یکی از مناجاتهای امام سجاد(علیه السلام) مناجات معتصمین، یعنی مناجات چنگزنندگان به ریسمان الهی، نام دارد. در این مناجات، امام دربارة عظمت و اهمیت تمسک و اعتصام به خداوند و دین و هدایتهای الهی سخن گفتهاند. گفتنی است که زبان عربی عمق، غنا و گستردگی واژگانی فراوانی دارد و ازاینحیث بر زبان فارسی و بسیاری از زبانهای دیگر برتری دارد. ازجمله گاهی واژهای دارای چندین مترادف است که گرچه همة آنها بهظاهر معنای مشابهی دارند، هریک ویژگی خاصی دارد كه دیگر واژگان ندارند؛ درحالیكه برای همة این واژگان مترادف بیش از یک معادل در زبان فارسی یافت نمیشود؛ مانند واژگان «اعتصام» «تمسک» و «تشبث» که همگی معنای مشابهی را میرسانند و در زبان فارسی به «چنگ زدن» یا «چنگ آویختن» ترجمه میشوند. در قرآن نیز واژة «تمسک»، «استمساک» و «اعتصام» و واژگان همخانوادة آنها به کار رفته است و بهویژه بر استمساک و اعتصام به ریسمان مستحکم الهی تأکید شده است. خداوند دراینباره در جایی میفرماید: فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَك
بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم؛(1)«پس هرکه به طاغوت کافر شود و به خدای ایمان آورد بهراستی به استوارترین دستاویز چنگ زده است که آن را گسستن نیست، و خدا شنوا و داناست».
در آیات دیگر میخوانیم: وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ... وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا...؛(2)«و هر کس به [دین و کتاب] خدا چنگ زند بهراستی به راه راست هدایت شده است... و همگی به ریسمان خدای (توحید، دین و کتاب) چنگ زنید و پراکنده مشوید».
برای اینکه معنای اعتصام به حبل الهی و بالتّبع معنای «معتصم» روشن شود و نیز برای اینکه ارتباط عنوان «معتصمین» با بیاناتی که در این مناجات گرد آمده است روشن شود، باید دقیقتر بهمعنای واژة اعتصام (= چنگ آویختن) بنگریم. معمولاً وقتی انسان احساس خطر میکند، مثلاً در آستانة سقوط از بلندی قرار میگیرد و آنگاه ریسمان و یا هر وسیلة دیگری را فرادست خود میبیند، محکم آن را میگیرد تا سقوط نکند. به این دست آویختن به وسیله و عاملی که میتواند انسان را از سقوط و خطر نجات دهد، اعتصام میگویند.
چون انسان بیشتر نیازهای خود را مستقیماً بهوسیلة اسبابی که در اختیار دارد تأمین میکند، خود را نیازمند و محتاج به آن اسباب مییابد و احساس نمیکند که به مسببالاسباب نیز محتاج است. همچنین او تا زمانی خود را نیازمند به اسباب و وسایط مییابد که بتواند بهوسیلة آنها نیاز خویش را تأمین کند. پس اگر احساس كند که به سبب و وسیلهای محتاج نیست، سراغ آن نمیرود. مثلاً کودک در خردسالی که هنوز
1. بقره (2)، 256.
2. آل عمران (3)، 101، 103.
نمیتواند بهتنهایی راه برود، چون احساس میکند که باید از دیگران کمک بگیرد، دست در دست مادر و یا پدر خود مینهد و بهکمک آنها حرکت میکند؛ اما وقتیکه بزرگتر شد و احساس کرد که میتواند بدون کمک گرفتن از دیگران حرکت کند و راه برود، دستش را از دست دیگران خارج میکند و بهتنهایی و بدون کمک خواستن از دیگران حرکت میکند. به همین ترتیب وقتی انسان گرسنه میشود، اگر دسترس به غذا نداشته باشد، به سراغ کسی میرود که غذایی در اختیار او بگذارد؛ اما اگر غذا داشته باشد، دیگر خود را محتاج کسی نمیبیند که غذا در اختیار او گذارد.
وقتی نعمتهای فراوان الهی در اختیار ماست و نیازهای ما را برآورده میكند و وقتی مشکلاتی فراروی ماست كه میتوانیم آنها را با عوامل و اسبابی که در اختیار داریم برطرف كنیم، چهبسا در خود احساس نیاز به خداوند نبینیم. درست بهدلیل وجود این حالت روانی غفلت و احساس عدم نیاز به خداوند در هنگام برخورداری از امکانات و نعمتها در افراد کوتهبین و جاهل است که خداوند احساس استغنا و بینیازی و برخورداری از مواهب و امکانات مادی را موجب طغیان میداند و میفرماید: ...كَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛(1)«آری، هرآینه آدمی سرکشی میکند و از حد میگذرد؛ ازآنرو که خود را بینیاز و توانگر میبیند».
اینکه وقتی همهچیز برای انسان فراهم است، او دیگر خود را محتاج خداوند نبیند و درِ خانة او نرود، ناشی از غفلت و جهل به این حقیقت است که در پرتو قدرت مطلق الهی و خواست اوست که نیازها و حوایج ما برآورده میشود و خداوند ازروی حکمت، این اسباب و عوامل را قرار داده تا ازطریق آنها خواست او انجام پذیرد و او اگر نخواهد و اراده نکند، آن اسباب بیاثر میشوند. ممکن است انسان این مطلب را با
1. علق (96)، 6ـ7.
براهین فلسفی و ادلة عقلی بپذیرد؛ اما در دل باور نداشته باشد. او میپذیرد که زمین، آب و دانة گندم را خدا آفریده است؛ اما وقتی محصول گندم تبدیل به آرد و سپس نان شد و در سفرة او قرار گرفت، او چندان باور ندارد که به خداوند احتیاج دارد.
