Attachment | Size |
---|
وَعَلَیْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ، وَإِیَّاكُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ. لاَ تَتْرُكُوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَكُمْ؛ بر شما باد به ارتباط و پیوستگى با هم و بخشش به یكدیگر، و از پشت كردن به هم و جدایى از یكدیگر بپرهیزید، و امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنید كه بدانتان بر شما مسلط مىشوند، سپس دعا مىكنید اما به اجابت نمىرسد.
در شرح وصیت شریف امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرازهاى پایانى آن رسیدهایم. در این بخش، حضرت به دو مطلب سفارش مىكند. سفارش اول در مورد تحكیم روابط اجتماعى است:
وَعَلَیْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ وَإِیَّاكُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ؛
مىفرماید: بر شما باد به رسیدگى به هم، و بخشش به یكدیگر، و بپرهیزید از اینكه به یكدیگر پشت كنید و با هم قطع رابطه نمایید.
یكى از جملههاى گذشته این وصیت شریف درباره «اصلاح ذاتالبین» بود كه در آنجا به مناسبت مقدارى درباره اهمیت مناسبات و روابط اجتماعى از دیدگاه اسلام بحث شد. اشاره كردیم كه اساساً در زمینه روابط اجتماعى، براى اسلام یك اصل مهم وجود دارد مبنى بر اینكه انسانهایى كه بالفعل یا بالقوه براى هم مفید هستند، باید با یكدیگر ارتباط داشته باشند. سطح ارتباط نیز بستگى به درجه ایمان و آشنایى با معارف اسلامى دارد؛ بدین معنا كه افراد هرچه به حقیقت ایمان نزدیكتر و با معارف اسلامى آشناتر باشند پیوندى نزدیكتر و محكمتر دارند. مسأله قطع ارتباط فقط نسبت به كسانى مطرح است كه از روى عناد و با علم و عمد، با حق و حقیقت مبارزه مىكنند. اصل و قاعده كلى در این زمینه این است كه:
أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ؛(1) بر كافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.
در هر صورت، در توضیح این بخش از كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) به همانچه كه به مناسبت بحث اصلاح ذاتالبین مطرح كردیم بسنده مىكنیم و آخرین بحث این مقال را به توضیح جمله دوم حضرت در این فراز پایانى اختصاص مىدهیم.
سفارش دوم حضرت در فراز پایانى این وصیت شریف درباره امر به معروف و نهى از منكر است:
لاَ تَتْرُكُوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَكُم
1. فتح (48)، 29.
مىفرماید: مبادا امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنید، كه اگر چنین شود بدانتان بر شما مسلط و حاكم خواهند شد و پس از آن هرچه از ظلم آنها به پیشگاه خدا شكایت برید و بخواهید كه شر آنان را از سر شما كم و كوتاه كند دعایتان مستجاب نخواهد شد؛ چراكه این، عقوبت شما در ترك امر به معروف و نهى از منكر است. به عبارت دیگر، اثر ترك امر به معروف و نهى از منكر این است كه بدان جامعه بر مردم حاكم مىشوند و در این حال، دعاها براى دفع شر آن اشرار به اجابت نخواهد رسید؛ مگر آنكه آن مردم عملكرد خود را اصلاح كنند و مجدداً امر به معروف و نهى از منكر را در جامعه احیا نمایند، وگرنه مادام كه تارك امر به معروف و نهى از منكرند تسلط اشرار و عدم استجابت دعا براى رفع شر آنان ادامه خواهد یافت.
از این رو بحث امر به معروف و نهى از منكر بحثى بسیار مهم و حساس است. مقام معظّم رهبرى نیز با دید جامعى كه دارند، یكى از موضوعاتى كه در سالهاى اخیر نسبت به آن، هشدارها و تأكیدات فراوان داشتهاند مسأله امر به معروف و نهى از منكر است. بحمدالله تا حدودى اقداماتى در این زمینه انجام گرفته و براى رفع موانع قانونى و همچنین مسائل اجرایى آن فعالیتهایى صورت پذیرفته و انشاءالله ادامه پیدا مىكند تا به نتایج قطعى و مطلوب برسد.
در اینجا ابتدا مناسب است برخى روایاتى را كه درباره اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منكر وارد شده مرور كنیم. روایات در این باب
متعدد است و مجال ذكر همه آنها در این مقال نیست. از این رو ما تنها به ذكر نمونههایى از این روایات بسنده مىكنیم.
روایات متعددى داریم به این مضمون كه، از بزرگترین فرایضى كه باعث برپایى و احیاى سایر فرایض مىشود امر به معروف و نهى از منكر است. از جمله، در روایتى مىفرماید:
إِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِیلُ الاَْنْبِیَاءِ وَمِنْهَاجُ الصَّالِحِینَ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ؛(1) همانا امر به معروف و نهى از منكر راه پیامبران و روش صالحان است. آن، واجبى است بس بزرگ كه به وسیله آن، واجبات بهپا داشته مىشود.
برخى واجبات و فرایض گرچه خودشان از لحاظ فردى و اجتماعى مهماند اما تأثیرى در سایر فرایض ندارند. به عبارت دیگر، نفع و ضرر اینگونه فرایض محدود به همان دایره خودشان است؛ اگر انجام شوند فواید و آثارى كه در حد خود آنها است ظاهر مىشود و اگر ترك شوند آن آثار و فواید فوت مىشود. اما برخى دیگر از فرایض به گونهاى هستند كه در انجام سایر فرایض نیز تأثیر دارند و به بركت عمل به آنها به فرایض دیگر نیز عمل خواهد شد. امر به معروف و نهى از منكر از این دسته دوم از فرایضاند. خود امر به معروف و نهى از منكر دو واجب مستقلند، اما محتواى آنها چیست؟ محتواى امر به معروف و نهى از منكر این است كه مسلمانى به مسلمان دیگر مىگوید، فلان واجب، مثلا نماز، را انجام بده،
1. تهذیب الاحكام، ج 6، ص 180، كتاب الجهاد، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنكر، روایت 21.
یا فلان حرام، مثلا غیبت، را ترك كن؛ یعنى به بركت امر به معروف و نهى از منكر، نماز خوانده مىشود و غیبت ترك مىگردد.
بنابراین اصلا شأن امر به معروف و نهى از منكر شأن احیاى واجبات دیگر و ازاله و ریشهكن كردن محرّمات است. این شأن مختص این دو واجب است و هیچ واجب دیگرى چنین خصوصیت و نقشى ندارد. البته سایر فرایض به طور غیر مستقیم ممكن است در انجام واجبات و ترك محرّمات نقش داشته باشند، اما ایفاى نقش مستقیم در این زمینه از اختصاصات امر به معروف و نهى از منكر است. براى مثال، قرآن در مورد نماز مىفرماید:
إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ؛(1) همانا نماز از كار زشت و ناپسند بازمى دارد.
یعنى نماز خواندن باعث مىشود انسان نسبت به انجام عبادات و سایر كارهاى خیر رغبت پیدا كند و از گناهان و زشتىها دورى نماید. گرچه نماز چنین اثرى دارد، اما این از لوازم آن است و متن نماز این نیست و تأثیر نماز در این امر به صورت غیر مستقیم است. متن نماز ارتباط با خدا، سخن گفتن با او و توجه به ذات اقدس متعال است، اما كسانى كه اهل نماز هستند نماز این پىآمد را براى آنها دارد كه موجب مىشود كمتر مرتكب گناه شوند، یا اگر نمازشان عالى باشد، حتى موجب مىگردد كه اصلا مرتكب گناه نشوند. بنابراین متن نماز این نیست كه فلان واجب را انجام دهید یا فلان حرام را ترك كنید، و خود نماز ناظر به سایر واجبات نیست، اما در آنها غیر مستقیم تأثیر دارد.
1. عنكبوت (29)، 45.
