه و ستودهای است كه كارهایش دارای هدف معقول و متناسب است و خود همه كمالها را دارد.
مقایسه آیه عزت با آیه حفظ، تفاوت نحوه بیان و مفاد دو آیه را با یكدیگر آشکار میکند. در آیه حفظ سخن از نگهبانی خداوند از قرآن به میان آمده بود، ولی در این آیه، نفوذناپذیری خود قرآن مطرح شده است و مفاد این دو آیه آن میشود كه سلامت قرآن، هم از درون (به لحاظ نفوذناپذیری) و هم از برون (به دلیل نگهبانی خداوند) تأمین شده است. نگهبانی خداوند از قرآن روشن است، ولی نفوذناپذیری كتاب نیاز به اندكی توضیح دارد. چرا قرآن نفوذناپذیر است و كدام ویژگی قرآن آن را از نفوذ آسیبرسانان مصون نگه میدارد؟
با توجه به آنچه در اولین دلیل قرآنی عدم تحریف (آیات تحدی) گذشت، روشن میشود كه آن ویژگی، اعجاز قرآن است. اعجاز قرآن، راز نفوذناپذیری و راه نیافتن باطل به آن است. اعجاز قرآن، به كاربرد حروف خاص، كلمات ویژه، و جملات كوتاه (فعل و فاعل، مبتدا و خبر، حال و ذوالحال و امثال آن) وابسته نیست؛ زیرا امور یاد شده در زبان عرب و دستكم در اشعار فصیحان عرب قبل و بعد از نزول قرآن، فراوان یافت میشود. اعجاز قرآن در «محتوای غنی و معارف هماهنگ و سراسر حق آن» و «در نظم خاصی است كه بر مجموعه آیات و جملات یك سوره و مفاد آنها حاكم است»؛ چنانكه برجستگی یك غزل برجسته یا یك نثر ادبی ممتاز، متّكی به مفردات و تركیبهای آن نیست، بلكه از نظم خاصی كه بر مجموعه آنها حاكم است سرچشمه میگیرد. اگر نظم و محتوای ویژه قرآن فوق توان بشر است، هرگونه دستكاری بشر
در این آیات كه به آن محتوا و نظم آسیب رساند، قرآن را فروتر از حد اعجاز و در نتیجه، قابل همانندآوری خواهد کرد؛ ولی بررسی قرآن نشان میدهد كه قرآن معجزه است و همانند آن را نمیتوان آورد؛ کما اینکه تاریخ قرآن هم حاکی از عجز و شکست معارضان و هماوردجویان در آوردن مثل یک سوره است. بنابراین، باور داشتن اعجاز قرآن، ملازم با اعتقاد به عدم تحریف آن است.(1)
در دلالت این دو آیه (41 و 42 فصلت) بر عدم تحریف قرآن، شبهاتی مطرح شده كه به بررسی مهمترین آنها میپردازیم:
در منابع روایی و كتاب های دانشمندان گذشته (اعم از كتب تفسیر و غیر تفسیر) با آنكه معانی مختلفی برای این آیه ذكر شده، ولی در هیچ یك از آنها سخن از تعمیم باطل به تغییر و تبدیل و تحریف قرآن، حتی به عنوان یك احتمال هم ذكر نشده است. بنابراین، استفاده عدم تحریف قرآن از این آیه، برخلاف روایات و فهم دانشمندان گذشته است و نمی توان به آن اعتماد كرد.(2) و منظور از بطلان، تناقض در احکام یا کذب در إخبارها و قصص آن است.
روایات درصدد بیان تمام مفاد آیه و منحصر ساختن آن در معنای خاصی نیستند و
1. جمله آخر آیه 42 فصلت (تَنزِیلٌ مِّنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ) میتواند اشاره به این نكته باشد كه چون قرآن، سخن خداوند است و خداوند آن را برای هدایت فرستاده، تحریف شدن آن نقض غرض و ناسازگار با حكیم بودن اوست و اگر از ابتدا قابل تحریف باشد، با توجه به جاودانگی قرآن و خاتمیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نشان نقص ذاتی آن است و با حمید بودن خداوند سازگاری ندارد.
2. ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان، ص 371 (ومع ورود التفسیر عنهم(علیهم السلام) کیف یمکن التعمیم فی الباطل ولم یحتمله احد من االمفسرین بالآراء وغیرهم قال الشیخ الطوسی فی التبیان قوله تعالی لا یأتیه...).
دانشمندان اسلامی نیز چنین انحصاری را در نظر نداشتهاند؛ در نتیجه، این استفاده نه برخلاف مقتضای روایات و نه مخالف با دیدگاه دانشمندان مسلمان است.
بهعلاوه، بیشتر روایاتی كه مشتمل بر این آیه هستند، هیچ گونه توضیحی دربارة مفاد آیه در آنها نیامده است، و روایات معدودی كه به تفسیر آیه پرداخته اند، از نظر سندی معتبر نیستند و نمی توان به آنها استناد كرد؛هرچند برخی از آنها اشعار به همین برداشت دارند.
این مدعا كه دانشمندان گذشته حتی به عنوان یك احتمال هم عدم تحریف قرآن را از آیه شریفه استفاده نكردهاند نیز خلاف واقع است. تعدادی از مفسران، عدم تحریف را به عنوان دیدگاه خود و برخی به عنوان یكی از دیدگاهها در تفسیر این آیه ذكر كردهاند. به عنوان مثال، میتوان از مفسرانی مانند طبرسی در مجمع البیان، آلوسی در روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بروسوی در روح البیان و فخر رازی در مفاتیح الغیب نام برد.(1) و حتی شیخ طوسی كه اشكالكننده با استناد به تفسیر ایشان مدعی شده كه استفاده عدم تحریف از آیه، برخلاف نظر دانشمندان گذشته است، نیز در دو قسمت از تفسیر تبیان این برداشت را ذكر كرده است.(2)
1. به عنوان مثال: در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه نهم از سوره حجر آمده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» ای القرآن، « وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» عن الزیادة والنقصان والتحریف والتغییر عن قتادة و ابن عباس؛ ومثله «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ»؛ یعنی قرآن را ما نازل كردیم و « إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» یعنی (آن را) از زیاده و نقصان و تحریف و تغییر حفظ میكنیم. این برداشت از قتاده و ابن عباس نقل شده است؛ و مانند آن است، آیه «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» (ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 5 ـ 6، ص 508).
در جلد نهم، ص 23 این تفسیر ذیل آیات 41 و 42 سوره فصلت، نیز استفاده عدم تحریف قرآن از دو وصف « عزیز» و «لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ» به عنوان یك دیدگاه ذكر شده و آیه نهم از سوره حجر مؤید آن دانسته شده است. برای اطلاع از دیدگاه دیگر مفسران یاد شده، به تفاسیر مذکور ذیل آیه نهم از سوره حجر و آیه چهل و یكم و دوم سوره فصلت مراجعه کنید.
2. در تفسیر تبیان ذیل آیه نهم از سوره حجر آمده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» یعنی القرآن فی قول الحسن والضحاك وغیرهما؛ و «إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» قال قتادة لحافظون من الزیادة والنقصان ومثله «لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ» ؛ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» یعنی قرآن را نازل كردیم، برحسب دیدگاه حسن و ضحاك و غیر ایشان؛ و «إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»، قتاده گفته است معنای آیه این است كه از زیاده و نقصان قرآن را حفظ میكنیم و مانند این آیه است آیه «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» (محمد بن الحسن طوسی، همان، ج 6، ص 320). در جلد نهم صفحه 131 این تفسیر نیز از واژه عزیز در آیه 41 سوره فصلت استفاده عدم تحریف شده است.
مقصود از عزیز بودن قرآن و راه نیافتن باطل به آن، مغلوب واقع نشدن، باطل نشدن محتوای آن و نسخ نشدن آن است، نه محفوظ ماندن عبارات و الفاظ آن. بنابراین آیه شریفه شامل تحریف لفظی مورد نظر نمیشود.
اولاً، نحوه بیان آیه مطلق و بدون هیچ قیدی است و اختصاص دادن آیه به این نوع خاص از مصونیت دلیل میخواهد؛ ثانیاً، چگونه ممكن است كه الفاظ و عبارات قرآن در آن سطح وسیع مد نظر مدعیان تحریف، دگرگون شود، ولی معارف آن به حقانیت خود باقی بماند، بهویژه اگر این دگرگونیها را در ارتباط با فصاحت و بلاغت قرآن در نظر بگیریم و نیز به این نكته توجه داشته باشیم كه گاه افزودن یا كاستن یك حرف، مطلب حق را به باطل و باطل را به حق مبدل میسازد.
حتی مدعیان تحریف نیز ادعای تغییراتی را دارند كه مطالب حقِ قرآن نازل شده را (به گمان ایشان) به مطالب نادرست مبدل كرده است؛ نه تغییراتی كه در عین تحقق تحریف، حقایق قرآن، بهطور كامل به حال خود باقی بماند و بتوان از طریق الفاظ قرآن به آن دست یافت.
