Attachment | Size |
---|
یَا ابْنَ جُندب لَو اَنَّ شیعتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الملائكةُ و لاََظَلَّهُمُ الغَمامُ وَ لاََشرَقُوا نَهاراً و لأَكَلُوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِمْ و لَما سَأَلُوا اللّهَ شَیئاً اِلاّ اَعطاهُم.
اى پسر جندب، اگر شیعیان ما استقامت داشته باشند (یعنى به وظایف دینىشان درست عمل كنند و به آنچه معتقدند، پاىبند باشند و در پیروى ما از راه صحیح خارج نشوند) فرشتگان با آنان مصافحه مىكنند و (در حرارت آفتاب) ابرها بر سرشان سایه مىاندازند (حتى هنگامى كه قرار است باران ببارد، خداوند باران را در شب نازل مىكند تا در روز هوا برایشان آفتابى باشد) و از بالاى سر و زیر پا برایشان روزى مىفرستد (یعنى نعمت از اطراف بر آنها مىریزد) و هیچ درخواستى از خدا نمىكنند، مگر اینكه به آنها عطا مىكند.
همه مردم طالب سعادت و فطرتاً به دنبال خوشبختىاند، از گرفتارىها به تنگ مىآیند و براى خلاصى از آنها تلاش مىكنند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلافنظر دارند؛ یكى از آنها تعیین «مصداق سعادت» است. همه مىخواهند خوشبخت باشند و هیچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسیارى از آنها نمىدانند كه خوشبختى واقعى كدام است.
بسیارى از مردم تصور مىكنند مطلوب فطرى آنها همین لذتهاى زودگذر دنیوى است. از این رو، همه توان خود را صرف رسیدن به آن مىكنند و دنبال چیز دیگرى نمىروند. اینها تلاش نمىكنند تا دریابند سعادت واقعى كدام است.
دستهاى دیگر از مردم اجمالا مىدانند كه لذتهاى زودگذر لیاقت دلبستگى را ندارد. آنها مىبینند كه هر روز مردم به چیزى دل مىبندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مىكنند، ولى هر قدر هم نسبت به چیزى علاقهمند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقى
نمىماند و از بین مىرود. مىبینند كه آنچه مردم زندگیشان را صرف به دست آوردن آن كرده بودند پایدار نمىماند و به اصطلاح، «آنچه را نپاید دلبستگى را نشاید.» درمىیابند كه اینها لیاقت دلبستن ندارند، اما نمىدانند آنچه را باید دنبال كنند چیست. این قبیل افراد دو دستهاند:
یك دسته كسانىاند كه به كمك عقل و راهنمایىهاى افرادى كه از سوى خداوند آمدهاند هدف اصلىشان را مىشناسند و مىفهمند سعادت واقعى چیست؛ همان كه در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبیر مىكنیم و به تعبیر قرآن: خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ.(1) این دسته به این نتیجه مىرسند كه سعادت واقعى این است كه انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بىنهایت بهرهمند باشد.
اما دسته دیگر وقت صرف مىكنند، فكر مىكنند، بحث مىكنند، اما در شرایطى قرار مىگیرند كه موفق نمىشوند حقیقت را بفهمند. دچار شك و شبهههاى واهى و وسوسههاى شیطانى مىشوند؛ نه خدا را درست مىشناسند و نه قیامت را درست باور دارند؛ كوتاهى نمىكنند، اما تشخیص هم نمىدهند.
كسانى كه سعى مىكنند و راه درست را مىشناسند و مىفهمند كه سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت او است، باید در صدد برآیند كه راه صحیح رسیدن به آن را بشناسند. اما برخى از افراد در این زمینه وقت كافى نمىگذارند و به قدر كافى تحقیق نمىكنند. آنان متوجه مىشوند كه سعادت حقیقى در ایمان به خدا و روز جزا است، در این است كه انسان نزد خداوند معزّز و مقرّب باشد، اما سعى نمىكنند كه بفهمند راه آن كدام است. به حرف هر كس اعتماد مىكنند و تحت تأثیر شرایط حاكم بر جامعه قرار مىگیرند و به قدر كافى به تحقیق نمىپردازند. دیگرانى هم كه در اطراف آنها هستند، نمىتوانند راه صحیح را به آنها نشان دهند. البته نشناختن این دسته مراتبى دارد؛ برخى در مسایل فردى به شناخت كافى نمىرسند و برخى در مسایل اجتماعى یا سیاسى یا غیر آن.