همچنین عبادت بزرگى مثل روزه با همه اهمیتى كه دارد، اما ناظر به واجبات و محرّمات دیگر نیست. در روزه این نیست كه باید نماز هم خواند یا گناهان را ترك كرد. بلى، كسى كه روزه مىگیرد در اثر روزه روحش صفا و معنویتى پیدا مىكند كه باعث مىشود رغبتش به انجام واجبات و ترك محرّمات بیشتر شود، اما به هر حال این اثر غیر مستقیم روزه است. سایر عبادات، نظیر حج و جهاد هم همین وضعیت را دارند و محدوده اثرشان فقط در حوزه خود آنها است و انجام هیچ واجب یا ترك حرامى در متن خود آنها وجود ندارد و اگر اثرى در انجام واجبات و ترك محرّمات داشته باشند اثر غیر مستقیم است.
اما امر به معروف و نهى از منكر، همانگونه كه اشاره شد، مستقیماً به انجام واجبات دیگر و ترك محرّمات مربوط مىشوند و متن این دو واجب چیزى جز این نیست. اگر كسى، خداى ناكرده، در خواندن نماز كوتاهى كرده، امر به معروف در مورد او این است كه به او گفته مىشود نمازش را بخواند. یا اگر كسى، العیاذبالله، در ماه رمضان روزهخوارى مىكند او را نهى از منكر مىكنند و مىگویند: روزهات را نخور!
بنابراین از اختصاصات امر به معروف و نهى از منكر این است كه مستقیماً به سایر فرایض ناظرند و با عمل به آنها سایر فرایض احیا و محرّمات ترك مىگردد. با امر به معروف و نهى از منكر ظلمها و ناامنىها از بین مىرود، جلوى فساد و رشوهخوارى گرفته مىشود، راهها ایمن مىگردد، و خلاصه، فرایض و محرّمات دیگر مستقیماً از این دو واجب تأثیر مىپذیرند:
إِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِیلُ الاَْنْبِیَاءِ وَمِنْهَاجُ
الصَّالِحِینَ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَتَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَتَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَتُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَتُعْمَرُ الاَْرْضُ؛(1) همانا امر به معروف و نهى از منكر راه پیامبران و روش نیكان است. آن، واجبى است بزرگ كه به وسیله آن، واجبات به پا داشته مى شود و راه ها ایمن مى گردد و كسب و كارها حلال مى شود و مظلمه ها و حقوق مالى به صاحبانشان بازمى گردد و زمین آباد مى شود.
در یك كلام، این دو واجب پشتوانه انجام سایر تكالیف هستند. امر به معروف و نهى از منكر به واجب یا حرام خاصى اختصاص ندارد و همه تكالیف را شامل مىشود. از این رو اگر مردم به این دو تكلیف عمل كنند، سایر تكالیف نیز مورد عمل قرار مىگیرد. به همین لحاظ هم هست كه در برخى روایات، امر به معروف و نهى از منكر، از همه اعمال و فرایض مهمتر دانسته شده است؛ نظیر این فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه مىفرماید:
الاَْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ أَفْضَلُ أَعْمَالِ الْخَلْقِ؛(2) همانا امر به معروف بهترین كارهاى مردمان است.
البته باید توجه داشته باشیم كه وقتى در برخى روایات، مقایسهاى بین ارزشها و اعمال صورت مىگیرد، این مقایسه مطلق نیست، بلكه به لحاظ
1. تهذیب الاحكام، ج 6، ص 180، كتاب الجهاد، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنكر، روایت 21.
2. غررالحكم و دررالكلم، ص 331.
جهتى خاص، یكى بر دیگرى ترجیح داده مىشود. به ندرت اتفاق مىافتد كه ما بتوانیم دو ارزش و دو عمل را از جمیع جهات مقایسه كنیم. هر عمل و ارزشى ممكن است از حیث یكى از آثار و نتایجش بر سایر اعمال و ارزشها برترى داشته باشد. از همین رو است كه مىبینیم در روایات گاهى نماز، گاهى جهاد، گاهى امر به معروف و نهى از منكر یا سایر اعمالْ مهمتر و بافضیلتتر از اعمال دیگر معرفى شده است.
در همینجا مناسب است بین پرانتز به این نكته اشاره كنیم كه در بیانات رهبر فقید انقلاب، حضرت امام(رحمه الله) نیز شبیه همین مسأله وجود دارد. امام گاهى مىفرمودند، فلان چیز رأس همه امور است، و به مناسبتى دیگر، امرى دیگر را رأس امور معرفى مىكردند. برخى افراد سادهاندیش و گاهى مریض و غرضورز، این قبیل موارد را در كلام امام(رحمه الله) تناقضگویى و تعارض تلقى مىكنند. در حالى كه، همانگونه كه اشاره كردیم، نظیر همین مطلب در بیانات ائمه معصومین(علیهم السلام) وجود دارد، و سرّ و راه حل مسأله نیز توجه به تعدد حیثیات و جهات است.
از این رو در اینگونه موارد نباید توهم شود كه ـ العیاذ بالله ـ تناقض و تعارضى در كلمات ائمه معصومین(علیهم السلام) وجود دارد كه، براى مثال، گاهى نماز را افضل اعمال دانستهاند، گاهى جهاد را، و گاهى نیز حج یا امر به معروف و نهى از منكر را برترین اعمال معرفى كردهاند. در این موارد حیثیتها تفاوت مىكند و هر سخن با توجه به حیث خاصى از آن عمل بیان شده است.
در هر صورت، یكى دیگر از روایاتى كه امر به معروف و نهى از منكر را برترین اعمال معرفى كرده، سخن دیگرى است از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در
نهجالبلاغه كه حضرت در آن چنین مىفرماید:
مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلاَّ كَنَفْثَة فِی بَحْر لُجِّیٍّ؛(1) همه اعمال نیك و جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به معروف و نهى از منكر، نیست مگر مانند آب دهانى در دریاى پهناور!
مقایسهاى بسیار عجیب و قابل تأمل است! آب دهانى بىوزن و حقیر كجا و وسعت آبهاى دریایى پهناور كجا؟! معناى این سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) این است كه هر كار خیرى، حتى جهاد و كشته شدن در راه خدا، در مقایسه با امر به معروف و نهى از منكر، مثل قطره در مقابل دریا است و اهمیت و فضیلت امر به معروف و نهى از منكر به حدى است كه با هیچ عملى از اعمال دیگر قابل مقایسه نیست.
اما باید توجه داشت كه این سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) بدان معنا نیست كه اگر كسى امر به معروف و نهى از منكرى ساده و كوچك انجام داد ـ براى مثال، به خانمى در مورد رعایت حجاب تذكر داد ـ ثواب این كار از نماز و جهاد و حتى كشته شدن در راه خدا نیز بیشتر است. چنین فضیلتى در واقع ناظر به آثارى است كه در مجموع و در طول تاریخ اسلام بر امر به معروف و نهى از منكر مترتب مىگردد. اگر نگاهى كلى داشته باشیم، مىبینیم در مقایسه با سایر واجبات، طبیعت و ماهیت امر به معروف و نهى از منكر به گونهاى است كه اگر نباشد سایر تكالیف نیز ترك مىشود و حتى حكومت اسلامى نیز باقى نخواهد ماند و نااهلان و نابكاران زمام امور جامعه را در دست خواهند گرفت. هنگامى كه حكومت جامعهاى
1. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، كلمات قصار، كلمه 366.
در دست افرادى نالایق و فاسق و فاجر و بىاعتقاد به دین و ارزشها افتاد، آن جامعه روز خوش نخواهد دید. در چنین جامعهاى نماز و روزه جایگاهى نخواهد داشت و بازار دین و ارزشها كساد و بىرونق خواهد بود. از این رو، وقتى مجموع این پىآمدها را حساب كنیم، و در نظر بگیریم كه اگر امر به معروف و نهى از منكر در جامعه نباشد به راستى چه وضعى پیش خواهد آمد، آنگاه مىتوان گفت كه این فریضه حتى بر نماز و جهاد نیز برترى دارد و این برترى به حدى است كه به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام):
مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلاَّ كَنَفْثَة فِی بَحْر لُجِّیٍّ؛ همه اعمال نیك و جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به معروف و نهى از منكر، نیست مگر مانند آب دهانى در دریاى پهناور!
