یَا مُوسَى أَنْتَ عَبْدِی وَأَنَا إِلَهُكَ لاَ تَسْتَذِلَّ الْحَقِیرَ الْفَقِیرَ، وَلاَ تَغْبِطِ الْغَنِیَّ بِشَیْء یَسِیر، وَكُنْ عِنْدَ ذِكْرِی خَاشِعاً، وَعِنْدَ بَلاَئِی بِرَحْمَتِی طَامِعاً، وَأَسْمِعْنِی لَذَاذَةَ التَّوْرَاةِ بِصَوْت خَاشِع حَزِین؛ اى موسى! تو بنده منى و من خداى تو هستم. فرودست و فقیر را خوار مشمار و بر ثروتمند به دلیل داشتن متاع اندك [دنیا] حسرت مخور. هنگام یاد كردن من خشوع داشته باش و وقتى به بلا و مصیبتى گرفتار شدى طمع رحمت و لذت و شیرینى تورات را با صداى خاشعانه و اندوهناك خود به من بشنوان.
در این بند از مناجات و نجواى خداوند با بنده خود حضرت موسى(علیه السلام)، حضرت حق تعالى خطاب به حضرت موسى(علیه السلام) شش پند و سفارش را
متذكر مىگردد. در پند اول مىفرماید: اى موسى! تو بنده من هستى و من خداى تو هستم و با این عبارت، آن حضرت را متوجه رابطه انسان با خدا مىكند. قابل درنگ و تأمل است كه خداوند در مناجات با پیامبر و فرستاده خود در كوه طور، حضرت موسى(علیه السلام) را متوجه بندگى آن حضرت در پیشگاه الاهى مىكند. شاید در ابتدا به ذهن انسان خطور كند كه مگر حضرت موسى(علیه السلام) نمىدانست بنده خدا است كه خداوند بر مقام بندگى آن حضرت و مقام ربوبیت و الوهیت خویش تأكید مىورزد؟ اما با تعمق و دقت بیشتر درمىیابیم كه خداوند درصدد بیان این حقیقت است كه رابطه عبودیت و الوهیت، رابطه ناگسستنى، اصیل و جاودانه انسان با خدا است و وجود و حیات انسان، رهین این رابطه است و توجه بدان، اساس همه رفتارها، پندارها و نگرشهاى صحیح و ارزشمند انسان به شمار مىآید. كسى كه مىخواهد در مسیر كمال و تعالى گام بردارد و به ساحل امن سعادت و نیكبختى برسد، ناگزیر است با همه وجود باور داشته باشد كه سراسر وجود او از خدا است و او بنده و مملوك خدا است و از خویش چیزى ندارد و سر و كارش فقط با مالك هستى است. توجه به بندگى انسان و ربوبیت خداوند، گویاى ارتباط ذاتى، حقیقى و اصیل انسان با خدا است؛ گرچه انسان از این حقیقت نابْ غافل است.
توجه به رابطه انسان با خدا و اهمیت و نقش آن در حیات معنوى و مادى انسان، ما را به این واقعیت رهنمون مىسازد كه ریشه همه انحرافها و لغزشهاى انسان ـ از لغزشهاى كوچك نظیر انجام مكروهات و گناهان صغیره گرفته تا انجام گناهان كبیره و تا جنگ با خدا
و خداپرستان و ادعاى شرك و حتى ربوبیتـ فراموشى رابطه با خدا و درك نكردن مقام بندگى انسان و مقام ربوبیت و مالكیت پروردگار عالم است. وقتى انسان درصدد انجام گناهى برمىآید، مثلا مىخواهد به نامحرم چشم بدوزد، اگر توجه داشته باشد كه همه هستىاش از خدا است و چشمى را كه به وسیله آن مىخواهد به نامحرم نگاه كند، خداوند به او عطا كرده، نورى كه در پرتو آن مىتواند ببیند خداوند فراهم آورده، و خداوند او را هدایت و راهنمایى كرده كه با آن چشم كجا را بنگرد و به كجا چشم ندوزد، در نهایت متوجه مىشود خداوند است كه سعادت و شقاوت انسان را رقم مىزند و او با آن نگاه شهوتآلود، نصیبى جز لذتى وهمى و خیالى و در كنار آن، خسارت، زیان، عذاب اُخروى، محروم گشتن از رحمت و عنایت خداوند و آمادگى براى انجام گناهان دیگر ندارد. كسى كه مىخواهد به سخن ناصواب و آواز نامشروع و حرامى گوش فرادهد، اگر توجه داشته باشد كه گوش و قدرت شنوایى را خداوند به او ارزانى داشته تا چیزى را كه مفید، مورد پسند خدا و تأمینكننده سعادت ابدى است بشنود، حاضر نمىشود براى درك لذتى آنى و موقّت، عذاب ابدى و دور شدن از رحمت الاهى و محروم شدن از عنایتهاى خاص خداوند را بر خویش هموار سازد؛ چه رسد كه به مفاسد و گناهان بزرگ اجتماعى، بدعتگذارى در دین، گمراه ساختن مردم و شرك به خداوند آلوده گردد.
