آفتاب مطهر
زندگی، اندیشه و خدمات علمی و فرهنگی
علامه شهید، آیتالله مرتضی مطهری
آیتاللّه محمدتقى مصباح یزدى
تدوین و نگارش:
غلامرضا گلیزواره
مصباح یزدی، محمدتقی، 1313 -
آفتاب مطهر: زندگی، اندیشه و خدمات علمی و فرهنگی علامه شهید، آیتالله مرتضی مطهری / محمدتقی مصباح یزدی؛ نگارش: غلامرضا گلیزواره. - قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1391.
216 ص. (انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)؛ 555؛ کلام و عقاید؛ 72.)
3-383-411-964:ISBN
فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا.
نمایهها.
کتابنامه: ص 249-247؛ همچنین به صورت زینویس.
1. مطهری، مرتضی، 1299 - 1358 - سرگذشتنامه. الف. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، انتشارات. ب. عنوان. ج. فروست.
6م6م/7/233 BP
آفتاب مطهر: زندگی، اندیشه و خدمات علمی و فرهنگی علامه شهید، آیتالله مرتضی مطهری
مؤلف: آیتالله محمدتقی مصباح یزدی
تدوین و نگارش: غلامرضا گلیزواره
ناشر: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
نوبت و تاریخ چاپ: چهارم، پاییز 1391
چاپ: نگارش
شمارگان: 1000 قیمت: 7600 تومان
مرکز پخش: قم، خیابان شهداء، کوی ممتاز، پلاک 38
تلفن و نمابر: 7742326 - 0251
3-383-411-964 :شابک
قال محمد بن علی الباقر(علیه السلام): عالمٌ یُنْتَفَعُ بعلِمِه اَفْضَلُ مِنْ سَبعین اَلْف عابد.
حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود: «دانشمندی که مردم از دانش او بهرهمند گردند، از هفتاد هزار عابد برتر است».(1)
شهید آیتالله مطهری(قدس سره) از نادر دانشمندان جهان تشیع است که بر پایه بصیرت علمی و معرفتی، همراه با اشراق درونی، معنویت و فضیلت و از موضع تعهد، تدین، بیداری و دردمندی دینی، در عرصههایی پرشمار از علوم اسلامی، آثاری پدید آورد. وی در این آثار، با تکیه بر منابع مستند قرآنی و روایی و براهین عقلی و با شیوهای بدیع و شیوا و زبانی رسا، به رفع نیازهای نسل جوان و دیگر تشنگان معارف ناب پرداخت.
آن مطهِر اندیشهها، احاطهای گسترده بر فرهنگ اسلامی داشت و نگرشها، بررسیها، ارزیابیها و نقادیهایش به دور از تعصب، احساسات و هیجانات زودگذر بود. وی مباحث اعتقادی و مبانی فکری امت مسلمان را به زبان روز عرضه میکرد و در این راه، به تلاش و تکاپوی خویش ایمانی راسخ داشت. او این اقدام را به مثابه وظیفهای شرعی، وجدانی و دینی، برای پیشبرد نهضت در مسیر اسلام راستین و به دور
1. اعلام الدین، ص 83.
از ترفندهای تبلیغاتی که با تهمتهای ناروا و بیپایه همراه بود و ریشه در نقشههای ساواک و مکاتب الحادی و التقاطی داشت، پذیرفت.
آن حکیم فرزانه به سه خصلت دانشوری، انصاف و حقطلبی، پیش از دیگر خصال آراسته بود و هنگام داوری درباره پدیدههای گوناگون فرهنگی و اجتماعی، خردورزی، ایمان و تقوا را معیار قرار میداد و از هر گونه دیدگاه مغرضانه و تنگنظرانه دوری میجست و در نقد اندیشههای مخالف و حتی هنگام افشای انحرافات و کژرویها و ناراستیها، جانب انصاف را فرو نمینهاد.
شهید مطهری حقطلب بود و همواره تأکید میکرد اسلام دین فطرت، برهان و منطق است و از این روی، در پی ایجاد رعب و هراس و استفاده از زور و خشونت، برای تحمیل عقیده نیست. او در کسب دانش و معرفت، دمی نیاسود و از فضلای انگشتشمار حوزه بود که با اهل دانشگاه ارتباط علمی و فرهنگی برقرار کرد و در بحثهای فکری و اعتقادی با افراد تحصیلکرده، از مغالطه میپرهیخت.
وی خضر راه بود و دلیل قافله. در ظلمت تردیدها و شبههها، مطلع کاروانیان بود و پیشاپیش، طلیعه دشمن را میپایید و همگان را آگاه میساخت، از هر چیز؛ از رگههای نفوذ، جای پای غربزدگی، مکاتب مصنوعی و کاذب، خودباختگان مقهور، التقاط مرئی و نامرئی، و در یک سخن، از همه کسانی که باورها و ارزشهای الهی را نشانه میرفتند.
او بر فرضیه دوگانگی علم و دین و جدایی میان دانش و ایمان خط بطلان کشید و پیوند این دو را روشن ساخت. وی این راه را در برابر همگان گشود که میتوان باور دینی را با تیزبینی اجتماعی و هوشیاری سیاسی همراه ساخت، و این مدعا در آثار پرفیضش هویداست. مطهری فریاد میزد که باید پژوهشهای دینی در خدمت حل معضلات فرهنگی و اجتماعی قرار گیرد؛ در غیر این صورت، خود پژوهش، به جای گرهگشایی، دشواریآفرین خواهد شد.
وقتی مینگاشت، پرتوی از روشناییهای معنوی بر افق کاغذ میدرخشید؛ وقتی سخنرانی میکرد، کلماتش قطرات بارانی بابرکت را میمانست که دشتهای تشنه و بیابانهای خشک را به طراوت، شکفتن و رُستن فرامیخواند؛ بلاغت، صراحت، پویایی، صداقت، اخلاص و استواری در گفتارش موج میزد؛ دریافت علمی و یافتههای فلسفی را در حریر واژگان میپیچید و به قلبهای عطشناک هدیه میداد؛ راستقامت بود تا کژیها را در هم کوبد؛ در هنگامهای که توفانهای تحریف و ظلمت التقاط، جهالت، جمود، ظاهرگرایی و نفاق از همه سو، در حال وزیدن بود، مراقب بود مشعلی که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در غار حرای مکه افروخت و از حماسه کربلا فروغ گرفت، به خاموشی نگراید.
مطهری دانشمندی والا بود که در اوج وارستگی و وابستگی به حقتعالی و آراستگی به زیور مکارم و فضایل اخلاقی سیر میکرد، و گوشی حقنیوش، دیدهای حقیقتبین و دلی پالوده از غفلت و ریا داشت. اندیشهها، وسعت بینش و دیدگاههای آن حکیم فرزانه میزان حکمت و دانایی بود؛ مشفقانه و دلسوزانه و به دور از هیاهو، دست سرگشتگان متحیر را میگرفت و مشتاقانه آنان را به سوی سرچشمههای اصیل و سرپناههای امن و مطمئن بصیرت و معرفت راه مینمود.
در عصر واماندگی، از خودبیگانگی، مسخ فکری و عقیدتی و ابتذال فرهنگی، با اشارات نورانی او، ذهنها و دلها تکانی میخوردند؛ از خواب غفلت و خودفراموشی بیدار میشدند؛ و به خویشتن اصیل و هویت ارزشی خویش باز میگشتند.
* * * * *
شخصیت چندبُعدی این دانشمند فرزانه ایجاب میکند که ابعاد وجودی او بازشناسانده شود. بدیهی است، پی گرفتن این هدف و رسیدن به این شناخت و کاوش در تمام حالات، محاسن و امتیازات کمنظیرش، در این مقال و مجال نمیگنجد.
نوشتار پیش روی محصول تدوین، تبویب، نگارش و بازنویسی مقالات، سخنرانیها و مصاحبههای استاد برجسته حوزه، آیتالله مصباح یزدی است که به جنبههایی از زندگی، اندیشهها و خدمات علمی و فرهنگی شهید مطهری میپردازد. نگارنده، با تحمل مشقتهای فراوان کوشیده است، نخست از درج بخشهای تکراری مطالب و موضوعات بپرهیزد و سپس برای روشن شدن پارهای از نکات که در متن بیانات و گفتوگوهای ایشان آمده است، و نیز تکمیل مطالب، بهویژه برای خواننده جوان، توضیحاتی را به صورت پاورقی بیاورد.
نوشتار حاضر در نُه بخش سامان یافته است. در بخش نخست، به نام دانشوری ژرفاندیش، جنبههایی از امتیازات علمی و اخلاقی شهید مطهری آمده است. در بخش دوم، رازهای موفقیت این دانشمند به خواننده شناسانده شده است. در بخش سوم، چهره مُدرسی وارسته ترسیم گردیده که در حوزه، دانشگاه و دیگر محافل علمی و فرهنگی، به احیای تفکر دینی پرداخته است. پاسخگویی آن شهید به نیازهای زمان، توجه به مقتضیات اجتماعی و آسیبشناسی آگاهانه، از جمله مطالبی است که در بخش چهارم، بدان اشاره شده است. آفتزدایی از بوستان عقاید و باورها، مبارزه با ملیگرایی، سکولاریسم و ظاهرسازیهای مخرب و نقد خودباختگیهای غربزدگان، محورهای بخش پنجم است. در بخش ششم، به پارهای از کوششهای شهید مطهری پرداخته شده که جامعه را از سیلاب تحریفات، بدعتها و شبهات نجات داده و کشتی نجات وی بسیاری از جوانان را به ساحل رستگاری رسانیده است. افشای گذرگاههای الحاد و قاطعیت آن دانشمند ژرفاندیش در برابر افکار التقاطی، موضوع بخشهای هفتم و هشتم کتاب را تشکیل میدهد. در بخش نهم، ضمن توجه به نقش شهید مطهری در تبیین مبانی فکری انقلاب اسلامی و چگونگی شهادت ایشان به دست گروهک فرقان، حکمت تجلیل و تکریم از علامه شهید مرتضی مطهری، مورد واکاوی
قرار گرفته است. امید آنکه این مجموعه مورد توجه دوستداران آن متفکر حقجو قرار گیرد. در پایان، از مدیر معزّز تدوین متون مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، فاضل گرانمایه، جناب حجت الاسلام والمسلمین حسنی به دلیل اینکه زمینه تدوین چنین مجموعهای را برای نگارنده فراهم ساختهاند، نهایت سپاس و امتنان را دارم.
والسلام ـ غلامرضا گلی زواره
پاییز 1386
حقیقت اصیلترین، جاودانهترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است که سلسله مؤمنان و عالمان صادق، چه جانها که در راه آن نباختهاند و جاهلان و باطلپرستان، چه توطئهها و ترفندهاکه برای محو و مسخ آن، نساختهاند. چه تلخ واقعیتی است مظلومیت حقیقت و چه شیرین حقیقتی است این واقعیت که در مصاف همیشگی حق و باطل، حق سربلند و سرفراز است و باطل از بینرفتنی و نگونسار. این والا و بالانشینیِ حقیقت، گذشته از سرشت حق، وامدار کوششهای خالصانه و پایانناپذیر حقیقتجویانی است که در عرصه نظر و عمل، کمر همت محکم بسته و از دام و دانه دنیا رستهاند و در این میان، نقش و تأثیر ادیان و پیامبران الهی، بهویژه اسلام و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و جانشینان برحق و گرامی او(علیهم السلام)، برجستهترین است.
دانشمندان نامآور شیعه رسالت خطیر و بینظیر خویش را بهرهگیری از عقل و نقل و غوص در دریای معارف قرآن و برگرفتن گوهر ناب حقیقت از سیره آن پیشوایان و عرضه آن به عالم بشری و دفاع جانانه در برابر هجوم ظلمتپرستان حقیقتگریز، دانستهاند و در این راه، دیدهها سوده و جانها فرسودهاند. اکنون، در عصر بحران معنویت که دشمنان حقیقت و آدمیت، هر دم با تولید و انتشارِ فزون از شمارِ آثار نوشتاری و دیداری و بهکارگیری انواع ابزارهای پیشرفته سختافزاری و نرمافزاری، در عرصههای گوناگون، برای سیطره بر جهان میکوشند، رسالت حقیقتخواهان
و دانشمندان حوزوی و دانشگاهی، بهویژه عالمان دین، بس عظیمتر و سخت دشوارتر است.
در جهان تشیع، پژوهشگران حوزوی در علوم فلسفی و کلامی، تفسیری و حدیثی، فقهی و اصولی و مانند آن، از کارنامهای درخشان برخوردارند و تأملات ایشان بر تارک پژوهشهای اسلامی میدرخشد. اینان در زمینه علوم طبیعی و تجربی و فناوریهای جدید نیز تلاشهایی چشمگیر کرده و گامهایی نویدبخش برداشتهاند و به جایگاه درخور خویش در جهان، نزدیک شدهاند و با فعالیتهای روزافزون، میروند تا مقام شایسته خویش را در صحنه علمی بینالمللی، بازیابند؛ ولی در قلمرو پژوهشهای علوم اجتماعی و انسانی، تلاشهای دانشمندان این مرز و بوم، آنگونه که شایسته نظام اسلامی است، به بار ننشسته و آنان، بیشتر به ترجمه و اقتباس دیدگاههای دیگران بسنده کردهاند. در این زمینه، کمتر میتوان ردپای ابتکارات و بهویژه خلاقیتهای برخاسته از مبانی اسلامی را یافت و تا رسیدن به منزلت مطلوب، راهی طولانی و پرچالش در پیش است. از این روی، افزون بر استنباط، استخراج، تفسیر و تبیین آموزههای دینی و سازماندهی معارف اسلامی، کاوش در مسائل علوم انسانی و اجتماعی از دیدگاه اسلامی و تبیین آنها، از مهمترین اهداف و اولویتهای مؤسسات علمی، بهویژه مراکز پژوهشی حوزههای علمیه است.
مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، در پرتو تأییدات رهبر کبیر انقلاب اسلامی و حمایتهای بیدریغ خلف صالح وی، حضرت آیتالله خامنهای «مدظلهالعالی»، از آغازِ تأسیس، براساس سیاستها و اهداف ترسیم شده از سوی حضرت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی «دامت برکاته»، به امر پژوهشهای علمی و دینی اهتمام داشته و در مسیر برآوردن نیازهای فکری و دینی جامعه، به پژوهشهای بنیادی، راهبردی و کاربردی پرداخته است. معاونت پژوهش مؤسسه برای تحقق این مهم، افزون بر
برنامهریزی و هدایت دانشپژوهان و پژوهشگران، در زمینه نشر آثار محققان نیز کوشیده و بحمدالله تاکنون، آثار ارزندهای را در حد توان خود، به جامعه اسلامی تقدیم کرده است.
کتابِ پیش روی، بخشی از مباحث گوناگون استاد فرزانه، حضرت آیتالله محمدتقی مصباح یزدی «دامت برکاته» بوده، که با تلاش پژوهشگر ارجمند، آقای غلامرضا گلیزواره، تدوین و نگارش یافته است. هدف اصلی کتاب ارائه گوشههایی از زندگی، اندیشه و تلاشهای علمی و فرهنگی شهید مطهری(رحمه الله) برای عموم خوانندگان و علاقهمندان است. معاونت پژوهش، دوام عمر پربرکت معظمله و توفیق روزافزون پژوهشگر محترم این اثر را از خداوند متعال خواستار است.
معاونت پژوهش
مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلوه والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین، حبیب اله العالمین ابیالقاسم محمد(صلى الله علیه وآله) و علی آله الطیّبین الطاهرین المعصومین، لاسیّما الامام المنتظر المهدی الحجه بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه وجعلنا من اعوانه وانصاره.
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه:
الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ وَکفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا؛(1) «کسانی که پیامهای خداوند را میرسانند و از او بیم دارند و از هیچ کس جز او هراسی ندارند، خدا برای ارزیابی اعمالشان کافی است».
استاد شهید علامه آیتالله مرتضی مطهری یکی از شخصیتهای برجسته روزگار ماست. او از ذخایر علمی، فکری و فلسفیِ نهتنها ایران، بلکه جهان اسلام به شمار میآید؛ اندیشمندی که عصاره مهمترین اندیشههای زمانه را فرا گرفته بود و به خوبی آنها را تجزیه و تحلیل میکرد و در کنار ارزیابی آنها، ابتکارات فکری و تواناییهای ذهنی خویش را نیز بر میراث فلسفی و علمی عالمان سلف میافزود.
او اندوختههای دانش خویش را با سبکی مطلوب و شیوهای جذاب و شیوا و حتیالمقدور با بیانی ساده عرضه میکرد. بر این اساس، اغراق نیست اگر گفته شود که
1. احزاب(33)، 39.
دهها سال باید بگذرد و از میان هزاران جوینده علوم اسلامی، فردی چونان شهید مطهری برآید تا جویندگان معارف ناب از جویبارهای وجودش جرعههای حکمت و معنویت بنوشند. شهید مطهری ابعاد گوناگونی داشت، ولی همه تواناییهای خود را برای حفظ اصالت مکتب قرآن و عترت به کار برد. به همین دلیل، رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(رحمه الله) او را اسلامشناس راستین معرفی کردند.(1)
در میان دهها هزار شهید ایران اسلامی، تنها یک تن بود که امام امت او را حاصل عمر و پاره تن خویش خواند؛(2) اما شهید مطهری چه ویژگیای داشت که دیگر بزرگان، با منزلتهای بسیار ارزندهشان، چنین مقامی را نزد امام امت و امت امام به دست نیاوردند؟ در زمانی که شخصیتهایی برجسته و مشهور، با پیشینههای مبارزاتی شناخته شده، زمام امور انقلاب را در دست داشتند؛ کسانی که ستیزهجوییهایشان با ستم، گستاخانهتر و مدت توقفشان در بازداشتگاهها و زندانهای دستگاه استبداد، افزونتر بود، و به ظاهر، تخصص و توانایی آنان برای مدیریت جامعه انقلابی، از مطهری بیشتر بود، چرا وی این گونه کانون توجه امام قرار گرفت، و چنین ستایشهایی ناب و همراه با عواطف نثارش شد؟ در پاسخ به این پرسش باید خاطرنشان ساخت که مطهری، خالصانه در راه اعتلای حق گام برداشت و جان بر کف، از ارزشهای معنوی دفاع کرد و رسالت انبیا و اولیا را پی گرفت. وی کوشید حقایق مسلم را تبیین کند؛ لغزشگاهها را به مردم نشان دهد و آنان را از سقوط در درههای مخوف و باتلاقهای خطرناک، بر حذر دارد. او با دلسوزی و پیگیری مداوم و
1. مصاحبه رادیویی بهمناسبت فرارسیدن سالگرد شهادت آیتالله مطهری.
2. «من فرزند بسیار عزیزی را از دست دادهام و در سوگ او نشستم که از شخصیتهایی بود که حاصل عمرم محسوب میشد... من گرچه فرزند عزیزی که پارِه تنم بود از دست دادم، لكن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد...» (فرازی از پیام امام خمینی بهمناسبت شهادت آیتالله مطهری).
طاقتفرسا، میکوشید تا مردم را به سوی مسیر هدایت راهنمایی کند، تا راه درست را بشناسند و آن را بپیمایند.
رسالت مهمی که شهید مطهری عهدهدارش شد، راهی خوفناک با دشمنانی پرشمار بود؛ زیرا وقتی مردم با آگاهیهای رشد دهنده او به سوی درستی و راستی گام برمیدارند، منافع دنیاطلبان و آنان که میخواهند بر گرده انسانها سوار شوند، در معرض آسیب و فنا قرار میگیرد. آنگاه، این گروه خلافکار که خفاشصفت، آن خورشید درخشان را مزاحم پرشهای خویش در تاریکیهای جهل و خرافه و جمود میبینند، هر چه توش و توان دارند به کار میگیرند تا این درخشش را خاموش کنند، و اگر در حذف فیزیکی موفق نشدند، کاری کنند که مردم به وی نگرایند. آنان راه سومی نیز میپیمایند و چون میبینند این چهرهها نزد مردم محبوباند و اشتیاق جامعه اسلامی به آنان قابل توجه است، دست به خیانتی دیگر میزنند؛ بدینسان که اندیشهها و باورهای تأثیرگذارشان را تحریف میکنند. دشمن این اقدامات را بر ضد شهید مطهری انجام داد، ولی موفق نشد. در همان جوّ اختناق، بسیار بودند کسانی که به اندیشهها و آرمانهای آن دانشمند مُطهر عشق میورزیدند و در سالهایی که وی پنجشنبه و جمعه به قم میآمد، از شهرهای گوناگون، به این دیار میآمدند تا از بیاناتش بهره گیرند؛ زیرا در اندیشهها، آموزهها و بیانات او، دُرهای گرانبهایی مییافتند که جاهای دیگر، از آنها خبری نبود. وی دارای نبوغی بود که در هر مبحثی از موضوعات عقلی و نقلی، گوی سبقت را از همگان میربود.
طبعاً مردم به چنین کسی عشق میورزیدند و از راههای دور و نزدیک، برای شنیدن سخنانش گرد میآمدند. گفتههایش تولید فکر و محصول ذهن خلاّقش بود و او در اندیشه و عمل مستقل بود.(1)
1. سخنرانی در دانشگاه تهران به مناسبت یازدهمین سالگرد شهید مطهری، (1369/2/19).
از بزرگترین نعمتهایی که خدای متعال به انسانها مرحمت فرموده، پس از نعمت حیات و خرد، موهبت هدایت از سوی فرستادگان اوست. اگر حق تعالی نعمتش را از این راه تمام نفرموده بود، بشریت هرگز راه سعادت حقیقی و ابدی خویش را نمییافت و به مرتبه و مقامی که پروردگار برایش مقرر ساخته است، نمیرسید. پس از انبیا نیز این وظیفه بر عهده اوصیای آنان بوده است.
در مرتبه سوم، هدایت بشر به دست عالمان انجام میشود. در قرآن کریم میخوانیم: وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُون؛(1) «خدا از صاحبان کتاب پیمان گرفت که کتاب خدا را برای مردم آشکار سازند و پنهانش نکنند...» .
در قرآن، میثاقهایی از سوی خدای متعال، میان او و بندگان بیان شده است. یکی از آنها، پیمانی کلّی است که تمام بندگان، به طور تکوینی، با پروردگار خویش دارند و بر حسب روایات، این پیمان در عالَم ذر بسته شده است و قرآن نیز بدان اشاره دارد:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَه إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِین(2) «و پروردگارت از پشت بنیآدم، فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم؛ تا در روز قیامت نگویید که از آن بیخبر بودیم».
و در سورهای دیگر میفرماید: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیم؛(3) «ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان
1. آلعمران(3)، 187.
2. اعراف(7)، 172.
3. یاسین(26)، 59 ـ 60.
نبستم که شیطان را نپرستید؛ زیرا دشمن آشکار شماست و مرا بپرستید که راه راست این است؟».
وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکم مِّن کتَابٍ وَحِکمَه...؛(1) «و خدا از پیامبران پیمان گرفت که شما را کتاب و حکمت دادهام...». میثاق سوم با علماست. خداوند نمیفرماید میثاق انبیا، بلکه میگوید: الذین اُوتوا الکتاب؛ یعنی، کسانی که به کتابهای آسمانی دانایند. این پیمان پیمانی استوار است با لامِ قَسَم و نونِ ِِِِتأکید (لتبیَّننَّه). ای کسانی که از احکام و معارف دینی آگاه شدید، آنچه را به آن دسترسی یافتید، به دیگران برسانید و آنها را برای مردم بیان کنید. میلیاردها انسانی که روی کره زمین زندگی میکنند، بهطور مستقیم، با پیامبران تماسی ندارند و اگر هم پیامبری بخواهد با همه مردم در تماس باشد، امکانپذیر نیست. از این روی، لازم است آنان که پیام او را به خوبی دریافت کردهاند، به دیگران برسانند؛ بهویژه آنگاه که فرستاده الهی در میان مردم نباشد. در تبلیغات دینی، اگر این کار فرهنگی ترک شود، همه مردم مسئولاند و بازخواست میشوند، و اگر کسانی به قدر کفایت برخاستند و شریعت و معارف الهی را برای مردم تبیین کردند، این واجب از دیگران ساقط میشود. این واجب کفایی به توان علمی، فکری و ذهنی نیاز دارد و همگان توانایی انجام آن را ندارند. هدایت انسانها به سوی سعادت اخروی و دنیوی از راه آموزههای دینی، واجبترین واجبات کفایی است که در درجه نخست، بر دوش پیامبران است و سپس، اولیای الهی این وظیفه را بر عهده میگیرند و پس از آن ستارگان درخشان، عالمانْ پیگیر این مسئولیت خطیرند. به همین دلیل، در منابع روایی آمده است:
1. آلعمران(3)، 81.
قال رسول الله: علماء أمّتی کانبیاء بنیاسرائیل؛(1) «دانشوران امت من چونان پیامبران بنیاسرائیل هستند».
قال النبی(صلى الله علیه وآله): رحم الله خلفائی. فقیل یا رسولالله و من خلفاؤک؟ قال: الذین یُحیون سُنتی و یُعلّمونها عباد الله؛(2) «رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: خدا رحمت کند بر جانشینان من. گفته شد: ای فرستاده الهی، خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان که سنت مرا احیا کنند و به بندگان خدا بیاموزند».
قال النبی(صلى الله علیه وآله): الفقهاء امناء الرسول؛(3) «عالمان دین امانتداران فرستاده خدایند».
قال الامام الصادق(علیه السلام): انّ العلماء ورثه الانبیاء؛(4) «امام صادق(رحمه الله) فرمود: عالمان وارثان پیامبرانند». پیامبران درهم و دیناری به ارث نگذاشتهاند بلکه میراث آنان هدایت، تعلیم، ارشاد، مقاومت، احیای نفوس، تصحیح مسیر بشریت و این گونه امور است. وجه شباهت عالمان به پیامبران این است که پیامبران در برابر جامعه، تعهدات اجتماعی و تکالیف انسانی و اجتماعی داشتهاند و وارث آنها کسی است که بتواند جای خالی پیامبران را در میان افراد بشر پر کند. این تاج افتخار مسئولیتهای عظیم دارد و عالمان دینی باید مردم را به سوی حق، دیانت، کمال، شرف و عزت رهنمون شوند، آنان را از گمراهی برهانند و به ساحل نجات و رستگاری برسانند، تا چنین مدال افتخاری نصیبشان شود.(5)
هدایت الهی امانتی است که باید به تمامی انسانها برسد. و قرآن درباره آن تأکید بسیار میفرماید، تا مبادا نکتهای پوشیده بماند و اغراضی مانع رسیدن حقایق دین به
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص 22؛ الحیه، ج 2، ص 280.
2. شهید ثانی، منیه المرید، ص 10؛ الحیه، ج 2، ص 281.
3. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 1، ص 216.
4. الکافی، ج 1، ص 32؛ الحیه، ج 2، ص 280.
5. در این زمینه کتاب هویت صنفی روحانی به قلم محمدرضا حکیمی خواندنی است.
مردم شود و موضوع میثاق کتمان گردد. آنگاه، قرآن میافزاید، برخی، یعنی عالمان بنیاسرائیل به این پیمان عمل نکردند و سبب گمراهی مردم شدند. از این روی، چنین افرادی را مورد لعنت قرار میدهد.
روایات پرشماری که درباره دانش و آموزش، اوصاف عالمان و منزلت دانشمندان نزد خدا، بیان شده، گویای این حقیقت است که آنان بالاترین و ارزشمندترین نعمتهای الهی را در اختیار مردم قرار میدهند.
عن الصادق(علیه السلام): اذا کان یَومُ القیامه جمع الله عزّوجلّ النّاس فی صعیدٍ واحد و وضعت الموازین، فتوزن دماء الشهداء مَعَ مداد العلماء فََیرجحُ مداد العلماء علی دماء الشهداء؛(1) «امام صادق(رحمه الله) فرمود: آنگاه که روز قیامت فرا رسد، خداوند مردم را در عرصهای بلند گرد آورد و ترازوی اعمال برپا شود. پس خون شهیدان با مرکب دانشمندان سنجیده میگردد و مرکب آنان بر خون شهیدان برتری مییابد».
ارزش اینکه دانشمندی سطری بر کاغذ بنگارد که موجب هدایت دیگران شود، از خون شهید برتر است. البته خون شهیدی که در راه احیای حقیقت و اعتلای اسلام ریخته میشود، بسیار ارزشمند است، ولی این روایت در پی اثبات اهمیت هدایت عالم است زیرا او با این کار، والاترین خدمت را به انسانیت میکند. از سوی دیگر، کتمان حقایق دین و جلوگیری از نشر آن و نیز تحریف باورها و ارزشهای الهی و معنوی، بدترین خیانت است و افرادی که با تحریفات لفظی و معنوی، سبب گمراهی مردم میگردند، کارنامهای آشفتهتر از قاتلان حضرت سید الشهداء(علیه السلام) دارند. قرآن میفرماید:
وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّک مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُون؛(2) «بدینسان، برای هر پیامبری، دشمنانی
1. شیخ صدوق، امالی، مجلس 32، ص 233.
2. انعام(6)، 112.
از شیاطین انس و جن قرار دادیم که برای فریب یکدیگر، سخنان آراسته القا میکنند. اگر پروردگارت میخواست، چنین نمیکردند. پس با افترایی که میزنند، رهایشان ساز».
اگر این دو اصل را بپذیریم که بالاترین خدمت به بشریت، نشر معارف دین است و بالاترین خیانت محروم کردن انسانها از حقایق دینی است، آنگاه، خواهیم توانست موقعیت علامه شهید مرتضی مطهری را ارزیابی کنیم. بحمدالله، از صدر اسلام تاکنون، عالمانی بودهاند که نهتنها مایه مباهات جامعه اسلامی، بلکه افتخار بشریتاند. خدماتی که عالمان و بهویژه دانشمندان شیعه انجام دادهاند، دارای ارزشی فوقالعاده است. گمان نکنید کتب اربعه و دیگر منابع روایی، به راحتی به دست ما رسیده است. یکی از این مشاهیر شیخ صدوق(رحمه الله) است. این دانشمند بزرگوار سالیان متمادی، از این شهر به آن شهر مسافرت میکرد تا از یک راوی، حدیثی بشنود، آن را ضبط کند، به صورت کتابی درآورد و در اختیار دیگران قرار دهد. وی در یکی از کتابهایش نوشته است این حدیث را در فرغانه، از فلان شیخ سُنی شنیدهام. فرغانه در آسیای مرکزی است. این دانشمند با امکانات اندک آن روزگار، با مشقت بسیار، به آن شهر و شهرهای دیگر میرفت تا روایتی بشنود و جوامع روایی را تدوین و تبویب کند.
کتابهای درسی متداول در حوزهها، از آن چه کسانی است؟ متن لُمعه را شهید اول نوشته و شهید ثانی بر آن شرحی نگاشته است؛ لیکن همه عالمان اینگونه نبودهاند. فریب نامها و چهرهها را نخورید؛ بررسی کنید نوشتههای آنان چه اندازه با میزان اهلبیت سازگار است. نمیشود آدمی دینش را از هر کسی یاد گیرد. همانگونه که عالمان وارسته و شریف بسیارند، شیاطین نیز در این لباس، وجود دارند که موجب گمراهی مردم میشوند.
در چنین شرایطی که حق و باطل در جامعه، دارای چهرههایی همساناند و تشخیص حقایق برای مردم دشوار است، افزون بر وظایفی که بر عهده عموم طبقات
است، نیاز به جهاد فکری و معنوی وجود دارد؛ جهاد در برابر تحریف، الحاد، انحراف و التقاط. در عصر شهید مطهری، تفسیرهای نادرست و قرائتهای منحرف میان مردم نشر مییافت که با معارف ناب، فرسنگها فاصله داشت. در چنین شرایطی، یک مرد میدان هویدا شد که جان بر کف، با این انحرافات به مبارزه برخاست. این دانشمند بزرگ، یکهتاز عرصه جهاد علمی و دینی بود. با وجود آنکه حتی برخی آشنایان جاهل و دوستان نادان به سنگاندازی، تهمت و ملامت او پرداختند، این انسان وارسته وظیفة خویش را شناخت و در راه انجام وظیفه، هیچ چیز مانعش نشد. استاد مطهری مصداق روشن این آیه است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّه عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّه عَلَی الْکافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَه لآئِمٍ...؛(1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرکس از شما از دینش بازگردد چه باک. زودا که خدا مردمی را آورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند؛ در برابر مؤمنان، فروتن و در مقابل کافران، سازشناپذیر؛ در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت سرزنشکنندگان نمیهراسند».
شهید مطهری وظیفه خویش را به بهترین شکل انجام داد؛ باورهای نادرست و اندیشههای منحرف را افشا کرد؛ حقایق ناب را باز گفت؛ کجفکریها و نارواییها را برنتابید و به راه خود ادامه داد و سرانجام، به فیض بزرگ شهادت رسید.(2)
ویژگیهای شخصیتی استاد مطهری به گونهای است که جایگزین شدن دیگران به جای او، بسیار دشوار است. جامعیت او در علوم گوناگون اسلامی، در بُعد اخلاق، معنویات،
1. مائده(5)، 54.
2. سخنرانی در مسجد اعظم قم بهمناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری، (1379/02/11).
سیر و سلوک عرفانی، در آگاهی از نیازهای زمانه، دوراندیشی و بسیاری جهات دیگر، بینظیر است. او فقیهی آگاه، فیلسوفی ژرفاندیش، عارفی بلندمرتبه، مفسری توانا، خطیبی ارزشمند و نویسندهای بزرگوار بود و بسیاری از عناوین و امتیازات دیگر را داشت که هر یک از آنها اقتضا میکند ما برایش احترام ویژهای قایل باشیم و همواره، یادش را گرامی بداریم.(1)
آری. مطهری انسانی جامع الافکار و همه ابعاد زندگیاش نورانی و درخشان بود. تنها به یک رشته ویژه بسنده نکرد. البته نه اینکه مطالب مختلف علوم گوناگون را با هم تلفیق کند، بدون اینکه هدف و برنامهای در کار باشد، بلکه امتیازش این بود که در چندین شاخه از معارف قرآنی و روایی، صاحبنظر بود. او تنها به فقه و اصول بسنده نکرد و با اینکه در این رشته به درجه اجتهاد رسید، در حکمت، فلسفه، کلام، تفسیر و دیگر دانشها، به درجاتی والا دست یافت.
افزون بر همه اینها ویژگی برجستهای که مطهری را از دیگر مشاهیر یا دستکم، بسیاری از بزرگان علوم اسلامی ممتاز میسازد، این است که مسئله اهم و مهم را در نظر داشت. با محاسبات و بررسیهای دقیق و ژرفاندیشی، به خوبی تشخیص میداد که در وضع کنونی، باید چه کرد. آنگاه، همان زمینه را پی میگرفت و در آن به کندوکاو و مطالعاتی منسجم میپرداخت و محصول آن را به صورت کتاب، درسهایی آموزنده برای طلاب و دانشجویان و نیز سخنرانیهای مفید برای عموم مردم، عرضه میکرد. بدینسان، تواناییهای خویش را متعهدانه و هدفمند به کار میگرفت؛ کارهای موازی و تکراری نمیکرد و سر و صدایش کمتر از تلاشهایش بود، زیرا در فعالیتهای فرهنگی و فکری او، انگیزه الهی و دلسوزی و اخلاص مشاهده میشد.
1. سخنرانی در دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، تهران.
برخی به دلیل شرایطی که پیش آمده و توانستهاند در رشتهای تخصصی تحصیل کنند (متأسفانه اکنون، جامعه حوزوی و دانشگاهی به این آفت مبتلاست) در همان زمینهای بحث میکنند که مهارتی به دست آوردهاند؛ تنها در آن زمینه کتاب مینویسند و تدریس میکنند. اگرچه نمیتوان منکر زحمات این افراد شد، اگر کسی اولویتها را در نظر گیرد، برای رفع کمبودها و دشواریها بکوشد و گرهگشای مسائل مردم باشد، کارش بسیار ارزنده است.
شهید مطهری این محاسبهها را با دقت انجام داده بود؛ اگر سخنرانی میکرد، بیهدف نبود. اینگونه نبود که به طور اتفاقی، کتابی به دستش برسد، آن را مطالعه کند، مفاهیمی را در ذهنش جای دهد و برای مخاطبان بیان کند. حال، موضوع آن هرچه باشد؛ ادبی، تاریخی، فلسفی و علمی. چنین نبود که مطالب را کشکولگونه، برای خوشامد شنوندگان بیان کند و آنها از شنیدن این نکات متنوع و به ظاهر جذاب، لذت ببرند و او نیز شادمان باشد که منبرش گیرا بوده و مشتریهای زیادتری به دست آورده است. خیر! شهید مطهری از اینگونه سخنوران نبود. او بررسی میکرد که اکنون، چه مسائل و مباحثی برای خوانندگان و شنوندگان لازم است؛ کدام بحث اهمیت دارد؛ ضرورت چه مباحثی بیشتر احساس میشود؛ مطرح کردن چه نکتهای خطرها را از جامعه دفع میکند و از گرفتاریهای فکری و کلامی میکاهد؛ فضا را چگونه میتوان برای شنیدن حرف حق و عمل کردن به آن مهیا ساخت و چگونه باید به خردهای دفن شده و انسانهای غافل آگاهی بخشید. او همه همت و تلاش خویش را در این راستا به کار میبُرد که سرمایههای معنوی و تواناییهای علمی خود را برای هدایت اجتماع به کار گیرد. خودش نیز در برخی نوشتههایش اشاره کرده است که در موضوعی قلم نزده، مگر آنکه نگارش آن مقاله یا کتاب ضرورت داشته است.
استاد مطهری اگر میخواست در امور فقهی اظهار نظر کند و بحثی در این عرصه مطرح
سازد، توانایی لازم را دارا بود. نمونه این امر در کتاب نظام حقوق زن در اسلام و مسئله حجاب دیده میشود. اگر میخواست در مباحث فلسفی بحث کند، چیزی کم نداشت و آثار او در این زمینه، گواه تسلط وی بر تجزیه و تحلیلهای حکیمانه است. شبهات فلسفی را به خوبی پاسخ میگفت و با دلایل محکم و برهانی، تردیدها را از اذهان میزدود.
چنان مردی با چنین تواناییهایی، از اوج قله دانش، چون جویباری سرازیر میشد و برای نسل جوان، قصه مینوشت یا گاه، برای چند تن انگشتشمار، در مسجدی سخنرانی میکرد که این نشانه کمال خلوص و تعهد اوست.(1)
شهید مطهری باورش این بود که اگر انسان بخواهد کامل شود، راهی جز عمل کردن به دستورات اسلامی ندارد؛ چه در مسائل فردی و چه در مسائل اجتماعی. این باور به اندازهای برایش ارزشمند بود که میکوشید اسلام را در تمامی ابعادش بشناسد.
کسانی که به علوم اسلامی علاقه دارند و اسلام را راه نجات میدانند، ولی به یکسونگری مبتلا میگردند؛ یعنی دستکم، بخشی از اسلام یا یک بُعد از معارف اسلامی، برایشان بیشتر جلوه میکند و توجهشان به همان بخش معطوف میشود. برای نمونه، از دیدگاه برخی اشخاص، معارف اسلام، تنها دانش فقه است. البته این شاخه از علوم دینی دارای جایگاهی رفیع است ولی معنای آن این نیست که اسلام در فقه خلاصه شده و شناخت اسلام در همان محدوده احکام شرعی و عبادی است. شهید مطهری دریافته بود که اسلام دارای جنبههایی گوناگون است که هر یک بر دیگری اثر میگذارند و مجموعه آنها نظامی هماهنگ، منسجم، جهتدار و هدفمند را پدید میآورند.
1. سخنرانی در جمع دانشجویان، دانشگاه تربیت معلم قم، (1372/02/11).
مشاهیری بوده و هستند که در رشتههایی چون فقه و اصول، سالها پژوهش و مطالعه کردهاند و استادانی برجسته دیدهاند و به قله اجتهاد رسیدهاند، یا در شاخههایی چون کلام، حدیث، تفسیر، فلسفه، عرفان، حکمت عملی و مانند آنها کار کردهاند ولی همه اینان، تنها در بخشی از معارف اسلامی، مهارتها و تواناییهایی به دست آوردهاند. برخی از این افراد، نتوانستهاند ارتباطی همسو میان جنبههای دانش دینی بیابند، یا اگر ارتباطی هم میان بخشهای مختلف علوم اسلامی پیدا شود، نتوانستهاند آنها را با هم بیامیزند و نظریهای درست، اصولی، ابداعی و ابتکاری به دست دهند.
بیشتر عالمانی که در عرفان و فلسفه پژوهش میکنند و به حقایقی دست مییابند، نمیتوانند میان مفاهیم و مبانی این دو عرصه، آشتی و یگانگی پدید آورند و گونهای دوگانگی در دیدگاهها و دریافتهای آنان دیده میشود. گویی از دیدگاه اینان، دانشهای دینی با یکدیگر ناسازگارند و هر یک، راه خود را میروند و در نتیجه، آدمی نمیتواند در هیچ یک از آنها به یقین برسد. شهید مطهری (رضوان الله علیه) عالمی کمنظیر بود که از همه جنبههای اسلام آگاهی داشت و میتوانست با اشراف بر دانشهای گوناگون، تحلیلی مفید، مؤثر و گرهگشا ارائه دهد. او ارتباط علوم را به خوبی دریافت و بر آن بود که میان آنها، پیوند اندامواره وجود دارد.
جامعنگری نکتهای بسیار مهم است. مجموع معارف اسلامی را به صورت یک کل و مرتبط با هم دیدن؛ مسائل فردی را با مسائل اجتماعی، فقه را با اعتقادات، کلام را با فلسفه و همه اینها را با تاریخ و دیگر بخشها همسو دیدن، نیازمند نگرشی همهجانبه است و دانشمند جامعنگر باید در همه جنبهها تبحر داشته باشد؛ همه را به یکدیگر پیوند دهد و راه حلی برای بخشهای متعارض بیابد. وقتی علوم پیشرفت میکنند و به جاهای حساسی میرسند به ظاهر، دانشها با هم متناقض میشوند، آنگاه، نقش دانشمندانی چون مطهری در حل این گونه ابهامها و تعارضها برجسته میگردد. از
ویژگیهای ممتاز آن دانشمندِ شهید، نگرش چندسویه و همهجانبه به اسلام بود. باید از استاد مطهری بیاموزیم که اگر به دلایلی، به یک بخش از علوم دینی پرداختیم و هنوز فرصت به دست نیاوردهایم که به جنبههای دیگر بپردازیم، یا اگر میخواهیم تنها در یک رشته، به تخصص دست یابیم، فراموش نکنیم که اسلام رویههای دیگری نیز دارد. یک اسلامشناس راستین باید همه اینها را بشناسد؛ ارتباطشان را درک کند؛ با اشراف، به تجزیه و تحلیل مسائل بپردازد و نکات به ظاهر متعارض را برطرف سازد.
برای نمونه، هر متخصصی ممکن است مسائل مربوط به اندام و عضو خاصّی از بدن انسان را خوب بشناسد؛ بیماریهای آن را تشخیص دهد و به خوبی آن را مداوا کند، ولی نمیتواند پیوند آن را با دیگر دانشها دریابد. این آفتی است که در اثر جزئینگری و تخصصی شدن افراطی دانشها پیش آمده است. برخی به تحصیل در اعصاب و روان میپردازند و روانپزشک میشوند و میکوشند مشکلات روانی، رفتاری، روانپریشی و آشفتگیهای روحی انسانها را با داروهای شیمیایی معالجه کنند؛ ولی این افراد از ژرفای مسائل روحی و روانی غافلاند و در واقع، به معالجه اعصاب، به مثابه اندامی ملموس و محسوس میپردازند، نه درمان ریشهای روانی که با شناخت احساسات، عواطف و گرایشهای روحی افراد به دست میآید.
به هر روی، باید ارتباط دانشهای یک حوزه معرفتی را با یکدیگر، به خوبی دریابیم و آنها را به صورت یک کلِِِِِِِِِِِ منسجم و هماهنگ بشناسیم تا برداشت ما درست، اصولی و راهگشا باشد. این هنری بود که شهید مطهری در آن توانایی داشت. ما نیز باید بکوشیم به نگرشی جامع درباره اسلام دست یابیم. البته اگر خواستیم در یک زمینه، تخصص پیدا کنیم، اشکالی ندارد، ولی نباید در تجزیه و تحلیلها و اظهار نظرها، پیوند بخشهای گوناگون معارف اسلامی فراموش شود.
ارتباط دارند. انسانی که عقاید استواری دارد و ایمانش قوی است، در اخلاق، از فضیلتهایی چون شجاعت، شهامت، عزت نفس و کرامت انسانی برخوردار است. میان اعتقادات و اخلاق پیوندی وجود دارد و با تقویت باورها، میتوان رفتار انسانی را اصلاح کرد، یا در جهت مطلوب سوق داد. یکی از کسانی که این پیوند را دریافت، علامه طباطبایی بود که در تفسیر المیزان، ذیل آیات گوناگون، به این نکتهها اشاره کرد و توضیح داد که چگونه باور به توحید میتواند اخلاقی خوب و مَنِِشی عالی بیافریند. شهید مطهری این بحث را از استادش، به خوبی فراگرفته بود و از پیوندهای علوم اسلامی آگاه بود و به درستی، به تجزیه و تحلیل آنها میپرداخت. چنین نیست که اسلام دارای سه بخش اعتقادات، اخلاق و احکام منعزل از یکدیگر باشد؛ یعنی اولی در دانش کلام، دومی در اخلاق، حکمت عملی و مباحث عرفانی و سومی در فقه بحث شود بلکه پیوند دادن اینها و کشف پیوندشان مهم است. این ابتکار در آثار و اظهار نظرهای شهید مطهری دیده میشود.
در این دیدگاه که شهید مطهری آن را زنده کرد، رشد معنوی در عبادات فردی و اخلاقی خلاصه نمیشود. برخی از توصیههای عالمان اخلاق، گرچه مفید است، کافی نیست. میتوان گفت مطهری این شیوه را از سیره اهلبیت(علیهم السلام) به دست آورد. آن وجودهای مبارک افزون بر آنکه در عبادت، ارتباط با خدا، مناجات و دعا، در اوج بودند؛ ولی هیچگاه میدان نبرد با متجاوزان، ستمگران، احقاق حقوق مردم و بهویژه محرومان، رسیدگی به مستمندان و اجرای عدالت و حدود الهی را با آن قاطعیت و سازشناپذیری، فراموش نمیکردند. برای آنان، مسئولیتهای اجتماعی و حضور در عرصههای سیاسی، هرگز با عبادتها و مناجاتهای خالصانه در تضاد نبود. امامی که در برابر بزرگترین قدرتها، سر فرود نمیآورد و به مبارزه با این جرثومههای فساد و ستم میپرداخت، یتیمان را بر دوش خود مینشانید و با محرومان و رنجدیدگان مأنوس بود و بهترین عواطف را نثارشان میکرد.
مطهری به ما آموخت که درستی، راستی و ایمان قوی به عبادات و نوافل و سیر و سلوک معنوی محدود نمیشود. در کنار این امور، باید پیکار، شهادتطلبی و رسیدگی به زندگی تهیدستان نیز باشد؛ زیرا همه اینها مجموعهای واحد را تشکیل میدهند. شهید مطهری(رحمه الله) در آثارش، به این نکته اشاره میکند که اخلاق و فضایل انسانی باید به طور هماهنگ رشد کند. نباید در سیر و سلوک معنوی، خودسازی و تربیت اخلاقی، یک جنبه را تقویت کنیم و پس از آن، در غفلت به سر بریم. وقتی در معنویت و فضیلت، تنها یک جنبه را در نظر میگیریم، مانند آن است که آدمی برای رشد یکی از اندامهای خود بکوشد. طبیعی است وقتی دست، پا، سر یا یکی از اعضای دیگر، بیش از حد رشد کنند، به گونهای که با دیگر اندامها هماهنگ نباشند، انسان چهرهای آشفته و کاریکاتوری مییابد و برای ادامه حیات، دچار مشکل میشود.
اگر تنها در گریه، مناجات، عبادات و نوافل پیشرفت کنیم، گرچه اینها حالات خوبی است و برای خودسازی و تزکیه ضرورت دارد؛ ولی این رشد در یک بعد است و باید در کنار آن، جنبههای دیگر نیز رشد کند تا کمالات انسانی موزون و متعادل شود. دل و ذهن و عقل و قلب باید به گونه هماهنگ تعالی یابند و این والایی باید در اندامهای انسانی نیز جاری گردد. خداپرستی نباید تنها در سجده دیده شود، بلکه تمامی فضاهای اجتماعی، معاشرتها، تربیتها، مناسبات انسانی و مسئولیتها باید پررنگ باشد. رشد معنوی با وظایف اجتماعی در تضاد نیست و اگر اینگونه میاندیشیم، باید در شناخت خویش از اسلام تجدید نظر کنیم. البته گاهی شرایط اقتضا میکند که یکی از این بخشها پررنگتر شود. در عین حال، نگاهمان به اسلام، باید جامع و همهسونگر باشد.(1)
1. سخنرانی به مناسبت سالروز شهادت آیتالله مطهری در جمع طلاب مدرسه معصومیه، قم، (1379/02/10).
مسائل جامعه و مشکلات فکری و علمی، تنها با استدلالهای فقهی پاسخ داده نمیشود. مراجعه به قرآن و حدیث نیز نیازمند ابتکار و نبوغ است. برای گام نهادن در این میدان، مطالعات ویژهای لازم است؛ آموزشی خاص و روشی مطلوب که با شیوههای علوم نقلی و فقه و اصول تفاوت بارزی دارد. این برنامه نیازمند خطشکنی بود تا راه بگشاید و شرایطی پدید آورد که در حوزهها نیز مسائل روز مطرح شود و شهید مطهری به همراه استادش، علامه طباطبایی، احساس وظیفه کرد که به چنین مباحثی بپردازد.
این دو بزرگوار شانه خویش زیر بار گذاشتند و خودشان را برای پاسخگویی به مسائل روز آماده ساختند. از این روی، آن دو دانشمند حق بزرگی بر روحانیت و جهان تشیع دارند. با معیار الهی و معنوی، برخی دستاوردهای علمی علامه طباطبایی و شهید مطهری صدها برابر اختراعات و اکتشافات علوم زیستی، هستهای و... ارزش دارد. این بزرگواران در زمینه باورها و اعتقادات مردم، مشکلات بسیاری را از سر راه برداشتند و راه هدایت و رستگاری را هموار کردند.
راهی که این عالمان برای حل گرفتاریهای فکری و فرهنگی گشودند، بسیار فراتر از راههایی است که دانشمندان دیگر علوم و فنون پیمودهاند. نوشتههای ارزشمندی که امروزه، برای آشنایی دانشآموزان با مبانی اسلام تدوین شده و نیز تألیفاتی که در سطح دکترا، در دانشگاههای اروپا تدریس میشود تا حقایقی از آیین اسلام را روشن کند، به مصداق الفضل لمن سبق، نقطه آغاز آن از این دو عالم فرزانه است. ما هماکنون بر سر سفره بابرکتی نشستهایم که شهید مطهری و علامه طباطبایی گستردهاند. هنگامی که حضرت علی(علیه السلام) برای انجام مسئولیتی نظامی، عازم یمن بود، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: اگر بتوانی یک تن را هدایت کنی و خداوند به دست تو، انسانی را از گمراهی به در
آورد، از آنچه خورشید بر آن تابیده، برای تو بهتر است. همچنین در روایتی فرمود: اگر یک تن را هدایت کنی، بهتر از این است که تمام زمین پر از طلا باشد. و تو همه آنها را در راه خدا انفاق کنی.(1)
شهید مطهری عمری را در راه شناخت صحیح اسلام گذراند و با چنین بینش و درکی، به هدایت جامعه برخاست. او مجاهدی است که در میدان فکری و عقیدتی گام نهاد تا مبانی اسلام را برای حقجویان تبیین کند. همانگونه که از آموزههای اسلام برمیآید، این حرکت سترگ و تأثیرگذار او به هیچ روی، کمتر از ارزش جهاد در میدان جنگ با کفار، مشرکان و منافقان نیست. اگر اسلامشناسان مخلصی چون استاد مطهری، معارف ناب اسلام را بیان نکنند، خونهایی که در راه اعتلای حق و کلمه توحید ریخته شدهاند، به هدر میروند؛ زیرا وقتی جامعه از مسیر فکری و عقیدتی منحرف شود و به راههای نادرست و باطل روی آورد، کوششهای فداکاران عرصههای ایثار و شهادت کمرنگ میشود. پس جهاد او در راه حفظ اصالت مکتب، از بزرگترین جهادهاست.
متفکرانی چون شهید مطهری که عمر ارزشمند خویش را در تحصیل و تدریس علوم اسلامی گذرانیدهاند و با ژرفکاوی، به بیان مباحث دقیق دینی پرداختهاند، جامعه اسلامی را در برابر انحراف، غلو، افراط و تفریط بیمه کردهاند و ما نیز باید به همان راهی برویم که آنان پیمودهاند.(2)
1. سخنرانی در مدرسه مروی تهران، (1386/02/12).
2. مصاحبه حجتالاسلام محمدی عراقی با دکتر احمد احمدی و استاد مصباح در مورد شخصیت آیتالله مطهری (جزوه موجود در بخش تدوین متون)، ص 12 ـ 13.
استاد شهید مرتضی مطهری(رحمه الله) از شخصیتهای کمنظیر و از برخی جهات، بینظیر بود که نه در زمان حیاتش، آنطور که باید و شاید شناخته شده بود و نه پس از آن، حقش ادا شد. یکی از دلیلهای این امر آن است که شناخت ما از وی کافی نبود و استعدادها و تواناییهای او را نشناختیم و درست از آنها بهره نگرفتیم. علل دیگر برمیگردد به مسائل سیاسی و گرایشهای فکری کسانی که با وی همسو نبودند. ستایش امام از شهید مطهری و تأیید بدون استثنای آثار وی یگانه و منحصر به فرد است. سفارشهای امام به جوانان که نوشتههای شهید مطهری را بخوانند و او را اسوه خویش قرار دهند، درباره دیگر متفکران مصداق نداشت و ندارد.
این واقعیتها وظایفی را بر دوش نخبگان و تمام قشرهای جامعه مینهد. سرچشمه اصلی معرفی شخصیت استاد به جامعه، افزون بر تأییدهای مکرر امام خمینی(رحمه الله)، شهادت اوست. اگر وی شهید نشده بود و بیست سال دیگر هم با بیانات، درسها و نوشتههای خویش به انجام وظیفه میپرداخت، خدمات او این همه بابرکت و تأثیرگذار نمیشد. این از ثمرات شهادت است که خدای متعال خیر کثیری در آن قرار میدهد؛ چنانکه شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی منشأ برکت، پیروزی و عزت این سرزمین شدند و همه ما ریزهخوار آنان هستیم. اگر امروز، بهرهای از شرف، عزت و دیانت داریم و میتوانیم در فضای آزادی و استقلال، عبادت و خدمت کنیم، همه مرهون آن
گلگونکفنان است. اگر شهیدان نبودند، معلوم نبود امروز، من و شما با دین چه رابطهای داشتیم. به هر روی، به پاس حقشناسی و قدردانی تلاشهای شهید مطهری برای اعتلای اسلام و تشیع، باید بیش از اینها به معرفی و تبلیغ اندیشههای او پرداخت.(1)
قرآن به ما بشارت میدهد که ای مسلمانان، نگران نباشید؛ کسانی که در دام انحطاط و انحراف گرفتار آمدهاند، گمان نکنند اسلام در این باتلاقها غرق میشود. اینها امواجی زودگذر و ناپایدار است که نابود میشود. پس از این تاریکیها، انسانهایی سر برمیآورند که با تواناییهای خویش، اسلام را یاری میکنند؛ برای اعتلای خود میکوشند و مکتب معنویت را احیا میکنند. اینان وقتی احساس وظیفه کردند، از سرزنش دشمنان و دوستان ناآگاه دلسرد نمیشوند؛ هنگامی که تشخیص دادند باید به میدان نبرد با نارواییها بیایند، با تمامی توان، خالصانه و عاشقانه، تا سرحد شهادت میکوشند و بر این تلاشها افتخار میکنند؛ تمام همتشان این است که دین را زنده نگه دارند و در این راستا، خود را در میان نمیبینند. همین عامل در گمنامی شهید مطهری نیز مؤثر بود زیرا او به هدفی عالی و مقدس میاندیشید، نه اشتهار خودش. او الگو و نمونهای برجسته بود که خدا خواست با پرتوافشانی خویش، جویندگان حقیقت را امیدوار سازد. البته برخی از دوستان در حق او بیمهری کردند. هنوز نزدیکان، دوستان و همسنگرهایش هم بهدرستی نمیدانند که چرا وی در محاق مظلومیت قرار گرفت، ولی او به اینگونه رفتارها اهمیتی نمیداد؛ زیرا میدانست فرهنگ اسلامی، ارزشهای مذهبی و باورهای مردم در خطر است. از یک سوی، جمود، تحجر، خـرافات، ایستایی
1. سخنرانی در جمع ستاد اندیشههای استاد مطهری، (1379/02/07).
و جهالت بنیانهای اصیل و مقدس دینی را تهدید میکند، و از سوی دیگر، غربزدگان، مروجان کفر و الحاد و نفاق و التقاط به این چشمه پاک و ناب هجوم آوردهاند. اوست که باید دامن همت بالا زند و در برابر این توفان مهیب و سیل بنیانکن مقاومت کند. کمتر کسی جز او، این روشنبینی و دوراندیشی را داشت. او بود که بهموقع تشخیص داد، پای پیش نهاد و با تمام وجود، از دیانت پاسداری کرد؛ چه خون دلها که از برخی دوستان نخورد و چه رنجها که به جان و دل نخرید؛ ولی چنین گرد و غبارهایی ملالی بر خاطر پاکش ننشانید.(1)
شهید مطهری در راه ترویج دین، از هیچ چیز نهراسید: «لاَ یَخَافُونَ لَوْمَه لآئِم»(2) و از خطرها استقبال کرد. زمانی انسان به فعالیتهای فرهنگی و فکری دست میزند و دشمنان سنگاندازی میکنند. این امری طبیعی است؛ زیرا مخالفت کار دشمن است؛ ولی زمانی دوستان و آشنایان به سرزنش انسان میپردازند و میگویند: این چه کاری است که میکنی؟ چرا خودت را در چنین وادی مخوفی میافکنی؟ سختی کار مضاعف میشود! مطهری گرفتار این واقعیتهای تلخ بود. او در شرایطی قرار گرفت که تک و تنها بود و نهتنها کسی وی را همراهی نمیکرد، بلکه بر سر راهش موانعی قرار میدادند. امام خمینی دلیل راهش بود و علامه طباطبایی تشویقش میکرد. شهید مطهری با اخلاص و وارستگی، چنین مسیری را پیمود و سنگلاخها را پشت سر نهاد تا به قله رستگاری رسید. این هم یکی از رازهای موفقیت چنین انسان دانشور و متعهدی است که باید چراغ راه فعالیتهای پژوهشی، آموزشی و تبلیغی قرار گیرد. باید فرهنگ مطهر را در مؤسسات خود کاربردی سازیم و راهبردها را از او بیاموزیم. شعار دادن و احترامِِ تنها به شهید مطهری، اگرچه مطلوب است، نمیتواند کافی باشد. باید شعارها را با
1. سخنرانی در دانشگاه علوم پزشكی رفسنجان، (1380/02/12).
2. مائده(5)، 54.
درک و بینشی ناشی از ایمان و خلوص بیامیزیم و مانند شهید مطهری باشیم تا موفق شویم. این روش میتواند ما را در راهی که برگزیدهایم، موفق کند.(1)
مطلبی که میخواهم مطرح کنم، نکتهای نیست که از یک سخنرانی یا عبارتی در کتابهای شهید مطهری بهدست آید. این حقیقتی است که از تأمل و تحلیل رفتار و کردار وی آشکار میشود. شهید مطهری از همان اوان جوانی، دارای نبوغی ویژه بود و استعدادی خارقالعاده و قدرت ابتکار و نوآوری شگفتانگیزی داشت. البته او برای پیشرفت علمی و معرفتی، زحمات بسیاری کشید، مهاجرت کرد و سختیهای جانکاهی را به جان خرید.
در آن زمان، او یکی از کسانی بود که در حوزههای فقه، اصول، منطق، فلسفه، تفسیر و دیگر رشتههای علوم الهی، اسلامی و انسانی، برجستگی ویژهای در حوزه داشت. وی از استادان موفق حوزه به شمار میرفت که جوانان پرشور، بانشاط و جستجوگر، همواره در محضرش میرسیدند و به گرد او پروانهوار، پرواز میکردند. او اگر میخواست مرجع تقلید شیعیان شود و در جهان اسلام و دنیای تشیع، آوازهای بهدست آورد، کاملاً برایش میسر بود و اگر میخواست نویسندهای توانا، حرفهای و مشهور باشد و از این راه، منافعی کلان بهدست آورد، شرایط برایش هموار بود؛ ولی او
هیچ یک از این کارها را انجام نداد. وی در همه عرصههای تبلیغی و فرهنگی، خدماتی انجام داد؛ ولی تدریس در رشتهای را پذیرفت که خواستاران زیادی نداشت. او اگر کلاس فقه و اصـول تشکیل میداد، به یقین میتوانست حـوزهای پررونق را اداره کند و
1. سخنرانی در مدرسه مروی تهران، (1368/02/12).
سرانجام به عالیترین مقامات، یعنی اجتهاد و مرجعیت برسد. در زمینه نویسندگی نیز به دنبال نام و نشان نبود. نوشتههایش، برحسب نیازهای جامعه و ضرورتهای فرهنگی و اجتماعی، شکل میگرفت. در نوشتههایش، پیچیدهترین مباحث فلسفی، عمیقترین مضامین کلامی، نابترین موضوعات عرفانی و سادهترین نکتههای ادبی و تاریخی به چشم میخورد. سخنرانیهایش در مساجد، انجمن پزشکان، انجمن مهندسان و در جمع استادان دانشگاه، چندان فراگیر نبود و گروهی اندک از این برنامههای تبلیغی استقبال میکردند. او در کنار پرورش شاگرد در حوزه، در دانشگاه نیز تدریس میکرد. راستی چرا مطهری به دنبال یک رشته نبود تا در آن موضوع خاص، صاحبنظری برجسته شود؛ شهرتی بهدست آورد؛ القاب حوزوی یا دانشگاهی به خود اختصاص دهد و در جامعه، به مثابه متخصص یک دانش معرفی شود؟ چرا در مسجد پاچنار تهران سخنرانی میکرد یا در جمع کوچک چند جوان شرکت میکرد یا قصه مینوشت؟ او میتوانست فقه و اصول را در عالیترین سطح تدریس کند؛ بر منابع فقهی حاشیه بنویسد؛ شاگردان تقریراتش را بنویسند؛ تألیفات بسیار در این رشته از علوم اسلامی بر جای گذارد؛ ژرفترین پژوهشهای فلسفی را انجام دهد؛ حکیمی نامدار گردد و نامش در زمره فیلسوفان برجسته جهان درج شود. البته او این عناوین را به دست آورد؛ او هم فیلسوف بود؛ هم مجتهد در فقه، و هم متکلم و مفسری با بصیرت به شمار میرفت. مطهری تشخیص میداد که چه کاری در آن شرایط آشفته ضرورت دارد. وی مجموعه مسائل فرهنگی و اجتماعی را به بررسی میگذاشت و برنامهریزی میکرد که اکنون چه باید کرد تا برای اسلام مفیدتر باشد؛ خداوند از چه تلاشی خشنودتر میشود و مردم با چه کوششی، از اعوجاجهای فکری و کلامی رها میشوند. او به دنبال شناخت دردها بود و پس از بررسی معضلات، برحسب اوضاع موجود، فکر میکرد چه کاری انجام دهد که نزد خداوند سرافرازتر باشد و
اگر به خدمت امام زمانعجل الله تعالی فرجه برسد، آن ذخیره الهی و خاتم اوصیای خداوند به وی آفرین بگوید!
شهید مطهری در پی انجام وظیفه بود، به همان اندازهای که تشخیص میداد. برای نمونه، وقتی در فعالیتهای سیاسی مشارکت میکرد یا به کوششهای علمی روی میآورد، هیچ عاملی نمیتوانست سد راهش شود. حتی برخی فعالیتهای او موقعیت علمیاش را زیر سؤال میبرد، و گاهی جانش را در معرض خطر قرار میداد.
موضعگیریها، سخنرانیها، نگارشهای متعهدانه و بحثهای حکیمانهاش بازتابهای گوناگون داشت. چنین نبود که همگان موافق کارهایش باشند. این روحیه، بر حسب تحلیلهای مختلف، میتوانند دلیلهای گوناگونی داشته باشد؛ ولی همه اینها به این برمیگردد که مطهری، صادقانه در پی جلب رضایت حقتعالی بود و میکوشید برای خدا کار کند. یکی از رازهای موفقیت او این است که این دانشمندِ شهید، مظهر اخلاص بود. بیان این مسئله آسان است؛ ولی در عمل، بسیار دشوار است که یک انسان خلاق، توانمند، متفکر، مجتهد، فیلسوف و... از همه شهرتهای علمی و اجتماعی و القاب گوناگونی که برای یک دانشمند متصور است، بگریزد؛ تنها خواستار خشنودی حضرت حقتعالی باشد و روی کتابهایش تنها بنویسد مرتضی مطهری و از عناوین متداول چشم بپوشد.
این رمز موفقیت برای مطهری ارمغانی ارزنده فراهم آورد و آثار همت و کوشش او خیلی زود آشکار شد و برکت و گسترش یافت. طالبان نوشتههایش هر روز افزایش مییابد؛ کتابهایش به طور مکرر چاپ میشوند و جاذبه سخنانش دلها و جانها را تصرف کرده است. برادران عزیز، در پی کسب اخلاص باشید، نه کسب مدرک و القاب. گاه مقامهای دنیایی، دفترها، میزها و امکاناتی که برایمان فراهم میگردد، اگرچه ظاهری جذاب دارد؛ دام شیطان است. شیطان به ذهن ما القا میکند در رشتهای درس
بخوانیم که نان و آب بیشتری دارد، تا زودتر به ثروت برسیم؛ پستهای حساس را اشغال کنیم؛ به ما بیش از دیگران احترام بگذارند؛ صدا و سیما با ما مصاحبه کند و القاب ما را مدام به شنوندگان و بینندگان یادآور شوند و هر که ما را در کوچه و بازار میبیند زبان به تحسین بگشاید. نفس اماره حیلههای شگفتی دارد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کتاب شریف نهج البلاغه میفرماید:
وَاعْلَمُوا عِِِبادَ الله اَنَّ المُؤْمِِنَ لا یصْبِِحُ وَ لایمْسی الاّ وَنَفْسِهُ ظَنُونُ عِنْدَهُ...؛(1) «بندگان خدا! بدانید که انسان باایمان، شب را به روز و روز را به شب نمیرساند، جز آنکه نفس خویش را متهم میداند». یعنی به نفس خویش اعتماد نمیکند و میگوید این نفس دارد مرا فریب میدهد. اگر انسان اینگونه باشد، به یاری خدا میتواند بر حیلههای نفسانی پیروز گردد؛ ولی اگر خیلی به خودش حُسن ظن داشته باشد، شکست میخورد و شیطان بر او پیروز خواهد شد. باید ذهن و نیت خویش را بررسی کنیم و ببینیم چه اندازه اخلاص داریم. آیا درسی که میخوانیم و مباحثهای که میکنیم برای رضای حق است یا نه؟ وقتی در جلسه درس، اشکالی به نظرمان میرسد، آیا میخواهیم استاد را زیر سؤال ببریم و او را در میان جمع شرمنده کنیم؟ آیا قصد خودنمایی داریم؟ آیا ادب معلم را رعایت میکنیم؟ آیا وقت دیگران را نمیگیریم؟ آیا میخواهیم توجه دیگران را به سوی خود جلب کنیم؟ گاهی رشتهای را برمیگزینیم تا شهرتی بهدست آوریم یا اینکه به صرف ذوق شخصی و علاقه درونی، به شاخهای از علوم روی میآوریم. البته این تمایل ذاتی از آن شهرتطلبی بهتر است؛ ولی با اخلاص فاصلهها دارد.
اما شهید مطهری استعدادهای خود را سنجید و اندیشید که درس خواندنش چقدر برای تقرب به خدا و خدمت به جامعه است. آنگاه، بر توکل خود بر خدا افزود؛ زیرا
1. نهج البلاغه، خطبه 176.
در مسیر پذیرش مسئولیتها، خطرها و تنگناهایی وجود داشت؛ ولی آن باور ژرف درونی او را پیش برد. وی دشواریها را به جان خرید و خون دلها خورد؛ اما اشتیاق به معنویت، خستگیها و مرارتها را از تن و روحش میزدود. او در کارها پایدار بود و با جدیت و رعایت همه جوانب، تصمیم میگرفت. در دشواریها شکیبا بود و با تزکیه، خودسازی، نماز شب، نوافل، اعمال مستحبی و اذکار، ظرفیت روحی خویش را ارتقا داده بود و تقوا و ایمان قوی، تحملش را در مشکلات بالا برده بود. او در علم و عمل نمونه بود و به تواناییها و دانستههای خویش مغرور نبود و اگر میدید در جایی دورافتاده، شخصی سخنی درست و قابل شنیدن دارد که بر بصیرت انسان میافزاید، بار سفر میبست و در برابرش زانو میزد تا از کمالات معنوی او برخوردار شود. روش مردان خدا این است.(1)
نمیتوان عاملی واحد را رمز و راز موفقیت امثال مطهری دانست؛ زیرا شخصیت وی یکبُعدی نیست تا احیاناً یک عامل برای تکامل شخصیت و نبوغ او مطرح شود؛ لیکن نخستین و مهمترین عامل ایمان واقعی به اسلام و دینباوری است. همه ما مسلمانیم و به دین علاقهمندیم؛ ولی ایمان بسیاری از ما سطحی و تقلیدی است و در عمق وجودمان وارد نشده و با گوشت و پوستمان آمیخته نشده است. از این روی، وقتی در شرایطی ویژه یا دشوار قرار میگیریم، این باور به بوته فراموشی سپرده میشود و اثر خود را از دست میدهد؛ آنگاه، خودمان درمییابیم که ایمانمان به بسیاری از باورهای پیشین کمرنگ است و آن باورها تأثیر خود را بروز نمیدهند. اینگونه افراد در همه
1. سخنرانی در مدرسه شهید صدوقی، (1379/02/12).