باز هم تأكید مىكنیم كه در فهم و تفسیر اینگونه بیانات ائمه معصومین(علیهم السلام) و مقایسههایى كه در مورد برترى اعمال نسبت به یكدیگر صورت مىگیرد، باید حیثیتها را مد نظر قرار داد، نه آنكه تصور كنیم آن بزرگواران در بیان فضیلت آن امر مبالغه كردهاند یا تعارضى در گفتار و بیانات ایشان وجود دارد.
در مجموعه روایات باب امر به معروف و نهى از منكر، برخى روایات در خصوص نهى از منكر و اهمیت و جایگاه آن وارد شده است. از این رو، مناسب است یكى، دو نمونه از این روایات را نیز در اینجا مرور كنیم.
در روایتى رسول خدا، پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: خداوند دشمن مىدارد مؤمن ضعیفى را كه دین ندارد. از حضرت سؤال مىكنند: مؤمن ضعیفى كه دین ندارد كیست؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) در پاسخ مىفرماید: آن كس كه نهى از منكر نمىكند. متن روایت اینچنین است:
إِنَّ اللهَ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لاَ دِینَ لَهُ. فَقِیلَ: وَمَا الْمُؤْمِنُ الضَّعِیفُ الَّذِی لاَ دِینَ لَه؟ قَالَ: الَّذِی لاَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ.(1)
تعبیر «مؤمنى كه دین ندارد» عجیب به نظر مىرسد. چگونه ممكن است كسى در عین حال كه مؤمن است دین نداشته باشد!؟ به تعبیر دیگر، چگونه ممكن است انسان ایمان داشته باشد ولى دین نداشته باشد!؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: سرّ مسأله در نهى از منكر نكردن است.
مسلمانى كه نهى از منكر نمىكند ایمانش به حدى ضعیف است كه هیچ احساس مسؤولیت و تعهدى در او ایجاد نمىكند و در مقابل ارتكاب و اشاعه منكرات از جانب دیگران لب فرومىبندد و هیچ واكنشى نشان نمىدهد. چنین ایمانى با بىایمانى چندان تفاوتى ندارد، چراكه انسانى هم كه اعتقاد و ایمانى به خدا و اسلام ندارد همینگونه رفتار مىكند.
حساب معصیتى كه در خفا و به صورت پنهانى انجام مىشود جدا است؛ اما اگر كسى مشاهده كند گناهى علناً در كوچه و بازار و خیابان انجام مىگیرد و با این حال كارى به آن نداشته باشد و بىتفاوت از كنار آن عبور كند، معناى این امر رضایت و موافقت نسبت به انجام آن گناه است.
1. بحارالانوار، ج 72، ص 228، روایت 4، باب 112.
احكام خدا نوامیس الهىاند. اگر كسى به ناموسش جسارتى شود آیا آرام و ساكت مىنشیند؟ افراد باغیرت اینگونهاند كه اگر كسى به ناموس آنها به چشم بد نگاه كند یا ناسزا بگوید و اهانت نماید بسیار برافروخته مىشوند و فوراً عكسالعمل شدید نشان مىدهند. حال چگونه ممكن است انسان مؤمن باشد و در مقابل چشمش حرمت احكام و نوامیس الهى شكسته شود و او كاملا آرام و بىتفاوت بر سر جاى خود بماند و هیچ اعتراضى نكند یا حداكثر با گفتن لاالهالاالله و سبحانالله از كنار مسأله عبور كند؟!
مسأله ساكت و بىتفاوت ماندن در مقابل گناه امرى ساده و كماهمیت نیست. همانگونه كه اشاره شد، اگر درست تحلیل كنیم، سكوت در مقابل گناه و شكسته شدن حرمت الهى در واقع به معناى رضایت به انجام آن گناه و دشمنى با خداى متعال است. امام صادق(علیه السلام) در این باره مىفرماید:
إِذَا رَأَى الْمُنْكَرَ وَلَمْ یُنْكِرْهُ وَهُوَ یَقْوَى عَلَیْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللهُ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللهُ فَقَدْ بَارَزَ اللهَ بِالْعَدَاوَةِ؛(1) اگر [مسلمانى] منكرى را ببیند و آن را رد نكند در حالى كه بر این كار قدرت دارد، همانا دوست داشته كه معصیت خدا انجام گیرد، و كسى كه دوست بدارد معصیت خدا انجام شود، محققاً به دشمنى با خدا برخاسته است.
كسى كه راضى باشد به حدود الهى تجاوز شود و احكام خداوند كه نوامیس الهىاند مورد تعرض قرار گیرد، آیا این كار او معنایى جز دشمنى آشكار با خدا دارد؟
پس كسى كه با وجود فراهم بودن شرایط، نهى از منكر نمىكند این
1. بحارالانوار، ج 70، ص 303، روایت 15، باب 57.
كار او دشمنى علنى با خدا است. از این رو مسلمان اگر دید معصیتى در حال انجام است، حق ندارد چشمانش را ببندد و بىتفاوت بماند، بلكه باید حساسیت نشان دهد و براى تغییر آن وضع اقدام كند.
دین خواستار آن است كه افراد احساس مسؤولیت داشته باشند و در مقابل انجام گناه آرام و بىتفاوت ننشینند. این روحى است كه اسلام مىخواهد در پیكر تمامى جامعه دمیده شود. از نظر دین، هر فرد علاوه بر انجام تكالیف شرعى خود باید نسبت به رعایت احكام الهى از جانب دیگر افراد جامعه نیز حساسیت و تعصب داشته باشد. حدود و احكام الهى «حُرُماتالله»اند(1) و حرمت و احترام آنها باید از جانب همگان پاس داشته شود و در این زمینه تفاوتى بین خود و دیگران نیست. همانگونه كه هركس خودش نباید حریم احكام الهى را بشكند، باید از اینكه دیگران نیز این حرمت را رعایت نكنند ناراحت و نگران شود و آنان را از این كار منع كند و بازدارد. اگر چنین نباشد، این همان كسى است كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در وصف او فرمود: الْمُؤْمِنُ الضَّعِیفُ الَّذِی لاَ دِینَ لَه. مؤمن باید احساس تعهد و مسؤولیت داشته باشد و نباید و نمىتواند در مقابل شكسته شدن «حرمات الله» آرام بنشیند و برایش تفاوتى نكند كه تكالیف خداوند انجام بگیرد یا نگیرد. اصولا یكى از اهدافى كه انبیا به دنبال آن بودهاند و براى تحقق آن بسیار زحمت كشیدهاند و تلاش كردهاند همین بوده كه این روح حساسیت و احساس تعهد و مسؤولیت را در مؤمنان و متدینان ایجاد كنند.
1. این تعبیر برگرفته از قرآن كریم است؛ آنجا كه در آیه 30 از سوره حج مىفرماید: وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ....
یكى از مشكلاتى كه در بسیارى از دستورات و احكام شرعى اعم از فردى و اجتماعى وجود دارد سوء برداشتها و تفسیرهاى نادرستى است كه در مورد آنها صورت مىگیرد. منشأ و علت این تفسیرهاى نابهجا نیز عوامل مختلفى مىتواند باشد؛ عواملى از قبیل جهل، هواهاى نفسانى، عادات و رسوم و فرهنگ حاكم بر جامعه، ترس از ضررهاى احتمالى و یا امید و طمع رسیدن به منافع مادى و دنیایى. از آنجا كه انسانها معصوم نیستند، همانگونه كه ممكن است در مقام عمل گاهى با تكالیف الهى مخالفت نمایند و واجبى را ترك كنند یا حرامى را مرتكب شوند، در مقام تفسیر و توجیه احكام نیز این ابتلائات وجود دارد و افراط و تفریطهایى صورت مىگیرد و در اینجا نیز كسانى به علل و عوامل مختلف، تكالیف و احكام الهى را به غلط و به دلخواه خود تفسیر مىكنند. یكى از این عوامل جهل و ناآگاهى است. از همین رو در بحث امر به معروف و نهى از منكر اشاره شده كه كسانى كه مىخواهند امر به معروف و نهى از منكر كنند، باید احكام و تكالیف شرعى و الهى را به درستى بشناسند تا احیاناً نقض غرض نشود و كسانى به انگیزه انجام تكلیف، امر به منكر و نهى از معروف نكنند. براى آنكه مسأله واضحتر شود مناسب است نمونهاى از این موارد را كه من خود شاهد بودهام در اینجا ذكر كنم.