در پرتو تعالیم و تربیت انبیا(علیهم السلام) انسان به این باور میرسد که او تنها به خداوند نیازمند است و این اسباب، تنها ابزارهایی در اختیار خداوند هستند كه فقط به ارادة او تأثیر میگذارند. ازباب تشبیه، ممکن است یک کودک وقتی میبیند که با زدن کلید برق، لامپ روشن میشود، تصور کند که آن کلید، برق را ایجاد میکند؛ درصورتیکه کلید برق تنها وسیلهای برای انتقال جریان الکتریسیته به لامپ است تا انرژی الکتریکی را به نور تبدیل كند. پس آن کلید تنها واسطة اتصال جریان برق است و دستگاه مولد برق است که انرژی را تولید میكند و سیم برق مجرای انتقال و هادی آن برق است و نقش اساسی در این فرایند از آنِ دستگاه مولد برق است.
با تنزل فراوان، اسباب این عالم شبیه کلید برق هستند که بهوسیلة آنها اراده و خواست خداوند به انجام میرسد. این واسطهها از خود استقلالی ندارند و تابع خواست خداوندند. خداوند در جایجای قرآن ما را به این حقیقت توجه میدهد که مؤثر حقیقی در عالم، او است و عوامل و اسباب ظاهری، وسایط و ابزاری هستند در اختیار خدا که بهاذن او تأثیر میگذارند و از خود استقلالی ندارند. ازاینرو اعتماد و اتکای ما فقط باید به خداوند باشد و اعتمادی به اسباب نداشته باشیم و باور کنیم که کارها فقط با اراده و اذن خداوند انجام میپذیرد. ازجمله در سورة واقعه میفرماید:
أَفَرأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ * لَوْ نَشَاء
لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ * إِنَّا لَمُغْرَمُون * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * أَفَرأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ * أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أمْ نَحْن الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلا تَشْكُرُونَ؛(1)آیا آنچه را میکارید دیدهاید؟ آیا شما آن را میرویانید یا ما رویانندهایم؟ اگر بخواهیم آن را گیاهی درهمشکسته میگردانیم تا سراسیمه و در شگفت بمانید، [و گویید] بهراستی که ما زیان کردهایم؛ بلکه ما بیبهره ماندهایم. آیا آبی را که میآشامید دیدهاید؟ آیا شما آن را از ابر فرود آوردهاید یا ما فرود آورندهایم؟ اگر بخواهیم آن را تلخ و شور میگردانیم؛ پس چرا سپاس نمیگزارید؟
در جای دیگر، خداوند پس از آنکه نشانههای ربوبیت را به مشرکان گوشزد میکند و برخی از نشانههای ربوبیت خود را در عالم خلقت برمیشمرد، میفرماید: قل أرءیتم ان اصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معین؛(2)«بگو: مرا گویید که اگر آب شما [به زمین] فرو شود، چه کسی شما را آب روان میآورد».
خداوند بارها از ما میخواهد که به اسباب ظاهری اعتماد و تکیه نداشته باشیم؛ چون اختیار آن اسباب در دست خداست و تا خداوند اراده نکند، کاری از آنها ساخته نیست. گرچه با برهان عقلی هم برای ما ثابت شده است که علت اصلی همة پدیدهها خداوند است و خداوند پس از آنکه عوامل و اسباب و همة پدیدهها را به وجود آورد، لحظهبهلحظه به آنها وجود افاضه میکند، اما باز ما بهجای آنکه به خداوند و قدرت مطلق او اعتماد کنیم، به اسباب و عوامل ظاهری اعتماد میکنیم. این بهدلیل جهلی است که در اعماق دل ما ریشه دوانیده است.
1. واقعه (56)،63ـ70.
2. ملك (67)، 30.
گاهی خداوند برای آنکه انسان را به حاکمیت و ربوبیت خویش بر عالم آگاه كند و پردة جهل و غفلت را ازبرابر چشمانش بردارد، راهها و روزنههایی را فراروی انسان میگشاید تا انسان این حقیقت را دریابد که مؤثر حقیقی خداست؛ پس گاهی انسان را با خطرات و حوادث سخت و سهمگین مواجه میكند؛ حوادث و خطراتی که در گیرودار آنها انسان درمییابد که اسباب ظاهری کارساز نیستند و تنها خداوند میتواند انسان را از دام بلا نجات دهد. گاهی خداوند از راههایی چون معجزه و کرامت، پدیدهها و امور خارقالعادهای را پدید میآورد تا انسان با مشاهدة این امور خارقالعاده و استثنایی، که پیدایش آنها از مسیر طبیعی و عادی نظام اسباب و مسببات انجام نپذیرفته است، به قدرت بلامنازع خداوند پی ببرد و به مسیر حق راه یابد و با مشاهدة آن امور غیرعادی و خارقالعاده و حوادث سخت و هشداردهنده، پردههای درهمتنیدة جهل که در شرایط عادی از فراروی او کنار نمیرود، از پیش چشمش برداشته شود.
انسان باید با استفاده از عقل خود و با پیروی از دستورات انبیا، جهل را از ساحت دل خود بزداید و خداوند را دستاندرکار همة امور عالم بداند و باور داشته باشد که همهچیز با اراده و مشیت الهی انجام میپذیرد. اما انسان براثر طغیان و جهل از این حقیقت غافل میشود. آنگاه خداوند با به وجود آوردن حوادث و رخدادهای استثنایی، انسان را در بحران و تنگنا قرار میدهد تا او به خود آید و به ندای فطرتش گوش فرادهد و به سراغ خداوند برود. خداوند دربارة عکسالعمل انسان به حوادث سخت و سهمگین و غفلت دوبارة او پس از رهایی از خطر میفرماید: فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِكُونَ؛(1) «و چون در کشتی سوار
1. عنکبوت (29)،65.