قشرها دیده میشوند. مراتب و درجات ایمان در همگان برابر نیست. در میان روحانیان نیز چنین نیست که رتبه ایمانی همه در حد اعلا باشد؛ ولی شهید مطهری از کسانی بود که واقعاً دین را باور داشت و مسائل دینی با گوشت و پوست او عجین شده بود. این از عواملی بود که او را تا پایان، عاشق شهادت و پایدار در میدان و بدون کمترین تزلزلی باقی نگه داشت و اگر این شرایط برای دیگران پیش میآمد، زود خود را میباختند و توان پایداری نداشتند.
منشأ این پایداریها ایمان قوی و دینباوری بود که در ذره ذره وجود و اعضا و جوارح شهید مطهری، مانند خون جاری بود. عامل دوم این است که بر پایه این دینباوری، او درصدد انجام وظیفه بود؛ اگر درس میخواند؛ سخنرانی و تدریس میکرد؛ یا کتاب مینوشت، از روی هوس نبود. چنین نبود که دلش خوش باشد به چیزی و هر وقت ذوقش گُل کند، به دنبال آن کار برود؛ چنانکه یک هنرمند دارای ذوق هنری و جوشش درونی است و آن مسیر را دنبال میکند، تا به پیشرفتهایی برسد؛ یا نویسندهای که به نوشتن علاقهمند است و میخواهد مقاله بنویسد، همت خود را صرف این تمایل میکند و نویسنده خوب و معروفی میشود؛ ولی مطهری اینگونه نبود. تلاشهای او در اشتیاق و علاقه شخصی خلاصه نمیشد. البته او ذوق و استعداد ادبیات، شعر، عرفان و حکمت را نیز داشت؛ ولی راهش را درست برمیگزید، و درباره این گزینش میاندیشید، برنامهریزی میکرد، ابعاد و جوانب آن را در نظر میگرفت و بر حسب وظیفه شرعی، به تشخیص خویش عمل میکرد. آنگاه، وقتی کاری را آغاز میکرد، خود را در حاشیه قرار نمیداد، بلکه با تمام وجود، میکوشید آن را به گونهای درست و شایسته، به ثمر برساند. ورود او به صحنههای سیاسی و اجتماعی، تدریس در دانشگاه و حوزه و قرار گرفتن در زمره واعظان، خطیبان، مبلغان و نویسندگان، برای پیگیری ذوق و علاقه شخصی خودش نبود، بلکه به دلیل احساس مسئولیت در برابر جامعه بود.
طبیعی است کسی که دارای چنان ایمانی قوی، راسخ و ریشهدار به مبدأ هستی و معاد باشد، ارادتی ویژه به پیامبران و اولیای الهی و بزرگان دین بروز میدهد، و روح ایثار و فداکاری را در خویش تقویت میکند. شهید مطهری عاشق مکتب و مشتاق معارف و مبانی قرآن و عترت بود؛ ارزشهای ناپایدار مادی، شهرتهای علمی و اجتماعی، حتی از نوع مثبت آن، برایش جلوهای نداشت و در دو راهی منافع شخصی و مصالح دینی، ارزشهای الهی را بر آن امور موقت و زودگذر ترجیح میداد.
استاد مطهری، با آن ایمان قوی، کمال عقل، کیاست و نبوغی که داشت و دانشی که اندوخته بود، در مقام عالمی ربانی، برای جامعه خویش مؤثر بود؛ جلوی بسیاری از انحرافات را گرفت و تا پای جان، در راه هدف ایستادگی کرد. او عاشقانه مشتاق شهادت و لقای حق بود. ممکن است کسانی بر حسب اقتضای محیط و شرایط زمان، ادعاهایی بر زبان جاری سازند و برای مثال بگویند: خدایا، شهادت را روزی ما کن؛ ولی دلشان به زبانشان گواهی ندهد. شهید مطهری اینگونه نبود. او به فداکاری در راه اعتلای مکتب باور داشت و این حقیقت مسلم را دریافته بود که ایثار و از جان گذشتگی موجب تقرب به خدا و لقای الهی است. او آرزو میکرد در راه احیای مکتب کشته شود و به این هدف مقدس خویش رسید.(1) مطهری در زندگیاش، جز حق به چیزی نمیاندیشید.
یکی از رموز موفقیت شهید مطهری این است که در دامن پدری پارسا تربیت شد و در خانوادهای نشو و نما یافت که جویبار فضیلت در آن جاری بود. این ویژگی در شکوفایی او به مثابه انسانی مؤمن، پرهیزگار و خوشنیت، تأثیر بهسزایی داشت.
1. مصاحبه با آیتالله مصباح در سالروز دهمین سالگرد شهادت آیتالله شهید مطهری.
شهید مطهری در دوران جوانی، هنگامی که تحصیل را آغاز کرد، دارای عطش و شوقی شگفت برای رسیدن به کمال انسانی بود؛ کمال در دو عرصه معرفت و فضیلت. وی عاشق دانش و معرفت بود؛ به گونهای که در جوانی، کاری جز فرا گرفتن علوم و معارف نداشت. او حاضر بود از هر گونه لذت زندگی، انس با خانواده و همه آنچه هر انسانی در زندگیاش، بهویژه در روزگار جوانی دارد، چشم پوشد تا در تحصیل دانش پیشرفت کند. مهاجرت او از مشهد به قم و سفرهایش برای تحصیل علم، بهویژه به اصفهان، نشانگر عطشی سیریناپذیر و شوقی بیمانند است که از همان اوان نوجوانی و جوانی، به آموختن دانش و معرفت داشت؛ ولی این تنها یک بُعد قضیه است. وی تنها به فرا گرفتن دانش اهتمام نمیورزید، بلکه همدوش معرفت، خواهان فضیلت و معنویت بود. او هرجای که میرفت، در پی شناسایی استادان اخلاق و عرفان بود، تا با آنان ارتباط برقرار کند و از محضرشان بهره گیرد. خدای متعال نیز او را از افاضات استادانی بهرهمند ساخت که اگر نگوییم بینظیر، کمنظیر بودند.(1)
یکی از آن استادان امام خمینی(رحمه الله) بود که شهید مطهری موفق شد در محفل درسی و اخلاقی او حضور یابد. این استاد در کنار مقامات علمی، نوآوری و پژوهش در فقه و اصول، فضیلتهای معنوی برجستهای داشت. او در مدرسة فیضیه، به تدریس اخلاق میپرداخت و اهل دل و جویندگان مقامات معنوی، با اشتیاقی شگفت، در آن حضور مییافتند و حتی برخی از آنان در پای درس اخلاق، آنقدر گریه میکردند که از هوش میرفتند. شهید مطهری از این فیوضات پربار تربیتی و اخلاقی بهره برد و میان امام و او، پیوند عاطفی و انسی ویژه برقرار بود.(2) به همین دلیل، مطهری در سخنان و نوشتههایش، وقتی به نام این بزرگوار میرسید، لفظ روحی فداه را به کار میبرد.
1. سخنرانی به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت مطهری در جمع طلاب مدرسه معصومیه، (1379/02/10).
2. همان سخنرانی.
مطهری در قم، از محضر علامه طباطبایی نیز بهره گرفت و افزون بر جنبههای علمی و فلسفی، در جهات معنوی، از این مفسر برجسته و فیلسوف عالیمقام تأثیر پذیرفت. او به علامه علاقه بسیار داشت و این به دلیل امتیازات ملکوتی و اخلاقی استادش بود.(1) شهید مطهری در برخی سخنرانیها و یادداشتهای خود، به این ارتباط علمی و عاطفی اشاره میکند.
استاد مطهری به استادان، با وجود تواناییهای بسیار آنان، بسنده نکرد و کوشید با هر کسی که از کمالات ملکوتی بهرهای داشت ارتباط برقرار کند. یکی از آنان مرحوم حاج میرزا علیآقا شیرازی است که در اصفهان ساکن بود. بنده توفیق دیدار با این مرد خدا را داشتم؛ گرچه موفق نشدم از حوزه درسی وی بهره ببرم. او انسان وارستهای بود که رفتار، حرکات، سکنات و حتی سیمای نورانیاش دارای جاذبه و آموزندگی ویژهای بود. وی در اصفهان، نهج البلاغه تدریس میکرد و شهید مطهری در اثر انس با این معلم مهذب، در اقیانوس نهج البلاغه به غواصی پرداخت و کوشید مطالعاتی درباره این کتاب شریف انجام دهد.
حاج میرزا علیآقا روحانی، بزرگواری بود که در اصفهان به منبر میرفت و میکوشید با استناد به قرآن، حدیث و نهجالبلاغه موعظه کند. سخنان وی چون از اعماق دلی پاک و نفسی مزکی برمیخاست، بر دلها مینشست و بسیار اثربخش بود. وقتی او مضامین نهجالبلاغه را با بیانی شیوا میخواند، اشک از دیدگانش سرازیر میگردید و شنوندگان نیز به شدّت منقلب میشدند. شهید مطهری از چنین وارستگانی بهره میگرفت. او برای استفاده از محضر میرزا علیآقا، بار سفر میبست، به اصفهان میرفت و مدتها در این شهر اقامت میگزید، تا از پرتوافشانیهای وی بهرهمند شود.(2)
1. همان سخنرانی.
2. درباره این شخصیت بنگرید به کتاب ناصح صالح، با مقدمه علامه حسن حسنزاده آملی.
شهید مطهری با اشخاص دیگری که در عتبات عالیات یا شهرهای ایران بودند ارتباط برقرار میکرد، تا از مصاحبت و معاشرت با آنان برخوردار شود. جوانان باید عطش علمی و اشتیاق به معارف و همچنین عشق به خودسازی و معنویت را از این دانشمند شهید بیاموزند. اگر مطهری به مقاماتی والا و شایسته دست یافت و خداوند این همه به عمر او برکت داد، به این دلیل بود که وی در علم و عمل، با تحمل زحمت و رنج بسیار پیشرفت کرد و به موازات آن، از فضیلتهای اخلاقی و خصلتهای معنوی غافل نبود. جوانانِِِِِِ امروز باید قدر امکانات و شرایط خویش را بدانند و این بخش از زندگی استاد مطهری، برایشان سرمشق خوبی باشد؛ در فراگیری دانشهای دینی و دیگر علوم سودمند برای جامعه، کوتاهی نکنند و در تقوا و رشد معنوی نیز از هیچ کوششی دریغ نورزند.
این بخش از زندگی آن متفکر شهید، ثمراتی ارزشمند داشت و در پرتو پرورشهای خانوادگی، تحصیلات در علوم نقلی و عقلی و تربیتهای پرمایه استادان، خداوند عمری بابرکت به وی بخشید. او دارای توانی شگفتانگیز در اظهار نظر و شناخت دردها و معضلات بود و چون این بعد علمی و آموزشی را با خودسازی قرین ساخته بود، به مرتبه بالایی از یقین و اطمینان قلبی دست یافته بود. میان این باور عمیق قلبی و اعتقادات امثال ما، فاصله بسیار است. اگر انسان بخواهد کامل شود، نباید تنها به تحصیلات و برخی آموزشها بسنده کند. عمل به دستورات الهی بسیار مهم است؛ چه در مسائل فردی و چه اجتماعی. طبیعی است که وقتی یقین و توکل به خداوند با مهارتهای علمی و قدرت تحلیلهای فکری و فلسفی ترکیب شود، میتواند محصولات ارزندهای به ارمغان آورد. کیمیای معنوی ناشی از این تلاشهای علمی و عملی، انسانهای بسیاری را به سوی حق و دیانت هدایت کرده است.(1)
1. همان سخنرانی.
زندگی در این جهان، نوعی داد و ستد است. آدمی، به طور مداوم، سرمایههایی را میدهد و در برابر آن، چیزهایی میگیرد و جز این، زیستن در دنیا امکانپذیر نیست. گرانبهاترین سرمایهای که در دست داریم، عمر ماست که با آن، میتوان مصالح دنیا و آخرت را به دست آورد. ما، دائم این ثروت مهم را هزینه میکنیم؛ ولی در مقابل، چه بهدست میآوریم؟ بسته به اینکه برای چه چیزهایی ارزش قایل هستیم، میتوانیم این گوهر گرانبها را برای اموری ارزندهتر و پایدارتر هزینه کنیم. برخی افراد این هدیه ارزشمند الهی را صرف لذتهای زودگذر و امور فناپذیر میکنند که نهتنها نتیجهای مثبت به همراه نخواهد داشت، بلکه به دلیل بیهودگی و گاهی خلافکاری، دچار خسارتهای معنوی و اخروی نیز میشوند. این افراد همانهایی هستند که به تعبیر قرآن، در غفلت به سر میبرند. برخی نیز دل خود را به این خوش کردهاند که در برابر عمری که تلف کردهاند، مال و منال یا جاه و مقامی به دست آوردهاند. آنان گمان میکنند موفق هستند؛ در حالی که با واقعیت فاصله دارند. چنین اشخاصی دچار توهم هستند. قرآن درباره اینگونه انسانها میفرماید:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالأخْسَرِینَ أَعْمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیه الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِک الَّذِینَ کفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَه وَزْنا؛(1) «بگو آیا شما را آگاه کنیم که کردار چه کسانی بیش از همه به زیانشان بود؟ آنان که تلاششان در زندگی دنیا، تباه گردید و میپنداشتند کاری نیکو میکردند. آنان به آیات پروردگارشان ایمان نیاوردند؛ پس اعمالشان ناچیز شد و ما در روز قیامت، برای این افراد منزلتی قایل نیستیم».
1. كهف(18)، 103ـ 105.
افزون بر این افراد، گروهی نیز هستند که برای عمر خویش، ارزشهایی پایدار قایلاند. در این زمینه، باید گفت: هر کسی به اندازه شناخت و بینشی که به آفریدگار هستی و وجود خویش دارد، برای عمر خودش، اعتباری در نظر میگیرد و میکوشد آن را در جاهایی هزینه کند که زیانکار نشود.
روی آوردن به دانش، فنون، اختراعات، ابتکارات، هنرها و این گونه دانشها و مهارتها، نخستین چیزهایی است که در این راستا، توجه بشر را به خود جلب میکند و او تصمیم میگیرد عمر خویش را در تحصیل، کسب مهارت و فراگیری این معارف علمی و ذوقی به کار برد. آنگاه، به اختراعی دست مییابد؛ هنری میآفریند؛ آثاری بر جای مینهد؛ نوشتههایی برای استفاده دیگران تدوین میکند؛ در پدیدههای فیزیکی و زیستی جهان میکاود و دستاورد پژوهشها، دقتها و زحمتهای خود را در اختیار دیگران میگذارد. در واقع، ژرفکاویها و کوششهای این مشاهیر است که میراث علمی، فرهنگی و هنری انسان را پدید میآورد. این کارها سودمند و ماندنی است و نشانگر اینکه آدمی برای عمر خود ارزش قایل بوده که آن را در راه این امور هزینه کرده است. دانشمندان، حکیمان، هنرمندان و... از دیرباز، به این واقعیت پیبردهاند و جان و هستی خویش را برای رسیدن به آن فدا کردهاند و انرژی و توان خویش را به کار بردهاند؛ ولی در واقع، این تلاشها نیز نارساست. به لحاظ منطق و برهان، درست نیست که انسان عمر خود را بدهد تا به خیال خودش، آثار علمی بر جای گذارد و نام نیک و شهرت به دست آورد؛ زیرا دیگر خودش زنده نیست، تا محصول کوشش خویش را ببیند. انبیا و اولیای الهی به ما نوید دادهاند که انسان میتواند در دوران عمرش، آثاری ابدی و زوالناپذیر بر جای گذارد و در سرای جاوید و عالم برزخ، از بهرهها و محصولات آنها برخوردار شود و به سعادت ابدی و حیات طیبه دست یابد. قرآن کریم از این داد و ستد مفید و بابرکت، چنین خبر داده است:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی تِجارَه تُنْجِیکمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکمْ وَأَنْفُسِکمْ ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَیدْخِلْکمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهارُ وَمَساکنَ طَیبَه فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ وَأُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِین.(1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، آیا شما را به تجارتی رهاییبخش از عذابی دردناک راهنمایی کنم؟ به خدا و فرستادهاش ایمان بیاورید و در راه خدا، با مال و جان خویش جهاد کنید. این برای شما بهتر است، اگر دانا باشید. او گناهان شما را میآمرزد و به باغهایی که در آن نهرها جاری است و نیز خانههایی خوش و پاکیزه در بهشتی جاوید، داخل میکند، و این پیروزی بزرگی است. نعمتی دیگر که دوستش دارید، نصرتی است از جانب خداوند و فتحی نزدیک. پس مؤمنان را [به این امور] بشارت ده».
اکنون که باید در این بازار دنیا، به داد و ستد بپردازیم و کالایمان را از ما خواهند گرفت، چه بهتر که در برابر آن، کالایی ابدی به دست آوریم. شرط آن این است که عمر خویش را در راه خدا بگذرانیم و آن را در راه خشنودی خدا هزینه کنیم. جهاد با مال و جان در راه خدا، سعادت جاویدان را به ارمغان میآورد. کسانی که چنین عمل میکنند؛ دستورات خدا را در جهان اجرا کرده، برای خدا بهپا میخیزند؛ برای او گام برمیدارند؛ زیستن آنان برای خشنودی حق است و برای او، از جان خویش دست میشویند. البته همگان یکسان نیستند و پایه معرفت و ایمان افرادی که این راه را برگزیدهاند، متفاوت است. نازلترین مرتبه ایمان این است که انسان تکالیف واجب را انجام دهد و از گناهان بزرگ دوری جوید تا در روز قیامت آمرزیده شود و به بهشت رود؛ ولی این مرتبه با درجات اولیای خدا بسیار فاصله دارد و عقل بشری نمیتواند اختلافش را درک کند.
1. صف(61)، 10ـ13.
در این میان، کسانی که به قلهها رسیدهاند، معرفتی کامل بهدست آوردهاند و عمرشان را به درستی ارزیابی کردهاند. البته شمار این افراد اندک است؛ ولی به هر روی، در هر امّتی اشخاصی بودهاند که همّتی بس بلند داشتهاند و در راه رسیدن به قلّههای فضیلت کوشیدهاند. انسان وقتی وارد این عرصه از معرفت میشود، به جهانی دیگر گام مینهد و افقی دیگر به رویش گشوده میشود و با پیمودن هر مرحلهای از کمال، وارد حیاتی دیگرگونه میشود:
اَوَ مَنْ کانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها کذلِک زُینَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یعْمَلُون؛(1) «آیا آن کس که مرده بود و ما زندهاش ساختیم و نوری فرا راهش داشتیم تا بدان در میان مردم، راه خود را بیابد، همانند کسی است که به تاریکی گرفتار است و راه رهایی را نمیداند؟ کردار کافران، اینگونه در نظرشان آراسته شده است».
این نورانیت و معنویتْ حیاتی دیگر به انسان میبخشد؛ تا آنجا که چشم دل به نور الهی باز میشود و جلال و شکوه پروردگار را مینگرد. چنین انسانی به دستاوردهای دنیایی بیاعتناست و حتی از لذتهای دنیوی دل خوشی ندارد، بلکه همواره مشتاق پرواز از این قفس است؛ زیرا جهانی را شناخته و دیده است که سرشار از بهجت و سرور و لذت وصفناپذیر است. دنیای فانی برای او بسیار تنگ است. شهید آیتالله مطهری این مسیر را شناخت و دل به آن سپرد و وقتی این معرفت را بهدست آورد، با خدای خویش پیمان بست و از او خواست که مرگش را شهادت در راه خودش قرار دهد. او از آغاز جوانی، خواهان شهادت بود. فرق شهید مطهری با دیگر شهیدان راه خدا این است که او برای رهایی دلهای مؤمنان از گزند ملحدان و زندیقان شهید شد.
1. انعام(6)، 122.
او عمر خویش را در راهی هزینه کرد که اسلام بماند و مردم در طریق هدایت قرار گیرند و آثاری بر جای نهاد که مردم با استفاده از آنها، بر معرفت و معنویت خود بیفزایند. وی با خدا پیمان بست که لحظات زندگی و تمام هم و غم خود را برای احیای حقایق قرآنی صرف کند. اینها نیز از رازهای موفقیت شهید مطهری است که خداوند به او توفیق داد وارد چنین عرصهای شود.(1)
1. سخنرانی در دانشگاه شریف، (1371/02/11).
روز معلم نماد احترامی است که اسلام، پیشوایان دین و انقلاب اسلامی برای دانشآموز و معلم قایلاند. این سنت اجتماعی ـ فرهنگی پسندیدهای است که دستکم در یک روز از سال و گاه، در یک هفته، توجه آحاد جامعه و مراکز علمی و نهادهای کشور را به سوی این موضوع جلب میکند. انسان به طور طبیعی، در معرض فراموشی است و این نامگذاریها عنوانی را در اندیشهها زنده میکند و مردم از آثار و برکات آن بهرهمند میشوند.
در فرهنگ اسلامی، نام معلم جایگاهی بس والا دارد و در درجه نخست، خدای متعال این ویژگی را به خویش اختصاص داده است؛ آنجا که میفرماید: اقْرَأ وَ رَبُّک الأکرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَم؛(1) «بخوان و پروردگارت ارجمندترین است؛ خدایی که با قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را نمیدانست، بیاموخت» یا الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآن(2) فاعل علَّم خداست؛ پروردگاری که به انسان آموخت آنچه را نمیدانست؛ یعنی منشأ همه دانستههای ما حقتعالی است. اوست که زمینه دانش و معرفت را برایمان فراهم کرده و برخی امور را بهگونه مستقیم و بدون واسطه به ما آموخته است. همه میدانیم که روزی ما دست خداست؛ انّ الله هو الرزّاق؛ ولی این روزیها از راه
1. علق(96)، 3ـ5.
2. الرحمن(55)، 1 ـ 2.
اسباب و ادواتی به ما میرسد؛ خورشید میتابد؛ آب دریا گرم میشود؛ بخار میگردد؛ ابر تشکیل میشود و سپس باران میبارد و موجب رویش دانهها میشود و بدینسان، غلات، حبوبات و میوهها به دست ما میرسد:
کسی که میخواهد نانی به کف آورد، باید زحمت بکشد تا بهای آن را بهدست آورد. اینها یک جور روزی است که از راههای گوناگون و پس از پیمودن مراحلی طبیعی و اکتسابی، به ما اختصاص مییابد؛ اما یک بار، خداوند برای مریم، وقتی در اتاقش سرگرم عبادت بود، روزی فرستاد. همچنین حضرت عیسی، به تقاضای حواریون، از خدا خواست یک سفره آسمانی نازل کند تا آنها از آن برکت تناول کنند و دعایش برآورده شد.
در زمینه علم و معرفت نیز اینگونه است؛ انسان با استاد یا کتاب، مطالبی را میآموزد که شخصی دیگر آن را تدوین یا ابداع کرده است. البته چگونگی فراگیری، به ظاهر وابسته به استاد و دانشمندان علوم و معارف است؛ ولی خداوند این ظرفیت، توانایی و خلاقیت را در ذهن و نهاد آنان به ودیعه نهاده تا در اختیار تشنگان دانش قرار دهند؛ ولی گاه خداوند بدون واسطه، برخی را دانشور و صاحب معلومات میسازد.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نه درسی خواند و نه چیزی مینوشت. قرآن میفرماید: وَ ما کنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیمِینِک إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون؛(1) «تو پیش از قرآن، هیچ کتابی را نمیخواندی و به دست خویش، کتابی نمینوشتی. اگر چنان بود، اهل باطل به شک میافتادند».
بنابراین دانش دو گونه است و معلّم هر دو خداست؛ ولی یکی با چندین واسطه، و
1. عنكبوت(29)، 48.
دیگری بدون واسطه. برخی دانشها بدون واسطه، موجب سعادت انسان میگردد و برخی دیگر با واسطه. سعادتها، گاه موقتاند و حداکثر تا زمان مرگ آدمی پایدارند؛ مانند تشکیل خانوادهای خوب، زندگی راحت و محبوبیت اجتماعی. امّا سعادتی ارزشمند است که در روح انسان باقی بماند. ایمان به خدا، اعتقاد درست، اندیشه عالی و معرفت و بصیرت عمیق، بدون واسطه سعادتآفریناند. البته همه آنان که برای پیشرفت دانش میکوشند، شایسته احتراماند؛ ولی دانشی که با راه حق و مسیر توحید، نبوت و امامت فاصله دارد و واسطههای زیادی را میپیماید، آسیبزا میشود و ممکن است به جای آنکه جامعهای را از سعادت، آرامش و امنیت برخوردار سازد، هزاران انسان بیگناه را از بین ببرد؛ مانند اختراع بمب اتم.
این مقدمات بیان شد تا به مسئله اصلی بپردازیم؛ چرا سالروز شهادت مطهری روز معلم نامیده شد؟ برای اینکه دانش او با دیگران تفاوت داشت. معارفی که او از راه تدریس، سخنرانی و نوشتار به آگاهی مردم میرسانید، بهطور مستقیم، در سعادت انسانها مؤثر بود. او دانستههای خویش را از قرآن و سنت و فرهنگ اهلبیت آموخته بود.
دانشی که مطهری به ما آموخت و با کتابهایش، همچنان به ما میآموزد، در روح تحول ایجاد میکند، انسان را دینشناس، خداباور و حقجو میگرداند و به او یادآور میشود که خویش را برای یک زندگی جاوید مهیا سازد؛ حیاتی بس مهمتر و پایدارتر از زندگی دنیوی. کسی که میخواهد به آن سرای گام نهد، نباید دست خالی باشد و خدای ناکرده، پروندهای تباه برای خویش تنظیم کند. استاد مطهری به علاقهمندان آموخت که سعادت ابدی آرامش دنیوی را نیز تأمین میکند. بدینسان، چنین شخصیتی که افکار و معارفش تا عمق روح و دل و وجدان ما نفوذ کرده و برایمان سعادتی پایدار و همهجانبه به ارمغان آورده است، حقش بیشتر از معلمان علوم و فنون دنیایی است؛
دانشهایی که به کمک آنها، حداکثر میتوانیم در دنیا راحتتر و با آسایش بیشتری زندگی کنیم.
امروزه، حتی دانشمندان غربی اعتراف کردهاند که فناوریها و محصولات تمدن جدید، چون با ایمان، عاطفه و عدالت فاصله دارد، پیامدهایی ناگوار به دنبال آورده است و خانوادهها در کشورهای توسعهیافته صنعتی و مدرن، به لحاظ کمرنگ شدن روابط عاطفی، دچار مشکلات بسیاری شدهاند. البته اگر این دانشها با ایمان و خداباوری همراه شوند، رشد بهتری خواهند کرد و از چنین آفتهایی در امان خواهند بود.
به هر روی، دانش در اسلام، به خودی خود، ارزشمند و شایسته احترام است؛ ولی ارزش تمام علوم و معلمان رشتههای علمی، با هم یکسان نیست. شهید مطهری، افزون بر معلمی، مربی هم بود. او در روح و جان انسانها تأثیر میگذاشت و ایمان آنان را تقویت میکرد و در معاشرتها و رفت و آمدها، افراد را به حیاتی الهی و معنوی فرامیخواند. افراد بسیاری، در اثر ارتباط با او، مسیر زندگی خود را دگرگون کردهاند و در راه تعالی و پیشرفت معنوی گام نهادهاند. بنابراین باید بر پایه فرهنگ اسلامی، در ارزشگذاری برای علوم و معلمان دقت کنیم و آفرین بگوییم به کسانی که سالروز شهادت استاد مطهری را روز معلم نامیدهاند تا همگان را با نماد معلمی آشنا کنند که نخست، محور معلوماتش دانش خدادادی بیواسطه، یعنی قرآن و سنت است؛ دوم، تأثیر دانشش در سعادت انسان، بیواسطه و موجب آسایش و آرامش روحی و روانی و خوشبختی ابدی انسانهاست، و سوم، مربی افراد است. مطلبی که اینگونه معلمان میآموزند، تنها انتقال یک مفهوم به ذهن نیست، بلکه در روح و روان تأثیر میگذارد و به زندگی انسان جهت میدهد. با مطالعه کتابها و مقالات ایشان، صفا و نورانیتی در وجود خواننده هویدا میشود که دلش میخواهد همنشین خوبان و پاکان شود و کاری کند که ذخیرهای برای آخرتش باشد و به جامعه و مردم خیر
برساند. آموزههای اینان، تنها انتقال مفاهیم نیست، بلکه اثری آموزنده، ارزنده و مؤثر بر روح و روان انسان مینهد و مسیر زندگی خواننده را به سوی خیر، سعادت و قرب الهی سوق میدهد.(1)
شهید مطهری در یکی از سفرهایش به عتبات، با یکی از بندگان شایسته خدا ملاقاتی داشت و درباره نماز، حضور قلب و خشوع و خضوع در حال نماز، سخن به میان آورده بود. و از آن مرد بزرگ، یک توصیه اخلاقی یا دستورالعمل برای افزایش حضور قلب در نماز درخواست کرده بود، آن مرد بزرگ از ایشان پرسیده بود: شما برای حضور قلب در نماز، چه میکنید؟ مرحوم آقای مطهری پاسخ داده بودند: عالمان و بزرگان توصیه میکنند برای افزایش توجه و حضور قلب در نماز، هر آیهای که میخوانید یا هر ذکری که بر زبان جاری میسازید، در آغاز، معنایش را تصور کنید و همراه این توجه، آیه را بخوانید یا ذکر را بگویید.
آن بزرگ فرموده بود: شما در نماز، به مفاهیم توجه دارید، یعنی به معانی که در ذهن شما شکل میگیرد، پس چه وقت به خداوند توجه میکنید؟! ما که توفیق همین را هم نداریم؛ ولی شهید مطهری که این توفیق را داشت، از آن سؤال دریافت که چقدر عقب است؛ عمری زحمت کشیده و تمرین کرده بود تا بتواند به معانی و مفاهیم توجه کند، امّا توجه به مفاهیم ذهنی تا توجّه به خدای متعال خیلی فرق دارد!
شهید مطهری در زمره استادانی بود که همت والایی داشتند. او به لحاظ قیافه فیزیکی با امثال من و شما تفاوت چندانی نداشت؛ ولی به لحاظ مراتب ایمان، معرفت
1. سخنرانی در جمع گروهی از كادر نیروی دریایی سپاه، (1385/02/12).
و قرب خدا، بسیار با ما متفاوت بود. اگر بخواهیم به راستی مبلغ دین، مروج قرآن و نشر دهنده فرهنگ اهلبیت باشیم، باید محکمات قرآن را که همه میفهمند و نیازی به تفسیر، تبیین، تأویلات متون و... ندارند، درست به کار گیریم.(1)
وقتی در سال 1331 شمسی به قم آمدم، سطوح عالی کفایه و مانند آن را میخواندم و استاد مطهری همان سال از قم به تهران رفته بود. آشنایی بنده با شهید مطهری بیشتر در زمینه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و حواشی او بر آن شکل گرفته بود. این اثر تازه به چاپ رسیده و مورد توجه طلاب جوان قرار گرفته بود.
علاقه ما به استاد از همین جا آغاز شد و پس از آشنایی و رفت و آمد با علامه طباطبایی، استاد مطهری را نیز در آنجا ملاقات میکردیم. وی گاه در مباحثههای گوناگون یا جلسات شبهای پنجشنبه و جمعه شرکت میکرد. در سالهای نخست، البته ارتباط زیادی برقرار نشد؛ به دلیل اینکه بیشتر فرصت آن شهید در دانشگاه سپری میشد و ما نیز سرگرم تحصیل در حوزه بودیم. از هنگام آغاز نهضت روحانیت، به رهبری امام خمینی(قدس سره) که حرکتهای اجتماعی و سیاسی در حوزه و دانشگاه و سایر قشرهای مردم شکل گرفت، ارتباط ما با شهید مطهری بیشتر شد. گاه، در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و موضوعات دینی، نشستهایی داشتیم و از رهنمودها و تجربیات آن اندیشمند وارسته بهره میگرفتیم و این تا زمان شهادت وی ادامه داشت.
شهید مطهری، به اقتضای روحانی بودنش، علاقهمندان را در حوزه، دانشگاه و جامعه، با مسائل دینی و پرورشهای مذهبی آگاه میساخت؛ معارف دینی را تبیین
1. سخنرانی در جمع طلاب سپاه و بسیج كرمانشاه،
میکرد؛ و به موازات این حرکت اعتقادی ـ تربیتی، از فرهنگ اسلامی، در برابر یورشهای فرهنگی دفاع میکرد. وی در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز حضوری فعال داشت؛ ولی در درجه نخست، کارشناس دین بود. سخنرانی در مجامع دینی و نشستهای خصوصی، تدریس در دانشگاه و حوزه،(1) همه و همه، به دلیل اهتمام بسیار او به نشر فرهنگ اسلام و دفاع از مبانی آن بود. به حق، باید گفت مطهری از معدود
1. در سال 1331 شمسی شهید مطهری در حالی كه مدرسی مشهور به حساب میآمد، به تهران هجرت كرد و به محض ورود به این شهر، در مدرسه مروی آموزش فلسفه اسلامی را به شكل تطبیقی و مقایسهای برای جویندگان حكمت و حقیقت آغاز كرد. در سال 1333 از طرف دانشكده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) یك فراخوانی برای استخدام دانشیار در رشته معقول صورت گرفت كه مطهری آمادگی خود را برای این وظیفه اعلام داشت و مدتی به صورت آزمایشی مشغول كار شد، كه به دلیل قدرت علمی و تسلط بر روشهای آموزشی و تربیتی و بیان جذاب، تلاش وی مورد توجه دانشگاه قرار گرفت. از بیستم آبان 1334 این فعالیت را به طور رسمی ادامه داد و حدود بیست سال به نورافشانی در این سنگر علمی و آموزشی پرداخت. یادآور میشود شهید مطهری در دانشكده الهیات و معارف اسلامی در دورههای كارشناسی و دكترا، كلیات علوم انسانی (منطق، فلسفه، كلام، عرفان، اصول فقه، فقه و حكمت عملی) فلسفه (شرح منظومه، الهیات شفا، مقاصد الفلاسفه غزالی، تاریخ فلسفه، تاریخ مجادلات اسلامی و روابط فلسفه و عرفان) تدریس مینمود. همچنین ایشان جلسات هفتگی تفسیر قرآن در سال 1352 در دانشگاه صنعتی شریف داشت. در دانشگاههای تبریز، مشهد، ارومیه، شیراز، كرمان و آبادان هم به نورافشانی پرداخت و سخنرانیهای جذابش در این مراكز مورد استقبال دانشجویان و استادان قرار گرفت. همچنین ایشان از یازدهم آذر 1350 به سمت مدیریت گروه آموزشی فلسفه و حكمت اسلامی دانشگاه تهران منصوب شد كه تا دو سال این مسئولیت را عهدهدار بود.
استاد مطهری علاوه بر آنكه دروس اصولی، فقهی و فلسفی را در حوزه با دیگر طلاب مباحثه میكرد، خود حوزه تدریس داشت و مُطوّل، شرح مطالع، كشف المراد، رسایل، كفایه، مكاسب، شرح منظومه و اسفار را به علاقهمندان درس میداد.
مطهری بنا به توصیه امام خمینی(رحمه الله) از سال 1351 تا 1357، هفتهای دو روز به قم میرفت و در حوزه علمیه این شهر دروسی چون شناخت اصل علیت، فلسفه هگل، معارف قرآن، ماركس و ماركسیسم، منظومه، نجات و اسفار تدریس مینمود. در این ایام عشق، صفا، بیپیرایگی و بیتكلفیِ ایشان برای همه شاگردان درس بود. در همان زمانی كه استادان باسابقه دانشگاه، با التماس در كلاس درس وی شركت میكردند، او به حكم وظیفه به قم میرفت؛ خودروی شخصی نداشت؛ و كسی هم وی را به مقصد نمیرسانید؛ یعنی راننده ویژه نداشت؛ خود تا میدان شوش میرفت و از آنجا با اتوبوس به قم عزیمت میكرد و این ویژگی وقت زیادی را از ایشان صرف مینمود (گلی زواره).
افرادی است که ضرورت این موضوع را به خوبی دریافت و با تمام وجود، برای پیشرفت آن کوشید.(1)
برای بررسی نقش استاد شهید مرتضی مطهری در فلسفه نوین اسلامی، باید به وضع فلسفه در کشورهای اسلامی و بهویژه ایران، پیش از فعالیتهای علمی ایشان و پس از آن، نگاهی اجمالی بیفکنیم تا تفاوت حاصلشده و تأثیر او در این تحول، روشن گردد.
با تأسف باید گفت، فلسفه در جوامع اسلامی، چنانکه باید رشد نکرده بود و نزدیک سه قرن پیاپی، یعنی از زمان ملاصدرا به بعد، حکمت اسلامی راه رکود میپیمود. اکنون در پی آن نیستیم که عوامل این تنزل فکری و علمی را توضیح دهیم؛ ولی به دلیل این واقعیت اسفبار، نیازهای فلسفی معاصر پاسخ داده نمیشد. از آغاز پیدایش فلسفه در میان مسلمانان، باروری این شاخه از دانش به دست مشاهیر اسلامی صورت گرفت که از سرچشمههای قرآن و عترت بهره گرفته بودند و مباحث اعتقادی، همواره به کمک این براهین فلسفی تبیین، و اشکالات پاسخ داده میشد. شهید مطهری در برخی نوشتههای خویش، به این نکته اشاره کرده است که متکلمان مسلمان چه نقش مهمی در پیشبرد فلسفه اسلامی ایفا کردهاند. حق نیز همین است؛ زیرا مردمی که به باورهای خویش اهمیت میدهند و میدانند همه چیز در پرتو اعتقاد شکل میگیرد، باید میکوشیدند فلسفه را در خدمت به بنیانهای عقیدتی به کار گیرند. متأسفانه در قرون اخیر، این کار انجام نشد. با تشریففرمایی علامه طباطبایی(رحمه الله) به قم، ایشان به این خلأ در حوزه علمیه پی برد و با ژرفنگری و دوراندیشی، وظیفه الهی خویش دانست
1. مصاحبه با استاد مصباح بهمناسبت فرارسیدن دهمین سالگرد شهادت آیتالله مطهری، اردیبهشت 1369.
که مباحث فلسفی را برای بیان مباحث کلامی و اعتقادی به کار گیرد. وی به دفاع از عقاید اسلامی و جهانبینی الهی و پاسخگویی به شبهات مکتبهای بشری همت گماشت و افرادی چون شهید مطهری را برای این برنامه تربیت کرد. بهراستی آن شهید ژرفنگر بهترین بهرهها را در این شاخه از علوم اسلامی، از محضر علامه برد و حتی در همان قدمهای نخستین، مددکار علامه بود و در شکوفایی این نهال پربار، سهم بهسزایی داشت. نمونه این فعالیت و نتیجهاش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم است(1) که پاورقیهای محققانه و روشنگرانه مطهری که بسیار بیشتر از حجم متن کتاب است، درک مطالب آن را آسان ساخته است.
مطهری اشتیاق بسیار به پیشرفت این کار، یعنی تحول فلسفه اسلامی برای پاسخگویی به مشکلات فکری و کلامی داشت و در این زمینه، احساس مسئولیت میکرد و از هیچ تلاشی رویگردان نبود؛ زیرا میخواست این مباحث ژرف و پیچیده آنچنان روشن شود که طبقات میانه جامعه بتوانند از آنها بهره گیرند. این کتاب که نگارش متن و پاورقیهای آن از سال 1331 شمسی آغاز شد، همچنان از بهترین آثار برای پاسخگویی به شبهههای مادیگرایان است. البته این نخستین اثر بود و آنان که صلاحیت کار را داشتند، محصول خوبی عرضه کردند. اکنون لازم است افرادی توانا و مسلط بکوشند این کتاب را تکمیل کنند. هر وقت احساس کنیم کاری پایان یافته و نیاز
1. نخستین جلد از این مجموعه در سال 1332 چاپ شد كه مورد استقبال علاقهمندان قرار گرفت. سال بعد جلد دوم به حلیه طبع آراسته شد و جلد سوم در سال 1335 شمسی به طبع رسید. در سال 1350 جلد پنجم كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقاله چهاردهم) با عنوان خدای جهان و جهان، با مقدمه و پاورقیهای شهید مطهری در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. علت تأخیر در انتشار جلد چهارم را باید در دقتهای هوشیارانه مطهری جستوجو كرد. آن معلم بزرگ زمانی مطلبی را به نگارش درمیآورد كه همه ابعاد و جوانب قضیه را بارها ارزیابی كرده باشد و ابهامی در كار نباشد. علامه طباطبایی میگوید: «در رسالهای به نام قوه و فعل (از جلد چهارم) آنقدر ایشان شوق داشت كه بنده را وادار كرد به تهران بروم و یك هفته در منزلشان ماندم تا این موضوع را حل كردیم؛ در عین حال اخیراً خودش هم صاحبنظر بود».
برطرف شده، ابتدای رکود، جمود و خمودی است. هیچگاه نباید مسائل فلسفه اسلامی، بهویژه در زمینه پاسخگویی به شبهههای افراد و مکاتب گوناگون را پایان یافته بدانیم، بلکه همواره باید در این اندیشه باشیم که این کار را بارورتر کنیم و قدمهای بلندتر و استوارتری در این راستا برداریم.(1)
آری؛ مهمترین بُعد شخصیت استاد مطهری، بُعد فلسفی ایشان بود و در این راه زحماتی بسیار کشید. او هم از جهت تحصیل و هم به لحاظ تدریس و تحقیق، در پیدایش، احیا، شکوفایی و گسترش این رشته از معارف اسلامی در سطوح گوناگون، نقش ارزندهای را عهدهدار بود. برای اینکه ارزش تلاش این متفکر را در این راستا درک کنیم، باید توضیحی دهیم:
اصولاً فلسفه در همه جوامع دانشی دشوار شناخته شده است؛ یعنی دارای مفاهیم دقیق و ظریفی است که تمامی افراد به آسانی نمیتوانند درک کنند و فهم درست آن به ذوق و استعدادی ویژه نیاز دارد. همین جهت کافی است تا جویندگان فلسفه کم شوند و شماری اندک در پی فراگیری آن باشند؛ در بین همین افراد نیز شمار افرادی که میخواهند مباحث آن را ژرفیابی کنند، بسیار ناچیز است. نکته دیگر اینکه بیش از هر علم دیگر، واژههای مشترک و مشابه در فلسفه وجود دارد؛ بهطوری که امکان دارد یک لفظ با معانی مختلفی به کار رود که حتی در ظاهر امر بین آنها تضاد باشد و در نقطه مقابل هم قرار گیرند. این مطالب که هر مفهومی حکم ویژهای دارد، برای کسانی که از مباحث حکمت آگاهی درستی ندارند، چنین توهمی را به وجود میآورد که بین کلمات
1. مصاحبه حجتالاسلام محمدی عراقی با دكتر احمدی و مصباح یزدی درباره شخصیت مطهری.
فیلسوفان تناقض وجود دارد و در جایی، برای اثبات مفهومی از اصطلاحی استفاده میکنند، اما در عرصهای دیگر آن را نقض مینمایند. اتفاقاً این توهم از قرون پیش، برای اشخاص بزرگی چون غزالی به وجود آمده بود. او حتی کتابی به نام تهافت الفلاسفه(1) را به نگارش درآورده، که به زعم خودش تناقض گفتههای فیلسوفان را در آن تدوین کرده است. از سوی دیگر، این تشابهِ اصطلاحات موجب میشود کسانی که به معنای دقیق فلسفی این مفاهیم آشنا نیستند، آنها را بر مبنای عرفیاش حمل، و خیال کنند این کلمات همان معنای رایج عرفی را در فلسفه دارد؛ و آن وقت نتیجه بگیرند فلان مطلب فلسفی با دیانت و مباحث اعتقادی و کلامی مخالفت دارد. این اشتراک اصطلاحات موجب میشود بسیاری از افراد متعهد نیز چنین برداشت نمایند که مطالب فلسفی با مبانی دینی در تباین است و با یک تردید و حتی بدبینی به فلسفه بنگرند و این گونه نگرش از رویکرد عدهای دیگر به فلسفه میکاهد.
بهعلاوه این علم همچون دانشهای دیگر مراحل مختلفی را گذرانیده است و مکتبهای گوناگونی داشته و دارد. بنابراین مسائل فلسفی از دیدگاه مکاتب مختلف، راههای گوناگون و پاسخهای متفاوت خواهد داشت و تعدد نظریات بهطور طبیعی در نظر عدهای، برخی را غیر صحیح و نادرست جلوه میدهد. البته آرای باطل هم در بین دیدگاههای گوناگون دیده میشود. این روند و وجود اختلاف نظرهای بسیار، برای عدهای این نتیجهگیری را به وجود میآورد که اصولاً مسائل فلسفی بهطور یقینی قابل حل نخواهند بود؛ پس چرا ما بیهوده و بیجهت وقت خودمان را صرف این مسائل لاینحل کنیم. این هم وجه دیگری است که مشتریان معلومات فلسفی را کاهش میدهد.
1. تهافت الفلاسفه یعنی تناقضگویی فیلسوفان و معنای تشویش در ادعاها را هم میرساند. این كتاب شامل چهار مقدمه، بیست مسئله و یك خاتمه است. غزالی در كتاب المنقذ من الضلال و الموصل الی ذی العزه و الجلال اعتراف كرده است كه از شك شروع كرده و به شناخت رسیده است.
نکته دیگر اینکه در اروپا پس از رنسانس، علوم تجربی کمکم رواج بیشتری یافت و باعث پیدایش اختراعات، فناوری و صنایعی شد که در زندگی انسانها تحولی چشمگیر به وجود آورد و برای بهبود رفاه فردی و اجتماعی مؤثر بود. این مسئله موجب شد که توجه دانشمندان به علوم طبیعی معطوف شود و چنین استنتاجی شکل گیرد که علوم فلسفی بهاصطلاح تجریدی و انتزاعی هستند و قابل تجربه و محکزنی نمیباشند. بنابراین در اثر گسترش علوم طبیعی، بسیاری از آثار فیلسوفان سابق باطل شد. برای نمونه وقتی نظریه افلاک نهگانه - در فلکیات قدیم مطرح بود که زمین مرکز عالم است و خورشید به دور آن میچرخد - باطل شد، افرادی فکر کردند دیگر آرای فلسفی هم به همین نحو و غیرقابل اعتماد است. این عامل نیز از گرایش به فلسفه کاست.
در دوران اخیر مکتبهای مادی که مایههای فلسفی محکم و استواری نداشتند و بیشتر در زمینههای سیاسی و اجتماعی کار میکردند، برای آنکه حریف خود را خلع سلاح کنند و حریف در میدان نبرد ایدئولوژیک دستخالی باشد، تبلیغاتی به راه انداختند که اساساً فلسفه یک عامل رکود و بیتحرکی است و با تلاشهای مبارزاتی و قیامهای مردمی و جنبشهای خودجوش مناسبتی ندارد و کسانی که میخواهند در عرصههای سیاسی و مبارزه با استکبار و استبداد گام بردارند باید فلسفه را به کناری نهند.
متأسفانه این تبلیغات در قشر وسیعی از جامعه ما اثر گذاشت و حتی گویندگان و نویسندگان دلسوز و متعهدی که واقعاً میخواستند برای اسلام و تقویت نهضت اسلامی کار کنند، ناآگاهانه در گفتهها و نوشتههای خویش، گاه و بیگاه به فلسفه حمله کردند؛ ولی کسانی در این میان بودند که چون صخرههای استواری در برابر این توفانها ایستادند و باور داشتند که فلسفه برای تبیین مباحث کلامی و اثبات بنیانهای اعتقادی و دفاع از باورهای دینی و الهی ضرورت دارد. با توجه به این مشکلات بسیار، اهمیت
نقش آن کسانی که در این شرایط آشفته و طاقتفرسا اقدام به احیای فلسفه اسلامی کردند، روشن میشود.
اینها، تیرهای اتهامات و حتی ملامتها و سرزنشهای دوستان و آشنایان را به جان و دل پذیرا شدند(1) و فلسفه را از سقوط و ویرانی نجات دادند. از جمله این افراد که در خط مقدم قرار گرفت و به چنین عرصه آشفتهای گام نهاد تا ابهامها را بزداید و اوضاع را در این جهت مهیا سازد و برهانهای فلسفی را برای تقویت مبانی دینی به کار گیرد، شهید آیتالله مطهری بود.
1. امام خمینی(رحمه الله) با چنین تنگناهایی مواجه بودند، چنانچه اشاره كردهاند: «خون دلی كه پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مصطفی، از كوزهای آب نوشید؛ كوزه را آب كشیدند، چراكه من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت وضع روحانیت، حوزهها وضع كلیساهای قرون وسطا میشد كه خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و كیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود».
علامه طباطبایی در چنین فضای آشفتهای، وقتی نیاز را تشخیص داد ابتدا در منزل خود برای شماری از فاضلان تدریس فلسفه را آغاز كرد و كمكم آن را به داخل حوزه آورد. آن مفسر عالیقدر در مسجد سلماسی، درس فلسفه (اسفار) تدریس میكرد كه بر مذاق برخی خوش نیامد و برای تعطیل كردن درسش تلاشهای بسیاری صورت گرفت. رشكورزان، آتش حسد و بدبینی را شعلهور ساختند و برای جلوگیری از این حركت از مرجع عالیقدرِ وقت، آیتالله بروجردی خواستند درس علامه را تعطیل كند. آن فقیه فرزانه به علامه پیغام داد درس را محدود نماید و این تقاضا به دلیل فشارهای شدید گروهی سطحینگر و اهل جمود صورت گرفت. علامه برای زعیم حوزه نوشت: «این درس را وظیفه شرعی میدانم و برای تأمین نیازهای ضروری جامعه میگویم، ولی مخالفت با شما را كه رهبر شیعیان هستید جایز نمیدانم». آیتالله بروجردی توسط خادم خود به علامه رسانید: «هرگونه میدانید عمل كنید؛ ما هم در زمان جوانی در حوزه اصفهان نزد جهانگیرخان قشقایی اسفار میخواندیم، ولی مخفیانه به درس ایشان میرفتیم». با این برنامه، آن مرجع بزرگ درس فلسفه علامه را تأیید كرد، ولی به دلیل برخی مسائل از وی خواست چنین درسهایی را همگانی نكند. علامه پذیرفت و با تشكیل جلسات ویژه، با شاگردانی برجسته چون علامه شهید مطهری به احیای فلسفه اسلامی پرداخت و نقد و بررسی فلسفههای غربی و مادیگرایی را به طور جدی پی گرفت و موفق شد با اخلاص، اهتمام فوقالعاده و توانایی علمی، تحولی شگرف در این عرصه به وجود آورد. شهید مطهری در این حركت بابركت، پربار و ماندگار سهمی وافر داشت و از این رهگذر راه صحیح استدلال عقلی و دفاع از جهانبینی و اعتقادات اسلامی را به فراگیران آموزش داد (گلی زواره).
ایشان مطالعات وسیع، دقت فکری، ریزبینی و موشکافی در حل مسائل فلسفی و به کارگیری این دانش در گرهگشایی از معضلات کلامی و پاسخ به پرسشهای فکری و اعتقادی داشت. در واقع میتوان او را پیشگام پرتلاش احیای فلسفه اسلامی نامید.
شهید مطهری بهخوبی درک کرده بود که اگر مسائل فلسفی و به طور کلی معارف دینی در فضای حوزهها محدود بماند، دیر یا زود جامعه با یک خلأ فکری و ایدئولوژیک روبهرو میشود و به همین دلیل کوشید دانشجویان، به ویژه آنهایی را که در آینده نقش مهمی عهدهدار خواهند بود، با این مسائل آشنا کند و نسل تحصیلکرده را با تشویق و برخوردهای صمیمی به سوی تفکر اسلامی راغب سازد.(1)
شهید مطهری علاوه بر آنکه برای احیای فلسفه اسلامی در حوزه و دانشگاه کوشش فراوانی کرد، کوشید در چگونگی مباحث، تحولاتی پدید آورد و با بیانی قابل فهم، پیچیدگیهای مباحث را برطرف کند و فلسفه را از آن شیوههای قدیمی به قالبهای بدیع و ابتکاری منتقل سازد؛ یعنی محتوا همان بود که علمای سلف و مشاهیر گذشته مطرح کردهاند، ولی وی و استادش علامه طباطبایی به تدریس فلسفه سنتی بسنده نکردند، بلکه با همکاری عدهای دیگر از اهل فضل، حکمت اسلامی را در یک قالب جدید و طرحی نو عرضه کردند که متناسب با نیازهای عصر و پاسخگوی شبهات مادیگرایان و اهل الحاد بود. باید اعتراف کرد که شهید مطهری فلسفه اسلامی را وارد مرحله نوینی کرد. این تلاش در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و سایر دروس و نوشتههای مطهری که به حکمت و فلسفه اختصاص دارد قابل مشاهده است.
1. سخنرانی درباره شخصیت استاد فرزانه، مرتضی مطهری.
در آثار وی شکل و شیوه عرضه مطالب با آن روشهای سنتی تفاوتی آشکار دارد؛ به گونهای که برای خواننده قابل استفاده است و بهخوبی میتواند از محتویات آنها سر در بیاورد؛ البته خوانندهای که زمینهای در این باره داشته و ظرفیتهای لازم برای فهم مباحث فکری و حکمی را به دست آورده باشد. علاوه بر شیوه نوین و تلاش برای سادهنویسی و قابل فهم کردن مضامین، برخی مسائل در آثار این شهید مطرح شده که قبلاً در کتابهای فلسفی مطرح نبوده است؛ برای نمونه مفاهیم اعتباری برای نخستین بار در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم طرح شده است. از اینها که بگذریم شهید مطهری برخلاف سبک قدما، موضوعات فلسفی را به زبان عربی تدوین نکرده که تنها عدهای خاص از آن استفاده کنند؛ یعنی حتیالمقدور کوشیده برای طرح مطالب از زبان فارسی سلیس و روان بهره گیرد تا شمار بیشتری از خوانندگان بتوانند از آن بهره ببرند. این نیز گامی است برای بیرون آوردن فلسفه از حوزه محدود و محصور متخصصین و فیلسوفان و گسترش این بخش از علوم اسلامی در سطح جامعه. و به همین دلیل نسل جوانِِ علاقهمند به موضوعات فلسفی بهراحتی میتواند به این نوشتهها مراجعه، و نیاز خویش را با مطالعه آنها برآورده کند. هر چقدر که زمان میگذرد، اهمیت نوشتههای شهید مطهری برای دانشپژوهان حوزه و دانشگاه روشنتر میشود و بیشتر و بهتر از این کتابها استقبال میکنند و برای بهتر شناختن حقایق اسلام و مجهز شدن به سلاحهای فکری و مهیا شدن برای دفاع از اعتقادات، محصولات استاد مطهری را مأخذ و مرجع آگاهیهای خود قرار میدهند.(1)
1. مصاحبه رادیویی بهمناسبت سالگرد شهادت استاد آیتالله مطهری.
شهید آیتالله مطهری در قلمرو تدریس ویژگیهای خاصی داشت(1) که بسیار کمنظیر بود. هم در کیفیت تدریس و هم در چگونگی برخوردهایش با دانشجویان، شیوه بحث با صاحبنظران، روش گزینش درس، تبیین مباحث و نکتههای بسیار دیگر. این یک دلیل برای انتخاب شهید مطهری به عنوان معلم نمونه و الگو بود. اما مطلب از این بالاتر است؛ زیرا او به جز اینکه معلمی شایسته و کامل بود، امتیازات روحی و اخلاقی فراوانی را به دست آورده و ویژه خود ساخته بود.
یکی از مهمترین ویژگیهای این معلم مطهر این بود که بهخوبی شناخته بود جامعه اسلامی، نسل جوان، قشرهای روحانی و دانشگاهی چه نیازهایی دارند که باید برآورده گردد.
در رژیم ستمشاهی پهلوی که مسائل دینی و ارزشهای معنوی و اسلامی به دست فراموشی سپرده شده بود، نهتنها دینداری و پیروی از موازین اسلامی افتخاری نبود، بلکه گونهای حقارت و سرشکستگی را به دنبال داشت.
اگر دانشجوی مسلمانی در محیط دانشگاه میخواست نماز بخواند از همکلاسیها و
1. كتاب جلوههای معلمی استاد مطهری كه از سوی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی به طبع رسیده است، كوشیده این جنبه از زندگی و شخصیت استاد را با استناد به آثارش، گفتههای شاگردان وی و مباحثی از این قبیل بررسی كند.
استادان خجالت میکشید؛ باید میرفت در گوشهای دور از چشم دیگران، مکانی بیابد و در خلوت و پنهانی فریضهاش را انجام دهد. اگر کسی از دیانت و عقاید اسلامی سخن میگفت او را متهم میکردند به اینکه متحجر و عقبافتاده است! و مدافعان دین در نظر آنان کسانی بودند که از ترقی و تمدن و توسعه علمی بهرهای نداشتند؛ مرتجع و واپسگرا بودند. البته در آن موقع متأسفانه افرادی بین دانشگاهیان نفوذ کرده بودند که به منزله عمله دستگاه ستم و مزدور بیگانگان، بیدینی را در محافل علمی ترویج میکردند. اساتید متدین و اهل بصیرت از این گونه وابستگان به طاغوت و اجانب نفرت داشتند.
این اوضاع آشفته چنان فضای مراکز علمی و آموزشی را تیره ساخته بود که آشکارا با حقایق و باورهای اصیل اسلامی و مردمان مؤمن و مسلمان مبارزه میکردند؛ دین و ارزشهای قرآنی را به باد تمسخر میگرفتند و رسماً سر کلاسها با افکار مذهبی و عقاید دینی مخالفت مینمودند. در چنین موقعیت ناگوار و نگران کنندهای، استاد شهید مرتضی مطهری پای خویش را از حوزه علمیه بیرون نهاد؛ وارد دانشگاه شد و دشواریهای زیادی را در این مسیر متحمل گردید، تا توانست کرسی استادی را احراز کند و در این مقام بود که بهترین خدمات را در آن دوران به این کشور و جامعه مسلمان ارائه داد.
اگر امروزه مشاهده میکنیم در نهادهای حقوقی، قانونی، اجرایی و سایر پستهای مهم کشور افراد متدینی دیده میشوند که صادقانه و خالصانه برای احیای فرهنگ اسلامی و حفظ هویت مذهبی و ترویج فضیلتها میکوشند، اگر نگوییم تمامی آنها، بیشترشان دستپرورده شهید مطهری بودهاند، یا از سفره علمی و معرفتی او بهره گرفتهاند. البته همین جا باید قدردان دیگران هم باشیم؛ شهیدانِ بزرگوار دکتر بهشتی، مفتح و باهنر هم در این زمینه سهمی مهم داشتند، ولی پیشگام همه استاد مطهری بود. شهید مطهری با رفتار و درسهای خود و بیانی متقن و برهانی نسل جوانی را پرورش داد که امروز کارهای مهم کشور را در کف باکفایت خود دارند؛ کسانی را تربیت کرد
که با عقاید و اندیشههای اسلامی آشنا باشند؛ ایمان خود را تقویت کنند و ارزشهای اسلامی را پاس دارند. اگر تعلیمات مطهری و امثال او نبود، ما افرادی را که بتوانند نظام اسلامی را بر پایه موازین و معارف محمدی اداره کنند نداشتیم، یا دست کم در این زمینه، بسیار در تنگنا بودیم. هر جای کشور کاری مفید صورت گرفته و فعالیتهایی شایسته برای رفع مشکلات مردم برنامهریزی و اجرا شده است، از آن جهت بوده که مجری و پیگیر این طرحها مؤمن، دلسوز و شایسته بودهاند.
خصلت ویژه شهید مطهری این بود که در زمان مناسب، کمبودها و خلأهای فرهنگی، اجتماعی و تبلیغی را به خوبی درک، و شناسایی کرده بود. او وقتی با دقت و همهجانبهنگری مشکلات را بررسی میکرد، با علم و توانمندی خود راه چاره را هم تشخیص میداد و با تمام وجود و با شجاعت، فداکاری، گذشتن از مزایا و امور رفاهی و تحمل زخمزبانها، قدم به راهی میگذاشت که آن را وظیفه خود میدانست و این مسیر پرخطر و دشوار را به گونهای شایسته میپیمود و این وظیفه حساس را به بهترین شکل، توأم با برکات و ثمرات بسیار انجام میداد.
نظایر شهید مطهری جانشینان انبیا هستند که عمر خود را در مسیری صرف کردند که جامعه از محصولات آن بطور اساسی بهره برد. او علاوه بر دانش فوقالعاده، افکار عالی و نیت خالص به این واقعیت رسید که چنین سرمایههای معرفتی و معنوی را در چه جهتی به کار ببرد. وی به خوبی درک کرده بود که دردهای جامعه کدام است و برای هر کدام از آلام مردم داروی مناسب و اثربخش تجویز میکرد؛ او نسل جوان را با نوشتهها، سخنرانیها، دروس و مواعظ متقن و در عین حال ساده، رسا و آموزنده تغذیه کرد؛ خیلی خوب نیازها را شناخت؛ روشهایی نو درافکند و مطالبی جدید که حاجتهای جامعه را روا میساخت مطرح کرد.(1)
1. سخنرانی در دانشگاه تربیت معلم اراك، (1372/02/14).
روش بدیع، جذاب و اقناع کنندهای در تفهیم و تبیین مبانی دینی به کار گرفت و آنقدر مداوم، عمیق و همهجانبه خدمت کرد که در همان زمان محدودِ عمر نسبتاً کوتاهش موفق شد همچون باغبانی آگاه و بابصیرت، بوستانی از معارف ناب را به رویش و شکوفایی برساند؛ به گونهای که امروز پس از یک ربع قرن، هنوز جامعه کاملاً نیازمند و تشنه آموزههای اوست. اکنون هم مردم از این بوستان، گلهای فضیلت میچینند و با رایحه آن مشام ذهن و دل خود را نوازش میدهند. این نشانه آن است که او راه را بسیار خوب شناخته بود که موفق شد این سرمایههای گرانبها را در اختیارمان قرار دهد و ما همچنان باید به دنبالش بدویم و به گرد راه او نرسیم.(1)
ویژگیهای مطهری از آن جهت ممتاز بود که در زمینههای معنوی و علمی رشد متوازن داشت. ایشان پس از آنکه تحصیلات خود را به پایان رسانید و نزد استادان اخلاق، عرفان و سیر و سلوک به درجاتی عالی رسید، احساس کرد که حالا باید از این منابع ارزشمند، معادن غنی و تواناییهای روحانی استفاده کند. او بیگدار به آب نزد؛ خواست انجام وظیفه کند؛ اما متوجه شد جامعه به بینشی نیاز دارد که سعادت آنها را در همه عرصههای فردی و اجتماعی تأمین کند؛ پس چنین نتیجه گرفت که بهترین خدمت اجتماعی این است که اسلام بهدرستی و بدون تحریف و افراط و تفریط شناخته شود و به مرحله اجرایی برسد. بصیرت درست و باور عمیق، یقین ایجاد میکند، و به نوبه خود، امنیت روانی، سلامت اجتماعی و رشد فرهنگی جامعه را تضمین مینماید.
ولی اسلام گستردگی فراوانی در ابعاد گوناگون دارد و با توجه به شرایط مختلف جامعه؛ امکان دارد در برهه و قلمروی بینش ما نسبت به اسلام، جامع و همسو باشد،
1. سخنرانی در لشكر 17 علی بن ابیطالب(علیه السلام) قم، (1383/02/12).
اما این وضع عمومیت ندارد؛ و در یک موقعیت اقتضای شرایط چنین است که در بخشی از ابعاد اسلامی بیشتر فعالیت کنیم. این تأکید حالت دوسویه دارد؛ یکی توانایی و امکانات ما و دیگر نیاز جامعه. شهید مطهری زمانی که میخواست وارد فعالیتهای اجتماعی شود، در حدود سالهای 1330 مطالعه و بررسی کرد، که جامعه اسلامی به چه چیزی بیشتر نیاز دارد؛ فکر کرد؛ مطالعه نمود و پس از بررسیهای مداوم و همهجانبه به این واقعیت رسید که باید از سنگرهای اعتقادی و ایدئولوژیک دفاع کرد. در آن عصرْ یعنی پس از شهریور 1320 دولتی مقتدر وجود نداشت؛ نظام سیاسی دچار تزلزل بود(1) و هر کس در هر گوشهای برای خود دسته و حزبی راه میانداخت. حزب توده از همان وقتها جزء نخستین حزبهایی بود که مثل قارچ در ایران رویید؛ کتابهایی بسیار با افکار الحادی و مادیگرایی و گرایشهای غربی انتشار مییافت و عناصر نفوذی در دستگاه حاکمه هم از این جریان استقبال میکردند.(2)
1. در زمان سلطنت رضاخان به دلیل اختناق شدید، محیط برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و بحث آزاد فراهم نبود و هرگونه حركتی با سركوبی دستگاه پلیس مواجه میشد. رضاخان با نیرنگ و فشار شدید سیاسی در ایران یك نوع سكوت و آرامش اجباری برقرار كرد. احزاب، سازمانهای سیاسی و اتحادیههای صنفی و كارگری در نتیجه ضعف داخلی و فشار خردكننده استبداد و استعمار به تدریج متلاشی شد؛
ولی ترورها، اعدامها، زندانها، تبعیدها، شكنجهها، آزارها، تهمتها و افتراها هرگز نتوانست فریاد اعتراض علما و مردم را خاموش سازد.
با سقوط رضاخان و هجوم ناگهانی ارتش متفقین به خاك ایران، نگرانیهای دیگری در سراسر این سرزمین پدید آمد. ناامنی، هرجومرج، وضع نابسامان اقتصادی و مسئله نان و مواد غذایی به دلیل این تهاجم از مشكلات بزرگ مردم بود. در واقع ابرقدرتها میخواستند یك شرایط آشفته پدید آورند تا مردم ناگزیر شوند خود را برای پذیرش یك دیكتاتور دیگر كه فرزند رضاخان بود مهیا سازند. در این شرایط ما ناظر تشكیل حزب، گروه و انجمنهای بسیاری هستیم و در مدتی كوتاه تشكلهای سیاسی كه در طول سلطنت رضاخان نام و نشانی نداشتند، چون قارچ روییدند و شتابان وارد معركه شدند. اینک بدین ترتیب فرصتطلبان، جاهطلبان و جویندگان نام و مقام از فرصت سوء استفاده كردند و بدینگونه در سال 1323 شمسی بالغ بر شصت حزب، گروه، دسته و سازمان سیاسی به وجود آمد، كه به طور كلی بیشترشان گرایش چپ داشتند و این گرایش، ناشی از جو جهانی بود، نه از اعتقاد واقعی و سیاسی خودشان و صرفاً گروهی اندك از این ویژگی مستثنا بودند، (گلی زواره).
2. سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری در جمع طلاب مدرسه معصومیه، (1379/02/10).
شهید مطهری میتوانست در حوزه بماند و مقام برجستهای در فقه یا علوم دیگر اسلامی به دست آورد. به راستی نیز همگان به شایستگی علمی او اعتراف داشتند، ولی او به دلیل احساس وظیفه، وقتش را در جهت نیاز جامعه اسلامی صرف کرد. اگر کارهای ایشان نبود، افکار و مکاتب بشری و مادی چون سیلابهایی ارزشها را در معرض تهدید قرار میداد و نسل جوان را به سوی درهای خطرناک و هلاک کننده میکشید.
او این نیاز را درک کرد که باید با دانشگاه رابطه برقرار کند. آن وقتها ارتباط یک روحانی با نسل دانشگاهی غیر ممکن یا خواب و خیال مینمود. نمیتوانید تصور کنید چه جوّی در دانشگاهها حاکم بود؛ با چه چشمی به حوزه نگاه میکردند و چقدر طلاب را تحقیر کرده بودند. در این اوضاع و احوال پریشان ایشان کوشید به عنوان یک استاد برجسته در دانشگاه مطرح شود و در پرتو این حضور مؤثر و بابرکت توانست افکار الهی و اسلامی را در این محیط آشوبزده گسترش دهد؛ با شبهات مبارزه کند؛ تردیدها را برطرف، و انگیزههای دینی را تقویت کند. این بخشی از فعالیتهای شهید مطهری بود. درسی که ما از آن نامدار عرصه معرفت میگیریم همین است که در هر زمانی باید ببینیم نیاز جامعه به چه چیزی است. دردهای بدنی و عضوی انسانها هم باید درمان شود؛ معالجه سرطان هم ارزشمند، و در جای خود لازم است، اما جامعه به بیماریهای دیگری هم مبتلاست. امراضی مُسری در میان مردم رواج مییابد که با واکسنها، داروها و تشخیصهای طبی نمیتوان آنها را علاج کرد. مشکلات فکری و فرهنگی، امواج تردید و هجوم شبههها مردم را دچار ناراحتیهایی میکند که طبیبان معنوی و روحانی باید برای ریشهکنسازی آنها فکری کنند. شهید مطهری این گونه ناراحتیها را دید، موقعشناس شد، دردها را تشخیص داد و مصمم گردید دانشگاه را از اینگونه بیماریها و آفتهای خطرناک نجات دهد.(1)
1. سخنرانی در لشكر مكانیزه كرمان، (1380/02/12).