زمانى كه من در سنین كودكى بودم به خاطر دارم كه یكى از خویشان و بستگان ما كه شخص متدین و مقدسى هم بود، به جهت همین تدین و علاقه مذهبىاش، به مسأله ریشتراشى بسیار حساس بود. از این رو هرگاه كسى را مىدید كه ریشش را تراشیده، خیلى سخت به او حمله مىكرد و
احیاناً الفاظ و عبارات تندى نیز به كار مىبرد. البته او انسانى باتقوا و نسبتاً اهل فضل بود كه نماز شبش در سفر و حضر ترك نمىشد و اتفاقاً، همانطور كه عرض كردم، بر اساس همین تدین و علایق مذهبى هم بود كه نسبت به مسائل دینى و مراعات آنها حساسیت داشت. در هر صورت، یك بار خود من شاهد بودم كه یكى از بستگان مشتركمان به مناسبتى براى دیدن این شخص آمده بود. از قضا آن شخص ملاقاتكننده ریشش را تراشیده بود. آن خویشاوند مذهبى و متدین ما كه این آقا براى دیدن او آمده بود، طبق معمول با تندى و عصبانیت شروع به حمله و اعتراض كرد و ضمن حرفهایش گفت: این چه كارى است كه صورتت را مثل شغال درست كردهاى؟! و خلاصه خیلى به آن بنده خدا بد و بیراه گفت و همین امر باعث شد كه او برخاست و رفت و بعد هم كلا رابطه بین آنها قطع شد.
چنین برخوردى قطعاً از مصادیق افراط در امر به معروف و نهى از منكر است. اولا، حرمت تراشیدن ریش از قطعیات و مسلّمات نیست و گرچه برخى فقها فتواى به حرمت دارند، اما بسیارى از فقها نیز فتوا ندادهاند و تنها احتیاط كردهاند و احیاناً شاید برخى نیز فتوا به جواز این كار داده باشند. در هر صورت، اینگونه نیست كه حرمت آن قطعى و مسلّم باشد. ثانیاً، بر فرض حرمت، در مقایسه با معاصى كبیرهاى از قبیل رباخوارى، غیبت، دروغ و برخى گناهان دیگر كه متأسفانه در جامعه ما كم و بیش رواج دارد، گناهى مانند ریشتراشى اصلا قابل ذكر نیست. آیا این گناهان كبیره بالاتر است یا گناه صغیرهاى مثل ریشتراشى؟ كسى كه مبتلا به انواع گناهان كبیره است كه، براى مثال، یكى از آنها غیبت است كه گناه آن از هفتاد عمل فحشا بالاتر است، آیا براى اصلاح او باید از دروغ و غیبت و رباخوارى شروع كنیم یا از ریشتراشى؟
ثالثاً، ما حق نداریم در مقام نهى از منكر به كسى فحش بدهیم و اهانت كنیم. اهانت به مؤمن خودش گناه است و گناهش نیز بسیار بدتر و بالاتر از ریشتراشى است.
و رابعاً، این نحوه برخورد باعث مىشود كه زمینه ارشاد فرد نسبت به سایر مسائل از بین برود. انسان مىتواند با برخورد نرم و آرام و همراه با مدارا و اخلاق نیكو، فرد را تحت تأثیر قرار دهد و به مرور ابتدا او را به این مسیر بكشاند كه آن گناهان بزرگتر را كنار بگذارد، تا كمكم نوبت به معاصى كوچكتر و گناهى نظیر ریشتراشى برسد. با این نحوه برخورد، شما نهتنها فرد را از ریشتراشى بازنداشتهاید، بلكه زمینه اصلاح او نسبت به ترك آن گناهان كبیره را نیز كاملا از بین بردهاید.
پنجمین اشكال این نحوه برخورد آن شخص این بود كه منجر به قطع رابطه و قطع رحم شد و چنان دشمنى و كینهاى بین این دو نفر به وجود آمد كه تا آخر عمر از دیدن روى یكدیگر بیزار بودند.
این همه در حالى بود كه آن خویشاوند متدین ما قطعاً هیچ نظرى جز انجام وظیفه و عمل به تكلیف شرعى نداشت، اما نحوه برخورد او درست نبود. چنین برخوردى نیز عمدتاً ریشه در آداب و رسوم و عادتهاى رفتارى گذشتگان داشت و از محیط به ارث رسیده بود؛ برخورد تند و خشن و بىجایى كه نهتنها هیچ نتیجه مثبتى نداشت، كه چندین اثر منفى نیز داشت و اگر جاى خود را به برخورد متین و مؤدبانه مىداد، به احتمال بسیار زیاد مىتوانست نتیجهبخش باشد.
مثال دیگر در همین زمینه، روشى بود كه آن زمانها برخى از اهل منبر و اهل علم داشتند، كه متأسفانه گاهى در مقام امر به معروف و نهى از
منكر طورى برخورد مىكردند كه هیچ اثرى نداشت و تنها موجب دورى و محرومیت یك عده از منبر و نماز و مسجد و آشنایى با معارف اسلام مىشد. قضیه مربوط به دوران حكومت رضاخان و پهلوى است. مىدانیم كه رضاخان و حكومت پهلوى براى پیاده كردن مقاصد انگلیس و امریكا و استعمار غرب، اقداماتى را جهت تغییر فرهنگ دینى و اسلامى ملت ایران و جایگزین كردن آن با فرهنگ غربى انجام داد. از جمله این اقدامات عوض كردن فرم لباس بود كه كلاه شاپو و كت و شلوار را كه لباس مردم اروپا و امریكا بود، آورد و به عنوان لباس ملى مطرح كرد. از این رو در آن اوایل، متدینان با این مسأله به مقابله پرداختند و كت و شلوار به عنوان لباس كفار تلقى مىشد و پوشیدن آن را مصداق تشبه به كفار و در نتیجه حرام مىدانستند. خطبا و آقایان اهل منبر نیز در مقابل این مسأله حساسیت فراوانى نشان مىدادند و روى منبر در مذمت كلاه شاپو و كت و شلوار بحثهاى تند و داغى مطرح مىكردند. نتیجه این برخورد آن شده بود كه افراد كت و شلوارى دیگر جرأت نمىكردند پاى منبر بیایند، چراكه مىدیدند هرگاه در مجالس وعظ و روضه حاضر مىشوند، باید كلى عتاب و خطاب و ناسزا بشنوند. از این رو با اینكه بسیارى از همان كت و شلوارىها دلشان مىخواست در مسجد و روضه و منبر شركت كنند، اما از آنجا كه مىدیدند وضعیت اینگونه است، از این امر منصرف مىشدند و عطاى روضه و مسجد و منبر را به لقایش مىبخشیدند.
گیرم كه آن كلاه شاپو و كت و شلوار حرام و منكر بود، اما افحش فواحش و انكر منكرات كه نبود. ما بسیارى از حرامهاى بالاتر و به مراتب
زشتتر داریم كه متأسفانه افراد متعددى در جامعه به آنها مبتلا هستند. برخى از همانهایى كه پاى منبر آن آقا مىآمدند و پشت سر او در صف اول جماعت مىایستادند، با اینكه نماز مىخواندند اما رباخوار هم بودند و در بازار به مردم پول نزول مىدادند. آنگاه ما رباخوارى را كه گناهش آنقدر بزرگ است كه قرآن آن را اعلان جنگ با خدا مىداند رها كرده بودیم و از اول تا آخر منبر در مذمت كلاه شاپو و كت و شلوار صحبت مىكردیم!