در هر صورت، برخى افراد موفق مىشوند به شناخت كافى برسند؛ اما شناخت پیداكردن كافى نیست و پس از آن، نوبت «عمل» مىرسد؛ یعنى رسیدن چنین اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو این است كه چقدر در این راه پاىمردى نمایند، از راه صحیح منحرف نشوند و افراط و تفریط ننمایند.
1. هود (11)، 107.
اگر كسانى تحقیق كردند، هدف را شناختند و به درستى هم عمل كردند، آیا ممكن است خداى متعال چیزى از آنها كم بگذارد؟ آیا ممكن است چه در دنیا و چه در آخرت چیزى به صلاحشان باشد و خدا به آنها ندهد؟ محال است چنین باشد؛ زیرا خداوند بخیل نیست، عالم را هم آفریده تا انسانها با حركت اختیارى خودشان، راه تكامل را طى كنند و به فیوضات و رحمتهاى ابدى او نایل شوند. اصلا هدف الهى این است كه وقتى كسى راه درست را شناخت و تمام نیرویش را صرف عمل كرد و كوتاهى ننمود، خداوند دربارهاش كوتاهى نكند. خداوند به كسانى كه اهل عصیان و تمرّدند و از یاد خدا غفلت ورزیدهاند نعمتهاى فراوان مىدهد، آیا ممكن است به كسانى كه توانشان را صرف یافتن راه هدایت و عمل به دستورات خدا كردهاند، عنایت نكند؟ روشن است كه خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنیا و آخرت به آنها خواهد داد. از نعمتهاى آخرت، كه هیچ تزاحمى با همدیگر ندارد، به قدرى كه افراد لیاقت داشته باشند به آنها خواهد داد: جَنَّة عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؛(1) بهشتى كه گسترهاش به اندازه تمام آسمانها و زمین است در اختیارشان مىگذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده كنند مضایقهاى نخواهد بود؛ زیرا بهشت و نعمتهاى آن مثل این دنیا نیست كه مثلا اگر كمى غذا خوردند سیر شوند یا اگر زیاد خوردند مریض شوند. در آنجا تزاحمى نیست. چنین نیست كه اگر از چیزى تمتّع بردند، خسته شوند یا دیگر نتوانند استفاده كنند. در آن جا نه خستگى وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... . تنها خدا مىداند كه آنجا چه عالمى است و چه نعمتهایى در اختیار بندگان شایستهاش قرار مىدهد! چنین كسانى كه راه را به خوبى شناختهاند و به خوبى آن را پیمودهاند، در آخرت هیچ مشكلى ندارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار مىگیرد، حتّى بیش از آنچه تصور مىكنند و به عقلشان مىرسد. معمولا انسان باید تصورى از چیزى داشته باشد تا آن را بخواهد؛ اما خداوند آن قدر نعمت مىدهد كه تصورش را هم نمىكنند: فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَْعْیُنُ.(2) در جایى هم مىفرماید: لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ؛(3) هر چه بخواهند مىدهیم، بیشتر هم مىدهیم.
1. حدید (57)، 21.
2. زخرف (43)، 71.
3. ق (50)، 35.
اما در دنیا، خیرات و نعمتها كمابیش با یكدیگر تزاحم دارد. نعمتها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدود مىتواند از آنها استفاده كند، چه در خوردنىها باشد، چه در نوشیدنىها، چه در پوشیدنىها یا دیگر نعمتها. دنیا همه چیزش محدود است و به قدر محدود مىتوان از نعمتهایش استفاده كرد. اگر از حد خودش بگذرد نتیجه معكوس مىدهد؛ مثلا، اگر انسان پرخورى كند، مریض مىشود. خداوند هم وقتى مىخواهد در این دنیا به كسى چیزى بدهد به مقدار محدود مىدهد، وقتى هم نعمتهاى مادى و معنوى او با یكدیگر تزاحم پیدا مىكند، نعمتى را كه برایش اصل است به او مىدهد.