پس با توجه به این كه وجه مشترك همه گناهان و مفاسد، فراموش كردن خدا است، جا دارد انسان پیوسته و در همه مراحل زندگى توجه
داشته باشد كه بنده خدا است و سر و كار او با خداوند است و هرقدر بر گستره و عمق این توجه افزوده شود، توفیق انسان براى رسیدن به مقام قرب الاهى و نیل به عالىترین كمالات انسانى افزایش مىیابد. جز این راه كه از معرفت ابتدایى و ساده مقام بندگى خدا آغاز مىشود و به مراتب عالى یقین و مراحل عالى شهود بندگى خدا و ارتباط با معبود ختم مىگردد، مسیر دیگرى براى تكامل انسان وجود ندارد و آدمى با توجه به خداوند و حركت در مسیر او كه جلوه بارز آن اطاعت و عبادت خدا است، مىتواند مراحل تكامل و تعالى را یكى پس از دیگرى بپیماید.
حضرت موسى(علیه السلام) پس از آنكه چندین روز به عبادت در كوه طور مىپردازد و توفیق مىیابد كه به نجواى با معبود خویش بپردازد و گوش جان را مخاطب نداى حق سازد، اساسىترین نكتهاى كه خداوند خطاب به آن حضرت بیان مىكند این است كه اى موسى(علیه السلام)! تو بنده من هستى و من خداى تو هستم؛ یعنى انسان باید بزرگترین مسأله و دغدغه خود را بندگى خدا بداند. اما امروزه فرهنگ الحادى، بندگى خدا را برنمىتابد و بر این باور است كه عبودیت و مولویت به دوران بردهدارى تعلق داشت! روشنفكران دینستیز مىگویند: از آن رو كه اسلام در دوران بردهدارى ظهور كرد و همزمان با بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرهنگ بردهدارى رایج و حاكم بود، خداوند در قرآن انسان را «عبد» و خدا را «مولا» معرفى كرده و اكنون كه فرهنگ و نظام بردهدارى ریشهكن شده، انسان آقا و سرور خویش است و بنده نیست. همچنین داشتن تكلیف و وظیفه، به دوران حاكمیت سنّت و دورانى مربوط بود كه هنوز مدرنیته ظهور نكرده بود و
پس از ظهور و سیطره مدرنیته، دیگر نباید از وظیفه و تكلیف سخن گفت، بلكه انسان در این دوران باید دنبال «حق» خود باشد! آنان معتقدند انسان در دوران مدرنیته ماهیتاً با انسان قبل از مدرنیته متفاوت است: انسانِ دوران سنت، تكلیفمدار، و انسان دوران مدرنیته، حقمدار است. از منظر این افراد، حضرت موسى(علیه السلام) به دوران حاكمیت سنّت تعلق داشت و از این روى خداوند به وى مىفرماید تو بندهاى و من پروردگار تو هستم و مطرح كردن این باورها و اعتقاداتى كه به دوران ماقبل مدرنتیه تعلق داشت، ارتجاع و برگشت به دوران سنت است. اما اگر ما معتقد به قرآن و سنت پیامبر و اهلبیت(علیهم السلام) هستیم، باید به این باورهاى اصیل پایبند بمانیم و پیوسته در نظر داشته باشیم كه بنده خدا هستیم و سر و كار ما با خالق هستى است و اراده و مشیت خداوند بر همه عالم حكمفرما است و ما از خود هیچ قدرتى نداریم.