رفتار ما نباید به گونهاى باشد كه عملا موجب شود گناهان بزرگ را كوچك بشماریم و گناهان كوچك را بسیار بزرگ جلوه دهیم. همچنین كیفیت برخورد با گناه بسیار مهم است. براى نهى یك فرد از انجام یك منكر آیا اگر با او با خشونت و ناسزا و توهین برخورد كنیم بهتر است یا با نرمى و ادب و احترام؟
البته اینكه موارد و محیطها فرق مىكند سخن درستى است و شاید در برخى محیطها و موارد، برخورد تند و خشن صحیح باشد، اما در اكثر موارد، بهویژه در محیطها و زمانهایى نظیر دوران كنونى، اینگونه برخوردها به هیچ وجه قابل قبول نیست و عرف جامعه آن را برنمىتابد و نمىپسندد.
در عرف و جامعه امروز، اینگونه صحبت كردن و برخورد، تحقیر و اهانت و فحش تلقى مىشود. كلام و تعبیر و برخوردى ممكن است در عرف و جامعه و محیطى اهانت نباشد، اما همان تعبیر و برخورد در جامعه و عرف و محیطى دیگر اهانت تلقى شود. این تفاوت در مورد افراد نیز ممكن است وجود داشته باشد و كلام و برخوردى نسبت به فردى
بىاحترامى و اهانت باشد در حالى كه همان كلام و برخورد نسبت به فرد دیگر هیچ مشكلى نداشته باشد.
بنابراین در امر به معروف و نهى از منكر باید این تفاوتها را مد نظر داشت: تفاوت جوامع، محیطها، آداب و رسوم، افراد و موقعیت و شرایط آنها و مواردى از این قبیل. از این رو، اگر در برخى روایات ملاحظه كردیم كه تعابیرى نظیر: وَیْحَكَ، وَیْلَكَ، ثَكَلَتْكَ اُمُّكَ (مادرت به عزایت بنشیند) و مانند آنها به وسیله امام معصوم(علیه السلام) به كار رفته، نباید از آنها برداشت كنیم كه ما مُجازیم نسبت به هركسى و در هر شرایطى چنین الفاظى را به كار ببریم. نمىتوان به این بهانه به هركسى كه كلاه شاپو گذاشته یا كت و شلوار پوشیده، یا ریش خود را تراشیده است، بگوییم: ثَكَلَتْكَ اُمُّك، این چه غلطى است كه كردهاى؟! استفاده از اینگونه تعابیر در مقام امر به معروف و نهى از منكر معلوم نیست صحیح باشد و بلكه در بسیارى از موارد معلوم است كه این كار صحیح نیست. آن هدفى كه از امر به معروف و نهى از منكر در نظر است در بسیارى از موارد با اینگونه برخورد حاصل نمىشود.
برخى اصرار دارند كه امر به معروف باید حتماً آمرانه، و به اصطلاح «عن استعلاء» باشد و اگر از مقام برتر و به صورت آمرانه نگوییم اصلا تكلیف امر به معروف و نهى از منكر را انجام ندادهایم. این اصرار ناشى از عدم توجه به مسأله اختلاف شرایط محیط، جوامع و افراد و موقعیتها است كه بدان اشاره كردیم. در مواردى اینكه من حالت امر و استعلا به خود بگیرم و آمرانه صحبت كنم اثر منفى و عكس دارد، در حالى كه اگر همان معنا را با احترام و مؤدبانه ادا كنیم و بگوییم، به احتمال بسیار زیاد
اثر مىكند و نتیجهبخش است. از این رو توجه به این نكات در امر به معروف و نهى از منكر بسیار مهم و حساس است و غفلت از آنها مىتواند آثار مخرّب و زیانبارى به همراه داشته باشد.
در مقابلِ برخى افراطها در زمینه امر به معروف و نهى از منكر، از سوى دیگر تفریطها و اهمالكارىهایى نیز در این باره وجود دارد. بهویژه با توجه به گسترش فرهنگ غربى در سراسر دنیا، این مسأله امروزه در كشور ما بیشتر مشاهده مىشود. فرهنگ غربى مؤلفهها و عناصرى دارد كه با فرهنگ امر به معروف و نهى از منكر سازگار نیست. در رأس این مؤلفهها و عناصر باید به «آزادى» در فرهنگ غرب اشاره كنیم.
گزاف نیست اگر «آزادى» را «بت بزرگ» فرهنگ امروز غرب معرفى كنیم. امروزه هیچ ارزشى بالاتر و هیچ واژهاى مقدستر از «آزادى» در فرهنگ غرب وجود ندارد. در این فرهنگ مقصود از آزادى نیز این است كه هیچ قید و بندى در برابر انسان وجود ندارد و هركس هرطور كه مایل باشد و دلش بخواهد، مىتواند زندگى كند. تنها حدى كه آزادى در این فرهنگ دارد این است كه نباید مزاحم آزادى دیگران باشد. اگر مزاحم آزادى دیگران نشوید، به معناى واقعى كلمه آزادید كه هر كار دلتان مىخواهد انجام دهید.
این مفهوم با چنین محتوایى حقیقتاً در حد پرستش در نزد غربیان مطرح است. ارزش و احترام این بت نزد غربیان از بت بزرگ بتكده بابل كه حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از شكستن همه بتها تبر را بر گردن او
انداخت، و از بت «هبل» در نزد اعراب زمان جاهلیت بسى بیشتر و بالاتر است. «آزادى» در بینش و فرهنگ غربى، ارزشى است فوق همه ارزشها كه هیچكس حق ندارد كوچكترین خدشهاى در قول یا عمل به آن وارد نماید.
از جمله لوازم این آزادى، یكى این است كه كسى حق ندارد كمترین دخالتى در كار و زندگى دیگران بكند و اظهار نظرى بنماید و خردهاى بر آنان بگیرد، و اگر این كار را انجام دهد بزرگترین اهانتها را در حق آنها روا داشته است. رفتار افراد باید به گونهاى باشد كه آزادى دیگران امرى مقدس و كاملا محترم شمرده شود. از این رو، اگر به كسى بگویید، این كار شما احتمالا اشكال دارد و كار خوبى نیست، این سخن توهین و نوعى فحش و ناسزا به او تلقى مىگردد.
در تفكر «لیبرالیسم» اصولا كار و فكر هركسى براى خودش مقدس است و هیچكس حق ندارد به دیگرى بگوید، فكر یا فلان رفتار من از فكر و رفتار شما بهتر است. اگر هم احیاناً كسى بخواهد چنین مطلبى را اظهار كند، باید بسیار در لفافه و غیر مستقیم و به گونهاى باشد كه كمترین رایحه اشكال و خرده گرفتن بر دیگرى از آن به مشام نرسد. اگر كسى این چارچوب را رعایت نكند و بخواهد صریح و بىپرده بر كار دیگران اشكال بگیرد، آنان با این پاسخ كه «این مسأله به خود من مربوط است» در واقع محترمانه از او مىخواهند كه در كار دیگران فضولى نكند و پایش را از گلیم خودش فراتر نگذارد. این فرهنگى است كه امروزه در غرب وجود دارد.
متأسفانه مانند بسیارى از مسائل فرهنگى دیگر، این طرز تفكر و رفتار غربیان نیز كم و بیش به كشورهاى دیگر، و از جمله كشور ما سرایت كرده
است. البته در برخورد آنها ادب و نزاكت نیز وجود دارد، اما ما ادب و نزاكت را رها كردهایم و فقط این بخش از آن را گرفتهایم كه نباید به كار دیگران كار داشته باشیم. تحت تأثیر این فرهنگ، وضعیت عملا به گونهاى درآمده كه در جامعه اسلامى ما نیز اگر مسلمانى بخواهد به مسلمان دیگرى تذكر دهد كه كارى خلاف شرع است و او را از انجام آن نهى كند، این كار توهین و دخالت در كار دیگران تلقى مىشود. حتى بالاتر، اصولا افراد از اینكه بخواهند گناه و خلاف شرع دیگران را تذكر دهند شرمشان مىشود و روى انجام این كار را در خود نمىبینند! البته در محیطهاى سادهتر، نظیر روستاها و شهرهاى كوچك و محلههاى پایین شهرهاى بزرگ شاید هنوز هم اینگونه برخوردها و سخنان به كسى برنخورد، اما در شهرهاى بزرگ و محلههاى لوكس و محیطهاى روشنفكرى و بین دانشگاهیان و تحصیلكردگان و طبقات مرفّه و افراد سرشناس، اگر به افراد گفته شود كه این كار شما بد یا خلاف شرع و گناه است، بسیار به آنها برمىخورد. در چنین محیطهایى روابط طورى تنظیم شده كه اصلا كسى جرأت طرح چنین سخنانى را ندارد و مهر بر لب، تنها تماشاچى و نظارهگرى بىتفاوت است.