به همین دلیل است كه گاهى بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتارىهایى مىشوند. این طبیعت دنیا است كه به دلیل این تزاحمات، گرفتارىها ایجاد مىشود. اصلا زندگى دنیا بدون سختى ممكن نیست. اما قرار بر این است كه بندگان شایسته خدا هر چه خواستند، خداوند در این دنیا هم به آنها بدهد، مگر مصلحتى قوىتر در كار باشد و نعمتى با دیگرى تزاحم پیدا كند. گاهى بندگان صالح خدا چیزهایى را مىخواهند، اما این خواست گاهى موجب محرومیت آنها از چیزهاى دیگر مىشود. در چنین مواقعى، خداوند به آنها چیزى مىدهد كه به صلاحشان باشد. البته بندگان شایسته خدا هم كارشان را به خدا واگذار مىكنند و معمولا مطابق خواسته دلشان از خدا چیزى نمىخواهند، مىگویند: خدایا، هر چه را براى ما بهتر است نصیبمان كن. خداوند هم چنین اراده مىكند كه براى مثال، براى محفوظ ماندن آنها از گرما، ابرى بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا اگر از باران روز ناراحت مىشوند، شب برایشان باران بفرستد. خواست خداوند چنین است كه اگر این نعمتها با یكدیگر تزاحم پیدا كرد، آن را كه برایشان بهتر است عطا كند؛ حتى گاهى از دنیایشان كم مىگذارد و بر نعمتهاى اخرویشان مىافزاید و درجاتشان را بالا مىبرد.
پس با دلایل عقلى و برهانى، مىتوان اثبات كرد كه اگر كسانى راه صحیح را بشناسند و آن را درست بپیمایند، هر چه را برایشان خیر باشد خدا به آنها مىدهد، حتى اگر به این صورت باشد كه در روز گرم تابستان، ابرى بر سرشان سایه بیندازد یا اگر مریض شدند شفا پیدا كنند؛ مگر اینكه خداوند خیرشان را در غیر از این دیده باشد. در هر صورت، قرار بر این است كه هیچ ناراحتى نبینند.
اینها چه كسانىاند؟ آیا كسانى كه مقصد را شناختهاند، راه رسیدن به آن را هم در میان تمام
مسایل فردى و اجتماعى و دیگر جنبههاى زندگیشان به خوبى شناختهاند و توفیق عمل داشتهاند، یهودىاند یا نصرانى یا بودایى یا غیر آن؟
بر اساس عقیده ما، یگانه راه صحیح «اسلام» است و هر كس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبى شناخته است. گمشده حقیقى انسان نزد خدا و در عالم ابدى است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. براى رسیدن به او نیز تنها راه «اجراى دستورات اسلام» است. بنابراین كسى كه مسلمان باشد ضروریات و احكام اسلام را فرا مىگیرد. پس هر كس مقصد را شناخته، راه را هم كمابیش یافته است. چنین شخصى مستحقّ دریافت نعمتهاى بىمنتهاى خدا در دنیا و آخرت است.