آری؛ یکی از ویژگیهایی که همه در آن اتفاق دارند و به این مرتبه در هیچ کدام از اقران و همگنان استاد یافت نمیشد توجه به نیازهای علمی و فرهنگی جامعه بود؛ نیازهایی که در همان عصر برای نسل معاصر و جوان جامعه وجود داشت و پرسشهایی که در اذهان پدید میآمد یا شکوکی که القا میشد، درصدد پاسخگویی آنها برمیآمد؛ سخنرانی میکرد؛ مقاله و کتاب مینوشت و بالاتر از اینها، آنکه با فراست خدادادی خود آینده را پیشبینی میکرد که در دهههای بعدی، جامعه تشنه چه معرفتی است. او برای جلوگیری از ابتذال فرهنگی و فسادهای اخلاقی، برنامههای فراوانی را تعقیب مینمود. این ویژگی زمانْآگاهی و احساس مسئولیت نسبت به نیازهای اعتقادی، اخلاقی و فرهنگی جامعه نظیرش در کمتر کسی یافت میشد. خدای متعال به او فراستی عمیق، صفای قلبی کمنظیر، عشق و عاطفهای نسبت به حقیقت دین و ارزشهای دینی عطا کرده بود که او را شخصیت استثنایی و ممتاز ساخته بود. فهرست کتابها، سخنرانیها و درسهای استاد را اگر درست بنگرید، مشاهده مینمایید هر جا احساس نیاز میکرد، فوری آستینها را بالا میزد و مشغول کار میشد و به تحسینها یا ملامتهای دیگران کاری نداشت.(1)
شهید مطهری همّش را صرف این جهت کرد که مبارزهای معقول و منطقی را با امواج انحراف پیش گیرد و انصافاً در این راه فعالیتهایی مفید انجام داد.
اگر در فقه بحث و مطالعه میکرد، موضوعاتی را مورد تحقیق قرار میداد که جامعه به آن مبتلا بود. در آن مواقع، در زمینه احکام اسلامی از سوی افراد یا گروههایی مطالبی پیرامون حقوق بانوان و مسائل مربوط به زنان مطرح میشد؛ میخواستند از این راه به احکام دین مبین اسلام خدشههایی وارد کنند. شهید مطهری(رحمه الله) این معضل را احساس
1. سخنرانی در دانشگاه امام صادق(علیه السلام) تهران، با عنوان «تبیین اندیشههای استاد».
کرد و بحثها و مقالاتی را در این زمینه به نگارش درآورد که نتیجهاش کتاب حقوق زن(1) و مسئله حجاب(2) و امثال اینها میباشد. اگر این کوششهای علمی و پژوهشی ایشان نبود، حتماً گروههایی از جوانان اعم از پسر و دختر منحرف میشدند و باورشان نسبت به موازین شرعی و دینی تضعیف میگردید. در زمینههای دیگر هم وقتی تحقیق میکرد، ناظر به نیازهای موجود بود؛ یا در جهت تبیین و اثبات مسائل اسلامی و یا برای رفع شبهات و دفاع از عقاید و اندیشههای اسلامی.
پزشک در جهان زیاد است، اما فرض کنید روزی یک بیماری واگیردار در جامعه
1. كتاب نظام حقوق زن در اسلام 33 مقاله دارد كه شهید مطهری در سالهای 1345 و 1346 در مجله زن روز، با عنوان «زن در حقوق اسلامی» انتشار داد. ماجرای نشرش به این شكل است كه در سال 1345 تب تعویض قوانین مدنی درباره حقوق خانوادگی در سطح مجلات زنانه سخت بالا گرفت و چون بسیاری از پیشنهادهایی كه میشد بر ضد نصوص مسلم قرآن بود، ناراحتیهایی را در میان مسلمانان به وجود آورد. در این میان یك نفر قاضی به نام ابراهیم مهدوی زنجانی بیش از همه حرارت و هیجان نشان داده و لایحهای در چهل ماده به همین منظور تنظیم، و در مجله زن روز چاپ كرد. به پیشنهاد یكی از روحانیان تهران و پس از قبول هیئت تحریریه این نشریه، مقرر گردید مقالات شهید مطهری و مهدوی در برابر یكدیگر در هر شماره مجله درج شود. اگرچه شش هفته بیشتر طول نكشید كه مهدوی بر اثر عارضه قلبی درگذشت و برای همیشه از پاسخگویی راحت شد، ولی علاقهمندان از شهید مطهری خواستند این سلسله مقالات را به طور مستقل ادامه دهد. او با این تقاضا موافقت كرد و تا سی و سه مقاله ادامه داد، كه در سال 1353 در قالب كتاب مزبور چاپ شد.
2. كتاب مسئله حجاب محصول سخنرانیهای شهید مطهری در انجمن اسلامی پزشكان میباشد؛ كه البته مطالب كتاب برگزیده مختصر این بحثهاست. پس از نشر این كتاب توسط انجمن مزبور، صاحبنظران و سایر علاقهمندان به آن اقبال نشان دادند، به طوری كه در همان ماههای اول نُسخ آن نایاب شد و بلافاصله انجمن از شهید مطهری درخواست كرد با در نظر گرفتن نظریات اعلام شده توسط اعضای انجمن و دیگر مشتاقان، چنانچه لازم میدانند در این اثر تجدید نظر كنند تا برای طبع دوم آماده شود. در نتیجه چاپ دوم به صورتی كاملتر و با رجحان بیشتری نسبت به طبع نخست مهیا شد كه تقدیم علاقهمندان گردید و از طرف انتشارات صدرا نزدیك به شصتبار چاپ شده است. لازم به ذكر است پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید مطهری قصد داشت مقالهای با عنوان «نقش بانوان در تاریخ معاصر ایران» به منزله مقدمه كتاب مسئله حجاب بنگارد و چند صفحهای از آن را هم به رشته تحریر درآورد، ولی متأسفانه منافقان كوردل به آن متفكر گرانقدر فرصت ندادند و ایشان را به شهادت رسانیدند. آن مقاله نیمهكاره در جلد نوزدهم مجموعه آثار شهید مطهری درج شده است. همچنین آن شهید یادداشتهای متعددی درباره حجاب و عفاف دارد كه در جلد سوم كتاب یادداشتهای استاد مطهری (ص 82 تا 193) آمده است.
پیدا شده و مردم را مبتلا کرده است؛ مثلاً مردم دچار بیماری وبا شدهاند، اما در حالی که بیماران دارند از تأثیر این بیماری هلاک میشوند، یک متخصص بیماریهای عفونی در چنین زمان حساسی، درباره یک بیماری کمیاب که در جزایر میکرونزی(1) پیدا شده تحقیق کند. این نیز تحقیق و تلاش علمی و دارای ارزش است، اما این جامعه را وبا تهدید کرده است و بیماران باید دارویی را مصرف کنند تا از این ویروس خطرناک رهایی یابند. پزشکانی داریم که تحقیقات خوبی در ریشهیابی بیماریها کردهاند؛
این مثال برای آشنایی با ویژگی بارز شهید مطهری بسیار سودمند است. او کسی بود که آسیبهای اجتماعی و آفتهای فرهنگی را نسبت به دیگر علما و روحانیان بسیار زودتر درک کرد. وی افسوس میخورد که چرا این گرفتاریها وجود دارد و چرا دیگران از او نمیپذیرند که این بیماریها وجود دارد؛ آری او دل میسوزانید که این مردم چنین ناگواریهایی دارند.
قلم در اختیار مردم مینهاد. آن شهید با سخنرانیهای متعدد، به هر جا که میسر بود میرفت؛ حقایق را روشن، و چاره را مطرح میساخت. یادم هست در ایام محرم، شهید مطهری در نقاط مرکزی تهران به منبر میرفت و گاهی تعداد مستمعین او به یکصد نفر هم نمیرسید، در حالی که در مسجدی مجاور، یا در محلهای دیگر سخنرانانی با
1. میكرونزی (Micronezi) مجموعه جزایری بسیار كوچك و متعدد است که در غرب اقیانوس آرام (كبیر) در شمال خط استوا واقع شدهاند، از مهمترین آنها جزایر ماریان، کارولین، پالائوی، مارشال و ژیلبرت میباشند.
طمطراق مشغول سخنرانی بودند او در مسجدی در محله پاچنار تهران برای عدهای اندک وعظ مینمود و از این کار خسته و افسرده نمیشد و وانمیخورد؛ زیرا تشخیص داده بود وظیفهاش همین است و باید داروی دردهای اجتماعی را به آنها معرفی کند، اگرچه عدهای زبان به مذمت بگشایند و شنوندگان سخن حق کم باشند. دوستانش چنین سبکی را برنمیتابیدند؛ به او انتقاد میکردند چه لزومی دارد این حرفها را مطرح کنی، کسی نمیپذیرد؛ سخنانی مطرح کن که مشتری بیشتری دارد. عدهای دیگر تهدیدش کردند اگر از این حرکت دست برنداری تو را خواهیم کشت. او پاسخ داد اگر انسان قرار است بمیرد، چه بهتر که در راه بیان حقایق و دفاع از دیانت از دنیا برود و بیتردید این تهدیدها مطهری را بیشتر تشجیع میکرد تا حقایق را بگوید.
اگر مطهری در قید حیات بود و در چنین مجالسی حضور داشت به وارثان نسلهای انقلابی و خانوادههای شهدا و ایثارگران قریب به این مضمون را میفرمود که ای عزیزان مراقب ارزشهای دینی باشید؛ زیرا آسان و رایگان به دست شما نرسیده است؛ این را از شما نگیرند؛ وسوسههای شیطان ایمان شما را به یغما نبرد؛ به هوش باشید! دزدان سرگردنه در لباسهای گوناگون آمادهاند؛ انسانهای به ظاهر آدم و در باطن شیطان در میان من و شما وجود دارند؛ فریب قیافههای آنها را نخورید؛ درباره عمق افکارشان بیندیشید و درباره اهداف و انگیزههای آنان فکر کنید.
یک وقت کسی در یک محفل علمی با دانشمندانی همتای خودش مینشیند؛ بحث علمی میکند؛ شبههای را هم به منزله فرض بیان مینماید و از دیگران پاسخ میخواهد، این اشکالی ندارد.(1) اما اگر کسی بیاید در حضور عدهای جوان، یک موضوع دقیق فلسفی، یا یک شبهه را طرح کند و پاسخش را هم ندهد، چه هدفی را تعقیب میکند؟
1. سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت فرارسیدن یازدهمین سالگرد شهادت استاد مطهری، (1369/02/19).
مطلبی که به صورتهای گوناگون در فرمایشهای شهید مطهری مطرح شده و امروزه با برخی نکتههایی که بدان افزوده شده، آهنگی جدید یافته، این است که در نظر برخی افراد سطحینگر چنین مینماید که معارف، ارزشها و احکام اسلام با مقتضای عصر و فرهنگ حاکم بر دنیا سازگاری ندارد.
مغربزمین ـ که امواجش به ویژه در سالهای اخیر به سوی کشور ما سرایت کرده ـ بیابند؛ از جمله راهی که امروز بیشتر در جامعه رایج گردیده این است که آنچه ما تا به حال از دین شناختیم و پنداشتیم با علم، با فلسفههای مدرن و نهایتاً با فرهنگ مهاجم نمیسازد، این طبق قرائتی ویژه از دین بوده است؛ اما برای اینکه ما بفهمیم دین با علم، توسعه و ترقی تضادی ندارد، باید قرائتی دیگر از دین را مطرح سازیم. اینان در این راستا از پارهای نظریههای فلسفی نیز بهره گرفتند؛ از جمله نظریه معروفی که امروز به صورت یک شاخهای از فلسفه درآمده و خود آن شاخههایی فرعی پیدا کرده است، یعنی نظریه هرمنوتیک(1).
1. واژه هرمنوتیك (Hermeneutice) در اصل از لغت هرمس مشتق شده است. هرمس در اساطیر یونانی، خدایی به شمار میرود كه فرزند زئوس است. او پیامهای خدا را گرفته و به انسانها میرساند، هرمس آنچه را كه ورای شناخت و اندیشه بشر است، به حوزه تفكر او منتقل میسازد.
هرمنوتیك عنوانی است یونانی، و به معنای خبر دادن، ترجمه كردن و تعبیر كردن و بیشتر درباره تفسیر متون مقدس كاربرد دارد. این كلمه به اشكال گوناگون در بسیاری از متون دوران باستان چون آثار افلاطون، ارسطو، اورپید، گزنفون، اپیكور، لوكرتیوس، پلوتارك و… به كار رفته است. بهرغم استفاده این واژه و اینكه آدمیان همواره با فهم و تفسیر متون سروكار داشتهاند و در اندیشههای خود قواعدی برای تفسیر جستوجو كردهاند تا به كمك آن تفسیر صحیح را از سقیم ممتاز گردانند، بیش از یكی دو قرن نیست كه هرمنوتیكِ جدید، بهمنزله شاخهای از علم مطرح شده است. در واقع از اواخر قرن هیجدهم، دو تحول اساسی در علم تفسیر متن به وجود آمد: یكی گذار از تفسیر خاص به عام و دیگری گذار از تفسیر معرفتشناختی به هستیشناسی. نخستین آن عمدتاً به دست فریدریش شلایرماخر و ویلهم دیلتای انجام گرفت و دومین آن بیشتر توسط هایدگر وگادامر.
هرمنوتیك فلسفی با شیوه تفسیر رایج در میان پژوهشگران مسلمان تضادی آشكار دارد؛ زیرا این مكتب عقیده دارد امكان دستیابی به فهمِ مطابق با واقعْ وجود ندارد، زیرا ذهنیت و پیشداوریِ مفسر جزء شرایط حصول فهم است و در دریافت او از متن دخالت میكند. همچنین فهمِِ متن، عملی بیپایان است؛ زیرا فهمِ آن، امتزاج افق معنای تفسیر با متن است و به دلیل تفسیر مفسر و افق معنایی او، قابلیت نامحدودی از امكان تركیب فراهم میآید. بهعلاوه هیچگونه فهم ثابت و غیرسیالی وجود ندارد و درك نهایی و غیرقابل دگرگونی نداریم. مفسر با متن در ارتباط است، نه با پدیدآورندهاش و برایش اهمیتی ندارد كه مؤلف و صاحب سخن قصد القای چه معنا و پیامی را داشته است. هرمنوتیك فلسفی سازگاری كامل با نسبیتگراییِ تفسیری دارد و میدان وسیعی برای تفسیر افراطی متن میگشاید.
با این وصف، پیامدهای آن بر حوزه دین آنچنان تناقضآمیز است كه به هیچ روی امكانی برای قبول آن در این قلمرو وجود ندارد و اگر كسی بخواهد با چنین نگرشی كنار بیاید، دین را نفی كرده است. بهویژه درباره دیانت اسلام كه آیین پیامبر خاتم است و صحت و درستی آن غیرقابل انكار، برخلاف هرمنوتیك فلسفی، نهتنها پیامدهنده باید بتواند پیام خود را منتقل كند، باید نسبت به انتقال درست خود مطمئن باشد. اصل خدشهناپذیر عصمت پیامبران و ائمه نیز به این منظور در اسلام مطرح است. عصمت و مصونیت پیامبران از هرگونه خطا و خلاف، چنین تضمینی را فراهم میسازد و اگر ما مجاز بدانیم كه مخاطبین هرگونه كه بخواهند پیام را درك و تفسیر كنند، اقدام به انتقال پیام خداوند و حكمت الهی برای هدایت انسانها از طریق ارسال رسل و انزال كتب بیمعنا شده، امری نامعقول به نظر میرسد.
بدین صورت به سخن خودشان یک شکل علمی هم دادهاند. این پیشنهاد چیز جدیدی هم نیست و دانشمندان غربی دربارهاش کتابهایی بسیار نوشتهاند و بحثهای فراوانی هم کردهاند.
نتیجه این مطلب آن است که وقتی ما در مقام تفاهم برمیآییم، میخواهیم مطلبی را به دیگری منتقل کنیم یا از دیگری دریافت نماییم؛ آنچه در عمق ذهن گوینده یا نویسنده وجود دارد نامعلوم است و افراد از یک متن مشخص برداشتهای گوناگون میکنند. علت اختلاف برداشتها، اختلاف در ذهنهاست. فرض ما در این موضعی که چنین اشخاصی میگیرند این است که آنان با حسن نیت به این کار پرداختهاند، ولی در کنارش کسانی هستند که از این رفتار دلسوزانه و آشتیجویانه بین دین و فرهنگهای غربی و الحادی سوء استفاده کرده و به بهانه تأویل متون دینی به ریشهکن کردن دین پـرداختهاند؛ همه چیـز دین را مـورد تردید قـرار دادهاند و بعد هم نهایتاً همه را انکـار
کردهاند. نمونهاش نیز موجود است. برخی در گفتارها، مقالات، نشریات یا کتابها ابتدا به عنوان اینکه معرفت دینی شناور است، نظریه هرمنوتیک را طرح میکنند و بعد کمکم میرسند به اینکه اصولاً دین پایه عقلانی ندارد. کمکم میرسند به اینکه اصلاً معلوم نیست قرآنْ کلام وحی باشد؛ بنابراین نقدپذیر است و ما باید آن را به محک نقد بزنیم و مشخص کنیم کجایش درست و کجایش نادرست است. وقتی پرسیده میشود آن محکی که درست و نادرست را مشخص میکند کدام است، میگویند تجربه. آری؛ چنین تردیدهایی در جامعه به وجود میآورند و مسلمترین حقایق را زیر سؤال میبرند و حتی ادعا میکنند که این حرکت ما اسلام را حفظ میکند؛ ما احیاگر اسلام هستیم و اگر اینها را نگوییم اسلام از بین میرود. منت دارند بر سر اسلام که ما با تفسیرهای هرمنوتیک آن را صیانت مینماییم و اگر بخواهیم دین در جامعه زنده بماند و استمرار یابد، باید تفسیر نویی برای آن بنمائیم!(1)
اینان به تصور خودشان راهی جدید را مطرح کردهاند و میگویند تا به حال دینداری به روش درستی نبوده؛ قرائتی از سوی عدهای بوده است؛ اما ما قرائتی را بیان میکنیم که با همه فرهنگهای دیگر سازگاری دارد؛ اسلامی را عرضه میکنیم که حتی کفار، مخالفان و دشمنان هم قبول دارند؛ چرا اسلام را باید در یک تفسیر تنگِ متحجرانه نگاه داشت؟ چرا کهنههایی را مطرح کنیم که دیگران نپذیرند؟ یک خورده بازتر بنگریم و تفسیری مقبولتر از اسلام ارائه دهیم تا همه عالم قبول کنند!
اصولاً بررسی این مسائل یک بحث فلسفی است که در جای خودش باید انجام شود و علما در این باره کتابهایی فراوان نوشتهاند و جوانب قضیه را بررسی کردهاند، اما نکته مهمتر این است که با افرادی که این سخنان را مطرح میکنند چگونه برخورد کنیم. اولاً حرفهای آنان متناقض است؛ یعنی یکسان حرف نمیزنند. در آغاز میگویند ما دین
1. سخنرانی در دانشگاه تهران، (1380/02/10).
را قبول داریم؛ اسلام را میپذیریم؛ اما قبلیها بد فهمیدهاند، قرائت بهتر از دین چنین است. ثانیاً طبق ادعای خودشان این ادعاها هم میتواند مورد نقد قرار گیرد و رد شود، چون یک قرائت است. چه معلوم که فهم این افراد، برداشت آنان و تصورشان غلط نباشد!
اسفانگیزتر آنکه این مدعیان دروغین و منادیان اصلاحات ادعا دارند ما راه شهید مطهری را ادامه میدهیم؛ زیرا او کوشید اسلام را با مقتضیات زمان تطبیق دهد و ما نیز میخواهیم همین کار را انجام دهیم. اینان میگویند اسلام باید همگام با زمان پیشرفت کند و با این طرح جدید، جاذبه آن افزایش مییابد و مخالفانش کم میشود!
اما این راه که چنین افراد معلومالحالی میروند از ترکستان سر در میآورد، شهید مطهری دو ضرورت را مطرح ساخت: یکی شناخت صحیح اسلام واقعی به منزله یک دستگاه سازنده فکری و اعتقادی همهجانبه و سعادتبخش، و دیگری ضرورت شناخت شرایط و مقتضیات زمان و تفکیک واقعیتهای ناشی از علم و فناوری از پدیدههای انحرافی و فاسد.
برای یک کشتی که میخواهد اقیانوسها را طی کند و از سرزمینی به ناحیهای دیگر برود، هم قطبنما برای جهتیابی لازم است و هم لنگر محکم برای محفوظ ماندن از غرق شدن و زیر پا گذاشتن طوفانها و جزر و مدها. اسلام هم یک راهنمای استوار و هم یک لنگر محکم و نگهدارنده است.
اسلام راه است نه توقفگاه و خود قرآن هم از آن به منزله صراط مستقیم یاد میکند. این غلط است که ما بگوییم چون منزلها عوض میشوند، باید مسیرها هم دگرگون گردند. بنابراین بنیانهای اصیل و مبانی دین جاویدان است و کهنه نمیگردد و از امور قطعی و ضروریات اسلام میباشد، اما این آیین در زمان و مکان خاصی توقف نمیکند و میتوان از دل حقایق زوالناپذیرِ آن، برای هر زمان و هر جامعهای قوانینی استخراج کرد که حیات فردی و اجتماعی آنان را از رشد و شکوفایی برخوردار سازد و
سعادت و آرامش ارمغان آن باشد. این ویژگی مورد تأکید مطهری بود، نه آنکه اصول و بنیانها را فراموش کنیم؛ تابع فرضیههای جدید شویم؛ قرائتهای خاص را به جای مسلمات اسلام قرار دهیم و اصل را فراموش کنیم.(1)
شهید مطهری در موضوعی وارد نمیشد، مگر اینکه نوشتن آن کتاب یا مقاله یا سخنرانی در پیرامونش برای جامعه اثربخش باشد. چنین مردی فقیه، فیلسوف، سخنور، نویسنده و استاد دانشگاه، با همه این خصوصیات برای نوجوانان کتاب داستان مینویسد. این نشانه کمال خلوص و تعهد ایشان است. خودش میگوید من دیدم در زمان ما نسل جوان به طور طبیعی میل دارد قصه بخواند؛ این گونه مطالب برایشان جاذبه دارد و چنین علاقهای آنان را به سوی رمانهای تخیلی، کاذب، مبتذل و شاید مضر میکشاند و از سوی دیگر ما کتابهایی که حاوی داستانهای آموزنده برای نسل جوان باشد در دسترس نداریم. با وجود اینکه در منابع تاریخی، فرهنگی و روایی ما در این باره زمینههای زیادی وجود دارد؛ ولی کسی پا به میان ننهاده است، تا از این سرچشمههای ناب و مطمئنْ قصهها و حکایاتی خواندنی استخراج کند. اگر یک نوجوان از ما میخواست یک کتاب حاوی داستانهای مذهبی برایش ارائه دهیم، نداشتیم. به همین دلیل من تصمیم گرفتم این کتاب داستان راستان را به نگارش درآورم. اگر درست دقت کنیم، اگر کسی در چنین مقام علمی و در موقعیت اجتماعی بسیار عالی، خود را این چنان تنزل دهد و به این قصهنویسی روی آورد، چیزی جز احساس مسئولیت او و پاسخگویی به نیازهای جامعه نیست.
آن شهید حتی در انتخاب قصهها به آسیبهای اجتماعی توجه داشته و کوشیده
1. همان.
است در منابع روایی تاریخی جستوجو کند و هر حکایتی که مناسب با اوضاع کنونی است با یک بازنویسی ادبی و زبانی ساده به نگارش درآورد.
راستی دیگران درباره چنین حرکتی از یک استاد برجسته حوزه و دانشگاه چه قضاوتی میکنند؟ داستاننویسی شخصیت اجتماعی او را بالا نمیبرد، بلکه در نگاه ظاهربینان شأن علمیش را کاهش میدهد.(1) اگر او در پی چنین شهرتی بود و میخواست در این مسیرها قرار گیرد، به چنین کاری دست نمیزد. تنزل از مقام
1. شهید مطهری در مقدمه كتاب داستان راستان مینویسد: «در مدتی كه مشغول نگارش یا چاپ این داستانها بودم، بعضی از دوستان ضمن تحسین و اعتراف به سودمندی این كتاب از اینكه من، كارهای به عقیده آنها، مهمتر و لازمتر خود را موقتاً كنار گذاشته و به این كار پرداختهام، اظهار تأسف میكردند و ملامتم مینمودند كه چرا چندین تألیف علمی مهم را در رشتههای مختلف به یكسو گذاشتهام و به چنین كار سادهای پرداختهام. حتی بعضی پیشنهاد كردند كه حالا كه زحمت این كار را كشیدهای، پس لااقل به نام خودت منتشر نكن! من گفتم چرا؟ مگر چه عیبی دارد؟ گفتند: اثری كه به نام تو منتشر میشود لااقل باید در ردیف همان اصول فلسفه باشد؛ این كار برای تو كوچك است. گفتم مقیاس كوچكی و بزرگی چیست؟ معلوم شد مقیاس بزرگی و كوچكی كار در نظر این آقایان مشكلی و سادگی آن است و كاری به اهمیت و بزرگی و كوچكی نتیجه كار ندارند. هر كاری كه مشكل است بزرگ است و هر كاری كه ساده است كوچك [میباشد]!
اگر این منطق و این طرز تفكر مربوط به یك نفر یا چند نفر میبود من در اینجا از آن نام نمیبردم. متأسفانه این طرز تفكر، كه جز یك بیماری اجتماعی و یك انحراف بزرگ از تعالیم عالیه اسلام چیز دیگری نیست، در اجتماع ما زیاد شیوع پیدا كرده. چه زبانها را كه این منطق نبسته و چه قلمها را كه نشكسته و به گوشهای نیفكنده است. به همین دلیل است كه ما امروز از لحاظ كتب مفید علمی و مخصوصاً كتب دینی و مذهبی سودمند، بیش از اندازه فقیریم. هر مدعی فضلی حاضر است ده سال یا بیشتر صرف وقت كند و یك رطب و یابس به هم ببافد و به عنوان یك اثر علمی، كتابی تألیف كند و با كمال افتخار نام خود را پشت آن كتاب بنویسد؛ بدون اینكه ذرهای به حال اجتماع مفید فایدهای باشد؛ اما از تألیف یك كتاب مفید، فقط به جرم اینكه ساده و كسر شأن است، خودداری میكند. نتیجه همین است كه آنچه بایسته و لازم است نوشته نمیشود و چیزهایی كه زاید و بیمصرف است پشت سر یكدیگر چاپ و تألیف میگردد. عاقبةالامر در جواب آن آقایان گفتم: این پیشنهاد شما مرا متذكر یك بیماری اجتماعی كرد و نهتنها از تصمیم خود صرفنظر نمیكنم، بلكه در مقدمه كتاب از این پیشنهاد شما به عنوان یك بیماری اجتماعی نام خواهم برد. بعد به این فكر افتادم كه حتماً همانطور كه عدهای كسر شأن خود میدانند كه كتابهای ساده، هرچند مفید باشد، تألیف كنند، عدهای هم خواهند بود كه كسر شأن خود میدانند كه دستورها و حكمتهایی كه از كتابهای ساده درك میكنند به كار ببندند».
تدریس، اجتهاد و استادی حکمت به مقام داستاننویسی، آن هم نه به منزله هنر داستاننویسی و کار ادبی کلاسیک، بلکه صرفاً برای احساس وظیفه، اقناع جوانان و کنترل تمایل آنان به قصهخوانی که مبادا به رمانهای گمراهکننده گرایش یابند، نشانگر میزان خلوص نیت اوست. شهید مطهری نمیگوید من فیلسوف هستم؛ به قله اجتهاد رسیدهام؛ مرا به اینها چه کار و به من چه؛ بلکه میگوید مردم تشنه هستند؛ چرا باید آب شور و تلخ و آلوده بخورند؛ بیاییم جرعههایی از چشمه زلال اسلام را به این تشنگان بنوشانیم؛ چرا باید جوانان ما داستانهای منحرف کننده و زیانبار مطالعه کنند؟ او خود وارد میدان شد، قصههای اسلامی ناب نوشت و در اختیار جوانان گذاشت.
شهید مطهری تنها به این بسنده نکرد که بگوید: آی جوان! به سوی خلاف نرو؛ گناه نکن و مطالب اغوا کننده نخوان؛ بلکه خوراک فکری سالم تحویلشان داد و گفت: این را بخوان؛ این بهتر و آموزنده است.
این حرکت، نمونهای از اخلاص و تعهد این مرد میدان معرفت و معنویت است. استاد میدید عدهای دست به کار شدهاند تا نسل نوجوان و جوان را بر پایه فرهنگ غربی تربیت کنند و بله قربانگوی استکبار و استبداد باشند. بنابراین با وجود اشتغالات فراوان فکری ـ اعتقادی، چنین مجالی را به دست آورد و در این راه قلم زد. نگفت وقت ندارم؛ گرفتارم و فرصت ندارم. این بُعد، هم فروتنی او را ثابت، و هم فداکاری و اخلاصش را تأیید میکند.(1)
یکی دیگر از زمینههای جالب که استاد در آن روزگارِ تیره استبدادزده بدان پرداخت و
1. سخنرانی در جمع دانشجویان، معلمان و استادان دانشگاه تربیت معلم قم، تحت عنوان «مقام شهید مطهری و معلم و وظایف معلمی»، (1372/02/11).
کمتر کسی فکر میکرد اینقدر مورد نیاز باشد، مفهوم ولایت بود. او چندین سخنرانی در این باره ایراد کرد که در کتابی با عنوان ولاءها و ولایتها منتشر شد. استاد در آن روزگار که هنوز صحبت از ولایت فقیه، حکومت ولایی و این مسائل نبود، نگارش مطالبی محققانه و عمیق را در این عرصه آغاز کرد؛ واژه ولایت، کاربردهایش در قرآن، فرهنگ اسلامی و انواع ولایتهایی را که در فرهنگ خود داریم مورد بحث قرار داد و حاصل سخنرانیهایش در قالب کتابی، در اختیار علاقهمندان قرار گرفت.
نزدیک چهل سال است که استاد این سخنرانیها را ایراد کرده، اما تاکنون کتابی که در حد رقابت با آن باشد نداشتهایم. اغلب برعکس است؛ گوهرها ناشناخته میمانند و خرمهرهها بازار فکر و اندیشه و پژوهش را تصرف میکنند.
لازم است به کتاب ولاءها و ولایتها که در آن زمان چاپ شد، اشارهای شود؛ زیرا ما امروز هم به همان مباحث و استمرارشان نیازمندیم. ما مسلمانیم و معتقدیم خداوند، انبیا را برای هدایت بشر فرستاد تا او را به سوی سعادت دنیوی و اخروی راهنما باشند. «ولایت» یعنی عدهای با طوع و رغبت، دعوت انبیا را بپذیرند و آماده شوند حکومتی براساس آموزههای دینی به وجود آورند و مدیریت جامعه را عهدهدار شوند. در پی این اعتقاد که تقریباً بین همه مسلمانان مورد اتفاق است، شیعه متممی دارد که چنانچه جامعه اسلامی به رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و جانشینان بر حق و معصوم او دسترسی نداشت، به خود وانهاده نمیشود.
خدای متعال از شدت لطف و رحمتش و نیز پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به دلیل مراقبتی که بر هدایت مردم داشت ـ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئؤُفٌ رَحِیم(1) ـ برای این روزگار هم
1. متن كامل آیه چنین است: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ؛ «هر آینه پیامبری از خود شما بر شما مبعوث گردید، هرآنچه شما را رنج میدهد برای او گران است، سخت به شما دلبستگی دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است» (توبه، 128).
چارهای اندیشیده است، یعنی در زمانی که به امام معصوم دسترسی ندارید، چه امام حضور داشته باشد و چه غایب باشد (که در این صورت، نیاز بیشتری به راهنمایی هست) فقیه جامعالشرایط، جانشین امام معصوم است. این، ویژه مکتب شیعه است. گرچه برخی بزرگان اهل سنت هم چیزی شبیه به این گفتهاند، ولی اصل آن از ویژگیهای مکتب تشیع است.
به اعتقاد ما هرم قدرت باید به کسی که در مسائل اسلامی آگاهترین مردم است، منتهی شود؛ همان که به او میگوییم ولیفقیه. پس این ولایت، پرتوی است از ولایتی که خداوند به معصومین تفویض کرده و وقتی به مجتهد میرسد در حکم ولایت فقیه تبلور مییابد. در سراسر دنیا، حکومت ایران را حکومت ولایی میشناسند.
دشمنان درصدد برآمدند این دستمایه انقلاب و سرمایه عظیم را که شهید مطهری و امثال او زمینههایش را فراهم آوردند، از مردم بگیرند. آنها دو حرکت را آغاز کردند: از سویی کوشیدند در مبانی ولایت فقیه تشکیک کنند؛ سیمایش را مشوش جلوه داده و آن را دیکتاتوری یا فاشیستی نشان دهند و از سوی دیگر، کوشیدند ریشه این درخت را که میوهاش ولایت فقیه است قطع کنند. یعنی یک حرکت را از اصل و اساس آغاز کردند و یکی را هم از میوهها و شاخهها.
در جامعه ما، با وجود تلاشهای امام خمینی و بحثهای ایشان در نجف با عنوان «ولایت فقیه» و نیز تلاشهای شاگردانش مانند شهید مطهری در پیگیری این بحثها، در اثر نقشههای شوم دشمنان، اصل مسئله برای نسل جوان کاملاً روشن نیست. برای آنان چنین وانمود شده که معتقدان به این اصل، دیکتاتوری را پذیرفتهاند؛ یعنی ولیفقیه هر چه خواست میکند و مردم موظفاند بدون چون و چرا اجرا کنند. این حرکت ناجوانمردانهای است که نسبت به این برنامه درست و ضروری انجام میگیرد، تا کسی به آن رغبت نکند و به دنبالش نرود.
امام خمینی(رحمه الله) و فرزندان معنوی او، شهید مطهری، دکتر بهشتی و دیگران توضیح دادند که ولایت فقیه نهتنها دیکتاتوری و فاشیستی نیست، بلکه شایستهترین، عاقلانهترین و حکیمانهترین شکل حکومت است که تا به حال به فکر بشر رسیده است. ولیفقیه حق ندارد به دلخواه خود دستور دهد و حکم صادر کند، بلکه اگر عملاً در رفتار شخصی خود گناه یا عملی مخالف عدالت انجام دهد، از مقام ولایت برکنار میشود. این شرایط را مقایسه کنید با وضع حکومتی که در کشورهای به اصطلاح دموکرات وجود دارد؛ که رئیسجمهور با تقلب یا تبلیغات کاذب به قدرت میرسد و در واقع، کارتلهای سرمایهدار، زرسالاران آنها را سر کار میآورند. همچنین وقتی چنین شخصی به قدرت میرسد، به فساد اخلاقی، سوء استفاده مالی و استفاده نادرست از قدرت روی میآورد، ولی متأسفانه نهتنها کسی به این روند پرآفت اشکال نمیگیرد، بلکه آن را به منزله مصداق دموکراسی میپذیرند و بهترین شکل حکومت میدانند!
اما در حکومت ولایت فقیه، کسانی که میخواهند ولی فقیه را انتخاب کنند، باید اهل تشخیص بوده، شرایط رهبری را بهتر از دیگران بدانند. این افراد، خودشان فقیه و مجتهد هستند و اگر در حوزه انتخابیه خود به دینداری، تقوا، توانایی علمی، درستکاری و انصاف شناخته شده باشند، بهترین فرد (خبره) از سوی مردم برگزیده میشوند، تا به مجلس خبرگان بروند و رهبر را تعیین کنند.
بنابراین، نظریه «ولایت فقیه» از لحاظ انسجام، کاملترین نظریه، از لحاظ روش انتخاب، اطمینانبخشترین روش و از لحاظ ضمانت مشروعیت، کاملترین است، زیرا با یک تخلف، ولی فقیه از ولایت برکنار میشود، و اطاعت ولی فقیه تا زمانی واجب است که در خط اسلام باشد و به دستورات اسلام عمل کند؛ اگر جایی بخواهد تخلف کند، دیگر اطاعتش واجب نیست. آیا راهی بهتر
از اینها هست؟ این راهی است که ائمه اطهار(علیهم السلام) برای ما بیان کردند و نیز در زمان غیبت، علمای بزرگ و در دوران معاصر،
حضرت امام به صورت کامل تبیین کردند. البته نباید حق دیگران را نادیده گرفت. از جمله کسانی که این مسئله را درست تبیین کرد، مرحوم آیتالله بروجردی بود. در زمان طاغوت و اختناق رضاخان چه کسی جرئت داشت از این حرفها بزند؟ ایشان شجاعت و شهامتی خدادادی و قدرتی روحی داشت. امام هم که در مکتب چنین کسی تربیت شده و از درسهای ایشان استفاده کرده بود، این نظریه را در کتاب ولایت فقیه تبیین کرد. سپس شاگردان امام، بهویژه شاگرد برجستهاش شهید مطهری ـ که به تعبیر خودش حاصل عمرش بود ـ در این زمینه بحثهایی ریشهای را آغاز کردند، اما متأسفانه استاد مطهری پیش از پایان بحثها به شهادت رسیدند. بحمدالله شاگردان او این بحثها را ادامه دادند.
کاری که باید درباره آثار شهید مطهری انجام پذیرد و کمبودش احساس میشود، مطرح کردن پرسشها و نیازهای زمان و بازیابی پاسخ آنها از میان آثار ایشان است. در این راستا کمترین کار ممکن انجام شده و میشود. مجموع تلاشهایی که تاکنون صورت گرفته، عرضه افکار استاد به علاقهمندان، با کمترین اصلاح و تغییر بوده است، که البته حرکتی ارزشمند است و باید در جای خود ادامه یابد؛ اما در کنار آنها، یکی از اقدامات پژوهشی برای تکریم او و اندیشههایش و نیز بهرهوری و استفاده درست جامعه از افکارش این است که پاسخ نیازهای امروز، داروی دردهای نسل جوان و مرهم زخمهای فکری و فرهنگی، از نوشتههای آن شهید بزرگ استخراج شود.
همچنین میتوان آثار ایشان را اعم از بیانی و نوشتاری و... در قالب لوحهای فشرده و در شبکه
بینالمللی اینترنت، برای علاقهمندان جهانی عرضه کرد. البته هم در زمینه آثار نرمافزاری و هم کارهای بینالمللی اقداماتی شده است، اما با توجه به تأیید و
توصیه امام نسبت به آثار او، تأکید بر شخصیت مطهری و مطرح کردن وی، یکی از ضرورتهای بسیار جدی است. نکته دیگر اینکه برای افراد متدین و کسانی که دغدغه و توان حمایت از کارهای فرهنگی دارند، نشر آثار خوب یک گام بزرگ است. گرچه آثار استاد در نشریات جایگاه خوبی داشته و توزیع مناسبی از آنها انجام گرفته است، بسیاری از کتابخانهها، مدارس، مساجد و... از آثار استاد بیبهرهاند، یا تعداد آثار، برای رفع نیاز کافی نیست. باید خیرین و افرادی متدین داوطلب باشند که برای خدمات
البته برای تکریم ایشان، کارهایی دیگر هم میتوان انجام داد. یکی اینکه آثار نوشتاری و بیانی استاد، بدون کوچکترین تصرفی حفظ شود. البته در یک نوشته، تصرفی اندک برای تبدیل گفتار به نوشتار طبیعی است، ولی اینکه عین فرمایشها و آثار نوشتاری ایشان حفظ و منتقل شود، مهمتر است.
دوم اینکه برای کاربردی کردن آثار، میتوان گونهای دستهبندی موضوعی برای مطالب ایشان ترتیب داد، تا در طرحی هرمگونه مشخص شود این موضوعات در چند بخش است و بخشهای کلی و زیرمجموعههای هر کدام چیست، تا به موضوعات ریز برسد. آنگاه از هر موضوعی از مجموع آثار ایشان مطالبی جمعآوری شود، تا روشن شود ایشان درباره آن نکته در هر کتابی چه گفته است. ممکن است مطلب را در جایی مطرح کرده و ادامهاش را جای دیگر نوشته باشد، یا جایی دیگر مشروحتر بیان کرده باشد. این یک نیاز است که اگر کسی خواست نظر استاد را در موضوعی خاص ببیند، بدون اتلاف وقت و بررسی همه آثار شهید مطهری، بتواند از دیدگاههای ایشان آگاه شود.
سوم، ادامه تحقیقات ایشان است. آن شهید در مسیرهایی، قدمهای اولیه را برداشته
و راهی را گشوده است، ولی موفق نشده این راه را ادامه داده یا کامل کند. کسانی دیگر باید پا به میدان نهاده، این کارها را تکمیل کنند. برای مثال، انتشار مطالبی که یادداشت کرده بود، ولی هنوز به نگارش نهایی درنیامده است، یا مبحثی را در جایی به طور تعلیقی بیان کرده، ولی به صورت مقاله درنیامده است. این گونه چیزها در آثار ایشان بسیار است. اهل فن و افراد توانا باید چنین اموری را پیگیرند.
چهارم، تحلیلهایی است که باید بر گفتارها و رفتارهای ایشان انجام شود. بررسی موضعگیری سیاسی ایشان؛ دلیل انتخاب چنان شیوه و موضوعاتی برای بحث، تحقیق و نگارش؛ اینکه در برابر اشخاص و گروهها ـ پیش و پس از انقلاب ـ چه روشی پیش گرفتند و چرا آنگونه موضعگیری کردند، کار چهارمی است که باید انجام شود و برای امور اجتماعی و فرهنگی سودمندتر است. البته گاهی همه اینها لغزشهایی دارد؛ امروز دیده میشود نص صریح کلام امام را تغییر داده و به صورتی دیگر تفسیر میکنند. امام خمینی(رحمه الله)، در بین رهبران جهان، از کسانی بود که شاید هیچ کس مثل ایشان صریح، روشن و بیابهام سخن نمیگفت، اما مشاهده میشود کسانی که از آنان چنین انتظاری نمیرفت، کلام امام را مسخ میکنند و با برداشتهایی از آن، تحریفهای عمدی انجام میدهند.
وقتی اینگونه با سخنان امام بازی میکنند، ممکن است با بیانات شهید مطهری هم چنین کاری انجام شود. بدین سبب باید در این دو قسمت اخیر، افرادی که از خودشان مایه میگذارند یا به تکمیل و تحلیل میپردازند، کسانی باشند که با روح، افکار، اهداف و خط مشیهای او آشنا باشند و با دقت بسیار و بدون اِعمال غرض و سلیقه شخصی حقیقت را بازگو کنند، تا گفتار و رفتار آن شهید درسی برای جامعه امروز ما باشد. باید از رفتارهایی که با ایشان میشد، واکنشهایی که گروههای مختلف، حتی نزدیکان و دوستانش انجام میدادند، برای امروزمان عبرت گیریم. شاید هنوز این نکتهها برای
بسیاری از ارادتمندان شهید مطهری پنهان باشد. او در زمان حیات خود، تا آخرین روزها مورد بیمهری و بیوفایی دوستان و آشنایانش بود؛ دشمنان که جای خود دارند. اما او به این مسائل وقعی نمینهاد و برایش اهمیت نداشت چه کسی مخالف و چه کسی موافق است. اگر هم میکوشید موافقی برای خود بیابد ـ همانطور که در مواردی برای اینکه وانمود کند تنها نیست و قدمهایی همراه اوست این گونه عمل کرد ـ به این دلیل بود که کارش بیشتر پیش برود. به هر حال، اینها مسائلی است که باید بیشتر بر رویشان کار کنیم و به وسیله آنها نیازهای اجتماعی و دردهای جامعه را برطرف کنیم.(1)
1. سخنرانی در جمع ستاد نشر اندیشههای استاد مطهری، قم، (1379/02/07).
در هر جامعهای قشرهایی وجود دارند که از حیث فکری و علمی توانا هستند، ولی از نظر ایمان، باور و درک دینی ضعیفاند؛ یعنی پرداختن به مسائلی همچون کارهای علمی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برایشان مجال تعمق در دین و تعبد و تقید مذهبی نگذاشته است. به هر روی، گرایشهای درونی، شرایط زمانی و مکانی و یا علتهای دیگر، مانع از توجه جدی، قوی و ژرف این قشر به دیانت شده است و به همین دلیل کمتر کوشیدهاند پایههای اعتقادی خود را استوار کنند.
این افراد میتوانند در برخی مسائل فکری، سیاسی و علمی، مطالب را به خوبی ارزیابی و مباحث را حلاجی کنند؛ با طرف مقابل مجادلهای قوی داشته باشند و به قول عامه مردم مو را از ماست بکشند و نقد، رد یا دفاع کنند، ولی درباره مسائل دینی، از آنجا که کاری عمیق و ریشهدار نکردهاند؛ استاد کافی ندیدهاند؛ مطالعه جهتدار نداشتهاند و شرایط محیطی و ویژگیهای تربیتی و آموزشی برایشان مساعد نبوده، یک نوع انحراف دینی پیدا کردهاند.
در زمان ما، نمونه روشن اینها، همین روشنفکرهای غربزدهاند. ممکن است این افراد در مسائل علمی مانند علوم دقیقه، علوم تجربی یا علوم انسانی بسیار قوی باشند، زیرا در این رشتهها بررسیهای بسیاری داشتهاند و کمابیش در این عرصهها سخنها، نوشتهها و کتابهایی هم از خود به یادگار نهادهاند؛ میتوانند خودی نشان دهند و بدرخشند، اما چون در برابر افکار غربی، یک نوع شیفتگی افراطی داشتهاند، یا در فضایی
زندگی کردهاند که اندیشههای وارداتی غربی چیره بوده است؛ زرق و برق و ظواهر اروپاییها را دیدهاند؛ توسعه و پیشرفتهای علمی، صنعتی و فناوریهای آنان را مشاهده کرده و در برابر ایشان هویت خود را از دست دادهاند، نگرش دینی، باورهای مذهبی و تعهد اخلاقی آنان اثر پذیرفته است. آنان به علت ضعف بنیه دینی، تصور کردهاند دین یک مانع و مزاحم برای رسیدن به موفقیتهای علمی و به دست آوردن رفاه مادی و آسایش در زندگی فردی و اجتماعی است. به همین جهت فکر میکنند باید دیانت را به حاشیه رانده، یا حتی آن را کنار بزنند! شاید گوشه و کنار هم این نگرش را ابراز کنند و اگر شرایط را مساعد دیده، گوش شنوایی بیابند ـ که البته چنین شرایطی کم هم نیست این تصورات غلط را رواج دهند. اینها دین را یک دستی میگیرند، یعنی آنچنان که باید، دین را نشناختهاند و در مقابل، دلباخته غرب، استکبار و دنیای کفر شده، پذیرفتهاند که دستاوردهای جهان غرب و سلطهگران غربی منهای دیانت است.
از آنجا که شرایط در یک کشور اسلامی و انقلابی و سرزمینی که بیشتر مردمش به دین و باورهای خود معتقدند و عشق میورزند، برای آنان مساعد نیست و جامعه آنچه را مطرح میکنند برنمیتابد، افکار واقعی و نگرشهای درونی خود را با صراحت بر زبان نمیآورند و میکوشند آرامآرام در گوشه و کنار مطالبی را مطرح کنند، تا کمکم زمینهای برای سخنان اصلیشان فراهم شود. آنان از جایی که آسیبپذیرتر است آغاز میکنند؛ نقطه ضعفهایی را که در کلمات برخی سخنرانان، نوشتهها و نشریات وجود دارد، بزرگنمایی میکنند و میکوشند نکتهای را که در حاشیهها و پاورقیها دیدهاند و بسیار جزئی و قابل چشمپوشی است، یک معضل بزرگ و خطای نابخشودنی نشان دهند، و اینگونه ابهت مروجان دیانت و کارشناسان مسائل اعتقادی را خرد کنند؛ زیرا میدانند تا زمانی که مردم به علمای دینی، مراجع تقلید و ناشران فرهنگ اهلبیت معتقدند و سخن، طرح و مباحث آنان را میپذیرند، به آسانی فریب نمیخورند.
همانگونه که امام خمینی(رحمه الله) بارها فرمودهاند، اسلام منهای روحانیت یعنی اسلام منهای اسلام. آنان چون به دین اعتقادی ندارند، به مروجان دیانت یورش میبرند. پس این سوی و آن سوی میکاوند تا دستگیرهای بیابند و مردم را نسبت به باورهای خود و رهبران دینی تضعیف کنند و بهتدریج به سوی مقاصد خطرناکتر گام بردارند و جوّی فراهم شود که بتوانند عقاید درونی خود را بر زبان آورند. به همین دلیل، این حرکت از آغاز انقلاب تاکنون، بسیار آرام و حسابشده رو به فزونی است؛ یعنی حرکتی تکاملی برای یک توطئه حساب شده، از نقطهای آغاز شد و بسیار آرام، جهتدار و با نقشه پیش میرود و هر روز برگی را ورق میزند. کمکم کار به جایی میرسد که در حقانیت امام و اصل ولایت فقیه تردید روا میدارند و باید آماده بود که در اصل خدا، دین و اعتقادات نیز خدشه وارد کنند.
البته این حادثه رخ داده است، اما بسیار تدریجی و پنهان. برخی حرکتها بسیار روشن و همهفهم است، ولی برخی، هنوز درست آشکار نشده است. تردید روا داشتن در عقاید از دیدگاه آنان، به معنای اصطلاح رایج در فرهنگ ما، به معنای باطل شمردن چیزی است. علمای مسئول، رهبران شایسته و روحانیان آگاه باید مراقب این حرکتهای فکری و فرهنگی باشند؛ اجازه ندهند عدهای با نام روشنفکر، حساب شده با مبانی دین به مبارزه برخاسته، باورهای استوار آیین اسلام و موازین شرع مقدس را چیزی شبیه افسانه و افسون تلقی کنند و چنین به جامعه القا نمایند که دوران دینداری به پایان رسیده و دیگر در اجتماع جایی برای مسائل اعتقادی و مقدس وجود ندارد و تنها علم یکهتاز میدان زندگی است. اینها بزرگترین خطرهایی هستند که اسلام و موازین آن را تهدید میکنند و عالمان دینی باید وظیفه خود را در برابر اینها تشخیص داده، به صورت معقول، شایسته و سنجیده با این حرکتهای خطرناک برخورد کنند.
شهید آیتالله مطهری از نادر عالمانی بود که در بحثها، سخنرانیها و نوشتههای
خویش، اندیشههای چنین روشنفکرانی را درباره مسائل اسلامی نقد کرد و لغزشهای فکری آنان را، که بیشتر ناشی از آگاهی اندک این قشرها از معارف اسلامی بود، آشکار ساخت. او به منزله کارشناس مسائل دینی و دیدهبان دیانت، با دلسوزی و احساس تعهد، در واکنش به برداشتهای نادرست عدهای، نظراتش را به شکل سنجیده و منطقی بیان کرد(1) و برداشتهایی را که با حقایق دینی و واقعیتهای مسلم آیین اسلام تباین داشت، مردود اعلام کرد.(2)
1. شهید مطهری ضمن آنکه در بسیاری از بیانات و یادداشتهای خود از روشنفکر متدین و متعهد و گرهگشای مسائل فکری و فرهنگی جامعه با تحسین یاد کرده است، روشنفکر غربزده را مورد انتقاد و ملامت جدی قرار داده است. کتاب استاد مطهری و روشنفکران مشتمل بر مباحث منتخبی از آثار آن شهید است که وجه مشترک آنها ارزیابی توأم با نقد نظرات افراد منورالفکر در دیدگاههای اسلامی آنان میباشد و هفت بخش دارد: بخش اول انتقاد از برداشت غلط برخی روشنفکران مسلمان از معجزه ختمیه است؛ در بخش دوم دو کتاب اسلامشناسی و از کجا آغاز کنیم دکتر علی شریعتی مورد نقد قرار گرفتهاست؛ از اشتباههای گروه فرقان این بود که شهید مطهری درصدد آن است که نام و یاد و آثار دکتر را از صحنه روزگار حذف کند، در حالیکه از یادداشتهای استاد برمیآید که وی میخواسته است با نشان دادن نقاط مثبت و منفی آثار دكتر شریعتی و جدا کردن اشتباهاتش، آثارش را برای عموم قابل استفاده کند. در بخش سوم تأثیرپذیری برخی روشنفکران مسلمان از فلسفه حسی و مخالفت آنان با تفکر و تعمق در مسائل ماوراءالطبیعی گوشزد شده و نظرات مهندس مهدی بازرگان در کتاب راه طی شده در اثبات توحید و معاد نقد و بررسی گردیده است؛ بخش چهارم، نقد استاد شهید بر تفکرات غلط برخی افراد چون بنیصدر از رهبری نهضت اسلامی است؛ در پنجمین بخش نظرات استاد درباره اقبال لاهوری آمده است؛ بخش ششم بیانگر مبارزه آن متفکر متدین با تفسیر مادی قرآن توسط برخی روشنفکران و گروههای روشنفکری است و در آخرین بخش استاد به انتقاد از نظر برخی افراد روشنفکر مبنی بر مادیت تاریخ از نظر قرآن پرداخته است. از نظرات و نقدهای استاد برمیآید که برخوردش با روشنفکران مسلمان به گونه حذفی و خصمانه نبوده است، بلکه نقاط قوت و جنبههای مثبت کارشان را هم مدنظر قرار داده و درباره آنان و افکارشان منصفانه قضاوت کرده و در یادداشتی نوشته است: «این طبقه (روشنفکران مؤمن و مسلمان) میتواند حلقه ارتباط فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی واقع شوند، مشروط بر اینکه برنامههایی که به وسیله این طبقه اجرا میشود تحت نظارت و کنترل دقیق افرادی باشد که در فرهنگ اسلامی پرورش یافتهاند و در علوم اسلامی اعم از تفسیر، فقه، اصول، کلام، فلسفه و ادبیات تخصص یافتهاند و اگر این نظارت به طور دقیق و جدی صورت نگیرد، زیان اینگونه افراد و برنامههایی که اجرا میکنند از سودش بسی بیشتر است». (مقدمه کتاب).
2. سخنرانی درباره استاد فرزانه شهید مرتضی مطهری؛ مصاحبه با استاد مصباح بهمناسبت دهمین سالگرد شهادت استاد مطهری.
یکی از ثمرات اعتقاد به توحید این است که مؤمن بینشی یکسان به همه انسانها داشته باشد؛ زیرا همه بنده خدا هستند. تفاوتهای نژادی، قومی و طایفهای برای این است که زندگی اجتماعی در این دنیا بهتر اداره شود:
یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر؛(1) «ای مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را جماعتها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بشناسید، هر آینه گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست، خدا دانا و کاردان است».
پوست سفید یا سیاه و تفاوتهای خون و زبان در قرآن ملاک ارزش نیست، بلکه تنها وسیله شناخت جوامع است. ملاک ارزش، برخاسته از تفکر توحیدی و پرهیزگاری است. خدای جهان یکی است و به همه بندگانش بهطور یکسان مینگرد، تا وضع خود را تغییر دهند. هر کس تقوای بیشتری دارد، نزد پروردگارش عزیزتر است. اما عدهای آمدند و گفتند: ملیت هم یک ارزش مستقل است و گروهی نیز متوجه نیستند و میگویند: اهلاً و سهلاً، باید به نژاد خود افتخار کنیم و به گذشته اجداد خود ببالیم. بدیهی است هنگامی که مسائل فرعی جزو اصول قلمداد شود رفتهرفته مسائل اصلی و اساسی رنگ میبازند.
امام خمینی(رحمه الله) و شهید مطهری در سخنان خود بارها بر قرآن، اسلام و خدا تأکید میکردند، اما ناگهان با افرادی روبهرو میشویم که در گفتههای خود بر ملیت، فرهنگ باستانی و... پای میفشارند؛ دیگر نمیخواهند نام خدا را بر زبان جاری سازند؛ اسلام را کمتر مطرح و رفتهرفته اصلاً آن محوریت را فراموش میکنند و حرفهای روشنفکرپسند میزنند. توجیهشان هم این است که فرهنگ جهانی امروز مسائل مذهبی
1. حجرات(49)، 13.
و اعتقاد به عالم برزخ و قیامت را برنمیتابد و غربیها از این حرفها خوششان نمیآید. در فرهنگ اسلامی گفته میشود:
قُمِ اللَّیلَ إِلا قَلِیلا نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلا أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا؛(1) «شب را زنده بدار، مگر اندکی را، نیمهای از آن را یا اندکی از نصف کم کن یا اندکی بر نیمه بیفزای و قرآن را شمرده شمرده بخوان».
سحرخیزی، استغفار و عبادت، سفارشهای قرآن است، نه دستورهای من. کسانی که عمر خود را نیمهشبها در عشرتکدهها، تماشاخانهها و... بیهوده میگذرانند، به هیچ روی اهل سحرخیزی نیستند؛ نمیخواهند استغفار کنند؛ اصلاً این برنامههای معنوی با طبع و میل آنان همخوانی ندارد؛ تا صحبت شب اول قبر و روز حساب میشود قیافههایشان را در هم میکشند که چرا عیش ما را منغص میکنید؟! قرآن فراوان بر یاد مرگ تأکید میکند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)، فردی را زیرک میدانند که بیشتر به یاد مرگ باشد، در حالی که این افراد تا اسم مرگ را میشنوند عصبانی میشوند. این دو فرهنگ با هم سازگار نیستند؛ هنگامی که یکی پررنگ شود، دیگری رنگ میبازد.
امروز در بسیاری از نوشتهها و رسانهها به این واژهها و اندیشههای نهفته در معانی آنها برمیخوریم: ناسیونالیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم، و... و تلاش میشود که ملیتگرایی، آزادیخواهی، بیبندوباری، تفکیک دین از سیاست و...، عناصر اساسی فرهنگ ما را تشکیل دهند تا با فرهنگ الحادی جهان هماهنگ شویم! و متأسفانه دیگر از آن عناصر حیاتبخش، رشددهنده، معنوی و پویای اسلام صحبتی نمیشود، در حالی که لیبرالیسم با اسلام سازگاری ندارد. سکولاریسم دین را برنمیتابد. اگر بناست دین از سیاست جدا باشد، پس چرا با انگیزه مذهبی کار سیاسی کردیم؟ چرا انقلاب کردیم و
1. مزمل(73)، 2 ـ 4.
نامش را اسلامی نهادیم؟ مگر این کار سیاسی نبود؟ بنابر این فرض «انقلاب اسلامی» یک ترکیب ناهماهنگ و متناقضنماست، زیرا هم مذهبی است و هم سیاسی.
اسلام و سیاست تنها با جایگزینی عناصر فرهنگ غربی الحادی و التقاطی از هم تفکیک میشود و با این جدایی، روزی فرا میرسد که دیگر خبری از آن اعتقادات و ارزشها نیست و یا چنان رنگ میبازند که گویی وجود نداشتهاند!
عناصر فعال در این جریان، همان عناصر فرهنگ غربی هستند؛ نه غرب به معنای جغرافیایی، بلکه به معنای فرهنگ لائیک. در این فرهنگ افراد دین را از زندگی اجتماعی و مسائل جدی آن جدا کردهاند. آنان مذهب را به صورت یک سلیقه شخصی از رابطه فردی انسان با خدا، آن هم یک رابطه رومانتیکی تصور میکنند. این روند با اسلام و انقلاب اسلامی هیچ سازگاری و تناسبی ندارد.
آیا باید از اینکه عناصر فرهنگ غربی را در اثر تعامل با آنان جذب کنیم و فرهنگ خود را به این صورت رشد دهیم ـ و در واقع به سقوط بکشانیم ـ خوشحال باشیم؟! میگویند: عناصر جدیدی به دین افزودیم؛ و این، لازمه تعامل و ارتباط فرهنگهاست و موجب تقویت میشود. این شادمانی مانند شادی کسی است که به بدنش مادّه مسمومی تزریق کردهاند و چون حجمی بر بدنش افزودهاند احساس بزرگی میکند؛ اما نمیداند پس از اندکی، این سم کشنده او را از پای در میآورد. البته مقیاس زمان در زندگی اجتماعی با مقیاس زمان در زندگی فردی، تفاوت دارد:
وَیسْتَعْجِلُونَک بِالْعَذَابِ وَلَن یخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یوْمًا عِندَ رَبِّک کأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّون؛(1) «از تو به شتاب عذاب میطلبند و خدا هرگز وعده خود را خلاف نمیکند و یک روز از روزهای پروردگار برابر هزار سال است از آن سال که میشمرید».
1. حج(22)، 47.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) که عمری خون دل خورد تا تعصبهای قومی عربها را براندازد، میفرماید بین عرب و عجم فرقی نیست. از همان روزهای نخست، بلال حبشی در جایگاه وزیر تبلیغات و ارشاد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) قرار گرفت. او سیمایی سیاه داشت؛ عربی را به خوبی نمیدانست؛ حرف شین را بهدرستی تلفظ نمیکرد و اشهد را اسهد میخواند، اما با این حال مؤذن پیامبر (صلى الله علیه وآله)بود. عربها میگفتند: با وجود این همه موذن فصیح و خوشلهجه عرب، چرا باید چنین کسی اذان بگوید؟ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با این رفتار، میخواست به طور عملی به آنان ثابت کند که بین سیاه و سفید و نیز عرب و عجم تفاوتی نیست.
با تأکیدهای فراوان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر لزوم تحقق این ارزشها، افتخار به ایرانی بودن و برتریهای نژادی روا نیست. در انقلاب اسلامی، طوایف گوناگون فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن شرکت داشتهاند و نقش خود را ایفا کردهاند. نژاد پرستی و هر تفکری که منجر به اختلاف و تفرقه شود، در این نظام پذیرفته نیست.
اگر عناصر بیگانه به مجموعه مبانی فکری و ارزشی اسلام راه یابند، کمکم به دلیل ناسازگاری، عناصر اصلی بیرون خواهند رفت. زمانی خواهد رسید که از اسلام چیزی نمانده، جز همان نامی که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، امیرمؤمنان(علیه السلام) و ائمه اطهار(علیهم السلام) پیشبینی کردند:
قال علی(علیه السلام): یأتی علی الناس زمان لا یبقی فیهم من القرآن الاّ رَسمهُ و من الاسلام الاّ اسمه؛(1) «حضرت علی(علیه السلام) فرمود: بر مردم روزگاری خواهد آمد که در بین آنان از قرآن چیزی جز خطوطش و از اسلام جز نامش باقی نماند».
1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 369.
قرآن به زیبایی چاپ و با آوای دلنشین خوانده میشود، در حالی که نه به معنایش توجه میکنند و نه به دستورهایش عمل؛ زیرا بر این باورند که تاریخ مصرف چنین عقایدی به سر آمده است. اینجاست که فرمانهای خداوند درباره اجرای حدود و کیفر تبهکاران، مجازات فسادهای اخلاقی و تازیانه زدن به خلافکاران به دست فراموشی سپرده میشود. قرآن تأکید میکند مبادا تحت تأثیر عواطف واقع شوید:
ولا تَأْخُذْکم بِهِمَا رَأْفَه فِی دِینِ اللَّهِ إِن کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِر؛(1) «و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید مباد که در حکم خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گردید».
عواطف نباید مانع از اجرای حدود شود، حتی اگر مجرمانْ آبرودار باشند. کسانی که امنیت اخلاقی و هویت مذهبی جامعه را مورد تهدید قرار میدهند باید به سزای کارهای خلافشان برسند، زیرا این برای همه جامعه سلامتی روانی به بار میآورد و آنها را به اجرای عدالت امیدوار میکند. این حرکت به ظاهر خشن مانند جراحی بیماری است که از یک دمل چرکین و غده سرطانی رنج میبرد و پزشک با برداشتن آن غدّه او را از یک خطر حتمی نجات میدهد.
فرهنگ غربی میگوید: اینها خشونت است؛ اعلامیه حقوق بشر اجازه چنین مجازاتی را نمیدهد زیرا این کارها به کرامت انسانی لطمه میزند؛ این رفتارهای تند دیگر تاریخ مصرف ندارد و برای 1400 سال پیش بوده است! همان کسانی که از اسلام و انقلاب اسلامی با آب و تاب حرف میزنند؛ و قرآن را به خوبی میخوانند و شاید بگویند ما به این انقلاب مذهبی افتخار میکنیم، هنگامی که پای عمل به میان آید میگویند: زمانه اجرای این احکام به سر آمده است.
1. نور(24)، 2.
شهید مطهری کسی بود که در برابر این افکار وارداتی ایستاد و به جای ملیتپرستی، بر فرهنگ معنوی اسلام تکیه کرد. او در مقابل یورشهای فرهنگی و تهاجم شدید به بنیانهای اصیل شیعه و موازین قرآن و عترت، همچون صخرهای استوار ایستاد و همه توفانها، امواج سهمناک، جزر و مدها و فرسایشها را به جان خرید؛ مبادا دین و قوانین اسلامی به حاشیه رفته، فراموش شود و تنها از آن پوستهای بر جای ماند.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره غربت اسلام و مدافعانش میفرماید:
انّ الاسلام بدا غریباً و سیعود غریباً کما بَدا فطوبی لِِِِلغربا؛(1) «اسلام در آغاز غریب بود و باز غریب خواهد شد، خوشا بهحال غریبان».
استاد مطهری نیز تنها و مظلوم، در برابر این امواج بر ساحل قرآن و عترت ایستاد و مقاومت کرد. آن شهید والامقام فریاد برآورد که ما ایرانیان به لحاظ ریشههای طبیعی و نژادی به اقوام آریایی وابستهایم، ولی از لحاظ تفکر، فرهنگ، سنن و نهادهای اجتماعی به اسلام. اگر اولی را اصل بگیریم، با غرب خویشاوندیم و این وضع خسارتهای ناگواری برای ما دارد، زیرا با مسلمانان جهان بیگانه میشویم. بهعلاوه مشترکات نژادی بهجای آنکه مایه استحکام وجدان جمعی و همبستگی ملی شود، یا جدایی و تنافر به وجود میآورد، یا ملیتی ضعیف و ناپایدار میسازد. مطهری فریاد زد اختلاف رنگها، نژادها و زبانها که عدهای آنها را ملاک برتری، امتیاز و جدایی ملتها از یکدیگر میدانستند اصالتی ندارد. آن مردمی عزیز و شریفاند که به سوی هدایت، رشد و تعالی، که قرآن و سنت خطوط آن را ترسیم کردهاند، گام بردارند.(2)
1. نهج الفصاحه، ص 125.
2. سخنرانی در جمع پاسداران لشکر کرمان، (1378/12/16)؛ نیز ر. ك: مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران.
درباره رابطه علم و دین گرایشی وجود دارد که جدایی این دو را مطرح میکند. البته این گرایش تازگی ندارد، ولی شکل ویژهاش جدید است. این جریان هم در کشور ما و هم در اروپا پیشینهای کهن دارد و آغازش به «رنسانس» برمیگردد. همان زمانی که دستگاه کشیشها و پاپها در اروپا و بهطور کلی مغربزمین رویاروی دانشمندان قرار گرفت. آنان بر یافتههای ذهنی و خیالی خود که نه پایهای در علم و نه ریشهای در وحی داشت، پافشاری میکردند و تعصبات بیجا میورزیدند. به همین سبب کمکم چنین تفکری پدید آمد که اصولاً علم و دین با هم سازگار نیست و دین تنها در یک دوران خاص که هنوز علم به وجود نیامده یا رشد نکرده بود میتوانسته نقشی کمابیش مؤثر در اجتماع ایفا کند؛ ولی با رشد علم، بهویژه علوم تجربی، دیگر جایی برای دین باقی نمیماند و دستگاه دین باید جمع شود!
البته در مواردی خاص چنین تضادی بین علم و آنچه دین نامیده میشد وجود داشت. یافتههایی که کلیسا به نام دین مطرح میکرد، ولی هیچ اساسی در وحی الاهی و عقل نداشت، طبعاً با علم هم سازگار نبود. پس به ناچار باید دست به گزینش زد؛ یا باید علم را برگزید و آنچه به نام دین و مسیحیت نامیده میشود، کنار گذاشت، یا برعکس.
متأسفانه آنچه در مسیحیتِ تحریف شده آن روز طرح میشد، به گمان برخی، در همه ادیان جاری بود؛ یعنی کسانی پیدا شدند که مشترکاتی بین ادیان، به جز اسلام ـ که به عقیده مسلمانان، آن ادیانْ تحریف شده هستند ـ یافتند و اینها را از مشخصات دین دانسته و گفتند: اینها با علم نمیسازد. بنابراین باید میان این دو، یکی را برگزید. سرانجام کسانی که به هر دلیل مدافع دین بودند، درصدد برآمدند که نوعی آشتی بین علم و دین برقرار کنند، که این کار در شکلهای مختلفی انجام شد.
از جمله این کارها، تفسیر متون دینی بود و به جایی رسید که زبان دین را اسطورهای و افسانهای تلقی کردند. بعدها که زبانشناسی بهظاهر پیشرفت کرد، زبان دین را زبانی ویژه دانستند که در برخورد با آن باید مفهوم واقعیاش را فهمید و نباید گزارههای دینی را با گزارههای علمی و فلسفی اشتباه کرد، و طبعاً این کار از دست زبانشناسان برمیآید.