این شبهه اختصاص به آیة عزت ندارد، بلكه در مورد آیه نهم سوره حجر و هر آیه دیگری كه برای عدم تحریف قرآن به آن استناد شود نیز جریان دارد. به این بیانكه استدلال به آیات قرآن برای عدم تحریف آن، استدلالی دوْری است؛ زیرا صحت استدلال به هر یک از این آیات، متوقف بر آن است كه قرآن و از جمله این آیه تحریف نشده باشد، و از سوی دیگر عدم تحریف قرآن، متوقف بر استدلال به این آیات است. به عبارت دیگر، ممكن است كسی بگوید: آیات مورد استناد برای عدم تحریف، خود
تحریف شده و قرآن واقعی نیست(1) یا احتمال میدهیم چنین باشد، بنابراین استدلال به آنها برای نفی تحریف سودمند نیست.
برخی از دانشمندان شیعی و سنی در برابر شبهه تسلیم شده، و آن را سؤالی بیجواب دانستهاند.(2) بهنظر میرسد این شبهه به سه صورت میتواند مطرح شود:
الف) چون در مورد قرآن، همانند هر متن تاریخی دیگر، احتمال تحریف وجود دارد و سابقه نسبتاً طولانی آن به ضمیمه دشمنان فراوانش این احتمال را تقویت میكند، استدلال به آیات قرآن برای نفی تحریف آن سودمند نیست، هرچند یقین به تحریف آن نداشته باشیم؛ زیرا به هر آیهای كه استدلال شود، احتمال تحریف شدن و غیر معتبر بودن آن وجود دارد.
بررسی: باید دانست كه چنین شبهه ای اختصاص به استدلال بر عدم تحریف قرآن از طریق آیات آن ندارد و اگر چنین شبهه ای را بپذیریم، هرگونه استدلال به هر آیه ای و برای هر موضوعی مورد سؤال قرار میگیرد و قرآن بهطور كلی از صحنه اندیشه و استدلال خارج میشود، بلكه روایات و حتی متون تاریخی نیز دچار چنین وضعیتی میشوند.
1. ر.ك: فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج 19، ص 124.
2. از جمله كسانی كه در برابر این شبهه تسلیم شدهاند، فخرالدین محمد بن عمر رازی، در مفاتیح الغیب، ج 19، ص 124 است. سیدابوالقاسم موسوی خویی(رحمه الله) نیز در البیان، ص 209 پس از طرح این شبهه مینویسد: این شبهه بر كسی كه برای عترت، اعتباری قایل نیست وارد است، ولی بر كسی كه عترت را همتراز قرآن میداند و پیروی از آنان را لازم میداند، وارد نیست؛ زیرا استدلال امامان معصومین(علیهم السلام) به قرآن و تأیید اصحاب خویش بر استناد و استفاده از قرآن، حكایت از اعتبار قرآن موجود (هرچند تحریف شده باشد) دارد.
این گونه پاسخ دادن به این شبهه، پاسخ جدلی است و شبهه دوْری بودن استدلال به آیات برای نفی تحریف را بهطور کامل و برای همگان حل نمیکند و ثانیاً اعتبار قرآن را به تأیید روایات وابسته میسازد؛ در صورتی كه اعتبار روایات وابسته به قرآن است و اگر صحت و اعتبار قرآن این گونه مورد سؤال قرار گیرد، راهی برای اثبات اعتبار روایات وجود ندارد، مگر آنکه تحریف را منحصر به این آیات بدانیم و دستکم آیات اعتباربخشنده به روایات را شامل نشود. برای توضیح بیشتر در زمینه وابسته بودن اعتبار روایات به قرآن، (ر.ك: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 111، 112).
اما این شبهه بیاساس است؛ زیرا صرف احتمال تحریف، هیچ متنی را از اعتبار نمیاندازد و نهایت چیزی كه صرف احتمال تحریف اقتضا دارد، ضرورت بررسی تحریف یا عدم تحریف آن متن است و چنانچه شواهد و شرایط خارجی اقتضا میكرد كه بهطور طبیعی این متن دستخوش تحریف نشود، اگر دلیلی بر تحریف به دست نیاید، اعتبار متن تثبیت میشود و در استدلال به آن هیچ خللی رخ نمیدهد و در مورد قرآن و موضوع تحریف، مسئله اینچنین است.
ب) چون ما به تحریف آیات معیّن و مشخصی از قرآن قطع داریم، این علم قطعی سبب میشود كه در واقعی و غیر محرّفبودن هر آیهای از جمله آیات مورد استدلال تردید روا داریم و استدلال به آنها نتیجه بخش نباشد.
در پاسخ این بیان باید گفت: اگر آیاتی كه ادعای تحریف قطعی آنها شده در برگیرنده آیات مورد استدلال در بحث عدم تحریف نباشند، این تصویر از شبهه به صورت پیشین بازمیگردد و فقط به منشأ دیگری برای احتمال تحریف در آن اشاره شده است؛ در نتیجه پاسخ این تصویر، همان پاسخ صورت اول است؛ ولی اگر مقصود آن باشد كه آیات تحریف شده، همان آیات مورد استناد در بحث عدم تحریف است یا شامل آنها هم میشود، پاسخ آن است كه این سخن ادعایی بیش نیست و تاكنون هیچ دلیلی بر تحریف آیات یاد شده ارائه نشده است؛ حتی آن دسته از مدعیان تحریف قرآن كه درصدد گردآوری و استقصای آیات تحریف شده (به گمان خویش) برآمدهاند، این آیات را از آیات تحریف شده به شمار نیاورده اند.(1)
ج) از آنجا كه اجمالاً میدانیم برخی از آیات قرآن تحریف شده و موارد آن را دقیقاً نمیدانیم، در مورد هر آیهای احتمال میدهیم كه این آیه از آن آیات تحریف شده باشد و در نتیجه استدلال به آن عقیم است.
چنانكه قبلاً یادآور شدیم، اعجاز قرآن اقتضا دارد كه همانند هیچیك از سورههای آن را نتوانند بیاورند. این موضوع میتواند برای دفع این شبهه كارساز باشد؛ زیرا
1. ر. ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان، دلیل دوازدهم.
میتوان آیات مورد استدلال را با مجموعه آیات قبل و بعد آن كه مرتبط با آن هستند و یك سوره را تشكیل میدهند، در نظر گرفت و بررسی كرد كه آیا همانند آن را تاكنون آوردهاند یا میتوانند بیاورند؟ اگر نتیجه منفی بود، چنانكه بررسی تاریخ اسلام و قرآن نشان میدهد كه تاكنون چنین بوده و هماكنون نیز چنین است، پس معلوم میشود كه این آیات تحریف نشده است و از قرآن منزّل است؛ زیرا اگر تحریف شده بود، نظم و محتوای خاص قرآن نازل شده از سوی خدا به هم خورده بود و باید همانند آن را بتوان آورد.(1) علاوه بر آن، اگر مقصود از تحریف افزایش این آیه یا بخشی از آن باشد، این ادعا برخلاف مسلّمات تاریخی، اجماع مسلمانان و تواتر قرآن است.
افزون بر آیاتی كه به آنها برای نفی تحریف قرآن استدلال شد، دو دسته دیگر از آیات وجود دارد كه استدلال به آنها برای اثبات عدم تحریف قرآن متقن به نظر نمیرسد. در اینجا به بررسی كوتاهی از آن دو دسته آیات بسنده میكنیم:
در آیات 16 و 17 سوره قیامت آمده است: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ «زبانت را به (تلاوت آیات) قرآن حركت مده تا در خواندن آن شتاب كنی. به راستی كه گردآوری و خواندن آن بر عهده ماست».
برخی گفتهاند: مقصود از واژه «جَمعه» در این آیه، گردآوری و جمع قرآن پس از
1. برخی این شبهه را با اجماع بر عدم زیاده در قرآن پاسخ دادهاند كه افزون بر عدم كارآیی اجماع در این گونه مسائل (بر فرض پذیرش اجماع به عنوان یك دلیل مستقل) فقط افزوده شدن این آیات را نفی میكند، ولی تغییر در آنها و جابهجایی و تعویض كلمات یا حروف را نفی نمیكند.
برخی دیگر با تأیید روایات نسبت به قرآن موجود نتیجه گرفتهاند كه استدلال به این آیات درست است، ولی این پاسخ نیز عدم تحریف قرآن را نتیجه نمیدهد، بلكه حجیت و اعتبار قرآن موجود از راه تعبد و دلیل نقلی را نتیجه میدهد.