اما مسلمانان فرقههاى گوناگونى دارند. همیشه هم كسانى بودهاند كه مىخواستهاند راه صحیح را بشناسند، تحقیق هم كردهاند، ولى موفق نشدهاند. به خصوص در دوران ائمّه اطهار(علیهم السلام) كسانى بودند كه در گوشه و كنار زندگى مىكردند؛ مىخواستند اسلام را دقیقاً بشناسند، ولى شرایط اجتماعى آن دوران و حكومتهاى جابرانه مانع این كار بود. این دسته افراد به اندازهاى كه شناخت پیدا كردهاند، مسؤولیت دارند و باید به همان مقدار عمل كنند. طبعاً استحقاق دریافت همهگونه عنایتى را هم ندارند؛ چون تمام راه را نپیمودهاند. در چیزهایى كه نشناختهاند كمالاتى وجود داشته كه آنها به دلیل عمل نكردن، به آنها دست نیافتهاند، هرچند تقصیرى در زمینه شناخت نداشتهاند. خداوند هم در همین حد پاداش آنها را خواهد داد: إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً.(1) آنها در شناخت «تقصیر» نداشتهاند بلكه قصور داشتهاند، ولى به آنچه فهمیدهاند عمل كردهاند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان مىدهد.
اما كسانى كه مقصد را شناختهاند و با تلاش و كوشش خود نیز در مسیر صحیح گام نهادهاند و براى طى طریق، مشمول توفیق الهى شدهاند ـ (یعنى شیعه اهل بیت(علیهم السلام)هستند) دیگر هیچ مشكلى ندارند، مگر در زمینه عمل، و باید در عمل بكوشند؛ چون هدف و راه را درست شناختهاند. البته اینها هم از لحاظ معرفت، مراتبى دارند. چنین نیست كه هركس شیعه شد، تمام دستورات اهل بیت(علیهم السلام)را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با
1. كهف (18)، 30.
یكدیگر فرق مىكند. ممكن است برخى به شناخت كامل تمام جزئیات نرسیده باشند و بالتبع از درك آثار آن نیز محروم خواهند شد. هر كس به شناخت كاملتر رسیده باشد، از آثار بیشترى هم برخوردار خواهد شد.
در هر حال فرض ما بر این است كه ما شیعیان از لحاظ شناخت كمبودى نداریم و اسلام را از طریق اهل بیت(علیهم السلام) با همه ابعادش شناختهایم. پس اگر به درستى عمل كنیم، خداوند در دنیا و آخرت ما را غرق در نعمت خواهد كرد، و چرا چنین نكند؟ مگر خدا مىخواهد نعمتهایش را براى چه كسى ذخیره كند؟! مگر بخل دارد؟! آیا اگر به بعضىها بدهد، نعمتهایش تمام مىشود؟ در آخرت تزاحم و تعارضى نیست، هر چه را به یكى داده به دیگرى هم مىتواند بدهد؛ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ.(1) محدودیت از ویژگىهاى دنیا است و در آخرت وجود ندارد. در اینجا هم هر كس راه شناخت را درست پیمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا مىكند، مگر آن كه مصلحت نباشد؛ به گونهاى كه حتى اگر به خودش هم گفته شود كه اگر فلان چیز به تو داده شود از چیز دیگرى محروم مىشوى، قبول نمىكند و مىگوید همان كه خدا خواسته بهتر است.
پس كسانى كه مقصد را درست تشخیص دادهاند، راه را هم درست رفتهاند و تمام توانشان را نیز براى رسیدن به آن به كار گرفتهاند (همان كسانى كه در دنیا و آخرت، غرق در نعمتهاى خدا خواهند شد) مسلمانانى هستند كه شیوه اهل بیت(علیهم السلام) را درست شناختهاند و آن را در تمام ابعاد زندگیشان محور قرار دادهاند. بر این اساس، امام صادق(علیه السلام) مىفرماید: اى پسر جندب، اگر شیعیان ما (كسانى كه مقصد زندگیشان، یعنى خدا و قیامت، را درست شناختهاند و سعادت حقیقى را وجهه همّت خود گرداندهاند) استقامت به خرج دهند و از مسیرى كه انتخاب كردهاند منحرف نشوند خداوند آنان را غرق در نعمتهاى خود مىكند.
در توضیح «استقامت»، به جا است بدانیم كه در چند جاى قرآن، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) امر به استقامت شدهاست؛ یكى در سوره هود كه از آن حضرت نقل است كه فرمود:
شَیَّبَتْنی سورةُ هود لمكانِ هذه الآیة: فَاستقمْ كما اُمرتَ و مَن تابَ معكَ؛(2) سوره هود
1. یس (36)، 82.