به هر روی، کوششهای مختلفی برای آشتی دادن علم، یعنی علوم تجربی و دین، یعنی مسیحیت، یا ادیان تحریف شده دیگر که جهاتی مشترک با این آیین داشتند، انجام میگرفت و گهگاه نیز مؤثر واقع میشد، ولی این تلاشها اغلب سطحی و بیتأثیر بود. برای حل این مسئله، اصولاً میبایست دو نکته را در نظر داشت:
۱. در مسیحیت تحریفشده، نقطهضعفهایی وجود داشت که با حقایق اصیل دینی و کلام وحی منافات پیدا میکرد و در دین اسلام چنین چیزهایی وجود ندارد.
2. آنچه علم نامیده میشود، حقایق ثابت و تغییرناپذیری نیستند و اغلبْ مطالبی که به نام علم عرضه میشوند فرضیههایی کماعتبارند که بسا در آیندهای نه چندان دور باطل شوند.
بنابراین برای آشتی دادن اسلام با علم مشکلی در میان نیست، یعنی در اصل بین آنها تضادی نیست که لازم باشد آن را از بین ببریم، یا کم کنیم. البته اختلافاتی بین بعضی فرضیههای ظنی علوم و ظواهر برخی آیات و روایات دیده میشود که قابل حل است، زیرا یا دلالت قطعی بر آن مطلب در دین وجود ندارد، یا آن مطلب علمی به طور یقینی ثابت نشده، بلکه تنها یک مطلب ظنی است که مدتی در محافل علمی رواج یافته، طرفدارانی پیدا میکند و پس از چندی تاریخ مصرف آن پایان مییابد.
بنابراین اختلافات جزئی نباید ملاک سنجش دین و علم قرار گیرد. هرگاه گزارهای دینی و یقینی با یک مطلب قطعی علمی اختلاف پیدا کرد، میتوان از تضاد علم و دین
سخن گفت، در حالی که هیچ مطلب قطعی دینی در اسلام با مباحث یقینی علم تنافی نداشته و نخواهد داشت.
این حرکت که از دوره رنسانس در غرب آغاز شد، امروز با پشتوانههای سیاسی در پی تضعیف اسلام است. بدینسان برای جوانان و دانشجویان مسلمان چنین مینمایانند که یا باید دین اسلام را پذیرفت، یا علم را؛ وفاداری به این دو، بهطور همزمان امکان ندارد. طبعاً چون دانشجو، به دانستههای علمی و یافتههای دانشهای جدید گرایش دارد، دستکم درباره دین دچار تردید و دودلی میشود و این حالت در اعماق ذهنش رسوخ میکند و همین برای دشمنان اسلام کافی است تا از آن به نفع خود بهرهبرداری کنند.
اینان از آن فداکاری، شهادتطلبی و گذشتهایی که دین برای جوانان به ارمغان میآورد میهراسند. هنگامی که انسان با ایمانی قوی، خدا و روز رستاخیز را باور کرده و به یقین برسد، این دنیا را ناپایدار دانسته، برای آن جهان جاوید میکوشد. آن ایثارها هم محصول چنین نگرشی است. بدیهی است وقتی جوانی به این مبانی مسلّم شک کند، دیگر جانش را برای یک فرض مشکوک نمیدهد و در عرصههای ایثار و دفاع حضور نمییابد.
بیتردید دستهایی پشت پرده است که چنین حرکتهایی را تشدید میکند و چه بسا افرادی هم بدون آگاهی از نقشههای دشمنان، در حال بازی در این میدان هستند. به هر حال مستکبران میکوشند حرکت مسلمانان را در جهت بیداری اسلامی، احیای هویت معنوی و بازگشت به ایمان متوقف، یا دستکم از شدت هیجان و فراگیری آن کم کنند.(1)
1. مصاحبه با استاد مصباح بهمناسبت فرارسیدن دهمین سالگرد شهادت آیتالله مطهری.
شهید آیتالله مطهری برای اینکه چنین تردیدهایی را از ذهنها بزداید و نقشههای مخالفان را درباره تعالیم حیاتبخش اسلام کمرنگ و خنثی کند، نخست ضرورت علمآموزی را در فرهنگ اسلامی مورد توجه قرار داد. سپس تقسیم علوم را به دو رشته دینی و غیر دینی نادرست خواند، و افزود جامعیت اسلام اقتضا میکند هر علم سودمندی را که برای جامعه اسلامی ضروری است به دست آوریم. او یادآوری کرد علوم قطعی که از حالت نظری، فرضیه و نظریههای مقدماتی به مباحث کاربردی رسیدهاند با اسلام هیچگونه تضادی ندارند، ولی علم بهتنهایی نمیتواند ضامن سعادت جامعه باشد. جامعه همزمان به این دو بال نیاز دارد و ایمانِ بدون علم وبال است. آن شهید فریاد زد اگر میخواهیم دینی درست داشته باشیم و عدالت در میان ما حکم براند باید با علم، ایمان، شناخت و آگاهی مردم را افزایش دهیم. مسلمانان باید همگی بیدار شده برای رهایی از نابودی، نادانی و عقبماندگی، جهادی مقدس را آغاز کنند که هم نیازمند دانشآموزی و تولید علم است و هم محتاج رشد اخلاقی، تربیتی و معنوی.
آن متفکر فرزانه، تصریح کرد علم و ایمان دو رکن از ارکان انسانیت است، ولی تعالیم تحریفی اربابان کلیسا، علم و دین را در برابر هم قرار داد و همین برداشت سبب شد که تاریخ تمدن اروپا را در هزار و پانصد سال اخیر به عصر ایمان و علم تقسیم کنند. در صورتی که تاریخ تمدن اسلامی به دو دوره شکوفایی علم و ایمان و نابودی همزمان این دو تقسیم شده است. او سفارش میکرد مسلمانان کورکورانه تضاد علم و ایمان را امری مسلّم تلقی نکنند.
به اعتقاد شهید مطهری علمگرایی محض، ویژه انسان ناتوان است و انسانی که با این شرایط تربیت میشود دچار کمبودهایی است و باید ایمانی در کار باشد که عشق، امید و حرارت به وجود آورد و درون را به سوی هدفی عالی رهنمون شود. پس علم و دین نهتنها نقضکننده یکدیگر نیستند، بلکه مکمل و متمم هم میباشند. جدایی این دو،
خسارتهایی جبرانناپذیر به بار میآورد؛ ایمان بدون علم و شناخت از جهل، خرافات و جمود به دست میآید و علم هم وقتی از ایمان و دیانت فاصله بگیرد، تیغی است در کف زنگی مست و چراغ در دست دزد برای گزیدهتر بردن کالا.
عالم و جاهل بیایمان از نظر رفتار با هم تفاوتی ندارند. جایی که ایمان بدون علم حضور داشته است، کوششهای بشردوستانه صرف اموری شده که نتایج خوبی به بار نیاورده و گاهی منشأ تعصبها و کشمکشهای زیانبار شده است. همچنین وقتی علم یکهتاز میدان باشد و برای ایمان و دیانت جایی نگذارد، مانند بسیاری از جوامع امروز، همه توانایی علوم، فناوریها و توسعههای صنعتی و تکنولوژی صرف خودخواهیها، فزونطلبیها، برتریجوییها، استثمارها، اسارت مردم، نیرنگها و توطئهها میشود. برخی دانشمندان میگویند همه مشکلات بشر با سرانگشت علم باز میشود؛ اما تجربه خلاف آن را ثابت کرده است. شهید مطهری با این توضیحات میافزاید امروز دیگر متفکری نیست که نیاز انسان را به ایمان انکار کند. علم همیشه ثابت باقی نمیماند و گاهی در بنیادهای خود شک میکند که البته همین باعث گسترش آن میشود؛ اما در تعالیم دینی که از کانون وحی گرفته شده است امکان چنین تردید و خطاهایی وجود ندارد و بنیانهای مذهبی، جاودانه تغییرناپذیر، مقدس و یقینی هستند. بهعلاوه علم نتوانسته به بسیاری از پرسشها پاسخ دهد و در زمینه پیدایش جهان هستی و غایت جهان به بنبست میرسد.
تحلیل اینکه چه کسانی میتوانند در برابر اسلام واقعی قد علم کنند و سنگی فرا راه پویندگان اسلام واقعی باشند، نیازمند بحثهایی گسترده است؛ ولی به طور خلاصه باید دانست که مردم از نظر عمق تفکر با یکدیگر بسیار تفاوت دارند. این تفاوت، کمابیش
در قشرهای گوناگون ظهور میکند. حتی در دانشگاه میتوان کسانی را دید که با آنکه دارای مدارک عالی علمی هستند یا سالهایی را با درس و بحث و تحقیق گذرانیدهاند، از نظر ژرفای فکری و تبیین برهانی مسائل در سطحی نازل جای دارند و با روحیهای تقلیدی و طوطیوار، هر چه اعم از کتاب، نوشته، سخنرانی و مطالب نشریات به آنها القا میشود یاد گرفته، ارائه میدهند؛ در حالی که خودشان اهل تحقیق و تعمق نیستند.
برعکس افرادی برجسته را میتوان دید که خودشان اهل کاوشاند؛ تحقیق میکنند؛ صاحبنظرند؛ تنها به خواندن کتاب یا تقلید از درس و مطالب استاد بسنده نمیکنند و این توانایی را در خود به وجود آوردهاند که درباره مسائل مورد علاقه خویش پژوهش نمایند. البته این افراد بسیار نادرند. گروهی هم در وضع متوسط و بینابین جای میگیرند؛ بدین معنا که نه چندان اهل عمقنگری و کاوشاند و نه چندان سطحینگر. در میان قشرهای مردم و حتی در بین خواص و علما نیز این سطوح گوناگون تعمق دیده میشود.
البته این مسئله تازگی ندارد. از صدر اسلام افراد سطحینگری بودهاند که اندیشه ژرفی نداشتهاند. شاید در عرصه اخلاق، رفتار و اعمال صالح بسیار جدی و با همت بوده، ذوق و تعصب داشتهاند؛ اما از نظر فکر و درک مسائل ضعیف بودهاند. نمونه بارز چنین اشخاصی خوارج هستند. آنان در عبادت، اغلب بسیار قوی بودند؛ شب زندهداری میکردند؛ حافظ قرآن بودند و پیشانی و زانوهایشان از شدت برنامههای عبادی پینه بسته بود؛ ولی از نظر خرد و تفکر در سطحی پایین قرار داشتند.
شهید مطهری با توجه به منابع تاریخی و روایی، سیمای آنان را به خوبی ترسیم کرده است و تأکید میکند اینان نه بصیرتی در دین داشتند و نه ژرفایی در عمل. آنان اساساً منکر بصیرت بودند و اعتقاد داشتند تکلیف شرعی امری کاملاً تعبدی است و باید آن را چشمبسته انجام داد. جالب توجه آنکه این گروهِ اهل جمود، از نظر خلافت
و رهبری مانند متجددهای امروز، اندیشهای دموکراتمآبانه داشتند و میگفتند خلافت باید با انتخاب آزاد صورت گیرد؛ و با این دیدگاه هم در برابر شیعه و هم در برابر اهل سنت قرار گرفتند.
به هر روی این انشعاب در اسلام از آنجا پدید آمد که چنین افرادی ظاهر را میدیدند؛ نگاه تیزبینی نداشتند و به هر واقعهای برمیخوردند، آن را درست میپنداشتند؛ زیرا به عمق قضیه کاری نداشتند.
مردی از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ جمل سخت دچار تردید شد. از سویی حضرت علی(علیه السلام) و شخصیتهای برجستهای را که در رکابش میجنگیدند مشاهده میکرد و از سوی دیگر، در طرف مقابلْ عایشه همسر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، و طلحه و زبیر را میدید. عایشه بر حسب آیه قرآن چون همسر پیامبر است، مادر امت اسلامی محسوب میشود.(1) طلحه از پیشتازان خوشسابقه و سلحشور صدر اسلام در چندین غزوه بود. زبیر نیز خدمات ارزندهای داشت و حتی در روز سقیفه از جمله کسانی بود که به دلیل اعتراض به آن حرکت، در خانه حضرت علی(علیه السلام) متحصن شد. آن مرد بصری با حیرتی بسیار به محضر امیرمؤمنان(علیه السلام) شرفیاب شد و گفت: آیا امکان دارد این سه نفر بر باطل باشند؟ علی(علیه السلام) در پاسخ، سخنی استوار دارد.(2) آن حضرت فرمود: سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده است. حق و باطل را نمیتوان با میزان قدر و شخصیت افراد شناخت و درست نیست افراد را مقیاس سنجش حق و باطل قرار دهی، بلکه این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و کارنامه آنان باشد.(3)
1. «و أزواجه أمّهاتهم»، احزاب (33)، 6.
2. دکتر طه حسین دانشمند و مورخ مصری میگوید: «پس از اینکه وحی قطع شد و ندای آسمانی خاموش گشت، سخنی محکمتر از این کلام شنیده نشده است» (علی و بنوه، ص 40).
3. روضه الواعظین، ص 31.
شهید مطهری پس از اشاره به این مقاطع تاریخی و نمونههای عبرتانگیز، میافزاید افرادی فراوان در جامعه هستند که شعار تشیع سر میدهند، اما روحشان با این مذهب مغایرت دارد. اینان با اینکه شاید برجستگیها و امتیازاتی روشن داشته باشند، ولی جنبههای تاریک روحشان چنان فراوان است که نهتنها از صف شیعیان جدا میشوند، بلکه در صف مخالفان اهلبیت و پیروان آنان قرار میگیرند. خوارجْ مبارز و فداکار بودند؛ عبادت میکردند و به احکام اسلامی و ظواهر شرعی پایبند بودند، اما یکی از شگفتیهای سیره حضرت علی(علیه السلام) این است که با اقدامی شجاعانه با این مقدس مآبهای مغرور و متحجر به نبرد برخاست و به روی این افراد ظاهر الصلاح و عبادت پیشه شمشیر کشید. اگر ما آنجا بودیم و آن چهرههای حقبهجانب را میدیدیم، بیشک احساساتمان برمیانگیخت و میگفتیم کشیدن تیغ بر این عابدان شب و شیران روز روا نیست؛ اما امام شیعیان، حضرت علی(علیه السلام)، افتخار میکند که در این نبرد چشم فتنه را درآورد. در حالی که هیچ کس جرئت چنین کاری را نداشت، زیرا موج تاریکی و تردید بالا گرفته بود.(1) ایشان خوارج را همچون سگ هار، خطرناک قلمداد میکند. یعنی آنان همچون سگی هستند که حامل بیماری مُسری است و از شدت دیوانگی به هر کس میرسد گازش میگیرد و همه را مبتلا میکند.
شهید مطهری پس از این تحلیلهای ارزنده فریاد میزند وای به حال مسلمانان اگر گروهی مقدس، منجمد، نادان و بیخبر، پا را در یک کفش کرده، به جان این و آن بیفتند و بگویند حق همان است که ما تشخیص دادهایم. کدام روح نیرومندی است که آستین بالا زده، در برابر اینان بایستد و به مردم ثابت کند چنین قشرهایی کجفهم هستند؟ وقتی گروهی جهالت و عبادت را با هم همراه سازند، جداسازیاش
1. ر.ك: نهج البلاغه، فرازی از خطبه 92.
بسیار سخت است. از دیدگاه اسلام چنین زهد و تقوایی بیارزش است و حتی این عابدانِ نادان آلت دست دشمنان زیرک و مانعی بزرگ برای رشد جامعه اسلامی میشوند.(1)
اسلامْ تنگنظری و کوتاهفکری را برنمیتابد و چقدر خطرناک است که این کوتاهاندیشی تبدیل به یک عقیده دینی شود. البته برخی نیز بسیار شگفتانگیز، دوراندیش و عمیق بودهاند، اما طبعاً بسیاری از مردم بین این دو حالت قرار دارند؛ نه چندان سادهاندیش، سطحینگر، کجسلیقه و کجفهماند و نه از آن ژرفنگری برخوردارند. اگر تاریخ علمای اسلام و مشاهیرِ فرقهها و مذاهب را بررسی کنیم، همین اختلافات را بین آنان میبینیم. این ظاهربینی و سطحینگری در مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی و نیز دیدگاههای اجتماعی همواره وجود داشته است و پیشبینی میشود که در آینده نیز کمابیش وجود داشته باشد. برای نمونه، در مسائل کلامی عدهای ـ بیشتر از متکلمین اهل تسنن و بهندرت از شیعیان ـ بودند که تنها به ظواهر آیات و روایات بسنده میکردند و به خودشان اجازه نمیدادند در آنها دقت کافی به خرج بدهند. برای مثال، اوصافی را بر حسب آنچه از ظاهر کلام استفاده میشد برای خداوند اثبات میکردند و دیگر به خود زحمت نمیدادند قرائن را یافته، ببینند که آیا حقیقت این کلام در لفظ است یا در معنای مجازی و کنائیاش. این گروه را در علم کلام «حشویه»(2) مینامند.
طوایف و فِرقَ دیگری نیز در مسائل گوناگون از اینان پیروی میکردند؛ مانند
1. ر.ك: مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه حضرت علی(علیه السلام).
2. حشویه به گروهی از اهل حدیث اطلاق میشود که به تشبیه و تجسیم گرایش داشتند. برخی گفتهاند چون آنان به جسم قائل بودهاند، ایشان را محشو (توپُر) گفتهاند و عدهای یادآور شدهاند چون اینها در مجلس درس حسن بصری سخنان نادرست میگفتند، وی دستور داد به حاشیه مجلس بروند. آنان در نقل احادیث و عمل به آن هیچ ضابطهای را شرط نمیدانستند و در نتیجه مطالب زاید را وارد کلام اسلامی کردند.
فرقههای «مجسّمه» و «مشبّهه»(1) که بسیار سطحینگر بودند. برای نمونه ایشان حرکت از آسمان به زمین و مانند آن را به پروردگار نسبت میدادند و به استناد برخی ظواهر ـ که بیتردید معنای ظاهریشان مورد نظر نبود، و قرائنی برای اثبات معنای مجازیشان وجود داشت ـ به اثبات نظریه سطحینگرانه خودشان میپرداختند.
در مسائل فقهی در بین جوامع عامه (اهل تسنن)، گرایشی ظاهری وجود داشته، که به ظاهر روایات فراوان استناد میکردند و نیز در میان شیعیان اخباریگری مطرح است. اینها نمونههایی از سطحینگری در مسائل دینی و اعتقادی، چه در زمینه کلام و چه در فقه و فروعات دینی است. طبعاً هنگامی که اینها با مباحث اجتماعی بیامیزد و در این قلمرو با دیدی سطحی و کمعمق همراه شود، دید فقهی و کلامی خدشهدار شده، آثاری بسیار نامطلوب برجای میماند. به همین سبب علمای با بصیرت، اهل فراست و ژرف نگر، همچون دیدهبانی برای اعتقادات و پاسداری برای سنگرهای نظری، باید بکوشند با تدبیری نیکو جلوی این انحرافات سادهانگارانه را بگیرند. آنان باید بدون ایجاد تنش در جامعه، با روشی مطلوب، افکار را به سوی مسیری درست جهت داده، از افتادن مردم در چنین درهها و دامهای انحرافی عقیدتی، فقهی و فکری جلوگیری کنند. این طبیعی است که در هر مکتب فکری درست، کسانی با مسائلِ اصلی، ساده و سطحی برخورد کرده، به عمق مطالب نرسند؛ ولی اینان میتوانند برای کسانی که میخواهند به حقیقت مکتب برسند، زحماتی بیافرینند. در این روزگار نیز کمابیش این مسائل بوده و هست. امام راحل(رحمه الله) بارها از چنین افرادی نالیده و آنان را به صورتهایی مناسب، با
1. برخی افراد، از آیات قرآن که صفات خداوند را ترسیم نمودهاند، چنین برداشت کردهاند كه نوعی تشبیه و تجسیم برای حقتعالی وجود دارد. این افراد به ظاهر آیات متشابه تمسک نموده و دچار چنین خطایی شدهاند. حتی برخی از آنان به تشبیه در ذات خدا گرائیده و گرفتار تجسیم آشکار گردیدهاند، آنگاه برای رهایی از پیامدهای عقیده باطل خود گفتهاند كه البته جسم بودن خداوند همچون سایر اجسام نمیباشد (علی ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، ص 383 ـ 385).
ویژگیهایشان برای مردم معرفی کردهاند، تا مردم چنین کسانی را بشناسند و آگاه باشند که در دام نیفتند.(1)
شهید آیتالله مطهری(رحمه الله) نیز با چنین افرادی برخورد داشت، زیرا هر کس بخواهد به منزله مصلح اجتماعی، رهبر دینی و دیدهبان اعتقادی به عرصههای فرهنگی، تبلیغی و اجتماعی گام نهد، خواه ناخواه با این گونه افراد روبهرو میشود. البته این قشرهای منجمد و متحجر، گروهی منحرفاند و برای رشد و بالندگی جامعه اسلامی و اسلام واقعی و راستین بسیار خطرناک. شهید مطهری، این خطرها را یادآور شده و هشدار میدهد اگرچه علی(علیه السلام) را عبدالرحمن بن ملجم مرادی به شهادت رسانید، ولی عامل این حادثه ناگوار، جمود و خشکمغزی بود. خطر جمود را نباید دستکم گرفت، زیرا کسی که عقیدهای متحجر دارد، از آنْ دفاع، و به طرف مقابل به گونهای غیراصولی حمله میکند. این روش برای اسلام بسیار آسیبزاست و بدبینی و نفرت به وجود میآورد. با نگاهی به اندیشههای استاد مطهری میتوان فهمید قشریگری، ویژگیهایی دارد که با آنها افراد اهل انجماد فکری و کلامی را میشناسیم. از جمله این ویژگیها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. گذشتهگرایی، مخالفت با نوآوری و پویایی، تعصب خشک و انعطافناپذیری؛
۲. بیاعتنایی یا نداشتن تحمل در برابر افکار دیگران؛ به رسمیت نشناختن تفاوتهای فکری قشرهای جامعه و انتقاد ناپذیری؛
1. امام خمینی(رحمه الله) درباره افراد مقدسنما و اهل جمود چنین فرموده است: «امروز جامعه مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را میگیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه میزنند... اینها هستند که اگر یک نفر پیدا بشود بگوید بیایید زنده باشید، بیایید نگذارید ما زیر پرچم دیگران زندگی کنیم... مخالفت میکنند... این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدار کرد؛ هرگاه بعد از تذکر و ارشاد و نصیحتهای مکرر بیدار نشده و به انجام وظایف برنخاستند معلوم میشود تصورشان از غفلت نیست، بلکه درد دیگری دارند، آن وقت حسابشان طور دیگری است. (امام خمینی، ولایت فقیه، ص 132ـ 133).
۳. شکلگرایی، ظاهربینی و برداشت سطحی؛
۴. بیاعتنایی به بنیانهای عقلی و پرهیز از تعقل و تدبر؛
۵. دوری جستن از دستاوردهای علمی و رشد معرفتی جامعه، و تنبلی فکری؛
۶. راحتطلبی در داوریها، متهم ساختن بیجا و قضاوتهای کلیشهای، تخیلی و موهوم؛
۷. عوامزدگی، نداشتن شناخت عمیق و روحیه علمی، شخصیتزدگی، ستیزهجویی در بحثها و دوری از جدال احسن؛
۸ . خشونت به جای قاطعیت، مغالطهگرایی، غلو، افراطگری و اعتقاد به خرافات، امور خیالی و غیرواقعی.(1)
آیا کافی است ما نیز مانند برخی بگوییم: چون صرفیین چنین کردند، ما هم چنین میکنیم؟ آیا با این نوع رفتار، پاسخ خدا را دادهایم؟ باید با هوشیاری بیشتر، خطرهایی را که در کمین عقاید، ارزشها، احکام و نظام اسلامی است شناسایی کنیم. بالاترین خطرها کدام است؟ دقت کنید! این جمله را یادداشت کنید؛ اگر باور کردید، پیگیری وگرنه روی آن فکر کنید.
«شدیدترین خطرهایی که دین و جامعه اسلامی را تهدید میکند، انحرافاتی است که بهنام دین انجام میشود و کسانی با لباس دیانت آنها را مطرح میکنند». اگر یک کافر ملحدی سخنی علیه دین بگوید، تأثیر چندانی ندارد، زیرا مردم میدانند چنین کسی دشمن دیانت و مخالف اسلام است؛ اما اگر کسی با عنوان طرفدار دین، بهویژه اگر لباس دینی
1. ر.ك: مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت اسلامی، ص 51، 54 و 284؛ همو، ده گفتار، ص 202 و 206؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص 70؛ همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 334 ـ 335.
بر تنش باشد، علیه مبانی فکری، اعتقادی و ارزشی کار کند؛ سخنی بگوید یا رفتاری نشان دهد، خطرش هزاران بار بیشتر از خطر کفار است. این همان آفت کشندهای است که مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) در سراسر نهج البلاغه از آن نالیده است. ما باید هوشیار باشیم و آن روزنههایی که شیطان از آنها وارد میشود و ایمان جوانان ما را هدف قرار میدهد بشناسیم و بدانیم این روزنهها را چه کسانی میگشایند. انحرافات دینی را دشمنان آغاز نمیکنند و اگر هم بخواهند انحرافی در دیانت پدید آورند، کسی به حرفشان گوش نمیدهد. طبق نص قرآن کریم، انحرافات دینی را اغلب علما آغاز میکنند:
وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَینَاتُ بَغْیا بَینَهُم؛(1) «ولی جز کسانی که کتاب بر آنها نازل شده و حجتها آشکار گشته بود، از روی حسدی که نسبت به هم میورزیدند در آن اختلاف نکردند».
إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهُم؛(2) «هر آینه دین نزد خدا اسلام است و اهل کتاب راه خلاف نرفتند، مگر از آن پس که به حقانیت دین آگاه شدند و نیز از روی حسد (این مسیر را پیش گرفتند)».
وَمَا تَفَرَّقُوا إِلا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهُم؛(3) «از روی حسد و عداوت فرقه فرقه نشدند، مگر از آن پس که به دانش دست یافتند».
وَآتَینَاهُم بَینَاتٍ مِّنَ الأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهُم؛(4) «و آنها را درباره آن، دلایلی روشن دادیم و در آن از روی حسد و کینه اختلاف نکردند، مگر آنگاه که دانش یافتند».
1. بقره(2)، 213.
2. آل عمران(3)، 19.
3. شوری(42)، 14.
4. جاثیه(45)، 17.
باید از این خطرها آگاه باشیم وخود را برای پاسخگویی، به هر قیمت ممکن آماده کنیم. حد پایانی این کار شهادت، و آن نیز افتخار ماست. امیرالمؤمنین(علیه السلام) درخطبهای که نوف بکالی نقل کرده، میفرماید:
ما ضَرَّ اِخوانَنَا الّذین سُفِکَت دِماءهم ـ و هم بصفّین ـ ألاّ یکونوا الیوم احیاء یسیغوُنَ الغُصص وَ یشرَبُونَ الرَّنق! قَد ـ والله ـ لَقواللهَ فَوَفّاهُم أُجورَهُم و أحَلَّهُم دارَ الأمنِ بَعدَ خَوفِهم. أَینَ اخوانِی الّذین رَکَبوا الطّریق و تضوا عَلَی الحَقَّ؟ أینَ عَمّار و أینَ ابنُ التّهیان و أینَ ذوالشهادتین؟ و اَینَ نظرائهم من اخوانهم الّذین تعاقدوا علی المنیه و اُبرد برؤوسهم الی الفجره؛(1) «آری! آن دسته از برادرنی که در جنگ صفین خونشان ریخت هیچ زیانی نکردهاند، که امروز وجود ندارند تا خوراکشان غم و غصه و نوشیدنی آنان خونابه دل باشد. به خدا سوگند آنها خدا را ملاقات کردند و پاداش آنها را داد و پس از دوران خوف آنان را در سرای امن خویش جایگزین فرمود. کجایند برادرانی که به راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ کجاست عمّار؟ کجاست پسر تیهان؟(2) و کجاست ذوالشهادتین؟(3) و کجایند همانند آنان از برادرانشان که پیمان جانبازی بستند و سرهایشان را برای ستمگران فرستادند؟» سپس امام دست به محاسن مبارک خویش گرفته، مدتی گریست و به بیانات خود ادامه داد.
شهید آیت الله مطهری نهتنها زیان نکرد، بلکه با شهادت به آرزوی دیرینه خود رسید. زیان برای ماست که این شخصیت ارزشمند را از دست دادیم، و تا مدتها جانشینی برای او نخواهیم یافت. باید گوشههایی از کارهایی که ایشان یا امثالش انجام
1. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲، بند هفتم (تذکر الشهداء من الاصحاب).
2. مالک بن تهیان انصاری از بزرگان اصحاب امام بود که در غزوه بدر حضوری فعال داشت و در جنگ صفین به شهادت رسید.
3. خذیمه بن ثابت انصاری که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به او لقب ذوالشهادتین داد، شهادتش به جای شهادت دو نفر به حساب آمد.
دادند، دنبال کرده، خطرش را به جان بخریم و در راه ترویج دین نه از دشمنان بترسیم، نه از ظاهرسازان. کسانی که به ظواهر و مسائل سطحی بسنده میکردند نمیتوانستند حرکت عمیق و ریشهای مطهری را تحمل کنند و بدین جهت، او را با سرزنشهای خود میآزردند. مطهری نیز تاب ظاهرگرایی آنان را نداشت و بدین سبب تنها بود. اما او از راهش دست برنداشت و هنگامی که وظیفهاش را بازشناخت، پیش رفت، تا در تاریکیهایی که این خودیهای نادان به وجود آورده بودند، چراغهایی را روشن کند. او تنها به دادن شعار بسنده نکرد و به میدان عمل گام نهاد. مطهری از اینکه محافل و مراسمی گسترش مییابد که در آنها دوستی بدون شناخت نسبت به دین و معصومین ترویج میشود، ناراحت بود. وی نوحهخوانان غوغاگری را که در این مجالس فریاد میزدند و گهگاه تحریفات، بدعتها، خرافات و مسائل متضاد با سیره و سخن ائمه(علیهم السلام) مطرح میکردند، نمونه کسانی میدانست که در سوره حجرات از آنها یاد شده است. همانان که با فریاد و نعره رسول خدا را مخاطب قرار داده، جملاتی عوامانه بر زبان جاری میساختند. خداوند این افراد را از چنین روشی نهی کرده، زیرا بیادبی مقدمهای برای از بین بردن اعمال است. قرآن اعتراض میکند که چرا اینان با عباراتی سخیف، لحنی نامناسب و نامأنوس به گفتوگو با رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) میپردازند.
نباید فراموش کرد، همین ظاهرگرایی و پرهیز از ژرفابخشی به فرهنگ مذهبی و معنوی است که برخی جوامع را به انحراف کشانده است. ظاهرگرایی بنیاسرائیل موجب شد آنان گوساله سامری را همسنگ معجزات نبی خدا تلقی کنند و همانگونه که با اژدها شدن عصایی به موسی ایمان آوردند، با در آمدن صدایی از حلقوم گوساله، به طریقه سامری دل بستند. جنبه مهم خیانت اهل کوفه به حضرت علی(علیه السلام) و بهانهجویی در یاری آن حضرت و فرزندانش امام حسن و امام حسین(علیه السلام)، همین سطحینگریها، توجه به احساسات و ترویج مسائلی به دور از معرفت بود. در تبیین شخصیتها باید
کوشید انگیزهها، اهداف، جهتگیریهای دینی و سیاسی اصل قرار گیرد، نه شکل کارها. شهید مطهری، به این امور توجه داشت و میکوشید جامعه را از انجماد فکری و کلامی بپیراید و در این راه، وظیفهاش را انجام داد و از هیچ چیز نهراسید. اگرچه احترام کردن و شعار دادن نیکوست و ثواب دارد، ولی این کجا و آن کجا.(1)
1. اقتباس از سخنرانی در مدرسه مروی تهران، (1386/02/12)؛ سخنرانی در جمع اساتید مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، (1386/02/13)؛ سخنرانی بهمناسبت فرارسیدن بیستمین سالگرد شهادت آیتالله مطهری، کرمان (1378/02/16)؛ سخنرانی در دانشکده تربیت معلم قم، (1372/02/11).
گرچه مردم مسلمان با مفهوم جهاد و شهادت آشنا هستند و ارزش آنها را میدانند، درباره مراتب آن کمتر بحث شده است. باید دانست جایگاه شهیدان با هم تفاوت دارد. برای شناخت دیدگاه اسلامی درباره رتبههای شهدا میتوان به حدیثی از امام یازدهم اشاره کرد. شخصی نزد امام حسن عسکری(علیه السلام) آمد و گفت: ای آقای ما، اگر یکی از برادران شیعه ما در دست کفار اسیر شده، جانش در خطر باشد؛ از سویی دیگر شخصی از شیعیان گرفتار یک فرد بداندیش و گمراه شده که البته نمیخواهد او را بکشد، ولی شبهههایی القا میکند که ایمانش ضعیف شود، نجات دادن کدام یک ارزش بیشتری دارد؟ گرچه شاید برای رهایی شخص اول خود به خطر افتاده، کشته شوم، رهایی شخص دوم تنها نیازمند فرصت و نیرویی است که نگذارم عقیدهاش دگرگون و ایمانش زایل شود، با آنکه خودش سالم و حتی به دور از زیان مالی و جانی است. امام در پاسخ فرمودند: آیا میدانی این دو قلمرو چقدر با هم تفاوت دارند؟ آن مرد گفت: آمدهام از شما بپرسم در میان این دو راه تکلیفم چیست. امام(علیه السلام) فرمودند: در کنار دریایی ایستادهای، گنجشکی در دریا افتاده و در حال غرق شدن است؛ در کنارش هم مؤمنی شریف و ارزشمند در آب غوطه میخورد و هر لحظه امکان دارد در آب غرق شود. باید کدام را نجات دهی؟ ثواب کدام بیشتر و نجات کدام مقدم است؟ اگر آن پرنده را برهانی، آن دیگری که انسانی شریف است خفه میشود. مرد پاسخ داد: بسیار روشن
است. البته باید آن شخص را نجات دهم؛ زیرا آن پرنده در برابر چنین انسانی ارزشی اندک دارد. امام فرمودند: به همان اندازه که نجات آن مؤمن بر نجات آن پرنده کوچک برتری دارد، حفظ ایمان یک انسان از امواج شبههها بر نجات مسلمانی که تنها از نظر بدنی و جانی در دست کفار اسیر است و هر لحظه امکان دارد کشته شود، برتری دارد. حضرت نفرمودند: چون امام هستم و چنین میگویم، باید تعبداً و بدون چون و چرا بپذیری، بلکه با استدلال، ذکر مثال و مقایسه کاری کردند که آن شخص با فکر و خرد خود اهمیت موضوع را درک کند.
امام فرمودند: شخصی که در دست کفار یا مشرکان اسیر است و تو نتوانستی نجاتش دهی و سرانجام به شهادت رسید، یا با شکنجه و آزار از پای درآمد، طبعاً به بهشت میرود. پس چه چیزی را از دست داده است؟ چند روزی زندگی در این دنیا و لحظاتی نفس کشیدن را. او نهتنها چندان زیانی نکرده، مقامی ارجمند را هم بهدست آورده است. اما شخصی که در باتلاق شبههها گرفتار شده است و هر لحظه بیم آن میرود که ایمانش از دست برود، اگر یک قرن هم در این دنیا زندگی کند، سرانجام چون از نظر اعتقادات دچار مشکل شده، بدبخت میشود و شاید به جهنم برود. این فرد اگرچه چند روز از زندگی دنیوی را به دست بیاورد ولی خوشبختی جاویدان او در سرای دیگر دچار خطر میشود. از دست دادن چند روز از این ایام فناپذیر بهتر است یا باختن آن زندگی طیبه جاوید؟ به همان اندازه که سعادت ابدی ارزشش بیش از زندگی چند روزه این دنیای ناپایدار است، رهایی آن مؤمن از دست شیاطین و شبههافکنان، ثواب بیشتری دارد.
اگر از بزرگی نام و مقام گوینده این سخنان بگذریم و وجوب احترام و فرمانبرداری در برابر امام یازدهم را هم فراموش کنیم، خود ماجرا بسیار واضح، دارای استدلالی قوی و مقایسهای جالب توجه است و با تأمل در آن، میتوان اهمیت شبههزدایی از دلهای مؤمنان را دریافت.
تفاوت شهید مطهری با دیگر شهدای گرانقدر این است که او در راه نجات دلهای انسانهای مؤمن از شر زندیقان و مُلحدان به شهادت رسید. او در خون خویش غلطید تا مردم مسلمان در مرداب انحراف غوطه نخورند. او رفت تا اسلام بماند و تا زمانی که انسانها از آثار فکری شهید مطهری بهره میگیرند و خط، نوشته یا سخنی از او باقی است، همواره برایش ثواب شهادت مینویسند. او با خدا پیمان بست که جان، فکر و عمرش را در راه حق تقدیم کند و به پیمانش وفا کرد. برخی به او گفتند: دست از این کارها بردار؛ به بهای جانت تمام میشود. اما او در پاسخ گفت: آیا مرا از چیزی که آرزویش را دارم بیم میدهید؟!(1)
تا آنها خودشان حق را از باطل تشخیص دهند، گروهی میکوشند به مردم بقبولانند شما قدرت تمییز ندارید و هیچ نمیفهمید. کلام وحی مهمترین مسائل را پیش روی تعقل و خرد مردم قرار میدهد و میگوید در اینها تأمل کنید؛ مگر عاقل نیستید؟
فَذَلِکمُ اللّهُ رَبُّکمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّی تُصْرَفُون؛(2) «این الله پروردگار حقیقی شماست. بعد از حقیقت جز گمراهی چیست؟ پس به کجا میروید؟»
أَفَمَن یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یهِدِّی إِلاَّ أَن یهْدَی فَمَا لَکمْ کیفَ تَحْکمُون؛(3) «آیا آنکه به حق راه مینماید به متابعت سزاوارتر است، یا آنکه به حق راه مینماید و خود نیز نیازمند هدایت است. شما را چه میشود؟ چگونه حکم (قضاوت =ارزشیابی) میکنید؟»
1. سخنرانی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، (1370/02/11)؛ و سخنرانی در دانشگاه تهران، (1369/02/19).
2. یونس(10)، 32.
3. همان، 35.
أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کالْمُجْرِمِینَ مَا لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ ... أَمْ لَکمْ أَیمَانٌ عَلَینَا بَالِغَه إِلَی یوْمِ الْقِیامَه إِنَّ لَکمْ لَمَا تَحْکمُونَ سَلْهُم أَیهُم بِذَلِک زَعِیم؛(1) «آیا با تسلیم شدگان چون مجرمان رفتار میکنیم؟ شما را چه میشود؟ چهسان داوری میکنید یا با ما پیمانی که به روز قیامت کشد بستهاید، به هر کدام حکم کنید حق با شما باشد؟ از ایشان بپرس کدامشان ضامن چنین پیمانی است».
مگر پس از راه حق جز گمراهی وجود دارد؟ راه حق یکی و جز آن هر چه هست گمراهی است. این بیان قرآن است، اما برخی میگویند: نه! راهها چندان تفاوتی ندارند؛ یکی میخواهد از این سمت برود و دیگری از آن سوی، نباید حساس بود.(2) اما این منطق درست نیست. وقتی چراغهای هدایت و نورافکنها راه را روشن کردند، میتوان آن را به وضوح تشخیص داد. اکنون اگر کسی بگوید نشناختم، از او پذیرفته نیست.
آیا در راه شناخت حق میتوانیم آزادانه تلاش کنیم، تا حق را بشناسیم؟ بیتردید کسی برای درک این حقیقت جلوی شما را نمیگیرد، اما آن تلاشی ارزش دارد که در راه درست قرار گیرد. اگر کسی در یک مسیر بیابانی، وسط صحرا حرکت کند و در حالی که به کویر و نمکزار خیره شده است، بکوشد تا به مشهد برسد، تلاشش ثمری ندارد، زیرا هر چه تندتر برود، از مقصد دورتر میشود. گرچه انگیزهاش درست بوده، امّا شرطش را رعایت نکرده است. انسان آزاد است برای شناخت حق تحقیق کند و کسی نباید جلوی او را بگیرد، اما راه شناخت حق آثار و نشانههایی دارد. خداوند
1. قلم(68)، ۳۵ـ۴۰.
2. در منابع غرب کثرتباوری به پلورالیسم (Pluralism) موسوم است. این نظریه لزوم کثرت عناصر و عوامل در جامعه و مشروعیت آنها را باور دارد و عقیدهاش بر این است که تنوع آرا و عقاید در جهت مصالح عموم مفید است. راه درست یکی نمیباشد؛ مسیر صحیح بسیار زیاد است و از هر طریقی میتوان به حقیقت رسید. پلورالیسم میگوید باید عقاید و آرای دیگران را، اگرچه به نظرتان باطل باشد بپذیرید. خاستگاه اصلی نظریه کثرتباوری امریکاست و لیبرالهای این کشور بیش از همه بر آن تأکید میکنند.
آدمی را چنان رها نکرده است که به هیچ روی نتواند حق را از باطل بازشناسد؛ اگر چشم بصیرت و دیده خرد را بگشاید به زودی و آسانی گمراه نمیشود.
راهزنان مسیر حق، نخست خرد و عقل افراد را میدزدند و میگویند شناخت عقلانی نداریم. این موج فکری نو که در کشور برخاسته، بدین سبب است که برخی میخواهند قدرت تعقل را از انسان بگیرند. دیگر هر چه داد بزنیم، میگویند: دور بشوی، نزدیک بشوی، حق اصلاً قابل شناخت نیست؛ معرفت یقینی امکان ندارد؛ ما این راه را رفتهایم و به جایی نرسیدهایم. اما قرآن در این باره نظر درخور توجهی دارد:
قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ ینفَعُنَا وَلاَ یضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَی أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ کالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الأَرْضِ حَیرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الْهُدَی وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِین؛(1) «بگو: آیا سوای الله کسی را بخوانیم که نه برایمان سود دارد و نه زیان میرساند؟ و آیا پس از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است همانند آن کس که شیطان گمراهش ساخته و حیران بر روی زمین رهایش کرده، از دین بازگردیم؟ او را یارانی است که به هدایت ندایش میدهند، که نزد ما بازگرد. بگو هدایتی که از سوی خدا باشد، واقعی است و به ما فرمان رسیده که در برابر پروردگار جهان تسلیم باشیم».
مکاتب فلسفی گوناگون، فرقهها و احزاب مختلف، هرکدام انسان را به سوی خود میکشند، تا آنجا که گیج و گمراه شده، نمیداند چه بگوید و کدام را انتخاب کند. قرآن میگوید راه صحیح و روشن داریم: خدا در وجودت عقل قرار داد و در بیرون پیامبران را فرستاده تا تو را هدایت کنند. با وجود این دو حجت باطنی و ظاهری، چرا به وسوسههای شیاطین گوش میدهی؟
دستکم نخست باید بررسی شود راهی که خدا و پیامبران مشخص کردهاند کدام
1. انعام(6)، 71.
است؛ سپس مکتبها، فرقهها و حزبها بررسی شود. مخالفان میگویند شناخت برای انسان میسر نیست؛ حتی اگر هزار سال هم در پی آن باشد، چیزی بهدست نمیآورد و حق را از باطل بازنمیشناسد. استاد مطهری در این مسیر تکاپو میکرد تا هوشیاری و بیداری در مردم و بهویژه در نسل جوان پدید آورد، که مراقب راههای باطل باشند؛ به ترکستان نروند؛ سرگردان نشوند؛ قوه درونی و خرد خویش را به کار انداخته، به دنبال چراغ هدایت باشند و فریب ظاهرسازیهای فرقههای باطل را نخورند. چشمه معرفت آنان را سیراب مینماید، در حالی که آب شور و تلخ گودالهای نمکی، بر تشنگی میافزاید و چه بسا باعث وخامت حال آدمی شود.
مطهری همچون یک دیدهبان، مردم را راهنمایی میکرد تا در میان امواج تبلیغات خطرناک، جان به سلامت ببرند و به هدف مطلوب انسانی خود برسند. تأکید او بر این بود که پیمودن راه حق سخت است، اما همتهای بلند، هدفهای عالی و انگیزههای قوی این دشواریها را تحملپذیر و آسان میکند.
راستی چرا انسان نیروهای درونی را تنها در جهت ساختن یک زندگی مرفه و بی دغدغه به کار گیرد؟ این وضع چقدر دوام دارد؟ اگر عواملی این آسایش را تهدید نکنند یا از بین نبرند، باز پایداری آن بسیار نیست و سرانجام پس از چند صباحی به پایان میرسد. اما اگر هدف والاتر شود؛ یعنی تنها به فکر فراهم کردن وسایل آسایش نباشد، بلکه به این بیندیشد که چه کنم تا خداوند از من راضی باشد و انسانیتم کامل شود؛ چه خدمات ارزندهای میتوانم برای جامعه انجام دهم، تا دِین خود را به پاسداران دیانت، فداکاران و شهیدان ادا کرده باشم، آنگاه راحتتر زندگی میکند؛ نگرانیاش کاهش مییابد؛ فشارهای روحیاش کم میشود؛ با مردم راحتتر ارتباط برقرار میکند و بدبینیها، نفرتها و کینههایش کم میشود. شهید مطهری در پی این بود که نگرش مردم را به چنین سمت و سویی بکشد.
او به جوانان آموخت در برابر جریانهای فکری مرتبه خطر را باور، و در مقابل این تهدیدهای کشنده احساس مسئولیت کنند. وی به آنان گوشزد میکرد هنگامی که این آفتها را به درستی شناختید، آستین بالا زنید و معرفت و ایمان خود را افزایش دهید. سپس این موفقیتها را به دیگران نیز سرایت دهید؛ منتظر نباشید دیگران برایتان کاری کنند، بلکه خودتان به میدان بیایید تا کار پیش رود.
شخصیت استاد مطهری به گونهای بود که دردها را شناسایی میکرد و در پی درمان آنها بود. البته مرتبه تقوا و ایمان او با این تقوایی که در برخی از افراد وجود دارد، بسیار تفاوت داشت. برخی تا جایی پیش میروند که به منافعشان آسیبی نمیرسد؛ جان خود را از همه چیز عزیزتر میدانند؛ تا جایی انجام وظیفه میکنند که نان و آبشان فراهم باشد و تا زمانی احساس مسئولیت میکنند که خطری تهدیدشان نکند. اما شهید مطهری با آن بصیرت، زیربنای فکری قوی و تقوای شدید و آگاهانهاش به پیشواز خطرها میرفت و چون احساس مسئولیت میکرد، میگفت اسلام از جان من عزیزتر است. بیاییم بکوشیم همچون مطهری ارزش اسلام را درک کنیم و درجات تقوای خود را بالا ببریم، تا بتوانیم در این راهی که آن عزیزان سرافرازانه رفتند، گامهایی درست، سودمند و اثربخش برداریم.(1)
گرچه همه مؤمنان نیروهای نهفته درونی بسیاری دارند، ظرفیت خود را نمیشناسند و نمیدانند با تلاش خود چقدر میتوانند دیگران را از گمراهی نجات دهند. نمونهای نادر که موفق شد در راه هدایت نسل جوان و سایر قشرها گامهایی سودمند و ارزنده بردارد، استاد مطهری بود. فضایل این مرد بسیار بود، اما شاید بزرگترین امتیازش آن
1. سخنرانی در دانشگاه صنعتی شریف، (1371/02/11).
باشد که در هر حال و هر بُرههای از عمرش، کوشید تا بفهمد وظیفهاش چیست و بزرگترین خدمت در راه راهنمایی دیگران و رهاییشان از گمراهی کدام است. او از هیچ فرصتی برای گام برداشتن در این راه کوتاهی نکرد؛ همواره میخواست رو به جلو برود؛ چه آن زمانی که در حوزه بود و چه آن وقتی که احساس کرد به دلیل شرایطی، باید به جز روش سنتی حوزه، از روشی دیگر بهره برد. او میدانست که سربازان شیطان، سنگرهای دانشگاه را اشغال کردهاند و در این محیط علمی و آموزشی، کسی نیست که بتواند پاسخگوی شبهات و اشکالات وارد شده بر دین باشد، و اگر هم باشد، راه استفادهاش را نمیداند. او فهمیده بود که عدهای چنین توانی دارند، اما حصاری دور خود کشیده، مشغول کارها و پژوهشهای خویش هستند؛ توجهی به محیط پیرامون، نسل جوان و قشرهای جامعه که در معرض الحاد و نابودی هستند ندارند و اگر هم دارند، نمیدانند باید چگونه و از کجا آغاز کنند.
بنابراین او کوشید در حوزه علمیه معلوماتی کسب کند، تا بتواند تکلیفی را که بر او واجب شده، و وظیفهای را که خداوند برایش معین کرده است، انجام دهد. در کنار فراگیری علم، با مطالعاتی جنبی، خود را آماده کرد تا بتواند در محیط دانشگاه، برای این نسل تشنه و در معرض نابودی و گمراهی، خدمات فرهنگی مناسب ارائه کند. استاد مطهری عهدهدار چنین برنامهای شد تا نابترین، عمیقترین و ژرفترین مباحث کلامی و حکمت اسلامی را به زبانی ساده، رسا و قابل فهم و درک برای نسل جوان و نیز با برخوردی صمیمی، عاطفی و با ملاحت بیان کند. وی عاشق کارش بود و به شدت با التقاط و انحرافات عقیدتی مبارزه میکرد. گرچه گاهی در گوشه و کنارْ برخی شاگردانش حرکاتی میکردند و او را یاری میدادند، ولی مطهری، خودش محور مبارزات در دانشگاه، ـ یعنی مرکز نشر افکار گوناگون ـ بود.(1)
1. سخنرانی در مراسم تجلیل از استادان و محققان مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، (14/ 1382/02).
شما نیز میتوانید با درس خواندن، در مسیری گام بردارید که بسیار باارزش باشد. در روایتی آمده است که شخصی از امام معصوم میپرسد: من از ثواب مرزبانی و مرزداری بسیار شنیدهام؛ آیا بروم نگهبان مرزهای سرزمین مسلمین شوم و از قلمرو آنان دفاع کنم، یا به دنبال آموختن بروم؟ حضرت پاسخ میدهند: این دو قابل مقایسه نیست. ثواب تحصیل معارف و نقشی که این تلاش برای هدایت انسانها دارد با پاداش مرزبانی و جهاد در راه خدا برابر نخواهد بود. آن شخص شگفتزده میشود و امام که این شگفتی را میبینند، میفرمایند: اگر تو مرزبان شوی، نفعش برای جامعه اسلامی، جلوگیری از یورش دشمن به سرزمین مسلمین است و این یعنی حفظ بخشی از سرزمینی که امکان دارد به دست دشمن بیفتد؛ نگهداری قسمتی از داراییهای مسلمین که در صورت کوتاهی از مرزبانی در اختیار دشمن قرار میگیرد و در نهایت شاید نجات جان چند نفر که در مخاطره قرار میگیرد. چه بسا این جانهای نجات یافته، پس از مدتی بدون توشه به سرای دیگر بروند و سعادت جاویدان را در آغوش نگیرند. حال اگر یک نفر جامعهای را از گمراهی نجات دهد؛ کشتی غرق شدگان شود؛ به امدادشان شتافته و گروهی را هدایت کند، تلاش او موجب میشود که آنان تا ابد از عذاب الاهی رهایی یابند و به رحمت بیپایان الاهی برسند.
این مثال اهمیت و ارزش راهنمایی مردم در مسائل دینی و اعتقادی را به خوبی نشان میدهد. اهمیت این مسئله وقتی روشنتر میشود که جامعه اسلامی در معرض خطر گمراهی باشد؛ ضلالتی سیلآسا که چون توفانی شدید مردم را تهدید میکند. اگر مسلمانان هدایت شده در معرض کفر و الحاد قرار بگیرند، خسارتش بسیار بیشتر از آن است که کافری در گمراهی خود باقی بماند. مؤمنانْ دوستان خوب ما و سرمایههای معنوی ارزشمندی هستند که امکان دارد به دشمن تبدیل شوند. اگر کسانی بتوانند در سطحی گسترده، از این فساد جلوگیری و فریبخوردگان را راهنمایی کنند، کارشان با هیچ عبادت دیگری قابل مقایسه نیست.
تقریباً نیم قرن پیش، امواجی منفی که آهنگ ماتریالیسم(1) و کفر داشتند به ایران هجوم آوردند و گروهی از جوانان را در کام مادهگرایی و افکار مُلحدانه فرو بردند. مؤمنان و عالمان متعهد بسیار خون دل خوردند. عالمی مجتهد زحمت میکشید و جوانی را با اسلام، دیانت، نماز و مسجد پرورش میداد؛ وقتی این جوان وارد دانشگاه میشد، نمازشبخوان بود؛ اما پس از یک سال در آن فضای غبار آلود و ناامید کننده، میشد منکر خدا! کسی که دامن همت به کمر زد و در برابر این امواج خروشان ایستاد، علامه مطهری بود و او علامه طباطبایی را کمک کرد تا فلسفههای مادی را نقد و از موازین اعتقادی، با حکمتهای عالی و برهانهای قوی دفاع کند. اگر شهید مطهری در این عرصهها گام نمینهاد، شاید میلیونها مسلمان گمراه میشدند. او بود که این التهابهای انحرافی را سرکوب و این موج مخرب را برطرف کرد.(2)
تبلیغات دروغین، داستانی است که هم تاریخ به گونه انکارناپذیر نقل کرده، هم در
1. ماتریالیسم دیالکتیک (Dialectical Materialism) یا مادهباوری نظریهای بود که توسط انگلس در کتابهای آنتی دورینگ و دیالکتیک طبیعت فرمولبندی شد و مارکس هم بهطور پراکنده از آن بحثهایی به میان آورد. براساس این نظریه بنیان هستی بر ماده استوار است و تمامی صورتهای هستی ریشه مادی دارند که براساس قوانین دیالکتیک دگرگون میشوند.
انگلس این برداشت را از فلسفه آلمانی که در اندیشه هگل به کمال خود رسیده بود برگرفت. کل فرایند حرکت تکامل غیرمکانیکی و کیفی است که از سطوح پایین به بالا حرکت میکند، اما قوانین طبیعی حاکم بر کل این فرایند، مستقل از اراده و کنترل انسان هستند. انگلس با الهام از اندیشههای هگل اعتقاد داشت تمام جهان طبیعی، تاریخی و فکری تحت عمل سه قانون قرار دارد: قانون تحول کمیت به کیفیت و برعکس (قانون جهشی)، قانون تداخل اضداد و قانون نفی نفی. گئورگی پلخانف دوست و همفکر انگلس و لنین اعتقاد داشت که ماتریالیسم تاریخی را میتوان از این قوانین بهدست آورد. لنین این سه قانون را پذیرفت و استالین تغییراتی در آن پدید آورد و دیکتاتوری پرولتاریا را مطرح کرد و اصل نفی نفی را کنار گذاشت (اقتباس از فرهنگهای علوم سیاسی).
2. سخنرانی در یادواره شهدای کرمان، (1380/02/10).
متون دینی آمده است؛ و نیز بالاتر از همه اینها، قرآن به روشنی بر آن تصریح میکند. قرآن بارها میفرماید هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه او را مسخره کردند؛(1) هیچ پیامبری مبعوث نکردیم، مگر اینکه گفتند شاعر است یا دیوانه.(2) پس یکی از رفتارهای کفار با انبیا این بود که کاری کنند تا دیگران به سخن و دعوت آنان بیاعتنا باشند. اگر این تبلیغات دروغین مؤثر میشد، به هدف خود میرسیدند. آنگاه نه کسی به فرستادگان الاهی ایمان میآورد و نه کسی تصدیقشان میکرد. دشمنان نیز هنگامی که حامیانی مییافتند، مسئله را جدیتر گرفته، به آزار روانی و فیزیکی انبیا، مانند تبعید کردن و کشتن آنان میپرداختند.(3) اینها نمونههایی بسیار دارد.
یکی از راههایی که برای مبارزه با دعوت انبیا به کار میرفت، تحریف تعالیم و آموزههای آنان بود. یعنی وقتی در روشهای پیشگفته موفق نمیشدند، برای اینکه مردم را از مسیر حق منحرف کنند و به مقاصد شوم خود برسند، میگفتند ما میپذیریم که این شخص پیامبر، و کلامش صحیح است، اما آنچه او گفته، این نیست که شما میگویید. ما گفتههای او را بهتر میدانیم:
فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ یکتُبُونَ الْکتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیلٌ لَّهُم مِّمَّا کتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یکسِبُون؛(4) «پس وای بر آنهایی که کتاب را
1. وَلَقَدِ اسْتُهْزِیءَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِؤُون؛ «پیامبرانی را هم که پیش از تو بودند مسخره میکردند، پس استهزاکنندگان را عذابی که به ریشخندش میگرفتند فرو گرفت» (انعام، 10)؛و نیز ر.ك: رعد، 32 و انبیا،41.
2. قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْكُمْ لَمَجْنُونٌ؛ «گفت این پیامبری که به سوی شما فرستاده شده است، دیوانه میباشد» (شعرا، 27) و نیز ر.ك: صافات، 36؛ دخان، 14؛ ذاریات، 39 و 52 و طور، 29.
3. یَكْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ یَعْتَدُون؛ «به آیات خدا کافر شدند، پیامبران را به ناحق کشتند و نافرمانی کردند و تجاوز ورزیدند» (بقره، 61).
4. بقره (۲)، 79.
به دست خویش مینویسند تا سودی اندک برند و میگویند که از جانب خدا نازل شده. پس وای بر آنها بدانچه نوشتند، وای بر آنها از سودی که میبردند».
عدهای بودند که نمیگفتند حضرت موسی(علیه السلام) یا سایر انبیا دروغ میگویند، یا پیامبر نبودهاند، بلکه میگفتند پیامبر بودهاند، اما توراتی که حضرت موسی(علیه السلام) آورده، نزد ماست(1) و آنکه شما میگویید، تورات نیست. این یکی از کارهایی بود که در زمینه تحریف لفظی انجام میدادند. اما اینکه اوضاع آن روزگار چگونه بود که میتوانستند با تورات چنین کنند، خود داستانی دارد. در آن دوران امکانات چاپ یا مانند آن نبود. هنگامی که کتاب آسمانی نازل میشد، تنها گروهی اندک میتوانستند بنویسند و نسخهبرداری کنند. همیشه از افتخارات رجال کنیسه(2) این بود که نسخههای تورات را پیش خود نگاه میداشتند و آنها را به کسی نشان نمیدادند. به همین سبب، گاهی فرصتی پیش میآمد که خودشان هم چیزی بنویسند و بگویند اینها نسخههایی است که نزد ما بوده است. شایعتر از تحریفات لفظی، تحریف معنوی بود؛ یعنی میگفتند منظور حضرت موسی(علیه السلام) یا عیسی(علیه السلام) از فلان سخن، این است که ما میگوییم؛ نه آنچه شما میفهمید. این عیناً همان تفسیر متون یا قرائت جدید از یک متن دینی است، که در ادیان پیشین فراوان به چشم میخورد. پیگیری پیشینه تاریخی این موضوع نشان میدهد، اگرچه تفسیر متون به منزله شاخهای از فلسفه مطرح نبوده، ولی تفسیرهای نادرست متون دینی پیشینهای بسیار دیرین دارند.
در اسلام برخی از این کارها انجامشدنی نبود. تحریف لفظی قرآن امکان ندارد؛
1. پس از مرگ حضرت موسی(علیه السلام) نسخه تورات نزد گروهی از یهود بوده که بنا به توصیه آن حضرت، هر هفت سال آن را برای مردم میخواندهاند. بنابراین تحریف و دستبرد در آن برای حافظانش خیلی آسان بوده است و دیگران از آن اطلاعی نداشتند.
2. کنیسه (Kanisa) یا کنشت به معبد یهود و نصارا گویند. امروزه معبد یهود را کنیس، معبد مسیحیان را کلیسا، معبد مسلمانان را مسجد و جامع و معبد بتپرستان را هیکل میگویند (اقرب الموارد).
زیرا خداوند، خود ضمانت کرده است که الفاظ قرآن تا روز قیامت دستنخورده باقی ماند.(1) بنابراین کسی نمیتواند ادعا کند قرآن راستین نزد من است. اما کتابهای آسمانی پیشین چنین نبودهاند. برای نمونه از کتاب اصلی حضرت عیسی، یعنی انجیل، چیزی باقی نمانده است. چهار کتاب هست که چهار نفر دیگر نوشتند و به نام کتاب مقدس در اختیار مسیحیان گذاشتند.(2) از کتابهای پیامبرانی چون نوح و ابراهیم(3) و زبور داوود(4) هم چندان اطّلاعی در دست نیست.
گرچه قرآن از تحریف لفظی مصون است، ولی تحریفات معنوی امکان دارد. اگر نهج البلاغه امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مرور کنید، خواهید دید در آن زمان که هنوز چند سال از رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نگذشته بود، امام علی(علیه السلام) از دست کسانی که قرآن را غلط تفسیر میکنند، مینالد:
وَانّه سیاتی علیکم من بعدی زمان لیس فیه شی اخفی من الحقّ ولا اظهر من الباطل
1. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ «ما قرآن را خود نازل کردهایم و خود نگهبانش هستیم» (حجر، 9).
2. حضرت عیسی بن مریم(علیه السلام) چهار سال قبل از مبدأ تاریخ میلادی به دنیا آمده و در حدود سی سالگی دعوت خود را شروع نموده است، مدت دعوت عیسی(علیه السلام) سه سال طول کشیده است، کتاب آسمانی عیسی که مردم را به آن دعوت کرده، انجیل است، این کتاب مقدّس بر اثر حوادث گوناگون تاریخی از بین رفته است، به طوریکه اثری از آن نمانده است، بعد از این که انجیل اصلی از بین رفت حوّاریون عیسی آن را بازنویسی کردند چنانکه امروزه نزد مسیحیان چهار انجیل متّی، (مصحف اول دارای 28 باب و 1070 آیه)، انجیل مرقس (16 باب و 1678 آیه) انجیل لوقا (24 باب و 1282 آیه) انجیل یوحنا (21 باب و 876 آیه)، این کتابها از نظر تعداد باب و آیات اختلافات زیادی دارند و مشخص است از انجیل اصلی بسیار فاصله دارند.
3. طبق برخی روایات بر حضرت ابراهیم(علیه السلام) کتاب آسمانی صحف نازل گردید که شامل ده صحیفه بود.
4. کتاب حضرت داوود(علیه السلام) زبور بوده که به آن مزامیر هم میگویند. این اثر حاوی سرودها و دعاهایی است که حضرت داوود نبی از مشهورترین مؤلفان آن بوده و به همین دلیل تمام آن به نام وی معروف است، ولی جمعآوری این سرودها در حدود هزارسال، از زمان حضرت موسی تا ایام عزرا، انجام یافته است. مزامیر یا زبور به پنج بخش تقسیم میشود که برخی مزمارهای آن به افراد دیگری که گمنام هم بودهاند، منسوب میباشد (گلی زواره).
والا اکثر من الکذب علی الله ورسوله ولَیسَ عند اهل ذلک الزمان سلعه أَبور من الکتاب اذا تُلِی حق تلاوته ولا انفق منه اذا حُرِّفَ عَن مواضعه ولا فی البلاد شیء انکر من المعروف ولا اعرف من المنکر فقد نبذ الکتاب حملته وتناساه حفظته فالکتاب یومئذ واهله طریدان منفیان وصاحبان مُصطَحِبان فی طریق واحد لا یؤویهما مؤو، فالکتاب واهله فی ذلک الزمان فی الناس ولیسا فیهم ومَعَهُم ولَیسا مَعَهُم لانّ الضلاله لا توافق الهُدی وان اجتمعا:(1) «همانا پس از من روزگاری بر شما فراخواهد رسید که چیزی پنهانتر از حق و آشکارتر از باطل و فراوانتر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد. و نزد مردم آن زمان کالایی کسادتر از قرآن نیست، اگر آن را درست بخوانند و تفسیر کنند و متاعی پر رونقتر از قرآن یافت نمیشود، آنگاه که آن را تحریف کنند و معانی دلخواه خود را رواج دهند. در شهرها چیزی ناشناختهتر از معروف و شناختهتر از منکر نمیباشد. حاملان قرآن آن را واگذاشته و حافظان قرآن آن را فراموش میکنند. پس در آن روز قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور میگردند و هر دو غریبانه، در یک راهِ ناشناخته سرگردانند و میان مردم پناهگاهی ندارند. پس قرآن و پیروانش در میان مردماند، اما گویا حضور ندارند. با مردماند، ولی از آنها بریدهاند، زیرا گمراهی و هدایت هرگز هماهنگ نشوند، گرچه کنار یکدیگر قرار گیرند».
این پیشگوییها را اکنون میتوان درک کرد. کسانی که از تحریف لفظی قرآن ناامیدند و چارهای جز بازی با معانی قرآن ندارند، نظریهای را مطرح، و آن را دستاویز خود ساختهاند؛ نظریهای که میگوید از یک کلام حق میتوان فهمهای متفاوتی بهدست آورد و معلوم نیست فهم شیعه از قرائت سنیها بهتر باشد و چه بسا قرائت پیروان ادیان دیگر از قرائت ما مسلمانان جالبتر باشد. البته این مسئله چیز تازهای نیست، اما کسی
1. نهج البلاغه، خطبه 147.
که امروز دامی نو گسترانیده، جان هیک(1) است. او کتابهایی در این زمینه نوشته، که مطالبش مورد انتقاد بزرگان قرار گرفته است.
البته عواملی نیز وجود دارد که کمک میکند گروهی فریب این تحریفات را بخورند؛ از جمله آنکه التزام به موازین دینی در دنیای کنونی برای برخی دشوار است. امروز نظریاتی جدید با جاذبههایی دروغین مطرح است، که گرچه دین آنها را نمیپسندد، افراد ظاهربین را قانع میکند. بنابراین، شرایط برای گمراهی آنان و سقوطشان در این مرداب فراهم میشود.
هیچ جنایتی بدتر از پنهانسازی حقایق دین، جلوگیری از گسترش آنها یا تحریفشان وجود ندارد. در اقوام گذشته این تحریفات میشد و در امت اسلامی نیز این کارها امکان دارد. علمای اسلام وظیفه دارند نخست جلوی این تحریفات را بگیرند، سپس مردم را به سوی راه حق ارشاد کنند و آنان را از غلطیدن در این گردابها بر حذر دارند. ادله عقلی، شرعی و روایی فراوان وجود دارد که این حرکت ضروری است و اگر واجبِ عینی قطعی نباشد، برای علما واجب کفایی است. آنان باید حقیقت دین را آشکارا به مردم بگویند و اگر سکوت کرده، در برابر تحریفات خاموش باشند و اجازه دهند حقایق دین با تحریفات لفظی و معنوی وارونه، و باعث گمراهی مردم شود، بیتردید به فاجعهای رضایت دادهاند که از جنایت بنیامیه در کربلا، بدتر و اسفبارتر
1. جان هیک (Jan hayek) از فلاسفه معاصر است که موضوع «کثرتگرایی دینی» را مطرح کرد و تقریباً در همه آثارش این موضوع مطرح شده است. البته این نظریه مبتنی بر الهیات لیبرالیستی بوده و مستقیماً از پروتستانتیسم لیبرال به وجود آمده است. وجوه کثرتگرایی جان هیک عبارتند از: تسامح؛ یعنی پیروان دیگر ادیان محترم شمرده شوند و نجات؛ یعنی غیرمسیحیان میتوانند به نجات افراد این آیین نائل گردند. هیک میگوید تمام ادیان برخلاف تفاوتهای ظاهر، در ابراز حقیقت واحدند. در واقع این تفکر میگوید حقیقت، رستگاری، نجات و کمال منحصر به دین خاصی نیست و همه ادیان از حقیقت بهرهای دارند و پیروان ادیان در عین داشتن اعتقادی خاص، میتوانند در کنار هم زندگی کنند. این همزیستی مسالمتآمیز را به تولرانس (tolerance) یا تسامح تعبیر کردهاند.
است. قاتلان سیدالشهدا گناهی سنگین مرتکب شدند؛ عزیزترین افراد و پاکترین خونها را بر زمین ریختند و آن همه ظلم و جنایت کردند، اما چقدر توانستند به دیانت مردم ضرر بزنند و آنها را گمراه کنند؟ خداوند اراده فرمود، با وقوع این حادثه در کربلا، نهتنها آسیبی به ارزشها نرسید، دین الاهی و سنت محمدی، زنده و ارزشهای معنوی شکوفا شدند.
شهید مطهری برای جلوگیری از تحریفات به پاخاست؛ قلم بهدست گرفت؛ سخنرانی کرد؛ کلاس تشکیل داد؛ به افشاگری پرداخت؛ مقاومت کرد و حقایق را بازگفت؛ زیرا میدید گروهی دارند با روشهای گوناگون اعتقادات، باورها و سنتهای اصیل را تحریف میکنند. او هنگامی که دید بحث جبر و اختیار، عدل الاهی و موضوع سرنوشت انسانها بهگونهای تحریفشده در میان جوامع اسلامی مطرح شده است و مردم برداشتهایی نادرست از این موضوعات دارند و حتی برخی میخواهند انحطاط مسلمانان را به سرنوشت جبری آنان مرتبط کنند، با سخنرانی و نوشتههایی ارزشمند، حقیقت بحثهای کلامی و فلسفی مسائل اسلامی را در این قلمرو بازگفت. همچنین زمانی که مشاهده کرد در نشریاتِ برخی گروههای بهظاهر اسلامی و آثار شماری از روشنفکران مسلمان، تحریفاتی درباره جهانبینی اسلامی وجود دارد، مجموعهای را در همین موضوع طی سالهای ۵۶ و۵۷ نگاشت.(1)
آن شهید وقتی میدید برخی مداحان، مرثیهسرایان، روضهخوانهای حرفهای کمسواد و نیز تعزیهخوانان برای ایجاد سوز و گداز کاذب و گریاندن مردم، از حوادث کربلا و حماسه عاشورا برداشتی نادرست دارند؛ هدف امام حسین(علیه السلام) را تحریف میکنند و تاریخ این قیام شکوهمند را از مسیر اصلی و هدف مقدس آن خارج
1. واپسین اثر قلمی استاد مطهری کتاب مقدمهای بر جهانبینی اسلامی است که در این طرح ایشان بخش امامت و رهبری را هم در نظر گرفته بود، اما متأسفانه فرصت تألیف آن را بهدست نیاورد.