نزول است و خداوند عهدهدار آن شده و خواست خداوند حتماً محقق میشود.(1) برای تأیید این برداشت، به تفسیر نقل شده از ابن عباس در مورد این آیه استناد شده است. در آن تفسیر آمده است: انّ المعنی انّ علینا جمعه وقرآنه علیك حتی تحفظه ویمكنك تلاوته فلا تخف فوت شیء منه؛ «معنای آیه شریفه آن است كه بر ماست قرآن را گرد آوریم و بر تو بخوانیم تا آن را حفظ كنی و تلاوت آن برایت میسر شود؛ پس از اینكه چیزی از قرآن از بین رود در بیم مباش».(2)
اما این استدلال از اتقان كافی برخوردار نیست و تفسیر ابن عباس هم نمی تواند مؤید این برداشت باشد. زیرا ظاهر آیه آن است كه این جمع هرچه باشد، مربوط به مرحله قبل از تلاوت بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. آیه اول، پیامبر را از شتاب در تلاوت آیات، پیش از آنكه فرشته وحی آن را به اتمام برساند، نهی میكند و اشاره به آن دارد كه پیامبر نگران فوت شدن بخشی از قرآن قبل از تلاوت است؛ چنانكه ظاهر تفسیر ابن عباس نیز همین است؛ زیرا در آن تفسیر هم، نتیجه و سرانجام جمع و قرائت قرآن بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن است كه زمینه حفظ آن برای ایشان فراهم و تلاوت آن بر مردم برایش میسّر شود؛ به همین دلیل در نقل های دیگری كه از ابن عباس در تفسیر این آیه رسیده میخوانیم: معناه انّ علینا جمعه فی صدرك؛ «معنای سخن خدا، آن است كه به عهده ماست كه قرآن را در سینه تو گردآوریم».(3)
خداوند متعال در آیاتی میفرماید: اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دروغ چیزی را به خدا نسبت دهد، مجازات خواهد شد. (احقاف:8، حاقه:43 ـ 47 و اسراء:73 ـ 75). ممكن است گفته شود: اگر پیامبر در صورت كم و زیاد كردن یا تغییر دادن معارف وحیانی، شدیداً مجازات میشود با آنكه در پیشگاه خداوند، دارای مقام و منزلت بالایی است، پس غیر
1. برخی نیز واژه « قرآنه» در آیه را به معنای گردآوری قرآن دانستهاند كه دیدگاهی ضعیف و نادرست است (ر.ك: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 9 ـ 10، ص 600).
2. همان، ج 9 ـ 10، ص 600، ذیل آیه 17 سوره قیامة.
3. ر.ك: محمد بن الحسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 196.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه هیچگاه به مرتبت پیامبر نمیرسد، اگر قرآن را تحریف كند، به مجازات شدید سزاوارتر است. بنابراین اگر كسی قرآن را تحریف كند، فوراً مجازات یا رسوا میشود و با مجازات یا رسوا شدن وی، مردم از نادرستی آنچه او به عنوان قرآن میخوانده یا مینوشته، آگاه میشوند؛ در نتیجه یا افراد منحرف اقدام به تحریف نمیكنند یا اقدام آنها بی نتیجه میماند.(1)
این استدلال نیز ناتمام است؛ زیرا مجازات پیامبر(صلى الله علیه وآله) در صورت تحریفكردن پیام خدا، برای آن است كه با معجزهای كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورده، همه او را پیامآور خدا و سخن او را سخن خدا میدانند؛ در نتیجه اگر پیام را تحریف كند، مردم آن پیام تحریف شده را پیام خدا میپندارند و از آن پیروی میكنند و گمراه میشوند و این امر، نقض غرض و مخالف با حكمت خداست؛ ولی افراد دیگر چون چنین زمینهای ندارند، مردم سخن آنان را بهطور كامل و بیچون و چرا قبول نمی كنند، بلكه بر اساس قواعد، آن را بررسی میكنند و اگر درست یافتند، میپذیرند و در صورت تحریفشدن قرآن از سوی چنین كسی مردم به مقایسه آنچه او خوانده یا نوشته است با سایر قرائتها و نسخهها میپردازند و به نادرستی و تحریف آن پی میبرند و بی اختیار گمراه نمیشوند. بلی اگر فرض شود كه در قرآن تحریفی رخ دهد كه تشخیص آن برای اهل فن نیز میسر نباشد و همگان آن را پیام خدا بدانند و در نتیجه گمراه شوند، برای واقع نشدن نقض غرض، خداوند از رخ دادن چنین تحریفی جلوگیری و آن را آشكار خواهد كرد و در اینصورت استدلال یاد شده به دلیل عقلی بر عدم تحریف بازمیگردد.
1. ر.ك: اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج 10، ص 151. قابل ذكر است كه لازمه گفتار كسانی كه فاعل «تقوّل» در آیه « وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ» (الحاقه:45) متقوّل دانستهاند، نیز آن است كه هر كس به دروغ به خدا گفتاری را نسبت دهد كه تحریف قرآن نیز یك مصداق آن است، خدا او را مجازات میكند (ر.ك: ابوحیان اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج 10، ص 265 ـ 267).
1. آیه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ از دلایل نقلی عدم تحریف است و از دو جمله تشكیل شده است كه در آن ادات تأكید «انّ»، «نحن» و «لام»، ضمیر جمع «نا» و «نحن» وجود دارد. در جمله اول هم عظمت قرآن و نزول آن را تأیید و هم دخالت هر نیروی دیگری را نفی كرده است و بر مصونیت قرآن به هنگام نزول و انتساب انحصاری آن به خدا تأكید میكند؛ در جمله دوم از نگهبانی و حفظ قطعی و مسلّم قرآن پس از نزول سخن میگوید.
2. مراد از ذكر، قرآن است و این ادعا كه در بسیاری از آیات، واژه ذكر بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اطلاق شده، بیدلیل است و هیچ شاهد قرآنی بر اینكه مقصود از ذكر در آیه مورد بحث پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، وجود ندارد، بلكه برعكس آیاتی داریم كه به صراحت، ذكر را بر قرآن اطلاق كرده است.
3. هدف نزول قرآن، حفظ قرآن در میان مسلمانان است تا به آن دسترسی داشته و زمینه فهم و اعتقاد و عمل به آنچه خداوند برای هدایتشان نازل كرده فراهم آید، و با حفظ قرآن در نزد امام معصوم(علیه السلام) چنین هدفی تأمین نخواهد شد.
4. آیه عزت نیز از دلایل نقلی عدم تحریف است. بیتردید مقصود از واژه های «ذكر» و «كتاب» در اینجا، قرآن كریم است كه به سه وصف «عزیز»، «لا یأتیه الباطل» و «تنزیل من حكیم حمید» وصف شده است. دو وصف نخست هر یك بر عدم تحریف دلالت دارد و وصف سوم به منشأ آن اشاره میكند.
5. بیان آیه عزت مطلق است و نمیتوان مقصود از آن را عدم تحریف محتوا و نسخ ناشدنی بودن آن دانست و نمی توان پذیرفت كه الفاظ قرآن تحریف شود، ولی محتوای آن به حقانیت خود باقی بماند!
6. شبهه دوْری بودن استدلال به آیات قرآن بر نفی تحریف بیاساس است؛ زیرا صرف احتمال تحریف، هیچ متنی را بیاعتبار نمیكند. نهایت آنكه باید تحریف یا عدم آن را بررسی كرد؛ و كسی از مدعیان تحریف این آیات را محرَّف ندانسته است.
7. بر اساس آیات تحدی و گواهی تاریخ، كسی تاكنون برای هیچ یک از سورههای قرآن و از جمله سوره ای كه این آیات در آن قرار دارند، همانندآوری نكرده است.
8. استدلال به آیات بیانگر جمع و قرائت قرآن از سوی خدا و آیات تهدید پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مجازات (در صورت استناد دروغینِ مطالبی به خداوند) از اثبات مصونیت قرآن از تحریف، ناتوان است.
1. دلالت آیه ذكر بر تحریفناپذیری قرآن را شرح دهید.
2. صفت عزیز چگونه بر سلامت قرآن از تحریف دلالت دارد؟
3. آیا با حفظ قرآن در نزد امام معصوم هدف از نزول آن تأمین میگردد؟
4. شبهه دوْری بودن استدلال به آیات قرآن بر نفی تحریف را بیان و نقادی كنید.
5. آیا میتوان پذیرفت كه الفاظ و عبارات قرآن دگرگون شود، ولی محتوای آن محفوظ بماند؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه سلامت قرآن از تحریف، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 315ـ349.
2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة؛ علوم القرآن عند المفسرین، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ج 1، ص 485ـ 586.
3. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، قم: جماعة المدرسین، 1413 ق.
4. فاضل لنكرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق، ص 183ـ 296.
5. عسكری، سیدمرتضی، القرآن وروایات المدرستین، بیروت: شركة التوحید، 1417 ق، ج 2، ص 9 ـ 34.
6. عاملی، سیدجعفر مرتضی، حقائق هامّة حول القرآن الكریم، قم: انتشارات اسلامی، 1410 ق.
7. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، [بیتا]، ج 12، ص 104ـ133.
نقد دلایل معتقدان به تحریف
مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین
وجود مصاحف متفاوت با قرآن موجود
روایات بیانگر تحریف
از دانشپژوه انتظار میرود پس از فراگیری این درس:
1. دلایل معتقدان به تحریف قرآن را دستهبندی كند؛
2. استدلال به آیات و روایات بیانگر مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین را بیان و نقد كند؛
3. استدلال به تفاوت مصحفها و تعدد قرائتها بر تحریف قرآن را نقد كند؛
4. استدلال به روایات بیانگر تحریف قرآن را بیان و نقد كند.
سخن از زیاد یا كم شدن آیات قرآن درخور قرآن نیست، زیرا زیاد شدن را همه نادرست میدانند و كم شدن نیز برخلاف باور مسلمانان است و همین با دیدگاه درست امامیه تناسب بیشتری دارد. سیدمرتضی آن را تأیید كرده و مفاد ظاهر روایات است جز اینكه روایات زیادی از شیعه و سنی در باب كاسته شدن آیات زیادی از قرآن و جابهجایی برخی از آنها نقل شده كه (همه) خبر واحدند. بنابراین نه دانشی به بار میآورند و نه مبنای كاری قرار میگیرند و بهتر است كه از (اعتماد به) آنها پرهیز شود.