از این رو در بحث امر به معروف و نهى از منكر ما با دو حد افراط و تفریط مواجهیم. از یك سو برخى مقدسینى را داریم كه معرفت عمیق به مسائل اسلامى ندارند و بسیار خشك و غیر قابل انعطافند و به عنوان امر به معروف و نهى از منكر رفتارهایى انجام مىدهند كه خلاف موازین
شرعى و خارج از چارچوب اسلامى است. همانگونه كه اشاره كردیم، اینان اگر بخواهند كسى را امر به معروف و نهى از منكر كنند شیوهها و لحنهایى را به كار مىگیرند كه نهتنها شرع به آنها دستور نداده بلكه ممنوع هم كرده و مجاز ندانسته است. با این حال این قبیل افراد اصلا امر به معروف و نهى از منكر را همین مىدانند و معتقدند اگر غیر از این رفتار نمایند اصلا تكلیف امر به معروف و نهى از منكرشان را عمل نكردهاند! در مقابل و از سوى دیگر نیز با فرهنگ غرب و كسانى مواجهیم كه تحت تأثیر این فرهنگ، كوچكترین اظهار نظر درباره زندگى و اعمال و رفتار دیگران را توهین و دخالت بىجا و فضولى تلقى مىكنند. ما باید هردوى اینها را بشكنیم و با آنها مقابله كنیم.
از یك سو ما نباید خود را به برخى برخوردها و رسوم خشكى كه برخى مقدسین در این زمینه باب كردهاند مقید كنیم و آنها را دست و پاگیر خود قرار دهیم. در این باره ما باید به این مسأله توجه كنیم كه احكام الهى تابع مصالح و مفاسدى است و دستكم برخى علتهاى آنها براى ما شناختهشده و معلوم و یقینى است. مسأله امر به معروف و نهى از منكر براى ما امرى ناشناخته و تعبدىِ محض نیست كه علت و حكمتش هیچ معلوم نباشد. قطعاً منظور شارع مقدس از جعل این فریضه آن بوده است كه احكام خداوند اجرا شود. اینگونه نیست كه بگوییم ما نمىدانیم چرا به ما دستور دادهاند امر به معروف و نهى از منكر كنیم و فقط این مقدار مىدانیم كه به ما فرمان داده شده اگر دیدیم كسى واجبى را ترك مىكند یا حرامى را مرتكب مىشود، با حالتى آمرانه و «عن استعلاء» او را نسبت به رعایت حدود الهى فرمان دهیم.
آیا به راستى امر به معروف و نهى از منكر تعبد محض است و ما نمىدانیم به چه منظور بر ما واجب شده و به آن فرمان داده شدهایم؟ قطعاً اینگونه نیست و همانطور كه در روایات اشاره شده، فلسفه این دستور آن است كه دستورات و احكام الهى در جامعه اجرا شود و مردم به آنها عمل كنند:
إِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ... فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ؛(1) همانا امر به معروف و نهى از منكر... واجبى است بس بزرگ كه به وسیله آن، واجبات به پا داشته مى شود.
از این رو ما نباید بر لفظ «امر» و «نهى» جمود بورزیم و بگوییم چون در مفهوم امر و نهى، برترى و استعلا وجود دارد، بنابراین اگر ما «عن استعلاء» و از جایگاه برتر و با حالت آمرانه و دستورى نگوییم اصلا تكلیفمان را عمل نكردهایم.
اگر ما با كسى كه تارك واجب یا فاعل منكرى است با ادب و محبت و صمیمیت صحبت كردیم و با اخلاق و برخوردى خوش او را پند دادیم و او دست از كار خویش برداشت و رفتارش را اصلاح كرد، آیا در اینجا باید شك كنیم كه امر به معروف و نهى از منكر انجام شده است یا خیر؟! آیا حتماً باید رفتار و لحن و گفتار خود را با خشونت و آمریت همراه سازیم تا یقین كنیم تكلیفمان را در این زمینه انجام دادهایم؟! به نظر مىرسد چنین تعصبات و خشكىهایى بىجا و بىمورد و نتیجه غفلت از مصالح و مفاسد و فلسفه احكام است.
1. تهذیب الاحكام، ج 6، ص 180، كتاب الجهاد، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنكر، روایت 21.
از سوى دیگر با فرهنگ غربى در این زمینه نیز باید مقابله كنیم. ما باید این تصور و تفكر را از ذهن خود بیرون كنیم كه تذكر دادن به دیگران در مورد رفتارهاى ناشایست و كارهاى خلاف شرعشان توهین به آنان و دخالت و فضولى در كار آنها است. این اندیشهاى نادرست است كه بگوییم هركس آزاد است هر عمل و رفتارى را كه دوست دارد و مىپسندد انجام دهد و در این باره نباید به هیچكس حرفى زد و تذكرى داد و بر او خردهاى گرفت. بلى، ممكن است بپذیریم در شرایطى صاف و صریح تذكر دادن مناسب نیست و یا حتى خلاف شرع است و باید با لحنى مؤدبانهتر و مهربانتر سخن گفت، اما بحث این است كه كسانى معتقدند اصلا نباید هیچ دخالتى بكنیم و سخنى بگوییم. این همان جنبه تفریط قضیه است كه ناشى از تأثیر و رسوخ فرهنگ غربى است و ما باید از افتادن در این دام برحذر باشیم. بهویژه آنچه كه به این فرهنگ غربى دامن مىزند و آن را تشدید مىكند این است كه انسان گاهى از ترس دشمنى دیگران و انتقام آنان و اینكه منافعى را از دست بدهد، كلاه شرعى براى خویش درست مىكند و با توجیهاتى بىاساس از انجام فریضه امر به معروف و نهى از منكر طفره مىرود. ما بایستى مراقب این آفتها باشیم؛ آفتهایى كه ممكن است در ما وجود داشته باشد و ناخودآگاه ما را به ترك امر به معروف و نهى از منكر مبتلا كند و ما خود نیز از آن بىخبر باشیم. قرآن كریم با اشاره به سرنوشت بنىاسرائیل، نسبت به ترك این فریضه به شدت هشدار مىدهد:
لُعِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا یَعْتَدُونَ * كانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ
مُنكَر فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا یَفْعَلُونَ؛(1) آنان كه از بنىاسرائیل كفر ورزیدند، به زبان داوود و عیسى بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند. این [كیفر] از آن روى بود كه گناه كردند و [از فرمان خدا] تجاوز مىكردند. [و] از كار زشتى كه آن را مرتكب مىشدند یكدیگر را بازنمىداشتند. به راستى چه بد بود آنچه انجام مىدادند.
در ذیل این آیه شریفه امام سجاد(علیه السلام) به نقل از امیرالمؤمنین على(علیه السلام)مىفرماید، این افراد به ملاحظه برخى منافعى كه ممكن بود از طریق آن گناهكاران به آن برسند و نیز از ترس برخى محدودیتها و موانعى كه ممكن بود آنان برایشان ایجاد كنند، ترجیح مىدادند كه امر به معروف و نهى از منكر نكنند و فقط نظارهگر خلافكارىهاى آنها باشند:
كَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَالْفَسَادَ فَلاَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِیمَا كَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَرَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُونَ؛(2) آنان از ستمكارانى كه در مقابلشان بودند زشت كارى و فساد را مى دیدند اما آنان را از این كار بازنمى داشتند؛ به طمع آن چه كه از آنان امید داشتند و از ترس آن چه كه از ناحیه ایشان برحذر بودند.