پند و سفارش دوم خداوند به حضرت موسى(علیه السلام)، احترام نهادن به فرودستان و فقیران، و خوار و حقیر نشمردن آنها است. این سفارش و پند، هم باید در روابط شخصى مدّ نظر انسان باشد و به افراد فقیر احترام بگذارد و آنان را به دلیل فقرشان كوچك و حقیر نشمرد، و هم در روابط بینالمللى باید مورد توجه مسؤولان نظام اسلامى قرار گیرد و آنان چون مستكبران عالم، ملتهاى فقیر و محروم آفریقا و دیگر نقاط جهان را حقیر و پست نشمارند؛ چون ممكن است آنان نزد خداوند عزیزتر از دیگران باشند.
گرچه دنیاپرستان ثروت را مایه عزت و سرورى مىدانند و هركس ثروت و مال بیشترى دارد در نظر آنان عزیزتر است و انسانهاى فقیر و بىبهره از ثروت دنیا را حقیر و كوچك مىشمارند، اما در منطق الاهى، مال و ثروت ملاك برترى انسان نیست و اساساً مال و ثروت وسیله آزمایش انسان است و امتیازى شمرده نمىشود. امتیاز انسان به تقوا و اطاعت خداوند است.
همه بندگان نزد خداوند عزیزند و از نظر خداوند، نژاد، موقعیت اجتماعى و ثروت زیاده امتیازى نیست. بهعلاوه، خداوند بندگان مؤمنِ فقیر خود را كه بهره اندكى از دنیا دارند و محروم شدن از ثروت و امكانات دنیا خللى در ارتباط آنان با خداوند ایجاد نكرده، بیشتر دوست مىدارد و كسانى كه به آنها احترام مىنهند، خوشنودى خداوند را در دنیا و آخرت براى خویش فراهممىآورند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) در اینباره فرمودند:
مَنْ أَكْرَمَ فَقیراً مُسْلِماً لَقِیَ اللهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَهُوَ عَنْهُ رَاض؛(1)كسى كه مسلمان فقیرى را اكرام كند و به او احترام بگذارد، در روز قیامت خداوند را در حالى كه از او راضى است ملاقات مىكند.
در مقابل، كسى كه بین بندگان خدا تبعیض روا مىدارد و مسلمان فقیر را به دلیل فقرش فروتر از ثروتمند مىداند و به او بىاحترامى مىكند، خداوند را به خشم مىآورد و خود را گرفتار آتش جهنم مىسازد. حتى
1. بحارالانوار، ج 72، باب 94، روایت 30، ص 38.
امام رضا(علیه السلام) در نكوهشِ كسى كه در سلام كردن میان فقیر و غنى تبعیض روا مىدارد فرمودند:
مَنْ لَقِیَ فَقیراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلاَمِهِ عَلَى الْغَنِیِّ لَقِیَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ؛(1) كسى كه مسلمان فقیرى را ملاقات كند و متفاوت از سلامش به ثروتمند به او سلام كند، روز قیامت خداوند را در حالى كه از او خشمگین است ملاقات مىكند.
همچنین امام صادق(علیه السلام) درباره حرمت نهادن به مؤمن فقیر و كوچك نشمردن او مىفرمایند:
لاَ تُحَقِّرُوا مُؤْمِناً فَقِیراً فَإِنَّهُ مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً فَقِیراً أَوِ اسْتَخَفَّ بِهِ حَقَّرَهُ اللهُ وَلَمْ یَزَلْ مَاقِتاً لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ حَقْرَتِهِ أَوْ یَتُوبَ. وقال(علیه السلام): مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً أَوْ حَقَّرَهُ لِقِلَّةِ ذَاتِ یَدِهِ وَلِفَقْرِهِ شَهَرَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُؤُوسِ الْخَلائِقِ؛(2) مؤمن فقیر را تحقیر نكنید. همانا كسى كه مؤمن فقیرى را تحقیر كند یا او را كوچك و خوار شمرد، خداوند او را حقیر و خوار مىسازد و همواره با او دشمن خواهد بود، مگر آنكه از تحقیر آن مؤمن دست بكشد و توبه كند. همچنین آن حضرت فرمودند: كسى كه مؤمنى را به دلیل فقر و تهىدستىاش ذلیل و خوار شمرد یا او را تحقیر كند، خداوند روز قیامت او را نزد همه خلایق رسوا مىسازد.