شوند، خدای را بااخلاص و پاکدینی (یکتاگرایی) بخوانند، و چون بهسوی خشکی برهاندشان، آنگاه شرک میورزند».
در آیة دیگری نیز خداوند دربارة توجه انسان به خداوند در خطرات و بحرانهای زندگی و غفلت او از خداوند و طغیان در زمین بههنگام احساس آرامش و امنیت میفرماید:
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِی الْفُلْكِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِینَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ...؛(1) اوست آنکه شما را در خشکی و دریا میبَرد، تا آنگاه که بر کشتیها سوار شوید و آنها به کمک بادی خوش، شما را به پیش بَرَند كه بدان شادمان شوید؛ ناگاه بادی تند و سهمگین وزیدن گیرد و موج ازهرسو بدیشان رسد و چنان دانند که فرا گرفته شده و به هلاکت افتادهاند، خدای را درحالیکه دین را ویژة او کنند [با اخلاص] بخوانند که اگر ما را از این [بلا و ورطة هلاکت] برهانی هرآینه از سپاسگزاران باشیم؛ و چون ایشان را برهاند آنگاه در زمین به ناحق ستم و سرکشی آغاز میکنند.
اگر انسان با خطر مواجه شود، مثلاً درمیان شعلههای آتش گرفتار شود و دریابد که کاری از او و دیگران ساخته نیست، با همة وجود متوجه خداوند میشود و از او میخواهد که نجاتش دهد. گاهی برای سنگنوردها و صخرهنوردها اتفاق میافتد که در شرایط سخت و خطرناکی قرار میگیرند و در بالای صخرهای با گرفتن تکهسنگی مانع سقوط خود به دره میشوند. در آن حال اگر آن سنگ از جای کنده شود، آنها سقوط
1. یونس (10)، 22ـ23.
میکنند و از دیگر سوی بهشدت خسته شدهاند و یارای مقاومت ندارند و نزدیک است که دستشان از آن تکهسنگ رها شود. در چنین وضعیتی که کسی به یاریشان نمیشتابد، متوجه خداوند میشوند و از او میخواهند که آنان را از آن مهلکه نجات دهد.
در گرفتاریها و مشکلات دیگر زندگی نیز که گاهی آبروی انسان در خطر قرار میگیرد و یا انسان دچار بیماری میشود و پزشکان تشخیص میدهند که بیماری او درمانی ندارد، وقتی انسان مضطر و درمانده گشت و امیدش از غیر خداوند قطع شد، روزنة امیدی بهروی او گشوده میشود و به خداوند توجه مییابد و از او درخواست یاری میکند. خداوند دوست دارد که انسان همواره در زندگیاش به او توجه و اعتصام داشته باشد و حتی هنگامیکه اسباب برای او فراهم است، باور داشته باشد که از نیاز او به خداوند کاسته نشده است؛ چون خداوند آن اسباب را در اختیار او نهاده است. اگر انسان این حقیقت را درک کرد و همواره خود را محتاج خداوند دید، خداوند از هر راهی که خود صلاح بداند نیاز او را رفع میکند و مشکلاتش را برطرف میکند. مهمتر آنکه دراینصورت انسان گمراه نمیشود: وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیم؛(1) «و هرکس به [دین و کتاب] خدا چنگ بزند، بهراستی به راه راست هدایت میشود».
شایسته است که انسان همیشه متوجه خداوند باشد و باور داشته باشد که خداوند همواره او را یاری میكند؛ باور داشته باشد که وقتی دستش از همهجا قطع شد، خدا نجاتش میدهد؛ وقتی دشمنان درصدد برآمدند که به او ضربه بزنند و آبروی او را بریزند، خداوند حمایتش میکند و آبرویش را حفظ میکند؛ وقتی بیمار شد و هیچ دارویی تأثیری در درمان او نبخشید، خداوند او را شفا میدهد. این باور زمینة اعتصام به خداوند را در انسان فراهم میآورد و آنگاه انسان در مقام اعتصام به خداوند و در هنگام عرض
1. آل عمران (3)، 101.
حاجت نزد خداوند، به اسما و صفات الهی که متناسب با رفع آن حاجت است، تمسک و توسل میجوید تا دریای رحمت الهی را به تلاطم آورد. پس از این توضیحات اکنون قسمتی از مناجات معتصمین را مرور میكنیم.
أَللَّهُمَّ یا مَلاذَ الْلائِذینَ وَیا مَعَاذَ الْعَائِذین(1) وَیا مُنْجِیَ الْهَالِکیِنَ وَیَا عَاصِمَ الْبَائِسینَ وَیا رَاحِمَ الْمَسَاکِینَ وَیَا مُجیِبَ المُضطَرِّینَ وَیا کَنْزَ الْمُفْتَقِرِینَ وَیا جَابِرَ الْمُنکَسِرِینَ؛(2) وَیَا مَأْوَی الْمُنْقَطِعِینَ وَیَا نَاصِرَ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَیَا مُجِیرَ الْخَائِفِینَ وَیا مُغِیثَ الْمَکْرُوبِینَ وَیَا حِصْنَ اللاجِین؛خدایا، ای پناهبخش پناهآورندگان و ای نجاتبخش بههلاکتافتادگان و ای نگاهدار بیچارگان و ای رحمکننده به حال بینوایان و ای اجابتکنندة دعای پریشانان و بیچارگان و ای گنج فقیران و تهیدستان و ای جبرانکنندة دلشکستگان و ای مأوا و پناهدهنده به وانهادهشدگان از کسان، و ای یاریکنندة ضعیفان و ای پناه ترسناکان و ای فریادرس ستمدیدگان و ای حصار محکم پناهآورندگان.