(شیخ الطائفة، محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، ص3)
معتقدان به تحریف قرآن به برخی از آیات و روایات برای اثبات تحریف استدلال كردهاند كه به اختصار به ذكر و بررسی آنها میپردازیم.
در برخی از آیات و روایات به مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین اشاره شده است؛ مانند: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق؛ انشقاق:19؛ «حتماً شما بر حالتی پس از حالتی سوار میشوید». یا این روایت: كلّ ما كان فی الاُمم السّالفه یكون فی هذه الامة مثله؛(1) «هرچه
1. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، كمال الدین و تمام النعمة، ص 530 و 576.
در امتهای گذشته وجود داشته در این امت همانند آن تحقق خواهد یافت». ادعا شده است كه آیه و روایت پیشین و آیات و روایات مشابه آن، مانند آیات «سنت الهی»(1) دلالت دارند كه امت اسلام، همانند امتهای گذشته سیر خواهد كرد و جریاناتی كه در آن امتها رخ داده، در این امت نیز رخ میدهد و چون یكی از جریانهای مهم امتهای گذشته، تحریف كتابهای آسمانی آنهاست، پس كتاب آسمانی این امت نیز تحریف میشود.(2)
اگر از مناقشه در سند روایات یاد شده صرف نظر شود(3) و دلالت این آیات و روایات بر همانندی امت اسلام با امت های پیشین در همه امور پذیرفته شود،(4) مقتضای آن، صرفاً وقوع تحریف در قرآن در طول تاریخ پس از پیامبر اكرم است؛ ولی به هیچ وجه زمان تحقق تحریف را مشخص نمیكند، و چه بسا تا زمان تحقق آن، سالیان طولانی باقی مانده باشد؛ بنابراین هیچ دلالتی بر تحریف قرآن موجود ندارد. علاوه بر آن، همانندی در همه امور با امتهای گذشته، موارد نقض فراوانی دارد كه در آیات و روایات به آن تصریح شده است؛ مانند: گوسالهپرستی، شكافته شدن رود نیل و غرق شدن فرعون و لشكریانش، حکومت گسترده حضرت سلیمان، سرگردانی چهل ساله بنیاسرائیل در بیابان، مسخ شدن جمعی از بنیاسرائیل، جریان گاو بنی اسرائیل و
1. مقصود، مجموعه آیاتی است كه سرگذشت امتهای گذشته را ذكر كرده و میفرماید: این سنت خدا در امتهای گذشته است و سنت خدا تغییرناپذیر است.
2. میرزا حسین نوری طبرسی، فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب، ص 35.
3. بیشتر روایات مورد استناد از نظر سند بیاعتبارند و فقط چهار روایت نقل شده از كافی، قرب الاسناد، بصائرالدرجات و رجال كشی معتبر هستند. از این چهار روایت دو روایت اول ناظر به موارد خاص و دو روایت اخیر ناظر به مشابهت امت اسلام با بنیاسرائیل (نه همه امتهای گذشته) است.
4. هیچ یك از آیات مورد استناد، مشابهت در تمامی امور را نمیرساند، بلكه ناظر به مخالفت امتها (تكذیب و معارضه) با پیامبران و نابود شدن آن امتها است. در تفسیر آیه مطرح شده در این استدلال پنج احتمال ذكر شده است كه در برخی از كتب تفسیر یكی از آن پنج احتمال را همانندی امت اسلام با امتهای پیشین دانستهاند (ر.ك: تفاسیر: التبیان فی تفسیر القرآن، الجامع لاحكام القرآن، البحر المحیط، مفاتیح الغیب و مجمع البیان، ذیل آیه نهم از سوره انشقاق).
مسئله خاتمیت پیامبر اسلام و انتفای عذاب استیصال در مورد امت اسلام. پس این همانندی عمومی استثناپذیر است و با توجه به دلایل عدم تحریف قرآن، تحریف نشدن قرآن یكی از موارد استثنای این آیات و روایات است.
افزون بر آن، از نمونههای ذكر شده در این روایات استفاده میشود كه مقصود از این آیات و روایات، نوعی مشابهت است،(1) نه مشابهت تام و كامل و در این صورت، در خصوص مسئله تحریف میتوان گفت: تحریف معنوی كتاب یا بیاعتنایی به آن در مقام فهم و عمل، مورد مشابه با تحریف كتابهای انبیای گذشته به شمار میآید.
بهعلاوه، اگر مقصود از این روایات، مشابهت كامل و در همه امور باشد، با آیات دال بر نفی تحریف مخالف خواهند بود و باید توجیه یا كنار زده شوند. پاسخ اخیر در مورد انواع روایات دیگری كه پس از این به بررسی آنها میپردازیم نیز جریان دارد.
در روایات آمده است كه غیر از قرآن موجود، قرآنهای دیگری وجود داشته كه از جمله آنها قرآن حضرت علی(علیه السلام) است. قرآنهای یاد شده با قرآن كنونی تفاوتهایی داشته و برخی از آنها مانند قرآن حضرت علی(علیه السلام)، ابن مسعود و ابیّبن كعب از دیدگاه شیعه دارای اعتبار كامل هستند، بهویژه قرآن حضرت علی(علیه السلام) كه معیار و محك صحت هر نسخه و قرآن دیگری است و به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) گردآوری و برای استفاده مردم به
1. به عنوان مثال در یكی از این روایات، رجعت امامان(علیهم السلام) در امت اسلام در مقایسه با بازگشت خانواده حضرت ایوب به سوی آن حضرت از موارد مشابهت امت اسلام با امتهای پیشین به شمار آمده است (ر.ك: میرزا حسین نوری طبرسی، همان، ص 75)؛ در صورتی كه رجعت امامان(علیهم السلام) پس از شهادت و از عالم آخرت به عالم دنیا و با ویژگیهای خاص خود است، ولی بازگشت خانواده حضرت ایوب صرفاً روی آوردن و زندگی كردن با آن حضرت، پس از جدایی از ایشان بوده است.
2. هرچند هدف اصلی کتاب بیان مباحث علوم قرآنی از منظر قرآن کریم است، ولی به دلیل آنکه بیشترین شبهات و دستاویز مدعیان تحریف مسائل تاریخی و روایات است، برای تکمیل بحث مصونیت قرآن از تحریف به این دسته از دلایل پرداخته شد.
خلیفه اول ارائه شد، ولی خلیفه از پذیرش آن سر باز زد و برخی از اطرافیانش گفتند كه ما همانند آن قرآن را پیش خود داریم. با توجه به تعدد قرآنها، تفاوت آنها با قرآن موجود و اعتبار برخی از آنها معلوم میشود كه قرآن تحریف شده است.
در پاسخ باید گفت: قرآنهای یاد شده و قرائتهای مذكور آنها با قرآن موجود تفاوت نداشته و آنچه به عنوان موارد اختلاف ذكر شده، از قبیل شأن نزول، ذكر مصداق، تفسیر و تأویل قرآن بوده است و ربطی به متن قرآن ندارد. بهعلاوه دلیلی بر اعتبار آن قرآنها در دست نیست و اگر متن آن قرآنها با قرآن موجود متفاوت باشند، همین تفاوت دلیل دیگری بر بیاعتباری آنهاست؛ زیرا قرآن موجود به صورت متواتر نقل شده و بررسی آن، از سوی خدا بودنش را تأیید میكند، ولی در مورد قرآنهای ادعا شده، هیچ دلیلی بر اعتبار موارد اختلاف آنها با قرآن موجود در دست نیست، بلكه بررسی برخی موارد نقل شده از آنها غیر قرآن بودن آنها را تأیید میكند. تفاوت قرآن حضرت علی(علیه السلام) با قرآن موجود نیز فقط در دو زمینه بوده است: الف) آنكه قرآن آن حضرت طبق ترتیب نزول مرتب شده است؛ ب) آنكه افزون بر متن قرآن، شأن نزولها، مصادیق، تفسیر و تأویل آیات نیز در آن ثبت شده است و اگر قرآنهای دیگر با قرآن آن حضرت تفاوتهای اساسی و قابل توجه میداشت، آن حضرت نسبت به آن اعتراض جدی میفرمود؛ در صورتیكه هیچ اعتراضی در این خصوص از آن حضرت نقل نشده است.
از همین بیان، پاسخ استدلال به قرائتهای هفتگانه یا دهگانه و یا بیشتر(1) و روایاتی كه مفاد آنها نازل شدن قرآن بر هفت حرف است نیز روشن میشود؛ زیرا هیچ دلیلی بر اعتبار یا قرآنبودن قرائتهای یاد شده در موارد اختلاف وجود ندارد و برای
1. در روایات مربوط به نزول قرآن به حروف متعدد، سه حرف، چهار حرف، پنج حرف، هفت حرف و ده حرف ذكر شده است و برخی گفتهاند: مقصود از هفت حرف، حروف متعدد است، نه خصوص عدد هفت (ر.ك: جعفر مرتضی عاملی، حقایق هامة حول القرآن الكریم، ص 180، 181). برای اطلاع از چگونگی و عدم اعتبار قراء هفتگانه و قرائتهایشان، ر.ك: سیدابوالقاسم موسوی خویی، البیان، ص 151 ـ 166.