میکنند، در یک مجموعه سخنرانی و یادداشت ارزشمند ـ که همه آنها چاپ شده و در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است ـ مردم و شیفتگان ساحت خامس آل عبا را از این تحریفات آگاه کرد و حقایق و وقایع اصیل این حرکت پربار و مقدس را برای آنان بازگفت.(1)
همچنین در زمان رژیم پهلوی، گروهی از نویسندگان داخلی و نیز برخی مستشرقان، با نوشتن کتابهای تاریخی کوشیدند تحریفی در مسیر تاریخ ایران پدید آورده، روابط ایران و اسلام را برخلاف آنچه بوده است، معرفی کنند و مردم را به دوران باستان و روزگار پیش از اسلام توجه دهند. برای نمونه تأکید کردند برخی مقاومتها، مانند شعوبیه، گسترش زبان فارسی، تصوف و حتی تشیع، ایستادگی روح ایرانی در برابر اسلام است و ادیبان و حکیمانی چون فردوسی و شیخ شهابالدین سهروردی مظهری از این مقاومتاند. شهید مطهری در برابر این تحریف به پاخاست. او نخست طی سخنرانیهایی با عنوان خدمات متقابل اسلام و ایران، حقایقی را در این زمینه بازگفت. سپس خطاهای این مورخان و اغراض برخی نویسندگان داخلی و خارجی را افشا کرد.(2) تکمیلشده این بیانات، با افزودههایی در قالب کتابی چاپ شد.(3)
1. کتاب حماسه حسینی حاوی مجموعه سخنرانیها و یادداشتهای شهید مطهری درباره حادثه کربلاست که در ضمن آن، بسیاری از افکار غلط، برداشتهای نادرست و تحریفات لفظی و محتوایی قیام کربلا را باز گفته است.
2. کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران پس از مقدمهای مفصل درباره ملیت و نژاد و دیدگاه اسلامی در این باره، در سه بخش تدوین یافته است. در نخستین بخش استاد مطهری چگونگی اسلام آوردن ایرانیان را باز گفته و تشیع ایرانیان را بررسی کرده است. در دومین بخش خدمت اسلام به مردم ایران تشریح گردیده و در سومین بخش خدمات علمی، فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی و نقش ایرانیان در شکوفایی تمدن اسلامی و گسترش اسلام در برخی مناطق آسیا و افریقا ارزیابی شده است. در مباحثی از این کتاب، شهید مطهری اشتباههای مورخان ایرانی و برخی غربیها را درباره رابطه ایران و اسلام و چگونگی گسترش تشیع در این سرزمین بهطور مستند نقد، و رد كرده است.
3. سخنرانی در دانشگاه تهران، (1380/02/10)؛ سخنرانی در مسجد اعظم قم بهمناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری، (1379/02/11).
چیزی که مطهری، سالهایی پربرکت از عمر باعزتش را برایش صرف کرد و جانش را نیز بر سر آن نهاد، مبارزه با انحرافات فکری بود، که امروز نمونههایی بسیار در جامعه ما دارد. بیشک اگر او اکنون زنده بود، اجازه نمیداد برخی از این کژرویهای فکری مطرح شود، زیرا پیش از طرح شبهه، پاسخش را مینوشت؛ بحث میکرد و اصلاً زمینه طرح چنین شبهههایی را از بین میبُرد. برای نمونه همین قرائتهای جدید که با آن مبانی فکری اسلام، انقلاب و حتی سخنان امام خمینی(رحمه الله) و شهید مطهری(رحمه الله) را تحریف میکنند، چیزی جز نسبت دروغ نیست و اگر مطهری زنده بود، بیشک هیچ یک از اینها را نمیپذیرفت.(1)
در روزگار مطهری، اگر شبههای مطرح میشد، اینگونه نبود که در لابهلای کتابهای فلسفی و کلامی بگردند و پاسخش را بیابند، بلکه ـ به قول علامه طباطبایی(رحمه الله) ـ شبههها نقل قهوهخانهها شده بود. تردیدهای گوناگونی که از در و دیوار میبارید، در باورها و انسجام مذهبی مردم گُسلها و گُسستهایی به وجود میآورد. نشریات، جراید و رسانهها بهویژه تئاتر و سینما نیز با دامن زدن به شبهات، به افزایش این امواج ویرانگر کمک میکردند.
برخی فکر میکردند با همان روش فقه و اصول که پیش از این در حوزهها برای رفع نیازهای روزمره استفاده میشده، میتوان شبهات را پاسخ داد؛ ولی طولی نکشید که روشن شد اینطور نیست، بلکه اینها مقولاتی ویژه است و روشی ویژه میطلبد. میپرسند آیا اصلاً خدایی وجود دارد؟ اگر خدایی هست، آیا حق دارد به بندهاش تکلیف کند؟ اگر خدا به کسی چیزی الهام کند، آیا راست است؟ این شبهات را امروز
1. پاسخ به سؤالات در جمع دانشجویان دانشگاه تبریز، (1378/02/12).
نیز در کتابها، نشریات و کلاسهای دانشگاه مطرح میکنند. یادم هست در روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، استادی که حتی مدعی دفاع از اسلام بود، سر کلاس دانشکده الاهیات گفته بود هیچ دلیلی برای اثبات وجود خدا نداریم و همه دلیلهایی که پیش از این ارائه شده، مخدوش است.
آیا میتوان در برخورد با چنین شبههای که اساس دین را مورد تردید قرار میدهد، از روایت و حدیث بهره برد؟ البته شاید در برخی از فرمایشهای ائمه(علیهم السلام) یک استدلال عقلی، کلامی یا برهانی باشد، که خوب است انسان آن را یاد بگیرد و برای طرف نقل کند. البته آن هم نه به منزله تعبد، بلکه در حکم درسی از مکتب امام، میتواند در مناظره با مخالفان و شبههها مفید باشد. خود ائمه(علیهم السلام) با دهریون(1) مبارزه میکردند. اما آیا میتوانیم پاسخ هر شبههای را از میان متون دینی، یا با ابزاری که در فقه به وسیله قواعد اصول استدلال میشود بیابیم؟ خیر؛ زیرا این کار نیازمند نوعی مطالعات، و روش ویژهای در بحث است، که با شیوههای ما در علوم نقلی و بهویژه فقه و اصول تفاوت دارد. لازم بود با نگاهی نو و نگرشی جدید، با استناد به منابع اصیل مندرج در قرآن و حدیث این کار انجام شود. شهید مطهری پایهگذار چنین سبکی بود، تا بتواند در برخورد با بحثها و شبهات، هم از عقاید اسلامی دفاع کند و هم با اصول محکم عقلی و برهانی، به پرسشهای تردید برانگیز پاسخ دهد. او با چنین روشی، راه ارزشمندی را پیش روی ما نهاد و ما باید آن را ادامه داده، در مسیر خود پیش رویم و این گونه آفتها و علفهای هرز را از میان برداریم.(2)
1. دهری به کسی میگویند که قائل به دهر به معنای زمان بوده و حوادث را مستند به دهر میداند. به عبارت دیگر، کسی که به خدای مدبر جهان اعتقادی ندارد، دهری نامیده میشود: «أمّا الدهریه فالحسّ هو الّذی اعتمدت علیه» (تهافت التهافت، ص 141؛ الکشّاف، ص 480).
2. سخنرانی در مدرسه مروی تهران، (1386/02/12).
برخی میخواهند ایمان و پایبندی به ارزشها را از مردم بگیرند و با گام نهادن در مسیر شیطان، همان کاری را بکنند که استادشان از روز اول سوگند خورد انجام میدهد.
قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیتَنِی لأُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبَادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین؛(1) «[شیطان] گفت: ای پروردگار من، چون مرا نومید کردی، در روی زمین بدیها را در نظرشان بیارایم و همگان را گمراه کنم، مگر آنها که بندگان بااخلاص تو باشند».
اغواکنندگان جنی و انسی هرگز تمام نمیشوند:
وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّک مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُون؛(2) «و همچنین برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین جن و انس قرار دادیم، برای فریب یکدیگر، سخنان آراسته القا میکنند. اگر پروردگارت میخواست، چنین نمیکردند؛ پس با افترایی که میزنند، رهایشان ساز».
همه شیطانها جنی نیستند. انسانهایی شیطانصفت، با باطنی ابلیسگونه وجود دارند که در میان ما زندگی میکنند. نباید قیافههای حق به جانب، سخنهای بهظاهر جذاب و نوشتههای جالب آنان فریبمان دهد. باید در عمق افکار و ژرفای اظهاراتشان اندیشید و از اهداف و انگیزههایشان برای طرح چنین موضوعاتی آگاه شد. برخی افراد به نام تقویت اسلام و در قالب یک موضوع دقیق فلسفی، در جمع گروهی که با این مفاهیم و الفاظ حتی آشنایی مقدماتی ندارند، شبهههایی را مطرح و بیهیچ پاسخی، جلسه را ترک میکنند.
گاهی انسان در یک محفل علمی، با متفکران همتای خود وارد بحث علمی شده، سؤالی
1. حجر(15)، 39ـ40.
2. انعام، (6)، 112.
میپرسد و پاسخش را نیز میخواهد. این اشکالی ندارد. ابنکمونه(1) از حکما بود. او شبههای را در توحید مطرح کرد که بسیاری از حکیمان بزرگ نتوانستند پاسخش را بدهند؛ اما طرح این شبهه در یک جلسه فلسفی و در جمع خواص حکمت بود. اگر کسی انگیزه علمی دارد، باید پرسش خود را از حکیمان و اهل فن بپرسد، نه اینکه با طرح و نشر شبهات ذهن جوانان را آشفته سازد. کدام دشمن اسلام و انقلاب و با چه نیرویی میتواند اینگونه با اعتقادات و مقدسات بجنگد و باورهای اصیل و پاک را ضعیف کند؟ اینان از بعثیها خطرناکترند. بعثیها به سرزمین ایران یورش آوردند؛ گروهی جوان جان بر کف در برابرشان به دفاعی مقدس برخاستند و پس از رزمی بیامان و به خذلان افکندن دشمن به شهادت رسیدند. گرچه متجاوزان جان اینها را گرفتند، موفق نشدند ایمانشان را به سرقت برند. اما این مارهای خوش خط و خال در لابهلای قشرهای جامعه با ظاهری آراسته میخزند، تا نیش زهرآگین خود را در روح و ایمان جوانان فرو برند. ایشان به نام بحثهای کلامی، اعتقادی و فلسفی میگویند چیزی را نمیتوانیم اثبات کنیم و حکمت و کلام پایهای ندارد. اگر به ایشان بگویی شما خود در آن کتابتان به این مسائل استناد کردهاید، پاسخ میدهند: آن کتاب را نُه سال پیش نوشتهایم و دیگر از آن وضع بیرون
آمدهایم؛ پوست انداختهایم و آنها را باور نداریم. چاره این شبههافکنیها، مراجعه به اهل فن و تشکیل مناظرههای تلویزیونی است. سالهاست پنبه این افکار شووینیستی(2) و این
1. ابنکمونه، عزالدوله سعد بن منصور بن سعد بن حسن بن هبةالله بن کمونه فلسطینی بغدادی، دانشمند و فیلسوف اواخر قرن هفتم هجری صاحب تألیفاتی چون شرح تلویحات سهروردی، تنقیح الابحاث فی البحث عن الملل الثلاث، شرح اشارات ابنسینا و شرح الصائف سهروردی میباشد. وی صاحب شبهه مشهور در توحید است که ملاصدرا در شرح هدایه و لاهیجی در گوهر مراد آن را نقل و ردّ کردهاند. وفات وی به قولی در سال 683 هجری و به نقلی دیگر در سال 690 هجری اتفاق افتاده است (گلی زواره).
2. واژه شووینیسم (chauvinism) از نیکولاشون (Nicoloscha) سرباز فدایی ناپلئون بناپارت گرفته شده است. علت این نامگذاری اطاعت بیچون و چرای شوون از ناپلئون بود. در زبان انگلیسی این لفظ کتابهای برای هرگونه زیادهروی خودپرستانه به کار میرود.
سفسطهها(1) زده شده است. مطهری به دنبال این بود که اجازه ندهد چنین قارچهای سمی در جامعه برویند و تکثیر سرطانی بیابند. بیشک اگر مطهری در بین ما بود ـ گرچه اکنون روحش حضور دارد ـ میگفت من عمر و جانم را در این راه فدا کردم تا تحریفی به وجود نیاید و در عقاید مردم فسادی شکل نگیرد. او نسل جوان را از این تلاطم فکری و اعتقادی میرهانید و فریاد میزد اگر به راه من ایمان دارید، همان را طی کنید. البته باید از این خطرها استقبال کرد.(2)
باید میراث معنوی انبیا و اولیا را، نهتنها به مردم مسلمان و امت مؤمن، که به همه انسانها برسانیم. هدایت مردم به گروهی خاص منحصر نمیشود، بلکه امانتی است در دست علما، که باید در حد توان و با رعایت شرایط به جوامع بشری برسانند. برخی از کسانی که خدمت وجود مقدس ولیعصر(ارواحنا له الفدا)رسیدهاند، با اعتراض آن حضرت روبرو شدهاند که چرا معارف ما را به همه مردم روی زمین نمیرسانید؛ چرا زبان اقوام را یاد نمیگیرید تا این علوم را به زبان هر ملت برایشان بیان کنید. صرف نظر از اینکه شاید این نقل برای ما حجیت نداشته باشد، دلایل عقلی و نقلی فراوانی هست که علما نباید تنها به عمل کردن به دستورات الاهی و موازین قرآن و سنت اکتفا کنند، بلکه پس از بهرهمندی از هدایت الاهی، موظفاند دیگران را راهنمایی کنند:
وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ لَتُبَینُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء
1. سفسطه (Safsata) قیاسی است که از وهمیات مرکب باشد و برخی گفتهاند در آن مشبهات نیز دیده میشود و غرض آن به غلط انداختن خصم و ساکت کردن اوست. به آن مغالطه هم میگویند و کسانی که سفسطهبازی میکردند به سوفسطایی معروفاند (گلی زواره).
2. سخنرانی در دانشگاه تهران، (1369/02/19).
ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مَا یشْتَرُون؛(1) «خدا از صاحبان کتاب پیمان گرفت که کتاب خدا را برای مردم آشکار سازند و پنهانش نکنند، ولی آنها پس پشتشان افکندند و در مقابلْ بهای اندکی گرفتند. چه بد معاملهای کردند».
خداوند تأکید میکند مبادا نکتهای پنهان بماند و مبادا اغراض، وسوسهها و شبهههایی مانع رساندن حقایق دین به مردم و کتمان این میثاق الاهی شود. البته با وجود پیمان محکمی که از علما گرفته شده تا حقایق را تبیین کنند، گاهی ایشان عمل نکردهاند. شاید یکی از دلیلهای این مسئله تنبلی، سُستی و کاهلی باشد، اما گاهی از این هم بدتر بوده است؛ یعنی برخی برای به دست آوردن یا از دست ندادن منافع مادی، تسهیلات و تکریم از سوی قدرتهای حاکم، به جای اینکه امانت الاهی را به اهلش، که همه انسانها هستند برسانند، در برابر بهرهای ناچیز از قدرت سکوت کردهاند. این پنهانسازی بسیار خسارتبار است و از نتایج مهم آن، این است که مردم گمراه میشوند. تعبیر قرآن برای چنین عالمانی بسیار کوبنده و سخت است:
إِنَّ الَّذِینَ یکتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَینَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکتَابِ أُولَـئِک یلعَنُهُمُ اللّهُ وَیلْعَنُهُمُ اللاعِنُون؛(2) «افرادی که دلایل روشن و هدایتکننده ما را پس از آنکه در کتاب برای مردم بیانشان کردیم کتمان میکنند، هم خداوند لعنت مینماید و هم دیگر لعنتکنندگان».
علمای بنیاسرائیل برای بهدست آوردن دل سلاطین، برخورداری از جاه و مقام و نیز دریافت ثروت، حقایق دین را کتمان یا تحریف میکردند. وقتی پذیرفتیم بالاترین نعمت برای انسانها وحی الاهی است، پس بزرگترین گناهان نیز محروم کردن مردم از این معنویت است.
1. آل عمران(3)، 187.
2. بقره(2)، 159.
این همه روایاتی که درباره ارزش علم، تعلیم، علما و منزلت دانشمندان نزد خداوند بیان شده برای چیست؟ برای اینکه آنان وسیلهای برای انتقال ارزشمندترین مواهب الاهی به مردم هستند. شهید مطهری در زمره عالمانی بود که در صف مقدم این میدان ایستاد؛ موازین دین را با ملاحتی ویژه و در حد درک همه قشرهای جامعه باز گفت؛ هنگامی که گروهی میخواستند در تبیین این مباحث و معارف تحریفی انجام دهند، به افشاگری پرداخت؛ کلامشان را نقد کرد و اشتباهاتشان را یادآور شد.(1)
آن شهید از کجاندیشیهایی که برخی درباره ایدئولوژی اسلام روا میداشتند و میخواستند با سوءاستفاده از جایگاههای سیاسی و مبارزاتی، چهره واقعی اسلام را دگرگون کرده، حقایق اسلامی را بهویژه برای نسل جوان وارونه جلوه دهند، سخت رنج میبرد. از سویی مقابله با این منحرفان را، آن هم در شرایطی که همه قشرهای جامعه باید علیه استبداد و استکبار بسیج شوند، روا نمیدانست و از سوی دیگر نمیتوانست در برابر این انحرافات فکری سکوت کند. او خود میفرمود: بیم آن دارم مشمول این آیه شریفه واقع شوم که اگر سکوت کنید لعن الاهی را شامل حال خود کردهاید. بنابراین او بین این دو حالت قرار گرفت؛ پس میکوشید در سخنرانیها و نوشتههای گوناگون، لغزشگاهها را روشن و مردم را متوجه برخی تحریفات کند، تا مبادا در آنها سقوط کنند. سرانجام مرحوم مطهری، قربانی همین هدف مقدس شد؛ یعنی بیان حقایق اسلام و مبارزه با انحرافات فکری و عقیدتی و بدعتهایی که در دین بهوجود آورده بودند.رهبر عظیمالشأن انقلاب در سخنانی که به مناسبت شهادت ایشان بیان کردند، ایشان را اسلامشناس راستین معرفی و تأکید فرمودند همه مردم برای شناختن اسلامِ صحیح، از آثار شهید مطهری استفاده کنند. به برکت این فرمایش،
1. سخنرانی در مسجد اعظم قم بهمناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری، (1379/02/11).
کتابهای آن مرحوم مکرر چاپ شده، در دسترس همه قرار گرفت و جوانانی که جویای حق هستند از این نوشتههای ارزشمند بهره میبرند و اسلام واقعی را میشناسند. به این ترتیب گرایشهای انحرافی هم تا حدی بسیار به انزوا کشیده شد.(1)
هر کس، هر ادعای باطلی داشته باشد، میتواند آن را با پیرایههایی از حقیقت تدوین کند و این مسئله، دارای پیشینهای بسیار است. از هزاران سال پیش، شیاطین این مسائل را القا میکردند؛ همان مطالبی را که امیرمؤمنان(علیه السلام) در نهج البلاغه فرمودهاند.
فَلَو أَنَّ الباطل خَلَصَ من مزاج الحقّ لَم یخف علی المرتادین ولَو انّ الحقَ خلص من لبس الباطل، انقطعت عنه السُنُ المعاندین ولکن یوخذ من هذا ضغث فَیمزجان فهنا لک یستولی الشّیطان علی اولیائه وینجو... .(2) «پس اگر باطل با حق مخلوط نمیشد بر طالبان، حق پوشیده نمیماند و اگر حق از باطل جدا و خالص میگشت، زبان دشمن قطع میگردید. اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را میگیرند و به هم میآمیزند. آنجاست که شیطان بر دوستان خود چیره میگردد. (و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند، نجات مییابند).»
فطرت انسان در پی باطل نیست، بلکه حق را دوست دارد و انسانها هنگامی که بفهمند چیزی حق نیست به دنبالش نمیروند. البته حق هیچگاه با باطل کنار نمیآید، بلکه شیاطین مردم را فریب میدهند. آنان ظاهری از حقیقت میسازند، ولی محتوا و باطنش باطل است. اگر باطل و حق با هم ترکیب نمیشدند، دشمنان دستمایهای برای مخالفت با حق نداشتند، پس با شرارت میکوشند دستاویزی بیابند، تا علیه مؤمنان و
1. مصاحبه رادیویی به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری.
2. نهج البلاغه، خطبه 50، فراز دوم.
حقجویان سخن گویند. البته وقتی لغزشها وجود داشته باشد، بهانه و دستاویز فراهم میشود. اگر میشد حق را به طور کامل از عناصر باطل تفکیک کرد، دیگر امکان مخالفت وجود نداشت. معاندان در صورتی میتوانند با حق درگیر شوند که پیرایههایی به آن بسته و خرافاتی به آن ضمیمه شود؛ آنگاه جرئت مییابند تبلیغات خود را آغاز و انتقاد یا زباندرازی کنند؛ زیرا شهامت مخالفت با خود حق را ندارند زیرا سرشت مردم ملکوتی و حقجوست.
اهل باطل حرکتی خلاف را در نظر میگیرند؛ پوششی از حق برایش فراهم میکنند و آنرا به صورتی زیبا جلوه میدهند و در واقع، یک ماده سمی، تلخ، مرارتآور و هلاککننده را با لایهای از شیرینی میآرایند و میگویند بفرمایید! وقتی مردم میچشند، میگویند خوشمزه است، اما نمیدانند وقتی این سطح شیرین مکیده شد، آن زهر کشنده، حیات انسانی را تهدید میکند. اهل باطل میگویند ما اصلاحطلب هستیم، ولی میخواهند آنچه را مصلحان انجام دادهاند، ویران کنند؛(1) ادعا دارند ما دموکرات هستیم، ولی مردم را عذاب میدهند و امنیت را از آنان میگیرند.
خوشبختانه بسیاری از علما و فضلا در این زمینهها قلم زدند و کتابهایی نوشتند. اهل فن بیکار نمینشینند؛ احساس مسئولیت کرده، حقایق را روشن میسازند و کفهای باطل را از این جویبار باصفا کنار میزنند. اما گروهی که فرصت این بررسیها را ندارند و توانایی تحقیق را هم در خود نمیبینند، باید در سخنان دشمنان دقت کنند، زیرا حرفهای آنها متناقض است و یک جور حرف نمیزنند. آنان نخست میگویند دین و اسلام را قبول داریم، سپس میگویند آخوندها بد فهمیدهاند و آنچه ما درک کردهایم درست است؛ پس از آن هم یکی دو اشتباه از کسی که معصوم و مصون از
1. وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُون؛ «چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید، میگویند: ما مصلحانیم» (بقره، 11).
خطا نیست پیدا میکنند. برای نمونه در حاشیه کتاب اسفار که چندین جلد است حاج ملاهادی سبزواری عبارتی دارد. در میان این همه مطلب علمی و فلسفی میکاوند تا یک جمله از این حکیم بیابند و بگویند پس حرف آخوندها باطل است و ما درست میگوییم. میپرسیم: بسیار خوب، این مطلب شما مطابق با اسلام است. بنابراین آیا باید اینگونه عمل کنیم؟ میگویند: نه، ما سند نمیدهیم. میپرسیم: پس چه میفرمایید؟ پاسخ میدهند: فهم انسان متغیر است و هر روز امکان دارد مطلب جدیدی بیابد!
اگر از ایشان بپرسیم: آیا قرآن را که اصلیترین منبع شناخت اسلام است قبول دارید؟ میگویند ما با قرآن مشکلی نداریم؛ اما وقتی براساس قرآن مطلبی را که انکارپذیر هم نیست با کمال وضوح اثبات میکنیم، چون با هوسهای آنان سازگاری ندارد میگویند معلوم نیست این مطلب واقعاً گفته خداوند باشد! اول میگفتند میان همه منابع دینی، این کتاب شریف را قبول داریم؛ اما اکنون وقتی در قرآن نکتهای پیدا میشود که برخلاف نظرشان است، در آن نیز تردید روا میدارند. آنان از اول نمیگویند کلام وحی درست نیست؛ بلکه در عصمت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تشکیک، میکنند که احتمال دارد او در فهم و دریافت سخنان خدا دچار خطا شده است. آنچه به ما رسیده، فهم و تفسیر پیامبر از وحی است نه خود وحی! در پایان به اینجا میرسند که دلیلی بر وجود خدا نداریم!
هرگز روشن نیست اینان از چه اسلامی دفاع میکنند و در پی احیای چه چیزی هستند. در اسلام اعتقاد به خدا و پیامبر از ضروریات دین است. آیا میتوان دیندار بود و اصول مسلم آن را مورد انکار یا تردید قرار داد؟
چنین افرادی معتقدند احکام اسلام نیز هیچ ارتباطی با قوانین اجتماعی ندارند و دین یک رابطه شخصی با خداست. آنان فرقی بین دین داشتن و کفر قائل نمیشوند، ولی تظاهر میکنند که اسلام را قبول دارند. اینها نمونهای از آمیختن حق و باطل است.
ایشان چیزی را با صراحت انکار نمیکنند، اما بهتدریج پیش میروند و میگویند خدا و پیامبر نقدپذیر هستند؛ احکام شرعی نیز مربوط به گذشته است و اسلام با اجتماع و سیاست کاری ندارد. از همین چندگونه سخن گفتن میتوان فهمید اینان دروغگو، شیاد و منافقاند. این پراکندهگویی، زیر و رو کردن و انکار احکام، ضروریات و معارف اسلام که نامش را حمایت از اسلام نهادهاند، چه معنایی دارد؟
حرف هرکسی را نباید دربست پذیرفت. وقت کافی بگذارید؛ مسائل را بررسی کنید؛ به مطالعه بپردازید؛ هر چیزی را از اهلش بپرسید؛ کتابهای مدعی را بخوانید؛ خودتان درصدد تحقیق برآیید و حق را از باطل تفکیک کنید.
شهید آیتالله مطهری در صف مقدم کسانی بود که این تفکرهای انحرافی و مخرب را معرفی و نقد کرد و حقایق را روشن ساخت و با تأکید بر این مطلب که باطلْ وجودی تبعی، طفیلی و موقت دارد، یادآور شد آنچه استمرار دارد حق است. جامعهای که به سوی این باطلها میگراید محکوم به فناست. از حق بریدن یعنی فانی شدن: کل شیء هالک الاّ وجهه؛(1) و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام.(2)
باطلاندیشانِ حقنما تظاهر به مذهب میکنند، در حالیکه در باطن ضد مذهباند. اینان میخواهند مؤمنان را فریب دهند. پس تلاشهای فکری خود را در خدمت هوای نفس و شیطنت قرار میدهند. امکان دارد باطل بهطور ظاهری و موقت پیروز شود، اما ناگهان حق از کمینگاه بیرون میآید و آن را نابود میکند.
شهید مطهری تأکید میکرد این نمودهای باطل و فراگیری ظلمت آن نباید شما را ناامید کند. البته باید به ایمان و تقوا مجهز، و مراقب باشید که اینها شما را فریب ندهند، زیرا باطل نیروی حق را به خدمت میگیرد و مانند انگلی که از خون بدن انسان تغذیه
1. عنکبوت(29)، 88.
2. الرحمن(55)، 27.
میکند، به سوءاستفاده از نیروی حق میپردازد. نیروهای باطل از وجدان، شرف، اعتماد و اطمینانی که مردم به یکدیگر دارند سوءاستفاده میکنند، زیرا این عوامل هستند که اساس جامعه را تشکیل میدهند. آنان میخواهند در پناه این الفاظ دروغین زندگی کنند. در پناه آزادی، آزادی را از بین میبرند. اینها تأکیدهای شهید مطهری است. به تعبیر ایشان که البته از نهج البلاغه الهام گرفته است، برخی انسانها تحت تأثیر هواهای نفسانی خود قرار میگیرند و به دنبال خواستههای خویش میروند. آنان برای اینکه در این مسیر نادرست موفق شوند از نیروی حق استفاده، و بدعتی را در لباس دین وارد میکنند،(1) زیرا میدانند اگر بگویند این را خود گفتهایم، کسی حرفشان را نمیپذیرد. بنابراین چیزی را به نام دین بیان و سپس افرادی را برای دفاع از همان بدعت با یکدیگر متحد و متفق میکنند. از آنجا که حق را با باطل میآمیزند، امر بر مردم مشتبه میشود. اما هنگامی که حق از پوشش باطل جدا و آزاد شد، زبان بدخواهان قطع میشود، زیرا خرابیها و آثار بد از آنِ باطل است و حقِ محض، عوارض فاسد ندارد.(2)
شهید مطهری یادآور میشود اگر منحرفان، بدعتگذاران و مدعیان دروغین دین و مذهب در کارهای خود موفق شدهاند، بدان جهت است که لباس حق بر تن کردهاند و مردم حقیقتجو را فریب دادهاند. آنان مانند کفی که روی آب است بر دوش حق سوار میشوند. البته باطل از دید سطحی و حسی و نه دید تحلیلی و تعقلی در حرکت و جولان است و غلبه ظاهری و گستردهای مانند سیل دارد. مطهری با استناد به قرآن
1. حضرت علی(علیه السلام) میفرمایند: إنّما بدءُ وقوع الفتن أهواء تتبع و أحکام تبتدع، یخالف فیها کتاب الله و یتولّی علیها رجال رجالاً عَلی غیر دین الله؛ «همانا آغاز پدید آمدن فتنهها هواپرستی و بدعتگذاری در احکام آسمانی است؛ نوآوریهایی که با قرآن مخالف است و گروهی (با دو انحراف یاد شده) بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که برخلاف دین خداست» (نهج البلاغه، خطبه 50).
2. کتاب حق و باطل شهید مطهری، مجموعه چند درس و سخنرانی است که ایشان در واپسین سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایراد، و سپس در این مجموعه مفصل مطرح كرده است.
میگوید دیدتان را گسترده سازید و در شناخت افراد به ظاهر حکم نکنید؛ مراقب باشید؛ آگاهیهای خود را افزایش دهید؛ کفها را معیار قضاوت قرار ندهید و بدانید باطل میخواهد به نام حق و در سایه آن زندگی کنید. تنها بصیرتی ژرف میتواند این دو را از هم تمیز دهد.(1)
1. سخنرانی در دانشگاه تهران، (1380/02/10)؛ و نیز اقتباس از برخی مصاحبهها و نوشتههای دیگر استاد مصباح.
با توجه به سیر تاریخی اندیشههای مذهبی و فلسفی میتوان فهمید در هر عصر، یک سلسله افکار فلسفی یا مذهبی ویژه مطرح میشده و رواج مییافته است. ظهور یک مکتب فلسفی، یا یک عقیده دینی، یا یک تفکر فرقهای یا تاریخی، موجب میشد که پیروان دین و مذهب حق درصدد برآیند تا با این جریان فکری به گونه علمی و منطقی برخورد کنند. گاه بسته به موقعیت جغرافیایی یک منطقه، این مسائل گستردهتر و عمومیتر بود. برای نمونه جایی که مسلمانان با بوداییها در تماس بودند و آمیزش داشتند، چنانکه این شرایط در هندوستان و کشورهای جنوب شرقی و شرق آسیا وجود دارد، زمینههای برخورد فکری مناسب با این عقاید، مانند اسلام در مقابل مذهب بودایی(1) یا برهمایی(2) وجود داشت. همچنین در جایی دیگر که مسلمانان با مسیحیان در یک کشور یا از راه یک کشور مجاور ارتباط داشتند، تضارب فکری در محافل علمی و مدارس بیشتر بود.
1. بودایی آیینی است که پیروان آن از تعالیم سیدارته گوتمه (Siddharta Gautma) یا ساکیامونی یا ساکیاسینها (قرن ششم و پنجم قبل از میلاد) متابعت میکنند و آن مبتنی بر این است که حیاتْ رنج است و رنج از هوس زاید، و ترک نفس تنها وسیله رهایی از هوا و هوس است.
گرایشهای اصلی در اخلاق بودایی منفی، سرکوبگرانه و خشن است. آیین بودا جزء ادیان آسمانی نمیباشد و باورهای آن با توحید، یکتاپرستی و اعتقادات مبتنی بر وحی سازگاری ندارد و در عین حال پیروانی قابل توجه، به ویژه در آسیای جنوبی، شرقی و جنوب شرقی دارد (ر.ك: رابرت. ا. هیوم، ادیان زنده جهان).
2. به پیروان برهما برهمایی گویند. پیروان این فرقه به سه رب النّوع اعتقاد دارند: برهما (خدای بزرگ)، ویشنو (محافظ) و شیوا (خرابکننده). این آیین در آسیای جنوبی پیروان زیادی دارد و شهر مقدّس آنها بنارس است.
در کشورهای اسلامی که اختلافات عقیدتی و مذهبی مانند شیعه و سنی یا مذاهب کلامی اشعری(1) و معتزلی(2) وجود داشته، محور بحثها را همین اختلافهای اعتقادی تشکیل میداد و موضوع کتابهایی که در آن زمان و آن مناطق نوشته میشد، تحقیق در این زمینهها بوده است؛ چنانکه بیشتر مسائل کلامی در بین شیعه و سنی، محاکمه بین اشعری و معتزلی است. تفکرات مادی پیشینهای بسیار دارد و اعتقاد به روزگار و طبیعت از مدتها پیش مطرح بوده است.
از ویژگیهای تفکر معاصر، آشکار شدن اندیشههای مارکسیستی(3) است که گونهای
1. در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری، ابوالحسن اشعری (متوفی در حدود سال 330 هجری) که سالها نزد قاضی عبدالجبار معتزلی مکتب اعتزال را فراگرفته و در آن صاحبنظر شده بود، از این مرام روی گردانید و به مذهب اهل السنه گرایید و چون دارای نبوغ و ابتکار بود و از سویی به مکتب اعتزال مجهّز گردیده بود، همه اصول اهل السنه را بر پایه استدلال خاصی بنا نهاد و آن را به صورت یک مکتب درآورد. بدین گونه اشاعره بهوجود آمدند که کلام و تکلم را جایز میشمارند (ر.ك: مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 2).
2. نهضت معتزله در اواخر قرن اول هجری، یا اوایل قرن دوم هجری شکل گرفت. معتزله پنج مسئله را از اصول اعتزال میشمارند:
الف) توحید؛ یعنی عدم تکثر ذات و صفات.
ب) عدل؛ یعنی خداوند عادل است و ظلم نمیکند.
ج) وعد و وعید؛ یعنی خداوند به بندگانش وعده پاداش اطاعت و وعید کیفر معصیت داده است و این دو تخلفبردار نخواهد بود.
د) منزلت بین المنزلتین؛ یعنی فاسق (مرتکب گناهان کبیره) نه مؤمن است و نه کافر، فسق حالتی است بین کفر و ایمان.
ه ) امر به معروف و نهی از منکر؛ معتزله عقیده دارند راه شناخت معروف و منکر منحصر به شرع نیست و عقل در تشخیص این اصل مؤثر است و مشروط به وجود امام نمیباشد و تنها برخی مراتب آن توسط امام اجرا میشود (ر.ك: همان).
3. مارکسیسم (Marxism) نظریهای است در باب چگونگی تحول زندگی اجتماعی ـ تاریخی انسان و قانونهای حاکم بر آن که کارل مارکس (1818ـ 1883م) فیلسوف و جامعهشناس آلمانی و فردریش انگلس (1825ـ1895 م) آن را بنیان گذاشتند. اندیشههای مارکس در متن جنبش کارگری و سوسیالیستی که در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی به صورت یکی از مهمترین نیروهای سیاسی در غرب درآمده بود، پدیدار شد.
مارکس مفاهیمی چون دیالکتیک، از خود بیگانگی، وحدت منطق و دیالکتیک و معرفت، آزادی به عنوان ضرورتی درک شده، نقش ابزارهای تولید در تکامل بشری، تقابل بین ثروت و فقر، تعریف قانون و قانونمندی در روند تکامل را از فلسفه هگل وام گرفته است. در حقیقت مارکس واضع ماتریالیسم دیالکتیک در برابر ایدهآلیسم دیالکتیک هگل است؛ با این تفاوت که مارکس به جای عنصر ایدهآلیسم هگل، عامل اقتصادی را پایه حوادث تاریخ بشر میداند.
از نظر مارکس تاریخ بشری یک فرایند طبیعی است که ریشه در نیازهای مادی بشر دارد و بین مناسبات اجتماعی با نیروهای تولید ارتباط محکمی برقرار است.
مارکس سه نوع نظام مالکیت را برای سه دوره مشخص میکند: کمون اولیه، مرحله طبقاتی (بردهداری، تمرکز قدرت، فئودالی و سرمایهداری) و کمون ثانویه که از بطن سرمایهداری پدید میآید. وی برای دوره انتقالی از سرمایهداری به سوسیالیسم یک مرحله میانی با عنوان دیکتاتوری پرولتاریا را در نظر گرفته که طی آن طبقه کارگر با برقرار کردن دیکتاتوری خود دیگر طبقات اجتماعی را حذف میکند و پس از برقراری نظام سوسیالیستی، تمام افراد جامعه به کارگران تبدیل میشوند.
در قرن بیستم میلادی مارکسیسم، یکی از جنبشهای فکری و ایدئولوژیک مطرح شد. وقوع انقلابهای کمونیستی در روسیه، چین، امریکای مرکزی و جنوبی از اثرات مهم این اندیشههای الحادی میباشد (حسن علیزاده، فرهنگ علوم سیاسی).
اندیشه ماتریالیستی بود. البته این گونه تفکرات پیش از ظهور مارکسیسم در غرب پدید
آمد و پیروان زیادی داشت، اما مارکس ماتریالیسم دیالکتیک را ابداع کرد. این گونه اندیشههای الحادی که در دوران ما مطرح شد، به دلیل جاذبههای سیاسی و اجتماعی و صبغة حمایت از محرومان، کشاورزان و کارگران در میان بسیاری از مردم جهان با سرعت رواج یافت. آنان افکار فلسفی خود را نیز در شعاع این جاذبههای دروغین رواج دادند. در ایران نیز یک موج مادیگری و مارکسیستی پدید آمد و بسیاری از جوانان را در کام خود فرو برد. این خطری بود که در آن عصر احساس شد و امثال علامه طباطبایی، استاد شهید علامه مطهری و شهید سیدمحمدباقر صدر، درصدد مقابله با این امواج خطرناک برآمدند و کارهای خوبی هم انجام دادند، ولی اثرات این امواج ویرانگر بر جای ماند و چنین تفکر نادرستی به طور کلی نابود نشد و هنوز ماهیت فکری آن در گوشه و کنار دنیا وجود دارد. این تفکر امروز نیز حامیانی در محافل علمی و فلسفی دارد. برای نمونه مکتب فرانکفورت در آلمان و مکاتب مشابه در چین، کره
شمالی، کوبا، شوروی سابق و حتی اروپا، پیرو مکتب مارکسیسم هستند. اما این تفکر یک موج غالب که همه چیز را فراگیرد، یا سیل بنیانکنی که فرهنگ و تفکرات اسلامی را از ریشه برکند، نیست. در عین حال نباید اشکال گوناگون تفکرات مادی را نادیده گرفت؛ زیرا همانطور که این اندیشهها پیشینه تاریخی ممتدی دارند، باز هم ادامه خواهند یافت. اکنون حتی همراه با تفکرات لیبرال، افکار مادی مطرح میشوند و بسیاری از فلسفههای غربی معاصر نیز با مادیگری و ماتریالیسم همراه است.
همانطور که پیش از این در سایه جاذبه مارکسیسم، افکار فلسفی مارکسیستها در بین تودههای مردم رواج مییافت، امروز نیز پس از فروپاشی این مکتب، در اثر غلبه سیاسی کشورهای به اصطلاح سرمایهداری، حرفهای فلسفی آنان گسترش مییابد و ما باید اهتمام بیشتری به دفع این خطر داشته باشیم و درصدد پاسخگویی به شبهات آنان برآییم. البته لیبرالیسم مکتبی در برابر سایر مکاتب فلسفی نیست، بلکه یک تفکر اجتماعی یا سیاسی است که در زمینه اقتصاد نیز فعالیت دارد. به هر روی لیبرالیسم خطری مهم است که با آن روبهروییم.
پیش از فروپاشی مارکسیسم و زوال کشورهای کمونیستی بهویژه شوروی، افرادی به طور کامل از این افکار متزلزل تأثیر پذیرفتند؛ کمونیست شدند و اسلام و عقاید دینی را نفی کردند، ولی بسیاری از افراد نیز که شاید تعدادشان کمتر نبود، عناصری از تفکر مارکسیسم را با بخشهایی از اعتقادات و تفسیرهای مذهبی ترکیب کردند، یا کوشیدند افکار مذهبی را با گرایشهای الحادی هماهنگ و این دو را در ارتباط با یکدیگر تفسیر و تعبیر کنند. آنان بدون نفی اسلام، افکار مارکسیستی را میپذیرفتند، تا آنجا که گروههایی در ایران و برخی کشورهای دیگر به نام مارکسیست اسلامی شناخته شدند، و این خطر شدیدتر از انکار علنی دین و پذیرش مارکسیسم بود. امروز نیز همین اصل وجود دارد، یعنی افکار وارداتی ملحدانه به گونهای مرموز و نامحسوس لباس اسلامی
میپوشند و پس از تأویل و تفسیر اصول اسلامی، با افکار الحادی هماهنگ میشوند، که این شیوه موذیانه و منافقانه در بین مسلمانان حساسیتی برنمیانگیزد.
کسانی که با صراحت میگفتند اسلام واقعیت ندارد و دروغ است بسیار کم بودند، ولی افرادی که مروج مخلوطی از عقاید وارداتی مارکسیستها و اعتقادات اسلامی بودند، اگرچه خودشان چندان
پرشمار نبودند، بر شمار چشمگیری از افراد تأثیر گذاشتند. امروز هم اینچنین است و بسیاری از مفاهیم فرهنگ غربی و ضد اسلامی در فرهنگ ما نفوذ کردهاند. حتی شماری از گویندگان و نویسندگان، چه بسا ناخودآگاه این افکار را پذیرفتهاند و برخی نیز تصور میکنند اینها هیچ تضادی با هم ندارند. این خطری بزرگ است. شگفتآور است اگر بدانیم بسیاری از مفاهیمی که گاه ما در گفتهها و نوشتههای خود به کار میبریم مفاهیم ارزشی اسلامی نیست، یا چیزهایی که ما ارزشمند میدانیم و در سطح جامعه و کشور اسلامی مطرح است، ارزشهای با اصالت اسلامی نیستند، مانند دموکراسی و آزادی؛ البته آنگونه که در فرهنگ غرب و به نام حقوق طبیعی و حقوق بشر ارائه میشود. بسیاری از ما نیز با حالت انفعالی، خودباختگی و گونهای حقارت میگوییم اینها همان چیزهایی است که اسلام میگوید. برخی نیز بر اثر ضعف بینش دینی یا ایمان اندک بهگونه جدی با آنها برخورد ندارند، حتی از مواضع اسلامی خود عقبنشینی میکنند.
در اثر همین عقبنشینی و نیز ممارست این شیاطین مُلحد در طول بیش از یک قرن، فرهنگ ما با فرهنگ غرب اختلاط یافته و واژهها و مفاهیم این مکاتب غیراسلامی وارد فرهنگ ما شده است و ما متوجه نیستیم. در حالیکه این واژهها نهتنها در متن فرهنگ ما وجود ندارد، بلکه با آن در تضاد است.
برای نمونه در اسلام هیچ ارزش مطلقی به نام آزادی با آن مفهومی که در غرب مطرح است وجود ندارد، بلکه ارزشی که ما در فرهنگ خود داریم بندگی خداست. البته به تعبیر شهید مطهری انبیا آمدند تا
مردم را از اسارت و بردگی یکدیگر نجات دهند و به آنان گونهای آزادی اجتماعی ببخشند، تا بهتر بتوانند در انسانیت، معرفت و معنویت رشد کنند. اما تفاوت مکتب انبیا و این مکتبهای غربی این است که فرستادگان الاهی آمدهاند به مردم آزادی معنوی بدهند که آزادی مقدسی است و تنها از راه نبوت، دین، وحی، ایمان و تقوا بهدست میآید. انسان باید روح خود را از این رذالتها، جهالتها، گناهها و سرپیچی از قوانین الاهی آزاد کند و از اسارت نفس، شهوات و هواهای نفسانی بیرون آید. کسی که آزادی معنوی دارد تنها خدا را میپرستد: وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِم؛(1) «(این رسول گرامی) بار گرانشان را از دوششان برمیدارد و بند و زنجیرشان را میگشاید».
انسانی که برده دنیا، جاهطلبی، ثروت و زیادهخواهی است نمیتواند ادعای آزادی داشته باشد. شهید مطهری در برابر این ملحدان و منافقان که دم از آزادی میزدند، نخست اصلیت آن آزادی را رد کرد و سپس گونهای آزادی معنوی را مطرح کرد که تابعی از گونه عالی آزادی است و جامعهای که در پی آن نوع آزادی نباشد به این آزادی نخواهد رسید.(2) امروز یکی از پرسشهایی که در غرب بیان میشود و برخی نویسندگان و گویندگان داخلی آن را به گونهای مغالطهآمیز مطرح میکنند، این است که «دین برای انسان است یا انسان برای دین؟» طبعاً پاسخ میدهند دین برای انسان است و از این نتیجه میگیرند که دین باید با انسان هماهنگ بوده، پیرو خواستههای او باشد و هنگامی ارزش دارد که بتواند خواستههای آدمی را تأمین کند. اما یک مسلمان واقعی میداند که این ادعا بیمعناست. خداوند دین را برای هدایت بشر فرستاده و هر
1. اعراف(7)، 157.
2. شهید مطهری دو سخنرانی، یکی در اول مهر 48 و دومی یک هفته در حسینه ارشاد، با عنوان «آزادی معنوی» ایراد نمود که در فصل اول کتابی به همین عنوان آمده و انتشارات صدرا به طبع آن اقدام نموده است.
دینداری باید تسلیم خدا باشد. کلمه اسلام یعنی تسلیم و این ویژگی با آن آزادی به معنای هرزگی و رهایی که غرب، مادیگراها و لیبرالها مطرح میکنند سازگاری ندارد. آن آزادی الحاد، کفر، شرک و فسق را رواج میدهد و این آزادی مروج تقوا، بندگی خدا و خوبیهاست.
پیرو این اختلاطهاست که برخی به خود جرئت میدهند به نام آزادی، در برابر دین بایستند، وگرنه چگونه امکان دارد کسی مسلمان باشد و همزمان یک آزادی مطلق را معتبر و ارزشمند بداند؟ این خطرها خزنده است. آزادی در اسلام با عنایت به اصول اعتقادی، باورها و ارزشهای الاهی تفسیر میشود. کسی که آزادی وارداتی را میپذیرد دیگر نمیتواند پیرو معصوم باشد؛ از قرآن و سنت متابعت کند و ولایت فقیه را بپذیرد. مطهری ریشه این انحرافات را مییافت؛ خطر آنها را گوشزد میکرد و نیز مرزهای آزادی فکری، آزادی معنوی و آزادی اجتماعی را از هم تفکیک میکرد.
ایشان تأکید داشت معنا ندارد به یک عقیده مارکسیستی، وارداتی، ملحدانه و منافقانه اجازه جولان دهیم و بگوییم انسان آزاد است. به تعبیر ایشان این آزادیها، آزادی معنوی را آسیبپذیر میسازد و از امنیت روانی و فکری جامعه میکاهد. محدودیتهایی که اسلام معین کرده، برای رعایت عدالت و توجه به حقوق انسانی است و در واقع اسلام مصالح عالی انسانی را در نظر گرفته است.
آن شهید فریاد میزد که اسلام جهاد و دفاع را برای نجات مظلومان لازمْ و قصاص و مجازات مجرمان را برای تأمین امنیت اخلاقی و فرهنگی جامعه واجب میداند. ولی از نظر غربیها اینها ضد آزادی و دخالت در امور دیگران است. آنجا که آزادی فرد موجب اختلال در آزادی و سلب امنیت
دیگران میشود باید جلویش را گرفت. در گذشته میخواستند اسلام را با مارکسیسم هماهنگ نشان دهند، و اکنون میخواهند بگویند اسلام و لیبرالیسم همسویند. باید در این عرصهها هوشیار باشیم و از شهید
مطهری پیروی کنیم که با فراست و اسلحه معرفت و اندیشه به مقابله با امواج الحاد رفت و آنها را سرکوب کرد. امروز نیز یک الحاد دیگر به ما چنگ و دندان نشان میدهد. الحادی که با برخی مسائل مذهبی آمیختهاند تا مردم را بفریبند. بزرگداشت مطهری و تکریم واقعی او بدین معناست که راهش را با گام نهادن در این میدان فکری ادامه دهیم. باید افکار و ارزشهای دینی را بازشناسیم؛ آنها را به مردم نشان دهیم و با صراحت و شجاعت بگوییم اصل اسلام معنویت، قرآن و سنت است. این حقوق بشر دستاویز و بازیچهای برای تأمین خواستههای قدرتهای بزرگ است. طبیعی است وقتی بگوییم رشد انسان با بندگی خدا امکانپذیر است و آدمی در مسیر بندگی به شکوفایی میرسد، خواستههای افرادی که غرق در تفکر مادی هستند تأمین نمیشود. به همین سبب دست به دامن تهمت میشوند و میگویند مرتجع، دیکتاتور، فاشیست و... ولی ما نباید بترسیم. خطرشناسان باید همچون علامه مطهری در این مواقع آژیرهای خطر را به صدا درآورند، تا انسانهای غافل آگاه و بیدار شوند. دیدهبانها باید از مطهری درس بگیرند. وقتی موج افکار الحادی و التقاطی به سوی جامعه سرازیر میشد و میخواست آسیبی وارد کند، وی سریع اقدام میکرد و به مردم هشدار میداد، زیرا با آگاهی، احساس مسئولیت و بصیرت خود پیشبینی میکرد که این سیلابها چه آثار وخیمی دارند.(1)
در عصر شهید مطهری دو خطرِ فرهنگی، اسلام و مسلمین را تهدید میکرد که یکی از سمت اردوگاه غرب بود و دیگری از طرف اردوگاه شرق. خطر مارکسیسم و کمونیسم در آن زمان بسیار جدی بود، زیرا یک جریان انحرافی کاملاً جدید بود که وارد جهان
1. جایگاه فلسفه اسلامی در بین مکاتب فلسفی کنونی جهان در گفتوگو با آیتالله مصباح یزدی، فروغ آسمان اندیشه، ویژهنامه رسالت بهمناسبت پانزدهمین سالگرد شهادت استاد مطهری.
اسلام میشد، همچنان که در سراسر جهان یک حرکت تازه بود. این جریان جاذبههایی ویژه داشت، زیرا مارکسیستها و کمونیستها از محرومان، رنجدیدگان و افراد عقبافتاده اقتصادی به ظاهر حمایت میکردند و در شعارها، تظاهرات و میتینگها سنگ طبقات پایین و پابرهنه را بر سر و سینه میزدند. از سوی دیگر در کشورهای اسلامی به دلیل فشارهای سیاسی ـ اقتصادی استکبار، حاکمیت رژیمهای ضدمردمی و دیکتاتور و نیز برنامهریزیهای نادرست، مشکلات اجتماعی و اقتصادی بسیاری پدید آمده بود و از این روی بسیاری از محرومان و مستضعفان به شعارهای مارکسیستی و کمونیستی دل بسته بودند و امیدوار بودند اینان از دشواریهایشان بکاهند. بدین روی این مرام منحرف و مسیر پر آفت با شدت و حدت بسیار رواج یافت و در میان قشرهای گوناگون مردم نفوذ قابل توجهی بهدست آورد. بیشتر مردم که محروم و کمدرآمد بودند، فریب شعارهای دروغین مارکسیسم را میخوردند و در کنارش محافل دانشگاهی و روشنفکری نیز سخت از این تفکرات و فلسفههای ماتریالیستی دیالکتیکی تأثیر پذیرفته بودند. بسیاری از اساتید مراکز علمی و دانشگاهی به طور رسمی به حمایت از این مکتب وارداتی منحرف میپرداختند و با صراحت در کلاسهای درس، افکار مارکسیستی را به منزله اندیشههای علمی، معتبر، اثربخش و گرهگشا تبلیغ میکردند!
کمابیش در دبیرستانها هم این روند همراه با گمراهی وجود داشت. اساتید دانشگاه آن زمان کتابهایی فراوان را در تأیید و ترویج مکتب مارکسیسم نگاشتند. هنوز هم برخی اساتید که در نظام اسلامی در دانشگاهها تدریس میکنند دارای چنین گرایشهایی هستند و بدشان نمیآید شرایطی فراهم آید تا خفاشصفت به پرواز درآیند و به ترویج چنین تفکری که مغایر با اسلام و دیانت است بپردازند. بهویژه شرایط در رشتههای علوم اجتماعی مساعدتر است.
به هر روی در آن زمان، این وضع خطری جدی تلقی میشد. انتشار افکار
مارکسیستی در محافل روشنفکری دانشگاهی مانند سرایت یک ویروس خطرناک بود و هر لحظه به تکثیر سرطانی خود میپرداخت. کسانی که بتوانند پاسخی دندانشکن به شبهات و امواج آنان بدهند و جلوی این پیشرفت سیلآسا و بنیانکن را بگیرند، کمتر در دانشگاه دیده میشدند.(1)
پس از سال 1332 به تدریج این افکار الحادی در کشور نفوذ یافت و روشنفکران و فارغالتحصیلهای دانشگاه با مکاتب فلسفی مادی آشنا شدند. دانشجویان از راه مباحثی که مواد درسی دانشگاه بود، یا آنچه در دانشگاههای خارج میآموختند، یا در اثر مطالعه کتابهایی که ترجمه یا به زبانهای دیگر روانه بازار میشد، با این مکاتب خو میگرفتند. اما در برابر این امواج فرساینده، رنجآور و آلوده در حوزه حکمت و فلسفه اسلامی کاری چشمگیر و درخور توجه که بتواند این موج را در هم بشکند دیده نمیشد. پس به تدریج دو گونه فلسفه بهوجود آمد: یکی شرقی و اسلامی و دیگری غربی. مکاتب اروپایی در برخی نقاط دنیا از جمله ایران طرفدارانی داشت و در دانشکدههای جهان مورد بررسی قرار میگرفت. کمکم این فکر در برخی اذهان شکل گرفت که شاید فلسفه اسلامی توان ایستادگی در برابر فلسفههای غربی و الحادی را ندارد. دانشجویان و تحصیلکردهها تصور میکردند دیگر دوران فلسفه اسلامی گذشته و اکنون نوبت این مکاتب وارداتی جدید غربی است، در صورتی که اتقان و استحکام مباحث فلسفه اسلامی به مراتب بیشتر از فلسفه غربی بود. آنچه باید انجام میشد یک بحث تطبیقی و مقارنهای بود که طی آن موضع فلسفه اسلامی در برابر مکاتب اروپایی تبیین و حقانیت فلسفه اسلامی و برتری آن بر این افکار غربی و الحادی ثابت شود. ولی در حوزهها چنین کاری نشده بود و کسی هم وارد شدن به این عرصه را در ذهن
1. گفتوگو با استاد مصباح یزدی به مناسبت دهمین سالگرد شهادت آیتالله مطهری، اردیبهشت 1368.
خویش نمیپرورانید. انجام این کار گونهای شجاعت، فداکاری و توانایی علمی فوقالعاده را میطلبید که افرادی با این ویژگیها از نوادر روزگار بودند.(1)
اینجا بود که علامه طباطبایی و آیتالله مطهری آستین بالا زدند تا جلوی این تهاجم را بگیرند.
پس از شهریور 1320 کتابهای زیادی در دفاع از ماتریالیسم و مارکسیسم منتشر شد و برخی کوشیدند دیدگاههای این تفکرات دیالکتیکی و انحرافی را برای خوانندگان تبیین کنند. شخصی به نام تقی ارانی(2) در این زمینهها جزوات و کتابهایی نوشت. او قلم
1. سخنرانی به مناسبت فرارسیدن سالگرد شهادت شهید مطهری و معرفی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم.
2. تقی فرزند ابوالفتح در سال 1281 شمسی در یک خانواده کارمند در تبریز به دنیا آمد؛ در تهران بزرگ شد و در دارالفنون و دانشکده پزشکی تحصیل کرد. وی در برلین نیز به تحصیلات ادامه داد و در سال 1924 میلادی دکترای شیمی گرفت. او مدرس دانشگاه برلین در منطق و بیان عربی بود و در ایران نیز مدتی درس میداد و مدتی ریاست تعلیمات وزارت صناعت را عهدهدار بود. رسالهای درباره ناصرخسرو، رباعیهای خیام، بدایع سعدی، اصول شیمی (چهار جلدی)، پسیکولوژی و چند کتاب دیگر از آثار اوست. وی مقالاتی نیز در مجلات آلمان و ایران در مباحث مادی و مارکسیستی انتشار داده است.
تقی ارانی وقتی در سال 1309 به تهران بازگشت ضمن تدریس در دانشکده فنی با گروهی روشنفکر چپگرا که غالباً در اروپا تحصیل کرده بودند، جلسات پنهانی تشکیل داد و سه سال بعد نشریه دنیا را تأسیس کرد که نخستین نشریهای بود که در ایران به بحث درباره اصول مکتب مارکس میپرداخت. ارانی در این مدت نیروهای فکری و سیاسی زیادی را به دور خود جمع کرد و به فعالیتهایش شدت بخشید.
اعتصاب دانشگاه تهران در سال 1316 شمسی سبب شد که دولت رضاخان ارانی و همکارانش را بازداشت کند و انتشار نشریه دنیا متوقف شد و در آبان سال بعد او و بسیاری از یارانش که بعداً به گروه پنجاه و سه نفر موسوم شدند به اتهام تخلف از قانون در تبلیغ مسلک اشتراکی و کمونیسم محاکمه شدند. ارانی که رهبر آنان بود، به ده سال زندان محکوم شد و شانزده ماه بعد در سی و هشت سالگی به ظاهر و برحسب اعلام عوامل دولت رضاخان براثر بیماری تیفوس، ولی بر اثر تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد. ارانی از نخستین مروجان تفکر مادی و مارکسیسم در ایران و رهبر حزب کمونیسم در قالب پنجاه و سه نفر میباشد (اقتباس از: فرهنگ رجال و مشاهیر تاریخ معاصر ایران، ج 1 و نیز علیرضا امینی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوره پهلوی).
خوبی داشت و در عالم مطبوعات و نشریات و رسانههای جمعی شهرتی بهدست آورده بود. در ایرانِ آن زمان بیشتر کسانی که با انتشارات، جراید و کتاب آشنایی داشتند، تقی ارانی را میشناختند. او نظریهپرداز مارکسیسم بود و در رشته خود مهارت داشت و کتابهایی هم در موضوعاتی ویژه مینگاشت؛ برای نمونه عرفان و اصول مادی کتابی بود که در آن کوشیده بود رابطه عرفان با اصول مادی را روشن کند. پس از او نیز سایر سران حزب توده و برخی از مارکسیستها در این زمینه فعال بودند و برای ترویج مادیگری و الحاد روزنامههای فراوان و مجلات گوناگون منتشر میکردند.
یکی از سیاستهای مارکسیستها این بود که در هر کشوری وارد میشدند، عدهای از اهل ذوق، صاحبان قلم، ادیبان و داستاننویسان را شکار و ادبیات آن سرزمین را قبضه میکردند. در ایران و برخی کشورهای عربی، امریکای لاتین و نقاط دیگر مارکسیستها بهترین نویسندگان بودند. آنان توجه ویژهای داشتند که اعضا، حامیان و ناشرانِ افکار مادی را خوشقلم بارآورند و ادیب تربیت کنند و سبکهای ادبی ویژهای را گسترش دهند. در ایران نیز همینگونه بود. بهترین رمانها و داستانها در آن زمان از آنِ مارکسیستها بود. زمانی که من به مدرسه میرفتم، گاه از دوستانم میخواستم کتابی برای تقویت درس انشا و ادبیات معرفی کنند و آنان نیز برخی آثار ادبی را برایم میآوردند. وقتی مطالعه میکردم، متوجه میشدم که اندیشههای مادی و مارکسیستی در آنها موج میزند، اما ادبیات و سبک نثرشان بسیار جذاب و شیوا بود و نویسنده از ظرافتهایی دلانگیز بهره برده بود.
به هر روی در آن دوران، افکار مارکسیستی از اندیشههای فلسفی و ماتریالیسم دیالکتیک تا افکار اعتقادی ـ اجتماعی سوسیالیستی بسیار رواج داشت. بهترین ادبیات آن عصر ویژه اینان بود. استادان دانشگاهی که بهترین کرسیها را بهویژه در علوم اجتماعی و انسانی و مباحث اقتصادی اشغال کرده بودند، این افکار را گسترش
میدادند. از سوی دیگر در حوزه علمیه و محافل مذهبی سدی عظیم که بتواند جلوی این سیلاب را بگیرد، یا قلهای که چنین توفانهایی را خنثا کند وجود نداشت. آنچه در مراکز فراگیری علوم اسلامی و حوزهها رواج داشت فقه و اصول بود و این علوم نیز در عرصههایی دیگر پاسخگو بود، نه در این قلمرو. مرحوم شهید مطهری از اندک افراد پیشگامی بود که چنین خطری را احساس کرد و کوشید در خدمت علامه طباطبایی آن بحثهای فلسفی را مطرح کند. آنان جلساتی را در روزهای پنجشنبه و جمعه تشکیل دادند. شبها بحث میکردند و روزها مینوشتند. استاد متن را تنظیم میکرد و شاگرد برجستهاش پاورقیها را تدارک میدید که نتیجه آن کتاب سترگ اصول فلسفه و روش رئالیسم است.
این حرکت در برخی کشورهای دیگر و از سوی متفکرانی برجسته چون شهید سیدمحمدباقر صدر،(1) شیوهای بسیار کاربردی و مؤثر بود و آن شهید نیز با تأثیرپذیری از علامه طباطبایی و شهید مطهری به نگارش کتابهایی پرداخت که بتواند این امواج کشنده را خنثا یا دستکم اثرش را کمرنگ کند.(2)
زمانی که جوانان کتابهای مارکسیستها را با آن جاذبههای ادبی میخواندند بیشک از قلم آنان اثر میپذیرفتند. این روند موج گستردهای داشت و اگر به این منوال
1. شهید سیدمحمدباقر صدر، در 25 ذیقعده 1353ه . ق در کاظمین به دنیا آمد؛ از پنج سالگی به مدرسه رفت و تا یازده سالگی مقطع ابتدایی را به پایان رسانید. در این ایام خلاقیت و هوش او شگفتی اطرافیان و همشاگردیها را برانگیخت. وی تحصیلات علوم دینی را با فراگیری کتاب معالم الاصول نزد برادرش آغاز کرد و دیگر کتابهای سطح را در مدتی کوتاه خواند. استادانش در فقه و اصول و دروس خارج آیتالله خویی و دائیاش آیتالله شیخ محمدرضا آل یاسین بودند. وی اسفار ملاصدرا را نزد صدرا بادکوبهای آموخت و در ضمن حکمت غربی را به نقد کشانید.
و در طول سی سال تدریس و تعلیم شاگردانی محقق، متفکر و مبارز تربیت کرد. در سال 1377 هجری قمری حزب دعوت اسلامی را براساس مبانی اسلامی بنیان نهاد و در ضمن با جماعه العلما که یک تشکل علمی عالی بود همکاری گستردهای داشت. دوران مرجعیت وی پس از رحلت آیتالله حکیم یعنی از سال 1390 هجری آغاز شد.
2. سخنرانی به مناسبت شهادت آیتالله مطهری در جمع طلاب مدرسه معصومیه، (1379/02/10).
پیش میرفت، اگر نه همه جوانان، بسیاری از آنان ملحد و منکر دین خدا میشدند. کسی که برای مبارزه کمر همت بست و جلوی این موج خروشان و ویرانگر ایستاد، استاد شهید مرتضی مطهری بود. او به استادش علامه طباطبایی پیشنهاد کرد در این زمینه بحثی جدی را آغاز و در بیانات آموزشی و نوشتههای علمی و فلسفی، ماتریالیسم دیالکتیک را عالمانه و حکیمانه نقد کند. استاد نیز پذیرفت و ضمن تدوین اصول فلسفه اسلامی با روشی جدید و نگارشی نو، جذاب و خوشفهم، فلسفه غربی و مادی را نقد و رد کرد.(1)
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم در پنج جلد و مشتمل بر چهارده مقاله تنظیم شده است. شش مقالهاش مربوط به تعریف فلسفه و مباحث شناختشناسی یا به اصطلاح اپیستمولوژی است و دیگر مقالات به هستیشناسی و مباحث فلسفه اولی پرداخته که مقاله چهاردهم درباره خداشناسی است. هر جلدِ این اثر از دو بخش متمایز تشکیل میشود. یکی متن کتاب که مرحوم علامه طباطبایی(رحمه الله) آن را نگاشته و بخش دیگر مقدمه و پاورقیهایی که مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری نوشته است. آنچه با این اثر ارتباط بیشتری دارد و شاید کمتر درباره آن صحبت شده است، معرفی کوتاه فلسفه اسلامی از سه و نیم قرن پیش تاکنون است که متأسفانه هنوز آنچنان که باید در جهان معرفی نشده است. قهراً از سوی قشر جوان و تحصیلکردههای جدید خودمان که معمولاً آگاهیهای آنان در این عرصهها رنگ اروپایی دارد و متکی به منابع غربی است، توجهی که میبایست به فلسفه اسلامی نشده است.
1. سخنرانی در جمع استادان و دانشجویان دانشگاه شیراز.
این فلسفه را ـکه موسوم به حکمت متعالیه میباشد ـ صدرای شیرازی مشهور به ملاصدرا در قرن یازدهم هجری بنیان نهاد و از آن پس محور همه تعلیمات فلسفی در ایران، تحقیقاتی بود که این دانشمند در مسائل مهم فلسفی به عمل آورده بود.
از سوی دیگر در فلسفه جدید اروپا مسائلی جدید مطرح شده که کمتر مورد توجه قُدما بوده است. از زمان دکارت(1) تا عصر حاضر مکاتب فلسفی گوناگون پدید آمد و هر دسته از متفکران پیرو مکتبی خاص شدند. برخی حکمت عقلانی را مورد توجه قرار میدادند و عدهای به فلسفه از دیدگاه علوم تجربی مینگریستند. در مجموع تحقیق در نظام کلی عالم و توضیح سراپای هستی، چه در اروپای قرون وسطا و چه در دوره جدید، پیشرفت چشمگیری حاصل نشد و یک سیستم قوی و قانعکننده که فلسفه را از پراکندگی برهاند، بهوجود نیامد و همین مسئله موجب پیدایش شیوههای ضد و نقیض در اروپا شد. اما فیلسوفان مسلمان که بیشتر تلاش خود را در این راه صرف کردند، از عهده این کار برآمدند و فلسفه یونان را که شامل دویست مسأله بود پیش بردند و به هفتصد مسأله رسانیدند و ابتکارات و خلاقیتهای دیگری بهوجود آوردند. اینها مطالبی است که در این سلسله مقالات با سندها و ادله استوار برای خوانندگان روشن شده است.
نکته دیگر اینکه موج فلسفه اروپا مدتها پیش به ایران رسیده بود؛ آثار فلسفی متعددی از زبانهای بیگانه به فارسی ترجمه شده و در اختیار علاقهمندان قرار گرفته بود. اما آنچه تا پیش از تألیف این اثر، به عنوان فلسفه اسلامی نشر یافته بود، مطالبی آمیخته با فرضیههای طبیعی و فلکی کهن بود که پیشرفت علوم طبیعی و کیهانی جدید ضعف یا نادرستی آنها را ثابت کرده بود و اختلاط آنها با مباحث اصیل فلسفه زمینه
1. دکارت (Rene Deacartes) فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی (1596ـ1650) پس از آنکه تحصیلات را در فلسفه و ریاضیات گذرانید، به پاریس آمد و در دانشگاه به تدریس پرداخت. قواعدی برای رهبری فکر، بحث درباره روش، تفکرات مابعدالطبیعی، اصول فلسفه و بحث درباره عواطف روح، از آثار او هستند.