انتخاب تعابیر مزبور در آغاز مناجات، متناسب با حال کسی است که از غیر خدا ناامید شده و با همة وجود، خود را محتاج خداوند میداند و رو بهسوی او آورده و با نهایت ذلت و درماندگی و با اعتراف به فقر و ناداری و بیچارگی خود میکوشد که دریای
1. گاهی برای چند واژة عربی تنها یک معادل در زبان فارسی وجود دارد؛ چنانکه واژگان «لائذ». «معاذ».و «لاجئ» همگی در زبان فارسی به «پناه بردن» ترجمه میشوند؛ درصورتیکه آن واژگان گرچه در زبان عربی مرادف هم هستند، هریک دارای ویژگی خاصی هستند که در کتابهای فقه اللغه ذکر شده است.
2. «جابر» از «جبر» بهمعنای شکستهبندی، گرفته شده و بهمعنای شکستهبند یا کسی است که کمبودها و شكستها را جبران میکند. «منکسر» نیز کسی است که دلش شکسته است یا مشکلات و گرفتاریها شرایط بدی را برای او رقم زدهاند.
رحمت الهی را به تلاطم آورد و خود را مشمول رحمت او كند. امام در ادامه میفرمایند: إنْ لَمْ أَعُذ بِعِزَّتِکَ فَبِمَنْ أعُوذُ وَإِنْ لَم ألُذْ بِقُدْرَتِکَ فَبِمَنْ ألُوذُ وَقَدْ أَلجَأَتْنِی الذُّنُوبُ إِلَی التَّشَبُّثِِ بِِأَذْیَالِ ِعَفْوِِکَ؛ «اگر من به مقام عزت و اقتدار تو پناه نبرم، دیگر به که پناهنده شوم و همانا گناهان بیشمار، مرا ناگزیر كرده که به دامان عفوت چنگ آویزم».
امام پس از آنکه میفرمایند هیچ امیدی به غیر خدا ندارند، اذعان میكنند که ورای عزت و قدرت الهی، عزت و قدرتی وجود ندارد. پس اگر به عزت و قدرت او پناه نبریم، به چه کسی پناه ببریم؟(1) انسانهای عادی وقتی با سختیها و گرفتاریهای مادی نظیر گرسنگی، تشنگی، خطر سقوط از بلندی، غرق شدن و یا مشکلات اجتماعی مواجه میشوند، به خداوند پناه میآورند و ازاینجهت نیازهای مادی، محرک آنان برای اعتصام به خداوند است؛ اما برای مؤمن نیاز به مغفرت الهی مهمتر و فراتر از نیازهای مادی است؛ چون گرفتاریها و سختیهای اینجهانی و خواری و ذلت دنیوی با مرگ تمام میشود؛ اما نیازهای اخروی و گرفتاریها و مشکلاتی که براثر گناهان و قصور و تقصیر در بندگی خدا فراهم آمدهاند، تا ابد باقیاند و تنها خداوند میتواند آنها را مرتفع كند. ازایننظر مؤمن وقتی مینگرد كه همة قدرتها از آنِ خداوند است و از هیچکس جز او کاری ساخته نیست، بهجای اینکه از خداوند بخواهد که آب و نان و سایر نیازهای مادی را که مربوط به عمر چندروزة دنیا هستند برایش تأمین کند، از خداوند میخواهد که او را از گرفتاریهای جهان آخرت که ابدی هستند برهاند، و با تمام وجود از شر گناهان و آبروریزی در سرای آخرت و عذابهای جاودانة آن به خداوند پناه میبرد.
1. باید توجه داشت که در زبان محاوره «عزیز» بهمعنای «محبوب» و «عزت» بهمعنای «محبت» به کار میرود؛ درصورتیکه «عزیز» در لغت بهمعنای شکستناپذیر است و ازایننظر در واژة «قدرت» و «عزت» مشابه و بهیک معنا مرادفاند.
چنانکه در گفتار پیشین گفتیم، وقتی انسان با خطری روبهرو میشود و برای رهایی از خطر بهوسیلهای چنگ میزند تا از خطر رهایی یابد، گفته میشود که بدان وسیله اعتصام جسته است. بر این اساس وقتی انسان با بلا و خطر روبهرو شود و بهناچار سراغ خداوند رود و از او یاری جوید، گفته میشود که به خداوند اعتصام جسته است. دراینباره از واژگان «استمساک» و یا «تمسک» نیز استفاده میشود. البته توجه به خداوند و مدد خواستن از او در هنگامة خطر، که انسان از غیرخدا ناامید شده، ناشی از ضعف ایمان انسان است؛ وگرنه موحد و مؤمن واقعی همواره خود را نیازمند خداوند میداند. او بر این عقیده است که هیچکس جز خداوند مشکلات او را برطرف نمیسازد و هرچه به او میرسد از خداست؛ درنتیجه هرگز از خداوند غفلت نمیورزد و نظرش از خداوند بازنگشته، به غیر او معطوف نمیشود. خداوند نیز میفرماید:
وَإِنْ یَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَإِنْ یُرِدْكَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُور
الرَّحِیمُ؛(1)و اگر خدا گزندی به تو رساند، آن را جز او هیچ بازبرندهای نیست؛ و اگر برای تو نیکی بخواهد، پس فضل او را هیچ بازگردانندهای نیست. آن را به هرکس از بندگان خود بخواهد میرساند و اوست آمرزگار و مهربان.
گرچه ما باید از اسباب استفاده کنیم و آنها را دارای تأثیر بدانیم، ولی باید توجه اصلیمان معطوف به مسببالاسباب باشد و همواره به یاد او باشیم. البته از راههایی دیگر نیز یاد خداوند و امید به او بیشتر زنده میشود: 1. توجه یافتن به خداوند در گیرودار بلاها و گرفتاریهایی که انسان راهی برای نجات خود نمییابد؛ 2. مطالعة سرگذشت کسانی که هنگام خطر و در رویارویی با رخدادهای سهمگین با اعتصام به خداوند از خطر رهیدند؛ هنگامهای که همة امیدهای خود را از دست دادند.