1. همان، ح 31.
2. همان، ج 75، باب 56، ص 146، ح15.
پند و اندرز سوم خداوند به حضرت موسى(علیه السلام) عبارت است از این كه دنیا و نعمتهاى آن در نظر او بزرگ جلوه نكند؛ چون این باور غلط باعث مىگردد انسان كسى را كه فقیر و بىبهره از دنیا است، پست و حقیر بشمارد و بر ثروتمندان رشك برد و حسرت خورد. پس باید بداند و باور داشته باشد كه نعمتهاى دنیا هرچند در چشم بندگان خدا بزرگ جلوه كند، در نظر خداوند حقیر و كوچك است:
قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالآْخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى؛(1) بگو كالا و برخوردارى این دنیا اندك است و جهان آخرت براى كسى كه پرهیزكار باشد بهتر است.
اگر مؤمن به این باور برسد كه امكانات و ثروتهاى دنیایى، گرچه میلیاردها دلار ارزش داشته باشد، اندك و حقیر است و در برابر نعمتهاى آخرت قطرهاى از دریا نیز به شمار نمىآید، به هیچوجه از محروم ماندن از ثروت دنیا ناراحت نمىگردد و بر كسانى كه ثروت دنیا را فراهم كردهاند، حسرت نمىخورد. او همواره در پى محروم نماندن از نعمتهاى جاودانه آخرت است و بر كسانى حسرت مىخورد كه در طریق رضوان الاهى قدم برداشتهاند و با اطاعت از دستورات خداوند و ارتباط خالصانه با معبود خویش، به ثروت جاودانه و بىنهایت آخرت دست یافتهاند. پس او نه به حال ثروتمندان به دلیل ثروتشان حسرت
1. نساء (4)، 77.
مىخورد، و نه به فقیر به علت فقرش با حقارت مىنگرد؛ زیرا بر این باور است كه ممكن است آن فقیر نزد خداوند از دیگران عزیزتر باشد.
چنانكه از روایات و آیات استفاده مىشود، از لوازم حسرت نخوردن بر دارایى و ثروت دنیوى این است كه باور داشته باشد بهرهمند شدن افراد از نعمتهاى دنیا یا محروم ماندن از آنها، همه بر اساس حكمت، تدبیر و تقدیر الاهى است و تدبیر حكیمانه و مصلحت الاهى ایجاب مىكند كه برخى را از ثروت و مال دنیا برخوردار گرداند و برخى را محروم سازد و همه باید تسلیم اراده و تدبیر الاهى باشند. نه كسانى كه خداوند آنها را از ثروت دنیا برخوردار ساخته، گرفتار غرور و فخرفروشى شوند و نه كسانى كه از ثروت دنیا محروم مانده و گرفتار فقر شدهاند، ناراحت و افسرده گردند؛ چون در هر دو صورت، افراد مورد امتحان و آزمون الاهى قرار گرفتهاند و باید بكوشند موفق و سربلند از آزمون خارج گردند.
برخى خیال مىكنند چون خداوند كسى را دوست مىدارد، او را از نعمتهاى سرشار دنیا برخوردار مىسازد و روزىِ فراوان به او مىبخشد. در مقابل، وقتى خداوند كسى را دوست نداشت و بر او غضب كرد، به حرمان از نعمتهاى دنیا و فقر گرفتارش مىكند. خداوند در توصیف این افراد مىفرماید:
فَأَمَّا الإِْنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ * وَأَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی
أَهانَنِ؛(1) اما آدمى آنگاه كه پروردگارش او را بیازماید و گرامى دارد و نعمتش دهد، گوید: [چون شایسته این گرامىداشت بودم] پروردگارم مرا گرامى داشت، اما چون او را بیازماید و روزىاش را بر او تنگ سازد گوید: [به سبب این ابتلا] پروردگارم مرا خوار و زبون كرد.