بدبینی نسبت به فلسفه اسلامی را فراهم میکرد. کتاب اصول فلسفه با روشی جدید نوشته شد. این کتاب حاوی مهمترین مسائل فلسفی است که حتیالامکان با زبانی ساده و قابل فهم برای غیرمتخصصان بیان شده است.(1)
در این کتاب ضمن اینکه پژوهشهای پرمایه هزار ساله حکمای اسلامی مورد استفاده قرار گرفته، به آرا، تفکرات و نتایج تحقیقات مشاهیر فلسفه اروپا توجهی شایسته شده است. به علاوه، در این نوشتار مطالبی آمده که در فلسفه اسلامی و اروپایی بیسابقه است. مقاله پنجم و ششم دارای این ویژگی هستند. مطالب به گونهای است که نیازهای فکری معاصر را در نظر داشته و اذهان کنجکاو را قانع میکند. نشریات روزافزون فلسفی اخیر و توجه جوانان تحصیلکرده به آثار فلسفی اروپا خود بیانگر این روح کنجکاو است.
علامه طباطبایی یک انجمن بحث و انتقاد فلسفی، مرکب از فضلا و در رأس آنها شهید مطهری را پایهگذاری کرد و در طول هر هفته مباحثی را ترتیب میداد. در جلسات این محفل علمی که دو شب در هفته انجام میشد، هر کس نظر اصلاحی، تکمیلی یا انتقادی داشت، بیان میکرد.
این روش، اقدام اساسی در قلمرو حکمت بود که فلسفه ایران را وارد مرحلهای جدید میکرد. طلاب علوم دینی و دانشجویانی که اطلاعاتشان منحصر به برخی کتابهای معمولی بود با مطالعه این اثر، هم دامنه اطلاعات خود را گسترش دادند و هم براهین فلسفی را ریشهایتر و محکمتر فراگرفتند. آنان راههای مغالطه مخالفان را به خوبی یاد گرفتند و برای دفاع از مبانی حکمت اسلامی قویتر شدند.
از سوی دیگر کتابهایی بسیار با عنوان ماتریالیسم دیالکتیک در ایران منتشر میشد
1. گفتوگو با آیتالله مصباح، درباره معرفی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم.
و مارکسیستها چنان راه مبالغه را میپیمودند که مادیگری را محصول علوم معرفی، و با صراحت ادعا میکردند یا باید تابع حکمت الاهی باشیم؛ وجود خدا را بپذیریم و منکر تمام علوم، صنایع، اختراعات و فناوریها شویم، یا باید اینها را بپذیریم و از حکمت الاهی دوری کرده، به آن پشت پا بزنیم.
یکی از فرازهای مهم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم این است که خواننده مشتاقش پی به این حقیقت مسلم میبرد که ماتریالیسم دیالکتیک و تمام اصول آن بر خلاف ادعای حامیانش، گونهای از تحریفات و دریافتهای نادرست شخصی است که برخی با سلیقه خود آن را مطرح کردهاند. پاورقیهای مفصل علمی، مستند و دقیق شهید مطهری به گونة چشمگیری بر ارزش کتاب افزوده و آن را برای علاقهمندان خواندنیتر و فهمپذیرتر کرده است. مطهری برای افشای انحرافات مارکسیسم و اثبات بیپایگی ماتریالیسم دیالکتیک، ادله فراوان عقلی و برهانی آورده و در جاهایی که عقاید مارکسیستها و مادیگرایان را به نقد میکشد، به نوشتههای تقی ارانی استناد کرده است.
بدیهی است اگر این پاورقیها نبود، مباحث فلسفی کتاب با آن دشواری ذاتیاش، برای عموم مردم دیرفهم میشد. بنابراین لازم بود این موضوعات تبیین شوند، تا شعاع استفادهشان بیشتر و گستردهتر شود و در مجامع دانشگاهی، تحقیقاتی و حوزوی در دسترس مشتاقان قرار گیرد، تا مردم با هر سطحی از معلومات، بهتر بتوانند از این کتاب استفاده کنند.(1)
پیشتر درباره انگیزه نوشتن این کتاب اشاراتی شد. در درجه نخست درگیری بحثهای
1. ر.ك: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، مقدمه شهید مطهری.
تطبیقی بین فلسفه اسلامی و غربی و نیز نقادی مارکسیسم مطرح بود. در واقع این کتاب پاسخی دندانشکن به کتابها و آثاری بود که درباره ماتریالیسم انتشار مییافت. بهویژه مجله دنیا که افکار نظری مارکسیسم را با جنبههای فلسفی بیان میکرد و دکتر ارانی در آنجا مقالاتی مینوشت که از نظر اهمیت فکری در جهان مارکسیسم و کشورهای کمونیستی و حامیان ماتریالیسم اهمیتی بسزا داشت. نقش مرحوم مطهری در تهیه این کتاب بسیار زیاد بود و زحمت نگارش دوسوم این کتاب بر عهده ایشان بود. اما برای روشن شدن آثاری که این نوشتار بر تفکر معاصر داشته و در آینده هم خواهد داشت، به ناچار باید ابتدا درباره مسیر تفکر فلسفی در ایران و سایر نقاط جهان اسلام، پیش از نگارش این کتاب سخن گفت.
پس از اینکه فلسفه با علل و عواملی گوناگون وارد جهان اسلام شد، بیشتر مطالبی که به نام فلسفه در بین مسلمانها گسترش یافت، افکار ارسطو، نوافلاطونیان و قدمای یونان ـ که شیخ اشراق به آنها اهمیت زیادی میدادـ بود. بدین ترتیب دو مکتب فلسفی در جهان اسلام رواج یافت. ابتدا مکتب مشاییان(1) بود که چهرههای برجستهاش فارابی و ابنسینا بودند و دیگری مکتب اشراقی بود که پس از شیخ اشراق، هم در کشور ما و هم در جهان اسلام مطرح شد. اشراقیان بیشتر تلاش خود را صرف فلسفه افلاطون و فلاسفه قدیم میکردند. این جریان ادامه داشت تا اینکه صدرالمتالهین در قرن یازدهم
1. فلسفه اسلامی در نخستین مرحله خود که به شکل یک نظام فلسفی توسط ابونصر فارابی تأسیس شد، سرشتی کاملاً استدلالی داشت. فارابی و پس از او شیخالرئیس ابوعلی سینا که فلسفه اسلامی را گسترش زیادی داد، برای آرای ارسطو اعتبار بیشتری قائل بودند و از آنجا که ارسطو در مباحث فلسفی بیش از هر چیز بر قیاس بُرهانی تکیه داشت، لذا فلسفه اسلامی شکل استدلالی به خود گرفت و نبوغ استدلالی ابنسینا، این شیوه از تفکر فلسفی را با ظریفترین موشکافیها آراسته کرد که به حکمت مشاء معروف شد.
این حکمت توسط ابنسینا به اوج کمال و قدرت خویش رسید و پس از وی به همت پیروانش چون بهمنیار، جوزجانی و ابوالعباس لوکری گسترش یافت. افرادی که این نوع تفکر را ترویج نمودند به مشائیین موسوم بودند.
هجری این افکار مشایی و اشراقی را به نقد کشید. او علاوه بر مطالبی که در این دو مکتب مطرح شده بود، از مسائل عرفانی نیز بهره جست و با استفاده از متون دینی، تربیت اسلامی و آشنایی با قرآن کریم و روایات ائمه(علیهم السلام) یک مکتب فلسفی جدید بنیان نهاد و آن را حکمت متعالیه نامید. از قرن یازدهم هجری و پس از صدرالمتألهین تا قرن معاصر، روند حرکت فلسفی در ایران یکنواخت و بدون ابتکار و طرح مسائل جدید بود و نگرشهای نوین و پژوهشهای متناسب با نیازهای عصر بهگونه شایسته مطرح نمیشد. بیشتر فعالیتهای فلسفی، توضیح حرفهای صدرالمتألهین و تنظیم همین مطالب بود. در طول این مدت که فلسفه به این شکل در کشورهای اسلامی پیشرفت میکرد، ارتباط فلسفه اسلامی با حکمت غربی قطع بود.
اصولاً فلسفه از راه کشورهای اسلامی به اروپا وارد شد. با اینکه زادگاه و پرورشگاه فلسفه یونان بود، در قرون وسطا تفکر فلسفی دچار توقف و جمود شده و حتی افکار ارسطو و افلاطون در اروپا بهدرستی ناشناخته بود؛ تا اینکه کتابهای ابنرشد و ابنسینا در اندلس رواج یافت و از آنجا وارد اروپا شد. در واقع اروپا پس از عصر ایستایی قرون وسطا، از راه افکار فیلسوفان مسلمان با افکار یونان باستان آشنا شد. ولی پس از رنسانس تا زمان معاصر ارتباط روشنی بین مجامع فلسفی اروپا و محافل فلسفی شرق و اسلام وجود نداشت. در اروپا حرکت فلسفی روندی ویژه یافته و در اثر رواج تجربهگرایی و حسگرایی، مکاتب فلسفی جدیدی پیدا شده بود. البته به جای آنکه یک مسیر مستقیم و روال مداوم در فلسفه به وجود آید، افکاری پراکنده در محافل فلسفی مطرح میشد که بسیار با هم متناقض و متفاوت بود و هیچ یک استحکام و اتقان کافی را نداشت. همه این مشربهای فلسفی، از مادی و الحادی تا آنها که از فلسفه الاهی دم میزدند، بدون اینکه از افکار حکمای اسلامی آگاه باشند، راه خود را میپیمودند. از سوی دیگر در شرق اسلامی نیز فلسفه سنتی بدون توجه به افکار فلسفی غربی به مسیر
طبیعی خودش ادامه میداد. این روند برای فلسفه به منزله یک علم و مجموعهای از افکار و اندیشهها زیانبخش بود؛ زیرا وقتی برخورد صحیح و منطقی بین مکاتب و نظریات مختلف وجود نداشته باشد، فلسفه رشد کافی نخواهد یافت. بنابراین در شرق اسلامی به دلیل نبود ارتباط با افکار حکمای غربی، یک حالت جمود دیده میشد و فیلسوفان غربی نیز از افکار درخشان ملاصدرا و شاگردان و نشردهندگان اندیشه وی محروم بودند. اما در قرن اخیر به سبب رفت و آمد بسیار دانشجویان کشورهای اسلامی به کشورهای اروپایی، آشناییهایی غیرمستقیم، پراکنده و ناقص با مکاتب غربی پیدا شد. بهویژه پس از اینکه ماتریالیسم دیالکتیک به منزله یک فلسفه علمی مطرح شد و شعار طرفداری از علوم و استفاده از کاوشهای علمی را برای پیریزی فلسفه و تبیین مبانی فلسفی بیان کرد، در کشورهای اسلامی حامیانی بهدست آورد.
این روند، نیازی پایهای را برای بحثهای تطبیقی و تبیین موضع مستحکم و استوار فلسفه اسلامی در برابر دیگر مکاتب فلسفی پدید آورد تا جلوی این توهم که روزگار حکمت اسلامی سپری شده و اکنون نوبت فلسفه جدید است گرفته شود. علامه طباطبایی و شهید مطهری در پاسخ به این ضرورت دست به کار شدند. ایشان ضمن تبیین فلسفه اسلامی و نقادی فلسفههای وارداتی مفاهیم فلسفی را به گونهای بیان کردند که قشرهای گوناگون مردم با آن آشنا شوند، زیرا افکار غربی در ذهن توده مردم رسوخ یافته بود و مارکسیستها با عبارات ادبی زیبا و نثرهای جذاب، خوراکهایی مسموم عرضه کرده بودند. این کار بسیار سخت بود، زیرا مباحث فلسفه دشوار و دیرفهم است و تنها عدهای خاص، ممتاز و نمونه میتوانند از این سفره حکیمانه استفاده کنند. اما چارهای نبود؛ فلسفه باید گسترش مییافت، تا مسائل فلسفی از چهارچوب و مدار اختصاصی و محافل ویژهاش خارج شود و در دسترس فرهنگیان، دانشجویان و تحصیلکردههای جوان قرار گیرد و آنان نیز بتوانند مضامین آن را، با
فلسفههای دیگر مقایسه کنند و دریابند که حنای آن مکاتب وارداتی در برابر حکمت اسلامی رنگی ندارد.
بدیهی است اگر این کتاب با زبان علمی اسلامی، یعنی عربی نگاشته و مباحثش در قالب واژههای ویژه فلسفی تدوین میشد، فراگیران نمیتوانستند از آن چنین استفاده گستردهای بکنند. بنابراین نویسندگان کوشیدند کتاب به زبان فارسی باشد؛ از اصطلاحات فهمپذیرتر استفاده شود و نیز نثر کتاب ساده و رسا باشد. بدین روی میتوان ویژگیهای کتاب را در محورهای زیر خلاصه کرد:
الف) عرضه مباحث در قالب جدید و متناسب با مقتضیات زمان؛
ب) پاسخگویی به اشکالاتی که فلسفههای غربی و مادی مطرح میکردند؛
ج) ارائه مباحثی جدید از سوی مرحوم علامه، همکاران و شاگردانش، بهویژه شهید مطهری که فلسفه سنتی را غنی و پربار میکرد؛
د) سادگی، روانی و فهمپذیر بودن برای همه علاقهمندان.
با نشر این اثر، فضلایی بسیار، با افکار غربی آشنا شدند؛ توان نقادی در برابر فلسفههای اروپایی بهدست آوردند؛ توانستند به شبهات و پرسشها به درستی پاسخ دهند و نیز به معارف غنی اسلامی پی برده، هویت علمی خود را باز یابند.
این برکات، پیشرفتها و روشنگریها، مرهون زحمات این دو متفکر بزرگوار شیعی است و چنین نهال ناب و پرباری بهدست چنین بزرگانی پرورش یافت. امیدواریم در آینده، این حرکت سترگ تداوم یابد، و سرعتش افزایش یابد. خوشبختانه به برکت پیروزی انقلاب اسلامی، امکان فعالیتهای علمی و فرهنگی در کنار کوششهای سیاسی و اقتصادی فراهم شده و رو به گسترش است و پژوهندگانی تلاشگر در این عرصهها گامهایی سودمند برداشته و آثاری ارزشمند عرضه کردهاند.(1)
1. سخنرانی به مناسبت فرا رسیدن سالگرد شهادت آیتالله مطهری با عنوان «معرفی آثار آن شهید».
شهید مطهری برای مبارزه با افکار الحادی، به توضیحات و پاورقیها در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بسنده نکرد و در پژوهشها و تألیفاتی دیگر و نیز برنامههای آموزشی و تبلیغی به افشای این مسیر باطل و نقد افکار مادی پرداخت.(1)
آن شهید برای خنثاسازی تفکرات مارکسیستی فعالیتهایی را نیز در دانشگاه آغاز کرد و در مجامع علمی و آموزشی، ضمن تبیین مسائل اساسی اسلام و روشن ساختن ابعاد فرهنگ اسلامی، ضعفها و نارساییهای مکاتب بشری، بهویژه ماتریالیسم را بازگفت. وی با ورودش به دانشگاه توانست افکار اسلامی را در آنجا گسترش دهد و با شبهات الحادی مبارزه کند.
آن شهید در آذرماه 1350 مدیریت گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشکده الاهیات دانشگاه تهران را پذیرفت. کسانی دیگر نیز عضو این گروه بودند و هدف از تشکیل آن،
1. شهید مطهری علاوه بر پاورقیهای مفصل كه بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نگاشته و مارکسیسم و ماتریالیسم دیالکتیک را نقد کرده است، در منابع ذیل این شیوه را ادامه داده است:
الف) نقدی بر مارکسیسم: که فراهم آمده از حدود چهل و پنج جلسه بحث و بررسی پیرامون فلسفه مارکسیسم است و در یک جمع خصوصی ایراد شده است. این کتاب به دو بخش کلی تقسیم میگردد که در بخش اول دیدگاهها و فلسفه مارکسیسم معرفی و تشریح گردیده و در بخش دوم بررسی و نقد آن انجام شده است.
ب) مسئله شناخت: حاوی مجموعهای مشتمل بر ده جلسه سخنرانی شهید مطهری است که در محرم سال 1397 هجری برابر آذر و دیماه سال 1356 شمسی در کانون توحید تهران ایراد نموده است.
ج) علل گرایش به مادیگری: هسته اولی این کتاب دو سخنرانی در همین موضوع در سالهای 1348 و49 بود که بنا به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشسرای عالی در آن محل ایراد شد و شهید مطهری آن دو سخنرانی را با توضیحات و اضافاتی آماده کرد و در سال 1350 به طبع رسانید. در سال 1352 این كتاب تجدید چاپ شد و مطالبی بر طبع نخست افزوده گشت. این کتاب نیز در نقد اندیشههای مادی در موضوع خداشناسی و ریشهیابی گرایش به افکار الحادی به رشته نگارش در آمده است.
همچنین شهید مطهری در آثار دیگرش همچون یادداشتها، (جلد هفتم)، نظری به نظام اقتصادی اسلام، تکامل اجتماعی انسان، جامعه و تاریخ و کتاب حق و باطل، ابطال اندیشههای مارکسیستی را پی گرفته است (گلی زواره).
بسط و احیای اندیشههای فلسفه الاهی و گسترش معارف اسلامی بود. بنابراین کسانی که در این گروه عضو بودند، میبایست به اندیشههای فلسفی و معارف اسلامی تعهد و تسلط کامل میداشتند، اما عضویت کسی مانند امیرحسین آریانپور،(1) نظریهپرداز مارکسیستها در این گروه، توجیهی نداشت جز آنکه رژیم پهلوی با تحمیل وی به گروه فلسفه و حکمت اسلامی، میخواست تضاد میان اسلام و مارکسیسم را افزایش دهد و با فرستادن وی به دانشکده الاهیات، مانع تبلیغات و پیشرفت فعالیت استاد مطهری شود. اگر فرستادن آریانپور به این دانشکده، دلیل موافقت و همکاری نامبرده با دستگاه ستم نباشد، دستکم این موضوع مسلم است که مارکسیستها آلت دست شاه بودند. رفتهرفته کارشکنیهای آریانپور به جایی رسید که شهید مطهری در خرداد 1354، در ظاهر به دلیل خستگی و در باطن به دلیل رفتارهای این مارکسیست، از سمت مدیریت گروه فلسفه و حکمت اسلامی استعفا کرد، اما از تلاش برای افشای طرز فکری که مارکسیستها به تبلیغ و نشر آن میپرداختند هرگز خسته نشد.
البته مطهری به آزادی فکر، بیان و قلم اعتقاد داشت و حتی از آن حمایت میکرد، اما معتقد بود آزادی اندیشه با فریبکاری تفاوت دارد و کسی نباید به نام آزادی به اغوا و فریبکاری بپردازد. امیرحسین آریانپور که مارکسیست بود، با نقشه ساواک از دانشکده ادبیات به دانشکده الاهیات منتقل شد و با اینکه دکترای فلسفه نداشت، به گروه فلسفه و حکمت اسلامی آمد. او فریبکارانه، در لابهلای درس، برای مارکسیسم
1. امیرحسین آریانپور در سال 1303 شمسی به دنیا آمد. او تحصیلات خود را تا دکترای ادبیات فارسی ادامه داد، و نیز دکترای علوم آموزشی را كسب كرد. او مدتی دانشیار دانشگاه و استاد در رشتههای علوم اداری، فلسفه و تاریخ تمدن بود.
تألیف و ترجمه چند اثر فلسفی، ادبی، اجتماعی، آموزشی و روانشناسی از آثار اوست. کتابهای زمینه جامعهشناسی و پژوهش از مهمترین تألیفاتش میباشد. از دیگر آثار قلمی او میتوان فرویدیسم، درباره هنر و ترجمه بخشهایی از جلد اول و دوم تاریخ تمدن ویل دورانت را نام بُرد.
تبلیغ میکرد و به رد و انکار اصول اسلامی میپرداخت. برخورد استاد مطهری با وی بسیار منصفانه و عالمانه و نشانهای بارز از روحیه آزادگی و حقیقتجویی آن استاد گرانمایه بود. استاد، خود این قضیه را چنین شرح میدهد:
چند سال قبل در دانشکده الاهیات، یکی از استادها که ماتریالیست بود، بهطور مرتب سر کلاسها تبلیغات مارکسیستی و ضد اسلامی میکرد. دانشجویان به این عمل اعتراض کردند و کمکم نوعی تشنج در دانشکده ایجاد شد. من نامهای به طور رسمی به دانشکده نوشتم که عین این نامه را در حال حاضر در اختیار دارم و توضیح دادم که به عقیده من لازم است در همینجا که دانشکده الاهیات است، یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تأسیس شود و استادی هم که وارد این مسائل باشد و به این فلسفه معتقد باشد، تدریس این درس را عهدهدار گردد. این طریق صحیح برخورد با مسئله است و من با آن موافقم، اما این که فردی پنهانی و به صورت اغوا و اغفال بخواهد دانشجویان ساده و کممطالعه را تحت تأثیر قرار دهد و برایشان تبلیغ کند، این قابل قبول نیست.
بعدْ من به همان شخص هم چند بار پیشنهاد کردم که شما به عوض آنکه حرفهایت را با چند دانشجوی بیاطلاع در میان بگذاری، آنها را با من در میان بگذار و اگر هم مایل باشی میتوانیم این کار را در حضور دانشجویان انجام دهیم و حتی اگر لازم باشد جمعیت بیشتری حضور داشته باشند، میشود از اساتید و دانشجویان دانشگاهها دعوت کرد و در یک مجمع عمومی چند هزار نفری ما دو نفر حرفهایمان را مطرح میکنیم و به اصطلاح نوعی مناظره داشته باشیم. حتی به او گفتم با اینکه من حاضر نیستم به هیچ قیمتی در رادیو (زمان شاه) صحبت کنم و یا در تلویزیون حاضر شوم، ولی برای این کار حاضرم...(1)
1. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 63ـ 65.
اما آریانپور زیر بار این پیشنهاد نرفت و برخوردهای منافقانه و فریبکارانه خود را ادامه داد و تا آنجا پیش رفت که در کلاس درس و در دانشکده الاهیات، برای دانشجوی مسلمان آگاهی که به سخنان او درباره دین و خدا اعتراض کرده بود چاقو کشید. روش غیرعلمی و دور از منطق آریانپور موجب اعتراض شماری بسیار از دانشجویان و حتی استادانی چون شهید مفتح شد و سرانجام مطهری برای اعتراض به این روش مذموم از دانشکده خارج شد.(1)
مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) فرمودهاند:
جریان آریانپور این بود که او ـ یک فرد معتقد به مارکسیسم ـ در دانشکده الاهیات مدرس بود و این جزء شگفتیهای آن زمان بود که در دانشکده الاهیات و علوم اسلامی یک کسی تدریس میکند که اصلاً اسلام را مطلقاً قبول ندارد.
مرحوم مطهری میگفت که من بارها با آریانپور راجع به مسائل اسلامی صحبت کردم. آریانپور میگفت: آقا! بیخود میگویند، من معتقد به مسائل اسلامی هستم! ایشان مقابل آقای مطهری که میرسیدند با قاطعیت و جرئت میگفتند که خلاف میگویند که من همان وقتها این را به بعضی از شاگردان آریانپور گفتم. اینها از تعجب شاخ درمیآوردند که چطور این آدمی که اینطور ضد اسلام در کلاس است، پیش آقای مطهری که میرسد آنطوری صحبت میکند...(2)
1. غلامرضا گلی زواره، شهید مفتح و تکبیر وحدت، ص 157؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج 1، ص 75 ـ 76 .
2. همان، ص 74ـ75.
پس از یک دهه که امواج الحاد، مادیگرایی و تبلیغات مارکسیستی اندکی فروکش کرد و شهید مطهری و دیگران توانستند تا حدّی جلوی این تخریبهای فکری و فرهنگی را بگیرند، یک موج جدید پدیدار شد. این جریان خزنده، موجی مادیگرایانه، پوششدار و نفاقآمیز بود که آن را موج التقاط میگویند. یعنی کسانی آمدند و ادعا کردند ما هم اسلام را قبول داریم و هم مارکسیسم را. نمونه بارز این افراد، مجاهدین خلق(1) هستند.
1. در شهریور 1342 بعضی جوانان که عضو نهضت آزادی بودند و حتی برخی از آنان در قیام 15 خرداد همین سال به زندان رفته بودند، دور هم جمع شدند و با تحلیل و جمعبندی علل ناکامی جریانهای گذشته، به این نتیجه رسیدند که فقدان یک سازمانٍ، تشکیلات قوی و ایدئولوژی مدون از مشکلات اساسی است.
حنیفنژاد، سعید محسن و بدیعزادگان که هر سه مهندس بودند معتقد به نقش مذهب در جامعه و حرکات مبارزاتی بودند، ولی فکر میکردند تا این مذهب به صورت ایدئولوژی راهنمای عمل متناسب با یک سازمان تشکیلات مخفی در نیاید، قادر به مبارزه اصولی و بهرهگیری به موقع از امکانات و نیروها نیست. بنابراین هسته اولیه با بهرهگیری از تفکرات افراد مبارز سیاسی، شروع به تدوین ایدئولوژی مینمایند.
اینکه بشر میتواند با استفاده از دستاوردهای علمی، نزدیک به راه انبیا حرکت کند از محصولات فکری بازرگان بود كه بر نیروی فکری این سازمان تأثیر زیادی نهاد.
در مقطعی از این توجه به علم، به ویژه علوم اجتماعی، مجاهدین با مارکسیسم در ارتباط قرار گرفتند؛ زیرا آنان هم مدعی شناخت قوانین جامعه براساس علم بودند و هم داعیهدار مبارزات ضد امپریالیستی. در این حال مجاهدین، مارکسیسم را علم انقلاب زمان تلقی کردند و به این مرام گرایش یافتند. آنها میپنداشتند میتوانند براساس یک دیدگاه توحیدی از تعالیم مارکسیستی استفاده کنند؛ غافل از اینکه در این سیر تفکرات زیربنایی، التقاطهایی صورت میگیرد.
مجاهدین در کنار کار مدرنسازی ایدئولوژی راهنمای عمل، برای یک حرکت مسلحانه و جنگ چریکی شهری، نیروهای مستعد خود را آماده ساختند. بخشی از نیروهای سازمان در اردوگاههای فلسطینی جنگهای چریکی را آموختند و سازمان با تأسیس خانههای تیمی و دیگر اقدامات ضروری خود را آماده رویارویی با رژیم ساخت.
در سال 1350 عملیات برای تهیه سلاح، منجر به ردیابی سازمان و متلاشی شدن تعداد زیادی خانه تیمی و دستگیری 36 نفر از اعضا گردید.
همه اعضای کادر مرکزی به جز مسعود رجوی محکوم به اعدام شدند و حکم اعدام در سال 1351 به اجرا درآمد. رجوی با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم گردید.
نام سازمان مجاهدین خلق در زندان و پس از دستگیری سران بر روی این سازمان نهاده شد. بعد از این ماجرا، عدهای اندك از اعضای سازمان، در خفا تغییر مرام دادند و ایدئولوژی مارکسیستی را پذیرا شدند.
سه سال پس از اعدام اعضای اصلی، در سال 1354، شبه کودتایی در سازمان صورت گرفت و اعلامیه تغییر مواضع كه از سوی رهبر جدید منتشر شده بود، سعی در توجیه دلایل واژگونی ایدئولوژی قبلی و گرایش به مارکسیسم داشت.
سازمان مجاهدین که با نیرنگ و فریب و روشی منافقانه عدهای جوان را به سوی خود جذب کرد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برنامههای خود را در مبارزه با امپریالیسم، استبداد و ارتجاع معرفی نمود و بدینگونه با خط امام و رهبری انقلاب به مخالفت برخاست و به جمهوری اسلامی رأی مشروط داد و در رفراندوم قانون اساسی شرکت نکرد و رفتهرفته ضدیت خود را با نظام جمهوری اسلامی آشکار ساخت.
سازمان مزبور که یکبار در قراردادن آیتالله طالقانی در مقابل امام خمینی(رحمه الله) ناکام گردید، برای شکستن اقتدار و صلابت رهبری در پشت سر بنیصدر سنگر گرفت و صحنهگردان بسیاری از وقایع گشت و مشغول مهرهچینی و تشکیل خانههای تیمی و مبارزه مسلحانه با امت مسلمان و نظام اسلامی گردید.
از این پس آنان برای مبارزه با نظام اسلامی، فعالیتهای تروریستی را آغاز کردند. آنها ابتدا به جان مقام معظم رهبری، از اعضای شورای انقلاب و امام جمعه تهران سوء قصد كردند، در هفتم تیر 1360 دست به انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی زدند که منجر به شهادت دکتر بهشتی و یارانش شد. به شهادت رسانیدن رئیس جمهور محبوب مردم، رجایی و نخستوزیر او باهنر و نیز ترور امام جمعههای تبریز، کرمانشاه، شیراز و یزد از دیگر فعالیتهای تروریستی آنها بود. همزمان عدهای از مردم کوچه و بازار را نیز در عملیات تروریستی به شهادت رسانیدند. سرانجام بنیصدر و رجوی با توطئهای طراحی شده و پذیرش خفّتی آشکار به فرانسه پناهنده شدند.
در اوج جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، منافقین موجی از ترور و خشونت را در ایران پدید آوردند و در داخل به رهبری موسی خیابانی و در خارج به فرماندهی رجوی در مقابل مردم قرار گرفتند. سرانجام رجوی از فرانسه به عراق آمد تا زیر چتر حزب بعث و حمایتهای صدام حسین عفلقی نقشههایی را علیه مردم مسلمان ایران و نظام اسلامی به اجرا بگذارد، که نهتنها موفقیتی به دست نیاوردند، هر روز که میگذرد به سوی زوال و خفت و خواری پیش میروند (گلی زواره).
آنان میگفتند ما با اسلام موافق هستیم؛ یعنی نماز میخواندند و روزه میگرفتند. در آغاز برخی از سران آنان اهل تهجد و نماز شب، و گروهی از آنان نیز حافظ نهج البلاغه
بودند، اما اعتقاد داشتند که گرچه دین، قرآن و نهج البلاغه خوب، سودمند و اثرگذارند، به تنهایی کافی نیستند. یعنی دین یک بال است و بال مورد نیاز دیگر برای اوجگیری، پرواز و رونق مارکسیسم است. باید این دو را توأمان پذیرفت و ترویج کرد. نتیجه این تفکر، شد التقاط که نمونه بارزش گروه مجاهدین خلق، گروهک فرقان(1) و برخی گروهکهای دیگر بودند.
اینان عناصری از تفکر مارکسیسم را با مذهب میآمیختند، یا مبانی مذهبی و معارف دینی را آنگونه تعبیر و تفسیر میکردند که با اندیشههای مادی هماهنگ باشد. ایشان اسلام را نفی نمیکردند، ولی دیالکتیک مارکس را هم قبول داشتند؛ یعنی به گونهای مرموز و با جمع نقیضین، هم میگفتند ملحدان درست میگویند و هم ادعا میکردند اسلام آیین خوبی است و ما هر دو را بهطور هماهنگ و همسو قبول داریم؛ این دو، یکدیگر را تکمیل میکنند و ما را برای رسیدن به رشد و پویایی یاری میدهند!
در دوران مبارزات مردم مسلمان علیه رژیم پهلوی، این افراد التقاطی برای اینکه
1. فرقان گروهی بودند که حداکثر اعضا و افرادش به شصت نفر میرسیدند. رهبر گروه که در اوج فعالیتهایش جوانی بیست ساله مینمود اعضای گروه خود را در طول سه یا چهار سال از میان چند دوره جلسه قرائت و به اصطلاح تفسیر قرآن در تهران برگزید. او مطالبی را که در این محافل تدریس میکرد، جمعآوری، تدوین و تکثیر میکرد و این سالها را ایام تدوین ایدئولوژی نامید.
اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان، طی چهار سال دروس مقدمات و بخشی از سطح را در حوزههای علوم دینی خوانسار، قم و تهران یاد گرفته بود. او قبل از تحصیل مدتی در مزرعه پدرش کشاورزی کرده بود و در مدارس جدید، موفق شده بود تا کلاس سوم متوسطه را بخواند و از نظر علوم حوزوی تا اوایل رسائل و نیز منطق مظفر را هم آموخته بود، ولی در حکمت و فلسفه و نظایر آن تحصیلاتی نداشت.
دوره تدوین ایدئولوژی فرقان در زمان طاغوت بود و در این ایام یک گروه ضد رژیم جلوه کرده بودند. آنان تأویلها و توجیهات التقاطی نسبت به آیات قرآن کریم، روایات و نهج البلاغه داشتند و در جلسهای که چهار یا پنج نفر از آنان حضور داشتند و طی آن مسائل روز را تحلیل میکردند، تصمیمهایی میگرفتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی افرادی را که به قول آنان ضد خلق بودند و با نظام جمهوری اسلامی همکاری داشتند، ضد توحیدی معرفی میکردند و میگفتند باید ترور شوند و شخصیتهای برجستهای چون شهید مطهری، دکتر مفتح و نیز سرلشکر قرنی را براثر این نگرش غلط و منجمد به شهادت رساندند.
بتوانند در جامعه اسلامی نفوذ یابند و اوضاع اجتماعی و سیاسی را بهدست گرفته، خودی نشان دهند، این حرکت منافقانه را تشدید کردند. این شیوهای است که در طول تاریخ، در همه کشورهای دنیا به کار گرفته شده است. هرگاه بخواهند در جریانهای فعال سرزمینی نفوذ یابند، ظاهر و الفاظ را حفظ میکنند،
ولی محتوایی دیگر به آن میدهند. در برخی کتابها این جمله معروف به چشم میخورد: «فرم و شکل را حفظ کنید؛ محتوا را تغییر دهید». در بین نویسندگان معاصر، از زمان مشروطه به بعد، نخستین کسی که بر این مسئله تأکید کرد، فتحعلی آخوندزاده(1) بود. وی از نویسندگان بسیار فعال و از کسانی بود که در ترویج اندیشههای سکولاریسم و لائیک در ایران بسیار مؤثر بود. او به دوستان خود سفارش میکرد آشکارا با اسلام و موازین مذهبی مخالفت نکنید، زیرا مردم به این زودیها از دیانت و اعتقاداتشان دست برنمیدارند. ظواهر و الفاظ را نگاه دارید و بکوشید معنایی دیگر به آنها بدهید. ایشان برای رسیدن به هدف خود، در پس واژهها و مباحثی که مسلمانان به آنها حساسیت نداشتند، کارشان را پی میگرفتند و این نیرنگی بود که بسیاری از گروههای دیگر نیز از آن بهره میبردند. همچنین مارکسیستهای دوران نهضت اسلامی میگفتند ما قرآن و سنت اسلامی را قبول داریم، اما معنا و تفسیر این اسلام، غیر از تفسیر متداول است که
1. میرزا فتحعلی آخوندزاده متخلص به صبوحی آذربایجانی، ملقب به آخوندوف و گوگول شرق در سال 1227 هجری متولد و در 1295 هجری درگذشت. از او آثاری در ادبیات، نمایشنامه و نیز چند ترجمه از نویسندگان روسی باقی مانده است. آخوندزاده طرفدار سرسخت تغییر الفبای عربی و جایگزینی یك الفبای دیگر به جای آن در فارسی و حامی زردشتیها بود. او هنگامی كه در خدمت دولت تزاری روس قرار داشت، بر ضد منافع ایران عمل میكرد. وی پس از آشنایی با فردی به نام میرزا شفیع از افكار اسلامی خود دست برداشت. اگرچه آخوندزاده را جزو پیشگامان روشنفكری در ایران دانستهاند، ولی ادعاهایش برخلاف ارزشهای بومی و اسلامی بود و در عمل به طور عمده برای تأمین منافع استعماری، تجاوز روسها به ایران، ترویج بیایمانی و آشفتگی فرهنگی تلاش میكرده است. روسها از او حمایت كردند و مجسمهاش را در تفلیس (مركز گرجستان كنونی) و بادكوبه (از توابع جمهوری آذربایجان) نصب نمودند (گلیزواره).
شماری از علما و اهل مذهب مطرح میکنند، بلکه باید یک قرائت دیگر از مفاهیم اسلامی ارائه کرد.
بد نیست به منزله یک نکته تاریخی و برای یادآوری و عبرتآموزی جوانان، به برخی کژاندیشیهای آن دوران اشاره شود. گروهی پیدا شدند که برخی از آنان درسهای علوم اسلامی را در حوزهها خوانده بودند؛ حتی برخی از ایشان در درسهای ما هم شرکت کرده بودند. اینان در آغاز انسانهایی معتقد، متدین و خوشفکر بودند، اما ناگهان دچار انحراف شدند. گاه یک انسان در سلامت کامل به سر میبرد و مشکلی هم ندارد. ناگهان میبینی رنجور و ضعیف شده؛ رنگ چهرهاش پریده و سر و کارش با پزشک، دارو و بیمارستان میافتد. شگفتزده میشوی که ای آقا! شما که باکی نداشتی؛ بیمار نبودی؛ چطور شد؟ پاسخ میدهد ویروسی به اندامهای بدنم هجوم آورده و مبتلایم ساخته است. پس از بررسی معلوم میشود سلولهای ایمنی بدن و عواملی که باید وی را در برابر بیماریها نگاه دارند، ضعیف بوده است. بنابراین میکروبها به خون راه یافته و او را درگیر بیماری کردهاند. در مسائل عقیدتی و فکری نیز اینگونه است. آن شاگرد درسخوان، مؤمن و اهل عبادت گرفتار یک انحراف و التقاط شده است و لذا ناگهان میآید و میگوید ما قرآن را قبول داریم؛ اسلام را میپذیریم؛ ولی معنای آیات قرآن چیزی دیگر است. برای نمونه میگفتند کلمه «آخرت»، «یوم آخر» و «قیامت» به معنای روز قیام، فرمان جنبش و حرکت است، که البته نباید این قیام را آشکار کرد؛ فعالیت زیرزمینی است و اگر زمان و چگونگی قیام افشا شود نمیتوان به مبارزه ادامه داد. همچنین میگفتند «جن» یعنی مخفیانه عمل کردن، استراتژیک بودن و رعایت تاکتیکها. برای «غیب» نیز تفسیرهایی انحرافی داشتند. آنان در زمینه تفسیر قرآن کتابها نوشتند و برخی شخصیتها همین مطالب را به نام تفسیر قرآن درس میدادند. از جمله آثاری که با این روش آفتزده و بیمار به رشته نگارش در آمد، کتاب
توحید، از فردی به نام حبیبالله آشوری است. آشوری از مشهد به قم آمده بود و در مدرسه آیتالله بروجردی بحث میکرد، و با گیرایی و حرارتی ویژه برای طلبههای جوان به سخنرانی میپرداخت. او در کتاب خود نوشته است ما نه با ماتریالیسم فلسفی، که با ماتریالیسم اخلاقی مخالفیم. گروهی ظاهربین که فریفته جذابیتهای ظاهری وی شده بودند، به تهران میرفتند و به هر قیمت، گاه به طور قاچاقی این کتاب را میخریدند، و قربه الیالله در قم پخش میکردند. از مطالب عجیب این کتاب، این بود: اگر ماتریالیسم فلسفی پویا و زایا باشد بد نیست. یعنی اگر انسان به خدا اعتقاد نداشته باشد، اشکال ندارد؛ آنچه اهمیت دارد این است که اخلاق مادّی نداشته باشد و ماتریالیسم و روح مادهگرایی در رفتار آدمی رسوخ نکند.
ایشان خود را بسیار ساده و زاهد مینمایاندند؛ غذای ساده میخوردند و ظاهرسازیهایی عجیب میکردند، ولی در باطن رفتارشان گونهای دیگر بود. آشوری که با ظاهری مذهبی و کسوتی دینی در قم سخنرانی میکرد، رفته بود در شهری ـ ظاهراً شاهرود ـ و در بین دوستان خود گفته بود ما بهگونه دستهجمعی ازدواج، و این سنت را احیا میکنیم، زیرا مطابق قرآن است! حتی طرفدارانش، دخترها و پسرها همه را جایی گرد آورده بود تا با هم به طور جمعی ازدواج کنند و به این آیات استناد کرده بود: نساؤکم حرث لکم؛(1) أُحِلَّ لَکمْ لَیلَه الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَآئِکم.(2) او گفته بود: «نساء» به «کُم» نسبت داده شده است، پس مجموعهای از زنان میتوانند متعلق به مجموعهای از مردان باشند!
این اعمال را به نام دین انجام میدادند و چنین کسانی، با این نگرشهای التقاطی و باطل میخواستند سیر نهضت اسلامی را منحرف و جامعه اسلامی را به کارهایی بیهوده
1. بقره(2)، 223.
2. همان، 187.
و نادرست سرگرم کنند. اگر معلوم شود چه کسانی حتّی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از حبیبالله آشوری حمایت میکردند، همگان شگفتزده میشوند. برخی جوانانِ با استعداد اینگونه مبتلا شدند و به دام تحریف و التقاط افتادند.
کسی که پای در میدان نهاد و در برابر اینان ایستاد، شهید مطهری(رحمه الله) بود. هیچکس مانند او توان درک و پیشبینی این آفتها و بلاها را نداشت. دیگران به هر دلیل اشتباهاتی داشتند و رفتار این گروهها را توجیه، بلکه در دوران مبارزه، از آنان حمایت میکردند. حبیبالله آشوری خود را با کسانی که مسلمان بودند و مبارزه میکردند همسو نشان میداد و آنان نیز در برابر تحریفات وی خاموش بودند، تنها شهید مطهری بود که فریاد زد ما باید خط اسلام ناب، مسیر قرآن و سنت محمدی و راه اهلبیت(علیهم السلام) را از خط کفر و نفاق جدا کنیم. مبارزه، برای نگهداری اسلام است. نمیتوانیم برای اینکه در قلمرو سیاسی با آن منافق و ضد دیانت هدفی مشترک داریم، در عقاید اسلامی، چشم خود را بر روی جریان التقاطی ببندیم.
مطهری نمیپذیرفت کسی دیندار و مسلمان باشد و عقاید منکران خدا را هم بپذیرد. این روند امروز نیز همچنان ادامه دارد. در آن روزها میگفتند «قرائت مارکسیستی از اسلام» و امروز از چندین برداشت یا پلورالیسم سخن میگویند. اینان نه مشرکان، کفار و بیدینها، بلکه کسانی هستند که خود را پشتیبان اسلام و نظام اسلامی میدانند. این فتنهها همیشه بوده است و خواهد بود. مسلمانان هستند که باید بکوشند درکی درست از جامعه داشته باشند؛ آفات را بشناسند و وظیفه خود را در این مواقع تشخیص دهند.(1)
1. ویژهنامه روزنامه رسالت به مناسبت فرارسیدن پانزدهمین سالگرد شهادت استاد مطهری تحت عنوان «فروغ اندیشه»، (1373/02/11). سخنرانی به مناسبت شهادت استاد مطهری در جمع طلاب مدرسه معصومیه، (1379/02/10)؛ دیدار استاد مصباح با دانشجویان اهواز، شرکتکننده در اردوی تابستانی، آبعلی، (1379/05/27).
آنچه باید در درجه نخست برای مسلمانان اهمیت داشته باشد، اسلام است. یک انسان مسلمان، متدین و مسئول در این باره نگرانی و دغدغه جدی دارد که مبادا اسلام در معرض مخاطرات قرار گیرد.
پایداری اسلام نیز در درجه نخست به حقانیت آن است. آنچه باید در نخستین گام به آن اهمیت داد، پرداختن به مسائلی است که با اعتقادات و اصول اساسی اسلام در ارتباط است. نباید اجازه داده شود جاهلان، مغرضان، منحرفان و اهل التقاط به این دژ استوار، یورش آورند. باید جدّی به میدان آمد و از اینها صیانت کرد، یخهای تردید درباره اصل وجود خدا، وحی، معرفت پیامبران و عصمت ائمه(علیهم السلام) باید با آفتاب اندیشه مطهریها ذوب شود و از بین برود. اگر اجازه دهیم هر کسی به این قلمرو گام نهد و بخواهد به این سرچشمههای اصیل و بنیانهای مقدس حمله کند، دیگر چیزی از اسلام، هویت مذهبی و اصالت دینی باقی نمیماند.
در گام دوم،باید موضوعاتی مانند حکومت و اقتصاد اسلامی چنان برای مردم درست، اصولی و استوار تبیین و تشریح شود که جای رخنه منافقان و منحرفان در بنیان مرصوص مردم نباشد. نفوذ در عقاید، افکار و باورهای مردم بسیار خطرناکتر از نفوذ به حدود و ثغور آنان است. البته یک مسئله دیگر که باید در نظر گرفته شود این است که ما کجای زمان ایستادهایم؛ با چه افکار وارداتی روبرو هستیم و در میان چه جمع و نسلی زندگی میکنیم. آیا در جایی زندگی میکنیم که مذهب تشیع را هدف گرفتهاند، یا در دانشکده علوم اجتماعی و سیاسی، در بین افرادی هستیم که شماری از برداشتهای ناجور و غیرمنطقی را مطرح میکنند و باید حقیقت را برای آنان بازگوییم.
شهید آیتالله مطهری همزمان با تفسیر قرآن، صیانت از دیانت و دردشناسیها از جامعه آن روز با گروهکهایی روبرو شد که گرایشهای مادی و برداشتهای اسلامی را با هم آمیخته بودند و از ترکیب این دو ضد، یک ایدئولوژی باطل و التقاطی تدوین
کرده بودند که گسترش و نشر آن در جامعه، بسیار آفتزا و خطرناک بود. او همزمان با تلاشهای علمی و فرهنگی دیگر، یکتنه پیش آمد و در برابر این تفکر منحط التقاطی سخنرانی کرد؛ مقالهها نوشت؛ حتی هفتهای دو روز به قم میآمد و به طلاب درس میداد، تا آنان را برای برخورد با این منحرفان بسیج و مسلح کند و سرانجام جان خود را در همین راه فدا کرد.(1)
پس از سال 1341 توفانی التقاطی در جامعه ایران وزید. کسانی با پوشش اسلام، همان گرایشهای مادی و الحادی را رواج میدادند. همین سازمان مجاهدین که به منافقین شهرت دارند و با اسلاف خود هممرام هستند، در واقع مروج این اندیشهها بودند که باید اسلام را با مارکسیسم همراه کرد و امروز آمیختن این دو، داروی دردهای اجتماعی و سیاسی ماست. آنان در آغاز نوشتههایشان که بهگونة اطلاعیه، جزوه، نشریه و کتاب پخش میشد، به جای آنکه بنویسند: «بسم الله الرحمن الرحیم»، مینوشتند:
«به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران!». بوی تعفنِ شرک از نوشتههایشان برمیخاست. در آن زمان برخی نیروهای مذهبی خودی تأثیرگذار و مبارز که شایسته نیست به نامشان اشاره شود، به این شیوه تفکر منحط بسیار خوشبین بودند. برای نمونه، برخی به گونهای مستقیم میگفتند: الحمدلله اینان عاقبت به خیر شدند. این بدان سبب بود که در زمان رژیم شاه، ساواک برخی از سران مجاهدین را دستگیر و اعدام کرد. نیز یک بار شخصی که اهل علم مینمود و در حوزه علمیه قم، فقه و اصول خوانده و با حدیث، تفسیر و کلام اسلامی آشنا بود، میگفت: ما و مارکسیستها هر کدام نیمی از حقیقت را میگوییم؛ آنان عدالت دارند بدون خدا، و ما خدا داریم بدون عدالت؛ باید این دو را با هم بیامیزیم تا مشکل جامعه حل شود. یعنی برداشتش این بود که در اسلام تنها
1. سخنرانی در جمع دانشجویان اهواز، مرداد 1379؛ و نیز سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه شیراز، (بدون تاریخ).
اعتقاد به خداوند متعال مطرح است؛ اسلام با آفریدگار جهان هستی سر و کار دارد؛ نسبت به اجتماع و اصلاح آن برنامهای ندارد؛ متوجه آسمان است و نمیتواند عدالت را در جامعه پیاده کند. او از مفاهیم قرآنی و روایی که بر این اصل تأکید دارد اطلاعات کافی نداشت؛ عدالتی را که مدعیان دروغین مارکسیسم مطرح میکردند نیز بهدرستی نمیشناخت و سادهاندیشانه میگفت اگر بخواهیم جامعه را به اعتدال در حقوق، اقتصاد و جایگاههای اجتماعی برسانیم، باید سراغ مکتب مارکسیسم برویم. وی با این سخنان، به گونه ضمنی و کنایی میگفت اسلام یک بُعدی است، در حالی که فرهنگ قرآن و عترتْ همهجانبه، جاویدان و تعمیمپذیر در هر زمان و مکانی است و اصول بنیانهای دینی چنان زایایی، پویش و بالندگی دارد که میتواند هر گرهی را بگشاید و هر مشکلی را حل کند. البته آن شخص سخنان خود را با جدیت میگفت و حتی برای آمیزش این دو عنصر متضاد کوششهایی نیز کرد و افرادی را برای این منظور پرورش داد.
باز کسی که توانست در برابر این حرکت التقاطی بایستد و این موج خروشان را فرو بنشاند، متفکر بهخونخفته، شهید مطهری بود. اگر آن فداکاری، فرزانگی و فروزندگی مطهری نبود، بیم آن میرفت که عقاید بسیاری از کسانی که در آغاز انقلاب در مصدر کارهای مهم قرار میگیرند، التقاطی شود و با این تصورات باطل به کارهای نادرست و مخالف دیانت دست بزنند. او افکار و اعتقادات مردم را پالایش، اندیشهها را غربال و سره را از ناسره جدا کرد و حق را از باطل منفک ساخت. وی به نسل جوان، دانشگاهیان، طلاب و دیگر حقجویان و مؤمنان هشدار داد که مراقب این التقاط مسموم باشند و در برابر این ویروس کشنده خود را واکسینه کنند. آن شهید همواره در پی مصونسازی اسلام، افشاگری و نقادی بود.
تأثیری که آن علامه متفکر در مبارزه با الحاد، کژروی، گمراهی و نفاق داشت، یک موهبت الاهی بود که خداوند نصیبش ساخت. او بهدست کسانی کشته شد که همین
بیماری التقاط را داشتند و مبتلا به کژروی و برداشت باطل از قرآن و حدیث بودند. آنان میگفتند مطهری را به شهادت رساندیم، زیرا با نظام اسلامی همکاری داشت و نیز به فلان کس نمیگفت «شهید». مطهری اهمیت هدایت را بسیار خوب درک کرد و فساد و عواقب خطرناک باتلاق گمراهی را به خوبی تشخیص داد. او فهمید بهترین خدمت به جامعه این است که آن را از این عذاب ابدی نجات دهد. پس تصمیم گرفت و انجام وظیفه کرد. البته این مسئولیت، منحصر به فردی ویژه و محدود به زمانی خاص نیست. مقام نبوت و امامت ویژه اشخاصی معین است، اما پیگیری راه ائمه(علیهم السلام) برای همه میسر است. ائمه هدی(علیهم السلام) تنها به بیان احکام و معارف الاهی بسنده نمیکردند، بلکه ضمن احیای فرهنگ قرآن و سنت محمدی، فرهنگ مردم را اصلاح میکردند و مراقب بودند این فرقههای منحرف و این علفهای هرز جامعه را آلوده نکنند. آنان برای گسترش حقایق اسلامی، دفاع از حریم دین و جلوگیری از تحریف، شاگردانی پرورش میدادند و جبهه حق را یاری میکردند. همچنین ایشان بر امور و وقایع جامعه اسلامی، بهویژه آنچه در میان مدعیان دین و دانش جریان داشت نظارت داشتند و به محض آنکه فردی از خواص یا برجستگان دچار ضعف اراده یا تشخیص میشد، یا تقوایش خللی مییافت و برداشتهایی منحرفانه بیان میکرد، او را هشدار داده، به خود میآوردند. اگر مواعظ و نصایح امام برایش سودمند نبود، امام مردم را نسبت به خطا و کژروی وی آگاه میکرد. امام معیار حق و جداکننده نور و تاریکی بود.
روزی رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند: رحِمَ اللهُ خُلفایی؛ «خداوند جانشینان مرا رحمت کند». این جمله را سه بار تکرار کردند. اصحاب فهمیدند که حضرت عنایتی ویژه بر این مطلب دارند. عرض کردند: «یا رسولالله! مگر ما جانشینان شما نیستیم؟» فرمودند: «نه، جانشینان من در آخرالزمان میآیند؛ علوم و معارفی که از ما مانده یاد میگیرند و به دیگران میآموزند». اگر امروز دانشجویان مسلمان همت کنند و بکوشند معارف اسلامی
را درست بیاموزند، میتوانند این نقش را بر عهده گیرند؛ در هر رشتهای که تحصیل کنند، میتوانند بخشی از وقت خود مانند زمانهای تعطیل و فراغت را صرف آموختن معارف دین نموده، با پیگیری جدی و رفتن به کلاس، به این هدف دست یابند. افراد بسیاری هستند که با گذراندن یک دوره آموزش چهل و پنج روزه توانستهاند چندین نفر را هدایت کنند. کسانی که در طرح ولایت شرکت کرده بودند، توانستند شماری از دوستان خود را از گمراهی برهانند. این کار شدنی است. بکوشیم با شبهاتی که درباره عقاید دینی، نظام اسلامی، ولایت فقیه و دیگر چیزهایی که امروز ستون فقرات نظام اسلامی را تشکیل میدهد و به دست دشمنان اسلام و عوامل فریبخورده یا خودفروخته آنان، بهویژه در این چند سال اخیر در کشور رواج یافته است، مبارزه کنیم. باید به این تشکیکات پاسخ دهیم و بیاعتنا از کنارشان نگذریم.(1)
اشاره به خاطرهای درباره مرحوم استاد مطهری(رحمه الله) جالب توجه است. پیش از انقلاب، جلسهای در قم برگزار شد. شهید مطهری، مرحوم دکتر بهشتی، مرحوم قدّوسی، آیتالله جنّتی و آیتالله خزعلی در این محفل حضور داشتند. بنده نیز حاضر بودم. اینان، کسانی بودند که در مدرسه منتظریه (حقّانی) درس میدادند. جلسه در منزل آیتالله خزعلی برگزار شده بود. مرحوم مطهری داستان خود را با برخی سران مجاهدین چنین تعریف کرد:
در جلسات ماهانهای که در مسجد قُبا(2) برگزار میشد و من و دکتر بهشتی آنجا
1. سخنرانی در جمع دانشجویان یزد به مناسبت برگزاری یادواره شهدای استان یزد و نیز فرارسیدن سالگرد شهادت آیتالله مطهری، (1380/02/10).
2. در سال 1355 شمسی شهید دکتر مفتح امامت مسجدی در حوالی حسینیه ارشاد را پذیرفت تا در این کسوت، انسجام مبارزات امت مسلمان را برعهده گیرد. در جلسهای که با حضور شهید مطهری و آیتالله طالقانی برای تنظیم برنامههای مسجد منعقد گردید، این مسجد قُبا نامیده شد که به یکی از مهمترین پایگاههای ضد رژیم پهلوی مبدل گردید. در گزارشهای ساواک آمده که با توجه به برنامههای سخنرانی و تلاشهایی که در این مسجد برگزار میگردد، قطب تازهای برای فعالیت مذهبیهای افراطی [؟!] به وجود آمده و این مسجد، جای مسجد هدایت را گرفته است (شهید مفتح، تکبیر وحدت، ص 117- 121).
سخنرانی میکردیم، همین حنیفنژاد نیز میآمد. بعدازظهرهای جمعه که من سخنرانی میکردم، او همان وقت متن را به تبریز میبرد و منتشر میکرد. یعنی تا این حد به درسهای مذهبی و اینگونه فعالیتهای دینی و فرهنگی علاقه داشت، ولی متأسفانه بعدها گرایش مارکسیستی پیدا کرد و دیدم دیگر نمیآید. هنگامی که احوالش را پرسیدم، کسی بهدرستی خبر نداشت. پس از مدتی فهمیدم که اینان گروهی تشکیل دادهاند و میخواهند یک تشکیلات سیاسی را سازماندهی کنند. چند نفر نیز مشغول تدوین ایدئولوژی بودند و پس از چندی جزوه شناخت را منتشر کردند. این جزوه، ترجمه یک کتاب مارکسیستی بود؛ تنها در آغازش نوشته بودند: «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران» و در آخر نیز یک شعار اسلامی درج کرده بودند. بقیه جزوه، ترجمه حرفهای مادیگرایان و مارکسیستها بود. این بیانصاف دستکم این جزوه را یکبار به من نشان نداد. ما چنان با هم رفت و آمد داشتیم که انتظار میرفت دستکم این جزوه را به من نشان دهد تا من نیز نظرم را بگویم.
آن زمان تعبیر «بیانصاف» درباره سران مجاهدین خلق، گناهی نابخشودنی به حساب میآمد. یعنی اینان چنان در جامعه جای باز کرده و بین قشرهای مبارز و مذهبی نفوذ یافته بودند، که شخصی مثل شهید مطهری بالاترین ناسزایش به آنان، همین کلمه بیانصاف بود. کسی باور نمیکرد اینان منحرف باشند.(1)
از وقتی که شهید مطهری فهمید اینان درصدد ایجاد چنین انحرافی برآمدهاند و میخواهند یک ایدئولوژی ساختگی، التقاطی و همراه با بدعت و تحریف را گسترش
1. دیدار با دانشجویان اهواز، در اردوی تابستانی آبعلی، (1379/05/27).
دهند و بر پایه آن، فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را سامان دهند، بسیار ناراحت شد و بنابر احساس مسئولیت، بسیاری از کارهایش را تعطیل کرد و درصدد برآمد تا برای مقابله با این مرداب متعفن، حرکتی عالمانه و محققانه انجام دهد. او اعتقاد داشت که این کار به همراهان و همکارانی بسیار نیاز دارد،
زیرا پیشبینی میکرد برای خنثاسازی این موج کوشش فرهنگی و علمی گستردهای لازم است. این افراد سازمان مجاهدین و دیگر گروههای التقاطی با سیمایی فریبنده پیش آمده بودند؛ شعارهای اسلامی را مطرح میکردند و در لابلای جزواتشان که از مارکسیستها اقتباس شده بود، آیات، احادیث و برخی مباحث کلامی اسلامی دیده میشد. بنابراین مطهری برای فضلای جوان درسی را آغاز کرد. زمان کلاسها روزهای پنجشنبه و جمعه بود. وی با جدیت و انگیزهای قوی به قم میآمد تا بنیه علمی، قدرت فکری و توان شاگردان خود را چنان بیفزاید که بتوانند در برابر شبهات التقاطی، با توضیحات و پاسخهای منطقی، مستدل و قانعکننده بایستند. روش ممتاز آن شهید و پاسخهای دندان شکن او چنان مؤثر واقع شد که حتی نظریهپردازان گروهکهای مارکسیستی گفته بودند: مطهری سخنان ما را بهتر از خودمان درک، تجزیه و تحلیل میکند! علامه مطهری به صورت سطحی، تبلیغی، شعاری، مصرفی و موقتی با مسائل روبرو نمیشد، بلکه بسیار ریشهای، برنامهریزی شده و با پرهیز از سر و صداهای تبلیغی، نخست تحریفات و مطالب التقاطی را حلاجی میکرد؛ سپس پیرامون آنها به بحث میپرداخت؛ جوانبش را در نظر میگرفت و با کمال دقت و با بهرهمندی از آن توانایی علمی، هوشیاری ویژه و ژرفاندیشی، جمله جمله نوشتهها و ادعاهای آنان را ارزیابی و نقد میکرد و بُطلانشان را به گونهای مستدل و منطقی ثابت میساخت. دشمن نیز به خوبی فهمید که او میتواند نقشههایشان را نقش بر آب کند و به همین دلیل، درصدد برآمد تا او را از میان بردارد.
البته مطهری با مشکلاتی نیز روبرو بود. برخی افراد که نیتشان نیز خیر بود، چنان از جاذبههای کاذب این گروهها اثر پذیرفته بودند که نمیخواستند باور کنند چنین تشکلها و افرادی در باتلاق گمراهی غوطه خوردهاند و امکان دارد جامعه را به ورطههای هلاککننده بکشانند. من خود در مجلسی شاهد گفتوگوی شهید مطهری با نزدیکترین دوستانش بودم. البته این راز سر به مهری است که نباید از پرده برون افتد. استاد مطهری هر چه کوشید به دوست خود ثابت کند که این سران مجاهدین خلق گمراهاند؛ اسلام را به نابودی میکشند و خطرناکاند، آن شخص بزرگوار لبخندی تمسخرآمیز به شهید مطهری میزد و میگفت: این گونه سخن نگویید؛ اینان مسلماناند؛ دارند در راه اسلام زحمت میکشند؛ حافظ قرآن و اهل تهجدند. اما مطهری خون دل میخورد. میدانست اینان دارند ریشه اسلام را میزنند. کمتر کسی بود که بتواند حرفش را درک، و باور کند که این مسلماننمایان، مصداقی بارز از چهره نفاق و نمونهای از نهروانیان هستند. او بود که پیشقدم شد این فتنه را خنثا کند.
گروههایی که ایدئولوژی التقاطی داشتند، چند دسته بودند. یک دستهشان مجاهدین خلق بودند. برخی کسانی بودند که حتی پیشینه تحصیلات حوزوی داشتند، ولی چون تحصیلاتشان عمقی نداشت و بهویژه در مسائل فلسفی و معرفتی تخصصی نداشتند، از افکار مارکسیستی اثر پذیرفته بودند. یکی از اینان که بااستعداد بود و بهترین نمرهها را در کلاس من میگرفت، دچار همین کژروی شد. او مدتی در زندان بود و پس از انقلاب اسلامی به هلند گریخت. او طلبهای درسخوانده بود و هوشی فوقالعاده داشت، اما گرفتار گونهای بیماری خودکمبینی و حقارت روحی بود، که برخی شرایط محیطی این مشکلات را برایش بهوجود آورده بود. با اینکه شهید بزرگوار، آیتالله قدوسی بسیار کوشید او را درست پرورش دهد و ما نیز به سهم خود برای پرورش او تلاش کردیم، مشکل درونیاش باعث شد تحت تأثیر آن گروهکها و شبکههای الحاد
و نفاق قرار گیرد و خود یکی از افراد آنان شود و اکنون نیز در خارج از کشور به سر میبرد. به هر روی این موج به دلیل آراسته بودن به برخی مسائل اسلامی، حتی طلاب را نیز تحت تأثیر قرار میداد. بنابراین مرحوم علامه مطهری با آن روشنبینی ویژه، تصمیم گرفت حرکتی پایهای را آغاز کند. هیچکس به اندازه آن شهید از سوی این گروهها احساس خطر نمیکرد. برخی نامههایی که او برای حضرت امام(رحمه الله) نوشته، چاپ شده است. او در این آثار و نیز در کتابهایش از این احساس مسئولیت حکایت میکند از اینکه چنین خطر شدیدی از سوی ایدئولوژیهای التقاطی وی را رنج میداده است.(1)
کسانی دیگر نیز بودند که با نهایت حُسن نیت و با وجود فداکاری در مسائل مبارزاتی و دلسوزی برای انقلاب اسلامی، این توطئه را جدی نمیگرفتند و حتی به اینان کمک مادی نیز میکردند. شهید مطهری به خاطر همین سختکوشی و مواضع
1. شهید آیتالله مطهری در فرازی از نامهای که در سال 1356 شمسی خطاب به امام خمینی(رحمه الله) نوشته است، یادآور میشود:
«...شاید به قدر کافی مستحضر باشید که نفوذ افکار مارکسیستی تا برخی محافل مذهبی در میان بعضی از دوستانی که انتظار نمیرفت، پیشروی کرده، لااقل در حدی که با هر گونه موضعگیری، ولو موضعگیری فکری در برابر آنها به استناد اینکه فعلاً صلاح نیست مبارزه میشود و حتماً به هر وسیله هست باید نظر حضرتعالی به وسیله بیت محترم به افرادی که واقعاً از این جهت در اشتباهاند ابلاغ شود.
جریان دوم، جریان به اصطلاح گروه مسما به مجاهدین است. اینها در ابتدا یک گروه سیاسی بودند، ولی تدریجاً به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در میآیند. درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک مذهب با یک سلسله اصول و فروع در آمدند. کوچکترین بدعت اینها این است که به قول خودشان به خودکفایی رسیدهاند و هر مقام روحانی و مرجع دینی را نفی میکنند. از همینجا میتوان تا آخر خواند. دیگر اینکه در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفر صادق(علیه السلام) نزد اینها مقدس و محترم است. البته اینها آنهایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند. آنها که اعلام تغییر موضع کردهاند تکلیفشان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره آنها معالواسطه است، ولی افراد متدین و فهیمی که سالها با آنها زندان بودهاند هستند و من معتقدم حضرتعالی از آنها، نه فقط از یک نفر آنها، جداجدا بخواهید نظرات خود و مشهودات خود را بنویسند و خدمتتان ارسال دارند و عجیب این است که هنوز هستند برخی از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهای اینها را توجیه و تأویل میکنند» (سیری در زندگانی استاد مطهری، ص 81).
سرسختانه در برابر اینان، بسیاری از دوستان خود را از دست داد. این مطلبی است که بنده از نزدیک از آن آگاهی دارم. اگر روزگاری مصلحت ایجاب کند، اسناد مربوط به این ماجرا را خواهم گفت، ولی هنوز فکر نمیکنم این شرایط فرا رسیده باشد. اگر استاد مطهری به شهادت نرسیده بود، امروز معرفتی درست دربارهاش نداشتیم. به هر روی این وضع مرارتبار گذشت و او نیز در بحبوحه حوادث و فشارهای درونی و بیرونی به وظیفه خود عمل کرد و از هیچ چیز نهراسید. با اینکه دوستانش میگفتند: اینان خطری ندارند؛ بیاهمیتاند؛ وقتی انقلاب پیروز شود در مشت ما هستند و نقشههایشان بیرنگ میشود، شهید مطهری استدلالش این بود که خطر فکری با خطر نظامی تفاوت دارد؛ یورشهای نظامی را میتوان با سلاح سرکوب کرد، اما تهاجم فکری را باید با ارائه بینشی درست پاسخ داد و خنثاسازی چنین شبهاتی که امواج التقاطی بهوجود میآورند، یک کار منطقی و درازمدت میطلبد. از آنجا که او یار و یاوری نداشت، خود آستین همت را بالا زد و بهتنهایی به مبارزه با این معضل پرداخت.(1)
استاد شهید مرتضی مطهری با التقاط و انحراف از اسلام ناب محمدی سرسختانه مبارزه میکرد و تا مدتها تنها کسی بود که به این خطر توجه داشت. تا سالهای 1352 و 1353 بسیاری از علما، فضلا و محققان در تهران، قم، مشهد و شهرهای دیگر به این خطر توجه نمیکردند. آنان نوشتههای مجاهدین خلق، غربگرایان و دیگر گروههای التقاطی را میخواندند؛ مطالب اشتباه و انحراف را نیز تشخیص میدادند و بهخوبی
1. سخنرانی در دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، (1380/02/12)؛ بیانات در حسینیه ثارالله در جمع هیئت ثارالله رفسنجان، همان تاریخ.
میفهمیدند که اگر این متن با منابع قرآنی و روایی سنجیده شود، دارای مشکلات، نارساییها و آفات بسیار است، ولی متأسفانه به این مسئله با دیده اغماض مینگریستند. در این میان شهید مطهری بهطور مطلق و قاطع برخاست؛ اغماض را روا ندانست و سختگیرانه و موشکافانه این نقاط ضعف و مطالب انحرافی را بیرون کشید. به تعبیر مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) باید گفت شهید مطهری در مبارزه با التقاط نقش و درجه نخست را دارد. مقام معظم رهبری درباره این جنبه از تلاشهای فکری و اعتقادی شهید مطهری گفتهاند:
... تا سال 1349 و 1350 شمسی مسائل انحرافی در محیط مبارزه به چشم نمیخورد. وقتی که منافقین دستشان را رو کردند و نوشتههای ایدئولوژیک آنها کمکم پخش شد، آقای مطهری بیش از همه ما حساسیت نشان داد و ما باید اعتراف کنیم که ایشان بعد از امام بیش از همه حساسیت نشان داد، چون من به یاد دارم که در سال 1351 شمسی تلاش فراوانی شد که امام را وادار کنند که این حرکت جوانها را تأیید کنند که به نام مجاهدین و... بودند، اما امام سخت ابا کردند و یکبار کتابهای مجاهدین را خوانده بودند و گفته بودند اینها همان حرفهای لنین و ارانی است، پس حرفهای شما کدام است. مرحوم مطهری در معرفی اینها به امام نقش داشتند و خودشان آنقدر حساسیت نشان دادند تا عملاً کنار کشیدند و آن وقت مجاهدین ایشان را متهم کردند به اینکه سازشکارند و اهل مبارزه نیستند و حال اینکه کنار کشیدن ایشان حساسیت ایشان را نشان میداد و مؤثر و مفید هم واقع شد و ایشان در آن موقع کار ایدئولوژیکشان را زیاد کردند و اثرش این بود که در سه چهار سال بعد حقانیت حرکت ایشان روشن شد و حرکت صحیح
اسلامی دوباره از سال 1354 شمسی رو به رشد رفت و کمکم خط امام تبلور یافت....»(1)
شهید مطهری در شناخت ماهیت افراد و گروههای مختلفِ انحرافی و نیز پیشبینی خطرات آنان به چند دلیل موفق بود. نخست اینکه او به دلیل هوش و ذکاوت ذاتیاش، وقتی کتابهای اینان را مطالعه و بررسی میکرد، به زودی هدف نویسنده را درمییافت و میگفت او میخواهد فلان مسئله مادی و مارکسیستی را در ظاهری اسلامی به اثبات رسانده، آیات قرآن و روایات را با نظریههای ماتریالیستی تطبیق دهد. دلیل دوم این بود که او به معارف اسلامی آگاهی کامل داشت و آثار انحرافی را با منابع اصیل و متون اساسی شیعه میسنجید. عامل سوم اینکه وی درباره افکار اروپاییان و مکاتب جدید، مطالعاتی گسترده داشت و با ریشهیابی این تحریفات بهدرستی تشخیص میداد که هر یک از کدام مکتب وارداتی تغذیه میشود. او در برخی نشستهای خود با علما و نیروهای مؤمن و مسلمان میگفت این سازمان مجاهدین میتواند در آینده خطراتی به مراتب بدتر از استبداد رژیم پهلوی داشته باشد، زیرا یک سازمان مارکسیستی است که اسلام را وسیلهای برای رسیدن به اهداف شوم و پلید خود قرار داده است. این در حالی بود که سازمان مجاهدین خلق در میان جوانان، قشرهای تحصیلکرده، دانشگاهیان و حتی برخی روحانیان و طلاب طرفدارانی داشت و اگر کسی شهامت به خرج داده، با اینان مخالفت میکرد، او را همکار رژیم قلمداد میکردند. التقاط و تحریفات اعتقادی این فرقه منحط، حتی برای بسیاری از نیروهای مبارز مؤمن و معتقد قابل هضم نبود و به همین دلیل، آن حقیقتی را که شهید مطهری در سالهای اختناق، بین 1352 تا 54 به آنان گوشزد میکرد، سالها بعد و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دریافتند.(2)
1. سیدحمید جاوید موسوی، سیمای استاد در آینه نگاه یاران، ص 35 ـ 36.