آنچه امام سجاد(علیه السلام) را واداشته تا به خداوند اعتصام یابند و از او درخواست یاری کنند، خطرات مادی و ترس از مرگ یا بیماری و گرسنگی و یا هیمنة آتش دنیا نیست؛ زیرا آن حضرت بیمی از این امور به خود راه نمیدادهاند؛ بلکه اعتصام آن حضرت به خداوند دربرابر خطرات و عذابهای آخرت است که بسیار شدیدتر و سهمگینتر از خطرات دنیویاند. اگر بلاهای دنیوی بر انسان وارد شود، مثلاً اگر انسان در آتش دنیا بسوزد، درنهایت انسان از دنیا میرود و چند صباحی از عمرش کاسته میشود. اگر وی در آتش نسوزد، هفتاد یا هشتاد سال عمر میكند و اکنون چند سال زودتر عمرش به انجام رسیده است. همچنین اگر نمیرد و آثار سوختگی در او باقی بماند، مدتی كوتاه با درد و شکنجه
1. یونس (10)،107.
سپری میکند یا بهبود مییابد و از درد و رنج راحت میشود، یا با همان وضع عمرش به سر میرسد و از درد و رنج میرهد. درمقابل، آتش و عذاب آخرت، هم شدیدتر و سوزندهتر از آتش دنیاست و هم دایمی و ابدی است و وقتی پوست و بدن انسان بدان بسوزد، دوباره پوست و گوشتی نو میروید و درمعرض عذاب آتش جهنم قرار میگیرد. این جریان پیوسته و تا بینهایت ادامه مییابد؛ چنان که خداوند میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِیزًا حَكِیمًا؛(1) کسانی که به آیات ما کافر شدند، بهزودی آنها را به آتش درآوریم که هرگاه پوست تنشان پخته شود و بسوزد، آنان را پوستهای دیگری جایگزین سازیم تا عذاب را بچشند، که خدا توانای بیهمتا و دانای استوارکار است.
خداوند در این آیة شریفه میفرماید پس از آنکه پوست بدن جهنمیان بهوسیلة عذاب الهی میسوزد و از بین میرود، ما پوستی تازه بر بدن آنها میرویانیم که همچنان عذاب دردناک الهی را بچشند و این فرایند تا ابد تداوم مییابد. اگر انسان دربارة این آیه و دیگر آیات عذاب الهی بیندیشد، متوجه میشود که عذابها و مصایب دنیا دربرابر عذابهای آخرت بسیار اندك است و چیزی به شمار نمیآید.
چنانکه گذشت، امام(علیه السلام) پس از ذکر اسمای الهی متناسب با مقام التجا و اعتصام به خداوند، با تعابیر گوناگونی میفرمایند که خدایا، آنچه مرا واداشت که بهسوی تو بیایم و به دامان تو چنگ زنم و به رحمت واسعهات اعتصام جویم، گناهان من است، نه خطرات و بلاهای مادی و دنیوی:
وَقَد أَلْجَأَتْنِی الذُّنُوبُ إِلَی التَّشَبُّثِ بِأَذْیَالِ عَفْوِکَ، وأَحْوَجَتْنِی الْخَطَایا إِلی
1. نساء (4)، 56.
اسْتِفْتَاحِ أَبْوَابِ صَفْحِکَ، وَدَعَتْنِی الأِسَائَةُ إِلَی الإنَاخَةِ بِفِنَاءِ عِزِّکَ، وَحَمَلَتْنِی المَخَافَةُ مِنْ نِقْمَتِکَ عَلَی التَّمَسُّکِ بِعُرْوَةِ عَطْفِک؛ همانا گناهان بیشمار، مرا ناگزیر ساخته که به دامان عفوت چنگ آویزم؛ و خطاهای بیشمار، مرا محتاج ساخته که از درهای لطف و بخششت گشایش طلبم؛ و کردار زشت، مرا واداشته که در بارگاه بزرگواری و عزتت فرود آیم؛ و ترس از انتقام تو، مرا واداشت که به حلقة عطوفت و مهرت چنگ زنم.
دربارة این سخن امام(علیه السلام) که گناهان، ایشان را ناگزیر ساخته و واداشته که به خداوند پناه آورند، این پرسش مطرح میشود که چگونه گناهانی که موجب عذاب ابدی است، انسان را وامیدارد تا به خداوند پناه برد؟ پیش از پاسخ به این پرسش مطلبی را بیان میکنیم که در جایجای معارف الهی کاربردی فراوان دارد، و آن اینکه در قرآن و روایات، گاه امری به خداوند نسبت داده شده است و گاه به فرشتگان و گاه به خود انسانها. حال برای کسانی که آشنایی چندانی به فرهنگ قرآن و روایات ندارند، این پرسش مطرح میشود که چرا خداوند در جایی پدیدهای را به خود نسبت میدهد و خود را علت آن معرفی میکند؛ در جای دیگر، آن را به فرشتگان نسبت میدهد و آنان را علت آن پدیده معرفی میکند و در جای دیگر همان پدیده را به انسانها استناد میدهد و آنان را علت برمیشمارد؟ برای نمونه، خداوند در برخی از آیات قرآن اجل انسانها و گرفتن جان آنها را به خود نسبت میدهد و میفرماید:
اللَّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِكُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الأخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَات
لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُون؛(1) خداست که جانها را هنگام مرگشان میگیرد و كسی را که نمرده باشد در خوابش [میگیرد]. سپس آن [جان] را که حکم مرگ بر آن رفته است نگاه میدارد و آن دیگر را تا سرآمدی معلوم بازمیفرستد.