«هفت حرف» در این دسته از روایات نیز معانی مختلفی ذکر شده است و نمیتوان برای هفت قرائت به آن استدلال كرد.(1) مشکل دیگر این روایات این است که علاوه بر عدم اعتبار سند آنها، با روایات متعدد و معتبری معارض است كه نزول بر هفت حرف را تكذیب و نزول آن بر یك حرف را مطرح و بر آن تأكید میكند.(2) این تكذیب بدان معنا است كه قرائتهای دیگر، قرائتهای جعلی است و برای مسلمانان در عصر امامان(علیهم السلام) قرائت واقعی مشخص بوده است؛ به همین دلیل از آن قرائت واحد سؤالی نمیشود، نه آنكه آیاتی تحریف شده و قرآن واقعی در هالهای از ابهام قرار داشته است.
روایات فراوانی داریم كه طبق نظر مدعیان تحریف، از تحریف قرآن بهطور كلی سخن به میان آورده یا در آنها آیات قرآن به گونهای دیگر تلاوت شده(3) و نشان تحریف شدن آن آیات در قرآن موجود مشهود است.
اكثر قریب به اتفاق این روایات كه ادعای تواتر آنها شده، معتبر نیستند و مجموع روایات معتبر آنها نزدیك به چهل روایت است: برخی از این مجموعه تكراری است؛
1. برای تعبیر «سبعة احرف» در این روایات كه اكثر قریب به اتفاق آنها از منابع اهلسنت نقل شده، بیش از ده معنا ذكر شده است كه یكی از معانی آن، هفت قرائت است و نهتنها ترجیحی برای این معنا بر سایر معانی وجود ندارد، بلكه شواهدی در همین روایات بر برخی معانی دیگر یافت میشود (ر.ك: سیدابوالقاسم موسوی خویی، همان، ص 178ـ 193 و جعفر مرتضی عاملی، حقائق هامة حول القرآن الكریم، ص180).
2. برای اطلاع از روایات دال بر نزول قرآن بر هفت حرف و عدم اعتبار آنها، ر.ك: جعفر مرتضی عاملی، همان، ص 177ـ 186 و سیدابوالقاسم موسوی خویی، همان، ص 171 ـ 193.
3. برخی برای اثبات تحریف قرآن، به مسئله نسخ تلاوت و یا نسخ تلاوت و حكم كه در بین اهلسنت مطرح است و به روایات نقل شده در این زمینه استدلال كردهاند كه با توجه به عدم اعتبار آن روایات، استدلال به آنها بر تحریف قرآن بیاساس خواهد بود. برای اطلاع از مسئله نسخ تلاوت و بیاعتباری روایات آن، ر.ك: محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ص 19ـ 25؛ سیدابوالقاسم موسوی خویی، همان، ص 201 ـ 207 و جعفر مرتضی عاملی، همان، ص 303ـ 368.
آیات را مطرح ساخته است؛ بسیاری از آنها مطالب تفسیری و ذكر مصداق و شأن نزول و نقل به معنا و اقتباس است و در بعضی از آنها نیز تعابیری كلی به كار رفته كه شمول آنها نسبت به تحریف لفظی نیازمند دلیل دیگری است. فقط یك روایت صحیح در این مجموعه وجود دارد كه ظاهر، بلكه صریح آن حذفشدن نزدیك به دو سوم از قرآن مجید است. بررسی مفصل این روایات با قرآنی بودن مباحث كتاب سازگار نیست؛ از این رو به توضیحی فشرده در این زمینه اكتفا میشود:
1. از مجموع روایات ذكر شده كه در دلیل یازدهم و دوازدهم فصلالخطاب آمده است، حدود چهل روایت معتبر به چشم میخورد و مجموعه روایات مسند آن (اعم از صحیح، ضعیف و مجهول) بیش از چهارصد روایت است كه ادعای تواتر اجمالی آنها، سخنی گزاف نیست؛ هرچند در مفاد و محدوده تواتر، جای بحث و مناقشه فراوان وجود دارد و استفاده تحریف مورد نظر مدعیان تحریف، از آن غیر ممكن است. از مجموعه روایات مسند نیز تعداد بسیار زیادی (نزدیك به دو سوم آن) از شخصی به نام سیّاری نقل شده كه دانشمندان علم رجال او را دروغگو و جعلكننده حدیث معرفی كردهاند.
2. در مجموعه روایات معتبر (از نظر سند) چهارده روایت تكراری است؛ به این معنا كه هر دو روایت راجع به یك آیه سخن میگویند و در نتیجه از موارد ادعایی تحریف، هفت مورد كاسته میشود. چهار مورد از این روایات، بیارتباط با بحث تحریف و ذكر آنها در این مجموعه شگفت انگیز، بلكه سؤالانگیز است؛ به عنوان مثال در این مجموعه، روایتی از كامل الزیارات نقل شده كه امام صادق(علیه السلام) درباره آیه شریفه «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنْب قُتِلَتْ» میفرماید «نزلت فی الحسین بن علی(علیه السلام)».(1) روشن است كه به هیچ وجه نمیتوان ادعا كرد كه «جمله نزلت فی الحسینبن علی(علیه السلام)» ادامه آیه بوده و از قرآنهای كنونی حذف شده است. با توجه به دو نكته پیشگفته،
1. ابوالقاسم جعفر بن قولویه قمی، كامل الزیارات، ص 63.
3. هفت روایت كه یكی از آنها مكرر است و نیز صدر سه روایت دیگر مشتمل بر تغییر اندكی در آیه است كه تأثیری در معنای آیه ندارد؛ مانند آنكه در یكی از این روایات، آیه «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ» توبه:40، «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ» نقل شده(1) كه تأثیری در معنا ندارد؛ در نتیجه موارد ادعایی به بیست و چند روایت تقلیل مییابد.
4. نزدیك به نیمی از روایات باقیمانده، در مقام تفسیر، ذكر مصداق، شأن نزول و تأویل یا معانی بطنی آیات هستند؛ به عنوان مثال در ادامه تلاوت آیه حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی؛ بقره:238، آمده است: وهی صلوة الظّهر وهی اوّل صلوة صلاّها رسول اللّه وهی وسط النّهار؛ «و آن (نماز میانه)، نماز ظهر است و اولین نمازی است كه پیامبر آن را به جای آورده و (وقت آن) در میان روز است».(2)
با اندكی تأمل در روایت یاد شده و موارد مشابه آن روشن میشود كه این روایات، درصدد تلاوت آیه نیستند، بلكه در مقام تفسیر و توضیح آناند و با توجه به اینكه آیه مذكور در این روایت، در روایات متعددی كه در منابع معتبر شیعه نقل شده، به همان صورت كه در قرآنهای فعلی آمده، تلاوت شده است، تردیدی باقی نمیماند كه نمیتوان با استناد به برخی روایات مرسله یا نقل شده در منابع غیر معتبر، مدعی شد كه این آیه تحریف و عبارت «صلوة العصر»(3) از آن حذف شده است. منشأ اشتباه مدعیان تحریف آن است كه آنان با ذهنیت و پیشفرض تحریف قرآن به سراغ این نوع روایات رفتهاند و سؤال راوی حدیث را كه از مفاد آیه و تفسیر آن پرسیده، بر سؤال از تلاوت و قرائت آیه حمل كردهاند و مسلّم پنداشتهاند كه راوی در قرائت آیه تردید داشته، لذا از امام راجع به آن سؤال كرده و امام تلاوت درست آیه را به راوی ارائه فرموده است؛
1. عبدعلی العروسی الحویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 220، ذیل آیه 40 سوره توبه.
2. ابوجعفر محمد كلینی، کافی، ج 3، ص 271، باب فرض الصلاة، روایت 1.
3. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیرالعیاشی، ج 1، ص 127، ذیل آیه 238 بقره؛ عبدعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 237 و علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 1، ص 79.
وجود ندارد؛ بلكه در همین روایات شواهد روشنی بر اینكه سؤال از مفاد آیه است، یافت میشود.
5. در تعدادی از این روایات (چهارده روایت) آیه، نقل به معنا شده و امام(علیه السلام) به مفاد آیه استناد كرده یا از آیه در بیان خویش اقتباس كرده است؛ مانند روایت نقل شده از كافی كه در آن، راوی از آیه أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْء فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ؛ نساء:59، سؤال میكند و امام میفرماید: فان خفتم تنازعاً فی امر فردّوه الی الله والی رسوله والی اولی الامر منكم كذا نزلت الآیة وكیف یأمرهم الله عزّ وجلّ بطاعة ولاة الامر ویرخّص فی منازعتهم؛ «پس اگر از اختلاف در امری بیمناك بودید، آن را به خدا و رسولش و صاحبان امر از خودتان برگردانید. آیه این گونه نازل شده است. چگونه خداوند «عزوجل» (از یكسو) دستور به اطاعت از صاحبان امر میدهد و (از سوی دیگر) نزاع كردن با آنان را مجاز میشمرد».(1)
جمله «كیف یامرهم...» به روشنی دلالت دارد كه مقصود پرسش راوی مربوط به چگونگی قرائت آیه و مسئله تحریف نبوده و مقصود امام(علیه السلام) از «كذا نزلت الآیه» آن نیست كه عبارت «فَإِن تَنَازَعْتُمْ» در موقع نزول «فان خفتم تنازعاً فی امر» بوده است، بلكه پرسش راوی این است كه آیا مقصود از «تَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ»، اختلاف مردم با اولیالامر است یا اختلاف مردم با یكدیگر است؟ و امام در پاسخ میفرماید: مقصود اختلاف مردم با یكدیگر است وگرنه چگونه در صدر آیه، دستور به اطاعت مطلق از اولیالامر میدهد و در ذیل آن، اجازه منازعه با آنان را مطرح میسازد؟ این نوع برداشت از آیه به معنای تناقض صدر و ذیل آیه است كه باطل است؛ پس مقصود، نزاع مردم با یكدیگر است كه موظفاند طبق مفاد آیه به خدا و رسول و پس از وی به اولیالامر برای حل اختلاف رجوع كنند؛ با این بیان روشن میشود كه تعبیر «والی رسوله والی اولی الامر منکم» نیز از باب بیان مفاد آیه و مقصود از آن است.