2. ر.ك: محمد خردمند، شهید مطهری مرزبان بیدار، ص 138.
این موضع قاطع و درست شهید مطهری موجب شد منافقان او را مورد تهاجم تبلیغی شدید منفی قرار دهند و با تهمتهای بیپایه، برای ترور شخصیت ایشان گامهایی بلند بردارند. تخریب ایشان چنان با بیانصافی همراه شد که در وصف نمیگنجد. در ذهن دانشجویان چنین القا کردند که او در مسیر رژیم پهلوی گام برمیدارد و به همین دلیل است که ساواک برای تدریس وی در دانشکده الاهیات دانشگاه تهران هیچ مانعی نمیتراشد. آنان میگفتند: اصلاً شهید مطهری اسلام مترقی و مبارزاتی را نپذیرفته است؛ بر پایه بافتههای ذهنی و برخی موهومات خشک فلسفی، آثاری مینگارد و به همین دلیل نوشتههایش قابل خواندن نیست؛ آثار علمی ندارد؛ ذهنگرایی میکند و از واقعیتهای جامعه فاصله دارد. این تبلیغات منفی بدان سبب بود که آنان میدانستند اگر افشاگریهای شهید مطهری برای افراد جامعه جا بیفتد، دیگر آنان راه زوال را خواهند پیمود. آنان حتی در زندان کتابهای آن استاد متعهد را میگرفتند و صفحات میانی آنها را درآورده، کتابها را ناقص میکردند، تا مبادا خوانندگان از آنها بهرهای ببرند؛ حقایق برایشان آشکار شود و خودشان در انزوا و مورد نفرت قرار گیرند.
شهید آیتالله مطهری، تحریف آیات قرآن کریم را از نیرنگهای مهم افکار مادی در ایران دانسته است؛ شیوهای که میکوشد با حفظ ظاهر الفاظ، آیاتی را به شکل مادی تفسیر کند. آن شهید پس از ریشهیابی این مسئله، چنین نتیجه میگیرد که این نیرنگ، همان طرح کارل مارکس برای ریشهکن ساختن دین از اذهان تودههای معتقد است. طرح مارکس این است که برای مبارزه با مذهب باید از مذهب علیه خودش استفاده کرد؛ به این شکل که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تهی و از محتوای
مادی پر شود، تا مردم مذهب را به صورت یک مکتب مادی دریابند و چون چنین موفقیتی به دست آمد، دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است.
مارکس میگفت باید تاریخ را به گونهای مادی تفسیر کنید و خاستگاه مادی همه گرایشها، از جمله گرایشهای مذهبی را چنان بیان کنید که تودههای مردم بفهمند ریشه طبقاتشان کجاست. هنگامی که آنان بفهمند همه پدیدههای اجتماعی ریشه مادی دارد، خود به خود ارتباط خویش را با مذهب قطع میکنند.
شهید مطهری تأکید میکند هنگامی که مارکسیسم نتوانست از راه منطق، استدلال و خودآگاهی طبقاتی مذهب را از مردم بگیرد و تشخیص داد دیانت قویترین نیرو در میان ایرانیان است، این توطئه را به کار گرفت که از مذهب بر ضد خودش بهره جوید. آن شهید روی توطئهای عظیم انگشت میگذارد که چنین شگردی را به کار گرفتهاند تا مذهب را از صحنه زندگی سیاسی، اجتماعی و مناسبات مردم با یکدیگر حذف کنند و سپس میافزاید نویسندگان این تحلیلها گمراه شدهاند و بهدرستی نمیدانند چه میکنند، یا آنکه از روی عمد و غرض به تفسیرهای ماتریالیستی دست میزنند و مقدسات مذهبی مردم را تهدید میکنند.
اینان به تعبیر شهید مطهری، ماتریالیست منافقاند که میگویند: «اراده خدا تنها بر این اصل استوار است که تودههای ضعیف و محرومشدگان تاریخ بر قدرتمندان، اربابان و صاحبان زر و زور چیره شوند و خداوند برای تحقق این هدف حزب تشکیل داده است تا همه نیروهای متکامل جهان را در پوشش خود قرار دهد». آنان همه حکمتهای الاهی را در این خلاصه کردهاند که خداوند حزبی تشکیل داده تا محرومان را بر قدرتمندان پیروز سازد. البته بیشک مبارزه با افراد طغیانگر جزء برنامههای قرآن است و اسلام هیچ ستمی را نمیپذیرد، ولی اینگونه نیست که قرآن تنها به چنین مسائلی بسنده کند.
شهید مطهری یک برداشت انحرافی و التقاطی دیگر را ارزیابی میکند. منافقین در جزوة خود نوشتهاند باید تفسیرها، تفسیر امام باشد، اما پیگیری سخن امام ضرورتی ندارد و تنها باید تفکر او را پی گرفت. آنان میگویند زمانی این تفکر عملی میشود که فرد از نظر طبقاتی در طبقه امام، که همان محرومان تاریخ هستند قرار گیرد و عملاً درگیریهای طبقاتی او را داشته باشد، همچون او تجربه کند و بیندیشد.
شهید مطهری پس از اشاره به این موضوع تحریفی، میگوید اینان میخواهند به این وسیله مردم را اغفال کنند. استاد مینویسد این منحرفان از تاریخ صدر اسلام ناآگاهاند. «سالم» یک ایرانی آزاد شده اهل اصطخر(1) است که یورش به خانه حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) و آتش زدن آنجا را رهبری میکرد. منافقین و به دلیل همین ناآشنایی، تنها به علت اینکه سالم از محرومان تاریخ و اسیران است، او را یک مؤمن انقلابی جلوه داده و در ردیف سلمان و ابوذر قلمداد کرده و به دلیل همین ویژگی طبقاتی، سیمایی درخشان از او ترسیم کردهاند. مطهری به آنان گوشزد میکرد معیارهایشان در فلسفه تاریخ با این تحلیلها بیاعتبار میشود و باید در ارزیابیهای خویش تجدید نظر کنند و به خود اجازه ندهند که قضاوتها و تفکرات هزار ساله مفسران، حکیمان، فقیهان و عارفان را به گونهای مادی و طبقاتی توجیه کنند.
اینان تفسیرشان از غیب و ایمان به آن، چنین بود که مبارزان بدانند انقلاب یک مرحله پنهانی دارد و در این حالت نظام حاکم هنوز مسلط است و با رشد تدریجی و تغییر کمی به کیفی، نظام جدید مستقر میشود و از مرحله غیب به شهادت میرسد. شهید مطهری چنین برداشتی را برگرفته از اصل چهارم دیالکتیک مارکسیستی میداند و میافزاید این تفکرات منحط موضوع ایمان و اعتقادات مسلمانان راستین را منتفی تلقی
1. اصطخر یا استخر (Estaxr) یکی از بزرگترین شهرهای فارس در دوران قبل از اسلام است. که قلعه آن در انتهای شمال غربی جلگه مرودشت قرار دارد.
میکند که دور از حقیقت است. شهید مطهری در مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری، برخی دیگر از تفسیرهای باطل این گروهها را به بوته نقد میگذارد و همه این تحلیلها را با اهداف مقدس قرآن و وحی مغایر میداند و خاطرنشان میسازد که بسیار شگفتانگیز است که فرهنگ انقلابی برخی بدین معناست که محتوای معنوی را از قرآن و اسلام بگیرند و به جای آن یک برداشت مادی جایگزین سازند. انقلاب رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه هدی(علیهم السلام) به مسائل اقتصادی، محرومیتزدایی و امور مربوط به خوراک و شکم منحصر نمیشد و هدف آن بزرگان والاتر و بالاتر از اینهاست. انقلاب صدر اسلام که پیامبر(صلى الله علیه وآله) پایهگذارش بود و امامان پیگیر آن بودند، تحولی در روح، روان، رشد معنوی، تزکیه و اصلاح رفتارهای مردم بود و چنین برداشتها و توجیهات مادی نمیتواند با فرهنگ انقلابی و مشی اسلامی منطبق باشد، بلکه تبلیغاتی به سود ماتریالیسم است.(1)
1. ر.ك: مقدمه استاد شهید مطهری بر کتاب علل گرایش به مادیگری.
درباره شخصیت استاد مطهری و ویژگیهای رفتاری، اخلاقی و علمی او در طول یک ربع قرن که از شهادت او میگذرد، بحثها و گفتوگوهایی بسیار درگرفته و کتابها و مقالاتی فراوان به نگارش درآمده است و آنچه در پی میآید نیز خوشهای از یک خرمن است. حقشناسی اقتضا میکند که این نعمت بزرگ الاهی را هیچگاه فراموش نکنیم و به یاد داشته باشیم که چگونه ممکن است خدای متعال به وسیله یک انسان برکت را بر بندگانش فرو فرستد. اینکه شهید مطهری در جامعه ما چه تأثیراتی گذاشت، چه نقشی ایفا کرد و به دنبالش این تأثیر در جهان چه مزایایی در بر داشت، بحثی مفصل میطلبد.این انقلاب کمنظیر، بلکه بینظیر، حادثهای اتفاقی و لحظهای نبود که ناگهان تصادفی شود و پدیدهای شکل گیرد، بلکه این انقلاب حرکتی بود که مقدمات بعیدش از صدر اسلام ظهور کرد و در طول پانزده سالی که نهضت حضرت امام استمرار یافت، این نهال به دست باغبانی توانا آبیاری شد، تا در 22 بهمن 1357 به بار نشست. پس از آن نیز انقلاب در معرض آفتها و آسیبهای فراوانی بود که باز کسانی از آن مراقبت کردند، تا اینکه محصولاتش نصیب ملت ایران و حتی جهان اسلام و دیگر ملل جهان شد. پیش از پیروزی این حرکت مقدس، لبنانیها و فلسطینیها چندان امیدوار نبودند که بتوانند در برابر نیروهای جهنمی کفار و رژیم صهیونیستی غاصب عرض اندام کنند.
امام با دم مسیحایی خود این توان روحی را در میان امت مسلمان پدید آورد و آنان را احیا کرد و به قشرهای گوناگون سرزمینهای اسلامی هویت، عزت و کرامت بخشید. با این همه، اگرچه نقش رهبری انقلاب ویژه امام است، او بهتنهایی نمیتوانست این کار را به انجام رساند و یاورانش نیز بسیار مؤثر بودند. قدرت امام از حضرت علی، حسن و حسین(علیهم السلام) بالاتر نبود؛ اما آن بزرگان هم به مدد نیروهای مؤمن و اصحاب فداکار توانستند بر دشمن چیره شوند. خداوند متعال مقدر فرمود یارانی نصیب امام خمینی(رحمه الله) شود که مبانی فکری انقلاب را در میان مردم زنده کنند تا زیربنای اعتقادی این نهضت را بشناسند؛ باور کنند و در عمل صداقت و پاکی رهبران را ببینند و ایمان بیاورند که آنان بهراستی خیرشان را میخواهند. این درخت مبارک و این شجره طیبه نیاز به آبیاری داشت. بهتحقیق میتوان گفت پس از امام خمینی(رحمه الله) هیچکس به اندازه شهید مطهری در تقویت مبانی فکری و اعتقادی این انقلاب مؤثر نبود.(1) درست است که زندگی او پس از انقلاب طولی نکشید، اما زحماتی که در طول سالیان متمادی
1. مقام معظم رهبری آیتالله خامنهای (مدظله العالی) فرمودهاند: «انقلاب ما یک انقلابی بود که از گسترش و نفوذ اندیشه اسلامی در فکر مردم شروع شد. یعنی اگر متفکرین اسلامی در طول پانزده شانزده سال تفکر اسلامی را گسترش نداده بودند، یقیناً این انقلاب به این شکل به وجود نمیآمد. شما دیدید که مردم با دست خالی در مقابل یک قدرت عظیمی ایستادند. این باور اسلامی بود که مردم را این طور به صحنه مبارزه میکشاند.
این باور را چه کسانی به وجود آوردند؟ جز همان متفکران اسلامی که بیش از پانزده سال در گسترش اندیشه نوین اسلامی تلاش کردند، که خود مرحوم مطهری از این قبیل بود. مرحوم مطهری جزء کسانی است که قبل از شروع مبارزات، در این میدان نقش مهمی داشته است. مرحوم مطهری نهتنها در پیروزی انقلاب، بلکه در به وجود آوردن این انقلاب نقش مؤثر داشته است. همچنین آقای مطهری در زمینه حراست از مرزهای ایدئولوژیک و خط نه شرقی و نه غربی و به خصوص التقاطزدایی از اندیشه اسلامی بینظیر بود.
آثار استاد شهید مطهری مبنای فکری نظام اسلامی ایران است. دیگران به مقدمات این انقلاب خیلی کمک کردند، ولی افکار آنها در ساخت نظام جمهوری اسلامی ایران نقش آنچنانی نداشته است. آنچه که متون اسلام را بیان میکرده است، نظرات و افکار شهید مطهری بوده و ما اگر بخواهیم این نظام در ذهن مردم عمق پیدا کند و حرکات انقلابی این مردم همچنان ادامه یابد بایستی افکار شهید مطهری در میان مردم رواج یابد». (استاد در کلام رهبر، گردآوری مجتبی پیرهادی، ص 24 ـ 25).
متحمل شد؛ کتابهایی که نوشت؛ افکاری که به بار آورد؛ مقالاتی که به نگارش درآورد و شاگردانی که پرورش داد توانستند مسیر انقلاب را هموار، و آن را در برابر مکاتب انحرافی و سایر آفتها صیانت کنند.
جوّ فکری جامعه چگونه بود. در آن زمان گفته میشد جهان به دو بخش امپریالیسم(1) و سوسیالیسم(2) تقسیم میشود. جبهه امپریالیسمْ که آمریکا و کشورهای اروپایی مروج آن بودند. از سوی دیگر چین، شوروی و اقمارشان رو در روی آنان در خط سوسیالیسم قرار داشتند. دسته اول محافظهکار بودند و دلشان میخواست وضع موجود باقی بماند، تا بتوانند ملتها را استثمار کنند، اما دسته دوم میخواستند تحولی ایجاد کنند. آنان یک ایدئولوژی ـ به تصور خودشان ـ مبتنی بر علمْ تدوین کرده بودند و تأکید داشتند اگر کسی بخواهد انقلاب کند و جلوی ستمگران، متجاوزان و ابرقدرتها بایستد، تنها راهش پیروی از مکتب سوسیالیسم است. اگر کشوری میخواست انقلابی انجام دهد و علیه وضع موجود قیام کند، مانند بسیاری از کشورهای آفریقایی، آمریکای مرکزی و جنوبی، باید بهسوی شوروی و چین اقبال نشان میداد و به این ابرقدرتهای شرقی تکیه میکرد. و راه دیگری فراروی خود نمیدید. یا باید امپریالیسم و تبعیت از او را
1. واژه امپریالیسم (Imperialism) در قرن بیستم میلادی برای آن دسته از کشورهای اروپایی به کار میرفت که در طول سالهای 1880 تا 1900 میلادی تسلط خود را بر سرزمینهای آسیایی و افریقایی گسترش دادند و امپراتوری به وجود آوردند و نیز بر گسترش سلطه ایالات متحده امریکا بر امریکای لاتین و برخی بخشهای آسیای جنوب شرقی و جنوبی اطلاق میشد. اصولاً این واژه هر نوع تسلط یک کشور بر کشور دیگر را اعم از سلطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دربرمیگیرد (گلی زواره).
2. تعریف متداول واژه سوسیالیسم (Socialism) در بسیاری از فرهنگها عبارت است از تئوری یا سیاستی که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید، سرمایه، زمین، اموال و غیره، به طور کلی و اداره آنها به نفع عموم است. مهمترین عنصر مشترک نظریههای سوسیالیسم تکیه بر تقدم جامعه و منافع عمومی بر فرد و منافع فردی است و از نظر تاریخی طغیانی است علیه فردگرایی و لیبرالیسم عصر جدید.
پذیرفت، آنچنان که رژیمهای دیکتاتوری و از جمله شاه ایران پذیرفته بودند، یا باید انقلاب کرد و در این راستا پیرو محض شوروی یا چین شد. اگر میخواستند در برابر اردوی غرب مقاومت کنند، به سلاح، حمایت فکری و تبلیغی نیاز داشتند که همه اینها در اردوی شرق وجود داشت. اصلاً این فکر به ذهن نمیرسید که کسی بتواند در آنِ واحد با این دو ابرقدرت مبارزه کند. این خیالی خام و محال مینمود.
ایران تحت سیطره امریکا بود و مستشارهای امریکایی همه اعماق وجودش را زیر نظر داشتند. دهها هزار مستشار غربی در نقاط گوناگون کشور حضور داشتند و تمام کارها با اجازه، نظارت و برنامهریزی آنان انجام میشد. کسانی که میخواستند از نظر فکری از زیر بار این فشار سیاسی بیرون آیند، باید به مارکسیسم و سوسیالیسم اعتقاد میداشتند. سوسیالیستها تفکر خود را با روزنامهها، نشریات، جزوات، کتابها و بحثهای ایدئولوژیک در دانشگاهها و محافل مبارزاتی رواج میدادند.
در این فضای تیره و آلوده که استبداد داخلی تنگناهایی فراهم کرده بود، استکبار و ابرقدرتها فشار میآوردند، و اندیشههای مارکسیستی اوضاع را مشوش ساخته بودند. در این میان، یک متفکر مسلمان، یک عالم روحانی آمد؛ فریاد زد؛ سخنرانی کرد؛ آموزش داد؛ کتاب نوشت و هشدار داد که ما یک مبانی فکری و اعتقادی استوار، پویا و پر جوش و خروش به نام اسلام و برگرفته از قرآن، سنت و عترت نبی اکرم(صلى الله علیه وآله) داریم که با اینها مخالف است؛ نه امپریالیسم را میپذیرد، نه تفکر مادی را قبول دارد و نه استبداد را تحمل میکند. ما برتر از آنان هستیم.(1) شهید مطهری با غواصی دقیق، گوهرهای نابی که در جامعه ناشناخته مانده بود شکار کرد و این مرواریدها را بهدست آورد. شهید مطهری اعلام داشت حاضریم ثابت کنیم فکر ما از آنان عالیتر است؛ این
1. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودهاند: الاسلام یعلو و لا یعلی علیه؛ «اسلام برتری مییابد و چیزی بر آن رجحان نمییابد» (امام خمینی(رحمه الله))، تحریر الوسیله، ج 1، ص 48).
گوی و این میدان. البته او ثابت هم کرد و ادعای خود را به اجرا درآورد و کاربردی ساخت. این کارش تقریباً بیست سال پیش از پیروزی نهضت اسلامی آغاز شد. او با یک دوراندیشی ویژه، فهمید ضعف کجاست و خطر از چه ناحیهای است. مطهری گفت اندیشه اسلامی برای اداره جامعه برنامه دارد؛ موضعگیری اسلام در مسائل سیاسی و اجتماعی روشن است و این مبانی اعتقادی بسیار والاتر و بالاتر از فلسفه ماتریالیسم و ایدئولوژی مارکسیسم است. او تأکید کرد آن مکتبهای غربی و شرقی همه ناقصاند و ما باید به فرهنگ اسلامی خود بازگردیم؛ خویشتن اصیل خود را زنده کنیم؛ هویت مذهبیمان را قوت بخشیم و تعالیم حیاتبخش قرآن و سنت را بهدرستی و متناسب با عصر و تشنگی نسل جوان عرضه کنیم.
آری، او مبانی فکری نهضت را از سالها پیش آماده کرد و جامعه مسلمان را به این حقایق توجه داد. بیان توانا، نوشتههای شیوا و رسا و درسها و بحثهای مطهری توانست چنان این اصول را به خوبی و زیبایی عرضه کند که دیگر همه مکتبها در صحنههای مبارزاتی عقبنشینی کردند و نیروهای مذهبی حضوری پرقدرت و متکی بر تفکر اسلامی در صحنه یافتند.
این حرکت شهید مطهری موجب شد اصالت فکر اسلامی تثبیت گردد. این انقلاب برقی نبود که ناگهان بدرخشد و جامعه را عوض کند، بلکه این تحول متکی به زمینهسازیهای فکری و اعتقادی پیشینی بود که باغبانهایی چون مطهری موفق به انجامش شدند. حال میتوان اینها را به دقت بررسی و ارزیابی کرد و فهمید یک عالِم دینی میتواند چه نقش برجستهای در جامعه داشته باشد. اگر کوششهای مطهری در عرصههای گوناگون علمی، فرهنگی، تبلیغی، سیاسی و آموزشی نبود و اگر او در جمع پزشکان، مهندسان، فرهیختگان، دانشجویان و دیگر قشرهای جامعه آن مباحث ناب و معارف ارزشمند را مطرح نمیکرد، تفکر اسلامی به این زودی پذیرفته نمیشد و
انقلاب اسلامی به ثمر نمیرسید؛ مگر اینکه خداوند کسان دیگری را میفرستاد. البته خزانه لطف و رحمت الاهی هیچگاه و در هیچ شرایطی خالی نیست، ولی در این شرایط چنین مقدر شده بود که شهید مطهری آن سرچشمه را جاری کند، تا ما از جویبارهایش استفاده کنیم و البته باید قدردان این فداکاری باشیم و از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد از آثار بابرکت آن درست بهرهبرداری کنیم و راهش را ادامه دهیم.(1)
شهید مطهری خود نیز در مبارزات سیاسی حضوری فعال داشت، اما شیوهاش در این عرصه بهگونهای بود که در ورای آن جوش و خروش انقلابی، انسانی آرام و برکنار از جریانهای سیاسی به نظر میرسید و فعالیتهای سیاسی خود را از نزدیکترین دوستان که انقلابی نبودند پنهان میکرد. او اعتقاد داشت پرخاشگریها و هیجانات زودگذر برای به ثمر نشستن انقلاب چندان سودی ندارد و باید فکر اصیل این حرکت حفظ، و محتوای اسلامی آن تقویت شود.
یکی از تشکلهایی که شهید مطهری ارتباط جدی با آن داشت، گروه زیرزمینی و مخفی هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود که بار عمده مبارزه را در سال 1341 تا 1349 بر دوش میکشید.(2) مؤتلفه اسلامی پس از مدتی تلاش، به دلیل ضرورتْ شورایی را
1. سخنرانی در جمع گروهی از کادر نیروی دریایی سپاه، (1385/02/12).
2. مؤتلفه اسلامی از ائتلاف سه جمعیت با یکدیگر در سال 1342 پدید آمد. قبلاً در آغاز انقلاب اسلامی ایران، در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی و قضایای رفراندوم قلابی شاه در ششم بهمن 1341 شمسی این افراد به صورت جمعیتهای پراکنده و تحت رهبری امام خمینی(رحمه الله) به فعالیت پرداختند و سرانجام امام امت در اوایل سال 1342 آنها را در قم با هم آشنا ساخت و از این ارتباط جمعیتهای مؤتلفه اسلامی به وجود آمد. مسئولان سازمان مرکزی این جمعیت عبارت بودند از: حاج صادق امانی، محمدصادق اسلامی، حاج مهدی عراقی، عسکراولادی، مهدی شفیق، سیدمحمود میرفندرسکی، حاج هاشم امانی، علاءالدین میرمحمدصادقی، عزتالله خلیلی، سیداسدالله لاجوردی، حاج مهدی بهادران و حاج ابوالفضل توکلی. این افراد همگی از کسبه و تجار متدین بازار تهران بودند.
بهوجود آورد تا در امور مهم و حساس تصمیمگیری کنند. شهید مطهری با نهایت دقت، رعایت اصول تقیه و مخفیکاری با این هیئت مرتبط بود و آنچنان با فراست، کاردانی و تدبیر پیش میرفت که وقتی دستگیر شد ساواک نتوانست چیزی بهدست آورد و ناگزیر، وی را آزاد کرد.
آن شهید در سالهای پس از 1342 با تلاشی گسترده به تبیین فرهنگ اسلامی در جامعه پرداخت و رسالت تدوین فرهنگ انقلاب و آگاه ساختن نسل جوان را عهدهدار شد. فعالیت در حسینیه ارشاد و مسجدالجواد نقطه اوج کوششهای فرهنگی استاد در سالهای 1342 تا 1350 بود. سرانجام با بسته شدن این کانونهای مقاومت دینی توسط ساواک در سال 1351 و دستگیری استاد و سپس ممنوعالمنبر شدنش، مشکلاتی فراوان برای شهید مطهری، در آن مقطع حساس و اوج خفقان و اختناق بوجود آمد. فعالیتهای سیاسی شهید مطهری چنان برای رژیم شاه مهم و اساسی بوده است که ساواک از کارگزاران خود میخواهد درباره فعالیتهای او گزارشهایی مستمر تهیه کنند.(1)
پس از تبعید امام به نجف، شهید مطهری ارتباط خود را به وسیله نامه و... با رهبر انقلاب ادامه داد. در سال 1355 استاد مطهری عازم عتبات عالیات شد و پس از زیارت بارگاه امام حسین(علیه السلام) در کربلا، به نجف رفت و پس از زیارت مضجع مقدس حضرت علی(علیه السلام) به دیدار امام خمینی(رحمه الله) شتافت. او مدت یک هفته در نجف ماند و با امام درباره مسائل نهضت، حوزههای علمیه و دانشگاهها به گفتوگو پرداخت.(2)
1. در سند شماره 16161/20 مورّخ 1349/05/01 که از سوی سپهبد مقدم معدوم، مدیرکل اداره سوم ساواک صادر شده، چنین آمده است:
«چون در نظر است که جهت نامبرده [شهید مطهری] تحقیقاتی فراهم گردد، علی هذا خواهشمند است دستور فرمایید با تمام امکانات موجود از مشارالیه مراقبت و نتایج حاصله را مستمراً به این اداره کل اعلام دارند تا به موقع دربارهاش تصمیم مقتضی اتخاذ گردد» (مجله اعتصام، ش 49، اردیبهشت 1365).
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 11؛ مطهری مطهر اندیشهها، ج 2، ص 631 و نیز ج1 ص313؛ و شهید مطهری مرزبان بیدار، ص 151.
شهید مطهری در جامعه روحانیت مبارز نیز حضوری فعال داشت و جزو مؤسسان این تشکل بود. جامعه روحانیت مبارز عمدهترین کارها را در ارتباط با تظاهرات مردم، راهپیماییها، جلسات بزرگ و مهم و سخنرانیها، برنامهریزی و هدایت میکرد و شهید مطهری در جلسات آن، فعالیتی مؤثر و قابل توجه داشت.(1) شهید مطهری سفری نیز به پاریس داشت که در پی آن با امام ملاقات کرد و امام مسئولیت تشکیل شورای انقلاب اسلامی را به عهده ایشان نهاد.(2)
در بحبوحه انقلاب اسلامی که اعتصابها اوج گرفت و مردم ایران بر اثر اعتصاب کارکنان شرکت نفت از نظر سوخت دچار مشکل شدند، شهید مطهری برای رفع این تنگنا طرحی پیشنهاد کرد که به تصویب امام خمینی(رحمه الله) رسید و رضایت مردم را فراهم آورد.(3)
پس از ورود امام به فرودگاه مهرآباد، خیر مقدمی که استاد مطهری نوشته بود، خوانده شد. چنین تنظیم شده بود که وقتی امام به بهشت زهرا میرود تا برای میلیونها نفر از علاقهمندان و مبارزان سخنرانی کند، در آغاز پدر یکی از اعضای گروهک منافقین
1. سیمای استاد در نگاه یاران، ص 34 ـ 35.
2. در جمعه 14 مهر 1357 امام به دلیل فشارهای دولت عراق و پس از جلوگیری دولت کویت از ورود ایشان به آن سرزمین، به کشور فرانسه هجرت نمود و در دهکدهای حوالی پاریس که نوفل لوشاتو نام داشت اقامت گزید. در این دوران شهید مطهری به دیدار امام آمد. شهید صدوقی میگوید: «هنگامی که امام در پاریس تشریف داشتند و بنده هم در خدمت امام بودم، آنچه فهمیدم این بود که امام به فکر بکر مرحوم آیتالله مطهری بینهایت اعتماد داشت و در کلیه کارهای مربوط به پیروزی انقلاب با ایشان هم در شور قرار میگرفت» (شهید مطهری، مرزبان بیدار، ص 180).
3. دکتر علی مطهری فرزند آن شهید میگوید:
«در آستانه اجرای این طرح برخی به طور ضمنی اعتراض داشتند که این کار از شور انقلابی میکاهد. استاد مطهری در پاسخ آنها فرمود: این کار دو حسن دارد: یکی اینکه عملاً ثابت کنیم که انقلاب از نظر ما چنانکه کمونیستها میگویند به معنای انفجار نیست که سعی کنیم فشار وارده بر مردم افزایش یابد، تا خودبهخود به حرکت درآیند و جامعه به حالت انفجار رسد بلکه انقلاب اسلامی از ایمان و عقیده نشئت میگیرد و میتوان در ضمن انقلاب اصلاحاتی نیز به عمل آورد. حُسن دوم اینکه تاکنون همه اعمال ما جنبه منفی داشته است؛ یعنی منحصر به تخریب نظام حاکم بوده است و اکنون وقت آن است که کار اثباتی هم انجام دهیم، تا دنیا بفهمد که عملاً حکومت در دست امام است و مردم از ایشان فرمان میبرند» (سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج 1، ص 149).
سخنرانی کند. آن روزها این افراد محبوبیتی هم در میان مردم داشتند. شهید مطهری با آن بینش سیاسی دقیق در واپسین لحظات از اجرای این برنامه جلوگیری کرد.(1)
با ورود امام به تهران و استقرار ایشان در مدرسه رفاه، استاد مطهری به منزله مرزبانی بیدار و دلاور آنجا حضور داشت. در واقع بیت امام را شهید مطهری اداره میکرد و مراقب بود که مبادا عناصر ناسالم، یا اعضای گروهکها با نفوذ به داخل، اخلال یا سوءاستفاده کنند.(2)
استاد مطهری پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای تثبیت و استقرار نظامی اسلامی، فعالیتهایی ارزنده انجام داد و مهمترین و مورد اعتمادترین مشاور امام خمینی(رحمه الله) بود. او علاوه بر شرکت در جلسات شورای انقلاب و ارائه پیشنهادهای سودمند به رهبری انقلاب، بیشترین وقت خود را صرف تبیین حکومت و انقلاب اسلامی کرد.
گروه فرقان دین را از سیاست جدا میدانستند. آنان افکاری مانند منافقین داشتند و به آنان القا شده بود که روحانیان موجود مرتجعاند؛ میخواهند کشور را به قرون وسطا بازگردانند؛ پایگاه طبقاتی دارند و در واقع همان مسائلی را مطرح میکردند که مارکسیستها میگفتند. البته آنان نمیتوانستند تجزیه و تحلیلی درست بکنند، زیرا این افکار از خودشان نبود و در پی ترقی تقلیدی بودند. منافقین افکاری مارکسیستی را با لباس مذهب به آنان تزریق میکردند.(3)
1. مطهری مطهر اندیشهها، ج 1، ص 422.
2. در این باره شهید آیتالله محلاتی به خاطره جالب توجهی اشاره دارد: «آن روزها ایشان (شهید مطهری) با فراست مخصوص خود دریافت که یک گروه خاص میخواهند در مدرسه رفاه دور امام را بگیرند. ایشان به نحوی امام امت را به مدرسه علوی بُردند و نگذاشتند آن نقشه عملی شود. از همان اول مراقب اوضاع بود و هر توطئهای را خنثا میکرد (جلوههای معلمی استاد، ص 183).
3. ر.ک: سیمای استاد در نگاه یاران.
گروه فرقان پیش از انقلاب نوشتههایی منتشر میکردند، اما پس از انقلاب فعالتر شدند. شهید مطهری از این وضع ناراحت شده، احساس خطر کرد و در مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری نکاتی را در نقد عقاید باطل آنان نوشت. با نشر این کتاب موجی به راه افتاد. چندی پس از توزیع این نوشتار در میان مردم، شخصی که مرتبط با گروه فرقان بود، طی تماس با یکی از شاگردان شهید مطهری، تهدید کرد که اگر استاد بخواهد این روش را ادامه دهد، بچههای فرقان شدت به خرج خواهند داد و بعد هم این گروهک اعلامیهای منتشر کرد که در آن آمده بود هرکس مانع نشر افکار ما شود، بهگونه انقلابی پاسخ او را میدهیم. چون شهید مطهری از این تهدید باخبر شد، بدون هیچگونه واهمه گفت: اگر بناست آدمی از این دنیا برود، چه بهتر که در راه اصلاح عقاید و دفاع از اسلام باشد و من در این راه هیچگونه تردیدی ندارم.(1)
گروه فرقان نخست به ترور شخصیت مطهری پرداختند و تهمتها و افتراهایی را مطرح کردند تا او را از چشم مردم بیندازند. آنان گفتند او آخوندی سودجو، فرصتطلب، متعصب و ناآگاه از علوم و اوضاع جهان است، و بدینگونه میخواستند از علاقه مردم نسبت به آن متفکر بکاهند، زیرا مردم به افکار و آرمانهای مطهری عشق میورزیدند. بین جوانان و قشرهای گوناگون چنین اشاعه میدادند که این سخنهای مطهری و این نوشتهها از خودش نیست؛ از دیگران میگیرد و به نام خودش مطرح میکند؛ استقلال در فکر و عمل ندارد؛ هر طرف باد بیاید، آن طرف میرود؛ تنگ نظر است؛ نمیتواند ترقی و پیشرفت دیگران را تحمل کند و از این روی اگر روشنفکری بیاناتی ایراد کند، یا به طرح اندیشهای بپردازد، مطهری بر او میتازد. با این تبلیغات مسموم و کاذب میخواستند شخصیت مطهری را خراب کنند. درست کار خوارج را تعقیب کردند. وقتی از یکی از اعضای این گروه پرسیده بودند چرا شهید مطهری را هدف قرار دادید،
1. ر.ك: خاطرات دکتر حسین غفاری، سرگذشتهای ویژه، ج 1، ص 130 ـ 131.
گفت ما او را کافر میدانستیم! متفکران و علمای ما با چنین منحرفانی روبهرو بودهاند که در گرداب گمراهی غوطه میخوردند و در آخر هم دست به چنین جنایاتی میزدند.
اینجا، یک پرسش مطرح است که چرا آنان این اسلامشناس راستین را نشانه گرفتند و کسی را به شهادت رسانیدند که امام او را حاصل عمر خویش دانست و تمام آثارش را بدون استثنا آموزنده معرفی کرد. مگر چه خصوصیتی در سیمای این عارف سالک دیدند که او را از ملت مسلمان ایران و انقلاب اسلامی گرفتند؟ باید گفت دشمنان درست تشخیص داده بودند. آنان میدیدند اندیشهها، تعالیم و بیانات این مرد بزرگ چون چراغی فروزان، به جامعه روشنی میبخشد. نبوغ استاد به اندازهای بود که بسیار زود پی به انحرافات این گروهکها میبُرد. با تسلط بر میراث علمی، فقهی و فلسفی علمای پیشین هر جا انحطاط فکری و عقیدتی میدید، عکسالعمل نشان میداد و نقد میکرد. اجازه نمیداد در اعتقادات مردم التقاط پدید آید و عقاید آنان تخریب شود. او میکوشید جوانان را در مسیر هدایت قرار دهد و نسلی مؤمن، معتقد، مقاوم و باصلابت پرورش دهد. به این خاطر دشمنان او را برای هدف شوم خود برگزیدند؛ زیرا او دلهای مؤمنان را از دست زندیقان و ملحدان نجات میداد. خفاشصفتان دریافتند تا آفتاب مطهری در آسمان ایران پرتو میافشاند، دیگر جایی برای آشکار شدن آنان نیست؛ بنابراین مغزش را هدف قرار دادند و امت اسلامی را از وجود چنین رادمرد بزرگ و متفکر والامقامی محروم کردند، تا بتوانند نقشههای شیطانی خود را عملی کنند و به بدعتگذاری و تحریفات خود ادامه دهند.
دشمنان، مطهری را از دست امت اسلامی ِگرفتند تا بتوانند نقشههای شوم خود را عملی کنند و حقایق را وارونه نشان دهند و به گمان خود مسیر انقلاب اسلامی را منحرف کنند. آنان خواستند ماجرای مشروطیت را تکرار کرده، با به در آویختن امثال شیخ فضلالله نوری، روحانیان متعهد، متدین و مبارز را منزوی سازند. اما دوراندیشی رهبر انقلاب و
فراست امثال شهید مطهری به آنان فرصت نداد آن تجربه تلخ و ماجرای اسفانگیز را تکرار کنند. انقلابیهای راستین با این رهنمودها مراقب بودند که غربزدگان، ملحدان و منافقین در درونشان نفوذ نکنند و در نتیجه اگرچه آنان جنایتی بزرگ مرتکب شدند، نتوانستند راه مطهری را دگرگون کنند. حقیقتی که مطهری برایش میکوشید، همچنان زنده، پویا و تأثیرگذارْ جامعه را به سوی معنویت و تعالی سوق میدهد.(1)
قاتل استاد شهید، جوانی فریبخورده و از اعضای گروهک سیاسی و منافق فرقان به نام محمدعلی بصیری بود که در شب چهارشنبه، 12 اردیبهشت 1358، ساعت ده و بیست دقیقه شب با شلیک گلوله، استاد را به فیض عظمای شهادت و آرزوی دیرینهاش رسانید.(2) وی گفته بود من اصلاً مطهری را نمیشناختم، ولی از آنجا که نسبت به روحانیت
1. سخنرانی در جمع دانشجویان تربیت معلم قم، (1372/02/11)؛ سخنرانی در دانشگاه شریف، (1371/02/11)؛ سخنرانی در دانشگاه تهران، (1369/02/19) و بیانات قبل از خطبههای نماز جمعه تهران، (1381/02/06).
2. سهشنبه یازدهم اردیبهشت 1358 شمسی حدود ساعت 8 بعد از ظهر شهید مطهری نماز مغرب و عشا را در منزل خواند و خود را برای رفتن به منزل دکتر سحابی و شرکت در جلسهای خصوصی برای بررسی مسائل اجتماعی با هیئت دولت آماده کرد. بعد از برگزار شدن جلسه، حدود ساعت ده و بیست دقیقه شب بود که مطهری عازم منزل شد. دوستش و آقای مهندس کتیرایی نیز همراه او از منزل سحابی خارج میشوند و بقیه اعضای جلسه برای تبادل نظر و مشورت در منزل وی میمانند. شهید مطهری در مسیر از مهندس کتیرایی و دوستش فاصله میگیرد و متوجه میشود آن دو با هم بحثی خصوصی دارند و قدمزنان به طرف اتومبیل دوستش که در خیابان فرعی، روبهروی کوچهای که منزل دکتر سحابی در آن قرار داشت راه میافتد، اما وقتی به اول کوچه میرسد شخصی او را صدا میزند؛ سرش را به عقب میچرخاند که صاحب صدا را بشناسد، اما لحظهای بعد تیری به سوی ایشان شلیک میگردد و شهید مطهری غرق در خون به زمین میغلتد؛ مهندس کتیرایی و دیگران که متوجه این واقعه میشوند او را بهسرعت به بیمارستان طرفه در خیابان بهارستان میرسانند، اما پزشکان نظر میدهند آن متفکر متدین به شهادت رسیده و مداوا و بهبودی وی امکانپذیر نمیباشد. گلوله از زیر بناگوش راست وارد و از بالای ابروی چپ خارج شده بود. پیکر شهید مطهری پس از تشریفات شرعی و تشییع جنازهای باشکوه در تهران و قم، در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه و در کنار استادش علامه طباطبایی در مسجد بالاسر حرم مطهر دفن گردید (مطهری مطهر اندیشهها، ج 2، ص 637؛ یادواره استاد شهید مرتضی مطهری، ص 296 – 297؛ شهید مطهری مرزبان بیدار، ص 197).
کینهای عمیق داشتم، پس از اینکه در بین افراد گروه مطرح شد که میخواهیم یکی از روحانیان شورای انقلاب را ترور کنیم، من داوطلب شدم، ولی بعد فهمیدم که چه اشتباه بزرگی انجام دادهام.(1)
البته گروه فرقان تصریح کرده بودند بدین علت به قتل مطهری دست زدیم که او با افکار، نگرشها و تحلیلهای ما مخالفت داشت. قاتل استاد نیز در مدارس علوم دینی درس خوانده بود، ولی دچار این ضلالت و جنایت بزرگ شد.(2)
البته شهید مطهری واقعاً شهادت را برای خود یک شرف میدانست؛ شعار نمیداد و عاشق این مسیر بود. داستانی از مرحوم آقای مطهری نقل کردهاند که بسیار گفته شده است، ولی بوی مشک هرچه تکرار شود از رایحهاش نمیکاهد. یکی از آشنایان آن شهید که از سادات و علمای بزرگ بود، شب شهادت مطهری خواب دیده بود که با ایشان در یک فضای وسیع قدم میزنند؛ به پای کوهی بسیار بلند میرسند که بر فرازش یک خیمه بسیار باشکوه برپا شده بود. میپرسند این چیست؛ پاسخ میآید خیمه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) است. با هم به سوی خیمه پیامبر راه میافتند. مسیر طولانی بود. در حالی که به جانب آن قله و خیمه قدم بر میداشتند ناگهان فردی آشکار میشود؛ اسبی میآورد و شهید آیتالله مطهری بر آن سوار شده، با سرعت به سوی خیمه میرود. ایشان گفته بود من همینطور متحیر بودم که ما با هم بودیم؛ چطور شد برای وی مرکب آوردند و بردندش، ولی من همینجا ماندم. در همین حال از خواب بیدار شدم و بعد شنیدم که در همان شب علامه مطهری به شهادت رسیدهاند. آری آنان باورشان شده بود که شهادت یک فرصت بزرگ است که با استفاده از آن به سرعت به سوی مقصد میروند و راه صد ساله را یکشبه طی میکنند. آدم با شهادت زیان نمیبیند.
1. مطهری مرزبان بیدار، ص 196.
2. بیانات در مراسم بزرگداشت استاد شهید مطهری در جمع اساتید و محققان مؤسسه امام خمینی، (1382/02/14).
شهادت برای آن متفکر بزرگوار یک آرزوی دیرینه بود. او سالها در دعاهایش میخواند: و قتلاً فی سبیلک فوفّق لنا. ما نیز این دعا را زیر لب زمزمه میکنیم، اما تنها زبانمان به آن مترنم است؛ در حالی که او از اعماق وجود و از ته دل میخواند. اینچنین بود که او پس از انتخاب مسیر و هدفش، هیچ نگران نبود که در خون خویش غوطهور شود.(1)
همسر استاد نقل کرده است که آقای مطهری چند شب پیش از شهادتش، خوابیده بود که ناگهان با نگرانی از رختخواب برخاست. گفتم: چیست؟ چه شده؟ وقتی خود را بازیافت، در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) را در عالم رؤیا مشاهده کردم؛ در حالی که در مسجد الحرام کنار امام خمینی(رحمه الله) ایستاده بودم. روبهروی کعبه با امام بودیم که یک وقت دیدم پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سمت ما میآیند و من در حال گفتوگوی کوتاهی با امام بودم. سپس حضرت پیشتر آمدند و لبهای خود را بر لبهای من نهادند. مدّتی لبهای پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر روی لبهای من بود و حال که از خواب بیدار شدهام، حرارت آن را کاملاً احساس میکنم. سپس افزود من منتظر حادثهای شگفت هستم و چند شب بعد به شهادت رسیدند.(2)
آری مطهری پس از عمری تلاش علمی و فعالیتهای فرهنگی سیاسی به فوز عظیم شهادت نائل شد؛ ولی جامعه اسلامی ما شخصیتی را از دست داد که به این زودیها و آسانیها بازگشتپذیر نیست. به همین دلیل حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمودهاند:
1. سخنرانی در مدرسه شهید صدوقی با عنوان «رمز موفقیت علامه شهید مرتضی مطهری»، (1379/02/12)؛ سخنرانی در دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، (1380/02/12).
2. سخنرانی در جمع مردم تبریز در مسجد شعبان، (1378/02/12).
اِذا ماتَ العالِمُ ثُلِِمَ فی الاسلام ثُلمه لا یسدُّها شیء؛(1) «هنگامی که مرگ عالمی فرا رسد رخنهای در اسلام ایجاد میشود که هیچ چیز آن را پر نخواهد کرد». در دنباله روایت تأکید شده علت این ضایعه آن است که مؤمنانِ فقیه (دانشمندان)، دژهای اسلام هستند، همانگونه که حصار شهرْ دژ آن به حساب میآید. شخصیت شهید مطهری ابعادی گوناگون داشت؛ ولی آنچه در میان خصال و امتیازات ایشان برجستگی داشت این بود که میکوشید نخست اصالت مکتب اسلام حفظ، و بدون تحریف به مردم عرضه شود. دوم اینکه میکوشید هویت هر تفکری که بخواهد این مسیر را منحرف کند، آشکار، هدفش را رسوا و تعالیم نادرستش را نقد و تحلیل کند و ادله ابطال آن را به اثبات برساند و همین جنبه منجر به شهادت ایشان شد.(2) باید دهها سال بگذرد و روزگاری طولانی سپری شود، تا از میان هزاران دانشجوی علوم اسلامی کسی مانند شهید مطهری ظهور یابد و همچون او و در استمرار راهش حقایق اسلام را بیان، و با انحرافات ایدئولوژیکی و فکری مبارزه کند و از بدعتهایی که فرقههای باطل در دین پدید میآورند پیشگیری نماید.(3) او مصداق این آیه قرآن است که میفرماید: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن ینتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا؛(4) «از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضی بر سر پیمانشان جان باختند و بعضی چشم به راهاند و به هیچ عنوان پیمان خود را دگرگون نکردهاند».
برگزاری مجالس بزرگداشت برای امثال شهید مطهری، نخست حقشناسی در برابر کسانی است که عمری در راه خدمت به اسلام و مسلمین صرف، و سرانجام خون
1. الکافی، ج 1، ص 38.
2. مصاحبه رادیویی به مناسبت شهادت آیتالله مطهری.
3. گفتوگویی درباره شخصیت آیتالله مطهری.
4. احزاب (33)، 23.
پاکشان را در این راه نثار کردند. این وظیفه هر صاحب وجدانی است که در برابر این فداکاریها سر تعظیم فرود آورد و ضرورت دارد هر سال این مجالس تکریم و تجلیل برای احترام به این شخصیتها برگزار شود. در واقع این نشانهای از شعور مردم و درک آنان از خدمات و زحمات این بزرگان است.
حکمت دوم برگزاری این مجالس، انتقال فرهنگ و حقایق تاریخی یک نسل به نسلهای آینده است. انقلاب اسلامی که در این کشور روی داد، نهتنها مسیر قشرهای گوناگون مردم ایران را دچار تحول ساخت، به یک معنا در دگرگونیهای جهان هم بیتأثیر نبود. این حادثه تاریخی و بینظیر که آن را انقلاب اسلامی نامیدهاند و عنوانی بسیار بامسمّاست، پیروزیاش مرهون فداکاریهای شخصیتهایی بسیار ممتاز است. مردمی که در آن زمان بودند، این ایثارها، رنجها و مشقتها را دیده، قدرشناسی کردهاند؛ اما مدتی که بگذرد، چنین وقایعی دچار غبارگرفتگی میشود و در نتیجه نسل بعدی آنگونه که باید و شاید از حقایق اطلاع نخواهد یافت. این مجالس از واقعیتهایی که پیش از این روی داده و تحولاتی عمیق و عظیم پدید آورده است گردگیری میکند. اگر این مجالس برگزار نشود، در گام نخست نسل جوان در جریان این مسائل قرار نمیگیرد و نمیداند این برکتهای ارزشمند که اکنون نصیبش میشود چه سرچشمهای دارد. سپس وقتی دشمنان دیدند اینان از هویت خود بریدگی و انقطاع یافتند، زمینههایی را فراهم میکنند تا بتوانند آن حقایق را وارونه نشان دهند؛ مسخ کنند و نقشه خود را پیاده سازند. اگر این مراسم شایسته، شکوهمند و هدفدار برگزار شوند، این حقایق را بیمه میکنند و از هر گونه تحریف پیشگیری کرده، باعث میشوند نتایج و محصولاتش به نسلهای بعد برسد. این فایده دوم است.
ولی بالاتر از اینها فایدهای دیگر هم هست که نمیتوان از آن غافل شد و آن این است که وقتی مردم بهویژه نسل بعد، نوجوانها و جوانهای امروز دانستند چه
شخصیتهایی، با چه نیتهای پاکی در راه خدمت به اسلام و مسلمین این گونه کوشیدند و حاضر شدند خونهای پاک خود را در راه هدفی مقدس نثار کنند، وجدانشان بیدار میشود و به این فکر میافتند که ما نیز در برابر چنین مقاصد عظیمی وظیفه و مسئولیتی داریم. اینها تنها یک اتفاق نبود که در زمانی روی دهد و در لایههای تاریخ مفقود شود، یا گرد فراموشی بر آن نشیند؛ این یک جریان ثابت و الاهی در جوامع اسلامی است و نسلهای بعدی باید آن را پیگیری کنند؛ وظایف خود را در این راستا بهدرستی بشناسند و آن ماجرا را ادامه داده، استمرار بخشند. این هدف از دو هدف پیشین مهمتر است و ارزش بالاتری دارد.(1)
برای اینکه روشن شود جریان شهادت علامه مطهری چه بود، چرا اتفاق افتاد و ما در برابر آن چه مسئولیتی داریم و نیز برای اینکه نکاتی برای جوانها و نوجوانها روشن گردد، لازم است به نکاتی اشاره شده، مسائلی یادآور شود.
در این کشور حکومتی برقرار بود که عملاً ابزاری در دست ابرقدرتها محسوب میشد. در آغاز زیر سلطه انگلستان، و سپس در دست امریکا بود و همیشه در جهت منافع استکبار و قدرتهای بزرگ دنیا گام برمیداشت؛ یعنی منافع کشور در اختیار آنان قرار میگرفت. نمونههایی بسیار از وابستگی، مزدوری، پستی و زبونی این دولت در برابر قدرتمندان بزرگ دنیا وجود داشت و عملاً مثل مومی در دست انگلستان و آمریکا بود. بیشتر مردم نیز این وضع اسفبار را پذیرفته بودند. تفصیل این مطالب را میتوان در کتابهای تاریخ معاصر پیگیری کرد. مردم شریف و آزاده ایران، بهویژه کسانی که
1. سخنرانی در حسینیه عاشقان ثارالله قائمشهر، (1384/02/12).
به اسلام و تشیع علاقه داشتند و در مکتب سیدالشهدا با شعار «هیهات منّا الذّله» زندگی کرده بودند، تصمیم گرفتند این وضع را تغییر دهند و دیگر زیر بار ذلت نروند. ولی گرایشهای مردمی که میخواستند با این نظام وابسته به ابرقدرتها مبارزه کنند، براساس فرهنگها و عوامل مختلف اجتماعی متفاوت بود.
در آن زمان دو جناح مبارز مطرح بودند؛ حزب و تشکیلات داشتند و در برابر دولت شاهنشاهی به منزله اپوزیسیون(1) عرض اندام میکردند. نخست جریان ملیگرایان با شعارهای ناسیونالیستی بود. تبلیغات آنان بر این محور دور میزد که ایران ملتی کهن دارد؛ از تمدنی دیرین برخوردار است و در مسیر تاریخ و فرهنگ، بسیار سرافراز بوده است. بنابراین در شأن این ملت نیست بیش از این زیر بار بیگانگان باشد. محور تبلیغات آنان جدا از عقاید و افکار مذهبی و ارزشهای اسلامی، تنها ملیگرایی بود و میخواستند چنین تمایلی را در میان مردم تقویت کنند.
در مقابل، یک گرایش چپ وابسته به چین و شوروی سابق وجود داشت که منکر دین، مذهب و خدا بود. اینان در زمینه مسائل اجتماعی و اقتصادی قائل به اشتراک بودند، یا دستکم در شعار میگفتند همه دستاوردهای یک کشور و منافع اقتصادی برای همه مردم است؛ نباید تنها در اختیار سرمایهداران قرار گیرد و کارگران و کشاورزان نیز باید سهیم باشند. این شعاری جذاب بود که باعث میشد گروههایی بسیار از مردم به سمتشان گرایش یابند. میگفتند سرمایهداران منافع شما را میمکند و شما را محروم میکنند. بیایید در برابر سرمایهداری متحد شوید.
این دو جناح هر کدام به اندازه شرایطی که برایشان فراهم میشد تبلیغاتی میکردند و یاران و پیروانی مییافتند. ملیگرایان که احزابی مختلف بودند، در جبهه
1. اپوزیسیون (Opposition): جناح مخالف، مخالفان دولت و قدرت مرکزی، دسته متضاد، اقلیت در برابر اکثریت قرار گرفتن، ضدیت کردن.
ملی(1) متمرکز میشدند و شعارشان هم مجد باستانی، ایران قدیمی و از اینگونه تبلیغات بود. گروه دوم براساس ایدههای مارکسیستی با حکومت مبارزه میکردند. سایر مردم که بیشتر جمعیت کشور و بدنه جامعه را تشکل میدادند مردم متدین و مذهبی بودند که به دینشان بیش از همه چیز بها میدادند. البته آنان نظام طاغوتی را نمیپسندیدند؛ وابستگی به کفار و بیگانگان را بر نمیتابیدند و ستمهای سرمایهداران و زمینخواران را نمیپذیرفتند، ولی چارهای نداشتند؛ میسوختند و میساختند. بدیهی است با این وجود علاج رهایی از این زورگوییها، سلطهها و یورشهای بیگانگان را در تشکیل حکومت کمونیستی و نیز ملیگرایی نمیدانستند. آنان با اینکه اکثریت قاطع را تشکیل میدادند، حزب و تشکلهای سیاسی نداشتند. متأسفانه جریانهایی هم بودند که با وجود گرایشهای مذهبی، گاهی به چپ و گاهی به ناسیونالیسم میگراییدند و با اینکه یک تفکر ملحدانه و باطل و التقاطی را قبول داشتند، دم از اسلام میزدند. اما بیشتر مردم با اینکه علاقهای به هیچ کدام از این جناحها نداشتند و از نظام هم سخت دلخور بودند، چارهای برای خود نمیدیدند و نمیدانستند چه کنند. تا اینکه در حدود سالهای 1340 و 41 حرکتی به رهبری یکی از فرزندان امام حسین(علیه السلام) و از سلاله رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بهوجود آمد. امام خمینی، آن روح قدسی، حرکتی امیدآفرین و نویدبخش را آغاز کرد و
1. نخستینبار این جبهه در دوران اوجگیری نهضت ملی برای در اختیار گرفتن صنعت نفت و خلع ید بیگانگان و بهرهبری دکتر مصدق در سال 1329 شمسی تشکیل شد، جبهه ملی اول پس از کودتا متلاشی شد. در سال 1339 شمسی جبهه ملی دوم بهوجود آمد که در برابر انقلاب سفید شاه موضعگیری نه چندان قوی پیش گرفت. این تشکل نیز از کارایی چندانی برخوردار نبود و در سال 1342 فرو ریخت و جبهه ملی سوم به وجود آمد که ترکیب نامتجانسی از شخصیتها و گروههای سیاسی بود این جبهه نیز دوام چندانی نیاورد و از هنگام فروپاشی تا اوجگیری انقلاب اسلامی نشانی از جبهه ملی سوم در فضای سیاسی ایران به چشم نمیخورد.
در سیام تیر 1356 و با یادبود قیام 30 تیر 1331 جبهه ملی چهارم به رهبری دکتر سنجابی تشکیل شد و با شعار «هدف، استقرار حاکمیت ملی است» وارد صحنه شد. این تشکل دارای نگرش ناسیونالیستی و فاقد برنامهها و هدفهای مشخص و روشن بود و به جز کلیگویی و یادآوری خاطرات قدیمی چیزی برای ارائه نداشت.
کمکم علمای دیگر جذب این جنبش شدند. بدون اینکه حزب و دستهای در کار باشد، به محض آنکه امام خمینی اعلامیهای را حتی در خارج از کشور منتشر میکرد، در فاصلهای اندک، با امکاناتی ناچیز و با وجود کنترلهای شدید ساواک، در تمام شهرستانها منتشر میشد. این جریان تداوم یافت تا آنکه بارها یاران امام مورد تهاجم واقع شدند؛ به زندان افتادند؛ شکنجه دیدند و برخی نیز شهید شدند.
سرانجام انقلاب پیروز شد، در حالی که کمتر کسی این پیروزی را پیشبینی میکرد. خوشبینترین افراد که دوراندیش و عاقبتاندیش بودند و از مبارزان مهم و مؤثر به شمار میرفتند، میگفتند این انقلاب بیست سال دیگر پیروز میشود. اما به برکت فداکاری مردم، رهبری امام و زمینهسازیهای فکری و اعتقادی علما که شهید مطهری در رأس آنها بود، ناگهان مردم چشم گشودند؛ دیدند باطل از میان رفته و حق آمده است؛ امام به ایران آمده و در بهشت زهرا میفرماید: «من تو دهن این دولت میزنم».
زمانی که امام در پاریس بود بسیاری افراد خدمت ایشان میرفتند و میخواستند این فکر را منتقل کنند که دولتی سر کار بیاید و همان قانون اساسی موجود را اجرا کند و رژیم هم بدون دخالت در کارها به سلطنت خود ادامه دهد؛ یعنی دولتی آزاد با انتخابات مردمی سر کار بیاید، اما خاندان پهلوی همچنان بر سر کار باشند. این حرف ملیگرایان و جبهه ملی بود. نهضت آزادی(1) نیز که اندکی گرایش مذهبی داشت همین تفکر را تأیید میکرد. اینان خدمت امام رفتند؛ این ایده را توضیح دادند و به خیال خود مسئله را بسیار محکم جا انداختند و انتظار داشتند امام بگوید بله، درست است. اما آن رهبر آگاه نشست؛ گوش فراداد و چون حرفهایشان تمام شد، فرمود به ایران بازگردید و از جمهوری اسلامی تبلیغ کنید. سرانجام انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 پیروز شد.
1. نهضت آزادی ایران در سال 1340 شمسی پی افکنده شد. بازرگان و دکتر سحابی بههمراه آیتالله طالقانی از مؤسسان این حزب یا تشکل بودند. آنان در همان حالی که در جبهه ملی دوم فعال بودند، اقدام به این حرکت نمودند.
بنابراین رهبرِ این حرکت مشخص بود و محبوبیتی ویژه داشت، که فریادش در دورترین نقاطْ استکبار را به لرزه در میآورد و مسلمانان و محرومان عالم را امیدوار میساخت. انقلاب از نظر رهبری کمبودی نداشت و قاطبه ملت هم از آن طرفداری میکردند. تا اینجا مسئله کاستی و نقصی نداشت، اما روزگار بازیهایی بسیار از شیاطین دیده است. کسانی که دوراندیش بودند، نگران بودند که اگر این حرکت به پیروزی برسد و شاه ساقط، و نظام اسلامی هم برقرار شود، چقدر دوام دارد. آنان میدانستند که این دوام نیاز به یک حرکت فرهنگی و علمی دارد؛ باید معارف و اعتقادات مردم را ریشهدار، و باورها را تقویت کرد، زیرا احتمال میرفت تحریفاتی صورت گیرد و زمینههای نفوذ نفاق به صفوف مردم فراهم شود. کسی که این مسئولیت را به عهده گرفت، تا فرهنگ اسلامی ناب را بیان کند، در کشور گسترش دهد و از اساس به فکر نسل آینده باشد، استاد شهید آیتالله مطهری بود. عالِم و مجتهد کم نبود؛ کسانی که علاقه وافر به اسلام، تشیع و امام داشتند نیز فراوان بودند، اما این کار تنها از عهده مطهری بر میآمد. او کسی بود که دهها سال، همه وقت و عمرش را برای کشف اسلام ناب و تبیین آن برای مردم صرف کرده بود؛ به گونهای که مفاهیم و مبانی اعتقادی را بهسهولت بفهمند و درک کنند.
این خدمتی بود که تنها از عهده او بر آمد. کسانی دیگر نیز در این راستا کوشیدند، اما بدین حد نتوانستند به فرهنگ اسلامی خدمت کنند. بیجهت نبود در همان ایامی که امام خمینی(رحمه الله) در فرانسه به سر میبرد، شهید مطهری را که یک شخصیت روحانی و عالم برجسته بود و در حوزه و دانشگاه تدریس داشت، به ریاست شورای انقلاب برگزید. این در حالی بود که برخی افراد دیگر، سوابق سیاسی و مبارزاتی بیشتری داشتند و شاید از مطهری بیشتر زندان رفته و زجر کشیده بودند و در میان مردم هم شناختهشدهتر بودند، اما امام تأکید داشت آن بزرگوار برای چنین مسئولیتی مناسبتر
است، زیرا بهخوبی متوجه بود این نهضت به متفکری نیاز دارد که بتواند اعتقادات اسلامی را چنان برای مردم تشریح کند که دچار انحراف نشوند؛ تحت تأثیر تبلیغات منفی قرار نگیرند و حقایق دین را وارونه نبینند. این مهم کسی مانند مطهری را میخواست، او امام را بهخوبی میشناخت و نزدش درس خوانده بود و امام نیز به او اعتماد داشت.
اینها سبب میشود برای آقای مطهری ویژگی خاصی قائل شویم و اجتماعاتی فراوان برای تجلیل از او تشکیل دهیم. شهید مطهری تنها به تبیین مبانی فکری انقلاب بسنده نکرد و نقش و جایگاه دیگری هم داشت که شاید برای بسیاری از مردم روشن نباشد و آن مبارزاتی است که وی با کژاندیشان زمان خود کرد و همانها بود که موجب شهادتش شد. مطهری به دست استکبار، ملحدان و کافران کشته نشد. کسانی دست خود را به خون مطهری آلودند که خود را مدافع اسلام انقلابی میدانستند، ولی در یک مسیر منحرف گام نهاده بودند و ناگهان دیدند شهید مطهری دارد حقایق را بیان میکند؛ سیمای آنان را برای مردم، آنچنان که هستند مینمایاند و دروغها و جهالتها و انحرافاتشان را مشخص میسازد. گفتند باید این چراغ را خاموش کنیم. آنان و اربابانشان بسیار خوب فهمیدند مطهری چه نیروی محرکهای برای امت و نظام اسلامی است و چقدر میتواند به جامعه رشد دهد و به مردم مسلمان فکر درست تزریق کند. بنابراین تصمیم گرفتند او را به شهادت برسانند و عالم استکبار را شاد کنند. گوارا باد بر او این فیض بزرگ که او را میهمان بزم قدسیان و محفل ملکوتیان ساخت.
حال وظیفه ما چیست؟ آیا قدردانی و تشکیل مجلس بزرگداشت کافی است؟ البته این تجلیلها خوب و سودمندند و مصداقی از تعظیم شعائر اسلامی(1) و نشانهای از تقوا
1. و مَن یعظّم شعائر الله فإنّها من تقوی القلوب؛ «کسانی که شعائر خدا را بزرگ میشمارند، کارشان نشان پرهیزکاری دلهای آنان است» (حج، 32).
هستند، اما باید بیشتر از این چشمه معرفت استفاده کنیم. البته مردم خوب استفاده میکنند؛ آثار آن شهید را میخوانند؛ نوارهایش را میشنوند و بر درک و فهم خود درباره مسائل اسلامی میافزایند، اما باید از این هم جلوتر برویم. بنا به فرمایش مقام معظم رهبری در دیدار با مردم کرمان، مرحوم آقای مطهری شبهاتی را که تا آن زمان مطرح شده بود پاسخ داد، اما روزبهروز و نوبهنو شبهههایی مطرح میشود و باید کسانی باشند که این حرکت را پی گیرند و شبهههای جدید را پاسخ گویند. این جریان تمامشدنی نیست و باید تداوم یابد.
باید از این نعمت عظیمی که خدا به انقلاب ما هدیه فرمود، یعنی وجود آقای مطهری و آثارش بیشترین بهره را ببریم و بکوشیم از این ابزار الاهی و ملکوتی که در اختیارمان قرار گرفته است، برای تقویت و تجهیز خود و سرکوبی دشمنان و خنثا نمودن افکار انحرافی بهتر بهرهبرداری کنیم. آنها که دلشان برای اسلام و جامعه اسلامی میسوزد، باید این حرکت را دنبال کنند.(1)
از جمله چیزهایی که باید از شهید مطهری و پیش از او، از امام خمینی(رحمه الله) بیاموزیم و به کار بندیم احساس مسئولیت در مورد جامعه است. پیش از انقلاب دینداری و پرهیزگاری تنها با یک سلسله اعمال فردی شناخته میشد. کسی که نمازش را سر وقت میخواند؛ تجویدش خوب بود؛ مسائل شرعی را درست میدانست و در مراسم مذهبی، عزاداری، دعای توسل و... حضور مییافت، یک آدم مؤمن و باتقوا بود. اما اگر در سراسر عمرش در یک حرکت اجتماعی و تلاش سیاسی دخالتی نمیکرد، نهتنها
1. سخنرانی در حسینیه ثارالله قائمشهر، (1384/02/12).
هیچ عیبی نداشت، کمال هم حساب میشد. برخی از خشکهمقدسها گرایش به سیاست و مسائل جامعه را دنیاگرایی تلقی میکردند. وقتی میخواستند یک روحانی را متهم کنند و او را در میان قشرهای جامعه بیاعتبار کنند، میگفتند این سیاسی است. همین انگ بس بود تا مردم از اطرافش پراکنده شوند، زیرا اعتقاد داشتند دین به سیاست کاری ندارد.
آن روزها تقوا با یک سلسله مسائل فردی شناخته میشد، در حالی که اسلام طرحهایی پرشمار برای مشارکت سیاسی، احساس وظیفه در برابر جامعه و نظام حاکم بر مردم دارد. اگر مسلمانان وظایف خود را در شرایط گوناگون درک کنند، دست دشمنان از هر گونه توطئه کوتاه میشود. اسلام حقیقی از مسلمانان میخواهد در جامعه حضور داشته باشند و از مسائل سیاسی دوری نکنند. شرکت در انتخابات، راهپیماییها و تظاهرات در جهت تقویت نظام اسلامی، جزو تکالیف دینی ماست و نباید نسبت به این امور بیاعتنا باشیم. اگر در این زمینه کوتاهی شود، افرادی نااهل و بیلیاقت روی کار میآیند و مردم را نسبت به مسائل دینی و مذهبی بدبین میکنند. حفظ کیان اسلامی و تثبیت ارزشهای معنوی منوط به همین مشارکتها و حساسیتهاست.(1)
درسی که باید از استاد شهید مرتضی مطهری گرفت این است که نخست دشمن بهویژه کسانی که عقاید و اخلاق و باورهای مردم را نشانه رفتهاند بشناسیم. در گام بعد باید در پی یک راه درست باشیم تا بتوانیم با آنان تا آخرین قطره خون مبارزه کنیم و اجازه ندهیم به مرزهای عقیده آسیبی وارد آورند.
برای اینکه دیانت را در جامعه حفظ کنیم، به دینشناس نیاز داریم. وقتی علمای
1. اقتباس از همان سخنرانی.
بزرگ مبانی اعتقادی را درست تبیین کنند و در دفاع از ارزشها ادله محکم ارائه دهند، آنگاه ضمن آنکه میتوانیم تدین مردم را عمیقتر و پایدارتر کنیم، از توفانهای شبههها و سیلابهای تردید نیز کاسته میشود. اگر چنین متخصصان مؤمنی در جامعه نباشند و به اشکالها و پرسشها پاسخ ندهند، شکهایی چون موریانه در دل و ذهن مردم ریشه میدواند و کمکم گروهی به این توهم میرسند که نکند این مباحث بیاساس باشند و رفتهرفته نسبت به بنیانهای اعتقادی کمانگیزه میشوند. اسلامشناسان راستین راه مطهری را ادامه میدهند. اینان هستند که هم دانش لازم را در این عرصه دارند و هم تشخیص میدهند دردها چیست و راه علاجشان کدام است. باید ضمن آنکه از آثار، شیوهها و تجربههای شهید مطهری استفاده میکنیم، برای رفع نیازهای آینده و حتی وضع کنونی به اموری مجهز شویم که پاسخگوی نیازهای نسل جوان باشد. مطهری نهتنها از دانشهای حوزوی و معارف اسلامی آگاه بود، با همت خود، راه را درست فهمید و برای رفع هر مشکل فکری و فرهنگی، پاسخ لازم را یافت. اگر ایشان اکنون زنده بود، بسیاری از نیازهای ما را برطرف میکرد، ولی دشمنان او را از ما گرفتند و اکنون باید بکوشیم این خلاء را برطرف سازیم و فراموش نکنیم که مطهری در میان چندین رشته کوهستان، یک قله شد و به اوج تحقیق رسید.