در برخی از آیات، خداوند گرفتن جان انسانها را به ملکالموت و فرشتگان خود نسبت میدهد و میفرماید: قُلْ یَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُون؛(2)«بگو فرشتة مرگ (عزرائیل) که بر شما گماشته شده، جان شما را برگیرد [پس گم و نابود نمیشوید]؛ سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید». خداوند همچنین میفرماید: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لا یُفَرِّطُون؛(3)«و اوست چیره بر فراز بندگان خویش و نگاهبانانی بر شما میفرستد، تا هنگامیکه مرگِ یکی از شما فرا رسد، فرستادگان ما [جانِ] او را برگیرند؛ و آنان [در کار خود] کوتاهی نمیکنند».
در جای دیگر، خداوند مرگ و اجل را به خود انسانها نسبت میدهد و دربارة کفار در هنگام جان دادن میفرماید:
وَالْمَلائِكَةُ بَاسِطُو أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَكُنْتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَكْبِرُون؛(4) فرشتگان درحالیکه دستهای خویش را گستردهاند [به آنها میگویند:] جانهای خود را برآرید؛ امروز [هنگام مرگتان یا وقتیکه به برزخ و قیامت درمیآیید] به
1. زمر (39)،42.
2. سجده (32)، 11.
3. انعام (6)، 61.
4. انعام (6)، 93.
سزای آن سخنان ناروا که دربارة خدا میگفتید و دربرابر آیات او گردنکشی میکردید، شما را به عذاب خوارکننده کیفر دهند.
همچنین در قرآن، خداوند نازلکنندة باران معرفی شده است: وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَیَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِید؛(1)«و اوست آن [خدایی] که باران سودمند را پس از آنکه [از آمدنش] ناامید شدند فرومیفرستد و رحمت خویش را میگستراند [باران را میپراکند و انواع گیاهان و درختان و میوهها را پدید میآورد]؛ و اوست دوست و کارساز [مؤمنان] و ستوده».
دلیل اینکه یک پدیده هم به خداوند و هم به سایر عوامل نسبت داده میشود این است که چندین عامل در پیدایش هر پدیدهای دخیلاند؛ عواملی ازقبیل مقتضی، شرط، فقدان مانع و علت اعدادی که همگی عوامل طولی به شمار میآیند و در طول علت ایجادی، یعنی خداوند، تأثیر میبخشند. وقتی همة عوامل، ازجمله اراده و مشیت الهی تحقق یابند، علت تامة معلول و پدیده محقق میشود، که با وجود آن، معلول تحقق مییابد. بدیهی است که تأثیر همة عوامل، ناشی از اراده و مشیت الهی است و ازاینجهت، خداوند مسببالاسباب و علتالعلل است که بدون اراده و مشیت او کاری انجام نمیپذیرد. با توجه به اینکه مجموعهای از علل و عوامل در پیدایش معلول دخیلاند، میتوان معلول را به هریک از آن عوامل استناد داد. ازاینرو بهاقتضای مقام و موقعیت بیان، گاه معلول به مقتضی نسبت داده میشود، گاه به شرط و گاه به علت اعدادی. البته هریک از این عوامل، علت ناقصه و بهتعبیردیگر جزء العله هستند و در طول اراده و مشیت الهی قرار دارند.
در بسیاری از آیات و روایات، ضرورت ترس از خدا مطرح شده است. نیز در آیات و
1. شورا (42)، 28.
روایات مربوط به مسئلة تقوای الهی، به ترس از خدا نیز سفارش شده است؛ زیرا تقوا گرچه از مادة «وقایه» بهمعنای صیانت و حفظ کردن گرفته شده، متضمن ترس از خدا نیز هست و ترس از خدا و بهتعبیردیگر، ترس از گناه و عذاب الهی در آن اشراب شده است. برای نمونه، خداوند میفرماید: جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّه؛(1)«پاداش ایشان (ایمانآورندگان و...) نزد پروردگارشان بهشتهای پاینده است که از زیر آنها جویها روان است؛ در آنجا همیشه جاودانه باشند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این [پاداش] برای کسی است که از پروردگار خود بترسد». در آیهای دیگر خداوند میفرماید: وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَان؛(2)«و برای کسی که از ایستادن در پیشگاه پروردگار خویش [جایگاه حساب] بترسد، دو بهشت است».
در برخی از آیات دیگر قرآن، ترس از عذاب الهی مطرح شده است؛ برای نمونه میتوان به این آیه اشاره كرد: قُلْ إِنِّی أخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیم؛(3)«بگو: من میترسم که اگر پروردگار خویش را نافرمانی کنم، گرفتار عذاب روزی بزرگ شوم». در برخی از آیات نیز به ترس از روزی سفارش شده است که گناهکاران در آن عذاب میشوند: وَاتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُون؛(4) و بترسید از روزی که شما را بهسوی خدا بازگردانند؛ آنگاه به هرکسی [پاداش] آنچه کرده است، بهتمامی دهند و بر آنان ستم نرود».
حال با توجه به اینکه در جایی از ما خواسته شده که از خدا بترسیم و در جای
1. بینه (98)، 8.
2. رحمان (55)، 46.
3. انعام (6)، 15.
4. بقره (2)، 281.