1. ابوجعفر محمد بن یعقوب كلینی، کافی، ج 1، ص 276، روایت 1.
6. در سایر روایات به جز دو روایت كه در بند 7 به آن میپردازیم، تعابیری كلی آمده كه شمول آنها نسبت به تحریف لفظی مورد نظر مدعیان تحریف، نیازمند دلیل و قرینه است و هیچ دلیل و قرینه متقنی بر آن نیست و یا در آنها مطالبی مطرح شده كه هیچ ملازمهای بین آنها با تحریف قرآن وجود ندارد؛ مانند:
الف) اگر مردم قرآن را آنگونه كه نازل شده میخواندند، حتی دو نفر هم با یكدیگر اختلاف پیدا نمیكردند.
ب) آنگاه كه حضرت مهدی(علیه السلام) ظهور كند، قرآن ِعلی(علیه السلام) را میآورد و قرآن را آن گونه كه باید تلاوت میفرماید.
ج) هیچكس جز اوصیای پیامبر نمیتواند ادعا كند كه تمام قرآن، ظاهر و باطنش را جمع كرده است.
د) قرآن را تحریف كردهاند و مردم در تمام باورداشتها و مبانی رفتارشان دچار تحریف شده اند.(1)
سه نوع روایت نخست، ناظر به قرآن با تفسیر و شأن نزول و بیان مصداق و تأویل آن و مطابق با ترتیب نزول است؛ آنگونه كه در بیان تفاوت قرآن علی(علیه السلام) با قرآن كنونی ذكر شد و از روایت نوع سوم نیز استفاده میشود.
روایت چهارم هم ناظر به تحریف معنوی است؛ زیرا دچار تحریف شدن مردم در همه معتقدات، لازمه اش آن است كه آیات مربوط به اصول دین در كل قرآن تحریف شده باشد یا مردم در اعتقاد به توحید و نبوت و معاد نیز منحرف شده باشند؛ بنابراین، هیچ دلیلی بر شمول این روایات نسبت به تحریف لفظی قرآن وجود ندارد و استدلال به آنها برای اثبات این مدعا از اتقان كافی برخوردار نیست؛ بهویژه كه در روایات دیگر
1. این روایات به ترتیب در ص 215 كد «یا»، ص 212 كد «كه»، ص 3 كد «یا» و ص 223 كد «ن» از كتاب فصل الخطاب آمده است.
7. از دو روایت باقیمانده یكی مربوط به قسمتی از آیه 95 سوره مائده است كه در قرآنهای كنونی عبارت «یحكم به ذواعدل منكم» است و در روایت «یحكم به ذوعدل منكم» خوانده شده است؛ علاوه بر آنكه مصداق ذوعدل را نیز امام میداند؛ ولی باید توجه داشت كه در بیشتر روایاتی كه این آیه در آنها به كار رفته، تعبیر ذواعدل (طبق عبارت قرآنهای موجود) آمده است و فقط در یك روایت، تعبیر ذوعدل ذكر شده و در آن آمده است كه ذواعدل از خطای نویسندگان است؛(1) ولی این روایت نیز به دو صورت نقل شده و در نقل دیگر اینگونه است: «یحكم به ذوا عدل منكم» فالعدل رسول الله(صلى الله علیه وآله) والامام من بعده یحكم به وهو ذوعدل فاذا علمت ما حكم الله به من رسول الله والامام فحسبك ولا تسأل؛ «عدل رسولالله و امام پس از اوست كه در مورد آن قضاوت میكند و او (رسولالله یا امام پس از او) احب عدل است، پس وقتی از طریق رسولالله و امام آنچه را كه خدا به آن حكم كرده، دانستی تو را كافی است و دیگر سؤال مكن».(2)
با توجه به این روایت روشن میشود كه نقل دیگر، یا تقطیع شده این روایت و یا تلخیص نادرست آن است و روایات در مقام توضیح آیه هستند و امام و پیامبر را «ذوعدل» نامیدهاند و یادآور میشوند كه وقتی پیامبر یا امام حكمی كرد، كفایت میكند و نیاز به سؤال ندارد و «ذواعدل» یاد شده در آیه، مقصود دو نفر انسان عادل از مسلمانان نیست، بلكه حكم پیامبر یا امام است كه دو فرد برجسته ذوعدل هستند و ذواعدل بر آن دو منطبق است.
در روایت دوم آمده است: ان القرآن الذی جاء به جبرئیل(علیه السلام) الی محمد(صلى الله علیه وآله) سبعة عشر الف آیة؛ «به راستی، قرآنی را كه جبرئیل به سوی پیامبر آورد، هفده هزار آیه بوده
1. ابوجعفر محمد بن یعقوب كلینی، کافی، ج 8، ص 205، روایت 247.
2. محمد بن الحسن طوسی، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 314، روایت 74.
این روایت نیز در كتاب وافی بدون واژه «عشر» به این صورت «سبعة آلاف آیة» نقل شده(1) و مفاد آن هفت هزار آیه میشود كه نزدیك به شماره آیات قرآن موجود است.(2)
افزون بر آن، مقصود از این روایت، میتواند متن قرآن همراه با توضیح و تفسیر آن، كه جبرئیل از سوی خدا برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورده است، نیز باشد؛ نظیر این را هم مرحوم صدوق در كتاب اعتقادات خود آورده است كه آنچه از وحی به عنوان غیر قرآن نازل شده اگر به وحی قرآنی افزوده شود، به هفده هزار آیه میرسد.(3)
1. محمدمحسن فیض كاشانی، وافی، ج 9، ص 1780، 1781، روایت 9089 ـ 7.
2. قابل ذكر است كه اعتبار كتاب وافی از نظر دقت، مورد پذیرش صاحبنظران است، و به عنوان مثال مرحوم شعرانی بر آن تأكید كرده است.
3. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص 84 ـ 86، باب الاعتقاد فی مبلغ القرآن، (چاپشده در مجموعه: مصنفات الشیخ المفید، شماره 5).
1. آیات و روایات بیانگر مشابهت امت مسلمان با امتهای پیشین، هیچ دلالتی بر تحریف لفظی قرآن ندارد؛ زیرا صرف نظر از مناقشه در سند روایات و دلالت آنها بر مشابهت کامل، مقتضای آنها صرفاً وقوع تحریف است، اما زمان آن مشخص نیست و دلالتی بر وقوع تحریف تا عصر حاضر ندارد.
2. اگر مفاد این آیات و روایات، مشابهتِ كامل باشد، موارد نقض فراوانی دارد؛ مانند خاتمیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، انتفای عذاب استیصال از مسلمانان، و قضایای ویژه قوم بنیاسرائیل و مانند آن و مصونیت قرآن نیز میتواند از این موارد استثنا به شمار آید، چنانكه چنین است. علاوه بر این، مراد از مشابهت، نوعی تشابه است و مصداق آن در موضوع كتاب آسمانی، بیتوجهی به آن و تحریف معنوی است كه در امتهای گذشته نیز رواج داشته است.
3. وجود مصحفهای متفاوت با قرآن موجود نیز دلیلی بر تحریف قرآن نیست؛ زیرا مصحفهای یاد شده در اموری از قبیل شأن نزول، ذكر مصداق، تفسیر و تأویل قرآن با مصحف موجود تفاوت داشته و این تفاوت ربطی به متن قرآن ندارد.
4. روایات بیانگر تحریف قرآن نیز از اثبات تحریف لفظی قرآن ناتوان است؛ زیرا بیشتر این روایات معتبر نیستند. مجموع روایات معتبر از این مجموعه، نزدیك به چهل روایت است كه برخی از آنها تكراری است و برخی دیگر با مبحث تحریف بیارتباط است و تعدادی از آنها تغییرات غیر مؤثر در معنای آیات را مطرح كرده است و بسیاری از آنها بیانگر مطالب تفسیری و ذكر مصداق و شأن نزول و نقل به معنا و اقتباس است.
1. آیا میتوان ادله نقلی مشابهت امت اسلامی با امتهای گذشته را دلیل تحریف قرآن دانست؟ چرا؟
2. چرا وجود مصحفهای متفاوت با قرآن موجود، مصونیت قرآن از تحریف را خدشه دار نمی كند؟
3. پاسخ استدلال به روایات بیانگر تحریف قرآن را بیان كنید.
4. آیا وجود قرائات مختلف دلیل تحریف قرآن نیست؟ چرا؟
برای آگاهی بیشتر در زمینه سلامت قرآن از تحریف، ر.ك:
1. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی، ص 315ـ349.
2. ـــــــــــــــــــ، نزاهت قرآن از تحریف، قم: مرکز نشر اسراء، 1383 شمسی.