برای اینکه دانشمندانی همچون او تربیت شوند، باید مقدمهسازی کنیم و اهتمام بیشتری داشته باشیم تا مفاسد اخلاقی و اجتماعی به برکت پرتوافشانی این بزرگان از بین برود. یک عالم شایسته و متعهد که میخواهد راه مطهری را ادامه دهد، باید نخست اقتضائات شرایط زمان را بررسی کند. سپس باید بداند وظیفهاش در این شرایط چیست. البته آگاهی نسبت به مسائل اسلامی و مجهز بودن به تربیت و اخلاق اسلامی کافی نیست. او همزمان با تبیین معارف برای مردم، باید بکوشد فرهنگ و تربیت
اسلامی در جامعه صبغهای پررنگ بیابد. اعمال عبادی و فعالیتهای مذهبی مردم نباید به مساجد و حسینیهها منحصر شود. در هر فضایی، در روابط اجتماعی، تصمیمگیریها، جذب و دفعها، مراکز تفریحی و هر جا که ممکن است مردم حضور یابند، باید آن آفتاب ارزشها نور و حرارت بدهد و باران معرفت ببارد. همچنین دیانت و فعالیتهای تبلیغی باید دلها را متحول، انگیزهها را اصلاح و ذهنها را معنوی کند. پس از اینکه چنین بوستانی فراهم شد، باید باغبانی باشد که از آن حراست کند؛ مراقب باشد آفتها آن را دچار مشکل نسازند؛ گلهای معطر پژمرده نشوند و به دست افراد مغرض و جاهل پرپر نگردند. پس دفاع از عقاید و ارزشها در برابر تهاجم فرهنگ بیگانه و اخلال افراد و گروهها نیز ضروری است. اینجاست که وظیفه کسانی که میخواهند این راه مطهر را بپیمایند، سنگین و خطیر میشود.
باید بگردیم ببینیم خدا از ما چه میخواهد. برخی معلومات که راههای فراگرفتن آنها هم مهیاست، اگرچه به زندگی مادی ما سامان میدهند؛ برایمان شهرتی اجتماعی به ارمغان میآورند و ما را صاحب لقب و مدرک میکنند، گاهی مانع تقرب به سوی خدا و شناخت او شدهاند. از سوی دیگر کسانی که خود را به این دانشهای کمخاصیت، یا حتی بیخاصیت و احیاناً همراه با آفت مشغول داشتهاند، شرایط را برای افزایش کجرویها و ناهنجاریها هموار میکنند. شیاطین وقتی ببینند صحنه خالی است و مرزبانان و دیدهبانان در میدان حضور ندارند، بهتر یورش میبرند و سریعتر نیش زهرآگین خود را فرو میبرند. انسان باید توکل خود را به خدا تقویت کند و به راهی که در آن، دامهای شیطان تعبیه شده است نرود. پیمودن راه حق به اخلاص و خون دل خوردن نیاز دارد و گاهی طرد شدن از سوی خویشاوندان و ملامت دوستان را نیز به همراه میآورد، ولی انسان در ازای گام نهادن در این مسیر دشوار، رضایت خداوند را بهدست میآورد؛ اسلام را احیا میکند؛ راه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) را ادامه
میدهد و فردای قیامت نیز در پیشگاه حقتعالی سرافراز است. این افتخار بزرگی است؛ آن را از دست ندهید.(1)
پروردگارا تو را به عزت و جلالت قسم میدهیم؛ تو را به رحمت بینهایتت قسم میدهیم پاداشی که درخور کرم و رحمت بیانتهای توست به مطهری عطا فرما. روز به روز بر علو درجات او بیفزا. ما را قدردان این عالم عظیمالشأن بگردان. به ما توفیق گام نهادن در راه او را مرحمت بفرما. پروردگارا تو را به خون سیدالشهدا قسم میدهیم وظایفمان را برایمان روشنتر بفرما. ما را در دینمان بیناتر قرار ده. روح امام راحل و شاگردش شهید مطهری و سایر کسانی که در راه ترویج دین و برقراری نظام اسلامی زحمت کشیدند با اولیای خودت محشور بفرما.
پروردگارا تو را به عزت و جلالت، تو را به مقام انبیا و اولیا قسم میدهیم قلبهای ما را جایگاه علم، معرفت و ایمان و محبت خودت قرار ده. معرفت و محبت ما را نسبت به اولیای خودت بیشتر کن. توفیق عمل بیشتر و بهتر به وظایفمان را مرحمت فرما. به ما توفیق بده در راه هدایت دیگران قدم برداریم. سایه مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام بدار. علما و مراجع، بزرگان دین، خدمتگزاران شریعت مقدس اسلام، همه را در پناه امام زمان از آفات دنیا محفوظ بدار. عاقبت ما را ختم به خیر بگردان.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
1. سخنرانی در مدرسه شهید صدوقی، (1379/02/12)؛ بیانات در جمع طلاب مدرسه معصومیه، (1379/02/10)؛ مصاحبه بهمناسبت فرارسیدن دهمین سالگرد شهادت آیتالله مطهری؛ سخنرانی در دانشگاه تربیت معلم قم، (1372/02/11)؛ سخنرانی در جمع دانشآموزان ساوه، (1386/02/15)؛ و سخنرانی در دانشگاه امام صادق(علیه السلام).
1. استاد مطهری و روشنفکران، صدرا، تهران، 1372.
2. اعتصام، ش 49، ویژهنامه سالگرد استاد شهید مرتضی مطهری، اردیبهشت 1365.
3. امینی، علیرضا، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صدای معاصر، تهران، 1381.
4. پیرهادی، مجتبی، استاد در کلام رهبر (مقام معظم رهبری، آیتالله خامنهای)، صدرا، تهران، 1385.
5. موسوی جاوید، سیدحمید، سیمای استاد در نگاه یاران، صدرا، تهران، 1371.
6. جلوههای معلمی استاد مطهری، چ 2، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، تهران، 1368.
7. حکیمی، محمدرضا، الحیه، با همکاری محمد و علی حکیمی، چ 8، دلیل ما، قم، 1385.
8. ـــــــــــــــ ، هویت صنفی روحانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1361.
9. موسوی خمینی، روحالله، ولایت فقیه، انتشارات آزادی، قم، [بیتا].
10. ـــــــــــــــ ، تحریر الوسیله، چ 15، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1377.
11. خردمند، محمد، شهید مطهری مرزبان بیدار، چ 1، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1375.
12. دیلمی، حسن بن ابیالحسن، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، ط 2، مؤسسه آل البیت، قم، 1414 ق.
13. جمعی از فضلا و یاران، سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، تهران، 1375.
14. هاشمی رفسنجانی، اکبر (مقدمه نویس)، سیری در زندگانی استاد مطهری با مقالهای از حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، صدرا، تهران و قم، 1370.
15. شهید ثانی (زینالدین بن علی العاملی الشامی)، منیه المرید فی آداب المفید و المستفید، منشورات مجمع الذخائر الاسلامیه، قم، 1402 ق.
16. طباطبایی، سیدمحمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی شهید مطهری، صدرا، تهران، 1364.
17. علیزاده، حسن، فرهنگ علوم سیاسی، چ 2، انتشارات روزنه، تهران، 1381.
18. فروغ اندیشه، ویژهنامه روزنامه رسالت به مناسبت پانزدهمین سالگرد شهادت استاد مطهری، 1373/02/11.
19. ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمد بن علی، ترجمه محمدباقر کمرهای، امالی، چ 4، کتابخانه اسلامیه، تهران، 1362.
20. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، [بیتا].
21. ربّانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، چ 2، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، 1381.
22. گلیزواره، غلامرضا، شهید مفتح تکبیر وحدت، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1378.
23. مطهری، مرتضی، یادداشتها، (دوره یازده جلدی)، صدرا، تهران، 1378ـ 1387.
24. ـــــــــــــــ ، نظام حقوق زن در اسلام، چ 8، صدرا، تهران، 1357.
25. ـــــــــــــــ ، داستان راستان، چ 10، صدرا، تهران، 1361.
26. ـــــــــــــــ ، خدمات متقابل اسلام و ایران، چ 10، صدرا، تهران، 1359.
27. ـــــــــــــــ ، جاذبه و دافعه علی(علیه السلام)، صدرا، تهران 1349.
28. ـــــــــــــــ ، تعلیم و تربیت در اسلام، چ 15، صدرا، تهران، 1368.
29. ـــــــــــــــ ، ده گفتار، چ 7، صدرا، تهران، 1361.
30. ـــــــــــــــ ، امدادهای غیبی در زندگی بشر، چ 5، صدرا، تهران، 1358.
31. ـــــــــــــــ ، حماسه حسینی، چ 30، صدرا، تهران، 1380.
32. ـــــــــــــــ ، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، چ 2، صدرا، تهران، 1357.
33. ـــــــــــــــ ، حق و باطل، صدرا، تهران، 1361.
34. ـــــــــــــــ ، آشنایی با علوم اسلامی، چ 4، صدرا، تهران، 1367.
35. ـــــــــــــــ ، آزادی معنوی، چ 22، صدرا، تهران، 1380.
36. ـــــــــــــــ ، مسئله شناخت، چ 5، صدرا، تهران، 1371.
37. ـــــــــــــــ ، علل گرایش به مادیگری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1361.
38. ، مارکس و مارکسیسم، [بینا]، تهران، [بیتا].
39. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ط 3، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ق.
40. مرسلوند، حسن، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، الهام، تهران، 1369.
41. «گفتوگو با آیتالله مصباح یزدی»، روزنامه رسالت، 1373/02/11.
42. واثقی راد، محمدحسین، مطهری مطهر اندیشهها، بوستان کتاب، قم، 1364.
آئین برهمایی
ویژگیهای آئین برهمایی................. 165
آئین بودایی
ویژگیهای آئین بودایی.................... 165
اجتماع
پیامدهای تقیدات اجتماعی................. 94
تقیدات اجتماعی از دیدگاه شهید مطهری 94
زیربنای پدیدههای اجتماعی از دیدگاه کارل مارکس 213
اختلاف نژادی
اختلاف نژادی از دیدگاه شهید مطهری 114
آخرت
دنیاطلبی و آخرتطلبی.................... 110
اخلاص
رعایت اخلاص در تحصیل................ 47
نشانههای اخلاص شهید مطهری.. 44, 93
اخلاق
اخلاق فردی شهید مطهری................. 47
اخلاق فردی شهید مطهری................. 30
وظایف اجتماعی و اخلاق.................. 36
ارزش
ملاک ارزش در قرآن....................... 109
ارزشهای اسلامی
ترس دشمنان از ارزشهای اسلامی... 117
حضور ارزشهای اسلامی در جامعه 244
آزادی
آزادی اندیشه از دیدگاه شهید مطهری 187
آزادی بیان از دیدگاه شهید مطهری... 187
آزادی در اسلام................................ 169
آزادی غربی از دیدگاه شهید مطهری............................ 170, 171
آزادی معنوی و آزادی غربی............ 169
اسلام و آزادی غربی........................ 170
راههای کسب آزادی معنوی............. 170
موانع آزادی معنوی......................... 170
آزادی غربی
حمایت مادیگرایان از آزادی غربی.. 172
ازدواج
ازدواج اشتراکی از دیدگاه حبیبالله آشوری 198
استقامت
ایمان و استقامت شهید مطهری........... 49
اسلام
اسلام از دیدگاه شهید مطهری............. 32
اسلام از دیدگاه مجاهدین خلق........ 193
اسلام و آزادی غربی........................ 170
اسلام و ایران از دیدگاه شهید مطهری....................................................... 114
اسلام و روحانیت از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 107
اسلام و علم از دیدگاه شهید مطهری 118
اسلام و فرهنگ غرب........................ 89
اسلام و فعالیتهای سیاسی.............. 242
اسلام و مسیحیت تحریفشده........... 116
اسلام و مقتضیات زمان...................... 89
اسلام و هرمنوتیک فلسفی.................. 90
انسان کامل در اسلام.......................... 35
تحریف اسلام و حادثه عاشورا......... 147
دفاع اولیاء خدای متعال از اسلام......... 42
دفاع جوانان از اسلام....................... 234
دفاع شهید مطهری از اسلام 42, 222, 233
روشهای مخالفت روشنفکران با اسلام 106
روشهای مخالفت مجاهدین خلق با اسلام 195
سطحینگری در اسلام..................... 123
صعوبت پیروی از اسلام................... 244
عدم تعارض اسلام و علم................ 116
غربت اسلام در احادیث نبوی.......... 114
غربزدگی و اسلام............................. 110
فداکاری شهید مطهری برای اسلام.... 139
قلمرو تبلیغ اسلام............................. 154
مبارزه رژیم پهلوی با اسلام............... 79
مخالفت آرام روشنفکران با اسلام..... 106
مخالفت فتحعلی آخوندزاده با اسلام. 196
مقدمات خدمت به اسلام.................. 139
منزلت علم در اسلام........................... 64
مهمترین خطرات علیه اسلام............ 126
ناسازگاری فرهنگ غربی با اسلام..... 111
ناسازگاری کثرتگرایی دینی با اسلام 199
نتایج پیروی از اسلام........................ 244
ولایت در اسلام................................. 96
اسلامشناسان
اسلامشناسان در قرآن......................... 21
اسلامشناسان و پیامبران....................... 25
اسلامشناسان و حفظ آثار جهاد.......... 38
پیامدهای انزوای اسلامشناسان.......... 243
روشهای شناخت اسلامشناسان......... 28
مبارزه اسلامشناسان با مارکسیسم...... 167
منزلت اسلامشناسان............................ 28
منزلت اسلامشناسان جامعنگر............. 33
منزلت اسلامشناسان در روایات........... 25
منزلت اسلامشناسان در سخنان امام کاظم(علیه السلام) 232
وظایف اسلامشناسان.................. 25, 154
وظایف اسلامشناسان در برابر تحریف 147
وظایف فرهنگی اسلامشناسان........... 242
اسلامشناسی
اسلامشناسی شهید مطهری.................. 32
اسلامشناسی و جهاد........................... 38
اقسام اسلامشناسی.............................. 32
شرایط اسلامشناسی صحیح................. 34
اسلامگرایی
ملیگرایی و اسلامگرایی................... 109
اشاعره
چگونگی پیدایش اشاعره.................. 166
اعتصاب
شهید مطهری و اعتصاب شرکت نفت 226
اغواگران
تناقضگویی اغواگران....................... 158
دورویی اغواگران............................. 160
دین و سیاست از دیدگاه اغواگران..... 159
سوء استفاده اغواگران از ارزشها...... 160
شهید مطهری و اغواگران.................. 135
ضرورت هوشیاری در برابر اغواگران 161
عوامل موفقیت اغواگران................... 160
مراحل سقوط اغواگران..................... 158
اغواگری
پیرایههای اغواگری.......................... 157
راههای اغواگری از دیدگاه شهید مطهری 160
راههای اغواگری شیاطین.................. 157
اقوام
نقش اقوام در انقلاب اسلامی........... 112
امام معصوم(علیهم السلام)
هدایتگری امامان معصوم(علیهم السلام).......... 203
امپریالیسم
تعریف امپریالیسم............................. 221
آمریکا
سلطه آمریکا بر رژیم پهلوی............ 222
انجیل
انجیل اصیل و انجیلهای موجود..... 145
انحراف
انحرافات دینی روشنفکران............... 105
انحرافات فکری حبیبالله آشوری.... 197
انحرافات فکری منافقین................... 197
خاستگاه انحراف بنیاسرائیل............. 129
روشهای ایجاد انحراف دینی.......... 137
انحرافات
پیشگیری شهید مطهری از انحرافات 150
خاستگاه انحرافات دینی در قرآن...... 127
خطر انحرافات دینی......................... 126
علل رواج انحرافات دینی................ 147
عوامل پیدایش انحرافات دینی.......... 244
مبارزه شهید مطهری با انحرافات 29, 85, 107, 148, 150, 153, 156, 160, 171, 240
مبارزه با انحرافات فکری................. 171
نقش عالمان گمراه در انحرافات....... 127
انسان
آثار کمالطلبی انسان........................ 138
اعتراف انسانها به ربوبیت خدای متعال 24
انسانمحوری و دین......................... 170
حقیقتجویی انسان.......................... 157
نعمتهای خدای متعال بر انسان........ 24
نیاز انسان به هدایت........................... 24
انسان کامل
اشتیاق انسان کامل به آخرت.............. 57
انسان کامل از دیدگاه شهید مطهری.... 35
انسان کامل از دیدگاه معصومین(علیهم السلام).... 35
انسان کامل در اسلام.......................... 35
فضای زندگی انسان کامل.................. 57
انسانشناسی
شرایط انسانشناسی صحیح................. 34
انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی از دیدگاه آیتالله خامنهای............ 220
پیشبینی پیروزی انقلاب اسلامی....... 238
دین و سیاست قبل از انقلاب اسلامی............. 241
ریشههای انقلاب اسلامی......... 219, 235
شبههآفرینی پس از انقلاب اسلامی.... 150
عوامل پیروزی انقلاب اسلامی.......... 234
فعالیتهای فرهنگی پس از انقلاب اسلامی 185
گرایشهای سیاسی در دوران انقلاب اسلامی 236
نقش اقوام در انقلاب اسلامی........... 112
نقش امام خمینی(رحمه الله) در انقلاب اسلامی.................... 220
نقش شهید مطهری در انقلاب اسلامی 220, 222, 223, 235, 239
وضعیت جهان قبل از انقلاب اسلامی 221
یاران امام خمینی(رحمه الله) و انقلاب اسلامی 220
انقلابیون
تأثّر انقلابیون از مجاهدین خلق 201, 207
حمایت انقلابیون از مجاهدین خلق.. 208
اهل سنت
ولایت فقیه از دیدگاه اهل سنت.......... 97
اولیاء خدای متعال
ارزش هدایتگری اولیاء خدای متعال.... 24
دفاع اولیاء خدای متعال از اسلام......... 42
ایران
اسلام و ایران از دیدگاه شهید مطهری 114
شرایط ایران پس از سقوط رضاخان.... 83
شکست مارکسیسم در ایران.............. 213
شیوههای فعالیت مارکسیسم در ایران 213
ایمان
آثار ایمان........................................... 82
اختلاف مراتب ایمان........................... 48
ایمان به غیب از دیدگاه مجاهدین خلق 214
ایمان و استقامت شهید مطهری........... 49
ایمان و وظیفهشناسی شهید مطهری..... 49
عدم کفایت علم از ایمان.................. 119
علم و ایمان از دیدگاه شهید مطهری. 118
علم و ایمان در اروپا........................ 118
علم و ایمان در تمدّن اسلامی............ 118
باطل
حق و باطل از دیدگاه شهید مطهری. 160
حق و باطل در سخنان امام علی(علیه السلام).. 121
روشهای شناخت حق و باطل........ 121
زوال باطل......................................... 42
عوامل پیروزی بر باطل.................... 160
برکت
شهادت و برکت................................. 41
بعثت
اهداف بعثت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)............... 215
بنیاسرائیل
خاستگاه انحراف بنیاسرائیل............. 129
دنیاطلبی عالمان بنیاسرائیل............... 155
سطحینگری بنیاسرائیل................... 129
بیبند و باری
بیبند و باری و سحرخیزی.............. 110
بینش
بینش اجتماعی شهید مطهری........ 82, 86
پاسخگویی
ارزش پاسخگویی به پرسشهای دینی 37
پاسخگویی شهید مطهری به پرسشهای دینی 45
پاسخگویی شهید مطهری به شبهات. 151
پیشگامان پاسخگویی به پرسشهای دینی 37
حوزه و پاسخگویی به پرسشهای دینی 37
روشهای پاسخگویی به شبهات...... 150
مقدمات پاسخگویی به پرسشهای دینی 37
پزشک
ویژگیهای پزشک مسئول.................. 86
پیامبران
اسلامشناسان و پیامبران....................... 25
اقسام مخالفت با پیامبران.................. 142
دشمنان پیامبران در قرآن..................... 27
تاریخ اسلام
ناآگاهی مجاهدین خلق به تاریخ اسلام 214
تبعیض
مخالفت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با تبعیض نژادی 112
تبلیغ
اهداف تبلیغ علیه پیامبران................. 143
روشهای تبلیغ فرهنگ بیگانه.......... 168
قلمرو تبلیغ در سخنان امام مهدی(علیه السلام) 154
وجوب تبلیغ دین............................... 25
تبلیغات
تبلیغات دروغین در قرآن................. 142
تبلیغات دروغین علیه پیامبران........... 142
تجارت
تجارت نجاتبخش در قرآن............. 55
تحریف
امکان تحریف معنوی قرآن............... 145
تحریف اسلام و حادثه عاشورا......... 147
تحریف آموزههای پیامبران............... 143
تحریف حقایق و ظلم........................ 27
تحریف در قرآن.............................. 143
تحریف رابطه ایران و اسلام.............. 149
تحریف سخنان امام خمینی(رحمه الله)........... 101
تحریف لفظی و تحریف معنوی....... 144
تحریف معنوی قرآن در نهجالبلاغه.. 145
خاستگاه تحریف قرآن از دیدگاه شهید مطهری 212
زمینههای تحریف لفظی تورات........ 144
مصونیت قرآن از تحریف................. 144
نظریه تعدد قرائتها و تحریف معنوی 146
وظایف اسلامشناسان در برابر تحریف 147
تحصیل
رعایت اخلاص در تحصیل................ 47
تخصص
آفتهای تخصصگرایی.............. 31, 34
تربیت
روشهای تربیتی شهید مطهری........... 95
ترور
انگیزههای ترور شهید مطهری.......... 230
اهداف ترور استاد مطهری................ 229
چگونگی ترور شهید مطهری............ 230
علل ترور شهید مطهری................... 156
تشیع
تمامیت مکتب تشیع.......................... 202
تعقّل
تعقّل در قرآن.................................. 135
تفسیر
تفسیر سوره آل عمران آیه 187........... 24
تفکر
تفکر طبقاتی از دیدگاه شهید مطهری 213
سکوت در برابر تفکر التقاطی........... 209
مبارزات شهید مطهری با تفکر التقاطی 209
مبارزه شهید مطهری با تفکر التقاطی 200, 202
تکامل
روش تکامل از دیدگاه شهید مطهری.. 32
تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی از دیدگاه شهید مطهری 209
تهاجم فرهنگی و تهاجم نظامی........ 153
تهاجم نظامی
تهاجم فرهنگی و تهاجم نظامی........ 153
تواضع
تواضع شهید مطهری.......................... 32
تورات
زمینههای تحریف لفظی تورات........ 144
ثابت
ثابت و متغیر در اسلام........................ 92
جامعنگری
اهمیت جامعنگری در علوم اسلامی.... 33
جامعنگری شهید مطهری................... 34
خاستگاه جامعنگری شهید مطهری..... 32
شرایط جامعنگری در علوم اسلامی.... 33
جامعه
عوامل سعادت جامعه................ 64, 118
نفوذ فرهنگ غربی در جامعه............ 169
جبهه ملی
مراحل فعالیت جبهه ملی.................. 237
جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله)............ 238
قومیتگرایی در جمهوری اسلامی.... 112
مبارزه مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی 194
جنگ جمل
مخالفان امام علی(علیه السلام) در جنگ جمل. 121
جهاد
اسلامشناسان و حفظ آثار جهاد.......... 38
اسلامشناسی و جهاد........................... 38
مراتب جهاد..................................... 133
جهان اسلام
مکاتب فلسفی در جهان اسلام.......... 182
جوانان
جوانان و شهید مطهری.................... 234
جوانان و ولایت فقیه......................... 97
دفاع جوانان از اسلام....................... 234
رهنمودهای شهید مطهری به جوانان 139
شهید مطهری و پرورش جوانان......... 80
حادثه عاشورا
تحریف اسلام و حادثه عاشورا......... 147
حجّت
اقسام حجّت.................................... 137
حدود
اجرای حدود در قرآن...................... 113
علل مخالفت با اجرای حدود........... 112
فرهنگ غربی و حدود شرعی........... 113
حشویه
تعریف حشویه................................. 123
حضور قلب
مراتب حضور قلب در نماز................ 65
حق
پیروزی حق بر باطل........................ 160
تلاش برای شناخت حق................... 160
حق و باطل از دیدگاه شهید مطهری................. 160
حق و باطل در سخنان امام علی(علیه السلام).. 121
حقگویی شهید مطهری...................... 87
روشهای شناخت حق.................... 137
روشهای شناخت حق و باطل........ 121
عوامل تقویت حقطلبی.................... 138
حکمت
عنایت شهید مطهری به حکمت و معارف اسلامی 44
حکمت متعالیه
اجزاء حکمت متعالیه........................ 182
پیشینه حکمت متعالیه....................... 178
حکمت مشاء
ویژگیهای حکمت مشاء.................. 182
حوادث
فواید بزرگداشت حوادث تاریخی 61, 234
فواید بزرگداشت روز معلم................ 61
حوزه
حوزه و پاسخگویی به پرسشهای دینی 37
حیات
حفظ حیات دنیوی و حفظ حیات دینی 133
حفظ حیات دینی در سخنان امام حسن عسکری(علیه السلام) 133
خداپرستی
قلمرو خداپرستی................................ 36
خداشناسی
خداشناسی فطری در قرآن.................. 24
خدای متعال
اطاعت مسلمانان از خدای متعال...... 170
اعتراف انسانها به ربوبیت خدای متعال 24
افعال خدای متعال در قرآن................ 61
پیمان خدای متعال با دانشمندان........... 24
پیمانهای خدای متعال با انسان.......... 24
پیمانهای خدای متعال در قرآن.......... 24
رزقدهی مستقیم خدای متعال............ 62
علمآموزی مستقیم خدای متعال.......... 62
نعمتهای خدای متعال بر انسان........ 24
خلافت
خلافت از دیدگاه خوارج................. 120
خوارج
خلافت از دیدگاه خوارج................. 120
خوارج از دیدگاه امام علی(علیه السلام)........... 122
خوارج از دیدگاه شهید مطهری........ 120
سطحینگری خوارج........................ 120
علل پیدایش خوارج......................... 121
مبارزه امام علی(علیه السلام) با خوارج............ 122
خودشناسی
ضعف خودشناسی مؤمنین................ 139
دانشپژوهان
توصیههای استاد مصباح به دانشپژوهان 46
جدیت دانشپژوهان برای تکامل......... 53
دانشجویان
دانشجویان و دفاع از معارف اسلامی 203
دانشمندان
پیمانشکنی دانشمندان یهود................. 26
خدمات دانشمندان شیعه..................... 28
دستاوردهای زندگی دانشمندان........... 55
شهیدان و دانشمندان........................... 27
عدم موفقیت کامل دانشمندان............. 55
مخالفت کلیسا با دانشمندان............... 115
مذمت دانشمندان یهود در قرآن........... 26
ملاک فضیلت دانشمندان................... 156
دفاع
اهمیت دفاع از اسلام........................ 200
دموکراسی
اشکالات دموکراسی غربی................... 98
ولایت فقیه و دموکراسی غربی............ 98
دنیا
حقیقت زندگی دنیا............................ 54
دستاوردهای زندگی دنیا.................... 54
دنیاطلبی عالمان بنیاسرائیل............... 155
دنیاطلبی و آخرتطلبی.................... 110
عدم پایداری دنیا............................. 138
دهری
تعریف دهری.................................. 151
دین
پیامدهای جدایی علم و دین............. 118
پیشینه نظریه تعارض علم و دین...... 115
تعارض علم و دین در اروپا............. 115
دین و سیاست از دیدگاه اغواگران..... 159
دین و سیاست در فرهنگ غربی........ 111
دین و سیاست قبل از انقلاب اسلامی 241
راههای رفع تعارض علم و دین....... 115
روش مبارزه کارل مارکس با دین..... 212
عدم جدایی دین از سیاست.............. 110
علل ترویج تعارض علم و دین........ 116
علم و دین از دیدگاه روشنفکران...... 106
راه حق
شرایط شناخت راه حق..................... 136
ربوبیت
اعتراف انسانها به ربوبیت خدای متعال 24
رزق
اقسام رزق......................................... 61
رزقدهی مستقیم خدای متعال............ 62
رژیم پهلوی
شبههآفرینی در رژیم پهلوی............. 150
مبارزه رژیم پهلوی با اسلام............... 79
همکاری امیرحسین آریانپور با رژیم پهلوی 186
وابستگی رژیم پهلوی به غرب......... 235
رشد
عدم مطلوبیت رشد تکبعدی............. 36
مطلوبیت رشد همهجانبه..................... 36
روایات
مرارتهای جمعآوری روایات........... 28
روحانیت
اسلام و روحانیت از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 107
آشنایی روحانیت به شرایط اجتماعی. 200
پیروی روحانیت از شهید مطهری....... 43
روحانیت و پرورش مدیران................ 80
روحانیت و روشنفکران.................... 107
زمانشناسی روحانیت......................... 84
شهید مطهری و روحانیت.................. 87
عوامل عدم موفقیت روحانیت.......... 140
عوامل موفقیت روحانیت................... 66
مخالفت روشنفکران با روحانیت....... 106
روشنفکران
انحرافات دینی روشنفکران............... 105
روشهای مخالفت روشنفکران با اسلام 106
شهید مطهری و روشنفکران.............. 107
شیفتگی روشنفکران در برابر غرب.... 105
علم و دین از دیدگاه روشنفکران...... 106
مخالفت آرام روشنفکران با اسلام..... 106
مخالفت روشنفکران با روحانیت....... 106
نقاط قوت روشنفکران..................... 105
روشنفکرنمایان
روحانیت و روشنفکرنمایان.............. 107
زمان
کوتاهی و بلندی زمان...................... 111
ساواک
ساواک و فعالیتهای شهید مطهری.. 224
شهید مطهری در اسناد ساواک.......... 225
سطحینگران
سطحینگران از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله)..................... 125
شهید مطهری و سطحینگران... 125, 129
عالمان ربانی و سطحینگران............ 124
مبارزه سطحینگران با امام علی(علیه السلام).... 125
ویژگیهای سطحینگران از دیدگاه شهید مطهری 125
سطحینگری
پیامدهای سطحینگری..................... 129
سطحینگری بنیاسرائیل................... 129
سطحینگری خوارج........................ 120
سطحینگری در اسلام..................... 123
سطحینگری در تاریخ اسلام............ 120
سطحینگری در دوران معاصر......... 124
سطحینگری در علم فقه................. 124
سطحینگری در علم کلام................ 123
سطحینگری در فرقههای اسلامی.... 123
سطحینگری مردم کوفه................... 129
شهید مطهری و سطحینگری........... 119
ضررهای سطحینگری از دیدگاه شهید مطهری 122
علم و سطحینگری......................... 119
سعادت
اقسام سعادت.................................... 63
مراتب تأثیر علم در سعادت................ 62
مراتب سعادت اخروی....................... 56
سفسطه
تعریف سفسطه................................ 154
سوء ظن
سوء ظنّ به خود در سخنان امام علی(علیه السلام)......................... 47
سوء ظن مؤمن به خود....................... 47
سوسیالیسم
تعریف سوسیالیسم........................... 221
سیاست
دین و سیاست از دیدگاه اغواگران..... 159
دین و سیاست در فرهنگ غربی........ 111
دین و سیاست قبل از انقلاب اسلامی............................... 241
عدم جدایی دین از سیاست.............. 110
شبهات
جایگاه طرح شبهات فکری.............. 152
شبهه
شبههآفرینی پس از انقلاب اسلامی.... 150
شبههآفرینی در رژیم پهلوی............. 150
شبههافکنان و شیاطین....................... 152
شخصیتهای انقلابی
شهید مطهری و شخصیتهای انقلابی.................. 22, 239
شخصیتهای بزرگ
روشهای شناخت شخصیتهای بزرگ 129
شخصیتهای مذهبی
فواید بزرگداشت شخصیتهای مذهبی 233
شکّاکیت
شکّاکیت و گمراهی.......................... 137
شناخت
امکان شناخت در قرآن..................... 135
شهادت
شهادت از دیدگاه شهید مطهری....... 231
شهادت و برکت................................. 41
شهادت و نفوذ اجتماعی شهید مطهری 41
عشق شهید مطهری به شهادت..... 50, 57
شهیدان
حق شهیدان انقلاب اسلامی بر ایرانیان. 41
رستگاری شهیدان در سخنان امام علی(علیه السلام) 128
شهید مطهری و شهیدان............. 57, 135
شهیدان و دانشمندان........................... 27
مراتب شهیدان.................................. 133
شووینیسم
تعریف شووینیسم............................. 153
شیاطین
اغواگری شیاطین در قرآن................ 152
اغواگری شیاطین در نهجالبلاغه........ 157
شبههافکنان و شیاطین....................... 152
شیطان
اقسام شیطان.................................... 152
شیعیان
شیعیان سطحینگر از دیدگاه شهید مطهری 122
شیعیان و فرقههای اسلامی............... 166
طلاب
تأثّر طلاب از مجاهدین خلق............ 207
طلب علم
مرزبانی و طلب علم........................ 141
عاشورا
نتایج حادثه عاشورا.......................... 148
عالمان
نقش عالمان گمراه در انحرافات....... 127
عالمان دین
مسئولیت هدایتگری عالمان دین................... 24
وظایف عالمان دین در قرآن............. 154
عالمان ربانی
حقوق عالمان ربانی بر مردم............... 63
عالمان ربانی و سطحینگران............ 124
منزلت اجتماعی عالمان ربانی............ 223
منزلت عالمان ربانی............................ 81
هدایتگری عالمان ربانی................. 203
عبادت
عبادت در قرآن.................................. 24
عرفان
آشتی بین عرفان و فلسفه................... 33
عصر نوزایی
رکود فلسفه در عصر نوزایی.............. 72
رواج علوم تجربی در عصر نوزایی.... 72
علم
اسلام و علم از دیدگاه شهید مطهری 118
اشتیاق شهید مطهری به علم............... 51
اقسام علم.................................... 61, 63
اقسام علم از دیدگاه شهید مطهری.... 118
پیامدهای جدایی علم و دین............. 118
پیامدهای علم بدون ایمان................... 64
پیشینه نظریه تعارض علم و دین...... 115
تعارض علم و دین در اروپا............. 115
راههای رفع تعارض علم و دین....... 115
عدم تعارض اسلام و علم................ 116
عدم کفایت علم از ایمان.................. 119
علل ترویج تعارض علم و دین........ 116
علم و ایمان از دیدگاه شهید مطهری. 118
علم و ایمان در اروپا........................ 118
علم و ایمان در تمدّن اسلامی............ 118
علم و دین از دیدگاه روشنفکران...... 106
علم و سطحینگری......................... 119
علم و فرضیههای علمی................... 116
علمآموزی مستقیم خدای متعال.......... 62
فضیلت طلب علم در روایات........... 141
مراتب تأثیر علم در سعادت................ 62
منزلت علم در اسلام........................... 64
علم اخلاق
اصول عقاید و اخلاق......................... 34
علم اصول عقاید
اصول عقاید و اخلاق......................... 34
دفاع از اصول عقاید......................... 200
علم تفسیر متون
پیشینه علم تفسیر متون....................... 89
تحولات علم تفسیر متون................... 89
علم فقه
سطحینگری در علم فقه................. 124
علم کلام
اعتبار روایات در علم کلام............... 151
سطحینگری در علم کلام................ 123
علوم
پیامدهای آموزش علوم غیرمفید....... 244
علوم اسلامی
پیوستگی علوم اسلامی....................... 34
پیوستگی علوم اسلامی از دیدگاه علامه طباطبایی 34
شرایط جامعنگری در علوم اسلامی.... 33
علم شهید مطهری به نظام علوم اسلامی 32
نظاممندی علوم اسلامی............... 32, 34
ویژگیهای علوم اسلامی.................... 63
یکسونگری در علوم اسلامی.............. 32
علوم تجربی
رواج علوم تجربی در عصر نوزایی.... 72
غافلان
زیانکاری غافلان............................... 54
فتنه
عوامل پیدایش فتنه در نهجالبلاغه..... 161
فرضیههای علمی
علم و فرضیههای علمی................... 116
فرقان
چگونگی پیدایش گروه فرقان........... 195
فرهنگ
اسلام و فرهنگ غرب........................ 89
فواید بزرگداشت خادمان فرهنگ اسلامی 61
ناسازگاری فرهنگ غربی با اسلام..... 111
فرهنگ اسلامی
دفاع شهید مطهری از فرهنگ اسلامی................................................. 66, 114
فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی........ 169
فرهنگ غربی و مسخ فرهنگ اسلامی 112
مسخ فرهنگ اسلامی در سخنان امام علی(علیه السلام) 112
فرهنگ انقلابی
فرهنگ انقلابی از دیدگاه منافقین...... 215
فرهنگ بیگانه
روشهای تبلیغ فرهنگ بیگانه.......... 168
فرهنگ غربی
دین و سیاست در فرهنگ غربی........ 111
فرهنگ غربی و حدود شرعی........... 113
فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی........ 169
فرهنگ غربی و مسخ فرهنگ اسلامی 112
نفوذ فرهنگ غربی در جامعه............ 169
فعالیتهای سیاسی
پیامدهای دوری از فعالیتهای سیاسی 242
فلسفه اسلامی
ادبیات فلسفه اسلامی در دوره جدید. 184
تکمیل فلسفه اسلامی.......................... 69
دفاع شهید مطهری از فلسفه اسلامی 70, 72, 174
رکود فلسفه اسلامی پس از صدرالمتألهین............ 68
شهید مطهری و ترویج فلسفه اسلامی. 74
عرضه فلسفه اسلامی به جهان.......... 178
فلسفه اسلامی پس از صدرالمتألهین.. 183
فلسفه اسلامی و فلسفه غرب... 179, 183
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و فلسفه اسلامی 178
منابع شناخت فلسفه اسلامی............. 178
نقش شهید مطهری در رشد فلسفه اسلامی 68
نقش علامه طباطبایی در رشد فلسفه اسلامی 68
نقش متکلمان در رشد فلسفه اسلامی.. 68
فلسفه غرب
فلسفه اسلامی و فلسفه غرب... 179, 183
فلسفه غرب در دوره جدید.............. 179
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و فلسفه غرب 179
منابع فلسفه غرب............................ 183
ویژگیهای فلسفه غرب در دوره جدید 183
فلسفه
آشتی بین عرفان و فلسفه................... 33
بیاعتمادی به فلسفه در عصر نوزایی.. 72
رکود فلسفه در عصر نوزایی.............. 72
شهید مطهری و رواننویسی فلسفه..... 74
شهید مطهری و فارسینویسی فلسفه.. 75
صعوبت فلسفه.......................... 70, 184
علامه طباطبایی و رواننویسی فلسفه.. 74
علل بدبینی به فلسفه.......................... 70
علل رویگردانی از فلسفه................... 70
عوامل رشد فلسفه........................... 183
فلسفه و کلام..................................... 68
مخالفت غزالی با فلسفه...................... 70
مخالفت مادیگرایان با فلسفه............. 72
مخالفتهای سیاسی با فلسفه............. 72
نقش مسلمانان در رشد فلسفه............ 68
وجود اختلاف نظر در فلسفه.............. 71
وجود اصطلاحات مشابه در فلسفه..... 70
قدرت
میزان قدرت مؤمنین......................... 139
قرآن
اجرای حدود در قرآن...................... 113
اسلامشناسان در قرآن......................... 21
اغواگری شیاطین در قرآن................ 152
افعال خدای متعال در قرآن................ 61
امکان تحریف معنوی قرآن............... 145
امکان شناخت در قرآن..................... 135
پیمانهای خدای متعال در قرآن.......... 24
تبلیغات دروغین در قرآن................. 142
تجارت نجاتبخش در قرآن............. 55
تحریف در قرآن.............................. 143
تعقّل در قرآن.................................. 135
خاستگاه انحرافات دینی در قرآن...... 127
خداشناسی فطری در قرآن.................. 24
دشمنان پیامبران در قرآن..................... 27
زیانکاری گمراهان در قرآن................ 54
شهید مطهری در قرآن...................... 233
عبادت در قرآن.................................. 24
غایت اختلاف نژادی در قرآن........... 109
قرآن و کتابهای آسمانی................ 144
کتمان حقایق دینی در قرآن.............. 154
کثرتگرایی دینی در قرآن................ 136
مؤمن و کافر در قرآن......................... 57
مذمت دانشمندان یهود در قرآن........... 26
مصونیت قرآن از تحریف................. 144
مقام معلم در قرآن............................. 61
ملاک ارزش در قرآن....................... 109
هدایت در قرآن................................ 137
وظایف عالمان دین در قرآن............. 154
کتاب استاد مطهری و روشنفکران
کتاب استاد مطهری و روشنفکران..... 108
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم
آثار کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 180, 185
ادبیات کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 179
ارزش پاورقیهای کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 181
ارزش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 69
اهداف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 176
اهداف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 181
تألیف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 69
چگونگی تألیف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 176
زمان تألیف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 176
زمینههای تألیف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 184
ساختار کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 178
شهید مطهری و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 182
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و فلسفه اسلامی 178
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و فلسفه غرب 179
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و ماتریالیسم دیالکتیک 180, 181
محتوای کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 178
مخاطبان کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 181, 184
مقدمات تألیف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 180
نوآوریهای کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 180
ویژگیهای کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 178, 185
کتاب داستان راستان
انگیزه تألیف کتاب داستان راستان................. 93, 95
محتوای کتاب داستان راستان.............. 93
کتاب زبور
محتوای کتاب زبور.......................... 145
کتاب مسئله حجاب
چگونگی تألیف کتاب مسئله حجاب.. 86
کتاب نظام حقوق زن در اسلام
زمان تألیف کتاب نظام حقوق زن در اسلام 86
کتاب ولاءها و ولایتها
ارزش کتاب ولاءها و ولایتها........... 96
کتابهای آسمانی
قرآن و کتابهای آسمانی................ 144
کتمان
پیامدهای کتمان حقایق دینی............. 155
علل کتمان حقایق دینی.................... 155
کتمان حقایق دینی در قرآن.............. 154
کتمان حقایق و ستم........................... 27
کثرتگرایی
تعریف کثرتگرایی.......................... 136
کثرتگرایی دینی در قرآن................ 136
کثرتگرایی دینی از دیدگاه جان هیک.................. 147
ناسازگاری کثرتگرایی دینی با اسلام 199
کفر
کفر و گمراهی................................. 141
کلام
فلسفه و کلام..................................... 68
کلیسا
مخالفت کلیسا با دانشمندان............... 115
کمال
آثار کمالطلبی انسان........................ 138
کنیسه
تعریف کنیسه................................... 144
گروه فرقان
شهید مطهری از دیدگاه گروه فرقان.. 228
علل دشمنی گروه فرقان با شهید مطهری 228
وضعیت فکری گروه فرقان.............. 227
گفتوگو
عوامل گفتوگوهای فرهنگی........... 165
گمراهان
زیانکاری گمراهان در قرآن................ 54
گمراهی
شکّاکیت و گمراهی.......................... 137
کفر و گمراهی................................. 141
گمنامی
علل گمنامی شهید مطهری........... 41, 42
لیبرالیسم
ضرورت مبارزه با لیبرالیسم............... 168
مؤمن
سوء ظن مؤمن به خود....................... 47
مؤمن و کافر در قرآن......................... 57
ماتریالیسم دیالکتیک
آثار ماتریالیسم دیالکتیک در ایران...... 142
اصول ماتریالیسم دیالکتیک................ 142
بنیانگذاران ماتریالیسم دیالکتیک......... 142
شهید مطهری و نقد ماتریالیسم دیالکتیک 186
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و ماتریالیسم دیالکتیک 180, 181
مبارزه شهید مطهری با ماتریالیسم دیالکتیک 142
مبارزه علامه طباطبایی با ماتریالیسم دیالکتیک 142
مادیگرایان
حمایت مادیگرایان از آزادی غربی.. 172
مخالفت مادیگرایان با فلسفه............. 72
مادیگرایی
پیشینة مادیگرایی............................. 166
تأثر مسلمانان از مادیگرایی................ 72
وضعیت مادیگرایی در دوره معاصر 168
ماركسیسم
نفوذ مارکسیسم از دیدگاه شهید مطهری 208
مارکسیسم
آشنایی استاد مصباح با مارکسیسم...... 176
اصول مکتب مارکسیسم.................... 166
تقی ارانی و تبلیغ مارکسیسم............. 175
سازش مجاهدین خلق با مارکسیسم.. 193
شکست مارکسیسم در ایران.............. 213
شیوههای فعالیت مارکسیسم در ایران 213
عوامل رواج مارکسیسم............ 167, 176
گرایش مجاهدین خلق به مارکسیسم 201, 204
مبارزات شهید محمدباقر صدر با مارکسیسم 177
مبارزات شهید مطهری با مارکسیسم 177, 186
مبارزات علامه طباطبایی با مارکسیسم 177
مبارزه اسلامشناسان با مارکسیسم...... 167
مراتب نفوذ مارکسیسم...................... 168
نفوذ مارکسیسم در جهان اسلام........ 172
نفوذ مارکسیسم در دانشگاهها........... 173
نقش نویسندگان در رواج مارکسیسم...................... 176
وضعیت مارکسیسم در دوره معاصر.. 167
متخصّصان
منزلت متخصّصان............................... 31
متغیر
ثابت و متغیر در اسلام........................ 92
متکلمان
نقش متکلمان در رشد فلسفه اسلامی.. 68
متون
انگیزههای تفسیر متون دینی.............. 115
مجاهدین خلق
اسلام از دیدگاه مجاهدین خلق........ 193
ایمان به غیب از دیدگاه مجاهدین خلق 214
آینده مجاهدین خلق از دیدگاه شهید مطهری 211
پیروی از امام(رحمه الله) از دیدگاه مجاهدین خلق............ 214
تأثّر انقلابیون از مجاهدین خلق 201, 207
تأثّر طلاب از مجاهدین خلق............ 207
تغییر مواضع مجاهدین خلق............. 194
چگونگی پیدایش مجاهدین خلق...... 193
حمایت انقلابیون از مجاهدین خلق.. 208
دستگیری اعضاء مجاهدین خلق....... 194
دشمنی مجاهدین خلق با شهید مطهری 211
روشهای مخالفت مجاهدین خلق با اسلام 195
زمینههای انحراف مجاهدین خلق..... 193
سازش مجاهدین خلق با مارکسیسم.. 193
شهید مطهری و مجاهدین خلق........ 204
گرایش مجاهدین خلق به مارکسیسم 201, 204
مبارزات شهید مطهری با مجاهدین خلق 205, 208, 209
مبارزه شهید مطهری با مجاهدین خلق 202
مبارزه مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی 194
مجاهدین خلق از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 210
مجاهدین خلق از دیدگاه آیتالله خامنهای.................... 210
مجاهدین خلق از دیدگاه شهید مطهری 208
ناآگاهی مجاهدین خلق به تاریخ اسلام 214
نمونههای تفکر مجاهدین خلق........ 213
ویژگیهای مجاهدین خلق...... 193, 198
مردم
اقسام مردم....................................... 119
مرزبانی
مرزبانی و طلب علم........................ 141
مسلمانان
اطاعت مسلمانان از خدای متعال...... 170
تأثر مسلمانان از مادیگرایی................ 72
مسلمانان و پیروان ادیان.................... 165
نقش مسلمانان در رشد فلسفه............ 68
مشبّهه
تعریف مشبّهه.................................. 124
مشکلات عاطفی
خاستگاه مشکلات عاطفی در غرب.... 64
معارف اسلامی
تبیین معارف اسلامی........................ 200
دانشجویان و دفاع از معارف اسلامی 203
عنایت شهید مطهری به حکمت و معارف اسلامی 44
منزلت ناشران معارف اسلامی........... 203
وجوب دفاع از معارف اسلامی.......... 28
معتزله
اصول عقاید معتزله.......................... 166
معلم
اقسام معلم......................................... 63
مقام معلم در قرآن............................. 61
ملیگرایان
سازگاری ملیگرایان با رژیم پهلوی. 238
ملاقات ملیگرایان با امام خمینی(رحمه الله)... 238
ملیگرایی
انگیزههای ترویج ملیگرایی.............. 109
مخالفت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با ملیگرایی.. 112
ملیگرایی و اسلامگرایی................... 109
منافقین
پیشینه فکری منافقین........................ 197
فرهنگ انقلابی از دیدگاه منافقین...... 215
مبارزه شهید مطهری با منافقین......... 199
نسبیت
هرمنوتیک فلسفی و نسبیتگرایی........ 89
نشر
پیشگامان نشر معارف اسلامی............. 37
نظریه تعدد قرائتها
انگیزههای طرح نظریه تعدد قرائتها.. 90
پیشینه نظریه تعدد قرائتها............... 144
خاستگاه نظریه تعدد قرائتها............. 89
شهید مطهری و نظریه تعدد قرائتها 92, 150
نظریه تعدد قرائتها و تحریف معنوی 146
نقد نظریه تعدد قرائتها.................... 91
نفس
ضرورت محاسبه نفس....................... 47
نفس اماره
حیلههای نفس اماره........................... 46
عوامل پیروزی بر نفس اماره.............. 47
نماز
مراتب حضور قلب در نماز................ 65
نهجالبلاغه
اغواگری شیاطین در نهجالبلاغه........ 157
تحریف معنوی قرآن در نهجالبلاغه.. 145
عوامل پیدایش فتنه در نهجالبلاغه..... 161
نهضت آزادی
زمان تأسیس نهضت آزادی.............. 238
نوجوانان
علاقه شهید مطهری به نوجوانان........ 93
هادیان
مراتب هادیان..................................... 24
هدایت
ارزش نعمت هدایت.......................... 27
ارزش هدایتگری اولیاء خدای متعال.... 24
نیاز انسان به هدایت........................... 24
هدایت در قرآن................................ 137
هدایتگری
فضیلت هدایتگری در احادیث نبوی. 37
مسئولیت هدایتگری عالمان دین....... 24
هدایتگری امامان معصوم(علیهم السلام).......... 203
هدایتگری شهید مطهری 138, 156, 203
هدایتگری عالمان ربانی................. 203
هدف
عوامل مؤثر بر گزینش هدف.............. 55
هرمنوتیک
اسلام و هرمنوتیک فلسفی.................. 90
مفهوم هرمنوتیک............................... 89
هرمنوتیک فلسفی و نسبیتگرایی........ 89
هوشیاری
هوشیاری در برابر دشمنان................ 126
هوشیاری در برابر شیاطین.................. 88
هیئتهای مؤتلفه اسلامی
بنیانگذاران هیئتهای مؤتلفه اسلامی. 224
چگونگی پیدایش هیئتهای مؤتلفه اسلامی 224
شهید مطهری و هیئتهای مؤتلفه اسلامی............ 224
وسوسه
اقسام وسوسههای شیطان................... 46
وظایف اجتماعی
وظایف اجتماعی و اخلاق.................. 36
ولایت
ولایت در اسلام................................. 96
ولایت در مکتب تشیع........................ 96
ولایت فقیه
اقسام مخالفت با ولایت فقیه.............. 97
آیتالله بروجردی و ولایت فقیه.......... 99
جوانان و ولایت فقیه......................... 97
خاستگاه نظریه ولایت فقیه................. 98
ولایت فقیه از دیدگاه اهل سنت.......... 97
ولایت فقیه در مکتب تشیع................. 96
ولایت فقیه و حکومت استبدادی......... 97
ولایت فقیه و دموکراسی غربی............ 98
ولایتپژوهی
ولایتپژوهی شهید مطهری................ 95
ولی فقیه
چگونگی انتخاب ولی فقیه................. 98
عدالت ولی فقیه................................. 98
محدوده اطاعت از ولی فقیه............... 98
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)
مخالفت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با تبعیض نژادی 112
مخالفت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با ملیگرایی.. 112
امام علی(علیه السلام)
حق و باطل در سخنان امام علی(علیه السلام).. 121
خوارج از دیدگاه امام علی(علیه السلام)........... 122
رستگاری شهیدان در سخنان امام علی(علیه السلام) 128
سوء ظنّ به خود در سخنان امام علی(علیه السلام) 47
مبارزه امام علی(علیه السلام) با خوارج............ 122
مبارزه سطحینگران با امام علی(علیه السلام).... 125
مخالفان امام علی(علیه السلام) در جنگ جمل. 121
مسخ فرهنگ اسلامی در سخنان امام علی(علیه السلام) 112
امام کاظم(علیه السلام)
منزلت اسلامشناسان در سخنان امام کاظم(علیه السلام) 232
امام حسن عسکری(علیه السلام)
حفظ حیات دینی در سخنان امام حسن عسکری(علیه السلام) 133
امام مهدی(رحمه الله)
قلمرو تبلیغ در سخنان امام مهدی(علیه السلام) 154
حضرت عیسی(علیه السلام)
شرح حال حضرت عیسی(علیه السلام)............ 145
ابن کمونه
شرح حال ابن کمونه........................ 153
استاد مصباح
استاد مصباح و حاج میرزا علیآقا شیرازی 52
آشنایی استاد مصباح با شهید مطهری... 66
آشنایی استاد مصباح با مارکسیسم...... 176
تحصیلات استاد مصباح در قم............ 66
توصیههای استاد مصباح به دانشپژوهان 46
خاطرات استاد مصباح...................... 204
اکبر گودرزی
پیشینه فکری اکبر گودرزی............... 195
امام خمینی(رحمه الله)
آثار شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 41
استقبال از درس اخلاق امام خمینی(رحمه الله).. 51
اسلام و روحانیت از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 107
آغاز قیام امام خمینی(رحمه الله).................... 237
امام خمینی(رحمه الله) و شهید مطهری........... 239
امام خمینی(رحمه الله) و فعالیتهای اجتماعی 241
پیروی از امام(رحمه الله) از دیدگاه مجاهدین خلق............ 214
تحریف سخنان امام خمینی(رحمه الله)........... 101
جمهوری اسلامی از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله)............ 238
سطحینگران از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 125
شبکه اطلاعرسانی امام خمینی(رحمه الله)....... 238
شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 22, 156
شهید مطهری و استقبال از امام خمینی(رحمه الله) 226
شهید مطهری و امام خمینی(رحمه الله) 51, 225, 226, 227
مجاهدین خلق از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 210
محبوبیت امام خمینی(رحمه الله)..................... 239
ملاقات ملیگرایان با امام خمینی(رحمه الله)... 238
نقش امام خمینی(رحمه الله) در انقلاب اسلامی 220
یاران امام خمینی(رحمه الله) و انقلاب اسلامی 220
امیرحسین آریانپور
آیتالله خامنهای و امیرحسین آریانپور 189
شرح حال امیرحسین آریانپور........... 187
شهید مطهری و امیرحسین آریانپور... 186
همکاری امیرحسین آریانپور با رژیم پهلوی 186
آیتالله بروجردی
آیتالله بروجردی و ولایت فقیه.......... 99
آیتالله خامنهای
آیتالله خامنهای و امیرحسین آریانپور 189
آیتالله خامنهای و شهید مطهری....... 220
روشنبینی شهید مطهری از دیدگاه آیتالله خامنهای 210
مجاهدین خلق از دیدگاه آیتالله خامنهای........... 210
تقی ارانی
ادبیات تقی ارانی.............................. 175
تقی ارانی و تبلیغ مارکسیسم............. 175
شرح حال تقی ارانی........................ 175
جان هیک
کثرتگرایی دینی از دیدگاه جان هیک 147
حاج میرزا علیآقا شیرازی
استاد مصباح و حاج میرزا علیآقا شیرازی 52
شخصیت معنوی حاج میرزا علیآقا شیرازی 52
شهید مطهری و حاج میرزا علیآقا شیرازی 52
حبیبالله آشوری
ازدواج اشتراکی از دیدگاه حبیبالله آشوری 198
انحرافات فکری حبیبالله آشوری.... 197
حامیان حبیبالله آشوری................... 199
رنه دکارت
شرح حال رنه دکارت...................... 179
زبیر
پیشینه زبیر....................................... 121
سیدمحمدباقر صدر
شرح حال سیدمحمدباقر صدر.......... 177
مبارزات شهید محمدباقر صدر با مارکسیسم 177
شهید مطهری
ابتکارات فلسفی شهید مطهری............ 74
آثار شهید مطهری...................... 30, 156
آثار شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 41
آثار شهید مطهری در دانشگاه............. 84
آثار شهید مطهری............................ 148
اختلاف نژادی از دیدگاه شهید مطهری 114
اخلاق فردی شهید مطهری................. 47
اخلاق فردی شهید مطهری................. 30
ادبیات شهید مطهری.......................... 21
ارزش فعالیتهای شهید مطهری........ 38
آزادی اندیشه از دیدگاه شهید مطهری 187
آزادی بیان از دیدگاه شهید مطهری... 187
آزادی غربی از دیدگاه شهید مطهری 170, 171
آزادی معنوی از دیدگاه شهید مطهری 169
اساتید شهید مطهری........................... 51
استفاده از آثار شهید مطهری............. 240
استقامت شهید مطهری....................... 46
استقبال از درسهای شهید مطهری..... 23
استقبال پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از شهید مطهری 231
استقلال شهید مطهری......................... 23
اسلام از دیدگاه شهید مطهری............. 32
اسلام و ایران از دیدگاه شهید مطهری 114
اسلام و علم از دیدگاه شهید مطهری 118
اسلامشناسی شهید مطهری.................. 32
اسلاممحوری شهید مطهری................ 22
آسیبشناسی شهید مطهری................. 86
اشتیاق شهید مطهری به علم............... 51
اشتیاق شهید مطهری به معنویت......... 51
آشنایی استاد مصباح با شهید مطهری... 66
اصالت خانوادگی شهید مطهری.......... 50
اعتدال شهید مطهری........................... 82
آغاز فعالیتهای اجتماعی شهید مطهری 82
اقسام علم از دیدگاه شهید مطهری.... 118
آمادگی استاد مطهری برای شهادت... 135
امام خمینی(رحمه الله) و شهید مطهری........... 239
امتیازات شهید مطهری...................... 211
انتشار آثار شهید مطهری.................. 100
انسان کامل از دیدگاه شهید مطهری.... 35
انگیزه فعالیتهای شهید مطهری......... 93
انگیزههای ترور شهید مطهری.......... 230
اهداف ترور استاد مطهری................ 229
اهمیت فعالیتهای شهید مطهری........ 23
اولویتشناسی شهید مطهری.. 30, 31, 86
ایمان و استقامت شهید مطهری........... 49
ایمان و وظیفهشناسی شهید مطهری..... 49
آینده مجاهدین خلق از دیدگاه شهید مطهری 211
آیتالله خامنهای و شهید مطهری....... 220
بیاعتنایی شهید مطهری به تهدیدها..... 88
بیاعتنایی شهید مطهری به شهرت 44, 94
بیاعتنایی شهید مطهری به ملامتها.... 87
بینش اجتماعی شهید مطهری........ 82, 86
بیوفایی به شهید مطهری................. 101
پاسخگویی شهید مطهری به پرسشهای دینی 45
پاسخگویی شهید مطهری به شبهات. 151
پژوهش تحلیلی زندگی شهید مطهری 101
پژوهشگران و آثار شهید مطهری......... 99
پشتکار شهید مطهری......................... 49
پیامهای شهید مطهری به ایثارگران..... 88
پیروی دانشپژوهان از شهید مطهری.. 52
پیروی روحانیت از شهید مطهری....... 43
پیشبینی شهادت شهید مطهری......... 231
پیشتازی شهید مطهری..................... 29
پیشگیری شهید مطهری از انحرافات 150
تبلیغ اندیشههای شهید مطهری........... 41
تداوم راه شهید مطهری............ 128, 240
ترور شهید مطهری و اعدام شیخفضلالله نوری 229
تفکر طبقاتی از دیدگاه شهید مطهری 213
تقیدات اجتماعی از دیدگاه شهید مطهری 94
تکمیل پژوهشهای شهید مطهری..... 100
تنظیم موضوعی آثار شهید مطهری.... 100
تهاجم فرهنگی از دیدگاه شهید مطهری 209
تواضع شهید مطهری.......................... 32
توجه شهید مطهری به نیازهای فرهنگی 85
جامعنگری شهید مطهری................... 34
جامعیت شهید مطهری....................... 29
جوانان و شهید مطهری.................... 234
چگونگی ترور شهید مطهری............ 230
حساسیتهای فرهنگی شهید مطهری.. 85
حفظ آثار شهید مطهری................... 100
حق و باطل از دیدگاه شهید مطهری. 160
حقگویی شهید مطهری...................... 87
خاستگاه آثار شهید مطهری............... 148
خاستگاه تحریف قرآن از دیدگاه شهید مطهری 212
خاستگاه جامعنگری شهید مطهری..... 32
خاستگاه فعالیتهای شهید مطهری..... 49
خدمات شهید مطهری به دانشجویان. 140
خدمات فرهنگی شهید مطهری......... 239
خوارج از دیدگاه شهید مطهری........ 120
دروس شهید مطهری در حوزه......... 206
دستاوردهای زندگی شهید مطهری..... 57
دشمنی مجاهدین خلق با شهید مطهری 211
دفاع شهید مطهری از اسلام 42, 222, 233
دفاع شهید مطهری از فرهنگ اسلامی 66, 82, 114
دفاع شهید مطهری از فلسفه اسلامی 70, 72, 174
رؤیاهای شهید مطهری..................... 232
راههای اغواگری از دیدگاه شهید مطهری 160
رهنمودهای شهید مطهری به جوانان 139
روش تکامل از دیدگاه شهید مطهری.. 32
روشنبینی شهید مطهری از دیدگاه آیتالله خامنهای 210
روشهای تربیتی شهید مطهری........... 95
روشهای مبارزه با شهید مطهری....... 23
زمان ورود شهید مطهری به دانشگاه 80, 84
زمانشناسی شهید مطهری................... 84
زهد شهید مطهری....................... 44, 50
ساواک و فعالیتهای شهید مطهری.. 224
سخنرانیهای عمومی شهید مطهری.... 87
سودمندی آثار شهید مطهری............... 41
شجاعت شهید مطهری....................... 43
شخصیت شهید مطهری.................... 174
شخصیت علمی شهید مطهری..... 21, 23,29, 31, 44, 187, 239, 243
شخصیت قرآنی شهید مطهری............ 29
شخصیت معنوی شهید مطهری.... 65, 85
شرایط پژوهش در زندگی شهید مطهری 101
شهادت از دیدگاه شهید مطهری....... 231
شهادت و نفوذ اجتماعی شهید مطهری 41
شهید مطهری از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) 22, 156
شهید مطهری از دیدگاه گروه فرقان.. 228
شهید مطهری در قرآن...................... 233
شهید مطهری و استقبال از امام خمینی(رحمه الله) 226
شهید مطهری و اعتصاب شرکت نفت 226
شهید مطهری و اغواگران.................. 135
شهید مطهری و امام خمینی(رحمه الله) 51, 225, 226, 227
شهید مطهری و امیرحسین آریانپور... 186
شهید مطهری و پرورش جوانان......... 80
شهید مطهری و ترویج فلسفه اسلامی. 74
شهید مطهری و جامعه روحانیت مبارز 226
شهید مطهری و حاج میرزا علیآقا شیرازی 52
شهید مطهری و حنیفنژاد................ 204
شهید مطهری و دوستان نادان............. 29
شهید مطهری و رواننویسی فلسفه..... 74
شهید مطهری و روحانیت.................. 87
شهید مطهری و روشنفکران.............. 107
شهید مطهری و سطحینگران... 125, 129
شهید مطهری و سطحینگری........... 119
شهید مطهری و شخصیتهای انقلابی 22, 239
شهید مطهری و شهدای انقلاب اسلامی 22
شهید مطهری و شهیدان............. 57, 135
شهید مطهری و علامه طباطبایی... 34, 52
شهید مطهری و فارسینویسی فلسفه.. 75
شهید مطهری و فعالیتهای اجتماعی 241
شهید مطهری و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم 182
شهید مطهری و مجاهدین خلق........ 204
شهید مطهری و مراسم مذهبی........... 129
شهید مطهری و مقتضیات زمان.......... 92
شهید مطهری و نظریه تعدد قرائتها 92, 150
شهید مطهری و هیئتهای مؤتلفه اسلامی............ 224
شهید مطهری در اسناد ساواک.......... 225
شهید مطهری و نقد ماتریالیسم دیالکتیک 186
شیعیان سطحینگر از دیدگاه شهید مطهری 122
ضررهای سطحینگری از دیدگاه شهید مطهری 122
عدم جبران شهادت استاد مطهری..... 232
عدم نگرانی شهید مطهری از تنهایی. 102
عشق شهید مطهری به شهادت..... 50, 57
عظمت شهید مطهری......................... 41
علاقه شهید مطهری به نوجوانان........ 93
علامه طباطبایی و شهید مطهری... 37, 68
علل استقبال از آثار شهید مطهری....... 75
علل بزرگداشت شهید مطهری.......... 233
علل ترور شهید مطهری................... 156
علل دشمنی گروه فرقان با شهید مطهری 228
علل روشنبینی شهید مطهری........... 211
علل گمنامی شهید مطهری........... 41, 42
علل مظلومیت شهید مطهری.............. 42
علل نفوذ اجتماعی شهید مطهری....... 41
علم شهید مطهری به نظام علوم اسلامی 32
علم شهید مطهری به نیازهای جامعه.. 79
علم و ایمان از دیدگاه شهید مطهری. 118
علوّ همّت شهید مطهری..................... 42
عنایت شهید مطهری به حکمت و معارف اسلامی 44
عوامل موفقیت شهید مطهری...... 43, 46,48, 53
فداکاری شهید مطهری....................... 50
فداکاری شهید مطهری برای اسلام.... 139
فعالیتهای تربیتی شهید مطهری......... 64
فعالیتهای سیاسی شهید مطهری..... 224
فعالیتهای علمی شهید مطهری. 66, 148
قاتلان شهید مطهری........ 202, 230, 240
قدرت علمی شهید مطهری.............. 206
قوّت ایمان شهید مطهری........... 48, 139
کارآمدی شهید مطهری...................... 81
کامیابی شهید مطهری....................... 128
کممانندی شهید مطهری..................... 21
مبارزات شهید مطهری با تفکر التقاطی 209
مبارزات شهید مطهری با مارکسیسم 177, 186
مبارزات شهید مطهری با مجاهدین خلق 205, 208, 209
مبارزه شهید مطهری با انحرافات 29, 85, 107, 148, 150, 153, 156, 160, 171, 240
مبارزه شهید مطهری با تفکر التقاطی 200, 202
مبارزه شهید مطهری با ماتریالیسم دیالکتیک 142
مبارزه شهید مطهری با مجاهدین خلق 202
مبارزه شهید مطهری با منافقین......... 199
مجاهدین خلق از دیدگاه شهید مطهری 208
محدودیتهای اجتماعی شهید مطهری 156
مخاطبان کتابهای شهید مطهری....... 45
مرجعیت شهید مطهری(رحمه الله) برای پرسشهای جدید 99
مسافرت شهید مطهری به پاریس...... 226
مسافرت شهید مطهری به عراق........ 225
ممنوعیت فعالیتهای شهید مطهری.. 225
مناصب سیاسی شهید مطهری........... 239
مناصب علمی شهید مطهری............. 186
منزلت اجتماعی شهید مطهری...... 38, 50
منزلت شهید مطهری........................... 28
موفقیت شهید مطهری.................. 29, 82
موفقیت شهید مطهری در فعالیتهای مخفی 224
نشانههای اخلاص شهید مطهری.. 44, 93
نشر آثار شهید مطهری در شبکه اینترنت 99
نفوذ مارکسیسم از دیدگاه شهید مطهری 208
نقش شهید مطهری در انقلاب اسلامی 220, 222, 223, 235, 239
نقش شهید مطهری در رشد فلسفه اسلامی 68
هدایتگری شهید مطهری 138, 156, 203
هدفمندی سخنرانیهای شهید مطهری 31
وارستگی شهید مطهری از تخصّص.... 45
وظیفهشناسی شهید مطهری.. 84, 93, 139
وظیفهمحوری شهید مطهری............... 44
ولایتپژوهی شهید مطهری................ 95
ویژگیهای سطحینگران از دیدگاه شهید مطهری 125
ویژگیهای شهید مطهری 29, 64, 79, 229, 233
ویژگیهای معلومات شهید مطهری.... 63
شیخ صدوق
خدمات شیخ صدوق.......................... 28
سفرهای شیخ صدوق......................... 28
شیخ صدوق و عالمان سنّی................. 28
شیخفضلالله نوری
ترور شهید مطهری و اعدام شیخفضلالله نوری 229
طلحه
پیشینه طلحه.................................... 121
علامه طباطبایی
پیوستگی علوم اسلامی از دیدگاه علامه طباطبایی 34
شخصیت علامه طباطبایی................. 174
شهید مطهری و علامه طباطبایی... 34, 52
علامه طباطبایی و رواننویسی فلسفه.. 74
علامه طباطبایی و شهید مطهری... 37, 68
مبارزات علامه طباطبایی با مارکسیسم 177
مبارزه علامه طباطبایی با ماتریالیسم دیالکتیک 142
نقش علامه طباطبایی در رشد فلسفه اسلامی 68
غزالی
مخالفت غزالی با فلسفه...................... 70
فتحعلی آخوندزاده
شرح حال میرزا فتحعلی آخوندزاده.. 196
مخالفت فتحعلی آخوندزاده با اسلام. 196
کارل مارکس
روش مبارزه کارل مارکس با دین..... 212
زیربنای پدیدههای اجتماعی از دیدگاه کارل مارکس 213
مارکس و هگل................................ 166
هگل
مارکس و هگل................................ 166