دیگر، ترس از گناهان و اعمال زشت مطرح شده و در جای دیگر ترس از نتیجه و ثمرة گناهان که همان عذاب الهی است، ما از چه باید بترسیم؟ پاسخ این است که آنچه ما باید از آن بترسیم، عذاب الهی است و علت آن عذاب نیز گناهانی است که مرتکب میشویم. درنتیجه ما باید از گناهان که موجب عذاب میشوند نیز بترسیم. همچنین ما باید از روز قیامت که ظرف تحمل عذاب الهی است و جهنم که جایگاه عذاب است نیز بترسیم. همچنین ازآنجهت که نظام دنیا و آخرت و نظام پاداش و کیفر را خداوند ایجاد کرده، و خداوند است که دربرابر گناهان، به ما عذاب میچشاند، باید از او نیز بترسیم. ترس از خداوند بدین معنا نیست که خداوند موجودی ترسناک است؛ بلکه درواقع این ترس ناشی از عذابی است که براثر گناهان و اعمال زشت نصیب ما میشود. همچنین ازآنجاكه اختیار همة هستی در دست خداوند است و نظام دنیا و آخرت را او بنا نهاده و عذاب نیز در چهارچوب نظام علّی و معلولیای که خداوند تأسیس کرده متوجه ما میشود، ما باید از خداوند نیز بترسیم؛ خدایی که همهکارة عالم است و همة امور، ازجمله عذاب و کیفر، با اراده و مشیت او رخ میدهند. پس باید توجه اصلی ما به خداوند باشد و ترس ما از خداوند، بهمعنای ترس از عذاب، و گناهانی است که عذاب الهی را در پی دارند.
با توجه به توضیحات مزبور، امام(علیه السلام) میفرمایند: «خدایا! گناهان بیشمار، مرا ناگزیر ساخته که به دامان عفوت چنگ آویزم». حال با توجه به آنکه گناه، انسان را از خداوند دور میکند، منظور حضرت این است که وقتی انسان به گناهانش مینگرد که موجب هلاک و عذاب ابدی میشوند، ترس از عذاب الهی در او پدید میآید. درنتیجه انسان برای رهایی از آن عذاب، به خداوند پناه میبرد و از او درخواست عفو و بخشش میکند. پس آنچه انسان را متوجه خداوند و دریای بیکران رحمت و عفو او میکند، ترس از عذابی است که از گناهان انسان ناشی شده است. با توجه به آنکه گناه در سلسلة اسباب و مُسببات قرار دارد و
نیز با توجه به آنکه برحسب اقتضای مقام خطاب و بیان، گاهی ما فعل را به حلقة اخیر اسباب و عوامل، و گاه به حلقة متوسط یا حلقة بعید نسبت میدهیم، امام(علیه السلام) میفرمایند که گناهان، مرا متوجه عفو و بخشش خدا کرد. ایشان میتوانستند بگویند که خود خداوند، علت روی آوردن ایشان به درگاهش شده است؛ اما چون به سنت عفو و بخشش خداوند و توبهپذیری او اعتقاد دارند، رو بهسوی خدا میآورند و میفرمایند ترس از عذابی که بر گناهان من مترتب است، مرا واداشته تا به دریای رحمت و عفو تو پناه آورم.
اگر انسان آن سنت الهی را باور نمیداشت و معتقد نمیبود که خداوند توبة بنده خویش را میپذیرد و از گناه او درمیگذرد، هرچند از عذاب الهی میترسید، درِ خانة خداوند نمیرفت و از او درخواست عفو و بخشش نمیکرد. این باور و اعتقاد، با توفیق الهی حاصل میشود و اساساً خداوند خود زمینة توجه یافتن انسان بهسوی خود را فراهم میآورد. هم او به انسان ایمان و معرفت میدهد و نیز او خود، انسان را به آستان خانة خود میکشاند. او وعده داده که اگر بندة گنهکار نزدش برود، او را ببخشد؛ حتی اگر گناهان او به عظمت کوهها و فراخنای دریاها باشد.
روشن شد که ما میتوانیم بگوییم خدا خود، ما را بهسوی عفو خود میکشاند، و امید به بخشش او ما را بهسوی دریای عفوش جذب میكند. نیز میتوانیم بگوییم گناه و ترس از عقوبت آن، ما را وامیدارد تا به دامن عفو الهی چنگ زنیم. البته امام(علیه السلام) در مقامی هستند که باید توجه كنند گناهان موجب عذاب الهی میشوند؛ وگرنه خداوند نمیخواهد بندة خود را گرفتار جهنم و عذاب کند و انسان نیز ازروی اختیار مرتکب گناه میشود. همچنین امام(علیه السلام) بهجهت رعایت بلاغت در سخن، باید بفرمایند: خدایا! گناهانْ مرا بهسوی عفو تو کشاند و ترس من از گناهانی است که به اختیار خود مرتکب شدم؛ چون از این گناهان و عذابی که پیامد آنهاست میترسم، به تو پناه آوردهام و از کردار خود پشیمانم و عهد میکنم که دیگر مرتکب گناه نشوم.
در اینجا امام(علیه السلام) چند تعبیر به کار میبرند که گرچه ازحیث عبارت و کلمات متفاوتاند، مضمون همة آنها یکی است. یکی از آن تعابیر، ازاینقرار است: وَدَعَتْنیِ الأِسَائَةُ إِلَی الإِنَاخَةِ بِفِنَاء عِزِّک؛ «و کردار زشت، مرا واداشته که در درگاه بزرگواری و عزتت فرود آیم». «اناخه» بهمعنای خوابانیدن و فرود آمدن است. این واژه دراصل دربارة خوابانیدن شتر برروی دو زانو به كار میرفته و سپس به مطلق فرود آمدن و بار یافتن در پیشگاه دیگری تعمیم یافته است. فِناء بهمعنای ساحت، پیشگاه و میدان مقابل کاخ و قصر امیران و حاکمان است. معمولاً کاخ و قصر دارای میدان و پیشگاهی بوده که اربابرجوع و کسانی که خواهان ملاقات با امیر و حاكم بودند در آن جمع میشدند. بههمیندلیل، ازباب تشبیه معقول به محسوس، عزت الهی همچون کاخی دارای میدان و پیشگاه تصور شده است که بندگان نیازمندِ لطف و عفو الهی در آن فرود میآیند تا به پیشگاه خداوند بار یابند و از لطف و عفوش بهرهمند شوند.