2. مریم (19)، 18.
مرا پیر كرد؛ به سبب وجود این آیه: پس استقامت بورز تو و هر كه با تو توبه كردهاست، همانگونه كه فرمان داده شدهاى.
امام خمینى(رحمه الله)در سخنان خود، زیاد بر این حدیث تأكید مىكردند. به واقع، آنچه انسان را پیر مىكند و كمرشكن است «استقامت» است. به همین منظور، خداوند در آیه دیگرى به استقامت ورزندگان بشارت مىدهد:
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛(1) آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان فرود آیند كه نترسید و غمگین نباشید و بشارت ما بر شما به بهشتى كه وعده داده شدهاید.
بنابراین، صرف ایمان به خدا و پذیرش دین حق و مذهب اهل بیت(علیهم السلام) كافى نیست، بلكه باید در این راه پایدارى كنیم و استقامت به خرج دهیم. باید مراقب باشیم تا لحظهاى منحرف نشویم. اگر كسى اینگونه باشد، خداوند از هیچ خیرى در حق او فروگذار نمىكند. چنین كسى مستجاب الدعوه است؛ هر چه از خدا بخواهد به او عطا مىكند و او نیز جز آنچه مرضىّ خدا است انجام نمىدهد؛ ملایكه هم با او مصافحه مىكنند و دست مىدهند. البته كسانى كه به درجات بالاتر و كاملترى رسیده باشند ملایكه را مىبینند و مصافحه آنها را درك مىكنند.(2)
باید توجه داشته باشیم كه آنچه براى نمونه از امتیازات شیعیان و مؤمنان واقعى در این روایت نقل شده قاعده كلى و همیشگى نیست، بلكه اقتضائاتى است كه امام صادق(علیه السلام)برخى از آنها را در خصوص آنان ذكر كردهاند؛ یعنى چنین كسانى اینگونه اقتضایى در وجودشان هست كه خداوند مثلا، در گرماى هوا ابرى بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا ملایكه با آنها مصافحه كنند. اما باید توجه داشت كه اگر خداوند براى بعضى از بندگان مؤمنش این كارها را نكرده به دلیل مصالحى بالاتر است؛ یعنى این اقتضا براى آنان وجود دارد كه روزهایشان آفتابى باشد و
1. فصلت (41)، 30.
2. دیدن ملایكه مختصّ به پیامبران(علیهم السلام) نیست. ائمّه اطهار(علیهم السلام) پیامبر نبودند، ولى ملایكه را مشاهده مىكردند؛ یا حضرت مریم(علیها السلام) نه امام بود و نه پیامبر، اما ملك را مشاهده كرد و گفت: أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِیًّا (مریم، 18). و حضرت عیسى(علیه السلام) را ملك به او مرحمت كرد: قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِیًّا (مریم، 19).
اگر قرار باشد بارانى ببارد، در شب برایشان بفرستد و...، اما ممكن است به دلیل برخى مصالح والاتر، این امتیازات را به آنها ندهد.
از جمله امتیازاتى كه خداوند به چنین بندگانى عطا مىكند این است كه: لاََكلوُا مِن فَوقهم و مِن تحتِ اَرجُلِهِم؛ آنان روزى خود را، هم از بالاى سر و هم از زیرپایشان دریافت مىكنند. شاید این تعبیر كنایى بوده و منظور این باشد كه نعمت از هر طرف به سوى آنان سرازیر مىشود. به همین مضمون، در قرآن هم مىفرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ؛(1) اگر اهل زمین ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىكردند (شناخت و استقامت)، از آسمان و زمین بر آنها درهاى بركات را مىگشودیم. مصداق كامل چنین كسانى شیعیان خالص اهل بیت(علیهم السلام) هستند كه هیچ چیز از خدا نمىخواهند مگر اینكه دعایشان را مستجاب مىگرداند: لَما سَألوا اللّهَ شیئاً اِلاّ اَعطاهُم.
1. اعراف (7)، 96.