3. مركز الثقافة والمعارف الاسلامیة، علوم القرآن عند المفسرین، ج 1، قم: مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416 ق، ص 485ـ 586.
4. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، قم: جماعة المدرسین، 1413 ق.
5. فاضل لنكرانی، محمد، مدخل التفسیر، تهران: مطبعة الحیدری، 1400 ق، ص 183ـ 296.
6. عسكری، سیدمرتضی، القرآن وروایات المدرستین، بیروت: شركة التوحید، 1417 ق، ج 2، ص 9ـ34.
7. عاملی، سیدجعفر مرتضی، حقائق هامّة حول القرآن الكریم، قم: انتشارات اسلامی، 1410 ق، ص15 ـ 57.
8. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جماعة المدرسین، [بیتا]، ج 12، ص 104ـ133.
9. نوری، میرزا حسین، فصل الخطاب، [بیجا]، [بینا]، 1298 ق.
10. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 197 ـ235.
عذاب استیصال: استیصال به معنای ریشه كن ساختن و مقصود از عذاب استیصال عذابی است كه بر اثر آن، یك ملت منقرض و به كلی نابود میشوند.
اضافه معنوی: اضافه ای است كه یكی از دو اسم، به دیگری منتسب شده، كسب تعریف یا تخصیص كند.
بسیط: چیزی كه جزء ندارد (خلاف مركّب).
تركیب اسنادی: تركیبی است كه در حكمِ یك كلمه نیست و اعراب حرف پایانی قسمت اول، در شرایط مختلف، قابل تغییر است.
تواتر: در اصطلاح روایی، وصف حدیثی است كه راویان آن در هر طبقه، به اندازه ای باشند كه امكان همدستشدن آنان بر دروغگویی وجود نداشته باشد.
تركیب مزجی: تركیبی است كه در آن، دو كلمه به یكدیگر متصل و ممزوج و مانند یك كلمه میشوند و آخرین حرف قسمت دوم، پایان كلمه محسوب میشود؛ مانند بعلبك، سیبویه و... .
ثقات: افراد مورد اعتماد (جمع ثقه)، اصطلاحی رجالی است و به كسانی گفته میشود كه در امانتداری و راستگویی آنان تردیدی نباشد.
حكمت نظری: علم به احوال، اشیا و موجودات است؛ چنانكه هستند یا خواهند بود و از هستها و استها بحث میكند و به الهیات، ریاضیات و طبیعات تقسیم میشود.
حكمت عملی: عبارت است از علم به اینكه افعال انسان (افعال اختیاری) چگونه و به چه منوال خوب است و باید باشد، و چگونه و به چه منوال بد است و نباید باشد. حكمت عملی به اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم میشود.
سیاق: روند سخن است. در اصطلاح مفسران و اصولیان، به جملات پیشین و پسین واژه یا جمله مورد بحث گویند كه مراد از جمله یا واژه مذكور با توجه به آنها روشن میشود.
صفت مشبهه: اسمی كه از فعل لازم اشتقاق مییابد و در معنا، شبیه اسم فاعل است.
صحیح: اصطلاحی حدیثی است. به حدیثی گویند كه راویان آن، همه امامی مذهب و ثقه (مورد اعتماد) باشند و سلسله سند به معصوم متصل شود.
عهدین: یعنی دو عهد (قدیم و جدید) و مراد از آن، كتاب مقدس است. عهد قدیم، شامل تورات و كتابهای ضمیمه آن، و عهد جدید، شامل انجیلهای چهارگانه و كتابهای ضمیمه آن است.
عنوان مشیر: عنوانی كه صرفاً اشاره به موضوعی خاص است و بار معنایی دیگری ندارد.
ضعیف: اصطلاحی حدیثی است و به خبری گویند كه واجد شرایط هیچیك از اقسام خبر (صحیح، حسن، موثق و قوی) نیست.
قید توضیحی: قیدی است كه دامنه مفاد واژه یا حكم را محدود نكرده و صرفاً به وصفی از اوصاف آن اشاره دارد.
قید احترازی: گوینده برای بیرون راندن سایر موارد از دایره حكم یا مفاد، واژهای را میآورد كه در صورت ذكر نشدن آن، همه موارد را شامل میشود.
لغات دخیل: واژگانی كه از زبان بیگانه وارد زبان دیگری شده و جزئی از آن به شمار آیند.
مسند: حدیثی است كه سلسله سند آن (افراد ذكر شده در زنجیره سند حدیث) در تمامی مراتب تا معصوم متصل و مذكور باشد.
مجهول: حدیثی است كه افراد مذكور در سند آن، گرچه در كتابهای رجال آمده، ولی نسبت به عقیده، وثاقت و مذهب آنان ذكری نشده باشد. به خود راویانی كه چنین باشند نیز مجهول میگویند.
اَوْل و مشارفت: اَوْل به معنای بازگشتن و منجر شدن و مشارفت به معنای نزدیك بودن است. اصطلاح ادبی یكی از مناسبت هایی است كه به جهت آن مجازگویی و چیزی را به نام آنچه در آینده خواهد شد، نامگذاری میكنند؛ مانند نامیده شدن مرد بیگانه به همسر در آیه: حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ؛ بقره:230؛ «تا با همسری دیگر ازدواج كند»، در صورتی كه هنوز به عقد نكاح او در نیامده تا زوج او باشد.
1.قرآن مجید.
2.نهج البلاغه، تألیف ابوالحسن محمد شریف الرضی، تنظیم و تصحیح صبحی صالح، چاپ اول، قم: دار الهجرة، 1407 ق.
3.آربری، آرتور جان، ترجمه انگلیسی قرآن، مقدمه بخش دوم، ترجمة احمد احمدی، با عنوان حقیقت جاودانه، در: مجله درسهایی از مکتب اسلام، سال هیجدهم، شماره 6 و 7، شهریور و مهر 1357 شمسی.
4. الآلوسی، شهابالدین محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، بیروت: دار الفكر، 1417 ق / 1997 م.
5. ابراهیم، مصطفی و دیگران، المعجم الوسیط، قاهره: مجمع اللغة العربیة، [بیتا].
6. ابن حزم الاندلسی، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، بیروت: دار صادر (افست از روی چاپ المطبعة الادبیة مصر)، [بیتا].
7. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیروت: الدار الاسلامیة، 1410 ق / 1990 م.
8. ابن قولویه، ابوالقاسم جعفر بن محمد، كامل الزیارات، چاپ اول، نجف اشرف: مكتبةالمرتضویة، 1356 ق.
9. ابن منظور، جمالالدین محمد، لسان العرب، بیروت: دار صادر، [بیتا].
10. ـــــــــــــــــــــــــــ ، نزاهة القرآن عنالتحریف، چاپ اول، قم: مركز نشر اسراء، 1383 شمسی.
1. ابن هشام المعافری، ابومحمد عبدالملك، السیرة النبویة، چاپ دوم، بیروت: دار الوفاق، 1375 ق.
2. الاحمدی المیانجی، علی، مكاتیب الرسول، چاپ اول، قم: دار الحدیث، 1998 م.
3. الازهری، ابومنصور محمد بن احمد، تهذیب اللغة، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1421 ق / 2001 م.
4. اقبال لاهوری، محمد، احیای فكر دینی، ترجمه احمد آرام، چاپ اول، تهران: رسالت قلم، [بیتا].
5. الاندلسی، ابوحیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، چاپ دوم، بیروت: دار الفكر، 1412 ق.
6. البلاغی النجفی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، چاپ اول، قم: بنیاد بعثت، 1420 ق.
7. البیضاوی، ناصرالدین عبدالله بن عمر، انوار التنزیل واسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، چاپ اول، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات،1410 ق / 1990 م.
8. پورت، چان دیون، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدی، چاپ دوم، تهران: شركت نسبی حاج محمدحسین اقبال و شركاء، 1335 شمسی.
9. پیمان، حبیبالله، برداشتهایی درباره فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن، چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، [بیتا].
10. التفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر، شرح التصریف، چاپ شده در «جامع المقدمات» چاپ اول، تهران: كتابفروشی علمیه اسلامیه، 1366 ق.
11. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مختصر المعانی، قم: مکتبة المصطفوی، [بیتا].
12. جمعی از مؤلفان زیر نظر رسول جعفریان، نقد و بررسی منابع سیرة نبوی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، 1378 شمسی.
13. جمعی از نویسندگان، محمد خاتم پیامبران، ج 1، چاپ دهم، تهران: انتشارات حسینیه ارشاد، 1363 شمسی.
14. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم: قرآن در قرآن، چاپ اول، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسی.
1. ــــــــــــــــــ ، تفسیر موضوعی قرآن مجید، چاپ اول، تهران: مركز نشر فرهنگی رجاء، 1364 شمسی.
2. الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح؛ تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق عبدالغفور عطّار، بیروت: دارالعلم للملایین، 1407 ق.
3. الحسینی البحرانی، السید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1375 ق.
4. الحسینی الموسوی الجزائری، نورالدین بن نعمةالله، فروق اللغات فی التمییز بین مفاد الكلمات، حققه وشرحه د. محمد رضوان الدایة، الطبعة الثانیة، طهران: مكتب نشر الثقافة الاسلامیة (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، 1408 ق / 1367 شمسی.
5. حقی البروسوی، اسماعیل، روح البیان، چاپ هفتم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1405 ق.