واقعیت این است كه نعمتهاى حقیقى و جاودانه خداوند، نعمتهاى اخروى هستند و برخوردار شدن از آنها، نشان دهنده اكرام و عنایت خداوند، و محروم ماندن از آنها، نشانه غضب و خشم الاهى است. اما نعمتهاى دنیوى، وسیلهاى براى آزمایش انسانها هستند و هم كسانى كه از آن نعمتها برخوردارند و هم كسانى كه از آنها محروم ماندهاند، در معرض آزمایش خداوند هستند و به هیچوجه دارایى و ثروت دنیا، ناشى از عنایت و احترام خداوند، و محروم ماندن از ثروت دنیا، ناشى از تحقیر انسان از سوى خداوند نیست.
با توجه به این حقیقت كه ثروت دنیا نشانه اكرام الاهى و توجه خاص خداوند به انسان نیست، ما مىنگریم كه در طول تاریخ، برخى از پیامبران و اولیاى خدا به محرومیتها، سختىها و گرفتارىهاى فراوان مبتلا گردیدند و در نهایت به شهادت رسیدند. اما در مقابل برخى از كافران و دشمنان خدا، از آسایش و نعمتهاى فراوان دنیا برخوردار شدند كه نمونه آنها قارون است. خداوند درباره ثروت و گنجهاى فراوان او مىفرماید:
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیْهِمْ وَآتَیْناهُ مِنَ الْكُنُوز
1. فجر (89)، 16 ـ 15.
ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ؛(1) قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد، و از گنجینهها آنقدر به او دادیم كه كلیدهاى آنها بر گروه نیرومندى سنگین مىآمد، آنگاه كه قومش بدو گفتند: شادمانى مكن [مغرور و سركش مباش] كه خدا شادمانان را دوست ندارد.
برخى از بنىاسرائیلِ فریفته دنیا، وقتى ثروت كلان، خزانهها و گنجهاى قارون را مشاهده مىكردند، خزانههایى كه گروه نیرومندى نمىتوانستند كلیدهایش را حمل كنند، حسرت مىخوردند و آه از دل برمىآوردند و مىگفتند:
یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظّ عَظِیم؛(2) اى كاش مانند آنچه به قارون داده شده ما هم مىداشتیم، كه همانا او داراى بهرهاى بزرگ است.
اما در نهایت همه دیدند كه آن ثروت بىشمار، سودى به حال قارون نبخشید و او پس از شكست در آزمون الاهى، گرفتار عذاب خداوند شد و خود و ثروتش نابود گردید.
وقتى برخوردارى از دنیا و محرومیت از آنْ وسیله آزمایش انسان بود، كسى كه خداوند او را از دارایى و ثروت دنیا برخوردار ساخته، باید
1. قصص (28)، 76.
2. قصص (28)، 79.
بكوشد به وظایف خود عمل كند و ثروتش را در راه درست به كار بندد. همچنین كسى كه گرفتار فقر گردیده، باید بر فقر خویش صبر كند و از خدا اظهار نارضایتى نكند و زبان به شكایت نگشاید. حدود احكام شرع را رعایت كند و سعى نكند به اموال دیگران تجاوز كند، تا از این راه خود را از فقر برهاند. باید توجه داشت كه گاه ثروت و برخوردارى فزونتر از امكانات و نعمتهاى دنیا، خود وسیله مجازات و عقوبت انسان مىگردد. توضیح آنكه وقتى انسان به گناه آلوده شد و نه فقط از گناه خویش پشیمان نگشت و توبه نكرد، بلكه به سرپیچى و دشمنى بیشتر با خداوند پرداخت و روزبهروز بر گناهان و نافرمانىهاى خود افزود، خداوند او را محكوم سنّت و قانون «استدراج» مىكند. بر اساس این سنت، او را از اموال و ثروت بیشتر برخوردار مىسازد تا با سرگرم شدن به لذایذ دنیوى و زیادهروى در معصیت، كاملا از خداوند غافل گردد و با شتاب بیشترى به سوى هلاكت و جهنم حركت كند. خداوند در اینباره كه گاه برخوردارى از ثروت دنیا، مجازات و عقوبت الاهى را در پى دارد، در حق كسانى كه از نعمتهاى خدا سوء استفاده مىكنند و با دستورات و اوامر الاهى مخالفت مىورزند مىفرماید:
فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِرُون؛(1) مالها و فرزندانشان تو را به شگفت نیارد. جز این نیست كه خدا
1. توبه (9)، 55.