در روایتى دیگر در ذیل همین آیه شریفه امام صادق(علیه السلام) مىفرماید، این گروه، خود با گروه اول در گناه همراهى نداشتند و در مجالس فسق و فجور آنان شركت نمىكردند، اما هنگامى كه آنها را مىدیدند با روى
1. مائده (5)، 78 و 79.
2. بحارالانوار، ج 100، ص 79، روایت 37، باب 1.
گشاده و چهره خندان با آنان روبرو مىشدند و ایشان را انیس و مونس خود قرار مىدادند:
أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ یَكُونُوا یَدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَلاَ یَجْلِسُونَ مَجَالِسَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا إِذَا لَقُوهُمْ ضَحِكُوا فِی وُجُوهِهِمْ وَأَنِسُوا بِهِمْ.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در خطبه قاصعه نسبت به ترك این فریضه مهم و بزرگ الهى هشدار مىدهد و آن را سبب لعن و دور شدن امتهاى پیشین از رحمت خداوند معرفى مىكند:
فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِی وَالْحُلَمَاءَ (الْحُكَمَاءَ) لِتَرْكِ التَّنَاهِی؛(2) همانا خداى سبحان پیشینیانى را كه در مقابل شما هستند مورد لعن قرار نداده مگر به جهت ترك نمودن ایشان امر به معروف و نهى از منكر را. پس خداوند نابخردان را به سبب گناه كردن و خردمندان را به سبب نهى از منكر نكردن لعن فرمود.
البته باز هم تأكید مىكنیم كه در انجام این فریضه و عمل به آن باید از افراط هم پرهیز كرد. كیفیت انجام این فریضه بسته به شرایط، افراد و محیطهاى مختلف متفاوت مىشود و ما باید سعى كنیم با درك این تفاوتها امر به معروف و نهى از منكر را به روشى انجام دهیم كه مؤثر باشد. در این زمینه قضیهاى از مرحوم میرزاى شیرازى بزرگ به خاطرم آمد كه نقل آن مىتواند براى ما بسیار پندآموز باشد:
1. همان، ص 85، روایت 56، باب 1.
2. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبه 234.
یكى از اساتید بزرگ كه خداوند ایشان را حفظ فرمایدـ از قول استادشان نقل مىكردند كه واعظ و مرثیهخوانى در مجلسى كه میرزاى شیرازى هم حضور داشت، در ضمن مرثیه خواندن چیزهایى نقل كرد كه واقعیت نداشت. در پرانتز اشاره مىكنم كه متأسفانه این معضلى است كه از سابق در مجالس مرثیه و روضه كم و بیش وجود داشته و همچنان نیز شاهد ادامه آن هستیم. در هر صورت، برخى از علمایى كه در آن مجلس نشسته بودند از این مسأله بسیار ناراحت مىشوند و این پا و آن پا مىكنند كه آیا نهى از منكر بكنند یا نه، اما در نهایت وقتى مىبینند خود مرحوم میرزاى شیرازى نشسته و چیزى نمىگوید، ادب مىكنند و به احترام حضور ایشان حركتى انجام نمىدهند. هنگامى كه آن مرثیهخوان از منبر پایین مىآید و مجلس را ترك مىكند، یكى از حاضران جرأت به خرج مىدهد و از میرزا سؤال مىكند كه آقا مگر شما روضه این شخص را نشنیدید؟ میرزا پاسخ مىدهد كه چرا، شنیدم. آن شخص مىپرسد: مگر مطالب او درست بود؟ میرزا مىفرماید: نه. سؤال مىكند: پس چرا شما نهى از منكر نكردید؟ میرزا در پاسخ مىفرماید: اگر در اینجا به او حرفى مىزدم آبروى این مرثیهخوان براى همیشه مىرفت و ضربهاى جبرانناپذیر به شخصیت او وارد مىآمد. از این رو من این شخص را خصوصى دعوت مىكنم و در جایى كه فقط من و وى حضور داشته باشیم به او تذكر مىدهم كه آن مطالبى كه آن روز بالاى منبر گفتى درست نبود و پس از این در جاى دیگرى آنها را نقل نكن.
در هر صورت، در امر به معروف و نهى از منكر نكتههایى وجود دارد كه باید آنها را در نظر گرفت و با ملاحظه آنها به انجام این فریضه اقدام
كرد. نباید اینگونه باشد كه به واسطه گناهى كوچك كه از كسى سر زده، نهى از منكر ما موجب شود آبرویش را ببریم و او را در جامعه و چشم مردم ساقط كنیم. باید توجه داشته باشیم كه توهین و فحش ممنوع است و نهى از منكر مجوز ناسزاگویى و توهین به افراد نیست. بایستى مراقب باشیم كه نهى از منكر ما موجب بدبینى فرد نسبت به اسلام و جدا شدن او از همان مقدار تدینى هم كه دارد، نشود.
از سوى دیگر نیز تحت تأثیر فرهنگ غربى نباید تصور كنیم كه امر به معروف و نهى از منكر فضولى و دخالت در كار مردم است و اصولا هیچكس حق ندارد درباره زندگى و رفتار دیگران اظهار نظر كند و بر آنها خرده بگیرد. همانگونه كه توضیح دادیم، این منطق از نظر اسلام مردود است و فرهنگ اسلامى اقتضا مىكند كه ما نسبت به ترك معروف و انجام منكر از ناحیه دیگران حساس باشیم و به اقتضاى شرایط، واكنش مناسب نشان دهیم.
شعر معروفى است از سعدى شیراز كه: بنىآدم اعضاى یكدیگرند؛ یكى از موارد استفاده و تطبیق این شعر مىتواند همین بحث امر به معروف و نهى از منكر باشد. تعجب است از كسانى كه همه جا این شعر را زمزمه مىكنند و شاهد مىآورند اما به اینگونه موارد كه مىرسد فراموش مىكنند كه بنىآدم اعضاى یكدیگرند! اگر عضوى از بدن دچار ناراحتى شود، آیا عضو دیگر در صورت توان، واكنش نشان نمىدهد و به كمك آن عضو نمىآید؟ اگر خاشاكى در چشم برود آیا دست كمك نمىكند تا
آن خاشاك از چشم بیرون آورده شود؟ اعضاى هر جامعه نیز همه به مثابه اندامهاى مختلف یكدیگرند كه اگر عیبى متوجه یك عضو شد دیگران باید این عیب را برطرف و ترمیم كنند. بهعلاوه، بر اساس همین منطق، در بسیارى از موارد اگر عضوى دچار عیب و فسادى شود، در صورتى كه حساسیت نشان داده نشود فساد آن عضو به سایر اعضا نیز سرایت مىكند و آنها را هم فاسد مىكند و از كار مىاندازد.
داستان ارتكاب منكر در جامعه، حكایت سوراخ كردن كشتى است كه نمىتوان در برابر آن ساكت و بىتفاوت نشست. حتماً آن داستان را شنیدهاید كه عدهاى در كشتى سوار بودند و در این بین، یك نفر شروع كرد به سوراخ كردن كشتى در محلى كه خودش نشسته بود. دیگران به او اعتراض كردند كه چرا كشتى را سوراخ مىكنى؟ پاسخ داد: من جایى را كه خودم نشستهام سوراخ مىكنم و به جاى نشستن شما كارى ندارم!
روشن است كه اگر كشتى سوراخ شد فقط همان كسى كه در آنجا نشسته آسیب نمىبیند، بلكه همه كشتى را آب فرامىگیرد و همه غرق مىشوند. وقتى آب وارد كشتى شد، نمىگویند فقط آن كسى كه كشتى را سوراخ كرده، بیاید و غرق شود! بدیهى است كه در این ماجرا دیگران نیز غرق خواهند شد. جامعه نیز همان كشتى، و انجام منكر به منزله سوراخ كردن كشتى است.