امام سجاد(علیه السلام) پس از آنکه در مناجات خویش فرمودند گناهان مرا وادار ساخت تا به دامن عفو تو چنگ آویزم، بهمنزلة کبرای کلی میفرمایند سزاوار و شایسته نیست که پناهنده به خویش را رها کنی: وَمَا حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِکَ أَنْ یُخْذَلَ وَلایَلِیقُ بِمَنْ اسْتَجَارَ بِعِزِّکَ أَنْ یُسْلَمَ أوْ یُهْمَل؛«هرگز کسی که به رشتة عفو و کرمت چنگ آویخته، مستحق حرمان نیست، و سزاوار نیست کسی که به مقام عزتت پناه آورده، تسلیم بلا گردد و بدو اعتنایی نشود». ممكن نیست خداوند، پناهنده به خویش را رها کند و به او اعتنایی نداشته باشد و او را از خود براند؛ زیرا ازسویی بندة خاطی و گنهکار، اما پشیمان، با همة وجود به خداوند روی آورده و از او درخواست عفو و بخشش دارد؛ ازسوی دیگر، خداوند منبع رحمت بیکران است و وقتی انسان به رحمت و صفات جمال الهی
مینگرد و اوضاع روحی و روانی بندة پشیمان خدا را مشاهده میکند، اطمینان مییابد که ممکن نیست خدای دارای لطف و کرم بینهایت، آن بندة پشیمان را از خود ناامید کند و از او درنگذرد.
امام(علیه السلام) سپس در مقام نتیجهگیری از صغرا و کبرایی که در مناجات خود ترسیم کردند و نیز ازباب ذکر مصداق میفرمایند که من به تو پناهنده شدهام، و مرا از درگاه خویش محروم نساز: إِلَهی، فَلا تُخْلِنَا مِنْ حِمَایَتِکَ وَلا تُعْرِنَا مِنْ رِعَایَتِکَ وَذُرْنَا عَنْ مَوَارِدِ الْهَلَکَةِ فَإِنَّا بِعَیْنِکَ وَفی کَنَفِک؛«پس ای خدا! ما را از حفظ و حمایت خود محروم نكن و از رعایت و لطفت دور مساز و از هلاکت محفوظ دار که پیش چشم عنایت تو، و در کنف حمایت توییم».
در پایان مناجات، حضرت با نهایت خضوع و تواضع، به فرشتگان و بندگان شایستة خداوند توسل میجویند، و با لحنی که گویی خود را شایستة بار یافتن به پیشگاه خداوند و برخوردار شدن از عفو او نمیدانند، از خداوند میخواهند که به حق آنها و مقام و منزلتی که در پیشگاه خداوند دارند، بر ایشان منت نهد. ایشان سپس خواستههای دیگر خود را مطرح میسازند:
وَ أَسْألُکَ بِأَهْلِ خَاصَّتِکَ مِنْ مَلائِکَتِکَ وَالصَّالِحِینَ مِنْ بَرِیَّتِکَ أَنْ تَجْعَلَ عَلَیْنَا وَاقِیةً تُنْجِینَا مِنَ الْهَلَکَاتِ وَتُجَنِّبُنَا مِنَ الاَفَاتِ وَتُکِنُّنَا مِن دَوَاهِی الْمُصیِبَاتِ، وأَنْ تُنْزِلَ عَلَیْنَا مِنْ سَکِینَتِکَ وأَنْ تُغَشِّیَ وُجُوهَنَا بِأَنْوَارِ مَحَبَّتِکَ وأَنْ تُؤْوِیَنَا إِلَی شَدِیدِ رُكْنِكَ وأَنْ تَحْوِیَنَا فیِ أَکْنَافِ عِصْمَتِکَ بِرَأْفَتِکَ وَرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمین؛ از تو درخواست میکنم بهحق خاصان درگاهت از ملایکة مقرب و نیکان از بندگانت که برای ما سپر و نگهبانی قرار دهی که ما را از مهالک نجات بخشد و از بلا و آفت دور دارد و از مصیبتهای بزرگ مانع گردد؛ و از تو درخواست میکنم که وقار و سکینهات را در دل ما قرار
دهی و روی دل ما را به انوار عشق و محبت خود بپوشانی و ما را در رکن محکم خود جای بخشی و ازهرسو ما را حفظ کنی و از لغزش مصون داری. بهحق رأفت و رحمتت، ای مهربانترین مهربانان.
نظر به آنکه ترس از گناهان، دلهره و اضطراب انسان گنهکار را فراهم میآورد و در پی این حالت، از توان انسان برای انجام وظایفش کاسته میشود، امام(علیه السلام) از خداوند درخواست سکینت و آرامش میکنند؛ زیرا انسان با اطمینان خاطر و آرامش روحی میتواند وظایف خود را انجام دهد و به تدارک و جبران کوتاهیها و رفتار زشت خود اقدام ورزد. امام(علیه السلام) همچنین پس از شفاعت خواستن از ملایکة مقرب خدا و بندگان خاص خداوند، و پس از اطمینان از اینکه مشمول عفو خداوند شدهاند، از خداوند میخواهند که ایشان را غرق انوار محبت خود سازد. آن حضرت در پایان از خداوند درخواست میکنند که ایشان را در کنف عصمت خود قرار دهد. «کنف» بهمعنای پناه، آغوش و دامن است و منظور ایشان از اینکه در کنف عصمت خدا قرار گیرند این است که خداوند دربرابر خطاها و معصیتها ایشان را پناه دهد و از افتادن به ورطة هلاکت و عصیان بازدارد و از انحراف و خطا معصوم و مصون دارد.