مىخواهد تا به وسیله آنها آنان را در زندگى دنیا عذاب كند و در حالى كه كافرند جانشان برآید.
همچنین خداوند درباره كسانى كه در مسیر انحراف قرار مىگیرند و محكوم قانون استدراج مىشوند، و نیز كسانى كه در مسیر هدایت و تلاش بیشتر براى كسب سعادت قرار مىگیرند مىفرماید:
مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَمَنْ أَرادَ الآْخِرَةَ وَسَعى لَها سَعْیَها وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُوراً * كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً؛(1) هركس خواهان [زندگانى] زودگذر دنیاست [و از آخرت رویگردان است] به زودى هركه را خواهیم از آنچه خواهیم مىدهیم، سپس دوزخ را برایش مقرّر مىداریم كه نكوهیده و به خوارى رانده شده در آن درآید و بسوزد و هركه [زندگانى] آن جهان خواهد و براى آن كوششى درخور كند و مؤمن باشد، پس كوشش آنان پاس داشته خواهد بود. هر دو [دسته] اینان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مىبخشیم، و عطاى پروردگارت [از كسى] منع نشده است.
كسى كه محكوم قانون استدراج مىگردد، شبیه دانشآموز و یا فرزند
1. اسراء (17)، 20 ـ 18.
چموشى است كه هرچه معلم یا پدر براى اصلاح او تلاش مىكند و رنج مىبرد، طغیان و سرپیچىاش بیشتر مىشود و در نهایت وقتى از او ناامید مىگردند، او را از خویش طرد مىكنند تا زودتر به فرجام رفتار خود برسد. چنانكه از این آیه استفاده مىشود، خداوند، هم به كسانى كه در مسیر هدایت قرار مىگیرند، یارى و مدد مىرساند تا با اختیار و اراده خویش به هدایت و سعادت برسند، و هم به كسانى كه در غفلت و گمراهى به سر مىبرند، به نوعى كمك مىكند كه با اراده و سوء اختیار خود، به انحطاط و هلاكت دست یابند.
خداوند درباره دسته اول مىفرماید:
وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَآتاهُمْ تَقْواهُمْ؛(1) و آنان كه به هدایت گراییدند، [خداوند] آنان را هرچه بیشتر هدایت بخشید و [توفیق] پرهیزكارىشان داد.
همچنین درباره دسته دوم مىفرماید:
فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللهُ قُلُوبَهُم؛(2) پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهایشان را برگردانید.
خداوند دل كسى را از خود برمىگرداند كه مستحق گمراهى است و از آن پس، همه راههاى هدایت به روى او بسته مىشود و وسایل گمراهى بیشتر براى او فراهم مىآید تا سریعتر به عقوبت ابدى خداوند گرفتار شود.
بنابر آنچه گفتیم، دارایى و نادارى، وسیله آزمایش انسان است. اگر
1. محمد(صلى الله علیه وآله) (47)، 17.
2. صف (61)، 5.
انسان از نعمتهاى دنیا بهرهمند شد، نباید مغرور و سرمست گردد، بلكه باید هشیار و مواظب باشد كه در آزمون برخوردارى از دنیا شكست نخورد و سربلند و موفق گردد. همچنین كسى كه ثروت و نعمتى را از دست مىدهد، باید متوجه باشد كه مورد آزمایش الاهى قرار گرفته، پس نباید مأیوس و ناراحت گردد كه در این صورت در این آزمون شكست خورده است:
لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَاللهُ لا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور؛(1) تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوهگین نشوید و به سبب [آنچه] به شما داده است، شادمانى نكنید، و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.
در پند چهارم، خداوند به حضرت موسى(علیه السلام) سفارش مىكند با خشوع و خضوع او را یاد كند. بىتردید یاد خدا مراتبى دارد و افراد در هنگام یاد و توجه به خداوند در یك سطح نیستند. براى برخى، یاد و ذكر خدا فراتر از لقلقه زبان نیست و از صمیم دل و با توجه كامل خداوند را یاد نمىكنند. ذكرى كه فراتر از لقلقه زبان نباشد، اگر آمیخته با ریا نباشد، در حد خود ارزشمند است، اما تأثیر چندانى بر روح و جان انسان نمىبخشد. آن یادى
1. حدید (57)، 23.