منطق دنیاى امروز غرب این است كه اگر به كسى اعتراض شود كه چرا خلاف مىكنى، پاسخ مىدهد: به شما ربطى ندارد، این زندگى من است و من حق دارم هرگونه كه مایلم زندگى كنم. البته اشاره كردیم كه به این صراحت نمىگویند و عموماً ادب را رعایت مىكنند، اما در هر صورت منطق
همین است. با توضیحى كه دادیم، پاسخ این منطق نیز روشن است و در مقابل این افراد باید گفت كه این كار شما اثرش فقط به زندگى شخص شما محدود نمىشود، بلكه به دیگران نیز سرایت مىكند و دامان آنها را نیز مىگیرد. اگر خانمى با سر و وضعى نیمهعریان و تحریككننده در كوچه و خیابان ظاهر شود، طبیعى است كه در محیط اثر مىگذارد و زمینه فساد را فراهم مىكند. از این رو به بهانه آزادى و اینكه زندگى و رفتار شخصى هركس به خودش مربوط است، نمىتوان به زنان و مردان اجازه داد با هر نوع پوششى در جامعه رفت و آمد كنند. منطق حكم مىكند كه در این زمینه محدودیتها و ضوابطى تعیین شود و نوع پوشش به گونهاى نباشد كه جامعه را به سوى فساد و بىبند و بارى و هیجانات غیر طبیعى و نامعقول جنسى سوق دهد.
در هر صورت، این منطق كه زندگى هركس به خودش مربوط است و دیگران حق دخالت در آن را ندارند منطق صحیحى نیست. اولا جامعه به منزله پیكرى واحد است و افراد آن به مثابه اعضاى این پیكر واحدند كه با یكدیگر رابطه تأثیر و تأثر دارند و فساد و مشكل یك عضو مىتواند براى سایر اعضا مشكلساز شود. از این رو اعضاى یك جامعه را نمىتوان جداى از یكدیگر پنداشت. ثانیاً، بر فرض هم كه مشكل و فساد یك عضو به سایر اعضا سرایت نكند، و صرفنظر از تشبیه جامعه به پیكرى واحد، ما نباید در قبال فساد و انحراف دیگر افراد جامعه بىتفاوت باشیم، چراكه خداوند این مسؤولیت را بر عهده ما گذاشته و با وضع قانون امر به معروف و نهى از منكر، بر ما تكلیف كرده و از ما خواسته است كه در صورت توان، مانع از ارتكاب منكر و انجام گناه توسط دیگران شویم. البته این تكلیف نیز از سر خیرخواهى و محبت
خداى متعال نسبت به بندگان است كه مىخواهد تا آنجا كه امكان دارد از شقاوت و مبتلا شدن انسانها به جهنم و عذاب جلوگیرى نماید.
حاصل بحث این شد كه در راستاى انجام فریضه بزرگ امر به معروف و نهى از منكر، از یكسو باید راه و روش صحیح این كار را بیاموزیم و در اجراى آن به گونهاى عمل كنیم كه هرچه مفیدتر و مؤثرتر باشد. توضیح دادیم كه در این مورد نباید تنها به دنبال این باشیم كه امر و نهیى صورت پذیرد، بدون آنكه تأثیر و عدم تأثیر آن را در نظر بگیریم. هدف و حكمت و غایت از تشریع این فریضه مشخص است و اینگونه نیست كه یك دستور تعبدى محض باشد. هدف این است كه از این طریق، حرمت سایر تكالیف شرعى پاس داشته شود و مورد عمل قرار گیرند. از این رو باید به نحوى عمل كرد كه بیشترین منفعت و كمترین ضرر را داشته باشد و بهترین نتیجه ممكن بر آن مترتب گردد؛ از جمله، باید مراقب باشیم كه امر به معروف و نهى از منكر، تا حد امكان واكنش منفى ایجاد نكند و آتش خصومت و كینهتوزى را دامن نزند.
از سوى دیگر نیز باید مراقب باشیم تأثیر فرهنگ غربى موجب نشود تصور كنیم زندگى هر فرد به خودش مربوط است و امر به معروف و نهى از منكر دخالت در كار و زندگى دیگران و مخالف حق آزادى است. در این باره توضیح دادیم كه متأسفانه تحت تأثیر القائات فرهنگ غربى برخى تصور مىكنند كه آزادى ارزشى مطلق است كه به هیچ وجه نمىتوان و نباید آن را محدود كرد. همچنانكه اشاره كردیم، چنین پندارى باطل است و با روح اسلام و مسلمانى سازگارى ندارد. اولا در
همان كشورهاى غربى هم آزادى محدود و مقید به قانون است. ما نیز از آنجا كه مسلمانیم طبعاً قانون را اسلام و ضوابط شرعى مىدانیم، و از این رو اگر كارى خلاف شرع باشد آزادى عمل نسبت به آن وجود ندارد. البته اینكه كسى در خلوت گناهى مرتكب شود، و مسأله جایز نبودن تجسس در مسائل و زندگى خصوصى افراد بحثى دیگر است، اما بحث ما در گناه علنى و گناهى است كه در ملأ عام و در مرئى و منظر دیگران انجام مىشود. ثانیاً، باید توجه داشته باشیم كه ضرر گناه تنها متوجه خود فرد معصیتكننده نیست، بلكه در بسیارى از موارد دامان سایر افراد جامعه را نیز مىگیرد. از این رو اگر این ملاك غربىها را هم بپذیریم كه «محدوده آزادى آن است كه به حقوق و مصالح دیگران لطمه نزند»، باز هم نمىتوانیم اجازه دهیم كه بسیارى از كارها آزادانه در ملأ عام انجام شود، چراكه به مصالح سایر افراد جامعه آسیب مىرساند. البته تفاوتى كه در اینجا بین ما و غرب وجود دارد این است كه فرهنگ اسلامى، مصالح و منافع را فقط به مصالح مادى محدود نمىكند بلكه آن را اعم از مادى و معنوى مىداند. از این رو اگر كارى موجب لطمه به مصالح مادى یا معنوى دیگران شود، آزادى عمل در مورد آن وجود ندارد. در واقع، امر به معروف و نهى از منكر براى جلوگیرى از ارتكاب كارهایى است كه مصالح مادى یا معنوى دیگران را به مخاطره مىاندازد. از این رو اگر فرض كردیم كارى چنین پیامدى دارد، بایستى بىمحابا و بدون ترس از كم شدن و از دست دادن محبوبیت و موقعیت و شأن اجتماعى وارد عمل شویم و به وظیفه امر به معروف و نهى از منكر خویش عمل كنیم. فراموش نكنیم كه پیشینیان در اثر همین ملاحظات، امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند و مورد لعن الهى واقع گردیدند:
لُعِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا یَعْتَدُونَ * كانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَر فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا یَفْعَلُونَ؛(1) آنان كه از بنىاسرائیل كفر ورزیدند، به زبان داوود و عیسى بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند. این [كیفر] از آن روى بود كه گناه كردند و [از فرمان خدا] تجاوز نمودند. [و] از كار زشتى كه آن را مرتكب مىشدند یكدیگر را بازنمىداشتند. به راستى چه بد بود آنچه انجام مىدادند.
اشاره كردیم كه امام سجاد(علیه السلام) در ذیل این آیه شریفه به نقل از امیرالمؤمنین(علیه السلام) مىفرماید:
كَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَالْفَسَادَ فَلاَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِیمَا كَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَرَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُونَ؛(2) آنان از ستم كارانى كه در مقابلشان بودند زشت كارى و فساد را مى دیدند اما آنان را از این كار بازنمى داشتند؛ به طمع آن چه كه از آنان امید داشتند و از ترس آن چه كه از ناحیه ایشان برحذر بودند.
در پایان از خداى متعال مسألت داریم كه ما را از كسانى قرار ندهد كه «رَغْبَةً فِیمَا كَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَرَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُون» از انجام و اجراى فریضه بزرگ و مهم امر به معروف و نهى از منكر شانه خالى مىكنند و براى خشنودى خلق، فرمان خالق متعال را نادیده مىگیرند.
1. مائده (5)، 78 و 79.
2. بحارالانوار، ج 100، ص 79، روایت 37، باب 1.