6. حكیم، سیدمحمدباقر، علوم قرآنی، ترجمه محمدعلی لسانی فشاركی، چاپ اول، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378 شمسی.
7. الحلی، ابومنصور حسن بن یوسف، الباب الحادی عشر، تحقیق مهدی محقق، چاپ دوم، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مكگیل و دانشگاه تهران، 1365 شمسی.
8. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، [بیتا].
9. خلیفه، محمد، الاستشراق والقرآن العظیم، قاهره: دار الاعتصام، 1414 ق.
10. الخوری الشرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العرب والشوارد، چاپ اول، قم: مكتبة آیتالله العظمی المرعشی النجفی، 1403 ق.
11. درّاز، محمد عبدالله، النبأ العظیم: نظرات جدیدة فی القرآن، چاپ سوم، كویت: دار القلم، 1394 ق.
12. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 4، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران، چاپ سوم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371 شمسی.
13. دوكاستری، كنت هنری، اسلام، افكار و اندیشهها، ترجمه سیدمحمد قمی فاطمی، چاپ اول، تهران: چاپخانه خاور، 1309 شمسی.
1. الرازی، زینالدین محمد بن ابی بکر، اسئلة القرآن المجید و اجوبتها، چاپ دوم، [بیجا]، مطبعة مهر، 1390 ق.
2. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، مفاتیحالغیب (التفسیر الكبیر)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق.
3. الراغب الاصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چاپ دوم، تهران: دفتر نشر كتاب، 1404 ق.
4. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار، چاپ دوم، بیروت: دار المعرفة، [بیتا].
5. الزحیلی، وهبة، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت ـ دمشق: دار الفکر المعاصر، 1418 ق.
6. الزرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت: دار الفکر، 1408 ق.
7. الزرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، چاپ اول، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالفکر، 1408 ق.
8. الزمخشری، جارالله محمود بن عمر، اساس البلاغة، چاپ اول، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، [بیتا].
9. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، چاپ سوم، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407 ق / 1987 م.
10. الزنجانی، ابوعبدالله، تاریخ القرآن، چاپ اول، تهران: منظمة الاعلام الاسلامی 1404 ق.
11. سبحانی، جعفر، احمد موعود انجیل، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1379 شمسی.
12. ـــــــــــــ ، مفاهیم القرآن، چاپ اول، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1405 ق.
13. سید قطب، فی ظلال القرآن، چاپ دهم، بیروت: دار الشروق، 1402 ق.
14. السیوطی، جلالالدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: منشورات الرضی، بیدار، عزیزی، [بیتا].
15. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم: كتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404 ق.
1. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، معترك الاقران فی اعجاز القرآن، چاپ اول، بیروت: دار الكتب العلمیة، 1408 ق.
2. شریعتی، علی، اسلامشناسی (درسهای دانشگاه مشهد)، مجموعه آثار، ج 30، چاپ دوم، [بیجا]: چاپخش، 1368 شمسی.
3. شعرانی، ابوالحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن (تعلیق و تصحیح و حواشی)، تهران: كتابفروشی اسلامیه، 1374 ق.
4. صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، چاپ هفدهم، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م.
5. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، الاعتقادات، (چاپشده در مصنفات الشیخ المفید، شماره 5)، چاپ اول، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
6. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الامالی، چاپ اول، قم: مؤسسة البعثة، 1417 ق.
7. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون اخبار الرضا، چاپ اول، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404 ق / 1984 م.
8. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كمال الدین و تمام النعمة، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1405 ق.
9. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، قم: جماعة المدرسین، [بیتا].
10. ـــــــــــــــــــــــ ، قرآن در اسلام، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361 شمسی.
11. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان، چاپ سوم، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372 شمسی.
12. طوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، قم: مكتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق.
13. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تهذیب الاحكام، تهران: دار الكتب العلمیة، 1365 شمسی.
14. الطوسی، نصیرالدین محمد، تجرید الاعتقاد (همراه با شرح كشف المراد علامه حلی)، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، [بیتا].
15. عاملی، سیدجعفر مرتضی، حقائق هامة حول القرآن الكریم، چاپ اول، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1410 ق.
1. عباس حسن، النحو الوافی، تهران: انتشارات ناصرخسرو (افست از روی چاپ دار المعارف مصر، الطبعة الثانیة)، [بیتا].
2. العروسی الحویزی، عبدعلی، تفسیر نور الثقلین، چاپ دوم، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، افست از چاپ علمیه قم، 1358 ق.
3. عنایة، غازی، شبهات حول القرآن وتفنیدها، بیروت: دار و مکتبة الهلال، 2002 م.
4. العیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تصحیح السید هاشم الرسولی المحلاتی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1411 ق / 1991 م.
5. فاضل اللنكرانی، محمد، مدخل التفسیر، چاپ اول، تهران: مطبعة الحیدری، 1396 ق.
6. الفراء البغوی، ابومحمد الحسین بن مسعود، معالم التنزیل، بیروت: دار احیاء الثراث العربی، 1420 ق.
7. الفراهیدی، الخلیل بن احمد، کتاب العین، قم: انتشارات اسوه، 1414 ق.
8. الفیروزآبادی، مجدالدین محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1412 ق / 1991 م.
9. الفیض الكاشانی، مولی محمدمحسن، تفسیر الصافی، چاپ دوم، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1409 ق.
10. ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كتاب الوافی، چاپ اول، اصفهان: مكتبة الامام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، 1406 ق.
11. الفیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الكبیر، چاپ دوم، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414 ق.
12. القرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1967 م.
13. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368 شمسی.
14. قمی نیشابوری، نظامالدین حسن، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1416 ق.
15. القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، چاپ اول، قم: دار الكتاب، 1367 شمسی.
1. قمی، میرزا ابوالقاسم، قوانین الاصول، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1378 ق.
2. كارلایل، توماس، تاریخ حیات پیغمبر اسلام، ترجمه ابوعبدالله زنجانی، چاپ سوم، تبریز: كتابخانه سروش، 1355 شمسی.
3. كتاب مقدس، عهد عتیق و عهد جدید، لندن: دار السلطنة، 1914 م.
4. الكلبی، محمد بن احمد بن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، بیروت: دار الفكر، [بیتا].
5. الكلینی، ابوجعفر محمد، الاصول من الكافی، چاپ سوم، تهران: دار الكتب الاسلامیة، 1388 ق.
6. ـــــــــــــــــــــ ، الروضة من الكافی، چاپ دوم، تهران: دار الكتب الاسلامیة، 1348 ق.
7. ـــــــــــــــــــــ ، الفروع من الكافی، تهران: دار الكتب الاسلامیة، 1377 ق.
8. مارتین، هانری، حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز، ترجمه نصیرالدین ظافر، چاپ اول، بولاق مصر: المطبعة الانكلیزیة ـ الامریكانیة، 1912 م.
9. المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، تهران: المكتبة الاسلامیة، 1364 شمسی.
10. مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1985 م.
11. مصباح یزدی، محمدتقی، قرآنشناسی، ج 2، تدوین و نگارش غلامعلی عزیزیكیا، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1387 شمسی.
12. ـــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 1 ـ 3 (خداشناسی، كیهانشناسی، انسانشناسی)، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1376 شمسی.
13. ـــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 4 و 5 (راه و راهنماشناسی)، چاپ دوم، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1379 شمسی.
14. مطهری، مرتضی، پیامبر امّی، تهران: انتشارات صدرا، [بیتا].
15. ــــــــــــــ ، مجموعه آثار، ج 3، چاپ هفتم، تهران: انتشارات صدرا، 1420 ق/ 1378 شمسی.
16. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم: مؤسسةالنشر الاسلامی، 1411 ـ 1416 ق.
17. مغنیه، محمدجواد، التفسیر الكاشف، چاپ چهارم، بیروت: دار العلم للملایین، 1990 م.
1. لمفید، محمد بن محمد بن نعمان، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات (مصنفات الشیخ المفید)، ج 4، چاپ اول، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
2. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تصحیح الاعتقادات الامامیة، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
3. موسوی خمینی، روحالله، تفسیر سوره حمد، قم: آزادی، [بیتا].
4. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، چاپ هشتم، بیروت: دارالزهراء، 1401 ق / 1981 م.
5. مونتگمری وات، ویلیام، محمد پیامبر و سیاستمدار، ترجمه زیر نظر اسماعیل ولیزاده، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1344 شمسی.
6. نوری طبرسی، میرزا حسین، فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب، [بیجا]، [بینا]، 1298 ق.
7. ــــــــــــــــــــــــ ، مستدرك الوسائل، چاپ اول، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1408 ق.
8. هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، احمد است، تسلی دهنده نیست، قم: انتشارات در راه حق، [بیتا].
9. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، حقیقت مسیحیت، قم: انتشارات در راه حق، 1361 شمسی.
10. الوشنوی، قوامالدین، حدیث الثقلین، قاهره: مجمع تقریب مذاهب اسلامی، 1374 ق.
11.R, J, Z, W; DI "Miracle", Encyclopaedia Britannica, vol. 15 (By Encyelopaedia Britannica, inc. 1971).
12.Manabu, Waida, "Miracles", The Encyclopaedia of Religion, Edited by Mircea Eliade, Vol. 9, New Yourk. Macmillan Publishing com, 1993.\