عامل پیشرفت و تكامل حقیقى انسان است و او را از حضیض به اوج تعالى و قرب الاهى رهنمون مىسازد كه با خشوع و درك حقارت و ذلت انسان در پیشگاه خداوند همراه باشد.
خداوند در پند پنجم مىفرماید: اى موسى! وقتى بلا و مصیبتى براى تو رخ داد، به رحمت من طمع داشته امیدوارانه منتظر باش كه آن بلا و مصیبت را برطرف سازم. دنیا آمیخته با سختىها و گرفتارىها است و نمىتوان كسى را یافت كه به نوعى در زندگى سختى و گرفتارى ندیده باشد. خداوند در اینباره مىفرماید:
لَقَدْ خَلَقْنَا الإِْنْسانَ فِی كَبَد؛(1) به راستى انسان را در رنج آفریدیم.
انسانها در برابر بلاهایى كه براى آنها رخ مىدهد، واكنشهاى متفاوتى دارند. برخى هنگام مواجهه با بلاها، كاملا ناامید مىگردند و خدا را فراموش مىكنند و دچار افسردگى مىشوند و تحرك و توان اقدام براى رها گشتن از مشكلات را از كف مىدهند. خداوند از این افراد كه در هنگام روبهرو گشتن با مشكلات و بلاها ناامید مىگردند و فراموش مىكنند كه همه كارها به اذن خداوند انجام مىگیرد و انسان سر تا پا نیازمند خدا است و همواره و به ویژه وقتى بلایى براى او رخ مىدهد باید سراغ خدا برود، گله مىكند و مىفرماید:
وَإِذا أَنْعَمْنا عَلَى الإِْنْسانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجانِبِهِ وَإِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ یَؤُسا؛(2) و چون به آدمى نعمت دهیم، روى گرداند و
1. بلد (90)، 4.
2. اسراء (17)، 83.
[از طاعت ما] دور شود و چون او را بدى رسد نومید گردد.
انسان باید تمرین كند كه حتى وقتى گرفتارىهاى كوچك براى او پیش مىآید، فوراً سراغ خدا برود. وقتى سرش درد مىگیرد، سراغ خدا برود و از خدا بخواهد وى را شفا دهد. وقتى گرسنه مىشود به خداوند عرض كند خدایا! گرسنهام تو روزىام ده، سپس به سراغ اسباب و وسایل برود و در همه حال خدا را فراموش نكند. طبیعى است كه اگر انسان در همه حال خدا را فراموش نكرد و به رحمت خدا امیدوار بود و باور داشت كه همه چیز در اختیار خداوند است، دیگر نگرانى ندارد و از آنچه براى او اتفاق مىافتد ناراحت نمىشود و پیوسته دست نیاز به سوى خدا بلند مىكند؛ چون خداوند خود فرموده كه به هنگام نیاز از من درخواست یارى كنید:
وَسْئَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللهَ كانَ بِكُلِّ شَیْء عَلِیماً؛(1) و از فضل و فزونبخشى خدا درخواست كنید كه خدا به هر چیزى دانا است.
خداوند در بند ششم مىفرماید: اى موسى! تورات را با صوت حزین و با خشوع بخوان تا لذتش را به من بشنوانى. گرچه امروز تورات حقیقى در اختیار ما نیست، اما بهتر و جامعتر از آن، یعنى قرآن در اختیار ما است. سعى كنیم قرآن را با خشوع و با صداى حزین بخوانیم. باید بكوشیم قرآن
1. نساء (4)، 32.
با دل و جانمان آمیخته گردد و به هنگام قرائت قرآن احساس كنیم با خداوند سخن مىگوییم. طبیعى است كه اگر به چنین درجهاى از معرفت رسیدیم و كلام خدا را حزین و غمناك و با خشوع و خضوع خواندیم، خداوند از شنیدن صوت قرآن ما خوشنود مىشود و ما را مشمول عنایات و الطاف خویش مىسازد.